- 348
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 117 سوره توبه
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 117 سوره توبه"
جنگ تبوک یک آزمون بود که اگر در آن حمله امپراطوری روم موفق میشد اثری از اسلام و مسلمین نمیماند
در مدینه عدهای رفاهطلب و عدهای منافق هم بودند.
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿لَقَد تَابَ اللّهُ عَلَی النَّبِیِّ وَالمُهَاجِرِینَ وَالأَنْصَارِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ فِی سَاعَةِ العُسْرَةِ مِن بَعْدِمَا کَادَ یَزِیغُ قُلُوبُ فَرِیقٍ مِنْهُمْ ثُمَّ تَابَ عَلَیْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ (117)﴾
سوره مبارکه برائت که همه مسلمانها از مشرکین را توجیه میکند کسانی که با مشرکین وابسته بودند منافق بودند یا جزو اهل کتاب وابسته به مشرک بودند راز و رمز منافق گونه آنها در این سوره بیان شده است تا معلوم بشود تبری از زنده و مرده اینها یک کمال دینی است جریان جنگ تبوک یک آزمون خوبی بود زیرا از یک طرف امپراطوری غرب قصد حمله داشت و از طرف دیگر اگر خدای ناکرده در آن حمله امپراطوری روم موفق میشد اثری از اسلام و مسلمین نمیماند برای اینکه جزیره العرب در برابر امپراطوری روم نه عُدهای داشت و نه عِدهای قهراً بساط اسلام برچپده میشد در چنین شرایطی وجود مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم شخصاً اقدام کرد صحابه خاص آن حضرت شخصاً حضور پیدا کردند و این امتحان سخت الهی را به خوبی پشت سر گذاشتند سختی این امتحان از این جهت بود که مهاجم امپراطوری غرب بود و اگر جنگی رخ میداد یک جنگ نابرابری بود مسلمانان در کمال اقلیت بودند و فصل هم فصل گرما بود از نظر مسائل مادی و اقتصادی پایان محصول سال گذشته بود و هنوز محصول سال جدید به بازار عرضه نشده انبارها خالی بود بازارها تهی بود دست مردم هم خالی بود چون راه بود راکبه نداشتند چون پایان محصول سال قبل بود زاد نداشتند در چنین شرایطی لذا تعبیر قرآن این است که این ساعت ساعت عسرت بود که بر مسلمین خیلی سخت گذشت خیلی دشوار بود سخت بود وجود مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم آن سخنرانی حاد را ایراد کرد دستورات رسمی داد خودش پیشگام شد عدهای هم حرکت کردند کسانی که در مدینه بودند اینها یک عده منافق بودند یک عده رفاه طلب بودند آنهایی که منافق بودند ستون پنجم بودند اخبار نظامی و غیر نظامی را ضعف و فقر مالی را فقر راکبهای را فقر مهمات جنگی را همه را گزارش میدادند به مشرکین آنها که رفاه طلب بودند جزو رضوا بان یکونوا مع الخوالف بودند که اسرار اینها در آیه هشتاد و هشتاد و هفت و مانند آن گذشت یک عدهای رضوا بان یکونوا مع الخوالف که از اینها در بخش دیگر قرآن کریم یاد کرد فرح المخلفون بمن ...خلاف رسول الله خوالف عبارت از زنهای سالمند مردهای سالمند و کودکان بیماران اعمیها اعرجها و مانند آن اینها که مجاز بودند که بمانند در مدینه اغنیای مترف رضوا بان یکونوا مع الخوالف خوشحال شدند که همانند بچهها پیرمردها پیرزنان نابیناها اعمیها اعرجها بنشینند در مدینه بعد هم که این غافله حرکت کرده است اینها خیلی خوشحال شدند فرح المخلفون بمقعدهم خلاف رسول الله یعنی بقعودهم پشت سر حضرت همراه حضرت نرفتند خیلی خوشحال شدند که پشت سر حضرت نشستند پس یک بخش قرآن که از آنها خبر داد این بود که رضوا بان یکونوا مع الخوالف قافله که حرکت کرده اینها همراه قافله نرفتند در مدینه ماندند فرح المخلفون بقعودهم پشت سر حضرت فرح المخلفون بمقعدهم خلاف رسول الله اینها بدشان آمد پس منافقان آنطور بودند این مترفین هم اینطور بودند یک عده هم بهانه داشتند یعتذرون الیکم اذا رجعتم الیهم یک عده عذرخواهی میکردند وقتی که رسول گرامی صلی الله علیه و آله وسلم با همراهانشان از جنگ تبوک برگشتند اینها رفتند عذرخواهی بکنند که خدا به پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود که به اینها بگو قل لاتعتذروا لن نومن لکم عذرخواهی نکنید برای اینکه تمام اسرار شما را خدای متعال در راه به من گفته قد نبأنا الله اخبارکم به ما گفته که شما به چه کسی گزارش کردید به ما گفته راز و رمز شما چه بود که سعی کردید بنشینید اینها همه را به ما گفته قل لن نومن لکم ما باور نمیکنیم عذرهای شما را نمیپذیریم فقد نبأنا الله باخبارکم بعد هم در آینده نزدیک میبینید که همه اعمال شما مشهود و معلوم خدا و پیغمبر و ائمه علیهم السلام است خوب این دو گروه شناخته شده بودند هم منافقان هم مترفین یک عده دیگری هم در این جنگ در این قافله و نیروی اعزامی که به طرف روم حرکت کردند جریان تبوک شرکت نکردند یا میخواستند شرکت نکنند اسرار آنها را ذات اقدس الهی در این دو آیه بازگو کرده است فرمود به اینکه بعضیها آمدند وضع پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم و همراهانش را از نزدیک دیدند سری به مدینه زدند دیدند همسران انها برای آنها غذای خوب آب خوب جای مناسب آماده کردند اینها دفعتاً آن منظره همراهی پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم را در نظر آوردند گفتند وجود مبارک پیغمبر در آن گرما بین راه در آن شرایط معطل من اینجا زیر سقف با غذای خوب آب خوب و گوارا میباشم و به همسرانشان گفتند به اینکه اصلاًبا شما سخن نمیگوییم مگر اینکه ملحق بشوید و همین کار را هم کردند اینها کسانی بودند که کاد ان تضیق قلوبهم یعنی نزدیک بود قلبشان منحرف بشود نه از اسلام از حضور در جبهه یک عدهای هم تخلف کردند بعد هم پشیمان شدند منافق نبودند فاسق بودند نه منافق چون منافق کافر است آنها که تخلف کردند مسلمانی بودند که در سختترین شرایط پیغمبر را تنها گذاشتند اینها هم بد کردند آمدند حضور مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم عذرخواهی بکنند دیدند طبق دستور الهی پیغمبر عذر اینها را نمیپذیرد منافق نبودند مسلمان فاسق بودند رفتند در منزلشان با اعضای منزل به سر ببرنددیدند آنها هم مجاز نیستند با اینها سخن بگویند آمدند در جامعه چیزی خرید و فروش کنند دیدند مردم آنها را رها کردند اینها گفتند حالا که مردم ما را رها کردند ما هم مردم را رها خواهیم کردو به بیابانها سر گذاشتند از جامعه فاصله گرفتند مشکل مشرک و کافر و منافق و بالاخره لائیک و غیر موحد این است که این خودش آزاد است اینکه میگوید من هر چه میخواهم بکنم آزادم هر جا بخواهم بروم آزادم مشکلش این است که این نمیدانددرون مثل بیرون سپاه خدا است حلقه محاصره را ذات اقدس الهی در بیرون تنگ کرده یعنی مسجد و مسجدیها این را قبول نمیکردند بازار و بازاریها این را قبول نمیکردند خانه و اهل خانه هم اینها را قبول نمیکردند اینها تنگ کردن حلقه محاصره بیرونی است خودشان تنها ماندند تمام مشکل انسان این است که این صحنه وسیع دل که از آسمانها و زمین هم وسیعتر است این در تحت اختیار کیست دیدند در درون هم حلقه محاصره تنگ شد مدام لشگر غم آمد لشگر هم آمد لشگر غصه آمد لشگر افسردگی آمد که اینها را به ستوه آورد حالا اینها کجا بروند از درون که نمیتوانند فرار بکنند این در بیانات نورانی حضرت امیرالمومنین سلام الله علیه هست فرمود شما خیال نکنید حالا مشکل بیرون را حل کردید خودتان میتوانید راحت باشید اینطور نیست درون بیرون هر دو مِلک و مُلک طلق خدا است این حلقه محاصره را تنگ میکند فرمود واعلموا عباد الله ان جوارحکم جنوده و اعضائکم شهوده و خلواتکم عیونه فرمود بندگان خدا اعضا و جوارح شما سربازان خدا هستند این دل شما سرباز خدا است مغز خدا سرباز خدا است دست و پای شما سرباز خدا است او اگر بخواهد شما را بگیرد لازم نیست از جای دیگر لشکر کشی بکند همان با فکر شما شما را میگیرد اینقدر افسردگی و غم و غصه و اندوه ریخته در دل که حلقه محاصره تنگ شده حالا صاحب دل کجا فرار کند این است که به ستوه آمده فرمود ذات اقدس الهی این گروه را که در جریان جنگ تبوک در سختترین حالتهای اصلاح و پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم را رها کردند دین را یاری نکردند حلقه محاصره را تنگ کرد که بیرون و درون برای اینها جا برای ماندن نماند ذاقت علیهم الارض بما ربحت این سرزمین حجاز با همه وسعتش جا برای ماندن نبود بسیار خوب حالا رفتند در بیابان و ذاقت علیهم انفسهم دیدند جا برای زندگی هم نیست خوب مگر کسی میتواند بخوابد یک آدم غمگین مهموم هم جلوی خواب را میگیرد هیچ فرصت خوابیدن ندارد غصه را به خاطر این غصه گفتند که گلوگیر است آنچه را که جای این رودهها و ریهها و مریها را میگیرد به آن میگویند غصه که فرمود ان لدینا ..بالجحیم طعاماً ذاغصه یعنی یک چیزی ما به او میدهیم وقتی خورد این در گلو گیر میکند طعام ذا غصه فرمود اینقدر ما طعام ذاغصه ما به اینها دادیم که از گلو و دل و همه جای او را پر کرده این که اینها دست به انتهار میزنند سرش این است که جایی میرسد که اصلاً قدرت تحمل ندارد سرش این است که انسان خیال میکند به اینکه آزاد است وجود مبارک حضرت امیر فرمود به اینکه تمام اعضا و جوارح شما سربازان خدا هستند جوارحکم جنوده حالا اگر کسی بنده خدا شد این همه سربازان را خدا در درون او دارد با فکر او او را راهنمایی میکند با جانحه او با جارحه او با دست خود او عمرش را کم میکند دیگر انسان نیازی به غیر ندارد این همه سربازان مگر انسان کم اندیشه دارد مگر انسان کم انگیزه دارد راههای فکری انسان کم است راههای درمان علمی انسان کم است این همه اخبار را بشر از خود نشان داد دیگر خوب همین فکری که قدرت دارد این خلاقیتها را داشته باشد این فکر سرباز خدا است افسر خدا است فرمانده او خدا است اگر قلب آدم جان آدم سرباز خدا است و این سربازها هم بدون عصیان در تحت رهبری فرمانده کل قوا یعنی ذات اقدس الهی هستند خوب چیزی شکست نمیخورد فرمود این ..به این صورت درآمدند که ذاقت علیهم الارض بما ربحت این یک, و ذاقت علیهم انفسهم هم مشکلات دیرینه داشتند مسائل سیاسی اقتصادی اجتماعی و هم مشکلات درونی دارند روانی دیدند هیچ چارهای نماند یک مختصر روزنه برایشان مانده که بفهمند این حلقه محاصره را چه کسی تنگ کرده چون یک عده که کافرند و منافقند و مشرکند حلقه محاصره کیپ سرتا سر دل را میگیرد این تبع علی قلوبهم فهم لایفقهون میشود ختم الله علی قلوبهم، مهر میشود وقتی یک نامه پر شددیگر امضا میکنند مهر میکنند اگر جا برای نوشتن باشد که امضا نمیکنند اگر کسی بخواهد چهار تا کلمه هم اضافه بکند وقتی ختم میشود مهر میکند که دیگر همه حرفهایی که باید نوشته بشود نوشته شده باشد اگر تمام دل را معاذ الله سیاهی گرفته باشد اینها که در آن خفقان میگیرند و خفه میشوند واز بین میروند نمیدانند راه چاره نیست این المفر نمیدانند چاره چیست؟ چون کسی که دریچه درکش بسته شد لاتعمل افسار ولکن تعمل قلوب التی فی الصدور و آن چشم دل کور بود آن کلید را نمیبیند آن روزنه را نمیبیند که یک مختصری آنجا روزنه است این را باز بکند و در برود این را نمیبیند و تمام صحنه بسته میشود اما اگر کسی نه مسلمان فاسق بود نه کافر نه منافق این میفهمد که حلقه محاصره را چه کسی تنگ کرده فهمیدند که کار به دست کیست از آن جا فریاد و نالهشان بلند شد و ظنوا ان لاملجا الا الیه حالا نالهشان فریادشان بلند شد در این حال مضطر واقعی شدند و مضطر واقعی هم موحدانه دعا میکند جز خدا احدی را نمیخواهد این که مشکل دارد باید دعا کند این معنایش این نیست که ام من یجیب بخواند این ام من یجیب المضطر مال او نیست ام من یجیب المضطر یک معنای عالمانه برای خودش دارد یعنی اگر کسی مضطر باشد یقیناً به خدا مراجعه میکند و خدا هم یقیناً مشکلش را حل میکند این به منزله حمل اولی آن کار داعی است اگر کسی مضطر شد نباید ام من یجیب بخواند باید مضطرانه بنالد و دعا کند نه اینکه بگوید خدایی که جواب مضطر را بدهید نه خودش احساس بکند که مضطر است و مضطر فقط همان را میخواهد چون برای او روشن میشود که تنها کسی که کار دست او است خدا است آنوقت موحدانه دعا میکند دعای موحد را ممکن نیست ذات اقدس الهی رد کند هیچ ممکن نیست چون خدا خلف وعده نمیکند خلف وعده محال است قبیح عن الله است فرمود ادعونی فاستجب لکم در بیانات نورانی امام صادق سلام الله علیه هست که وقتی از آن حضرت سئوال کردند چرا این ادعیه ما مستجاب نمیشود بعضی از دعاها مستجاب نمیشود فرمود لانکم تدعون من لاتعرفون کسی را که نمیشناسید دعا میکنید شما اصلاً نمیدانید که او غائب است یا حاضر است کجا هست چه کاره است اینها که حلقه محاصرهشان درون و بیرون تنگ شد چون مسلمان بودند موحد بودند برایشان روشن شد که کلید به دست کیست آن عنده مفاتح الغیب را شناختند بعد مضطرانه از او خواستند بعد این همه آیات نورانی در شأن اینها نازل شد و علی الثلاثه الذین خلفوا حتی ذاقت علیهم الارض بما ربحت و ضاقت علیهم انفسهم و ظنوا ....و تاب علیهم لیتوبوا اول خدا توبه کرد دوم اینها توبه کردند سوم خدا توبه کرد یک بحث خوبی سیدنا الاستاد در بحث توبه دارند که در بسیاری از مسائل مطرح است اما در توبه ایشان تقریباً بازتر سخن فرمودند اگر یک کسی بخواهدتوبه کند همیشه توبه امر محفوف به دو توبه خدا است بیان ذلک این است که انسانی که توبه میکند یعنی رجوع میکند به طرف خدا از گناه برمیگردد به استناد مابکم من نعمت فمن الله این رجوع انسان الی الله مسبوق به رجوع لطف است از خدا به این بنده این بندهای که تا حال به حال خود رها بود الان مشمول لطف حق شد فیضی از طرف ذات اقدس الهی نصیب او شد حالا یا با دیدن یک جنازهای یا با عیادت یک بیماری یا با مشاهده مزار یک شهیدی یا خواندن یک کتابی یا شنیدن یک آیه یا دعایی بالاخره یک حالتی در او پیدا شد همه اینها پیام الهی است این لطف خدا که شامل حال او شد او بیدار شد پس اول لطف خدا است که شامل این شخص میشود این را بیدار میکند که میگویند اولین مرحله یقض است یقض یعنی بیداری این خوابیده بیدار شده بعضیها متاسفانه این کلام الهی و پیام الهی نبضوا بوراء ظهورهم اینگونه از افراد که موفق میشوند این فیض الهی را دریافت میکنند تاب الله علیهم که با علی استعمال میشود اینها بیدار میشوند بیدار میشوند به این فکر میافتند که برگردند اینها تاب الله علیهم لیتوبوا الی الله اینجا الی است نه علی ان توبه دوم است که بنده توبه میکنم الی الله تاب یعنی رجع آنجا لطف از بالا است تنزل میکند فیض الهی میریزد تاب الله علیهم اینها را بیدار میکند هوشیار میکند اینها برمیگردند یرجعونالی الله وقتی رجوع کردند الی الله شده توبه دوم که مال عبد است بار سوم توبه سوم همان است که ذات اقدس الهی قبول میکند توبه اینها را یقبل توبه عن عباده اینها را هممیپذیرد که دو تا توبه از خدا است یک توبه از عبد است توبه اول تنزل فیض خدا است به بنده توبه دوم فیض بیداری بنده و هوشیاری بنده و رجوع بنده است به طرف مولی توبه سوم که توبه دوم خدا است و توبه سوم این مجموعه است رجوع لطف خدا است نسبت به این بنده و پذیرش این بنده که یقبل توبه عن عبادی الله این توبه سهگانه را مخصوصاً درباره این گروه دوم میشود منطبق یافت این اجمالی از شأن نزول و تأثیر این دو آیه یعنی آیه 117 و 118 از سوره مبارکه توبه پس آنها که وضعشان در آیه 89 و همچنین 87 و 94 بیان شد این مال قبل بود که رضوا بان یکونوا مع الخوالف و تبع علی قلوبهم فهم لایفقهون بود و از طرفی هم یعتذرون الیکم اذا رجعتم الیهم قل لاتعتذروا لن نومن لکم قد نبأنا الله من اخبارکم و سیر الله عملکم و رسوله این بود اینها جزو منافقین بودند یحلفون لکم لترضوا عنهم فان ترضوا عنهم فان الله لایرجع عن القوم الفاسقین الاعراب اشد...مربوط به این بخش است اما دراین محدوده یعنی آیه 117 و 118 این یک توبه مقبولی است یک عده توبه نسوح کردند و یک عده نزدیک بود قلبشان منحرف بشود فوراً برگشتند و خدای سبحان اینها را پذیرفت لقد تاب الله علی النبی والمهاجرین والانصار این توبه ابتدایی است که به معنی فیض است این مسوبق به گناه بودن لازم نیست رجع الله بلطفه الی النبی در حقیقت لطفه علی النبی والمهاجرین والانصار برخی از قرائتها که به اهل بیت علیهم السلام هم منصوب است اینچنین آمده در برخی از قرائتها لقد تاب الله بالنبی علی المهاجرین والانصار که در حقیقت این قرائت به منزله تفسیر آیه است برای اهمیت مطلب هم این آیه با قسم شروع شده است چون لام لقد لام قسم است سوگند یاد میکند ذات اقدس الهی که لطف خدا شامل حال پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم و مهاجرین و انصار شد این مهاجرین وانصاری که اتبعوه فی ساعت العسره ساعت یعنی زمان در زمان سخت پیغمبر را یاری کردند در سوره مبارکه فتح فرمود به اینکه هر کس در راه خدا انفاق کند مقبول حق است اما فرق میکند بین انفاق قبل از فتح مکه با انفاق بعد از فتح مکه لایستوی الذین انفقوا من قبل الفتح والذین که ینفقون من بعد گرچه کلاً وعد الله بحسنی اما آن روزی که اسلام غریب بود سربازان اسلامی در کمال ضعف بودند اگرکسی به اینها کمک میکرد درجه ثوابش خیلی بیشتر بود تا بعد از فتح مکه که ..فی دین الله افواجا در آن سوره مبارکه حدید فرمود اینها با هم مساوی نیستند آیه ده سوره مبارکه حدید این است فرمود و مالکم ان لاتنفقوا فی سبیل الله ولله میراث السموات والارض لایستوی منکم من انفق من قبل الفتح و قاتلوا اولئک اعلیم الدرجه من الذین انفقوا من بعد و قاتلوا خوب قبل از فتح مکه اگر کسی جهاد مالی و جهاد بدنی میکرد خیلی سخت بود و مهم ولی کسی که بعد از فتح مکه جهاد مالی یا جهاد بدنی میکند به ایناهمیت نیست در محل بحث هم فرمود کهاین فی ساعت العسره بود عسرت و دشواری غزوه تبوک هم ر..فراوانی دارد که بعضی از آن اشاره شده فرمود لقد تاب الله علی النبی والمهاجرین والانصار الذین التبعوه فی ساعت العسره اینها مستقیماً یاری پیغمبر را حفظ کردند برخی از اینها این توبه الهی که انعطاف لطف است برای این است که بعضی از اینها من بعد ما کاد یضیق قلوب فرق منهم است برخی ازاینها نزدیک بود از حضور در جبهه منصرف بشوند مثل همان شخصی که ابو قیصمه و مانند آن آمده بود در مدینه و زیر عریش خنک آب خنک داشتن همسر و غذای گوارا او را جذب کرده بود بعد فوراً به یاد پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم افتاد و سوگند یاد کرد که من با شما سخن نمیگویم مگر اینکه پیغمبر برسد بله این کار را هم کرد این قلبش منحرف نشد اما کاد یضیق یعنی غرض یضیق یضیق یعنی ینحرف از جبهه نه از اسلام و مانند آن من بعد ما کاد یضیق قلوب فریق منهم ثم تاب الله علیهم اینجا دیگر سخن از توبه الهی است تا این شخص دوباره برگردد دیگر سخن از وجود مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم نیست علیهم نسبت به همینهای که کاد قلوب اینها یضیق انه بهم رئوف رحیم چون ذات اقدس الهی نسبت به مومنین رأفت دارد رحمت دارد که میگویند رأفت از رحمت بالاتر است لذا لطفش شامل حال اینها شده و قلب اینها را مشروح کرده به عهده گرفته و ترمیم کرده هراس را زدوده این قلب مطمئن شد این که فرمود وجود مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم منصور به رعب بود خوب دشمنان آن حضرت وقتی آن حضرت را میدیدند میترسیدند فرمود فنلقی فی قلوب الذین کفروا رعب این نشان میدهد که حلقه محاصره دل را هم او تأمین میکند به همان دلیلی که شرح صدر مال او است رب اشرح لی صدری گاهی انسان یک وسعتی در دلش احساس میکند هیچ هراسی ندارد خوفی هم ندارد چه بهتر که انسان دل را به صاحب دل بسپارد تلاش و کوشش این نباشد که انسان جهان بین باشد حالا یا حکیم یا متکلم تلاش و کوشش این باشد که جامع بین باشد نه جهان بین بعد راحت است و نهایت رفاه مال انبیاء و اولیاء است چون به جایی وصل هستند که بیده الملک والملکوت واقعاً راحت هستند شما میبینید در جریان حضرت ابراهیم سلام الله علیه وقتی هاجر سلام الله علیها به آن حضرت عرض کرد که این سرزمین دائر نیست بائر نیست موات عادی هم نیست الی من تدعونا بالاخره سه قسم زمین ما داریم این یک قسم چهارمی است در روز زمین زمینهای دائر که مشخص است اینجا باغ است بوستان است آب است آبادی است یک روستا است یا شهر است این دائر بائر که عدم ملکه دائر اس یعنی زمینی بود اب دارد روستایی میتواند کشاورزی بکند ولی حالا مسافرت کردنی نیست فعلاً مامور نیست کشت نشده قسم سوم موات است کسی کشت نکرده ولی بالاخره آب دارد میتوانند شیار بکنند آب بیاروند احیایش بکنند قسم چهارم غیر ذی زرع یعنی سنگلاخی کوههای سنگلاخی دائر نیست بائر نیست موات قابل احیا هم نیست اصلاً آب ندارد مکه احدی هم در آن سرزمین زندگی نمیکرد ذات اقدس الهی هم نه بگوید سرزمین مکه بائر بود یا مزروع نبود از ابراهیم سلام الله علیه نقل میفرماید ربنا انی اسکنت من ذریتی بواح که غیر ذی زرع است نه یعنی بالفعل مرزوع نیست قابل زرع نیست آنجا همان محدودهای که حضرت هاجر و فرزندش سلام الله علیهما را گذاشتند سنگلاخ است آن قسمتهای کوههای ابو القیس و اینها است خوب وقتی هاجر به حضرت ابراهیم سلام الله علیه عرض کرد الی من تدعونی این در کمال صراحت و نشاط فرمود الی رب هذا ..بالاخره این زمین یک مالکی دارد یا نه آن خدا است به او سپردم اینها راحت زندگی میکنند لاخوف علی ان اولیاء الله لاخوف علیهم ولاهم یحزنون واقعش این است فرمود ما دل اینها را نرم کردیم اینها مورد رحمت ورأفت الهی هستند اما و علی ثلاثه الذین آنسه نفر که اسامی اینها غالباً در کتابهای تفسیر هست و علی الثلاثه یعنی تاب الله چون اینتوبه غیر از آن توبه بود آن در آیه جدا این در آیه جدا اینها مذنب بودند گناه کردند تخلف کردند لذا بحث اینها را از آیه قبل جدا کرده است آنها کاد یضیق قلوب فریق اینها ضاقت قلوبهم و ضاقت اعمالهم و افعالهم و ..تخلف کردند منتهی مومن و مسلمان بودند و علی الثلاثه الذین خلفوا در قرائتها هم خالفوا آمده که شاید به تفسیر برگردد آنقدر اینها فشار دیدند حتی اذا ذاقت علیهم الارض بما رحبت این سرزمین وسیع جایی برای ماندن اینها نبود نه خانه راه داشتند نه مسجد راه داشتند نه بازار راه داشتند نه جامعه راه داشتند این مال اینها رفتن به دامنههای کوه که آن جا آسوده باشنددر آنجا هم و ذاقت علیهم انفسهم این حلقه محاصره درونی هم تنگ شد و به ستوه آمدند چون مسلمان بودندو فهمیدند که این کلید به دست دیگری است و ظنوا ان لاملجاء من الله الا الیه این را کاملاً درک کردند در چنین فضایی مشمول لطف الهی شدند این نظیر الذین یظنون ان لا ملجاء ...بحث آن گذشت در این موارد کار جای یقین را میکند چند نکته است که در اینگونه از موارد به جای یقین و علم مضنه تعیین بکنند یعنی در اینگونه از موارد اگر آدم یقین نداشته باشد مضنه هم داشته باشد باید برگردد که یقین دارد و ظنوا ان لاملجاء من الله الا الیه اینهااینچننی شدنددرز چنین حالتی مشمول لطف جدید خدا شدند بعد توبه کردند و بعد خدا توبه اینها را قبول کرد ثم تاب یعنی تاب خدا علیهم این میشود توبه اول لیتوب توبه دوم ان الله هو التواب الرحیم میشود توبه سوم اول لطف الهی شامل اینها شد اینها بیدار شدند برگشتند گفتند یا الله لطف الهی شامل اینها شد اولاً اینها برگشتند و تبوه کردند ثانیاًُ ذات اقدس الهی که قابل توبه است توبه اینها را پذیرفته است ثالثاً.
والحمد لله رب العالمین
جنگ تبوک یک آزمون بود که اگر در آن حمله امپراطوری روم موفق میشد اثری از اسلام و مسلمین نمیماند
در مدینه عدهای رفاهطلب و عدهای منافق هم بودند.
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿لَقَد تَابَ اللّهُ عَلَی النَّبِیِّ وَالمُهَاجِرِینَ وَالأَنْصَارِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ فِی سَاعَةِ العُسْرَةِ مِن بَعْدِمَا کَادَ یَزِیغُ قُلُوبُ فَرِیقٍ مِنْهُمْ ثُمَّ تَابَ عَلَیْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ (117)﴾
سوره مبارکه برائت که همه مسلمانها از مشرکین را توجیه میکند کسانی که با مشرکین وابسته بودند منافق بودند یا جزو اهل کتاب وابسته به مشرک بودند راز و رمز منافق گونه آنها در این سوره بیان شده است تا معلوم بشود تبری از زنده و مرده اینها یک کمال دینی است جریان جنگ تبوک یک آزمون خوبی بود زیرا از یک طرف امپراطوری غرب قصد حمله داشت و از طرف دیگر اگر خدای ناکرده در آن حمله امپراطوری روم موفق میشد اثری از اسلام و مسلمین نمیماند برای اینکه جزیره العرب در برابر امپراطوری روم نه عُدهای داشت و نه عِدهای قهراً بساط اسلام برچپده میشد در چنین شرایطی وجود مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم شخصاً اقدام کرد صحابه خاص آن حضرت شخصاً حضور پیدا کردند و این امتحان سخت الهی را به خوبی پشت سر گذاشتند سختی این امتحان از این جهت بود که مهاجم امپراطوری غرب بود و اگر جنگی رخ میداد یک جنگ نابرابری بود مسلمانان در کمال اقلیت بودند و فصل هم فصل گرما بود از نظر مسائل مادی و اقتصادی پایان محصول سال گذشته بود و هنوز محصول سال جدید به بازار عرضه نشده انبارها خالی بود بازارها تهی بود دست مردم هم خالی بود چون راه بود راکبه نداشتند چون پایان محصول سال قبل بود زاد نداشتند در چنین شرایطی لذا تعبیر قرآن این است که این ساعت ساعت عسرت بود که بر مسلمین خیلی سخت گذشت خیلی دشوار بود سخت بود وجود مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم آن سخنرانی حاد را ایراد کرد دستورات رسمی داد خودش پیشگام شد عدهای هم حرکت کردند کسانی که در مدینه بودند اینها یک عده منافق بودند یک عده رفاه طلب بودند آنهایی که منافق بودند ستون پنجم بودند اخبار نظامی و غیر نظامی را ضعف و فقر مالی را فقر راکبهای را فقر مهمات جنگی را همه را گزارش میدادند به مشرکین آنها که رفاه طلب بودند جزو رضوا بان یکونوا مع الخوالف بودند که اسرار اینها در آیه هشتاد و هشتاد و هفت و مانند آن گذشت یک عدهای رضوا بان یکونوا مع الخوالف که از اینها در بخش دیگر قرآن کریم یاد کرد فرح المخلفون بمن ...خلاف رسول الله خوالف عبارت از زنهای سالمند مردهای سالمند و کودکان بیماران اعمیها اعرجها و مانند آن اینها که مجاز بودند که بمانند در مدینه اغنیای مترف رضوا بان یکونوا مع الخوالف خوشحال شدند که همانند بچهها پیرمردها پیرزنان نابیناها اعمیها اعرجها بنشینند در مدینه بعد هم که این غافله حرکت کرده است اینها خیلی خوشحال شدند فرح المخلفون بمقعدهم خلاف رسول الله یعنی بقعودهم پشت سر حضرت همراه حضرت نرفتند خیلی خوشحال شدند که پشت سر حضرت نشستند پس یک بخش قرآن که از آنها خبر داد این بود که رضوا بان یکونوا مع الخوالف قافله که حرکت کرده اینها همراه قافله نرفتند در مدینه ماندند فرح المخلفون بقعودهم پشت سر حضرت فرح المخلفون بمقعدهم خلاف رسول الله اینها بدشان آمد پس منافقان آنطور بودند این مترفین هم اینطور بودند یک عده هم بهانه داشتند یعتذرون الیکم اذا رجعتم الیهم یک عده عذرخواهی میکردند وقتی که رسول گرامی صلی الله علیه و آله وسلم با همراهانشان از جنگ تبوک برگشتند اینها رفتند عذرخواهی بکنند که خدا به پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود که به اینها بگو قل لاتعتذروا لن نومن لکم عذرخواهی نکنید برای اینکه تمام اسرار شما را خدای متعال در راه به من گفته قد نبأنا الله اخبارکم به ما گفته که شما به چه کسی گزارش کردید به ما گفته راز و رمز شما چه بود که سعی کردید بنشینید اینها همه را به ما گفته قل لن نومن لکم ما باور نمیکنیم عذرهای شما را نمیپذیریم فقد نبأنا الله باخبارکم بعد هم در آینده نزدیک میبینید که همه اعمال شما مشهود و معلوم خدا و پیغمبر و ائمه علیهم السلام است خوب این دو گروه شناخته شده بودند هم منافقان هم مترفین یک عده دیگری هم در این جنگ در این قافله و نیروی اعزامی که به طرف روم حرکت کردند جریان تبوک شرکت نکردند یا میخواستند شرکت نکنند اسرار آنها را ذات اقدس الهی در این دو آیه بازگو کرده است فرمود به اینکه بعضیها آمدند وضع پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم و همراهانش را از نزدیک دیدند سری به مدینه زدند دیدند همسران انها برای آنها غذای خوب آب خوب جای مناسب آماده کردند اینها دفعتاً آن منظره همراهی پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم را در نظر آوردند گفتند وجود مبارک پیغمبر در آن گرما بین راه در آن شرایط معطل من اینجا زیر سقف با غذای خوب آب خوب و گوارا میباشم و به همسرانشان گفتند به اینکه اصلاًبا شما سخن نمیگوییم مگر اینکه ملحق بشوید و همین کار را هم کردند اینها کسانی بودند که کاد ان تضیق قلوبهم یعنی نزدیک بود قلبشان منحرف بشود نه از اسلام از حضور در جبهه یک عدهای هم تخلف کردند بعد هم پشیمان شدند منافق نبودند فاسق بودند نه منافق چون منافق کافر است آنها که تخلف کردند مسلمانی بودند که در سختترین شرایط پیغمبر را تنها گذاشتند اینها هم بد کردند آمدند حضور مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم عذرخواهی بکنند دیدند طبق دستور الهی پیغمبر عذر اینها را نمیپذیرد منافق نبودند مسلمان فاسق بودند رفتند در منزلشان با اعضای منزل به سر ببرنددیدند آنها هم مجاز نیستند با اینها سخن بگویند آمدند در جامعه چیزی خرید و فروش کنند دیدند مردم آنها را رها کردند اینها گفتند حالا که مردم ما را رها کردند ما هم مردم را رها خواهیم کردو به بیابانها سر گذاشتند از جامعه فاصله گرفتند مشکل مشرک و کافر و منافق و بالاخره لائیک و غیر موحد این است که این خودش آزاد است اینکه میگوید من هر چه میخواهم بکنم آزادم هر جا بخواهم بروم آزادم مشکلش این است که این نمیدانددرون مثل بیرون سپاه خدا است حلقه محاصره را ذات اقدس الهی در بیرون تنگ کرده یعنی مسجد و مسجدیها این را قبول نمیکردند بازار و بازاریها این را قبول نمیکردند خانه و اهل خانه هم اینها را قبول نمیکردند اینها تنگ کردن حلقه محاصره بیرونی است خودشان تنها ماندند تمام مشکل انسان این است که این صحنه وسیع دل که از آسمانها و زمین هم وسیعتر است این در تحت اختیار کیست دیدند در درون هم حلقه محاصره تنگ شد مدام لشگر غم آمد لشگر هم آمد لشگر غصه آمد لشگر افسردگی آمد که اینها را به ستوه آورد حالا اینها کجا بروند از درون که نمیتوانند فرار بکنند این در بیانات نورانی حضرت امیرالمومنین سلام الله علیه هست فرمود شما خیال نکنید حالا مشکل بیرون را حل کردید خودتان میتوانید راحت باشید اینطور نیست درون بیرون هر دو مِلک و مُلک طلق خدا است این حلقه محاصره را تنگ میکند فرمود واعلموا عباد الله ان جوارحکم جنوده و اعضائکم شهوده و خلواتکم عیونه فرمود بندگان خدا اعضا و جوارح شما سربازان خدا هستند این دل شما سرباز خدا است مغز خدا سرباز خدا است دست و پای شما سرباز خدا است او اگر بخواهد شما را بگیرد لازم نیست از جای دیگر لشکر کشی بکند همان با فکر شما شما را میگیرد اینقدر افسردگی و غم و غصه و اندوه ریخته در دل که حلقه محاصره تنگ شده حالا صاحب دل کجا فرار کند این است که به ستوه آمده فرمود ذات اقدس الهی این گروه را که در جریان جنگ تبوک در سختترین حالتهای اصلاح و پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم را رها کردند دین را یاری نکردند حلقه محاصره را تنگ کرد که بیرون و درون برای اینها جا برای ماندن نماند ذاقت علیهم الارض بما ربحت این سرزمین حجاز با همه وسعتش جا برای ماندن نبود بسیار خوب حالا رفتند در بیابان و ذاقت علیهم انفسهم دیدند جا برای زندگی هم نیست خوب مگر کسی میتواند بخوابد یک آدم غمگین مهموم هم جلوی خواب را میگیرد هیچ فرصت خوابیدن ندارد غصه را به خاطر این غصه گفتند که گلوگیر است آنچه را که جای این رودهها و ریهها و مریها را میگیرد به آن میگویند غصه که فرمود ان لدینا ..بالجحیم طعاماً ذاغصه یعنی یک چیزی ما به او میدهیم وقتی خورد این در گلو گیر میکند طعام ذا غصه فرمود اینقدر ما طعام ذاغصه ما به اینها دادیم که از گلو و دل و همه جای او را پر کرده این که اینها دست به انتهار میزنند سرش این است که جایی میرسد که اصلاً قدرت تحمل ندارد سرش این است که انسان خیال میکند به اینکه آزاد است وجود مبارک حضرت امیر فرمود به اینکه تمام اعضا و جوارح شما سربازان خدا هستند جوارحکم جنوده حالا اگر کسی بنده خدا شد این همه سربازان را خدا در درون او دارد با فکر او او را راهنمایی میکند با جانحه او با جارحه او با دست خود او عمرش را کم میکند دیگر انسان نیازی به غیر ندارد این همه سربازان مگر انسان کم اندیشه دارد مگر انسان کم انگیزه دارد راههای فکری انسان کم است راههای درمان علمی انسان کم است این همه اخبار را بشر از خود نشان داد دیگر خوب همین فکری که قدرت دارد این خلاقیتها را داشته باشد این فکر سرباز خدا است افسر خدا است فرمانده او خدا است اگر قلب آدم جان آدم سرباز خدا است و این سربازها هم بدون عصیان در تحت رهبری فرمانده کل قوا یعنی ذات اقدس الهی هستند خوب چیزی شکست نمیخورد فرمود این ..به این صورت درآمدند که ذاقت علیهم الارض بما ربحت این یک, و ذاقت علیهم انفسهم هم مشکلات دیرینه داشتند مسائل سیاسی اقتصادی اجتماعی و هم مشکلات درونی دارند روانی دیدند هیچ چارهای نماند یک مختصر روزنه برایشان مانده که بفهمند این حلقه محاصره را چه کسی تنگ کرده چون یک عده که کافرند و منافقند و مشرکند حلقه محاصره کیپ سرتا سر دل را میگیرد این تبع علی قلوبهم فهم لایفقهون میشود ختم الله علی قلوبهم، مهر میشود وقتی یک نامه پر شددیگر امضا میکنند مهر میکنند اگر جا برای نوشتن باشد که امضا نمیکنند اگر کسی بخواهد چهار تا کلمه هم اضافه بکند وقتی ختم میشود مهر میکند که دیگر همه حرفهایی که باید نوشته بشود نوشته شده باشد اگر تمام دل را معاذ الله سیاهی گرفته باشد اینها که در آن خفقان میگیرند و خفه میشوند واز بین میروند نمیدانند راه چاره نیست این المفر نمیدانند چاره چیست؟ چون کسی که دریچه درکش بسته شد لاتعمل افسار ولکن تعمل قلوب التی فی الصدور و آن چشم دل کور بود آن کلید را نمیبیند آن روزنه را نمیبیند که یک مختصری آنجا روزنه است این را باز بکند و در برود این را نمیبیند و تمام صحنه بسته میشود اما اگر کسی نه مسلمان فاسق بود نه کافر نه منافق این میفهمد که حلقه محاصره را چه کسی تنگ کرده فهمیدند که کار به دست کیست از آن جا فریاد و نالهشان بلند شد و ظنوا ان لاملجا الا الیه حالا نالهشان فریادشان بلند شد در این حال مضطر واقعی شدند و مضطر واقعی هم موحدانه دعا میکند جز خدا احدی را نمیخواهد این که مشکل دارد باید دعا کند این معنایش این نیست که ام من یجیب بخواند این ام من یجیب المضطر مال او نیست ام من یجیب المضطر یک معنای عالمانه برای خودش دارد یعنی اگر کسی مضطر باشد یقیناً به خدا مراجعه میکند و خدا هم یقیناً مشکلش را حل میکند این به منزله حمل اولی آن کار داعی است اگر کسی مضطر شد نباید ام من یجیب بخواند باید مضطرانه بنالد و دعا کند نه اینکه بگوید خدایی که جواب مضطر را بدهید نه خودش احساس بکند که مضطر است و مضطر فقط همان را میخواهد چون برای او روشن میشود که تنها کسی که کار دست او است خدا است آنوقت موحدانه دعا میکند دعای موحد را ممکن نیست ذات اقدس الهی رد کند هیچ ممکن نیست چون خدا خلف وعده نمیکند خلف وعده محال است قبیح عن الله است فرمود ادعونی فاستجب لکم در بیانات نورانی امام صادق سلام الله علیه هست که وقتی از آن حضرت سئوال کردند چرا این ادعیه ما مستجاب نمیشود بعضی از دعاها مستجاب نمیشود فرمود لانکم تدعون من لاتعرفون کسی را که نمیشناسید دعا میکنید شما اصلاً نمیدانید که او غائب است یا حاضر است کجا هست چه کاره است اینها که حلقه محاصرهشان درون و بیرون تنگ شد چون مسلمان بودند موحد بودند برایشان روشن شد که کلید به دست کیست آن عنده مفاتح الغیب را شناختند بعد مضطرانه از او خواستند بعد این همه آیات نورانی در شأن اینها نازل شد و علی الثلاثه الذین خلفوا حتی ذاقت علیهم الارض بما ربحت و ضاقت علیهم انفسهم و ظنوا ....و تاب علیهم لیتوبوا اول خدا توبه کرد دوم اینها توبه کردند سوم خدا توبه کرد یک بحث خوبی سیدنا الاستاد در بحث توبه دارند که در بسیاری از مسائل مطرح است اما در توبه ایشان تقریباً بازتر سخن فرمودند اگر یک کسی بخواهدتوبه کند همیشه توبه امر محفوف به دو توبه خدا است بیان ذلک این است که انسانی که توبه میکند یعنی رجوع میکند به طرف خدا از گناه برمیگردد به استناد مابکم من نعمت فمن الله این رجوع انسان الی الله مسبوق به رجوع لطف است از خدا به این بنده این بندهای که تا حال به حال خود رها بود الان مشمول لطف حق شد فیضی از طرف ذات اقدس الهی نصیب او شد حالا یا با دیدن یک جنازهای یا با عیادت یک بیماری یا با مشاهده مزار یک شهیدی یا خواندن یک کتابی یا شنیدن یک آیه یا دعایی بالاخره یک حالتی در او پیدا شد همه اینها پیام الهی است این لطف خدا که شامل حال او شد او بیدار شد پس اول لطف خدا است که شامل این شخص میشود این را بیدار میکند که میگویند اولین مرحله یقض است یقض یعنی بیداری این خوابیده بیدار شده بعضیها متاسفانه این کلام الهی و پیام الهی نبضوا بوراء ظهورهم اینگونه از افراد که موفق میشوند این فیض الهی را دریافت میکنند تاب الله علیهم که با علی استعمال میشود اینها بیدار میشوند بیدار میشوند به این فکر میافتند که برگردند اینها تاب الله علیهم لیتوبوا الی الله اینجا الی است نه علی ان توبه دوم است که بنده توبه میکنم الی الله تاب یعنی رجع آنجا لطف از بالا است تنزل میکند فیض الهی میریزد تاب الله علیهم اینها را بیدار میکند هوشیار میکند اینها برمیگردند یرجعونالی الله وقتی رجوع کردند الی الله شده توبه دوم که مال عبد است بار سوم توبه سوم همان است که ذات اقدس الهی قبول میکند توبه اینها را یقبل توبه عن عباده اینها را هممیپذیرد که دو تا توبه از خدا است یک توبه از عبد است توبه اول تنزل فیض خدا است به بنده توبه دوم فیض بیداری بنده و هوشیاری بنده و رجوع بنده است به طرف مولی توبه سوم که توبه دوم خدا است و توبه سوم این مجموعه است رجوع لطف خدا است نسبت به این بنده و پذیرش این بنده که یقبل توبه عن عبادی الله این توبه سهگانه را مخصوصاً درباره این گروه دوم میشود منطبق یافت این اجمالی از شأن نزول و تأثیر این دو آیه یعنی آیه 117 و 118 از سوره مبارکه توبه پس آنها که وضعشان در آیه 89 و همچنین 87 و 94 بیان شد این مال قبل بود که رضوا بان یکونوا مع الخوالف و تبع علی قلوبهم فهم لایفقهون بود و از طرفی هم یعتذرون الیکم اذا رجعتم الیهم قل لاتعتذروا لن نومن لکم قد نبأنا الله من اخبارکم و سیر الله عملکم و رسوله این بود اینها جزو منافقین بودند یحلفون لکم لترضوا عنهم فان ترضوا عنهم فان الله لایرجع عن القوم الفاسقین الاعراب اشد...مربوط به این بخش است اما دراین محدوده یعنی آیه 117 و 118 این یک توبه مقبولی است یک عده توبه نسوح کردند و یک عده نزدیک بود قلبشان منحرف بشود فوراً برگشتند و خدای سبحان اینها را پذیرفت لقد تاب الله علی النبی والمهاجرین والانصار این توبه ابتدایی است که به معنی فیض است این مسوبق به گناه بودن لازم نیست رجع الله بلطفه الی النبی در حقیقت لطفه علی النبی والمهاجرین والانصار برخی از قرائتها که به اهل بیت علیهم السلام هم منصوب است اینچنین آمده در برخی از قرائتها لقد تاب الله بالنبی علی المهاجرین والانصار که در حقیقت این قرائت به منزله تفسیر آیه است برای اهمیت مطلب هم این آیه با قسم شروع شده است چون لام لقد لام قسم است سوگند یاد میکند ذات اقدس الهی که لطف خدا شامل حال پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم و مهاجرین و انصار شد این مهاجرین وانصاری که اتبعوه فی ساعت العسره ساعت یعنی زمان در زمان سخت پیغمبر را یاری کردند در سوره مبارکه فتح فرمود به اینکه هر کس در راه خدا انفاق کند مقبول حق است اما فرق میکند بین انفاق قبل از فتح مکه با انفاق بعد از فتح مکه لایستوی الذین انفقوا من قبل الفتح والذین که ینفقون من بعد گرچه کلاً وعد الله بحسنی اما آن روزی که اسلام غریب بود سربازان اسلامی در کمال ضعف بودند اگرکسی به اینها کمک میکرد درجه ثوابش خیلی بیشتر بود تا بعد از فتح مکه که ..فی دین الله افواجا در آن سوره مبارکه حدید فرمود اینها با هم مساوی نیستند آیه ده سوره مبارکه حدید این است فرمود و مالکم ان لاتنفقوا فی سبیل الله ولله میراث السموات والارض لایستوی منکم من انفق من قبل الفتح و قاتلوا اولئک اعلیم الدرجه من الذین انفقوا من بعد و قاتلوا خوب قبل از فتح مکه اگر کسی جهاد مالی و جهاد بدنی میکرد خیلی سخت بود و مهم ولی کسی که بعد از فتح مکه جهاد مالی یا جهاد بدنی میکند به ایناهمیت نیست در محل بحث هم فرمود کهاین فی ساعت العسره بود عسرت و دشواری غزوه تبوک هم ر..فراوانی دارد که بعضی از آن اشاره شده فرمود لقد تاب الله علی النبی والمهاجرین والانصار الذین التبعوه فی ساعت العسره اینها مستقیماً یاری پیغمبر را حفظ کردند برخی از اینها این توبه الهی که انعطاف لطف است برای این است که بعضی از اینها من بعد ما کاد یضیق قلوب فرق منهم است برخی ازاینها نزدیک بود از حضور در جبهه منصرف بشوند مثل همان شخصی که ابو قیصمه و مانند آن آمده بود در مدینه و زیر عریش خنک آب خنک داشتن همسر و غذای گوارا او را جذب کرده بود بعد فوراً به یاد پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم افتاد و سوگند یاد کرد که من با شما سخن نمیگویم مگر اینکه پیغمبر برسد بله این کار را هم کرد این قلبش منحرف نشد اما کاد یضیق یعنی غرض یضیق یضیق یعنی ینحرف از جبهه نه از اسلام و مانند آن من بعد ما کاد یضیق قلوب فریق منهم ثم تاب الله علیهم اینجا دیگر سخن از توبه الهی است تا این شخص دوباره برگردد دیگر سخن از وجود مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم نیست علیهم نسبت به همینهای که کاد قلوب اینها یضیق انه بهم رئوف رحیم چون ذات اقدس الهی نسبت به مومنین رأفت دارد رحمت دارد که میگویند رأفت از رحمت بالاتر است لذا لطفش شامل حال اینها شده و قلب اینها را مشروح کرده به عهده گرفته و ترمیم کرده هراس را زدوده این قلب مطمئن شد این که فرمود وجود مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم منصور به رعب بود خوب دشمنان آن حضرت وقتی آن حضرت را میدیدند میترسیدند فرمود فنلقی فی قلوب الذین کفروا رعب این نشان میدهد که حلقه محاصره دل را هم او تأمین میکند به همان دلیلی که شرح صدر مال او است رب اشرح لی صدری گاهی انسان یک وسعتی در دلش احساس میکند هیچ هراسی ندارد خوفی هم ندارد چه بهتر که انسان دل را به صاحب دل بسپارد تلاش و کوشش این نباشد که انسان جهان بین باشد حالا یا حکیم یا متکلم تلاش و کوشش این باشد که جامع بین باشد نه جهان بین بعد راحت است و نهایت رفاه مال انبیاء و اولیاء است چون به جایی وصل هستند که بیده الملک والملکوت واقعاً راحت هستند شما میبینید در جریان حضرت ابراهیم سلام الله علیه وقتی هاجر سلام الله علیها به آن حضرت عرض کرد که این سرزمین دائر نیست بائر نیست موات عادی هم نیست الی من تدعونا بالاخره سه قسم زمین ما داریم این یک قسم چهارمی است در روز زمین زمینهای دائر که مشخص است اینجا باغ است بوستان است آب است آبادی است یک روستا است یا شهر است این دائر بائر که عدم ملکه دائر اس یعنی زمینی بود اب دارد روستایی میتواند کشاورزی بکند ولی حالا مسافرت کردنی نیست فعلاً مامور نیست کشت نشده قسم سوم موات است کسی کشت نکرده ولی بالاخره آب دارد میتوانند شیار بکنند آب بیاروند احیایش بکنند قسم چهارم غیر ذی زرع یعنی سنگلاخی کوههای سنگلاخی دائر نیست بائر نیست موات قابل احیا هم نیست اصلاً آب ندارد مکه احدی هم در آن سرزمین زندگی نمیکرد ذات اقدس الهی هم نه بگوید سرزمین مکه بائر بود یا مزروع نبود از ابراهیم سلام الله علیه نقل میفرماید ربنا انی اسکنت من ذریتی بواح که غیر ذی زرع است نه یعنی بالفعل مرزوع نیست قابل زرع نیست آنجا همان محدودهای که حضرت هاجر و فرزندش سلام الله علیهما را گذاشتند سنگلاخ است آن قسمتهای کوههای ابو القیس و اینها است خوب وقتی هاجر به حضرت ابراهیم سلام الله علیه عرض کرد الی من تدعونی این در کمال صراحت و نشاط فرمود الی رب هذا ..بالاخره این زمین یک مالکی دارد یا نه آن خدا است به او سپردم اینها راحت زندگی میکنند لاخوف علی ان اولیاء الله لاخوف علیهم ولاهم یحزنون واقعش این است فرمود ما دل اینها را نرم کردیم اینها مورد رحمت ورأفت الهی هستند اما و علی ثلاثه الذین آنسه نفر که اسامی اینها غالباً در کتابهای تفسیر هست و علی الثلاثه یعنی تاب الله چون اینتوبه غیر از آن توبه بود آن در آیه جدا این در آیه جدا اینها مذنب بودند گناه کردند تخلف کردند لذا بحث اینها را از آیه قبل جدا کرده است آنها کاد یضیق قلوب فریق اینها ضاقت قلوبهم و ضاقت اعمالهم و افعالهم و ..تخلف کردند منتهی مومن و مسلمان بودند و علی الثلاثه الذین خلفوا در قرائتها هم خالفوا آمده که شاید به تفسیر برگردد آنقدر اینها فشار دیدند حتی اذا ذاقت علیهم الارض بما رحبت این سرزمین وسیع جایی برای ماندن اینها نبود نه خانه راه داشتند نه مسجد راه داشتند نه بازار راه داشتند نه جامعه راه داشتند این مال اینها رفتن به دامنههای کوه که آن جا آسوده باشنددر آنجا هم و ذاقت علیهم انفسهم این حلقه محاصره درونی هم تنگ شد و به ستوه آمدند چون مسلمان بودندو فهمیدند که این کلید به دست دیگری است و ظنوا ان لاملجاء من الله الا الیه این را کاملاً درک کردند در چنین فضایی مشمول لطف الهی شدند این نظیر الذین یظنون ان لا ملجاء ...بحث آن گذشت در این موارد کار جای یقین را میکند چند نکته است که در اینگونه از موارد به جای یقین و علم مضنه تعیین بکنند یعنی در اینگونه از موارد اگر آدم یقین نداشته باشد مضنه هم داشته باشد باید برگردد که یقین دارد و ظنوا ان لاملجاء من الله الا الیه اینهااینچننی شدنددرز چنین حالتی مشمول لطف جدید خدا شدند بعد توبه کردند و بعد خدا توبه اینها را قبول کرد ثم تاب یعنی تاب خدا علیهم این میشود توبه اول لیتوب توبه دوم ان الله هو التواب الرحیم میشود توبه سوم اول لطف الهی شامل اینها شد اینها بیدار شدند برگشتند گفتند یا الله لطف الهی شامل اینها شد اولاً اینها برگشتند و تبوه کردند ثانیاًُ ذات اقدس الهی که قابل توبه است توبه اینها را پذیرفته است ثالثاً.
والحمد لله رب العالمین
تاکنون نظری ثبت نشده است