display result search
منو
نکاتی پیرامون عزاداری حضرت سیدالشهداء(ع)

نکاتی پیرامون عزاداری حضرت سیدالشهداء(ع)

  • 1 تعداد قطعات
  • 30 دقیقه مدت قطعه
  • 151 دریافت شده
سخنرانی حجت الاسلام دکترناصر رفیعی با موضوع «نکاتی پیرامون عزاداری حضرت سیدالشهداء(ع)»،(برنامه سمت خدا) سال 1396

امشب شب اول محرم هست و هیأت‌ها و عزاداری‌ها و دسته‌جات و برنامه‌ها شروع می‌‌شود و این دایره خیلی گسترده است و همه مردم شرکت دارند حتی کسانی که ممکن است در دیگر ایام سال توفیقی در زمینه حضور پیدا نکنند. خیلی‌ها مقید هستند در روستای خودشان در این دهه حضور پیدا کنند. لازم است که چند نکته در مورد عزاداری اباعبدالله عرض کنم. نکته اول اینکه عزاداری برای اباعبدالله را در دو مرحله می‌شود بررسی کرد. یکی قبل از شهادت و یکی بعد از شهادت.
همینطور که تاریخ نشان می‌دهد که روایتش کم نیست این است که قبل از شهادت امام حسین(ع) برای او ندبه شده است. اولیاء و انبیای الهی برای او گریه کردند و خبر از این واقعه دادند. اینطور نبوده که این واقعه و حادثه پیشینه‌اش در نزد معصومین نباشد. مثلاً شما می‌بینید حضرت ابراهیم(ع) نقل شده حتی در این سرزمین پایشان مجروح شد و خون جاری شد. سؤال کرد و گفتند: اینجا کربلا است و این اتفاق تصادفی نیست. یا در حالات امیرالمؤمنین هست که شخصی می‌گوید: خدمت آقا بودم. به منطقه کربلا رسیدیم. حضرت از یکی از جنگ‌ها برمی‌گشتند. پیاده شدند و قدری از خاک اینجا را برداشتند و بوییدند و اشک ریختند. بعد فرمودند: «واها لک ایتها التربة» ای خاک خوشا به حال تو که انسان‌هایی از روی تو محشور می‌شوند که در آینده نظیر ندارند و در گذشته هم نظیر نداشتند. خود امام حسین هم ایستاده بود و این صحنه را تماشا می‌کرد.
در حالات پیغمبر گرامی اسلام است که گاهی امام حسین را در آغوش می‌گرفتند و پیشانی‌اش را می‌بوسیدند، گلویش را می‌بوسیدند، دستانش را می‌بوسیدند. می‌فرمودند: «اُقَبِّل موضع السیوف» جاهای شمشیر و نیزه را می‌بوسند. گاهی پیغمبر برای حضرت زهرا(س) نقل می‌کردند. حتی از دایره معصومین کنارتر بیاییم و کار را گسترده تر کنیم. مثلاً ام سلمه از این قصه خبر دارد که حضرت یک شیشه خاکی به او می‌دهد و می‌گوید: زمانی که این تبدیل به خاک شد بدان حسین مرا به شهادت رساندند. عصر عاشورا ام سلمه سراسیمه در کوچه‌های مدینه دوید و گفت: حسین کشته شده است. گفتند: از کجا؟ گفت: الآن دیدم این شیشه تبدیل به خاک شد و در عالم رؤیا دیدم که پیغمبر خدا غبار آلود بود و عمامه بر سر نداشت که حسین مرا به شهادت رساندند.
حتی گاهی پیغمبر به بعضی از افراد مثل انس بن کاهل روز عاشورا خدمت امام حسین آمد و گفت: اجازه می‌دهید به میدان بروم؟ خیلی پیر بود. حتی ابروهایش را بالا بسته بود. بعد به آقا فرمود: از جدتان رسول خدا شنیدم که فرمود: یک روزی حسینم ناله یاری می‌طلبد. اگر کسی آن ندا را بشنود و او را یاری نکند، چنین می‌شود. من امروز آمدم شما را یاری کنم. انس یک آدم معمولی است. حتی شکل دیگرش هم داریم. مثلاً براء بن عاضب را وقتی پیغمبر دیدند، فرمودند: حسین مرا به شهادت می‌رسانند، «و انت حیّ لا تنصرُ» تو زنده‌ هستی ولی او را یاری نمی‌کنی. بعضی به این نکات توجه ندارند. بعد از قصه کربلا خیلی گریه می‌کرد. می‌گفت: پیغمبر به من گفت و همانطور هم شد.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 30:51

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی