- 783
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 51 سوره انعام
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 51 سوره انعام"
- در بخش حکمت عملی و موعظه حسنه جا برای تبشیر و انذار هست
- تبشیر و انذار وصف همهٴ انبیاست
- برای اکثری مردم دفع مفسده اولای از جلب منفعت است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ أَنْذِرْ بِهِ الَّذینَ یَخافُونَ أَنْ یُحْشَرُوا إِلی رَبِّهِمْ لَیْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِیُّ وَ لا شَفیعٌ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ ﴿51﴾
یعنی به وسیله وحی و حقیقت قرآن کسانی را انذار بکن که از قیامت هراسناکاند در حالی که هیچ ولی و شفیعانی ندارند و این انذار برای آن است که آنها تقوا پیشه کنند این کریمه چند فصل را به همراه دارد اول مسئلهٴ انذار است انذار به حکمت عملی و موعظه برمیگردد ذات اقدس الهی به رسول [خود](صلّی الله علیه و آله و سلّم) دستور داد که مردم را از چند راه به خدا دعوت بکن یکی راه برهان و حکمت نظری و استدلال و امثال ذلک است که فرمود: ﴿ادْعُ إِلی سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَة﴾ در این بخش موعظه از قبیل تبشیر و انذار و مانند آن راه ندارد و اگر تبشیر و انذار در بحثهای حکمت نظری به دنباله برهان ذکر شد به عنوان تأیید مسئله است گاهی دعوت مستقیماً بر معیار موعظه حسنه است که ﴿ادْعُ إِلی سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ﴾ در بخش حکمت عملی و موعظه حسنه جا برای تبشیر و انذار هست پس تبشیر و انذار کاری به برهان ندارد کاری به بخش حکمت عملی دارد که موعظه گاهی به صورت تبشیر است گاهی انذار این مطلب اول.
مطلب دوم آن است که این موعظه به صورت تبشیر یا انذار وظیفهٴ همه انبیای الهی(علیهم الصلاة و علیهم السلام) است که فرمود: ﴿رُسُلاً مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ﴾ برای اینکه انسان گرایشهایی دارد و گریزهایی دارد برای تنبه و بیدار کردن آن گرایش و گریز که از چه بگریزد و به چه گرایش داشته باشد مسئله دوزخ و بهشت مطرح است.
مطلب سوم آن است که گرچه تبشیر و انذار وصف همهٴ انبیاست گرچه رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم به عنوان بشیراً و نذیراً مبعوث شده است لکن اکثری مردم به وسیله انذار و ترس متنبه میشوند برای اکثری مردم دفع مفسده اولای از جلب منفعت است لذا آن همه فضایلی که برای نماز شب هست میبینید نماز شب خوان بسیار کم است و اما نماز صبح چون اگر کسی نخواند جهنم است خب نماز صبحخوان زیاد است اکثری گرفتار خوف از نارند.
مطلب بعدی آن است که چون اکثری گرفتار خوف از ناراند لذا در عین حال که ذات اقدس الهی رسولش را به عنوان بشیر، نذیر معرفی کرد ﴿یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنّا أَرْسَلْناکَ شاهِدًا وَ مُبَشِّرًا وَ نَذیرًا ٭ وَدَاعِیاً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجاً مُّنِیراً﴾ و مانند آن با اینکه بشیر نذیر و مبشر و منذر معرفی شده است اما در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید هیچ جا قرآن کریم پیامبر را به صورت حصر به عنوان مبشر معرفی نکرد نفرمود «انما انت مبشر» به خود پیغمبر هم نفرمود که بگو «انما انا مبشر» و اما مسئلهٴ انذار گاهی به عنوان متکلم وحده گاهی به عنوان خطاب حصر شده است هم«إِنَّما أَنَت مُنْذِرٌ» آمده است هم ﴿قُلْ إِنَّما أَنَا مُنْذِرٌ﴾ آمده است که ذات اقدس الهی گاهی به صورت متکلم وحده گاهی به صورت خطاب سمت رسمی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را در انذار حصر میکند این یک حصر اضافی است نه نفسی اگر حصر نفسی نیست و حصر نسبی است سرّش همان است که اکثری مردم به وسیله انذار متنبه میشوند «إِنَّما أَنَت مُنْذِرٌ» ﴿قُلْ إِنَّما أَنَا مُنْذِرٌ﴾ و مانند آن.
مطلب بعدی آن است که این انذار در جایی که احتمال تاثیر بدهد عدهای که روی پندار باطل میگویند ﴿إِنْ هِیَ إِلاّ حَیاتُنَا الدُّنْیا﴾ و هرگز به مسئله قیامت اعتقادی ندارند و پندار باطلشان این است که هرگز قیامتی نیست درباره چنین گروهی ﴿مَعْذِرَةً إِلی رَبِّکُم﴾ به عنوان اقامهٴ حجت آن حکمت نظری هست و گاهی هم حکمت عملی ولی انذار درباره اینها سودی ندارد فرمود: ﴿سَواءٌ عَلَیْهِمْ ءَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ﴾ چه در سورهٴ مبارکهٴ «یس» چه در موارد دیگر فرمود انذار درباره اینها سودی ندارد تو انذار بکن ولی سودی ندارد این ﴿مَعْذِرَةً إِلی رَبِّکُم﴾ است خب پس انذار در جایی سودمند است که کسی احتمال آن ضرر را بدهد کسی که روی جهل مرکب میگوید که ﴿وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثینَ﴾ چنین کسی احتمال ضرر نمیدهد به خیال باطل خود لذا با اینکه پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اولین رسالت و مأموریتش انذار بود فرمود: ﴿قُمْ فَأَنذِرْ﴾ نفرمود: «قم انذر» و «بشر» یا «قم فبشر» نه تبشیر به تنهایی آمده نه تبشیر و انذار با هم آمده ﴿قُمْ فَأَنذِرْ﴾ هدف روحانیت هم که ذکر میکند که ﴿لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ﴾ است با اینکه علما و روحانیون خواه در گفتارشان خواه در نوشتارشان هم مبشراند و هم منذر اما آنچه که در اکثری مردم اثر میگذارد همین انذار است لذا همان طوری که به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿قُمْ فَأَنذِرْ﴾ به جانشینان و علمای الهی هم فرمود ﴿لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ﴾ با اینکه اینها هم مبشراند و هم منذر ولی بالأخره انذار در جایی اثر میگذارد که شنونده احتمال قیامت را بدهد لذا در این آیهٴ محلّ بحث فرمود: ﴿وَ أَنْذِرْ بِهِ الَّذینَ یَخافُونَ أَنْ یُحْشَرُوا إِلی رَبِّهِم﴾ این ﴿یَخافُونَ﴾ به معنای «یوقنون» نیست به معنای «یظنون» نیست همین خوف است و خوف با احتمال عقلایی هم منقدح است همین که انسان بترسد ولو در اثر احتمال چون خوف گاهی منشأ [آن] یقین است و گاهی منشأ [آن] طمأنینه گاهی منشاٴ [آن] احتمال، فرمود همین که اینها میترسند از قیامت ولو منشأ خوف احتمال باشد اینها را با وحی بترسان ﴿وَ أَنْذِرْ بِهِ الَّذینَ یَخافُونَ أَنْ یُحْشَرُوا﴾ گرچه این انذار برای همه جهانیان است فرمود: ﴿تَبارَکَ الَّذی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلی عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعالَمینَ نَذیرًا﴾ چه موحد، چه ملحد، چه مسلمان چه اهل کتاب و کتابی «نذیر للعالمین» است در طایفهٴ دیگری از آیات مستقیماً جریان مشرکین و وثنیین را مطرح کرد فرمود انذار بکن کسانی که ﴿وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَدًا﴾ اما ثمرهٴ انذار در جایی ظاهر میشود که طرف احتمال اثر را احتمال قیامت را بدهد خب پس برای یک عده ﴿مَعْذِرَةً إِلی رَبِّکُم﴾ هست برای عدهای ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾ است و مانند آن ولی انذار در جایی اثر میکند که بالاخره انسان احتمال قیامت را بدهد وگرنه در موارد دیگر انذار بیاثر است نه اینکه انذار ساقط باشد لذا در عین حال که در سورهٴ «یس» و در سایر آیات و سُوَر دیگر فرمود چه انذار بکنید و چه انذار نکنید در آنها اثر نمیکند ﴿سَواءٌ عَلَیْهِمْ ءَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ﴾ مع ذلک [همچنین] فرمود: ﴿وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْمًا لُدًّا﴾ آنها که ﴿لُدًّا﴾ که «لد» جمع «الد» است جزء ﴿أَلَدُّ الْخِصَامِ﴾ اند لجوجاند عنوداند آنها را انذار کن خب با اینکه در اینها اثر نمیکند بنابراین از جمعبندی این چند طایفه از آیات چند نکته به دست میآید یکی اینکه حکمت نظری غیر از حکمت عملی است و مسئله تبشیر و انذار کاری به برهان ندارد منتها برای اینکه علم با عمل هماهنگ بشود در بسیاری از آیات که برهان اقامه شد کنارش تبشیر و انذار هست وگرنه آنجا که جای برهان و استدلال است جای موعظه مطرح نیست.
مطلب دوم آن است که این تبشیر و انذار که جزء زیرمجموعه حکمت عملی و موعظه است این هر دو وصف وصف انبیاست سوم اینکه چطور به صورت حصر انذار ذکر شده است تبشیر ذکر نشده است برای اینکه اکثری مردم ترس از ضرر و دفع از ضرر برای آنها اولای از جلب منفعت است.
مطلب چهارم این است که انذار وقتی سودمند است که طرف احتمال بدهد اگر احتمال ندهد انذار سودمند نیست.
مطلب پنجم آن است که ولو انذار سودمند نباشد اما بر اساس ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾ باید نسبت به کافران هم انذار بشود تا اینکه اینها نگویند اگر موعظه میکردید شاید ما متّعظ میشدیم.
مطلب بعدی آن است که در قرآن کریم فرمود تو کسانی را انذار کن که مؤمناند یعنی انذار تو در مؤمنین اثر میگذارد نه اینکه تو فقط سِمتت انذار مؤمنین است ﴿إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ مَنْ یَخْشاها﴾ این ﴿إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ مَنْ یَخْشاها﴾ معنایش این نیست که یک حکم دستوری باشد یعنی تو فقط وصفت این است که کسانی که از قیامت میترسند آنها را انذار میکنی نه ﴿وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْمًا لُدًّا﴾ لدودها را هم انذار میکنی و باید هم بکنی اما انذار تو در مؤمنین اثر میگذارد و چون مؤمنین از قیامت میترسند دست به گناه دراز نمیکنند چون دست به گناه دراز نمیکنند تبشیرهای تو برای آنهاست لذا فرمود: ﴿لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقینَ وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْمًا لُدًّا﴾ خب یکجا میفرماید انذار برای مؤمنین است یکجا بصورت حصر میفرماید تبشیر برای مؤمنین است آنجا که میفرماید انذار برای مؤمنین است برای اینکه در مؤمن اثر میکند چون در مؤمن اثر میکند دستش به گناه دراز نمیشود پس آن مژدههایی که تو میدهی برای اینهاست پس در بخشی از آیات نظیر آیهای که در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» هست میفرماید تبشیر تو برای مؤمنین است در حالیکه فرمود انذار تو برای مؤمنین است این معنایش آن است که آنجایی که تو از قیامت میترسانی مؤمناند که متعذاند و انذار تو در آنها اثر میگذارد چون در آنها اثر میگذارد گناه نمیکنند چون گناه نکردند همه مژدهها برای آنهاست لذا فرمود بشارتهای تو فقط برای مؤمنین است در حالیکه بشارتهایش هم عام است همان طوری که انذارش عام است.
پرسش...
پاسخ: بشارت برای منذرین است یا برای متقین؟
پرسش...
پاسخ: بله دیگر همین که محصول آیهٴ سورهٴ «مریم» همین است خب بنابراین اصل آیهٴ محلّ بحث این است که فرمود: ﴿وَ أَنْذِرْ بِهِ﴾ یعنی مردم بدانند که با وحی انذار میکنی نه از خودت ﴿وَ أَنْذِرْ بِهِ﴾ قبلاً هم مسئله وحی مطرح بود چون آیه قبل این است که ﴿إِنْ أَتَّبِعُ إِلاّ ما یُوحی إِلَیَّ﴾ من جز از وحی از چیزی پیروی نمیکنم بعد فرمود: ﴿وَ أَنْذِرْ بِهِ﴾ به این وحی چه گروهی را؟ ﴿الَّذینَ یَخافُونَ أَنْ یُحْشَرُوا إِلی رَبِّهِمْ﴾ خب پس این با آن عموماتی که دارد «نذیرا للعالمین» یا برخی از عموماتی که در همین سورهٴ مبارکهٴ «انعام» قبلاً گذشت نظیر آیهٴ 19 همین سوره «انعام» که قبلاً بحث شد که فرمود: ﴿أُوحِیَ إِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ ِلأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ﴾ به هر که رسیده است چه اینکه باز در همین سورهٴ مبارکهٴ «انعام» در آینده به خواست خدا خواهیم داشت که انذار را عمومی میداند مخصوص گروه خاص نیست همهٴ کسانی که مکلفاند انذار به آنها خواهد رسید آیهٴ 92 سورهٴ «انعام» این است که ﴿وَ هذا کِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَکٌ مُصَدِّقُ الَّذی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُری وَ مَنْ حَوْلَها﴾ چه مردم مکه چه کسانی که در اطراف مکه هستند خب آن آیاتی که در سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» هست ﴿لِلْعالَمینَ نَذیرًا﴾ خب جزء آیات عام است و اما طایفهای که دلالت میکند بر اینکه مشرکین را هم باید انذار بکنند این است که در آیهٴ چهار سورهٴ مبارکهٴ «کهف» فرمود ﴿وَ یُنْذِرَ الَّذینَ قالُوا اتَّخَذَ اللّهُ وَلَدًا﴾ خب مشرکین را هم باید انذار بکند پس اختصاص به مؤمنین ندارد یا اختصاص به موحدین ندارد منتها بهره را مؤمنین میبرند چه اینکه در آیهٴ 45 سورهٴ مبارکهٴ «نازعات» فرمود: ﴿إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ مَنْ یَخْشاها﴾ این ﴿إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ﴾ که حصر است یعنی انذار تو در اینها اثر میگذارد چون انذار تو در اینها اثر میگذارد اینها دست به گناه دراز نمیکنند آنگاه پایان سورهٴ مبارکهٴ «مریم» معنای خاص خود را پیدا میکند در آنجا فرمود آیهٴ 97 سورهٴ «مریم» که ﴿فَإِنَّما یَسَّرْناهُ بِلِسانِکَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقینَ وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْمًا لُدًّا﴾ آنها که لُدّاند جزء ﴿أَلَدُّ الْخِصَامِ﴾ اند لجوجند و حرف در آنها اثر نمیکند آنها را انذار کن یعنی آنچه را که تو انذار میکنی دامنگیر لدود میشود آنچه که تو تبشیر و بشارت میدهی بهرهٴ متقین خواهد شد ﴿لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقینَ وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْمًا لُدًّا﴾ با اینکه در سورهٴ «نازعات» فرمود: ﴿إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ مَنْ یَخْشاها﴾ چون مؤمنین از انذار تو بهره میبرند و گناه نمیکنند قهراً [ناگزیر] بشارتها برای آنهاست پس وقتی انسان از بشارت انبیا ترفیع میبندد که در رتبه سابقه از انذار آنها استفاده کرده باشد.
مطلب بعدی آن است که این انذار در آیهٴ محلّ بحث روی تناسب حکم و موضوع و وحدت سیاق مربوط به مسئلهٴ قیامت است ولی انذاری که در قرآن کریم هست هم شامل عذاب دنیا میشود هم شامل عذاب آخرت در بخشی از آیات جریان عذاب دنیا را هم بیان میکند مثلاً آیهٴ 58 سورهٴ «نمل» این است ﴿وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَرًا فَساءَ مَطَرُ الْمُنْذَرینَ﴾ ما قبلاً اینها را از عواقب طغیان و ستم ترساندیم اینها اعتنا نکردند گاهی ﴿سَخَّرَها عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیالٍ وَ ثَمانِیَةَ أَیّامٍ حُسُومًا﴾ گاهی ﴿فهَلْ تَرَى لَهُم مِن بَاقِیَةٍ﴾ گاهی ﴿فدَمَّرْناها تَدْمیرًا﴾ بعد فرمود: ﴿فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُنْذَرینَ﴾ معلوم میشود که انذار در قرآن کریم اختصاصی به عذاب قیامت ندارد از آیهٴ 58 سورهٴ «نمل» هم برمیآید که عدهای گرفتار عذاب الهی شدند و قبلاً انذار شده بودند ﴿وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَرًا فَساءَ مَطَرُ الْمُنْذَرینَ﴾ این ﴿مَطَرُ﴾ همان طوری که باران بارشگونه از قطراتی از بالا میآید اگر عذابهایی به صورت صاعقه، سنگ و مانند آن از بالا بیاید آن را هم میگویند «امطار» که فرمود: ﴿أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ﴾ یعنی «ارسلنا علیهم حجارة» که این هم باران گفته میشود خب آنها به عذاب الهی گرفتار شدند و قبلاً هم انذار شده بودند اما انذار محلّ بحث در آیهٴ سورهٴ «انعام» یعنی آیهٴ 51 به قرینه سیاق ناظر به قیامت است فرمود: ﴿وَ أَنْذِرْ بِهِ الَّذینَ یَخافُونَ أَنْ یُحْشَرُوا إِلی رَبِّهِمْ﴾ یعنی ﴿أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ﴾ در قرآن کریم هم منذر مشخص شد هم «ما به الانذار» مشخص شد هم «ما عنه الانذار» مشخص شد که انسان را از چه میترساند؟ از ﴿یَوْمَ الْحَسْرَةِ﴾ میترساند همه اینها مشخص شد فرمود تو منذری به وسیله وحی انذار میکنی مردم را از عذاب میترسانی ﴿أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ﴾ اینجا که فرمود: ﴿وَ أَنْذِرْ بِهِ الَّذینَ یَخافُونَ أَنْ یُحْشَرُوا إِلی رَبِّهِمْ﴾ یعنی به منزله اینکه که فرمود: ﴿أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ﴾ حالا ﴿حِکْمَةٌ بَالِغَةٌ فَمَا تُغْنِ النُّذُرُ﴾ برای بعضیها نذیرها و انذارها اثر نمیکند برای اینکه آنها باورشان این است که ﴿إِنْ هِیَ إِلاّ حَیاتُنَا الدُّنْیا﴾ لکن تو باید ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾ انذار بکنی خب پس یک بخشش مربوط به انذار است که منذر کیست؟ ما به الانذار چیست؟ ما عنه الانذار چیست؟ این فصل اول, فصل دوم این است که منذَر کیست؟ این مشخص شد عامهٴ عموم مردم منذراند و بهرهٴ انذار برای متقیان است خطر انذار برای ﴿أَلَدُّ الْخِصَامِ﴾ است این هم مشخص شد این فصل دوم بحث فصل سوم بحث این است که انذار در جایی اثر میکند که انسان احتمال عذاب بدهد ولو منشأش خوف عذاب داشته باشد ولو منشأش علم نباشد احتمال باشد.
فصل چهارم بحث این است که اگر انسان احتمال معاد میدهد ولو علم ندارد لکن میگوید اگر آن روز ما مبعوث شدیم کسانی هستند که مشکل ما را حل کنند اگر کسی احتمال معاد داد ولی روی این خیال که اگر آن روز ما محشورشدیم کسی هست که مشکل ما را حل کند باز هم انذار درباره او اثر نمیکند چون او به همان تکیهگاه خود متکی است لذا در فصل بعد فرمود: ﴿وَ أَنْذِرْ بِهِ الَّذینَ یَخافُونَ أَنْ یُحْشَرُوا إِلی رَبِّهِمْ لَیْسَ لَهُم﴾ این ﴿لَیْسَ لَهُم﴾ حال است ﴿لَیْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِیُّ وَ لا شَفیعٌ﴾ است یعنی قیامت هست هیچ پناهگاهی هم نیست این همان است که فرمود: ﴿وَ لَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدًا﴾ انسان کاری را که مشکلی را که بخواهد حل کند یا تمام مشکل او را دیگری حل میکند این معلوم میشود تحت ولایت دیگری است یا بخشی از مشکل را خود حل میکند تتمهای حل اشکال به عهده دیگری است این نصرت است، شفاعت است و مانند آن اگر خطر باشد نه خود انسان بتواند حل کند نه مشکلگشایی باشد که تمام کار او را به عهده بگیرد نه معین و ناصری باشد که بخشی از کارهای او را بگیرد خب عذاب قطعی است دیگر فرمود اصل معاد حق است ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ کسی که همه کارهای اینها را به عهده بگیرد بعنوان ولیّ که اینها بشود مولیّ علیه ﴿لَیْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِیُّ﴾ کسی که بخشی از کارهای اینها را به عهده بگیرد که بشود شفیع اینها ﴿لَیْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِیُّ وَ لا شَفیعٌ﴾ اگر نه ولیّ است که انسان مولیّ الیه او باشد و همهٴ کارها را به او بسپارد نه شفیعی دارد که بخشی از کارها را خود انسان انجام بدهد بقیه را و متمم را آن شفیع در چنین حالتی خطر قطعی است اگر کسی احتمال معاد میدهد اگر کسی از معاد میترسد در حالی که میداند بیولایت است و بیشفاعت اینها را انذار بکن ﴿وَ أَنْذِرْ بِهِ الَّذینَ یَخافُونَ أَنْ یُحْشَرُوا إِلی رَبِّهِمْ لَیْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِیُّ وَ لا شَفیعٌ﴾ خب در این حال یقیناً انسان متعظ میشود اما اینکه فرمود شفیعی نیست ولیای نیست و هیچ کسی را استثنا نکرده است این منافات ندارد خب هر مطلقی مقیدی دارد هر عامی خاصی دارد آیات دیگری که فرمود: ﴿مَنْ ذَا الَّذی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاّ بِإِذْنِه﴾ یا ﴿لا یَمْلِکُونَ الشَّفاعَةَ إِلاّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْدًا﴾ آن آیاتی که این مطلقات را به این عمومات را تخصیص میزند و تقیید میکنداین آیه را هم تقیید میزند اگر فرمود: ﴿لَیْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِیُّ وَ لا شَفیعٌ﴾ برای آن است که این مطلق است یا عام آنها مقیداند و مخصص جلوی اطلاق و عموم اینها را میگیرد گذشته از اینکه در فضای حجاز مشرکین روی این باور بودند که این اولیای اینها به زعم اینها این ارباب متفرق این بتها در شفاعت مستقلاند اینکه گفتند: ﴿ما نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللّهِ زُلْفی﴾ یعنی این سمت تقریب را به استقلال دارند ﴿هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللّهِ﴾ این شفاعت را بالاستقلال دارند لذا قرآن برهان مطالبه میکند میفرماید یا دلیل عقلی بیاورید که اینها مقرباند و شفیع یا دلیل نقلی یا برهان عقلی اقامه کنید که این اصنام و اوثان مقرباند و شفیع یا دلیل نقلی «ما لکم من سلطان» خب در چنین فضایی که مشرکین میپنداشتند این بتها بالاستقلال مقرباند بالاستقلال شفیعاند آیهٴ مبارک شفاعت را برمیدارد یعنی شفاعت مستقله برای هیچ کس نیست ولایت را برمیدارد یعنی ولایت مستقله برای هیچ کس نیست پس اگر کسی نظیر صاحب المنار و مانند آن بپرسد یا بپندارد که این آیه دلالت نفی بر شفاعت میکند این دو تا پاسخ دارد یکی اینکه اینها بر فرض دلالت بکنند عاماند و مطلقاند و آن نصوص قرآنی مقید است و مخصص است و آن آیاتی دیگر که شفاعت را به اذن خدا ثابت میکند مخصص و مقید این عموم و اطلاقات است پاسخ دیگر این است که اصلاً اینها عموم ندارند البته نظم منطقی آن است که اولاً این چنین گفته بشود که این آیات عموم ندارد تا شما به عمومیات اطلاقیات تمسک بکنید ثانیاً بر فرضی که عموم و اطلاق داشته باشد مقیداتش آیات دیگر است برای اینکه این آیات در فضای شرک حجاز آمده است چون آنها برای غیر خدا ولایت مستقل و شفاعت مستقل قائل بودند آنها که میگفتند ﴿هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللّهِ﴾ که نمیگفتند در وحی آسمانی خدا به اینها اذن داده است اینها که منکر وحی بودند منکر رسالت بودند برهان عقلی هم که نداشتند پس اینکه میگفتند: ﴿هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا﴾ یعنی بالاستقلال اینکه میگفتند: ﴿ما نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللّهِ زُلْفی﴾ یعنی بالاستقلال آنگاه خدا این ولایت و شفاعت مستقل را دارد نفی میکند هذا اولاً و ثانیاً اگر هم این آیه اطلاق یا عموم داشته باشد به وسیله تخصیص و تقیید آیات دیگر از عموم و اطلاق آن صرف نظر میشود آیات فراوانی است که شفاعت را برای غیر ذات اقدس الهی به اذن خدا اثبات میکند.
پرسش...
پاسخ: مورد مخصص نیست ولی مانع انعقاد ظهور است اینکه گفتند قدر متیقن در مقام تخاطب این است اصلاً نمیگذارد ظهور منعقد بشود برای اینکه مخاطب کسی است که ﴿قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَدًا﴾ خب اگر ﴿وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَدًا﴾ چنین فکری میگوید که اینها بالاستقلال شفیع هستند در چنین فضای وحی، میفرماید که غیر از خدا کسی شفیع نیست خب این ادب محاوره اقتضا میکند آنچه را که مخاطب ادعا میکرد متکلم همان را نفی کند وثنی چه میگفت؟ میگفت که ﴿هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللّهِ﴾ یعنی شفاعت اینها به اذان الله است؟ یا شفاعت مستقل را ادعا داشتند؟ آنها که به وحی معتقد نبودند پس وثنی قائل به شفاعت مستقله بود در چنین فضایی میفرماید غیر از خدا کسی شفیع نیست یعنی شفاعت مستقله ثانیاً بر فرض آیه ظهور داشته باشد در عموم یا اطلاق به وسیله آیات دیگری که ﴿مَنْ ذَا الَّذی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاّ بِإِذْنِه﴾ یا ﴿لا یَمْلِکُونَ الشَّفاعَةَ إِلاّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْدًا﴾ یا ﴿فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِینَ﴾ میفهمیم شافعینی هست گذشته از نصوص فراوانی که در کنار آیات قرآن کریم هست آنها هم دلالت میکند بر اثبات شفاعت برای اولیای الهی خب ﴿وَ أَنْذِرْ بِهِ الَّذینَ یَخافُونَ أَنْ یُحْشَرُوا إِلی رَبِّهِمْ لَیْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِیُّ وَ لا شَفیعٌ﴾ چرا؟ ﴿لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ﴾ پس این انذار برای آن است که اینها تقوا پیشه کنند آنگاه این انذار باعث میشود که آن برهانی که اقامه کردی اثر میگذارد معمولاً در رشتههای مختلف میبینید حکمت نظری از عملی جداست ولی قرآن کریم در عین حالی که برهان اقامه میکند در عین حالی که موعظه دارد اینها را به هم مرتبط میکند تا محصول تفسیر یک علم خشک نباشد که انسان تنها چیز یاد بگیرد علوم دیگر درسهای دیگر این است که انسان چیز یاد میگیرد چه علوم عقلی چه علوم نقلی اما خاصیت تفسیر این است که چیزی را یاد میگیرد یک چیزی را پند در او اثر میگذارد چون موعظه هم در کنار برهان هست هم آن برهانی که در آیات قبل بود برای حکمت نظری است هم ﴿وَ أَنْذِرْ بِهِ الَّذینَ یَخافُونَ أَنْ یُحْشَرُوا إِلی رَبِّهِمْ لَیْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِیُّ وَ لا شَفیعٌ﴾ حکمت عملی است و چون حشرشان به طرف ربشان است در برابر این همهٴ تدبیرها و همهٴ تریبیهای اینها زیر نظر همان رب است به ربشان محشور میشوند و رب هم کسی است که اینها را آفریده باشد بنابراین مثل آن است که از باب تعلیق حکم بر وصف مُشعر به علیت باشد چرا خوف دارد این حشر؟ برای اینکه انسان محشور میشود به حضور کسی میرود که به تمام جزئیات او عالم است این همان است که در بیان نورانی امیرالمؤمین(سلام الله علیه) آمده است که «اِتَّقُوا مَعَاصِیَ اللَّهِ فِی الْخَلَوَاتِ، فَإِنَّ الشَّاهِدَ هُوَ الْحَاکِمُ» فرمود از گناه خلوت مثل گناه جلوت بترسید برای اینکه او که امروز شاهد است فردا قاضی هم اوست خب اگر همان شاهد قاضی باشد و عین عدل باشد دیگر راه برای انکار نیست فرمود آنکه امروز شاهد است مسند قضا فردا در اختیار هم اوست «اِتَّقُوا مَعَاصِیَ اللَّهِ فِی الْخَلَوَاتِ، فَإِنَّ الشَّاهِدَ هُوَ الْحَاکِمُ» این هم یک وقتی انسان میگوید که ﴿فَاتَّقُوا النّارَ الَّتی وَقُودُهَا النّاسُ وَ الْحِجارَة﴾ خب این تعلیق حکم بر وصف است یک وقتی میفرماید: ﴿یَخافُونَ أَنْ یُحْشَرُوا إِلی رَبِّهِمْ﴾ یعنی حشرتان به طرف کسی است که به همه کارهای شما احاطه دارد شما را پروراند دیگر شما مربوب او بودید «من البدو الی الختم» بنابراین جا برای انکار نیست پس اگر سخن از حشر «الی رب» است خودش خوفآور است یک وقت میفرماید: ﴿فَاتَّقُوا النّارَ الَّتی وَقُودُهَا النّاسُ وَ الْحِجارَة﴾ یا ﴿وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ﴾ یک وقتی میفرماید: ﴿وَ أَنْذِرْ بِهِ الَّذینَ یَخافُونَ أَنْ یُحْشَرُوا إِلی رَبِّهِمْ﴾ و هیچ راه برای انکار نیست در همان بیان نورانی امیرالمؤمین(سلام الله علیه) در بخش دیگر فرمود: «وَ جَوَارِحُکُمْ جُنُودُهُ، وَ ضَمَائِرُکُمْ عُیُونُهُ، وَ خَلَوَاتُکُمْ عِیَانُهُ» فرمود از خدایی بپرهیزید که آنچه شما خلوت پنداشتید جلوت اوست خلوات شما عیون اوست مشهد اوست معین اوست و اعضاء و جوارح شما هم سربازان او هستند آن وقت شما دارید با سرباز خدا در مقابل خدا به جنگ خدا میافتید اینکه فرمود دربارهٴ ربا که ﴿فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ﴾ اینکه اختصاصی به ربا ندارد که منتها ربا یک گناه کبیره است حربش هم حرب کبیر است وگرنه هر گناهی هر معصیتی حرب با خداست آنوقت اگر کسی با سربازان خدا بخواهد به جنگ خدا برود اینکه غیر معقول است دیگر «مَنْ أَبْدَى صَفْحَتَهُ لِلْحَقِّ» «مَنْ صَارَعَ الْحَقَّ صَرَعَهُ» خب پس همهٴ این نکاتی که در این کریمه مأخوذ است خوف را تشدید میکند وقتی خوف را تشدید کرد انذار مؤثرتر خواهد بود ﴿وَ أَنْذِرْ بِهِ الَّذینَ یَخافُونَ أَنْ یُحْشَرُوا إِلی رَبِّهِمْ﴾ خب گاهی انسان دفعتاً متوجه میشود که در مشهد خداست آنهم حشر الی الله است عذاب دنیایی را هم هم این خواهد گرفت چون حشرش الی الله است بالأخره آن وقتی که همهٴ حیلهها و چاره ها از او گسیخته شد و گسسته شد و خود را گرفتار عذاب الهی میبیند که ﴿فَسَاءَ مَطَرُ الْمُنذَرِینَ﴾ این در حقیقت حشرش الی الله بود که انسان در همان وقت متوجه میشود.
پرسش...
پاسخ: خوف فرشته که در ربوبیّتی دارند که منتها ربوبیّت جزئی را قبول ندارند.
پرسش...
پاسخ: منکراند چون ولایت را بالاستقلال به ارباب جزئی میدهند چون شفاعت را بالاستقلال به ارباب جزئی میدهند آن شفاعت و این ولایت و این ربوبیّت مقطعی و مباشر را از الله سلب میکند خب درست است اما ﴿رَبِّ الْعَالَمینَ﴾ کیست؟ ﴿رَبِّ الْعَالَمینَ﴾ را که الله میدانند ولو برهان برایش اقامه نشود اما همین که احتمال بدهند کافی است آنکه چنین احتمالی هم نمیدهد آن همان است که در آیهٴ ده سورهٴ «یس» فرمود: ﴿سَواءٌ عَلَیْهِمْ ءَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ﴾ این برای آنهاست اما کسی که میگوید بالأخره الله رب من نیست ولی ﴿رَبِّ الْعَالَمینَ﴾ هست وقتی به نحو کلی ربوبیّت را پذیرفت همهٴ این مجموعه بالأخره مع الواسطه تحت ربوبیّت الله قرار میگیرد.
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ»
- در بخش حکمت عملی و موعظه حسنه جا برای تبشیر و انذار هست
- تبشیر و انذار وصف همهٴ انبیاست
- برای اکثری مردم دفع مفسده اولای از جلب منفعت است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ أَنْذِرْ بِهِ الَّذینَ یَخافُونَ أَنْ یُحْشَرُوا إِلی رَبِّهِمْ لَیْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِیُّ وَ لا شَفیعٌ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ ﴿51﴾
یعنی به وسیله وحی و حقیقت قرآن کسانی را انذار بکن که از قیامت هراسناکاند در حالی که هیچ ولی و شفیعانی ندارند و این انذار برای آن است که آنها تقوا پیشه کنند این کریمه چند فصل را به همراه دارد اول مسئلهٴ انذار است انذار به حکمت عملی و موعظه برمیگردد ذات اقدس الهی به رسول [خود](صلّی الله علیه و آله و سلّم) دستور داد که مردم را از چند راه به خدا دعوت بکن یکی راه برهان و حکمت نظری و استدلال و امثال ذلک است که فرمود: ﴿ادْعُ إِلی سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَة﴾ در این بخش موعظه از قبیل تبشیر و انذار و مانند آن راه ندارد و اگر تبشیر و انذار در بحثهای حکمت نظری به دنباله برهان ذکر شد به عنوان تأیید مسئله است گاهی دعوت مستقیماً بر معیار موعظه حسنه است که ﴿ادْعُ إِلی سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ﴾ در بخش حکمت عملی و موعظه حسنه جا برای تبشیر و انذار هست پس تبشیر و انذار کاری به برهان ندارد کاری به بخش حکمت عملی دارد که موعظه گاهی به صورت تبشیر است گاهی انذار این مطلب اول.
مطلب دوم آن است که این موعظه به صورت تبشیر یا انذار وظیفهٴ همه انبیای الهی(علیهم الصلاة و علیهم السلام) است که فرمود: ﴿رُسُلاً مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ﴾ برای اینکه انسان گرایشهایی دارد و گریزهایی دارد برای تنبه و بیدار کردن آن گرایش و گریز که از چه بگریزد و به چه گرایش داشته باشد مسئله دوزخ و بهشت مطرح است.
مطلب سوم آن است که گرچه تبشیر و انذار وصف همهٴ انبیاست گرچه رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم به عنوان بشیراً و نذیراً مبعوث شده است لکن اکثری مردم به وسیله انذار و ترس متنبه میشوند برای اکثری مردم دفع مفسده اولای از جلب منفعت است لذا آن همه فضایلی که برای نماز شب هست میبینید نماز شب خوان بسیار کم است و اما نماز صبح چون اگر کسی نخواند جهنم است خب نماز صبحخوان زیاد است اکثری گرفتار خوف از نارند.
مطلب بعدی آن است که چون اکثری گرفتار خوف از ناراند لذا در عین حال که ذات اقدس الهی رسولش را به عنوان بشیر، نذیر معرفی کرد ﴿یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنّا أَرْسَلْناکَ شاهِدًا وَ مُبَشِّرًا وَ نَذیرًا ٭ وَدَاعِیاً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجاً مُّنِیراً﴾ و مانند آن با اینکه بشیر نذیر و مبشر و منذر معرفی شده است اما در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید هیچ جا قرآن کریم پیامبر را به صورت حصر به عنوان مبشر معرفی نکرد نفرمود «انما انت مبشر» به خود پیغمبر هم نفرمود که بگو «انما انا مبشر» و اما مسئلهٴ انذار گاهی به عنوان متکلم وحده گاهی به عنوان خطاب حصر شده است هم«إِنَّما أَنَت مُنْذِرٌ» آمده است هم ﴿قُلْ إِنَّما أَنَا مُنْذِرٌ﴾ آمده است که ذات اقدس الهی گاهی به صورت متکلم وحده گاهی به صورت خطاب سمت رسمی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را در انذار حصر میکند این یک حصر اضافی است نه نفسی اگر حصر نفسی نیست و حصر نسبی است سرّش همان است که اکثری مردم به وسیله انذار متنبه میشوند «إِنَّما أَنَت مُنْذِرٌ» ﴿قُلْ إِنَّما أَنَا مُنْذِرٌ﴾ و مانند آن.
مطلب بعدی آن است که این انذار در جایی که احتمال تاثیر بدهد عدهای که روی پندار باطل میگویند ﴿إِنْ هِیَ إِلاّ حَیاتُنَا الدُّنْیا﴾ و هرگز به مسئله قیامت اعتقادی ندارند و پندار باطلشان این است که هرگز قیامتی نیست درباره چنین گروهی ﴿مَعْذِرَةً إِلی رَبِّکُم﴾ به عنوان اقامهٴ حجت آن حکمت نظری هست و گاهی هم حکمت عملی ولی انذار درباره اینها سودی ندارد فرمود: ﴿سَواءٌ عَلَیْهِمْ ءَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ﴾ چه در سورهٴ مبارکهٴ «یس» چه در موارد دیگر فرمود انذار درباره اینها سودی ندارد تو انذار بکن ولی سودی ندارد این ﴿مَعْذِرَةً إِلی رَبِّکُم﴾ است خب پس انذار در جایی سودمند است که کسی احتمال آن ضرر را بدهد کسی که روی جهل مرکب میگوید که ﴿وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثینَ﴾ چنین کسی احتمال ضرر نمیدهد به خیال باطل خود لذا با اینکه پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اولین رسالت و مأموریتش انذار بود فرمود: ﴿قُمْ فَأَنذِرْ﴾ نفرمود: «قم انذر» و «بشر» یا «قم فبشر» نه تبشیر به تنهایی آمده نه تبشیر و انذار با هم آمده ﴿قُمْ فَأَنذِرْ﴾ هدف روحانیت هم که ذکر میکند که ﴿لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ﴾ است با اینکه علما و روحانیون خواه در گفتارشان خواه در نوشتارشان هم مبشراند و هم منذر اما آنچه که در اکثری مردم اثر میگذارد همین انذار است لذا همان طوری که به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿قُمْ فَأَنذِرْ﴾ به جانشینان و علمای الهی هم فرمود ﴿لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ﴾ با اینکه اینها هم مبشراند و هم منذر ولی بالأخره انذار در جایی اثر میگذارد که شنونده احتمال قیامت را بدهد لذا در این آیهٴ محلّ بحث فرمود: ﴿وَ أَنْذِرْ بِهِ الَّذینَ یَخافُونَ أَنْ یُحْشَرُوا إِلی رَبِّهِم﴾ این ﴿یَخافُونَ﴾ به معنای «یوقنون» نیست به معنای «یظنون» نیست همین خوف است و خوف با احتمال عقلایی هم منقدح است همین که انسان بترسد ولو در اثر احتمال چون خوف گاهی منشأ [آن] یقین است و گاهی منشأ [آن] طمأنینه گاهی منشاٴ [آن] احتمال، فرمود همین که اینها میترسند از قیامت ولو منشأ خوف احتمال باشد اینها را با وحی بترسان ﴿وَ أَنْذِرْ بِهِ الَّذینَ یَخافُونَ أَنْ یُحْشَرُوا﴾ گرچه این انذار برای همه جهانیان است فرمود: ﴿تَبارَکَ الَّذی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلی عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعالَمینَ نَذیرًا﴾ چه موحد، چه ملحد، چه مسلمان چه اهل کتاب و کتابی «نذیر للعالمین» است در طایفهٴ دیگری از آیات مستقیماً جریان مشرکین و وثنیین را مطرح کرد فرمود انذار بکن کسانی که ﴿وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَدًا﴾ اما ثمرهٴ انذار در جایی ظاهر میشود که طرف احتمال اثر را احتمال قیامت را بدهد خب پس برای یک عده ﴿مَعْذِرَةً إِلی رَبِّکُم﴾ هست برای عدهای ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾ است و مانند آن ولی انذار در جایی اثر میکند که بالاخره انسان احتمال قیامت را بدهد وگرنه در موارد دیگر انذار بیاثر است نه اینکه انذار ساقط باشد لذا در عین حال که در سورهٴ «یس» و در سایر آیات و سُوَر دیگر فرمود چه انذار بکنید و چه انذار نکنید در آنها اثر نمیکند ﴿سَواءٌ عَلَیْهِمْ ءَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ﴾ مع ذلک [همچنین] فرمود: ﴿وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْمًا لُدًّا﴾ آنها که ﴿لُدًّا﴾ که «لد» جمع «الد» است جزء ﴿أَلَدُّ الْخِصَامِ﴾ اند لجوجاند عنوداند آنها را انذار کن خب با اینکه در اینها اثر نمیکند بنابراین از جمعبندی این چند طایفه از آیات چند نکته به دست میآید یکی اینکه حکمت نظری غیر از حکمت عملی است و مسئله تبشیر و انذار کاری به برهان ندارد منتها برای اینکه علم با عمل هماهنگ بشود در بسیاری از آیات که برهان اقامه شد کنارش تبشیر و انذار هست وگرنه آنجا که جای برهان و استدلال است جای موعظه مطرح نیست.
مطلب دوم آن است که این تبشیر و انذار که جزء زیرمجموعه حکمت عملی و موعظه است این هر دو وصف وصف انبیاست سوم اینکه چطور به صورت حصر انذار ذکر شده است تبشیر ذکر نشده است برای اینکه اکثری مردم ترس از ضرر و دفع از ضرر برای آنها اولای از جلب منفعت است.
مطلب چهارم این است که انذار وقتی سودمند است که طرف احتمال بدهد اگر احتمال ندهد انذار سودمند نیست.
مطلب پنجم آن است که ولو انذار سودمند نباشد اما بر اساس ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾ باید نسبت به کافران هم انذار بشود تا اینکه اینها نگویند اگر موعظه میکردید شاید ما متّعظ میشدیم.
مطلب بعدی آن است که در قرآن کریم فرمود تو کسانی را انذار کن که مؤمناند یعنی انذار تو در مؤمنین اثر میگذارد نه اینکه تو فقط سِمتت انذار مؤمنین است ﴿إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ مَنْ یَخْشاها﴾ این ﴿إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ مَنْ یَخْشاها﴾ معنایش این نیست که یک حکم دستوری باشد یعنی تو فقط وصفت این است که کسانی که از قیامت میترسند آنها را انذار میکنی نه ﴿وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْمًا لُدًّا﴾ لدودها را هم انذار میکنی و باید هم بکنی اما انذار تو در مؤمنین اثر میگذارد و چون مؤمنین از قیامت میترسند دست به گناه دراز نمیکنند چون دست به گناه دراز نمیکنند تبشیرهای تو برای آنهاست لذا فرمود: ﴿لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقینَ وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْمًا لُدًّا﴾ خب یکجا میفرماید انذار برای مؤمنین است یکجا بصورت حصر میفرماید تبشیر برای مؤمنین است آنجا که میفرماید انذار برای مؤمنین است برای اینکه در مؤمن اثر میکند چون در مؤمن اثر میکند دستش به گناه دراز نمیشود پس آن مژدههایی که تو میدهی برای اینهاست پس در بخشی از آیات نظیر آیهای که در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» هست میفرماید تبشیر تو برای مؤمنین است در حالیکه فرمود انذار تو برای مؤمنین است این معنایش آن است که آنجایی که تو از قیامت میترسانی مؤمناند که متعذاند و انذار تو در آنها اثر میگذارد چون در آنها اثر میگذارد گناه نمیکنند چون گناه نکردند همه مژدهها برای آنهاست لذا فرمود بشارتهای تو فقط برای مؤمنین است در حالیکه بشارتهایش هم عام است همان طوری که انذارش عام است.
پرسش...
پاسخ: بشارت برای منذرین است یا برای متقین؟
پرسش...
پاسخ: بله دیگر همین که محصول آیهٴ سورهٴ «مریم» همین است خب بنابراین اصل آیهٴ محلّ بحث این است که فرمود: ﴿وَ أَنْذِرْ بِهِ﴾ یعنی مردم بدانند که با وحی انذار میکنی نه از خودت ﴿وَ أَنْذِرْ بِهِ﴾ قبلاً هم مسئله وحی مطرح بود چون آیه قبل این است که ﴿إِنْ أَتَّبِعُ إِلاّ ما یُوحی إِلَیَّ﴾ من جز از وحی از چیزی پیروی نمیکنم بعد فرمود: ﴿وَ أَنْذِرْ بِهِ﴾ به این وحی چه گروهی را؟ ﴿الَّذینَ یَخافُونَ أَنْ یُحْشَرُوا إِلی رَبِّهِمْ﴾ خب پس این با آن عموماتی که دارد «نذیرا للعالمین» یا برخی از عموماتی که در همین سورهٴ مبارکهٴ «انعام» قبلاً گذشت نظیر آیهٴ 19 همین سوره «انعام» که قبلاً بحث شد که فرمود: ﴿أُوحِیَ إِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ ِلأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ﴾ به هر که رسیده است چه اینکه باز در همین سورهٴ مبارکهٴ «انعام» در آینده به خواست خدا خواهیم داشت که انذار را عمومی میداند مخصوص گروه خاص نیست همهٴ کسانی که مکلفاند انذار به آنها خواهد رسید آیهٴ 92 سورهٴ «انعام» این است که ﴿وَ هذا کِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَکٌ مُصَدِّقُ الَّذی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُری وَ مَنْ حَوْلَها﴾ چه مردم مکه چه کسانی که در اطراف مکه هستند خب آن آیاتی که در سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» هست ﴿لِلْعالَمینَ نَذیرًا﴾ خب جزء آیات عام است و اما طایفهای که دلالت میکند بر اینکه مشرکین را هم باید انذار بکنند این است که در آیهٴ چهار سورهٴ مبارکهٴ «کهف» فرمود ﴿وَ یُنْذِرَ الَّذینَ قالُوا اتَّخَذَ اللّهُ وَلَدًا﴾ خب مشرکین را هم باید انذار بکند پس اختصاص به مؤمنین ندارد یا اختصاص به موحدین ندارد منتها بهره را مؤمنین میبرند چه اینکه در آیهٴ 45 سورهٴ مبارکهٴ «نازعات» فرمود: ﴿إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ مَنْ یَخْشاها﴾ این ﴿إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ﴾ که حصر است یعنی انذار تو در اینها اثر میگذارد چون انذار تو در اینها اثر میگذارد اینها دست به گناه دراز نمیکنند آنگاه پایان سورهٴ مبارکهٴ «مریم» معنای خاص خود را پیدا میکند در آنجا فرمود آیهٴ 97 سورهٴ «مریم» که ﴿فَإِنَّما یَسَّرْناهُ بِلِسانِکَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقینَ وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْمًا لُدًّا﴾ آنها که لُدّاند جزء ﴿أَلَدُّ الْخِصَامِ﴾ اند لجوجند و حرف در آنها اثر نمیکند آنها را انذار کن یعنی آنچه را که تو انذار میکنی دامنگیر لدود میشود آنچه که تو تبشیر و بشارت میدهی بهرهٴ متقین خواهد شد ﴿لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقینَ وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْمًا لُدًّا﴾ با اینکه در سورهٴ «نازعات» فرمود: ﴿إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ مَنْ یَخْشاها﴾ چون مؤمنین از انذار تو بهره میبرند و گناه نمیکنند قهراً [ناگزیر] بشارتها برای آنهاست پس وقتی انسان از بشارت انبیا ترفیع میبندد که در رتبه سابقه از انذار آنها استفاده کرده باشد.
مطلب بعدی آن است که این انذار در آیهٴ محلّ بحث روی تناسب حکم و موضوع و وحدت سیاق مربوط به مسئلهٴ قیامت است ولی انذاری که در قرآن کریم هست هم شامل عذاب دنیا میشود هم شامل عذاب آخرت در بخشی از آیات جریان عذاب دنیا را هم بیان میکند مثلاً آیهٴ 58 سورهٴ «نمل» این است ﴿وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَرًا فَساءَ مَطَرُ الْمُنْذَرینَ﴾ ما قبلاً اینها را از عواقب طغیان و ستم ترساندیم اینها اعتنا نکردند گاهی ﴿سَخَّرَها عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیالٍ وَ ثَمانِیَةَ أَیّامٍ حُسُومًا﴾ گاهی ﴿فهَلْ تَرَى لَهُم مِن بَاقِیَةٍ﴾ گاهی ﴿فدَمَّرْناها تَدْمیرًا﴾ بعد فرمود: ﴿فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُنْذَرینَ﴾ معلوم میشود که انذار در قرآن کریم اختصاصی به عذاب قیامت ندارد از آیهٴ 58 سورهٴ «نمل» هم برمیآید که عدهای گرفتار عذاب الهی شدند و قبلاً انذار شده بودند ﴿وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَرًا فَساءَ مَطَرُ الْمُنْذَرینَ﴾ این ﴿مَطَرُ﴾ همان طوری که باران بارشگونه از قطراتی از بالا میآید اگر عذابهایی به صورت صاعقه، سنگ و مانند آن از بالا بیاید آن را هم میگویند «امطار» که فرمود: ﴿أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ﴾ یعنی «ارسلنا علیهم حجارة» که این هم باران گفته میشود خب آنها به عذاب الهی گرفتار شدند و قبلاً هم انذار شده بودند اما انذار محلّ بحث در آیهٴ سورهٴ «انعام» یعنی آیهٴ 51 به قرینه سیاق ناظر به قیامت است فرمود: ﴿وَ أَنْذِرْ بِهِ الَّذینَ یَخافُونَ أَنْ یُحْشَرُوا إِلی رَبِّهِمْ﴾ یعنی ﴿أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ﴾ در قرآن کریم هم منذر مشخص شد هم «ما به الانذار» مشخص شد هم «ما عنه الانذار» مشخص شد که انسان را از چه میترساند؟ از ﴿یَوْمَ الْحَسْرَةِ﴾ میترساند همه اینها مشخص شد فرمود تو منذری به وسیله وحی انذار میکنی مردم را از عذاب میترسانی ﴿أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ﴾ اینجا که فرمود: ﴿وَ أَنْذِرْ بِهِ الَّذینَ یَخافُونَ أَنْ یُحْشَرُوا إِلی رَبِّهِمْ﴾ یعنی به منزله اینکه که فرمود: ﴿أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ﴾ حالا ﴿حِکْمَةٌ بَالِغَةٌ فَمَا تُغْنِ النُّذُرُ﴾ برای بعضیها نذیرها و انذارها اثر نمیکند برای اینکه آنها باورشان این است که ﴿إِنْ هِیَ إِلاّ حَیاتُنَا الدُّنْیا﴾ لکن تو باید ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾ انذار بکنی خب پس یک بخشش مربوط به انذار است که منذر کیست؟ ما به الانذار چیست؟ ما عنه الانذار چیست؟ این فصل اول, فصل دوم این است که منذَر کیست؟ این مشخص شد عامهٴ عموم مردم منذراند و بهرهٴ انذار برای متقیان است خطر انذار برای ﴿أَلَدُّ الْخِصَامِ﴾ است این هم مشخص شد این فصل دوم بحث فصل سوم بحث این است که انذار در جایی اثر میکند که انسان احتمال عذاب بدهد ولو منشأش خوف عذاب داشته باشد ولو منشأش علم نباشد احتمال باشد.
فصل چهارم بحث این است که اگر انسان احتمال معاد میدهد ولو علم ندارد لکن میگوید اگر آن روز ما مبعوث شدیم کسانی هستند که مشکل ما را حل کنند اگر کسی احتمال معاد داد ولی روی این خیال که اگر آن روز ما محشورشدیم کسی هست که مشکل ما را حل کند باز هم انذار درباره او اثر نمیکند چون او به همان تکیهگاه خود متکی است لذا در فصل بعد فرمود: ﴿وَ أَنْذِرْ بِهِ الَّذینَ یَخافُونَ أَنْ یُحْشَرُوا إِلی رَبِّهِمْ لَیْسَ لَهُم﴾ این ﴿لَیْسَ لَهُم﴾ حال است ﴿لَیْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِیُّ وَ لا شَفیعٌ﴾ است یعنی قیامت هست هیچ پناهگاهی هم نیست این همان است که فرمود: ﴿وَ لَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدًا﴾ انسان کاری را که مشکلی را که بخواهد حل کند یا تمام مشکل او را دیگری حل میکند این معلوم میشود تحت ولایت دیگری است یا بخشی از مشکل را خود حل میکند تتمهای حل اشکال به عهده دیگری است این نصرت است، شفاعت است و مانند آن اگر خطر باشد نه خود انسان بتواند حل کند نه مشکلگشایی باشد که تمام کار او را به عهده بگیرد نه معین و ناصری باشد که بخشی از کارهای او را بگیرد خب عذاب قطعی است دیگر فرمود اصل معاد حق است ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ کسی که همه کارهای اینها را به عهده بگیرد بعنوان ولیّ که اینها بشود مولیّ علیه ﴿لَیْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِیُّ﴾ کسی که بخشی از کارهای اینها را به عهده بگیرد که بشود شفیع اینها ﴿لَیْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِیُّ وَ لا شَفیعٌ﴾ اگر نه ولیّ است که انسان مولیّ الیه او باشد و همهٴ کارها را به او بسپارد نه شفیعی دارد که بخشی از کارها را خود انسان انجام بدهد بقیه را و متمم را آن شفیع در چنین حالتی خطر قطعی است اگر کسی احتمال معاد میدهد اگر کسی از معاد میترسد در حالی که میداند بیولایت است و بیشفاعت اینها را انذار بکن ﴿وَ أَنْذِرْ بِهِ الَّذینَ یَخافُونَ أَنْ یُحْشَرُوا إِلی رَبِّهِمْ لَیْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِیُّ وَ لا شَفیعٌ﴾ خب در این حال یقیناً انسان متعظ میشود اما اینکه فرمود شفیعی نیست ولیای نیست و هیچ کسی را استثنا نکرده است این منافات ندارد خب هر مطلقی مقیدی دارد هر عامی خاصی دارد آیات دیگری که فرمود: ﴿مَنْ ذَا الَّذی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاّ بِإِذْنِه﴾ یا ﴿لا یَمْلِکُونَ الشَّفاعَةَ إِلاّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْدًا﴾ آن آیاتی که این مطلقات را به این عمومات را تخصیص میزند و تقیید میکنداین آیه را هم تقیید میزند اگر فرمود: ﴿لَیْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِیُّ وَ لا شَفیعٌ﴾ برای آن است که این مطلق است یا عام آنها مقیداند و مخصص جلوی اطلاق و عموم اینها را میگیرد گذشته از اینکه در فضای حجاز مشرکین روی این باور بودند که این اولیای اینها به زعم اینها این ارباب متفرق این بتها در شفاعت مستقلاند اینکه گفتند: ﴿ما نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللّهِ زُلْفی﴾ یعنی این سمت تقریب را به استقلال دارند ﴿هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللّهِ﴾ این شفاعت را بالاستقلال دارند لذا قرآن برهان مطالبه میکند میفرماید یا دلیل عقلی بیاورید که اینها مقرباند و شفیع یا دلیل نقلی یا برهان عقلی اقامه کنید که این اصنام و اوثان مقرباند و شفیع یا دلیل نقلی «ما لکم من سلطان» خب در چنین فضایی که مشرکین میپنداشتند این بتها بالاستقلال مقرباند بالاستقلال شفیعاند آیهٴ مبارک شفاعت را برمیدارد یعنی شفاعت مستقله برای هیچ کس نیست ولایت را برمیدارد یعنی ولایت مستقله برای هیچ کس نیست پس اگر کسی نظیر صاحب المنار و مانند آن بپرسد یا بپندارد که این آیه دلالت نفی بر شفاعت میکند این دو تا پاسخ دارد یکی اینکه اینها بر فرض دلالت بکنند عاماند و مطلقاند و آن نصوص قرآنی مقید است و مخصص است و آن آیاتی دیگر که شفاعت را به اذن خدا ثابت میکند مخصص و مقید این عموم و اطلاقات است پاسخ دیگر این است که اصلاً اینها عموم ندارند البته نظم منطقی آن است که اولاً این چنین گفته بشود که این آیات عموم ندارد تا شما به عمومیات اطلاقیات تمسک بکنید ثانیاً بر فرضی که عموم و اطلاق داشته باشد مقیداتش آیات دیگر است برای اینکه این آیات در فضای شرک حجاز آمده است چون آنها برای غیر خدا ولایت مستقل و شفاعت مستقل قائل بودند آنها که میگفتند ﴿هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللّهِ﴾ که نمیگفتند در وحی آسمانی خدا به اینها اذن داده است اینها که منکر وحی بودند منکر رسالت بودند برهان عقلی هم که نداشتند پس اینکه میگفتند: ﴿هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا﴾ یعنی بالاستقلال اینکه میگفتند: ﴿ما نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللّهِ زُلْفی﴾ یعنی بالاستقلال آنگاه خدا این ولایت و شفاعت مستقل را دارد نفی میکند هذا اولاً و ثانیاً اگر هم این آیه اطلاق یا عموم داشته باشد به وسیله تخصیص و تقیید آیات دیگر از عموم و اطلاق آن صرف نظر میشود آیات فراوانی است که شفاعت را برای غیر ذات اقدس الهی به اذن خدا اثبات میکند.
پرسش...
پاسخ: مورد مخصص نیست ولی مانع انعقاد ظهور است اینکه گفتند قدر متیقن در مقام تخاطب این است اصلاً نمیگذارد ظهور منعقد بشود برای اینکه مخاطب کسی است که ﴿قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَدًا﴾ خب اگر ﴿وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَدًا﴾ چنین فکری میگوید که اینها بالاستقلال شفیع هستند در چنین فضای وحی، میفرماید که غیر از خدا کسی شفیع نیست خب این ادب محاوره اقتضا میکند آنچه را که مخاطب ادعا میکرد متکلم همان را نفی کند وثنی چه میگفت؟ میگفت که ﴿هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللّهِ﴾ یعنی شفاعت اینها به اذان الله است؟ یا شفاعت مستقل را ادعا داشتند؟ آنها که به وحی معتقد نبودند پس وثنی قائل به شفاعت مستقله بود در چنین فضایی میفرماید غیر از خدا کسی شفیع نیست یعنی شفاعت مستقله ثانیاً بر فرض آیه ظهور داشته باشد در عموم یا اطلاق به وسیله آیات دیگری که ﴿مَنْ ذَا الَّذی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاّ بِإِذْنِه﴾ یا ﴿لا یَمْلِکُونَ الشَّفاعَةَ إِلاّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْدًا﴾ یا ﴿فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِینَ﴾ میفهمیم شافعینی هست گذشته از نصوص فراوانی که در کنار آیات قرآن کریم هست آنها هم دلالت میکند بر اثبات شفاعت برای اولیای الهی خب ﴿وَ أَنْذِرْ بِهِ الَّذینَ یَخافُونَ أَنْ یُحْشَرُوا إِلی رَبِّهِمْ لَیْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِیُّ وَ لا شَفیعٌ﴾ چرا؟ ﴿لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ﴾ پس این انذار برای آن است که اینها تقوا پیشه کنند آنگاه این انذار باعث میشود که آن برهانی که اقامه کردی اثر میگذارد معمولاً در رشتههای مختلف میبینید حکمت نظری از عملی جداست ولی قرآن کریم در عین حالی که برهان اقامه میکند در عین حالی که موعظه دارد اینها را به هم مرتبط میکند تا محصول تفسیر یک علم خشک نباشد که انسان تنها چیز یاد بگیرد علوم دیگر درسهای دیگر این است که انسان چیز یاد میگیرد چه علوم عقلی چه علوم نقلی اما خاصیت تفسیر این است که چیزی را یاد میگیرد یک چیزی را پند در او اثر میگذارد چون موعظه هم در کنار برهان هست هم آن برهانی که در آیات قبل بود برای حکمت نظری است هم ﴿وَ أَنْذِرْ بِهِ الَّذینَ یَخافُونَ أَنْ یُحْشَرُوا إِلی رَبِّهِمْ لَیْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِیُّ وَ لا شَفیعٌ﴾ حکمت عملی است و چون حشرشان به طرف ربشان است در برابر این همهٴ تدبیرها و همهٴ تریبیهای اینها زیر نظر همان رب است به ربشان محشور میشوند و رب هم کسی است که اینها را آفریده باشد بنابراین مثل آن است که از باب تعلیق حکم بر وصف مُشعر به علیت باشد چرا خوف دارد این حشر؟ برای اینکه انسان محشور میشود به حضور کسی میرود که به تمام جزئیات او عالم است این همان است که در بیان نورانی امیرالمؤمین(سلام الله علیه) آمده است که «اِتَّقُوا مَعَاصِیَ اللَّهِ فِی الْخَلَوَاتِ، فَإِنَّ الشَّاهِدَ هُوَ الْحَاکِمُ» فرمود از گناه خلوت مثل گناه جلوت بترسید برای اینکه او که امروز شاهد است فردا قاضی هم اوست خب اگر همان شاهد قاضی باشد و عین عدل باشد دیگر راه برای انکار نیست فرمود آنکه امروز شاهد است مسند قضا فردا در اختیار هم اوست «اِتَّقُوا مَعَاصِیَ اللَّهِ فِی الْخَلَوَاتِ، فَإِنَّ الشَّاهِدَ هُوَ الْحَاکِمُ» این هم یک وقتی انسان میگوید که ﴿فَاتَّقُوا النّارَ الَّتی وَقُودُهَا النّاسُ وَ الْحِجارَة﴾ خب این تعلیق حکم بر وصف است یک وقتی میفرماید: ﴿یَخافُونَ أَنْ یُحْشَرُوا إِلی رَبِّهِمْ﴾ یعنی حشرتان به طرف کسی است که به همه کارهای شما احاطه دارد شما را پروراند دیگر شما مربوب او بودید «من البدو الی الختم» بنابراین جا برای انکار نیست پس اگر سخن از حشر «الی رب» است خودش خوفآور است یک وقت میفرماید: ﴿فَاتَّقُوا النّارَ الَّتی وَقُودُهَا النّاسُ وَ الْحِجارَة﴾ یا ﴿وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ﴾ یک وقتی میفرماید: ﴿وَ أَنْذِرْ بِهِ الَّذینَ یَخافُونَ أَنْ یُحْشَرُوا إِلی رَبِّهِمْ﴾ و هیچ راه برای انکار نیست در همان بیان نورانی امیرالمؤمین(سلام الله علیه) در بخش دیگر فرمود: «وَ جَوَارِحُکُمْ جُنُودُهُ، وَ ضَمَائِرُکُمْ عُیُونُهُ، وَ خَلَوَاتُکُمْ عِیَانُهُ» فرمود از خدایی بپرهیزید که آنچه شما خلوت پنداشتید جلوت اوست خلوات شما عیون اوست مشهد اوست معین اوست و اعضاء و جوارح شما هم سربازان او هستند آن وقت شما دارید با سرباز خدا در مقابل خدا به جنگ خدا میافتید اینکه فرمود دربارهٴ ربا که ﴿فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ﴾ اینکه اختصاصی به ربا ندارد که منتها ربا یک گناه کبیره است حربش هم حرب کبیر است وگرنه هر گناهی هر معصیتی حرب با خداست آنوقت اگر کسی با سربازان خدا بخواهد به جنگ خدا برود اینکه غیر معقول است دیگر «مَنْ أَبْدَى صَفْحَتَهُ لِلْحَقِّ» «مَنْ صَارَعَ الْحَقَّ صَرَعَهُ» خب پس همهٴ این نکاتی که در این کریمه مأخوذ است خوف را تشدید میکند وقتی خوف را تشدید کرد انذار مؤثرتر خواهد بود ﴿وَ أَنْذِرْ بِهِ الَّذینَ یَخافُونَ أَنْ یُحْشَرُوا إِلی رَبِّهِمْ﴾ خب گاهی انسان دفعتاً متوجه میشود که در مشهد خداست آنهم حشر الی الله است عذاب دنیایی را هم هم این خواهد گرفت چون حشرش الی الله است بالأخره آن وقتی که همهٴ حیلهها و چاره ها از او گسیخته شد و گسسته شد و خود را گرفتار عذاب الهی میبیند که ﴿فَسَاءَ مَطَرُ الْمُنذَرِینَ﴾ این در حقیقت حشرش الی الله بود که انسان در همان وقت متوجه میشود.
پرسش...
پاسخ: خوف فرشته که در ربوبیّتی دارند که منتها ربوبیّت جزئی را قبول ندارند.
پرسش...
پاسخ: منکراند چون ولایت را بالاستقلال به ارباب جزئی میدهند چون شفاعت را بالاستقلال به ارباب جزئی میدهند آن شفاعت و این ولایت و این ربوبیّت مقطعی و مباشر را از الله سلب میکند خب درست است اما ﴿رَبِّ الْعَالَمینَ﴾ کیست؟ ﴿رَبِّ الْعَالَمینَ﴾ را که الله میدانند ولو برهان برایش اقامه نشود اما همین که احتمال بدهند کافی است آنکه چنین احتمالی هم نمیدهد آن همان است که در آیهٴ ده سورهٴ «یس» فرمود: ﴿سَواءٌ عَلَیْهِمْ ءَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ﴾ این برای آنهاست اما کسی که میگوید بالأخره الله رب من نیست ولی ﴿رَبِّ الْعَالَمینَ﴾ هست وقتی به نحو کلی ربوبیّت را پذیرفت همهٴ این مجموعه بالأخره مع الواسطه تحت ربوبیّت الله قرار میگیرد.
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ»
تاکنون نظری ثبت نشده است