display result search
منو
تفسیر آیه 59 سوره انعام

تفسیر آیه 59 سوره انعام

  • 1 تعداد قطعات
  • 38 دقیقه مدت قطعه
  • 74 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 59 سوره انعام"
- ذات اقدس الهی می‌داند چه کسی ظالم است و چه کسی ظالم نیست
- خدا عالم است به علمی که عین ذات اوست
- هرچه در جهان امکان یافت می‌شود معلوم خداست.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلاّ هُوَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاّ یَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فی ظُلُماتِ اْلأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاّ فی کِتابٍ مُبینٍ﴿59﴾

بعد از اینکه فرمود اتیان به آنچه که شما پیشنهاد می‌دهید مقدور من نیست زیرا عند الله است نه عند من آن‌گاه فرمود: ﴿وَ اللّهُ أَعْلَمُ بِالظّالِمینَ﴾ ذات اقدس الهی می‌داند چه کسی ظالم است و چه کسی ظالم نیست و چه موقعی باید به حیات ظالم خاتمه داد و با چه کیفیتی باید او را از پا درآورد که ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾ ثابت می‌شود آن‌گاه مراحل علمی ذات اقدس الهی را بازگو کرد اینکه فرمود: ﴿وَ اللّهُ أَعْلَمُ بِالظّالِمینَ﴾ یک مرتبهٴ علم عین ذات اقدس الهی است که آن از این بحثها خارج است گرچه او ذاتاً عالم است و علم از غیر به او داده نشد اما آن علمی که عین ذات اوست در آیات دیگر مطرح است نه در این آیه او بالذات عالم است و علم او هم عین ذات اوست اما آنچه در این آیه مطرح است علم خارج از ذات است گرچه او ذاتاً عالم است ولی این علوم عین ذات او نیست و اینکه مرحوم امین‌الاسلام(رضوان الله علیه) در پایان بحث این آیه یک قیاس استثنایی ترتیب دادند که چون ثابت شد خدا عالم بالذّات است اگر عالم به علم باشد یکی از سه تالی لازم می‌آید و «التالی باصله مستحیل و المقدّم مثله» آن سخن حق است ولی خارج از بحث است خدا عالم است به علمی که عین ذات اوست اما این آیه ناظر به علم ذاتی حق تعالی نیست این آیه چه آن مفاتیح غیب باشد چه کتاب مبین باشد علم خارج از ذات را مطرح می‌کند.
مطلب بعدی آن است که هرچه در جهان امکان یافت می‌شود معلوم خداست برای اینکه مخلوق خداست روی برهانی که خدا اقامه کرد فرمود: ﴿أَ لا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ﴾ ثابت کرد که هر مخلوقی معلوم خالق است هر خالقی به فعل خود علم دارد پس خدا به فعل خود علم دارد حد وسط این برهان خالقیت اوست ﴿أَ لا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ﴾ در اینکه ذات اقدس الهی ﴿بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلیمٌ﴾ است سخنی در او نیست اما بحث در مراحل علمی حق تعالی است یک مرحله علم همان مخازن و مفاتیح غیب است که فرمود: ﴿وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلاّ هُوَ﴾ خزائن غیبی پیش خداست که اینها صحائف علمی خداست و خارج از ذات است جزء موجودات جهان امکان است و همهٴ این علوم مسبوق به علم ذاتی حق تعالی است که عین ذات اوست این موجودات که در خزائن علمی‌اند خود آن مخزن و مخزون هر دو خارج از ذات واجب‌اند و معلوم حق تعالی هستند از آن مرحله که بگذریم فرمود آنچه در بر و بحر است خدا می‌داند و هر ورقه‌ای که از درخت می‌ریزد معلوم خداست آنچه که در جهان خارج است به عینه معلوم حق تعالی است که صفحهٴ نظام آفرینش صفحهٴ علمی حق تعالی است این علم خارج از ذات است و عین معلوم است نه عین عالم خود این معلوم بذاته، پیش عالِم حاضر است لذا این علمها تغییرپذیر است و علمی که در قرآن کریم ناظر به امتحان الهی است به این بخش متوجه است می‌فرماید ما شما را به وسیله سرا و ضرّا می‌آزماییم تا اینکه خدا آگاه بشود چه‌‌کسی صابر است چه‌‌کسی صابر نیست ﴿حَتّی نَعْلَمَ الْمُجاهِدینَ مِنْکُمْ وَ الصّابِرینَ﴾ و مانند آن این علم علم فعلی است نه علم ذاتی و عین معلوم است نه عین عالم و معنایش این است خود معلوم «بذاته لدی العالم» حاضر است وقتی که موجود نیست معلوم نیست وقتی موجود هست معلوم هست که علوم امتحانیه به این امور برمی‌گردد و همین امور هم مسبوق به چندین مرتبه از مراتب علم ذات اقدس الهی است که همه آن مراتب مسبوق به علم ذاتی حق تعالی هستند یعنی ذات اقدس الهی در مقام ذات به جمیع ماعدا علم دارد و بعد از مقام ذات در مخزنهای غیب به جمیع ماعدا علم دارد غیر از مخازن غیب در ﴿أُمُّ الْکِتَابِ﴾ به جمیع ما اشیا علم دارد غیر از ﴿أُمُّ الْکِتَابِ﴾ در کتاب محو و اثبات به جمیع اشیا علم دارد و آخرین مرحلهٴ علمی ذات اقدس الهی عین اشیا هستند که اشیا بذواتها معلوم حق تعالی هستند به علم فعلی نه علم ذاتی و عوامل امتحانیه ناظر به این قسمتهاست که می‌فرماید: ﴿لِیَمیزَ اللّهُ الْخَبیثَ مِنَ الطَّیِّبِ﴾ تا خدا امتحان می‌کند تا جدا بکند یا خدا بداند که صابر کیست و غیر صابر کیست و مانند آن اوامر امتحانیه برای تمییز خبیث است طیب است یا برای علم به صابر و مجاهد و مانند آن است .
مطلب بعدی آن است که این کتاب مبین چیست؟ آیا قرآن کریم است آیا امام است یا غیر از قرآن و غیر از امام یک حقیقت خارجی دیگری است که آن کتاب مبین است؟ اینکه فرمود هیچ رَطب و یابسی نیست مگر اینکه در کتاب مبین است البته قرآن کتاب مبین است که فرمود: ﴿قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللّهِ نُورٌ وَ کِتابٌ مُبینٌ﴾ کتابهایی که به وسیله انبیا برای هدایت مردم نازل می‌شود هم کتاب مبین است هم کتاب منیر است فرمود: ﴿جاؤُ بِالْبَیِّناتِ وَ الزُّبُرِ وَ الْکِتابِ الْمُنیرِ﴾ یا ﴿جاءَکُمْ مِنَ اللّهِ نُورٌ وَ کِتابٌ مُبینٌ﴾ در آیات گوناگون آنچه را که انبیا(علیهم الصّلاة و علیهم السّلام) آورده‌اند به عنوان کتاب منیر وصف شدند به عنوان کتاب مبین وصف شدند منظور از ﴿لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ﴾ هم یک امر نسبی نیست یعنی آنچه که مربوط به سعادت و هدایت و ضلالت مردم است ما در قرآن گفتیم منظور همه اشیا به قرینهٴ قبلش و به قرینهٴ بعدش بَنابراین منظور از ﴿لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ﴾ یعنی جمیع اشیا نه جمیع اشیائی که مربوط به سعادت و هدایت یا شقاوت و ضلالت مردم است تا ما بگوییم همه این امور را قرآن کریم بیان کرده است پس منظور از ﴿لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ﴾ یعنی جمیع اشیا منظور از کتاب مبین نمی‌تواند قرآن کریم باشد البته این قرآنی که بشر در خدمت اوست اما حقیقت این قرآن که در مراحل دیگر است او خارج از بحث است یا تأویل این قرآن که نزد اهل بیت(علیهم الصّلاة و علیهم السّلام) است آن هم خارج از بحث است در نوبتهای قبل در همین سورهٴ مبارکهٴ «انعام» در ذیل آیهٴ ﴿ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْ‏ءٍ﴾ محدودهٴ این بحثها جدا شد یعنی حقیقت قرآن که در نزد خداست او خارج از بحث است چون در سورهٴ مبارکهٴ «زخرف» فرمود: ﴿الر کِتابٌ أُحْکِمَتْ آیاتُهُ﴾ یا فرمود ﴿إِنّا جَعَلْناهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ٭ وَ إِنَّهُ فی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیُّ حَکیمٌ﴾ همین قرآنی که الآن ما در خدمت او هستیم همین قرآن «لدی الله امّ الکتاب» است آنجا دیگر نه عبری است نه عربی, عربی بودن برای مرحله نازلهٴ اوست که فرمود: ﴿إِنّا جَعَلْناهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُون ٭ وَ إِنَّهُ فی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا َلعَلیُّ حَکیمٌ﴾ آنجا ﴿عَلِیُّ﴾ است آنجا ﴿حَکیمٌ﴾ است آنجا ﴿أُمُّ الْکِتَابِ﴾ است آنجا همه حقایق را دارا باشد هیچ محذوری نیست چه اینکه دارد آنجا خارج است تأویل قرآن هم که عند اهل بیت است آن هم خارج است این قرآنی که بشریت در خدمت اوست این همهٴ مطالب مربوط به رطب و یابس تکوینی را ندارد و همهٴ مطالب مربوط به سعادت و شقاوت که آشنا شدن به آنها سهمی در سعادت مردم و پرهیز از شقاوت دارد آن را هم ندارد آنچه را که ائمه(علیهم السّلام) به وسیله علم به باطن بیان کردند حساب دیگری است برای اینکه این معنا یعنی همه آنچه که در جهان هستی هست در قرآن هست به طوری که بشر بتواند با اجتهاد استنباط بکند نه ائمه(علیهم السّلام) به این معنا در قرآن نیست یا جمیع اشیائی که مربوط به سعادت مردم است بشود همان طوری که در بحثهای دیگر انسان استنباط می‌کند در این زمینه هم استنباط بکند به این معنا هم در قرآن نیست برای اینکه این مخالف با خود قرآن است یعنی در همین سورهٴ مبارکهٴ«انعام» در ذیل آیه‌ای که قبلاً بحث شد که ﴿ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْ‏ءٍ﴾ آیهٴ ٣٨ همین سوره که فرمود: ﴿وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی اْلأَرْضِ وَ لا طائِرٍ یَطیرُ بِجَناحَیْهِ إِلاّ أُمَمٌ أَمْثالُکُمْ ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْ‏ءٍ ثُمَّ إِلی رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ﴾ که اگر منظور از این کتاب قرآن کریم باشد ثابت شد به اینکه این با خود قرآن کریم مطابق نیست زیرا در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیهٴ ١٦٤ این‌چنین گذشت که فرمود: ﴿وَ رُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ وَ رُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ﴾ فرمود انبیای فراوانی برای هدایت مردم آمدند ما شرح حال بعضی از انبیا را برای شما گفتیم در حدود 25 پیامبر و بسیاری از انبیا و مرسلین هستند که ما جریان آنها را برای شما نگفتیم خب نگفتیم یعنی جریان آنها در ﴿أُمُّ الْکِتَابِ﴾ نبود؟ نه در ﴿أُمُّ الْکِتَابِ﴾ بود یعنی جریان آنها در باطن و تأویل قرآن نیست که اهل بیت بدانند؟ نه در باطن تأویل قرآن هست که اهل بیت(علیهم الصّلاة و علیهم السّلام) می‌دانند اما در ظاهر قرآن که یک مفسر بخواهد استنباط کند نیست اگر صدها پیامبر(علیهم الصّلاة و علیهم السّلام) آمدند آنها هم وحی‌ای داشتند ره‌آوردی داشتند با اممشان مبارزاتی داشتند سعادت و شقاوتی در فرمایشات آنها بود آنها در قرآن نیامده حالا سرّش چه بود که همین بخشهای خاور‌میانه آمده برای اینکه آن روز هیچ دسترسی نبود که حالا بر فرض پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) جریان انبیای ماورای چین را یا ماورای اقیانوس کبیر را بگوید هیچ دسترسی نبود دیگر نمی‌توان گفت: ﴿سیرُوا فِی اْلأَرْضِ فَانْظُروا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبینَ﴾ ﴿عَاقِبَةُ الْمُنذَرِینَ﴾ قصص اممی را بازگو می‌کند که بتواند به مردم نشان بدهد می‌فرماید بروید ببنید وضع آنها را آن روز که ممکن نبود ماورای اقیانوس هند و اطلس کسی سفر کند یا ماورای اقیانوس کبیر تا کسی سفر کند بنابراین ممکن نیست که مردم هیچ سرزمینی بدون وحی و پیغمبر باشند هیچ ممکن نیست .
‌پرسش...
پاسخ: بله لذا چون برای صدر اسلام اختصاصی به آن صدر اسلام نداشت فرمود: ﴿إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاّ خَلا فیها نَذیرٌ﴾ و اما یک وقتی به مردمی می‌خواهد بفهماند با آنها تحدّی کند آنها را به مبارزه دعوت کند که آنها نه از شرق باخبراند نه از غرب حالا اگر این بفرماید انبیایی بودند ماورای اقیانوس هند و اطلس یا ماورای اقیانوس کبیر بودند یک چنین سرگذشتی را داشتند اینها نه تنها باور نمی‌کردند می‌گفتند یک چیزهایی می‌گویید که ما دسترسی نداریم و اما دربارهٴ این خاور‌میانه انبیایی بودند آثاری بود می‌فرماید بروید بررسی کنید ﴿سیرُوا فِی اْلأَرْضِ فَانْظُروا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبینَ﴾ جریان انطاکیه که سر راه مردم مکه در مسافرتهایشان به شام بود در رفت و آمد فرمود ببینید این شهرها ویران شده در اثر تبهکاری اهلشان ﴿وَ إِنَّهُما لَبِإِمامٍ مُبینٍ﴾ این دو شهری که خدا ویران کرده است بر جاده است «امام مبین» یعنی جاده بزرگ آن بزرگ‌راه را می‌گویند «امام مبین» فرمود: ﴿إِنَّهُما﴾ یعنی این دو شهری که خدا ویران کرده است بر جاده است بروید ببینید ﴿إِنَّ فی ذلِکَ َلآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمینَ﴾ اگر کسی میراث فرهنگی می‌شناسد آثار باستانی می‌شناسد خب بروید بررسی کنید حفّاری کنید ببینید چه کسانی بودند دیگر یک جریانی را قرآن بازگو کند که نتواند اثبات کند سودی ندارد لذا هم این اصل کلی را فرمود که هیچ امّتی نبود مگر اینکه دارای پیغمبر است بله خدا هیچ کسی را بدون هادی رها نمی‌کند.
‌پرسش...
پاسخ: بله
پرسش...
پاسخ: این هم فرمود: ﴿إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاّ خَلا فیها نَذیرٌ﴾ اصول کلی را فرمود بعد فرمود انبیایی بود که ما جریانش را برای شما نگفتیم هم اصل کلی را فرمود که هیچ امتی بدون راهنما رها نخواهد شد و هم فرمود یک قسمتی را ما برای شما نگفتیم خب پس اگر کسی بگوید همه بحثهایی که مربوط به حقوق و فقه و اخلاق و سنت و سیرت انبیا و اولیای الهی(علیهم الصّلاة و علیهم السّلام) است در امّ الکتاب است که ریشهٴ اصلی قرآن است این سخن «حق لاَ رَیْبَ فِیهِ» و اگر کسی بگوید همه اینها در باطن قرآن است در تأویل قرآن است که اهل بیت(علیهم الصّلاة و علیهم السّلام) او را می‌دانند این «حق لاَ رَیْبَ فِیهِ» اما بخواهد بگوید که نه در ظاهر قرآن است همان طوری که یک مفسر سایر قسمتها را می‌تواند استنباط کند این قسمتها را هم می‌تواند استنباط کند این مخالف با خود قرآن است برای اینکه خدا در ذات اقدس الهی در همان آیهٴ ١٦٤ سورهٴ مبارکهٴ «نساء» فرمود خیلی از جریان انبیا را ما برای شما نگفتیم.
‌پرسش...
پاسخ: بعداً هم همین است دیگر بعداً هم همین است در سورهٴ مدینه نازل شد.
‌پرسش...
پاسخ: خیلی خب بعد هم که نیامد انبیای دیگری که تا حالا آمده بودند همین‌ها بود دیگر
‌پرسش...
پاسخ: ما اگر انبیای دیگری قصّه آنها غیر از این ٢٥ در قرآن کریم آمده باشد «لو کان لبان» دیگر این در اواخر عمر حضرت نازل شده است خب بنابراین این‌چنین نیست که همه انبیا و اولیا سنتهایشان در قرآن آمده باشد این نیست .
‌پرسش...
پاسخ: نه آن تأویلش چرا, لذا همین ﴿إِمَامٍ مُبِینٍ﴾ امام و پیغمبراند این ﴿کِتابٍ مُبینٍ﴾ آنها هستند به آنها گفتیم لذا همه آن چیزها را آنها از خود قرآن می‌دانند لذا فرمود هرچه ما به شما گفتیم از ما سؤال کنید که کجای قرآن بیان شده تا ما تبیین کنیم برای شما آنها ﴿کِتابٍ مُبینٍ﴾‌اند ﴿إِمَامٍ مُبِینٍ﴾‌اند به آنها فهمانده فرموده.
‌پرسش...
پاسخ: چرا تأویلش که درباره ﴿مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَیْکَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ﴾ ناظر به تأویل نیست که ناظر به همین تنزیل است لذا روایاتی آمده است که ﴿کِتابٍ مُبینٍ﴾ منظور ﴿إِمَامٍ مُبِینٍ﴾ است خود انسان کامل ﴿کِتابٍ مُبینٍ﴾ است اینکه فرمود: ﴿ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْ‏ءٍ﴾ یا این آیه که ﴿لا یابِسٍ إِلاّ فی کِتابٍ مُبینٍ﴾ «ای فی امام مبین»
‌پرسش...
پاسخ: بالأخره آنها در همین محدوده همین منطقه بودند قابل تبیین بود.
‌پرسش...
پاسخ: چرا؟ خصوصیات قومی خصوصیاتی که الآن مردمی که در خاور دور یا باختر دور به سرمی‌برند آنها اگر می‌فهمیدند به اینکه نیاکانشان با چه انبیایی رو به رو بودند چه کاری کردند به چه هلاکتی مبتلا شدند خیلی اثر می‌کند دیگر این از دیر زمان گفتند ملتی که قومیت خود را نداند آثار گذشتگان خود را نداند مثل لقطه است لذا سعی می‌کنند که گذشتگانشان را نیاکانشان را آثار قبلی‌شان را حفظ بکنند که بدانند بی‌بوته نیستند لقیط نیستند خلاصه خب اگر مردم چین و مردم آمریکا می‌دانستند که گذشتگانشان چه کردند به چه روز سیاهی مبتلا می‌شدند مثل مردم همین خاور میانه متعظ‌تر می‌شدند دیگر
‌پرسش...
پاسخ: بله؟ الآن اصل حجیتش اثبات می‌شود تحدّی او همچنان هست همان طور که قبلاً بود اصل تحدّی برای صدر و ساقهٴ بشریت یکسان است اخبارات غیبی او این‌چنین است براهینی که اقامه می‌کند این‌چنین است مشترکات که فراوان است اما مختصات مقدور نبود غرض آن که آن مطلب اول «حق لا ریب فیه» دوم «حق لا ریب فیه» سوم که اگر کسی ادعا کند همهٴ آنچه که در سنت, سیرت, حقوق, اخلاق, فقه مؤثر است برای همه انبیا اتفاق افتاده در ظاهر قرآن است که بشود با او همین طور از راه بحثهای عادی و استنباطهای عادی کنار آمد این‌چنین نیست این با خود قرآن مخالف است خب اما روایاتی که در ذیل این آیهٴ محلّ بحث آمده است که ﴿لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاّ فی کِتابٍ مُبینٍ﴾ گفتند ای «فی امام مبین» این حق است خب انسان کامل به جایی می‌رسد که به کتاب الهی کتاب مکنون و مسطور دسترسی دارد در سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» فرمود این قرآن که شما در خدمت او هستید کتاب خداست چه اینکه در آیات فراوانی هم دارد که این قرآن کتاب است ﴿الم ٭ ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ﴾ آیهٴ ٧٧ به بعد سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» فرمود این قرآنی که شما در خدمت او هستید کتاب الله است این یک مطلب این «کتاب الله فی کتاب» آخر است این مطلب دیگر آن کتاب دیگر مکنون و مسطور و محجوب است این مطلب سوم کسی بخواهد به این کتاب مشهود دست بزند باید طهارت حدثی داشته باشد, طهارت از حدث داشته باشد یا وضو یا غسل بخواهد به آن کتاب محجوب, مکنون, مسطور دست بزند باید طهارت روح داشته باشد ﴿إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَریمٌ ٭ فی کِتابٍ مَکْنُونٍ ٭ لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ﴾ این ضمیر ﴿یَمَسُّهُ﴾ ضمیر مفعول اگر به قرآن برگردد حکم فقهی از او استنباط می‌شود یعنی قرآن را کسی دست نمی‌زند آیات قرآن را کسی نمی‌تواند دست بزند کسی نمی‌تواند ببوسد مگر در حالت طهارت یک انسانی که طاهر نیست وضو ندارد او حق بوسیدن آیات قرآن را هم ندارد این در صورتی که ضمیر مفعول به قرآن برگردد و اما اگر ضمیر مفعول به کتاب مکنون برگردد لا یمسّ این کتاب مکنون را که آن کتاب مکنون باطن این قرآن است این قرآن در آن کتاب است ﴿إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ﴾ این مُطَهَّرُونَ همانهایی هستند که در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» به عنوان آیه تطهیر اهل بیت(علیه الصّلاة و علیه السّلام ) آنها را معرفی کرده که ﴿إِنَّما یُریدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیرًا﴾ خب آنها مطهراند دسترسی به کتاب مکنون دارند این کتاب مکنون باطن قرآن است یعنی این حقیقت قرآن در یک کتاب مسطور است که آن کتاب مسطور را جز مطهر کسی دسترسی ندارد تازه این دون مَفاتیح غیب است برای اینکه در مرحله مَفاتیح غیب که فرمود: ﴿وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلاّ هُوَ﴾ حتی مطهّرون را هم استثنا نکرده اما اینجا در دسترسی به کتاب مکنون مُطَهَّرُونَ را استثنا کرده خب بنابراین همان طوری که برای دسترسی به قرآن ظاهری یک طهارتی لازم است درک معارفش هم یک طهارتی لازم است اگر کسی بخواهد معنای قرآن را بفهمد با روح پلید ممکن نیست این خود را به زحمت نیندازد این نظیر کتابهای دیگر نیست هیچ ممکن نیست کسی معنای قرآن را بفهمد با روح آلوده هیچ ممکن نیست چون معنای قرآن در حقیقت مکنون است همان طوری که شرعاً جایز نیست کسی دست به آیات قرآن بزند یا حتی آیه قرآن را ببوسد مگر با وضو ولی ممکن است کسی معصیت بکند بی‌وضو دست به قرآن بزند اما آن ﴿لا یَمَسُّهُ﴾ که تقریباً وقتی به ضمیر مکنون به کتاب مکنون برگردد جمله, جمله خبریه است دیگر انشائیه نیست خبریه واقعی است نه خبریه‌ای است که القیت به «داع الانشاء» این معنایش این نیست که ممکن است کسی معصیت بکند پای درس تفسیر بنشیند با روح آلوده با قرآن آشنا بشود این دارد خبر می‌دهد می‌گوید ممکن نیست با روح آلوده نمی‌شود خدمت قرآن رفت این هیچ ممکن نیست ﴿لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ﴾ اگر ضمیر به قرآن برگردد یک جملهٴ خبریه است که القیت به «داع الانشاء» حکم فقهی از او استنباط می‌شود ولی اگر ضمیر به کتاب مکنون برگردد جمله خبریه پیام خاص خود را دارد اخبار الهی است که هیچ کسی با طهارت روح نباشد نمی‌تواند به خدمت قرآن برود خب چه اینکه در کتاب اعمال هم گاهی کتاب در کتاب است ﴿انَّ کِتابَ اْلأَبْرارِ لَفی عِلِّیِّینَ ٭ وَمَا أَدْرَاکَ مَا عِلِّیُونَ ٭ کِتابٌ مَرْقُومٌ ٭ یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ﴾ که این در بحث کتاب اعمال است که فعلاً خارج از بحث است اعمال ابرار در علّیین است که این کتاب ابرار است کتاب ابرار در علّیین است علّیین یک کتابی است که مقربّون شاهد او هستند ﴿انَّ کِتابَ اْلأَبْرارِ لَفی عِلِّیِّینَ ٭ وَ ما أَدْراکَ ما عِلِّیُّونَ ٭ کِتابٌ مَرْقُومٌ ٭ یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ﴾ این می‌شود کتاب در کتاب چه اینکه ﴿إِنَّ کِتابَ الفُجّارِ لَفی سِجِّینٍ ٭ وَ ما أَدْراکَ ما سِجِّینٌ﴾ کتاب کذا و کذا بعد ﴿وَیْلٌ﴾ شاید این ویل همان باشد که ظرف آن کتاب است ﴿وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبینَ﴾ خب پس از سوی فجّار درکات است از سوی ابرار درجات در بحث نامهٴ اعمال کتابی در کتاب است که آن فعلاً خارج از بحث است اما در کتب تکوینی که ناظر به تبیین علوم الهی است آن هم کتاب در کتاب است همان طوری که قرآن کتاب علمی حق تعالی است منتها در مقام تشریع و فعل و این کتاب علمی در کتاب مکنون است که آن هم در مقام تکوین است و خارج از ذات و آن هم مادون امّ الکتاب است و مادون آن خزائن غیبی است برای درجات علمی ذات اقدس الهی مراتب دیگری هم می‌توان فرض کرد خب پس اگر این کتاب مبین که فرمود: ﴿لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاّ فی کِتابٍ مُبینٍ﴾ منظور انسان کامل باشد این هم برهان عقلی حمایت می‌کند هم راه‌هایی که اهل معرفت رفتند تأیید می‌کند هم ظواهر نقلی که انسان کامل مثلاً الیوم وجود مبارک حضرت ولی عصر‌(ارواحنا فداه) هیچ رطب و یابسی نیست مگر اینکه به اذن الله می‌داند این حق است و چون مطهّر است دسترسی به کتاب مکنون دارد و مانند آن و اگر در سورهٴ مبارکهٴ «جن» ذات اقدس الهی علم غیب را منحصر به خود کرد فرمود: ﴿عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ‌عَلی غَیْبِهِ أَحَدًا﴾ آنجا فرمود: ﴿إِلاّ مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُولٍ﴾ نصوص فراوانی هم هست که اهل بیت‌(سلام الله علیه) فرمودند که ما هم جزء مرتضی‌ها هستند همان طوری که پیغمبر مرتضی است ما هم مرتضی هستیم(علیهم الصّلاة و علیهم السّلام) اینها را هم عقل تأیید می‌کند هم نقل تأیید می‌کند و هم ظاهر قرآن تأیید می‌کند هم ظاهر روایات.
‌پرسش...
پاسخ: البته آن جزء مطلب اول یا دوم است دیگر یعنی هیچ رطب و یابسی نیست مگر اینکه در حقیقت قرآن است «بماله امّ الکتاب» این «حق لاَ رَیْبَ فِیهِ» و هیچ رطب و یابسی نیست مگر اینکه در حقیقت قرآن است «بما انه کتاب مبین» که ﴿احْصَیْناهُ فی إِمامٍ مُبینٍ﴾ «کتاب» یعنی امام مبین این هم «حق لاَ رَیْبَ فِیهِ» آن دو فصل سخنی نیست فصل سوم محلّ بحث است که آیا همهٴ آنچه که مربوط به سنت و سیرت انبیاست که در مسائل حقوقی و فقهی و اخلاقی نقش دارد در ظاهر قرآن است همان طوری که مسائل دیگر را دیگران استنباط می‌کنند بشر عادی بتواند اثبات کند این نیست نه برای اینکه «عدم الوجدان یدل علی عدم الوجود» برای اینکه خود قرآن فرمود ما نگفتیم خب اینکه صد و بیست و چند هزار حالا فرمود صد هزار حالا فرمود ده هزار حالا فرمود یک هزار میفرمود صد نفر این همه انبیا که آمدند بالأخره پیام خاص داشتند این‌چنین نیست که همه مکررات باشد و هیچ حرف تازه‌ای نداشته باشند همین حرفی که 25 ‌نفر آوردند آنها هم قصّه‌ای داشتند جنگی داشتند خونریزی داشتند چطور ممکن بود در خاور دور و نزدیک انبیای فراوانی آمده باشند و قصّهٴ آنها آموزنده نباشد؟ قرآن بالقول الاجمال گفت: ﴿‌وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیِّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثیرٌ﴾ این ﴿کَأَیِّنْ﴾ که نشانهٴ کثرت است این انبیایی که در قرآن کریم که اینها نقل کرده که قصّه جنگ از اینها نیست خیلی کم است جنگ داود را نقل کرده اما جنگی برای ایوب نقل نکرده جنگی برای شعیب نقل نکرد مبارزاتی برای‌ حذقیل و یسع و ذی الکفل و اینها نقل نکرده خب فرمود: ﴿وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیِّ﴾ چقدر انبیا بودند که جنگیدند ﴿وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیِّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثیرٌ﴾ یا ﴿یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقِّ﴾ این جمع محلی با الف و لام ناظر به کدامیک از انبیاست؟ چند تا انبیا بودند که قصّه مقتول بودنشان در قرآن کریم آمده یا به ﴿قَتْلَهُمُ اْلأَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقِّ﴾ این ﴿اْلأَنْبِیاءَ﴾ یک آیه ﴿النَّبِیِّینَ﴾ آیه دیگر که همه اینها به شربت شهادت دنیا را ترک کردند قصّه‌شان کو در قرآن؟ خب به طور اجمال بیان فرمود, فرمود ما چیزی را می‌توانیم بازگو کنیم که به شما بتوانیم بگوییم قصه‌اش را بروید ببینید اما بگوییم در خاور دور باختر دور جنگی بود فلان پیغمبری بود که برای شما ـ معاذ الله ـ در حد یک اسطوره و افسانه است لذا آنها را نگفتیم ما .
پرسش...
پاسخ: نه چون برای همیشه است خطوط کلی را هم گفته لازم نیست برای آنها خطوط جزئی را گفته باشد که الیوم هم اگر آنها به این قرآن مراجعه کنند خطوط کلی انسانیت و هدایت را می‌یابند خب
پرسش...
پاسخ: بله
پرسش...
پاسخ: اینها کاملاً رفت و آمد تجاری و غیر تجاری داشتند دیگر در این خاور میانه‌
‌پرسش...
پاسخ: آسمانها که خبر انبیا نیست این برهان عقلی اقامه کرده است.
‌پرسش...
پاسخ: نه آنکه اگر آسمان بین عرب و عجم خاور دور فرق نمی‌کند که اینکه رفتن نمی‌خواهد که فکر می‌طلبد این فکر ولو انسان در هر منطقه‌ای که باشد قدرت تفکر دارد بعد هم فرمود: ﴿فَلا أُقْسِمُ بِما تُبْصِرُونَ ٭ وَ ما لا تُبْصِرُونَ﴾ خیلی چیزهاست که در کهکشانهاست که هنوز شما نه با چشم مسلح می‌بینید نه با چشم غیر‌مسلح که بعدها روزانه دارد کشف می‌شود خب بَنابراین یک مرحله علمی هست که آن مرحله عین خارجی است آن خارج از بحث است که اوامر امتحانی به او برمی‌گردد از آنجا که بگذریم به نشئهٴ ثبات نزدیک‌تر می‌شویم یک لوح محو و اثبات است که او هم در دسترس تغییر است از آنجا که بگذریم می‌شود ﴿لَوْحٍ مَحْفُوظٍ﴾ ﴿کِتابٍ مُبینٍ﴾ تا به ﴿أُمُّ الْکِتَابِ﴾ همه اینها علم خارج از ذات است تا برسیم به علمی که عین ذات اقدس الهی است که «لا یحیط به احد» نه لفضی می‌تواند از او حکایت کند نه قلم و رقمی آن خارج از بحث است خب اینکه فرمود هیچ چیزی در عالم نیست مگر اینکه در کتاب مبین هست یعنی غیر از این موجود خارجی قبلاً همین موجود خارجی به یک وضعی در یک کتابی تثبیت شده است که تحقّق خارجی او به منزله اجرای همان دستورهاست در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» می‌فرماید: ﴿ما أَصابَ مِنْ مُصیبَةٍ فِی اْلأَرْضِ وَ لا فی أَنْفُسِکُمْ إِلاّ فی کِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها﴾ هیچ حادثهٴ تلخ یا شیرینی رخ نمی‌دهد مگر اینکه ما قبلاً این را بیان کردیم قبلاً در آن کتاب مبین بازگو کردیم قبل از اینکه ما بارئ بشویم عالم و کاتب بودیم چون خدا هم خالق است هم مصوّر است هم بارئ در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» آیهٴ ٢٢ فرمود: ﴿ما أَصابَ مِنْ مُصیبَةٍ فِی اْلأَرْضِ وَ لا فی أَنْفُسِکُمْ إِلاّ فی کِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها﴾ قبل از اینکه ما این رخداد را به مرحله برئه دربیاوریم به مرحلهٴ خلقه دربیاوریم, تقدیر کنیم, تصویر کنیم, ترسیم کنیم در کتاب بود چرا این کار را کردیم تا بدانید ﴿لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلی ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ﴾ و مانند آن که همه چیز حساب شده است این یک مرحله از علم ذات اقدس الهی است در سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» آیهٴ یازدهم باز از علم ذات اقدس الهی که در ﴿کِتابٍ مُبینٍ﴾ تثبیت شده است بازگو کرد آیهٴ یازده سورهٴ «فاطر» این است ﴿وَ اللّهُ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ جَعَلَکُمْ أَزْواجًا وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثی وَ لا تَضَعُ إِلاّ بِعِلْمِهِ وَ ما یُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَ لا یُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلاّ فی کِتابٍ﴾ که همه اینها قبلاً تثبیت شده است و مبادا کسی توهّم بیجایی جبر بکند که حالا که قبلاً نوشته است پس اختیار در کار نیست ذات اقدس الهی همهٴ امور را با مبادی‌اش نوشته است یعنی خدا می‌داند که زید در عین حال که می‌تواند راه فلاح و تبهکاری و تیرگی را برود در عین حال که مختار است با حسن اختیار خود راه حسنه را طی می‌کند چون این‌چنین است آنجا می‌نگارد که زید با حُسن انتخاب خود راه صلاح را طی می‌کند عمر طولانی می‌برد و عَمر با اینکه می‌تواند راه صلاح را طی کند با سوء اختیار خود راه تباهی را طی می‌کند و با عمر کوتاه زندگی می‌کند ﴿لا یُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلاّ فی کِتابٍ﴾ این‌چنین نیست که چون خدا می‌داند پس ما مجبوریم بلکه چون ما با مبادی اختیاریه کاری را انجام می‌دهیم هر کاری را که ما با مبادی انجام می‌دهیم حق ز ازل می‌دانست و آنجا می‌نگارد نه او چون می‌نگارد ما باید برابر او انجام بدهیم بلکه چون می‌داند ما با حُسن اختیار یا سوء اختیار چه خواهیم کرد او همان را می‌نگارد در سورهٴ مبارکهٴ «سبأ » که قبل از «فاطر» است آنجا هم باز از نقش علوم در کتاب الهی سخن به میان آمده آیهٴ سوم سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» این است ﴿عالِمِ الْغَیْبِ لا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی اْلأَرْضِ وَ لا أَصْغَرُ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْبَرُ إِلاّ فی کِتابٍ مُبینٍ﴾ حالا اگر این کتاب مبین به انسان کامل یعنی امام مبین تعبیر بشود چنین که طبق روایاتی که در تفسیر شریف برهان آمده این هیچ محذور عقلی ندارد گذشته از اینکه ادلّه نقلی هم این را تأیید می‌کند حالا سایر آیاتی که مربوط به این کتاب مبین است در نوبت دیگر.
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 38:24

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی