- 124
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 120 سوره توبه_بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 120 سوره توبه_بخش دوم"
بهترین صادق وجود مبارک پیغمبر ص است که اهل بیت او به منزله جان او هستند
بعد از دستور معیت با صادقین دو تا بسیج را که یکی بسیج نظامی است و یکی بسیج فرهنگی مطرح شد.
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿مَاکَانَ لْأَهْلِ المَدِینَةِ وَمَنْ حَوْلَهُم مِنَ الأَعْرَابِ أَن یَتَخَلَّفُوا عَن رَسُولِ اللّهِ وَلاَ یَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَن نَفْسِهِ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ لاَیُصِیبُهُمْ ظَمَأٌ وَلاَنَصَبٌ وَلاَ مَخْمَصَةٌ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَلاَیَطَأُونَ مَوْطِئاً یَغِیظُ الکُفَّارَ وَلاَیَنَالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَیْلاً إِلَّا کُتِبَ لَهُم بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ إِنَّ اللّهَ لاَیُضِیعُ أَجْرَ المُحْسِنِینَ (120)﴾
در آیه قبل فرمود یا ایها الذین آمنوا التقوا الله و کونوا مع الصادقین هم ما را به تحصیل تقوا امر فرمود هم به معیت صادقین معیت صادقین را در آیه بعد یه صورت باز ذکر فرمود که صادق کیست و معیت با او چگونه است فرمود بهترین صادق وجود مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم است که اهل بیت او به منزله جان او هستند معیت با آن حضرت هم در نفر نظامی است هم در نفر فرهنگی و علمی چون این آیه گرچه پایان بخش بحثهای قبلی است ولی سرفصل بحثهای بعدی است بعد از دستور معیت با صادقین دو تا بسیج را که یکی بسیج نظامی است و یکی بسیج فرهنگی مطرح کردند که مهمترین مسبوقیت مسلمانها همین دو تا نفر است دو تا بسیج است یکی بسیج نظامی برای حفظ مرز و بوم اسلام یکی هم بسیج فرهنگی برای نجات از تهاجم فرهنگی پس سرفصل این بخشهای اخیر معیت با پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم است فرمود مع الصادقین باشید چطوری مع الصادقین باشیم؟ اگر رهبر سادق شما به جبهه میرود شما هم به جبهه بروید اگر یک عدهای به جبهه میروند و خود رهبر در مرکز خود کشور و عاصمه کشور وجود دارد شما در خدمت ایشان باشید برای فراگیری او آنجایی که جای بسیج نظامی است کار نظامی بکنید آنجا که کار بسیج فرهنگی است کار فرهنگی بکنید پس یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و کونوا مع الصاقین بالاترین صادق در جهان بشریت انبیای الهی هستند مخصوصاً حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله وسلم و اهل بیت گرامی و کرام آن حضرت وقتی این حکم مشخص شد که ما باید با صادقین باشیم آن وقت تفصیلاً بیان فرمود که نحوه معیت با صادقین در بسیج نظامی چگونه است در بسیج فرهنگی چگونه است آن ما کان لاهل مدینه ناظر به بسیج نظامی است و آن و ما کان المومنون لینفروا کاف فلولا نفر من کل فرقه منهم طائفه ناظر به بسیج فرهنگی است مطلب دیگر آن است که گرچه آیه عام است و هر جا متخلفی را منع بکند و تخلف هر متخلفی را هم محکوم بکند ولی به چنددلیل عقلی و نقلی برخی زا تخلفها روا است دلیل لبی و عقلی که میگوید کسی که معذور است قدرت رفتن ندارد این هرجی برایش نیست این مخصص لبی است آیهای که دارد لایکلف الله نفساً مخصص لفظی است آیهای دارد و لیس علی الاعمی حرج و لا علی المریض حرج ولا علی الذین لایجزون ما ینفقون حرج و مانند آن مخصص لفظی است پس این سه گروه بعضی عقلی هستند بعضی ذوات اولیه هستند بعضی لایکلف الله نفسا هستند بعضی هم نصوص خاصه هستند درباره اعمی و اعرج و مریض دلیل چهارم بر تخصیص آن است که اگر خود پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم به برخی اجازه قعود بدهند در مدیه که شما اینجا باشید این هم مستثنیاست در جریان جنگ تبوک و مانند آن که وجودمبارک حضرت امیر سلام الله علیه به دستور پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم در مدینه بود خود علب ابن ابی طالب سلام الله علیه اظهار نگرانی کرد که من چطور در جبهه شرکت نکنم وجود مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم طبق این نقل فرمود یا علی ان المدینه لاتسبحوا الا بی او بک فرمود یا علی الان مدینه یک شرایط حساس و خاصی دارد از یک طرف امپراطوری روم قصد حمله دارد از طرفی من هم مدینه را ترک کردن کسی که جای من بنشیند و مورد اطمینان من باشد غیر از تو کسی نیست یا علی ان المدینه لاتسلحوا الا بی او بک لذا به وجود مبارک حضرت امیر دستور داد شما در جریان جنگ رومیها همین جاباشید این هم دلیل چهارم پس اگر آیه به حسب ظاهر نفع عام است به این سه چهار دلیل تغییر و تخصیص پذیر است ما کان لاهل المدینه و من حولهم من الاعراب عن یتخلف عن رسول الله و لایرغب بانفسهم عن نفسه در جریان حضرت امیر سلام الله علیه سخن از رغبت و اعراض از پیغمبر نبود منتهی اخذ تخلف صادر بود حضرت فرمود به اینکه تخلف به دستور من است من گفتم در شرایط کنونی نمیشود مدینه را رها کرد
سئوال: جواب: تخلف لغتی دعایی است نظیر اینکه وجود مبارک هارون تخلف کرد یعنی خلیفه آن حضرت قرار گرفت در هر ..یا هارون اخلفنی فی قومی بالاخره بساط سامری را اینچنین است آن فرصت طلب منتظراست که یک چند روزی رهبرشان غیبت کند وجود مبارک رسول خدا به حضرت علی سلام الله علیه فرمود در آن شرایط کار فقط از تو ساخته است در شرایط کنونی شما هم بیایی جبهه برای چه؟ یا علی لان المدینه لاتسبحوا الا بی او بک
سئوال: جواب: بعد از اینکه پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم به ایشان فرمود شرایط حساس است این مسئولیت مهم را شما بر عهده بگیر حضرت آرام شد مطلب دیگرآن است که گاهی انسان یک کار خیری انجام میدهد اما اینچنین نیست که جمیع شئون علمی و عملی او تجهیز شده باشد برای انجام کار خیر گاهی نه تمام شئون علمی و عملی او تجهیز شده است کارهای عادی یک کار جزئی اینطور نیست که انسان گرچه به نحو اجمال شئون علمی و عملی فعال هستند اما اگر یک کار اساسی و دنیایی باشد تمام شئون اندیشه و انگیزه شروع میکند به کار کردن مثلاً اگر کسی میخواهد یک رشته را انتخاب بکند کسی میخواهد یک رشتهای را انتخاب بکند که با سرنوشت همیشگی او همراه است این مشورت میکند بحثهای عالمانه و کارشناسانه انجام میدهد بعد انگیزهها را هم بررسی میکند نیت و اراده و احساس و اینها را هم در نظر میگیرد بعد از اینکه تمام بخشهای اندیشه و انگیزه آن بخشهایی که به جزم علمی برمیگردد و آن بخشهایی که به عزل عملی برمیگردد همه را تضمین کرد شروع به چنین کاری میکند از آن به بعد هر حرکت و قیامی که از او صادر بشود این خیر است چون روی تصمیمگیری تام این کار را کرده اینها را میگویند من عزم الامور اینکه لقمان به فرزندش فرمود این کار را انجام بده ان ذلک و من عزم الامور عزم الامور یعنی من الامور التی ینبقی ان یعزم علیها من الامور التی یجب ان یعزم علیها میگوید این عزم ملی میخواهد این جزو عزم الامور است این را باید تصمیم بگیری حالا اگر کسی خواست یک کیلو سیب زمینی بخرد این دیگر جزو من عزم الامور نیست که بنشیند دو ساعت فکر کند سه ساعت مشورت کند چهار تا استخاره بکند این که نیست اما اگر کسی یک رشتهای را انتخاب میکند جزو عزم الامور است نگاه کند جزو عزم الامور است پس ما بعضی از امور داریم امور جزئی که تمام کارها را انسان سر فرو ب...اما اگر کسی خواست یک رشتهای انتخاب بکند که با سرنوشت او برای همیشه در ارتباط تنگاتنگ است به این میگویند من عزم الاموراین کار جبهه ..من عزم الامور است میخواهد حوزه بیاید این از عزم الامور است یعنی من الامور التی ینبقی عن یعزم علیها رهبران بزرگ جهان را میگویند اولی العزم زیرا آنها درباره مسائل جهانی صاحب تصمیم هستند یعنی دارای عزم اینچنینی اگر یک کسی خواست جبهه برود برای اینکه چهار تا جوان رفتند یا چهار تا شعر تحریک آمیز خواندند این دیگر من عزم الامور نشد اما اگر برای حفظ اسلام بود ولاغیر یعنی تمام بخشهای جزم علمی و عزم عملی او راه اندازی شد کارشناسی شد برای حفظ اسلام از آن به بعد دیگر تمام قیام و قعود او عبادت است لذا ذات اقدس الهی با تعبیرات گوناگونی این پنج شش امر را ذکر کرده تک تک اینها را اسم برده و ما را به جمیع دعوت کرده نه مجموع لذا حرف لا را در حرف در تک تک اینها قرار داده نه آن کار نه آن کار نه آن کار هیچ کدام از اینها نیست مگر اینکه عمل صالح است وضمیر را هم به احترام اینها مفرد آورده جمع نیاورده که معلوم بشود همه اینها مستقلاً محسوب هستند و آن تنوین جلال و شکوه تنوین تحقیقاً روی عمل صالح درآمده تا این مجموعه را به صورت یک ریحان و روح و ریحان دربیاورد فرمود ذلک بانهم لایصبیهم جمع تشنه نمیشوند خوب میتوانست بفرماید و نصب و مخمصه اما لا تقریر کرده برای اینکه ثابت بکند که این عزم مال مجموع تشنگی و گرسنگی نیست بلکه تشنگی عرض جدا دارد گرسنگی عرض جدا دارد خستگی عرض جدا دارد شما که میگویید لاشرقی و لاغربی جمهوری اسلامی نه شرقی نه غربی این برابر همان آیه نور سوره مبارکه نور است که لاشرقیه و لاغربیه اگر گفته بشود لاشرقی و غربی ما با مجموعشان مخالفیم ممکن است با تک تک آنها بسازیم اما وقتی گفته بشود نه شرقی نه غربی یعنی با تک تک اینها ما درگیریم نظیر قول المغضوب علیهم ولا الضالین با تک تک اینها درگیر است آدم اینجا هم برای اینکه ثابت بشود که خدا اجر را به مجموع تشنگی و گرسنگی نمیدهد بلکه برای گرسنگی اجری است برای تشنگی اجری است برای خستگی اجری است لایزیع زمع یک, ولانصب دو, ولامخمصه فی سبیل الله سه, ولای..موتاً یقیض الکفارچهار, ولاینالون من عدو ..پنج, پنج بار این کلمه لا را تکرار فرمود تا برای هر کدام حساب جداگانه باشد و برای احترام به ایها هم تک تک اینها را ..قرار داد نفرمود اینها اعمال صالحند و ضمیر را هم جمع نیاورد که به اینامور برگردد الا کتب لهم به این به به پنج مرجع پنج بار برمیگردد تا برای تک تک اینها هم حساب باز بشود الا کتب لهم به عمل صالح این تنوین عمل صالح هم تنوین تخصیص است شما این زیارت آل یاسین که میخوانید چون بخشی از آن زیارت است بخشی هم اقرار و اعتراف و شهادت نامه است در اینجا شما میبینید به تک تک حالات وجود مبارک حضرت ولی عصر ارواحنا فداه سلام عرض میکند چنین شده است یا آم طوری میشود که تمام پیروان او به نشستن او سلام میکنند به ایستادن او سلام میکنند به خوابیدن او سلام میکنند به حرف زدن او سلام میکنند به رکوع او به سجود او السلام علیک و تقرا والسلام علیک تقولوا این همان است اگر ذات اقدس الهی روی تک تک عمل حساب میکند انسان کامل در این قسمت که ما موظفیم به تک تک عملش سلام بکنیم این نور الهی است این یک پا شدن عادی که نیست این یک نشستن عادی که نیست والسلام علیک اذا تقوم و تقعد السلام علیک تقرا سایر موارد هم همینطور است بگویند ما ارتباط تنگاتنگ با این حضرت باید داشته باشیم برای همین است بعد این با آن بخش پایانی سوره مبارکه انعام هماهنگ است چون تمام آن هااز همان اموری است بخش علمی و بخش عملی عرض نظری و عرض عملی اندیشه علمی و انگیزه عملی نشات میگیرد بعد همین میشود طیب و طاهر حالا آن امام ما است ما هم امت او هستیم ما هم یک کلمه در محدوده خودمان اینچنین باشیم به دلیل همان آیه شما دیدید وقتی خرمشهر آزاد شد امام رضوان الله تعالی علیه فرمود من بوسه میزنم بر دست بسیجیان که در بالای دست آنها دست خدا است یعنی ارشاد به آن دست به حال متعلق موصوف است یعنی من آن یدالله را بوسه میزنم تقریباً نزدیک دو سال بود این محاصره بود دیگر چطور این حیثیت یک نظام حفظ شد حیثیت یک کشور حفظ شد این همین است پس اینجا هم برای دیگران هم ...اینطور نیست که البته آن مرحله کمال و جمالش مال معصوم است اما آن مراحل ابتدایی آن که مقهور ما است که ولاینالون من عدو مناالا کتب لهم عمل صالح این مال گذشته درباره آینده هم برای اینکه ثابت بکند علت این عمل صالح نویسی چیست و این مخصوص مجاهدان صدر اسلام نیست و برای همیشه الی یوم القیامت این حکم به نحو قضیه حقیقیه جاری است فرمود ان الله لایضیع اجر المحسنین نفرمود اجرها این اسم ظاهر آوردن به جای ضمیر و ذکر احسان نشانه آن است که علت حکم این است و این علت برای همیشه معلول را به دنبال خود خواهدداشت الی یوم القیامه اختصاصی هم به صدر اسلام ندارد مطلب دیگر آن است که فرمود اینها کمکهای بدنی کردند
سئوال: جواب: البته منتهی آن احکام که مشخص است نماز خواندن روزه گرفتن اینها که مشخص است برای همه ما اما آن ذهن نظامی و بسیجی بودن است که این را تشویق میکند به ما که درحالی که اسلام در خطر است شما این صحنه را فراموش نکنید و لاینفقون نفقه صغیره یا کبیره در این جامعه صغیر و کبیر یک اصطلاح قرآنی است چه در فضائل چه در رذائل چه در طاعات چه در معاصی آن جا که باید کل صغیر و کبیر مستتر نظیر همین در سوره مبارکه کهف راجع به صغائر و کبائری که تبهکاران میبینند آیه 49 سوره کهف اینچنین است و وضع الکتاب فتری المجرمین مشوقین ....و یقولون یا ویلتنا ما لهذا الکتاب .....این صغیره و کبیره هم در طاعات است هم در معاصی قلیل و کثیر نمیگویند اصطلاحاً در قرآ، کریم کبیر و صغیر میگویند کوچک و بزرگ و چون منظور رقم است نه خصوص عمل لذا صغیره را قبل از کبیره ذکر کردند اگر چنانکه منظور خصوص عمل بود اول کبیره را ذکر میکرد و میگفت آنکه شایسته نوشتن و اعتنا است خدمات بزرگتر است و برای ترقی نه تنها خدمات بزرگ و انفاقهای بزرگ را مینویسند بلکه کوچک را هم مینویسند میفرمود لاینفقون نفقه کبیره ولاصغیره اما الان بحث در آن نیست که به کیفیت عمل کار داشته باشد به رقم به عدد کار دارد هر چه شد در ..بیان است که چیزی از قلم نمیافتد و معمولاً در اینگونه از موارد صغیر قبل از کبیر است کل صغیر و کبیر مستتر در آن آیه لایقاتل صغیره ولاکبیره الا احصاها در سوره کهف اینجا هم از همین قبیل دارد
سئوال: جواب: اگر چنانچه بحث در این باشد که صغیر از قلم میرود اول کبیر را برای اهمیت ذکر میکنند بعد بگویند نه تنها کبیر را نمینویسند بلکه صغیر را هم نمینویسند اماالان ناظر به کیفیت نیست ناظر به آن است که هیچ چیز از ریز و درشت فراموش نمیشود لذا در آن دو بخش از آیات کبیر و صغیر مطرح است کل صغیر و کبیر مستتر آن هم که در سوره مبارکه کهف است این است که لایقادر صغیره و لا کبیره الا احصاها
سئوال: جواب: بله اما عربی که وزانش به فارسی نیست آنجا میگوینددرشت به ریز وما یقطعون وادیاً الا کتب لهم وادی یعنی سائل ود یعنی سامع چون سر باعث پیدایش وادی است وادی یعنی دره لذا آن شکاف کوه را آن دره را میگویند وادی وگرنه وادی لغتاً یعنی دره نیست ود یعنی سال این مسیر را این دره را به اعتبار آن سیل میگویند وادی وادی یعنی دره نه کوه را میگویند وادی نه دشت را میگویند وادی وادی یعنی دره فسالت اودیه بقدرها یعنی هر درهای هر جای گودی به اندازه ظرفیتش آب گرفته فسالت نادی جمعش انبیه است فی نادی کل کعب و اودی جمعش هم اودیه است ناجی هم جمعش انجیه است میگویند در لغت عرب دارد این سه کلمه به این وضع نیامده به هر تقدیر فرمود ولایقطعون وادیاً الا کتب یعنی همان عمل صالح برای اینها حالا عمده این است لیجزیهم الله احسن ماکانوا یعملون اینها کارهای فراوانی داشتند در طول عمر و یک جا نفقه صغیره داشتند یکجا نفقه کبیره ما همه را به حساب کبیره میآوریم یک جا خاکریز اول بودند یک جا خاکریز دوم ما همه را به جای خاکریز اول میآوریم یک جا با شهامت بودند یک جا متوسط ما همه با با شهامت میآوریم ما برابر با احسن ماکانوا یعملون میآوریم این یک, نظیر همان آن میوه فروشی که مثالش در نوبتهای قبل گفته شد کسی که باغدار باشد باغش مثلاً هزار تا درخت داشته باشد و هر درختی هم چند تا میوه داشته باشد این میوهها را بچیند مجموع این میوهها خوب یک چند تایی شادابتر و درشت تر و شفافتر و سالمتر است همه که اینچنین نیستند که همه هم برای اینها خلق نشدند حالا اگر یک کریمی با این کشاورز معامله کند همه را به این قیمت بخرد این دیگر معامله کرد برابر با احسن میوههای او اگر خدای سبحان با ما معامله کند برابر با احسن اعمال ما یعنی همه را معادل نفقه کبیره حساب بکند این شده مقدمه راه از این به بعد ببینید به استناد هل جزاء الاحسان الا الاحسان اگر استناد من جاء بالحسنه ....حالا ان که برای ما ما نوشتند همه را در حد نفقه کبیره نوشتند جزا را که دیگر به اندازه نفقه کبیره نمیدهند که حالا جزا را اینجا دو برابر میدهد یا ده برابر میدهد یا هفتاد برابر میدهد یا هزار و چهارصد برابرمیدهند یا مبلغ واسع علیم.
سئوال: جواب: آن ناظر به جزا نیست آن ناظر به رویت خود عمل است فرمود من یعمل مثقال ذره خیراً یره خود عمل را میگوید من یعمل مثقال ذره شراً یره خود عمل را میگوید حالا میخواهد جزا بدهد بالاخره او را میخواهد به یک صورتی دربیاورد هر چه خدا میهد حسن است ولی بالاتر از حسن هم میدهد هر چه خدا عطا میکند حسن است بالاتر از حسن را هم به بعضیها میدهد خوب پس آن ناظر به اصل عمل است که عمل از بین نمیرود حالا میخواهد پاداش بدهد این فرمود بعد ...پاداش دادنی است که بیش از خود عمل پاداش میدهیم حالا عمل را میخواهد به صورتها در بیاورد دیگر اما به چه صورت درمیآورد در دنیا همه صور و فیوضات به عنایت الهی بود هر صورتی را که خودش میخواست میداد ذلک فضل الله یعطی من یشاء حالا آن عمل را میخواهد به یک صورتی دربیاورد نسبت به یک عدهای من جاء بالحسنه فله خیر منها است نسبت به یک عدهای من جاء بالحسنه فلا عشر امثالها نسبت به یک عدهای مثل الذی ینفقون اموالهم فی سبیل الله کمثل حبه انبتت سبع سنابل فی کل سنبله معه حبه که میشود هفتصد برابر نسبت به بعضیها والله یضاعف لمن یشاء میشود هزار و چهارصد برابر نسبت به بعضیها معلوم است یا حدش معلوم نیست واسع علیم است بغیر حساب به حساب درنمیآید بی حساب نیست به حساب درنمیآید یوفون حضورهم بغیر حساب به حساب درنمیآید نه معاذ الله بی حساب باشد آنچه که اصل حاکم بر این جزاها است این است که جزا بیش از پاداش است همیشه یک جای قرآن است جزاءً وفاق آن هم مال سیئات است نه مال حسنات فرمود ما در سیئات هرگز بیش از گناه کسی را کیفر نمیدهیم این جزا وفق عمل است این فقط در معاصی است یک چنین تعبیری در حسنات نیست که فرمود جزاءً وفاق این وفاق هم در مقام تهدید است از دو طرف حد ندارد از یک طرف حددارد این جزا و وفاق مفهومی دارد در مقام تهدید است برای بیان سلب است اما یک طرفه نه دو طرفه گاهی میبینیم بعضیها حد دو طرفه دارد نه یک طرفه نظیر نصاب بعضی از زکاتها که اگر اینقدر شد نصابش این است بالاتر شد نصابش این است وسط این است یا نظیر دم عشر ایام کمتر گفت این حد را دارد بیشتر گفت این حد را دارد این تهدید از دو طرف است یک وقت تهدید یک جانبه است نظیر کر نظیر مصافت و مانند آن گفتند اگر هشت فرسخ شد یعنی کمتر نباشد بیشتر هر چه شد شد در مسئله کر سه وجب و نیم در سه وجب و نیم در سه وجب ونیم باید حجم این ظرف باشد کمتر نباشد بیشتر هر چقدر شد شد این تهدید یک جانبه است من جانب الاقل است نه من جانب الاکثر این جزاءً وفاق به عکس آنها است تهدید من جانب الاکثر است نه من جانب الاقل یعنی ما هر دو بیش از گناه کسی را کیفر تنبی نمیکنیم اما شاید کمتر کردیم تخفیف میدهند عفو میکنند این از طرف کثیر مفهوم دارد نه از طرف قلیل ان طرف نیست ولی این طرف هر چه میخواهد باشد این راجع به جزاءً وفاق که در خصوص معاصی و سیئات و عقاب است در قرآن گاهی به حسنات یک چنین تعبیری نیست که جزا وفق عمل است همهاش سخن این است که جزا بهتر از عمل است اما حالا اینها در مقدمه بحث است که تاکنون این بحثها گفته شد اما حالا شما اینجا نگاه کنید حالا بنا شد که احسن الاعمال روی احسن الاعمال حساب بکنند یعنی ازآن ممثل رسیدیم به این مثل کسی که نفقات فراوانی داشت بعضی صغیر بعضی کبیر حالا شما حساب بکنید که ذات اقدس الهی با این شخص همه را با این نفقه کبیر بخواهد حساب بکند تازه این یک طرف قضیه است بر اساس من جاء بالحسنه فله خیر منها یا عشر امثالهم جزا حتماً از نفقه کبیره بالاتر است چون معیار عمل این یک, جزا بیش از عمل است این دو, جزا که معادل عمل نیست هیچ جا جزا معادل عمل نیست اینچنین نیست که اگر کسی صد تا کار خیر کرد خدا صد تا پاداش بدهد این با وعده خدا هماهنگ نیست حتماً بیشتر میدهد حالا چقدر بیشتر میدهد مربوط به اخلاص ..و لطف او است بنابراین اگر معیار جزا دادن احسن ما کان یعملون بود این احسن را در ترازو میگذارند آن وقت در مقابلش یا دو برابر یا ده برابر یا هفتصد برابر یا هزار و چهارصد برابر یا واسع علیم که به حد و حساب درنمیآید و لفیفه هل جزاء الاحسان الا الاحسان هم همین است هل جزاء الاحسان الی الاحسان یعنی معنایش این نیست که اگر کسی نسبت به شما احسان کرده شما هم نسبت به او احسان کنید که حالا اگر کسی شما در بین راه با زن و بچه سفر کردید و اتومبیلتان ماند و مشکلی پیدا شد یک کسی پیدا شد و در بین راه تمام نیازهای شما را برطرف کرد این نسبت به شما احسان کرد شما باید جزای این احسان را بدهید خوب اگر یک وقتی اتفاقی افتاد در سفری یک چنین خطری برای او پیش آمدشما هم همه نیازهای او را برطرف کردید و مشکلات او را برطرف کردید جزای او را دادید؟ نه شما عدل کردید نه احسان آن کار شما را نمیگویند احسان کار شما را میگویند عدل اگر بار دیگر یعنی در جریان سوم ایشان در اینجا گرفتار شده شما مشکلش را حل کردید نسبت به او احسان کردید این احسان شما جزای احسان او است و آن کار دوم شما کار اول برای او بود کار دوم برای شما این عدل است عدل که جزای احسان نیست و خدا با ما از راه جزا و احسان و احسان عمل میکند نه عدل عدل برای آن مراحل ابتدایی است که ان الله یامر بالعدل این برای همه واجب است و هر مسلمانی باید عادل باشد از آن به بعد یک حوزه برتری است ان االله یامربالعدل و الاحسان که احسان واجبتر از عدل است حالا این شده نقل نظامی در چنین فضایی فرمود نقد فرهنگی هم واجب است حالا مبادا شما همیشه به فکر جبهه و جنگ باشید حوزهها را ترک کنید رهبریها را ترک کنید مسائل علمی را ترک کنید پیغمبر را ترک کنید یک وقتی امپراطوری قصد حمله داشت خود پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم عازم میشد دستور میداد بسیج عمومی بکند بله اما در شرایط دیگر که به این صورت نیست مبادا این کار را بکنید حوزهها را ترک و تنها بگذارید پیغمبر را تنها بگذارید و ما کان المومنون لینفروا کافه فلولا نفر من کل فرقه که سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه فرمود که این آقایان یک شاهد خوبی است که طلبهها نباید به سربازی بروند برای اینکه در مقابل آن بسیج نظامی فرمود یک عده در بسیج نظامی شرکت بکنند یک عده در کارهای فرهنگی شرکت بکنند که اینها فقیه میشوند و منظور از تصدق در اصطلاح قرآن اعم از اصول و فروع است نه خصوص فقه مصطلح چه اینکه حکمت هم همینطور است حکمتی که در قرآن است آن فلسفه و کلام نیست فقه هم حکمت است اخلاق هم حکمت است سیره هم حکمت است آن چه که مربوط به علوم الهی است اینها حکمت است حکمتی که در قرآن است همان حکمت فلسفه مصطلح منظور نیست همه این علوم الهی حکمت است فقه از مصادیق روشن حکمت است و تفسیر اینچنین است کلام اینچنین است فلسفه اینچنین است و فقه هم مصادق بارزی دارد اصول دین اصول اعتقادی جزو فقه است فروع جزو فقه است فقه یعنی امور دینی و عمده ا، است که حوزههای علمیه رسالتشان بعد از تفقع انظار است نه سخنرانی کردن نه تدریس کردن درس دادن نه تعلیق و تصنیف اینها همه ابزار کار است آدم درس مسخواند نه برای اینکه استاد بشود و مدرس بشود امام جمعه و جماعت بشود یا کتاب بنویسد اینها همه بین راه است درس میخواند تا مردم را از جهنم بترساند این کار هر کسی هم نیست مردم حرف همه را گوش نمیدهند یعنی فیلسوف شدن سخت نیست حکیم شدن سخت نیست متکلم شدن سخت نیست مرجع شدن سخت نیست مفسر شدن سخت نیست به دلیل اینکه فقها شدند و غیره هم میشوند دیگر اما یک کسی که بتواند منقلب بکند این سخت است و کار اصلی حوزه هم انذار است ذات اقدس الهی هم به پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود قم و انذر چرا سخن از بهشت و جهنم نباشد برای اینکه آدم بداند گناه سم است و روزی رسوا میشود یک کسی زیر گوش کسی کسی میگوید یواشکی این کار را انجام بدهید به کسی نگویید پیشتان بماند خیلی آدم باید عوام باشد بزند مگر میشود گفت این مواد مخدر را این سم را یواشکی خوردی به کسی نگو دو دقیقه دیگر زبان مگر میشود آدم بگوید یواشکی فلان بکن به کسی نگو برای اینکه ما حکیم و فقیه شدیم ولی اهل انذار نشدیم آن کاری که ذات اقدس الهی به پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود این بود که قم فانذر به مردم بگو این گناه سم است من یواشکی انذار کردم یواشکی گفتیم به کسی نگو هیچ فرض ندارد کسی عاقل باشد یک سم را که یک روزی بالاخره این را بالا میآورد او را از پا درمیآورد بگوید حالا به کسی نگو این باور نکرده مسئله معاد یعنی چه باور نکرده من یعمل این من یعمل مثقال ذره خیراً یره من یعمل مثقال ذره شراً یره همان عمل را به صورت بالا آورده ظاهر میکند اگر کسی سم بخورد ولو یک ذره یک ساعت دیگر میگویند تشت حاضر کنید این میخواهد بالا بیاورد این یره است دیگر این دید دیگر این همان سم را میبیند فرمود کار حوزه درس خواندن و درس دادن نیست اینها مقدمه کار است کار حوزه کار پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم است کار پیغمب رهم همان است که مرحوم شیخ مفید در نقل کرده که وقتی وجود مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم انذار میکرد از جهنم سخن میگفت تحمارو وجناته کانه من تمام مثل اینکه یک لشکر جراری حمله کرده فرمانده لشکر دارد به اینها میگوید آماده باشید یک وقتی سخن از جهنم میگفت صورتش سرخ میشد کانه من همین را وظیفه حوزه قرار داد که بلند شوید و مردم را بترسانید خوب اگر کسی خدا ترس نباشد که حرفش در مردم اثر نمیکند.
والحمد لله رب العالمین
بهترین صادق وجود مبارک پیغمبر ص است که اهل بیت او به منزله جان او هستند
بعد از دستور معیت با صادقین دو تا بسیج را که یکی بسیج نظامی است و یکی بسیج فرهنگی مطرح شد.
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿مَاکَانَ لْأَهْلِ المَدِینَةِ وَمَنْ حَوْلَهُم مِنَ الأَعْرَابِ أَن یَتَخَلَّفُوا عَن رَسُولِ اللّهِ وَلاَ یَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَن نَفْسِهِ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ لاَیُصِیبُهُمْ ظَمَأٌ وَلاَنَصَبٌ وَلاَ مَخْمَصَةٌ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَلاَیَطَأُونَ مَوْطِئاً یَغِیظُ الکُفَّارَ وَلاَیَنَالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَیْلاً إِلَّا کُتِبَ لَهُم بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ إِنَّ اللّهَ لاَیُضِیعُ أَجْرَ المُحْسِنِینَ (120)﴾
در آیه قبل فرمود یا ایها الذین آمنوا التقوا الله و کونوا مع الصادقین هم ما را به تحصیل تقوا امر فرمود هم به معیت صادقین معیت صادقین را در آیه بعد یه صورت باز ذکر فرمود که صادق کیست و معیت با او چگونه است فرمود بهترین صادق وجود مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم است که اهل بیت او به منزله جان او هستند معیت با آن حضرت هم در نفر نظامی است هم در نفر فرهنگی و علمی چون این آیه گرچه پایان بخش بحثهای قبلی است ولی سرفصل بحثهای بعدی است بعد از دستور معیت با صادقین دو تا بسیج را که یکی بسیج نظامی است و یکی بسیج فرهنگی مطرح کردند که مهمترین مسبوقیت مسلمانها همین دو تا نفر است دو تا بسیج است یکی بسیج نظامی برای حفظ مرز و بوم اسلام یکی هم بسیج فرهنگی برای نجات از تهاجم فرهنگی پس سرفصل این بخشهای اخیر معیت با پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم است فرمود مع الصادقین باشید چطوری مع الصادقین باشیم؟ اگر رهبر سادق شما به جبهه میرود شما هم به جبهه بروید اگر یک عدهای به جبهه میروند و خود رهبر در مرکز خود کشور و عاصمه کشور وجود دارد شما در خدمت ایشان باشید برای فراگیری او آنجایی که جای بسیج نظامی است کار نظامی بکنید آنجا که کار بسیج فرهنگی است کار فرهنگی بکنید پس یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و کونوا مع الصاقین بالاترین صادق در جهان بشریت انبیای الهی هستند مخصوصاً حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله وسلم و اهل بیت گرامی و کرام آن حضرت وقتی این حکم مشخص شد که ما باید با صادقین باشیم آن وقت تفصیلاً بیان فرمود که نحوه معیت با صادقین در بسیج نظامی چگونه است در بسیج فرهنگی چگونه است آن ما کان لاهل مدینه ناظر به بسیج نظامی است و آن و ما کان المومنون لینفروا کاف فلولا نفر من کل فرقه منهم طائفه ناظر به بسیج فرهنگی است مطلب دیگر آن است که گرچه آیه عام است و هر جا متخلفی را منع بکند و تخلف هر متخلفی را هم محکوم بکند ولی به چنددلیل عقلی و نقلی برخی زا تخلفها روا است دلیل لبی و عقلی که میگوید کسی که معذور است قدرت رفتن ندارد این هرجی برایش نیست این مخصص لبی است آیهای که دارد لایکلف الله نفساً مخصص لفظی است آیهای دارد و لیس علی الاعمی حرج و لا علی المریض حرج ولا علی الذین لایجزون ما ینفقون حرج و مانند آن مخصص لفظی است پس این سه گروه بعضی عقلی هستند بعضی ذوات اولیه هستند بعضی لایکلف الله نفسا هستند بعضی هم نصوص خاصه هستند درباره اعمی و اعرج و مریض دلیل چهارم بر تخصیص آن است که اگر خود پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم به برخی اجازه قعود بدهند در مدیه که شما اینجا باشید این هم مستثنیاست در جریان جنگ تبوک و مانند آن که وجودمبارک حضرت امیر سلام الله علیه به دستور پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم در مدینه بود خود علب ابن ابی طالب سلام الله علیه اظهار نگرانی کرد که من چطور در جبهه شرکت نکنم وجود مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم طبق این نقل فرمود یا علی ان المدینه لاتسبحوا الا بی او بک فرمود یا علی الان مدینه یک شرایط حساس و خاصی دارد از یک طرف امپراطوری روم قصد حمله دارد از طرفی من هم مدینه را ترک کردن کسی که جای من بنشیند و مورد اطمینان من باشد غیر از تو کسی نیست یا علی ان المدینه لاتسلحوا الا بی او بک لذا به وجود مبارک حضرت امیر دستور داد شما در جریان جنگ رومیها همین جاباشید این هم دلیل چهارم پس اگر آیه به حسب ظاهر نفع عام است به این سه چهار دلیل تغییر و تخصیص پذیر است ما کان لاهل المدینه و من حولهم من الاعراب عن یتخلف عن رسول الله و لایرغب بانفسهم عن نفسه در جریان حضرت امیر سلام الله علیه سخن از رغبت و اعراض از پیغمبر نبود منتهی اخذ تخلف صادر بود حضرت فرمود به اینکه تخلف به دستور من است من گفتم در شرایط کنونی نمیشود مدینه را رها کرد
سئوال: جواب: تخلف لغتی دعایی است نظیر اینکه وجود مبارک هارون تخلف کرد یعنی خلیفه آن حضرت قرار گرفت در هر ..یا هارون اخلفنی فی قومی بالاخره بساط سامری را اینچنین است آن فرصت طلب منتظراست که یک چند روزی رهبرشان غیبت کند وجود مبارک رسول خدا به حضرت علی سلام الله علیه فرمود در آن شرایط کار فقط از تو ساخته است در شرایط کنونی شما هم بیایی جبهه برای چه؟ یا علی لان المدینه لاتسبحوا الا بی او بک
سئوال: جواب: بعد از اینکه پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم به ایشان فرمود شرایط حساس است این مسئولیت مهم را شما بر عهده بگیر حضرت آرام شد مطلب دیگرآن است که گاهی انسان یک کار خیری انجام میدهد اما اینچنین نیست که جمیع شئون علمی و عملی او تجهیز شده باشد برای انجام کار خیر گاهی نه تمام شئون علمی و عملی او تجهیز شده است کارهای عادی یک کار جزئی اینطور نیست که انسان گرچه به نحو اجمال شئون علمی و عملی فعال هستند اما اگر یک کار اساسی و دنیایی باشد تمام شئون اندیشه و انگیزه شروع میکند به کار کردن مثلاً اگر کسی میخواهد یک رشته را انتخاب بکند کسی میخواهد یک رشتهای را انتخاب بکند که با سرنوشت همیشگی او همراه است این مشورت میکند بحثهای عالمانه و کارشناسانه انجام میدهد بعد انگیزهها را هم بررسی میکند نیت و اراده و احساس و اینها را هم در نظر میگیرد بعد از اینکه تمام بخشهای اندیشه و انگیزه آن بخشهایی که به جزم علمی برمیگردد و آن بخشهایی که به عزل عملی برمیگردد همه را تضمین کرد شروع به چنین کاری میکند از آن به بعد هر حرکت و قیامی که از او صادر بشود این خیر است چون روی تصمیمگیری تام این کار را کرده اینها را میگویند من عزم الامور اینکه لقمان به فرزندش فرمود این کار را انجام بده ان ذلک و من عزم الامور عزم الامور یعنی من الامور التی ینبقی ان یعزم علیها من الامور التی یجب ان یعزم علیها میگوید این عزم ملی میخواهد این جزو عزم الامور است این را باید تصمیم بگیری حالا اگر کسی خواست یک کیلو سیب زمینی بخرد این دیگر جزو من عزم الامور نیست که بنشیند دو ساعت فکر کند سه ساعت مشورت کند چهار تا استخاره بکند این که نیست اما اگر کسی یک رشتهای را انتخاب میکند جزو عزم الامور است نگاه کند جزو عزم الامور است پس ما بعضی از امور داریم امور جزئی که تمام کارها را انسان سر فرو ب...اما اگر کسی خواست یک رشتهای انتخاب بکند که با سرنوشت او برای همیشه در ارتباط تنگاتنگ است به این میگویند من عزم الاموراین کار جبهه ..من عزم الامور است میخواهد حوزه بیاید این از عزم الامور است یعنی من الامور التی ینبقی عن یعزم علیها رهبران بزرگ جهان را میگویند اولی العزم زیرا آنها درباره مسائل جهانی صاحب تصمیم هستند یعنی دارای عزم اینچنینی اگر یک کسی خواست جبهه برود برای اینکه چهار تا جوان رفتند یا چهار تا شعر تحریک آمیز خواندند این دیگر من عزم الامور نشد اما اگر برای حفظ اسلام بود ولاغیر یعنی تمام بخشهای جزم علمی و عزم عملی او راه اندازی شد کارشناسی شد برای حفظ اسلام از آن به بعد دیگر تمام قیام و قعود او عبادت است لذا ذات اقدس الهی با تعبیرات گوناگونی این پنج شش امر را ذکر کرده تک تک اینها را اسم برده و ما را به جمیع دعوت کرده نه مجموع لذا حرف لا را در حرف در تک تک اینها قرار داده نه آن کار نه آن کار نه آن کار هیچ کدام از اینها نیست مگر اینکه عمل صالح است وضمیر را هم به احترام اینها مفرد آورده جمع نیاورده که معلوم بشود همه اینها مستقلاً محسوب هستند و آن تنوین جلال و شکوه تنوین تحقیقاً روی عمل صالح درآمده تا این مجموعه را به صورت یک ریحان و روح و ریحان دربیاورد فرمود ذلک بانهم لایصبیهم جمع تشنه نمیشوند خوب میتوانست بفرماید و نصب و مخمصه اما لا تقریر کرده برای اینکه ثابت بکند که این عزم مال مجموع تشنگی و گرسنگی نیست بلکه تشنگی عرض جدا دارد گرسنگی عرض جدا دارد خستگی عرض جدا دارد شما که میگویید لاشرقی و لاغربی جمهوری اسلامی نه شرقی نه غربی این برابر همان آیه نور سوره مبارکه نور است که لاشرقیه و لاغربیه اگر گفته بشود لاشرقی و غربی ما با مجموعشان مخالفیم ممکن است با تک تک آنها بسازیم اما وقتی گفته بشود نه شرقی نه غربی یعنی با تک تک اینها ما درگیریم نظیر قول المغضوب علیهم ولا الضالین با تک تک اینها درگیر است آدم اینجا هم برای اینکه ثابت بشود که خدا اجر را به مجموع تشنگی و گرسنگی نمیدهد بلکه برای گرسنگی اجری است برای تشنگی اجری است برای خستگی اجری است لایزیع زمع یک, ولانصب دو, ولامخمصه فی سبیل الله سه, ولای..موتاً یقیض الکفارچهار, ولاینالون من عدو ..پنج, پنج بار این کلمه لا را تکرار فرمود تا برای هر کدام حساب جداگانه باشد و برای احترام به ایها هم تک تک اینها را ..قرار داد نفرمود اینها اعمال صالحند و ضمیر را هم جمع نیاورد که به اینامور برگردد الا کتب لهم به این به به پنج مرجع پنج بار برمیگردد تا برای تک تک اینها هم حساب باز بشود الا کتب لهم به عمل صالح این تنوین عمل صالح هم تنوین تخصیص است شما این زیارت آل یاسین که میخوانید چون بخشی از آن زیارت است بخشی هم اقرار و اعتراف و شهادت نامه است در اینجا شما میبینید به تک تک حالات وجود مبارک حضرت ولی عصر ارواحنا فداه سلام عرض میکند چنین شده است یا آم طوری میشود که تمام پیروان او به نشستن او سلام میکنند به ایستادن او سلام میکنند به خوابیدن او سلام میکنند به حرف زدن او سلام میکنند به رکوع او به سجود او السلام علیک و تقرا والسلام علیک تقولوا این همان است اگر ذات اقدس الهی روی تک تک عمل حساب میکند انسان کامل در این قسمت که ما موظفیم به تک تک عملش سلام بکنیم این نور الهی است این یک پا شدن عادی که نیست این یک نشستن عادی که نیست والسلام علیک اذا تقوم و تقعد السلام علیک تقرا سایر موارد هم همینطور است بگویند ما ارتباط تنگاتنگ با این حضرت باید داشته باشیم برای همین است بعد این با آن بخش پایانی سوره مبارکه انعام هماهنگ است چون تمام آن هااز همان اموری است بخش علمی و بخش عملی عرض نظری و عرض عملی اندیشه علمی و انگیزه عملی نشات میگیرد بعد همین میشود طیب و طاهر حالا آن امام ما است ما هم امت او هستیم ما هم یک کلمه در محدوده خودمان اینچنین باشیم به دلیل همان آیه شما دیدید وقتی خرمشهر آزاد شد امام رضوان الله تعالی علیه فرمود من بوسه میزنم بر دست بسیجیان که در بالای دست آنها دست خدا است یعنی ارشاد به آن دست به حال متعلق موصوف است یعنی من آن یدالله را بوسه میزنم تقریباً نزدیک دو سال بود این محاصره بود دیگر چطور این حیثیت یک نظام حفظ شد حیثیت یک کشور حفظ شد این همین است پس اینجا هم برای دیگران هم ...اینطور نیست که البته آن مرحله کمال و جمالش مال معصوم است اما آن مراحل ابتدایی آن که مقهور ما است که ولاینالون من عدو مناالا کتب لهم عمل صالح این مال گذشته درباره آینده هم برای اینکه ثابت بکند علت این عمل صالح نویسی چیست و این مخصوص مجاهدان صدر اسلام نیست و برای همیشه الی یوم القیامت این حکم به نحو قضیه حقیقیه جاری است فرمود ان الله لایضیع اجر المحسنین نفرمود اجرها این اسم ظاهر آوردن به جای ضمیر و ذکر احسان نشانه آن است که علت حکم این است و این علت برای همیشه معلول را به دنبال خود خواهدداشت الی یوم القیامه اختصاصی هم به صدر اسلام ندارد مطلب دیگر آن است که فرمود اینها کمکهای بدنی کردند
سئوال: جواب: البته منتهی آن احکام که مشخص است نماز خواندن روزه گرفتن اینها که مشخص است برای همه ما اما آن ذهن نظامی و بسیجی بودن است که این را تشویق میکند به ما که درحالی که اسلام در خطر است شما این صحنه را فراموش نکنید و لاینفقون نفقه صغیره یا کبیره در این جامعه صغیر و کبیر یک اصطلاح قرآنی است چه در فضائل چه در رذائل چه در طاعات چه در معاصی آن جا که باید کل صغیر و کبیر مستتر نظیر همین در سوره مبارکه کهف راجع به صغائر و کبائری که تبهکاران میبینند آیه 49 سوره کهف اینچنین است و وضع الکتاب فتری المجرمین مشوقین ....و یقولون یا ویلتنا ما لهذا الکتاب .....این صغیره و کبیره هم در طاعات است هم در معاصی قلیل و کثیر نمیگویند اصطلاحاً در قرآ، کریم کبیر و صغیر میگویند کوچک و بزرگ و چون منظور رقم است نه خصوص عمل لذا صغیره را قبل از کبیره ذکر کردند اگر چنانکه منظور خصوص عمل بود اول کبیره را ذکر میکرد و میگفت آنکه شایسته نوشتن و اعتنا است خدمات بزرگتر است و برای ترقی نه تنها خدمات بزرگ و انفاقهای بزرگ را مینویسند بلکه کوچک را هم مینویسند میفرمود لاینفقون نفقه کبیره ولاصغیره اما الان بحث در آن نیست که به کیفیت عمل کار داشته باشد به رقم به عدد کار دارد هر چه شد در ..بیان است که چیزی از قلم نمیافتد و معمولاً در اینگونه از موارد صغیر قبل از کبیر است کل صغیر و کبیر مستتر در آن آیه لایقاتل صغیره ولاکبیره الا احصاها در سوره کهف اینجا هم از همین قبیل دارد
سئوال: جواب: اگر چنانچه بحث در این باشد که صغیر از قلم میرود اول کبیر را برای اهمیت ذکر میکنند بعد بگویند نه تنها کبیر را نمینویسند بلکه صغیر را هم نمینویسند اماالان ناظر به کیفیت نیست ناظر به آن است که هیچ چیز از ریز و درشت فراموش نمیشود لذا در آن دو بخش از آیات کبیر و صغیر مطرح است کل صغیر و کبیر مستتر آن هم که در سوره مبارکه کهف است این است که لایقادر صغیره و لا کبیره الا احصاها
سئوال: جواب: بله اما عربی که وزانش به فارسی نیست آنجا میگوینددرشت به ریز وما یقطعون وادیاً الا کتب لهم وادی یعنی سائل ود یعنی سامع چون سر باعث پیدایش وادی است وادی یعنی دره لذا آن شکاف کوه را آن دره را میگویند وادی وگرنه وادی لغتاً یعنی دره نیست ود یعنی سال این مسیر را این دره را به اعتبار آن سیل میگویند وادی وادی یعنی دره نه کوه را میگویند وادی نه دشت را میگویند وادی وادی یعنی دره فسالت اودیه بقدرها یعنی هر درهای هر جای گودی به اندازه ظرفیتش آب گرفته فسالت نادی جمعش انبیه است فی نادی کل کعب و اودی جمعش هم اودیه است ناجی هم جمعش انجیه است میگویند در لغت عرب دارد این سه کلمه به این وضع نیامده به هر تقدیر فرمود ولایقطعون وادیاً الا کتب یعنی همان عمل صالح برای اینها حالا عمده این است لیجزیهم الله احسن ماکانوا یعملون اینها کارهای فراوانی داشتند در طول عمر و یک جا نفقه صغیره داشتند یکجا نفقه کبیره ما همه را به حساب کبیره میآوریم یک جا خاکریز اول بودند یک جا خاکریز دوم ما همه را به جای خاکریز اول میآوریم یک جا با شهامت بودند یک جا متوسط ما همه با با شهامت میآوریم ما برابر با احسن ماکانوا یعملون میآوریم این یک, نظیر همان آن میوه فروشی که مثالش در نوبتهای قبل گفته شد کسی که باغدار باشد باغش مثلاً هزار تا درخت داشته باشد و هر درختی هم چند تا میوه داشته باشد این میوهها را بچیند مجموع این میوهها خوب یک چند تایی شادابتر و درشت تر و شفافتر و سالمتر است همه که اینچنین نیستند که همه هم برای اینها خلق نشدند حالا اگر یک کریمی با این کشاورز معامله کند همه را به این قیمت بخرد این دیگر معامله کرد برابر با احسن میوههای او اگر خدای سبحان با ما معامله کند برابر با احسن اعمال ما یعنی همه را معادل نفقه کبیره حساب بکند این شده مقدمه راه از این به بعد ببینید به استناد هل جزاء الاحسان الا الاحسان اگر استناد من جاء بالحسنه ....حالا ان که برای ما ما نوشتند همه را در حد نفقه کبیره نوشتند جزا را که دیگر به اندازه نفقه کبیره نمیدهند که حالا جزا را اینجا دو برابر میدهد یا ده برابر میدهد یا هفتاد برابر میدهد یا هزار و چهارصد برابرمیدهند یا مبلغ واسع علیم.
سئوال: جواب: آن ناظر به جزا نیست آن ناظر به رویت خود عمل است فرمود من یعمل مثقال ذره خیراً یره خود عمل را میگوید من یعمل مثقال ذره شراً یره خود عمل را میگوید حالا میخواهد جزا بدهد بالاخره او را میخواهد به یک صورتی دربیاورد هر چه خدا میهد حسن است ولی بالاتر از حسن هم میدهد هر چه خدا عطا میکند حسن است بالاتر از حسن را هم به بعضیها میدهد خوب پس آن ناظر به اصل عمل است که عمل از بین نمیرود حالا میخواهد پاداش بدهد این فرمود بعد ...پاداش دادنی است که بیش از خود عمل پاداش میدهیم حالا عمل را میخواهد به صورتها در بیاورد دیگر اما به چه صورت درمیآورد در دنیا همه صور و فیوضات به عنایت الهی بود هر صورتی را که خودش میخواست میداد ذلک فضل الله یعطی من یشاء حالا آن عمل را میخواهد به یک صورتی دربیاورد نسبت به یک عدهای من جاء بالحسنه فله خیر منها است نسبت به یک عدهای من جاء بالحسنه فلا عشر امثالها نسبت به یک عدهای مثل الذی ینفقون اموالهم فی سبیل الله کمثل حبه انبتت سبع سنابل فی کل سنبله معه حبه که میشود هفتصد برابر نسبت به بعضیها والله یضاعف لمن یشاء میشود هزار و چهارصد برابر نسبت به بعضیها معلوم است یا حدش معلوم نیست واسع علیم است بغیر حساب به حساب درنمیآید بی حساب نیست به حساب درنمیآید یوفون حضورهم بغیر حساب به حساب درنمیآید نه معاذ الله بی حساب باشد آنچه که اصل حاکم بر این جزاها است این است که جزا بیش از پاداش است همیشه یک جای قرآن است جزاءً وفاق آن هم مال سیئات است نه مال حسنات فرمود ما در سیئات هرگز بیش از گناه کسی را کیفر نمیدهیم این جزا وفق عمل است این فقط در معاصی است یک چنین تعبیری در حسنات نیست که فرمود جزاءً وفاق این وفاق هم در مقام تهدید است از دو طرف حد ندارد از یک طرف حددارد این جزا و وفاق مفهومی دارد در مقام تهدید است برای بیان سلب است اما یک طرفه نه دو طرفه گاهی میبینیم بعضیها حد دو طرفه دارد نه یک طرفه نظیر نصاب بعضی از زکاتها که اگر اینقدر شد نصابش این است بالاتر شد نصابش این است وسط این است یا نظیر دم عشر ایام کمتر گفت این حد را دارد بیشتر گفت این حد را دارد این تهدید از دو طرف است یک وقت تهدید یک جانبه است نظیر کر نظیر مصافت و مانند آن گفتند اگر هشت فرسخ شد یعنی کمتر نباشد بیشتر هر چه شد شد در مسئله کر سه وجب و نیم در سه وجب و نیم در سه وجب ونیم باید حجم این ظرف باشد کمتر نباشد بیشتر هر چقدر شد شد این تهدید یک جانبه است من جانب الاقل است نه من جانب الاکثر این جزاءً وفاق به عکس آنها است تهدید من جانب الاکثر است نه من جانب الاقل یعنی ما هر دو بیش از گناه کسی را کیفر تنبی نمیکنیم اما شاید کمتر کردیم تخفیف میدهند عفو میکنند این از طرف کثیر مفهوم دارد نه از طرف قلیل ان طرف نیست ولی این طرف هر چه میخواهد باشد این راجع به جزاءً وفاق که در خصوص معاصی و سیئات و عقاب است در قرآن گاهی به حسنات یک چنین تعبیری نیست که جزا وفق عمل است همهاش سخن این است که جزا بهتر از عمل است اما حالا اینها در مقدمه بحث است که تاکنون این بحثها گفته شد اما حالا شما اینجا نگاه کنید حالا بنا شد که احسن الاعمال روی احسن الاعمال حساب بکنند یعنی ازآن ممثل رسیدیم به این مثل کسی که نفقات فراوانی داشت بعضی صغیر بعضی کبیر حالا شما حساب بکنید که ذات اقدس الهی با این شخص همه را با این نفقه کبیر بخواهد حساب بکند تازه این یک طرف قضیه است بر اساس من جاء بالحسنه فله خیر منها یا عشر امثالهم جزا حتماً از نفقه کبیره بالاتر است چون معیار عمل این یک, جزا بیش از عمل است این دو, جزا که معادل عمل نیست هیچ جا جزا معادل عمل نیست اینچنین نیست که اگر کسی صد تا کار خیر کرد خدا صد تا پاداش بدهد این با وعده خدا هماهنگ نیست حتماً بیشتر میدهد حالا چقدر بیشتر میدهد مربوط به اخلاص ..و لطف او است بنابراین اگر معیار جزا دادن احسن ما کان یعملون بود این احسن را در ترازو میگذارند آن وقت در مقابلش یا دو برابر یا ده برابر یا هفتصد برابر یا هزار و چهارصد برابر یا واسع علیم که به حد و حساب درنمیآید و لفیفه هل جزاء الاحسان الا الاحسان هم همین است هل جزاء الاحسان الی الاحسان یعنی معنایش این نیست که اگر کسی نسبت به شما احسان کرده شما هم نسبت به او احسان کنید که حالا اگر کسی شما در بین راه با زن و بچه سفر کردید و اتومبیلتان ماند و مشکلی پیدا شد یک کسی پیدا شد و در بین راه تمام نیازهای شما را برطرف کرد این نسبت به شما احسان کرد شما باید جزای این احسان را بدهید خوب اگر یک وقتی اتفاقی افتاد در سفری یک چنین خطری برای او پیش آمدشما هم همه نیازهای او را برطرف کردید و مشکلات او را برطرف کردید جزای او را دادید؟ نه شما عدل کردید نه احسان آن کار شما را نمیگویند احسان کار شما را میگویند عدل اگر بار دیگر یعنی در جریان سوم ایشان در اینجا گرفتار شده شما مشکلش را حل کردید نسبت به او احسان کردید این احسان شما جزای احسان او است و آن کار دوم شما کار اول برای او بود کار دوم برای شما این عدل است عدل که جزای احسان نیست و خدا با ما از راه جزا و احسان و احسان عمل میکند نه عدل عدل برای آن مراحل ابتدایی است که ان الله یامر بالعدل این برای همه واجب است و هر مسلمانی باید عادل باشد از آن به بعد یک حوزه برتری است ان االله یامربالعدل و الاحسان که احسان واجبتر از عدل است حالا این شده نقل نظامی در چنین فضایی فرمود نقد فرهنگی هم واجب است حالا مبادا شما همیشه به فکر جبهه و جنگ باشید حوزهها را ترک کنید رهبریها را ترک کنید مسائل علمی را ترک کنید پیغمبر را ترک کنید یک وقتی امپراطوری قصد حمله داشت خود پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم عازم میشد دستور میداد بسیج عمومی بکند بله اما در شرایط دیگر که به این صورت نیست مبادا این کار را بکنید حوزهها را ترک و تنها بگذارید پیغمبر را تنها بگذارید و ما کان المومنون لینفروا کافه فلولا نفر من کل فرقه که سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه فرمود که این آقایان یک شاهد خوبی است که طلبهها نباید به سربازی بروند برای اینکه در مقابل آن بسیج نظامی فرمود یک عده در بسیج نظامی شرکت بکنند یک عده در کارهای فرهنگی شرکت بکنند که اینها فقیه میشوند و منظور از تصدق در اصطلاح قرآن اعم از اصول و فروع است نه خصوص فقه مصطلح چه اینکه حکمت هم همینطور است حکمتی که در قرآن است آن فلسفه و کلام نیست فقه هم حکمت است اخلاق هم حکمت است سیره هم حکمت است آن چه که مربوط به علوم الهی است اینها حکمت است حکمتی که در قرآن است همان حکمت فلسفه مصطلح منظور نیست همه این علوم الهی حکمت است فقه از مصادیق روشن حکمت است و تفسیر اینچنین است کلام اینچنین است فلسفه اینچنین است و فقه هم مصادق بارزی دارد اصول دین اصول اعتقادی جزو فقه است فروع جزو فقه است فقه یعنی امور دینی و عمده ا، است که حوزههای علمیه رسالتشان بعد از تفقع انظار است نه سخنرانی کردن نه تدریس کردن درس دادن نه تعلیق و تصنیف اینها همه ابزار کار است آدم درس مسخواند نه برای اینکه استاد بشود و مدرس بشود امام جمعه و جماعت بشود یا کتاب بنویسد اینها همه بین راه است درس میخواند تا مردم را از جهنم بترساند این کار هر کسی هم نیست مردم حرف همه را گوش نمیدهند یعنی فیلسوف شدن سخت نیست حکیم شدن سخت نیست متکلم شدن سخت نیست مرجع شدن سخت نیست مفسر شدن سخت نیست به دلیل اینکه فقها شدند و غیره هم میشوند دیگر اما یک کسی که بتواند منقلب بکند این سخت است و کار اصلی حوزه هم انذار است ذات اقدس الهی هم به پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود قم و انذر چرا سخن از بهشت و جهنم نباشد برای اینکه آدم بداند گناه سم است و روزی رسوا میشود یک کسی زیر گوش کسی کسی میگوید یواشکی این کار را انجام بدهید به کسی نگویید پیشتان بماند خیلی آدم باید عوام باشد بزند مگر میشود گفت این مواد مخدر را این سم را یواشکی خوردی به کسی نگو دو دقیقه دیگر زبان مگر میشود آدم بگوید یواشکی فلان بکن به کسی نگو برای اینکه ما حکیم و فقیه شدیم ولی اهل انذار نشدیم آن کاری که ذات اقدس الهی به پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود این بود که قم فانذر به مردم بگو این گناه سم است من یواشکی انذار کردم یواشکی گفتیم به کسی نگو هیچ فرض ندارد کسی عاقل باشد یک سم را که یک روزی بالاخره این را بالا میآورد او را از پا درمیآورد بگوید حالا به کسی نگو این باور نکرده مسئله معاد یعنی چه باور نکرده من یعمل این من یعمل مثقال ذره خیراً یره من یعمل مثقال ذره شراً یره همان عمل را به صورت بالا آورده ظاهر میکند اگر کسی سم بخورد ولو یک ذره یک ساعت دیگر میگویند تشت حاضر کنید این میخواهد بالا بیاورد این یره است دیگر این دید دیگر این همان سم را میبیند فرمود کار حوزه درس خواندن و درس دادن نیست اینها مقدمه کار است کار حوزه کار پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم است کار پیغمب رهم همان است که مرحوم شیخ مفید در نقل کرده که وقتی وجود مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم انذار میکرد از جهنم سخن میگفت تحمارو وجناته کانه من تمام مثل اینکه یک لشکر جراری حمله کرده فرمانده لشکر دارد به اینها میگوید آماده باشید یک وقتی سخن از جهنم میگفت صورتش سرخ میشد کانه من همین را وظیفه حوزه قرار داد که بلند شوید و مردم را بترسانید خوب اگر کسی خدا ترس نباشد که حرفش در مردم اثر نمیکند.
والحمد لله رب العالمین
تاکنون نظری ثبت نشده است