display result search
منو
تفسیر آیات 180 تا 183سوره اعراف بخش اول

تفسیر آیات 180 تا 183سوره اعراف بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 28 دقیقه مدت قطعه
  • 58 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 180 تا 183سوره اعراف بخش اول"
قرآن کریم و ادعیه برای تعلیم اسمای حسنا نازل شده است
گاهی قرآن کریم آثار ربوبیت خدا را ذکر می‌کند بعد اسمای دال بر ربوبیت خدا را بازگو می‌کند

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَلِلّهِ اْلأَسْماءُ الْحُسْنی فَادْعُوهُ بِها وَذَرُوا الَّذینَ یُلْحِدُونَ فی أَسْمائِهِ سَیُجْزَوْنَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ ٭ وَمِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ یَعْدِلُونَ ٭ وَالَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُم مِنْ حَیْثُ لاَیَعْلَمُونَ ٭ وَأُمْلِی لَهُمْ إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ﴾

همان‌طوری که قرآن کریم برای تعلیم اسمای حسنا نازل شده است ادعیه هم برای همین منظور است قرآن کریم گاهی برخی از مسائل تکوین را نقل می‌کند بعد در کنارش اسمی از اسمای الهی را ذکر می‌کند ادعیه هم همین‌طور است گاهی قرآن کریم آثار ربوبیت خدا را ذکر می‌کند بعد اسمای دال بر ربوبیت خدا را بازگو می‌کند و گاهی نیازمندیهای بشر را ذکر می‌کنند و اسمایی که انسان با آن اسما با خدای سبحان رابطه برقرار کند و نیازمندیهای خود را بر طرف کند [را] یاد می‌کند ادعیه هم همین‌طور است گاهی قرآن کریم یک یا دو اسم از اسمای الهی را یادآور می‌شود بقیه به مطالب دیگر می‌پردازد و ادعیه هم همین‌طور است گاهی قرآن کریم چند اسم را یکجا ذکر می‌کند نظیر اوائل سورهٴ مبارکهٴ «حدید» و بیش از آن اواخر سورهٴ مبارکهٴ «حشر» ادعیه هم همین‌طور است در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «حشر» بسیاری از اسمای حسنای الهی آنجا یاد شده است ادعیه هم همین‌طور است منتها چون ادعیه شرح قرآن کریم است به صورت مبسوط ما دعایی داریم به عنوان جوشن کبیر که در حدود هزار اسم از اسمای حسنای الهی بازگو شد این تقریباً شرح اسمای حسنای الهی است اگر کسی در خدمت این دعای جوشن کبیر باشد آن وقت می‌بیند که چیزی برای غیر خدا نمی‌ماند اصلاً چون هیچ کمالی نیست مگر اینکه در آنجا به خدا اسناد داده شد هیچ وصفی نیست مگر اینکه به خدا اسناد داده شد در عین حال که شب و روز تلاش و کوشش خود را حفظ می‌کند و از وسائل و اسباب عادی مدد می‌گیرد اما همه اینها را مجاری فیض خدا می‌داند به هیچ موجودی در هیچ آنی نگاه استقلالی نمی‌کند خدا را دور از زندگی خود نمی‌داند نمی‌گوید خدایی هست ولی خدایی هست اما دیگر اما و ولی در کار او نیست خدا هست و از این راه دارد کار انجام می‌دهد دیگر نمی‌گوید خدا هست ولی این وسیله هم لازم است این ولی که در قبال خدا نیست نمی‌گوید خدا هست اما این اما در قبال خدا نیست اما ابزار دست خداست اگر چیزی در عالم فرض بشود که جزء جنود السماوات و الارض اله نباشد این محال است و اگر تصور بشود که جنود الهی نظیر جنود بشری گاهی معصیت می‌کنند این هم باطل است خب پس سراسر عالم ستاد الهی است اولاً و هیچ کدام از اینها معصیت نمی‌کنند ثانیاً اگر بخواهند بدون امر خدا کار بکنند عصیان است امر خدا را تخلف بکنند عصیان است پس سراسر عالم جنود الهی است ﴿لِلّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَاْلأَرْضِ﴾ ، ﴿وَما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلاّ هُوَ﴾ آن وقت انسان هر کاری از هر چیزی دید می‌گوید لله الحمد و هر کاری را هم می‌‌خواهد بکند می‌گوید بسم الله الرحمن الرحیم برای اینکه کلید همه موجودات به دست خداست گرچه مناجات شعبانیه و مانند آن در اوج معرفت است لکن آن‌طوری که دعای نورانی جوشن کبیر در عالم مؤثر است سایر ادعیه این‌طور نیست یعنی آدم وقتی این دعای جوشن کبیر را مطالعه می‌کند احساس کوچکی می‌کند اصلاً چیزی برای آدم نمی‌گذارد که مثلاً بگوید ما فلان کار را داریم خدا فلان کار را یا فرشتگان یا انبیا یا اولیا فلان کار را دارند خدا فلان کار را این‌چنین نیست اگر ضار است اگر نافع است اگر قابض است اگر باسط است اگر آخذ است اگر معطی است همه و همه اسمای حسنای الهی است حالا آنها که در خدمت این دعای جوشن کبیر بودند و به جایی رسیدند هم عرض می‌کنیم که چه کار کردند خب اسمای حسنا معلوم شد که ما در چهار مرتبه سخن خواهیم گفت یکی الفاظ است یکی مفاهیمی است که الفاظ بر آنها دلالت دارد یکی حقایق و اعیان خارجیه‌اند یکی هم ذات اقدس الهی با اوصاف است که در حقیقت آنها اسمای نخستین الهی‌اند که آنها هویت مطلقه را به همراه خودشان نشان می‌دهند از آن مرحله گذشتیم حقایق خارجیه‌اند که سمه و علامت و عبره آن اسمای الهی‌اند از آنها گذشتیم مفاهیم و معانی برداشت شده از حقایق خارجیه‌اند که آنها را نشان می‌دهند از آنها گذشتیم به الفاظ می‌رسیم که الفاظ حاکی از این معانی است ما در مرحله چهارم قرار داریم که با الفاظ سر و کار داریم الفاظ اسما و اسمای اسمای اسماء الله‌اند آنچه را که اسم حقیقی خداست همان ذات مع الوصف است که آن اسم است برای هویت مطلقه که خود هویت مطلقه لا اسم له و لا رسم له از آن مرحله که تنزل کردیم حقایق خارجیه است که انبیا و اولیا و اهل‌بیت (علیهم السلام) سنبل اینها هستند سر سبد اینها هستند اینها در مرحله دوم‌اند از ائمه و حقایق خارجیه گذشتیم به معانی و مفاهیم ذهنی می‌رسیم از آنها گذشتیم به الفاظ می‌رسیم ولی در قوس صعود از الفاظ به معنای می‌رسیم بعد به حقایق خارجیه که سر سبد اینها انبیا و اولیا هستند می‌رسیم بعد راه پیدا می‌کنیم به ظاهر در اینها که اینها مظاهر آنها هستند که همان اسمای حسنا است که در ادعیه و در قرآن کریم آمده از آن به بعد دیگر حجاب حجاب نوری است و حدی راه ندارد که کسی آن اسمای حسنا را خرق بکند به هویت مطلقه برسد یعنی این الله را بتواند خرق بکند به آن هویت مطلقه برسد این راه باز نیست که «حارت الانبیاء والاولیاء فیها» خب اسمای حسنا مظاهر کاملشان اهل‌بیت (علیهم السلام)‌اند در نوبتهای قبل ملاحظه فرمودید از همین بصائر الدرجات هم این روایت را سیدنا الاستاد نقل کردند که از وجود مبارک امام باقر (سلام الله علیه) نقل شده است که اسم اعظم 73 حرف دارد یک حرفش را آن عاصف داشت که شاگرد سلیمان (سلام الله علیه) بود و گفت: ﴿اَنَا آتیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ﴾ کمتر از چشم بهم زدن نه به اندازه چشم به هم زدن چون دارد ﴿قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ﴾ کمتر از چشم به هم زدن این تخت حاضر شد از یمن به فلسطین تخت بالقیس برای وجود مبارک سلیمان (سلام الله علیه) این یک حرف نزدش بود این یک حرف است که قرآن کریم دارد ﴿قالَ الَّذی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ﴾ این علم است در حقیقت پس اسم اعظم دانستن از سنخ علم است نه گفتن یک حرف آن هم یک اسمی که 73 است و مجموع حروف عربی بیش از 28 یا 29 تا نیست این 73 حرف از کجا درآمده از چه .؟. دارد از کجا پیدا شده و بقیه حروف چیست بعد وجود مبارک اما باقر (سلام الله علیه) می‌فرماید که این عاصف یک حرف بلد بود و 72 حرفش نزد ماست و یک حرف از این 73 حرف نزد ذات اقدس الهی است که آن جزء اسماء مستأثره است علم مستأثره است «استاثره لنفسه» و دیگران لذا به او راهی نیست مثلاً این هم نشان می‌دهد که از سنخ لفظ و اینها نیست اما مسئله حرف و علم حروف همان‌طوری که در نوبت قبل اشاره شد این بحث خاص خودش را دارد.
‌پرسش: ...
پاسخ: دال بر مسما است اما آن کسی که می‌داند خود خداست چون بین خدا و خود خدا اسراری است که لا یعرفه احد هم در بعضی از این ادعیه ماه مبارک رجب و امثال اینها هست که قسم می‌دهیم به اسمی که «فلا یخرج منک إلى غیرک» خدایا آن چیزی که از ذات شما بیرون نیامده و کسی هم نمی‌داند و کسی را هم آگاه نکردی «استأثرت به فی علم الغیب» یک بیان بلندی سیدنا الاستاد امام (رضوان الله علیه) در طلیعه آن وصیت‌نامه شان دارد که در اسمای مستأثره سخنی گفتند آن وصیت‌نامه یک رساله عمیقی است البته بخشهایی که مربوط به توصیه مردم است و دولت و ملت است آنها یک بخشهای روشنی است اما طلیعه‌اش آنجا که افتخاراتشان را ذکر می‌کند افتخارات شیعه را ذکر می‌کنند مفاخر شیعه را ذکر می‌کنند و فخر ما این است که امام باقر داریم امام صادق داریم (صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین) آن در طلیعه است از اسمای مستأثره نام بردند آن چند سطرش یک کتاب رساله درسی است یعنی آن دو سه صفحه اولش جزء رساله‌های عمیق درسی است خواندنی و مطاله کردنی نیست که مثلاً حالا کسی مطالعه بکند بفهمد این‌طورر نیست آن اوایلش واقعاً درسی است اسم مستأثر استئثار در مقابل ایثار است استئثار این است که آدم برای خودش بخواهد ایثار آن است که به دیگری بدهد می‌گفتند سلاطین عالم استئثار دارند ولی انبیا و اولیا اهل ایثارند ایثار آن است که ﴿یُؤْثِرُونَ عَلی أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ﴾ دیگران را مقدم داشتن استئثار آن است که انسان خود را بر دیگری مقدم بدارد چیزی که انسان خودش می‌خواست برای خودش نگه‌داشت و به دیگری نمی‌دهد یعنی این را استئثار کرده اما چیزی که به دیگری داده و دیگری را بر خود مقدم داشته می‌گویند ایثار کرده اسمای مستأثره از این قبیل است که ذات اقدس الهی برای خودش انتخاب کرده خب به احدی هم نداده این به احدی نداده حتی انسان به قرب نوافل یا قرب فرائض بار یابد یا به مقام فنا برسد باز هم می‌رسد یا نمی‌رسد؟ در آنجا یک زمزمه‌ای هست که راه به اسمای مستأثره برای بعضیها باز است آن چند صفحه اولش شرح شده البته اگر به شرح آن چند جمله مراجعه بفرمایید روشن می‌شود که اسما مستأثره هم در دسترس انسانهای کامل مثل اهل‌بیت (علیهم السلام) هست یا مثلاً نیست اما در جریان این علم حروف یک بیان لطیفی مرحوم صاحب جواهر (رضوان الله علیه) دارد در جلد بیست و دوم جواهر.
‌پرسش ...
پاسخ: پس معلوم می‌شود جزء علوم و معارف حقیقیه است نه یک حرف ﴿قالَ الَّذی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ﴾ همین را وجود مبارک امام باقر فرمود که یک حرف از 73 حرف اسم اعظم نزد او بود.
‌پرسش ...
پاسخ: بله دیگر ﴿قالَ الَّذی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ﴾.
پرسش ...
پاسخ: آن برای پایان سورهٴ مبارکهٴ «رعد» است ﴿وَیَقُولُ الَّذینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ کَفی بِاللّهِ شَهیدًا بَیْنی وَبَیْنَکُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ﴾ که او بر وجود مبارک حضرت امیر تطبیق شده است ولی آنکه در جریان سلیمان و عاصم برخی است آن ﴿قالَ الَّذی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ﴾ آنکه در پایان سورهٴ مبارکهٴ «رعد» است این است که ﴿وَیَقُولُ الَّذینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً﴾ کفار می‌گویند که تو رسول نیستی ﴿قُلْ کَفی بِاللّهِ شَهیدًا بَیْنی وَبَیْنَکُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ﴾ بگو من دوتا شاهد دارم یکی خداست که شهادت داد من پیغمبرم برای اینکه نامه‌اش و کلامش به دست من است خب اگر نامه او و کلام او به دست من است پس من از طرف او آمدم می‌گویید نه این کلام او نیست نامه او نیست خب شما هم مثل این بیاورید دیگری ﴿قُلْ کَفی بِاللّهِ شَهیدًا بَیْنی وَبَیْنَکُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ﴾ که اینجا بر حضرت امیر (سلام الله علیه) تطبیق شده.
‌پرسش ...
پاسخ: اگر تجلی باشد اگر ظهور باشد بله اما اگر چنانچه معنای محجوب کردن باشد بله محجوب کردی از همه آن در آن دعای ماه شریف رجب هست که «فلا یخرج منک إلی غیرک» حالا اگر کسی فانی در مقام ذات شد باز هم راه دارد یا ندارد؟ آنجاست که اسمای مستأثره بحث خاص خودش را می‌طلبد در طلیعه وصیت‌نامه الهی سیاسی سیدنا الاستاد آمده است.
آن حرف لطیفی که مرحوم صاحب جواهر در جلد 22 جواهر صفحه 85 دارد این است که در بحث سحر و اقسام و شعب و شئون و فنون سحر که سخن می‌گوید می‌فرماید «لکن الانصاف عدم ثبوت حرمة ما رجع منه الی الخواص حتی خواص الحروف التی لا سبیل الی انکارها» هرگز نمی‌شود خاصیت حرف را منکر شد خاصیت حرف را نه خاصیت کلمه کلمه قراردادی است در بین یک ملتی این کلمه معنا دارد در بین ملت دیگری مهمل است و معنا ندارد اما حرف اثر خاص خودش را دارد «حتی خواص الحروف التی لا سبیل الی انکارها و ما یحصل منه بصفاء النفس بالطرق الشرعیة الذی یعد مثله کرامة و لعله من باب یا عبدی اطعنی» می‌گوید خواصی برای حروف هست که هیچ راهی برای انکارش نیست یک و مخصوصاً اگر یک انسان صفی النفسی با تصفیه جان از خواص حروف بهره می‌برد این دو، راه تهذیب و تزکیه نفس هم همان طرق شرعیه است غیر از او نیست این سه، اگر کسی از راه طرق شرعی روح الهی‌اش را تلطیف کرد و تصفیه کرد و تهذیب کرد از خواص حروف آگاه می‌شود می‌تواند از آنها بهره بگیرد بهره‌هایی که دیگر مثلش کرامت حساب می‌شود که انسان به اذن خدا می‌تواند بالأخره گم شده‌ای را پیدا کند از بخشی از غیبها با خبر بشود و خبر بدهد از اسرار درون و از اسرار درون دیگران هم آگاه بشود تا آن اندازه‌ای که ذات اقدس الهی می‌طلبد می‌فرماید این شاید از باب همان حدیث قدسی معروف باشد که «یا عبدی اطعنی حتی اجعلک مثلی» مطیع من باش تا من تو را مَثَل، مثال، مظهر، آیت خود قرار بدهم وگرنه مِثل خدا محال است ﴿لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ﴾ وقتی مثل محال شد شیء محال چیزی که محال است شیء نیست لا شیء است ذات ندارد وقتی ذات نداشت تخصصاً از تحت ﴿إِنَّ اللّهَ عَلَی کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ﴾ خارج است مثلاً دو دوتا پنج تا این یک لفظی است مهمل این لفظ زیرش خالی است وقتی خالی بود لا شیء بود مصداق شیء نیست وقتی مصداق شیء نبود ﴿اللّهَ عَلَی کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ﴾ شاملش نمی‌شود چون شیء نیست نه اینکه شیئی هست و خدا به او قدرت ندارد محال تحت قدرت قرار نمی‌گیرد محال عادی البته نه محال عادی چون محال عقلی لا شیء است آیا خدا قدرت دارد؟ بگوییم خدا قدرت دارد بر چه چیزی؟ آیا دو دوتا پنج تا بکند می‌گوییم این دو دو تا پنج تا این لفظی است که شما از این افق این لفظ گذراندید چیزی در عالم به نام دو دوتا پنج تا نیست در هیچ نشئه‌ای نیست اینکه خدا او را بتواند موجود کند و مانند آن اگر این لفظ زیرش خالی باشد این لا شیء است وقتی لا شیء بود دیگر شیء نیست تخصصاً از تحت ﴿اللّهَ عَلَی کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ﴾ خارج است محال هم همین‌طور است مثل داشتن خدا هم همین‌طور است که ﴿لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ﴾ شریک الباری مثل الباری وقتی محال شد لا شیء است قابل جعل نیست فرمود: «یا عبدی اطعنی» دیگر بقیه حدیث قدسی را نقل نکردند «حتی اجعلک مثلی» خب این یک فقیه ناموری است مثل مرحوم صاحب جواهر دیگر راهی برای انکار او نیست غالب اینها اهل معنا بودند در بحث تنجیم هم آن حمایت و دفاع را از احکام و نجوم کردند نه از ریاضیات نجوم ریاضیات نجوم که چیز روشنی است همه از او حمایت می‌کنند از احکام نجوم بود یعنی یک منجم فنّان هم می‌تواند بر اساس علم شریف نجوم از خیلی از حوادث آینده با خبر بشود منتها نه آن علم به دست هر کسی هست نه آنهایی هم که بلدند می‌فرماید وگرنه خب ایشان می‌گوید شواهد زیادی در بحث نجوم نقل می‌کند که اینها را نمی‌شود افسانه گرفت اینها را نمی‌شود از جریان رحلت امام خبر دادند از جریان حیات امام خبر دادند یکی که واقفیه بود و گفت امام هفتم رحلت کرده حالا یا روی سیاست بود یا غیر سیاست یک منجمی او را روی علوم نجوم خبر داد که طبق فلان ستار‌ه‌شناسی امام کاظم رحلت کرده است .. فهمید که درست است با اینکه از مرگ حضرت از نزدیک با خبر نبودند چون نه در بغداد بودند نه جنازه را دیدند و اینها این چیزها را این بزرگوار هم در بحث نجوم نقل می‌کند غالب این بزرگان که به جایی رسیدند بالأخره غیر از درس و بحث حوزوی یک جای دیگر هم داشتند که از آنجا به اینجا رسیدند وگرنه امام (رضوان الله علیه) یک وقتی می‌فرمود به اینکه نوشتن جواهر کالمعجز است الآن شما می‌بینید کارهای گروهی زیاد شد یک گروه پنجاه نفره یا شصت نفره هستند چند سال کار می‌کنند تازه محصول کارشان تتبع است نه تحقیق یک نفر سی سال یک کتاب دوره فقه عمیق بنویسد اول و آخرش صدر و ساقه‌اش یکسان برلیان است یعنی این‌طور نیست که این بعد از سی سال این پخته‌تر شده باشد که این‌قدر قرص این‌قدر محکم استاد ما مرحوم آقا شیخ محمد تقی آملی بزرگ ایشان از استادش مرحوم آقا شیخ عبدالنبی حالا نمی‌داند این را مع‌الواسطه یا بلا‌واسطه از مرحوم شیخ انصاری (رضوان الله علیه) نقل می‌کند که من به هیچ مطلبی نرسیدم که ««الا اشار الیه صاحب الجواهر بنفی او اثبات» بالأخره یک چیزی که من گفتم مسبوق به حرف جواهر است حالا یا ایشان پذیرفت یا نپذیرفت ولی بالأخره سرنخ به دست او بود خب این را آملی بزرگ مرحوم آقا شیخ محمد تقی که مرحوم نائینی در اجازه اجتهاد ایشان در آن تقیید نوشتند «صفوة المجتهدین العظام» ایشان از استادش مرحوم آقا شیخ عبد النبی که این مستقیماً از مرحوم شیخ و شاید با یک واسطه‌ای نقل کرده باشند که شیخ انصاری فرمود هیچ مطلبی من به او نرسیدم که «الا اشار الیه صاحب الجواهر الیه بنفی او اثبات» این است که شما می‌بینید بالأخره آدم به جایی می‌رسد غیر از این درس و بحث حوزوی یک جایی هم یک چشمی هم گوشه دیگر دارد نمونه این فرمایشی است که مرحوم حکیم سبزواری دارد مرحوم حکیم سبزواری که خب مرحوم آخوند خراسانی یک مقدار فلسفه را نزد ایشان خواندند در آن شش ماهه‌ای که ظاهراً از خراسان می‌آمدند نجف مشرف بشوند یک شش ماهی در سبزوار توقف کردند و خدمت مرحوم حکیم سبزواری یک مقداری فلسفه خواندند و اسفار خواندند شما در بحث مشتق کفایه جلد اول آنجا یک بیانی مرحوم آخوند خراسانی دارد به عنوان و التحقیق این و التحقیق عین عبارت حکیم سبزواری است در تعلیقه‌شان بر اسفار تحقیقی که الشیء به معنای اعم است یا به معنای خاص است عبارت عین عبارت تعلیقه حکیم سبزواری است بر اسفار اگر یک واوی اختلاف دارد روی اختلاف نسخه است مثلاً آنجا بدون اینکه آخوند خراسانی بگوید این حرف حرف کیست خب حرف استادش است بالأخره می‌گوید و التحقیق کذا شما الآن تعلیقه سبزواری بر اسفار جلد اول را ببینید آن تحقیق مرحوم آخوند خراسانی در مشتق را هم ببیند که عبارت همان است خب مرحوم حکیم سبزواری این کتابهای رسمی حوزوی را نوشتند اما در قبال آن کتابهای رسمی می‌بینید دعای صباح را شرح کرده جوشن کبیر را شرح کرده شرحهای عمیق و علمی یک چند سطری از مقدمه این کتاب شریف را بخوانیم معلوم می‌شود که چه باعث شده چه وادارش کرده این کتاب را شرح بکند ایشان می‌گویند که بنده محتاج مفتاق به رحمت باری هادی بن مهدی سبزواری من خیلی از اوقات «کثیراً ما کان یختلج بخاطر الحقیر ان اشرح الدعاء المعروف بالجوشن الکبیر» چرا این خاطره در من پیدا شد که این دعا را شرح کنم؟ «لأن الادعیة المأثورة و ان کانت کلها انوارا لا ینبغی ترجیح بعضها علی بعض لکونها کالحلقة المفرغة» فرمود هر کدام از اینها نور خاص‌اند هیچ نمی‌شود دعایی را بر دعایی ترجیح داد همه اینها نورند هر کدام اثرات خاص خودشان را دارند لکن همه این انوار در نورانی بودن شریک‌اند ولی درجات نورشان فرق می‌کند الا انها تتفاوت بحسب مقامات الداعین و احوال الذاکرین فکان یعجبنی بعد غوره و حسن طوره» آنچه که باعث شگفتی من شد و من را جذب کرد و جلب کرد وادارم کرد که این جوشن کبیر را شرح کنم این است «فکان یعجبنی بعد غوره و حسن طوره» این یک دعای خاصی است چرا؟ «لخلوه عن کثرة التعرض للاغراض و جلب الاعواض» اصلاً در این دعا خدایا به من این بده آن بده مریضم مشکل دارم من را بیامرز اینها نیست اصلاً فقط حمد و ثنای اوست تو اینی تو اینی تو اینی تو این اما غالب ادعیه خدایا به من این بده من را بیامرز پدر و مادر من را بیامرز مشکل من را حل کن روزی من را حل کن بالأخره درخواست است آنجا کمال ادب محفوظ است وقتی آدم می‌گوید یا رازق معنایش این است که مشکل همه را حل بکن این معنایش هست یعنی به این نام تجلی بکن اما دیگر اصلاً ادب را حفظ می‌کند نمی‌گوید به من بده در سایر ادعیه همه‌اش خواستن است بالأخره اما در این دعا اصلاً خواستن در آن نیست همه‌اش جمال و جلال اوست «لخلوة عن کثرة التعرض للاغراض و جلب الاعواض» این یک، «وعن کثرة التوجه الی الإناءة» خدایا من این هستم من مشکل دارم وضع من این است فرزند من این است عاقبت خیر من این است خدایا به من علم بده که به دین تو خدمت بکنم خب او دارد ناشر دین است وقتی به نشر دین تجلی کرد شامل حال تو هم می‌شود «وعن کثرة التوجة الی الإناءة و ان کانت هذه أیضاً بوجه حسنة» همه اینها خوب است نیایش خوب است به ما گفتند حتی نمک طعامتان را از ذات اقدس الهی بخواهید اما اینها خوب است ولی احسن از این این است که انسان او را بستاید با اوصافش که او با اوصافش تجلی کند شامل همه بشود یکی از آنها همان داعی است «ولأن الکل» این یک جهت بود که این دعای جوشن کبیر من را گرفت جهت دوم این است که «ولأن الکّ لمّاکانت مظاهر اسمائه الحسنی و مجالی صفاته العلیا» ما اگر بخواهیم عالم را شرح کنیم یک جهان‌بینی داشته باشیم اگر کسی بخواهد جهان را شرح کند ملائکه را شرح کند آسمانها را شرح کند زمین را شرح کند انسان را شرح کند دیو و دد را شرح کند بحار و براری و صحاری و جبال و معادن را شرح کند اگر کسی خواست عالم را شرح کند اسمای حسنای الهی همه در اینجا جمع‌اند دیگر همین را دارد شرح می‌کند آنها مظاهر همینها هستند «ولأن الکل» یعنی «جمیع الموجودات لما کانت مظاهر اسمائه الحسنی و مجالی صفاته العلیا کان شرحه کأنه شرح الکل» ما اگر جوشن کبیر شرح کردیم مثل اینکه جهان‌آرا شدیم جهان‌ را شرح کردیم چه چیزی در جهان هست که مظهر یکی از این اسما نیست؟ «کما تری الآیات و الأدعیة غیر خالیة عنها» سایر ادعیه این را در بر دارد آیات الهی یک یا دو اسم از اسمای حسنا را در بر دارد این جهت دوم خب اینها صبغه علمی قضیه خیلیها هستند که صبغه علمی دارند اما آن کشش چه چیزی باعث شد حالا من موفق شدم سوم «و انی کنت فی بعض اوقات تذکری موزعاً ایاه فکنت تالیاً فی کل وقت حسب ما کان متیسّراً لیّ» هر وقتی که شد من در خدمت این دعا بودم اینها را تلاوت می‌کردم چهارم «و کنت أیضاً فی بعض الاوقات مدرجاً بعض فصوله السنیة فی قنوت بعض صلواتی» در نمازها می‌خواندم در قنوت می‌خواندم «مسقطاً للفقرة التی هی الغوث الغوث خلصناً من النار یارب» این را نمی‌گفتم اما بقیه را که می‌گفتم نه به عنوان اینکه حالا این‌طور وارد شده تا کسی بگوید این «الغوث» هم وارد شده «خلصنا» هم وارد شده شما چرا نمی‌خوانی ما آن مقداری که وارد شده بود می‌خواندیم نه اینکه از طرف خودمان خواستیم تصرف کنیم به قصد ورود این بقیه را نگوییم «مسقطاً للفقرة التی هی الغوث الغوث خلصنا من النار یا رب لکن لا بعنوان التصرف فی المأثور بل بعنوان اجراء صفاته العلیا و ذکر اسمائه الحسنی» بعد می‌گوید که چون این دعا حق عظیمی بر گردن من داشت و در تربیت من این دعا مؤثر بود من اقدام کردم قیام کردم در خدمت این دعا باشم و این دعا را شرح کند خب همان‌طوری که انسان از استادش فیض دید سعی می‌کند که کتاب استادش را شرح کند کسی هم از دعا طرفی ببندد سعی می‌کند آن دعا را شرح کند این علل باعث شد «و اذ کان له فی باب التوحید علی حق کبیر» این دعا در موحد ساختن من سهم مؤثری داشت این است که کتابها فلسفی زیادی می‌نویسد و براهین زیادی هم بر توحید اقامه می‌کند می‌گوید این جوشن کبیر من را موحد کرده است یا در توحید من در تکوین توحید من سهم مؤثری داشته «و إذ کان له فی باب التوحید علیه حق کبیر شمرت عن ساق الجد مجترئاً علی هذا الامر الخطیر مستمداً من الفیاض القدیر الذی لا شرک له ولا وزیر ولا شبه له ولا نظیر و‌ها انا اخوض فی المقصود فاقول بسم الله الرحمن الرحیم قول الداعی».
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 28:58

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی