display result search
منو
تفسیر آیات  196 تا 201 سوره اعراف

تفسیر آیات 196 تا 201 سوره اعراف

  • 1 تعداد قطعات
  • 29 دقیقه مدت قطعه
  • 86 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 196 تا 201 سوره اعراف"
چون ذات اقدس الهی تولی خاص نسبت به صالحین دارد کاری به طالحین ندارد
گاهی انسان صاحب‌نظر هست ولی صاحب‌بصر نیست
آنچه به احکام الهی برمی‌گردد، جای عفو نیست.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّ وَلِیِّیَ اللّهُ الَّذی نَزَّلَ الْکِتابَ وَهُوَ یَتَوَلَّی الصّالِحینَ ٭ وَالَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا یَسْتَطیعُونَ نَصْرَکُمْ وَلا أَنْفُسَهُمْ یَنْصُرُونَ ٭ وَإِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَی الْهُدی لا یَسْمَعُوا وَتَراهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ وَهُمْ لا یُبْصِرُونَ ٭ خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلینَ ٭ وَإِمّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ إِنَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ ٭ إِنَّ الَّذینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ﴾

چون ذات اقدس الهی تولی خاص نسبت به صالحین دارد کاری به طالحین ندارد مگر بر اساس همان آن ولایت عام لذا امام رازی نقل می‌کند بعضی از پیشینیان به فکر ذخیره برای فرزندانشان نبودند وقتی از آنها سؤال می‌کردند چیزی برای فرزندانتان ذخیره نمی‌کنید می‌گفتند به اینکه فرزندان ما یا صالح‌اند یا طالح اگر صالح باشند انسانهای شایسته باشند که خدا آنها را رها نمی‌کند چون ﴿وَهُوَ یَتَوَلَّی الصّالِحینَ﴾ سرپرستی صالحان را خدا به عهده دارد و اگر طالح باشند چرا من برای آنها ذخیره کنم و خود را معذب بکنم از این ﴿یَتَوَلَّی الصّالِحینَ﴾ استفاده ولایت خاصه داشتند گذشته از اینکه ذات اقدس الهی هر جنبنده‌ای را روزی می‌دهد ﴿وَما مِنْ دَابَّةٍ فِی اْلأَرْضِ إِلاّ عَلَی اللّهِ رِزْقُها﴾ لکن تولی صالحین به عنوان یک فیض خاص هرگز مغفول نیست.

مطلب دیگر آن است که اینکه فرمود: ﴿وَتَراهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ وَهُمْ لا یُبْصِرُونَ﴾ نشانه آن است که نظر غیر از رویت است گاهی انسان صاحب نظر هست ولی صاحب بصر نیست نگاه می‌کند ولی نمی‌بیند این معنا را فخر رازی و مانند آن نمی‌پذیرند برای اینکه این گونه از متفکران اشعری پندارشان این است که در قیامت مؤمنین خدا را می‌بینند و یکی از ادله آنها هم این است ﴿وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ ٭ إِلی رَبِّها ناظِرَةٌ﴾ اگر نظر غیر رویت باشد یعنی مستلزم رویت نباشد ممکن است نظر باشد بدون بصر و رویت این استدلال اینها ناتمام است چه اینکه مفسرین امامیه در رد و نقد آنها هم همین حرف را زدند که نظر غیر رویت است در کتابهای کلامی هم حرفهای آنها با همین فرق بین نظر و رویت ابطال شده است مرحوم علامه هم در شرح تجرید دارد که اینکه می‌گوییم «نظرت الی القمر و لم اره» در هنگام استهلال بعضی‌ها می‌گویند ما نگاه کردیم ولی ندیدم نشانه آن است که گاهی نظر از رویت جداست پس در هرجا نظر بود نشانه رویت نیست دیگر متکلمین یا مفسرین خواه در کتابهای کلامی خواه در کتابهای تفضیلی این فرق را گذاشتند ولی جناب فخر رازی برای اینکه به آن مشکل برخورد نکنند اصرار دارد که اینجا نظر را از رویت جدا نداند بگوید هرجا نظر هست رویت هم هست منتها سر تفکیک نظر از رویت در اینجا این است که اینجا نظر، نظر واقعی نیست برای اینکه بتها اهل نظر نیستند این بتها را به قدری ظریف و هنرمندانه تراشیدند و چشمهای براق به اینها دادند که انسان وقتی وارد این بتکده می‌شود چشم این بتها را می‌نگرد خیال می‌کند این بتها را دارند می‌بینند الآن هم در کلیساها هم همین طور است در مجسمه‌هایی که در معبد ترساها هست همین طور است به قدری این مرمرها را شفاف می‌تراشند و آن چشمها را شفاف ارائه می‌کنند که انسان وقتی این بتها را نگاه می‌کند این مجسمه‌ها را نگاه می‌کند خیال می‌کند آنها دارند به آدم می‌نگرند و سرّ این جدایی رویت از نظر برای آن است که اینها در حقیقت اهل نگاه هم نیستند این شبیه نگاه است سخن ایشان درباره اینکه می‌خواهند انکار کنند تفکیک نظر از رویت را این صحیح نیست و اما در جریان بتها البته بله این ممکن صحیح باشد برای اینکه اصلاً نظر آنها نظر واقعی نیست نظر آنها شبیه نظر است ولی اگر منظور از این ینظرون خود مشرکین نباشند که یکی از دو معنای آیه بود یعنی خدای سبحان به پیغمبر (علیهم السلام) می‌فرماید به اینکه تو می‌بینی که آنها تو را نگاه می‌کنند ولی تو را نمی‌بینند اگر منظور این باشد که «و تری المشرکین انهم ینظرون الیک و هم لا یبصرونک» که معنای دوم این آیه بود این به خوبی دلالت دارد بر امکان تفکیک نظر از رویت.

اما درباره این آیه ﴿خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلینَ﴾ بحث شد بسیاری از مفسرین اهل سنت یعنی زمخشری در کشاف و امام رازی در تفسیر کبیر مثل قرطبی در جامع الاحکام و حتی متأخرین اهل سنت اینها از وجود مبارک امام صادق (سلام الله علیه) نقل کردند که جامع‌ترین آیه‌ای که در قرآن کریم مکارم اخلاقی را جمع کرده است همین آیه است «أجمع آیةٍ لمکارم الاخلاق فی القرآن هذه الآیة» و در قرآن آیه‌ای جامعتر از این نیست که این جزء جوامع الکلم خواهد بود البته مفسرین خاصه هم از وجود مبارک امام صادق (سلام الله علیه) نقل کردند اینکه فرمود: ﴿خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلینَ ٭ وَإِمّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ إِنَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ ٭ إِنَّ الَّذینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ﴾ این ناظر به پنج، شش امر منسجم منطقی است امر اول آن است که آنجایی که جای عفو است جای امر نیست اگر بنا شد انسان نسبت به یک امری سهل انگاری کند مسامحه کند عفو کند گذشت کند دیگر جا برای امر و فرمان نیست دیگر معنا ندارد که هم امر بکن هم عفو بکن معلوم می‌شود که منطقه عفو جایی است منطقه امر جای دیگر است این اجمال قضیه تفضیل قضیه آن است که آنچه به حق شخصی برمی‌گردد جای عفو است آنچه به احکام الهی برمی‌گردد یا حتی به امت اسلامی برمی‌گردد جای عفو نیست پس «خذ العفو فی مورده وامر بالعرف فی مورد الامر» چون نسبت به یک مورد که دیگر وجهی ندارد بفرماید عفو بکن و فرمان بده خب پس عفو نسبت به مسائل و حقوق شخصی است و امر نسبت به احکام الهی و حقوق امت است در بعضی از بیانات نورانی امام سجاد (سلام الله علیه) هم هست در خصوص دعا که خدایا اگر کسی نسبت به ما به شخص ما مثلاً بد کرده است عفو بکنیم ولی نسبت به دین تو، احکام تو بدرفتاری کرده است دست ما نیست که از او بگذریم این در صحیفه سجادیه هست پس اینکه فرمود ﴿خُذِ الْعَفْوَ﴾ یعنی در موردی که می‌توانید سهل انگاری کنید زمخشری در کشاف از وجود مبارک پیغمبر (علیهم السلام) نقل می‌کند و می‌فرماید: «یسّر ولا تُعسّر» یعنی سخت نگیرید یعنی درباره حقوق شخصی خودتان ولی درباره احکام الهی که مربوط به شما نیست یا درباره حقوق اسلام امت مسلمان که مربوط به شما نیست آنجا جای فرمان است ﴿خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ﴾ وقتی که امر کردی خب یک عده می‌پذیرند یک عده نمی‌پذیرند آنها که نمی‌پذیرند جاهل‌اند این جاهل در مقابل عاقل است نه در مقابل عالم جهالت در مقابل عقل است نه در مقابل علم که این بحثش هم مکرر گذشت لذا مرحوم کلینی (رضوان الله علیه) کتاب اول اصول کافی را به عقل و جهل اختصاص داد کتاب دومش علم است کتاب اولش عقل است و جهل بعد کتاب العلم برای اینکه انسان یا اهل بهشت است یا اهل جهنم، اهل جهنم دو دسته‌اند یک عده درس خوانده‌اند یک عده درس نخوانده وگرنه اهل بهشت همه‌شان عاقل‌اند غیر عاقل که بهشت نمی‌رود انسان یا عاقل است یا جاهل، جاهل یا درس خوانده است یا درس نخوانده جهل در مقابل عقل نه جهل در مقابل علم این هم که در بیانات نورانی حضرت امیر (سلام الله علیه) گذشت که «رب عالم قد قتله جهله» این جهل در مقابل عقل است اینکه می‌گویند روی جهالت این کار را کرده است این جهالت در مقابل عقل خب اینجا اعرض عن الجاهلین آنها که عاقلانه برخورد نمی‌کنند حالا شما امر کردید ایشان باید امتثال بکنند نمی‌کنند اینجا چه کار بکنید اینجا دیگر جای عفو نیست واعف عن الجاهلین برای اینکه محور بحث مشخص شد که الآن کجا دارند امر می‌کنند در حقوق شخصی جا برای عفو است فرمود ﴿خُذِ الْعَفْوَ﴾ این تمام شد حالا نوبت رسید به احکام الهی و حقوق مردم که جا برای عفو نیست اینجا جای فرمان است فرمود اینجا دستور بده فرمان داد وقتی فرمان داد یک عده انفصال می‌کنند یک عده تمرد دارند آنها که تمرد دارند با آنها چه کار بکن؟ از آنها اعراض بکن یک وقت هست شما می‌خواهید اینها را بفهمانید این سه تا راه دارد ﴿ادْعُ إِلی سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجادِلْهُمْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ﴾ همه این راهها را طی کردی اینها عالم شدند ولی عاقل نشدند خب چه کار بکنیم اینجا نه عفو بکن چون محل بحث مشخص شد که عفو برای حقوق شخصی است اینجا جای عفو نیست اینجا جای فرمان است فرمان دادی و اتمام حجت کردی حالا اینها در مقابل تو تمرد کردند بد دهنی می‌کنند شما حالا باید جواب بدهید جواب فحش را فحش بدهی، جواب سب را سب کنی؟ شما هم حرف رکیک بزنید نه این کار را نکن نوبت مبارزه هم که رسید ما دستور خواهیم داد که چه خواهیم کرد بعضیها خیال کردند که این آیه منسوخ به آیه سیف است به اصطلاح که آیه جهاد و اینهاست اینها به تعبیر جناب فخر رازی خیلی زودباور و خوش باورند دلشان می‌خواهد که خیلی از آیات را منسوخ بدانند به آیات دیگر در حالی که اولاً این هیچ منافاتی ندارد با آیه جهاد تا منسوخ بشود و ثانیاً بسیاری از آیات است که بازگشتش به تخصیص ازمانی است نه نسخ اصولاً نسخ اگر هم باشد روحش به تخصیص ازمانی برمی‌گردد نسخ قوانین بشری رواست یعنی یک قانونی و یک جمعیتی وضع می‌کنند بعد چون تجربه نکرده‌اند در مقام عمل دیدند بازده خوبی ندارد عالم می‌شوند به عیب یا نقص این قانون آن را نسخ می‌کنند به قانون دیگر ولی کسی که بکل شیء عظیم است آن از همه عیوب با خبر هست از همه نقصها هم باخبر است و لذا قانونی که وضع می‌کند نه عیب دارد یک، نه نقص دارد دو، با فرق جوهری که بین عیب و نقص است وقت عملش به سلامت بازگو می‌کند این می‌شود تخصیص ازمانی حکم نه نقص ولی اعراض از جاهلین اصولاً با جریان جهاد و اینها مخالف نیست یعنی آن بددهنیها که اینها دارند تو دیگر صرف نظر بکن این چنین نیست که حالا آنها اگر بد گفتند شما هم بد بگویید پس این جاهل در مقابل عاقل است نه در مقابل عالم یعنی وقتی که این را رسانید به جایی که با حکمت با موعظه حسنه با جدال احسن اینها گرچه عالم شدند ولی عاقل نشدند به مرز ﴿سَواءٌ عَلَیْهِمْ ءَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ﴾ رسیدند و چه انذار بکنی چه انذار نکنی بی تفاوت است آنها نمی‌پذیرند از این به بعد اعرض عن الجاهلین است از این به بعد ﴿وَاهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمیلاً﴾ هست تا دستور به مبارزات دیگر بیاید خب.
پرسش ...
پاسخ: فرقش با ﴿خُذِ الْعَفْوَ﴾ چیست؟ عرف و معروف یکی است در بحث دیروز گذشت که معروف یعنی چیزی که او را به رسمیت می‌شناسد و نقل او را به رسمیت می‌شناسد مجموع این عقل و نقل یعنی شریعت دین حالا یا براساس منبع عقلی‌اش یا براساس منبع نقلی‌اش فلان کار را به رسمیت می‌شناسد منکر یعنی نکره است ناشناس است یعنی چیزی که عقل یا نقل که مجموعشان شریعت است شریعت و دین او را به رسمیت نمی‌شناسد این می‌شود منکر نکره نه منکر یعنی مجهول چیزی را که دین به رسمیت نمی‌شناسد منکر است نکره است می‌شود دین چیزی را که دین به رسمیت می‌شناسد آن معرفه است پیش دین معروف است خب.
پرسش ...
پاسخ: نه یقیناً تفاوت هست محور عفو چیز دیگر است محور عرف چیز دیگر است عرف هو المعروف منتها تمسک به عام در شبهه مصداقیه خود عام که نمی‌شود کرد که چه معروف است چه معروف نیست آنها باید با ادله دیگر تشخیص داد خب چه اینکه تمسک به عقل هم نمی‌شود کرد باید مشخص بشود که موارد عفو کجاست.
پرسش ...
پاسخ: بله دیگر بُله یعنی سلیم الصدر اکثری هم آدمهای ساده‌اند.
پرسش ...
پاسخ: ابله را مرحوم خواجه معنا کرد بله یعنی سلیم الصدر اهل حیله و بازی بود جناح بازی و خط بازی و باند بازی و سیاست بازی نیست آدم فهمیده‌ای است این را می‌گویند ابله، بُله الانسان الذی هو سلیم النفس، سلیم الصدر این می‌شود بُله این بیان لطیف مرحوم خواجه است در شرح اشارات نسبت به «اکثر اهل الجنّة البُله» آن اوحدی کسانی‌اند با اینکه همه این پیچ و خم را بلدند سعی می‌کنند که از این پیچ و خم مصون بمانند و پیچ و خم، پیچ و خم اندازها را هم خنثا کنند ولی اکثری مردم سلیم النفس‌اند اکثر اهل جنت سلیم النفسها هستند خب بعد حالا فرمود به اینکه ﴿وَأَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلینَ﴾ اعراض از جاهلین کار آسانی نیست برای اینکه وجود مبارک امام باقر (سلام الله علیه) می‌فرمود: «بلیة الناس علینا عظیمةً» ما خیلی سخت مبتلاییم برای اینکه «ان دعوناهم لم یجیبونا وان ترکناهم لم یهتدوا بغیرنا» ما اینها را دعوت می‌کنیم به صراط مستقیم نمی‌آیند رها کنیم راهی غیر از این نیست ما که نمی‌توانیم بگوییم «بگذار تا بیفتد و ببیند جزای خویش» که لذا ما دردمندانه با اینها رفتار می‌کنیم گاهی هم انسان عصبانی می‌شود خشمگین می‌شود این را چه کند گفتند ذات مقدس پیغمبر (علیهم السلام) ذات اقدس الهی سبحانه تعالی عرض کرد که خب حالا ما این گوهر دین را به اینها عرضه کردیم اینها نپذیرفتد چه کمکی بکنیم بالأخره آدم عصبانی می‌شود غضب می‌کند چکار می‌کند فرمود: ﴿وَإِمّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ﴾ غضبتان هم دو قسم است یک وقت غضب الهی است مثل رضای الهی حب فی الله و غضب فی الله عبادت است این نزغ شیطان نیست ﴿أَشِدّاءُ عَلَی الْکُفّار﴾ بودن خشمگین شدن آنکه عبادت است حالا یک وقت است که در میدان جهاد نیست نسبت به کسی انسان عصبانی می‌شود می‌خواهد غضب بکند آن غضب لله بود و فی سبیل الله بود که عبادت است و پیام فرشته است اگر نه براساس خصومت نفسی بود که حرف من را گوش نداد به من برخورد که این خیلی است حب در راه خدا و بغض در راه خدا «اذا غضبت فغضب لله سبحانه و تعالی و اذا رضیت فرض لله سبحانه و تعالی» خیلی مشکل است خیلی از موارد است انسان آیات قرآن را می‌خواند احکام خدا را می‌خواند بعد می‌بیند کسی عمل می‌کند او خوشحال می‌شود اما نه آن‌جوری که اگر دیگری گفته بود و این شخص عمل کرده بود خوشحال می‌شد یک پسوند من و مایی هم هست در آن این مختصر ثواب می‌برد اگر طرزی خوشحال بشود که دیگری که بگوید و این شخص عمل بکند با اینکه خودش گفته و الآن این شخص دارد عمل می‌کند یکسان خوشحال می‌شود این معلوم می‌شود برای اینکه حکم خدا جاری بشود خوشحال است نه برای اینکه حرف ما را گوش دادند اگر این چنین باشد آن رضا و آن خوشحالی لله است اذا فرضیت فرض لله سبحانه گاهی انسان زحمت می‌کشد نصیحت می‌کند می‌گوید و طرف گوش نمی‌دهد غضب می‌کند اگر این غضب برای آن است که واقعاً حکم خدا آسیب می‌بیند مثل اینکه دیگری نصیحت کرده و این شخص گوش نداده به همان اندازه غضبناک می‌شود این ﴿طُوبَی لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ﴾ معلوم می‌شود غضبش الهی است و ثواب می‌برد اما اگر نه یک پسوندی من و ما هم او را همراهی کرد که حرف ما را گوش نداد چنین غضبی یا ثواب ندارد یا اگر ثواب دارد بسیار اندک است این است که در آیه بعد حالا روشن می‌شود که شیطان از کجا می‌آید چه طور حمله می‌کند فرمود به اینکه شما هم آشنا هستید روانکاوید روانشناسی همه چیز را می‌دانی کجا غضب لله است کجا غضب لغیر الله است می‌دانی آن بیان نورانی و سنت نورانی حضرت امیر (سلام الله علیه) در کشتن عمر بن عبدود همین بود دیگر وَد نام یکی از بتها است در سورهٴ مبارکهٴ «نوح» هم هست ﴿وَدًّا یَغُوثَ وَیَعُوقَ وَنَسْراً﴾ ود نام یکی از بتهای اینهاست آنها نامهای خودشان را قبل از اسلام یعنی عبد ودٌ و نسر و امثال ذلک می‌گذاشتند حالا اسلام که آمد گفت بگویید عبدالله آنها قبلاً می‌گفتند فلان کس عبدود است این عمر بن‌ عبدود بود عمر بن عبدود پدرش بنام عبدود بود خودش هم عمر بود خب وجود مبارک حضرت امیر او را خاک کرد حالا خواست سرش را ببرد «چون او خدو انداخت بر روی علی» حضرت عصبانی شد و این تماشاگرها دیدند که وجود مبارک حضرت امیر در حساسترین مقطع جنگ یعنی حالا که دشمن را خاک کرد و روی سینه او بود از سینه او فاصله گرفت آمد چند دقیقه کنار او بعد دوباره رفت سرش را جدا می‌کرد حالا او سلحشور خود عربهاست اگر برمی‌خواست و حضرت را از پای درمی‌آورد چه کار می‌کرد حضرت برای همه سؤال برانگیز شد که چطور در حساس‌ترین موقع حضرت سرش را جدا نکرد آمد کنار و چند دقیقه آرام شد و بعد آن‌وقت سؤال کردند که این فاصله گرفتن چه بود فرمود وقتی که این تف انداخت در صورتم خب به من برخورد عصبانی شدم بعد به این فکر افتاد که خب الآن که من سر او را جدا بکنم که این لله محض نیست یک قدری برای دین است یک قدری برای این است که به من برخورد رفتم کنار نشستم این غضبم هم فرو نشست بعد آمدم لله و فی سبیل الله و علی ملة رسول الله سر او را جدا کردم این عمل می‌ماند اینکه در بعضی از روایات دارد که اگر کسی یک لال اله الا الله بگوید وارد بهشت می‌شود نه در دنیا یک «لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» گفته باشد بتواند در قیامت وقتی از او سؤال می‌کند من ربک بگوید «لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» این زبانش بند نیاید این خیلی سخت است در هر هزار نفر شاید یک نفر به زحمت بتواند بگوید برای اینکه غالب کارهای ما همین مشکل را دارد به ما برخورد حرف من را گوش دادند حرف من را گوش ندادند این پسوند من و ما که رها نمی‌کند آدم را که لذا وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) عرض کرد که خب حالا اگر اینها آمدند و حرف مرا به عنوان رهبر الهی گوش ندادند و من عصبانی شدم چه کنم خب آنجا برای آنکه غضب الهی محض بشود رفت و این کار را کرده دیگر منتها در آنجایی که با عمر بن عبدود درافتاده بود و او را خاک کرد غضب الهی بود همین که خواست سرش را جدا کند او یک تفی در صورت حضرت امیر انداخت «او خیو انداخت در روی علی ٭٭٭ افتخار هر نبی و هر ولی» وقتی آب دهان انداخت تف انداخت روی صورت حضرت علی که بالأخره فرمانده لشکر بود فرمانده کل قوا وجود مبارک پیغمبر (علیهم السلام) بود و سر لشکر حضرت امیر خب به او برخورد دیگر توهین شد دیگر برای اینکه جهاد اکبر داشته باشد رفت کنار و این خشمش را نشاند کاظم غیض شد این غیض را فرو برد بعد غضبش صد در صد لله شد آمد سرش را برید.
پرسش ...
پاسخ: بله دیگر وقتی به آدم بربخورد غضب او غضب الهی نیست که به آدم فحش بگویند یک وقتی چون به من اهانت کردند به من برمی‌خورد خب اینکه الهی نیست یک وقت است نه چون حکم خدا دارد زیر پا می‌رود از آن جهت است خب آن چه فرقی می‌کند به من بد بگوید یا نگوید آن خیلی کم است اگر لله محض بود آن وقت می‌ماند این است که یک چنین ضربتی «تعدل عبادت الثقلین» این ضربت «تعدل عبادة الثقلین» چون کامل هست همین‌طور است دیگر اگر یک کسی راحت راحت باشد عصبانی نشود که دیگر مشکلی ندارد که این خواسته‌ها هست انسان همیشه باید با او بجنگد چندین عمر بن عبد ود در درون ما صف کشیدند انسان هر لحظه باید اینها را سرکوب بکند تا یک دانه عمر بن عبد ود بیرون را خاک کند این می‌شود جهاد اکبر آن بیرونی می‌شود جهاد اصغر انسان کامل معنایش این نیست که تکلیف ندارد انسان کامل معنایش این نیست که راحت است انسان کامل معنایش این است که همیشه درگیر است چون کامل است همیشه دشمن را خاک می‌کند اما دشمن که او را رها نمی‌کند که لذا نقل کردند که وجود مبارک پیغمبر (علیهم السلام)به ذات اقدس الهی عرض کرد که حالا من گفتم و اینها اثر نکرد و من عصبانی شدم در این حال من چه کنم فرمود خب این عصبانیتها خب دو قسم است یک قسمت پیام فرشته‌هاست که آن محذوری ندارد یک وقت نه از این جهت که من حرف تو را گوش ندادم این نزغ شیطان اگر یک وقتی دیدی داری عصبانی می‌شوی که چرا حرف تو را گوش ندادند فوراً برو پناهگاه ﴿وَإِمّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ﴾ اگر کسی واقعاً برود پناهگاه یقیناً نجات پیدا می‌کند چون ﴿إِنَّ اللّهَ لا یُخْلِفُ الْمیعادَ﴾ هیچ وعده الهی تخلف پذیر نیست منتها گاهی انسان می‌گوید «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم» ولی وارد پناهگاه نشده یعنی آن اضطرابی که باید در درون خود احساس بکند آن را احساس نمی‌کند از وجود مبارک امام صادق (سلام الله علیه) سؤال کردند که چرا برخی از دعاهای ما مستجاب نیست فرمود: «لأنکم تدعون من لا تعرفون» کسی را می‌خوانید که نمی‌شناسید اصلاً خدا کیست اگر می‌دانستید که خدا کیست که در شئون زندگیتان او ظهور می‌داشت خب اگر کسی واقعاً وارد پناهگاه رحمت الهی بشود یقیناً ذات اقدس الهی او را پناه می‌دهد خب ﴿وَإِمّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ﴾ درباره وجود مبارک پیغمبر (علیهم السلام) سخن از نزغ است بعد فرمود آنها که شاگردان تو هستند متقیان‌اند آنها تربیت شده تو هستند آنها هم این‌چنین‌اند منتها نسبت به آنها دو تفاوت دارد با شما یکی اینکه شیطان برای آنها از هر طرف دور می‌کند اینها را دور می‌زند اینها را برای تو بالأخره یک طرف می‌آید یا برای آنکه همه اطراف تو یک طرفه است تو پشت و رو نداری «تنام عینی ولا ینام قلبی» من از پشت سر می‌بینم همان‌طوری که از پشت و رو می‌بینم برای اینکه پشت و رو نداری از طرف راست می‌بینی از طرف چپ می‌بینی از طرف پشت می‌بینی از طرف جلو می‌بینی چون پشت و رو نداری او از یک طرف می‌آید یا نه بیش از این قدرت ندارد ولی از دور می‌آید همان از دور تیر اندازی می‌کند نه از نزدیک پس برای تو از یک طرف می‌آید نه همه اطراف و از دور تیر پرتاب می‌کند نه از نزدیک اما نسبت به دیگران این‌چنین نیست طواف می‌کند خب به چه کسی می‌گویند طائف؟ آن که از هر طرف می‌آید دیگر اگر یک کسی از یک طرف بخواهد حمله بکند و آدم را بگیرد که نمی‌گویند دور زد که در همین سورهٴ مبارکهٴ اعراف قبلاً گذشت که شیطنت شیطان را در آیه هفده سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» که قبلاً گذشت به این صورت خواندیم شیطان گفت که ﴿فَبِما أَغْوَیْتَنی َلأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقیمَثُمَّ ٭ ثمّ لآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمانِهِمْ وَعَنْ شَمائِلِهِمْ﴾ این می‌شود طواف از پشت سر می‌آیم از جلوی رو می‌آیم نسبت به گذشته می‌آیم نسبت به آینده می‌آیم می‌گویم به فکر بچه‌ها باشید گاهی می‌بینید یک کسی که سنش هفتاد سال است یا هشتاد سال است می‌بینید یک پیرمرد نود ساله را برای او می‌فرستد استادش را برای او می‌فرستد ازهد او اعلم از او را به سراغ او می‌فرستد که او را بگیرد این را می‌گویند دور زدن اینکه گفت ﴿لآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمانِهِمْ وَعَنْ شَمائِلِهِمْ﴾ شرح آن طائفون است آن متن است این شرح خب اگر کسی از یک طرف بیاید که نمی‌گویند طواف کرد که دور زد که از هر طرف می‌آید به بهانه‌های گوناگون می‌آید صبقه دینی می‌دهد مگر کار آسانی است ادله گوناگون اقامه می‌کند از راه تحدید می‌آید از راه تخریب می‌آید از راه بچه‌ها می‌آید از راه اساتید می‌آید گاهی از راه اینکه با پدرانتان ما ارتباط داریم می‌اید ﴿مِنْ بَیْنِ أَیْدیهِمْ﴾ است گاهی از راه فرزندان می‌آید من خلف است خب و این‌قدر می‌آید تا بالأخره دستی به آدم بزند این بزرگان که گفتند منافقین از حیوانات بدترند از هر مار و عقرب بدترند برای همین است برای اینکه مار ظاهرش مار است باطنش هم مار این‌چنین نیست که ظاهرش مار باشد باطنش چیز دیگر او بالعکس اما منافق ظاهرش انسان است باطنش مار و همچنین حیوانات دیگر اینکه آدم نمی‌فهمد و به دام می‌افتد شیطان هم منافقانه می‌آید اگر ظاهرش شیطان باطنش هم شیطان باشد مثل مار و عقرب که آدم راحت است فرار می‌کند این همان نوبتهای قبلی گذشت که به عنوان ﴿هَلْ أَدُلُّکَ عَلی شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لا یَبْلی﴾ به بهانه دلالت آمد از آن تدلیه کرد دلالت یعنی راهنمایی تدلیه یعنی زیر پا خالی کردن فَدَلاّهُما بِغُرُورٍ خب اینکه ظاهرش دلالت است باطنش تدلیه ظاهرش راهنمایی است باطنش زیر پا خالی کردن هم کار شیطان است و از هر راهی هم می‌آید لذا فرمود: ﴿إِنَّ الَّذینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ﴾ اینها این درک را می‌فهمند که این کسی که با ما مسافحه کرده قبلاً بعضی از همین متدینین می‌گفتند اگر یک آمریکایی با ما مصافحه بکند ما دست بدهیم بعد انگشتانمان را می‌شماریم که اینها انگشتهای ما را نگیرند این‌قدر نسبت به اینها حساس بودند که اینها در این مصافحه انگشت از آدم می‌گیرند اگر یک کسی هم گرفتار تماس با شیطان بود فوراً می‌فهمد فوراً که متوجه شد آن‌گاه ﴿فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ﴾ تذکروا متذکر می‌شوند یادشان می‌آید آن‌گاه می‌شوند مبصر اما اینکه فرمود در آیه قبل ﴿فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ إِنَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ﴾ و تنها به ﴿سَمیعٌ﴾ اکتفا نکرده برای اینکه یک وقت است که انسان می‌گوید «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم» در اینجا خدا سمیع است اما می‌دانید دل خبری نیست اینجا سخن از علیمٌ نیست برای اینکه دل خالی است چیزی پناه بردن معنوی نبود تا مورد علم خدا باشد که یک لغلغه لسانی بود خدا این را شنیده ترتیب اثر هم نمی‌دهد یک وقتی سمیعٌ علیم هست که انسان لفظاً بگوید «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم» قلباً هم به چنین چیزی معتقد باشد این یک مسموع یک معلوم ارائه کند تا خدا با سمیع و علیم جلوه کند اگر این با یک مسموع آمد خدا هم با همان سمیع محض می‌آید چنین چیزی او در دل ندارد تا خدا بداند که ولی اگر مسموع و معقول را و مسموع و معتقد را مسموع و معلوم را دو تایی عرضه کرد آن‌گاه این دو اسم از اسمای حسنای الهی به عنوان سمیع علیم ظهور می‌کند.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 29:22

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی