display result search
منو
تفسیر آیه 120 سوره مائده بخش یازدهم

تفسیر آیه 120 سوره مائده بخش یازدهم

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 84 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 120 سوره مائده بخش یازدهم"
- اهمیت نعمت ولایت در جریان حضرت یونس پیامبر
- تبیین ادب حضرت داوود و سلیمان
- مختص بودن کمالات انبیا از خدای سبحان

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿لِلّهِ مُلْکُ السَّماوَاتِ وَالأرْضِ وَمَا فِیهِنَّ وَهُوَ عَلَی کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ(120)

بیان عناصر محوری فرق موحد و ملحد
بحث در ادب انبیا(علیهم الصلاة و علیهم السلام) بود و تاکنون ادب انبیا درباره خود و خدای خود مطرح بود که هنوز این بحث به پایان نرسید. انبیا(علیهم السلام) چون موحد کامل‌اند, ذات اقدس الهی را به عنوان تنها رب پذیرفتند و از این جهت بین خوف و رجا به سر می‌برند و همه کمالات, مخصوصاً کمالات علمی را از خدا می‌دانند و اگر نعمتی به وسیله کمال علمی بهره آنها شد این را از خدا می‌دانند نه از خود و عامل بقا و دوام را هم فیض الهی می‌دانند نه دست رنج خود. در مقابل انبیا که موحدند, ملحدانی هستند که هوای خود را به عنوان رب پذیرفتند در حقیقت, انسان محورند; انسان را به جای خدا نشاندند و هوا را به جای وحی نشاندند و هر گونه کمالی مخصوصاً کمالات علمی را از ناحیه خود می‌دانند و نعمتهایی که به آنها رسیده است آن را محصول کمالات علمی خود می‌پندارند و دوام و بقای خود را هم به همان فرآورده‌های علمی خود می‌پندارند. بنابراین عناصر محوری فرق موحد و ملحد, همین چهارتاست: یکی اینکه انبیا به ربوبیت الله قائل‌اند و دیگران به ربوبیت هوا; دیگران انسان را به جای خدا نشاندند و انبیا چیزی را جانشین خدا قرار ندادند; دیگران هوا را به جای وحی نشاندند و انبیا چیزی را به جای وحی ننشاندند, این مطلب اول.
مختص بودن کمالات انبیا از خدای سبحان
دوم اینکه کمالات, مخصوصاً کمالات علمی را انبیا از ناحیه خدا می‌دانند و دیگران از ناحیه خود می‌پندارند, چون خود را و هوای خود را به عنوان رب پذیرفتند, کمالات خود مخصوصاً کمالات علمی را از ناحیه خود می‌دانند و به آن خوشحال‌اند. سوم اینکه هرگونه نعمتی به وسیله کمال علمی نصیب انبیا بشود آن را از ناحیه خدا می‌دانند, ملحدان آن خیراتی را که به آنها می‌رسد آن را محصول علم و دانش خود می‌پندارند چهارم اینکه انبیا به وجه الله که باقی است متکی‌اند; ولی ملحدان خیال می‌کنند که فرآورده‌های مالی آنها و مانند آن سبب دوام و بقای آنهاست. لذا ذات اقدس الهی وقتی سوء ادب دیگران را که در مقابل انبیا قرار دارند نقل می‌کند, این چنین می‌فرماید: ﴿أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾; این مطلب اول; اگر کسی اله خود را هوای خود قرار داد قهراً همه نعمتها را از ناحیه هوا و هوس تأمین شده می‌داند وقتی اله خود را هوای خود قرار داد کمالات علمی او را خوشحال می‌کند, لذا انبیا وقتی پیامهای الهی را به آنها رساندند: ﴿فَرِحُوا بِمَا عِندَهُم مِنَ الْعِلْمِ﴾, این هم قسمت دوم و اگر به وسیله علم و دانش نعمتی را به دست آوردند, مالی را فراهم کردند می‌گویند ما در اثر علم و دانش خودمان این نعمت را فراهم کردیم, نظیر آنچه قارون گفته است: ﴿إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَی عِلْمٍ عِندِی﴾ (این سه) و چون این کمالات مادی یا نعمتهای مادی که به وسیله علم فراهم شده است به آن تکیه می‌کنند, فکر می‌کنند همان قدرتهای مالی و مانند آن وسیله بقای اینها را تأمین می‌کند ﴿یَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ﴾ مال و قدرت خود را سبب خلود و دوام می‌دانند; ولی انبیا(علیهم السلام) و موحدان الهی در تمام این قسمتهای چهارگانه در مقابل آنها هستند. اینها می‌گویند: ﴿رَبُّنَا اللَّهُ﴾ وغیر از ذات اقدس الهی چیزی را به عنوان رب نمی‌پذیرند و معتقدند که «ما بنا من نعمة فمن الله», چون خدا فرمود: ﴿وَمَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾ و هر گونه قدرتهایی که به وسیلهٴ علم نصیب آنها بشود, می‌گویند: ﴿هذَا مِن فَضْلِ رَبِّی﴾ و بقا و دوام خلود خود را هم به وجه الله الباقی متکی می‌دانند و اگر بقیةالله‌اند از همین راه بقای الهی به ابقای الهی باقی‌اند, این عناصر محوری فرق بین حسن ادب انبیاء(علیهم السلام) و سوء ادب ملحدان که این چهار اصل است.
تبیین ادب حضرت شعیب با خدای سبحان
به دنبالهٴ آن بحث به جریان حضرت شعیب می‌رسیم. ذات اقدس الهی در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» جریان شعیب را این چنین طرح می‌کند دعای شعیب را که مطرح می‌کند, می‌بینید شعیب در کمال ادب با خدای خود سخن می‌گوید اولاً در آیهٴ 88 سورهٴ «اعراف», مستکبران قوم شعیب به آنها گفتند که: ﴿لَنُخْرِجَنَّکَ یَاشُعَیْبُ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَکَ مِن قَرْیَتِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنَا﴾ یا شما باید به ملت ما برگردید و بپذیرید یا ما شما را تبعید می‌کنیم و از این سرزمین بیرون می‌کنیم ﴿قَالَ أَوَلَوْ کُنَّا کَارِهِینَ﴾. آن‌گاه شعیب(سلام الله علیه) دارد بعد از اتمام حجت, به اذن خدا نفرین می‌کند; در آیهٴ 89 عرض می‌کند: ﴿وَسِعَ رَبُّنا کُلَّ شَیْ‏ءٍ عِلْماً عَلَی اللّهِ تَوَکَّلْنَا رَبَّنَا افْتَحْ بَیْنَنَا وَبَیْنَ قَوْمِنَا بِالْحَقِّ وَأَنْتَ خَیْرُ الْفَاتِحِینَ﴾, چون در سورهٴ «یونس» ذات اقدس الهی به همه امم این اصل را هشدار داد; آیهٴ 47سورهٴ «یونس» این است که: ﴿وَلِکُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذَا جَاءَ رَسُولُهُمْ قُضِیَ بَیْنَهُم بِالْقِسْطِ وَهُمْ لاَ یُظْلَمُونَ﴾; برای هر امتی پیامبری هست. اگر پیامبر آمد و آن امت حرف پیامبر را پذیرفتند که به سعادت دنیا و آخرت متنعم‌اند و اگر در مقابل پیغمبرشان ایستادند و مقاومت کردند بین آن پیغمبر و آن تبهکاران, داوری قسط و عدل می‌شود یعنی با یک عذاب الهی به حیات آنها خاتمه داده می‌شود.
بیان انواع داوری خدا
خدا وقتی داوری می‌کند داوری تکوینی است نه تشریعی, داوری تشریعی همان وحی است که به وسیله پیغمبر به مردم ابلاغ کرده است. اگر آنها معجزه طلب کردند که پیغمبر معجزه می‌آورد تا به نصاب حجت بالغه برسد, دلیلی خواستند برهان اقامه می‌کند و بینه‌ای طلب کردند معجزه می‌آورد اگر آنها استدلال خواستند, انبیا برهان اقامه کردند و اگر معجزه طلب کردند انبیا بینه آوردند از آن به بعد نپذیرفتند, بر اساس ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ﴾ خدا داوری می‌کند بین پیغمبر و بین کافران; داوری او دیگر داوری تکوینی است مشابه آن داوری که در قیامت می‌کند. لذا در آیهٴ 47 سورهٴ «یونس» فرمود: ﴿وَلِکُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذَا جَاءَ رَسُولُهُمْ قُضِیَ بَیْنَهُم بِالْقِسْطِ وَهُمْ لاَ یُظْلَمُونَ﴾; هرگز بر کفار ظلمی روا داشته نمی‌شود, بلکه برابر عملشان گرفتار خواهند شد. به استناد این اصل کلی که در سورهٴ «یونس» آمده است وجود مبارک شعیب(سلام الله علیه) عرض می‌کند که: ﴿رَبَّنَا افْتَحْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ قَوْمِنا بِالْحَقّ﴾, نگفت «بینی و بین قومی» برای اینکه عده‌ای همراه شعیب به او ایمان آوردند و در آیهٴ 88 همان سورهٴ «اعراف» تبهکاران قوم شعیب، شعیب و مؤمنان به شعیب را تهدید کردند; گفتند: ﴿لَنُخْرِجَنَّکَ یَاشُعَیْبُ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَکَ مِن قَرْیَتِنَا﴾ لذا شعیب و مؤمنان یک طرف, کافران طرف دیگر لذا در دعا عرض کرد: ﴿رَبَّنَا افْتَحْ بَیْنَنَا وَبَیْنَ قَوْمِنَا بِالْحَقِّ وَأَنْتَ خَیْرُ الْفَاتِحِینَ﴾. مستقیماً درخواست عذاب نکرد [بلکه] عرض کرد این مشکل را شما حل کنید; بین ما و بین قوم کافر که علیه ما به تهاجم برخاسته‌اند شما گشایشی کنید حق را به عهده بگیرید درباره دعا یا نفرین ادبشان محفوظ است.
تبیین ادب حضرت داوود و سلیمان
درباره سلیمان و داود که بعد از شعیب(سلام الله علیه) بودند این چنین آمده است که داود و سلیمان از فیض خاص الهی برخوردار بودند و بر گروه فراوانی فضیلت یافتند; آیهٴ پانزده سورهٴ «نمل» درباره [حضرت] داود و سلیمان است: ﴿وَ لَقَدْ آتَیْنا داوُودَ وَ سُلَیْمانَ عِلْمًا وَ قالاَ الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی فَضَّلَنا عَلی کَثیرٍ مِنْ عِبادِهِ الْمُؤْمِنینَ﴾; گفتند خدا را سپاس که این نعمت را به ما داد و ما را بر بسیاری از بندگان مؤمنش فضیلت داد. ادب را رعایت کردند, گفتند همه این قدرتها که در اختیار ماست اینها نعمتهای الهی است, خداوند ما را بر بسیاری از بندگان با ایمانش فضیلت داد. این داعیه برتری طلبی و مانند آن نیست; مثل اینکه کسی بگوید خدا را شکر که مرا از همه متواضع‌تر قرار داد! آن‌که شاکر است نعمت را بجا مصرف می‌کند, منظورش این نیست که من برتر از دیگران هستم او که می‌گوید من برتر از دیگرانم یا من برتر از فلان شخص هستم, سخن از ﴿أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ﴾ دارد و هر جا سخن از ﴿أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ﴾ آمد حرف شیطان است; اما اگر کسی گفت خدا را شکر که مرا از همه متواضع‌تر قرار داد چون اگر کسی اهل نعمت باشد آن نعمت، نعمت استعلا و استکبار نیست اینکه در دعای «کمیل» مثلاً زمزمه می‌کنند و می‌خوانند عرض می‌کنند: «واجعلنی من احسن عبیدک نصیباً عندک و اقربهم منزلة منک و اخصهم زلفة لدیک» آنها که از همه برجسته‌ترند و بالاتر هستند متواضع‌تر هستند. لذا در بخشهای پایانی سورهٴ «فرقان» دارد که ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَاماً﴾ خب چه نعمتی بهتر از اینکه آدم امام متقیان باشد یعنی از نظر علم و عمل به جایی برسد که مردان باتقوا به اینها اقتدا می‌کنند; نه تنها من امام جماعت متقیان باشم بلکه توفیقی به من بده که سنت من, سیرت من باعث اقتدای مردان باتقوا باشد; مردان بزرگوار و باتقوا من را ببینند و به من اقتدا کنند خب این نعمت خوبی است, تواضع من را ببینند متواضع بشوند, ادب من را ببینند مؤدّب باشند, اینکه استعلا و استکبار نیست.
یک وقت است که کسی می‌گوید: ﴿أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ﴾ من از او بهتر هستم, یک وقت است می‌گوید خدایا! توفیقی بده که در این علم و در این عمل صالح من به تو از دیگران نزدیک‌تر باشم و اگر کسی به خدا از دیگران نزدیک‌تر بود, سعی می‌کند که دست دیگران را هم بگیرد و به الله نزدیک بکند, برای اینکه می‌گویند: ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَاماً﴾ خاصیت امامت امام آن است که مأموم را به معبود نزدیک می‌کند این می‌شود وسیله خیر, خب من بشوم مجرای خیر, این هیچ محذوری ندارد. لذا داود و سلیمان عرض کردند: ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی فَضَّلَنَا عَلَی کَثِیرٍ مِنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِینَ﴾ مثل اینکه در اواخر سورهٴ «فرقان» هم دارد که ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَاماً﴾.
اینها درباره دعای مشترک داود و سلیمان; اما در همان سورهٴ «نمل» آنچه مربوط به خصوص سلیمان است این چنین آمده است; آیهٴ نوزده سورهٴ «نمل» این است که بعد از اینکه حرف نمله را سلیمان(سلام الله علیه) شنید: ﴿فَتَبَسَّمَ ضَاحِکاً مِن قَوْلِهَا﴾, آن‌گاه این‌چنین دارد: ﴿قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ و عَلَی وَالِدَیَّ﴾; خدایا آن توفیق را به من بده که من نعمتی را که به من دادی و بر پدر و مادرم هم نازل کردی من شکرگزار آن باشم! نه تنها شکرگزار نعمتی باشم که به من مرحمت کردی بلکه شاکر نعمتی باشم که به پدر و مادر من دادی, زیرا من به برکت آن نعمت خاصی که بر پدر و مادرم ارزانی شده است به دنیا آمدم.
﴿وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحاً تَرْضَاهُ﴾; توفیقی بده کاری کنم که صالح باشد (یک) و عمل صالح و کار خوب ذاتاً مطلوب نیست, کاری مطلوب است که به آن محبوب بالذات برسد, لذا اگر آمدند و گفتند که خدایا! توفیقی بده که ما کار خوب بکنیم, کار خوب اگر با حسن فاعلی همراه نباشد فقط حسن فعلی داشته باشد مرضی خدا نیست, لذا عرض کردند: ﴿وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحاً تَرْضَاهُ﴾ یک وقت کسی مدرسه می‌سازد بیمارستان می‌سازد راهی احداث می‌کند قناتی احداث می‌کند مؤسّسه خیریه‌ای بنا می‌کند یک کار مردمی دارد, این کار، کار صالح است و یک حسن فعلی دارد; اما چون حسن فاعلی ندارد این شخص مؤمن و موحد نیست این کار مرضیّ خدا نیست. کاری مرضیّ خداست که گذشته از حسن فعلی از فاعل حسن نشأت بگیرد یعنی شخص هم موحد باشد و قصد قربت داشته باشد و مانند آن.
تبیین عمل صالح
سلیمان عرض کرد ﴿وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحاً تَرْضَاهُ﴾; که تو راضی باشی وگرنه صرف عمل صالح مطلوب نیست باید برسد به جایی که آن مطلوب بالذات است و قبلاً هم ملاحظه فرمودید که عمل صالح حتی آن عمل صالح مرضی خدا باشد, این نیمه راه است نه پایان راه, چون عمل برای آن است که خود گوهر ذات را اصلاح بکند. صالحین بالاتر از ﴿عَمِلُوا الصَّالِحَات﴾‌اند; ﴿عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ کسانی‌اند که کارهای آنها صالح است; ولی ممکن است گوهر ذات آنها هنوز به صلاح نرسیده باشد ولی صالحین کسانی‌اند که در گوهر ذاتشان صلاح راه پیدا کرده است. چنین افرادی دیگر دست به کارهای آلوده نخواهند زد. لذا سلیمان عرض کرد: ﴿وَأَدْخِلْنِی بِرَحْمَتِکَ فِی عِبَادِکَ الصَّالِحِینَ﴾, خب این نهایت ادب این بزرگوار است.
‌پرسش ...
پاسخ: عصمت گاهی به مقام ذات راه پیدا می‌کند گاهی در مقام فعل. آنچه مربوط به اینهاست آن است که کار خلاف نکنند; اما گوهر ذاتشان صالح باشد, این مرحله والای عصمت است چون خود عصمت مراتبی دارد دیگر. اگر عصمت مراتبی دارد, ولایت مراتبی دارد می‌خواهند برسند به آن بالاترین مرحله ولایت. ذات مقدس پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عرض ‌کرد: ﴿إِنَّ وَلِیِّیَ اللّهُ الَّذِی نَزَّلَ الْکِتَابَ وَهُوَ یَتَوَلَّی الصَّالِحِینَ﴾ این در حقیقت, ادعای صالح بودن خود را تفهیم کرد, فرمود: ﴿إِنَّ وَلِیِّیَ﴾ اللّهی است که الله به وسیله نازل کردن قرآن متولی صالحان است: ﴿إِنَّ وَلِیِّیَ اللّهُ الَّذِی نَزَّلَ الْکِتَابَ وَهُوَ یَتَوَلَّی الصَّالِحِینَ﴾.
تنگنا قرار گرفتن بندگان از طرف خداوند
خب در بخشهای دیگر راجع به وجود مبارک یونس این چنین آمده است گرچه یونس مقداری مأموریت را که انجام داد و خسته شد صحنه را ترک کرد و ذات اقدس الهی به پیغمبر فرمود مثل یونس نباش که صحنه را ترک کنی و اما وقتی یونس(سلام الله علیه) دارد با خدای خود مناجات می‌کند کمال ادب را حفظ می‌کند. در سورهٴ «انبیاء» آیهٴ 87 به بعد این است: ﴿وَذَا النُّونِ إذْ ذَهَبَ مُغَاضِباً فَظَنَّ أَن لَن نَّقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَی فِی الظُّلُمَاتِ أَن لاَّ إِلهَ إِلاّ أَنتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ﴾ «نون» یعنی ماهی و ﴿ذَا النُّونِ﴾ یعنی یونسی که در اثر اینکه چند لحظه‌ای یا چند روزی را در دل ماهی مانده است ﴿ذَا النُّون﴾ شد.
فرمود: ﴿وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِبًا﴾ از قوم خود, ﴿فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ﴾; او گمان کرد که ما بر او تنگ نمی‌گیریم این ﴿أَن لَن نَّقْدِرَ﴾ است نه «لن نقدُر» نه گمان کرد که ما بر او قادر نیستیم, این ـ معاذ‌الله ـ که پیغمبری گمان بکند که ما قادر نیستیم بر او «قَدَر, یَقدِر» تنگ گیری است: ﴿اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاءُ وَیَقْدِرُ﴾ یا ﴿وَ مَنْ قُدِرَ عَلَیْهِ رِزْقُهُ فَلْیُنْفِقْ مِمّا آتاهُ اللّهُ﴾, «قَدِرَ» یعنی تنگ گرفت, ضیق گرفتن. این گمان کرد که ما بر او ضیق نمی‌گیریم و فشار نمی‌آوریم, بعد به وضع خاصی مبتلا شد که ﴿فَسَاهَمَ فَکَانَ مِنَ الْمُدْحَضِینَ﴾ که در سورهٴ «صافات» است. آن‌گاه در درون ماهی دارد با خدا مناجات می‌کند: ﴿فَنَادَی فِی الظُّلُمَاتِ أَن لاَّ إِلهَ إِلاّ أَنتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ﴾ این ذکر یونسی است که معروف است و می‌گویند مجرب هم هست, حالا یا در حال سجده یا غیر سجده انسان این ذکر را داشته باشد مشکل او برطرف می‌شود و غم و اندوه او حل خواهد شد.
‌پرسش ...
پاسخ: این گناهی نکرده است, چون آنچه مأموریت داشت انجام داد; منتها اگر می‌ماند و رنج بیشتری را تحمل می‌کرد شاید فوز بیشتری نصیبش می‌شد: ﴿فَنَادَی فِی الظُّلُمَاتِ أَن لاَّ إِلهَ إِلاّ أَنتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ﴾. ملاحظه می‌فرمایید طرزی قرآن ادب انبیا را نقل می‌کند که نشان می‌دهد آنها ائمه ما هستند پیشوایان ما هستند و اسوه ما هستند و اینکه یونس این چنین مناجات کرد: ﴿فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَکَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ﴾; هر مؤمنی که ما را با این تعبیر بخواند ما غم او را برطرف می‌کنیم این ذکر یونسی خیلی می‌گویند مجرب است.
‌ تبیین معنای ظلم
پرسش ...
پاسخ: بله این ظلم نه به معنای معصیت کبیره است نه به معنی معصیت صغیره [بلکه] به این معناست که من بر خودم ستم کردم, نظیر آن ظلمی که وجود مبارک آدم و حوا گفتند که ﴿رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا﴾ آن ظلم, قبل از تکلیف بود, برای اینکه بعد از اینکه اینها مناجات کردند و خداوند مشکل آدم و حوا(سلام الله علیهما) را برآورده کرد, آن‌گاه فرمود بروید زمین و از این به بعد وحی می‌آید و هر کس تابع وحی بود سعادتمند می‌شود و هر کسی هم نبود گرفتار شقا خواهد شد که وحی و تشریع بعدها نازل شد. معلوم می‌شود آن مرحله‌ای که آدم(سلام الله علیه) با حوا می‌گویند ﴿رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا﴾ یعنی ما خودمان را به زحمت انداختیم, شما ما را به جنتی دعوت کردید و وارد کردید که ما هیچ مشکلی نه از درون و نه از بیرون نداشتیم, حالا باید برویم زمین که هم مشکلی از درون داریم و هم از بیرون; هم از درون بالأخره دستگاه هاضمه انسان را وادار می‌کند که درد گرسنگی و تشنگی را بکشد و هم از بیرون سرما و گرما مزاحم آدم است; ولی در آن بهشتی که آدم(سلام الله علیه) بود طبق بیانی که در سورهٴ مبارکهٴ «طه» است نه از درون گرسنه می‌شوی یا تشنه می‌شوی نه از بیرون آفتاب زده یا سرما زده می‌شوی, چهار وصف را آنجا ذکر کرد که قبلاً خوانده شد الآن انسان در دنیا که هست یا به وسیله گرسنگی و تشنگی که سوخت و سوز دستگاه گوارش است از درون به او آسیب می‌رسد یا به وسیله سرما و گرمای بیرون در زحمت است. فرمود آنجا جا برای سرما نیست جا برای گرما نیست جا برای گرسنگی نیست جا برای تشنگی هم نیست.
‌پرسش ...
پاسخ: بالأخره این وسوسه‌ای است که باید با قبل از تکلیف بسازد.
‌پرسش ...
پاسخ: بله باید وسوسه را طرزی معنا کرد که با آن نشئه بسازد که بحث مبسوطش در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت; ولی وقتی فضا، فضای تشریع نیست پیداست که همه اینها مربوط به رنج و رفاه خود انسان است ذات اقدس الهی او را به نشئه‌ای دعوت کرد که طبق آیات سورهٴ «طه» او رنج نبرد, شیطان وسوسه‌ای کرد که او را به زحمت بیندازد. سخن در محدوده تشریع نیست چون تشریع و وحی بعدها نازل شده است. توبه، وسوسه همه اینها در عالم تشریع مطابق با تشریع است و قبل از تشریع مطابق با قبل از تشریع است. آنجا بهشتی که هست یا خروج از بهشتی که هست شیطنتی که هست وسوسه‌ای که هست ظلمی که هست توبه‌ای که هست, همه اینها در فضای غیر تشریع است, چون فرمود اگر قانون هدایت بخشی از طرف من بیاید کسی اطاعت بکند هدایت می‌شود بهره می‌برد و سعادتمند خواهد شد و کسی مخالفت بکند گرفتار عذاب می‌شود این تشریع بعدها آمده.
خب در جریان یونس فرمود این کار که او گفت: ﴿أَن لاَّ إِلهَ إِلاّ أَنتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ﴾ یعنی به خودم ستم کردم, پس اینجا گرچه نظام، نظام تشریع است ولی آنها بر خلاف تشریع حرکت نکردند, کاری کردند که خودشان به زحمت افتادند. ﴿فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَکَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ﴾ این از آن دعاهایی است که در تعقیبات نماز صبح هم هست, این جمله‌ها. خب این یک وعده‌ کلی است که هر غمگینی اگر ما را به این نام بخواند ما او را مستجاب می‌کنیم. حالا اگر گفتند چهل بار یا دویست بار یا صد بار یا کمتر و بیشتر از باب اینکه «هو المسک ما کررته یتضوع» وگرنه یک بار هم کافی است تا گوینده چه کسی باشد.
ویژگی¬های ذکر یونسیه
اینجا ندارد وجود مبارک یونس(سلام الله علیه) چند بار گفت, عمده آن است که کمال ادب را رعایت کرد; اولاً ظاهراً تنها دعایی است که نه «یا الله» دارد نه «یا رب» دارد نه «رب» دارد هیچ چیز ندارد, از همان اول شروع می‌شود: ﴿لاَّ إِلهَ إِلاّ أَنتَ﴾ یک وقت انسان می‌خواهد ذکر بگوید خب می‌گوید: «لا اله الا الله». یک وقت می‌خواهد دعا داشته باشد سؤال داشته باشد, نهایت ادب این است که فقط اسم حق را ببرد و چیزی نخواهد. این «علمه بحالی کاف عن مقالی» در اینجاها ظهور کرده است و آنکه گرفتار است اما چیزی طلب نمی‌کند مشکل خود را می‌گوید نمی‌گوید مشکل مرا برطرف کن, می‌گوید: ﴿لاَّ إِلهَ إِلاّ أَنتَ سُبْحَانَکَ﴾ یعنی هیچ نقصی متوجه شما نیست و هیچ کمبودی در ساحت شما نیست ﴿إِنّی کُنْتُ مِنَ الظّالِمینَ﴾, خواسته‌های او را ذات اقدس الهی می‌داند, لذا در سورهٴ مبارکهٴ «صافات» می‌فرماید که ما مشکل او را حل کردیم و او را دوباره برگرداندیم, مأموریتی به او دادیم ﴿وَ إِنَّ یُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلینَ ٭ إِذْ أَبَقَ﴾; فرار کرد ﴿إِلَی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ﴾; به کشتی که پر از مسافر بود بالأخره باید یک نفر از کشتی خارج می‌شد در مقابل آن ماهی که مثلاً قرار گرفت قرعه زدند مساهمه کردند ﴿فَساهم﴾ یعنی یونس مساهمه کرد با آنها در این قرعه ﴿فَکَانَ مِنَ الْمُدْحَضِینَ﴾; قرعه به نام او افتاد که باید این یک نفری که از دریا ادحاض بشود; بیرون انداخته بشود یونس درآمد, این را ادحاض کردند یعنی بیرون انداختند. «داحض»; فرو ریخته, ﴿حُجَّتُهُمْ دَاحِضَةٌ عِندَ رَبِّهِمْ﴾, «ادحاض» فرو ریختن.
﴿فَلْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَهُوَ مُلِیمٌ ٭ فَلَوْلاَ أَنَّهُ کَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِین ٭ لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ﴾; اگر او اهل تسبیح نبود تا قیامت در بطن ماهی می‌ماند: ﴿فَنَبَذْنَاهُ بِالْعَرَاءِ وَهُوَ سَقِیمٌ ٭ وَأَنبَتْنَا عَلَیْهِ شَجَرَةً مِن یَقْطِینٍ ٭ وَأَرْسَلْنَاهُ إِلَی مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ یَزِیدُونَ﴾, معلوم می‌شود که خواسته او این نبود که نجات پیدا کند و نمیرد معلوم می‌شود خواسته او این بود که مأموریت خود را و رسالت خود سفارت خود را ادامه بدهد لذا ذات اقدس الهی فرمود ما او را به یک جمعیت صد هزار نفره یا بیشتر بلکه بیشتر از صد هزار نفر فرستادیم خواسته اصلی او ادامه مأموریت و رسالت بود نه نجات پیدا کردن; منتها آن نجات پیدا کردن از شکم ماهی وسیله‌ای است که او بتواند آن سفارت و رسالت و رسالت خود را انجام بدهد.
اهمیت نعمت ولایت در جریان حضرت یونس پیامبر
در بخشهای دیگر که نام مبارک یونس مطرح است, آنجا به پیغمبر می‌فرماید: ﴿وَلاَ تَکُن کَصَاحِبِ الْحُوتِ﴾; مانند صاحب حوت نباش اما از او به نیکی یاد می‌کند و می‌فرماید: ﴿لَوْلاَ أَن تَدَارَکَهُ نِعْمَةٌ مِن رَبِّهِ﴾; اگر او اهل نعمت نبود و نعمت ولایت شامل حال او نبود آسیب می‌دید در سورهٴ مبارکهٴ «قلم» آیهٴ 48 به بعد این است, فرمود: ﴿فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَلاَ تَکُن کَصَاحِبِ الْحُوت﴾ در همه موارد ذات اقدس الهی به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌فرماید: ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِبْرَاهِیمَ﴾, ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مُوسَی﴾ یعنی مانند اینها باش! این جریانهای آنها را متذکر باش, مشکلاتی آنها تحمل کردند تو بدان و تحمل کن. تنها جریان یونس است که می‌گوید مثل او نباش: ﴿وَلاَ تَکُن کَصَاحِبِ الْحُوتِ﴾ وگرنه درباره همه انبیای دیگر می‌فرماید: ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مُوسَی﴾ یعنی مانند آن باش, این ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مُوسَی﴾, ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِبْرَاهِیمَ﴾, ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ﴾ کذا و کذا یعنی این صحنه‌ها را به یاد بیاور و این چنین حرکت کن; اما درباره یونس(سلام الله علیه) فرمود: ﴿وَلاَ تَکُن کَصَاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نَادَی وَهُوَ مَکْظُوم ٭ لَوْلاَ أَن تَدَارَکَهُ نِعْمَةٌ مِن رَبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَرَاءِ وَهُوَ مَذْمُومٌ﴾; هیچ مذمتی ندارد او چرا؟ برای اینکه نعمت ولایت شامل حال او بود او ولیّ ما بود; فرمود اگر نعمت ولایت تدارکش نکرده بود و او را نگرفته بود این از دریا بیرون انداخته می‌شد, در حالی که مذموم بود ولی الآن ممدوح است چون ولیّ ماست. این کاملاً نشان می‌دهد که آن مقدار لازم و نصاب لازم را وجود مبارک یونس(سلام الله علیه) داشت, آن ما فوق حد لزوم را اگر در یک حالتی از دست داد, خدا به پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌فرماید تو آن مافوق را هم حفظ کن و از دست نده!
‌پرسش ...
پاسخ: آن جزء تعقیبات نماز صبح هست: ﴿لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنّی کُنْتُ مِنَ الظّالِمینَ﴾, آنکه یونس گفت همین است; اما این ﴿فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنینَ﴾ که سخن خداست نشان می‌دهد که این ذکر برای همه انسانهاست, این است که آدم می‌بینید در مواقع عبادت و زیارت و مانند آن همه انبیا را تکریم می‌کند در دعا‌ها و قنوتها همه انبیا را مورد تسلیم و تصلیه قرار می‌دهد برای اینکه همه اینها مقتدایان ما هستند هیچ فرقی بین انبیا و ائمّه که نیست; همان‌طوری که ما به ائمه اقتدا می‌کنیم به انبیای گذشته هم اقتدا می‌کنیم از فیوضات آنها هم بهره می‌بریم, مگر آن مقداری که مربوط به منهاج و شریعت است و در شریعت اسلام آمده است.
‌پرسش ...
پاسخ: نه, برای اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «صافات» مشخص کرد که غم او چیست; غم او این بود که مأموریت را از دست داد, برای اینکه در سورهٴ «صافات» این شد که: ﴿وَأَنبَتْنَا عَلَیْهِ شَجَرَةً مِن یَقْطِین ٭ وَأَرْسَلْنَاهُ إِلَی مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ یَزِیدُون ٭ فَآمَنُوا فَمَتَّعْنَاهُمْ إِلَی حِینٍ﴾; آن بیرون آوردن از دریا و از تاریکی نجات دادن یا از مرگ نجات دادن یا از زندان نجات دادن, اینها مقدمه است برای ادامه رسالت ما او را دوباره برای هدایت صد هزار یا بیش از صد هزار نفر فرستادیم, او رفته مأموریت را به خوبی انجام داده و مردم به او ایمان آوردند وتا مدتی هم زندگی می‌کردند: ﴿فَآمَنُوا فَمَتَّعْنَاهُمْ إِلَی حِینٍ﴾ خب آدم یک وقت است یک روحانی می‌بیند مشکل مالی ندارد; اما مشکل رسالت و سفارت و وراثت دارد; بهره‌ای از او برده نمی‌شود او هم در حقیقت غمگین است این ذکر را می‌خواند, یک جای مناسبی برای او پیدا می‌شود که آنجا می‌رود خدمت می‌کند استاد می‌شود مدرس می‌شود امام جمعه می‌شود امام جماعت می‌شود. یک غمّ است برای کسی که وارث پیغمبر است که خدمتی از او بربیاید; ولی به فعلیت نرسد. تنها غم که مسائل مالی نیست آنکه می‌بیند در این محل مردم از او نمی‌کنند یا در حوزه فعلاً مورد استفاده نیست عمری هم زحمت کشیده تحصیل هم کرده علمی هم آموخته; ولی فعلاً در اینجا از او استفاده نمی‌شود می‌گوید خدایا! جایی فراهم بکن که من از این غم بیرون بیایم و آن رسالتم را آن سفارتم را انجام بدهم; تنها مظلوم بودن که مهم نیست, وارث انبیا شدن مهم است.
خب اینها مشکلشان این نبود که حالا در بدن ماهی‌اند هیچ ناله‌ای ندارد این ظاهراً تنها دعایی که در سراسر قرآن بدون «یا رب» یا بدون «رب» آمده است, از همان اول شروع به توحید کرده: ﴿لاَّ إِلهَ إِلاّ أَنتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ﴾.
اهمیت دعا و ذکر در اصول کافی
در این کتابهای دعا آن بخش دعایی که مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) در کتاب شریف کافی جلد دوم اصول‌کافی دارد حتماً ملاحظه فرمودید ادب دعا و ادب ذکر را انسان ده بار نام ذات اقدس الهی را ببرد, اول مثلاً بگوید «یا الله» «یا رب» بعد هم دستور دیگری است بگوید «رب, رب» این «رب, رب» برای آن است که دیگر انسان دارد نزدیک می‌شود نزدیک که می‌شود دیگر جا برای ندا نیست آن حرف ندا را حذف می‌کند. خب بالأخره «یا الله» است «یا رب» است «رب» است و مانند آن; اما مستقیماً دعا به توحید شروع بشود [که] ﴿لاَّ إِلهَ إِلاّ أَنتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ﴾.
غمّ وجود مبارک یونس این بود که الآن همه علومی که خدا به او داد بلد است و مورد استفاده نیست وگرنه او مشکلش این نبود که حالا چند صباحی زندگی کند و یک نان و آبی استفاده کند به همین دلیل که در سورهٴ مبارکهٴ «صافات» آمده است معلوم می‌شود که غمّ او این بود که پیغمبری است که از او استفاده نمی‌شود; عرض کرد که ﴿لاَّ إِلهَ إِلاّ أَنتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ﴾ آن‌گاه خداوند فرمود ما او را نجات دادیم ﴿وَ أَرْسَلْناهُ إِلی مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ یَزیدُونَ ٭ فَآمَنُوا فَمَتَّعْناهُمْ إِلی حینٍ﴾ دیگر این غمّ او را خدا آن‌چنان برطرف کرده است که این گروه دوم مثل گروه اول نبودند گروه اول بالأخره تمرّدی داشتند و ایمان نیاوردند و غضب الهی دامنگیر آنها شد تا آخرین لحظه ایمان نیاوردند, بعد توبه کردند و عذاب الهی از آنها گرفته شد; ولی وجود مبارک یونس(سلام الله علیه) به این نعمت رسیده است, آن‌گاه در قیامت امتی را به همراه خود به بهشت می‌برد ﴿یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِم﴾.
مکتوب شدن خیرات امت به حساب امامان
همه خیراتی که امت دارند ثواب آنها در نامه عمل امامشان هم نوشته می‌شود «مَن سَنَّ سُنّةٌ حَسَنةً», ثواب کسانی که پیروان سنت حسنه هستند در نامه عمل آن سنت‌گزار نوشته می‌شود, خب چه نعمتی بهتر از این؟ اینکه در پایان سورهٴ «فرقان» است: ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَاماً﴾, خب آدم اگر طرزی زندگی بکند که انسانهای خوب در آن روستا یا شهر به او اقتدا بکنند نه یعنی فقط در نماز به او اقتدا بکنند, روش او را بپذیرند. خب همه اعمال خیری که آن مردم انجام می‌دهند در نامه عمل این شخص هم ثبت است دیگر, این که نمی‌گوید ﴿أنا خَیرٌ مِنْه﴾ این چون خاکسارتر از همه است, همه به او اقتدا می‌کنند.
پرسش ...
پاسخ: نه آنها که بالاترند پایین‌ترند, آنها که بالاترند واقعاً پایین‌تر هستند چون آنها که بالاتر‌ند همه نعم را از خدا می‌بینند, چون همه نِعَم را از خدا می‌بینند; مثل اینکه انسان در حال سجود به خدا نزدیک‌تر است ذکر سجده بالاتر از ذکر رکوع است ذکر رکوع اعظم نیست عظیم است; ولی ذکر سجده اعلاست, چون انسان که پایین رفته سقف را مرتفع‌تر می‌بیند, انسانی که روی بام ایستاده است سقف را نمی‌بیند انسانی که روی پله ایستاده سقف را خیلی مرتفع نمی‌بیند, انسانی که زیر سقف ایستاده است سقف را خیلی مرتفع نمی‌بیند انسانی که نشسته است از ارتفاع سقف با خبر است ولی وقتی مضطجع شد متنبّه شد [و] خوابید روی کف, سقف را مرتفع‌تر می‌بیند; هر چه پایین‌تر بیاید آن بالا را بالاتر می‌بیند, خاصیت تواضع این است.
ذات اقدس الهی دو تا حرف زد: یکی برای قبل از دریا افتادن و به دل ماهی رفتن; یکی بعد از او آن جریان قبل از دریا افتادن و به دل ماهی رفتن که عجله‌ای کرده است و مأموریت را ترک کرده است, فرمود آن کار را شما نکنید: ﴿وَلاَ تَکُن کَصَاحِبِ الْحُوتِ﴾ اما آن مناجات و آن خضوع و آن ادب و آن تضرع و آن تألّهی که در دل ماهی نصیب او شده است او را اقتدا کنید; به آن عمل کنید ﴿وَکَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ﴾ آن عجله‌ای که کرده به پیغمبر می‌فرماید: ﴿وَلاَ تَکُن کَصَاحِبِ الْحُوتِ﴾; مثل او نباش. آن ناله‌ای که کرده می‌فرماید این ناله را شما هم داشته باشید ﴿وَکَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ﴾ نه «ننجی المرسلین» تا بگوییم این ذکر یونس برای انبیا و مرسلین است نه ﴿نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ﴾; هر کسی هر غمی داشته باشد, مخصوصاً اهل علمی که غمگین است که رسالت و وراثت انبیا را نتوانسته به فعلیت برساند این ذکر برای او مؤثّر خواهد بود. خب شاگردان انبیا هم همین‌طورند; آنها که فیض خاصی نصیب آنها شده است هم این چنین هستند. در جریان سلیمان و داود, آن نعمتهای عظیمی را که نصیب داود و سلیمان شده است آنها فوراً گفتند این نعمت خداست که به ما مرحمت کرده است یعنی وقتی آن تخت ملکه سبا از یمن به فلسطین آمد ﴿قَالَ الَّذِی عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْکِتَابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَن یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرّاً عِندَهُ قَالَ هذَا مِن فَضْلِ رَبِّی﴾ این ادب سلیمان است.
شباهت ادب سلیمان با ادب ذوالقرنین
مشابه این را ذی‌القرنین دارد که در سورهٴ «کهف» آمده; در سورهٴ «کهف» وقتی سخن آن ذوالقرنین را نقل می‌کند این است که او یک دیوار فلزی ساخته است نه دیوار خاکی یا سنگی و مانند آن, چون در سورهٴ «کهف» آیهٴ 96 این است که: ﴿أَتُونِی زُبَرَ الْحَدِیدِ حَتَّی إِذَا سَاوَی بَیْنَ الصَّدَفَیْنِ قَالَ انفُخُوا حَتَّی إِذَا جَعَلَهُ نَاراً قَالَ ءَاتُونِی أُفْرِغْ عَلَیْهِ قِطْرا﴾; وقتی که کاملاً این مواد ذوب شده افروخته شد گفت حالا آن مواد را بریزید که این کاملاً به صورت یک سد فلزی دربیاید که نه بشود از روی او در اثر شدت ارتفاع رفت و نه می‌شود از وسطش آن را نقب زد. چنین سد مستحکمی را که دید, گفت: ﴿هذَا رَحْمَةٌ مِن رَّبِّی﴾ پس اگر سلیمان است بعد از مشاهده آن جریان تخت ﴿قَالَ هذَا مِن فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی ءَأَشْکُرُ أَم أَکْفُرُ﴾, اگر ذوالقرنین است بعد از احداث آن دیوار معروف گفت: ﴿هذَا رَحْمَةٌ مِن رَّبِّی﴾, این نشانه ادب مع الله است
‌پرسش ...
پاسخ: خب گاهی البته رحمت را شخص مقدم می‌بیند, و گاهی فضل را می‌بیند; ولی در هر دو حال هیچ کدام را به خود اسناد نمی‌دهد; نمی‌گوید نظیر آیهٴ 78 سورهٴ «قصص» که حرف قارون را بزند, بگوید: ﴿إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَی عِلْمٍ عِندِی﴾ این حرف را نمی‌زند, بلکه می‌گوید ﴿هذَا رَحْمَةٌ مِن رَّبِّی﴾ یا ﴿هذَا مِن فَضْلِ رَبِّی﴾, بالأخره چه رحمت باشد چه فضل باشد از ناحیه خداست.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:41

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی