display result search
منو
تفسیر آیات 90 تا 99 سوره کهف

تفسیر آیات 90 تا 99 سوره کهف

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 44 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 90 تا 99 سوره کهف":

قصّةٴ ذی‌القرنین برای اهل کتاب معروف بود و از راه شهرت بین اهل کتاب به مشرکان حجاز منتقل شد
کارها بر اساس نظم علّت و معلول و سبب و مسبّب است هیچ کاری بی‌سبب نیست.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿حَتَّی إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَی قَوْمٍ لَّمْ نَجْعَل لَّهُم مِن دُونِهَا سِتْراً ﴿90﴾ کَذلِکَ وَقَدْ أَحَطْنَا بِمَا لَدَیْهِ خُبْراً ﴿91﴾ ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً ﴿92﴾ حَتَّی إِذَا بَلَغَ بَیْنَ السَّدَّیْنِ وَجَدَ مِن دُونِهِمَا قَوْماً لاَّ یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلاً ﴿93﴾ قَالُوا یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِنَّ یَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَکَ خَرْجاً عَلَی أَن تَجْعَلَ بَیْنَنَا وَبَیْنَهُمْ سَدّاً ﴿94﴾ قَالَ مَا مَکَّنِّی فِیهِ رَبِّی خَیْرٌ فَأَعِینُونِی بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُمْ رَدْماً ﴿95﴾ ءَأَتُونِی زُبَرَ الْحَدِیدِ حَتَّی إِذَا سَاوَی بَیْنَ الصَّدَفَیْنِ قَالَ انفُخُوا حَتَّی إِذَا جَعَلَهُ نَاراً قَالَ ءَاتُونِی أُفْرِغْ عَلَیْهِ قِطْراً ﴿96﴾ فَمَا اسْطَاعُوا أَن یَظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْباً ﴿97﴾ قَالَ هذَا رَحْمَةٌ مِن رَّبِّی فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکَّاءَ وَکَانَ وَعْدُ رَبِّی حَقّاً ﴿98﴾ وَتَرَکْنَا بَعْضَهُمْ یَوْمَئِذٍ یَمُوجُ فِی بَعْضٍ وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَجَمَعْنَاهُمْ جَمْعَاً ﴿99﴾
قصّةٴ ذی‌القرنین که برای اهل کتاب معروف بود و از راه شهرت بین اهل کتاب به مشرکان حجاز هم منتقل شد مورد سؤال قرار گرفت و پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) طبق آیات الهی به او پاسخ داد. آنچه از این بخش از قرآن برمی‌آید این است که این شخص معروف به ذی‌القرنین بود چون سه بار کلمهٴ ذی‌القرنین در این سور‌ه تکرار شد مردمِ آن منطقه‌ها هم می‌گفتند ﴿یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ﴾ این لقب باید طوری باشد که برای منطقه‌های عرب‌نشین و مانند آن باشد این ترجمهٴ آن نیست ظاهراً خود این کلمه نامِ آن شخص بود و او هم معروف به این نام بود و این هم نه اهل مغرب بود و نه اهل مشرق اهل خاورمیانه بود اینها را از قرآن می‌شود فهمید حالا آن تحقیقاتی که ابوریحان بیرونی کرده یا دیگران گفتند و یا احتمال کورش هست اینها هم در این اثنا روشن می‌شود. خب، پس این اهل مغرب نبود اهل مشرق هم نبود و چون ظاهر قرآن این است که این سفری به طرف مغرب کرده و سفری به طرف مشرق کرده این برای خاورمیانه است.
مطلب بعدی آن است که سفر مغربش را به همین مغربِ نزدیک ختم کرده مغرب دور که برسد به آن شمال اقیانوس آرام به آنجا نرسید ولی دربارهٴ سفر مشرقش دو سفر برای مشرقش ذکر فرمود، فرمود: ﴿حَتَّی إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَی قَوْمٍ لَّمْ نَجْعَل لَّهُم مِن دُونِهَا سِتْراً ٭ کَذلِکَ وَقَدْ أَحَطْنَا بِمَا لَدَیْهِ خُبْراً ٭ ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً﴾ این سفرِ خاوری را به دو بخش تقسیم کرد حالا یا در عرض هم یا در طول هم، اگر در طول باشد یک مشرقِ نزدیک و یک مشرق دور را هم او طی کرده اگر در عرض هم باشد در یک امتداد باشد این بالأخره به همان مشرقِ نزدیک که آخرین سِیر آن روز بود رسیده است ولی بالأخره در قسمت شرق خاوردور دوتا سفر داشت ولی در باختر یک سفر داشت.
مطلب بعدی آن است که از اینکه فرمود در آیهٴ 84 ﴿وَآتَیْنَاهُ مِن کُلِّ شَیْ‏ءٍ سَبَباً﴾ در آیهٴ 85 هم فرمود: ﴿فَأَتْبَعَ سَبَباً﴾ در آیهٴ 89 هم فرمود: ﴿فَأَتْبَعَ سَبَباً﴾ در آیهٴ 92 هم فرمود: ﴿ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً ﴾ اینها همه امضای قانون سببیّت است که «أبی الله أن تجری الامور الا بأسبابها» یا «أبی الله أن یُجری الاُمور الاّ بأسبابها» که این را مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) در کافی نقل کرده که کارها بر اساس نظم علّت و معلول و سبب و مسبّب است هیچ کاری بی‌سبب نیست منتها آن سبب یا عادی است نظیر همین کارهایی که این بشر عادی انجام می‌دهد یا سبب، ناشناخته و غیر عادی است که از او به معجزه و کرامت و امثال ذلک یاد می‌کنند کسی یک حمد می‌خواند یک بیمار صعب‌العلاجی بیماری‌اش برطرف می‌‌شود کسی دعایی انجام می‌دهد مشکل شدید حل می‌شود یک وقت است با وسایل دارو و امثال اینها آن بیماری برطرف می‌شود یک وقت با یک حمد برطرف می‌شود اینها هم اسباب‌ و علل‌اند منتها بعضی عادی‌اند بعضی اسباب و علل غیر عادی از اینکه مکرّر فرمود ذی‌القرنین برابر اسباب کار کرده است این ناظر به همان اصل کلی است که مرحوم کلینی در کافی نقل کرده که کارهای عالَم بر اساس اسباب و مسبّبات است اگر آن اسباب شناخته‌شده باشد که می‌شود عادت و اگر ناشناس باشد که خرق عادت است می‌شود کرامت و معجزه.
سفرِ مشرقش را به دو قسمت تقسیم فرمود پس این شخص به نام ذی‌القرنین معروف است و اهل مشرق هم نیست اهل مغرب هم نیست و اگر کسی اهل چین یا مغولستان یا آن قسمتها بود سدّی ساخت او دیگر ذی‌القرنین نیست برای اینکه او برای حفظ منطقهٴ خودش سدّی می‌سازد آنکه قرآن نقل می‌کند این است که این از راه دور وارد منطقهٴ مشرق‌زمین شد و باخبر شد که یأجوج و مأجوج مفسدند و برای نجات مردم از افساد یأجوج و مأجوج سدّی ساخت، خب.
پرسش:...
پاسخ: بله، ولی خب اینکه مشخص فرمود به طرف مشرق‌زمین رفت آنجا یأجوج و مأجوج آمدند دیگر این معلوم است که از مشرق‌زمین حرکت نکرده کسانی که از مشرق‌زمین حرکت می‌کنند مثل مغولستان و چین آ‌نجا حرکت می‌کنند شرق آنها آن شمال اقیانوس آرام است غربِ آنها هم غرب نزدیک دارند و غرب دور تا به شمالِ اقیانوس اطلس برسند، اما از اینکه فرمود این سفری به غرب کرده است ﴿وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِی عَیْنٍ حَمِئَةٍ﴾ بعد سفری به شرق کرده است معلوم می‌شود که نه اهل مشرق بود و نه اهل مغرب.
خب، فرمود: ﴿ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً ٭ حَتَّی إِذَا بَلَغَ بَیْنَ السَّدَّیْنِ وَجَدَ مِن دُونِهِمَا قَوْماً لاَّ یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلاً﴾ آن بخشِ سفر غربی ذی‌القرنین که ذات اقدس الهی فرمود: ﴿إِمَّا أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَن تَتَّخِذَ فِیهِمْ حُسْناً﴾ ذی‌القرنین گفت آنها که ظالم‌اند بالأخره باید تنبیه بشوند آنهایی که مؤمن‌اند و عمل صالح دارند متنعّم‌اند حالا شاید عده‌ای ایمان نیاوردند ولی ظلم هم نکردند این تقسیم حاصر نیست مگر اینکه منظور از آن ظلم خصوص شرک و الحاد باشد وگرنه تقسیم حاصر نیست ممکن است کسی کافر باشد ولی ظالم هم نباشد آنها هم ممکن است مشمول احسان ذی‌القرنین قرار گرفته باشند زیرا بر اساس آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «ممتحنه» آمده است ذات اقدس الهی فرمود کسانی که کار بدی نسبت به مسلمانها نکردند شما نسبت به آنها مهربان باشید در سورهٴ مبارکهٴ «ممتحنه» آیهٴ هشت این است ﴿لَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ یُخْرِجُوکُم مِن دِیَارِکُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ﴾ کفّاری که کاری با شما ندارند مزاحم شما نیستند نه در براندازی تلاش و کوشش کردند نه در تبعید شما نه با کسانی که مزاحم شما بودند همکاری کردند ستمی به شما نکردند بدی هم نسبت به شما روا نداشتند در آیهٴ هشت سورهٴ مبارکهٴ «ممتحنه» می‌فرماید خدا نهی نکرده که نسبت به اینها مهربان باشید، خوش‌رفتار باشید بلکه امر می‌کند که نسبت به اینها عدل را رعایت کنید برای اینکه ﴿إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ﴾ این همان زندگی مسالمت‌آمیزی است که جمهوری اسلامی در روابط بین‌المللی‌اش با کفار خارجی از این منطقه دارد و نهی هم نشده نسبت به اینها در قانون اساسی ما هم همین مفاد آیه هشت سورهٴ «ممتحنه» آمده. دربارهٴ ذی‌القرنین فرمود اگر آنها ظالم‌اند خب باید تنبیه بشوند، اگر مؤمن‌اند و عمل صالح دارند از پاداش برخوردارند حالا اگر کسی مؤمن نبود کافر بود ولی ستم هم نکرده این هم ممکن است مشمول مِهر و رأفت الهی باشد برابر آیه هشت سورهٴ مبارکهٴ «ممتحنه» اما دربارهٴ این اقوامی که در مشرق‌زمین بودند دربارهٴ آن سفر اول چیزی قرآن کریم ذکر نکرده که حالا آن سفر اول که فرمود: ﴿حَتَّی إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَی قَوْمٍ لَّمْ نَجْعَل لَّهُم مِن دُونِهَا سِتْراً﴾ اینها از آن جهت که رشد عقلی نداشتند تکلیفی نداشتند سخن از ﴿إِمَّا أَن تَتَّخِذَ فِیهِمْ حُسْناً﴾ و ﴿إِمَّا أَن تُعَذِّبَ﴾ و امثال ذلک نبودند هر جا که بشری زندگی می‌کند و یک تفکّر عقلی در آنجا حضور دارد آنجا شریعت حضور دارد اما کسانی که در حدّ توحّش به سر می‌برند هنوز به حدّ تفکّر عقلی نرسیدند آنجا برای آنها خب پیامبری یا فرستادهٴ از طرف پیامبری کسی نرفته و حجّتی بر آنها تمام نشده چون اهل حجّت نیستند. در این قسمت که فرمود: ﴿حَتَّی إِذَا بَلَغَ بَیْنَ السَّدَّیْنِ﴾ معلوم می‌شود که قبلاً سدّی ساخته شده بود دوتا سد ساخته شده بود نفرمود «بین الجبلین» فرمود: ﴿بَیْنَ السَّدَّیْنِ﴾ حالا اگر قرینه‌ای داشتیم که منظور از این سدّین، جبلین‌اند حرف دیگر است ولی ظاهرش سد است معلوم می‌‌شود قبلاً برای نجات از آن قوم وحشی و مهاجم دوتا سد ساخته شده بود یک سد برای نجات یأجوج، یک سد برای نجات از مأجوج بین این دو سد شکاف بود و فاصله بود مشکل مردم این منطقه این بود که این یأجوجیها که پشت این سد بودند مأجوجیها که پشت آن سد بودند از این شیار وسط سوء استفاده می‌کردند از این راه می‌آمدند اینها می‌خواستند بین این دو سد هم سدّی ساخته بشود که جلوی تهاجم این قوم وحشی را بگیرد لذا تعبیر به سد کردند ﴿حَتَّی إِذَا بَلَغَ بَیْنَ السَّدَّیْنِ وَجَدَ مِن دُونِهِمَا﴾ یعنی آن طرف سد ﴿قَوْماً لاَّ یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلاً﴾ آن‌گاه عده‌ای که این طرف سد بودند از طرف مهاجمان آ‌ن طرف سد که آن طرف سدّیها یأجوج و مأجوج بودند در زحمت بودند از دست آنها به ذی‌القرنین گفتند ﴿یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ﴾ حالا این معروف بود یا آنجا که رفت معروف شد به این نام او را شناختند ترجمان آنها با اینها سخن گفت بالأخره به هر وسیله‌ای بود می‌دانستند که این شخص به نام ذی‌القرنین است ﴿قَالُوا یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِنَّ یَأْجُوجَ﴾ که یک گروه بودند ﴿وَمَأْجُوجَ﴾ که گروه دیگر بودند که اینها پشت این دوتا سد بودند اینها ﴿مُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ﴾ ما ممکن است که وسایل سدسازی را فراهم بکنیم اما آن معماری و مهندسی و آن قدرت ادارهٴ این کار را نداریم ما امکانات اولیه را فراهم می‌کنیم شما دستور بدهید اینجا سد بسازند که بین این دوتا سد سدّی هم ساخته بشود که جلوی تهاجم این قوم را بگیرد ﴿قَالُوا یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِنَّ یَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ﴾.
پرسش: استاد ببخشید طبق سیاق آیه این ﴿قَالُوا﴾ به همین قوم ﴿لا یَکادُون﴾ برنمی‌گردد.
پاسخ: نه، اینها که خودشان مفسد فی الأرض بودند به همین قرینه به کسانی که به این طرف سد قرار دارند برمی‌گردد یأجوج و مأجوج پشت این دوتا سد بودند و بین این دوتا سد باز بود هم یأجوجیها از سدّ شرقی می‌آمدند از این بین تهاجم می‌کردند هم مأجوجیها از طرف سدّ غربی اگر غربی و شرقی بود یا شمال و جنوبی بود همین طور ﴿قَالُوا﴾ سَکنهٴ این طرف سد ﴿یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ﴾ گفتند ﴿یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِنَّ یَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ﴾ که پشت این دوتا سدّدند ﴿مُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَکَ خَرْجاً﴾ یعنی هزینه‌ای بدهیم ﴿عَلَی أَن تَجْعَلَ بَیْنَنَا وَبَیْنَهُمْ سَدّاً﴾ این وسط جای یک سد خالی است اگر این را بسازید دیگر راه برای نفوذ آنها نیست. ذی‌القرنین در جوابشان گفت که این سد را می‌سازم و نیازی هم به کمک مالی شما نیست ولی کمکِ انسانی، نیروی کارگری بدهید و مواد را هم به ما بفروشید کارگرهایتان هم پول می‌گیرند ﴿قَالَ مَا مَکَّنِّی فِیهِ رَبِّی خَیْرٌ﴾ چون خدای سبحان در همین سورهٴ «کهف» آیهٴ 84 فرمود: ﴿إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ﴾ ما او را متمکّن کردیم چه اینکه مشابه این تعبیر دربارهٴ حضرت سلیمان(سلام الله علیه) هم هست وقتی عده‌ای از مَلکهٴ سبا نزد وجود مبارک حضرت سلیمان آمدند کادویی، اهدایی به همراه داشتند آنها گفتند که ما این هدایا را می‌بریم نزد سلیمان آیهٴ 35 سورهٴ مبارکهٴ «نمل» این است ﴿وَإِنِّی مُرْسِلَةٌ إِلَیْهِم بِهَدِیَّةٍ فَنَاظِرَةٌ بِمَ یَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ ٭ فَلَمَّا جَاءَ سُلَیْمَانَ قَالَ﴾ سلیمان در جواب فرمود: ﴿أَتُمِدُّونَنِ بِمَالٍ فَمَا آتَانی اللَّهُ خَیْرٌ مِمَّا آتَاکُمْ بَلْ أَنتُم بِهَدِیَّتِکُمْ تَفْرَحُونَ﴾ اظهار بی‌نیازی کردن و چیزی از آنها نگرفتن این هم در سنّت سلیمان(سلام الله علیه) بود هم در سیرهٴ ذی‌القرنین لذا ذی‌القرنین گفت ﴿مَا مَکَّنِّی فِیهِ رَبِّی خَیْرٌ﴾ شما فقط این وسایل را بدهید هزینه‌اش را هم من تأمین می‌کنم ﴿فَأَعِینُونِی بِقُوَّةٍ﴾ که ﴿أَجْعَلْ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُمْ رَدْماً﴾, رَدْم هم که همان سدّ است. آن وقت پنج، شش کار را ذی‌القرنین دستور داد انجام دادند آن کارها به ترتیب عبارت از این است گفت ﴿ءَأَتُونِی زُبَرَ الْحَدِیدِ﴾ این زُبَر و زُبْرِه مثل غُرَف و غرفه که جمع و مفرد است یعنی بُریده‌های آهن, تکّه‌های آهن این مادهٴ اول. بین این دو سد باید این خلأ پُر بشود آن ضلع سد را می‌گویند صَدف برای اینکه مصادف با این طرف است این ضلعِ این سد دوم را هم می‌گویند صدف چون مصادف با آن است جبلین هم همین طور است منتها تعبیر به سدّین دارد نه جبلین اگر او سدّ طبیعی بود خب ممکن بود که بگوییم منظور از این سد همان جبل هست اگر یک روایت معتبری باشد که منظور از این سدّین, جبلین هستند قابل قبول است برای اینکه معنی لغوی سد مراد است اما اگر ما دلیل معتبری نداشتیم که این سدّین را به جبلین تفسیر بکند خب همان سد خواهد بود آنها گفتند که ﴿حَتَّی إِذَا بَلَغَ بَیْنَ السَّدَّیْنِ﴾ ضلع آن سد مصادف با این بخش است ضلع سدّ دیگر مصادف با این بخش است این ضلعین را می‌گویند صَدَفین چون کلّ واحد مصادف دیگری است. ذی‌القرنین دستور داد موادّ اولیه را که زُبره‌های حدید و بُریده‌های آهن بود فراهم کردند سه کار را با این مواد انجام داد که اینها موادّ خام بودند یکی اینکه عرضِ این سدّین را پُر کردند, یکی اینکه طول این سدّین را پُر کردند که نه شکافی در عرض باشد, نه شکافی در طول که آنها نتوانند بیایند بالا چون اگر کوتاه باشد خب می‌آیند بالا یا با وسایلی می‌آیند بالا وقتی این صدفین یعنی دو ضلع این دو سد پُر شد عرضاً و طولاً آهن و بُریده‌های آهن را پُر کرد دستور داد آتشی فراهم بشود و کورهٴ آهنگری راه‌اندازی بشود و نفّاخی بشود قبلاً این آهنگرها با آن کوره‌هایی که می‌دمیدند نظیر بادبزن که آتش را روشن می‌کند و مشتعل‌تر می‌کند این کار را می‌کردند با آن مِنفَخها و نفّاخها می‌دمیدند و این آتشِ تولیدشده را مشتعل‌تر و گسترده‌تر می‌کردند وقتی آتش مشتعل شد کلّ این بُریده‌های آهن شده یک تکّه آتش در این حال گفت یا مسِ گداخته یا سرب گداخته را بیاورید که در حکم ملاط باشد که من بریزم و این ملاط‌گونه این آهنِ گداخته را یکپارچه سدّ منظره بکند وقتی نفّاخان با آن مِنفَخها آتش را مشتعل کردند با دمیدن و آن مسِ آب‌شده یا سرب آب‌شده را ریختند آن قسمت سوم هم تأمین شد یعنی عرض سد حاصل شد, طول سد حاصل شد, قطر سد هم حاصل شد لذا ذوالقرنین و آنها فهمیدند که یأجوج و مأجوج هیچ راهی برای نفوذ ندارند نه در عرض, نه در طول, نه در نَقب زدن و شکافتن این سه‌تا کار را بعد از آن پنج, شش کار یعنی فراهم کردن بُراده‌های آهن, فراهم کردن وسایل نفّاخی, فراهم کردن کارگران و دمیدن در آن منفخها و آتش را مشتعل کردن, فراهم کردن مسِ گداخته یا سربِ گداخته, ریختن آن موادّ گداخته روی این آهنِ تَف‌دیده و داغ‌شده بعد وقتی سرد بشود یک دفعه یک سدّ طولانی عریضِ طویلِ عمیق می‌شود. وقتی این چنین شد گفت: ﴿ءَأَتُونِی زُبَرَ الْحَدِیدِ﴾ یک, ﴿حَتَّی إِذَا سَاوَی﴾ این حدیدِ فراهم‌شده ﴿بَیْنَ الصَّدَفَیْنِ﴾ بین ضلع آن سد و ضلع این سد این شیار و شکاف را عرضاً ﴿سَاوَی﴾ طولاً هم ﴿سَاوَی﴾ نه از نظر عرض کم آمد, نه از نظر طول کم آمد که هیچ راهی برای نفوذ این یأجوج و مأجوج نبود ﴿حَتَّی إِذَا سَاوَی بَیْنَ الصَّدَفَیْنِ قَالَ انفُخُوا حَتَّی إِذَا جَعَلَهُ نَاراً﴾ فرمودند با این مِنفخها بدمید کلّ این منطقه شده آتش آهنِ گداخته, وقتی این آتش مشتعل شدند این آهن دستور داد ﴿ءَاتُونِی﴾ چه چیزی را ﴿ءَاتُونِی﴾ آن نُحاس مذاب یا سرب مذاب را به دلیل آن ﴿قِطْراً﴾ که گفتند چون این قطره قطره می‌ریزد به آن گفتند ﴿قِطْراً﴾, ﴿ءَاتُونِی أُفْرِغْ عَلَیْهِ قِطْراً﴾ یعنی یا آن نُحاس مذاب را یا آن سرب مذاب را بیاورید ما قطره قطره بریزیم و این یکسره به منزلهٴ ملاط بشود و بگیرد آن‌گاه چون این سد مستحکم ساخته شد عرضاً, طولاً و عمقاً ﴿فَمَا اسْطَاعُوا أَن یَظْهَرُوهُ﴾ نمی‌توانستند بالا بیایند چون اَمْلِه است, صاف بدون دست‌گیر, مرتفع این راه برای بالا آمدن ندارد ﴿وَمَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْباً﴾ از نظر قطر هم قوی اینها نمی‌توانند سوراخ کنند قطرش را بشکافند تونل بزنند بیایند نه تونل‌پذیر است نه دستگیره دارد نه راه دیگر البته این کار را وقتی ذی‌القرنین انجام داد ﴿قَالَ هذَا رَحْمَةٌ مِن رَّبِّی﴾ مردان الهی هر کاری که نصیب آنها می‌شود این را به رحمت الهی استناد می‌دهند چه اینکه وجود مبارک سلیمان(سلام الله علیه) هم وقتی به آن قدرت رسید گفت: ﴿هذَا مِن فَضْلِ رَبِّی﴾ آیهٴ چهل سورهٴ مبارکهٴ «نمل» این است ﴿قَال الّذی عِنْدَهُ... فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرّاً عِندَهُ﴾ وقتی وجود مبارک سلیمان تخت بالقیس را از یمن به فلسطین در طرفةالعین دید ﴿قَالَ هذَا مِن فَضْلِ رَبِّی﴾ ﴿لِیَبْلُوَنِی ءَأَشْکُرُ أَم أَکْفُرُ وَمَن شَکَرَ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَمَن کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ﴾ الآن هم که ذی‌القرنین این کار را انجام داد گفت که ﴿هذَا رَحْمَةٌ مِن رَّبِّی﴾, خب. بالأخره این سد مانند سدهای دیگر, این کوه مانند کوههای دیگر, این بخش از زمین مانند سایر بخشهایی از زمین بالأخره روزی بساطش برچیده می‌شود ذی‌القرنین گفت ﴿فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکَّاءَ﴾ وقتی دستور الهی برسد آن روز پیمان برسد این سدّی که یأجوج و مأجوج نه از عرض او, نه از طول او, نه از عمق او نمی‌تواند بگذرند خدای سبحان این را هم مثل پودر نرم می‌کند آن روزی که فرا برسد مُندَک می‌کند و وعدهٴ الهی هم حق است این کار را اگر بخواهد می‌کند و یقیناً خواهد کرد یعنی قیامت خواهد آمد ﴿فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکَّاءَ وَکَانَ وَعْدُ رَبِّی حَقّاً﴾ از این به بعد را ذات اقدس الهی به عهده می‌گیرد می‌فرماید اگر آن وَعد آمد ما این کوه را یا این سد را مثل پودر نرم می‌کنیم بشر مثل دریای سونامی‌زده موجی ایجاد می‌شود آن روزی که ﴿إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَالآخِرِینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَی مِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾ مردم «یَمُوجُ بعضهم فِی بَعْضٍ» مردم مثل جِراد منتشر پراکنده می‌شوند از هول و وحشت نه می‌دانند کجا بروند و نه می‌شناسند به چه کسی پناهنده بشوند یک عده البته در امان‌اند. خب, ﴿وَتَرَکْنَا﴾ این دیگر کلام الهی است ﴿وَتَرَکْنَا بَعْضَهُمْ یَوْمَئِذٍ یَمُوجُ فِی بَعْضٍ وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَجَمَعْنَاهُمْ جَمْعَاً﴾ این نفخ اول بود که این کار را کردیم اینکه طلیعهٴ معاد شد نفخ اول پیدا می‌شود اینها از بین می‌روند, نفخ دوم که شد اینها ﴿فَإِذَا هُمْ قِیَامٌ یَنظُرُونَ﴾ در نفخ دوم ﴿وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَجَمَعْنَاهُمْ﴾ این نفخ دوم است وگرنه نفخ اول ﴿فَصَعِقَ مَن فِی السَّماوَاتِ وَمَن فِی الْأَرْضِ﴾ می‌شود همه در هم می‌روند و از بین می‌روند که ﴿فَصَعِقَ مَن فِی السَّماوَاتِ وَمَن فِی الْأَرْضِ﴾ وقتی که نفخ اول شد ﴿فَصَعِقَ مَن فِی السَّماوَاتِ وَمَن فِی الْأَرْضِ﴾ اما ﴿ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْرَی فَإِذَا هُمْ قِیَامٌ یَنظُرُونَ﴾ آن‌گاه ﴿فَجَمَعْنَاهُمْ جَمْعَاً﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» دارد ﴿إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَالآخِرِینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَی مِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾ آن روز که نفخِ ثانیه شد و همه زنده شدند آن روز ما جهنم را نشان می‌دهیم ﴿وَعَرَضْنَا جَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ لِلْکَافِرِینَ عَرْضاً﴾ چه اینکه بهشت را هم در معرض مؤمنان قرار می‌دهند. خب, آیا تاکنون این وعد الهی محقَّق شد این سد فرو ریخت و یأجوج و مأجوج از ورای این سد در آمدند که در بخشی از تفسیرهای مفسّران نظیر تفسیر مراغی و امثال مراغی آمده که این سد فرو ریخت یک, چنگیز مغول از ماورای این سد در آمد دو, بساط سلجوقیها را برچید سه, سلطان خوارزم چون به فرستادهٴ چنگیز بدرفتاری کرد و فرستادهٴ او را مثلاً از بین برد آنها هم مهاجمانه از آن طرف حرکت کردند و بساط سلاجقه را برچیدند این حرفی است که او دارد اما ظاهر این آیات ناظر به مسئلهٴ وعد قیامت است در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» هم مشابه این آمده آیهٴ 95 و 96 سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» این است ﴿وَحَرَامٌ عَلَی قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاها أَنَّهُمْ لاَ یَرْجِعُونَ ٭ حَتَّی إِذَا فُتِحَتْ یَأْجُوجُ وَمَأْجُوجُ وَهُم مِن کُلِّ حَدَبٍ یَنسِلُونَ﴾ از هر حُدْبه و برآمدگی سرازیر می‌شوند از بالای کوه, بالای سد بالأخره سرازیر می‌شوند و می‌ریزند به منطقه‌های دیگر, خب این طلیعهٴ قیامت است چون بعد دارد ﴿وَاقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذا هِیَ شَاخِصَةٌ أَبْصَارُ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ اثبات آنچه در تفسیر مراغی آمده آسان نیست که مثلاً این سد فرو ریخت و آنها آمدند و بساط سلجوقیها را برچیدند ممکن است اقوام دیگری که این طرف سد بودند حرکت کردند و آن بساط را برچیدند.
نتیجه‌ای که از این بحثها گرفته می‌شود این است که در هر سرزمینی که فکر و اندیشه باشد وحی و نبوّت آنجا حضور فعّال دارد چه شرقِ دور, چه غرب دور منتها در بخشهای قبل هم داشتیم که قسمت مهمّ انبیایی که تاریخشان در قرآن کریم آمده انبیای خاورمیانه بودند برای اینکه قرآن چیزی را نقل می‌کند که بتواند سند ارائه کند به مردم خودش که در خاورمیانه زندگی می‌کنند می‌فرماید فلان منطقه پیامبری بود مردمش ایمان آوردند آثار خوب نصیبشان شده فلان منطقه ایمان نیاوردند آثار تلخ دامنگیرشان شده ﴿فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ﴾ الکذا, و عاقبة الکذا و عاقبة الکذا این ﴿فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا﴾ برای همین خاورمیانه است وگرنه باختردور و خاوردور که با ﴿فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ﴾ هماهنگ در نمی‌آید چه کسی حالا می‌تواند بگوید ماورای قسمت شمالی اقیانوس آرام این‌چنین بود یا قسمت شمالی اقیانوس اطلس این طور بود شما بروید تحقیق بکنید این احالهٴ به غیب است لذا در بخشهایی از قرآن کریم فرمود ما قسمتی از قصص انبیا را بازگو کردیم ﴿مِنْهُم مَن قَصَصْنَا عَلَیْکَ وَمِنْهُم مَن لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ﴾ بعضی از انبیا هستند که ما داستانشان را در قرآن برای شما نگفتیم البته در روایات برای اهل بیت فرمودند اما در قرآن نیست برای اینکه راه برای اثباتش نیست اما در جریان اینکه هیچ کشوری, هیچ منطقه‌ای, هیچ سرزمینی نیست که در او انسانِ متفکّر زندگی کند و وحی نرفته باشد نیست برای اینکه برای هر امّتی ﴿لِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ﴾ و منذر داریم, هاد داریم ﴿وَلَوْ شِئْنَا لَبَعَثْنَا فِی کُلِّ قَرْیَةٍ نَّذِیراً﴾ و مانند که بخشی در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» و مانند آن گذشته ﴿لَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ﴾ منتها حالا حجت خدا گاهی به وسیلهٴ خود پیغمبر هست, گاهی به وسیلهٴ امامهایی است که جانشین پیغمبرند, گاهی به وسیلهٴ علمایی هستند که از طرف ائمه می‌آیند و مانند آن این ﴿أَلَمْ یَأْتِکُمْ نَذِیرٌ﴾ , ﴿أَلَمْ یَأْتِکُمْ نَذِیرٌ﴾ که خَزنهٴ جهنم به جهنّمیها می‌گویند وقتی جهنّمیها می‌خواهند وارد جهنم بشوند جهنّمیها آن مالک دوزخ می‌گوید ﴿أَلَمْ یَأْتِکُمْ نَذِیرٌ﴾ معنایش این نیست که مگر برای شما پیغمبر نیامده, معنایش این است که مگر پیام انبیا به شما نرسیده حالا گاهی خود پیامبر است گاهی امامان هستند, گاهی علما هستند, گاهی همین سفیران هدایت و طرح هجرت‌اند مگر حالا حتماً باید مراجع بروند در روستاها؟ در آنها می‌گویند مگر کسی نیامده از طرف مراجع حرفهای الهی را به شما بگوید؟ ﴿أَلَمْ یَأْتِکُمْ نَذِیرٌ﴾ نه معنایش این است که شما مگر پیغمبر نداشتید تا آنها بگویند ما پیغمبر نداشتیم ولی علما آمدند گفتند اینکه نیست وقتی عالِمان دین می‌گویند حرف انبیا را به مردم می‌رسانند دیگر ﴿أَلَمْ یَأْتِکُمْ نَذِیرٌ﴾ یعنی مگر حجّت شرعی برای شما پیش نیامده. خب, این ﴿أَلَمْ یَأْتِکُمْ نَذِیرٌ﴾ برای همه هست حالا گوشه‌ای از اینها را به عنوان قصّهٴ ذی‌القرنین مطرح کرده گوشه‌های دیگر را در جوانح دیگر مطرح است. از اینکه سد به عنوان سدّ اسکندر معروف است تأیید می‌کند که آن سد را اسکندر ساخته است اما سدّی را اسکندر ساخته است که قوی است اما این همان سد است؟ با استفادهٴ از این مَثل معروف که سدّ اسکندر, سدّ اسکندر نمی‌شود ثابت کرد که آن سدّی را که ذی‌القرنین ساخت همین سدّ اسکندر است و ذی‌القرنین هم اسکندر است الآن اگر باستان‌شناسی بشود دوتا سدّی که بینشان شیار شیار بود یک سدّ فلزّی که این دوتا سد را به هم وصل بکند پیدا بشود سازندهٴ او هر که هست همین ذی‌القرنین است مسئلهٴ دیوار چین و امثال دیوار چین که با سنگ و آجر و اینها ساخته شد اینکه سد نیست آن چند کیلومتر است آن هم ﴿بَیْنَ الصَّدَفَیْنِ﴾ نیست, بین السدّین نیست, بین الجبلین نیست اگر باستان‌شناسی که قرآن کریم بر اساس آن هنر تکیه می‌کند در سورهٴ مبارکهٴ «حجر» بحثش گذشت فرمود اگر شما متوسِّم باشید یعنی میراث فرهنگی‌شناس باشید یعنی وَسْمه‌شناس باشید, یعنی سیماشناس باشید, یعنی سِمه‌شناس باشید, یعنی آثار باستانی بشناسی می‌فهمی این زیر زمین چه خبر است فرمود ما دوتا شهر را خاک کردیم ﴿إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ﴾ متوسّمین یعنی متوسّمین یعنی کسانی که زیرزمین را می‌شناسند, آثار سه هزار سال, چهار هزار سال, پنج هزار سال را می‌شناسند, عالِمانه تحقیق می‌کنند از یک تکّه پارچه می‌فهمند این برای چند هزار سال قبل است, از یک تکّه چوب می‌فهمند, از یک تکّه سنگ می‌فهمند فرمود یک آدم عوام از این جریان ما سر در نمی‌آورد البته مؤمن باشد به عنوان آیه نه آیات به عنوان آیه می‌فهمد اگر مؤ‌من باشد دیوار و کوخ خراب‌شده را هم می‌فهمد اما متوسِّم, سیما نه یعنی چهره سیما یعنی علامت موسوم یعنی علامت‌دار, سِمه یعنی نشانه این موسوم هست یعنی علامت دارد سِمه دارد یعنی علامت دارد سیما دارد یعنی علامت دارد منتها حالا چون علامت غالباً در چهره است خیال می‌کنند که سیما به معنی صورت است سیما یعنی علامت فرمود اگر کسی علامت‌شناس باشد میراث فرهنگی‌شناس باشد زیر خاکی شناس‌ باشد, سنگ‌شناس باشد, خاک‌شناس باشد می‌فهمد که این زیر زمین چه خبر است این دوتا شهری است که ما ویران کردیم سرِ راه شما هم هست وقتی از مکه به شام می‌روید یا از شام به مکه می‌آیید ﴿وَإِنَّهُمَا لَبِإِمَامٍ مُّبِینٍ﴾ اِمام آن بزرگراه را می‌گویند هر راهی را نمی‌گویند امام آن بزرگراه راهی است که آدم وقتی رسید یقیناً لازم نیست از کسی بپرسد که بزرگراه انسان را به مقصد می‌رساند دیگر این راههای فرعی است که بالأخره قدم به قدم آدم باید بپرسد دست راست بروم یا دست چپ بروم اما وقتی وارد امام شد یعنی بزرگراه شد خب یقیناً به مقصد می‌رسد فرمود شما که از مکه به شام می‌روید این دوتا شهری که میراث فرهنگی و آثار باستانی دارد سرِ راهتان است ﴿وَإِنَّهُمَا﴾ این دوتا شهر ﴿لَبِإِمَامٍ مُّبِینٍ﴾ این بزرگراه شفاف و روشنی که همه‌تان می‌روید این کنار شهرش است منتها حالا شما باید آثار فرهنگی بشناسید, بنابراین تحقیق دربارهٴ اینکه ذی‌القرنین کورش است یا آن شخص معروف حِمیَری است که ابوریحان بیرونی بر آن است یا اسکندر مقدونی است که شاگرد ارسطوست که بسیاری از مفسّران بر آن‌اند و سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) می‌فرماید بعید است که این اسکندر که شاگرد ارسطو بود او این ذی‌القرنین باشد برای اینکه از او آثار توحیدی نقل نشده و قرآن از ذی‌القرنین به عنوان یک فرد موحّد یاد می‌کند برخیها خواستند بگویند کورش است و برخی از متأخّران هم این را ساختگی می‌دانند که هرگز کورش نیست برخیها هم بی‌میل نیستند که ثابت کنند این کورش است که ان‌شاءالله تتمّهٴ بحث در نوبتهای دیگر.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:32

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن