- 1003
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 172 تا 174 سوره اعراف بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 172 تا 174 سوره اعراف بخش اول"
مسئله فطرت از مسائل بدیع قرآنی است
هر کس هر عملی کرده است باید به پاداشش برسد یا به کیفرش برسد
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنّا کُنّا عَنْ هذا غافِلینَ ٭ أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَکَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ کُنّا ذُرّیَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَ فَتُهْلِکُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ ٭ وَ کَذلِکَ نُفَصِّلُ اْلآیاتِ وَ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ﴾
بعد از اینکه براهین نقلی را به وسیله کتابهای آسمانی به سمع مردم رساند آن دلیل عقلی یا قلبی را دارند بازگو میکنند دربارهٴ معارف توحیدی فرمود ﴿وَ إِذْ﴾ یعنی به یاد بیاور این ﴿إِذْ﴾ ظرف زمان است و منصوب است و ناصب او هم محذوف است یعنی و اذکر اذ آن زمان را به یاد بیاور آن زمانی را که تذکره آن زمان در این آیه مطرح است این است که خداوند از بنی آدم پیمانی گرفته است ﴿أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرّیَّتَهُمْ﴾ از ظهرهای بنی آدم ذریههای اینهارا گرفت و آنها را شاهد بر خود آنها قرار داد و در آن موطن ربوبیت خود را آشکار کرد و عبودیت بنی آدم هم معلوم شد و همگی به ربوبیت خدا و عبودیت خود اقرار کردند و همین اقرار هم به منزل شهادت تلقی شده است فرمود ما در یک نشئهای این کار را کردهایم تا کسی در قیامت عذری نیاورد نگوید ما از جریان و معارف توحیدی غافل بودیم یا گذشتگان ما شرک ورزیدند و ما وارث شرک پیشینیان بودیم و در محیط شرک آلود رشد کردیم لذا موحد نشدیم خداوند از هر کسی این پیمان را گرفته است و ربوبیت خود را آشکار کرد و عبودیت آنها روشن شد تا هیچ کس بهانه نداشته باشد این تقریباً ترجمه تحت اللفظی این آیه بود این آیه جزء غرر آیات سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» است در سورهٴ «اعراف» آیهای به عظمت این کمتر هست یا نیست مسئله فطرت هم از مسائل بدیع قرآنی است چند مطلب در این آیه مطرح است یکی اینکه موطن این میثاق کجاست خدا کجا تعهد گرفت از چه کسی تعهد گرفت چگونه تعهد گرفت و مطلب دیگر آن است که انگیزه این کار چه بوده است مطالب فراوانی که زیر مجموعه این است این است که آیا انسان اقرار دارد یا شهادت بین اقرار و شهادت هم یک فرق جوهری است اگر خود شخص نسبت به کار خود صحه میگذارد اقرار است و اگر دیگری نسبت به کار شخص صحه میگذارد شهادت است شهادت برای فعل غیر است اقرار برای فعل نفس در این گونه از موارد آیا اقرار است یا شهادت و مطالب فراوانی که زیر مجموعه این آیه است
مرحوم شیخ طوسی (رضوان الله علیه) اقوالی را نقل میکند که خلاصه آن اقوال را امین الاسلام (رضوان الله علیه) در مجمع ذکر کرده است یکی از آن اقوال این است که خداوند در عالم ذر از صلب حضرت آدم (سلام الله علیه) ذرات ریز فراوانی که ذریه او محسوب میشوند اینها را بیرون آورد و روح به اینها افاضه کرد که اینها چیز میفهمیدند از اینها اقرار گرفت با اینها میثاق بست که ربوبیت خدا و عبودیت خود را بپذیرند این قول با بعضی از روایاتی که به تعبیر امین الاسلام (رضوان الله علیه) یا مرفوع است یا موقوف یعنی یک روایت مسند معتبری در کار نیست تأیید شده است که به عنوان عالم ذر معروف است پس ذرات ریزی از صلب آدم (سلام الله علیه) بیرون آورد به آنها روح افاضه کرد که آنها بفهمند ربوبیت خود را و عبودیت آنها را برای آنها تثبیت کرد آنها هم اقرار کردند و میثاق بستند این قول را مرحوم شیخ طوسی (رضوان الله علیه) میفرماید که محققین رد کردند و امین الاسلام (رضوان الله علیه) هم دارد که اهل تحقیق این قول را رد کردند برای اینکه این قول با اشکالات فراوانی از خود آیه روبروست برای اینکه آن قول در این محور هست که خداوند از صلب آدم (سلام الله علیه) ذرات ریز فراوانی را استخراج کرد و از آنها اقرار گرفت در حالی که ظاهر آیه این است که ﴿إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ﴾ نه من بنی آدم من ظهورهم از بنی آدم از ظهور خود بنی آدم نه از ظهر آدم یعنی از صلب تکتک بنی آدم ذریه او را اخراج کرده است هر کسی از صلب قبلی استخراج شد و از صلب او هم فرزندان او استخراج شدند از ظهور بنی آدم اخراج کرد نه از ظهر آدم پس از ظهور هست نه از ظهر از ظهور بنی آدم است نه از ظهر آدم و ذریه بنی آدم را اخراج کرد نه ذریه آدم را البته ذریه هم مفرد است هم جمع در اینجا جمع مراد است اینکه دارد ﴿وَکُنَّا ذُرِّیَّةً مِن بَعْدِهِمْ﴾ یا ﴿هَبْ لِی مِن لَدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً﴾ معلوم میشود هم مفرد است هم جمع ﴿وَکُنَّا ذُرِّیَّةً مِن بَعْدِهِمْ﴾ جمع است ﴿هَبْ لِی مِن لَدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً﴾ مفرد است که خدای سبحان یحیی را به ذکریا (سلام الله علیه) عطا کردهاست پس طبق این چند تعبیر با آن قول نمیشود موافقت کرد یکی اینکه آنجا از آدم هست اینجا از بنی آدم یکی اینکه آنجا از ظهر آدم هست اینجا از ظهور بنی آدم یکی اینکه ذریه آدم را اخراج کردند بنابر آن قول در اینجا ذریه بنی آدم را استخراج کردند پس این سه اشکال داخلی با آن قول نمیسازد خب آنها البته گاهی مفرد به معنی مفرد گاهی جمع به معنی مفرد گاهی منظور از بنی آدم، آدم است این تعبیرات هست لذا همان تعبیر ظاهر کافی است این سه اشکال، اشکال چهارم آن است که این در کدام عالم است که احدی از ما یادمان نیست و آیه دارد ما را یادآوری میکند تذکر میدهد معلوم میشود این یک عالمی است که اگر ما اکنون بیندیشیم به یادمان میآید میفرماید ﴿وَإِذْ﴾ یعنی به یاد بیاور یعنی و اذکر آن زمان را خب اگر آن نشئه باشد ما هرچه بیشتر بیندیشیم کمتر گیرمان میآید یک نشئهای باید باشد که اگر ما تامل کنید تدبر کنیم بخواهیم به یاد بیاوریم به یادمان بیاید اگر سابقهای داشته باشیم بالأخره بعد از مدتی باید یادمان بیاید الآن ملیاردها نفر روی زمیناند هیچ کدام یادشان نیست با همه اقوام و ملل و نحلی که دارند هر چه هم بیشتر فکر میکنند کمتر یادشان میآید و نمیشود گفت انسان چون در یک موطنی میثاق سپرده است به عالم طبیعت که آمده است فراموشش شده بالأخره یک فراموشی است که بعد از یک مقدار تأمل باید یادش بیاید الآن انسان هیچ تامهای به اندازه تامه مرگ نیست البته آنچه قبل از مرگ است به اندازه تامه موت نیست حوادث بعد از موت اتم است تامه کبرا برای بعد از موت است مع ذلک انسان که مرد وارد برزخ شد وارد ساهره کبرا یعنی صحنه قیامت شد به میزان و صراط و تطایر کتب و سایر مواقف قیامت که رسید همه این صحنهها را که پشت سر گذاشت وقتی وارد بهشت شد باز یادش هست وقتی چیزهایی را که میبیند میگوید بله این همانهاست که در دنیا به ما وعده دادند ﴿هذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ﴾ یادش میآید که این همانهاست که در دنیا به ما وعده دادند یا در جهنم عدهای به دیگران میگویند به اینکه ﴿إِنِّی کَانَ لِی قَرِینٌ﴾ من یک دوستی داشتم من را نصیحت میکرد آیا از او با خبرید یا نیستید و مانند آن با اینکه تامهای مثل موت نیست «و ما بعد الموت اتم» تامه کبرا از آن مرحله به بعد است همه مراحل را انسان میگذراند و اگر -معاذالله- وارد جهنم شد یادش میآید که در دنیا چه چیزهایی را پشت سر گذاشته اگر ما در یک عالمی تعهد سپرده باشیم بالأخره یکی از ما باید یادمان بیاید و اگر هیچ یادمان نیاید مع ذلک ما در یک موطنی هم تعهد سپردیم به تعبیر مرحوم شیخ طوسی در تبیان و امین الاسلام در مجمع خب شبهه تناسخ را شما چطور حل میکنید تناسخیه هم همین را میگویند میگویند انسان قبل از اینکه به این بدن متعلق بشود قبلاً در ابدان دیگر بود الآن دارد محصول کار قبلیاش را میچشد اگر کسی بخواهد به حکمت خدا اگر کسی بخواهد به عدل خدا با این دوتا حد وسط دوتا برهان اقامه کند که معاد حق است این بین راه است نه تمام راه چون همه حرفها را هم تناسخیه قبول دارند خدا حکیم است خدا عادل است یک جزایی باید باشد یک حساب و کتابی باید باشد این نیمه راه است خب حالا آن موطن جزا شاید همین دنیا باشد که تناسخیه میپندارند یک برهان قاطعی بر بطلان این امر بین الغی باید اقامه بشود صرف اینکه خدا حکیم است باید به افراد پاداش بدهد صرف اینکه خدا عادل است ﴿أَ فَنَجْعَلُ الْمُسْلِمینَ کَالْمُجْرِمینَ﴾ ﴿سَوَاءً مَحْیَاهُمْ وَمَمَاتُهُمْ سَاءَ مَا یَحْکُمُونَ﴾ اینها کافی نیست اینها گوشهای از آن برهان معاد است تناسخی قائل به وجود ذات اقدس الهی و توحید الهی و حکمت خدا و عدل خداست میگوید هر کس هر عملی کرده است باید به پاداشش برسد یا به کیفرش برسد منتها کیفر و پاداش در دنیاست ما باید دلیل قطعی عقلی و نقلی اقامه کنیم چه اینکه اقامه میشود بر اینکه دنیا دار جزا نیست دار جزا جای دیگر است خب اگر کسی حرف باطل تناسخ را ارائه کرد گفت انسان قبل از اینکه به این بدن تعلق بگیرد قبلاً به بدن دیگر متعلق بود کارهایی کرد و چون مرد و به بدن دیگر تعلق گرفت یادش نیست شبهه تناسخ را در این محور نمیشود حل کرد از راه دیگری البته باید ابطال کرد خب پس سه اشکال لفظی که مربوط به آیه است این اشکال عقلی و نقلی هر دوست هم عقل این اشکال را میپذیرد و هم نقل این اشکال را به ما ارائه میدهد و آن نقل این است که فرمود: ﴿وَإِذْ أَخَذْ﴾ یعنی به یاد بیاور این ﴿وَإِذْ أَخَذْ﴾ که آن اذ منصوب است به ااذکر که محذوف است یعنی این صحنه را به یاد بیاور ما هم هرچه که فکر میکنیم میبینیم به یادمان نمیآید اگر کسی بگوید این تطورات و تحولات مایه نسیان است میگوییم درست است که مایه نسیان است اما نسیان فی الجمله نه بالجمله به دلیل اینکه کدام حادثه است که از مرگ و بعد از مرگ بدتر است در حالی که قرآن کریم میفرماید به اینکه اینها که مردند شداید برزخ را تحمل کردند شداید ساهره کبرا را تحمل کردند آن مواقف و احوال قیامت را تحمل کردند وارد بهشت یا جهنم شدند هم بهشتیها یادشان هست هم جهنمیها یادشان است و حرفهایی که مربوط به دنیاست آنجا مطرح میکنند.
پرسش: ...
پاسخ: ظاهر آیه دارد استدلال میکند این معلوم میشود که نشاطآور است آرامشبخش است نه رعبآور.
پرسش:...
پاسخ: البته بعضی از امور و معارف است که انسان تحمل آن را ندارد نظیر همان بیان نورانی حضرت امیر که فرمود: «صف لی المتقین» «فصعق همام صعقة کانت نفسه فیها» البته تا گوینده چه کسی باشد ممکن است همان حرف را دیگری بگوید و در شنونده اثر نکند یک گوینده علوی میخواهد که جان شنونده را بگیرد به هر تقدیر این ممکن هست که گاهی مطلب به قدری مهم است که مستمع را قالب تهی میکند این درست است اما در این کریمه میفرماید به یاد بیاور یعنی اگر به یاد بیاوری به توحید نزدیکتر میشوی به کسی نزدیکتر میشوی که «ألا بذکره تطمئن القلوب» این آرامبخش است و انسان هر چه متذکر میشود میبیند یادش نمیآید.
پرسش: ...
پاسخ: خب اگر مخاطب شخص پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) باشد استدلال برای ما تام نیست فرمود: ﴿أَن تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیَامَةِ﴾ آن دوتا برهانی که آمده تام نیست فرمود ما این کار را کردیم تا هیچ کس درقیامت بهانهای نداشته باشد، خب.
پرسش:...
پاسخ: بالأخره یک ظرفی هست یا نه این استدلالی که در ذیل هست نشان میدهد که این حادثه اتفاق افتاد تا در قیامت کسی بهانهای نیاورد خب الآن حالا برفرض ما از مسئله اذن بگذریم این دوتا دلیلی که در ذیل ذکر شده است اینها را چگونه توجیه کنیم فرمود ما این تعهد را گرفتیم تا کسی در قیامت نگوید من غافل بودم این یک ما این تعهد را گرفتیم تا کسی در قیامت نگوید من در محیط بد خانواده بد در روستا یا شهر بد تربیت شدم این دو پس معلوم میشود این تعهد همواره در جان ما هست با ما هست از هر خانوادهای رشد بکنیم با ما هست در هر محیطی زندگی بکنیم با ما هست خب.
پرسش: ...
پاسخ: یعنی دارد تازه این کار را میکند بسیار خب یک تعلیم ابتدایی باشد اگر تعلیم ابتدایی باشد با آن دوتا برهان هماهنگ نیست بدانید ما آن دوتا کار را کردیم چرا برای اینکه مبادا در قیامت بگویید به اینکه ما غافل بودیم خب اگر کسی یادش نیست در قیامت میتواند بگوید من غافل بودم الآن کسانی که در معارف توحیدی میاندیشند «کحلقة فی فلاة»اند ملیونها مردماند که الآن در برابر بتها سجده میکنند این چین است این ژاپن هست این کشورهای شرقی و شرقی دور هست احکام به آنها نرسیده توحید به انها نرسیده بعضی از منطقههای دور دست چین که مسلماناند اسلامشان فقط به همین است که یک لا اله الا الله را بلدند اصلاً نماز به گوششان نرسیده فقط میدانند لا اله الا الله خب اگر در چنین شرایطی مردم زیادی هم در برابر بتها خاضع و ساجدند عدهای هم در این محیط زندگی کردهاند اینها چگونه در قیامت نگویند ﴿إِنَّا کُنَّا عَنْ هذَا غَافِلِینَ﴾ اگر خدا فرمود من در یک موطنی چنین کاری را کردم اگر بفرماید در یک موطنی چنین کاری کردم مثل اینکه در موطن فرشتهها در موطن ارواح کاری کرده باشد خب از این کارهای الهی خدا زیاد دارد اما این خب برای احتجاج سودمند نیست و در آیه برای اینکه احتجاج بکند در یوم القیامة دوتا حد وسط ذکر میکند یکی اینکه جلوی غفلت را بگیرد یکی اینکه جلوی وراثت را بگیرد یکی بگوید من غافلم از او قبول نمیشود یکی بگوید من در محیط بد زندگی کردم از او پذیرفته نمیشود بنابراین این دوتا اشکال به ضمیمه آن سه اشکال میشود پنج اشکال و به ضمیمه آن اشکال تلفیقی عقلی و نقلی میشود شش اشکال مجموع اشکالات سته این است که اینکه فرمود: ﴿وَإِذْ﴾ ظاهرش این است که به یاد بیاور ما که به یادمان نمیآید هم عقلاً این اشکال وارد است هم با ظاهر ﴿وَإِذْ﴾ هماهنگ نیست این اشکال اول اشکال دوم اینکه آیه دارد بنی آ دم درحالی که آنچه معروف است صلب آدم است اشکال سوم این است که ﴿مِن ظُهُورِهِمْ﴾ آنچه معروف است من ظهره است اشکال چهارم این است که ﴿ذُرِّیَّتَهُمْ﴾ آنچه که معروف است ذریته اشکال پنجم این است که ما این کار را کردیم تا کسی نگوید من غافل بودم در حالی که همگان غافلاند اشکال ششم این است که تا کسی نگوید من در محیط شرک تربیت شدهام خب آنها که در محیط بد تربیت شدند برهانشان تام است اشکالهای دیگری که زیر مجموعه همین قول اول وارد است این است که اگر این مربوط به آدم باشد از صلب آدم باشد نه از صلب بنی آدم خب کدام فرزند میتواند بگوید که چون پدر من مشرک بود اگر از صلب آدم درآوردند خب پدرشان که حضرت آدم بود چگونه میتوانند بگویند ﴿إِنَّمَا أَشْرَکَ آبَاؤُنَا﴾ معلوم میشود که از صلب آدم تنها نیست از صلب بنی آدم است یعنی از صلب انسان خب انسانها بعضیشان موحدند بعضیشان مشرکاند و مانند آن اشکال دیگر خب آن مشرک اولی چه میگوید آن مشرک اولی که اولین بار که شرک ورزید آنکه نمیتواند بگوید انما اشرکنا برای اینکه آباء ما مشرک بودند او ناچار است که بگوید که ﴿إِنَّا کُنَّا عَنْ هذَا غَافِلِینَ﴾ آن اولین مشرک که دیگر نمیتواند بگوید ما شرک ورزیدیم که در محیط بد تربیت شدیم چون او اولین مشرک است مگر اینکه بگوید ﴿إِنَّا کُنَّا عَنْ هذَا غَافِلِینَ﴾ به هر تقدیر براساس این شبهات پنج، ششگانه که ممکن است شبهات دیگری هم اینها را تکمیل کند این قول اول مردود است روایاتی هم که به تعبیر امین الاسلام (رضوان الله علیه) عالم ذر را معرفی کرده است یا موقوف است یا مرفوع هم محققین به تعبیر شیخ طوسی این قول اول را رد کردند عالم ذر را هم به تعبیر امین الاسلام عالم ذریه درست است نه عالم ذر خب پس این قول اول ناتمام است.
پرسش: ...
پاسخ: چرا؟ پس معلوم میشود که این قول نیست یک قول دیگر است معنای آیه این نیست معنای آیه چیز دیگر است ظاهر آیه که عالم ذر نیست ظاهر آیه عالم ذریه است حالا باید ببینیم آن عالم کدام عالم است.
پرسش: ...
پاسخ: نه اگر ما یک عالم فطرت داشته باشیم عالم قلب داشته باشیم عالم عقل داشته باشیم هم اکنون با ما هست ما پشت سر نگذاشتیم حالا میرسیم انشاءالله در نهان ما یک چیزی هست که میفرماید بیندیش ببین یادت میآید یا نمیآید آیا از درون ما پیمان گرفتند از قلب ما گرفتند از عقل ما گرفتند نه اینکه ما را به صورت ذرات ریز از پدران ما خارج کرده باشند بعد روح به آنها تعلق گرفته باشد که ما بفهمیم در آن موطن از ما تعهد گرفته باشند بعد این ارواح آن ذرات ریز را رها کرده باشند این ذرات ریز برگشته باشند به اصلاف آباء یا به صلب حضرت آدم اینچنین نیست که مربوط به عالم دیگر باشد الآن در درون ما آن ﴿قَالُوا بَلَی﴾ هست یک نشئه شهود و حضوری هست که اگر فکر بکنیم به یادمان میآید شاید به آنجا برسیم.
پرسش: ...
پاسخ: خیلی از ماها عالم معاهده را به یاد داریم وقتی عالم معاهده به عالم قلب برگشت یا به عالم عقل برگشت به یادمان هست اینکه عالم گذشته نیست که هم شیخ طوسی بفرماید محققین ابطال کردند هم امین الاسلام بفرماید محققین ابطال کردند و رده المحققون عالم ذر را به تعبیر این بزرگان اهل تفسیر امامیه همه اهل تحقیق ابطال کردند اینچنین نیست حالا ممکن است یک امری مشهور شده باشد آنچه را که ما تعهد سپردیم هم اکنون هم ﴿قَالُوا بَلَی﴾ داریم منتها الآن در اثر ﴿غَلَبَتْ عَلَیْنَا شِقْوَتُنَا﴾ آنچه را که تعهد سپردیم و کسی را هم که میگوید ﴿قَالُوا بَلَی﴾ آن را ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾ دسیسه کردیم دفنش کردیم وگرنه الآن هم با ما هست خب پس این قول اول تام نیست اما قول دوم که به این برگردد که عالم عقل باشد یعنی ذات اقدس الهی در نهان انسان عقلی را آفرید به انسان عقل عطا کرده است این عقل میداند این کمالات هستی و این نعم الهی نه از خود اوست نه دیگری که همتای اوست به او داده است یک مبدئی که نه فقیر است و نه مستغنی بلکه غنی محض است اینها را به او عطا کرده است اگر کسی اهل هوا و هوس نباشد اگر کسی اهل جهل و تجاهل نباشد اگر کسی اهل نسیان یا تناسی نباشد خودش را به نسیان نزدند به تعبیر حضرت علی (سلام الله علیه) که در نهجالبلاغه فرمود: «قد ذهب المتذکرون بقی الناسون او المتناسون» آنهایی که اهل تذکره و یادآوری بودند به یاد خدا و قیامت بودند آنها رحلت کردند اینها هم که ماندند یا ناسیاند یا متناسی یا یادشان رفته یا خودشان را به فراموشی میزنند اگر انسان درست بیندیشد میبیند به اینکه کار از غیر خدا ساخته نیست و همین معنا در حال خطر ظهور میکند چرا همین مشرکینی که ناسی یا متناسیاند جاهل یا متجاهلاند ﴿إِذَا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ﴾ آنجا که روی ترس نمیگویند خدا که اگر روی ترس میگفتند ذات اقدس الهی نمیفرمود: ﴿مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ﴾ فرمود آنجا واقعاً موحدند و درست هم میگویند این برای آن است که انسان وقتی در حال خطر افتاد همه اسباب و علل عادی چه حجب ظلمانی و چه حجب نورانی همه رخت برمیبندد میرود کنار ﴿ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ﴾ را میبیند وقتی دید به او ایمان میآورد میگوید الله اینچنین نیست که یک عده براساس ترس بگویند خدا این ترس یک برکتی است که حجابهای ظلمانی و نورانی را خرق میکنند انسان آن نور السماوات و الارض را میبیند و او را میخواهد و درست هم میخواهد اشتباه نرفته آنگاه ثم اذا نجیناهم دوباره به آن حالتهای اولی برمیگردند که این حجاب میشود برای آنها اینچنین نیست که اینهایی که در دریا افتادند براساس ترس بگویند خدا یک وقت است که انسان معتاد است یک انسان معتاد به مواد وقتی گرفتار دستگاه قضایی شد آنجا میگوید من توبه کردم خب این با اخلاص که نمیگوید من توبه کردم این لسانا میگوید من توبه کردم قلباً روی همان اشتیاق و اعتیادش دارد به سرمیبرد در درون او هم به این فکر است که وقتی بیرون آ مده دوباره دست به همان مواد بزند اینکه میگوید من توبه کردم این لساناً میگوید این یک توبه کاذب است این مشرکین که در دریا دارند غرق میشوند ﴿رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ﴾ نه دعوا الله لسانا اگر دعوا الله لسانا بود که خدا نمیفرمود ﴿مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ﴾ اینها آنجا موحدند یک جداً هم تصمیم گرفتند که وقتی به ساحل آمدند موحد بمانند دو این میشود اخلاص ﴿دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ﴾ وقتی هم که به ساحل آمدند ممکن است لحظات اولیه به آن توحید ناب باشند بعد دوباره گرفتار آن حجاب بشوند این ترس یک نعمتی است که این حجاب را خرق میکند برخیها پندارشان این است که ـ معاذالله ـ خدا مخلوق ترس مردم است یعنی در ادوار پیشین دوران افسانه بود و بعد دوران دین بود و بعد دوران فلسفه بود و بعد الآن دوران علم است خیال کردند در مقطع اول که افسانه گذشت دوران دین آمد خدا و جریان عارف الهی مخلوق ترس بشر است بشر چون حوادثی را میدید و علل و اسبابش را نمیشناخت براساس ترس به یک چیزی به نام خدا تکیه میکرد در حالی که اعتماد به خدا ترویج خدا فکر خدا از کسانی نشأت گرفته است که نترسترین مردان عالم بودند آن انبیا بود اگر بنا شد کسی در عالم نترسد خلیل خداست دیگر ما از اینها نترستر که نداشتیم لو کان لبان خب آن هم امواج آتش بود ﴿حِرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَکُمْ﴾ بود یک ذره در این مرد اثر نکرد گفت باش آن بزرگوار را زیداره میکردند تکان نخورد و کلیم خدا بین شمشیر فراعنه و دریای مهلک بین این دو خطر واقع شده بود همان بنی اسرائیل گفتند ما قبلاً در زحمت بودیم الآن در زحمت بودیم برگردیم شمشیر فرعون برویم خطر غرق اینجا چه جایی بود ما را آوردی گفت ﴿کَلَّا﴾ این چه حرفی است میزنی ﴿إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ﴾ اگر بنا شد برگردیم برمیگردیم پیروزیم برویم دریا در اختیار ماست خب آنکه نه از شمشیر آل فرعون میترسد نه از دریای قهار میترسد از او نترستر چه کسی است فکر خدا را مردانی آوردند که از آنها نترستر خدا دیگر نیافرید این یک توهم باطلی است که عقیده به خدا مخلوق ترس مردم است عقیده خدا محصول شهود عارفان است و معقول حکیمان خب پس یک نشئهای هست که اگر کسی درست بیندیشد به یادش میآید آنها میگویند که این نشئه عقل است ذات اقدس الهی انسان را همان طوری که شهوت و غضب داد عقل عملی داد همان طوری که حس و وهم و خیال داد عقل نظری داد اگر کسی درست بیندیشد به این بارگاه راه مییابد که هستی او و هستی جهان نه از خود اوست نه از مماثل او یک مبدئی که هستی بخش باشد باید باشد این فی الجمله خوب است شاید بعضی از مشایخ ما (رضوان الله علیهم) این را هم تایید میکنند اما این با علم حصولی سازگار است یک و بعداً پدید آمد دو و آنها که در محیط شرک زندگی کردهاند شاید در قیامت بتوانند بگویند به اینکه ما شستوی مغزی شدیم پدرانی که ما را تربیت کردند مشرک بودند مدارسی که ما را تربیت کردند مشرک بودند محیط قانونی که ما را اداره کرد شرک میورزیدند ما جایی نداشتیم برای اندیشه توحیدی این معلوم میشود بالاتر از عقل است چون این عقل باید کم کم به گیر انسان بیاید اگر کسی با این سرمایه خلق نشده است از قوه وقتی میخواهد به فعلیت برسد خب دیگران جلوی فعلیتش را میگیرند این را مشرک به بار میآورند این با آن روایاتی که دارد «کل مولود یولد علی الفطره فابواه یهودانه و ینصرانه و یمجسانه» هماهنگ نیست یعنی هر انسانی براساس فطرت توحیدی هست و این با آیه 30 سورهٴ مبارکهٴ «روم» هماهنگ نیست در آنجا دارد ذات اقدس الهی انسان را با فطرت توحید آفریده است پس اگر این منظور راه عقل باشد گرچه برخی از اشکالات قول اول وارد نیست اما این شبهه هست که اگر منظور عقل باشد خب کسانی که در محیط شرک تربیت میشوند که عقلشان به سمت توحید شکوفا نخواهد بود این کسی که شیر مشرکان را خورده در خانه شرک رشد کرده و مدرسه اهل شرک رفته و در کشور مشرکان رشد کرده این چگونه عقلش موحدانه ظهور کند معلوم میشود که آن معهد و اخذ میثاق یک چیز دیگری است که در درون انسان هست و با هر کسی هم هست و به علم حضوری اوست نه علم حصولی گرچه ضعیف است بعد قوی میشود ولی اصل سرمایه هست حالا باید ببینم آن چیست.
«و الحمد لله رب العالمین»
مسئله فطرت از مسائل بدیع قرآنی است
هر کس هر عملی کرده است باید به پاداشش برسد یا به کیفرش برسد
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنّا کُنّا عَنْ هذا غافِلینَ ٭ أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَکَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ کُنّا ذُرّیَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَ فَتُهْلِکُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ ٭ وَ کَذلِکَ نُفَصِّلُ اْلآیاتِ وَ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ﴾
بعد از اینکه براهین نقلی را به وسیله کتابهای آسمانی به سمع مردم رساند آن دلیل عقلی یا قلبی را دارند بازگو میکنند دربارهٴ معارف توحیدی فرمود ﴿وَ إِذْ﴾ یعنی به یاد بیاور این ﴿إِذْ﴾ ظرف زمان است و منصوب است و ناصب او هم محذوف است یعنی و اذکر اذ آن زمان را به یاد بیاور آن زمانی را که تذکره آن زمان در این آیه مطرح است این است که خداوند از بنی آدم پیمانی گرفته است ﴿أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرّیَّتَهُمْ﴾ از ظهرهای بنی آدم ذریههای اینهارا گرفت و آنها را شاهد بر خود آنها قرار داد و در آن موطن ربوبیت خود را آشکار کرد و عبودیت بنی آدم هم معلوم شد و همگی به ربوبیت خدا و عبودیت خود اقرار کردند و همین اقرار هم به منزل شهادت تلقی شده است فرمود ما در یک نشئهای این کار را کردهایم تا کسی در قیامت عذری نیاورد نگوید ما از جریان و معارف توحیدی غافل بودیم یا گذشتگان ما شرک ورزیدند و ما وارث شرک پیشینیان بودیم و در محیط شرک آلود رشد کردیم لذا موحد نشدیم خداوند از هر کسی این پیمان را گرفته است و ربوبیت خود را آشکار کرد و عبودیت آنها روشن شد تا هیچ کس بهانه نداشته باشد این تقریباً ترجمه تحت اللفظی این آیه بود این آیه جزء غرر آیات سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» است در سورهٴ «اعراف» آیهای به عظمت این کمتر هست یا نیست مسئله فطرت هم از مسائل بدیع قرآنی است چند مطلب در این آیه مطرح است یکی اینکه موطن این میثاق کجاست خدا کجا تعهد گرفت از چه کسی تعهد گرفت چگونه تعهد گرفت و مطلب دیگر آن است که انگیزه این کار چه بوده است مطالب فراوانی که زیر مجموعه این است این است که آیا انسان اقرار دارد یا شهادت بین اقرار و شهادت هم یک فرق جوهری است اگر خود شخص نسبت به کار خود صحه میگذارد اقرار است و اگر دیگری نسبت به کار شخص صحه میگذارد شهادت است شهادت برای فعل غیر است اقرار برای فعل نفس در این گونه از موارد آیا اقرار است یا شهادت و مطالب فراوانی که زیر مجموعه این آیه است
مرحوم شیخ طوسی (رضوان الله علیه) اقوالی را نقل میکند که خلاصه آن اقوال را امین الاسلام (رضوان الله علیه) در مجمع ذکر کرده است یکی از آن اقوال این است که خداوند در عالم ذر از صلب حضرت آدم (سلام الله علیه) ذرات ریز فراوانی که ذریه او محسوب میشوند اینها را بیرون آورد و روح به اینها افاضه کرد که اینها چیز میفهمیدند از اینها اقرار گرفت با اینها میثاق بست که ربوبیت خدا و عبودیت خود را بپذیرند این قول با بعضی از روایاتی که به تعبیر امین الاسلام (رضوان الله علیه) یا مرفوع است یا موقوف یعنی یک روایت مسند معتبری در کار نیست تأیید شده است که به عنوان عالم ذر معروف است پس ذرات ریزی از صلب آدم (سلام الله علیه) بیرون آورد به آنها روح افاضه کرد که آنها بفهمند ربوبیت خود را و عبودیت آنها را برای آنها تثبیت کرد آنها هم اقرار کردند و میثاق بستند این قول را مرحوم شیخ طوسی (رضوان الله علیه) میفرماید که محققین رد کردند و امین الاسلام (رضوان الله علیه) هم دارد که اهل تحقیق این قول را رد کردند برای اینکه این قول با اشکالات فراوانی از خود آیه روبروست برای اینکه آن قول در این محور هست که خداوند از صلب آدم (سلام الله علیه) ذرات ریز فراوانی را استخراج کرد و از آنها اقرار گرفت در حالی که ظاهر آیه این است که ﴿إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ﴾ نه من بنی آدم من ظهورهم از بنی آدم از ظهور خود بنی آدم نه از ظهر آدم یعنی از صلب تکتک بنی آدم ذریه او را اخراج کرده است هر کسی از صلب قبلی استخراج شد و از صلب او هم فرزندان او استخراج شدند از ظهور بنی آدم اخراج کرد نه از ظهر آدم پس از ظهور هست نه از ظهر از ظهور بنی آدم است نه از ظهر آدم و ذریه بنی آدم را اخراج کرد نه ذریه آدم را البته ذریه هم مفرد است هم جمع در اینجا جمع مراد است اینکه دارد ﴿وَکُنَّا ذُرِّیَّةً مِن بَعْدِهِمْ﴾ یا ﴿هَبْ لِی مِن لَدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً﴾ معلوم میشود هم مفرد است هم جمع ﴿وَکُنَّا ذُرِّیَّةً مِن بَعْدِهِمْ﴾ جمع است ﴿هَبْ لِی مِن لَدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً﴾ مفرد است که خدای سبحان یحیی را به ذکریا (سلام الله علیه) عطا کردهاست پس طبق این چند تعبیر با آن قول نمیشود موافقت کرد یکی اینکه آنجا از آدم هست اینجا از بنی آدم یکی اینکه آنجا از ظهر آدم هست اینجا از ظهور بنی آدم یکی اینکه ذریه آدم را اخراج کردند بنابر آن قول در اینجا ذریه بنی آدم را استخراج کردند پس این سه اشکال داخلی با آن قول نمیسازد خب آنها البته گاهی مفرد به معنی مفرد گاهی جمع به معنی مفرد گاهی منظور از بنی آدم، آدم است این تعبیرات هست لذا همان تعبیر ظاهر کافی است این سه اشکال، اشکال چهارم آن است که این در کدام عالم است که احدی از ما یادمان نیست و آیه دارد ما را یادآوری میکند تذکر میدهد معلوم میشود این یک عالمی است که اگر ما اکنون بیندیشیم به یادمان میآید میفرماید ﴿وَإِذْ﴾ یعنی به یاد بیاور یعنی و اذکر آن زمان را خب اگر آن نشئه باشد ما هرچه بیشتر بیندیشیم کمتر گیرمان میآید یک نشئهای باید باشد که اگر ما تامل کنید تدبر کنیم بخواهیم به یاد بیاوریم به یادمان بیاید اگر سابقهای داشته باشیم بالأخره بعد از مدتی باید یادمان بیاید الآن ملیاردها نفر روی زمیناند هیچ کدام یادشان نیست با همه اقوام و ملل و نحلی که دارند هر چه هم بیشتر فکر میکنند کمتر یادشان میآید و نمیشود گفت انسان چون در یک موطنی میثاق سپرده است به عالم طبیعت که آمده است فراموشش شده بالأخره یک فراموشی است که بعد از یک مقدار تأمل باید یادش بیاید الآن انسان هیچ تامهای به اندازه تامه مرگ نیست البته آنچه قبل از مرگ است به اندازه تامه موت نیست حوادث بعد از موت اتم است تامه کبرا برای بعد از موت است مع ذلک انسان که مرد وارد برزخ شد وارد ساهره کبرا یعنی صحنه قیامت شد به میزان و صراط و تطایر کتب و سایر مواقف قیامت که رسید همه این صحنهها را که پشت سر گذاشت وقتی وارد بهشت شد باز یادش هست وقتی چیزهایی را که میبیند میگوید بله این همانهاست که در دنیا به ما وعده دادند ﴿هذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ﴾ یادش میآید که این همانهاست که در دنیا به ما وعده دادند یا در جهنم عدهای به دیگران میگویند به اینکه ﴿إِنِّی کَانَ لِی قَرِینٌ﴾ من یک دوستی داشتم من را نصیحت میکرد آیا از او با خبرید یا نیستید و مانند آن با اینکه تامهای مثل موت نیست «و ما بعد الموت اتم» تامه کبرا از آن مرحله به بعد است همه مراحل را انسان میگذراند و اگر -معاذالله- وارد جهنم شد یادش میآید که در دنیا چه چیزهایی را پشت سر گذاشته اگر ما در یک عالمی تعهد سپرده باشیم بالأخره یکی از ما باید یادمان بیاید و اگر هیچ یادمان نیاید مع ذلک ما در یک موطنی هم تعهد سپردیم به تعبیر مرحوم شیخ طوسی در تبیان و امین الاسلام در مجمع خب شبهه تناسخ را شما چطور حل میکنید تناسخیه هم همین را میگویند میگویند انسان قبل از اینکه به این بدن متعلق بشود قبلاً در ابدان دیگر بود الآن دارد محصول کار قبلیاش را میچشد اگر کسی بخواهد به حکمت خدا اگر کسی بخواهد به عدل خدا با این دوتا حد وسط دوتا برهان اقامه کند که معاد حق است این بین راه است نه تمام راه چون همه حرفها را هم تناسخیه قبول دارند خدا حکیم است خدا عادل است یک جزایی باید باشد یک حساب و کتابی باید باشد این نیمه راه است خب حالا آن موطن جزا شاید همین دنیا باشد که تناسخیه میپندارند یک برهان قاطعی بر بطلان این امر بین الغی باید اقامه بشود صرف اینکه خدا حکیم است باید به افراد پاداش بدهد صرف اینکه خدا عادل است ﴿أَ فَنَجْعَلُ الْمُسْلِمینَ کَالْمُجْرِمینَ﴾ ﴿سَوَاءً مَحْیَاهُمْ وَمَمَاتُهُمْ سَاءَ مَا یَحْکُمُونَ﴾ اینها کافی نیست اینها گوشهای از آن برهان معاد است تناسخی قائل به وجود ذات اقدس الهی و توحید الهی و حکمت خدا و عدل خداست میگوید هر کس هر عملی کرده است باید به پاداشش برسد یا به کیفرش برسد منتها کیفر و پاداش در دنیاست ما باید دلیل قطعی عقلی و نقلی اقامه کنیم چه اینکه اقامه میشود بر اینکه دنیا دار جزا نیست دار جزا جای دیگر است خب اگر کسی حرف باطل تناسخ را ارائه کرد گفت انسان قبل از اینکه به این بدن تعلق بگیرد قبلاً به بدن دیگر متعلق بود کارهایی کرد و چون مرد و به بدن دیگر تعلق گرفت یادش نیست شبهه تناسخ را در این محور نمیشود حل کرد از راه دیگری البته باید ابطال کرد خب پس سه اشکال لفظی که مربوط به آیه است این اشکال عقلی و نقلی هر دوست هم عقل این اشکال را میپذیرد و هم نقل این اشکال را به ما ارائه میدهد و آن نقل این است که فرمود: ﴿وَإِذْ أَخَذْ﴾ یعنی به یاد بیاور این ﴿وَإِذْ أَخَذْ﴾ که آن اذ منصوب است به ااذکر که محذوف است یعنی این صحنه را به یاد بیاور ما هم هرچه که فکر میکنیم میبینیم به یادمان نمیآید اگر کسی بگوید این تطورات و تحولات مایه نسیان است میگوییم درست است که مایه نسیان است اما نسیان فی الجمله نه بالجمله به دلیل اینکه کدام حادثه است که از مرگ و بعد از مرگ بدتر است در حالی که قرآن کریم میفرماید به اینکه اینها که مردند شداید برزخ را تحمل کردند شداید ساهره کبرا را تحمل کردند آن مواقف و احوال قیامت را تحمل کردند وارد بهشت یا جهنم شدند هم بهشتیها یادشان هست هم جهنمیها یادشان است و حرفهایی که مربوط به دنیاست آنجا مطرح میکنند.
پرسش: ...
پاسخ: ظاهر آیه دارد استدلال میکند این معلوم میشود که نشاطآور است آرامشبخش است نه رعبآور.
پرسش:...
پاسخ: البته بعضی از امور و معارف است که انسان تحمل آن را ندارد نظیر همان بیان نورانی حضرت امیر که فرمود: «صف لی المتقین» «فصعق همام صعقة کانت نفسه فیها» البته تا گوینده چه کسی باشد ممکن است همان حرف را دیگری بگوید و در شنونده اثر نکند یک گوینده علوی میخواهد که جان شنونده را بگیرد به هر تقدیر این ممکن هست که گاهی مطلب به قدری مهم است که مستمع را قالب تهی میکند این درست است اما در این کریمه میفرماید به یاد بیاور یعنی اگر به یاد بیاوری به توحید نزدیکتر میشوی به کسی نزدیکتر میشوی که «ألا بذکره تطمئن القلوب» این آرامبخش است و انسان هر چه متذکر میشود میبیند یادش نمیآید.
پرسش: ...
پاسخ: خب اگر مخاطب شخص پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) باشد استدلال برای ما تام نیست فرمود: ﴿أَن تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیَامَةِ﴾ آن دوتا برهانی که آمده تام نیست فرمود ما این کار را کردیم تا هیچ کس درقیامت بهانهای نداشته باشد، خب.
پرسش:...
پاسخ: بالأخره یک ظرفی هست یا نه این استدلالی که در ذیل هست نشان میدهد که این حادثه اتفاق افتاد تا در قیامت کسی بهانهای نیاورد خب الآن حالا برفرض ما از مسئله اذن بگذریم این دوتا دلیلی که در ذیل ذکر شده است اینها را چگونه توجیه کنیم فرمود ما این تعهد را گرفتیم تا کسی در قیامت نگوید من غافل بودم این یک ما این تعهد را گرفتیم تا کسی در قیامت نگوید من در محیط بد خانواده بد در روستا یا شهر بد تربیت شدم این دو پس معلوم میشود این تعهد همواره در جان ما هست با ما هست از هر خانوادهای رشد بکنیم با ما هست در هر محیطی زندگی بکنیم با ما هست خب.
پرسش: ...
پاسخ: یعنی دارد تازه این کار را میکند بسیار خب یک تعلیم ابتدایی باشد اگر تعلیم ابتدایی باشد با آن دوتا برهان هماهنگ نیست بدانید ما آن دوتا کار را کردیم چرا برای اینکه مبادا در قیامت بگویید به اینکه ما غافل بودیم خب اگر کسی یادش نیست در قیامت میتواند بگوید من غافل بودم الآن کسانی که در معارف توحیدی میاندیشند «کحلقة فی فلاة»اند ملیونها مردماند که الآن در برابر بتها سجده میکنند این چین است این ژاپن هست این کشورهای شرقی و شرقی دور هست احکام به آنها نرسیده توحید به انها نرسیده بعضی از منطقههای دور دست چین که مسلماناند اسلامشان فقط به همین است که یک لا اله الا الله را بلدند اصلاً نماز به گوششان نرسیده فقط میدانند لا اله الا الله خب اگر در چنین شرایطی مردم زیادی هم در برابر بتها خاضع و ساجدند عدهای هم در این محیط زندگی کردهاند اینها چگونه در قیامت نگویند ﴿إِنَّا کُنَّا عَنْ هذَا غَافِلِینَ﴾ اگر خدا فرمود من در یک موطنی چنین کاری را کردم اگر بفرماید در یک موطنی چنین کاری کردم مثل اینکه در موطن فرشتهها در موطن ارواح کاری کرده باشد خب از این کارهای الهی خدا زیاد دارد اما این خب برای احتجاج سودمند نیست و در آیه برای اینکه احتجاج بکند در یوم القیامة دوتا حد وسط ذکر میکند یکی اینکه جلوی غفلت را بگیرد یکی اینکه جلوی وراثت را بگیرد یکی بگوید من غافلم از او قبول نمیشود یکی بگوید من در محیط بد زندگی کردم از او پذیرفته نمیشود بنابراین این دوتا اشکال به ضمیمه آن سه اشکال میشود پنج اشکال و به ضمیمه آن اشکال تلفیقی عقلی و نقلی میشود شش اشکال مجموع اشکالات سته این است که اینکه فرمود: ﴿وَإِذْ﴾ ظاهرش این است که به یاد بیاور ما که به یادمان نمیآید هم عقلاً این اشکال وارد است هم با ظاهر ﴿وَإِذْ﴾ هماهنگ نیست این اشکال اول اشکال دوم اینکه آیه دارد بنی آ دم درحالی که آنچه معروف است صلب آدم است اشکال سوم این است که ﴿مِن ظُهُورِهِمْ﴾ آنچه معروف است من ظهره است اشکال چهارم این است که ﴿ذُرِّیَّتَهُمْ﴾ آنچه که معروف است ذریته اشکال پنجم این است که ما این کار را کردیم تا کسی نگوید من غافل بودم در حالی که همگان غافلاند اشکال ششم این است که تا کسی نگوید من در محیط شرک تربیت شدهام خب آنها که در محیط بد تربیت شدند برهانشان تام است اشکالهای دیگری که زیر مجموعه همین قول اول وارد است این است که اگر این مربوط به آدم باشد از صلب آدم باشد نه از صلب بنی آدم خب کدام فرزند میتواند بگوید که چون پدر من مشرک بود اگر از صلب آدم درآوردند خب پدرشان که حضرت آدم بود چگونه میتوانند بگویند ﴿إِنَّمَا أَشْرَکَ آبَاؤُنَا﴾ معلوم میشود که از صلب آدم تنها نیست از صلب بنی آدم است یعنی از صلب انسان خب انسانها بعضیشان موحدند بعضیشان مشرکاند و مانند آن اشکال دیگر خب آن مشرک اولی چه میگوید آن مشرک اولی که اولین بار که شرک ورزید آنکه نمیتواند بگوید انما اشرکنا برای اینکه آباء ما مشرک بودند او ناچار است که بگوید که ﴿إِنَّا کُنَّا عَنْ هذَا غَافِلِینَ﴾ آن اولین مشرک که دیگر نمیتواند بگوید ما شرک ورزیدیم که در محیط بد تربیت شدیم چون او اولین مشرک است مگر اینکه بگوید ﴿إِنَّا کُنَّا عَنْ هذَا غَافِلِینَ﴾ به هر تقدیر براساس این شبهات پنج، ششگانه که ممکن است شبهات دیگری هم اینها را تکمیل کند این قول اول مردود است روایاتی هم که به تعبیر امین الاسلام (رضوان الله علیه) عالم ذر را معرفی کرده است یا موقوف است یا مرفوع هم محققین به تعبیر شیخ طوسی این قول اول را رد کردند عالم ذر را هم به تعبیر امین الاسلام عالم ذریه درست است نه عالم ذر خب پس این قول اول ناتمام است.
پرسش: ...
پاسخ: چرا؟ پس معلوم میشود که این قول نیست یک قول دیگر است معنای آیه این نیست معنای آیه چیز دیگر است ظاهر آیه که عالم ذر نیست ظاهر آیه عالم ذریه است حالا باید ببینیم آن عالم کدام عالم است.
پرسش: ...
پاسخ: نه اگر ما یک عالم فطرت داشته باشیم عالم قلب داشته باشیم عالم عقل داشته باشیم هم اکنون با ما هست ما پشت سر نگذاشتیم حالا میرسیم انشاءالله در نهان ما یک چیزی هست که میفرماید بیندیش ببین یادت میآید یا نمیآید آیا از درون ما پیمان گرفتند از قلب ما گرفتند از عقل ما گرفتند نه اینکه ما را به صورت ذرات ریز از پدران ما خارج کرده باشند بعد روح به آنها تعلق گرفته باشد که ما بفهمیم در آن موطن از ما تعهد گرفته باشند بعد این ارواح آن ذرات ریز را رها کرده باشند این ذرات ریز برگشته باشند به اصلاف آباء یا به صلب حضرت آدم اینچنین نیست که مربوط به عالم دیگر باشد الآن در درون ما آن ﴿قَالُوا بَلَی﴾ هست یک نشئه شهود و حضوری هست که اگر فکر بکنیم به یادمان میآید شاید به آنجا برسیم.
پرسش: ...
پاسخ: خیلی از ماها عالم معاهده را به یاد داریم وقتی عالم معاهده به عالم قلب برگشت یا به عالم عقل برگشت به یادمان هست اینکه عالم گذشته نیست که هم شیخ طوسی بفرماید محققین ابطال کردند هم امین الاسلام بفرماید محققین ابطال کردند و رده المحققون عالم ذر را به تعبیر این بزرگان اهل تفسیر امامیه همه اهل تحقیق ابطال کردند اینچنین نیست حالا ممکن است یک امری مشهور شده باشد آنچه را که ما تعهد سپردیم هم اکنون هم ﴿قَالُوا بَلَی﴾ داریم منتها الآن در اثر ﴿غَلَبَتْ عَلَیْنَا شِقْوَتُنَا﴾ آنچه را که تعهد سپردیم و کسی را هم که میگوید ﴿قَالُوا بَلَی﴾ آن را ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾ دسیسه کردیم دفنش کردیم وگرنه الآن هم با ما هست خب پس این قول اول تام نیست اما قول دوم که به این برگردد که عالم عقل باشد یعنی ذات اقدس الهی در نهان انسان عقلی را آفرید به انسان عقل عطا کرده است این عقل میداند این کمالات هستی و این نعم الهی نه از خود اوست نه دیگری که همتای اوست به او داده است یک مبدئی که نه فقیر است و نه مستغنی بلکه غنی محض است اینها را به او عطا کرده است اگر کسی اهل هوا و هوس نباشد اگر کسی اهل جهل و تجاهل نباشد اگر کسی اهل نسیان یا تناسی نباشد خودش را به نسیان نزدند به تعبیر حضرت علی (سلام الله علیه) که در نهجالبلاغه فرمود: «قد ذهب المتذکرون بقی الناسون او المتناسون» آنهایی که اهل تذکره و یادآوری بودند به یاد خدا و قیامت بودند آنها رحلت کردند اینها هم که ماندند یا ناسیاند یا متناسی یا یادشان رفته یا خودشان را به فراموشی میزنند اگر انسان درست بیندیشد میبیند به اینکه کار از غیر خدا ساخته نیست و همین معنا در حال خطر ظهور میکند چرا همین مشرکینی که ناسی یا متناسیاند جاهل یا متجاهلاند ﴿إِذَا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ﴾ آنجا که روی ترس نمیگویند خدا که اگر روی ترس میگفتند ذات اقدس الهی نمیفرمود: ﴿مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ﴾ فرمود آنجا واقعاً موحدند و درست هم میگویند این برای آن است که انسان وقتی در حال خطر افتاد همه اسباب و علل عادی چه حجب ظلمانی و چه حجب نورانی همه رخت برمیبندد میرود کنار ﴿ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ﴾ را میبیند وقتی دید به او ایمان میآورد میگوید الله اینچنین نیست که یک عده براساس ترس بگویند خدا این ترس یک برکتی است که حجابهای ظلمانی و نورانی را خرق میکنند انسان آن نور السماوات و الارض را میبیند و او را میخواهد و درست هم میخواهد اشتباه نرفته آنگاه ثم اذا نجیناهم دوباره به آن حالتهای اولی برمیگردند که این حجاب میشود برای آنها اینچنین نیست که اینهایی که در دریا افتادند براساس ترس بگویند خدا یک وقت است که انسان معتاد است یک انسان معتاد به مواد وقتی گرفتار دستگاه قضایی شد آنجا میگوید من توبه کردم خب این با اخلاص که نمیگوید من توبه کردم این لسانا میگوید من توبه کردم قلباً روی همان اشتیاق و اعتیادش دارد به سرمیبرد در درون او هم به این فکر است که وقتی بیرون آ مده دوباره دست به همان مواد بزند اینکه میگوید من توبه کردم این لساناً میگوید این یک توبه کاذب است این مشرکین که در دریا دارند غرق میشوند ﴿رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ﴾ نه دعوا الله لسانا اگر دعوا الله لسانا بود که خدا نمیفرمود ﴿مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ﴾ اینها آنجا موحدند یک جداً هم تصمیم گرفتند که وقتی به ساحل آمدند موحد بمانند دو این میشود اخلاص ﴿دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ﴾ وقتی هم که به ساحل آمدند ممکن است لحظات اولیه به آن توحید ناب باشند بعد دوباره گرفتار آن حجاب بشوند این ترس یک نعمتی است که این حجاب را خرق میکند برخیها پندارشان این است که ـ معاذالله ـ خدا مخلوق ترس مردم است یعنی در ادوار پیشین دوران افسانه بود و بعد دوران دین بود و بعد دوران فلسفه بود و بعد الآن دوران علم است خیال کردند در مقطع اول که افسانه گذشت دوران دین آمد خدا و جریان عارف الهی مخلوق ترس بشر است بشر چون حوادثی را میدید و علل و اسبابش را نمیشناخت براساس ترس به یک چیزی به نام خدا تکیه میکرد در حالی که اعتماد به خدا ترویج خدا فکر خدا از کسانی نشأت گرفته است که نترسترین مردان عالم بودند آن انبیا بود اگر بنا شد کسی در عالم نترسد خلیل خداست دیگر ما از اینها نترستر که نداشتیم لو کان لبان خب آن هم امواج آتش بود ﴿حِرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَکُمْ﴾ بود یک ذره در این مرد اثر نکرد گفت باش آن بزرگوار را زیداره میکردند تکان نخورد و کلیم خدا بین شمشیر فراعنه و دریای مهلک بین این دو خطر واقع شده بود همان بنی اسرائیل گفتند ما قبلاً در زحمت بودیم الآن در زحمت بودیم برگردیم شمشیر فرعون برویم خطر غرق اینجا چه جایی بود ما را آوردی گفت ﴿کَلَّا﴾ این چه حرفی است میزنی ﴿إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ﴾ اگر بنا شد برگردیم برمیگردیم پیروزیم برویم دریا در اختیار ماست خب آنکه نه از شمشیر آل فرعون میترسد نه از دریای قهار میترسد از او نترستر چه کسی است فکر خدا را مردانی آوردند که از آنها نترستر خدا دیگر نیافرید این یک توهم باطلی است که عقیده به خدا مخلوق ترس مردم است عقیده خدا محصول شهود عارفان است و معقول حکیمان خب پس یک نشئهای هست که اگر کسی درست بیندیشد به یادش میآید آنها میگویند که این نشئه عقل است ذات اقدس الهی انسان را همان طوری که شهوت و غضب داد عقل عملی داد همان طوری که حس و وهم و خیال داد عقل نظری داد اگر کسی درست بیندیشد به این بارگاه راه مییابد که هستی او و هستی جهان نه از خود اوست نه از مماثل او یک مبدئی که هستی بخش باشد باید باشد این فی الجمله خوب است شاید بعضی از مشایخ ما (رضوان الله علیهم) این را هم تایید میکنند اما این با علم حصولی سازگار است یک و بعداً پدید آمد دو و آنها که در محیط شرک زندگی کردهاند شاید در قیامت بتوانند بگویند به اینکه ما شستوی مغزی شدیم پدرانی که ما را تربیت کردند مشرک بودند مدارسی که ما را تربیت کردند مشرک بودند محیط قانونی که ما را اداره کرد شرک میورزیدند ما جایی نداشتیم برای اندیشه توحیدی این معلوم میشود بالاتر از عقل است چون این عقل باید کم کم به گیر انسان بیاید اگر کسی با این سرمایه خلق نشده است از قوه وقتی میخواهد به فعلیت برسد خب دیگران جلوی فعلیتش را میگیرند این را مشرک به بار میآورند این با آن روایاتی که دارد «کل مولود یولد علی الفطره فابواه یهودانه و ینصرانه و یمجسانه» هماهنگ نیست یعنی هر انسانی براساس فطرت توحیدی هست و این با آیه 30 سورهٴ مبارکهٴ «روم» هماهنگ نیست در آنجا دارد ذات اقدس الهی انسان را با فطرت توحید آفریده است پس اگر این منظور راه عقل باشد گرچه برخی از اشکالات قول اول وارد نیست اما این شبهه هست که اگر منظور عقل باشد خب کسانی که در محیط شرک تربیت میشوند که عقلشان به سمت توحید شکوفا نخواهد بود این کسی که شیر مشرکان را خورده در خانه شرک رشد کرده و مدرسه اهل شرک رفته و در کشور مشرکان رشد کرده این چگونه عقلش موحدانه ظهور کند معلوم میشود که آن معهد و اخذ میثاق یک چیز دیگری است که در درون انسان هست و با هر کسی هم هست و به علم حضوری اوست نه علم حصولی گرچه ضعیف است بعد قوی میشود ولی اصل سرمایه هست حالا باید ببینم آن چیست.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است