display result search
منو
تفسیر آیه 53 سوره اعراف _ بخش اول

تفسیر آیه 53 سوره اعراف _ بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 38 دقیقه مدت قطعه
  • 58 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 53 سوره اعراف _بخش اول"
آیات الهی دو دسته‌اند یک عده محکم‌اند یک عده متشابه
تأویل اوست قهراً تأویل از سنخ علم نیست از سنخ عین است وجود خارجی است
تفسیر گاهی به ظاهر است گاهی به باطن است.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاّ تَأْویلَهُ یَوْمَ یَأْتی تَأْویلُهُ یَقُولُ الَّذینَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ قَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ فَهَلْ لَنا مِنْ شُفَعاءَ فَیَشْفَعُوا لَنا أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَیْرَ الَّذی کُنّا نَعْمَلُ قَدْ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ﴾

بنا شد خطوط کلی تأویل در قرآن کریم بازگو بشود بحث مبسوط تأویل در آیه سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» که فرمود آیات الهی دو دسته‌اند یک عده محکم‌اند یک عده متشابه آیهٴ هفت سورهٴ «آل‌عمران» ﴿فَأَمَّا الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْویلِهِ﴾ آنجا گذشت تأویل یعنی عاقبت از اُول است و اُول به معنای رجوع آنچه که این حادثه به او برمی‌گردد او را می‌گویند تأویل حادثه عاقبت هر حادثه‌ای تأویل اوست قهراً تأویل از سنخ علم نیست از سنخ عین است وجود خارجی است این مطلب اول و در مقابل تفسیر است تفسیر گاهی به ظاهر است گاهی به باطن است گاهی به حد است گاهی به مطلع است آنچه که در ردیف مفاهیم و معانی است تفسیر است حالا یا تفسیر به ظاهر یا تفسیر به باطن آنچه به عین خارج برمی‌گردد که عاقبت این معانی است آن را می‌گویند تأویل پس تأویل در مقابل تفسیر است نه در مقابل تفسیر ظاهر تفسیر چه ظاهر باشد چه باطن چه به ظاهر باشد چه به باطن در مقابل تأویل است تأویل از سنخ لفظ نیست از سنخ معنا نیست از سنخ صورت ذهنی نیست از سنخ علوم نیست تأویل یعنی عاقبت آن عین خارجی است این یک مطلب عین خارجی را کسی می‌داند این علم به تأویل دارد این دو مطلب پس علم به تأویل داشتن معنایش این نیست که تأویل از سنخ علم است مثل اینکه انسان عالم به عاقبت امور باشد به علم الهی علم به عاقبت معنایش این نیست که عاقبت از سنخ مفاهیم است مثل اینکه انسان علم دارد به شجر خب شجر یک وجود خارجی است علم به شجر یک وجود ذهنی است یک صورت ذهنی است پس تأویل از سنخ تفسیر نیست تأویل عین خارجی است به معنای عاقبت است و تفسیر از سنخ مفهوم و علم است حالا گاهی به ظاهر است گاهی به باطن این مطلب اول مطلب دوم اینکه حالا که تأویل به معنای عاقبت شد چه اینکه قرطبی و امثال او هم مفتطن شدند و تأویل را به معنای عاقبت معنا کردند و سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبایی(رضوان الله علیه) اصرارش بر این است که تأویل همان عین خارجی است این گاهی در دنیاست گاهی در آخرت است تأویل یک مطلب گاهی در دنیا ظهور می‌کند گاهی در آخرت عاقبت یک امر گاهی در دنیا ظهور می‌کند گاهی در آخرت گرچه آن عاقبت نهایی در آخرت ظهور می‌کند ولی عاقبت نسبی و پایان نسبی در دنیا هم ظهور می‌کند یعنی اگر کسی دست به تباهی زد عاقبت امر او بیماری است می‌گویند تأویل این حادثه بیماری اوست یعنی اُول و رجوع و پایان این کار بیماری است عاقبت را هم که عاقبت گفتند برای اینکه در عقب این حادثه است عقوبت را هم که عقوبت گفتند عقاب را هم که عقاب گفتند از همین سنخ است چیزی که به دنبال یک مطلب می‌آید عقب یک مطلب می‌آید عاقبت این کار است و چون عقوبت و عقاب به دنبال تبهکاری است از این جهت او را عقوبت نامیده‌اند پس تأویل که به معنای عاقبت است گاهی در دنیا ظهور می‌کند گاهی در آخرت و تأویل نهایی و عاقبت جامع و کل در قیامت ظهور می‌کند که ﴿وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ﴾
مطلب سوم آن است که تأویل که به معنای عاقبت است گاهی تلخ است گاهی شیرین عاقبت حسنات وجود خارجی آن حلاوت است عاقبت سیئات وجود تلخ آن سیئات است پس عاقبت اختصاصی به تلخ یا شیرین ندارد هم درباره حسنات هست هم درباره سیئات پس تأویل به معنای عاقبت است اولاً عاقبت گاهی در دنیا ظهور می‌کند گاهی در آخرت ثانیاً گاهی زشت است گاهی زیبا گاهی تلخ است گاهی شیرین ثالثاً.
مطلب چهارم آن است که این تأویل که به معنای عاقبت است و وجود عینی است نه وجود علمی گاهی تحت علم قرار می‌گیرد که انسان عالم به تأویل هست علم گاهی به مفاهیم تعلق می‌گیرد گاهی به اعیان خارجی گاهی انسان معنای چیزی را می‌فهمد گاهی علم به وجود خارجی چیزی پیدا می‌کند بنابراین اگر تأویل متعلق علم شد معنایش این نیست که تأویل یک امر ذهنی است تفسیر یک امر ذهنی است اما تأویل یک امر عینی است و هر دو متعلق علم قرار می‌‌گیرد چه اینکه هر دو متعلق انبا و گزارش قرار می‌گیرند پس اگر یک جایی علم به تأویل اسناد داده شد معنایش این نیست که تأویل از سنخ مفهوم است بلکه تأویل که به معنای عاقبت است و از سنخ عین است و وجود خارجی است این تحت علم قرار می‌گیرد حالا ذات اقدس الهی هم عالم به تأویل است بالذات راسخان در علم به تعلیم الهی عالمان بالعرض‌اند.
مطلب بعدی آن است که آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» مطرح است یعنی آیهٴ هفت این نیست که کسانی که در قلبشان انحراف است ﴿فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ﴾ اینها متشابهات را به میل خود معنا می‌کنند بلکه منظور آن است که اینها اصلاً متشابه‌گرایند در مقام عمل خارجی رفتارشان این است که به دنبال متشابهات می‌روند که می‌خواهند متشابه را پیاده کنند که می‌خواهند تأویل کنند یعنی عاقبت این الفاظ را در خارج پیاده کنند ﴿فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ﴾ می‌خواهند این آیه را آن‌گونه پیاده کنند البته هر پیاده‌کردنی هر کار اجرایی مسبوق به کار علمی است خب کسی می‌تواند درست پیاده کند که درست بفهمد و تأویل او را جز خدا و راسخان در علم کسی نمی‌داند پس خداست که می‌تواند تأویل او را پیاده کند راسخان در علم‌اند که به اذن خدا پیاده می‌کنند بنابراین تأویل از سنخ عین خارجی است نه از سنخ مفهوم حالا شواهدی که برای این امور چهارگانه می‌توان از قرآن کریم استفاده کرد یکی پس از دیگری بخوانیم در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیه 59 که قبلاً گذشت به این صورت است فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی اْلأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْویلاً﴾ در بحث آیهٴ 59 سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آنجا مبسوطاً گذشت که این آیه از تثلیث شروع می‌شود اولاً به تثنیه ختم می‌شود ثانیاً و به توحید منتهی می‌شود ثالثاً فرمود مؤمنین شما مطیع خدا و پیامبر و اولی‌الامر باشید این صدر آیه است که تثلیث است بعد در وسط آیه سخن از تثنیه است سخن از تثلیث نیست فرمود: ﴿فإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَ الرَّسُولِ﴾ اصلاً سخن از اولی‌الامر نیست فرمود مرجع حل نزاع شما خدا و پیامبر است برای اینکه ممکن است در کار اولی‌الامر شما اختلاف کنید که چه کسی ولی امر است برای اینکه یک مرجعی باشد که اختلاف شما را درباره اولیای امور مشخص کند مرجع حل تنازع در اولی‌الامر که خود اولی‌الامر نیست لابد به رسول باید برگردد لذا در وسط آیه سخن از اولی‌الامر نیست ﴿فإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَ الرَّسُولِ﴾ در ذیل آیه سخن از رسول هم نیست برای اینکه رسول مطاع است به اذن الله است این به توحید ناب برمی‌گردد ﴿إِن کُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ﴾ دیگر سخن از رسول نیست زیرا اگر انسان تابع رسول است چون خدا فرمود پس متاع بالذات خداست آن‌گاه ذات اقدس الهی فرمود از رسول اطاعت کنید فرمود از اولی‌الامر اطاعت کنید و مانند آن به هر تقدیر این آیه سه بخش دارد که اول تثلیث بعد تثنیه بعد توحید که بالعرض باید به بالذات برگردد آن‌گاه فرمود: ﴿ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْویلاً﴾ یعنی این گونه از تفکرهای الهی عاقبتش خوب است احسن است تاویلاً یعنی اولاً یعنی مئالاً یعنی عاقبتاً پس این تأویل یک عین خارجی نیست از سنخ لفظ یا مفهوم نیست محل بحث ما هم همین است یعنی آیهٴ 53 سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» که محل بحث است این است که خداوند تهدید می‌کند تبهکارها را فرمود شما منتظر تأویل قرآنید تأویل نه یعنی تفسیر به باطن چون هم تفسیر به ظاهر را پیامبر فرمود هم تفسیر به باطن را پیامبر فرمود اهل‌بیت فرمودند اینها منتظر چیزی نیستند همه حرفها گفته شد آنچه که مربوط به ظاهر است فرمودند آنچه که مربوط به باطن است فرمودند تطبیق را فرمودند تفسیر را فرمودند اینها منتظر تأویل به معنای بیان‌شدن یک معنای ذهنی نیستند همه اینها بیان شد اینها منتظر عاقبت کارند ﴿هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاّ تَأْوِیلَهُ﴾ یعنی تأویل‌الکتاب چون قبلش این است که ﴿وَلَقَدْ جِئْنَاهُمْ بِکِتَابٍ فَصَّلْنَاهُ عَلَی عِلْمٍ هُدىً وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ﴾ اینها منتظرند که عاقبت قرآن چیست یعنی چطور پیاده می‌شود بعد فرمود: ﴿یَوْمَ یَأْتِی تَأْوِیلُهُ﴾ قیامت تأویل‌القرآن می‌آید خب تأویل القرآن هم مربوط به دوزخیان است هر مربوط به بهشتیان است هم مربوط به اعرافیان است و مانند آن همه معارفی که خدا در قرآن کریم ذکر کرد در قیامت ممثل می‌شود ﴿یَوْمَ یَأْتِی تَأْوِیلُهُ﴾ خب برای اثبات اینکه تأویل وجود خارجی است از سنخ علم نیست از سنخ صورت ذهنی نیست منتها علم به تأویل تعلق می‌گیرد نه خود تأویل از سنخ علم باشد آیات سورهٴ مبارکهٴ «یونس» و «یوسف» هم شاهد خوبی است در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» آیهٴ 39 به این صورت آمده است فرمود: ﴿بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحیطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمّا یَأْتِهِمْ تَأْویلُهُ﴾ اینها که آیات الهی را تکذیب کردند برای اینکه هیچ کدام از این دو امر را که انسان را آگاه می‌کند ندارند نه وجود علمی قرآن را دارند نه وجود عینی قرآن را عالم نیستند به معارف الهی لذا تکذیب می‌کنند وجود عینی قرآن هم که در قیامت پیاده می‌شود نه در دنیا اینها که الآن قیامت را درک نمی‌کنند ﴿بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحیطُوا بِعِلْمِهِ﴾ این یک، ﴿و َلَمّا یَأْتِهِمْ تَأْویلُهُ﴾ این دو، نه عین را بلدند نه علم را بالأخره انسان یا باید از معانی با خبر باشد یا وجود خارجی را ببیند این نه البته برای یک عده مانعة الخلو است که جمع را شاید آن‌که می‌گوید: «لو کشف الغطاء مازددت یقینا» او هم تأویل را عالم است هم تفسیر را و اما این گروه نه عالم تفسیرند نه از شاهد تأویل ﴿بِما لَمْ یُحیطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمّا یَأْتِهِمْ تَأْویلُهُ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ یوسف آیهٴ شش به این صورت است بعد از اینکه رویای خود را وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) برای پدر بزرگوارش یعقوب(سلام الله علیه) ذکر فرمود آن‌گاه یعقوب به یوسف(سلام الله علیهما) فرمود: ﴿یا بُنَیَّ لا تَقْصُصْ رُءْیاکَ عَلیٰ إِخْوَتِکَ فَیَکیدُوا لَکَ کَیْدًا إِنَّ الشَّیْطانَ لِْلإِنْسانِ عَدُوُّ مُبینٌ﴾ بعد فرمود: ﴿وَ کَذلِکَ یَجْتَبیکَ رَبُّکَ وَ یُعَلِّمُکَ مِنْ تَأْویلِ اْلأَحادیثِ﴾ تأویل احادیث غیر از تعبیر خواب است احادیث این احدوثه این حادثه این رخداد که در خارج واقع شد یک سیری دارد یک پایانی دارد پایان این حادثه عاقبت این حادثه را می‌گویند تأویل این احدوثه اگر کسی در متن آن حادثه باشد که تأویل را می‌بیند اگر به علم الهی عالم غیب باشد تأویل احادیث را بلد است یعنی این احدوثه عاقبتش چیست این حادثه به کجا ختم می‌شود پس تأویل الاحادیث سنخ عین است نه سنخ علم علم به تأویل الاحادیث از سنخ علم است مثل اینکه الآن این اتومبیلی که حرکت کرده است از ساعت هشت از قم به طرف تهران بعد از یک ساعت کجا می‌رود این؟ تأویل این اتوبوس است عاقبت این کار است اگر کسی همان‌جا باشد که عاقبتش را می‌بیند اگر علم غیب داشته باشد که عاقبتش را می‌بیند که این به سلامت به مقصد می‌رسد یا خدای ناکرده تصادف می‌کند ولی اول و رجوع این حادثه به یک امر عینی را که تأویل الاحادیث می‌نامند از سنخ مفهوم نیست این وجود خارجی است منتها این وجود خارجی را کسی می‌تواند از راه علم غیب آگاه بشود وجود مبارک یعقوب به یوسف(علیهما السلام) فرمود خدا به تو تأویل رخداد‌ها را می‌دهد این حادثه به کجا ختم می‌شود را بلدی تأویل رویا او از سنخ دیگر است یک معبّر کسی است که هم روانشناس خود باشد هم روان‌شناس این شخصی که در رویا چیزی را دیده است بداند هم فضای فکری او را بررسی کند یکی از پیچیده‌ترین علم همین تأویل رویاست خیلی از ماها آن قدرت را نداریم که خواب خودمان را تعبیر کنیم مگر تعبیر رویا یک کار آسانی است؟ نظیر کتابهای عادی است که انسان مطالعه بکند بفهمد کسی که مشکل خودش را نتوانست حل کند این چگونه به خودش اجازه می‌دهد خواب دیگران را تعبیر کند این‌قدر این حوادث نفس پیچیده است خاطرات نفسانی پیچیده است خاطرات شیطانی پیچیده است خاطرات رحمانی پیچیده است فوق اینها خاطرات الهی پیچیده است یکی از مشکل‌ترین کارها همین تعبیر رویاست و این هم با درس خواندنها حل نمی‌شود یک طهارت روح می‌طلبند گفتند وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) در اثر آن نزاهت که برهان رب را دیده است یک چنین برکتی خدا به او داد ابن سیرین هم گفتند از همین سنخ بود کسی بتواند بر خویشتن خویش مسلط بشود عند الاشتها یک چنین نورانیتی به او داده می‌شود خب پس اینکه مثل غالب ماها مشکل خودمان را نمی‌توانیم حل بکنیم خیلی از ماها خیلی از شبها خیلی از خوابها را می‌بینیم و واقع عاجزیم از تعبیرش که این چه هست اینها. تعبیر رویا این است که آن معبّر بعد از اینکه همه مسیرها را شناسایی کرد عبور بکند و عبور بدهد این خاطره را که مثلاً این شخص یادش هست و بیدار شد و یک چنین رخداد و حادثه‌ای را برای معبّر نقل می‌کند اگر خیلی آشفته باشد این را می‌گویند اضغاث احلام اضغاث اضغاث، اضغاث مثل این است که شما می‌روید یک دسته سبزی می‌گیرید این ضغث است یک چهار پنج تا برگ خوراکی در آن هست بقیه علف هرز اینها را می‌گویند دسته‌ای اضغاث ضغث جدا کردن این سه چهارتا برگ خوراکی از بین این همه علف هرز سخت است دیگر یا همه‌اش هرز است این را می‌گویند اضغاث احلام اگر رابطه منظوم باشد منظم باشد حساب شده باشد به یک واسطه یا دو واسطه نه ده بیست واسطه به یکی دو واسطه باشد این معبّر می‌تواند از این واسطه اول عبور بکند به واسطه دوم از واسطه دوم عبور بکند به واسطه سوم بعد آن واسطه سوم آن حق است یعنی آنکه اول این شخص در عالم رویای صادق دید آن حق است منتها اگر خود ذهن شفاف باشد در روز پراکنده حرف نزند پراکنده فکر نکند همان را که در عالم رویا به او دادند همان در ذهنش می‌ماند و همان واقع می‌شود نه زحمت خود را زیاد می‌کند نه زحمت معبّر را اما اگر روز پراکنده‌گوی بود پراکنده‌خوی بود هرچه دستش آمد خورد و گفت و نوشت چنین آدمی به تعبیر مرحوم بوعلی اصلاً خواب صادق نمی‌بیند حالا بر فرض یک آدم معتدلی بود خواب صادقی دید آنچه را که اول به او نشان دادند حق است همان را اگر بتواند بدون لایه‌ها و کم و زیاد حفظ بکند که دیگر نیاز به تعبیر ندارد عین جریان واقع می‌شود نظیر آنچه که وجود مبارک ابراهیم و اسماعیل(سلام الله علیه) گفتند ﴿إِنِّی أَرَی فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ﴾ آن نفس و ذبح را دیده است غیر از این ندید اگر یک مقدار فاصله باشد ﴿إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِی سَاجِدِینَ﴾ این بالأخره آن یازده ستاره را در کنار نیرین دیده است فاصله کم بود این قابل تعبیر هست که شخص عبور بکند از آنچه را که دید آنچه را که در یادش هست و آنچه را که اول دید این معبّر می‌تواند عبور بکند آنچه را که این شخص یادش مانده به آنچه را که در عالم خواب به او دادند آنچه را که یادش مانده خودش ساخت آن را به او ندادند این دست ساز نفس اوست آنچه را که به او دادند او حق است به او عبور بکند و به او می‌رسد این از سنخ مفاهیم است این را می‌گویند تعبیر رویا اما تعیبر احادیث که این حادثه عاقبتش چیست این موجود خارجی این بعد چه می‌شود؟ این وضعی که الآن هست کجا می‌رود؟ این را می‌ گویند تأویل الاحادیث آن را می‌گویند تعبیر المنایا او از سنخ مفهوم و صور ذهنی و امثال ذلک است تأویل الاحادیث از سنخ وجودات خارجی است وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) گذشته از تعبیر رویا تأویل الاحادیث هم بلد بود در آیهٴ شش سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» یعقوب(سلام الله علیه) به یوسف(علیه السلام) می‌فرماید خداوند به تو تاویل‌الاحادیث را یاد می‌دهد یعنی این حادثه‌ای که اتفاق افتاد می‌فهمی که پایانش چیست این جنگ پایانش چیست این صلح پایانش چیست؟ این حادثه‌ای که الآن هست عاقبتش چیست این را می‌گویند تأویل الاحادیث این از سنخ لفط نیست از سنخ مفهوم نیست خب فرمود تأویل الاحادیث را خدا به شما یاد می‌دهد این در آیهٴ شش سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» در آیهٴ 21 همان سورهٴ «یوسف» به این صورت آمده است ﴿وَ قالَ الَّذِی اشْتَراهُ مِنْ مِصْرَ لاِمْرَأَتِهِ أَکْرِمی مَثْواهُ عَسی أَنْ یَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا﴾ آن‌گاه ذات اقدس الهی می‌فرماید: ﴿وَ کَذلِکَ مَکَّنّا لِیُوسُفَ فِی اْلأَرْضِ وَ لِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْویلِ اْلأَحادیثِ﴾ ما تأویل احدوثه‌ها و رخدادها را به او یاد دادیم یعنی یک حادثه‌ای که اتفاق افتاد او می‌فهمد که عاقبتش چیست این را یادش می‌دهیم در همان سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» آیه 36 و 37 سخن از تأویل و انبای تأویل است ﴿وَ دَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَیانِ قالَ أَحَدُهُما إِنّی أَرانی أَعْصِرُ خَمْرًا وَ قالَ اْلآخَرُ إِنّی أَرانی أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسی خُبْزًا تَأْکُلُ الطَّیْرُ مِنْهُ نَبِّئْنا بِتَأْویلِهِ﴾ اینجا منظور تعبیر نیست یعنی این دوتا حادثه عاقبتش چیست؟ چطور پیاده می‌شود؟ خود تأویل یعنی وجود خارجی وجود خارجی قابل تعلیم هست قابل انبا هست قابل تنبئه هست و مانند آن اول این دوتا حادثه چیست؟ به کجا می‌رسد؟ آن‌گاه وجود مبارک یوسف فرمود: ﴿لا یَأْتیکُما طَعامٌ تُرْزَقانِهِ إِلاّ نَبَّأْتُکُما بِتَأْویلِهِ قَبْلَ أَنْ یَأْتِیَکُما ذلِکُما مِمّا عَلَّمَنی رَبّی إِنّی تَرَکْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ هُمْ بِاْلآخِرَةِ هُمْ کافِرُونَ﴾ که این را به برکت توحید می‌داند من از ملیت شرک‌آلود قومم گذشتم موحّد شدم ذات اقدس الهی این نعمت را به من داد که من عاقبت حوادث را می‌دانم عاقبت کار شما این است برایشان شرح داد در آیهٴ 45 همان سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» بعد از اینکه سلطان مصر آن رویا را دید و اینها گفتند: ﴿أَضْغاثُ أَحْلامٍ وَ ما نَحْنُ بِتَأْویلِ اْلأَحْلامِ بِعالِمینَ﴾ آن‌گاه ﴿وَ قالَ الَّذی نَجا مِنْهُما وَ ادَّکَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ أَنَا أُنَبِّئُکُمْ بِتَأْویلِهِ﴾ یعنی عاقبت این کار چه هست من شما را با خبر می‌کنم برای اینکه من خودم در زندان بودم و یک رویایی دیدم و تأویل آن را از صاحب آن زندان شنیدم که جریان وجود مبارک یوسف را بازگو می‌کند در آیهٴ صد سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» این است که ﴿وَ رَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَی الْعَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّدًا وَ قالَ یا أَبَتِ هذا تَأْویلُ رُءْیایَ مِنْ قَبْلُ﴾ یعنی بعد از اینکه آن یازده نفر در پیشگاه وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) خضوع کردند یوسف به پدرش چنین مطلب را اعلام داشت که چون من در طلیعه امرم دیدم که یازده ستاره و شمس و قمر برای من سجده کردند الآن شما سیزده نفر در برابر من خضوع کردید این تأویل رویاست تأویل یعنی وجود خارجی نه تعبیر ﴿هذا تَأْوِیلُ رُؤْیایَ﴾ یعنی آن یازده ستاره با شمس و قمر که سجود کردند عاقبت آن مطلب همین سجود خارجی شما سیزده نفر است ﴿وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّدًا وَ قالَ یا أَبَتِ هذا تَأْویلُ رُءْیایَ﴾ این وجود خارجی پس از سنخ تعبیر نیست بعد هم در آیهٴ 101 به خدا عرض می‌کند ﴿رَبِّ قَدْ آتَیْتَنی مِنَ الْمُلْکِ وَ عَلَّمْتَنی مِنْ تَأْویلِ اْلأَحادیثِ فاطِرَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ أَنْتَ وَلِیّی فِی الدُّنْیا وَ اْلآخِرَةِ تَوَفَّنی مُسْلِمًا وَ أَلْحِقْنی بِالصّالِحینَ﴾ که حالا برخیها بر این‌اند که وجود مبارک یوسف؟ تقاضای مرگ بکند در حال خطر و سختی که انسان پخته می‌شود تمنی مرگ کار آسانی است احیانا بعضیها هم انتحار می‌کنند آن کار کار بسیار بدی است در حال سراء و رفاه انسان تمنی مرگ بکند هنر است وگرنه در چاه افتاده اگر تقاضای مرگ بکند که هنر نیست حالا که روی تخت عزّت آمده است تمنی مرگ بکن هنر است این را مثل قشیری و امثال قشیری دارند که وجود مبارک یوسف آن وقتی که او را به بردگی فروختند ﴿وَشَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَرَاهِمَ مَعْدُودَةٍ﴾ آن‌گاهی که ﴿أَلْقُوهُ فِی غَیَابَتِ الْجُبّ﴾ آن گاهی که گفتند: ﴿اقْتُلُوا یُوسُف ... یَخْلُ لَکُمْ وَجْهُ أَبِیکُمْ﴾ آن مشکلات و نوکری و چاه افتادن و آنها را که تحمل می‌کرد تقاضای مرگ نمی‌کرد حالا که مقتدر علی الاطلاق مصر شد تمنی مرگ بکند اما بیانی که مرحوم سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبایی دارند این است که این تمنی یوسف در حقیقت عمل به وصیت یعقوب است و همچینن عمل به وصیت ابراهیم(سلام الله علیهم اجمعین) که آنها گفتند سعی کنید مسلمان بمیرید ﴿لاَ تَمُوتُنَّ إلاّ وَأَنْتُم مُسْلِمُون﴾ این هم عرض می‌کند: ﴿تَوَفَّنِی مُسْلِماً﴾ یعنی خدایا توفیق بده که من مسلمان بمیرم این بیان سیدنا الاستاد تام است شواهد تفسیری هم او را تأیید می‌کند اما خب حالا چرا این دعا را در چاه نگفت؟ این چرا دعا را وقتی ﴿شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَرَاهِمَ مَعْدُودَة﴾ نگفت دعا همیشه خوب است با اسلام مردن همیشه خوب است اما آن تعبیر لطیف قشیری همچنان به لطافت خود باقی است بالأخره اینها تمنی‌شان این است که مسلان بمیرند خب عمل به وصیت یعقوب هم این است ﴿إِذْ حَضَرَ یَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قَالَ لِبَنِیه ... وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ﴾ خب نمی‌شود گفت: ﴿لاَ تَمُوتُنّ﴾ چون ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ اینکه قابل نهی نیست آنکه قابل نهی است قید اختیاری است که همراه مرگ است نمی‌شود گفت نمیر می‌شود گفت کافر نمیر مسلمان بمیر ﴿لاَ تَمُوتُنّ﴾ که قابل نهی نیست چون ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ اما آن قید اختیار‌ی‌اش قابل نهی است می‌شود گفت کافراً نمیر مسلماً بمیر ﴿لاَ تَمُوتُنَّ إِلاِّ وَأَنْتُم مُسْلِمُون﴾ این بیان سیدنا الاستاد لطیف هست که وجود مبارک یوسف دارد به وصیت یعقوب و ابراهیم(سلام الله علیهم اجمیعین) عمل می‌کند اما حالا این دعا را الآن کرده؟ آن وقتی که ﴿شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْس﴾ نکرده آن وقتی که ﴿أَلْقُوهُ فِی غَیَابَتِ الْجُبّ﴾ نکرده آن‌گاه که ﴿هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلاَ أَن رَأیٰ بُرْهَانَ رَبِّهِ﴾ نکرده این لطیفه‌ای که در گفتار جناب قشیری هست همچنان محفوظ خواهد بود به هر تقدیر تأویل از سنخ وجود خارجی است منتها قابل تعلق علم است چه اینکه در جریان موسی و خضر(سلام الله علیهما) هم آن وجود خارجی را دارد عالم می‌کند در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» آیهٴ 78 این‌چنین است که وجود مبارک خضر به موسی(علیهما السلام) فرمود: ﴿قالَ هذا فِراقُ بَیْنی وَ بَیْنِکَ سَأُنَبِّئُکَ بِتَأْویلِ ما لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَیْهِ صَبْرًا﴾ عاقبت این کار چیست؟ من برای شما گزارش می‌کنم این از سنخ لفظ نیست مفهوم نیست ببینید یک گروهی کشتی کرایه‌ای داشتند و وسیله ارتزاقشان هم همین کشتی کرایه‌ای بود در اثر جنگ یا غیر جنگ آن سلطان ساحل دریا کشتیهای سالم را غصب می‌کرد وجود مبارک موسی دید خضر(سلام الله علیهما) این کشتی را سوراخ کرده یک پارچه‌ای هم گذاشته و دیگر آب حق نفوذ نداشت نفوذ هم نکرد گفت چرا این کار را کردی؟ فرمود تأویلش این است این از سنخ لفظ نیست از سنخ مفهوم نیست فرمود: ﴿أَمَّا السَّفینَةُ فَکانَتْ لِمَساکینَ یَعْمَلُونَ فِی الْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعیبَها وَ کانَ وَراءَهُمْ مَلِکٌ یَأْخُذُ کُلَّ سَفینَةٍ غَصْبًا﴾ ﴿فَأَرَدتُّ أَنْ أَعِیبَهَا﴾ من خواستم برای اینکه وسیله ارتزاق این کارگرها محفوظ بماند اینها یک کشتی باری داشتند از آن ارتزاق می‌کردند وسیله نانشان همین بود خب این از سنخ لفظ نیست از سنخ مفهوم نیست می‌شود گفت این لفظ تأویلش آن است باطنش آن است باطنش آن است اما نمی‌شود گفت که رازش این است راز و رمزش این است راز و رمز قضیه که جزء سنخ از سنخ لفظ نیست از سنخ مفهوم نیست فرمود تأویلش این است تاویل آن دیوار هم این است که ﴿وَ أَمَّا الْجِدارُ فَکانَ لِغُلامَیْنِ یَتیمَیْنِ فِی الْمَدینَةِ وَ کانَ تَحْتَهُ کَنْزٌ لَهُما وَ کانَ أَبُوهُما صالِحًا﴾ چون پدر اینها یک آدم خوبی بود خدا من را فرستاده که این بچه‌ها در اثر خوبی پدر به یک جایی برسند یعنی در این نظام هرگز خوبی فراموش نمی‌شود همیشه خضر سر راه هست این‌چنین نیست که حالا یک قضیة فی واقعه باشد که سنت الهی این است نه خضر از بین رفته است نه امام معصوم از بین می‌رود همیشه اینها سر راه‌اند حالا تا چه کسی صالح باشد و تا چه کسی فرزند صالح باشد هیچ ممکن نیست صلاح در عالم گم بشود حالا گفتند جد هفتادم بود یا هفتم بود اینها هم بالأخره در تفسیر آمده این خضر هم همیشه هست بالاتر از خضر هم همیشه هست فرمود: ﴿وَکَانَ أَبُوهُمَا صَالِحاً فَأَرَادَ رَبُّکَ أَن یَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَیَسْتَخْرِجَا کَنزَهُمَا﴾ این هم تأویل اینکه من چرا دیوار‌ها را چیدم خب این سنخ لفظ نیست سنخ مفهوم نیست می‌شود گفت که این معنای لفظ آن است که باطنش آن است بالأخره باطن با ظاهر باید از سنخ لفظ و مفهوم یک تناسبی داشته باشد دیگر جبت و طاغوت را می‌شود تطبیق کرد بر اولی و دومی درست است اینها قابل تطبیق هست اما این را نمی‌گویند تأویل که ولی را می‌شود تطیبق کرد بر حضرت امیر این می‌شود تطبیق اینکه تأویل نیست که اما حالا یک قضیه‌ای راز و رمزش را خضر برای موسی(سلام الله علیهما) دارد شرح می‌دهد می‌گوید این تأویل آن کار ماست پس معلوم می‌شود سنخ تأویل در مقابل تفسیر است و آن وقت تفسیر یا به ظاهر است یا به باطن تأویل اصولاً از سنخ عین خارجی است آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» آمده این است در پایان این آیه که ﴿قَدْ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ﴾ اینها خداوند فرمود: ﴿خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ﴾ مشابه این همان است که در آیهٴ صد به بعد سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» است که می‌گویند: ﴿فَمَا لَنَا مِن شَافِعِین ٭ وَلاَ صَدِیقٍ حَمِیم ٭ فَلَوْ أَنَّ لَنَا کَرَّةً فَنَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ﴾ ببینید اینها بیچاره‌ها اول به دنبال شفیع‌اند همیشه این شفاعت‌طلبی کاذب را این مشرکین مقدم می‌آورند که گفتند: ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِیُقَرِّبُونَا إِلى اللَّهِ زُلْفَی﴾ یا ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾ همیشه می‌گویند اینها مشکل ما را حل کنند وقتی دیدند شفیعی در کار نیست برای اینکه صدیق حمیمی هم ندارند می‌گویند ‌ای کاش پس ما برگردیم سر جای خودمان در سورهٴ «شعراء» هم آیهٴ 99 به بعد اول تقدیم شفاعت است بعد می‌گویند: ﴿فَلَوْ أَنَّ لَنَا کَرَّةً فَنَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ﴾ مطلب نهایی این است که خدا می‌فرماید اینها سرمایه را باختند در دنیا سه حال هست یا انسان سود می‌برد یا ضرر می‌کند یا نه سود و نه ضرر اصل سرمایه محفوظ است ولی در جریان آخرت این طور نیست این یا سود است یا ضرر اگر چیزی انسان گیرش آمد که ﴿یَرْجُونَ تِجَارَةً لَن تَبُورَ﴾ اگر گیرش نیامد یقیناً ضرر کرده است چون سرمایه را از دست داد در آخرت هیچ ممکن نیست کسی بتواند کار بکند یعنی بین انسان و بین عمل صالح اراده قدرت کار فاصله است این از آدم گرفته شده لذا انسان اگر سود نبرد یقینا ضرر کرد حالت ثالثی نیست چون همه حقایق آنجا ظهور می‌کند یک، انسان هیچ کاری نمی‌تواند بکند دو، مگر می‌تواند ایمان بیاورد ظرف ایمان ظرف تکلیف است و آن دنیاست انسان حق را می‌بیند ولی نمی‌تواند ایمان بیاورد نمی‌تواند زبانی بگوید حق با شماست اقرار بکند حق با شماست کار اختیاری بکند که ثواب ببرد این در قیامت محال است وگرنه اگر آنجا هم دار تحصیل عمل صالح بود تازه می‌شد دنیا آنجا هم یک رسالتی می‌طلبید و یک شریعتی.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 38:08

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی