- 183
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 9 و 10 سوره انفال _ بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 9 و 10 سوره انفال _ بخش دوم":
لحظهای که استغاثه میکردید ذات اقدس الهی اراده کرده که حق را تثبیت کند.
استجابت دعا این نیست که هرچه شما خواستید همان اندازه بدهد؛ او کریمانه اجابت میکند
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِذْ تَسْتَغیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجابَ لَکُمْ أَنّی مُمِدُّکُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُرْدِفینَ ٭ وَ ما جَعَلَهُ اللّهُ إِلاّ بُشْری وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُکُمْ وَ مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ عَزیزٌ حَکیمٌ﴾
کلمه اذ تستغیثون که منصوب است ناصباش یا اذکر هست که در نوبت قبل اشاره شد یعنی این صحنه را به یاد بیاورید یا یبطل الباطل است که در آیه قبل ذکر شد یعنی ﴿لِیُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُبْطِلَ الْباطِلَ﴾ ﴿إِذْ تَسْتَغیثُونَ﴾ آن لحظهای که شما استغاثه میکردید ذات اقدس الهی اراده کرده است که حق را تثبیت کند و باطل را از بین ببرد.
مطلب دوم آن است که استغاثه گاهی در قبال استنصار است گاهی هر یک از استنصار و استغاثه به جای دیگری استعمال میشوند آن تفاوت جوهری استنصار با استغاثه آن است که در نبرد گاهی انسان احساس میکند که اگر کمکی به او برسد بر دشمن پیروز میشود در اینجا استنصار میکند یک وقت احساس میکند که اگر کمکی به او نرسد گرفتار دشمن میشود اینجا استغاثه میکند استغاثه برای رهایی از خطر است و نجات استنصار برای پیروزی بر رقیب است این فرق جوهری استنصار با استغاثه است گاهی غوث به معنای اعم و نصرت به معنای اعم باعث میشود که هر کدام از این دو به جای دیگری استعمال بشود این فرق بین استنصار و استغاثه.
مطلب سوم آن است که فضای جنگ بدر فضای استغاثه بود نه استنصار یعنی این گروهی که از مدینه خارج شدند اولاً با اراده و میل خارج نشدند چون دارد که ﴿کَما أَخْرَجَکَ رَبُّکَ مِنْ بَیْتِکَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ فَریقًا مِنَ الْمُؤْمِنینَ لَکارِهُونَ﴾ پس جمعی در بین سپاهیانی که از مدینه به طرف بدر آمدند بی میل بودند تازه برای اصل مصادره کردن اموال بی میل بودند بعد وقتی رسیدند دیدند عیر قافلهای که مال التجاره را از شام به مکه میآورد به سرپرستی اباسفیان آنها چون احساس خطر کردند راه را عوض کردند از کنار دریای سرخ بیراهه خواستند خودشان را به مکه برسانند لکن نفیر یعنی این نیروی مهاجم نظامی که از مکه خارج شدند به طرف بدر آمدند مسلمانها گرفتار اینها شدند با اینها باید روبرو میشدند پس اصل خروج از مدینه برای مصادره کردن اموال مورد رغبت برخیها نبود بی میل بودند الآن هم که دیدند این قافله از راه دیگر خودش را به مکه میرساند ولی آن نیروی مهاجم از مکه آمده با اینها باید درگیر بشوند یقیناً بی میلی اینها بیشتر میشود لذا فرمود به اینکه ﴿کَما أَخْرَجَکَ رَبُّکَ مِنْ بَیْتِکَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ فَریقًا مِنَ الْمُؤْمِنینَ لَکارِهُونَ ٭ یُجادِلُونَکَ فِی الْحَقِّ بَعْدَ ما تَبَیَّنَ کَأَنَّما یُساقُونَ إِلَی الْمَوْتِ وَ هُمْ یَنْظُرُونَ﴾ مثل اینکه به طرف میدان تیر به دار اعدام اینها دارند حرکت میکنند خب پس چنین فضایی فضای رعب است وقتی فضا فضای رعب بود میشود استغاثه نه استنصار آنها اولین دعایی که میکردند این بود که از دست دشمن برهند فضای حاکم این بود لذا ذات اقدس الهی نفرمود اذ تسنصرون فرمود اذ تستغیثون یعنی شما تنها امیدتان این بود که از دست دشمن نجات پیدا کنید اما اینکه جنگتان برابر بشود بر دشمن پیروز بشوید این در ذهن شما نبود لکن ذات اقدس الهی پاسخ داد یعنی آن رعب را برطرف کرد یک این رعب را از شما گرفت در دلهای دشمنهای شما القا کرد این دو شما را از اینکه زیر خط فقر نظامی بودید آورد بالا برابر قرار داد سه بعد از برابری به برتری رساند چهار لذا شما پیروز شدید همه اینها نعمت الهی است ﴿إِذْ تَسْتَغیثُونَ رَبَّکُمْ﴾ آنگاه ﴿فَاسْتَجابَ لَکُمْ﴾ و این استجابت معنایش این نیست که آنچه را که شما خواستید عین آن را خدا داد نه اضافه اگر کسی کار خیر انجام بدهد ذات اقدس الهی بهتر از آن را پاداشاش قرار میدهد ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها﴾ از این بالاتر فرمود ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها﴾ از این بالاتر همان آیه سورهٴ مبارکهٴ بقره بود که ﴿مَثَلُ الَّذینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ﴾ خب اگر یکی میشود هفتصد برابر یکی میشود هزار و چهارصد برابر بعد در ذیل فرمود ﴿وَ اللّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ واسِعٌ عَلیمٌ﴾ یعنی یکی میشود در برابرش پاداش فوق آن مقداری که به ذهنتان بیاید چون اینکه فرمود ﴿وَ اللّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ﴾ یعنی هفتصد برابر بشود هزار و چهارصد برابر بعد در ذیل فرمود ﴿وَ اللّهُ واسِعٌ عَلیمٌ﴾ سخن از هزار و چهارصد برابر نیست خب این در کار خیر کار خیر گاهی انسان یک قدم خیری برمیدارد حالا یا مادی مثلاً کار مسجدی مرکز مذهبی درمانگاهی مستشفایی راهی و امثال ذلک میسازد گاهی هم خدمتهای فرهنگی میکند کارهای معنوی میکند همه اینها حسنه است فله عشر امثالها گاهی دعا میکند خود دعا حسنه است حالا گاهی ذات اقدس الهی بر اساس ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾ وقتی میخواهد این دعا را مستجاب کند یقیناً بیش از خواسته آدم به آدم میدهد گاهی بهتر از او را میدهد بر اساس ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها﴾ گاهی ده برابر خواسته او را به او عطا میکند گاهی هم ﴿وَ اللّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ﴾ گاهی هم ﴿وَ اللّهُ واسِعٌ عَلیمٌ﴾ بنابراین این چنین نیست که ما وقتی دعا میکنیم ذات اقدس الهی دعای ما را مستجاب کند عین همان خواسته را بدهد نه بیش از آن عین خواسته را هم میدهد معنای استجابت دعا این نیست که هرچه شما خواستید همان اندازه بدهد نه بیشتر او کریمانه اجابت میکند لذا اینها استغاثه کردند نصرت نصیبشان شده اینها مشکلشان این بود خدایا ما را نجات بده و حداکثر دعا این بود که «اللهم ان تهلک هذه العصابه فلا تعبدک علی وجه الارض» خدایا اینها اگر شکست بخورند از بین بروند دیگر کسی نیست تو را عبادت کند اما این چنین نبود به اینکه خدایا حکومت اسلامی را مستقر بکن کار را ذلیل کن آنها را از بین ببر اینکه در خواسته نبود میبینید پس نقش دعا گاهی این است که آدم نجات میخواهد غلبه نصیباش میشود فتح نصیباش میشود این به برکت دعا است.
پرسش: ...
پاسخ: نه وجود مبارک حضرت که برابر با وعده الهی قلباش مطمئن بود او موظف بود دعا کند ما تا زندهایم در مسیر تیقن هستیم اگر ذات اقدس الهی وعده میدهد گرچه وعدهاش را انجاز کرده اما همیشه وعده الهی با وعید همراه است چه کسی مطمئن است که در تمام این صحنهها کار یک جانبه است راه یکطرفه است ما تا نفس میکشیم راه دوطرفه است لذا شب قدر داریم روز قدر داریم بدا هم داریم تغییر و تحول هم هست در شب قدر همه امور تعلیقا مقدر میشود نه تنجیزاً یعنی این چنین مقدر میشود فلان کس اگر این کار را بکند این طور است این دعا را بکند این طور است صدقه بدهد این طور است صله رحم بکند این طور است بیراهه برود آن طور است این چنین مقدر میشود نه اینکه در شب قدر مقدر بشود زید این چنین به این وضع میرسد چه دعا بکند چه نکند چه صدقه بدهد چه ندهد چه صله رحم بکند چه صله رحم نکند اینکه نیست ما تا نفس میکشیم تا در عالم طبیعتیم راه دوطرفه است این چنین نیست که در لیله قدر برای ما تقدیر بشود که زید علی ای فرض و علی ای کان در این حد عمر میکند
پرسش: ...
پاسخ: خب همه این مقدرات در شب قدر تنظیم میشود که اگر فلان کس این صدقه را بدهد آن خیر نصیباش میشود ولی دیگری اگر این صدقه را بدهد آن طور نصیباش نمیشود یک چیز دیگر نصیباش میشود آن شبهای دیگر ظرف اجراست شب قدر شب ظرف تغییر و تقدیر است شب قدر این چنین گفته میشود که اگر فلان شخص این کار را بکند به این جا میرسد در آنجا شرکت کند به اینجا میرسد در آن صله رحم کند به اینجا میرسد و هکذا نه معنایش این است که فلان شخص چه در امتحان موفق میشود چه درس بخواند چه نخواند چه صدقه بدهد چه ندهد چه صله رحم بکند چه نکند چه رضایت پدر و مادر را فراهم بکند چه نکند این طور نیست.
پرسش: ...
پاسخ: در لوح محفوظ معلوم است که این شخص چه میکند جمع بندی شدهاش آنجاست لذا ذات اقدس الهی میداند که فلان شخص با میل خود با اراده خود با حسن اختیار خود اهل جلب رضایت والدین است و صدقه است و صله رحم است و در امتحان شرکت میکند و در المپیاد شرکت میکند و اول هم میشود اینکه اول میشود در المپیاد در لوح محفوظ هست جمع بندی شدهاش آنجا هست اما بما له من المبانی و المبادی نه تک کار نه اینکه بداند زید به مقصد میرسد ولی مبانیاش را نداند تا آن توهم بکند می خوردن من حق ز ازل میدانست می خوردن را با مبادی علل میدانست حق ز ازل میداند که این شخص میتواند نخورد ولی میخورد این چنین میداند با میل و اراده میخورد غرض آن است که ما در دعا نباید این چنین بند کنیم و حصر کنیم که هرچه خواستیم همان قدر را میدهد نه اضافه آری این مقدار را یقین داریم که هرچه خواستیم میدهد کمتر نمیدهد ولی بیشتر شاید بدهد پس نسبت به کمتر یقین داریم که اگر اجابت بکند کمتر نیست نسبت به بیشتر امیدواریم و فضای جنگ بدر هم فضای استغاثه بود غوث بود وا غوثا بود اولین جنگ بود از یک سو آمادگی رزمی نبود از سوی دیگر جنگ نابرابر بود عدتاً و عدتاً از سوی سوم برای اینکه مسلمین سیصد و اندی بودند آنها هزار نفر بودند اینها پیاده بودند آنها سواره بودند اینها بی سلاح بودند آنها مسلح بودند اینها خرما میمکیدند آنها کباب میخوردند خب گذشته از همه این نابرابریهای نظامی از جهت روانی اینها بی انگیزه بودند آنها با انگیزه آنها اصلاً برای حمله آمدند اینها ﴿و هم یساقُونَ إِلَی الْمَوْتِ﴾ اینها اصلاً آماده برای جنگ نبودند تازه برای مصادره آن عیر هم بعضی بی میل بودند اینها تازه رفتند در ایوان صفه مسجد مدینه یک آرامش نسبی برقرار کنند تا حال که در مکه بودند این مهاجرین در رنج بودند حالا فرار کردند آمدند در مدینه در این ایوانهای مسجد بی پناهگاه خوابیدند اینها میشدند مهاجر حالا این گروه به رزم سنادید قریش که تا دندان مسلح است برود این فضا فضای استغاثه است اما نصرت نصیبشان شده فرمود ﴿إِذْ تَسْتَغیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجابَ لَکُمْ أَنّی مُمِدُّکُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُرْدِفینَ﴾ حالا معلوم میشود که چرا فرشتهها آمدند چرا زیاد هم آمدند چرا مردفاً آمدند؟ برای اینکه اگر فضای جنگ خوب تحلیل بشود معلوم میشود یک فرشته و دو فرشته کافی نیست یک هزار فرشته با هم بیایند هم کافی نیست چون دفعتاً اگر هزار فرشته بیایند آن اثر تدریجی را ندارد ولی پشت سر هم که نیرو میآید اینها مطمئناند اگر هزار تا فرشته یکجا بیاید و دیگر تمام بشود با اینکه فوج فوج پنجاه تا پنجاه تا بیست بار بیایند خب اینها خیال میکنند همین طور ادامه دارد از اینکه مردف است در قسمت عکس هم همین طور است یک وقتی یک زمین لرزه است خب یکبار میآید و تمام میشود یک وقتی پس لرزههای فراوانی دارد آدم همیشه میلرزد در جریان قیامت این طور است این طور نیست که حالا ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السّاعَةِ شَیْءٌ عَظیمٌ﴾ یک بار بلرزد که فرمود ﴿یَوْمَ تَرْجُفُ الرّاجِفَةُ﴾ یک ﴿تَتْبَعُهَا الرّادِفَةُ﴾ دو آرامش را از آدم میگیرد آنجایی که زمین لرزه میآید پس لرزه فرصت نمیدهد اینها بروند بازسازی کنند همهاش بیروناند خطر این پس لرزهها در جریان رعب مشابه اثر آن آرام بخشی است که در جریان ارداف هست پشت سرهم آمدن یک طمأنینه بیشتری میآورد تا اینکه یک بار بیایند بعد قطع بشود لذا فرمود ما مردفاً میفرستیم برخیها قرائت کردند که «و آلف من الملائکه مردفین» و این آلف را هم جمع الف گرفته خب اگر آﻻف باشد و جمع الف آمده باشد با آن سه هزار و پنج هزاری که در سوره آل عمران است هماهنگ خواهد بود ولی اگر الف باشد نیاز دارد به تبیین هماهنگی که چطور فرمود ﴿بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُنْزَلینَ﴾ بعد وعده داد ﴿بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُسَوِّمینَ﴾ آنجا نیاز به توجیه دارد که اجمالاً در بحث دیروز گذشت و تفصیلاً در سورهٴ مبارکهٴ آل عمران اشاره شد غرض آن است که فضای بدر فضای استغاثه بود پاسخ ذات اقدس الهی پاسخ استنصاری است آنها غوث خواستند خدا نصرت داد ﴿إِذْ تَسْتَغیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجابَ لَکُمْ أَنّی مُمِدُّکُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُرْدِفینَ﴾ بعد تا پایان هم کمکهای معنوی فرستادیم از راه ملکوت هم کمکهای مادی فرستادیم از راه ملک باران فرستادیم آرامش در دهل شما ایجاد کردیم طمأنینه را از دل آنها برداشتیم شما باهراس آمدید ما هراس را گرفتیم طمأنینه گذاشتیم آنها با طمأنینه آمدند ما طمأنینه را گرفتیم ترس در آن گذاشتیم آخر مقلب القلوب یک نفر است دیگر ﴿سَنُلْقی فی قُلُوبِ الَّذینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ﴾ مال اوست ﴿أَنْزَلَ السَّکینَةَ فی قُلُوبِ الْمُؤْمِنینَ﴾ مال اوست این چنین نیست که دل ما در اختیار ما باشد که قلب ما در اختیار دیگری است.
پرسش: ...
پاسخ: حالا آن برهان میخواهد که رفت کشتند فرشتگان آمدند برای بشارت برای نصرت برای ایجاد طمأنینه همه اینها را میشود از آیه استفاده کرد اما مباشرت در قتل اینها اثبات میخواهد اینها وقتی که ببینند گروه فراوانی هستند که جنگ تن به تن است دیگر در جنگهای سابق جنگ تن به تن بود هر کسی مشغول کار خودش است یک بیان نورانی حضرت امیر (سلام الله علیه) دارد فرمود به اینکه «اغم ببصرک اقصی الغور» فرمود در جنگ جمل یک پرچمی ابن حنفیه داد دو تا فرمایش فرمود یکی اینکه دسیسهها را و فتنهها را فرمود در این زمین بصره نیست اینها از شام نقشه میگیرند بالأخره از بیرون این مرزها نقشه فتنه ترسیم میشود تو فهم از شام چه خبر میآید از نظر مباشرت در جنگ هم فرمود پسر چرا میلرزی مگر همه برای کشتن تو آمدند تو با این سرباز روبهروی تو تن به تن میجنگی تو خیال کن همین یک نفر است خب در جبهه تعداد زیادند آنها دارند با دیگران میجنگند با تو که در نبرد نیستند که تو با همین سرباز روبهرویت تن به تن میجنگی تو چرا حواست پرت میشود؟ این دستور سیاسی از یک سو دستور رزمی را از سوی دیگر وجود مبارک حضرت داد فرمود «ارم ببصرک اقصی الغور» بدان نقشه و فتنه جمل از شام آمده اما جنگ تن به تن تو با این سرباز مقابل میجنگی
به هر تقدیر در جریان جنگ بدر وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم ) مطمئناً این شعار را میداد «سیظهر ال.. و یولون الدبر» فرمود اینها فرار میکنند بالأخره خود حضرت که نگران نبود اما نگران نبودن حضرت در اثر آن است که اگر بنالد نگران نیست اگر دعا بکند نگران نیست انسان تا در عالم طبیعت است نباید بگوید من چون رسول اکرمم من چون انسان کاملم خلیفه اللهم آخر خلیفه اللهی او با فقر الی الله با هم ذکر شده در قرآن این طور نیست که فرمود ﴿إِنّی جاعِلٌ فِی اْلأَرْضِ خَلیفَةً﴾ یا ﴿وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی آدَمَ﴾ فرمود نه ای خلیفه ای کریمه ﴿أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللّهِ﴾ این داغ فقر الی الله با خلافت همراه است الآن آنچه که مطرح است انسان گرایی است انسان خلیفه الله است بله خلیفه الله است اما با انتم الفقراءخلیفه الله است ﴿وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی آدَمَ﴾ کرامت بله کرامت انسانی محفوظ است اما با ﴿أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللّهِ﴾ محفوظ است اگر خدای ناکرده رابطه عبادی خلق و خالق گرفته بشود چه کرامتی میماند؟ یشود بل هاض چه خلافتی میماند کالانعام اگر انسان خلیفه الله است که هست اگر انسان کریم است که هست داغ انتم الفقرا در پیشانیاش باید باشد که هست وگرنه نه خلیفه است نه کریم اگر وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مطمئن است با دعا مطمئن است با آن ناله مطمئن است اگر ناله و دعا و تضرع و زاریاز بنده بگیری آن ﴿أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللّهِ﴾ را بگیری دیگر خلافه الله نصیباش نمیشود که خب پس شخص پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با یک دست دعا با یک دست طمأنینه دارد جبهه را اداره میکند آنهایی هم که به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نزدیکاند یا نزدیکتراند مثل حضرت امیر و یاراناش آنها هم از این دو جهت برخوردارند ولی برخی ﴿کَأَنَّما یُساقُونَ إِلَى الْمَوْتِ﴾ چنین فضایی فضای استغاثه است اما نصرت نصیبشان شده ﴿إِذْ تَسْتَغیثُونَ رَبَّکُمْ﴾ گاهی هم استغاثه به استنصار آمیخته است نظیر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ قصص از جریان حضرت موسی (سلام الله علیه) ذکر میکند آیه ١٥ سوره قصص این است که ﴿وَ دَخَلَ الْمَدینَةَ عَلی حینِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِها فَوَجَدَ فیها رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلانِ هذا مِنْ شیعَتِهِ وَ هذا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغاثَهُ الَّذی مِنْ شیعَتِهِ عَلَی الَّذی مِنْ عَدُوِّهِ﴾ این یک استغاثهای است که با استنصار همراه است به موسی کلیم نگفت من استغاثه میکنم به تو از فلان کس که از دست او نجات پیدا کنم «فَاسْتَغاثَهُ الَّذی مِنْ شیعَتِهِ من مِنْ عَدُوِّهِ» نیست که ﴿فَاسْتَغاثَهُ الَّذی مِنْ شیعَتِهِ عَلَی الَّذی مِنْ عَدُوِّهِ﴾ است اینجا استغاثه در حقیقت استنصار است یعنی من را کمک بکن که بر این رقیب فاتح بشوم اینجا غوث به معنی اعم همان نصرت را به همراه دارد لکن کسی که گرفتار است استغاثهاش این است که نجات پیدا کند ذات اقدس الهی فرمود من شما را کمک میکنم کمکها هم فرق میکند گاهی کمکهای مادی است در حقیقت استدراج است انسان را درجه درجه پایین میبرد نظیر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ مؤمنون آیه ٥٥ آمده است که ﴿فَذَرْهُمْ فی غَمْرَتِهِمْ حَتّی حینٍ ٭ أَ یَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنینَ ٭ نُسارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْراتِ بَلْ لا یَشْعُرُونَ﴾ اینها خیال نکنند کمکهای مالی و فرزندی که ما میکنیم فرزندشان را زیاد میکنیم مال به آنها میدهیم این خیر است نه این یک امداد مالی است به عنوان استدراج است آزمون است و مانند آن چه اینکه ﴿کُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّکَ وَ ما کانَ عَطاءُ رَبِّکَ مَحْظُورًا﴾ که در سوره اسراء است از همین قبلی است لکن امداد در اینجا به قرینه ﴿فَاسْتَجابَ لَکُمْ﴾ و با فرشتگان امداد کرده است معلوم میشود امداد معنوی است و دارای نصرت است ﴿أَنّی مُمِدُّکُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُرْدِفینَ﴾ یعنی یک گروه میآیند ﴿تَتْبَعُهَا الرّادِفَةُ﴾ ﴿تَتْبَعُهَا الرّادِفَةُ﴾ و هکذا نظیر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ نازعات است درباره قیامت که ﴿یَوْمَ تَرْجُفُ الرّاجِفَةُ ٭ تَتْبَعُهَا الرّادِفَةُ﴾ سوره نازعات آیه ٧ و ٨ این است ﴿یَوْمَ تَرْجُفُ الرّاجِفَةُ ٭ تَتْبَعُهَا الرّادِفَةُ ٭ قُلُوبٌ یَوْمَئِذٍ واجِفَةٌ﴾ اینجا در جریان بدر «قُلُوبٌ یَوْمَئِذٍ مطمئنه» وقتی پشت سر هم فرشتگان نازل میشوند قلوب هم یکی پس از دیگری مطمئن خواهد بود خب.
﴿وَ ما جَعَلَهُ اللّهُ إِلاّ بُشْری وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُکُمْ وَ مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ عَزیزٌ حَکیمٌ﴾.
پرسش: ...
پاسخ: بله میبینید اطمینان او در سایه ترس اوست مثل اینکه این مطمئن است بهشت میرود برای اینکه شبها مینالد ابکی ابکی لظلمة قبری باعث بهشت رفتن است انسان مادامی که انسان است بنده خداست مادامی که بنده خداست بین خوف و رجا به سرمیبرد مادامی که انسان است زندگی میکند باید بنالد چون «سلاحه البکاء» خب آدم مسلح مطمئن است حالا اگر سلاح را از کسی بردارید خب چه طمأنینهای دارد او در جنگ تن به تن با این ابلیس درون و بیرون اگر کسی اهل ناله نباشد مسلح نیست میگوید من و غرور و فریب وقتی گفت من سقوط میکند همین که سلاح از دست او افتاد خب رقیب بر او مسلط میشود ﴿اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِکْرَ اللّهِ﴾ اما آن که ضجه میزند مینالد یک سلاح برنده دارد خب آدم مسلح مطمئن است دیگر
پرسش: ...
پاسخ: بله دیگر همین اضطراب و احساس ترس اسلحه است کسی میخواهد از شیطان نجات پیدا کند راهش چیست همین که گفت من مغرور شد سلاح از دستاش افتاد اما همین که میلرزد معلوم میشود مسلح است میلرزد یعنی من به خدا پناه میآورم خدا یک آدم لرزان را در حصن خودش راه میدهد «کلمة لا اله الا الله حصنی ولایت علی بن ابیطالب حصنی» یک آدمی که نمیلرزد را که در سنگر راهش نمیدهند که یک آدم لرزان است که در امان است خب آن یک امن کاذب است فرمود ﴿فَلا یَأْمَنُ مَکْرَ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ﴾ فرمود این امنیت نیست آنکه نمینالد و قلباش نمیتپد یک امنیت دروغین است یک آدم سرمایه باخت این احساس امنیت میکند فرمود ﴿فَلا یَأْمَنُ مَکْرَ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ﴾ فقط سرمایه باختها احساس امنیت کاذب میکنند وگرنه امنیت صادق مال کسانی است که اهل ترس است ﴿الَّذینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِکَ لَهُمُ اْلأَمْنُ﴾ خب بنابراین همین که انسان مینالد در سایه این ناله میفهمد مطمئن است او را راهش میدهند به سنگر اگر این «سلاحه البکاء» از او گرفته شد او را بیرون سنگر پرت میکنند ﴿اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِکْرَ اللّهِ﴾ در جریان نزول ملائکه چون نزول برای امداد و نصرت است نه حمله نظیر این ستون نظامی که در حال حرکتند به این صورت خواهد بود نه حمله کردن در حمله کردن بله همان طوری که گفتند نظیر صف جماعت خز شکنها ردیف هم یعنی با هم میروند در عرض هم میروند نه در طول هم ولی وقتی برای نصرت و صف آرایی و اینها که میروند در طول هم میروند ستونی حرکت میکنند فرشتهها که در خط خاکریز اول به عنوان حمله و خط شکن نبودند نظیر صف جماعت که یکی پس از دیگری آمدند و نظیر ساندهی لذا مردفاند نه مثل صف جماعت که در عرض هم باشند خب.
مطلب دیگر آن است که در جریان فرشتگان گفتند عدهای در میمنه بودند عدهای در میسره بودند در یک مرحله در مرحله نزول اینها مردف بودند در صف آرایی گفتند یک عده در میمنه بودند یک عده در سیطره یک عده در غرب تا این سپاهیانی که در این دو سه قسمت هستند با دیدن این فرشتگان مطمئن میشوند گاهی ذات اقدس الهی میفرماید ﴿وَ یُقَلِّلُکُمْ فی أَعْیُنِهِمْ﴾ گاهی آنها را در چشم شما کم نشان میدهد یا شما را در چشم آنها کم نشان میدهد این دو تعبیر هست که قبلاً در همین سورهٴ مبارکهٴ آل عمران و نساء گذشت درباره کفار فرمود به اینکه کفار را در چشم مؤمنین کم نشان داد تا مؤمنین هراس نداشته باشند ﴿یقللهم فی اعینکم﴾ مؤمنین را در چشم کفار کم نشان داد ﴿یُقَلِّلُکُمْ فی أَعْیُنِهِمْ﴾ در طلیعه امر که آنها مغرور بشوند بگویند به اینکه مسلمین اندکاند ما میتازیم اینها را اسیر میگیریم وقتی وارد صحنه شدند یکثرهم فی اعینهم شما را دو برابر نشان میدهد اینها دست پاچه میشوند اینجا که آمدند دیدند جمعیت زیاد است فرشتگان اینجا آمدند وگرنه در طلیعه امر این طور نیست که _معاذ الله_ چشم بندی کرده باشد سحر باشد سحروا اعین الناس باشد این طور نیست که آن میشود کار باطل که ساحت قرآن از او دور است یک مرتبه که جمعیت مؤمنین کماند خب دیدگاه کفار این است که سیصد و اندی میآیند وقتی ﴿أَنّی مُمِدُّکُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُرْدِفینَ﴾ اینها آمدند وارد میدان شدند دیدند که جمعیت بسیار زیاد است وقتی جمعیت اینها زیاد شدند جمعیت آنها قهرا کم خواهد بود میشود ﴿یقللهم فی اعینکم﴾ ﴿لِیَقْضِیَ اللّهُ أَمْرًا کانَ مَفْعُولاً﴾ ذات اقدس الهی یک نقشهای طرح کرده با این نقشه باید کارش را انجام بدهد این طور نیست که _معاذ الله_ چشم بندی باشد که بحث سورهٴ مبارکهٴ آل عمران گذشت یک وقتی ﴿سَحَرُوا أَعْیُنَ النّاسِ وَ اسْتَرْهَبُوهُمْ وَ جاؤُ بِسِحْرٍ عَظیمٍ﴾ در محدوده چشم اثر میکند میشود سحر یک وقت است نه واقعیتی است قبلاً سیصد نفر بودند الآن هزار و سیصد نفرند یا سه هزار و سیصد نفرند یا پنج هزار و سیصد نفرند یک واقعیتی است دروغ که نیست خب چنین چیزی تکثیر آخر است و تقلیل اول و مانند آن برخیها در همان جا در ﴿یقللهم فی اعینکم﴾ یا ﴿یکثرکم فی اعینهم﴾ این چنین معنا کردند که در صحنه بدر حقیقتها ظاهر شد چون حقیقت کفار به دنیا برمیگردد اینها اهل دنیایند یک ﴿قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلیلٌ﴾ متاع دنیا و حقیقت دنیا قلیل است دو حقیقت کفار در چشم ملکوتی مجاهدین کم دیده شد پس این رؤیت ملکوتی است این حق است این سحر نیست و حقیقت مؤمنین در قیامت و آخرت است ﴿وَ اْلآخِرَةُ خَیْرٌ وَ أَبْقی﴾ و این حقیقت چون بیشتر است در چشم آنها ظهور کرد پس کثرت دیدند این هم حق است این دو این قابل بیان هست آنجا هم که گفته شد سخن باطلی نیست اما راه دیگرش همین نزول ملائکه است که این هم بی ارتباط با ملکوت نیست به هر کدام از این دو بیان یا آنچه که به این دو بیان برگردد باید ساحت قرآن را از چشم بندی دور داشت این طور نیست که حالا چشم اینها را باز کرده باشد واقعیت را آنکه واقع بود به اینها نشان داد خب.
پرسش: ...
پاسخ: فرشتگان را نازل کرده است که اینها هم به صورت انسان میبینند دیگر جمعیت زیادی بود.
پرسش: ...
پاسخ: بله خیال کردند مجاهدین از راه دیگر برای اینها رسیدند یا از مدینه رسیدند یا خیال کردند هر سربازی بالأخره جمعیت خودش را زیاد میدید دور و برش را زیاد میدید پر از یاران است هر کسی اطرافاش را پر میدید
پرسش: ...
پاسخ: یک نفر اگر ببیند صد نفر هم کنار او هستند خب درست هم تیر میزند دیگر همه به هم تیر میزدند دیگر آنجا آمار گیری نشد که بیایند ببینند اینها از کجا آمدند که هر کسی کنارش را پر از جمعیت میدید این نصری که ذات اقدس الهی فرمود ﴿وَ مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ گاهی نصر نظامی است گاهی هم نصر فرهنگی است ﴿وَ لَنْ یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکافِرینَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً﴾ و مانند آن این نصرتهای فرهنگی است گاهی براهین را در قلبها افاضه میکند و علوم افاضه میکند آن هم در حقیقت نصر فرهنگی است اما آنچه که در اینجا گذشت همین نصر نظامی بود ﴿وَ ما جَعَلَهُ اللّهُ إِلاّ بُشْری وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُکُمْ وَ مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ عَزیزٌ حَکیمٌ﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
لحظهای که استغاثه میکردید ذات اقدس الهی اراده کرده که حق را تثبیت کند.
استجابت دعا این نیست که هرچه شما خواستید همان اندازه بدهد؛ او کریمانه اجابت میکند
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِذْ تَسْتَغیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجابَ لَکُمْ أَنّی مُمِدُّکُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُرْدِفینَ ٭ وَ ما جَعَلَهُ اللّهُ إِلاّ بُشْری وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُکُمْ وَ مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ عَزیزٌ حَکیمٌ﴾
کلمه اذ تستغیثون که منصوب است ناصباش یا اذکر هست که در نوبت قبل اشاره شد یعنی این صحنه را به یاد بیاورید یا یبطل الباطل است که در آیه قبل ذکر شد یعنی ﴿لِیُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُبْطِلَ الْباطِلَ﴾ ﴿إِذْ تَسْتَغیثُونَ﴾ آن لحظهای که شما استغاثه میکردید ذات اقدس الهی اراده کرده است که حق را تثبیت کند و باطل را از بین ببرد.
مطلب دوم آن است که استغاثه گاهی در قبال استنصار است گاهی هر یک از استنصار و استغاثه به جای دیگری استعمال میشوند آن تفاوت جوهری استنصار با استغاثه آن است که در نبرد گاهی انسان احساس میکند که اگر کمکی به او برسد بر دشمن پیروز میشود در اینجا استنصار میکند یک وقت احساس میکند که اگر کمکی به او نرسد گرفتار دشمن میشود اینجا استغاثه میکند استغاثه برای رهایی از خطر است و نجات استنصار برای پیروزی بر رقیب است این فرق جوهری استنصار با استغاثه است گاهی غوث به معنای اعم و نصرت به معنای اعم باعث میشود که هر کدام از این دو به جای دیگری استعمال بشود این فرق بین استنصار و استغاثه.
مطلب سوم آن است که فضای جنگ بدر فضای استغاثه بود نه استنصار یعنی این گروهی که از مدینه خارج شدند اولاً با اراده و میل خارج نشدند چون دارد که ﴿کَما أَخْرَجَکَ رَبُّکَ مِنْ بَیْتِکَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ فَریقًا مِنَ الْمُؤْمِنینَ لَکارِهُونَ﴾ پس جمعی در بین سپاهیانی که از مدینه به طرف بدر آمدند بی میل بودند تازه برای اصل مصادره کردن اموال بی میل بودند بعد وقتی رسیدند دیدند عیر قافلهای که مال التجاره را از شام به مکه میآورد به سرپرستی اباسفیان آنها چون احساس خطر کردند راه را عوض کردند از کنار دریای سرخ بیراهه خواستند خودشان را به مکه برسانند لکن نفیر یعنی این نیروی مهاجم نظامی که از مکه خارج شدند به طرف بدر آمدند مسلمانها گرفتار اینها شدند با اینها باید روبرو میشدند پس اصل خروج از مدینه برای مصادره کردن اموال مورد رغبت برخیها نبود بی میل بودند الآن هم که دیدند این قافله از راه دیگر خودش را به مکه میرساند ولی آن نیروی مهاجم از مکه آمده با اینها باید درگیر بشوند یقیناً بی میلی اینها بیشتر میشود لذا فرمود به اینکه ﴿کَما أَخْرَجَکَ رَبُّکَ مِنْ بَیْتِکَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ فَریقًا مِنَ الْمُؤْمِنینَ لَکارِهُونَ ٭ یُجادِلُونَکَ فِی الْحَقِّ بَعْدَ ما تَبَیَّنَ کَأَنَّما یُساقُونَ إِلَی الْمَوْتِ وَ هُمْ یَنْظُرُونَ﴾ مثل اینکه به طرف میدان تیر به دار اعدام اینها دارند حرکت میکنند خب پس چنین فضایی فضای رعب است وقتی فضا فضای رعب بود میشود استغاثه نه استنصار آنها اولین دعایی که میکردند این بود که از دست دشمن برهند فضای حاکم این بود لذا ذات اقدس الهی نفرمود اذ تسنصرون فرمود اذ تستغیثون یعنی شما تنها امیدتان این بود که از دست دشمن نجات پیدا کنید اما اینکه جنگتان برابر بشود بر دشمن پیروز بشوید این در ذهن شما نبود لکن ذات اقدس الهی پاسخ داد یعنی آن رعب را برطرف کرد یک این رعب را از شما گرفت در دلهای دشمنهای شما القا کرد این دو شما را از اینکه زیر خط فقر نظامی بودید آورد بالا برابر قرار داد سه بعد از برابری به برتری رساند چهار لذا شما پیروز شدید همه اینها نعمت الهی است ﴿إِذْ تَسْتَغیثُونَ رَبَّکُمْ﴾ آنگاه ﴿فَاسْتَجابَ لَکُمْ﴾ و این استجابت معنایش این نیست که آنچه را که شما خواستید عین آن را خدا داد نه اضافه اگر کسی کار خیر انجام بدهد ذات اقدس الهی بهتر از آن را پاداشاش قرار میدهد ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها﴾ از این بالاتر فرمود ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها﴾ از این بالاتر همان آیه سورهٴ مبارکهٴ بقره بود که ﴿مَثَلُ الَّذینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ﴾ خب اگر یکی میشود هفتصد برابر یکی میشود هزار و چهارصد برابر بعد در ذیل فرمود ﴿وَ اللّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ واسِعٌ عَلیمٌ﴾ یعنی یکی میشود در برابرش پاداش فوق آن مقداری که به ذهنتان بیاید چون اینکه فرمود ﴿وَ اللّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ﴾ یعنی هفتصد برابر بشود هزار و چهارصد برابر بعد در ذیل فرمود ﴿وَ اللّهُ واسِعٌ عَلیمٌ﴾ سخن از هزار و چهارصد برابر نیست خب این در کار خیر کار خیر گاهی انسان یک قدم خیری برمیدارد حالا یا مادی مثلاً کار مسجدی مرکز مذهبی درمانگاهی مستشفایی راهی و امثال ذلک میسازد گاهی هم خدمتهای فرهنگی میکند کارهای معنوی میکند همه اینها حسنه است فله عشر امثالها گاهی دعا میکند خود دعا حسنه است حالا گاهی ذات اقدس الهی بر اساس ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾ وقتی میخواهد این دعا را مستجاب کند یقیناً بیش از خواسته آدم به آدم میدهد گاهی بهتر از او را میدهد بر اساس ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها﴾ گاهی ده برابر خواسته او را به او عطا میکند گاهی هم ﴿وَ اللّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ﴾ گاهی هم ﴿وَ اللّهُ واسِعٌ عَلیمٌ﴾ بنابراین این چنین نیست که ما وقتی دعا میکنیم ذات اقدس الهی دعای ما را مستجاب کند عین همان خواسته را بدهد نه بیش از آن عین خواسته را هم میدهد معنای استجابت دعا این نیست که هرچه شما خواستید همان اندازه بدهد نه بیشتر او کریمانه اجابت میکند لذا اینها استغاثه کردند نصرت نصیبشان شده اینها مشکلشان این بود خدایا ما را نجات بده و حداکثر دعا این بود که «اللهم ان تهلک هذه العصابه فلا تعبدک علی وجه الارض» خدایا اینها اگر شکست بخورند از بین بروند دیگر کسی نیست تو را عبادت کند اما این چنین نبود به اینکه خدایا حکومت اسلامی را مستقر بکن کار را ذلیل کن آنها را از بین ببر اینکه در خواسته نبود میبینید پس نقش دعا گاهی این است که آدم نجات میخواهد غلبه نصیباش میشود فتح نصیباش میشود این به برکت دعا است.
پرسش: ...
پاسخ: نه وجود مبارک حضرت که برابر با وعده الهی قلباش مطمئن بود او موظف بود دعا کند ما تا زندهایم در مسیر تیقن هستیم اگر ذات اقدس الهی وعده میدهد گرچه وعدهاش را انجاز کرده اما همیشه وعده الهی با وعید همراه است چه کسی مطمئن است که در تمام این صحنهها کار یک جانبه است راه یکطرفه است ما تا نفس میکشیم راه دوطرفه است لذا شب قدر داریم روز قدر داریم بدا هم داریم تغییر و تحول هم هست در شب قدر همه امور تعلیقا مقدر میشود نه تنجیزاً یعنی این چنین مقدر میشود فلان کس اگر این کار را بکند این طور است این دعا را بکند این طور است صدقه بدهد این طور است صله رحم بکند این طور است بیراهه برود آن طور است این چنین مقدر میشود نه اینکه در شب قدر مقدر بشود زید این چنین به این وضع میرسد چه دعا بکند چه نکند چه صدقه بدهد چه ندهد چه صله رحم بکند چه صله رحم نکند اینکه نیست ما تا نفس میکشیم تا در عالم طبیعتیم راه دوطرفه است این چنین نیست که در لیله قدر برای ما تقدیر بشود که زید علی ای فرض و علی ای کان در این حد عمر میکند
پرسش: ...
پاسخ: خب همه این مقدرات در شب قدر تنظیم میشود که اگر فلان کس این صدقه را بدهد آن خیر نصیباش میشود ولی دیگری اگر این صدقه را بدهد آن طور نصیباش نمیشود یک چیز دیگر نصیباش میشود آن شبهای دیگر ظرف اجراست شب قدر شب ظرف تغییر و تقدیر است شب قدر این چنین گفته میشود که اگر فلان شخص این کار را بکند به این جا میرسد در آنجا شرکت کند به اینجا میرسد در آن صله رحم کند به اینجا میرسد و هکذا نه معنایش این است که فلان شخص چه در امتحان موفق میشود چه درس بخواند چه نخواند چه صدقه بدهد چه ندهد چه صله رحم بکند چه نکند چه رضایت پدر و مادر را فراهم بکند چه نکند این طور نیست.
پرسش: ...
پاسخ: در لوح محفوظ معلوم است که این شخص چه میکند جمع بندی شدهاش آنجاست لذا ذات اقدس الهی میداند که فلان شخص با میل خود با اراده خود با حسن اختیار خود اهل جلب رضایت والدین است و صدقه است و صله رحم است و در امتحان شرکت میکند و در المپیاد شرکت میکند و اول هم میشود اینکه اول میشود در المپیاد در لوح محفوظ هست جمع بندی شدهاش آنجا هست اما بما له من المبانی و المبادی نه تک کار نه اینکه بداند زید به مقصد میرسد ولی مبانیاش را نداند تا آن توهم بکند می خوردن من حق ز ازل میدانست می خوردن را با مبادی علل میدانست حق ز ازل میداند که این شخص میتواند نخورد ولی میخورد این چنین میداند با میل و اراده میخورد غرض آن است که ما در دعا نباید این چنین بند کنیم و حصر کنیم که هرچه خواستیم همان قدر را میدهد نه اضافه آری این مقدار را یقین داریم که هرچه خواستیم میدهد کمتر نمیدهد ولی بیشتر شاید بدهد پس نسبت به کمتر یقین داریم که اگر اجابت بکند کمتر نیست نسبت به بیشتر امیدواریم و فضای جنگ بدر هم فضای استغاثه بود غوث بود وا غوثا بود اولین جنگ بود از یک سو آمادگی رزمی نبود از سوی دیگر جنگ نابرابر بود عدتاً و عدتاً از سوی سوم برای اینکه مسلمین سیصد و اندی بودند آنها هزار نفر بودند اینها پیاده بودند آنها سواره بودند اینها بی سلاح بودند آنها مسلح بودند اینها خرما میمکیدند آنها کباب میخوردند خب گذشته از همه این نابرابریهای نظامی از جهت روانی اینها بی انگیزه بودند آنها با انگیزه آنها اصلاً برای حمله آمدند اینها ﴿و هم یساقُونَ إِلَی الْمَوْتِ﴾ اینها اصلاً آماده برای جنگ نبودند تازه برای مصادره آن عیر هم بعضی بی میل بودند اینها تازه رفتند در ایوان صفه مسجد مدینه یک آرامش نسبی برقرار کنند تا حال که در مکه بودند این مهاجرین در رنج بودند حالا فرار کردند آمدند در مدینه در این ایوانهای مسجد بی پناهگاه خوابیدند اینها میشدند مهاجر حالا این گروه به رزم سنادید قریش که تا دندان مسلح است برود این فضا فضای استغاثه است اما نصرت نصیبشان شده فرمود ﴿إِذْ تَسْتَغیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجابَ لَکُمْ أَنّی مُمِدُّکُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُرْدِفینَ﴾ حالا معلوم میشود که چرا فرشتهها آمدند چرا زیاد هم آمدند چرا مردفاً آمدند؟ برای اینکه اگر فضای جنگ خوب تحلیل بشود معلوم میشود یک فرشته و دو فرشته کافی نیست یک هزار فرشته با هم بیایند هم کافی نیست چون دفعتاً اگر هزار فرشته بیایند آن اثر تدریجی را ندارد ولی پشت سر هم که نیرو میآید اینها مطمئناند اگر هزار تا فرشته یکجا بیاید و دیگر تمام بشود با اینکه فوج فوج پنجاه تا پنجاه تا بیست بار بیایند خب اینها خیال میکنند همین طور ادامه دارد از اینکه مردف است در قسمت عکس هم همین طور است یک وقتی یک زمین لرزه است خب یکبار میآید و تمام میشود یک وقتی پس لرزههای فراوانی دارد آدم همیشه میلرزد در جریان قیامت این طور است این طور نیست که حالا ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السّاعَةِ شَیْءٌ عَظیمٌ﴾ یک بار بلرزد که فرمود ﴿یَوْمَ تَرْجُفُ الرّاجِفَةُ﴾ یک ﴿تَتْبَعُهَا الرّادِفَةُ﴾ دو آرامش را از آدم میگیرد آنجایی که زمین لرزه میآید پس لرزه فرصت نمیدهد اینها بروند بازسازی کنند همهاش بیروناند خطر این پس لرزهها در جریان رعب مشابه اثر آن آرام بخشی است که در جریان ارداف هست پشت سرهم آمدن یک طمأنینه بیشتری میآورد تا اینکه یک بار بیایند بعد قطع بشود لذا فرمود ما مردفاً میفرستیم برخیها قرائت کردند که «و آلف من الملائکه مردفین» و این آلف را هم جمع الف گرفته خب اگر آﻻف باشد و جمع الف آمده باشد با آن سه هزار و پنج هزاری که در سوره آل عمران است هماهنگ خواهد بود ولی اگر الف باشد نیاز دارد به تبیین هماهنگی که چطور فرمود ﴿بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُنْزَلینَ﴾ بعد وعده داد ﴿بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُسَوِّمینَ﴾ آنجا نیاز به توجیه دارد که اجمالاً در بحث دیروز گذشت و تفصیلاً در سورهٴ مبارکهٴ آل عمران اشاره شد غرض آن است که فضای بدر فضای استغاثه بود پاسخ ذات اقدس الهی پاسخ استنصاری است آنها غوث خواستند خدا نصرت داد ﴿إِذْ تَسْتَغیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجابَ لَکُمْ أَنّی مُمِدُّکُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُرْدِفینَ﴾ بعد تا پایان هم کمکهای معنوی فرستادیم از راه ملکوت هم کمکهای مادی فرستادیم از راه ملک باران فرستادیم آرامش در دهل شما ایجاد کردیم طمأنینه را از دل آنها برداشتیم شما باهراس آمدید ما هراس را گرفتیم طمأنینه گذاشتیم آنها با طمأنینه آمدند ما طمأنینه را گرفتیم ترس در آن گذاشتیم آخر مقلب القلوب یک نفر است دیگر ﴿سَنُلْقی فی قُلُوبِ الَّذینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ﴾ مال اوست ﴿أَنْزَلَ السَّکینَةَ فی قُلُوبِ الْمُؤْمِنینَ﴾ مال اوست این چنین نیست که دل ما در اختیار ما باشد که قلب ما در اختیار دیگری است.
پرسش: ...
پاسخ: حالا آن برهان میخواهد که رفت کشتند فرشتگان آمدند برای بشارت برای نصرت برای ایجاد طمأنینه همه اینها را میشود از آیه استفاده کرد اما مباشرت در قتل اینها اثبات میخواهد اینها وقتی که ببینند گروه فراوانی هستند که جنگ تن به تن است دیگر در جنگهای سابق جنگ تن به تن بود هر کسی مشغول کار خودش است یک بیان نورانی حضرت امیر (سلام الله علیه) دارد فرمود به اینکه «اغم ببصرک اقصی الغور» فرمود در جنگ جمل یک پرچمی ابن حنفیه داد دو تا فرمایش فرمود یکی اینکه دسیسهها را و فتنهها را فرمود در این زمین بصره نیست اینها از شام نقشه میگیرند بالأخره از بیرون این مرزها نقشه فتنه ترسیم میشود تو فهم از شام چه خبر میآید از نظر مباشرت در جنگ هم فرمود پسر چرا میلرزی مگر همه برای کشتن تو آمدند تو با این سرباز روبهروی تو تن به تن میجنگی تو خیال کن همین یک نفر است خب در جبهه تعداد زیادند آنها دارند با دیگران میجنگند با تو که در نبرد نیستند که تو با همین سرباز روبهرویت تن به تن میجنگی تو چرا حواست پرت میشود؟ این دستور سیاسی از یک سو دستور رزمی را از سوی دیگر وجود مبارک حضرت داد فرمود «ارم ببصرک اقصی الغور» بدان نقشه و فتنه جمل از شام آمده اما جنگ تن به تن تو با این سرباز مقابل میجنگی
به هر تقدیر در جریان جنگ بدر وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم ) مطمئناً این شعار را میداد «سیظهر ال.. و یولون الدبر» فرمود اینها فرار میکنند بالأخره خود حضرت که نگران نبود اما نگران نبودن حضرت در اثر آن است که اگر بنالد نگران نیست اگر دعا بکند نگران نیست انسان تا در عالم طبیعت است نباید بگوید من چون رسول اکرمم من چون انسان کاملم خلیفه اللهم آخر خلیفه اللهی او با فقر الی الله با هم ذکر شده در قرآن این طور نیست که فرمود ﴿إِنّی جاعِلٌ فِی اْلأَرْضِ خَلیفَةً﴾ یا ﴿وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی آدَمَ﴾ فرمود نه ای خلیفه ای کریمه ﴿أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللّهِ﴾ این داغ فقر الی الله با خلافت همراه است الآن آنچه که مطرح است انسان گرایی است انسان خلیفه الله است بله خلیفه الله است اما با انتم الفقراءخلیفه الله است ﴿وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی آدَمَ﴾ کرامت بله کرامت انسانی محفوظ است اما با ﴿أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللّهِ﴾ محفوظ است اگر خدای ناکرده رابطه عبادی خلق و خالق گرفته بشود چه کرامتی میماند؟ یشود بل هاض چه خلافتی میماند کالانعام اگر انسان خلیفه الله است که هست اگر انسان کریم است که هست داغ انتم الفقرا در پیشانیاش باید باشد که هست وگرنه نه خلیفه است نه کریم اگر وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مطمئن است با دعا مطمئن است با آن ناله مطمئن است اگر ناله و دعا و تضرع و زاریاز بنده بگیری آن ﴿أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللّهِ﴾ را بگیری دیگر خلافه الله نصیباش نمیشود که خب پس شخص پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با یک دست دعا با یک دست طمأنینه دارد جبهه را اداره میکند آنهایی هم که به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نزدیکاند یا نزدیکتراند مثل حضرت امیر و یاراناش آنها هم از این دو جهت برخوردارند ولی برخی ﴿کَأَنَّما یُساقُونَ إِلَى الْمَوْتِ﴾ چنین فضایی فضای استغاثه است اما نصرت نصیبشان شده ﴿إِذْ تَسْتَغیثُونَ رَبَّکُمْ﴾ گاهی هم استغاثه به استنصار آمیخته است نظیر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ قصص از جریان حضرت موسی (سلام الله علیه) ذکر میکند آیه ١٥ سوره قصص این است که ﴿وَ دَخَلَ الْمَدینَةَ عَلی حینِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِها فَوَجَدَ فیها رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلانِ هذا مِنْ شیعَتِهِ وَ هذا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغاثَهُ الَّذی مِنْ شیعَتِهِ عَلَی الَّذی مِنْ عَدُوِّهِ﴾ این یک استغاثهای است که با استنصار همراه است به موسی کلیم نگفت من استغاثه میکنم به تو از فلان کس که از دست او نجات پیدا کنم «فَاسْتَغاثَهُ الَّذی مِنْ شیعَتِهِ من مِنْ عَدُوِّهِ» نیست که ﴿فَاسْتَغاثَهُ الَّذی مِنْ شیعَتِهِ عَلَی الَّذی مِنْ عَدُوِّهِ﴾ است اینجا استغاثه در حقیقت استنصار است یعنی من را کمک بکن که بر این رقیب فاتح بشوم اینجا غوث به معنی اعم همان نصرت را به همراه دارد لکن کسی که گرفتار است استغاثهاش این است که نجات پیدا کند ذات اقدس الهی فرمود من شما را کمک میکنم کمکها هم فرق میکند گاهی کمکهای مادی است در حقیقت استدراج است انسان را درجه درجه پایین میبرد نظیر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ مؤمنون آیه ٥٥ آمده است که ﴿فَذَرْهُمْ فی غَمْرَتِهِمْ حَتّی حینٍ ٭ أَ یَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنینَ ٭ نُسارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْراتِ بَلْ لا یَشْعُرُونَ﴾ اینها خیال نکنند کمکهای مالی و فرزندی که ما میکنیم فرزندشان را زیاد میکنیم مال به آنها میدهیم این خیر است نه این یک امداد مالی است به عنوان استدراج است آزمون است و مانند آن چه اینکه ﴿کُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّکَ وَ ما کانَ عَطاءُ رَبِّکَ مَحْظُورًا﴾ که در سوره اسراء است از همین قبلی است لکن امداد در اینجا به قرینه ﴿فَاسْتَجابَ لَکُمْ﴾ و با فرشتگان امداد کرده است معلوم میشود امداد معنوی است و دارای نصرت است ﴿أَنّی مُمِدُّکُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُرْدِفینَ﴾ یعنی یک گروه میآیند ﴿تَتْبَعُهَا الرّادِفَةُ﴾ ﴿تَتْبَعُهَا الرّادِفَةُ﴾ و هکذا نظیر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ نازعات است درباره قیامت که ﴿یَوْمَ تَرْجُفُ الرّاجِفَةُ ٭ تَتْبَعُهَا الرّادِفَةُ﴾ سوره نازعات آیه ٧ و ٨ این است ﴿یَوْمَ تَرْجُفُ الرّاجِفَةُ ٭ تَتْبَعُهَا الرّادِفَةُ ٭ قُلُوبٌ یَوْمَئِذٍ واجِفَةٌ﴾ اینجا در جریان بدر «قُلُوبٌ یَوْمَئِذٍ مطمئنه» وقتی پشت سر هم فرشتگان نازل میشوند قلوب هم یکی پس از دیگری مطمئن خواهد بود خب.
﴿وَ ما جَعَلَهُ اللّهُ إِلاّ بُشْری وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُکُمْ وَ مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ عَزیزٌ حَکیمٌ﴾.
پرسش: ...
پاسخ: بله میبینید اطمینان او در سایه ترس اوست مثل اینکه این مطمئن است بهشت میرود برای اینکه شبها مینالد ابکی ابکی لظلمة قبری باعث بهشت رفتن است انسان مادامی که انسان است بنده خداست مادامی که بنده خداست بین خوف و رجا به سرمیبرد مادامی که انسان است زندگی میکند باید بنالد چون «سلاحه البکاء» خب آدم مسلح مطمئن است حالا اگر سلاح را از کسی بردارید خب چه طمأنینهای دارد او در جنگ تن به تن با این ابلیس درون و بیرون اگر کسی اهل ناله نباشد مسلح نیست میگوید من و غرور و فریب وقتی گفت من سقوط میکند همین که سلاح از دست او افتاد خب رقیب بر او مسلط میشود ﴿اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِکْرَ اللّهِ﴾ اما آن که ضجه میزند مینالد یک سلاح برنده دارد خب آدم مسلح مطمئن است دیگر
پرسش: ...
پاسخ: بله دیگر همین اضطراب و احساس ترس اسلحه است کسی میخواهد از شیطان نجات پیدا کند راهش چیست همین که گفت من مغرور شد سلاح از دستاش افتاد اما همین که میلرزد معلوم میشود مسلح است میلرزد یعنی من به خدا پناه میآورم خدا یک آدم لرزان را در حصن خودش راه میدهد «کلمة لا اله الا الله حصنی ولایت علی بن ابیطالب حصنی» یک آدمی که نمیلرزد را که در سنگر راهش نمیدهند که یک آدم لرزان است که در امان است خب آن یک امن کاذب است فرمود ﴿فَلا یَأْمَنُ مَکْرَ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ﴾ فرمود این امنیت نیست آنکه نمینالد و قلباش نمیتپد یک امنیت دروغین است یک آدم سرمایه باخت این احساس امنیت میکند فرمود ﴿فَلا یَأْمَنُ مَکْرَ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ﴾ فقط سرمایه باختها احساس امنیت کاذب میکنند وگرنه امنیت صادق مال کسانی است که اهل ترس است ﴿الَّذینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِکَ لَهُمُ اْلأَمْنُ﴾ خب بنابراین همین که انسان مینالد در سایه این ناله میفهمد مطمئن است او را راهش میدهند به سنگر اگر این «سلاحه البکاء» از او گرفته شد او را بیرون سنگر پرت میکنند ﴿اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِکْرَ اللّهِ﴾ در جریان نزول ملائکه چون نزول برای امداد و نصرت است نه حمله نظیر این ستون نظامی که در حال حرکتند به این صورت خواهد بود نه حمله کردن در حمله کردن بله همان طوری که گفتند نظیر صف جماعت خز شکنها ردیف هم یعنی با هم میروند در عرض هم میروند نه در طول هم ولی وقتی برای نصرت و صف آرایی و اینها که میروند در طول هم میروند ستونی حرکت میکنند فرشتهها که در خط خاکریز اول به عنوان حمله و خط شکن نبودند نظیر صف جماعت که یکی پس از دیگری آمدند و نظیر ساندهی لذا مردفاند نه مثل صف جماعت که در عرض هم باشند خب.
مطلب دیگر آن است که در جریان فرشتگان گفتند عدهای در میمنه بودند عدهای در میسره بودند در یک مرحله در مرحله نزول اینها مردف بودند در صف آرایی گفتند یک عده در میمنه بودند یک عده در سیطره یک عده در غرب تا این سپاهیانی که در این دو سه قسمت هستند با دیدن این فرشتگان مطمئن میشوند گاهی ذات اقدس الهی میفرماید ﴿وَ یُقَلِّلُکُمْ فی أَعْیُنِهِمْ﴾ گاهی آنها را در چشم شما کم نشان میدهد یا شما را در چشم آنها کم نشان میدهد این دو تعبیر هست که قبلاً در همین سورهٴ مبارکهٴ آل عمران و نساء گذشت درباره کفار فرمود به اینکه کفار را در چشم مؤمنین کم نشان داد تا مؤمنین هراس نداشته باشند ﴿یقللهم فی اعینکم﴾ مؤمنین را در چشم کفار کم نشان داد ﴿یُقَلِّلُکُمْ فی أَعْیُنِهِمْ﴾ در طلیعه امر که آنها مغرور بشوند بگویند به اینکه مسلمین اندکاند ما میتازیم اینها را اسیر میگیریم وقتی وارد صحنه شدند یکثرهم فی اعینهم شما را دو برابر نشان میدهد اینها دست پاچه میشوند اینجا که آمدند دیدند جمعیت زیاد است فرشتگان اینجا آمدند وگرنه در طلیعه امر این طور نیست که _معاذ الله_ چشم بندی کرده باشد سحر باشد سحروا اعین الناس باشد این طور نیست که آن میشود کار باطل که ساحت قرآن از او دور است یک مرتبه که جمعیت مؤمنین کماند خب دیدگاه کفار این است که سیصد و اندی میآیند وقتی ﴿أَنّی مُمِدُّکُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُرْدِفینَ﴾ اینها آمدند وارد میدان شدند دیدند که جمعیت بسیار زیاد است وقتی جمعیت اینها زیاد شدند جمعیت آنها قهرا کم خواهد بود میشود ﴿یقللهم فی اعینکم﴾ ﴿لِیَقْضِیَ اللّهُ أَمْرًا کانَ مَفْعُولاً﴾ ذات اقدس الهی یک نقشهای طرح کرده با این نقشه باید کارش را انجام بدهد این طور نیست که _معاذ الله_ چشم بندی باشد که بحث سورهٴ مبارکهٴ آل عمران گذشت یک وقتی ﴿سَحَرُوا أَعْیُنَ النّاسِ وَ اسْتَرْهَبُوهُمْ وَ جاؤُ بِسِحْرٍ عَظیمٍ﴾ در محدوده چشم اثر میکند میشود سحر یک وقت است نه واقعیتی است قبلاً سیصد نفر بودند الآن هزار و سیصد نفرند یا سه هزار و سیصد نفرند یا پنج هزار و سیصد نفرند یک واقعیتی است دروغ که نیست خب چنین چیزی تکثیر آخر است و تقلیل اول و مانند آن برخیها در همان جا در ﴿یقللهم فی اعینکم﴾ یا ﴿یکثرکم فی اعینهم﴾ این چنین معنا کردند که در صحنه بدر حقیقتها ظاهر شد چون حقیقت کفار به دنیا برمیگردد اینها اهل دنیایند یک ﴿قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلیلٌ﴾ متاع دنیا و حقیقت دنیا قلیل است دو حقیقت کفار در چشم ملکوتی مجاهدین کم دیده شد پس این رؤیت ملکوتی است این حق است این سحر نیست و حقیقت مؤمنین در قیامت و آخرت است ﴿وَ اْلآخِرَةُ خَیْرٌ وَ أَبْقی﴾ و این حقیقت چون بیشتر است در چشم آنها ظهور کرد پس کثرت دیدند این هم حق است این دو این قابل بیان هست آنجا هم که گفته شد سخن باطلی نیست اما راه دیگرش همین نزول ملائکه است که این هم بی ارتباط با ملکوت نیست به هر کدام از این دو بیان یا آنچه که به این دو بیان برگردد باید ساحت قرآن را از چشم بندی دور داشت این طور نیست که حالا چشم اینها را باز کرده باشد واقعیت را آنکه واقع بود به اینها نشان داد خب.
پرسش: ...
پاسخ: فرشتگان را نازل کرده است که اینها هم به صورت انسان میبینند دیگر جمعیت زیادی بود.
پرسش: ...
پاسخ: بله خیال کردند مجاهدین از راه دیگر برای اینها رسیدند یا از مدینه رسیدند یا خیال کردند هر سربازی بالأخره جمعیت خودش را زیاد میدید دور و برش را زیاد میدید پر از یاران است هر کسی اطرافاش را پر میدید
پرسش: ...
پاسخ: یک نفر اگر ببیند صد نفر هم کنار او هستند خب درست هم تیر میزند دیگر همه به هم تیر میزدند دیگر آنجا آمار گیری نشد که بیایند ببینند اینها از کجا آمدند که هر کسی کنارش را پر از جمعیت میدید این نصری که ذات اقدس الهی فرمود ﴿وَ مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ گاهی نصر نظامی است گاهی هم نصر فرهنگی است ﴿وَ لَنْ یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکافِرینَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً﴾ و مانند آن این نصرتهای فرهنگی است گاهی براهین را در قلبها افاضه میکند و علوم افاضه میکند آن هم در حقیقت نصر فرهنگی است اما آنچه که در اینجا گذشت همین نصر نظامی بود ﴿وَ ما جَعَلَهُ اللّهُ إِلاّ بُشْری وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُکُمْ وَ مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ عَزیزٌ حَکیمٌ﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است