- 906
- 1000
- 1000
- 1000
برنامۀ رسالت پیغمبر اکرم (ص) تعلیم و تربیت انسانهاست
سخنرانی آیت الله حسین مظاهری با موضوع «برنامۀ رسالت پیغمبر اکرم (ص) تعلیم و تربیت انسانهاست»، سال 1392
تاریخ و سیرۀ زندگانی پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم»، حاوی دنیایی از اخلاق و معارف اسلامی و نکات درس آموز تربیتی و اخلاقی است. سیری هرجند مختصر در سیرۀ آن نبیّ بزرگوار، دنیایی از تاریخ، سیاست و درس زندگی سالم را به انسان میآموزد. از اینرو قاطعانه میتوان گفت: سرمشق گرفتن از تاریخ زندگانی پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» و الگوپذیری از ایشان، حتماً سعادت بشریّت در دنیا و آخرت را به ارمغان میآورد.
در این جلسه ضمن بررسی اجمالی و فشردۀ تاریخ رسالت پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» از هنگام بعثت تا رحلت ایشان، به بیان نکات آموزندۀ اخلاقی آن دوران خواهیم پرداخت.
در شب عید مبعث، جبرئیل به همراه گروهی از ملائکۀ مقرّب الهی، آیات اوّلیۀ سورۀ مبارکۀ علق را در طبقی از نور، بر پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» نازل کردند:
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ ، اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَقَ ، خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ ، اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ ، الَّذی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ ، عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ»
این چند آیه، خلاصهای از قرآن شریف و برنامۀ رسالت بیست و سه سالۀ پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» را ترسیم میکند. به تعبیر اهل ادب و بلاغت، این آیات کریمه، به منزلۀ براعت استهلال برای قرآن هستند.خداوند متعال ضمن بیان رسالت پیامبر و نزول تدریجی قرآن، برنامۀ پیامبر را تربیت و آموزش انسانها بیان میدارد و تفصیل این مطلب را در برخی آیات دیگر قرآن بیان میکند:
«هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ»
برنامۀ رسالت پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» تعلیم و تربیت انسانهاست. اگر از مسلمانی سؤال شود که چرا پیامبر گرامی «صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» به رسالت مبعوث شدند، باید بگوید که آن حضرت از جانب خداوند متعال، یک معلم آموزشی و تربیتی برای انسانها هستند. اساساً فلسفۀ رسالت، انسانسازی است. پیامبر آمده است تا صفات رذیله را از دلها بکَند و صفات نیکو و فضائل اخلاقی را در دلها بکارد و بارور سازد و در عین حال، به انسانها تعلیم دهد و بشریّت را عالِم و دانشمند کند.
هنگامی که آیات اوّلیۀ سورۀ علق در غار حرا بر پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» نازل شد، امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» نیز حضور داشتند. و بنابر تعبیر نهجالبلاغه، پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» بارها به امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» میفرمودند: تو میبینی آنچه من میبینم و میشنوی آنچه من میشنوم: «إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَى مَا أَرَى»
لذا هنگام نزول وحی، امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» نیز حضور داشتند و شاهد ماجرا بودهاند. گرچه حضرت علی«سلاماللهعلیه» از ابتدای تولّد، مؤمن به خداوند سبحان و وحی و رسالت پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» بودند، زیرا هنگام تولّد، وقتی به همراه مادر خود از خانۀ کعبه خارج شدند، به وحدانیّت خداوند و رسالت نبیّ اکرم شهادت داده بودند و حتّی آیات اوّلیۀ سورۀ مؤمنون را نیز تلاوت فرمودند، امّا به حسب ظاهر، در شب مبعث و در آن موقعیّت نیز به ایمان اقرار فرمودند و به عنوان اوّلین مؤمن، شهادتین گفتند.
بعد از آن که پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» از غار حرا به منزل خود تشریف آوردند، ماجرا را برای حضرت خدیجه«سلاماللهعلیها» بیان کردند و حضرت خدیجه«سلاماللهعلیها» اظهار اسلام و ایمان کرده و شهادتین را بر زبان جارى کرد. ظاهراً حضرت خدیجه انتظار چنین رخدادی را داشتند و بیان پیامبر از واقعۀ رسالت به این معنا بود که آنچه انتظار میکشیدی، رخ داده است. به هرحال مثل آنکه برای حضرت خدیجه«سلاماللهعلیها» سابقه داشته باشد، ایشان شهادتین گفتند.
پس از آن، آیات اوّلیۀ سورۀ مبارکۀ مزمّل نازل شد: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ ، یا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ، قُمِ اللَّیْلَ إِلاَّ قَلیلاً»
ای کسی که عبای نبوت به دوشت آمده، بار رسالت، سنگین است:«إِنَّا سَنُلْقی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقیلاً»
برای به مقصود رساندن این بار سنگین، باید تلاش و کار کنی. باید در شب با عبادت، از پروردگار عالم نیرو بگیری و در روز هم مثل سیارهای که در حرکت است، در حرکت باشی. به تعبیر روایات، «رُهْبَانٌ بِاللَّیْلِ أُسُدٌ بِالنَّهَار». باید با نماز شب، سحرخیزى، سعۀ صدر، صبر، خواندن قرآن، راز و نیاز با خدا و بالأخره توکّل بر خدا این مأموریت خطیر را به سرانجام برسانى.
پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» پس از بعثت، موظّف به اعلام رسالت خود شدند و دعوت خود را از بزرگان قریش و بنیهاشم شروع کردند. رسول خدا«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» همۀ بزرگان قریش و بنی هاشم را برای شام دعوت کردند. پس از صرف شام، پیامبر«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» سخنان خود را آغاز کردند و فرمودند: اگر من به شما بگویم پشت کوه یک لشکر مجهز قرار دارد و میخواهد به شما حمله کند، آیا حرف مرا میپذیرید؟ همه با تأیید گفتند: آری! تو امین و صادق و صاحب درایت و عقل هستی، هرچه بگویی قبول میکنیم. سپس حضرت فرمودند: اگر چنین است و به صداقت من اعتقاد دارید، بدانید من از سوى پروردگار به پیامبرى برگزیده شدهام. اگر سعادت دنیوى و اخروى را میخواهید، بگویید: «لا اله الا اللّه» تا رستگار شوید. من بزرگى و عزّت شما را تضمین میکنم. تحمل سخنان با صراحت پیامبر«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم»، براى سران و بزرگان قوم، بسیار سنگین بود. آنان به یکدیگر نگاه کرده و شگفت زده در پاسخ به درخواست آن حضرت درماندند.
در میان آن چهل نفر، هیچکس به جز امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» پاسخ نداد. در واقع عصبیّت جاهلی نگذاشت آنان به «لا اله الا الله» اقرار کنند.
پیامبراکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» به امیرالمومنین«سلاماللهعلیه» فرمودند که بنشین. دو مرتبه حرف خود را تکرار کردند و فرمودند: اوّلین کسی که به من ایمان بیاورد، پس از من خلیفۀ من و امام مسلمین است. در این مرتبه نیز جز حضرت علی«سلاماللهعلیه» کسی پاسخی نگفت. در مرتبه سوّم نیز این قضیه تکرار شد و پیامبر«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» اتمام حجّت کردند که اگر میخواهید در دنیا و آخرت سروری پیدا کنید، همه به توحید اقرار کنید، هرکه اوّل اقرار کند، بعد از من خلیفه و امام خواهد بود. باز، کسی به جز امیرالمومنین«سلاماللهعلیه» جوابی نداد. سپس پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» خطاب به سران عرب، قریش و بنىهاشم فرمودند: على پس از من خلیفه و جانشین برحق من خواهد بود، پس گوش به فرمان و مطیعش باشید. از همان لحظه زبان تمسخر و جسارت سران قریش به ساحت پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» آغاز شد.
پس از قضیۀ دعوت بزرگان، پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» بدون توجّه به تمسخر و آزار مشرکین، به تبیین رسالت خود مشغول شدند. کم کم مستضعفین اطراف ایشان را گرفتند. وقتی بزرگان و سران قوم دیدند قضیۀ رسالت جدّی است و مردم به سوی ایشان گرایش دارند، برای جلوگیری از حرکت تبلیغی پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» ابتدا از راه تطمیع وارد شدند. به تعبیر سیرۀ ابن هشام، پیغام فرستادند که مقصودت از مخالفت با بتهاى ما چیست؟ ما مشکلات و نیازهاى تو را برطرف مىسازیم. اگر زن مىخواهى، بهترین زنان و زیباترین دختران را به ازدواج تو درمىآوریم؛ اگر ریاست مىخواهى، ما همه به اتّفاق نظر تو را به ریاست قبایل عرب برمىگزینیم. اگر پول مىخواهى، ما دارایى و اموال خود را در اختیار تو قرار مىدهیم. در عوض به ما و بتهاى ما کارى نداشته باش.
پیامبر«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» در پاسخ فرمودند: «اگر خورشید را در دست راستم و ماه را در دست چپم قرار دهید تا از مأموریت خود دست بردارم، چنین نخواهم کرد.»
وقتی مشرکان از راه تطمیع نتوانستند به مقصود خود برسند، راه تهدید را پیش گرفتند. مسلمانها را آزار و شکنجه میکردند و نمیگذاشتند اطرافیان پیامبر و مؤمنان به آن حضرت، زندگی راحت و عادی خود را داشته باشند. در عین حال دست از آزار و اذیت خود پیامبراکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» نیز برنمیداشتند.
پس از عدم موفقیّت در استفاده از شیوۀ آزار و اذیت فیزیکی پیامبر اسلام«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» و اصحاب ایشان، راه سوّمی را در پیش گرفتند. آنان با تبعید پیامبر و یارانشان به شعب ابیطالب، تحریم اقتصادی را شیوۀ مبارزۀ خود با پیامبر قرار دادند.
تحریم اقتصادی مانند آنچه امروزه دنیای غرب و استکبار جهانی برای ملّت ایران برقرار کرده است، به شدّت موجب رنج مسلمانان شد. علاوه بر تحریمهای اقتصادی، قتل و کشتار مسلمین را در دستور کار خود قرار داده و پیامبر را مجبور کردند به شعب ابیطالب که درهای در بیایانهای اطراف مکّه بود، بروند.
امیرالمؤمنین در نامهای به معاویه مینویسند: شما کسانی بودید که ما را در بیابان و بین کوههای صعبالعبور محصور کردید و با ایجاد ترس و وحشت در زنان و کودکان، زندگی راحت را از ما گرفتید و آتش جنگ افروختید».
نکتۀ مهم در جریان سه سال تحریم اقتصادی در شعب ابیطالب، حمایتهای اقتصادی و بیدریغ حضرت خدیجه«سلاماللهعلیها» از رسول خدا«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» و مسلمانان بود.
حضرت خدیجه«سلاماللهعلیها» هم از نظر شرافت خانوادگی و اجتماعی در مرتبۀ بالایی قرار داشتند و هم از نظر تموّل، صاحب ثروت فوقالعادهای بودند. ایشان برای کمک به مسلمانان در حصر، مال خود را به حراج گذاشتند و یهودیان فرصت طلب، شروع به خرید مایملک حضرت خدیجه به قیمت بسیار پایین کردند. در عین حال حضرت خدیجه«سلاماللهعلیها» حاضر بودند اموال خود را با قیمت بسیار ناچیز بفروشند تا بتوانند در ازای آن، بار گندم یا خرمایی تهیه کنند و به مسلمانان محصور در شعب ابیطالب برسانند. رساندن این بار خرما یا گندم به شعب ابیطالب نیز کار سختی بود، زیرا مشرکان در تحریم اقتصادی، بسیار سرسختانه و با شدّت برخورد میکردند.
حضرت خدیجه سه سال، با فروش اموال خود و تهیۀ آذوقه، توانستند جان بسیاری از این مسلمانان را حفظ کنند. به تعبیر دیگر بعد از پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم»، حضرت خدیجه«سلاماللهعلیها» و ابوطالب، دو حامی بزرگ مسلمانان بودند.
بالاخره تحریم اقتصادی شعب ابیطالب با وقوع معجزهای به اتمام رسید و مسلمانان آزاد شدند. امّا پس از آن، پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» دو یار و حامی بزرگ خود، یعنی حضرت خدیجه و حضرت ابیطالب را از دست دادند و آنها از دنیا رفتند. فقدان این دو یاور بزرگ، به قدری برای رسول خدا«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» سخت بود که سال وفات آنان را عام الحزن نام نهادند و پیامبر مجبور شدند پس از ایشان، از مکّه به سوی مدینه هجرت کنند.
پس از طی سختی راه هجرت، پیامبر در مدینه مستقر شدند. البته در زمان استقرار ایشان در مدینه، یهودیان گرچه زیر پرچم اسلام آمدند و ذمّۀ اسلام را قبول کردند، ولی متأسّفانه کارشکنیهای فراوانی کردند و مشکلاتی را برای پیامبر اسلام«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» ایجاد کردند.
پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» کارهای مختلف و بنیادینی در مدینه انجام دادند. در ابتدای استقر ار در مدینه، حکومت اسلامی تشکیل دادند. آنچه در مکّه به آن نائل نشده بودند، در مدینه زمینهسازی شد و رسول اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» با پشتوانه مردم و محوریت خود، حکومت اسلامی تشکیل دادند.
دومین کار بنیادی پیامبر«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» ساخت مسجد بود. حتّی خود پیامبر شخصاً در ساخت مسجد مشارکت کردند و به سرعت مسجد ساخته شد.
سومین حرکت بزرگ پیامبر، تشکیل نماز جماعت بود. ایشان با نماز جماعت، در عمل به همۀ مسلمانان فهماندند که محوریّت اسلام امام است و مردم با وحدت باید حول این محور حرکت کنند. مسلمانان باید مانند نماز جماعت، هماهنگ با امام جماعت تکبیر بگویند، رکوع و سجود کنند و همزمان نماز را به پایان برسانند.
پس از این کارها، رسول خدا«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» همۀ مسلمانان اعمّ از مهاجر و انصار را با هم برادر کردند و خودشان، امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» را به عنوان برادر خویش معرّفی کردند.
با استقرار حکومت اسلامی در مدینه، کسانی که در مکّه مانع حرکت تبلیغی پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» بودند و نگذاشتند حکومتی تشکیل شود، از تشکیل حکومت در مدینه به هراس افتادند و تصمیم گرفتند به براندازی این حکومت اسلامی، اقدام کنند، لذا هشتاد و چهار جنگ برای مسلمانان جلو آوردند. ولی با نصرت و یاری الهی، در عین حال که امکانات مسلمانان در مدینه بسیار اندک بود، پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» پیروز شدند.
البته در دو جنگ، خداوند با شکستهایی برای مسلمانان، آنها را متنبّه کرد؛ یکی در جنگ احد و دیگری در جنگ حنین. در جنگ حنین به تعبیر قرآن کریم، عجب و غرور مسلمانان را فرا گرفته بود: «إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَیْئاً».
مسلمانان لشکر مجهّزی فراهم کرده بودند و انتظار پیروزی داشتند. امّا خداوند با شکست آنان، لشکریان را متنبّه ساخت.
در جنگ احد نیز پس از پیروزی اوّلیه، مسلمانان شکست خوردند. پس از جنگ و کشته و زخمی شدن بسیاری از افراد، مسلمانها در اطراف پیامبر جمع شدند و علّت شکست خود را جویا شدند. حضرت فرمودند: زیرا یک لحظه خدا را فراموش کردید و به دنبال دنیا رفتید. امّا به هرحال نتیجۀ عمومی جنگها، به نفع مسلمانان رقم خورد. پس از هشت سال تحمیل و تحمّل جنک، در سال هشتم هجری، مکّه بدون خونریزی فتح شد.
در سال هشتم هجری، پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» با لشکری مجهّز، به مکّه وارد شدند و بدون کشت و کشتار، مکّه در تصرّف حضرت درآمد. با ورد به مسجد الحرام و کعبه، پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» دستور دادند بتهای کعبه نابود شود، لذا امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه»، بتها را شکستند و این اولین کار پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» پس از فتح مکّه بود. سپس همۀ عاملان جنگها و مشکران مکّه در صحن خانۀ خدا جمع شدند و پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» خطبۀ رسایی به نام خطبۀ وحدت خواندند.
تأکید بر وحدت، از جمله مسائلی بود که رسول خدا«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» همیشه بر آن پافشاری و اصرار داشتند و آن را رمز پیروزی میدانستند.
سپس حضرت به مشرکان رو کردند و فرمودند: با شما چه کنم؟ همۀ آنها اقرار کردند که هرچه بکنید حق دارید، زیرا ما از هیچ آزار و اذیتی به شما فروگذاری نکردیم؛ امّا شما انسان بزرگواری هستید و ... . حضرت نیز در پاسخ بسیار کریمانه برخورد کردند و فرمودند: من همان را به شما میگویم که برادرم حضرت یوسف گفت: «لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ». سپس فرمودند: «... فَاذْهَبُوا فَأَنْتُمُ الطُّلَقَاءُ». یعنی همۀ شما را بخشیدم، بروید که همگی آزادید. پس از آن سورۀ مبارکۀ نصر نازل شد:
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ ، إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ ، وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فی دینِ اللَّهِ أَفْواجاً ، فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کانَ تَوَّاباً»
پس از فتح مکّه و اسلام آوردن همۀ مردم و قدرت گرفتن پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» در جزیرة العرب، هنوز اسلام ناقص بود. نقصان دین با جملهای تمام میشود که با تبلیغ آن شروع شده بود، یعنی نصب ولایت و اعلان عمومی ولایت و امامت امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه».
در سال آخر عمر مبارک پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» حضرت برای تشرّف به حج، اعلام عمومی کردند و آن را حجّة الوداع نامیدند. ایشان فرمودند: این آخرین سفر من به مکّه است و هرکه میخواهد با ما همراه شود. در آن سال تعداد بسیار زیادی به مکّه آمدند و همراه با پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» حج گزاردند. پس از اتمام اعمال حج و در مکّه، آیۀ تبلیغ نازل شد و هنگام بازگشت، وقتی کاروان بزرگ مسلمانان به غدیر خم رسیدند، این آیۀ شریفه نازل شد:
«یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ»
یا رسول الله آنچه دربارۀ نصب ولایت و نصب امیرالمؤمنین به خلافت میدانی، باید بگویی، اگر این کار انجام نشود، در این مدّت بیست و سه ساله هیچ کاری نشده است؛ زیرا اسلام منهای ولایت، ناقص است. اسلام باید توأم با ولایت باشد. خداوند تو را از مردم حفظ میکند.
پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» به دستور خداوند متعال، همۀ مردم را در غدیرخم جمع کردند و نماز ظهر را خواندند. سپس بین نماز ظهر و عصر به منبر رفتند و در هوای بسیار گرم و طاقتفرسای حجاز، خطبۀ مفصّلی بیان فرمودند. علّت اینکه در آن هوای گرم و در وسط بیابان بی آب و علف چنین اقدامی صورت گرفت، برای این بود که همۀ انسانها تا روز قیامت بدانند که مسئلۀ ولایت و اعلام آن، بسیار مهم است.
پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» در خطبۀ خود، امیرالمؤمنین علی«سلاماللهعلیه» را به خلافت نصب کردند و فرمودند:
«مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ»
سپس به همگان اعلان داشتند که ای مردم! این کار از طرف من نیست، بلکه جبرئیل است که الان اینجاست و از طرف خدا آمده و به من میگوید امیرالمؤمنین را به خلافت نصب کن.
پس از اعلام ولایت و خلافت امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» توسط پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم»، جبرئیل نازل شد و آیۀ اکمال را آورد:
«الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً»
اسلام که قرآن آن «تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ» است و هیچ چیز دربارۀ سعادت انسان در آن فروگذار نشده است: «وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاَّ فی کِتابٍ مُبینٍ» بدون ولایت، ناقص است و با نصب امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» به خلافت، کامل شد: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ».
پیش از نصب خلافت و بیان ولایت امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه»، این دین کامل و مرضی پروردگار عالم نبود و با اعلام ولایت، خداوند متعال، به دین اسلام، راضی شد.
پس از آن واقعۀ مهم، پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» برای تأکید بر مطلب و نشان دادن اهمیّت آن، دو سه روز همۀ آن جمعیّت را در بیابان خشک و بی آب و علف نگه داشتند تا همگان با امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» بیعت کنند. اهل سنّت نقل کردهاند که اوّلین کسی که بیعت کرد، عمر بود که هنگام بیعت گفت: «بَخْ بَخْ یَا ابْنَ أَبِی طَالِبٍ أَصْبَحْتَ مَوْلَایَ وَ مَوْلَى کُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَة». سپس اطرافیان و رؤسا و آشنایان، یکی پس از دیگری بیعت کردند و تا سه روز همۀ مردم، با امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» بیعت کردند.
بعد از اتمام بیعت مردان، پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» فرمودند: زنها نیز باید بیعت کنند. پس یک ظرف آب گذاشتند و امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» دست خود رادر آب قرار دادند و زنها هرکدام دست خود را در آب میزدند و منصب خلافت را به امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» تبریک میگفتند.
البته یک نفر مخالفت کرد که پس از مجادله و امتناع از قبول حق، با دور شدن از کاروان مسلمانان، با عذاب الهی از بین رفت.
با اعلام ولایت و خلافت امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه»، پس از گذراندن دوران سخت مکّه، یعنی زمانی که به تعبیر قرآن کریم مصیبتهای آن میتوانست کمر پیامبر را بشکند، ولی خداوند آنها را از دوش پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» برداشت:
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ ، أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ ، وَ وَضَعْنا عَنْکَ وِزْرَکَ ، الَّذی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ»
و نیز گذراندن هشتاد و چهار جنگ در مدینه و سختیهای فراوان حضور در مدینه، تلاشهای نبیّ اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» نتیجه داد و دین اسلام کامل شد.
در پرتو تلاش رسول خدا«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» قرآن کریم به عنوان کپیۀ عالم وجود، برای سعادت انسانها به ارمغان آمد و اهلبیت «سلاماللهعلیهم» یکی پس از دیگری، همراه و همدوش قرآن، برای سعادت انسانها گام برداشتند و مسلمانان باید با تمسّک به قرآن و عترت، رستگاری و خیر دنیا و آخرت را برای خود فراهم سازند.
پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» هرچه لازم بود، حتّی امامت حضرت مهدی«ارواحنافداه» را به همگان اعلام کردند و در خطبهای در حجة الوداع فرمودند: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ وَ اللَّهِ مَا مِنْ شَیْءٍ یُقَرِّبُکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ وَ یُبَاعِدُکُمْ مِنَ النَّارِ إِلَّا وَ قَدْ أَمَرْتُکُمْ بِهِ وَ مَا مِنْ شَیْءٍ یُقَرِّبُکُمْ مِنَ النَّارِ وَ یُبَاعِدُکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ إِلَّا وَ قَدْ نَهَیْتُکُمْ عَنْهُ»
هرچه شما را به بهشت نزدیک میکند و هر آنچه شما را از جهنم دور میسازد، بیان کردم.
پس از زحمات طاقتفرسای پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» متأسّفانه مسلمین به دستورات ایشان عمل نکردند، با رحلت رسول خدا«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم»، تأکید مکرّر ایشان مبنی به ضرورت همراهی قرآن و عترت برای رستگاری بشریّت را به فراموشی سپردند و قرآن کریم را بدون مفسّر پذیرفتند و وضعیّت مسلمانان شد آنچه نباید بشود.
تاریخ و سیرۀ زندگانی پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم»، حاوی دنیایی از اخلاق و معارف اسلامی و نکات درس آموز تربیتی و اخلاقی است. سیری هرجند مختصر در سیرۀ آن نبیّ بزرگوار، دنیایی از تاریخ، سیاست و درس زندگی سالم را به انسان میآموزد. از اینرو قاطعانه میتوان گفت: سرمشق گرفتن از تاریخ زندگانی پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» و الگوپذیری از ایشان، حتماً سعادت بشریّت در دنیا و آخرت را به ارمغان میآورد.
در این جلسه ضمن بررسی اجمالی و فشردۀ تاریخ رسالت پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» از هنگام بعثت تا رحلت ایشان، به بیان نکات آموزندۀ اخلاقی آن دوران خواهیم پرداخت.
در شب عید مبعث، جبرئیل به همراه گروهی از ملائکۀ مقرّب الهی، آیات اوّلیۀ سورۀ مبارکۀ علق را در طبقی از نور، بر پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» نازل کردند:
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ ، اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَقَ ، خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ ، اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ ، الَّذی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ ، عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ»
این چند آیه، خلاصهای از قرآن شریف و برنامۀ رسالت بیست و سه سالۀ پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» را ترسیم میکند. به تعبیر اهل ادب و بلاغت، این آیات کریمه، به منزلۀ براعت استهلال برای قرآن هستند.خداوند متعال ضمن بیان رسالت پیامبر و نزول تدریجی قرآن، برنامۀ پیامبر را تربیت و آموزش انسانها بیان میدارد و تفصیل این مطلب را در برخی آیات دیگر قرآن بیان میکند:
«هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ»
برنامۀ رسالت پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» تعلیم و تربیت انسانهاست. اگر از مسلمانی سؤال شود که چرا پیامبر گرامی «صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» به رسالت مبعوث شدند، باید بگوید که آن حضرت از جانب خداوند متعال، یک معلم آموزشی و تربیتی برای انسانها هستند. اساساً فلسفۀ رسالت، انسانسازی است. پیامبر آمده است تا صفات رذیله را از دلها بکَند و صفات نیکو و فضائل اخلاقی را در دلها بکارد و بارور سازد و در عین حال، به انسانها تعلیم دهد و بشریّت را عالِم و دانشمند کند.
هنگامی که آیات اوّلیۀ سورۀ علق در غار حرا بر پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» نازل شد، امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» نیز حضور داشتند. و بنابر تعبیر نهجالبلاغه، پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» بارها به امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» میفرمودند: تو میبینی آنچه من میبینم و میشنوی آنچه من میشنوم: «إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَى مَا أَرَى»
لذا هنگام نزول وحی، امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» نیز حضور داشتند و شاهد ماجرا بودهاند. گرچه حضرت علی«سلاماللهعلیه» از ابتدای تولّد، مؤمن به خداوند سبحان و وحی و رسالت پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» بودند، زیرا هنگام تولّد، وقتی به همراه مادر خود از خانۀ کعبه خارج شدند، به وحدانیّت خداوند و رسالت نبیّ اکرم شهادت داده بودند و حتّی آیات اوّلیۀ سورۀ مؤمنون را نیز تلاوت فرمودند، امّا به حسب ظاهر، در شب مبعث و در آن موقعیّت نیز به ایمان اقرار فرمودند و به عنوان اوّلین مؤمن، شهادتین گفتند.
بعد از آن که پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» از غار حرا به منزل خود تشریف آوردند، ماجرا را برای حضرت خدیجه«سلاماللهعلیها» بیان کردند و حضرت خدیجه«سلاماللهعلیها» اظهار اسلام و ایمان کرده و شهادتین را بر زبان جارى کرد. ظاهراً حضرت خدیجه انتظار چنین رخدادی را داشتند و بیان پیامبر از واقعۀ رسالت به این معنا بود که آنچه انتظار میکشیدی، رخ داده است. به هرحال مثل آنکه برای حضرت خدیجه«سلاماللهعلیها» سابقه داشته باشد، ایشان شهادتین گفتند.
پس از آن، آیات اوّلیۀ سورۀ مبارکۀ مزمّل نازل شد: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ ، یا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ، قُمِ اللَّیْلَ إِلاَّ قَلیلاً»
ای کسی که عبای نبوت به دوشت آمده، بار رسالت، سنگین است:«إِنَّا سَنُلْقی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقیلاً»
برای به مقصود رساندن این بار سنگین، باید تلاش و کار کنی. باید در شب با عبادت، از پروردگار عالم نیرو بگیری و در روز هم مثل سیارهای که در حرکت است، در حرکت باشی. به تعبیر روایات، «رُهْبَانٌ بِاللَّیْلِ أُسُدٌ بِالنَّهَار». باید با نماز شب، سحرخیزى، سعۀ صدر، صبر، خواندن قرآن، راز و نیاز با خدا و بالأخره توکّل بر خدا این مأموریت خطیر را به سرانجام برسانى.
پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» پس از بعثت، موظّف به اعلام رسالت خود شدند و دعوت خود را از بزرگان قریش و بنیهاشم شروع کردند. رسول خدا«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» همۀ بزرگان قریش و بنی هاشم را برای شام دعوت کردند. پس از صرف شام، پیامبر«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» سخنان خود را آغاز کردند و فرمودند: اگر من به شما بگویم پشت کوه یک لشکر مجهز قرار دارد و میخواهد به شما حمله کند، آیا حرف مرا میپذیرید؟ همه با تأیید گفتند: آری! تو امین و صادق و صاحب درایت و عقل هستی، هرچه بگویی قبول میکنیم. سپس حضرت فرمودند: اگر چنین است و به صداقت من اعتقاد دارید، بدانید من از سوى پروردگار به پیامبرى برگزیده شدهام. اگر سعادت دنیوى و اخروى را میخواهید، بگویید: «لا اله الا اللّه» تا رستگار شوید. من بزرگى و عزّت شما را تضمین میکنم. تحمل سخنان با صراحت پیامبر«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم»، براى سران و بزرگان قوم، بسیار سنگین بود. آنان به یکدیگر نگاه کرده و شگفت زده در پاسخ به درخواست آن حضرت درماندند.
در میان آن چهل نفر، هیچکس به جز امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» پاسخ نداد. در واقع عصبیّت جاهلی نگذاشت آنان به «لا اله الا الله» اقرار کنند.
پیامبراکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» به امیرالمومنین«سلاماللهعلیه» فرمودند که بنشین. دو مرتبه حرف خود را تکرار کردند و فرمودند: اوّلین کسی که به من ایمان بیاورد، پس از من خلیفۀ من و امام مسلمین است. در این مرتبه نیز جز حضرت علی«سلاماللهعلیه» کسی پاسخی نگفت. در مرتبه سوّم نیز این قضیه تکرار شد و پیامبر«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» اتمام حجّت کردند که اگر میخواهید در دنیا و آخرت سروری پیدا کنید، همه به توحید اقرار کنید، هرکه اوّل اقرار کند، بعد از من خلیفه و امام خواهد بود. باز، کسی به جز امیرالمومنین«سلاماللهعلیه» جوابی نداد. سپس پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» خطاب به سران عرب، قریش و بنىهاشم فرمودند: على پس از من خلیفه و جانشین برحق من خواهد بود، پس گوش به فرمان و مطیعش باشید. از همان لحظه زبان تمسخر و جسارت سران قریش به ساحت پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» آغاز شد.
پس از قضیۀ دعوت بزرگان، پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» بدون توجّه به تمسخر و آزار مشرکین، به تبیین رسالت خود مشغول شدند. کم کم مستضعفین اطراف ایشان را گرفتند. وقتی بزرگان و سران قوم دیدند قضیۀ رسالت جدّی است و مردم به سوی ایشان گرایش دارند، برای جلوگیری از حرکت تبلیغی پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» ابتدا از راه تطمیع وارد شدند. به تعبیر سیرۀ ابن هشام، پیغام فرستادند که مقصودت از مخالفت با بتهاى ما چیست؟ ما مشکلات و نیازهاى تو را برطرف مىسازیم. اگر زن مىخواهى، بهترین زنان و زیباترین دختران را به ازدواج تو درمىآوریم؛ اگر ریاست مىخواهى، ما همه به اتّفاق نظر تو را به ریاست قبایل عرب برمىگزینیم. اگر پول مىخواهى، ما دارایى و اموال خود را در اختیار تو قرار مىدهیم. در عوض به ما و بتهاى ما کارى نداشته باش.
پیامبر«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» در پاسخ فرمودند: «اگر خورشید را در دست راستم و ماه را در دست چپم قرار دهید تا از مأموریت خود دست بردارم، چنین نخواهم کرد.»
وقتی مشرکان از راه تطمیع نتوانستند به مقصود خود برسند، راه تهدید را پیش گرفتند. مسلمانها را آزار و شکنجه میکردند و نمیگذاشتند اطرافیان پیامبر و مؤمنان به آن حضرت، زندگی راحت و عادی خود را داشته باشند. در عین حال دست از آزار و اذیت خود پیامبراکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» نیز برنمیداشتند.
پس از عدم موفقیّت در استفاده از شیوۀ آزار و اذیت فیزیکی پیامبر اسلام«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» و اصحاب ایشان، راه سوّمی را در پیش گرفتند. آنان با تبعید پیامبر و یارانشان به شعب ابیطالب، تحریم اقتصادی را شیوۀ مبارزۀ خود با پیامبر قرار دادند.
تحریم اقتصادی مانند آنچه امروزه دنیای غرب و استکبار جهانی برای ملّت ایران برقرار کرده است، به شدّت موجب رنج مسلمانان شد. علاوه بر تحریمهای اقتصادی، قتل و کشتار مسلمین را در دستور کار خود قرار داده و پیامبر را مجبور کردند به شعب ابیطالب که درهای در بیایانهای اطراف مکّه بود، بروند.
امیرالمؤمنین در نامهای به معاویه مینویسند: شما کسانی بودید که ما را در بیابان و بین کوههای صعبالعبور محصور کردید و با ایجاد ترس و وحشت در زنان و کودکان، زندگی راحت را از ما گرفتید و آتش جنگ افروختید».
نکتۀ مهم در جریان سه سال تحریم اقتصادی در شعب ابیطالب، حمایتهای اقتصادی و بیدریغ حضرت خدیجه«سلاماللهعلیها» از رسول خدا«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» و مسلمانان بود.
حضرت خدیجه«سلاماللهعلیها» هم از نظر شرافت خانوادگی و اجتماعی در مرتبۀ بالایی قرار داشتند و هم از نظر تموّل، صاحب ثروت فوقالعادهای بودند. ایشان برای کمک به مسلمانان در حصر، مال خود را به حراج گذاشتند و یهودیان فرصت طلب، شروع به خرید مایملک حضرت خدیجه به قیمت بسیار پایین کردند. در عین حال حضرت خدیجه«سلاماللهعلیها» حاضر بودند اموال خود را با قیمت بسیار ناچیز بفروشند تا بتوانند در ازای آن، بار گندم یا خرمایی تهیه کنند و به مسلمانان محصور در شعب ابیطالب برسانند. رساندن این بار خرما یا گندم به شعب ابیطالب نیز کار سختی بود، زیرا مشرکان در تحریم اقتصادی، بسیار سرسختانه و با شدّت برخورد میکردند.
حضرت خدیجه سه سال، با فروش اموال خود و تهیۀ آذوقه، توانستند جان بسیاری از این مسلمانان را حفظ کنند. به تعبیر دیگر بعد از پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم»، حضرت خدیجه«سلاماللهعلیها» و ابوطالب، دو حامی بزرگ مسلمانان بودند.
بالاخره تحریم اقتصادی شعب ابیطالب با وقوع معجزهای به اتمام رسید و مسلمانان آزاد شدند. امّا پس از آن، پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» دو یار و حامی بزرگ خود، یعنی حضرت خدیجه و حضرت ابیطالب را از دست دادند و آنها از دنیا رفتند. فقدان این دو یاور بزرگ، به قدری برای رسول خدا«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» سخت بود که سال وفات آنان را عام الحزن نام نهادند و پیامبر مجبور شدند پس از ایشان، از مکّه به سوی مدینه هجرت کنند.
پس از طی سختی راه هجرت، پیامبر در مدینه مستقر شدند. البته در زمان استقرار ایشان در مدینه، یهودیان گرچه زیر پرچم اسلام آمدند و ذمّۀ اسلام را قبول کردند، ولی متأسّفانه کارشکنیهای فراوانی کردند و مشکلاتی را برای پیامبر اسلام«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» ایجاد کردند.
پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» کارهای مختلف و بنیادینی در مدینه انجام دادند. در ابتدای استقر ار در مدینه، حکومت اسلامی تشکیل دادند. آنچه در مکّه به آن نائل نشده بودند، در مدینه زمینهسازی شد و رسول اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» با پشتوانه مردم و محوریت خود، حکومت اسلامی تشکیل دادند.
دومین کار بنیادی پیامبر«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» ساخت مسجد بود. حتّی خود پیامبر شخصاً در ساخت مسجد مشارکت کردند و به سرعت مسجد ساخته شد.
سومین حرکت بزرگ پیامبر، تشکیل نماز جماعت بود. ایشان با نماز جماعت، در عمل به همۀ مسلمانان فهماندند که محوریّت اسلام امام است و مردم با وحدت باید حول این محور حرکت کنند. مسلمانان باید مانند نماز جماعت، هماهنگ با امام جماعت تکبیر بگویند، رکوع و سجود کنند و همزمان نماز را به پایان برسانند.
پس از این کارها، رسول خدا«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» همۀ مسلمانان اعمّ از مهاجر و انصار را با هم برادر کردند و خودشان، امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» را به عنوان برادر خویش معرّفی کردند.
با استقرار حکومت اسلامی در مدینه، کسانی که در مکّه مانع حرکت تبلیغی پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» بودند و نگذاشتند حکومتی تشکیل شود، از تشکیل حکومت در مدینه به هراس افتادند و تصمیم گرفتند به براندازی این حکومت اسلامی، اقدام کنند، لذا هشتاد و چهار جنگ برای مسلمانان جلو آوردند. ولی با نصرت و یاری الهی، در عین حال که امکانات مسلمانان در مدینه بسیار اندک بود، پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» پیروز شدند.
البته در دو جنگ، خداوند با شکستهایی برای مسلمانان، آنها را متنبّه کرد؛ یکی در جنگ احد و دیگری در جنگ حنین. در جنگ حنین به تعبیر قرآن کریم، عجب و غرور مسلمانان را فرا گرفته بود: «إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَیْئاً».
مسلمانان لشکر مجهّزی فراهم کرده بودند و انتظار پیروزی داشتند. امّا خداوند با شکست آنان، لشکریان را متنبّه ساخت.
در جنگ احد نیز پس از پیروزی اوّلیه، مسلمانان شکست خوردند. پس از جنگ و کشته و زخمی شدن بسیاری از افراد، مسلمانها در اطراف پیامبر جمع شدند و علّت شکست خود را جویا شدند. حضرت فرمودند: زیرا یک لحظه خدا را فراموش کردید و به دنبال دنیا رفتید. امّا به هرحال نتیجۀ عمومی جنگها، به نفع مسلمانان رقم خورد. پس از هشت سال تحمیل و تحمّل جنک، در سال هشتم هجری، مکّه بدون خونریزی فتح شد.
در سال هشتم هجری، پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» با لشکری مجهّز، به مکّه وارد شدند و بدون کشت و کشتار، مکّه در تصرّف حضرت درآمد. با ورد به مسجد الحرام و کعبه، پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» دستور دادند بتهای کعبه نابود شود، لذا امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه»، بتها را شکستند و این اولین کار پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» پس از فتح مکّه بود. سپس همۀ عاملان جنگها و مشکران مکّه در صحن خانۀ خدا جمع شدند و پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» خطبۀ رسایی به نام خطبۀ وحدت خواندند.
تأکید بر وحدت، از جمله مسائلی بود که رسول خدا«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» همیشه بر آن پافشاری و اصرار داشتند و آن را رمز پیروزی میدانستند.
سپس حضرت به مشرکان رو کردند و فرمودند: با شما چه کنم؟ همۀ آنها اقرار کردند که هرچه بکنید حق دارید، زیرا ما از هیچ آزار و اذیتی به شما فروگذاری نکردیم؛ امّا شما انسان بزرگواری هستید و ... . حضرت نیز در پاسخ بسیار کریمانه برخورد کردند و فرمودند: من همان را به شما میگویم که برادرم حضرت یوسف گفت: «لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ». سپس فرمودند: «... فَاذْهَبُوا فَأَنْتُمُ الطُّلَقَاءُ». یعنی همۀ شما را بخشیدم، بروید که همگی آزادید. پس از آن سورۀ مبارکۀ نصر نازل شد:
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ ، إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ ، وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فی دینِ اللَّهِ أَفْواجاً ، فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کانَ تَوَّاباً»
پس از فتح مکّه و اسلام آوردن همۀ مردم و قدرت گرفتن پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» در جزیرة العرب، هنوز اسلام ناقص بود. نقصان دین با جملهای تمام میشود که با تبلیغ آن شروع شده بود، یعنی نصب ولایت و اعلان عمومی ولایت و امامت امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه».
در سال آخر عمر مبارک پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» حضرت برای تشرّف به حج، اعلام عمومی کردند و آن را حجّة الوداع نامیدند. ایشان فرمودند: این آخرین سفر من به مکّه است و هرکه میخواهد با ما همراه شود. در آن سال تعداد بسیار زیادی به مکّه آمدند و همراه با پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» حج گزاردند. پس از اتمام اعمال حج و در مکّه، آیۀ تبلیغ نازل شد و هنگام بازگشت، وقتی کاروان بزرگ مسلمانان به غدیر خم رسیدند، این آیۀ شریفه نازل شد:
«یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ»
یا رسول الله آنچه دربارۀ نصب ولایت و نصب امیرالمؤمنین به خلافت میدانی، باید بگویی، اگر این کار انجام نشود، در این مدّت بیست و سه ساله هیچ کاری نشده است؛ زیرا اسلام منهای ولایت، ناقص است. اسلام باید توأم با ولایت باشد. خداوند تو را از مردم حفظ میکند.
پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» به دستور خداوند متعال، همۀ مردم را در غدیرخم جمع کردند و نماز ظهر را خواندند. سپس بین نماز ظهر و عصر به منبر رفتند و در هوای بسیار گرم و طاقتفرسای حجاز، خطبۀ مفصّلی بیان فرمودند. علّت اینکه در آن هوای گرم و در وسط بیابان بی آب و علف چنین اقدامی صورت گرفت، برای این بود که همۀ انسانها تا روز قیامت بدانند که مسئلۀ ولایت و اعلام آن، بسیار مهم است.
پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» در خطبۀ خود، امیرالمؤمنین علی«سلاماللهعلیه» را به خلافت نصب کردند و فرمودند:
«مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ»
سپس به همگان اعلان داشتند که ای مردم! این کار از طرف من نیست، بلکه جبرئیل است که الان اینجاست و از طرف خدا آمده و به من میگوید امیرالمؤمنین را به خلافت نصب کن.
پس از اعلام ولایت و خلافت امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» توسط پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم»، جبرئیل نازل شد و آیۀ اکمال را آورد:
«الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً»
اسلام که قرآن آن «تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ» است و هیچ چیز دربارۀ سعادت انسان در آن فروگذار نشده است: «وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاَّ فی کِتابٍ مُبینٍ» بدون ولایت، ناقص است و با نصب امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» به خلافت، کامل شد: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ».
پیش از نصب خلافت و بیان ولایت امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه»، این دین کامل و مرضی پروردگار عالم نبود و با اعلام ولایت، خداوند متعال، به دین اسلام، راضی شد.
پس از آن واقعۀ مهم، پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» برای تأکید بر مطلب و نشان دادن اهمیّت آن، دو سه روز همۀ آن جمعیّت را در بیابان خشک و بی آب و علف نگه داشتند تا همگان با امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» بیعت کنند. اهل سنّت نقل کردهاند که اوّلین کسی که بیعت کرد، عمر بود که هنگام بیعت گفت: «بَخْ بَخْ یَا ابْنَ أَبِی طَالِبٍ أَصْبَحْتَ مَوْلَایَ وَ مَوْلَى کُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَة». سپس اطرافیان و رؤسا و آشنایان، یکی پس از دیگری بیعت کردند و تا سه روز همۀ مردم، با امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» بیعت کردند.
بعد از اتمام بیعت مردان، پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» فرمودند: زنها نیز باید بیعت کنند. پس یک ظرف آب گذاشتند و امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» دست خود رادر آب قرار دادند و زنها هرکدام دست خود را در آب میزدند و منصب خلافت را به امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» تبریک میگفتند.
البته یک نفر مخالفت کرد که پس از مجادله و امتناع از قبول حق، با دور شدن از کاروان مسلمانان، با عذاب الهی از بین رفت.
با اعلام ولایت و خلافت امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه»، پس از گذراندن دوران سخت مکّه، یعنی زمانی که به تعبیر قرآن کریم مصیبتهای آن میتوانست کمر پیامبر را بشکند، ولی خداوند آنها را از دوش پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» برداشت:
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ ، أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ ، وَ وَضَعْنا عَنْکَ وِزْرَکَ ، الَّذی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ»
و نیز گذراندن هشتاد و چهار جنگ در مدینه و سختیهای فراوان حضور در مدینه، تلاشهای نبیّ اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» نتیجه داد و دین اسلام کامل شد.
در پرتو تلاش رسول خدا«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» قرآن کریم به عنوان کپیۀ عالم وجود، برای سعادت انسانها به ارمغان آمد و اهلبیت «سلاماللهعلیهم» یکی پس از دیگری، همراه و همدوش قرآن، برای سعادت انسانها گام برداشتند و مسلمانان باید با تمسّک به قرآن و عترت، رستگاری و خیر دنیا و آخرت را برای خود فراهم سازند.
پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» هرچه لازم بود، حتّی امامت حضرت مهدی«ارواحنافداه» را به همگان اعلام کردند و در خطبهای در حجة الوداع فرمودند: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ وَ اللَّهِ مَا مِنْ شَیْءٍ یُقَرِّبُکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ وَ یُبَاعِدُکُمْ مِنَ النَّارِ إِلَّا وَ قَدْ أَمَرْتُکُمْ بِهِ وَ مَا مِنْ شَیْءٍ یُقَرِّبُکُمْ مِنَ النَّارِ وَ یُبَاعِدُکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ إِلَّا وَ قَدْ نَهَیْتُکُمْ عَنْهُ»
هرچه شما را به بهشت نزدیک میکند و هر آنچه شما را از جهنم دور میسازد، بیان کردم.
پس از زحمات طاقتفرسای پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» متأسّفانه مسلمین به دستورات ایشان عمل نکردند، با رحلت رسول خدا«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم»، تأکید مکرّر ایشان مبنی به ضرورت همراهی قرآن و عترت برای رستگاری بشریّت را به فراموشی سپردند و قرآن کریم را بدون مفسّر پذیرفتند و وضعیّت مسلمانان شد آنچه نباید بشود.
تاکنون نظری ثبت نشده است