- 485
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 101 تا 105 سوره اعراف
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 101 تا 105 سوره اعراف"
همیشه یک اقلیت ستمگر و سلطهگری اکثریت را زیر سلطه دارند
اکثریت مردم طبعاً موحّدند، مسلماناند و به سعادت رسیده و میرسند
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
﴿وَمَا وَجَدْنَا لأَکْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَإِنْ وَجَدْنَا أَکْثَرَهُمْ لَفَاسِقِینَ ٭ ثُمَّ بَعَثْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسَی بِآیَاتِنَا إِلَی فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَظَلَمُوا بِها فَانْظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ المُفْسِدِینَ ٭ وَقَالَ مُوسَی یَا فِرْعَوْنَ إِنِّی رَسُولٌ مِنْ رَبِّ العَالَمِینَ ٭ حَقِیقٌ عَلَی أَنْ لاَأَقُولَ عَلَی اللّهِ إِلاَّ الحَقَّ قَدْ جِئْتُکُمْ بِبَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ فَأَرْسِلْ مَعِیَ بَنِی إِسْرَائِیلَ﴾
چندتا شبهه در تتمه بحثهای قبل مانده است که به خواست خدا یکی پس از دیگری در طی بحثها بازگو میشود یکی از آنها این است که چطور اکثری انسانها در طی اعصار و قرون به صلاح نرسیدند این منشأش چیست آیا _معاذالله_ دین توان تربیت مردم را نداشت قانون ناقص است یا _معاذالله_ مبلغان این قانون الهی در ابلاغ رسالتشان قصور یا تقصیری روا داشتند یا این قانون اصولاً با مدنیت مردم با تمدن مردم با صلاح انسانها در طی قرون هماهنگ نیست مشکل چیست؟ زیرا هم تاریخ نشان میدهد که اکثری مردم به فلاح نرسیدند و هم قرآن بارها میفرماید که اکثر مردم به فلاح نرسیدند اکثر مردم از نظر خرد ضعیفاند اکثر مردم از نظر عمل فاسقاند و مانند آن پاسخش این است که قانون که وحی الهی است این غذای فربهکننده انسانیت است از یک سو حدوثاً و اگر چنانچه کسی با این مواد غذایی زندگی کند بیمار نمیشود و اگر احیاناً در اثر غفلت، سهو، نسیان و یا عصیان برخی از این مواد قانونی را ترک کرد بیمار میشود و همین قوانین همان طوری که مواد غذایی است برای فطرتهای پاک مواد دارویی و شفابخش است برای انسانهای بیمار بقائاً در آن هیچ حرفی نیست برهان عقلی این را تأیید میکند و شواهد نقلی هم تأیید میکند و اما آنچه که در خارج اتفاق افتاده است نه برای آن است که با مزاج اکثریت سازگار نیست با مزاج اقلیت سازگار نیست همیشه یک اقلیت ستمگری و سلطهگری اکثریت را زیر سلطه دارند همه انبیا آمدند با این اقلیت بجنگاند نه با اکثریت اقلیت کسانیاند که ائمه کفرند با اینها سازگار است لذا همیشه جنگی که بود بین انبیا و همین اقلیت بود که سران کفرند وگرنه اکثریت مردم طبعاً موحّدند مسلماناند و به سعادت رسیده و میرسند بیان اینکه رسیده یا میرسند را به بحث بعد واگذار میکنیم و انبیا هم که آمدند مستقیماً با سران ستم درگیر شدند سخن از معادن نفت و گاز و مس و طلا و امثال ذلک نبود حرف انبیا هرگز اینها نبود اینها امور بالعرض است وقتی مردم را عاقل و عالم کردند دیگر خودبهخود سرزمین خودشان را حفظ میکنند مسئله استقلال مسئله امنیت اینها همه فرع بر آزادی در دین است و دینداری مردم است یک ملت دیندار آزاد هرگز زیر بار ستم نمیرود کشورش را حفظ میکند و مانند آن چون اصل دین است که میگوید که اگر شما در راه وطن کشته شدی شهیدی در راه مال کشته شدی شهیدی در راه ارث کشته شدی شهیدی و ارزش شهادت که عظمت ملکوتی است روی این دین میگوید اگر دین آمد این پیامهای «من قُتلَ دون ماله فهو شهید» ، «دون عرضه فهو شهید»، «دون دینه فهو شهید» هم خواهد آمد اگر دین نیاید نه گاهی انسان وطن فروش هم هست همه انبیا که آمدند با این اقلیت درگیر شدند الآن جریان حضرت موسای کلیم را که میخوانیم میبینیم چون مهمترین بحثی که قرآن کریم دارد درباره انبیاء جریان حضرت موسی است که بیش از صد بار نام شریف موسای کلیم آمده و آن روز هم مصر پرچمدار تمدن بود وقتی که خواستند در ایران جشن 2500 ساله به حسب ظاهری به پا کنند نماینده مصری از مصر آمد گفت من از کشوری که جشن شش هزار سالهاش را پشت سر گذاشت به شمایی که میخواهید جشن 2500 ساله بگیرید تبریک میگویم یک چنین کشوری است خب آن روز مهمترین کشوری که دارای تمدن با سابقه بود مصر بود برای مردم خاورمیانه هم مصر به تمدن شناخته شده بود لذا جریان موسای کلیم بیش از صد بار نام شریف موسی در قرآن کریم آمده و تمام آن لبه تیز رسالت موسی هم ستمستیزی است و آن تابلوی حرفش تیتر حرفش پلاکاردش هم این است که مردم را به من بده ﴿فَأَرْسِلْ مَعِیَ بَنِی إِسْرَائِیلَ﴾ گاهی میگوید: ﴿أَنْ أَدُّوا إِلَیَّ عِبَادَ اللَّهِ﴾ گاهی میگوید: ﴿فَأَرْسِلْ مَعِیَ بَنِی إِسْرَائِیلَ﴾ اصلاً سخن از رود نیل نیست با اینکه آن یک رود طلایی است تمام آن بخشهای وسیع دو طرف با همین رود مشروب میشود اقتصادشان را هم همین رود تأمین میکند ولی ملت وقتی مسلمان شد متدین شد صاحب رود هم خواهد شد اما اولین حرف موسای کلیم این است که ﴿أَنْ أَدُّوا إِلَیَّ عِبَادَ اللَّهِ﴾ یک، ﴿فَأَرْسِلْ مَعِیَ بَنِی إِسْرَائِیلَ﴾ دو، اصلاً سخن این نیست که حالا چرا رود را غصب کردی و نمیگذاری مردم کشاورزی کنند وقتی مردم مسلمان شدند اسلام میگوید باید خانهات را حفظ بکنی عرضت را حفظ بکنی سرزمینت را حفظ بکنی و در راه هر کدام از اینها کشته شدی شهیدی و باید هم کشته بشوی خب اصل آن دین است بنابراین اکثری مردم به وسیله انبیا هدایت شده یا میشوند این اقلیاند که مزاحماند این یک مطلب.
مطلب دیگر این است که یک وقتی ما از نظر بحثهای تاریخی میخواهیم سخن بگوییم که اکثری مردم چه بودند یک وقت میخواهیم بحثهای تفسیری داشته باشیم وقتی بحث تفسیری داریم دیگر تاریخ و ماضی و مضارع را در یک محدوده ده هزار سال یا ده میلیون سال خلاصه نمیکنیم آن وقت میآییم روی پشت بام تاریخ روی جهانبینی بحث میکنیم روی جهانبینی که بحث میکنیم میگوییم اکثریت به طرف فلاح و صلاح و خیر و سعادت میروند چون دنیا هر چه باشد یک حلقهایست فی فلاة قرآن که تشریح میکند نظام را هم در محدوده دنیا بررسی میکند هم در پایان دنیا هم در برزخ هم در ساحره قیامت و هم در کل قیامت اگر روی این دید کلامی و تفسیری نگاه بکنید اکثری آدمهای خوبیاند اکثری به طرف بهشت میروند اکثری به طرف صلاح میروند اکثری حرف انبیا را گوش میدهند و سرانجام انبیا موفقاند ببینید یک سلسله طایفه آیاتی داریم از این قبیل ﴿وَالعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ﴾ از یک سو اینکه زیر نویسی نشده یعنی عاقبت در بهشت که این عاقبت یعنی پایان کار حالا پایان کار در دنیا در برزخ در ساحره و در خود قیامت بالأخره سرانجام کار دنیا به کام متقیان است برای اینکه اطلاق این آیه این سنخ آیات که ﴿وَالعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ﴾ اختصاصی به جریان قیامت ندارد پایان کار دنیا هم به سود مردان با تقواست این یک، ﴿وَنُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی اْلأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ﴾ این اراده اراده تکوینی است که به صورت فعل مضارع هم که نشانه استمرار است یاد کرده است این قصه که نیست که بگوید «و اراد» این ﴿نُریدُ﴾ است فعل مضارع است و دلالت بر استمرار دارد و تکوینی هم هست تشریعی که همیشه دستور داد فرمود ما میخواهیم زمین را به صالحان واگذار کنیم چون ﴿ِانَّ اْلأَرْضَ لِلّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ﴾ این اصل کلی را بازگو کرده آن نشئه نشئه تکوین است تشریع که نیست که خدا تشریعا از کسی ارث ببرد که این ﴿ِانَّ اْلأَرْضَ لِلّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ﴾ نظیر آیات سوره «نساء» و سوره «آلعمران» نیست که ﴿لِلْذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنْثَیَیْنِ﴾ باشد که و به زنها بگوید شما از شوهرهایتان ارث میبرید به مردها بگوید شما از زنها ارث میبرید به پدر و مادر بگویم که ﴿وَلأَبَوَیْهِ لِکُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ﴾ اینکه نیست که آن یک نظام تشریعی است کم دارد زیاد دارد تقصیربردار است تعطیل بردار است زیر سلطه قرار بگیرد اما ﴿اِنَّ اْلأَرْضَ لِلّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ﴾ که نظام تکوین است تکوّنی است تشریعی نیست نظیر فردوسی که ارث مردان صالح است آنکه قابل غصب نیست این مثل فدک نیست که کسی غصب بکند که خب فردوس را متقیان ارث میبرند زمین را الله ارث میبرد و مانند آن اینها ارثهای تکوینی است حالا که ﴿اِنَّ اْلأَرْضَ لِلّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ﴾ فرمود من میخواهیم به متقیان و به مستضعفین بدهم و اراده میکنم من به فعل مضارع و نشانه استمرار با اراده تکوینی است ﴿وَنُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی اْلأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ﴾ این دو خب ﴿أَنَّ اْلأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصّالِحُونَ﴾ بخشهایی وسیعی از سنخ ﴿َارْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَدینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ﴾ ﴿وَلَوْ کَرِهَ الکَافِرُونَ﴾ ﴿وَکَفَی بِاللَّهِ شَهِیداً﴾ این دو سه آیه چهار این چهار طایفه نشان میدهد که سرانجام بشریت مسلمان حاکماند روی زمین و از اینجا هم که بگذریم یک بحث لطیفی مرحوم بوعلی دارد میفرماید که شما که میگویید انسان به مقصد نمیرسد منظورتان همهاش فارابی و امثال فارابیاند شما اگر خواستید وارد باغ بشوید این باغی که هزار درخت دارد هر درختی هم فرض کنید هزارتا محصول داشته باشد یا صد تا محصول داشته باشد میگویید امثال، خدا را شکر که پربار است مگر همه اینها آن قدر اولاند در این باغی که هزارتا درخت دارد و هر درختی هم صد تا میوه داشته باشد در این صد هزار میوه هشت ده تایش میوه درشت است آن هشت ده تا که معیار نیست در این نظام در مسئله حوزهها که همهشان شیخ مفید و شیخ طوسی بشوند که نیست اگر آن باشد خب حوزهها هم در طی قرون و اعصار به مقصد نرسیدند یا دانشگاهها همهشان بخواهند مثل فلان استاد مبتکر بشوند آنها که معیار نیست نه آن دانه درشتها معیارند نه این کودنها معیارند اوساط معیارند بنابراین حوزهها به هدف رسیده دانشگاهها به هدف رسیده جوامع بشری به هدف رسیده ما معیار را که نباید بوعلی و اینها قرار بدهیم که، که اینها قدر اولاند یا شیخ انصاری قرار بدهیم که اینها هر کسی به اندازه استعدادش درس میخواند به مقصد میرسد خودش هدایت میشود جامعهاش را هدایت میکند: ﴿لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ﴾ میشود اینها به مقصد رسیدهاند خب کدام کشاورز است که مجاز است که بگوید که معیار یا کدام باغدار است که معیار آن میوه شاداب شیرین درشت است بعد بگوید امثال باغ ما بیمحصول بود اینکه نیست که هر کسی حدی دارد بعد وقتی روی پشت بام تاریخ قرار گرفتیم و گذشته و آینده زیر پایتان بود و روی تفسیر بحث کردید نه روی قصص خارجی روی جهانبینی بحث کردید نه روی قصص خارجی وقتی آمدید روی پشت بام میبینید که اکثری مردم به مقصد میرسند برای اینکه آنهایی که کافر باشند منافق باشند معاند باشند اقلیاند بر فرض هم عدهای در مشکلات دنیا تطهیر نشوند در برزخ تطهیر میشوند با سوخت و سوز برزخ تطهیر نشوند در ساحره قیامت تطهیر میشوند با سوخت و سوز ساحره قیامت تطهیر نشوند به لبه جهنم یا ورود جهنم یک چند صباحی در جهنم میروند ولی عاقبت همه اینها بهشت است گروه کمی در جهنم میمانند که مخلّد در نارند و آن کافر معاند است وگرنه بسیاری از کفار از جهنم به بهشت میآیند اینکه در روایات دارد ماه مبارک رمضان شما هر شب «عند الافطار عتقاء الله من النار» زیادند و در بعضی از روایات دارد که در پیشانی آنها نوشته شده است که «هؤلاء عتقاء الله من النار» بعد اینها شرمنده میشوند به خدا عرض میکنند این را پاک کنید برای اینکه ما خجالت میکشیم بعد هم محو میشود سرّش همین است آن که در جهنم میماند قلیلی از کفارند آن کافر معاند است خب وقتی آمدید روی پشت بام تاریخ گرفتار ماضی و مستقبل و حال نبودید جهانبینانه بحث کردید میبینید اکثری به طرف رحمتاند با ازلیت دارید سخن میگویید اگر درباره کار خدا حرف میزنید با انبیای خدا کار دارید پس باید به اندازه ازلیت حرف بزنید اگر به اندازه ازلیت حرف میزنید و به اندازه ابدیت سخن میگویید بله به سود مؤمنین است به سود اکثری مردم است اکثری مردم به بهشت میآیند منتها حالا تحمل عذاب یک لحظهاش ممکن نیست این بیان نورانی امام سجاد (سلام الله علیه) است فرمود به اندازه تحمل آتش معصیت کنید خب مگر ممکن است یک ثانیه آتش را روی دستش نگه دارد؟ مقدور نیست به ما گفتند پرهیز کنید ولی بالأخره روی آن دین اکثری جوامع بشری بهشتیاند منتها حالا بعد از عذاب آن که برای ابد در جهنم میماند «وان تُخلّد فیها المعاندین» است همان است بنابراین اینها بسیاری از کفار که مستضعف فرهنگی فکریاند اینهایی که عذاب نمیشوند آنها که دسترسی ندارند آنها که.
پرسش ...
پاسخ: نه برای اینکه مستضعف فکریاند دسترسی ندارند البته آنهایی که حجت خدا بر آنها بالغ شده است ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾ شدند آن وقت میشود استکبار الآن بسیاری از مردماند که زیر سلطه تبلیغات همین ابرقدرتها هستند لذا آنچه که انسان گرفتار است این ائمه کفر است که قرآن فرمود: ﴿فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَیْمانَ لَهُمْ﴾ پس اینکه فرمود: ﴿وَمَا وَجَدْنَا لأَکْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ﴾ یا ﴿وَإِنْ وَجَدْنَا أَکْثَرَهُمْ لَفَاسِقِینَ﴾ و مانند آن این مشکل کلامی ایجاد نمیکند ما با دید جهانبینی الهی و دید تفسیری میبینیم سر انجام به رحمتاند از رحمت آمدند و در رحمت روند باز «من رحمة بدأ والی ما بدأ یعود» پایان کار اکثری مردم رحمت الهی است و البته روی آن دید منتها حالا در نشئه دنیا اگر بحث عادی است این مشکلش همین عقلیت است اینها سنگ راهاند و خوار راهاند الآن وارد قصه حضرت موسای کلیم که شدیم معلوم میشود که تمام تلاش موسای کلیم این است که میفرماید بندگان خدا را به ما بده اینها امانت خدایاند و پیامبر هم امینالله است هم در این آیه سوره «اعراف» که محل بحث است سخن در این است که ﴿فَأَرْسِلْ مَعِیَ بَنِی إِسْرَائِیلَ﴾ هم در آیات دیگر اولین پیشنهاد موسای کلیم این است که ﴿أَنْ أَدُّوا إِلَیَّ عِبَادَ اللَّهِ﴾ حالا خودت قبول نکردی ایمان نیاوردی نیاور ولی بالأخره مردم را رها کن اول خودت بپذیر وقتی پذیرفتی دین را خودت با مردم زیر رهبری رهبران الهی حرکت میکنی نپذیرفتی لااقل مردم را رها کن که بیایاند به طرف ما.
پرسش ...
پاسخ: بله پیدایند.
پرسش ...
پاسخ: نه اکثریت به فساد نبودند بسیاری از مردم مستضعف هم بودند شما درباره مردم اکثریت مردم این دو اصل را ملاحظه بفرمایید یک معیار سعادت چیست؟ معیار علم چیست معیار کمال چیست یعنی شیخ انصاری شدن؟ شیخ طوسی شدن؟ نه این معیار نیست سلمان و اباذر و مقداد شدن در بحثهای عملی؟ نه این هم معیار نیست این یک، و اکثری مردم هم بسیاری از اینها در اثر استضعاف مشکل دارند آن هم که خدا میبخشد پس ما اول باید معیارمان پارامتر مشخص باشد که بخواهیم با چه چیزی بسنجیم با چه کسی بسنجیم شما در حیوانات بسنجید در گیاهان بسنجید در معادن بسنجید حالا میخواهید معدن انگشتر فیروزه تهیه کنید و انگشتر عقیق تهیه کنید معیار در آن شاخص، شاخص نیست نه در جمادات آن معیار هست نه در گیاهان آن معیار هست نه در حیوانات آن معیار هست در هیچ جا آن نیست یک سلسله موجوداتاند در اقلیت کمال یک سلسله موجوداتاند در شر در اقلیتاند اوساط مردم را با آن واحد خاصشان باید سنجید و اکثری مردم هم رو به راهاند.
پرسش ...
پاسخ: آن برای اینکه جهنم محدود است اگر فرض کنید شما یک زندانی داشته باشید این مثلاً ده هکتار یک بوستانی هم داشته باشید لا الی نهایة آنکه محدود است فرمود پر میشود چون جایش بسته است این بهشت است که فرمود: ﴿عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالأَرْضُ﴾ اصلاً شما به زحمت جا برای جهنم پیدا میکنید.
پرسش ...
پاسخ: نه تقوا در برزخ معنا ندارد ولی عاقبت در برزخ معنا دارد مثل اینکه میفرمایند اگر کسی ایمان بیاورد بهشت به او میدهند عاقبت معنا دارد ولی تحصیل تقوا در آخرت معنا ندارد البته ولی میگویند اگر کسی اینجا متقی بود ما آنجا به او بهشت میدهیم به این معناست.
پرسش ...
پاسخ: مبنای قرآنی آن چهار طایفه از آیات مگر مبنای قرآنی نبود؟ اینکه فرمود: ﴿وَالعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ﴾ این یک، طایفه دیگر که فرمود: ﴿وَنُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی اْلأَرْضِ﴾ دو، ﴿ِانَّ اْلأَرْضَ لِلّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ﴾ بعد فرمود: ﴿أَنَّ اْلأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصّالِحُونَ﴾ سه، ﴿لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ﴾ ﴿وَلَوْ کَرِهَ الکَافِرُونَ﴾ چهار، این چهار طایفه از آیات قرآن کریم است که میفرمایند سرانجام دنیا زیر مجموعه حکومت دینی میگردد خب بنابراین اینها به مقصد میرسند آن هم معلوم نیست چه وقت حضرت ظهور میکند و بعد چه خواهد شد بعد هم وقتی که رحلت کردند به برزخ رسیدند وضع آینده که روشن است اکثری مردم به بهشت میروند شما روی ابدیت فکر کنید ببینید به حساب ابدیت اکثری سعادتمنداند یا نه آن که در ابدیت در عذاب جهنم میماند منافق است و معاند.
پرسش ...
پاسخ: بسیار خب خودش خدا وعده داد دیگر ذات اقدس الهی وعده داد که این گروه افراد تبهکاریهای اینها روی غفلت اینهاست روی استضعاف اینهاست قابل بخشش است عمده آن اقلیت است که مثل سنگ دهنه نهر و جدولاند نه آب میخورند نه میگذارند این آب به تشنهها برسد اینها ائمه کفرند خب.
پرسش ...
پاسخ: کثیر غیر از اکثر است زیادند بله خب خیلی زیادند اما از آن طرف بهشت ﴿عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالأَرْضُ﴾ چه کسی حالا آنجا را پر کند آن که ﴿عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالأَرْضُ﴾ که به این آسانیها پر نمیشود اما یک چنین تعبیری درباره جهنم نیامده.
پرسش
... پاسخ: اما شکور غیر از آن است که سعادتمند باشند مثل اینکه درباره نوح فرمود: ﴿کَانَ عَبْداً شَکُوراً﴾ آن شکور بودن البته کم است.
پرسش ...
پاسخ: خب چرا مشمول عفو میشوند برای اینکه روی استضعافشان به آنها دسترسی نشده به آنها ظلم شده حقشان را بردند نگذاشتاند اینها درست بفهمند این ائمه کفر نگذاشت الآن هم این بوق تبلیغات صهیونیست و استکبار را بردارید اکثری مردم حرفهای اسلام را میشنوند و اینکه میبینید الآن یک مشکلی پیش آمد برای اینکه تقریباً روحانیت از مردم جدا شدند اینکه ممکن است حالا خدای ناکرده در بین جمع ما یک افرادی هم باشند که بدشان نیاید از ماشینهای خوب سوار بشوند ولی برای یک روحانی ننگ است که در آن ماشین بنشیند اینها که ما میشناسیم این است یعنی اینها میگویند برای ما به پیغمبر قسم ننگ است حیف آدم نیست که در این ماشینها بنشیند میگوید من وارث پیغمبرم بالأخره این منافقین آمدند کشتند کشتند کشتند تا مجبور شدند اینها برای حفظ اسلام یا در لانههای دیگر بروند یا در چهارتا ماشین سوار بشوند دیگر اینها که ما میشناسیم و سی چهل سال با اینها بودیم این است خب اگر اینها میگذاشتند این منافقین این کار را نمیکردند ترور نبود کشتار دسته جمعی به آن هفتاد نفر و شصت نفر و اینها نبود اینها هم مثل قبلاً زندگی میکردند دیگر ما آن مشکل را نداشتیم که الآن بخش مهم مشکلات نسل جوان این است که میبینند روحانیت طرز دیگر زندگی میکند این همان هدف مشئومی بود که منافق به آن رسیده که فاصله گرفتند ناچار شدند در بیوتهای دیگر زندگی کنند با ماشینهای دیگر زندگی کنند اگر اینها هم علیگونه به سرمیبردند انقلاب این قدر آسیب نمیدید اینها که ما میشناسیم میگویند برای ما ننگ است حیف آدم نیست سوار این ماشینها بشود همین ماشینهای عمومی چه عیب دارد یا همین پیکان چه عیب دارد آنهایی که ما میشناسیم این است غرض این است که اگر یک وقتی مشکلی هست روی این جهات اقلّی است هرگز آن کسی که میگوید من جای پیغمبر نشستهام خودش را ارزان نمیفروشد خب اگر چنانچه مشکلی ما داریم روی همین اقلی است که یا نگذاشتند اگر روحانی همان مسجد بود همان نماز جماعت بود و همان سخنرانی بود و همان یا حسین یا حسین مردم همان مردم انقلاب بودند اما چون حالا وضع این طور نیست اینها خیال میکنند که خدای ناکرده اینها به جایی رسیدند و رها کردند اگر همان سال 57 بود دیگر ما هیچ این گونه از مشکلات را نداشتیم.
پرسش ...
پاسخ: آن برای اینکه به سوء اختیار است یک عده معنای انتظار وجود مبارک حضرت امام زمان (ارواحنا فداه) را دست معنا نکردند و گفتند امام زمان بیاید و اصلاح کند در حالی که وجود مبارک امام صادق (سلام الله علیه) طبق حدیثی که مرحوم محدث قمی در جلد دوم سفینه در بحث هدا و هادی و مهدی که لقب پر برکت حضرت امام مهدی (سلام الله علیه) آنجا نقل میکند این است که فرمود انتظار این است که ولو آماده کنی خودت را «ولو بسهم» یک کسی که بسیجی نیست اهل تیراندازی نیست بسیجی فکر نمیکند او هرگز منتظر امام زمان نیست فرمود: «ولیعد احدکم قبل خروجه» اینجا حضرت به اسم ظاهر آورده ما حالا به ضمیر تعبیر میکنیم «ولیعد احدکم قبل خروجه ولو بسهم» دارد انتظار را معنا میکند میگوید وظیفه منتظران این است که ولو به اندازه یک تیر که شده آماده باش خب حالا اگر کسی اصلاً تفکر بسیجی ندارد این فقط دعا میکند این اگر هم حضرت ظهور بکند حرف بنیاسرائیل را میزند که ﴿فَاذْهَبْ أَنْتَ وَرَبُّکَ فَقَاتِلاَ إِنَّا هَا هُنَا قَاعِدُونَ﴾ چون حضرت غایب است به حضرت ایمان دارد حضرت ظهور بکند میگوید بیا نه بنشین.
پرسش سرش این است که الآن ما باید درست بفهمیم به سوء اختیارمان خودمان را به غفلت نزنیم بفهمیم و بفهمانیم که معنای انتظار این است خب اگر معنای انتظار روایات انتظار وظیفه منتظران را وجود مبارک امام صادق معنا کرده مسلح بودن این دعای فرج یک دعای سهل التلاوهای است ما میخوانیم خب این به سفینه مراجعه کنید در باب هدا مراجعه کنید لقب پر افتخار مهدی آنجا که آمده (سلام الله علیه) در آنجا در معنای انتظار وظیفه منتظران در عصر غیبت روایت از وجود مبارک حضرت امام صادق (سلام الله علیه) نقل میکند که «ولیعد احدکم قبل خروجه» که به اسم ظاهر نام میبرد «ولو بسهم» اگر این کار را کردی ما امیدواریم که ذات اقدس الهی توفیقی بدهد که حالا در پای رکاب حضرت باشی را در رجعت ظهور بکنید و مانند آن این وظیفه منتظران ما مشکل برداشت صحیح داریم از یک سو و ممکن است خدای ناکرده اسلامی حرف بزنیم ولی اسرائیلی فکر بکنیم از سوی دیگر بعد بگوییم ما منتظریم اگر ما فکرمان این است که حضرت بیاید و برود اصلاح کند این اسلامی حرف زدن و اسرائیلی فکر کردن است خب آنها چه میگفتند؟ آنها به موسای کلیم میگفتند: ﴿فَاذْهَبْ أَنْتَ وَرَبُّکَ فَقَاتِلاَ إِنَّا هَا هُنَا قَاعِدُونَ﴾ آن که اصلاً با جنگ درگیر نیست آن که هشت سال بمباران شده این کشور و مرز و بوم این کشور آسیب دید این گفت که دین کاری به این حرفها ندارد این سکولار فکر میکد این که منتظر امام زمان نیست این برای همیشه میخواهد حضرت غایب باشد نه اهل قیام به دلیل اینکه اگر امام صادق است انتظار را معنا کرده یعنی انتظار این همه فضیلت برای . [افتادگی صوت]. اعمال امت انتظار فرج است ولی انتظار فرج معنا نشده یا معنا شده آن هم مثل همین بحثهای فقهی و اصولی بر هزار فکر عرضه بشود ان قلت قلت بشود آن وقت معلوم میشود «الانتظار ما هو»؟ «المنتظر من هو»؟ این است معنایش پس ما میبینیم که انبیا (علیهم السلام) مشکلشان با اقلیت بود نه با اکثریت اگر اکثریت رعایت عهد نکردند همان ملأ بود الآن هم اینجا با فرعون و با ملأ فرعون کار دارد.
مطلبی که حالا شروع بکنیم به خواست خدا تا اینکه تتمهاش برای روز بعد پنج پیغمبر (علیهم السلام) شرح حالشان در قرآن کریم آمده این انبیا تقریباً برای دو مرحله تاریخی بودند یعنی مرحله دوم و مرحله سوم مرحله اول که جریان حضرت آدم (سلام الله علیه) بود تا حضرت نوح در این بخشها نیامده آنها چون حالا یا بشرهای ابتدایی بودند آن که نتواند و نداند که چگونه جسد مرده را دفن کنند او خیلی نیازی به قوانین باز و گستردهای ندارد شاید با چند تا حکم و با چند تا مسائل اخلاقی حل میشد آن که برادرش را کشته و مانده ﴿کَیْفَ یُوَارِی سَوْءَةَ أَخِیهِ﴾ تا از کلاغ بیاموزد که چگونه بدن کشته را دفن کن یک چنین آدمهایی شاید خیلی نیازی به قوانین مبسط نداشته باشند از جریان حضرت آدم تا جریان حضرت نوح (سلام الله علیه) چیزی در قرآ نیامده اما آن مقطعی که در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» که محل بحث است شروع شده از جریان حضرت نوح بود که از آیه 59 شروع شده ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحاً﴾ این انبیایی که تابع حضرت نوح بودند به همین روال ادامه پیدا کرده است در آیه 65 فرمود: ﴿وَإِلَی عَادٍ أَخَاهُمْ هُوداً﴾ چون هود (سلام الله علیه) چیز جدیدی نیاورد مگر همان شریعت حضرت نوح چون نوح جزء انبیای اولوالعزم است و حضرت هود نیست بعد از حضرت هود (سلام الله علیه) نوبت به حضرت صالح میرسد فرمود: ﴿وَإِلَی ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحاً﴾ آیه 73 همین سوره آن هم حافظ شریعت حضرت نوح بود کتاب نوح را تبیین میکرد رسالت جدیدی به عنوان اولوالعزمی ندارد گرچه پیغمبر خاص است و مانند آن این مراحل تمام میشود وقتی به لوط میرسد مقطع دوم شروع میشود چون لوط جزء حافظان شریعت ابراهیم (سلام الله علیه) است گرچه قصه حضرت ابراهیم اینجا نیامده لکن جریان لوط به عنوان سرفصل تطور سوم چون از آدم تا نوح مرحله اول از نوح تا ابراهیم تطور دوم از ابراهیم تا موسی تطور سوم از موسی تا عیسی تطور چهارم از عیسی تا وجود مبارک حضرت تطور پنجم اینجا لحن آیه عوض شد در آیه هشتاد سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» فرمود: ﴿وَلُوطاً﴾ نفرمود «وارسلنا الی فلان لوطاً» دوباره برگشتند در جریان شعیب آیه 85 فرمود: ﴿وَإِلَی مَدْیَنَ أَخَاهُمْ شُعَیْباً﴾ همه اینها به عنوان ﴿أَرْسَلْنَا﴾، ﴿أَرْسَلْنَا﴾ است اما در جریان حضرت موسی «کل لحن عوض» شد فرمود: ﴿ثُمَّ بَعَثْنَا مِنْ بَعْدِهِم﴾ آنجا دیگر ﴿مِن بَعْدِهِ﴾ بود ﴿مِن بَعْدِهِ﴾، ﴿مِن بَعْدِهِ﴾ بود در جریان اقوام دیگر انبیای دیگر ﴿مِن بَعْدِهِ﴾ آنجا که بعد ذکر میکرد آنجا که بعد نداشت که هیچ ولی در جریان موسی که مرحله دوره چهارم از بعثت و رسالت شروع میشود یعنی از آدم تا نوح از نوح تا ابراهیم از ابراهیم تا موسی از اینجا به بعد مرحله چهارم شروع میشود فرمود: ﴿ثُمَّ بَعَثْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسَی﴾ وارد قصه که میشود یک سرفصلی به عنوان عنوان ذکر میکند بعد وارد قصه میشود به عنوان شرح متن تفصیل بعد از اجمال وارد میشود آیه 103 این به منزله سر فصل است که ﴿ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسی بِآیاتِنا إِلی فِرْعَوْنَ وَمَلاَئِهِ فَظَلَمُوا بِها فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدینَ﴾ ﴿فَانْظُر﴾ را میگوید آن وقت شروع میکند به تشریح داستان.
«وَالحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمِینَ»
همیشه یک اقلیت ستمگر و سلطهگری اکثریت را زیر سلطه دارند
اکثریت مردم طبعاً موحّدند، مسلماناند و به سعادت رسیده و میرسند
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
﴿وَمَا وَجَدْنَا لأَکْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَإِنْ وَجَدْنَا أَکْثَرَهُمْ لَفَاسِقِینَ ٭ ثُمَّ بَعَثْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسَی بِآیَاتِنَا إِلَی فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَظَلَمُوا بِها فَانْظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ المُفْسِدِینَ ٭ وَقَالَ مُوسَی یَا فِرْعَوْنَ إِنِّی رَسُولٌ مِنْ رَبِّ العَالَمِینَ ٭ حَقِیقٌ عَلَی أَنْ لاَأَقُولَ عَلَی اللّهِ إِلاَّ الحَقَّ قَدْ جِئْتُکُمْ بِبَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ فَأَرْسِلْ مَعِیَ بَنِی إِسْرَائِیلَ﴾
چندتا شبهه در تتمه بحثهای قبل مانده است که به خواست خدا یکی پس از دیگری در طی بحثها بازگو میشود یکی از آنها این است که چطور اکثری انسانها در طی اعصار و قرون به صلاح نرسیدند این منشأش چیست آیا _معاذالله_ دین توان تربیت مردم را نداشت قانون ناقص است یا _معاذالله_ مبلغان این قانون الهی در ابلاغ رسالتشان قصور یا تقصیری روا داشتند یا این قانون اصولاً با مدنیت مردم با تمدن مردم با صلاح انسانها در طی قرون هماهنگ نیست مشکل چیست؟ زیرا هم تاریخ نشان میدهد که اکثری مردم به فلاح نرسیدند و هم قرآن بارها میفرماید که اکثر مردم به فلاح نرسیدند اکثر مردم از نظر خرد ضعیفاند اکثر مردم از نظر عمل فاسقاند و مانند آن پاسخش این است که قانون که وحی الهی است این غذای فربهکننده انسانیت است از یک سو حدوثاً و اگر چنانچه کسی با این مواد غذایی زندگی کند بیمار نمیشود و اگر احیاناً در اثر غفلت، سهو، نسیان و یا عصیان برخی از این مواد قانونی را ترک کرد بیمار میشود و همین قوانین همان طوری که مواد غذایی است برای فطرتهای پاک مواد دارویی و شفابخش است برای انسانهای بیمار بقائاً در آن هیچ حرفی نیست برهان عقلی این را تأیید میکند و شواهد نقلی هم تأیید میکند و اما آنچه که در خارج اتفاق افتاده است نه برای آن است که با مزاج اکثریت سازگار نیست با مزاج اقلیت سازگار نیست همیشه یک اقلیت ستمگری و سلطهگری اکثریت را زیر سلطه دارند همه انبیا آمدند با این اقلیت بجنگاند نه با اکثریت اقلیت کسانیاند که ائمه کفرند با اینها سازگار است لذا همیشه جنگی که بود بین انبیا و همین اقلیت بود که سران کفرند وگرنه اکثریت مردم طبعاً موحّدند مسلماناند و به سعادت رسیده و میرسند بیان اینکه رسیده یا میرسند را به بحث بعد واگذار میکنیم و انبیا هم که آمدند مستقیماً با سران ستم درگیر شدند سخن از معادن نفت و گاز و مس و طلا و امثال ذلک نبود حرف انبیا هرگز اینها نبود اینها امور بالعرض است وقتی مردم را عاقل و عالم کردند دیگر خودبهخود سرزمین خودشان را حفظ میکنند مسئله استقلال مسئله امنیت اینها همه فرع بر آزادی در دین است و دینداری مردم است یک ملت دیندار آزاد هرگز زیر بار ستم نمیرود کشورش را حفظ میکند و مانند آن چون اصل دین است که میگوید که اگر شما در راه وطن کشته شدی شهیدی در راه مال کشته شدی شهیدی در راه ارث کشته شدی شهیدی و ارزش شهادت که عظمت ملکوتی است روی این دین میگوید اگر دین آمد این پیامهای «من قُتلَ دون ماله فهو شهید» ، «دون عرضه فهو شهید»، «دون دینه فهو شهید» هم خواهد آمد اگر دین نیاید نه گاهی انسان وطن فروش هم هست همه انبیا که آمدند با این اقلیت درگیر شدند الآن جریان حضرت موسای کلیم را که میخوانیم میبینیم چون مهمترین بحثی که قرآن کریم دارد درباره انبیاء جریان حضرت موسی است که بیش از صد بار نام شریف موسای کلیم آمده و آن روز هم مصر پرچمدار تمدن بود وقتی که خواستند در ایران جشن 2500 ساله به حسب ظاهری به پا کنند نماینده مصری از مصر آمد گفت من از کشوری که جشن شش هزار سالهاش را پشت سر گذاشت به شمایی که میخواهید جشن 2500 ساله بگیرید تبریک میگویم یک چنین کشوری است خب آن روز مهمترین کشوری که دارای تمدن با سابقه بود مصر بود برای مردم خاورمیانه هم مصر به تمدن شناخته شده بود لذا جریان موسای کلیم بیش از صد بار نام شریف موسی در قرآن کریم آمده و تمام آن لبه تیز رسالت موسی هم ستمستیزی است و آن تابلوی حرفش تیتر حرفش پلاکاردش هم این است که مردم را به من بده ﴿فَأَرْسِلْ مَعِیَ بَنِی إِسْرَائِیلَ﴾ گاهی میگوید: ﴿أَنْ أَدُّوا إِلَیَّ عِبَادَ اللَّهِ﴾ گاهی میگوید: ﴿فَأَرْسِلْ مَعِیَ بَنِی إِسْرَائِیلَ﴾ اصلاً سخن از رود نیل نیست با اینکه آن یک رود طلایی است تمام آن بخشهای وسیع دو طرف با همین رود مشروب میشود اقتصادشان را هم همین رود تأمین میکند ولی ملت وقتی مسلمان شد متدین شد صاحب رود هم خواهد شد اما اولین حرف موسای کلیم این است که ﴿أَنْ أَدُّوا إِلَیَّ عِبَادَ اللَّهِ﴾ یک، ﴿فَأَرْسِلْ مَعِیَ بَنِی إِسْرَائِیلَ﴾ دو، اصلاً سخن این نیست که حالا چرا رود را غصب کردی و نمیگذاری مردم کشاورزی کنند وقتی مردم مسلمان شدند اسلام میگوید باید خانهات را حفظ بکنی عرضت را حفظ بکنی سرزمینت را حفظ بکنی و در راه هر کدام از اینها کشته شدی شهیدی و باید هم کشته بشوی خب اصل آن دین است بنابراین اکثری مردم به وسیله انبیا هدایت شده یا میشوند این اقلیاند که مزاحماند این یک مطلب.
مطلب دیگر این است که یک وقتی ما از نظر بحثهای تاریخی میخواهیم سخن بگوییم که اکثری مردم چه بودند یک وقت میخواهیم بحثهای تفسیری داشته باشیم وقتی بحث تفسیری داریم دیگر تاریخ و ماضی و مضارع را در یک محدوده ده هزار سال یا ده میلیون سال خلاصه نمیکنیم آن وقت میآییم روی پشت بام تاریخ روی جهانبینی بحث میکنیم روی جهانبینی که بحث میکنیم میگوییم اکثریت به طرف فلاح و صلاح و خیر و سعادت میروند چون دنیا هر چه باشد یک حلقهایست فی فلاة قرآن که تشریح میکند نظام را هم در محدوده دنیا بررسی میکند هم در پایان دنیا هم در برزخ هم در ساحره قیامت و هم در کل قیامت اگر روی این دید کلامی و تفسیری نگاه بکنید اکثری آدمهای خوبیاند اکثری به طرف بهشت میروند اکثری به طرف صلاح میروند اکثری حرف انبیا را گوش میدهند و سرانجام انبیا موفقاند ببینید یک سلسله طایفه آیاتی داریم از این قبیل ﴿وَالعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ﴾ از یک سو اینکه زیر نویسی نشده یعنی عاقبت در بهشت که این عاقبت یعنی پایان کار حالا پایان کار در دنیا در برزخ در ساحره و در خود قیامت بالأخره سرانجام کار دنیا به کام متقیان است برای اینکه اطلاق این آیه این سنخ آیات که ﴿وَالعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ﴾ اختصاصی به جریان قیامت ندارد پایان کار دنیا هم به سود مردان با تقواست این یک، ﴿وَنُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی اْلأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ﴾ این اراده اراده تکوینی است که به صورت فعل مضارع هم که نشانه استمرار است یاد کرده است این قصه که نیست که بگوید «و اراد» این ﴿نُریدُ﴾ است فعل مضارع است و دلالت بر استمرار دارد و تکوینی هم هست تشریعی که همیشه دستور داد فرمود ما میخواهیم زمین را به صالحان واگذار کنیم چون ﴿ِانَّ اْلأَرْضَ لِلّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ﴾ این اصل کلی را بازگو کرده آن نشئه نشئه تکوین است تشریع که نیست که خدا تشریعا از کسی ارث ببرد که این ﴿ِانَّ اْلأَرْضَ لِلّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ﴾ نظیر آیات سوره «نساء» و سوره «آلعمران» نیست که ﴿لِلْذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنْثَیَیْنِ﴾ باشد که و به زنها بگوید شما از شوهرهایتان ارث میبرید به مردها بگوید شما از زنها ارث میبرید به پدر و مادر بگویم که ﴿وَلأَبَوَیْهِ لِکُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ﴾ اینکه نیست که آن یک نظام تشریعی است کم دارد زیاد دارد تقصیربردار است تعطیل بردار است زیر سلطه قرار بگیرد اما ﴿اِنَّ اْلأَرْضَ لِلّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ﴾ که نظام تکوین است تکوّنی است تشریعی نیست نظیر فردوسی که ارث مردان صالح است آنکه قابل غصب نیست این مثل فدک نیست که کسی غصب بکند که خب فردوس را متقیان ارث میبرند زمین را الله ارث میبرد و مانند آن اینها ارثهای تکوینی است حالا که ﴿اِنَّ اْلأَرْضَ لِلّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ﴾ فرمود من میخواهیم به متقیان و به مستضعفین بدهم و اراده میکنم من به فعل مضارع و نشانه استمرار با اراده تکوینی است ﴿وَنُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی اْلأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ﴾ این دو خب ﴿أَنَّ اْلأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصّالِحُونَ﴾ بخشهایی وسیعی از سنخ ﴿َارْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَدینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ﴾ ﴿وَلَوْ کَرِهَ الکَافِرُونَ﴾ ﴿وَکَفَی بِاللَّهِ شَهِیداً﴾ این دو سه آیه چهار این چهار طایفه نشان میدهد که سرانجام بشریت مسلمان حاکماند روی زمین و از اینجا هم که بگذریم یک بحث لطیفی مرحوم بوعلی دارد میفرماید که شما که میگویید انسان به مقصد نمیرسد منظورتان همهاش فارابی و امثال فارابیاند شما اگر خواستید وارد باغ بشوید این باغی که هزار درخت دارد هر درختی هم فرض کنید هزارتا محصول داشته باشد یا صد تا محصول داشته باشد میگویید امثال، خدا را شکر که پربار است مگر همه اینها آن قدر اولاند در این باغی که هزارتا درخت دارد و هر درختی هم صد تا میوه داشته باشد در این صد هزار میوه هشت ده تایش میوه درشت است آن هشت ده تا که معیار نیست در این نظام در مسئله حوزهها که همهشان شیخ مفید و شیخ طوسی بشوند که نیست اگر آن باشد خب حوزهها هم در طی قرون و اعصار به مقصد نرسیدند یا دانشگاهها همهشان بخواهند مثل فلان استاد مبتکر بشوند آنها که معیار نیست نه آن دانه درشتها معیارند نه این کودنها معیارند اوساط معیارند بنابراین حوزهها به هدف رسیده دانشگاهها به هدف رسیده جوامع بشری به هدف رسیده ما معیار را که نباید بوعلی و اینها قرار بدهیم که، که اینها قدر اولاند یا شیخ انصاری قرار بدهیم که اینها هر کسی به اندازه استعدادش درس میخواند به مقصد میرسد خودش هدایت میشود جامعهاش را هدایت میکند: ﴿لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ﴾ میشود اینها به مقصد رسیدهاند خب کدام کشاورز است که مجاز است که بگوید که معیار یا کدام باغدار است که معیار آن میوه شاداب شیرین درشت است بعد بگوید امثال باغ ما بیمحصول بود اینکه نیست که هر کسی حدی دارد بعد وقتی روی پشت بام تاریخ قرار گرفتیم و گذشته و آینده زیر پایتان بود و روی تفسیر بحث کردید نه روی قصص خارجی روی جهانبینی بحث کردید نه روی قصص خارجی وقتی آمدید روی پشت بام میبینید که اکثری مردم به مقصد میرسند برای اینکه آنهایی که کافر باشند منافق باشند معاند باشند اقلیاند بر فرض هم عدهای در مشکلات دنیا تطهیر نشوند در برزخ تطهیر میشوند با سوخت و سوز برزخ تطهیر نشوند در ساحره قیامت تطهیر میشوند با سوخت و سوز ساحره قیامت تطهیر نشوند به لبه جهنم یا ورود جهنم یک چند صباحی در جهنم میروند ولی عاقبت همه اینها بهشت است گروه کمی در جهنم میمانند که مخلّد در نارند و آن کافر معاند است وگرنه بسیاری از کفار از جهنم به بهشت میآیند اینکه در روایات دارد ماه مبارک رمضان شما هر شب «عند الافطار عتقاء الله من النار» زیادند و در بعضی از روایات دارد که در پیشانی آنها نوشته شده است که «هؤلاء عتقاء الله من النار» بعد اینها شرمنده میشوند به خدا عرض میکنند این را پاک کنید برای اینکه ما خجالت میکشیم بعد هم محو میشود سرّش همین است آن که در جهنم میماند قلیلی از کفارند آن کافر معاند است خب وقتی آمدید روی پشت بام تاریخ گرفتار ماضی و مستقبل و حال نبودید جهانبینانه بحث کردید میبینید اکثری به طرف رحمتاند با ازلیت دارید سخن میگویید اگر درباره کار خدا حرف میزنید با انبیای خدا کار دارید پس باید به اندازه ازلیت حرف بزنید اگر به اندازه ازلیت حرف میزنید و به اندازه ابدیت سخن میگویید بله به سود مؤمنین است به سود اکثری مردم است اکثری مردم به بهشت میآیند منتها حالا تحمل عذاب یک لحظهاش ممکن نیست این بیان نورانی امام سجاد (سلام الله علیه) است فرمود به اندازه تحمل آتش معصیت کنید خب مگر ممکن است یک ثانیه آتش را روی دستش نگه دارد؟ مقدور نیست به ما گفتند پرهیز کنید ولی بالأخره روی آن دین اکثری جوامع بشری بهشتیاند منتها حالا بعد از عذاب آن که برای ابد در جهنم میماند «وان تُخلّد فیها المعاندین» است همان است بنابراین اینها بسیاری از کفار که مستضعف فرهنگی فکریاند اینهایی که عذاب نمیشوند آنها که دسترسی ندارند آنها که.
پرسش ...
پاسخ: نه برای اینکه مستضعف فکریاند دسترسی ندارند البته آنهایی که حجت خدا بر آنها بالغ شده است ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾ شدند آن وقت میشود استکبار الآن بسیاری از مردماند که زیر سلطه تبلیغات همین ابرقدرتها هستند لذا آنچه که انسان گرفتار است این ائمه کفر است که قرآن فرمود: ﴿فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَیْمانَ لَهُمْ﴾ پس اینکه فرمود: ﴿وَمَا وَجَدْنَا لأَکْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ﴾ یا ﴿وَإِنْ وَجَدْنَا أَکْثَرَهُمْ لَفَاسِقِینَ﴾ و مانند آن این مشکل کلامی ایجاد نمیکند ما با دید جهانبینی الهی و دید تفسیری میبینیم سر انجام به رحمتاند از رحمت آمدند و در رحمت روند باز «من رحمة بدأ والی ما بدأ یعود» پایان کار اکثری مردم رحمت الهی است و البته روی آن دید منتها حالا در نشئه دنیا اگر بحث عادی است این مشکلش همین عقلیت است اینها سنگ راهاند و خوار راهاند الآن وارد قصه حضرت موسای کلیم که شدیم معلوم میشود که تمام تلاش موسای کلیم این است که میفرماید بندگان خدا را به ما بده اینها امانت خدایاند و پیامبر هم امینالله است هم در این آیه سوره «اعراف» که محل بحث است سخن در این است که ﴿فَأَرْسِلْ مَعِیَ بَنِی إِسْرَائِیلَ﴾ هم در آیات دیگر اولین پیشنهاد موسای کلیم این است که ﴿أَنْ أَدُّوا إِلَیَّ عِبَادَ اللَّهِ﴾ حالا خودت قبول نکردی ایمان نیاوردی نیاور ولی بالأخره مردم را رها کن اول خودت بپذیر وقتی پذیرفتی دین را خودت با مردم زیر رهبری رهبران الهی حرکت میکنی نپذیرفتی لااقل مردم را رها کن که بیایاند به طرف ما.
پرسش ...
پاسخ: بله پیدایند.
پرسش ...
پاسخ: نه اکثریت به فساد نبودند بسیاری از مردم مستضعف هم بودند شما درباره مردم اکثریت مردم این دو اصل را ملاحظه بفرمایید یک معیار سعادت چیست؟ معیار علم چیست معیار کمال چیست یعنی شیخ انصاری شدن؟ شیخ طوسی شدن؟ نه این معیار نیست سلمان و اباذر و مقداد شدن در بحثهای عملی؟ نه این هم معیار نیست این یک، و اکثری مردم هم بسیاری از اینها در اثر استضعاف مشکل دارند آن هم که خدا میبخشد پس ما اول باید معیارمان پارامتر مشخص باشد که بخواهیم با چه چیزی بسنجیم با چه کسی بسنجیم شما در حیوانات بسنجید در گیاهان بسنجید در معادن بسنجید حالا میخواهید معدن انگشتر فیروزه تهیه کنید و انگشتر عقیق تهیه کنید معیار در آن شاخص، شاخص نیست نه در جمادات آن معیار هست نه در گیاهان آن معیار هست نه در حیوانات آن معیار هست در هیچ جا آن نیست یک سلسله موجوداتاند در اقلیت کمال یک سلسله موجوداتاند در شر در اقلیتاند اوساط مردم را با آن واحد خاصشان باید سنجید و اکثری مردم هم رو به راهاند.
پرسش ...
پاسخ: آن برای اینکه جهنم محدود است اگر فرض کنید شما یک زندانی داشته باشید این مثلاً ده هکتار یک بوستانی هم داشته باشید لا الی نهایة آنکه محدود است فرمود پر میشود چون جایش بسته است این بهشت است که فرمود: ﴿عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالأَرْضُ﴾ اصلاً شما به زحمت جا برای جهنم پیدا میکنید.
پرسش ...
پاسخ: نه تقوا در برزخ معنا ندارد ولی عاقبت در برزخ معنا دارد مثل اینکه میفرمایند اگر کسی ایمان بیاورد بهشت به او میدهند عاقبت معنا دارد ولی تحصیل تقوا در آخرت معنا ندارد البته ولی میگویند اگر کسی اینجا متقی بود ما آنجا به او بهشت میدهیم به این معناست.
پرسش ...
پاسخ: مبنای قرآنی آن چهار طایفه از آیات مگر مبنای قرآنی نبود؟ اینکه فرمود: ﴿وَالعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ﴾ این یک، طایفه دیگر که فرمود: ﴿وَنُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی اْلأَرْضِ﴾ دو، ﴿ِانَّ اْلأَرْضَ لِلّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ﴾ بعد فرمود: ﴿أَنَّ اْلأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصّالِحُونَ﴾ سه، ﴿لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ﴾ ﴿وَلَوْ کَرِهَ الکَافِرُونَ﴾ چهار، این چهار طایفه از آیات قرآن کریم است که میفرمایند سرانجام دنیا زیر مجموعه حکومت دینی میگردد خب بنابراین اینها به مقصد میرسند آن هم معلوم نیست چه وقت حضرت ظهور میکند و بعد چه خواهد شد بعد هم وقتی که رحلت کردند به برزخ رسیدند وضع آینده که روشن است اکثری مردم به بهشت میروند شما روی ابدیت فکر کنید ببینید به حساب ابدیت اکثری سعادتمنداند یا نه آن که در ابدیت در عذاب جهنم میماند منافق است و معاند.
پرسش ...
پاسخ: بسیار خب خودش خدا وعده داد دیگر ذات اقدس الهی وعده داد که این گروه افراد تبهکاریهای اینها روی غفلت اینهاست روی استضعاف اینهاست قابل بخشش است عمده آن اقلیت است که مثل سنگ دهنه نهر و جدولاند نه آب میخورند نه میگذارند این آب به تشنهها برسد اینها ائمه کفرند خب.
پرسش ...
پاسخ: کثیر غیر از اکثر است زیادند بله خب خیلی زیادند اما از آن طرف بهشت ﴿عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالأَرْضُ﴾ چه کسی حالا آنجا را پر کند آن که ﴿عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالأَرْضُ﴾ که به این آسانیها پر نمیشود اما یک چنین تعبیری درباره جهنم نیامده.
پرسش
... پاسخ: اما شکور غیر از آن است که سعادتمند باشند مثل اینکه درباره نوح فرمود: ﴿کَانَ عَبْداً شَکُوراً﴾ آن شکور بودن البته کم است.
پرسش ...
پاسخ: خب چرا مشمول عفو میشوند برای اینکه روی استضعافشان به آنها دسترسی نشده به آنها ظلم شده حقشان را بردند نگذاشتاند اینها درست بفهمند این ائمه کفر نگذاشت الآن هم این بوق تبلیغات صهیونیست و استکبار را بردارید اکثری مردم حرفهای اسلام را میشنوند و اینکه میبینید الآن یک مشکلی پیش آمد برای اینکه تقریباً روحانیت از مردم جدا شدند اینکه ممکن است حالا خدای ناکرده در بین جمع ما یک افرادی هم باشند که بدشان نیاید از ماشینهای خوب سوار بشوند ولی برای یک روحانی ننگ است که در آن ماشین بنشیند اینها که ما میشناسیم این است یعنی اینها میگویند برای ما به پیغمبر قسم ننگ است حیف آدم نیست که در این ماشینها بنشیند میگوید من وارث پیغمبرم بالأخره این منافقین آمدند کشتند کشتند کشتند تا مجبور شدند اینها برای حفظ اسلام یا در لانههای دیگر بروند یا در چهارتا ماشین سوار بشوند دیگر اینها که ما میشناسیم و سی چهل سال با اینها بودیم این است خب اگر اینها میگذاشتند این منافقین این کار را نمیکردند ترور نبود کشتار دسته جمعی به آن هفتاد نفر و شصت نفر و اینها نبود اینها هم مثل قبلاً زندگی میکردند دیگر ما آن مشکل را نداشتیم که الآن بخش مهم مشکلات نسل جوان این است که میبینند روحانیت طرز دیگر زندگی میکند این همان هدف مشئومی بود که منافق به آن رسیده که فاصله گرفتند ناچار شدند در بیوتهای دیگر زندگی کنند با ماشینهای دیگر زندگی کنند اگر اینها هم علیگونه به سرمیبردند انقلاب این قدر آسیب نمیدید اینها که ما میشناسیم میگویند برای ما ننگ است حیف آدم نیست سوار این ماشینها بشود همین ماشینهای عمومی چه عیب دارد یا همین پیکان چه عیب دارد آنهایی که ما میشناسیم این است غرض این است که اگر یک وقتی مشکلی هست روی این جهات اقلّی است هرگز آن کسی که میگوید من جای پیغمبر نشستهام خودش را ارزان نمیفروشد خب اگر چنانچه مشکلی ما داریم روی همین اقلی است که یا نگذاشتند اگر روحانی همان مسجد بود همان نماز جماعت بود و همان سخنرانی بود و همان یا حسین یا حسین مردم همان مردم انقلاب بودند اما چون حالا وضع این طور نیست اینها خیال میکنند که خدای ناکرده اینها به جایی رسیدند و رها کردند اگر همان سال 57 بود دیگر ما هیچ این گونه از مشکلات را نداشتیم.
پرسش ...
پاسخ: آن برای اینکه به سوء اختیار است یک عده معنای انتظار وجود مبارک حضرت امام زمان (ارواحنا فداه) را دست معنا نکردند و گفتند امام زمان بیاید و اصلاح کند در حالی که وجود مبارک امام صادق (سلام الله علیه) طبق حدیثی که مرحوم محدث قمی در جلد دوم سفینه در بحث هدا و هادی و مهدی که لقب پر برکت حضرت امام مهدی (سلام الله علیه) آنجا نقل میکند این است که فرمود انتظار این است که ولو آماده کنی خودت را «ولو بسهم» یک کسی که بسیجی نیست اهل تیراندازی نیست بسیجی فکر نمیکند او هرگز منتظر امام زمان نیست فرمود: «ولیعد احدکم قبل خروجه» اینجا حضرت به اسم ظاهر آورده ما حالا به ضمیر تعبیر میکنیم «ولیعد احدکم قبل خروجه ولو بسهم» دارد انتظار را معنا میکند میگوید وظیفه منتظران این است که ولو به اندازه یک تیر که شده آماده باش خب حالا اگر کسی اصلاً تفکر بسیجی ندارد این فقط دعا میکند این اگر هم حضرت ظهور بکند حرف بنیاسرائیل را میزند که ﴿فَاذْهَبْ أَنْتَ وَرَبُّکَ فَقَاتِلاَ إِنَّا هَا هُنَا قَاعِدُونَ﴾ چون حضرت غایب است به حضرت ایمان دارد حضرت ظهور بکند میگوید بیا نه بنشین.
پرسش سرش این است که الآن ما باید درست بفهمیم به سوء اختیارمان خودمان را به غفلت نزنیم بفهمیم و بفهمانیم که معنای انتظار این است خب اگر معنای انتظار روایات انتظار وظیفه منتظران را وجود مبارک امام صادق معنا کرده مسلح بودن این دعای فرج یک دعای سهل التلاوهای است ما میخوانیم خب این به سفینه مراجعه کنید در باب هدا مراجعه کنید لقب پر افتخار مهدی آنجا که آمده (سلام الله علیه) در آنجا در معنای انتظار وظیفه منتظران در عصر غیبت روایت از وجود مبارک حضرت امام صادق (سلام الله علیه) نقل میکند که «ولیعد احدکم قبل خروجه» که به اسم ظاهر نام میبرد «ولو بسهم» اگر این کار را کردی ما امیدواریم که ذات اقدس الهی توفیقی بدهد که حالا در پای رکاب حضرت باشی را در رجعت ظهور بکنید و مانند آن این وظیفه منتظران ما مشکل برداشت صحیح داریم از یک سو و ممکن است خدای ناکرده اسلامی حرف بزنیم ولی اسرائیلی فکر بکنیم از سوی دیگر بعد بگوییم ما منتظریم اگر ما فکرمان این است که حضرت بیاید و برود اصلاح کند این اسلامی حرف زدن و اسرائیلی فکر کردن است خب آنها چه میگفتند؟ آنها به موسای کلیم میگفتند: ﴿فَاذْهَبْ أَنْتَ وَرَبُّکَ فَقَاتِلاَ إِنَّا هَا هُنَا قَاعِدُونَ﴾ آن که اصلاً با جنگ درگیر نیست آن که هشت سال بمباران شده این کشور و مرز و بوم این کشور آسیب دید این گفت که دین کاری به این حرفها ندارد این سکولار فکر میکد این که منتظر امام زمان نیست این برای همیشه میخواهد حضرت غایب باشد نه اهل قیام به دلیل اینکه اگر امام صادق است انتظار را معنا کرده یعنی انتظار این همه فضیلت برای . [افتادگی صوت]. اعمال امت انتظار فرج است ولی انتظار فرج معنا نشده یا معنا شده آن هم مثل همین بحثهای فقهی و اصولی بر هزار فکر عرضه بشود ان قلت قلت بشود آن وقت معلوم میشود «الانتظار ما هو»؟ «المنتظر من هو»؟ این است معنایش پس ما میبینیم که انبیا (علیهم السلام) مشکلشان با اقلیت بود نه با اکثریت اگر اکثریت رعایت عهد نکردند همان ملأ بود الآن هم اینجا با فرعون و با ملأ فرعون کار دارد.
مطلبی که حالا شروع بکنیم به خواست خدا تا اینکه تتمهاش برای روز بعد پنج پیغمبر (علیهم السلام) شرح حالشان در قرآن کریم آمده این انبیا تقریباً برای دو مرحله تاریخی بودند یعنی مرحله دوم و مرحله سوم مرحله اول که جریان حضرت آدم (سلام الله علیه) بود تا حضرت نوح در این بخشها نیامده آنها چون حالا یا بشرهای ابتدایی بودند آن که نتواند و نداند که چگونه جسد مرده را دفن کنند او خیلی نیازی به قوانین باز و گستردهای ندارد شاید با چند تا حکم و با چند تا مسائل اخلاقی حل میشد آن که برادرش را کشته و مانده ﴿کَیْفَ یُوَارِی سَوْءَةَ أَخِیهِ﴾ تا از کلاغ بیاموزد که چگونه بدن کشته را دفن کن یک چنین آدمهایی شاید خیلی نیازی به قوانین مبسط نداشته باشند از جریان حضرت آدم تا جریان حضرت نوح (سلام الله علیه) چیزی در قرآ نیامده اما آن مقطعی که در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» که محل بحث است شروع شده از جریان حضرت نوح بود که از آیه 59 شروع شده ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحاً﴾ این انبیایی که تابع حضرت نوح بودند به همین روال ادامه پیدا کرده است در آیه 65 فرمود: ﴿وَإِلَی عَادٍ أَخَاهُمْ هُوداً﴾ چون هود (سلام الله علیه) چیز جدیدی نیاورد مگر همان شریعت حضرت نوح چون نوح جزء انبیای اولوالعزم است و حضرت هود نیست بعد از حضرت هود (سلام الله علیه) نوبت به حضرت صالح میرسد فرمود: ﴿وَإِلَی ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحاً﴾ آیه 73 همین سوره آن هم حافظ شریعت حضرت نوح بود کتاب نوح را تبیین میکرد رسالت جدیدی به عنوان اولوالعزمی ندارد گرچه پیغمبر خاص است و مانند آن این مراحل تمام میشود وقتی به لوط میرسد مقطع دوم شروع میشود چون لوط جزء حافظان شریعت ابراهیم (سلام الله علیه) است گرچه قصه حضرت ابراهیم اینجا نیامده لکن جریان لوط به عنوان سرفصل تطور سوم چون از آدم تا نوح مرحله اول از نوح تا ابراهیم تطور دوم از ابراهیم تا موسی تطور سوم از موسی تا عیسی تطور چهارم از عیسی تا وجود مبارک حضرت تطور پنجم اینجا لحن آیه عوض شد در آیه هشتاد سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» فرمود: ﴿وَلُوطاً﴾ نفرمود «وارسلنا الی فلان لوطاً» دوباره برگشتند در جریان شعیب آیه 85 فرمود: ﴿وَإِلَی مَدْیَنَ أَخَاهُمْ شُعَیْباً﴾ همه اینها به عنوان ﴿أَرْسَلْنَا﴾، ﴿أَرْسَلْنَا﴾ است اما در جریان حضرت موسی «کل لحن عوض» شد فرمود: ﴿ثُمَّ بَعَثْنَا مِنْ بَعْدِهِم﴾ آنجا دیگر ﴿مِن بَعْدِهِ﴾ بود ﴿مِن بَعْدِهِ﴾، ﴿مِن بَعْدِهِ﴾ بود در جریان اقوام دیگر انبیای دیگر ﴿مِن بَعْدِهِ﴾ آنجا که بعد ذکر میکرد آنجا که بعد نداشت که هیچ ولی در جریان موسی که مرحله دوره چهارم از بعثت و رسالت شروع میشود یعنی از آدم تا نوح از نوح تا ابراهیم از ابراهیم تا موسی از اینجا به بعد مرحله چهارم شروع میشود فرمود: ﴿ثُمَّ بَعَثْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسَی﴾ وارد قصه که میشود یک سرفصلی به عنوان عنوان ذکر میکند بعد وارد قصه میشود به عنوان شرح متن تفصیل بعد از اجمال وارد میشود آیه 103 این به منزله سر فصل است که ﴿ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسی بِآیاتِنا إِلی فِرْعَوْنَ وَمَلاَئِهِ فَظَلَمُوا بِها فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدینَ﴾ ﴿فَانْظُر﴾ را میگوید آن وقت شروع میکند به تشریح داستان.
«وَالحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمِینَ»
تاکنون نظری ثبت نشده است