display result search
منو
فاطمه زهرا (س) عامل پیروزی پیامبر(ص) در درگیری عقل و جهل، جلسه اول

فاطمه زهرا (س) عامل پیروزی پیامبر(ص) در درگیری عقل و جهل، جلسه اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 45 دقیقه مدت قطعه
  • 86 دریافت شده
سخنرانی آیت الله سید محمدمهدی میرباقری با موضوع "فاطمه زهرا (س) عامل پیروزی پیامبر(ص) در درگیری عقل و جهل"، جلسه اول، سال 1395

وجود مقدس فاطمه زهراء سلام الله علیها در اقدامی که بعد از رحلت وجود مقدس نبی اکرم انجام دادند، در واقع مسیر تاریخ بشریت را هدایت کرده و آن را معماری کردند. برای اینکه تأمّل بشود در اینکه این کاری که حضرت کردند و این فعل عظیم حضرت چه بود و چرا این وجود مقدس به میدان آمد، یک مقدار باید صحنه درگیری تحلیل بشود. هر یک از اقوام مختلف، عرفاء، حکماء، مورخین، متکلمین و محدثین از زاویه نگاه خودشان این حادثه و واقعه را توضیح دادند. ولی برای اینکه عظمت کار حضرت روشن بشود ما بر اساس بعضی روایات و آیات صحنه درگیری را باید ترسیم کنیم و ببینیم چه اتفاقی افتاده و این میدان درگیری چه میدانی بود که فاطمه زهرا وارد آن شدند. یک حدیث نورانی را در کتاب گران سنگ کافی مرحوم کلینی نقل کرده اند و آنقدر این حدیث مهم بوده که غیر از اینکه شارحین کافی، مثل مرحوم مجلسی در مرآة العقول و دیگران این حدیث را مفصل مورد دقت و بررسی قرار دادند، رساله های مستقلی در شرح این حدیث نوشته شده است. حدیث معروف است به حدیث عقل و جهل، بعضی از اصحاب خصوصی امام صادق علیه السلام محضر حضرت بودند، حضرت این جمله را آنجا فرمودند که: «اعْرِفُوا الْعَقْلَ وَ جُنْدَهُ وَ الْجَهْلَ وَ جُنْدَهُ تَهْتَدُوا» عقل و لشکرش را بشناسید، جهل و لشکر جهل را هم بشناسید و راه پیدا می کنید. اگر شما عقل و لشکر عقل و جهل و لشکر جهل را بشناسید هدایت می شوید.

به حضرت عرض کردند: ما هر چه بلد هستیم از شما یاد گرفتیم، خود شما برای ما عقل و جهل و لشکرشان را معرفی کنید. حضرت توضیح دادند که عقل چه موجودی و جهل چه موجودی است و داستان خلقت عقل و جهل و لشکری که خدا برای آن ها آفریده در این حدیث نورانی توضیح داده شده است. البته این حدیث پر است از اصطلاحاتی که بر اساس روایات باید معنا شود و بزرگان هم معنا کردند. من نمی خواهم خیلی آن اصطلاحات را اینجا توضیح بدهم و وقت مجلس را بگیرم، اگر لازم بود به شرح هایی که برای این حدیث نوشته شده مراجعه بفرمایید. حضرت اجمالا فرمودند: خدای متعال عقل را از یمین عرش و از نور آفرید، حالا این که عرش چه مقامی است و جانب راست عرش کجا است، همان جایی است که بزرگان توضیح دادند و باید مراجعه کرد. ولی اجمالا همین قدر بگویم که خدای متعال عقل را از نور و از یک مقام بسیار رفیعی آفرید و آغاز خلقتش از اینجا بود.

بعد از آفرینش خداوند به عقل دستور داد که روی بگردان و عقل رفت و اطاعت کرد «أَدْبِرْ فَأَدْبَر»، بعد از اینکه رفت دوباره به او دستور داد که برگرد و اقبال کن، او هم اطاعت کرد «أَقْبِلْ فَأَقْبَل»‏. چون همه تکالیف ما از دو چیز خارج نیست یا تکلیف به ادبار است و یا تکلیف به ادبار، چیز دیگری از ما نمی خواهند. همه أوامر الهی خلاصه در دو کلمه می شود ادبارها و اقبال ها. ما ادبارها و اقبال هایمان باید به فرمان حضرت حق باشد و چیز دیگری هم نیست. ما دو نوع فعل بیشتر نداریم ادبار یا اقبال. بندگی یعنی همین یعنی ادبار و اقبال ما تحت فرمان حق باشد. خدای متعال به او فرمان ادبار داد و بعد دوباره فرمان اقبال داد. می دانید اگر یک موجودی در مقام قرب الهی و در مقام عرش باشد، بعد به او دستور بدهند که باید از این مقام برای یک ماموریتی تنزل کنی، این همان ادبار است؛ کما اینکه وجود مقدس نبی اکرم اینگونه هستند. این وجود مقدس معراج می رود، در معراج خودش از سماوات سبع عبور می کند و مقام همه انبیاء را پشت سر می گذارد، تا می رسد به یک جایی که جبرئیل هم توقف می کند. حضرت فرمودند: چرا من را در این مقام تنها گذاشتی؟ عرض کرد: شما به جایی قدم می گذارید که قبل از شما هیچ ملکی و هیچ انسانی و حتی هیچ مخلوقی قدم نگذاشته، این مقام خلوت شما با خدا است! به تعبیر قرآن «قابَ‏ قَوْسَیْنِ‏ أَوْ أَدْنى‏»(نجم/9).

بعد عرض کرد: «لَوْ دَنَوْتُ أَنْمُلَةً لَاحْتَرَقَت‏»مقام من بیشتر از این نیست و اگر یک سر انگشت جلوتر بیایم همه هستی من از دست می رود. پیامبر چنین مقامی دارد اما به او بگویند از آن مقام برگرد و بیا با ما خاکی ها همنشین بشو! دردسر شیطنت ها و طفولیت ما را تحمل کن تا ما را از خاک برداری و به خدا برسانی، این خیلی کار سختی است، که حوصله دارد آن خلوت را رها کند؟ این همان امر به ادبار است. من اهل شعر خیلی نیستم ولی بعضی شعرها خوب هستند، «من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان/ قال و مقال عالمی می خرم از برای تو»؛ در یک مقامی آدم حوصله نفس ملائکه را هم ندارد. در آن خلوت حضرت با خدای متعال، ملائکه هم مزاحم هستند.

حضرت در عوالم خلقت که از نور ایشان خلق شد، در هر عالمی که حضور پیدا کرد کار آن عالم را ساخت و بعد وارد عالم بعدی شد. خدایا تو به من ماموریت دادی که به آثار رجوع کنم و من اطاعت کردم «فَأَرْجِعْنِی إِلَیْکَ بِکِسْوَةِ الْأَنْوَارِ»، خدایا من را بسوی خودت برگردان در حالی که در پوشش نور تو باشم «وَ هِدَایَةِ الِاسْتِبْصَار» و با استبصار برگردم، «مَصُونَ السِّرِّ عَنِ النَّظَرِ إِلَیْهَا» وقتی می روم و برمی گردم باطن من نظر به مخلوقات نکرده باشد، «وَ مَرْفُوعَ الْهِمَّةِ عَنِ الِاعْتِمَادِ عَلَیْهَا» وقتی به سراغ مخلوقات می روم به آن ها اعتماد نکنم و همانطوری که رفتم برگردم، «فَأَرْجِعْنِی إِلَیْکَ بِکِسْوَةِ الْأَنْوَارِ وَ هِدَایَةِ الِاسْتِبْصَارِ حَتَّى أَرْجِعَ إِلَیْکَ مِنْهَا کَمَا دَخَلْتُ إِلَیْکَ مِنْهَا» همانطوری که از طرف تو رفتم همانطوری برگردم، «مَصُونَ السِّرِّ عَنِ النَّظَرِ إِلَیْهَا وَ مَرْفُوعَ الْهِمَّةِ عَنِ الِاعْتِمَادِ عَلَیْهَا» اصلا سر من به آن ها نگاه نیانداخته باشد و دائم مشغول به تو باشم.

همه فرمانی که به ما می شود همین فرمان به ادبار و اقبال است، یعنی سالم برویم و سالم برگردیم. اینکه خدای متعال انبیاء خودش را مثل حضرت أیوب و حضرت سلیمان در قرآن به اواب توصیف می کند و می فرماید: «نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّاب‏»(ص/30)، اواب یعنی چه؟ اواب یعنی مخلوقی که اوبه و بازگشت دارد. به زنبور عسل اوّاب می گویند و نکته اش این است که این زنبور عسل در گلستان می رود و شهد عسل را برمی دارد ولی گلستان او را مشغول نمی کند و از ماموریتش باز نمی دارد. او دوباره به کندو برمی گردد و با شهد عسل می آید، این همان اواب است. اگر کسی در عالم خلقت رفت و بهره اش را برد و به طرف خدا برگشت، این اواب است. کسی که می رود و در عالم می ماند که دیگر اواب نیست‏.

خدای متعال عقل را از نور آفرید و به او فرمود: «أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَل»‏ و بعد وقتی فرمان برد اکرامش کرد. در روایت است که بعد جهل را از یک دریای شور و تلخ و ظلمانی آفرید «خَلَقَ الْجَهْلَ مِنَ الْبَحْرِ الْأُجَاجِ ظُلْمَانِیّاً». این آفرینش اشکالی ندارد چرا که خدای متعال شب را آفریده که تاریک است و روز را آفریده که روشن است، هر دو سر جای خودش، فعل خدا خوب است و هیچکدام بد نیست «أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقَهُ‏»(سجده/7)، خلق خدای متعال هر کجا باشد نیکو است و بر اساس حکمت هم یک موجودی را آفرید «مِنَ الْبَحْرِ الْأُجَاجِ ظُلْمَانِیّاً».
بعد به جهل دستور داد برو، او هم رفت «أَدْبِرْ فَأَدْبَر»، «أَقْبِلْ فَلَمْ یُقْبِل» بعد به او گفت برگرد اما او‏ دیگر برنگشت و اطاعت نکرد بلکه طبق میل خودش عمل کرد. خدای متعال هم به او فرمود: «اسْتَکْبَرْتَ»، استکبار کردی و از محیط بندگی خارج شدی. چون همانطور که می دانید در خطبه قاصعه، امیرالمومنین در اول خطبه یک بیان خیلی عجیبی دارند و می فرمایند: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَبِسَ الْعِزَّ وَ الْکِبْرِیَاءَ وَ اخْتَارَهُمَا لِنَفْسِهِ دُونَ‏ خَلْقِهِ وَ جَعَلَهُمَا حِمًى وَ حَرَماً عَلَى غَیْرِهِ» خدای متعال کبریاء و عزت را مختص به خودش قرار داده و هیچ مخلوقی حق ندارد به این قرقگاه خدا وارد بشود. کسی نباید احساس کبریاء و عزت بکند بلکه باید در برابر کبریاء خداوند احساس کوچکی و هیچ بودن کند، همه باید در مقابل عزت او احساس تذلل و ذلت کنند.

اگر کسی به خودش عزت ببندد و تعزز کند یا به کبریاء الهی پا بگذارد و استکبار کند، از رحمت خدا دور می شود، بعد توضیح می دهد که داستان سجده ملائکه بر آدم همین بود و ابلیس همین جا زمین خورد. استکبار، گناه اصلی انسان است و آن یعنی در مقابل کبریاء الهی برای خودش حساب و کتاب باز کند. ما هیچ نبودیم و هیچ هم نخواهیم بود، الان هم هیچ هستیم؛ همه ما این را فطرتا می فهمیم «أَنْتَ الْحَیُّ وَ أَنَا الْمَیِّت‏» ما میت بودیم، الان هم میت هستیم و بعد هم میت می شویم، تو حی هستی و ما اگر حیاتی داریم از تو است. «أَنْتَ الْقَوِیُّ وَ أَنَا الضَّعِیف‏ وَ هَلْ یَرْحَمُ الضَّعِیفَ إِلَّا الْقَوِی»،‏ مگر تو یک لطفی به ما بنده ها بکنی چرا که بنده در مقابل خدای متعال هیچ ندارد.

بعد خدای متعال برای عقل هفتاد و پنج لشکر از قوای نورانی آفرید که قوای عقل هستند و عقل با این ها طاعت و بندگی می کند. آن هفتاد و پنج لشکر را بعد عرض می کنم. جهل وقتی دید که خدای متعال برای عقل هفتاد و پنج لشکر آفریده، به خدای متعال عرضه داشت من بنای جنگ با او را دارم، من را هم مسلح کن. خدای متعال به او فرمود: من تو را هم تایید می کنم و قوا را برای تو هم خلق می کنم، ولی اگر با او وارد جنگ شدی و استکبار کردی، دیگر اینبار بطور کلی از محیط رحمت خودم تو را دور می کنم. او هم قبول کرد و خدای متعال هفتاد و پنج لشکر هم برای او آفرید. این لشکرها را حضرت در این حدیث نورانی توضیح دادند و فرمودند: برای عقل ایمان را آورد، خیر را آفرید و صفات خوب دیگر مثل یقین، توکل، رضا، صبر، ایمان، زهد، اخلاص، خشوع، تواضع و غیره تا هفتاد و پنج لشکر. نقطه مقابلش را هم برای جهل آفرید مثل بخل، حسد، کفر، شرک، تعلق به دنیا و غیره.

معمولا بزرگانی که این حدیث را شرح کردند بر اساس روایات همه به این نکته رسیدند و می گویند عقل در این حدیث که مخلوق خدا است مقامی از مقامات رسول الله است، شما عقل را بگویید وجود مقدس حضرت. چون وجود مقدس حضرت در عوالمی قبل از عالم ما و قبل از همه عوالم خلق شدند و در هر عالمی هم لباس آن عالم را پوشیدند و وارد آن شدند. این خلقتی هم که در این حدیث از آن توضیح داده شده مقام اول نبی اکرم نیست، چون بعد العرش است و عرش بعد از خلقت نورانیت حضرت است. علی ایّ حال عقل مقامی از مقامات حضرت است.
جهل کیست؟ جهل هم معمولا توضیح دادند که آن شیطان اصلی است که با نبی اکرم درگیر است که از او به ابلیس تعبیر می کنند. همه انبیاء شیطان داشتند، قرآن در سوره مبارکه انعام می فرماید: «وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِ‏ نَبِیٍ‏ عَدُوًّا شَیاطِینَ الْإِنْسِ وَ الْجِن‏»(انعام/112) هر پیامبری دشمنی از شیاطین انس و جن داشته که در روایات از آن ها یاد شده است. شیاطین نبی اکرم هم در روایات یاد شده و خیلی هم احتیاج به توضیح ما ندارد. شیاطین انسی حضرت را که همه می شناسید، شیطان جنی حضرت هم همان ابلیس اصلی است که خودش را هماورد حضرت می داند و با حضرت وارد میدان درگیری شده است.

پس یک درگیری ای در عالم بین وجود مقدس نبی اکرم و ابلیس و شیاطین انسی وجود دارد. حضرت دنبال این هستند که بندگی خدا را در عالم منتشر کنند و قوایی که با او بندگی را در عالم بسط می دهند این هاست: ایمان، صبر، زهد، شجاعت، اطاعت، یقین، توکل، رضا و... . ابلیس و شیاطین انسی هم بنایشان بر گسترش استکبار و شیطنت در عالم است، آنها هم قوایی دارند مثل شک، شرک، حسد، بخل، حرص، طمع و... . ما هم میدان وجودمان میدان درگیری همین صفات است.
بعد از این در ذیل حدیث امام صادق علیه السلام فرمودند: هیچ کسی از مومنین همه قوای نورانی عقل در او پیدا نمی شود الا دو دسته، انبیاء مرسل و عبادی که خدا امتحانشان کرده است. انبیاء مرسل مثل حضرت نوح و حضرت موسی و حضرت عیسی، عباد ممتحن هم مثل سلمان. هر هفتاد و پنج لشکر عقل درون این دو گروه است و با همه این قوا خدا را بندگی می کنند، اما مابقی مؤمنین بعضی از صفات نورانی عقل را دارند مثل این که می بینی یقین و صبر دارد اما مقام رضا ندارد یا مقام زهد دارد اما مقام یقین ندارد. بعضی مؤمنین غیر از این دو دسته بعض صفات عقل درونشان هست تا وقتی که منقی از جهل و کاملا پاک بشوند، اگر پاک شدند و هیچ صفتی از جهل دیگر درونشان نبود آنوقت قوای نورانی عقل در آن ها کامل می شود.

بر اساس این حدیث نورانی یک درگیری ای در عالم بین نبی اکرم و ابلیس و سقیفه است؛ چرا که سقیفه شیاطین انسی حضرت هستند و ابلیس هم شیطان جنی حضرت است. فرض کنید نمرود شیطان انسی حضرت إبراهیم است و فرعون شیطان انسی حضرت موسی، هیچکدام از این ها در ظرفیت اصحاب سقیفه نیستند و حتی ابلیس، شیطان جنی شان هم خود ابلیس معلوم نیست باشد. یک درگیری ای در عالم بین وجود مقدس نبی اکرم و ابلیس و سقیفه است. موضوع درگیری هم طاعت و استکبار است. حضرت می خواهند خدا را با قوایشان اطاعت کنند و همه عالم را نورانی به نور بندگی بکنند تا همه عالم وارد محیط عبادت و قرب شوند و به رضوان برسند، ابلیس هم می خواهد همه عالم را مستکبر علی الله بکند. این همانی است که حضرت در خطبه قاصعه فرمودند. فرمودند: شیطان زیر بار نرفت و استکبار کرد، مواظب باشید بیماری او مسری است، شما را مبتلا نکند.

پس عنایت کردید که مقیاس درگیری کجا است، در باطن عالم یک درگیری بین نبی اکرم و ابلیس است که این درگیری همه عوالم را می گیرد. این درگیری بین نور و ظلمت است، بین عقل و جهل است، بین طاعت و استکبار است، بین نبی اکرم و ابلیس است. ابلیس جهل است و قوایش قوای جهل هستند، نبی اکرم عقل است و قوایش هم قوای عقل. ما این وسط چه کاره هستیم؟ ما این وسط یک مسؤولیتی داریم و یک جهاد اکبری بر باطن ما هست؛ آن جهاد اکبر هم این است که ما باید تلاش کنیم خودمان را تسلیم نبی اکرم کنیم و مملکت وجود خودمان را به حضرت بسپاریم و نگذاریم ابلیس و دشمنان حضرت وجود ما را فتح کنند.

ابلیس دنبال این است که مملکت ما را فتح کرده و ما را بنده خودش کند. «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطان‏»(یس/60) او دنبال برده کردن ما است و حتی برای خدا رجز خوانده که همه را برده خودش می کند! حضرت هم دنبال این است که همه ما را عبد خدا کند. ایشان از میدان جنگ که برگشتند فرمودند: این میدان جنگ اصغر بود اما شما یک جهاد اکبر پیش رو دارید! مردم حیرت کردند که آن چه جنگی است! حضرت فرمود: مجاهده با نفستان.
در درون ما یک شعبه ای از نبی اکرم صلی الله علیه آله موجود است که فطرت و عقلمان است، یک شعبه ای هم از ابلیس موجود است که نفسمان است. ما اگر مملکت خودمان را در اختیار شیطان دادیم نفس بر ما حاکم می شود، نفس هم از قوای ابلیس است، پس ابلیس از آن طریق بر ما حکومت می کند. اگر هم مملکت وجودمان را در اختیار نبی اکرم قرار دادیم، حضرت بر ما ولایت پیدا می کنند. این همان دو ولایتی است که خدای متعال در قرآن در سوره مبارکه بقره از آن یاد کرده و همه حفظ هستید. «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ‏»(بقره/257)، سیر دائمی آن ها در وادی نور است و سیر دائمی این ها در وادی ظلمات، «أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ». آن هایی که دنبال أولیاء طاغوت می روند خودشان همنشین آتش می شوند. پس خدا کسی را جهنمی نمی کند بلکه آن ها خودشان آتش را اختیار می کنند. لذا روز قیامت وقتی آدم را می برند در عذاب می گویند نگاه کن «هَلْ‏ تُجْزَوْنَ‏ إِلَّا ما کُنْتُمْ‏ تَعْمَلُون‏»(نمل/90)، ببین عمل خودت است و ما هیچ چیز به آن اضافه نکردیم، تازه خیلی از آتش های دامان شما را هم خاموش کردیم!

این ولایت الله که ولایت نور است، در یک آیه ای دیگر خدای متعال توضیحش داده و فرموده است: «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ‏»(مائده/55) ولی شما فقط خدا است و رسولش و آن مؤمنونی که در حال رکوع زکات می دهد که می دانید شأن نزولش انگشتر دادن حضرت امیر علیه السلام است در حالی که در رکوع بودند. ذیل این روایت ذیل یک حدیثی است که خیلی حدیث عجیب است و روی خود این حدیث باید به اندازه یک کتاب بحث بشود. حضرت فرمودند: «خَلَطَنَا بِنَفْسِهِ» این را شما معنا کنید، خدا که جسم نیست ولی حدیث از امام باقر علیه السلام است، نمی شود بگوییم خدای متعال در بنده حلول کرده یا خدا جسم است ولی در این حدیث ما را با خودش یکی کرده خلط کرده؛ معنی این را من نمی فهمم! این چه مقام عبودیتی است که «خَلَطَنَا بِنَفْسِهِ فَجَعَلَ ظُلْمَنَا ظُلْمَهُ وَ وَلَایَتَنَا وَلَایَتَهُ»، او ولایت ما را عین ولایت خودش قرار داده و لذا فرموده: «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ‏ وَ الَّذِینَ آمَنُوا». لذا در روایات متعدد ما داریم «وَلَایَتُنَا وَلَایَةُ اللَّهِ».

در عرض توحید ما هیچ چیز نداریم. این هایی که با شیعه منازعه می کنند می گویند که شما مشرک هستید. در واقع آن ها یک نکته ای را درست فهمیدند و یک جایی را اشتباه؛ اینکه ولایت فقط برای خداست را درست فهمیدند، «قَوْلُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ ثَمَنُ الْجَنَّة» آغاز بعثت حضرت این است «قُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا»، پس همه اش دعوت به پرستش خدا است، ولی آن ها این نکته را اشتباه فهمیدند که خدای متعال یک بندگانی دارد که «لَا فَرْقَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهَا إِلَّا أَنَّهُمْ عِبَادُکَ وَ خَلْقُک‏» این دعای ماه رجب از امام زمان علیه السلام است. هیچ فرقی بین تو و آن ها نیست الا اینکه آنها عبد تو هستند، تو معبودی و آن ها مخلوق هستند و غیر از این هیچ فرقی نیست. این که آن ها مخلوق هستند و تو خالق، اینجایش را می فهمیم اما این «لا فرق» یعنی چه؟
یک معنای ساده ای که برای «لا فرق» کردند این است، ما همه مخلوق خدا هستیم و خدا خالق است، ما همه عبد هستیم و خدا معبود است ولی اینطور نیست که برای ما بگویند«لَا فَرْقَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهَا»، چرا که‏ فرمان ما فرمان خدا نیست، معصیت کردن ما معصیت کردن خدا نیست، حب ما حب الله نیست و دشمنی ما دشمنی خدا نیست، ولی معصومین در یک مقامی هستند که «لَا فَرْقَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهَا». مخلوق است ولی یک مخلوقی است که «مَنْ أَحَبَّکُمْ فَقَدْ أَحَبَّ اللَّهَ وَ مَنْ أَبْغَضَکُمْ فَقَدْ أَبْغَضَ اللَّهَ وَ مَنِ اعْتَصَمَ بِکُمْ فَقَدِ اعْتَصَمَ بِاللَّه»‏، وقتی در این مقام قرار گرفت ولایتش عین ولایت خدا و در عرض آن است لذا دعوت به شرک که معنی ندارد! خدای متعال اگر به ما می گوید ولایت امیرالمؤمنین را قبول کنید ما را به بت پرستی که دعوت نکرده است! این عین ولایت خودش است و طریق ولایت الله در عالم ولایت معصوم است.

حالا با توجه این نکته به ادامه مطلب توجه کنید؛ خدای متعال برای احدی صفات کریمه خلق نمی کند، ولو شش هزار سال عبادت کند، ولو دو رکعت نماز بخواند که چهار هزار سال طول بکشد. چون خدای متعال این صفات را فقط برای نبی اکرم خلق کرده است. اگر کسی بخواهد به این صفات برسد باید شعاعی از نبی اکرم در وجودش پیدا شود. حضرت آن خورشیدی است که به همه کائنات می تابد، نه فقط خورشید عالم انسانی بلکه خورشید همه هستی است و پرتو اش ما را می گیرد. وقتی خورشید طلوع می کند همه خانه های ما روشن می شود، ولی این نور خانه های ما خود قرص خورشید نیست چرا که او را نه چشمی می تواند شکار کند و نه دستی.
امام رضا علیه السلام در آن حدیث نورانی که در کافی نقل شده فرمودند: «الْإِمَامُ کَالشَّمْسِ الطَّالِعَةِ الْمُجَلِّلَةِ بِنُورِهَا لِلْعَالَم‏» امام آن خورشیدی است که طلوع کرده و عالم را روشن کرده است ولی در افق عالم است، هیچ دست و چشمی نمی تواند او را شکار کند بلکه نورش به شما می رسد و خانه و قلوبتان را روشن می کند. امام این گونه است، هر صفت کریمه ای که شما دیدید شعاع نور ایشان است. یقین، صبر و زهد همه از شعاع معصوم است و خدای متعال به هیچ کسی مستقل از ایشان صفات حمیده نمی دهد. کما اینکه خداوند صفات رذیله را هم به ابلیس داده و اگر ولایت ابلیس را قبول می کنیم، او ما را سرپرستی می کند و صفات ظلمانی خودش را در ما قرار می دهد، بعد ما می شویم بخیل، حسود، متکبر، راغب به دنیا و...، شیطان با قوای ما کاری می کند که ما می شویم چشم و گوش او.

این تعبیر در نهج البلاغه است، حضرت فرمودند یک عده ای طوری شیطان را مبنا و ملاک قرار می دهند که شیطان آن ها را دام خودش می کند «وَ اتَّخَذَهُمْ لَهُ أَشْرَاکاً فَبَاضَ وَ فَرَّخَ فِی صُدُورِهِمْ وَ دَبَّ وَ دَرَجَ فِی حُجُورِهِم‏» در دل آن ها تخم گذاری می کند و بعد این ها را به جوجه تبدیل می کند، در واقع جوجه کشی می کند و آن ها را قوای خود می کند. این ها در دامن او به حرکت در می آیند و بعد هم آن ها را بر سر قوا می نشاند. آن وقت «فَنَظَرَ بِأَعْیُنِهِمْ وَ نَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِمْ»‏ با چشم آن ها می بیند و با زبانشان حرف می زند. یک استادی داریم که خیلی مرد عجیبی است، ایشان می فرمود در وضوخانه حرم امام رضا علیه السلام بودم، دیدم کسی با یک شمائل خیلی زیبایی آمد و گفت یک حاجتی دارم، من اول نفهمیدم قصه چیست، اما وقتی حاجتش را گفت متوجه شدم. گفت می خواهم بروی زیر گنبد امام رضا و یک دلی را متوجه من کنی! خودش هم نمی توانست آنجا برود زیرا قوای الهی او را می زدند.
انسان در این عالم یا از قوای ابلیس می شود یا از قوای نبی اکرم، یا تحت ولایت الله می رود یا تحت ولایت اولیای طاغوت، سوم ندارد. صفات کریمه را برای ما مستقل خلق نکردند لذا هر کسی ولایت حضرت را قبول و تحمل کرد که انبیاء مرسل و عباد ممتحن اینطوری هستند، همه قوای نبی اکرم در او ظهور پیدا می کند. حضرت به اندازه ظرف وجودی او، قوایش را در او جلوه می دهد. او هم از قوای نبی اکرم در عالم می شود و با همان قوا عبادت می کند.
تمام عرض من این است میدان درگیری ای که وجود مقدس حضرت زهرا سلام الله علیها واردش شدند این است. نبی اکرم آمده اند عالم را به نور عبادت نورانی کنند. ایشان از خدا پذیرفته اند که بیایند و دست ما را بگیرند و برسانند.

شیاطین حضرت یعنی ابلیس و سقیفه، با هم کار را جلو بردند. سلمان گفت: اول کسی که دستش را گذاشت در دست فلانی و بیعت کرد یک پیرمردی بود، حضرت فرمود: شناختی که بود؟ گفت: نه، فرمود: او ابلیس بود! «صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ»(سبأ/20) ابلیس گمان بد خودش را در باب آن ها راست یافت. ذیل این آیه شریفه روایت خیلی عجیبی است، حضرت فرمود: در غدیر قوای شیطان و فرماندهانش جمع شدند و از او تبری جستند، آن ها گفتند: کار تمام شد، چه می گفتی چنین و چنان؟! حضرت امیر که خلیفه بشود دیگر چیزی نمی ماند! شیطان گفت من از این ها قول گرفتم، صبر کنید. روز سقیفه صدایشان زد و تاجی به سرش گذاشت و گفت دیدید گفتم؟! بروید جشن بگیرید و خوش باشید.
عنایت کردید چه اتفاقی افتاده؟ درگیری بین تمام قوای نبی اکرم و تمام قوای ابلیس و شیاطین حضرت است. حضرت می خواهد عالم را نورانی کند اما آن ها می خواهند عالم را ظلمانی کنند. حضرت به تعبیر قرآن «وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها»(شمس/1) است و آن ها «وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشى‏»(لیل/1) هستند، شبی که پرده انداخته است. در این درگیری ابلیس می خواهد همه را در وادی استکبار ببرد و سقیفه می خواهد همه مستکبر و از قوای آن ها باشند، اما حضرت می خواهد همه نورانی و عبد بشوند. حضرت می خواهد همه را شفاعت کند و ابلیس هم می خواهد همه را تحت سلطه خودش در بیاورد و عبد خودش کند. در این درگیری وجود مقدس فاطمه زهرا آمدند تا کار را بنفع نبی اکرم و امیرالمؤمنین تمام کنند. پس ظرفیت ایشان چنین ظرفیتی است.

در روایت است، فریقین هم این را نقل کردند که حضرت خواب دیدند بنی تیم و بنی عدی، أصحاب سقیفه و بنی امیه بر منبر خود حضرت بالا می روند و مردم را به قهقهری برمی گردانند، یعنی حضرت قلوب را متوجه خدا کردند اما این ها قلوب را به دنیا بر می گردانند. حضرت نگران بودند، جبرئیل آمد و گفت: آقا چرا غصه دارید؟ فرمودند: یک همچنین خوابی دیدم، عرض کرد: من این را نمی فهمم. رفت و برگشت و آیاتی را برای حضرت آورد. یکی از آن ها سوره قدر است، ای پیامبر، ما به شما شب قدر دادیم و جای نگرانی نیست چرا که «لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ»(قدر/3). دولت آنها ممکن است طول بکشد، هزار ماه و بیشتر ولی شب قدری که به تو دادیم همه چیز را حل می کند.
در حدیث فرمود: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ اللَّیْلَةُ فَاطِمَةُ وَ الْقَدْرُ اللَّهُ فَمَنْ عَرَفَ فَاطِمَةَ حَقَّ مَعْرِفَتِهَا فَقَدْ أَدْرَکَ لَیْلَةَ الْقَدْرِ»(12) لیلة القدر فاطمه است و کسی که ایشان را بشناسد شب قدر را درک کرده است. فاطمه، لیلة القدری است که خدا برای فتح الفتوح به پیامبر داده است. حضرت زهرا در میدان آمده برای اینکه نگذارد دستگاه سقیفه و شیطان مردم را از نبی اکرم و امیرالمؤمنین جدا کنند و موفق هم بوده و پیروز شده است. پیروزی صد در صد برای حضرت زهرا است. «باش تا صبح دولتش بدمد که این هنوز از نتایج سحر است»؛ وقتی ظهور و رجعت و قیامت واقع می شود که همه عمر دنیا قبل از ظهور چیزی بحساب نمی آید، آن وقت معلوم می شود. پس حضرت زهرا مسیر عالم را تغییر داد. آن ها می خواستند عالم را از امام جدا کنند اما حضرت می خواست عالم را به امام گره بزند و گره را هم زد.

باور کنید اگر حضرت زهرا در میدان نیامده بود احدی از ما خداشناس نبودیم. از این بالاتر، اگر ما رویمان را از حضرت زهرا بر می گرداندیم موحد هم نبودیم. ممکن بود نماز هم می خواندیم اما نه پشت سر حضرت امیر بلکه پشت سر معاویه. شیطان دو رکعت خواند که چهار هزار سال طول کشید! اما بنظر شما این نماز است یا فتنه؟! وجود مقدس فاطمه زهرا کار را تمام کردم، ولی بقیمت خیلی سنگین چرا که حرمت ناموس خدا هتک شد.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 45:57

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی