- 573
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 204 تا 206 سوره اعراف بخش ششم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 204 تا 206 سوره اعراف بخش ششم"
قرآن کریم مخصوصاً در سور مکی برای هدایت مردم و معارف الهی مهمترین کاری که کرد کار فرهنگی بود
راه اساسی برای معرفت: عقل برهانی یا شهود معصومانه.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِذَا قُرِئَ القُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُون ٭ وَاذْکُر رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَخِیفَةً وَدُونَ الجَهْرِ مِنَ القَوْلِ بِالغُدُوِّ والآصَالِ وَلاَ تَکُن مِنَ الغَافِلِین ٭ إِنَّ الَّذِینَ عِندَ رَبِّکَ لاَیَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَیُسَبِّحُونَهُ وَلَهُ یَسْجُدُونَ﴾
در جمعبندی پایانی سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» به این نتیجه رسیدیم که ذات اقدس الهی در بخشهای قرآن کریم مخصوصاً در سور مکی برای هدایت مردم و معارف الهی مهمترین کاری که کرد کار فرهنگی بود اولاً تقلید را بر آنها تحریم کرده است مگر تقلیدی که به عقل تکیه کند بعد راههای معرفت را مشخص کرد که هم برهان عقل است هم شهود معصومانه است و هم نقل متکی به عقل و وحی است این چهار کار را کرده اولاً مانعزدایی کرده آن تحجر و جمود و تقلید را تحریم کرده بعد هم فرمود راه اساسی برای معرفت بیش از دو چیز نیست یا عقل برهانی است یا شهود معصومانه عقل برهانی را جداگانه یاد کرد و شهود را هم جداگانه یاد کرد این سه کار پس تحریم تقدیر و تحجر از یک سو دعوت به برهان قطعی و عقلی از سوی دوم هدایت و کشف شهود معصومانه از سوی سوم و بر بخش پایانی بخش چهارم دلیل نقلی است که نقل یا باید متکی به عقل باشد یا متکی به وحی از نظر معرفتشناسی نقل و دلیل نقلی در خط مقدم نیست همیشه نقل در پشت سنگر عقل است یا پشت سنگر وحی نقل از آن جهت که نقل است حجت نیست یعنی اگر به ما بگویند چون فلان کس گفت اینچنین است اگر تکیهگاه و پشتوانه برهانی یا شهودی نداشته باشد به تقلید برمیگردد و اگر پشتوانه شهودی یا برهانی داشته باشد به عقل برمیگردد پس نقلی معتبر است که آن منقولعنه یا عقل باشد یا وحی یعنی یا انسان از برهان عقلی حکایت بکند یا از وحی معصومانه و شهود معصومانه حکایت بکند آن محکیعنه آن منقولعنه اگر برهان قطعی بود چنین منقولی معتبر است و اگر وحی معصومانه بود چنین منقولی معتبر است منتها راه نقل البته با وثوق باشد یا انسان یقین دارد که این ناقل درست میگوید یا یقین ریاضی ندارد یعنی طمأنینه حضور دارد شرایط نقل از بحث ما بیرون است این منقول وقتی معتبر است که منقولعنهاش یا برهان باشد یا وحی بنابراین همیشه از نظر بحثهای معرفتشناسی نقل در خط مقدم نیست نقل در پشت سنگر است پشتوانه نقل یا برهان است یا شهود همه این راهها را ذات اقدس الهی در این سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» مشخص کرد با اصرار زیاد این چهار راه را در چهار بخش قرآن کریم تشریح کرد در جریان غذاهای جسمی و آب نوشیدن برای اینکه اگر انسان غذا نخورد میمیرد آب ننوشد میمیرد خب این تقریباً یک امر تا حدودی روشنی است و این را هم قرآن کریم بیش از یک بار نفرمود فرمود در همین سورهٴ مبارکهٴ ﴿کُلُوا وَاشْرَبُوا وَلاَ تُسْرِفُوا إِنَّهُ لاَیُحِبُّ المُسْرِفِین﴾ اما غذای فکری که اگر آدم آن را نخورد جانش میمیرد و این کوثر معرفت را ننوشد روحش میمیرد این را در این عناصر محوری چهارگانه تبیین کرده است یعنی جلوی تقلید را کاملاً گرفت دعوت جدی کرده برهان عقلی دعوت جدی کرد به شهود و دعوت جدی کرد به نقل وابسته به برهان شهود این چهار راه را انجام داد برای اینکه کار انبیا(علیه السلام) عموماً و کار وجود مبارک پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خصوصاً یک کار فکری است وقتی یک کار فکری فرهنگی است ناچار است از این عناصر محوری چهارگانه مدد بگیرد در بخش اول که جلوی تقلید را به شدت گرفت بحثهایی دیگر که در سور دیگر است البته بحث خاص خودشان را دارند الآن ما در تفسیر قرآن بحث نمیکنیم که از باب الباب یفسر بعضه بعضاً آیات دیگر کمک بگیریم داریم جمعبندی میکنیم تفسیر ارائه شده را لذا فقط باید ببینیم این سورهٴ «اعراف» چه میگوید اگر ما خواستیم در یک زمینهای آیهای را مورد بحث قرار بدهیم از باب اینکه «القرآن یفسر بعضه بعضا» مانند آن از شواهد آیات دیگر استمداد بکنیم یک از روایات مدد بگیریم دو آن بحثها سر جای خود و گذشت از آنها فراغت حاصل شد الآن در جمعبندی نهایی است در جمعبندی نهایی فقط باید ببینیم سورهٴ «اعراف» چه میگوید نه با سایر سور کار داریم نه با روایات کار داریم چون در تک تک این آیات بحث شده هم از آیات دیگر کمک گرفته شد هم از روایات الآن باید میخواهیم ببینیم پیام جامع سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» که خودش جزء جوامعالکلم است چیست برای آنکه آن نهان و نهاد فرهنگی را بنیانگذاری کند اول آمده غبارروبی کرده همانطوری که در مسائل تهذیب نفس میگویند اول تخلیه است بعد تحلیه و تجلیه و امثال ذلک اینجا هم اول آمده تقلیدزدایی کرده در آیهٴ 28 سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» فرمود: ﴿وَإِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً قَالُوا وَجَدْنَا عَلَیْهَا آبَاءَنَا وَاللّهُ أَمَرَنَا بِهَا﴾ اگر یک کار زشتی انجام بدهند به استناد اینکه امر سنتی است و نیاکان ما انجام میدادند و ما هم انجام میدهیم تکیه میکنیم ﴿قُلْ إِنَّ اللّهَ لاَیَأْمُرُ بِالفَحْشَاءِ أَتَقُولُونَ عَلَی اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾ خب تکیه به سنت قومی نیاکان را که خدا نگفته امضا نکرده این حرف را و چنین کاری را هم خدا دستور نداده چرا حرفی که نمیدانید میگویید پس سخن جاهلانه ممنوع است و این تقلید جهل است ﴿أَتَقُولُونَ عَلَی اللَّهِ مَا لاَ تَعْلَمُون ٭ قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالقِسْطِ وَأَقِیمُوا وُجُوهَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ کَمَا بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ﴾ اگر بخواهید از این معارف ترفیع ببندید به مراکز مذهب آشنا بشوید چون آنجا هم تعلیم کتاب و حکمت است هم تذکیه نفوس بعد همین مطلب را که دعوت به برهان و استدلال است گذشته از این که در آیات فراوان همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» به عنوان ﴿لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ﴾ ﴿لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ﴾ ﴿أَ فَلا تَتَفَکَّرُونَ﴾ ﴿أَ فَلا تَعْقِلُونَ﴾ و مانند آن آمده به صورت باز دعوت به تفکر در متن آیه قرار گرفته و آن آیهٴ 128 همین سورهٴ مبارکهٴ است 128 درباره آن میراث رسول اکرم است 169، 184 و 185، 169 را که ملاحظه بفرمایید این است ﴿فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُوا الکِتَابَ یَأْخُذُونَ عَرَضَ هذَا الأَدْنَی وَیَقُولُونَ سَیُغْفَرُ لَنَا وَإِن یَأْتِهِمْ عَرَضٌ مِثْلُهُ یَأْخُذُوهُ﴾ بعد آن وقت اصل کلی را به این صورت ذکر میکند میفرماید: ﴿أَلَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ مِیثَاقُ الکِتَابِ أَن لاَیَقُولُوا عَلَی اللّهِ إِلَّا الحَقَّ﴾ مگر بنا نشد شما حرف جاهلان را نزنید تا چیزی را نمیدانید نگویید چیزی برای شما معلوم نشد و قطعی نشد به خدا اسناد ندهید این تعهد خداست از شما گرفته است ﴿أَلَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ مِیثَاقُ الکِتَابِ أَن لاَیَقُولُوا عَلَی اللّهِ إِلَّا الحَقَّ﴾ تصدیق به این تصور ممنوع است تکذیب به این تصور ممنوع است 184 و 185 هم مشابه همین مضمون را درباره دعوت به علم و دانش دارد آیهٴ 184 این است ﴿أَوَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا مَا بِصَاحِبِهِم مِن جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ مُبِینٌ﴾ فرمود اگر شما فکر میکردید وحیشناس میشدید میفهمیدید این را وحی آورده سخن از جنون نیست سخن از سحر و کهانت و امثال ذلک نیست بعد به صورت جامعتر در آیهٴ 185 فرمود: ﴿أَوَ لَمْ یَنظُرُوا فِی مَلَکُوتِ السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا خَلَقَ اللّهُ مِن شَیْءٍ﴾ میفرماید بالاخره حالا قیامت برای شما ثابت نشده ولی قطعیالعدم هم که نیست شیء بالأخره احتمال میدهید بعد از مرگ یک خبری باشد خب اگر بعد از مرگ یک خبری بود چه میکنید و ﴿أَنْ عَسَی أَن یَکُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُم﴾ خب حالا شاید مردید از مرگ خبری هم بود ﴿فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَهُ یُؤْمِنُونَ﴾ شما اگر به قرآن ایمان نیاوردید به چه چیز میخواهید ایمان بیاورید پس بیندیشید خب آن تحریم تقلید از یک سو این تشویق به تفکر از سوی دیگر این ترقیب به نظریهپردازی در ملکوت سماوات و الارض از سویی دیگر جمع این 33 و 169 و 184 و 185 اینها نشان میدهد که ما را به برهان دعوت کرده ما را به تفکر برهانی فراخوانده و مانند آن در بخشهایی دیگر ما را به مسئله شهود دعوت کرده است آن آیهٴ 172 بود که جزء غرر آیات همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» بود فرمود: ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَی أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلَی شَهِدْنَا﴾ فرمود به اینکه آن صحنه را یاد بیاورید بالأخره یک صحنهای است که برای همگان بود و هم اکنون هست اینچنین نیست که یک امر تاریخی باشد و زمانمند باشد و گذشته باشد تا خیلیها بگویند ما یادمان نیست فرمود آن صحنه هم اکنون اگر درست بیندیشی یادت میآید وقتی یادت آمد خود آن صحنه و ساحت نزد تو حاضر میشود این نظیر قباله است که اگر فکر بکنی یادت میآید که امضا کردهاید هم اکنون به یاد میآید که گفتی و داری میگویی که بلی خب آن نشئه میشود نشئه فطرت این ﴿أَوَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا مَا بِصَاحِبِهِم مِن جِنَّةٍ﴾ میشود برهان ﴿أَوَ لَمْ یَنظُرُوا فِی مَلَکُوتِ السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ﴾ میشود برهان ﴿لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ﴾ ﴿یَتَفَکَّرُونَ﴾ و مانند آن میشود برهان آنچه که در آیهٴ 172 است میشود شهود و از آن به بعد نقل باید به احدهما مستند بشود اگر کسی برای ما بخواهد به عنوان حدیث تاریخ نقل چیزی نقل کند میگوییم از چه کسی گفتی به چه دلیل میگویی این به چه دلیل میگویی صحت نقل را اثبات میکند از چه کسی میگویی اعتبار منقول را ثابت میکند خود منقول از آن جهت که منقول است برای ما قابل اعتماد نیست مگر منقولعنهاش برهان باشد یا وحی معصومانه و کشف از آن جامع بین عقل و نقل در این بخشها به عنوان ما لم ینزّل برهاناً یاد میکنند میفرمایند به اینکه شما حرفی زدید شرکی ورزیدید که ذات اقدس الهی برهان برای شما نازل نکرد سلطان نازل نکرده است ﴿أَن تُشْرِکُوا بِاللّهِ مَا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانا﴾ این تعبیر در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آمده سلطان همان برهان است چون برهان مسلط بر وهم است مسلط بر خیال است و حاکم علی الاطلاق صحنهایست که ظهور پیدا کرده اگر در قلب کسی عقل حضور نداشته باشد سلطان یعنی برهان حضور نداشته باشد وهم میشود سلطان و پایینتر از وهم اگر در صحنه کسی وهم حاکم نبود خیال میشود سلطان اینکه قرآن کریم یک عده را مختال میداند مختال یعنی کسی که در حد خیال کار میکند منتها گاهی به صورت باب افتعال گاهی به صورت باب تفعل گاهی تخیل است گاهی اختیال ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ﴾ آن کسی که به جای اینکه عاقل باشد متخیلانه زندگی میکند او را میگویند مختال خوب اگر برهان نبود و نازلتر از آن حکم وهم نبود میافتد خیال، خیال میشود سلطان درونی این شخص ذات اقدس الهی فرمود آن سلطان واقعی که برهان است یا نقل مستند به شهود است ما که نازل نکردیم برای شما ﴿أَن تُشْرِکُوا بِاللّهِ مَا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانا﴾ سلطان همان برهان است خب پس گاهی ما را از تقلید منع میکند تحریم میکند مثل آن آیهای که مربوط به ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا﴾ است گاهی ما را به برهان فرا میخواند که جنبه مثبت است نه جنبه منفی مثل ﴿أَوَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا﴾ ﴿أَوَ لَمْ یَنظُرُوا فِی مَلَکُوتِ السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ﴾ گاهی ما را به شهود فرا میخواند نظیر و ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ﴾ و مانند آن گاهی ما را به نقل متکی به برهان یا به وحی دعوت میکند که جامع بین عقل و نقل است بین کشف و عقل است مثل ﴿یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَاناً وَأَنْ تَقُولُوا عَلَی اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾ خدا سلطان نازل نکرده اگر روی برهان عقلی باشد این جزء فیضهای نازل شده خداست و اگر روی دلیل شهودی هم باشد وحی باشد آن هم بالأخره ذات اقدس الهی نازل کرده است خب این میشود جامع و از جوامعالکلم است در بخشهای دیگر قرآن نظیر آیهٴ 179 هم آن امور منفی را که جمعبندی میکند همانطوری که در بخشهای مثبت امور مثبت جمعبندی میشود یعنی بین برهان عقلی و شهود معصومانه و نقل متکی به اینها که بالأخره همه اینها سلطانی است که «انزله الله سبحانه تعالی» یا بلاواسطه یا معالواسطه آن بلاواسطهاش فیض برهانی است که خدا افاضه میکند ﴿عَلَّمَ الإِنسَانَ﴾ یا وحیی است که ذات اقدس الهی نازل میکند نقل همانطوری که گفته شد در خط مقدم نیست در خط دوم و سوم است این نقل یا به عقل متکی است یا به وحی متکی آن هم بالأخره سلطانی است که انزله الله سبحانه و تعالی که اگر کسی دلیل نقلی معتبری یافت بر یک مطلبی این مِمّا أَنْزَلْ الله است این سلطان است این دلیل نقلی وقتی معتبر باشد حجت بین عبد و مولی است مِمّا أَنْزَلْ الله سُبْحانَهُ وَ تَعالى است خب پس دلیل عقلی معتبر شهود معتبر نقل مستند به احدهما اینها هم گاهی جمعبندی میکنند ذات اقدس الهی به عنوان سلطان در آن نقاط منفی اگر کسی عقل نداشت اگر کسی قلب نداشت اگر کسی گوشش بدهکار به نقل مستند به برهان نبود گوشش بدهکار نقل مستند به شهود نبود آنها را هم در بعد منفی جمعبندی میکند میفرماید اینها نه این است که این ابزار را نداشته باشند ما به اینها نداده باشیم اینها دارند و بهره نمیبرند در بحثهای مربوط به آیهٴ 179 آنجا اشاره شد که ذات اقدس الهی از این امور به عنوان قضیه سالبه یاد نمیکند به عنوان موجبه معدولة المحمول یاد میکند نمیگوید اینها دل ندارند چشم ندارند گوش ندارند لابد اینها سرمایههایی است که ما به اینها دادیم ﴿لَهُمْ قُلُوبٌ﴾ اما ﴿لاَیَفْقَهُونَ بِهَا﴾ این خیلی فرق دارد به اینکه ﴿لَیْسَ لَهُمْ قُلُوبٌ﴾ فرمود ما اینطور نیست که ابزار درک عقلی و نقلی را به آنها نداده باشیم اینها اگر بخواهند برهان اقامه بکنند وسیله را دادیم مشاهده کند از راه فطرت باز هم وسیله را دادیم بخواهند به نقل متکی به عقل بسنده کنند به عنوان سمع وسیله را به آنها دادیم بخواهند ببینند باور کنند معجزات را و مانند آن باز هم وسیله را به اینها دادیم اما اینها از هیچ کدام از این وسایل استفاده نمیکنند ﴿لَهُمْ قُلُوبٌ﴾ اما ﴿لاَیَفْقَهُونَ بِهَا﴾ ﴿وَلَهُمْ أَعْیُنٌ﴾ اما ﴿لاَیُبْصِرُونَ بِهَا﴾ ﴿وَ لَهُمْ آذانٌ﴾ اما ﴿لاَیَسْمَعُونَ بِهَا﴾ این.
پرسش ...
پاسخ: بدون عقل کسی به دنیا نمیآید اگر هم باشد آن حیوان بالفعل است و مکلف هم نیست دیگر عمده آن است که این جریان اینکه این فطرت به آن قلب عطیه الهی برای همگان هست این بسیاری از مشکلات را حل میکند مسئله خلود را این به بهترین وجه میتواند حل کند اگر یک کسی حتی بر مبنایی حرکت کرد که انسان نوع متوسط است و تحت این نوع انواع دیگر است و انسان با آن سیر جوهری اگر راه تباهی را طی کرده است واقعاً حیوان میشود آن وقت این سؤال بیپاسخ نمیماند خب حالا اگر کسی واقعاً حیوان شد ﴿أُولئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ واقعاً بوزینه شد بوزینه در بوزینگیاش خب لذت میبرد مثل سایر بوزینهها مگر بوزینههای عالم رنج میبرند از اینکه بوزینهاند همان نشاطها و لذتهایی که در نکاح و اکل و شرب یک طاووس و کبک است در بوزینه و مار و عقرب هم هست اینطور نیست که حالا طاووس از زندگیاش بیشتر از مار و عقرب لذت ببرد که او هم نکاح دارد این هم نکاح دارد او هم زاد و ولد دارد این هم زاد و ولد دارد آن هم آسایش و تفریح دارد این هم آسایش و تفریح دارد هیچ راهی برای اثبات اینکه حالا طاووس بهتر از عقرب زندگی میکند که نیست مشکل این است خب اگر کسی حالا مار شد عقرب یا گاو و گوسفند شد ﴿کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ شد هر کاری که انجام میدهد جزء لوازم این کار است و آثار همین طبیعت جوهری است این صغرا و آثار و عوارض و لوازم هر طبیعتی ملایم و گوارا برای آن طبیعت است این کبرا لذا هر کاری که مار و عقرب میکنند کیف میکنند ولو تولید سمّ باشد حالا راه اثبات عذاب میشود مشکل اما اگر نه یک راه فوقانی را انسان طی کرد که اینها که درنده خویند هتک حیثیت این و آن را به عهده دارند اینها مار میشوند اما با مارهای دیگر فرق دارند اینها انسانٌ حیةٌ اینها انسان میشود نوع متوسط چون انسان میشود نوع متوسط این حیّه میشود نوع آخر انسانیتش محفوظ چون انسانیتش محفوظ است آن ﴿لَهُمْ قُلُوبٌ﴾ که او استفاده نکرده ﴿لاَیَفْقَهُونَ بِهَا﴾ محفوظ است آن سمعی که استفاده نکرد محفوظ است آن بصری که استفاده نکرد محفوظ است الآن اینها هست وقتی که اینها هستند با مار و عقرب دیگر فرق میکنند مار ظاهرش مار است باطنش مار است جوهرٌ حساس نامٍ متحرکٍ بالارادةٍ حیةٍ همین اگر از انسان سؤال بکنند که این حیّه ما هی؟ بگوییم جوهرٌ نامِ حساس متحرک بالارادة لدّام خب اما اگر سؤال بکنند این انسان هتّاکی که به صورت مار درآمده ﴿أُولئِکَ کَاْلأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ ما هو؟ میگوییم انسان از همان بالا شروع میکنیم جوهر جسم نام حساس متحرک بالارادة ناطق حیةٌ یعنی همه آن سرمایهها را دارد منتها آن سرمایهها را مجبور است در راه نیش زدن به کار ببرد لذا دادش بلند است عذاب میبیند چون آن فطرت که از بین نرفت انسانیت که از بین نرفت این نیش زدنها با آن حیات حیوانی او هماهنگ است با انسانی او که هماهنگ نیست لذا عذاب دارد و قرآن نمیفرماید که اینها آن سرمایهها را از دست دادند چون میفرماید: ﴿لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾ اما فرمود آن سرمایهها هم اکنون هستند و مظلوماند مورد بهرهبرداری نیستند خب خیلی فرق است بین این که بفرماید اینها قلب ندارند یا قلبی که ما دادیم از بین بردند یا اینکه بفرمایند نه قلب دارند هم اکنون هم دارند اما از این بهره نمیبرند خب پس در بُعد مثبت آن آیات ما برمیگردد ﴿مَا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَاناً﴾ در بُعد منفی هم همین این کریمهٴ 179 سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» است فرمود اینها همه سرمایهها را دارند حالا اگر اهل برهان نبودند بالأخره اهل نقل هم باشند گوش بدهند ببینند اولیای الهی چه میگویند به آنها گوش دادیم ما سمع دارند اذن دارند ولی گوش نمیدهند بخواهند حرفهای آنها را بخوانند و مطالعه کنند چشم دارند ولی بهره نمیبرند خب.
پرسش ...
پاسخ: همینها کامل میشود بالأخره غالب مردم اگر کامل بشوند الآن شما ببینید اکثری مردم مشکل برهان و استدلال دارند اکثری مردم بالأخره آن توفیق را ندارند آن قدرت را ندارند آن فرصت را ندارند که از معارف الهی بهره ببرند برهانی فکر بکنند آن روز اینچنین میشود.
پرسش ...
پاسخ: بالأخره هر کدام باشد ظاهر قرآن او را هم میتواند روی مبنای این هم حرف نهایی خودش را بزند یعنی اگر هم ثابت شد که انسان نوع متوسط است و نوع اخیر نیست بر اساس حرکت جوهری انسان دارد سیر میکند و این تعبیرهای قرآن مجاز نیست سبّ و لعن نیست واقعاً یک عده حیوان میشوند ﴿کُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِینَ﴾ از این سنخ است ﴿فَتَأْتُونَ أَفْوَاجاً﴾ که فریقین از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل کردند یک عدهای به صورت حیوان در میآیند حق است اما اینچنین نیست که عدهای به صورت بوزینه در بیانید بشوند بوزینه فقط اینها انسانٌ قردٌ لذا عذاب میبینند میفهمند که بوزینه شدند و خجالت میکشند مسئله جنون هم همینطور است حالا اینطور نیست که رباخوار اگر در قیامت دیوانه محشور شد عذاب نبیند خب دیوانه چه عذابی دارد این همه دیوانههایی که در تیمارستانها هستند مگر عذاب میبینند؟ عذاب برای آدم بفهم است کسی که نفهمد کار خلاف میکند چه عذابی دارد؟ یک آدم فهیم اگر حرفی زده که مناسب نبود میبینید شرمنده میشود عرق میکند خجالت میکشد فوراً از مجلس بیرون میرود که من چرا این حرف را زدم خب حالا آدم دیوانه اگر یک حرفی بزند که منطقی نباشد که خجالت نمیکشد معذّب نیست اینکه درباره رباخواران فرمود به اینکه ﴿الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبَا لاَ یَقُومُونَ إِلاَّ کَمَا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ المَسِّ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا البَیْعُ مِثْلُ الرِّبَا﴾ اینها مخبّطانه قیام میکنند یعنی مجنون محضاند خب مجنون محض که معذّب نیست یا نه عاقلٌ مجنونٌ؟ میفهمند که دیوانهاند و چنین چیزی در دنیا نمونه ندارد و عذابشان شروع میشود هم در جنون اینطور است و هم در حیوانیت اینطور است میگویند این انسان نوع متوسط است تحته انواع اربعه زیر مجموعه آن انواع چهارگانه اصنافٌ عدیده این یا به سمت حیوانیت و شهوتهای حیوانی حرکت میکند در سطح بهیمهها بودند حرکت میکند میشود حیوان بعید یا درندهخویی و راهزنی و کشتار حرکت میکند میشود سبع یا نه در سیاستبازیها و به هم زدنها و نقشه کشیدنها و اینها میشود شیطان یا انشاءالله در راه فرشتهخویی حرکت میکنند میشود ملک انسانٌ ملکٌ نه اینکه حالا اگر ملک شد دیگر جسم نیست نه جسم است یک بیان خوبی مرحوم آقا سید نورالدین(رضوان الله علیه) دارد در همان اوایل جلد دوم تفسیر القرآن و العقل دارند در ذیل همان سورهٴ مبارکهٴ «انعام» بخشی که منکرین نبوت به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میگفتند که اگر شما اگر نبوت حق آن نبی باید فرشته باشد ایشان چون کتاب را در همان جبهه و جنگ نوشته خودش میفرماید به اینکه تنها کسی که در سفر ملازم من بود پسرم بود و تنها کتابی هم که دستم بود معالم بود که برای پسرم درس میگفتم و هیچ چیز نداشتم فقط در خدمت قرآن کریم بودم به این روی حافظه فراوانی که داشتند این دو سه جلد تفسیر را در جبهه جنگ بینالمللی نوشتهاند در آنجا میگویند به اینکه اینها حرفشان این است که آن پیغمبر باید فرشته باشد خب بله این فرشته است دیگر الآن خود وجود مبارک پیغمبر خاتم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ملکٌ منتها انسانٌ ملکٌ ظاهرش انسان است باطنش ملک است اینطور نیست که دارای تجرد محض باشد و (یاکل ویمشی فی الاسواق) را از دست بدهد خب غرض آن است که اگر آن مبنا هم درست باشد قرآن کریم حرف آخر را برای گفتن دارد اگر کسی آن راهها را نخواست طی بکند باز هم قرآن کریم راهی را ارائه میکند که عذاب را تثبیت بکند در چنین فضایی میفرماید به اینکه مسائل اخلاقیتان هم این باشد که ﴿خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلینَ﴾ حالا جا دارد لذت میکند این حرف که خدا بگوید: ﴿وَإِذَا قُرِئَ القُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا﴾ برابر قرآن حرف نزنید یا نه این این آیه فقط برای مجلس قرائت قرآن و مجلس ترحیم است میفرماید آقا شما چه حرفی در برابر وحی دارید هرچه باید بگویند ما گفتیم این راه ماست ببینید حرفهای ما برهانی است یا نه گوش بدهید ببینید ما چه آوردیم برای شما در برابر قرآن دیگر حرف نزنید ﴿وَإِذَا قُرِئَ القُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ﴾ خب خیلی فرق است به اینکه این آیه را انسان از بحثهای تفصیلی ببرد برای تجوید قرآن یا مجلس ختم فرمود این کتاب را من آوردم و بهترین حرفی که الآن برای گفتن دارید مسئله حکومت است و سیاست و میراث زمین این زمین برای من است یعنی ذات اقدس الهی فرمود، فرمود: ﴿إِنَّ الأَرْضَ لِلّهِ﴾ این یک، ﴿یُورِثُهَا مَنْ یَشَاءُ﴾ این دو، من باید اعراض کنم و من این را ملک شماها کردم که مستضعف و مؤمنید ﴿وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الأَرْضِ﴾ حالا آن بخشهای دیگر چون مطرح نیست در همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» که محل بحث است میفرماید به اینکه من این آیات را یعنی این زمین را برای شما مجهز کردم شما با فراگیری این گونه از مسائل نگذارید در خانه شما بیگانگان راه پیدا کنند در خانه شما بیگانه راه پیدا نکند آیهٴ 128 همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» این است که ﴿قَالَ مُوسَی لِقَوْمِهِ اسْتَعِینُوا بِاللّهِ وَاصْبِرُوا إِنَّ الأَرْضَ لِلّهِ﴾ این یک، ﴿یُورِثُهَا مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ﴾ این دو، آن من عباد کیست من یشاء کیست ﴿وَالعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ﴾ شما با مردان با تقوا هستید باشید زمین را به شما میدهد همین معنا را در آیهٴ 137 بازگو کرده فرمود به اینکه ما آنجا گفتیم که ﴿إِنَّ الأَرْضَ لِلّهِ یُورِثُهَا مَنْ یَشَاءُ﴾ بعضی اینکه جریان پیروزی موسای کلیم(سلام الله علیه) به دریا افتادن آل فرعون را تشریح کرد فرمود: ﴿وَأَوْرَثْنَا القَوْمَ الَّذِینَ کَانُوا یُسْتَضْعَفُونَ مَشَارِقَ الأَرْضِ وَمَغَارِبَهَا﴾ شرق و غرب آن فلات مصر را دادیم به اینها ﴿وَتَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ الحُسْنَی عَلَی بَنِی إِسْرَائِیلَ بِمَا صَبَرُوا وَدَمَّرْنَا مَاکَانَ یَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَقَوْمُهُ وَمَا کَانُوا یَعْرِشُونَ﴾ خب فرمود ما چنین سرزمینی که خانه شما قرار دادیم این سرزمین را ما به شماها واگذار میکنیم آیه 137 هم همین است و 129 و 128 هم همین زمینه را بازگو کرده حالا اگر یک چنین دینی را کسی عرضه کند بر جهان کمونیسم یک مارکس انگلسی پیدا میشود که بگوید دین افیون جامعه است؟ خب اگر موسای کلیم است اگر هارون(سلام الله علیهما) اگر مبارزات پیگیر اینهاست نسبت به مصری که وقتی ایران خواست جشن 2500 سالهاش را پشت سر بگذارد نماینده رسمی مصر گفته که من از کشوری که جشن شش هزار سالهاش پشت سر گذاشت به شما که در حال تدارک جشن 2500 ساله هستید تبریک میگویم خب آن تمدن آن سوابق درخشان مصر را قرآن کریم بازگو کرده همه اینها را ریخته در دریا فرمود زمین خانه خداست و این صاحبخانه شماها را دعوت کرده شما اهل تقلید نباشید اهل برهان باشید اهل اعتماد به وحی باشید اهل ﴿خُذِ العَفْوَ وَأْمُرْ بِالعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الجَاهِلِینَ﴾ باشید یک حرفی را المنار نقل میکند که خیلی صحت و سقمش قابل عهده گرفتن نیست بخشی به عهده ایشان وابسطه است ولی حرف فیالجمله بد نیست نه بالجمله ایشان میگوید این دیانتهای برهمیه آنکه در هند است برهما دارند برهمن دارند این دینهای بودائیسم اینها بنایشان بر تعذیب نفس و تحریم لذائذ دنیا و شکنجههای بدنی امثال ذلک است اول اینها آوردند مسیحیت هم به دنبال اینها راه افتادند رهبانیت را اختراع کردند بدعت گذاری کردند که قرآن دارد ﴿وَرَهْبَانِیَّةً ابْتَدَعُوهَا مَا کَتَبْنَاهَا عَلَیْهِمْ﴾ بنای آنها بر تعذیب نفس است آن قدر تندروی کردند که حتی در قیامت میگویند سخن از لذتهای جسمی مطرح نیست هر چه هست ـ معاذالله ـ همان لذتهای روحانی است نزد معاد روحانی پس آن حرف برهمیه از آغاز سخن تقلید ترساها در وسط سرانجام انکار معاد جسمانی از سوی سوم و حصر معاد در روحانیت اما قرآن در همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» تمام این بحثها پشت سر گذاشته فرمود به اینکه هرگز چیزی را که به عنوان لذائذ دنیاست نه ما تحریم کردیم نه به شما اجازه میدهیم که اینها را شما تحریم بکنید ﴿قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللّهِ الَّتِی﴾ این زینتی را که ذات اقدس الهی از زمین برای همگان خارج کرده است را چه کسی حرام کرده؟ بعد از اینکه فرمود: ﴿خُذُوا زِینَتَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِدٍ﴾ آن را یک راه فرمود بعد فرمود: ﴿قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الحَیَاةِ الدُّنْیَا خَالِصَةً یَوْمَ القِیَامَةِ﴾ فرمود اصلاً اینها برای مردان الهی و مردان مؤمن است در دنیا غیر مؤمنین سهیم هستند لکن در آخرت هیچ سهمی از اینگونه لذائذ برای غیر مؤمنین نیست خب این حرف این طرز تفکر که ﴿قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الحَیَاةِ الدُّنْیَا خَالِصَةً یَوْمَ القِیَامَةِ﴾ این حرف میتواند جلوی آیهٴ 31 به بعد سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» ﴿یَا بَنِیآدَمَ خُذُوا زِینَتَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَکُلُوا وَاشْرَبُوا وَلاَ تُسْرِفُوا إِنَّهُ لاَیُحِبُّ المُسْرِفِینَ ٭ قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾ منتها در حیات دنیا دیگران هم بالأخره بهرهای دارند ﴿خَالِصَةً یَوْمَ القِیَامَةِ﴾ اینها که در دنیا مؤمناند بهرههایی از این زینتها دارند دیگران هم سهیماند ولی خالصش در قیامت برای اینهاست ﴿کَذلِکَ نُفَصِّلُ الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ﴾ منتها آن زشتیها و گناهها محرم است ﴿إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّیَ الفَوَاحِشَ﴾ خب آن تعذیب نفس را امضا نکرده تزکیه نفس را امضا کرده یک بیان لطیفی سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبائی دارند در آن رسالة الولایة یا بحثهای دیگر که این ریاضت مراتضه هند یک ریاضت آسانی است خب اگر کسی برای اینکه گرفتار نگاه به نامحرم نشود دست به اختصا بزند این یک رنج یک ساعته است که بعد میشود خواجه اما اگر کسی این ابزار میل به گناه را داشته باشد تا آخر عمر با این مبارزه کند و گناه نکند آن هنر است فرمود اینها به دنبال کار آسان میگردند آنکه شارح مقدس آورد حفظ این نظام است از یک سو و آن مجاهدت پیگیر و مداومت از سویی دیگر خصی شدن که کمال نیست به ﴿قُلْ لِلْمُؤْمِنینَ﴾ عمل کردن در طول عمر کمال است این از بیانات نورانی سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبائی است خب میفرماید به اینکه تعذیب نفس برای چه تزکیه مهم است نه تعذیب نفس بالأخره شما از این نعم استفاده نکردید حیوانات استفاده میکنند این طور نیست که حالا سیب و گلابی را ما ببریم آسمان که شما نخوردید این را حیوان میخورد ولی حلالش برای شما تعذیب نفس این روا نیست ﴿کُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفینَ﴾ ﴿قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینَةَ اللّهِ الَّتی أَخْرَجَ﴾ این را برای شما خلق کردند اصولاً این گلها را شما نبوییدید زنبور عسل میبوید از عسل زنبور عسل شما استفاده نکردید آن کفتار استفاده میکند خب این بالأخره میرود روی کوهها و روی سنگها و ما یعرشون ﴿مِنَ الْجِبالِ﴾ و آن خرسها میآیند میخورند این طور نیست که ما حالا جلوی زنبور عسل را بگیریم بگوییم شما عسل نکردی که عسل حلال تهیه بکن میل بکن این ضرر ندارد اما بگذار در جانت جز طیب و طاهر نگذرد این مهم است خب پس راه تهذیب نفس باز است راه تزکیه هم باز است آن تعذیب نفس را تحریم کرده تزکیه نفس را ایجاب کرده نه راه برهمیه درست است نه رهبانیت فرمود: «رهبانیة امتی فی جهاد فی سبیل الله» این هست نه سرانجام انکار معاد جسمانی تام است هم مسئله دنیا تأمین است هم مسئله آخرت.
«و الحمد لله رب العالمین»
قرآن کریم مخصوصاً در سور مکی برای هدایت مردم و معارف الهی مهمترین کاری که کرد کار فرهنگی بود
راه اساسی برای معرفت: عقل برهانی یا شهود معصومانه.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِذَا قُرِئَ القُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُون ٭ وَاذْکُر رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَخِیفَةً وَدُونَ الجَهْرِ مِنَ القَوْلِ بِالغُدُوِّ والآصَالِ وَلاَ تَکُن مِنَ الغَافِلِین ٭ إِنَّ الَّذِینَ عِندَ رَبِّکَ لاَیَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَیُسَبِّحُونَهُ وَلَهُ یَسْجُدُونَ﴾
در جمعبندی پایانی سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» به این نتیجه رسیدیم که ذات اقدس الهی در بخشهای قرآن کریم مخصوصاً در سور مکی برای هدایت مردم و معارف الهی مهمترین کاری که کرد کار فرهنگی بود اولاً تقلید را بر آنها تحریم کرده است مگر تقلیدی که به عقل تکیه کند بعد راههای معرفت را مشخص کرد که هم برهان عقل است هم شهود معصومانه است و هم نقل متکی به عقل و وحی است این چهار کار را کرده اولاً مانعزدایی کرده آن تحجر و جمود و تقلید را تحریم کرده بعد هم فرمود راه اساسی برای معرفت بیش از دو چیز نیست یا عقل برهانی است یا شهود معصومانه عقل برهانی را جداگانه یاد کرد و شهود را هم جداگانه یاد کرد این سه کار پس تحریم تقدیر و تحجر از یک سو دعوت به برهان قطعی و عقلی از سوی دوم هدایت و کشف شهود معصومانه از سوی سوم و بر بخش پایانی بخش چهارم دلیل نقلی است که نقل یا باید متکی به عقل باشد یا متکی به وحی از نظر معرفتشناسی نقل و دلیل نقلی در خط مقدم نیست همیشه نقل در پشت سنگر عقل است یا پشت سنگر وحی نقل از آن جهت که نقل است حجت نیست یعنی اگر به ما بگویند چون فلان کس گفت اینچنین است اگر تکیهگاه و پشتوانه برهانی یا شهودی نداشته باشد به تقلید برمیگردد و اگر پشتوانه شهودی یا برهانی داشته باشد به عقل برمیگردد پس نقلی معتبر است که آن منقولعنه یا عقل باشد یا وحی یعنی یا انسان از برهان عقلی حکایت بکند یا از وحی معصومانه و شهود معصومانه حکایت بکند آن محکیعنه آن منقولعنه اگر برهان قطعی بود چنین منقولی معتبر است و اگر وحی معصومانه بود چنین منقولی معتبر است منتها راه نقل البته با وثوق باشد یا انسان یقین دارد که این ناقل درست میگوید یا یقین ریاضی ندارد یعنی طمأنینه حضور دارد شرایط نقل از بحث ما بیرون است این منقول وقتی معتبر است که منقولعنهاش یا برهان باشد یا وحی بنابراین همیشه از نظر بحثهای معرفتشناسی نقل در خط مقدم نیست نقل در پشت سنگر است پشتوانه نقل یا برهان است یا شهود همه این راهها را ذات اقدس الهی در این سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» مشخص کرد با اصرار زیاد این چهار راه را در چهار بخش قرآن کریم تشریح کرد در جریان غذاهای جسمی و آب نوشیدن برای اینکه اگر انسان غذا نخورد میمیرد آب ننوشد میمیرد خب این تقریباً یک امر تا حدودی روشنی است و این را هم قرآن کریم بیش از یک بار نفرمود فرمود در همین سورهٴ مبارکهٴ ﴿کُلُوا وَاشْرَبُوا وَلاَ تُسْرِفُوا إِنَّهُ لاَیُحِبُّ المُسْرِفِین﴾ اما غذای فکری که اگر آدم آن را نخورد جانش میمیرد و این کوثر معرفت را ننوشد روحش میمیرد این را در این عناصر محوری چهارگانه تبیین کرده است یعنی جلوی تقلید را کاملاً گرفت دعوت جدی کرده برهان عقلی دعوت جدی کرد به شهود و دعوت جدی کرد به نقل وابسته به برهان شهود این چهار راه را انجام داد برای اینکه کار انبیا(علیه السلام) عموماً و کار وجود مبارک پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خصوصاً یک کار فکری است وقتی یک کار فکری فرهنگی است ناچار است از این عناصر محوری چهارگانه مدد بگیرد در بخش اول که جلوی تقلید را به شدت گرفت بحثهایی دیگر که در سور دیگر است البته بحث خاص خودشان را دارند الآن ما در تفسیر قرآن بحث نمیکنیم که از باب الباب یفسر بعضه بعضاً آیات دیگر کمک بگیریم داریم جمعبندی میکنیم تفسیر ارائه شده را لذا فقط باید ببینیم این سورهٴ «اعراف» چه میگوید اگر ما خواستیم در یک زمینهای آیهای را مورد بحث قرار بدهیم از باب اینکه «القرآن یفسر بعضه بعضا» مانند آن از شواهد آیات دیگر استمداد بکنیم یک از روایات مدد بگیریم دو آن بحثها سر جای خود و گذشت از آنها فراغت حاصل شد الآن در جمعبندی نهایی است در جمعبندی نهایی فقط باید ببینیم سورهٴ «اعراف» چه میگوید نه با سایر سور کار داریم نه با روایات کار داریم چون در تک تک این آیات بحث شده هم از آیات دیگر کمک گرفته شد هم از روایات الآن باید میخواهیم ببینیم پیام جامع سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» که خودش جزء جوامعالکلم است چیست برای آنکه آن نهان و نهاد فرهنگی را بنیانگذاری کند اول آمده غبارروبی کرده همانطوری که در مسائل تهذیب نفس میگویند اول تخلیه است بعد تحلیه و تجلیه و امثال ذلک اینجا هم اول آمده تقلیدزدایی کرده در آیهٴ 28 سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» فرمود: ﴿وَإِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً قَالُوا وَجَدْنَا عَلَیْهَا آبَاءَنَا وَاللّهُ أَمَرَنَا بِهَا﴾ اگر یک کار زشتی انجام بدهند به استناد اینکه امر سنتی است و نیاکان ما انجام میدادند و ما هم انجام میدهیم تکیه میکنیم ﴿قُلْ إِنَّ اللّهَ لاَیَأْمُرُ بِالفَحْشَاءِ أَتَقُولُونَ عَلَی اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾ خب تکیه به سنت قومی نیاکان را که خدا نگفته امضا نکرده این حرف را و چنین کاری را هم خدا دستور نداده چرا حرفی که نمیدانید میگویید پس سخن جاهلانه ممنوع است و این تقلید جهل است ﴿أَتَقُولُونَ عَلَی اللَّهِ مَا لاَ تَعْلَمُون ٭ قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالقِسْطِ وَأَقِیمُوا وُجُوهَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ کَمَا بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ﴾ اگر بخواهید از این معارف ترفیع ببندید به مراکز مذهب آشنا بشوید چون آنجا هم تعلیم کتاب و حکمت است هم تذکیه نفوس بعد همین مطلب را که دعوت به برهان و استدلال است گذشته از این که در آیات فراوان همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» به عنوان ﴿لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ﴾ ﴿لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ﴾ ﴿أَ فَلا تَتَفَکَّرُونَ﴾ ﴿أَ فَلا تَعْقِلُونَ﴾ و مانند آن آمده به صورت باز دعوت به تفکر در متن آیه قرار گرفته و آن آیهٴ 128 همین سورهٴ مبارکهٴ است 128 درباره آن میراث رسول اکرم است 169، 184 و 185، 169 را که ملاحظه بفرمایید این است ﴿فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُوا الکِتَابَ یَأْخُذُونَ عَرَضَ هذَا الأَدْنَی وَیَقُولُونَ سَیُغْفَرُ لَنَا وَإِن یَأْتِهِمْ عَرَضٌ مِثْلُهُ یَأْخُذُوهُ﴾ بعد آن وقت اصل کلی را به این صورت ذکر میکند میفرماید: ﴿أَلَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ مِیثَاقُ الکِتَابِ أَن لاَیَقُولُوا عَلَی اللّهِ إِلَّا الحَقَّ﴾ مگر بنا نشد شما حرف جاهلان را نزنید تا چیزی را نمیدانید نگویید چیزی برای شما معلوم نشد و قطعی نشد به خدا اسناد ندهید این تعهد خداست از شما گرفته است ﴿أَلَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ مِیثَاقُ الکِتَابِ أَن لاَیَقُولُوا عَلَی اللّهِ إِلَّا الحَقَّ﴾ تصدیق به این تصور ممنوع است تکذیب به این تصور ممنوع است 184 و 185 هم مشابه همین مضمون را درباره دعوت به علم و دانش دارد آیهٴ 184 این است ﴿أَوَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا مَا بِصَاحِبِهِم مِن جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ مُبِینٌ﴾ فرمود اگر شما فکر میکردید وحیشناس میشدید میفهمیدید این را وحی آورده سخن از جنون نیست سخن از سحر و کهانت و امثال ذلک نیست بعد به صورت جامعتر در آیهٴ 185 فرمود: ﴿أَوَ لَمْ یَنظُرُوا فِی مَلَکُوتِ السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا خَلَقَ اللّهُ مِن شَیْءٍ﴾ میفرماید بالاخره حالا قیامت برای شما ثابت نشده ولی قطعیالعدم هم که نیست شیء بالأخره احتمال میدهید بعد از مرگ یک خبری باشد خب اگر بعد از مرگ یک خبری بود چه میکنید و ﴿أَنْ عَسَی أَن یَکُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُم﴾ خب حالا شاید مردید از مرگ خبری هم بود ﴿فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَهُ یُؤْمِنُونَ﴾ شما اگر به قرآن ایمان نیاوردید به چه چیز میخواهید ایمان بیاورید پس بیندیشید خب آن تحریم تقلید از یک سو این تشویق به تفکر از سوی دیگر این ترقیب به نظریهپردازی در ملکوت سماوات و الارض از سویی دیگر جمع این 33 و 169 و 184 و 185 اینها نشان میدهد که ما را به برهان دعوت کرده ما را به تفکر برهانی فراخوانده و مانند آن در بخشهایی دیگر ما را به مسئله شهود دعوت کرده است آن آیهٴ 172 بود که جزء غرر آیات همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» بود فرمود: ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَی أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلَی شَهِدْنَا﴾ فرمود به اینکه آن صحنه را یاد بیاورید بالأخره یک صحنهای است که برای همگان بود و هم اکنون هست اینچنین نیست که یک امر تاریخی باشد و زمانمند باشد و گذشته باشد تا خیلیها بگویند ما یادمان نیست فرمود آن صحنه هم اکنون اگر درست بیندیشی یادت میآید وقتی یادت آمد خود آن صحنه و ساحت نزد تو حاضر میشود این نظیر قباله است که اگر فکر بکنی یادت میآید که امضا کردهاید هم اکنون به یاد میآید که گفتی و داری میگویی که بلی خب آن نشئه میشود نشئه فطرت این ﴿أَوَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا مَا بِصَاحِبِهِم مِن جِنَّةٍ﴾ میشود برهان ﴿أَوَ لَمْ یَنظُرُوا فِی مَلَکُوتِ السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ﴾ میشود برهان ﴿لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ﴾ ﴿یَتَفَکَّرُونَ﴾ و مانند آن میشود برهان آنچه که در آیهٴ 172 است میشود شهود و از آن به بعد نقل باید به احدهما مستند بشود اگر کسی برای ما بخواهد به عنوان حدیث تاریخ نقل چیزی نقل کند میگوییم از چه کسی گفتی به چه دلیل میگویی این به چه دلیل میگویی صحت نقل را اثبات میکند از چه کسی میگویی اعتبار منقول را ثابت میکند خود منقول از آن جهت که منقول است برای ما قابل اعتماد نیست مگر منقولعنهاش برهان باشد یا وحی معصومانه و کشف از آن جامع بین عقل و نقل در این بخشها به عنوان ما لم ینزّل برهاناً یاد میکنند میفرمایند به اینکه شما حرفی زدید شرکی ورزیدید که ذات اقدس الهی برهان برای شما نازل نکرد سلطان نازل نکرده است ﴿أَن تُشْرِکُوا بِاللّهِ مَا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانا﴾ این تعبیر در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آمده سلطان همان برهان است چون برهان مسلط بر وهم است مسلط بر خیال است و حاکم علی الاطلاق صحنهایست که ظهور پیدا کرده اگر در قلب کسی عقل حضور نداشته باشد سلطان یعنی برهان حضور نداشته باشد وهم میشود سلطان و پایینتر از وهم اگر در صحنه کسی وهم حاکم نبود خیال میشود سلطان اینکه قرآن کریم یک عده را مختال میداند مختال یعنی کسی که در حد خیال کار میکند منتها گاهی به صورت باب افتعال گاهی به صورت باب تفعل گاهی تخیل است گاهی اختیال ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ﴾ آن کسی که به جای اینکه عاقل باشد متخیلانه زندگی میکند او را میگویند مختال خوب اگر برهان نبود و نازلتر از آن حکم وهم نبود میافتد خیال، خیال میشود سلطان درونی این شخص ذات اقدس الهی فرمود آن سلطان واقعی که برهان است یا نقل مستند به شهود است ما که نازل نکردیم برای شما ﴿أَن تُشْرِکُوا بِاللّهِ مَا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانا﴾ سلطان همان برهان است خب پس گاهی ما را از تقلید منع میکند تحریم میکند مثل آن آیهای که مربوط به ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا﴾ است گاهی ما را به برهان فرا میخواند که جنبه مثبت است نه جنبه منفی مثل ﴿أَوَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا﴾ ﴿أَوَ لَمْ یَنظُرُوا فِی مَلَکُوتِ السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ﴾ گاهی ما را به شهود فرا میخواند نظیر و ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ﴾ و مانند آن گاهی ما را به نقل متکی به برهان یا به وحی دعوت میکند که جامع بین عقل و نقل است بین کشف و عقل است مثل ﴿یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَاناً وَأَنْ تَقُولُوا عَلَی اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾ خدا سلطان نازل نکرده اگر روی برهان عقلی باشد این جزء فیضهای نازل شده خداست و اگر روی دلیل شهودی هم باشد وحی باشد آن هم بالأخره ذات اقدس الهی نازل کرده است خب این میشود جامع و از جوامعالکلم است در بخشهای دیگر قرآن نظیر آیهٴ 179 هم آن امور منفی را که جمعبندی میکند همانطوری که در بخشهای مثبت امور مثبت جمعبندی میشود یعنی بین برهان عقلی و شهود معصومانه و نقل متکی به اینها که بالأخره همه اینها سلطانی است که «انزله الله سبحانه تعالی» یا بلاواسطه یا معالواسطه آن بلاواسطهاش فیض برهانی است که خدا افاضه میکند ﴿عَلَّمَ الإِنسَانَ﴾ یا وحیی است که ذات اقدس الهی نازل میکند نقل همانطوری که گفته شد در خط مقدم نیست در خط دوم و سوم است این نقل یا به عقل متکی است یا به وحی متکی آن هم بالأخره سلطانی است که انزله الله سبحانه و تعالی که اگر کسی دلیل نقلی معتبری یافت بر یک مطلبی این مِمّا أَنْزَلْ الله است این سلطان است این دلیل نقلی وقتی معتبر باشد حجت بین عبد و مولی است مِمّا أَنْزَلْ الله سُبْحانَهُ وَ تَعالى است خب پس دلیل عقلی معتبر شهود معتبر نقل مستند به احدهما اینها هم گاهی جمعبندی میکنند ذات اقدس الهی به عنوان سلطان در آن نقاط منفی اگر کسی عقل نداشت اگر کسی قلب نداشت اگر کسی گوشش بدهکار به نقل مستند به برهان نبود گوشش بدهکار نقل مستند به شهود نبود آنها را هم در بعد منفی جمعبندی میکند میفرماید اینها نه این است که این ابزار را نداشته باشند ما به اینها نداده باشیم اینها دارند و بهره نمیبرند در بحثهای مربوط به آیهٴ 179 آنجا اشاره شد که ذات اقدس الهی از این امور به عنوان قضیه سالبه یاد نمیکند به عنوان موجبه معدولة المحمول یاد میکند نمیگوید اینها دل ندارند چشم ندارند گوش ندارند لابد اینها سرمایههایی است که ما به اینها دادیم ﴿لَهُمْ قُلُوبٌ﴾ اما ﴿لاَیَفْقَهُونَ بِهَا﴾ این خیلی فرق دارد به اینکه ﴿لَیْسَ لَهُمْ قُلُوبٌ﴾ فرمود ما اینطور نیست که ابزار درک عقلی و نقلی را به آنها نداده باشیم اینها اگر بخواهند برهان اقامه بکنند وسیله را دادیم مشاهده کند از راه فطرت باز هم وسیله را دادیم بخواهند به نقل متکی به عقل بسنده کنند به عنوان سمع وسیله را به آنها دادیم بخواهند ببینند باور کنند معجزات را و مانند آن باز هم وسیله را به اینها دادیم اما اینها از هیچ کدام از این وسایل استفاده نمیکنند ﴿لَهُمْ قُلُوبٌ﴾ اما ﴿لاَیَفْقَهُونَ بِهَا﴾ ﴿وَلَهُمْ أَعْیُنٌ﴾ اما ﴿لاَیُبْصِرُونَ بِهَا﴾ ﴿وَ لَهُمْ آذانٌ﴾ اما ﴿لاَیَسْمَعُونَ بِهَا﴾ این.
پرسش ...
پاسخ: بدون عقل کسی به دنیا نمیآید اگر هم باشد آن حیوان بالفعل است و مکلف هم نیست دیگر عمده آن است که این جریان اینکه این فطرت به آن قلب عطیه الهی برای همگان هست این بسیاری از مشکلات را حل میکند مسئله خلود را این به بهترین وجه میتواند حل کند اگر یک کسی حتی بر مبنایی حرکت کرد که انسان نوع متوسط است و تحت این نوع انواع دیگر است و انسان با آن سیر جوهری اگر راه تباهی را طی کرده است واقعاً حیوان میشود آن وقت این سؤال بیپاسخ نمیماند خب حالا اگر کسی واقعاً حیوان شد ﴿أُولئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ واقعاً بوزینه شد بوزینه در بوزینگیاش خب لذت میبرد مثل سایر بوزینهها مگر بوزینههای عالم رنج میبرند از اینکه بوزینهاند همان نشاطها و لذتهایی که در نکاح و اکل و شرب یک طاووس و کبک است در بوزینه و مار و عقرب هم هست اینطور نیست که حالا طاووس از زندگیاش بیشتر از مار و عقرب لذت ببرد که او هم نکاح دارد این هم نکاح دارد او هم زاد و ولد دارد این هم زاد و ولد دارد آن هم آسایش و تفریح دارد این هم آسایش و تفریح دارد هیچ راهی برای اثبات اینکه حالا طاووس بهتر از عقرب زندگی میکند که نیست مشکل این است خب اگر کسی حالا مار شد عقرب یا گاو و گوسفند شد ﴿کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ شد هر کاری که انجام میدهد جزء لوازم این کار است و آثار همین طبیعت جوهری است این صغرا و آثار و عوارض و لوازم هر طبیعتی ملایم و گوارا برای آن طبیعت است این کبرا لذا هر کاری که مار و عقرب میکنند کیف میکنند ولو تولید سمّ باشد حالا راه اثبات عذاب میشود مشکل اما اگر نه یک راه فوقانی را انسان طی کرد که اینها که درنده خویند هتک حیثیت این و آن را به عهده دارند اینها مار میشوند اما با مارهای دیگر فرق دارند اینها انسانٌ حیةٌ اینها انسان میشود نوع متوسط چون انسان میشود نوع متوسط این حیّه میشود نوع آخر انسانیتش محفوظ چون انسانیتش محفوظ است آن ﴿لَهُمْ قُلُوبٌ﴾ که او استفاده نکرده ﴿لاَیَفْقَهُونَ بِهَا﴾ محفوظ است آن سمعی که استفاده نکرد محفوظ است آن بصری که استفاده نکرد محفوظ است الآن اینها هست وقتی که اینها هستند با مار و عقرب دیگر فرق میکنند مار ظاهرش مار است باطنش مار است جوهرٌ حساس نامٍ متحرکٍ بالارادةٍ حیةٍ همین اگر از انسان سؤال بکنند که این حیّه ما هی؟ بگوییم جوهرٌ نامِ حساس متحرک بالارادة لدّام خب اما اگر سؤال بکنند این انسان هتّاکی که به صورت مار درآمده ﴿أُولئِکَ کَاْلأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ ما هو؟ میگوییم انسان از همان بالا شروع میکنیم جوهر جسم نام حساس متحرک بالارادة ناطق حیةٌ یعنی همه آن سرمایهها را دارد منتها آن سرمایهها را مجبور است در راه نیش زدن به کار ببرد لذا دادش بلند است عذاب میبیند چون آن فطرت که از بین نرفت انسانیت که از بین نرفت این نیش زدنها با آن حیات حیوانی او هماهنگ است با انسانی او که هماهنگ نیست لذا عذاب دارد و قرآن نمیفرماید که اینها آن سرمایهها را از دست دادند چون میفرماید: ﴿لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾ اما فرمود آن سرمایهها هم اکنون هستند و مظلوماند مورد بهرهبرداری نیستند خب خیلی فرق است بین این که بفرماید اینها قلب ندارند یا قلبی که ما دادیم از بین بردند یا اینکه بفرمایند نه قلب دارند هم اکنون هم دارند اما از این بهره نمیبرند خب پس در بُعد مثبت آن آیات ما برمیگردد ﴿مَا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَاناً﴾ در بُعد منفی هم همین این کریمهٴ 179 سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» است فرمود اینها همه سرمایهها را دارند حالا اگر اهل برهان نبودند بالأخره اهل نقل هم باشند گوش بدهند ببینند اولیای الهی چه میگویند به آنها گوش دادیم ما سمع دارند اذن دارند ولی گوش نمیدهند بخواهند حرفهای آنها را بخوانند و مطالعه کنند چشم دارند ولی بهره نمیبرند خب.
پرسش ...
پاسخ: همینها کامل میشود بالأخره غالب مردم اگر کامل بشوند الآن شما ببینید اکثری مردم مشکل برهان و استدلال دارند اکثری مردم بالأخره آن توفیق را ندارند آن قدرت را ندارند آن فرصت را ندارند که از معارف الهی بهره ببرند برهانی فکر بکنند آن روز اینچنین میشود.
پرسش ...
پاسخ: بالأخره هر کدام باشد ظاهر قرآن او را هم میتواند روی مبنای این هم حرف نهایی خودش را بزند یعنی اگر هم ثابت شد که انسان نوع متوسط است و نوع اخیر نیست بر اساس حرکت جوهری انسان دارد سیر میکند و این تعبیرهای قرآن مجاز نیست سبّ و لعن نیست واقعاً یک عده حیوان میشوند ﴿کُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِینَ﴾ از این سنخ است ﴿فَتَأْتُونَ أَفْوَاجاً﴾ که فریقین از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل کردند یک عدهای به صورت حیوان در میآیند حق است اما اینچنین نیست که عدهای به صورت بوزینه در بیانید بشوند بوزینه فقط اینها انسانٌ قردٌ لذا عذاب میبینند میفهمند که بوزینه شدند و خجالت میکشند مسئله جنون هم همینطور است حالا اینطور نیست که رباخوار اگر در قیامت دیوانه محشور شد عذاب نبیند خب دیوانه چه عذابی دارد این همه دیوانههایی که در تیمارستانها هستند مگر عذاب میبینند؟ عذاب برای آدم بفهم است کسی که نفهمد کار خلاف میکند چه عذابی دارد؟ یک آدم فهیم اگر حرفی زده که مناسب نبود میبینید شرمنده میشود عرق میکند خجالت میکشد فوراً از مجلس بیرون میرود که من چرا این حرف را زدم خب حالا آدم دیوانه اگر یک حرفی بزند که منطقی نباشد که خجالت نمیکشد معذّب نیست اینکه درباره رباخواران فرمود به اینکه ﴿الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبَا لاَ یَقُومُونَ إِلاَّ کَمَا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ المَسِّ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا البَیْعُ مِثْلُ الرِّبَا﴾ اینها مخبّطانه قیام میکنند یعنی مجنون محضاند خب مجنون محض که معذّب نیست یا نه عاقلٌ مجنونٌ؟ میفهمند که دیوانهاند و چنین چیزی در دنیا نمونه ندارد و عذابشان شروع میشود هم در جنون اینطور است و هم در حیوانیت اینطور است میگویند این انسان نوع متوسط است تحته انواع اربعه زیر مجموعه آن انواع چهارگانه اصنافٌ عدیده این یا به سمت حیوانیت و شهوتهای حیوانی حرکت میکند در سطح بهیمهها بودند حرکت میکند میشود حیوان بعید یا درندهخویی و راهزنی و کشتار حرکت میکند میشود سبع یا نه در سیاستبازیها و به هم زدنها و نقشه کشیدنها و اینها میشود شیطان یا انشاءالله در راه فرشتهخویی حرکت میکنند میشود ملک انسانٌ ملکٌ نه اینکه حالا اگر ملک شد دیگر جسم نیست نه جسم است یک بیان خوبی مرحوم آقا سید نورالدین(رضوان الله علیه) دارد در همان اوایل جلد دوم تفسیر القرآن و العقل دارند در ذیل همان سورهٴ مبارکهٴ «انعام» بخشی که منکرین نبوت به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میگفتند که اگر شما اگر نبوت حق آن نبی باید فرشته باشد ایشان چون کتاب را در همان جبهه و جنگ نوشته خودش میفرماید به اینکه تنها کسی که در سفر ملازم من بود پسرم بود و تنها کتابی هم که دستم بود معالم بود که برای پسرم درس میگفتم و هیچ چیز نداشتم فقط در خدمت قرآن کریم بودم به این روی حافظه فراوانی که داشتند این دو سه جلد تفسیر را در جبهه جنگ بینالمللی نوشتهاند در آنجا میگویند به اینکه اینها حرفشان این است که آن پیغمبر باید فرشته باشد خب بله این فرشته است دیگر الآن خود وجود مبارک پیغمبر خاتم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ملکٌ منتها انسانٌ ملکٌ ظاهرش انسان است باطنش ملک است اینطور نیست که دارای تجرد محض باشد و (یاکل ویمشی فی الاسواق) را از دست بدهد خب غرض آن است که اگر آن مبنا هم درست باشد قرآن کریم حرف آخر را برای گفتن دارد اگر کسی آن راهها را نخواست طی بکند باز هم قرآن کریم راهی را ارائه میکند که عذاب را تثبیت بکند در چنین فضایی میفرماید به اینکه مسائل اخلاقیتان هم این باشد که ﴿خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلینَ﴾ حالا جا دارد لذت میکند این حرف که خدا بگوید: ﴿وَإِذَا قُرِئَ القُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا﴾ برابر قرآن حرف نزنید یا نه این این آیه فقط برای مجلس قرائت قرآن و مجلس ترحیم است میفرماید آقا شما چه حرفی در برابر وحی دارید هرچه باید بگویند ما گفتیم این راه ماست ببینید حرفهای ما برهانی است یا نه گوش بدهید ببینید ما چه آوردیم برای شما در برابر قرآن دیگر حرف نزنید ﴿وَإِذَا قُرِئَ القُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ﴾ خب خیلی فرق است به اینکه این آیه را انسان از بحثهای تفصیلی ببرد برای تجوید قرآن یا مجلس ختم فرمود این کتاب را من آوردم و بهترین حرفی که الآن برای گفتن دارید مسئله حکومت است و سیاست و میراث زمین این زمین برای من است یعنی ذات اقدس الهی فرمود، فرمود: ﴿إِنَّ الأَرْضَ لِلّهِ﴾ این یک، ﴿یُورِثُهَا مَنْ یَشَاءُ﴾ این دو، من باید اعراض کنم و من این را ملک شماها کردم که مستضعف و مؤمنید ﴿وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الأَرْضِ﴾ حالا آن بخشهای دیگر چون مطرح نیست در همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» که محل بحث است میفرماید به اینکه من این آیات را یعنی این زمین را برای شما مجهز کردم شما با فراگیری این گونه از مسائل نگذارید در خانه شما بیگانگان راه پیدا کنند در خانه شما بیگانه راه پیدا نکند آیهٴ 128 همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» این است که ﴿قَالَ مُوسَی لِقَوْمِهِ اسْتَعِینُوا بِاللّهِ وَاصْبِرُوا إِنَّ الأَرْضَ لِلّهِ﴾ این یک، ﴿یُورِثُهَا مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ﴾ این دو، آن من عباد کیست من یشاء کیست ﴿وَالعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ﴾ شما با مردان با تقوا هستید باشید زمین را به شما میدهد همین معنا را در آیهٴ 137 بازگو کرده فرمود به اینکه ما آنجا گفتیم که ﴿إِنَّ الأَرْضَ لِلّهِ یُورِثُهَا مَنْ یَشَاءُ﴾ بعضی اینکه جریان پیروزی موسای کلیم(سلام الله علیه) به دریا افتادن آل فرعون را تشریح کرد فرمود: ﴿وَأَوْرَثْنَا القَوْمَ الَّذِینَ کَانُوا یُسْتَضْعَفُونَ مَشَارِقَ الأَرْضِ وَمَغَارِبَهَا﴾ شرق و غرب آن فلات مصر را دادیم به اینها ﴿وَتَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ الحُسْنَی عَلَی بَنِی إِسْرَائِیلَ بِمَا صَبَرُوا وَدَمَّرْنَا مَاکَانَ یَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَقَوْمُهُ وَمَا کَانُوا یَعْرِشُونَ﴾ خب فرمود ما چنین سرزمینی که خانه شما قرار دادیم این سرزمین را ما به شماها واگذار میکنیم آیه 137 هم همین است و 129 و 128 هم همین زمینه را بازگو کرده حالا اگر یک چنین دینی را کسی عرضه کند بر جهان کمونیسم یک مارکس انگلسی پیدا میشود که بگوید دین افیون جامعه است؟ خب اگر موسای کلیم است اگر هارون(سلام الله علیهما) اگر مبارزات پیگیر اینهاست نسبت به مصری که وقتی ایران خواست جشن 2500 سالهاش را پشت سر بگذارد نماینده رسمی مصر گفته که من از کشوری که جشن شش هزار سالهاش پشت سر گذاشت به شما که در حال تدارک جشن 2500 ساله هستید تبریک میگویم خب آن تمدن آن سوابق درخشان مصر را قرآن کریم بازگو کرده همه اینها را ریخته در دریا فرمود زمین خانه خداست و این صاحبخانه شماها را دعوت کرده شما اهل تقلید نباشید اهل برهان باشید اهل اعتماد به وحی باشید اهل ﴿خُذِ العَفْوَ وَأْمُرْ بِالعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الجَاهِلِینَ﴾ باشید یک حرفی را المنار نقل میکند که خیلی صحت و سقمش قابل عهده گرفتن نیست بخشی به عهده ایشان وابسطه است ولی حرف فیالجمله بد نیست نه بالجمله ایشان میگوید این دیانتهای برهمیه آنکه در هند است برهما دارند برهمن دارند این دینهای بودائیسم اینها بنایشان بر تعذیب نفس و تحریم لذائذ دنیا و شکنجههای بدنی امثال ذلک است اول اینها آوردند مسیحیت هم به دنبال اینها راه افتادند رهبانیت را اختراع کردند بدعت گذاری کردند که قرآن دارد ﴿وَرَهْبَانِیَّةً ابْتَدَعُوهَا مَا کَتَبْنَاهَا عَلَیْهِمْ﴾ بنای آنها بر تعذیب نفس است آن قدر تندروی کردند که حتی در قیامت میگویند سخن از لذتهای جسمی مطرح نیست هر چه هست ـ معاذالله ـ همان لذتهای روحانی است نزد معاد روحانی پس آن حرف برهمیه از آغاز سخن تقلید ترساها در وسط سرانجام انکار معاد جسمانی از سوی سوم و حصر معاد در روحانیت اما قرآن در همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» تمام این بحثها پشت سر گذاشته فرمود به اینکه هرگز چیزی را که به عنوان لذائذ دنیاست نه ما تحریم کردیم نه به شما اجازه میدهیم که اینها را شما تحریم بکنید ﴿قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللّهِ الَّتِی﴾ این زینتی را که ذات اقدس الهی از زمین برای همگان خارج کرده است را چه کسی حرام کرده؟ بعد از اینکه فرمود: ﴿خُذُوا زِینَتَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِدٍ﴾ آن را یک راه فرمود بعد فرمود: ﴿قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الحَیَاةِ الدُّنْیَا خَالِصَةً یَوْمَ القِیَامَةِ﴾ فرمود اصلاً اینها برای مردان الهی و مردان مؤمن است در دنیا غیر مؤمنین سهیم هستند لکن در آخرت هیچ سهمی از اینگونه لذائذ برای غیر مؤمنین نیست خب این حرف این طرز تفکر که ﴿قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الحَیَاةِ الدُّنْیَا خَالِصَةً یَوْمَ القِیَامَةِ﴾ این حرف میتواند جلوی آیهٴ 31 به بعد سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» ﴿یَا بَنِیآدَمَ خُذُوا زِینَتَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَکُلُوا وَاشْرَبُوا وَلاَ تُسْرِفُوا إِنَّهُ لاَیُحِبُّ المُسْرِفِینَ ٭ قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾ منتها در حیات دنیا دیگران هم بالأخره بهرهای دارند ﴿خَالِصَةً یَوْمَ القِیَامَةِ﴾ اینها که در دنیا مؤمناند بهرههایی از این زینتها دارند دیگران هم سهیماند ولی خالصش در قیامت برای اینهاست ﴿کَذلِکَ نُفَصِّلُ الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ﴾ منتها آن زشتیها و گناهها محرم است ﴿إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّیَ الفَوَاحِشَ﴾ خب آن تعذیب نفس را امضا نکرده تزکیه نفس را امضا کرده یک بیان لطیفی سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبائی دارند در آن رسالة الولایة یا بحثهای دیگر که این ریاضت مراتضه هند یک ریاضت آسانی است خب اگر کسی برای اینکه گرفتار نگاه به نامحرم نشود دست به اختصا بزند این یک رنج یک ساعته است که بعد میشود خواجه اما اگر کسی این ابزار میل به گناه را داشته باشد تا آخر عمر با این مبارزه کند و گناه نکند آن هنر است فرمود اینها به دنبال کار آسان میگردند آنکه شارح مقدس آورد حفظ این نظام است از یک سو و آن مجاهدت پیگیر و مداومت از سویی دیگر خصی شدن که کمال نیست به ﴿قُلْ لِلْمُؤْمِنینَ﴾ عمل کردن در طول عمر کمال است این از بیانات نورانی سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبائی است خب میفرماید به اینکه تعذیب نفس برای چه تزکیه مهم است نه تعذیب نفس بالأخره شما از این نعم استفاده نکردید حیوانات استفاده میکنند این طور نیست که حالا سیب و گلابی را ما ببریم آسمان که شما نخوردید این را حیوان میخورد ولی حلالش برای شما تعذیب نفس این روا نیست ﴿کُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفینَ﴾ ﴿قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینَةَ اللّهِ الَّتی أَخْرَجَ﴾ این را برای شما خلق کردند اصولاً این گلها را شما نبوییدید زنبور عسل میبوید از عسل زنبور عسل شما استفاده نکردید آن کفتار استفاده میکند خب این بالأخره میرود روی کوهها و روی سنگها و ما یعرشون ﴿مِنَ الْجِبالِ﴾ و آن خرسها میآیند میخورند این طور نیست که ما حالا جلوی زنبور عسل را بگیریم بگوییم شما عسل نکردی که عسل حلال تهیه بکن میل بکن این ضرر ندارد اما بگذار در جانت جز طیب و طاهر نگذرد این مهم است خب پس راه تهذیب نفس باز است راه تزکیه هم باز است آن تعذیب نفس را تحریم کرده تزکیه نفس را ایجاب کرده نه راه برهمیه درست است نه رهبانیت فرمود: «رهبانیة امتی فی جهاد فی سبیل الله» این هست نه سرانجام انکار معاد جسمانی تام است هم مسئله دنیا تأمین است هم مسئله آخرت.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است