display result search
منو
تفسیر آیات 106 تا 108سوره مائده بخش اول

تفسیر آیات 106 تا 108سوره مائده بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 37 دقیقه مدت قطعه
  • 99 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 106 تا 108سوره مائده بخش اول"
- موازی هم بودن استشهاد با وصیت
- وجود عادل و فاسق در ادیان
- وجوب و عدم وجوب وصیت برای انسانها

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا شَهَادَةُ بَیْنِکُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَکُمُ المَوْتُ حِینَ الوَصِیَّةِ اثْنَانِ ذَوَا عَدْلٍ مِنکُمْ أَوْ آخَرَانِ مِنْ غَیْرِکُمْ إِنْ أَنْتُمْ ضَرَبْتُمْ فِی الأَرْضِ فَأَصَابَتْکُمْ مُصِیبَةُ المَوْتِ تَحْبِسُونَهُمَا مِن بَعْدِ الصَّلاَةِ فَیُقْسِمَانِ باللّهِ إِنِ ارْتَبْتُمْ لاَ نَشْتَرِی بِهِ ثَمَناً وَلَوْ کَانَ ذَا قُرْبَی وَلاَ نَکْتُمُ شَهَادَةَ اللّهِ إِنَّا إِذاً لَمِنَ الآثِمِینَ ﴿106﴾ فَإِنْ عُثِرَ عَلَی أَنَّهُمَا اسْتَحَقَّا إِثْماً فَآخَرَانِ یَقُومَانِ مَقَامَهُمَا مِنَ الَّذِینَ اسْتَحَقَّ عَلَیْهِمُ الأَوْلَیَانِ فَیُقْسِمَانِ بِاللّهِ لَشَهَادَتُنَا أَحَقُّ مِن شَهَادَتِهِمَا وَمَا اعْتَدَیْنَا إِنَّا إِذَاً لَمِنَ الظَّالِمِینَ ﴿107﴾ ذلِکَ أَدْنَی أَن یَأْتُوا بِالشَّهَادَةِ عَلَی وَجْهِهَا أَوْ یَخَافُوا أَن تُرَدَّ أَیْمَانٌ بَعْدَ أَیْمَانِهِمْ وَاتَّقُوا اللّهَ وَاسْمَعُوا وَاللّهُ لاَیَهْدِی القَوْمَ الفَاسِقِینَ ﴿108﴾

شأن نزول آیه کریمه
این سه آیه مربوط به وصیت و استشهاد حال وصیت است. شأن نزولی که سیوطی در اسباب نزول نقل کرد با آنچه که مرحوم امین الاسلام در مجمع البیان نقل کردند مختصر تفاوتی دارند؛ ولی خط اصلی این شأن نزول یکی است و آن این است که دو نفر مسیحی به اتفاقِ یک مسلمان مسافرتی را از مکه به طرف شام شروع کردند؛ این مسلمان یک جام گرانبهایی داشت و جام نقره‌ای داشت که با طلا تقریبا حک شده بود و قیمتی بود و کالاهای دیگر از قبیل لباس و مانند آن هم داشت و این مسلمان مریض شد و نشانهٴ مرگ را یافت و وصیت کرد و اموال را در آن وصیت نامه نوشت که آنچه که از من مانده است صورت گرفت که این اموال من است و این وصیت نامه را و صورت اموال را در لابه‌لای مالش پنهان کرد. بعد این دو همراه مسیحی را وصیّ خود قرار داد به این معنا که شما وصی من هستید و اینها امانت پیش شما باشد تا به اهلم برسانید.
این مسلمان در همان بیماری می‌میرد و آن دو مسیحی اموال او را جستجو می‌کنند و این جام گرانبها را از آن مال می‌گیرند و بقیه را به بازماندگان این مسلمان می‌رسانند. آنها در اموال جستجو می‌کنند و دست نوشته و وصیت نامه پدر و مورّث خود را می‌یابند. از این دو مسیحیِ همراه و همسفر سؤال می‌کنند که آن جام گرانبها چه شد؟ آنها گفتند اموالی که او به ما تحویل داد همین مقدار بود و جام در او نبود. آوردند به محضر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)، یعنی ورثه و بازماندگان جریان را به پیغمبر عرض کردند؛ پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم آن دو مسیحی را بعد از نماز عصر احضار کردند و آنها هم سوگند یاد کردند که ما تخلّف نکردیم و پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم آنها را آزاد گذاشت و رها کرد.
بعد‌ها آن جام را در دست اینها دیدند و ورثه دوباره آمدند خدمت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و عرض کردند که این جام گرانبها در دست اینهاست و اینها کتمان کردند. بعد دوباره که به محکمه آمدند پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از آنها سؤال کرد که چطور جریان جام را نگفتید؟ گفتند که این جام را ما در زمان سلامتِ او قبل از اینکه او بیمار بشود از او خریدیم و یادمان رفت که گزارش بدهیم که ما این جام را از او خریدیم. بازماندگان که مدعی بودند که این جام مال آنهاست و به ارث رسیده است و پدرشان نفروخت، بیّنه نداشتند و وقتی بیّنه نداشتند سوگند یاد کردند. راه را این چنین نشان داد که سوگند یاد کردند یا باید سوگند یاد کنید در این زمینه آنگاه می‌فرماید که این راه برای حفظ حقوق و حفظ شئون و حدودِ وصیت بهتر از راه‌های دیگر است.
فروع فراوانی را این دو آیه در زیر مجموعهٴ خود دارد و این یک اجمالی از شأن نزول آن بود. باید خود آیه با سایر آیات بررسی بشود و حکم فقهی این هم مشخص بشود تا تطابق مضمون آیه با شأن نزول آیه هم روشن بشود. این آیه از نظر تجزیه و ترکیب ادبی جزء مشکل‌ترین آیات است؛ آیا مضاف محذوف است؟ آیا خبر محذوف است؟ آیا فعل محذوف است تا به هر تقدیر روشن بشود.
موازی هم بودن استشهاد با وصیت
حالا بار دیگر به این آیه ملاحظه بفرمایید که فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا شَهادَةُ بَیْنِکُمْ﴾ که گفتند این مبتداست و خبر آن محذوف است؛ یعنی علیکم شَهادَةُ بَیْنِکُمْ. بعضی‌ها خواستند بگویند که این شهادت مبتداست و خبرش ﴿اثْنَانِ﴾ است؛ ولی شاید این چنین نباشد، علیکم خبری است محذوف و ﴿شَهَادَةَ﴾ مبتدایی است مذکور: علیکم شَهادَةُ بَیْنِکُمْ. معلوم نیست که این ﴿شَهَادَةَ﴾ مربوط به محکمه است یا مربوط به غیر محکمه. آنگاه فرمود: ﴿إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ حینَ الْوَصِیَّةِ﴾ که این نشان می‌دهد که استشهاد حین وصیت است. اینکه فرمود: ﴿إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ﴾ و بعد فرمود: ﴿حِینَ الوَصِیَّةِ﴾ که این حینَ الوصیة بدل است برای حضور موت، کنایه از آن است که اگر نشانه‌های مرگ در شما پیش آمد نه اینکه واقعاً محتضَر شدید و این قید هم قید غالبی است، چون غالبا انسان در اواخر عمر وصیت می‌کند وگرنه وصیت نافذ است چه عند حضور موت باشد و چه عند عدم حضور موت؛ منتها فرق این است که اگر کسی نشانه‌های مرگ را در خود دید وصیت بر او واجب می‌شود ، البته در جایی که وصیت واجب است، چون وصیت ذاتاً مستحب است. اگر حق اللهی یا حق الناسی بر عهده کسی نباشد وصیت شرعاً بر او واجب نیست و جزء مستحبات انسان است.
وجوب و عدم وجوب وصیت برای انسانها
مثل ﴿کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ﴾ که این صیام هم واجب را شامل می‌شود و هم مستحب را که این کتابت مطلق است. خود وصیت ذاتاً مستحب است و اگر حق الله یا حق الناس بر عهده کسی باشد واجب می‌شود که عند ظهور امارات الموت وصیت کند و اگر کسی حق الله یا حق الناس بر عهده او نبود یا اگر بود ادا کرده است؛ مثلاً نمازهای خود را قضا کرده است یا کفارات و بدل هدی یا قضای رمضان خود را ادا کرده و حق الناسی اگر برعهده داشت ادا کرده است، چنین کسی وصیت شرعاً بر او واجب نیست، البته مستحب است. چون غالبا وصیت هنگام ظهور موت است و هنگام ظهور اماراتِ موت بر بعضی‌ها وصیت واجب می‌شود، کلمهٴ ﴿إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ﴾ قید شده است و گرنه آنچه که مهم است ﴿حینَ الْوَصِیَّةِ﴾ است، پس شَهادةٌ بینکم حینَ الْوَصِیَّةِ؛ خواه ﴿إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ﴾ باشد و خواه در حال سلامت باشد. عمده ﴿حینَ الْوَصِیَّةِ﴾ است که بدل است برای ﴿إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ﴾، چون آنچه که نقش محوری دارد حین وصیت است.
فلسفه وجودی استشهاد
مطلب دیگر آن است که استشهاد در بعضی از امور برای آن است که بعدها مشکلی پیش نیاید وگرنه شرط صحت آن امر نیست؛ مثلاً استشهاد در جریان نکاح، استشهاد در جریان بیع و شراء و مانند آن برای آن است که اگر بعدها مشکلی پیش آمد انسان بتواند ثابت بکند. این چنین نیست که استشهاد حین البیع یا حین النکاح شرط صحتِ بیع یا نکاح باشد، در حالی که در اواخر سورهٴ مبارکهٴ ‌«بقره‌» جریان استشهاد حین البیع آمده است. این برای آنست که بعد مشکلی پیش نیاید و جامعه منظم جامعه‌ای است که بتواند اگر اختلافی پیدا کردند آن را اثبات کند؛ ولی بر خلاف استشهاد حین الطلاق است و ﴿وَ أَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنْکُمْ﴾ که در باب طلاق آمده است شرط صحت طلاق است و آن هم البته برابر نص خاصی است که داریم .
بنابراین اصل استشهاد یک حکم ارشادی است و شاید رجحان تعبدی هم او را همراهی کند و برای آنست که مشکلی در منازعات پیش نیاید. شرط صحتِ این عقدها نیست؛ نه عقد نکاح مشروط به استشهاد است و نه عقد بیع و حال اینکه که برای بیع و مانند آن آیه نازل شده است که هنگام خرید و فروش استشهاد کنید: ﴿وَاسْتَشْهِدُوا شَاهِدَیْنِ مِن رِجَالِکُمْ فَإِن لَمْ یَکُونَا رَجُلَیْنِ فَرَجِلٌ وَامْرَأَتَانِ﴾ برای آنکه ﴿أَن تَضِلَّ إِحْدَاهُمَا فَتُذَکِّرَ إِحْدَاهُمَا الأُخْرَی﴾ و مانند آن؛ ولی در مسئله طلاق گفتند که شرط صحت طلاق حضور عدلین است. بنابراین در جریان وصیت نظیر جریان نکاح و عقد بیع است نه نظیر جریان طلاق که شرط صحت وصیت این باشد؛ منتها اگر کسی شاهد نگرفت نمی‌تواند اثبات کند، نه اینکه وصیتِ او شرعاً باطل است. اینکه فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا شَهادَةُ بَیْنِکُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ حینَ الْوَصِیَّةِ﴾ معلوم می‌شود که بحث محوری حینِ وصیت است خواه عند ظهور امارات موت باشد یا نباشد و طبق شواهد دیگر این استشهاد برای آن است که در هنگام منازعه مشکلی پیش نیاید وگرنه شرعاً وصیت صحیح است ولو عدلین حضور نداشته باشند.
وجود عادل و فاسق در ادیان
مطلب دیگر آن است که فرمود ﴿اثْنَانِ﴾ یعنی وَلْیَشَهدْ اثنان یا وَلْیحضر ﴿اثْنَانِ ذَوَا عَدْلٍ مِنکُمْ﴾؛ دو تا عادل از شما که ظاهر آن است که دو تا عادل از شما امت اسلامی، نه دو تا عادل از بستگان شما: ﴿ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ﴾ که این ﴿ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ﴾ معلوم می‌شود که هر کسی در دین خود یا عادل است یا فاسق. ممکن است کسی مسیحی باشد و در همان مسیحیت فاسق باشد یا ممکن است یک مسیحی باشد و در مسیحیت عادل باشد و هکذا صاحبان ملل دیگر که اهل کتابند. فرمودک ﴿اثنان ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ﴾؛ یعنی دو تا مسلمانِ عادل باید شاهدِ وصیت باشند. ﴿أَوْ آخَرانِ مِنْ غَیْرِکُمْ﴾؛ یا دو تا عادل از غیر شما یعنی غیر مسلمان باشد. این ﴿مِنْکُمْ﴾ این چنین نیست که به بستگان برگردد مِنْ غیرکم یعنی به اَجانب برگردد و هر دو مسلمان باشند، بلکه منظور آن است که دو مسلمانِ عادل یا دو تا عادل غیر مسلمان. این کلمهٴ أو گرچه برای تخییر است نه برای ترتیب و برای تفصیل است بلکه برای تخییر است؛ اما اینکه ﴿أَوْ آخَرانِ مِنْ غَیْرِکُمْ﴾ را مقید کرده است به ﴿إِنْ أَنْتُمْ ضَرَبْتُمْ فِی اْلأَرْضِ﴾، معلوم می‌شود که اینها در طول هم‌اند نه در عرض هم.
ظاهر ابتداییِ این آیه آن است که دو عادل خواه مسلمان و خواه غیر مسلمان اگر شاهد وصیت باشند به این آیه عمل شده است، چون فرمود: ﴿اثْنانِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ أَوْ آخَرانِ مِنْ غَیْرِکُمْ﴾، چون با او عطف کرده است؛ ولی از اینکه مقید کرده این ﴿آخَرانِ مِنْ غَیْرِکُمْ﴾ را به اینکه اگر در حال سفر بودید، نشان می‌دهد که چون در حال سفر ممکن است دو مسلمانِ عادل انسان را همراهی نکنند و انسان در یک شهری سفر کند که مسلمان وجود نداشته باشد و اهل کتاب وجود داشته باشد، از این جهت فرمود: ﴿أو آخَرانِ مِنْ غَیْرِکُمْ﴾. پس معلوم می‌شود که گرچه ظاهر او یعنی ظاهر بدئی او برای تخییر است و ثابت می‌کند که دو طرف او عِدْل هم‌اند ولی از اینجا که مقید کرده و فرمود: ﴿إِنْ أَنْتُمْ ضَرَبْتُمْ فِی اْلأَرْضِ﴾ معلوم می‌شود که این در طول هم‌اند نه در عرض هم.
مطلب بعدی آن است که این طولیت و نفی عرضیت که از کلمهٴ ﴿إِنْ أَنْتُمْ ضَرَبْتُمْ فِی اْلأَرْض﴾ استفاده می‌شود، نه برای آن است که سفر دخیل است، بلکه این قید واردِ موردِ غالب است، چون غالباً انسان در سفر دو عادل مسلمان ممکن است نصیبش نشود. وقتی سفر کرده به دیار اهل کتاب، دو مسلمانِ عادل ممکن است او را همراهی نکنند، پس این قید وارد مورد غالب است. آنچه که اساس کار است این است که اگر دو مسلمان نداشتی خواه سفر باشد خواه حضر، حالا اگر کسی امارات مرگ ظهور کرد و در مدینه بود مثلاً که در همان صدر اسلام همسایه‌های او اهل کتاب بودند و مسلمانی آنجا حضور نداشت که آنها را برای شهادت طلب کند، دو مسیحی یا دو کلیمی یا یک مسیحی و یک کلیمی فرق نمی‌کند، اینها اگر برای شهادت حضور داشته باشند کافی است. سفر خصوصیت ندارد، بلکه عمده طولی بودن مسئله است؛ یعنی اگر دو مسلمان عادل نبودند دو عادل غیر مسلمان کافی است. البته به لحاظ دین ما عادل نیست و در دین خودش باید عادل باشد.
مطلب مهم آن است که در اینگونه از امور که مسایل مالی است عمده همان عدالت و حفظ امانت است، لذا دو تا آدمِ امین گرچه مسیحی باشند بر دو مسلمانِ غیر امین شرعاً مقدمند. نفرمود دو مسلمان عادل و اگر دو مسلمان عادل نداشتید دو مسلمان فاسق، بلکه فرمود دو مسلمان عادل و اگر دو مسلمان عادل نداشتید دو امین غیر مسلمان کافی است. چقدر مسئله امانت مهم است؟! کسی که امین نیست ولو مسلمان هم باشد نمی‌شود او را شاهد وصیت قرار داد. اینجا که مربوط به احکام و امثال ذلک نیست، بلکه اینجا یک مسئله مالی است و عمده آن کارهای اساسی و عنصری به دست همان امانت است و اگر کسی عادل و امین بود ولو مسلمان هم نباشد شهادت او نافذ است. این دین می‌تواند دین جهانی باشد که هیچ تعصبی در او نیست. می‌فرماید که اگر دو عادلِ مسلمان پیدا نکردید دو عادل از غیر مسلمانها را می‌توانید به عنوان وصی بیاورید.
اساس کار در اینجا این است که این دو مسیحی یا دو کلیمی یا یک مسیحی و یک کلیمی در دین خودشان عادلند. رعایت امانت جزء احکام بین المللی دینِ الهی است و هیچ دینی نیامده است که مثلا خیانت را تجویز کرده باشد و امانت را واجب ندانسته باشد. اینها جزء خطوط کلی اسلام است که ﴿إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللّهِ اْلإِسْلامُ﴾ در آن شِرعه و منهاج اختلاف راه پیدا می‌کند که مثلاً نماز را آنها به طرف بیت المقدس می‌خواندند و مسلمانها به سَمْت کعبه یا رکعات نماز ما و کیفیت نماز ما با آنها فرق می‌کند که اینها شرعه و منهاج است؛ اما اصل عبادت فرقی نمی‌کند و جزء دین است. مسئلهٴ رعایت امانت و رعایت عدالت جزء اسلام است و جزء خطوط کلی دین است، چون همهٴ انبیاء حافظ این کار بودند.
بنابراین دین چون حامی قسط و عدل است و حامی امانت است می‌فرماید که اگر دو مسلمان عادل بودند مقدّمند و اگر دو مسلمان عادل نبودند و دو یهودی یا دو مسیحی یا یک یهودی و یک مسیحی امین بودند آنها را شما استشهاد کنید؛ حالا چه شهر و چه روستا، چه حضر و چه سفر. اگر کسی در یک محله‌ای زندگی می‌کند که بعضی از همسایه‌های او مسلمانند و بعضی از همسایه‌های او غیر مسلمان هستند، چنین شخصی اگر اتفاقی افتاد و حالتی به او دست داد حالا تصادف یا غیر تصادف که دیگر مسلمانها نیستند آنجا و همین همسایه‌های مسیحی او هستند و مسلمانهای فاسق هستند ولی دو همسایه دارد که هر دو عادلند و امین‌اند ـ در دین خودشان عادلند و امانت که یک امر عمومی است در دین خودشان عادلند و دستورات دین خودشان را عمل می‌کنند ـ اینها مقدمند بر مسلمان فاسق. این نشانهٴ آن است که هیچ تعصبی در اسلام نیست و چنین مکتبی می‌تواند جهانی باشد. کسی که اهل جهنم است عادل نیست؛ اما آنها در دین خودشان عادلند؛ یعنی به دستورات دین خود عمل می‌کنند و عمده این است که در جریان مال خائن نیستند. چنین کسی ولو دین او دین محرَّف است ولی امین است و خائن نیست و دروغ نمی‌گوید.
عدم تأثیر شهادت دادن دو نفر مسلمان خائن
آنها که خائن‌اند آنها را که نفرمود به عنوان شاهد بگیرید، آنها مثل مسلمانهای فاسقند. اگر در بین آنها امین پیدا نشد موضوع منتفی است؛ ولی اگر امین پیدا شد چه اینکه فرمود: ﴿مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ یَتْلُونَ آیاتِ اللّهِ﴾ یا درباره گروهی از مسیحی‌ها فرمود که وقتی آیات الهی بر اینها تلاوت بشود ﴿تَری أَعْیُنَهُمْ تَفیضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾ ؛ هم از مسیحی‌ها تجلیل کرد و هم از یهودی‌های باانصاف تجلیل کرد و هرگز آن اقلّیتی را که اهل صلاح و فلاح بودند به جرم اکثریت مردود ندانست، حالا اگر یک چنین حالتی اتفاق افتاد که دو یهودی امین و یا دو مسیحی امین یا یک یهودی و یک مسیحیِ امین بودند آنها را می‌شود به عنوان شاهد آورد؛ ولی دو مسلمان خائن را نمی‌شود برای شهادت آورد. حالا اگر کسی گفت که مال مردم مالِ مردم است و نگفت که ﴿لَیْسَ عَلَیْنا فِی اْلأُمِّیِّینَ سَبیلٌ﴾ ، او حرفش مسموع است. فرمود که بعضی‌ها هستند که شما یک مشک نقره اگر به آنها بدهید آنها خیانت نمی‌کنند، بعضی‌ها هم هستند که اگر یک دینار به آنها بدهید آنها خیانت می‌کنند.
اولاً بعضی‌ها هستند که اگر مال فراوانی باشد خیانت نمی‌کنند؛ چه امانت و چه غیر امانت و بعضی‌ها و هستند که مال کم ولو به عنوان امانت شما بسپارید ﴿وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدینارٍ﴾ که این تنوینش تنوین تحقیر است، یک دینار به اینها بدهید خیانت می‌کنند با اینکه مال کم است (یک) و شما به عنوان امانت به اینها سپردید (دو)؛ اما بعضی‌ها هستند که اگر یک قنطاری از طلا در دست اینها باشد ولو امانت هم نباشد خیانت نمی‌کنند چه رسد به امانت، چون آنها که نژادپرست‌اند می‌گویند: ﴿لَیْسَ عَلَیْنا فِی اْلأُمِّیِّینَ سَبیلٌ﴾ و آنها که نژادپرست نیستند چنین حرفی را نمی‌زنند. آن کسی که نژادپرست است می‌گوید: ﴿لَیْسَ عَلَیْنا فِی اْلأُمِّیِّینَ سَبیلٌ﴾ که خودشان را اهل کتاب می‌دانستند و مشرکین را امییین و می‌گفتند که چون درس نخوانده‌اید و بی فرهنگید و مانند آن و بعد می‌گفتند: ﴿لَیْسَ عَلَیْنا فِی اْلأُمِّیِّینَ سَبیلٌ﴾ که این همان نژادپرستی است و اگر کسی این چنین نبود شهادت او شرعاً نافذ است.
فتحصّل که در حال اضطرار اگر امر دائر بشود بین اینکه مسلمانِ خائن شاهد بشود یا یک مسیحیِ امین یا یک یهودیِ امین، یهودی امین یا مسیحی امین مقدم است و این استشهاد هم ترتیبی است نه تخییری، برای اینکه فرمود: ﴿إنْ أَنْتُمْ ضَرَبْتُمْ فِی اْلأَرْض﴾ که نشانهٴ اضطرار است. فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا شَهادَةُ بَیْنِکُمْ﴾؛ یعنی بین المسلمین ﴿إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ﴾؛ یعنی مسلمین ﴿ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ﴾؛ یعنی مِن مسلمین ﴿أَوْ آخَرانِ مِنْ غَیْرِکُمْ﴾؛ یعنی من غیر المسلمین، چون صدر آیه که خطاب به مؤمنین است؛ بینکم، احدکم، ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ که سه ضمیر جمع مذکر سالم است که خطاب است و مخاطبینش مسلمین‌اند.
معیار بودن حین الوصیه
﴿حِینَ الوَصِیَّةِ﴾ منظور حینَ الوَصِیّة است که بدل است برای حضور موت؛ یعنی برای اینکه ثابت بکنند که ﴿إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ﴾ معیار نیست، بلکه معیار وصیت است؛ یک وقت است که هنگام بیماریِ منتهی به مرگ انسان وصیت می‌کند عند ظهور امارات الموت که این می‌شود: ﴿إِذَا حَضَرَ أَحَدَکُمُ المَوْتُ﴾، چون غالبا در این حال وصیت می‌شود. یک وقت است که معیار ﴿حِینَ الوَصِیَّةِ﴾ است ولو قبل از ظهور امارات موت باشد و عمده حین وصیت استأ ﴿أَوْ آخَرانِ مِنْ غَیْرِکُمْ إِنْ أَنْتُمْ ضَرَبْتُمْ فِی اْلأَرْضِ﴾ که این هم برابر شأن نزول بود و بر اساس این که قیدوارد مورد غالب است، وگرنه سفر و حضر هیچ کدام نه حضر مانع است و نه سفر شرط است، بلکه معیار این است که اگر دو مسلمان عادل حضور نداشتند، شخص می‌تواند از غیر مسلمانها به عنوان استشهاد دعوت کند.
﴿مِنْ غَیْرِکُمْ﴾ دربارهٴ اهل کتاب است و اگر مسئلهٴ شهادت را که باید سوگند یاد کنند، این به چه سوگند یاد می‌کند؟ او به یک خدایی معتقد است و اگر ملحد بود و اصلاً به خدا معتقد نبود به چه سوگند بخورد؟ حالا دربارهٴ خصوص مشرکین بحث دیگر است و الآن ملاحظه می‌فرمایید که قَسَم یاد کنند و مانند آن در ذیل آیه است. اینکه فرمود: ﴿إِنْ أَنْتُمْ ضَرَبْتُمْ فِی اْلأَرْضِ فَأَصابَتْکُمْ مُصیبَةُ الْمَوْتِ﴾؛ یعنی نه اینکه حالا مصیبت موت رسیده است، این مستقبل محقق الوقوع که از او با ماضی تعبیر شده است معنایش این است که نشانه‌های مرگ که ظهور کرد که در آیندهٴ نزدیک می‌میرید مصحِّحِ این تعبیر شد که ﴿فَأَصابَتْکُمْ مُصیبَةُ الْمَوْتِ﴾ نه اینکه واقعاً مصیبت موت به شما اصابت کرد و شما مُردید! مرده که دیگر وصیت نمی‌کند! پس دو شاهد شده.
اگر مَحلِّ رِیبه نبود، اینها وصی‌اند و وصیِّ در مال هستند که این مال را از این متوفی می‌گیرند و به بازماندگان می‌رسانند، اینها وصی‌اند و کار آنها هم نافذ است. اگر بازمانده اطمینان پیدا کرد یا لااقل شک نداشت و گمان خلاف نبود به همین وصیت عمل می‌شود؛ یعنی این دو مسیحی یا دو یهودی یا یک مسیحی و یک یهودی وصی این شخص‌اند که این مال را از آنجا می‌گیرند و طبق وصیت او و دستور او عمل می‌کنند و می‌دهند؛ اما وصی می‌توانند باشند نه ولی؛ یعنی نمی‌توان شرعاً یک کسی که صغیر دارد یک مسیحی یا یک یهودی را وصی خود قرار بدهد که بعد از مرگ او سرپرستی اولاد مسلِم را داشته باشند و این جعل ولایت است در حقیقت، چون ﴿لَنْ یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکافِرینَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً﴾ این کار مشروع نیست وصیتِ به غیر مشروع هم مشروع نیست و هرگز یک مسلمان نمی‌تواند غیر مسلمان را سرپرست و قیّمِ بچه‌های خود قرار بدهد که آنها در حکم مسلمانند. جعل ولایت مشروع نیست ولی جعل وصیت در حدّی که مستلزم ولایت نباشد مشروع است، چون وصیت که مُشرِّع نیست.
فرمود که اگر مورد تهمت نبودند به وصیت در امور مالی عمل می‌کنند؛ ولایت نیست (یک)، صرف وصیت است (دو)، آنهم در محور مال که عمل می‌کنند؛ ولی اگر مورد اتهام شدند؛ یعنی بازماندگان اینها را متهم دانستند، آنگاه در آن حال ﴿تَحْبِسُونَهُما مِنْ بَعْدِ الصَّلاةِ فَیُقْسِمانِ بِاللّهِ إِنِ ارْتَبْتُمْ﴾، پس چون همهٴ اینها مشروط است؛ اگر بازماندگان این دو اهل کتاب را؛ دو مسیحی یا دو یهودی یا یک مسیحی و یک یهودی را متهم ندانستند، برابرِ وصیت عمل می‌شود و مال را تحویل می‌گیرند و آنها هم می‌روند. اگر آنها را متهم کردند اینها باید سوگند یاد کنند که ما خلاف نکردیم و ﴿تَحْبِسُونَهُمَا﴾؛ اینها را نگه می‌دارید ﴿مِنْ بَعْدِ الصَّلاةِ﴾؛ حالا صلاة عصر است یا نه؟ این در جریان شأن نزول بود، چون وقتی نماز خوانده شد همه حضور دارند و بعد از نماز هم مهمتر از قبل از نماز است، چون دعاها و ادعیه بعد از نماز اثر بیشتری دارد و انسانی که نماز خوانده است یک حالت تنبّهی هم در او پدید می‌آید، لذا گفتند که سجاده‌هایتان را ترک نکنید و چیزی از خدا بخواهید و برخیزید و قدرِ بعد از نماز را بدانید که دعا بعد از نماز مستجاب است.
بعد از نماز همه حضور دارند (یک) و یک حالت بیداری برای همه پدید آمد (این دو)، آنگاه این دو نفر را نگه می‌دارید بعد از نماز، حالا بعد از نمازِ خودشان و نمازی که خواندند یا بعد از نماز خودتان که همه حضور دارند؛ ﴿تَحْبِسُونَهُما﴾ این دو نفر را ﴿مِنْ بَعْدِ الصَّلاةِ فَیُقْسِمانِ بِاللّهِ﴾؛ اینها به الله سوگند یاد می‌کنند. این ﴿إِنِ ارْتَبْتُمْ﴾ شرطی است که به آن اصل حبس برمی‌گردد. حبسِ دو شاهد و سوگندِ این دو شاهدِ وصیت در صورتی است که محل ریبهٴ شما باشند؛ اگر شک نداشتید که اینها آزادند و اگر دربارهٴ اینها شک کردید اینها را بعد از نماز نگه می‌دارند و بازداشتشان می‌کنند و متوقفشان می‌کنند تا سوگند یاد کنند. چه سوگند یاد کنند؟ ﴿فَیُقْسِمانِ بِاللّه﴾؛ به خدا قسم بخورند که چه؟ که ﴿لا نَشْتَری بِهِ ثَمَنًا﴾ که این ﴿ثَمَنَاً﴾ یعنی ذاثمن، چون انسان ثمن نمی‌خرد و در بعضی از موارد دیگر هم ﴿وَاشْتَرَوا بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً﴾ آمده است؛ انسان ثمن نمی‌خرد و به وسیلهٴ کارش بیع می‌کند و ثمن می‌گیرد نه اینکه ثمن بخرد، بلکه مثمن می‌خرد؛ هم این آیه که دارد: ﴿لا نَشْتَری بِهِ ثَمَنًا﴾ و هم آیه دیگر که دارد: ﴿یَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً﴾ ؛ یعنی یا به معنای بیع است که اشتراء به معنای بیع است؛ مثل ﴿بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ﴾ ؛ یعنی بئس ما باعوا به انفسهم یا اشتراء به معنای بیع است یا ثمن به معنای مثمن و ذاثمن است. ﴿لا نَشْتَری بِهِ ثَمَنًا﴾؛ یعنی ذاثمن که لا نَشْتَری بِهِ مثمنا یا نشتری به معنای نبیع است که لا نبیع به ثمنا؛ ما جذب نمی‌کنیم به وسیلهٴ این کارمان پولی را جذب نمی‌کنیم. اینها به خدا سوگند یاد کنند که ما با این کارمان نمی‌خواهیم خلافی کنیم که کمی را زیاد بکنیم یا زیادی را کم بکنیم و هر چه که به ما گفته است را عمل می‌کنیم، همین مقدار است!
﴿لا نَشْتَری بِهِ ثَمَنًا وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبی﴾؛ یعنی ولو آن شخص از بستگان نزدیک ما باشد ما خلاف نمی‌گوییم و به سود کسی از بستگانمان دروغ نمی‌گوییم، چه اینکه به زیان کسی از دشمنانمان هم دروغ نمی‌گوییم: ﴿لا نَشْتَری بِهِ ثَمَنًا وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبی وَ لا نَکْتُمُ شَهادَةَ اللّهِ﴾؛ نه آنچه را که ما دیدیم کتمان می‌کنیم و نه برخلاف می‌گوییم، هرچه را که شاهد بودیم همان را ابلاغ می‌کنیم؛ یعنی بگویند این شخص و این وصیت کننده ما را شاهد وصیت خود قرار داد و ما هرچه را که شاهد بودیم می‌گوییم که او چه وصیت کرده است؟ به کی چقدر بدهید؟ چقدر مال دارد؟ مال را کجا مصرف بکنید؟ و مانند آن. هرچه را که وصیت کننده در متن وصیت گفته است و ما شنیده‌ایم همان را داریم ابلاغ می‌کنیم و اگر ما در برابر این خلاف چیزی بگیریم یا شهادتی را کتمان بکنیم ﴿إِنّا إِذًا لَمِنَ اْلآثِمینَ﴾. این مربوط به ظاهر آیهٴ 106 که مربوط به فرع اوّل است می‌باشد؛ اما فرع دوم و تتمهٴ جریان که اگر اینها خلاف کردند باید چه کرد؟ این را آیهٴ 107 بیان می‌کند.
و الحمد لله رب العالمین

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 37:12

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی