display result search
منو
تفسیر آیات 80 تا 83 سوره انعام

تفسیر آیات 80 تا 83 سوره انعام

  • 1 تعداد قطعات
  • 30 دقیقه مدت قطعه
  • 49 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 80 تا 83 سوره انعام"
- اگر کسی ظلم عظیم بکند در حقیقت به خود ظلم عظیم کرده است
- آنکه بی‌دلیل کار می‌کند ایمانش را به ظلم آلوده کرده است
رب همه ارباب که تدبیر کل در دست اوست او الله است


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ حاجَّهُ قَوْمُهُ قالَ أَ تُحاجُّونّی فِی اللّهِ وَ قَدْ هَدانِ وَ لا أَخافُ ما تُشْرِکُونَ بِهِ إِلاّ أَنْ یَشاءَ رَبّی شَیْئًا وَسِعَ رَبّی کُلَّ شَیْ‏ءٍ عِلْمًا أَ فَلا تَتَذَکَّرُونَ ﴿80﴾ وَ کَیْفَ أَخافُ ما أَشْرَکْتُمْ وَ لا تَخافُونَ أَنَّکُمْ أَشْرَکْتُمْ بِاللّهِ ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ عَلَیْکُمْ سُلْطانًا فَأَیُّ الْفَریقَیْنِ أَحَقُّ بِاْلأَمْنِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿81﴾ الَّذینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِکَ لَهُمُ اْلأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ ﴿82﴾ وَ تِلْکَ حُجَّتُنا آتَیْناها إِبْراهیمَ عَلی قَوْمِهِ نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ إِنَّ رَبَّکَ حَکیمٌ عَلیمٌ ﴿83﴾

در جریان محاجّهٴ وجود مبارک خلیل حق بعد از اینکه براهین خود را اقامه کرد هم نمرود با او احتجاج کرد هم قوم او و از این جهت که به فعل باب مفاعله یاد کرد فرمود: ﴿وَحَاجَّهُ﴾ معلوم می‌شود که حمله از آن طرف شروع شد لکن همان طوری که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» ذیل آیهٴ ﴿أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذی حَاجَّ إِبْراهیمَ فی رَبِّهِ﴾ در عین حال که حمله احتجاج از آن طرف شروع شد لکن پاسخ نهایی و قطعی را وجود مبارک ابراهیم خلیل داد و نمرود مشمول ﴿فَبُهِتَ الَّذی کَفَرَ﴾ شد اینجا هم به شرح ایضاً حمله از آن طرف شروع شد فرمود: ﴿وَحَاجَّهُ قَوْمُهُ﴾ نه «حاج قومه» از آن طرف هم حمله احتجاجی شروع شد و محور احتجاجشان هم خوف بود وجود مبارک خلیل حق آنها را نظیر ﴿فَبُهِتَ الَّذی کَفَرَ﴾ محکوم به سکوت کرد که آنها به دنبالهٴ این جریانها به ظلم خود اعتراف کردند یعنی اصل کلی را وجود مبارک خلیل حق علماً اینجا بیان کرد و از شکستن بتها در آن قصه سورهٴ «انبیاء» بیان کرد آن‌گاه اعتراف آنها این بود که ﴿فَرَجَعُوا إِلی أَنْفُسِهِمْ فَقالُوا إِنَّکُمْ أَنْتُمُ الظّالِمُونَ﴾ به یکدیگر گفتند شما ظالم‌اید و منظور از ظلم در اینجا همان ﴿إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظیمٌ﴾ است و اگر کسی ظلم عظیم بکند در حقیقت به خود ظلم عظیم کرده است غرض آن است که باب مفاعله آنکه تهاجم می‌کند او فاعل است گرچه فعل طرفینی است اما این‌چنین نیست که فعلی است که دوتا فاعل بگیرد یک فعلی است که یک فاعل می‌گیرد و یک مفعول برخلاف باب تفاعل که هردو فاعل‌اند اینجا چون مفاعله است از آن طرف حمله شروع شد لکن هم در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» دارد که حرف آخر را وجود مبارک ابراهیم زد که ﴿فَبُهِتَ الَّذی کَفَرَ﴾ هم در اینجا فرمود وجود مبارک خلیل حق سخن آخر را گفت برای اینکه هم علماً آنها را با جدال احسن توجیه کرد که کسی باید بترسد که بی‌دلیل حرف می‌زند شما بی‌دلیل حرف می‌زنید برای اینکه ﴿لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ عَلَیْکُمْ سُلْطانًا﴾ نه دلیل نقلی دارید بر صحت بت‌پرستی نه دلیل عقلی دارید آنکه بی‌دلیل کار می‌کند باید بترسد آنکه بی‌دلیل کار می‌کند ایمانش را به ظلم آلوده کرده است این اصل کلی است بعد در جریان سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» وقتی آن جریان بت‌شکنی را شروع کرد و بعد فرمود: ﴿فَسْئَلُوهُمْ إِنْ کانُوا یَنْطِقُونَ﴾ آنها ﴿فَرَجَعُوا إِلی أَنْفُسِهِمْ فَقالُوا إِنَّکُمْ أَنْتُمُ الظّالِمُونَ﴾ یعنی به یکدیگر گفتند پس همان جریانی که برای نمرود اتفاق افتاد ﴿فَبُهِتَ الَّذی کَفَرَ﴾ مشابه آن جریان برای قوم او اتفاق افتاد در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» از آیهٴ شصت به بعد این‌چنین است بعد از اینکه از آیهٴ 51 شروع فرمود: ﴿وَ لَقَدْ آتَیْنا إِبْراهیمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَ کُنّا بِهِ عالِمینَ﴾ تا به این آیهٴ 58 می‌رسد ﴿فَجَعَلَهُمْ جُذاذًا إِلاّ کَبیرًا لَهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَیْهِ یَرْجِعُونَ ٭ قالُوا مَنْ فَعَلَ هذا بآلِهَتِنا إِنَّهُ لَمِنَ الظّالِمینَ ٭ قالُوا سَمِعْنا فَتًی یَذْکُرُهُمْ یُقالُ لَهُ إِبْراهیمُ ٭ قالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلی أَعْیُنِ النّاسِ لَعَلَّهُمْ یَشْهَدُونَ ٭ قالُوا ءَ أَنْتَ فَعَلْتَ هذا بِآلِهَتِنا یا إِبْراهیمُ ٭ قالَ بَلْ فَعَلَهُ کَبیرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ کانُوا یَنْطِقُونَ ٭ فَرَجَعُوا إِلی أَنْفُسِهِمْ فَقالُوا﴾ یعنی به یکدیگر گفتند ﴿إِنَّکُمْ أَنْتُمُ الظّالِمُونَ﴾ خب این ﴿الظّالِمُونَ﴾ همانها هستند که «لبس ایمانهم بظلم» اصل وجود را قبول کردند، توحید واجب را قبول کردند، اصل خالق را قبول کردند توحید خالق را قبول کردند اصل رب العالمین را قبول کردند این فصول پنجگانه را قبول دارند منتها ربوبیّت مقطعی را نمی‌پذیرند می‌گویند «رب الارض، رب الهوی، رب السماء، رب الشجر، رب الحجر» اینها ارباب متفرقون‌اند و رب همه این ارباب که تدبیر کل در دست اوست او الله است او رب العالمین است اما ربوبیّت مقطعی برای اینهاست پس همان طوری که در جریان نمرود ﴿فَبُهِتَ الَّذی کَفَرَ﴾ این جریان هم ﴿فَبُهِتَ الَّذی کَفَرَ﴾ شد منتها اینها از بس خام بودند تا کار عملی را نمی‌دیدند باورشان نمی‌شد در بین افراد همه یکسان نمی‌اندیشند معجزات قولی و علمی برای خواص و علما موثرتر است معجزات عملی برای توده مردم موثرتر است آن برهانی که وجود مبارک خلیل حق اقامه کرده است یک معجزه علمی بود برای اینکه خدا فرمود: ﴿وَ تِلْکَ حُجَّتُنا آتَیْناها إِبْراهیمَ عَلی قَوْمِهِ﴾ با آن چیزی متوجه نشدند ولی با این اعجاز عملی که همه را از بین برد بعد فرمود: ﴿فَسْئَلُوهُمْ إِنْ کانُوا یَنْطِقُونَ﴾ از این بزرگشان بپرسید اگر او حرف بزند اینجا تازه فهمیدند آن براهینی را که اقامه فرمود که براهین حق بود قانع نشدند اما با تبر بالأخره قانع شدند این خاصیت جهل است وگرنه آنکه اهل نظر است با همان معجزات علمی زودتر می‌پذیرد.
پرسش...
پاسخ: بله این به دستور الهی که انجام می‌گیرد معجزه است نظیر خود برهان، برهان از آن جهت که برهان است معجزه نیست اما از آن جهت که ﴿کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنینَ﴾ می‌شود معجزه از آن جهت که ﴿وَ تِلْکَ حُجَّتُنا آتَیْناها إِبْراهیمَ عَلی قَوْمِهِ﴾ می‌شود معجزه و آنکه ارتباط مستقیم با الله دارد از آنجا دستور دارد می‌شود معجزه وگرنه صرف این کار البته معجزه نیست خب پس اینکه فرمود: ﴿وَحَاجَّهُ قَوْمُهُ﴾ گرچه آنها تهاجم را شروع کردند و در محور خوف سخن گفتند وجود مبارک خلیل همان خوف را گرفت به اینها برگرداند فرمود اگر بنا شد کسی بترسد ما که از راه ترس عبادت نمی‌کنیم ما بر محور محبّت عبادت می‌کنیم حالا هم اگر بنا شود کسی براساس ترس عبادت کند باید از خدا بترسد نه از بتها این نه برای آن است که خود خلیل حق بر محور خوف دارد عبادت می‌کند او بر مدار محبّت دارد عبادت می‌کند که برهانش گذشت اولاً انسان باید بر مدار محبّت حرکت کند برفرض اگر بخواهد براساس خوف حرکت کند باید از خدا بترسد نه از بتها فرمود: ﴿وَ لا أَخافُ ما تُشْرِکُونَ بِهِ إِلاّ أَنْ یَشاءَ رَبّی شَیْئًا﴾ که بحثش در نوبت دیروز گذشت ﴿وَسِعَ رَبّی کُلَّ شَیْ‏ءٍ عِلْمًا﴾ اگر هم خدا بخواهد آسیبی به ما برساند به همه چیز عالم است اگر هم برفرض به ما آسیب برساند از بتهای شما نیست از ذات اقدس الهی است و لاغیر ﴿أَ فَلا تَتَذَکَّرُونَ ٭ وَ کَیْفَ أَخافُ ما أَشْرَکْتُمْ وَ لا تَخافُونَ أَنَّکُمْ أَشْرَکْتُمْ بِاللّهِ ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ عَلَیْکُمْ سُلْطانًا﴾ آن‌گاه اول فرمود: ﴿فَأَیُّ الْفَریقَیْنِ أَحَقُّ بِاْلأَمْنِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُون﴾ امنیت محض هم در دنیا امان است، هم در آخرت از عذاب الهی در امان است، هم از درون در امان است هم از بیرون در امان است، از درون از شبهه و وهم و خیال نجات پیدا می‌کند از بیرون هم از حوادث الهی و عذاب الهی نجات پیدا می‌کند ﴿الَّذینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِکَ لَهُمُ اْلأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ﴾ این همان دو محور اصلی اهتدا را ذکر می‌کند یکی حسن فاعلی است و یکی حسن فعلی حسن فاعلی آن است که انسان معتقد باشد مؤمن باشد طینت خوب، طهارت روح داشته باشد حسن فعلی آن است که ایمانش را به عمل صالح مزین کند و دامنه ایمانش را به ظلم آلوده نکند پس اگر کسی حسن فاعلی نداشته باشد یعنی مؤمن نباشد یا حسن فاعلی داشته باشد ولی حسن فعلی نداشته باشد عمل صالح نداشته باشد مهتدی نیست یا اصلاً مهتدی نیست یا هدایتش ناقص است لذا شما در هیچ جای قرآن پیدا نمی‌کنید که خدا به مؤمن وعدهٴ بهشت داده باشد همه جا ایمان با عمل صالح همراه است اما وعید به جهنم لازم نیست انسان کافر باشد همان قبح فعلی کافی نیست پس دو تا مسئله است یکی وعدهٴ به بهشت همه جا به این دو عنصر تکیه می‌کند یکی حسن فاعلی است یکی حسن فعلی آدم خوب و کار خوب آدم خوب را به بهشت نمی‌برند مؤمن را به بهشت نمی‌برند مؤمنی که عمل صالح هم داشته باشد البته اگر مؤمن بود و عمل صالح نداشت حالا چه وقت به بهشت می‌رود خدا می‌داند سرانجام به بهشت می‌رود ولی بعد از سوخت و سوزهای طولانی مگر در یک جایی قرینه باشد که این دو عنصر را ذکر نکند و فقط به یک عنصر اکتفا کند وگرنه همه جای قرآن که سخن از وعدهٴ بهشت است این دو عنصر محوری مطرح است حسن فاعلی حسن فعلی مؤمن بودن و عمل صالح داشتن و اما دربارهٴ وعید به جهنم او دو عنصر ندارد یکی قبح فاعلی یکی قبح فعلی انسان باید کافر باشد و کار بد بکند همان قبح فعلی کافی است کسی که معصیت کرده جهنم می‌رود چه مسلمان باشد چه غیر مسلمان هیچ سیئه‌ای مقید به دو شیء نیست البته خلودش مقید است اما اصل جهنم رفتن مقید به دو شیء نیست در اینجا که امنیت و اهتدا را که وصفی ثبوتی است بخواهد مترتب کند همین دو عنصر را ذکر می‌کند ایمان که به حسن فاعلی برمی‌گردد و عمل صالح که﴿لَمْ یَلْبِسُوا إیمانَهُمْ بِظُلْمٍ﴾ به حسن فعلی برمی‌گردد بالأخره معصیت ظلم است اگر کسی مسلمان بود و معصیت کرد حسن فاعلی داشت ولی حسن فعلی نداشت آن‌گاه فرمود: ﴿مُهْتَدُونَ﴾ هستند و بالاتر از مهدی اهتدا همان طوری که در برخی موارد هست کثرة المبانی تدل علی کثرة المعانی نه کثرة المعانی یعنی معانی زیاد بلکه شدت معانی مثل قدرت و اقتدار همه جا شاید این طور نباشد و اما در غالب موارد این طور است اقتدار خیلی بالاتر از قدرت است اقتراب خیلی شدیدتر از قرب است ﴿اقْتَرَبَتِ السّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ﴾ خیلی بالاتر از قرابت ساعت است اقتدار زید بیشتر از قدرت زید است اگر گفتند زید مقتدر است معنای کامل‌تری فهمیده می‌شود تا بگویند زید قادر است اهتدا هم به شرح ایضاً اگر بگویند آن مهتدی است یا مهدی است اهتدا بالاتر از اصل مهدی بودن و هدایت شده است بعد فرمود: ﴿وَ تِلْکَ حُجَّتُنا﴾ با اینکه «هذه» است رفعت این اولاً این شیء حجت بالغه حق است یک، منزلت او عظما است دو، لذا از همین حجت به ﴿تِلْکَ﴾ یاد کرده است نظیر ﴿ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ﴾ با اینکه «هذه الحجه» است اما ﴿تِلْکَ حُجَّتُنا﴾ گاهی می‌گویند ﴿ذلِکَ الْکِتابُ﴾ گاهی می‌گوید ﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ﴾ از آن جهت که حضور و ظهور دارد ﴿هذَا الْقُرْآنَ﴾ است از آن جهت که رفیع المنال است ﴿ذلِکَ الْکِتابُ﴾ است حجت هم به شرح ایضاً از آن جهت که الفاظش، معانی‌اش هم اکنون به ذهن آمد و از لفظ گذشت «هذه الحجه» است اما از آن جهت که رفیع المنال است ﴿تِلْکَ﴾ است فرمود این حجت ماست این حجت الله به این رسول الله و این نبی الله(علیه و علی نبینا و آله علیه السلام) داده شده است ﴿آتَیْناها إِبْراهیمَ عَلی قَوْمِهِ﴾ حالا سؤال این گونه از کارها مخصوص انبیاست؟ فرمود نه ﴿نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ﴾ حالا این‌چنین نیست که ما فقط قصه بسرائیم او اسوهٴ ماست اگر به ما در سورهٴ «ممتحنه» فرمود اسوهٴ شما ﴿قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْرَاهِیمَ﴾ است و اگر در بخش دیگر فرمود: ﴿إِنَّ أَوْلَی النّاسِ بِإِبْراهیمَ لَلَّذینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِیُّ وَ الَّذینَ آمَنُوا﴾ خب بهترین کسانی که به ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) پیوند دارند همانهایی هستند که در معارف راه او را طی می‌کنند فرمود: ﴿نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ﴾ الآن اینجا سخن از بهشت نیست اینجا سخن از علم است از اینجا معلوم می‌شود آنچه را که در سورهٴ مبارکهٴ «مجادله» بیان فرمود این اختصاصی به بهشت ندارد درجات علمی دنیا را هم شامل می‌شود در سورهٴ مبارکهٴ «مجادله» آیهٴ یازده این است ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا قیلَ لَکُمْ تَفَسَّحُوا فِی الْمَجالِسِ فَافْسَحُوا یَفْسَحِ اللّهُ لَکُمْ وَ إِذا قیلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا یَرْفَعِ اللّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ﴾ خب این هم درجات علمی را به همراه دارد هم درجان عملی را هم در دنیا هم در آخرت فرمود ما به وسیله ایتای حجت درجات افراد را بالا می‌بریم اگر در سورهٴ «مجادله» فرمود: ﴿یَرْفَعِ اللّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ﴾ مشخص کرده است که چگونه بالا می‌برد و منظور از این درجات، چه درجاتی است همه شعب علوم دینی محترم است اما مهمترین بخشش، بخش حکمت و کلام است اینجا سخن از براهین توحیدی است دیگر با اعطا و ایتای برهان توحید فرمود: ﴿نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ﴾ البته به همان نسبت که توحید اَشرف علوم است براهین توحیدی هم اشرف براهین خواهد بود پس آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «مجادله» اختصاصی به آخرت ندارد دنیا را هم می‌گیرد در آنجا دو جمله است فرمود: ﴿یَرْفَعِ اللّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ﴾ این جمله اولی ﴿وَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ﴾ این هم جمله دوم یعنی «یرفع الله الذین اوتوا العلم» جمله دوم با تمییز ذکر شده تمییز جمله اول محذوف است فرمود: ﴿یَرْفَعِ اللّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ﴾ این تمییز ندارد اما ﴿وَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ﴾ این جمله دوم تمییز دارد تمییزش ﴿دَرَجاتٍ﴾ است معلوم می‌شود جمله اولی تمییزش حذف شده این یکی و جمله اولی هم تمییزش ﴿دَرَجاتٍ﴾ نیست وگرنه عالم و غیر عالم یکسان بودند تمییز جمله اولی ﴿دَرَجةً﴾ یعنی ﴿یَرْفَعِ اللّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ﴾ درجةً ﴿وَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ﴾ مؤمن غیر عالم درجه دارد مؤمن عالم درجات فراوانی دارد.
در روایات مسئله که بنا شد روایات هم تبرکاً مقداری از آنها را بخوانیم گرچه مقداری از آنها در ذیل بحثهای قرآنی بازگو شد آنجا روایتی از وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) است ظاهراً که حضرت به حدوث اشاره می‌کند این نه برای آن است که این برهان در محور حدوث دور می‌زند برهان در محور محبّت دور می‌زند منتها منشأ محبوب نبودن این کوکب و قمر و شمس افول است و منشأ افول این همان «حدوثناً» است شیء حادث طلوع و غروب دارد اگر در آن روایت که مرحوم صاحب تفسیر شریف نورالثقلین در جلد اول صفحهٴ 727 به بعد ذکر فرمود سخن از حدوث به میان آورده این نه برای آن است که محور برهان حدوث است بلکه این حدوث منشأ افول و عدم محبّت است در صفحهٴ 730 همان جلد اول تفسیر نورالثقلین از مناقب ابن‌شهر‌آشوب نقل می‌کند که جابرابن‌یزید از وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) سؤال می‌کند ﴿کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ این جابرابن‌یزید روایات فراوانی از این سنخ معارف از وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) نقل کرده است حالا چطور شده گفتند بسیاری از این روایات را دفن کرده کرده اصلاً نرسیده از این سنخ روایات است ملاحظه بفرمایید آن روزها درک این معارف بسیار دشوار است الآن شما گرفتار وهابیت هستید این حرفها را اگر در آن محیط نقل کنید با انکار آنها روبرو می‌شوید چه برسد به آن اصل گذشته جابر می‌گوید من از وجود مبارک اباجعفر(علیهم الصلاة و علیهم السلام) سؤال کردم ﴿کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ﴾ چون جابر اهل راز بود همین که گفت سؤال کردم می‌خواست بگوید ملکوت یعنی چه آیا می‌شود ما هم ملکوت بین باشیم یا نه؟ آن‌گاه «فرفع ابوجعفر(علیهم السلام) بیده و قال ارفع رأسک» یعنی با همان دست اشاره کرد که سرت را بلند کن «فرفعته» جابر می‌گوید من سرم را بلند کردم «فوجرت السقف متفرقا» دیدم سقف تکه تکه شد کنار رفت «و رمق ناظری فی ثلمةٍ» از همان جوفها و فاصله‌هایی که بین این سقف دیده شد یا لااقل روزنه‌ای که در سقف دیده شد «رمق ناظری فی ثلمةٍ حتی رأیت نوراً» «نوراً» که «حار عنه بصری» چشمم به حیرت افتاد خب «فقال» وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) فرمود: «هکذا رای ابراهیم ملکوت السموات و الارض» خب کاری که به خلیل حق نشان می‌دهند وجود مبارک امام باقر(علیهم السلام) به شاگردش نشان می‌دهد خیلی فرق است او رائی است این مری اینکه امام در آن وصیت نامه از نام مبارک امام باقر(علیهم السلام) به عظمت نام می‌برد این است او باقر علوم الاولین و الآخرین است در ذیل آیهٴ ﴿فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ﴾ آنجا وجود مبارک حضرت اشاره می‌کند به سینه خودش حالا این گونه از روایات را جابر دفن کرده است خیلی مقام است سخن در این نیست که وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) بفرماید ما هم می‌بینیم این نیست او هم دارد به شاگردش نشان می‌دهد فرمود: «هکذا رأی ابراهیم ملکوت السماوات والارض وانظر الی الارض» به جابر فرمود به زمین نگاه کن «ثم ارفع راسک» اما در همین اتاق نشستند فرمود به زمین نگاه کن بعد سرت را بلند کن جابر می‌گوید «فلما رفعته رایت سقف کما کان» دیدم سقف دوباره به حالت اولی برگشت «ثم اخذ بیدی و اخرجنی من الدار» دستم را گرفت و از اتاق بیرون برد «و البسنی ثوباً» و جامه‌ای در برم کرد پارچه نه قمیص، قمیص پیراهن است ثوب پارچه است «و قال غمض عینیک ساعةً» یک لحظه چشمت را ببند اینکه چشم ببند در خیلی از روایات است ببند برای اینکه یکی ترحمی است بحال آن شخص وگرنه چشم بستن لازم نیست مگر خود حضرت چشمش را می‌بست همان که گفت: «حار عنه بصری» برای اینکه یک هم چنین حالتی برای او پیش نیاید آنها که جامع نشئتین‌اند در عین حال که در دنیا هستند همه افراد را می‌بینند، می‌شناسند حالتهای دیگر هم به آنها دست می‌دهد اما آنها که جمع دو نشئه برای آنها دشوار است اگر یک حالتی برایشان پیش بیاید قدرت کنترل ندارند لذا یا در خواب همچنین حالتی برایشان پیش می‌آید یا در حالت منامیه چنین حالتی برایشان پیش می‌آید یا نوم یا حالت منامیه یا به آنها که برای تحمل حالت منامیه مشکل دارند به آنها دستور می‌دهند «غمض عینیک ساعةً» یک لحظه چشمت را ببند «ثم قال انت فی الظلمات التی رأی ذوالقرنین» آنجا هستی الآن «ففتحت عینی فلم أر شیئاً» چشم را باز کردم چیزی ندیدم «ثم تخطیء خطا» یک خطبه گامی برداشت وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) «فقال انت علی رأس عین الحیاة» الآن سر آن آب زندگانی هستی «ثم خرجنا من ذلک العالم حتی تجاوزنا خمسه فقال هذا ملکوت الارض» تازه اینها ملکوت ارض است «قال غمض عینیک و اخذ بیدی فاذا نحن بالدار الذی کنا فیها» همین که دستم را گرفت دیدم در همان خانه قدیمی در مدینه هستیم «و خلأ عنی ما کان البسنیه» آن پارچه‌ای که به من پوشانده بود آن پارچه را هم از من گرفت خلع کرد «فقلت جعلت فداک کم ذهب من الیوم» چقدر از روز گذشت «فقال ثلاث ساعات» حالا این یا ساعتهای مصطلح است که آن روز کم بود یا یک واحد خاصی از زمان است فرمود دو سه لحظه خب این می‌شود ﴿مَلَکُوتِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ این امور می‌شود معجزه وگرنه خود آن برهان را بعد از اینکه همین کار را جابر دید اما جابر که اهل معجزه نبود جابر مورد معجزه است نه مصدر معجزه مشابه این باز در بصائرالدرجات است این روایات باب را گاهی ما در خلال بحثهای قرآنی اشاره می‌کنیم گاهی هم فرصتی باشد جداگانه می‌خوانیم ولی شما حتماً در هر بحثی ضمن مطالعه کتب تفسیری آن مسائل روایی را حتماً در نظر داشته باشید آنچه که در صفحه 732 از تفسیر علی‌ابن‌ابراهیم نقل شده است این است که ﴿کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنینَ﴾ «فانه حدثنی ابی عن اسماعیل ابن مرار عن یونس ابن عبدالرحمان عن هشام ابی عبدالله(علیه السلام) کشط له عن الارض و من علیها و عن السماء و من فیها و الملک الذی یحملها و العرش و من علیه و فعل ذلک برسول الله و امیرالمومنین(علیهم الصلاة و علیهم السلام)»یعنی تنها برای وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) نبود برای پیغمبر بود برای امیرالمؤمنین(علیهم الصلاة و علیهم السلام) بود یعنی کل آنچه را که خداوند برای خلیل حق تبیین کرده است برای اینها هم تبیین کرده است.
اما آن روایتی که کلمه حدوث دارد آن از وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) است که مأمون سؤال می‌کند که مگر انبیا(علیهم السلام) معصوم نیستند؟ وجود مبارک حضرت می‌فرماید چرا معصوم هستند بعد می‌گوید این ﴿هذَا رَبِّی﴾، ﴿هذَا رَبِّی﴾‌هایی که ابراهیم(سلام الله علیه) فرمود کیست؟ حضرت فرمود: «ان ابراهیم(صلّی الله علیه) وقع الی ثلاثة اصناف صنف یعبد الزهره و صنف یعبد القمر و صنف یعبد الشمس و ذلک حین خرج من السرب الذی اخفی فیه ﴿فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ﴾ و رای الزهره قال ﴿ قَالَ هذَا رَبِّی﴾علی الانکار و الاستخبار فلما افل الکوکب ﴿ قَالَ لاَأُحِبُّ الآفِلِینَ ﴾ لان الافول من صفات المحدث لا من صفات القدیم» این نشانهٴ آن نیست که فقط از راه حدوث دارد استشهاد می‌شود یعنی این حدوث منشأ افول است و افل محبوب نیست وگرنه محور اصلی برهان محبّت است و منافات ندارد که راههای دیگری هم برای تقریب داشته باشد اینها مثبتین‌اند هیچ کدام مقید یکدیگر نیستند که اینها اگر یک روایت دیگری بیاید محور برهان را به عنوان محبّت تقریر کند این روایت مقید یا معارض او نیست هم آن وجه می‌تواند درست باشد که زمینه افول است و آفل محبوب نیست هم آن روایتی که مستقیماً از محبّت سخن به میان می‌آورد بعد وقتی که تا پایان فرمود وجود مبارک خلیل حق برای جدال اَحسن بود برای هدایت آن سه قوم بود آن‌گاه مأمون عرض کرد شما مشکلی را از من حل کردید «و فرج الله عنک» مثلاً «کما فرجت عنی» روایات دیگری هست که الآن به ظهر رسیدیم.
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 30:17

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی