- 582
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 68 و 69 سوره انعام
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 68 و 69 سوره انعام"
- کلمه خوض به معنای فرو رفتن و تدبر کردن و مانند آن آمده چه خوض حسی چه خوض معنوی
- منظور از خوض تامل در امور باطل و فرورفتن در یک کارهای قبیح و حرام است
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذینَ یَخُوضُونَ فی آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتّى یَخُوضُوا فی حَدیثٍ غَیْرِهِ وَ إِمّا یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْرى مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمینَ ﴿68﴾ وَ ما عَلَى الَّذینَ یَتَّقُونَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَیْءٍ وَ لکِنْ ذِکْرى لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ ﴿69﴾
بعد از اینکه فرمود این حق است ولی ﴿وَ کَذَّبَ بِهِ قَوْمُکَ وَ هُوَ الْحَقُّ قُلْ لَسْتُ عَلَیْکُمْ بِوَکیلٍ﴾ آنگاه فرمود اینها که آیات الهی را تکذیب میکنند چند حالت دارند و چند بحث دربارهٴ آنها مطرح است یکی ذوات خود اینهاست که با خود اینها چگونه رفتار بکنیم دوم اینکه در حالتی که اینها مشغول تکذیب و خوض در باطلاند چگونه رفتار بکنید سوم آنکه مسلمانهایی که نمیتوانند اینها را رها بکنند و در جای دیگر حضور داشته باشند تکلیف آنها چیست این مسائل و همچنین مطالب دیگر که زیر مجموعه این مسائل است از این آیهٴ کریمه باید استنباط بشود در شأن نزول این کریمه گفته شد که وقتی ذات اقدس الهی از شرکت در مجالس آنها نهی کرد عدهای به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عرض کردند که ما ناچاریم مسجد برویم تردد کنیم طواف کنیم نماز بخوانیم و اینها در مسجدالحرام گرد هم میآیند و دربارهٴ آیات الهی به استهزا میپردازند ما چه بکنیم که آیهٴ بعد نازل شد ﴿وَ ما عَلَى الَّذینَ یَتَّقُونَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَیْءٍ﴾ این شأن نزول را که مرحوم طبرسی در مجمعالبیان نقل کرده است بر فرض تمامیتش با آن مطلبی که قبلاً ثابت شده است که سورهٴ مبارکهٴ «انعام» دفعتاً واحدتاً نازل شد منافاتی ندارد چون معنای شأن نزول در این قسمت از آیات سورهٴ مبارکهٴ «انعام» این نیست که این آیهٴ محلّ بحث جدای از آیات قبل و جدای از آیات بعد در چنین زمینه خاصی نازل شد بلکه منظور آن است که سورهٴ مبارکهٴ «انعام» در فضایی نازل شد که این افکار و عادات و آداب بود آنگاه بر آنها هم تطبیق میشد نه اینکه این آیهٴ محلّ بحث یعنی ﴿وَ ما عَلَى الَّذینَ یَتَّقُونَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَیْءٍ﴾ جدای از آیات دیگر دربارهٴ تعیین تکلیف متقیان نازل شده باشد.
مطلب بعدی آن است که کلمه خوض به معنای فرو رفتن و تدبر کردن و مانند آن آمده چه خوض حسی چه خوض معنوی لکن اکثر موارد استعمالش در قرآن کریم در مورد نکوهش و مذمت است که کسانی که در امور باطل غور میکنند تأمل میکنند نظیر ﴿وَ کُنّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضینَ﴾ ﴿قُلِ اللّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ﴾ اینکه مشرکان میگویند ﴿وَ کُنّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضینَ﴾ یا ذات اقدس الهی میفرماید: ﴿قُلِ اللّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ﴾ از این موارد برمیآید به اینکه منظور از این خوض تامل در امور باطل و فرورفتن در یک کارهای قبیح و حرام است غرض آن است که لغت تاب آن را دارد که کلمه خوض دربارهٴ فرورفتن و فرورفتگی دربارهٴ امور صحیح هم به کار برود ولی معمولاً آنچه که در قرآن کریم استعمال شده است در موارد محرم و قبیح و نقص و مانند آن است اینکه فرمود: ﴿وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذینَ یَخُوضُونَ فی آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتّى یَخُوضُوا فی حَدیثٍ غَیْرِهِ﴾ معلوم میشود که با خود این ذوات کار ندارد نمیفرماید کسانی که در آیات الهی خوض میکنند آیات الهی را مسخره میکنند کلاً اینها را ترک کن بلکه میفرماید مجلس اینها را ترک کن تا اینها وارد مسائل دیگر بشوند معلوم میشود که افراد دو گونه است بعضی افرادند که به جایی میرسند ﴿سَواءٌ عَلَیْهِمْ ءَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ﴾ دربارهٴ اینها گفته میشود ﴿قُلِ اللّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ﴾ یک وقت است که نه به این مرحلهٴ از فساد و تباهی نرسیدند که ﴿سَواءٌ عَلَیْهِمْ ءَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ﴾ گاهی در باطل خوض میکنند و گاهی هم آمادهاند برای پذیرش حق دربارهٴ چنین گروهی دستور مقطعی صادر شده است به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود به این مؤمنین ابلاغ بکن در مجلس تبهکاران حین اشتغال آنها به استهزا نشینند مگر اینکه آنها وضع مجلس را عوض کنند دستور کارشان عوض بشود اگر در مطالب عادی دارند سخن میگویند یا دربارهٴ مطالب علمی و مانند آن به بحث و گفتوگو مینشینند آنگاه شرکت شما مجاز است نفرمود از این گروه رأساً صرف نظر کن فرمود: ﴿وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذینَ یَخُوضُونَ فی آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتّى یَخُوضُوا فی حَدیثٍ غَیْرِهِ﴾ البته اگر به جایی رسیدند که دینشان را استهزا که میکنند به طور رسمی آنگاه آن آیهٴ هفتاد همین سورهٴ مبارکهٴ «انعام» دربارهٴ آنها جاری است که ﴿وَ ذَرِ الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَعِبًا وَ لَهْوًا وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا﴾ باز تا آنجا که امید نجات هست آنجا هم باز دستور تذکره و مانند آن مطرح است مگر به جایی که انسان یقین داشته باشد موعظة و تبلیغ در آنها اثر نمیکند وگرنه احتجاج با اینها تذکره اینها دعوت اینها به سبیل حق از راه حکمت و موعظه حسنه و جدال اَحسن همچنان به جاست.
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذینَ یَخُوضُونَ فی آیاتِنا فَأَعْرِضْ عنهم﴾ آیا این خطاب متوجه پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است یا منظور امتاند گرچه پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مکلّف است لکن این آیه یک باری دارد که نمیشود ملتزم شد که مخاطب این آیه پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است چون دارد که اگر نسیان دامنگیرت شد در اثر سلطهٴ شیطان, شیطان فراموشت داد فراموش کردی مطلب را عیب ندارد ولی اگر متذکر شدی برخیز در جمع آنها ننشین اینچنین کاری برای پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیست نشانهٴ اینکه این آیه مربوط به پیغمبر نیست و مربوط به امت است دو تاست یکی شاهد داخلی یکی شاهد خارجی شاهد داخلی آن است که هرگز پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در مجلسی که مردم سرگرم مسخره کردن او و دین او بودند نمینشست گرچه بعضی از روایاتی که در کتاب شریف تفسیر برهان و امثال برهان است این ﴿یَخُوضُونَ فی آیاتِنا﴾ تعمیم داده شد حتی مجلس غیبت و گناههای عادی را هم شامل میشود ولی محور اصلی آیهٴ محلّ بحث آن است که ﴿وَ کَذَّبَ بِهِ قَوْمُکَ وَ هُوَ الْحَقُّ قُلْ لَسْتُ عَلَیْکُمْ بِوَکیلٍ﴾ در چنین فضایی که آنها مشغول تکذیب آیات الهیاند نه تنها دارند غیبت میکنند که گناه عادی باشد بلکه به یک امر اعتقادی دارند آسیب میرسانند خب در چنین مجلسی یقیناً پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) شرکت نمیفرمود این شاهد داخلی که آنها در مجلسی که او را دارند مسخره میکنند خدا را مسخره میکنند دین را مسخره میکنند وحی را مسخره میکنند او بنشیند دربارهٴ مسلمین عادی این فرض دارد اما دربارهٴ خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که روا نیست شاهد خارجی همان است که قبلاً در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» گذشت در سورهٴ «نساء» آیهٴ 139 و140 اینچنین است ﴿الَّذینَ یَتَّخِذُونَ الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ أَ یَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمیعًا ٭ وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللّهِ یُکْفَرُ بِها وَ یُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتّى یَخُوضُوا فی حَدیثٍ غَیْرِهِ إِنَّکُمْ إِذًا مِثْلُهُمْ إِنَّ اللّهَ جامِعُ الْمُنافِقینَ وَ الْکافِرینَ فی جَهَنَّمَ جَمیعًا﴾ فرمود کسانی که کافرین را به عنوان اولیا یا سرپرست یا محب و ناصر اتخاذ میکنند و رابطهشان از مؤمنین منقطع است و به کافرین متصل است اینها چه طمع دارند اینها برای عزت رابطهشان را از مؤمنین قطع میکنند به کفار میپیوندند یا اهداف دیگری دارند اگر برای عزت است بدانند که ﴿فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمیعًا﴾ هرگز عزت نزد کفار نیست تا اینها با قطع ارتباط از مؤمنین و پیوند با کفار عزیز بشوند آنگاه فرمود ما قبلاً به شما گفتیم که در مجلس استهزا کافران ننشینید شما در تمام قرآن که جستجو میکنید میبینید غیر از آیهٴ محلّ بحث سورهٴ مبارکهٴ «انعام» اصلاً هیچ جایی خدا در قرآن نفرمود در مجلس کافران ننشینید اینجا فرمود ما قبلاً به شما گفتیم که در مجلس استهزا ننشینید در حالی که در هیچ جای قرآن یک چنین آیهای نیست مگر همین آیهٴ محلّ بحث که خطاب به پیغمبر است ﴿وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذینَ یَخُوضُونَ فی آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتّى یَخُوضُوا فی حَدیثٍ غَیْرِهِ﴾ این است که در آیهٴ 140 سورهٴ «مائده» به مؤمنین خطاب میکند میفرماید ما قبلاً به شما گفتیم که در مجلس استهزای اینها ننشینید معلوم میشود آنچه که در سورهٴ «انعام» آمده که و مکه نازل شده و قبلاً نازل شده منظور مؤمنین است چرا؟ برای اینکه در سورهٴ «نساء» که در مدینه نازل شد خدا به مؤمنین میفرماید که ما قبلاً به شما گفتیم این مطلب را خب شما در تمام آیات قرآن جستجو کنید ببینید که کجا خدا به اینها فرمود باید یا در مکه نازل شده باشد یا در مدینه قبل از نزول این بخش از آیات سورهٴ «نساء» نازل شده باشد در حالی که هیچ آیهای در قرآن نیست که دستور داده باشد که شما در مجلس استهزای کفار ننشینید خب پس اینکه در آیهٴ 140 سورهٴ «نساء» که در مدینه نازل شد میفرماید ما قبلاً به شما گفتیم که در مجلس استهزای کافران ننشینید معلوم میشود که آنچه که در مکه نازل شد یعنی در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» خدا به پیغمبر میفرماید که وقتی دیدی آنها دارند دین را استهزا میکنند در مجلس آنها ننشین تا آنها وارد مسئله دیگر بشوند خطاب به پیغمبر است ولی منظور امتاند ﴿وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذینَ یَخُوضُونَ فی آیاتِنا﴾ که محلّ بحث است همین را ذات اقدس الهی در آیهٴ 140سورهٴ «نساء» میفرماید که به مؤمنین خطاب میکند ما قبلاً به شما گفتیم خب قبلاً غیر از این آیهٴ سورهٴ «انعام» که آیهٴ دیگری نیامده بود.
پرسش...
پاسخ: اگر شامل پیغمبر بشود البته پیغمبر مکلّف است همهٴ احکام الهی شامل پیغمبر هم میشود اما صدر و ساقه این آیه نشان میدهد که پیغمبر خارج است برای همان شهادت داخلی برای اینکه پیغمبر در مجلسی که دارند او را استهزا میکنند و دینشان را استهزا میکنند که نمینشیند که به پیغمبر میشود گفت که تهمت نزن دروغ نگو مکلّف هست البته معصوم است این کار را نمیکند اما به او که عاقل و فرزانه است که دستور نمیرسد که وقتی دارد میبیند دارند دین را مسخره میکنند تو را مسخره میکنند آنجا ننشین این پیداست که دلیل از آن منصرف است.
پرسش...
پاسخ: خارجیه هم هست چرا؟ برای اینکه در ... خارجیه دارد که ﴿إِنَّکُمْ إِذًا مِثْلُهُمْ إِنَّ اللّهَ جامِعُ الْمُنافِقینَ وَ الْکافِرینَ﴾ خب یعنی آنکه در جمع کفار مینشیند ولو مثل آنها به حسب ظاهر دین را مسخره نمیکند مثل آنهاست آنها کافرند این هم مثل آنهاست خب پیغمبر در یک مجلسی که دارند دین را مسخره میکنند آنها کافرند و کسانی که عضو مجلس آنها هستند منافقاند خب یقیناً در همچنین جایی حضور پیدا نمیکند.
پرسش...
پاسخ: نه اینکه تو آنها را عوض بکنی اگر تو آنها را عوض بکنی که مؤعظه اثر دارد که ﴿حَتّى یَخُوضُوا فی حَدیثٍ غَیْرِهِ﴾ تا اینکه اینها برنامه را عوض بکنند وارد مسائل دیگر بشوند آنگاه شما بنشینید دربارهٴ دین بحث بکنید.
پرسش...
پاسخ: خب آن معلوم میشود یک احتمال اثر دارد آنجا جایی است که امر به معروف و نهی از منکر اثر دارد اما او مجلس را عوض میکند این موضوع عوض میشود حضرت که در مجلس استهزا نمینشیند حضرت میرود تا مجلس استهزا را به مجلس استدلال تبدیل بکند خب آن کار خوبی است ولی اینکه فرمود مجلس آنها مجلس استهزا است شما عضو مجلس اینها نباش ولو مستمع آزاد اینکه در آیهٴ 140 سورهٴ «نساء» فرمود: ﴿وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللّهِ یُکْفَرُ بِها وَ یُسْتَهْزَأُ بها﴾ شما اگر میبینید یک مجلسی مجلس کفر به آیات الهی است ـ معاذ الله ـ مجلس استهزای به آیات الهی است ﴿فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتّى یَخُوضُوا فی حَدیثٍ غَیْرِهِ﴾ چرا؟ برای اینکه در چنان مجلسی که جا برای امر به معروف و نهی از منکر نیست چون احتمال اثر نمیدهید وقتی بروید در جمع آنها بنشینید نشستن در چنین مجلسی زمینه آن است که «انک اذاً مثلهم» باشد آنگاه میفرماید چرا مثل آنهایید برای اینکه ﴿إِنَّ اللّهَ جامِعُ الْمُنافِقینَ وَ الْکافِرینَ فی جَهَنَّمَ جَمیعًا﴾ مثل آنهایید یعنی در باطن کافراید ولی به حسب ظاهر مسلماناید خب از این کریمه معلوم میشود که آیهٴ محلّ بحث که فرمود: ﴿وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذینَ یَخُوضُونَ فی آیاتِنا﴾ متوجه پیغمبر نیست اصلاً البته پیغمبر مکلّف هست به توحید و جمیع احکام در آنگونه از موارد به عنوان قضیهٴ فرضیه است که ﴿لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ﴾ خب اصل حکم به نحو مشروط صحیح است و اما اگر این جریان که بعد نشان میدهد که جزء قضایای شخصی خارجیه است که بعد عدهای گفتند خب اگر ما در جمع اینها ننشینیم چه کنیم برای اینکه اینها غالباً در مسجدالحراماند ما هم برای طواف و نماز زیارت میرویم آنجا آن وقت آیه نازل شد که خب آنها که متقی هستند و برای عبادت میروند و احیاناً ممکن است به گوششان برسد عیب ندارد معلوم میشود که مجلس آنها مجلس استهزا بود که میگفتند خب ﴿وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذینَ یَخُوضُونَ فی آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ﴾ البته آنچه که در تفسیر برهان و امثال برهان آمده است که جایی که امام(علیه السّلام) سب میشود این جزء خوض در آیات الهی است و مجلسی که مؤمن غیبت میشود این هم خوض در آیات الهی است البته این یک تطبیق مرحله نازل است وگرنه ظاهرش اینکه در آیات ما دارند خوض میکنند این آیات الهی را تکذیب میکنند مسخره میکنند نه اینکه دارند احکام ما را معصیت میکنند بلکه آیات ما را به استهزا میگیرند البته نشستن در بعضی از مجالس معصیت حرام است آن دلیل خاص دارد اما آیه بعید است که آنگونه از مجالس را بگیرد ﴿وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذینَ یَخُوضُونَ فی آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتّى یَخُوضُوا فی حَدیثٍ غَیْرِهِ﴾.
مطلب دیگر آن است که در آیه نفرمود برخیز فرمود از اینها اعراض بکن ممکن است کسی در همان جمع بنشیند مجلس دیگر تشکیل بدهد عمده اعراض از محفل حرام آنهاست نه قیام از آن مجلس حالا اگر پنج نفر وارد مسجدالحرام شدند در جمعی نشستند که آنها «یخوضون فی آیات الله» بر این پنج نفر مسلمان متقی اعراض واجب است نه قیام ممکن است همانجا کنار هم که نشستهاند یک محفل علمی تشکیل بدهند اعراض صادق است قیام از مجلس باطل آنها یکی از مصادیق اعراض است نه اینکه واقعاً قیام واجب باشد یک وقت است که انسان ناپاک است باید از مسجد بیرون برود خروج این ناپاک از مسجد واجب است حالا اگر کسی برخورد کرد به یک مجلسی که دارند در آن مجلس معصیت کلامی میشود یعنی دین الهی استهزا میشود ـ معاذ الله ـ خروج از مسجد واجب است یا اعراض از آن خائضین واجب است اعراض از آن خائضین واجب است پس اگر خود آنها در کنار هم یک محفل علمی تشکیل بدهند بدون اینکه قیام بکنند اعراض هم کردهاند قیام هم نکردهاند ﴿فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتّى یَخُوضُوا فی حَدیثٍ غَیْرِهِ﴾ بعد فرمود: ﴿وَ إِمّا یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْرى مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمینَ﴾ یکی از نشانههایی که این خوض در آیات الهی اختصاصی به همان مسئلهٴ تکذیب پیغمبر یا استهزا پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و مانند آن ندارد آن است که در ذیل آیه همین محتوای صدر را به صورت یک قانون عام بیان کرد فرمود: ﴿فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْرى مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمینَ﴾ اگر این الف و لام ﴿الظّالِمینَ﴾ عهد باشد اشاره باشد یعنی همینها که ظلم کلامی دارند دربارهٴ دین دارند معصیت میکنند دیگر اطلاق ندارد اما اگر مطلق ﴿الظّالِمینَ﴾ باشد کسی وارد یک مجلسی شده است که اعضای آن مجلس دارند توطئه میکنند بر قتل کسی خب نشستن او در اینجا منهی است به همین آیه دارند توطئه میکنند برای یک سرقتی خب این آیه نهی میکند نشستن در چنین مجلسی پس اینکه در ذیل آیه فرمود: ﴿فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْرى مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمینَ﴾ اگر الف و لاماش عهد نباشد و ناظر به همان ﴿الظّالِمینَ﴾ مسائل کلامی نباشد به اطلاقش به عمومش میشود تمسک کرد.
پرسش...
پاسخ: ﴿فَلا تَقْعُدْ﴾ بله اما دیگر نفرمود «فلا تقعد معهم» از این که اسم ظاهر آورد با جمع محلی بر الف و لام ذکر کرد معلوم میشود که گذشته از اینکه نشستن در جمع خائضین حرام است نشستن در جمع ظالمین هم نارواست یک وقت است که چند نفر ظالم اینجا نشستهاند گوهر ذاتشان آدم ناصالحی است ظالمند اما مجلسشان مجلس توطئهٴ ظلم نیست این آیه او را نهی نمیکند اینکه فرمود: ﴿فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْرى مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمینَ﴾ یعنی ظالمین حین تلبس به ظلم و یک نفر را هم شامل نمیشود برای اینکه یک نفر که نمیتواند مجلس استهزا و خوض در باطل و مانند آن تشکیل بدهد پس از اطلاق یا عموم ذیل میتوان استفاده کرد که اگر کسی وارد شده است دید عدهای دارند توطئه میکنند یا مالی یا جانی که یک مسلمانی را از پا در بیاورند خب نشستن در آن چنین جلسهای طبق ذیل این آیه منهی است و اما اینکه فرمود: ﴿وَ إِمّا یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْرى﴾ یعنی نسیان از این مطلب به شیطان منسوب است شیطان میکوشد که یک چنین امر مهمی را از یاد آدم ببرد فرمود اگر شیطان در شما اثر گذاشت و این مطلبی یادتان رفته است حکم یادتان رفته یا موضوع یادتان رفته بعد از اینکه متذکر شدید یا ما شما را متذکر کردیم بالأخره به یادتان آمد حُکم و موضوع فوراً اعراض کنید اینکه در ذیل آیه آمد ننشینید آن صدر آیه را تقیید نمیکند صدر آیه فرمود اعراض واجب است ذیل آیه میگوید نشستن در جمع اینها حرام است این ذیل آیه بیان بعضی از مصادیق صدر است نه اینکه نشستن حرام باشد بر خواستن واجب باشد بلکه اعراض واجب است ولو اینکه انسان همانجا بنشیند یک جمع خاصی تشکیل بدهد پس اینکه در ذیل آیه فرمود نشستن حرام است ﴿فَلا تَقْعُدْ﴾ بیان آن مصداق بارز اعراض است وگرنه اینچنین نیست که حالا اگر آنجا بنشیند مشغول نماز بشود نظیر آنچه را که متقیان داشتند که از مجلس اینها اعراض کرده است او را نهی نمیکند.
پرسش...
پاسخ: نه چون بعضی از کارهاست که قصدی نیست همین که انسان در جمع یک عدهای بنشیند از او عنوان حصر و استهزا انتزاع میشود بعضی از عناوین عناوین قصدی است مثل اینکه کسی برای دیگری پا میشود به قصد اینکه او مسلمان و مؤمن و عالم است خب ثواب میبرد یاـ معاذالله ـ به قصد هتک و اهانت بر میخیزد خب معصیت است اینجا عنوان عنوان قصدی است بعضی از امور است که ولو انسان قصدش هم نداشته باشد از او هتک انتزاع میشود مثل اینکه کسی خواست چیزی را از جای بلندی بردارد حالا چند تا کتاب فقهی را زیر پا بگذارد به عنوان آجر بعد بخواهد یک چیزی را جایی بگذارد یا چیزی را بر دارد بعد بگوید من که قصد اهانت نداشتم خب همین کار حرام است خودش توهین به این کتابهاست همان طوری که کسی قصد کند فقه را اهانت کند این کتابهای دینی را اهانت کند حرام است از اینگونه از امور هم که توهین انتزاع میشود حرام است مگر کسی غافل محض باشد از این مسائل اگر کسی بگوید من قصد نداشتم حالا قرآن را ـ معاذالله ـ زیر پا گذاشتم که دستم برسد بالای چیزی او را بردارم ولو قصد اهانت نکرده اما از همین کار توهین انتزاع میشود قصد اهانت هم نباشد نشستن در مجلسی که دین خدا تکذیب میشود خود همین کار توهین است چون فرمود: ﴿إِنَّکُمْ إِذًا مِثْلُهُمْ﴾ بعد هم تهدید کرد فرمود: ﴿اِنَّ اللّهَ جامِعُ الْمُنافِقینَ وَ الْکافِرینَ فی جَهَنَّمَ جَمیعًا﴾ خب اینکه فرمود: ﴿وَ إِمّا یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْرى مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمینَ﴾ یعنی اگر این مسئله یادت رفته و در اثر وسوسهٴ شیطان غفلت کردی خب در حین نسیان معذوری ولی وقتی متذکر شدی باید اعراض کنی از اینجا معلوم میشود که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رأساً خارج از محلّ بحث است برای اینکه آن دو شاهد داخلی و خارجی که اقامه شد شامل حضرت نمیشود دیگر نیازی به آن راه طولانی که جناب امینالاسلام در مجمعالبیان و بعضی دیگر طی کردهاند که نسیان احکام جایز نیست ولی نسیان موضوع جایز است و امثال ذلک اصلاً روا نیست گاهی یک بحث کلامی میشود که آیا امام و پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میشود فراموش بکنند چیزی را آنها هم میگویند اگر اینها فراموش بکنند اعتماد مردم سلب میشود قول اینها از حجیت فعل اینها قول آنها رفتار آنها بالأخره سنت اینها از حجیت میافتد وقتی که ما احتمال سهو و نسیان میدهیم احتمال میدهیم که اینها فراموش بکنند احتمال میدهیم این حکمی را که اینجا بیان کردنند کاری که اینجا کردند برخلاف بود منتها نسیاناً انجام دادند یک وقت است که نه از راه برهان لم گفته میشود نه شبیه برهان اِن و آن این است که وقتی روح مجرد شد و منزه شد و اشراف تام نسبت به امور دارد آنجا سهو و نسیان راه ندارد و اصولاً اینها در یک منطقهای به سر میبرند که شیطنت شیطان را به آن منطقه راه نیست شیطان حداکثر کارش تا سقف تجرّد خیالی و وهمی از نظر مسائل علمی از نظر مسائل عَملی و گرایشهای عَملی تا محدودهٴ شهوت و غضب است یعنی تا آنجا که جای شهوت است شیطان حضور و ظهور دارد آنجا که جای اعمال قوه غضبیه در مقابل قوه شهویه است که اینها همتای هماند و مادون عقل عملیاند آنجا هم باز شیطان حضور دارد اما وقتی رسید به مرحله تولی و تبری که رقیقترین مرحله شهوت و غضب است که کار عقل عملی است آنجا دیگر جا برای شیطنت شیطان نیست این جذب و دفع را معادن هم دارند بالاتر از آنها گیاهان هم دارند بالاتر از آنها حیوانات هم دارند به عنوان شهوت و غضب بالاتر از حیوانها انسانهای عادی هم دارند به عنوان ارادت و کراهت عداوت و محبّت اینها را دارند اما مرحلهٴ رقیق شدهٴ این جذب و دفع که همان تولی عقلی و تبری عقلی است زمام این جذب و دفع عقلی به عهدهٴ عقل عَملی است این همان است که «ماعبد به الرحمن و اکتسب به الجنان» این وقتی عقل ناب شد جا برای حضور شیطان نیست در محدودهٴ عمل و انسان کامل چه پیغمبر چه امامان معصوم(علیهم الصلاة و علیهم السّلام) هم از نظر بخشهای عقد نظری از محدودهٴ حس و خیال و وهم رهایی یافتند به آن عقل ناب راه یافتند هم از نظر گرایشهای عملی از محدودهٴ شهوت و غضب جذب و دفع عادی اراده و کراهتهای عادی عداوت و محبتّهای عادی رهیدند به آن تولی و تبری ناب راه یافتند شیطان دربارهٴ چنین گروهی اصلاً سرمایهٴ وسوسه ندارد شیطان میخواهد فریب بدهد به چه فریب میدهد کار شیطان و شیطنت شیطان همیشه بدلی و جعلی ساختن است یعنی بدلی شیئی را به جای شیئی ارائه میکند و میفریبد یک شخصی که به یک چیزی علاقهمند است او بدلی او را میآفریند و از راه فریب میگوید این همان است که تو میخواهی وقتی انسان کامل به جایی رسید که تجرّد محض بود چه در بخش نظر چه در بخش عمل شیطان در آن محدودهٴ حضور ندارد نه حضور عِلمی نه حضور عَملی نه میفهمد انسان کامل چه میفهمد نه میتواند آنچه را که انسان کامل میخواهد بدلی او را بسازد لذا خیلی دلش میخواهد که او را بفریبد ولی توان آن را ندارد چیزی در اختیار شیطان است که زیر پای انسان کامل است آنچه مطلوب انسان کامل است ساخت بدلی او مقدور شیطان نیست بنابراین فریب ممکن نیست چون فریب ممکن نیست این اظهار عجز میکند میگوید ﴿إِلاّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ﴾ نه اینکه نسبت به بندگان مخلص حریم بگیرد, احترام بکند, تأدب بکند نه توان آن را ندارد و ذات اقدس الهی هم فرمود بندگان مخلص من از گزند وسوسه تو مصوناند تو راه نداری خب حالا اگر یک کسی انسان کامل شد مثل اهل بیت(علیهم الصلاة و علیهم السّلام) شیطان دسترسی ندارد تا انسا کند وقتی دسترسی نداشت این فوق آن است که اگر پیغمبرـ معاذ الله ـ اشتباه بکند مردم اطمینانشان سلب میشود یک وقت است یک برهانی آدم اقامه میکند که جنبه مردمی قضیه مطرح است همان طوری که در کارهای دیگر و بنای عقلا این است فهم عرف این است وقتی به اوج مسائل عقلی هم برسد باز همین طور بحث میکند ممکن است عقلی حرف بزند ولی عرفی فکر میکند اینها را نمیگویند حکیم آنکه عقلی حرف میزند و عرفی فکر میکند او به حکمت راه نیافت آنکه عقلی حرف میزند و عقلی فکر میکند برای اثبات نزاهت اهل بیت انسان کامل(علیهم الصلاة و علیهم السّلام) از سهو و نسیان اگر این راه را طی کنیم که اگر اینها اشتباه بکنند مردم اطمینانشان سلب میشود خب حالا اگر واقعاً سهو اینها ممکن باشد به طوری که مردم هیچ نفهمند شما راهی ندارید برای اثبات نزاهت اینها از سهو و اصلاً این مسائل هم مطرح نشود و اما وقتی راه عقلی را طی کردید بگویید آنجا سهو ممکن نیست شیطان آنجا راه ندارد اینکه خود شیطان گفت ﴿إِلاّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ﴾ و اینکه ذات اقدس الهی هم فرمود بندگان مخلص من از گزند تو مصوناند و این که به صراحت عدهای را در قرآن کریم نام برد فرمود: ﴿إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ﴾ معلوم میشود شیطان در آنجا راه ندارد خب چگونه انسا کند این میشود شاهد ثالث این میشود برهان سوم و شاهد سوم که آیه ناظر به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیست لا بالخصوص و لا بالعموم گاهی ممکن است به عنوان فرض باشد البته فرض محال ممکن است یعنی نظیر ﴿لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ﴾ اما یک وقتی به عنوان فرض نیست به عنوان تکلیف است تکلیف جدّی متوجه کسی بشود که یک چنین چیزی از او محال است بنابراین اگر به عنوان فرض بشود هیچ عیب ندارد چون بالاتر از این هم فرض شد ﴿لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ﴾ خب صدق قضیه شرطیه به همان صدق تلازم مقدم و تالی است نه تحقق مقدم یا تحقق تالی اصل قضیهاش درست است گرچه طرفینش مستحیل است نظیر ﴿لَوْ کانَ فیهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللّهُ لَفَسَدَتا﴾ آنجا اصل قضیه حق است گرچه طرفینش محال است اینجا هم ﴿لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ﴾ اصل قضیه حق است گرچه طرفینش محال است اما یک وقت است نه خطاب خارجی است خطاب خارجی جدّ متوجه کسی بشود که این کار از او محال است و شیطان اصلاً دسترسی ندارد این نشان میدهد که آیه ناظر به همان امت است ﴿وَ إِمّا یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْرى مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمینَ﴾.
پرسش...
پاسخ: ممکن است امور عادی شیطنت نقش نداشته باشد مثل یک اشتغال به یک مباحی انسان را از مباح دیگری ساهی کرده است اما در مسائل دینی منشأش شیطان است دیگر چون تمام تلاش و کوشش این است که شخص یا حکم یادش برود بلاواسطه غفلت کند یا موضوع حکم یادش برود که معالواسطه از یک فضیلتی محروم بشود.
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ»
- کلمه خوض به معنای فرو رفتن و تدبر کردن و مانند آن آمده چه خوض حسی چه خوض معنوی
- منظور از خوض تامل در امور باطل و فرورفتن در یک کارهای قبیح و حرام است
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذینَ یَخُوضُونَ فی آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتّى یَخُوضُوا فی حَدیثٍ غَیْرِهِ وَ إِمّا یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْرى مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمینَ ﴿68﴾ وَ ما عَلَى الَّذینَ یَتَّقُونَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَیْءٍ وَ لکِنْ ذِکْرى لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ ﴿69﴾
بعد از اینکه فرمود این حق است ولی ﴿وَ کَذَّبَ بِهِ قَوْمُکَ وَ هُوَ الْحَقُّ قُلْ لَسْتُ عَلَیْکُمْ بِوَکیلٍ﴾ آنگاه فرمود اینها که آیات الهی را تکذیب میکنند چند حالت دارند و چند بحث دربارهٴ آنها مطرح است یکی ذوات خود اینهاست که با خود اینها چگونه رفتار بکنیم دوم اینکه در حالتی که اینها مشغول تکذیب و خوض در باطلاند چگونه رفتار بکنید سوم آنکه مسلمانهایی که نمیتوانند اینها را رها بکنند و در جای دیگر حضور داشته باشند تکلیف آنها چیست این مسائل و همچنین مطالب دیگر که زیر مجموعه این مسائل است از این آیهٴ کریمه باید استنباط بشود در شأن نزول این کریمه گفته شد که وقتی ذات اقدس الهی از شرکت در مجالس آنها نهی کرد عدهای به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عرض کردند که ما ناچاریم مسجد برویم تردد کنیم طواف کنیم نماز بخوانیم و اینها در مسجدالحرام گرد هم میآیند و دربارهٴ آیات الهی به استهزا میپردازند ما چه بکنیم که آیهٴ بعد نازل شد ﴿وَ ما عَلَى الَّذینَ یَتَّقُونَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَیْءٍ﴾ این شأن نزول را که مرحوم طبرسی در مجمعالبیان نقل کرده است بر فرض تمامیتش با آن مطلبی که قبلاً ثابت شده است که سورهٴ مبارکهٴ «انعام» دفعتاً واحدتاً نازل شد منافاتی ندارد چون معنای شأن نزول در این قسمت از آیات سورهٴ مبارکهٴ «انعام» این نیست که این آیهٴ محلّ بحث جدای از آیات قبل و جدای از آیات بعد در چنین زمینه خاصی نازل شد بلکه منظور آن است که سورهٴ مبارکهٴ «انعام» در فضایی نازل شد که این افکار و عادات و آداب بود آنگاه بر آنها هم تطبیق میشد نه اینکه این آیهٴ محلّ بحث یعنی ﴿وَ ما عَلَى الَّذینَ یَتَّقُونَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَیْءٍ﴾ جدای از آیات دیگر دربارهٴ تعیین تکلیف متقیان نازل شده باشد.
مطلب بعدی آن است که کلمه خوض به معنای فرو رفتن و تدبر کردن و مانند آن آمده چه خوض حسی چه خوض معنوی لکن اکثر موارد استعمالش در قرآن کریم در مورد نکوهش و مذمت است که کسانی که در امور باطل غور میکنند تأمل میکنند نظیر ﴿وَ کُنّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضینَ﴾ ﴿قُلِ اللّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ﴾ اینکه مشرکان میگویند ﴿وَ کُنّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضینَ﴾ یا ذات اقدس الهی میفرماید: ﴿قُلِ اللّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ﴾ از این موارد برمیآید به اینکه منظور از این خوض تامل در امور باطل و فرورفتن در یک کارهای قبیح و حرام است غرض آن است که لغت تاب آن را دارد که کلمه خوض دربارهٴ فرورفتن و فرورفتگی دربارهٴ امور صحیح هم به کار برود ولی معمولاً آنچه که در قرآن کریم استعمال شده است در موارد محرم و قبیح و نقص و مانند آن است اینکه فرمود: ﴿وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذینَ یَخُوضُونَ فی آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتّى یَخُوضُوا فی حَدیثٍ غَیْرِهِ﴾ معلوم میشود که با خود این ذوات کار ندارد نمیفرماید کسانی که در آیات الهی خوض میکنند آیات الهی را مسخره میکنند کلاً اینها را ترک کن بلکه میفرماید مجلس اینها را ترک کن تا اینها وارد مسائل دیگر بشوند معلوم میشود که افراد دو گونه است بعضی افرادند که به جایی میرسند ﴿سَواءٌ عَلَیْهِمْ ءَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ﴾ دربارهٴ اینها گفته میشود ﴿قُلِ اللّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ﴾ یک وقت است که نه به این مرحلهٴ از فساد و تباهی نرسیدند که ﴿سَواءٌ عَلَیْهِمْ ءَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ﴾ گاهی در باطل خوض میکنند و گاهی هم آمادهاند برای پذیرش حق دربارهٴ چنین گروهی دستور مقطعی صادر شده است به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود به این مؤمنین ابلاغ بکن در مجلس تبهکاران حین اشتغال آنها به استهزا نشینند مگر اینکه آنها وضع مجلس را عوض کنند دستور کارشان عوض بشود اگر در مطالب عادی دارند سخن میگویند یا دربارهٴ مطالب علمی و مانند آن به بحث و گفتوگو مینشینند آنگاه شرکت شما مجاز است نفرمود از این گروه رأساً صرف نظر کن فرمود: ﴿وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذینَ یَخُوضُونَ فی آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتّى یَخُوضُوا فی حَدیثٍ غَیْرِهِ﴾ البته اگر به جایی رسیدند که دینشان را استهزا که میکنند به طور رسمی آنگاه آن آیهٴ هفتاد همین سورهٴ مبارکهٴ «انعام» دربارهٴ آنها جاری است که ﴿وَ ذَرِ الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَعِبًا وَ لَهْوًا وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا﴾ باز تا آنجا که امید نجات هست آنجا هم باز دستور تذکره و مانند آن مطرح است مگر به جایی که انسان یقین داشته باشد موعظة و تبلیغ در آنها اثر نمیکند وگرنه احتجاج با اینها تذکره اینها دعوت اینها به سبیل حق از راه حکمت و موعظه حسنه و جدال اَحسن همچنان به جاست.
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذینَ یَخُوضُونَ فی آیاتِنا فَأَعْرِضْ عنهم﴾ آیا این خطاب متوجه پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است یا منظور امتاند گرچه پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مکلّف است لکن این آیه یک باری دارد که نمیشود ملتزم شد که مخاطب این آیه پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است چون دارد که اگر نسیان دامنگیرت شد در اثر سلطهٴ شیطان, شیطان فراموشت داد فراموش کردی مطلب را عیب ندارد ولی اگر متذکر شدی برخیز در جمع آنها ننشین اینچنین کاری برای پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیست نشانهٴ اینکه این آیه مربوط به پیغمبر نیست و مربوط به امت است دو تاست یکی شاهد داخلی یکی شاهد خارجی شاهد داخلی آن است که هرگز پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در مجلسی که مردم سرگرم مسخره کردن او و دین او بودند نمینشست گرچه بعضی از روایاتی که در کتاب شریف تفسیر برهان و امثال برهان است این ﴿یَخُوضُونَ فی آیاتِنا﴾ تعمیم داده شد حتی مجلس غیبت و گناههای عادی را هم شامل میشود ولی محور اصلی آیهٴ محلّ بحث آن است که ﴿وَ کَذَّبَ بِهِ قَوْمُکَ وَ هُوَ الْحَقُّ قُلْ لَسْتُ عَلَیْکُمْ بِوَکیلٍ﴾ در چنین فضایی که آنها مشغول تکذیب آیات الهیاند نه تنها دارند غیبت میکنند که گناه عادی باشد بلکه به یک امر اعتقادی دارند آسیب میرسانند خب در چنین مجلسی یقیناً پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) شرکت نمیفرمود این شاهد داخلی که آنها در مجلسی که او را دارند مسخره میکنند خدا را مسخره میکنند دین را مسخره میکنند وحی را مسخره میکنند او بنشیند دربارهٴ مسلمین عادی این فرض دارد اما دربارهٴ خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که روا نیست شاهد خارجی همان است که قبلاً در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» گذشت در سورهٴ «نساء» آیهٴ 139 و140 اینچنین است ﴿الَّذینَ یَتَّخِذُونَ الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ أَ یَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمیعًا ٭ وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللّهِ یُکْفَرُ بِها وَ یُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتّى یَخُوضُوا فی حَدیثٍ غَیْرِهِ إِنَّکُمْ إِذًا مِثْلُهُمْ إِنَّ اللّهَ جامِعُ الْمُنافِقینَ وَ الْکافِرینَ فی جَهَنَّمَ جَمیعًا﴾ فرمود کسانی که کافرین را به عنوان اولیا یا سرپرست یا محب و ناصر اتخاذ میکنند و رابطهشان از مؤمنین منقطع است و به کافرین متصل است اینها چه طمع دارند اینها برای عزت رابطهشان را از مؤمنین قطع میکنند به کفار میپیوندند یا اهداف دیگری دارند اگر برای عزت است بدانند که ﴿فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمیعًا﴾ هرگز عزت نزد کفار نیست تا اینها با قطع ارتباط از مؤمنین و پیوند با کفار عزیز بشوند آنگاه فرمود ما قبلاً به شما گفتیم که در مجلس استهزا کافران ننشینید شما در تمام قرآن که جستجو میکنید میبینید غیر از آیهٴ محلّ بحث سورهٴ مبارکهٴ «انعام» اصلاً هیچ جایی خدا در قرآن نفرمود در مجلس کافران ننشینید اینجا فرمود ما قبلاً به شما گفتیم که در مجلس استهزا ننشینید در حالی که در هیچ جای قرآن یک چنین آیهای نیست مگر همین آیهٴ محلّ بحث که خطاب به پیغمبر است ﴿وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذینَ یَخُوضُونَ فی آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتّى یَخُوضُوا فی حَدیثٍ غَیْرِهِ﴾ این است که در آیهٴ 140 سورهٴ «مائده» به مؤمنین خطاب میکند میفرماید ما قبلاً به شما گفتیم که در مجلس استهزای اینها ننشینید معلوم میشود آنچه که در سورهٴ «انعام» آمده که و مکه نازل شده و قبلاً نازل شده منظور مؤمنین است چرا؟ برای اینکه در سورهٴ «نساء» که در مدینه نازل شد خدا به مؤمنین میفرماید که ما قبلاً به شما گفتیم این مطلب را خب شما در تمام آیات قرآن جستجو کنید ببینید که کجا خدا به اینها فرمود باید یا در مکه نازل شده باشد یا در مدینه قبل از نزول این بخش از آیات سورهٴ «نساء» نازل شده باشد در حالی که هیچ آیهای در قرآن نیست که دستور داده باشد که شما در مجلس استهزای کفار ننشینید خب پس اینکه در آیهٴ 140 سورهٴ «نساء» که در مدینه نازل شد میفرماید ما قبلاً به شما گفتیم که در مجلس استهزای کافران ننشینید معلوم میشود که آنچه که در مکه نازل شد یعنی در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» خدا به پیغمبر میفرماید که وقتی دیدی آنها دارند دین را استهزا میکنند در مجلس آنها ننشین تا آنها وارد مسئله دیگر بشوند خطاب به پیغمبر است ولی منظور امتاند ﴿وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذینَ یَخُوضُونَ فی آیاتِنا﴾ که محلّ بحث است همین را ذات اقدس الهی در آیهٴ 140سورهٴ «نساء» میفرماید که به مؤمنین خطاب میکند ما قبلاً به شما گفتیم خب قبلاً غیر از این آیهٴ سورهٴ «انعام» که آیهٴ دیگری نیامده بود.
پرسش...
پاسخ: اگر شامل پیغمبر بشود البته پیغمبر مکلّف است همهٴ احکام الهی شامل پیغمبر هم میشود اما صدر و ساقه این آیه نشان میدهد که پیغمبر خارج است برای همان شهادت داخلی برای اینکه پیغمبر در مجلسی که دارند او را استهزا میکنند و دینشان را استهزا میکنند که نمینشیند که به پیغمبر میشود گفت که تهمت نزن دروغ نگو مکلّف هست البته معصوم است این کار را نمیکند اما به او که عاقل و فرزانه است که دستور نمیرسد که وقتی دارد میبیند دارند دین را مسخره میکنند تو را مسخره میکنند آنجا ننشین این پیداست که دلیل از آن منصرف است.
پرسش...
پاسخ: خارجیه هم هست چرا؟ برای اینکه در ... خارجیه دارد که ﴿إِنَّکُمْ إِذًا مِثْلُهُمْ إِنَّ اللّهَ جامِعُ الْمُنافِقینَ وَ الْکافِرینَ﴾ خب یعنی آنکه در جمع کفار مینشیند ولو مثل آنها به حسب ظاهر دین را مسخره نمیکند مثل آنهاست آنها کافرند این هم مثل آنهاست خب پیغمبر در یک مجلسی که دارند دین را مسخره میکنند آنها کافرند و کسانی که عضو مجلس آنها هستند منافقاند خب یقیناً در همچنین جایی حضور پیدا نمیکند.
پرسش...
پاسخ: نه اینکه تو آنها را عوض بکنی اگر تو آنها را عوض بکنی که مؤعظه اثر دارد که ﴿حَتّى یَخُوضُوا فی حَدیثٍ غَیْرِهِ﴾ تا اینکه اینها برنامه را عوض بکنند وارد مسائل دیگر بشوند آنگاه شما بنشینید دربارهٴ دین بحث بکنید.
پرسش...
پاسخ: خب آن معلوم میشود یک احتمال اثر دارد آنجا جایی است که امر به معروف و نهی از منکر اثر دارد اما او مجلس را عوض میکند این موضوع عوض میشود حضرت که در مجلس استهزا نمینشیند حضرت میرود تا مجلس استهزا را به مجلس استدلال تبدیل بکند خب آن کار خوبی است ولی اینکه فرمود مجلس آنها مجلس استهزا است شما عضو مجلس اینها نباش ولو مستمع آزاد اینکه در آیهٴ 140 سورهٴ «نساء» فرمود: ﴿وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللّهِ یُکْفَرُ بِها وَ یُسْتَهْزَأُ بها﴾ شما اگر میبینید یک مجلسی مجلس کفر به آیات الهی است ـ معاذ الله ـ مجلس استهزای به آیات الهی است ﴿فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتّى یَخُوضُوا فی حَدیثٍ غَیْرِهِ﴾ چرا؟ برای اینکه در چنان مجلسی که جا برای امر به معروف و نهی از منکر نیست چون احتمال اثر نمیدهید وقتی بروید در جمع آنها بنشینید نشستن در چنین مجلسی زمینه آن است که «انک اذاً مثلهم» باشد آنگاه میفرماید چرا مثل آنهایید برای اینکه ﴿إِنَّ اللّهَ جامِعُ الْمُنافِقینَ وَ الْکافِرینَ فی جَهَنَّمَ جَمیعًا﴾ مثل آنهایید یعنی در باطن کافراید ولی به حسب ظاهر مسلماناید خب از این کریمه معلوم میشود که آیهٴ محلّ بحث که فرمود: ﴿وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذینَ یَخُوضُونَ فی آیاتِنا﴾ متوجه پیغمبر نیست اصلاً البته پیغمبر مکلّف هست به توحید و جمیع احکام در آنگونه از موارد به عنوان قضیهٴ فرضیه است که ﴿لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ﴾ خب اصل حکم به نحو مشروط صحیح است و اما اگر این جریان که بعد نشان میدهد که جزء قضایای شخصی خارجیه است که بعد عدهای گفتند خب اگر ما در جمع اینها ننشینیم چه کنیم برای اینکه اینها غالباً در مسجدالحراماند ما هم برای طواف و نماز زیارت میرویم آنجا آن وقت آیه نازل شد که خب آنها که متقی هستند و برای عبادت میروند و احیاناً ممکن است به گوششان برسد عیب ندارد معلوم میشود که مجلس آنها مجلس استهزا بود که میگفتند خب ﴿وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذینَ یَخُوضُونَ فی آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ﴾ البته آنچه که در تفسیر برهان و امثال برهان آمده است که جایی که امام(علیه السّلام) سب میشود این جزء خوض در آیات الهی است و مجلسی که مؤمن غیبت میشود این هم خوض در آیات الهی است البته این یک تطبیق مرحله نازل است وگرنه ظاهرش اینکه در آیات ما دارند خوض میکنند این آیات الهی را تکذیب میکنند مسخره میکنند نه اینکه دارند احکام ما را معصیت میکنند بلکه آیات ما را به استهزا میگیرند البته نشستن در بعضی از مجالس معصیت حرام است آن دلیل خاص دارد اما آیه بعید است که آنگونه از مجالس را بگیرد ﴿وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذینَ یَخُوضُونَ فی آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتّى یَخُوضُوا فی حَدیثٍ غَیْرِهِ﴾.
مطلب دیگر آن است که در آیه نفرمود برخیز فرمود از اینها اعراض بکن ممکن است کسی در همان جمع بنشیند مجلس دیگر تشکیل بدهد عمده اعراض از محفل حرام آنهاست نه قیام از آن مجلس حالا اگر پنج نفر وارد مسجدالحرام شدند در جمعی نشستند که آنها «یخوضون فی آیات الله» بر این پنج نفر مسلمان متقی اعراض واجب است نه قیام ممکن است همانجا کنار هم که نشستهاند یک محفل علمی تشکیل بدهند اعراض صادق است قیام از مجلس باطل آنها یکی از مصادیق اعراض است نه اینکه واقعاً قیام واجب باشد یک وقت است که انسان ناپاک است باید از مسجد بیرون برود خروج این ناپاک از مسجد واجب است حالا اگر کسی برخورد کرد به یک مجلسی که دارند در آن مجلس معصیت کلامی میشود یعنی دین الهی استهزا میشود ـ معاذ الله ـ خروج از مسجد واجب است یا اعراض از آن خائضین واجب است اعراض از آن خائضین واجب است پس اگر خود آنها در کنار هم یک محفل علمی تشکیل بدهند بدون اینکه قیام بکنند اعراض هم کردهاند قیام هم نکردهاند ﴿فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتّى یَخُوضُوا فی حَدیثٍ غَیْرِهِ﴾ بعد فرمود: ﴿وَ إِمّا یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْرى مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمینَ﴾ یکی از نشانههایی که این خوض در آیات الهی اختصاصی به همان مسئلهٴ تکذیب پیغمبر یا استهزا پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و مانند آن ندارد آن است که در ذیل آیه همین محتوای صدر را به صورت یک قانون عام بیان کرد فرمود: ﴿فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْرى مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمینَ﴾ اگر این الف و لام ﴿الظّالِمینَ﴾ عهد باشد اشاره باشد یعنی همینها که ظلم کلامی دارند دربارهٴ دین دارند معصیت میکنند دیگر اطلاق ندارد اما اگر مطلق ﴿الظّالِمینَ﴾ باشد کسی وارد یک مجلسی شده است که اعضای آن مجلس دارند توطئه میکنند بر قتل کسی خب نشستن او در اینجا منهی است به همین آیه دارند توطئه میکنند برای یک سرقتی خب این آیه نهی میکند نشستن در چنین مجلسی پس اینکه در ذیل آیه فرمود: ﴿فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْرى مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمینَ﴾ اگر الف و لاماش عهد نباشد و ناظر به همان ﴿الظّالِمینَ﴾ مسائل کلامی نباشد به اطلاقش به عمومش میشود تمسک کرد.
پرسش...
پاسخ: ﴿فَلا تَقْعُدْ﴾ بله اما دیگر نفرمود «فلا تقعد معهم» از این که اسم ظاهر آورد با جمع محلی بر الف و لام ذکر کرد معلوم میشود که گذشته از اینکه نشستن در جمع خائضین حرام است نشستن در جمع ظالمین هم نارواست یک وقت است که چند نفر ظالم اینجا نشستهاند گوهر ذاتشان آدم ناصالحی است ظالمند اما مجلسشان مجلس توطئهٴ ظلم نیست این آیه او را نهی نمیکند اینکه فرمود: ﴿فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْرى مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمینَ﴾ یعنی ظالمین حین تلبس به ظلم و یک نفر را هم شامل نمیشود برای اینکه یک نفر که نمیتواند مجلس استهزا و خوض در باطل و مانند آن تشکیل بدهد پس از اطلاق یا عموم ذیل میتوان استفاده کرد که اگر کسی وارد شده است دید عدهای دارند توطئه میکنند یا مالی یا جانی که یک مسلمانی را از پا در بیاورند خب نشستن در آن چنین جلسهای طبق ذیل این آیه منهی است و اما اینکه فرمود: ﴿وَ إِمّا یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْرى﴾ یعنی نسیان از این مطلب به شیطان منسوب است شیطان میکوشد که یک چنین امر مهمی را از یاد آدم ببرد فرمود اگر شیطان در شما اثر گذاشت و این مطلبی یادتان رفته است حکم یادتان رفته یا موضوع یادتان رفته بعد از اینکه متذکر شدید یا ما شما را متذکر کردیم بالأخره به یادتان آمد حُکم و موضوع فوراً اعراض کنید اینکه در ذیل آیه آمد ننشینید آن صدر آیه را تقیید نمیکند صدر آیه فرمود اعراض واجب است ذیل آیه میگوید نشستن در جمع اینها حرام است این ذیل آیه بیان بعضی از مصادیق صدر است نه اینکه نشستن حرام باشد بر خواستن واجب باشد بلکه اعراض واجب است ولو اینکه انسان همانجا بنشیند یک جمع خاصی تشکیل بدهد پس اینکه در ذیل آیه فرمود نشستن حرام است ﴿فَلا تَقْعُدْ﴾ بیان آن مصداق بارز اعراض است وگرنه اینچنین نیست که حالا اگر آنجا بنشیند مشغول نماز بشود نظیر آنچه را که متقیان داشتند که از مجلس اینها اعراض کرده است او را نهی نمیکند.
پرسش...
پاسخ: نه چون بعضی از کارهاست که قصدی نیست همین که انسان در جمع یک عدهای بنشیند از او عنوان حصر و استهزا انتزاع میشود بعضی از عناوین عناوین قصدی است مثل اینکه کسی برای دیگری پا میشود به قصد اینکه او مسلمان و مؤمن و عالم است خب ثواب میبرد یاـ معاذالله ـ به قصد هتک و اهانت بر میخیزد خب معصیت است اینجا عنوان عنوان قصدی است بعضی از امور است که ولو انسان قصدش هم نداشته باشد از او هتک انتزاع میشود مثل اینکه کسی خواست چیزی را از جای بلندی بردارد حالا چند تا کتاب فقهی را زیر پا بگذارد به عنوان آجر بعد بخواهد یک چیزی را جایی بگذارد یا چیزی را بر دارد بعد بگوید من که قصد اهانت نداشتم خب همین کار حرام است خودش توهین به این کتابهاست همان طوری که کسی قصد کند فقه را اهانت کند این کتابهای دینی را اهانت کند حرام است از اینگونه از امور هم که توهین انتزاع میشود حرام است مگر کسی غافل محض باشد از این مسائل اگر کسی بگوید من قصد نداشتم حالا قرآن را ـ معاذالله ـ زیر پا گذاشتم که دستم برسد بالای چیزی او را بردارم ولو قصد اهانت نکرده اما از همین کار توهین انتزاع میشود قصد اهانت هم نباشد نشستن در مجلسی که دین خدا تکذیب میشود خود همین کار توهین است چون فرمود: ﴿إِنَّکُمْ إِذًا مِثْلُهُمْ﴾ بعد هم تهدید کرد فرمود: ﴿اِنَّ اللّهَ جامِعُ الْمُنافِقینَ وَ الْکافِرینَ فی جَهَنَّمَ جَمیعًا﴾ خب اینکه فرمود: ﴿وَ إِمّا یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْرى مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمینَ﴾ یعنی اگر این مسئله یادت رفته و در اثر وسوسهٴ شیطان غفلت کردی خب در حین نسیان معذوری ولی وقتی متذکر شدی باید اعراض کنی از اینجا معلوم میشود که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رأساً خارج از محلّ بحث است برای اینکه آن دو شاهد داخلی و خارجی که اقامه شد شامل حضرت نمیشود دیگر نیازی به آن راه طولانی که جناب امینالاسلام در مجمعالبیان و بعضی دیگر طی کردهاند که نسیان احکام جایز نیست ولی نسیان موضوع جایز است و امثال ذلک اصلاً روا نیست گاهی یک بحث کلامی میشود که آیا امام و پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میشود فراموش بکنند چیزی را آنها هم میگویند اگر اینها فراموش بکنند اعتماد مردم سلب میشود قول اینها از حجیت فعل اینها قول آنها رفتار آنها بالأخره سنت اینها از حجیت میافتد وقتی که ما احتمال سهو و نسیان میدهیم احتمال میدهیم که اینها فراموش بکنند احتمال میدهیم این حکمی را که اینجا بیان کردنند کاری که اینجا کردند برخلاف بود منتها نسیاناً انجام دادند یک وقت است که نه از راه برهان لم گفته میشود نه شبیه برهان اِن و آن این است که وقتی روح مجرد شد و منزه شد و اشراف تام نسبت به امور دارد آنجا سهو و نسیان راه ندارد و اصولاً اینها در یک منطقهای به سر میبرند که شیطنت شیطان را به آن منطقه راه نیست شیطان حداکثر کارش تا سقف تجرّد خیالی و وهمی از نظر مسائل علمی از نظر مسائل عَملی و گرایشهای عَملی تا محدودهٴ شهوت و غضب است یعنی تا آنجا که جای شهوت است شیطان حضور و ظهور دارد آنجا که جای اعمال قوه غضبیه در مقابل قوه شهویه است که اینها همتای هماند و مادون عقل عملیاند آنجا هم باز شیطان حضور دارد اما وقتی رسید به مرحله تولی و تبری که رقیقترین مرحله شهوت و غضب است که کار عقل عملی است آنجا دیگر جا برای شیطنت شیطان نیست این جذب و دفع را معادن هم دارند بالاتر از آنها گیاهان هم دارند بالاتر از آنها حیوانات هم دارند به عنوان شهوت و غضب بالاتر از حیوانها انسانهای عادی هم دارند به عنوان ارادت و کراهت عداوت و محبّت اینها را دارند اما مرحلهٴ رقیق شدهٴ این جذب و دفع که همان تولی عقلی و تبری عقلی است زمام این جذب و دفع عقلی به عهدهٴ عقل عَملی است این همان است که «ماعبد به الرحمن و اکتسب به الجنان» این وقتی عقل ناب شد جا برای حضور شیطان نیست در محدودهٴ عمل و انسان کامل چه پیغمبر چه امامان معصوم(علیهم الصلاة و علیهم السّلام) هم از نظر بخشهای عقد نظری از محدودهٴ حس و خیال و وهم رهایی یافتند به آن عقل ناب راه یافتند هم از نظر گرایشهای عملی از محدودهٴ شهوت و غضب جذب و دفع عادی اراده و کراهتهای عادی عداوت و محبتّهای عادی رهیدند به آن تولی و تبری ناب راه یافتند شیطان دربارهٴ چنین گروهی اصلاً سرمایهٴ وسوسه ندارد شیطان میخواهد فریب بدهد به چه فریب میدهد کار شیطان و شیطنت شیطان همیشه بدلی و جعلی ساختن است یعنی بدلی شیئی را به جای شیئی ارائه میکند و میفریبد یک شخصی که به یک چیزی علاقهمند است او بدلی او را میآفریند و از راه فریب میگوید این همان است که تو میخواهی وقتی انسان کامل به جایی رسید که تجرّد محض بود چه در بخش نظر چه در بخش عمل شیطان در آن محدودهٴ حضور ندارد نه حضور عِلمی نه حضور عَملی نه میفهمد انسان کامل چه میفهمد نه میتواند آنچه را که انسان کامل میخواهد بدلی او را بسازد لذا خیلی دلش میخواهد که او را بفریبد ولی توان آن را ندارد چیزی در اختیار شیطان است که زیر پای انسان کامل است آنچه مطلوب انسان کامل است ساخت بدلی او مقدور شیطان نیست بنابراین فریب ممکن نیست چون فریب ممکن نیست این اظهار عجز میکند میگوید ﴿إِلاّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ﴾ نه اینکه نسبت به بندگان مخلص حریم بگیرد, احترام بکند, تأدب بکند نه توان آن را ندارد و ذات اقدس الهی هم فرمود بندگان مخلص من از گزند وسوسه تو مصوناند تو راه نداری خب حالا اگر یک کسی انسان کامل شد مثل اهل بیت(علیهم الصلاة و علیهم السّلام) شیطان دسترسی ندارد تا انسا کند وقتی دسترسی نداشت این فوق آن است که اگر پیغمبرـ معاذ الله ـ اشتباه بکند مردم اطمینانشان سلب میشود یک وقت است یک برهانی آدم اقامه میکند که جنبه مردمی قضیه مطرح است همان طوری که در کارهای دیگر و بنای عقلا این است فهم عرف این است وقتی به اوج مسائل عقلی هم برسد باز همین طور بحث میکند ممکن است عقلی حرف بزند ولی عرفی فکر میکند اینها را نمیگویند حکیم آنکه عقلی حرف میزند و عرفی فکر میکند او به حکمت راه نیافت آنکه عقلی حرف میزند و عقلی فکر میکند برای اثبات نزاهت اهل بیت انسان کامل(علیهم الصلاة و علیهم السّلام) از سهو و نسیان اگر این راه را طی کنیم که اگر اینها اشتباه بکنند مردم اطمینانشان سلب میشود خب حالا اگر واقعاً سهو اینها ممکن باشد به طوری که مردم هیچ نفهمند شما راهی ندارید برای اثبات نزاهت اینها از سهو و اصلاً این مسائل هم مطرح نشود و اما وقتی راه عقلی را طی کردید بگویید آنجا سهو ممکن نیست شیطان آنجا راه ندارد اینکه خود شیطان گفت ﴿إِلاّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ﴾ و اینکه ذات اقدس الهی هم فرمود بندگان مخلص من از گزند تو مصوناند و این که به صراحت عدهای را در قرآن کریم نام برد فرمود: ﴿إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ﴾ معلوم میشود شیطان در آنجا راه ندارد خب چگونه انسا کند این میشود شاهد ثالث این میشود برهان سوم و شاهد سوم که آیه ناظر به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیست لا بالخصوص و لا بالعموم گاهی ممکن است به عنوان فرض باشد البته فرض محال ممکن است یعنی نظیر ﴿لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ﴾ اما یک وقتی به عنوان فرض نیست به عنوان تکلیف است تکلیف جدّی متوجه کسی بشود که یک چنین چیزی از او محال است بنابراین اگر به عنوان فرض بشود هیچ عیب ندارد چون بالاتر از این هم فرض شد ﴿لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ﴾ خب صدق قضیه شرطیه به همان صدق تلازم مقدم و تالی است نه تحقق مقدم یا تحقق تالی اصل قضیهاش درست است گرچه طرفینش مستحیل است نظیر ﴿لَوْ کانَ فیهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللّهُ لَفَسَدَتا﴾ آنجا اصل قضیه حق است گرچه طرفینش محال است اینجا هم ﴿لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ﴾ اصل قضیه حق است گرچه طرفینش محال است اما یک وقت است نه خطاب خارجی است خطاب خارجی جدّ متوجه کسی بشود که این کار از او محال است و شیطان اصلاً دسترسی ندارد این نشان میدهد که آیه ناظر به همان امت است ﴿وَ إِمّا یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْرى مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمینَ﴾.
پرسش...
پاسخ: ممکن است امور عادی شیطنت نقش نداشته باشد مثل یک اشتغال به یک مباحی انسان را از مباح دیگری ساهی کرده است اما در مسائل دینی منشأش شیطان است دیگر چون تمام تلاش و کوشش این است که شخص یا حکم یادش برود بلاواسطه غفلت کند یا موضوع حکم یادش برود که معالواسطه از یک فضیلتی محروم بشود.
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ»
تاکنون نظری ثبت نشده است