- 702
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 19 سوره مائده بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 19 سوره مائده _ بخش اول"
- اهمیت بحث معرفت شناسی در تفسیر المیزان
- بیان اشکال بر وجود دوران فترت
- انجام امور مهم از طرف پیامبران و نبی مکرم اسلام
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یا أَهْلَ الْکِتابِ قَدْ جاءَکُمْ رَسُولُنا یُبَیِّنُ لَکُمْ عَلی فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ أَنْ تَقُولُوا ما جاءَنا مِنْ بَشیرٍ و لا نَذیرٍ فَقَدْ جاءَکُمْ بَشیرٌ و نَذیرٌ و اللّهُ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ﴾
فلسفه بیان خطاب <اهل کتاب>
قبلاً به اهل کتاب خطاب فرمود؛ یعنی در آیهٴ پانزده همین سورهٴ مبارکهٴ «مائده» که ﴿یا أَهْلَ الْکِتابِ قَدْ جاءَکُمْ رَسُولُنا یُبَیِّنُ لَکُمْ کَثیرًا مِمّا کُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْکِتابِ﴾ که خطاب هم به مسیحیها است و هم به یهودیها؛ فرمود که پیامبر ما آمد و بسیاری از چیزهایی که شما مخفی میکردید او آشکار کرد. اِخفای این مطالب برای احبار و رُهبانیون اهل کتاب بودند و توده مردم اهل اِخفا نبودند، لکن خطاب به همه اهل کتاب است. سرّش آن است که علمای آنها در اثر ضلالتها و جهالتهای نفسانی رهبریِ ناآگاهانه خود را بر مردم تحمیل کردند و مقلدان آنها هم بدون تحقیق پیرویِ ناآگاهانه اینها را پذیرفتند که هر دو گروه را قرآن مسئول میداند و به اهل کتاب خطاب میکند که شما بسیاری از آنچه را که خداوند در تورات و انجیل فرمود مخفی کردید، در حالی که این اِخفاء برای توده مردم نیست و برای همان احبار و رُهبان آنهاست و اگر تقلید محققانه نباشد در حکم همان کار باطل اَحبار و رُهبان است، لذا فرمود: ﴿یا أَهْلَ الْکِتابِ قَدْ جاءَکُمْ رَسُولُنا یُبَیِّنُ لَکُمْ کَثیرًا مِمّا کُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْکِتابِ﴾ که این در آیهٴ پانزده سورهٴ «مائده» است که قبلاً بحث شد.
انجام امور مهم از طرف پیامبران و نبی مکرم اسلام
در آیه محل بحث دوباره به اهل کتاب اعم از مسیحیها و یهودیها خطاب میکند و میفرماید: ﴿یا أَهْلَ الْکِتابِ قَدْ جاءَکُمْ رَسُولُنا یُبَیِّنُ لَکُمْ﴾؛ به همه اهل کتاب؛ هم مسیحیها، هم یهودیها؛ هم علمایشان و هم توده مردم و اینکه فرمود: ﴿یُبَیِّنُ لَکُمْ﴾ آن متعلق محذوف است و متعلق این آیه یا همان آیهٴ پانزده است که آنجا فرموده است ﴿یبَیِّنُ لَکُمْ کَثیرًا مِمّا کُنْتُمْ تُخْفُونَ﴾ و اینجا هم«یُبَیِّنُ لَکُمْ کَثیرًا مِمّا کُنْتُمْ تُخْفُونَ» یا اینکه نه به قرینه اینکه فرمود: ﴿عَلی فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ﴾ سخن از کثیر نیست بلکه سخن از جمیع است؛ یعنی هر چه که مورد حاجت شماست پیامبر ما بیان میکند و این ﴿یُبَیِّن﴾ جمله در محل نصب است تا حال باشد: ﴿قد جاءَکُمْ رَسُولُنا﴾ به این صورت که «مبیّنا لَکُمْ»؛ همه آنچه را که شما حاجت دارید پیامبر بیان میکند یا نه آن ﴿کَثیرًا مِمّا کُنْتُمْ﴾ متعلق است و نه «جمیعاً»، بلکه در اثر اهمیت حذف شده است: «یُبَیِّنُ لَکُمْ امراً عظیماً امراً مهماً» و مانند آن.
به هر تقدیر پیامبران عموماً و پیغمبر خاتم(علیهم الصلاة و علیهم السلام) خصوصاً سه کار میکنند: یکی بیان معارف و حقایق است دوم بشارت در برابر اطاعت است و سوم انذار در برابر عصیان و تبهکاری که این دو کار مربوط به مقام عمل است و آن یک کار مربوط به مسایل فکری و علمی. فرمود پیامبری آمد که هم مبین است، هم مبشر است و هم منذر؛ مبین معارف است، مبشر است برای اطاعتها و منذر است برای معصیتها.
شرح بیان دوران فترت
مطلب مهم این آیه هجده همین کلمه ﴿عَلی فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ﴾ است که ﴿عَلی فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ﴾ یعنی یک وقتی که از او به عنوان دوران فَترت نام میبرند که هیچ پیامبری نبود و معمولاً فُتُور آن حالت بینابین را میگویند، آبی که سرد بود و از آن سردیاش کاسته شد و هنوز گرم نشد میگویند فاتر است یا آبی که در حال قلیان و جوشش بود ولی کنار گذاشتند که حرارت او کم شد ولی هنوز سرد نشد میگویند فاتر استو این حالت بین بین را میگویند فاتر و فُتُور یک چنین حالتی است. انبیاء جوامع را گرم نگه میدارند و وقتی آنها رحلت کردند دوران فَترت فرا میرسد که فرمود: ﴿عَلی فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ﴾.
مهمترین مسئلهای که در این آیهٴ مطرح است همین است که این نه با برهان عقلی سازگار است و نه با خطوط کلی که قرآن کریم آن را امضاء کرده است و نه با خود همین آیه؛ هم شاهد داخلی در آیه وجود دارد که دوران فترت در کار نیست و هم شاهد خارجی؛ اما برهان عقلی همان دلیلی است که دلالت میکند بر ضرورت نبوت عامه و عقل میگوید: خدای حکیم بشر را که آفرید و این بشر که باید با جهان رابطه داشته باشد، با جوامع انسانی رابطه داشته باشد و با خودش بتواند درست زندگی کند، نه خودش را میشناسد، نه جوامع بشری را درست میشناسد، نه جهان را درست میشناسد نه میداند چه چیزی برای او ضرر دارد و چه برای او سودمند است و نه میداند که بعد از مرگ کجا میرود و آنجا چه چیز لازم است، یقیناً یک راهنما میخواهد. حالا سخن از جامعه نیست ولو یک نفر هم باشد در یک گوشه عالم راهنما طلب میکند، برای اینکه او نمیداند که بعد از مرگ چه خبر است و چه چیز لازم است.
برهان عقلی که در کتابهای معقول به عنوان دلیل عقلی بر ضرورت رسالت و نبوت عامه مطرح است در اذهان شریفتان است (این دلیل عقلی)، برهان نقلی هم در قرآن کریم فراوان است فرمود.
بنابراین برهان عقلی دلالت میکند بر ضرورت نبوت عامه، چه اینکه بحثش در کتابهای معقول است و آیات فراوانی دلالت میکند که خدا فرمود ما انبیاء را فرستادیم تا بشر در قیامت احتجاج نکند، چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» بحثش گذشت فرمود ما انبیای فراوانی فرستادیم: ﴿وَ رُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ و رُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ و کَلَّمَ اللّهُ مُوسی تَکْلیمًا ٭ رُسُلاً مُبَشِّرینَ و مُنْذِرینَ لِئَلاّ یَکُونَ لِلنّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾ ؛ ما انبیاء را فرستادیم تا مردم در قیامت بعد از آمدن انبیاء دیگر حجتی نداشته باشند، معلوم میشود که قبل از آمدن انبیاء بشر در قیامت حجت دارد و با اینکه عقل دارند معلوم میشود که عقل در عین حال که لازم است ولی کافی نیست، لذا فرمود: ﴿لِئَلاّ یَکُونَ لِلنّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾ که در آن آیهٴ 165 سورهٴ مبارکهٴ «نساء» شواهد فراوانی از آیات دیگر قرآن کریم ارائه شد.
بیان اشکال بر وجود دوران فترت
آن برهان عقلی و این برهان نقلی و همچنین شاهد داخلی دلالت میکند که زمان فَترت روا نیست و آن شاهد داخلی همین جمله است که در آیه محل بحث یعنی آیهٴ نوزده سورهٴ «مائده» فرمود که ما پیامبر فرستادیم، برای اینکه ﴿اَنْ تَقُولُوا ما جاءَنا مِنْ بَشیرٍ و لا نَذیرٍ﴾؛ مبادا در قیامت بگویید که ما راهنما نداشتیم. همین آیه هم میفرماید که اگر پیامبر نیاید شما در قیامت بر خدا حجت دارید، پس چه برهان عقلی و چه شاهد خارجی که قرینه منفصلند و چه شاهد داخلی که قرینه متصل است دلالت میکند که ممکن نیست جامعه بدون حجت باشد، مع ذلک چگونه میشود که یک دورهای دوره فترت باشد! (این اشکال).
جواب اشکال
جواب این اشکال این است که نفی خاص مستلزم نفی عام نیست؛ آنچه را که پیامبران میآورند باید در بین مردم باشد، حالا یا خود انبیای گذشته (علیه الصلاة و السلام) هستند یا پیغمبر خاتم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است یا امامان معصوم هستند یا نمایندگان آنها؛ اصلِ دین اینها به دست نمایندگان اینها باید در بین مردم باشد. این معنا را در سورهٴ مبارکهٴ «رعد» به یک گونهای بیان فرمود و در سور دیگر هم به صورتهای دیگر؛ در سورهٴ مبارکهٴ «رعد» آیه هفت فرمود: ﴿وَ یَقُولُ الَّذینَ کَفَرُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّه إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ و لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ﴾؛ آنها پیشنهادی میدهند و آن پیشنهادشان ناتمام است و باید بدانی که تو انذار داری و مردم را از کار بد میترسانی و زمام کار به دست خداست و برای هر قومی هدایت کنندهای است و نفرمود «ولکل قوم رسول». هر قومی هدایت کنندهای باید داشته باشد تا حجت الهی تمام بشود و این هدایت کنندهها انبیاء و مرسلیناند چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» قبلاً گذشت و در آیهٴ 44 سورهٴ «مؤمنون» هم مشابه این مطرح است.
اتمام حجت خدا در هر عصر
آیهٴ 44 سورهٴ «مؤمنون» این است که ﴿ثُمَّ أَرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا﴾ که ﴿تَتْرَا﴾ یعنی متواتر؛ مثل تقوی که از وَقَی است این ﴿تَتْرَا﴾ هم از وَتَرَ است و ﴿تَتْرَا﴾ یعنی رسل متواتر. قبل از موسای کلیم(علیه السلام) سایر انبیای ابراهیمی(علیهم السلام) بودند، چه اینکه قبل از ابراهیم(سلام الله علیه) انبیای دیگر بودند و بین موسی و عیسی(علیهم السلام) تقریباً هفده قرن فاصله شد که در این وسط انبیای فراوانی آمدند منتها اولوالعزم نبودند و بین عیسای مسیح و وجود مبارک پیغمبر(علیهم الصلاة و علیهم السلام) شش قرن تقریباً فاصله شده بود، یک مقدار کمتر و یک مقدار بیشتر طبق اختلاف نقلها که سه یا چهار پیامبر این وسطها آمدند اما هیچ کدام جزء انبیای اولوالعزم نبودند.
این رسل تترا یا ﴿وَلَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ﴾ ؛ یعنی سخنانمان را متصل رساندیم این در آیات است، چه اینکه در آیهٴ 24 سورهٴ «فاطر» هم این چنین فرمود: ﴿إِنّا أَرْسَلْناکَ بِالْحَقِّ بَشیرًا و نَذیرًا و إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاّ خَلا فیها نَذیرٌ﴾؛ هیچ امتی نبود مگر اینکه نذیری در بین آنها بود که آنها را از عواقب کار بد میترساند که این نذیر گاهی از انبیای اولوالعزماند، گاهی پیامبر غیر اولواالعزم است، گاهی وصی اوست، نائب اوست، نماینده اوست و گاهی هم علمای عادلِ آن امتند؛ همین است که در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» فرمود: ﴿فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ و لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ﴾ که اینها منذریناند، عالمِ عادل که دین خود را درست یاد میگیرد و عمل میکند و به قوم خود بر میگردد و انذار میکند مشمول ﴿ِانْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاّ خَلا فیها نَذیرٌ﴾ است.
بنابراین آنچه را که برهان عقلی میگوید یا آیات فرمودند این است که در هر عصری حجتِ خدا باید بر مردم باشد، حالا آن حجت یا از انبیای اولوالعزم است یا پیغمبر غیر اولوالعزم است یا امام است یا وصیِّ امام است و مانند آن. آیات کلی قرآن اثبات میکند که بود و همین که در همان آیه قبل که فرمود: ﴿یُبَیِّنُ لَکُمْ کَثیرًا مِمّا کُنْتُمْ تُخْفُونَ﴾ یا در آیات دیگری که فرمود ما حرفی را آوردیم که در توراتِ شما هست: ﴿فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴾ معلوم میشود که کتاب آسمانی در بین آنها بود و احبار و رهبان بودند؛ منتها تا رفت به آن مرحلهای که اینها کاملاً سلطه پیدا کنند و دین را تحریف کنند یا تبدیل کنند به هر وضعی که شد، آنگاه پیغمبر خاتم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ظهور کرد، لذا همین که فرمود: ﴿فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴾ یا اینکه فرمود: ﴿یبَیِّنُ لَکُمْ کَثیرًا مِمّا کُنْتُمْ تُخْفُونَ﴾ ، معلوم میشود که حجت خدا در بین مردم بود و تا رفت که به دست فراموشی سپرده بشود در این مرحله که دوران فَترت است پیغمبر ظهور کرد. بنابراین نفرمود که «علی فترت من الحجه»، بلکه فرمود: ﴿عَلی فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ﴾ نه «علی فترت من الحجج»؛ انبیاء حجتند، اولیاء حجتند علما حجتند و اینها حجت الاسلامند و یک عالمِ عادلی که کارشناس دین است و دیندار است و دین باور است، این حجت الله بر خلق است و این حجت الاسلام است که «به یحتج الله علی العبد یوم القیامة» و این حجت خداست.
بنابراین نفی خاص مستلزم نفی عام نیست و برهان عقلی و شواهد قرآنی آن عام را ثابت میکند؛ یعنی حجت الله را ثابت میکند و آنچه در آیهٴ 19 سوره «مائده» محل بحث است ﴿عَلی فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ﴾ است نه «علی فترت من الحجج» وگرنه ممکن نیست که حجت از زمین برداشته بشود و هرگز ممکن نیست، چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «یس» آیهٴ چهارده شاید دلالت بکند که بعد از عیسای مسیح و قبل از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرستادههایی هم بودند منتها جزء اولوالعزم نبودند ﴿وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً أَصْحابَ الْقَرْیَةِ إِذْ جاءَهَا الْمُرْسَلُونَ ٭ اِذْ أَرْسَلْنا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ فَکَذَّبُوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ فَقالُوا إِنّا إِلَیْکُمْ مُرْسَلُونَ﴾ که اینها نشان میدهد که حجت خدا گاهی به بعثِ نماینده و مانند آن است و بر مردم تمام است، پس ﴿عَلی فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ﴾ غیر از «علی فترت من الحجج» است.
دائمی بودن حجت خدا
غرض آن است که فترت من الرسل است ولی فترت من الحجة نیست و حجت خدا همیشه است؛ مثل الان که الان فترت من الرسل است ولی فترت من الحجة نیست. در بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه دو مطلب است: یکی اینکه هرگز زمین از حجت خدا خالی نیست و آن «اللهم بلی لا تخلو الارض» همان بیان معروف حضرت امیر است که در کلمات قصارش هم است یا ولیِّ مشهور است یا ولیِّ مستور و در هر صورت حجت در روی زمین است. یکی این است که عصری که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ظهور کرد هم مردمش امی بودند: ﴿هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی اْلأُمِّیِّینَ رَسُولاً﴾ و هم پیامبری در آن سرزمین و در آن فضا نبود، لذا مردم از این جهت گمراه بودند. خطبهٴ 95 نهجالبلاغه این است: «بعثه و الناس ضلال فی حیرة و حاطبون فی فتنة قد استهوتهم الاهواء و استزلتهم الکبریاء و استخفتهم الجاهلیة الجهلاء حیاری فی زلزال من الامر و بلاءٍ من الجهل فبالغ(صلی الله علیه و آله و سلّم) فی النصیحة و مضی علی الطریقة و دعا الی الحکمة و الموعظة الحسنة» این هم نشان نمیدهد که هیچ حجتی در روی زمین نبود، برای اینکه با آن اصل کلی که در خود نهج البلاغه است که «اللهم بلی لا تخلو الارضُ من قائم لله بحجةٍ» حالا یا مستور است یا مشهور، این با آن هم باید هماهنگ باشد و همانطوری که آیات قرآن عام و خاص دارد و مطلق و مقید دارد و یکی شارح دیگری است، احادیث ائمه(علیهم السلام) و بیانات نهجالبلاغه هم «یفسره بعضه بعضا».
اینکه فرمود در عصری که مردم در جهالت زندگی میکردند پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مبعوث شده است، نه به این معنا است که هیچ حجتی روی زمین نبود، برای اینکه با خود آن اصل کلی که در نهجالبلاغه است هماهنگ نیست که حضرت عرض میکند «اللهم بلی لا تخلو الارض من قائم لله بحجةٍ» حالا یا مستور است یا مشهور، بنابراین نفی خاص مستلزم نفی عام نیست.
آنگاه در پایان این آیه فرمود که بشیر و نذیر آمد و حجت خدا تمام شد، آنگاه فرمود: ﴿وَ اللّهُ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ﴾ که این ﴿وَ اللّهُ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ﴾ هم میتواند ابطال توهم یهود و مانند آن باشد که گفتند دیگر بعد از موسی مثلاً(سلام الله علیه) پیامبری نیست که فرمود نه، خدا قادر است که پیامبری مبعوث کند و هم هشداری است به همه مردم، مخصوصاً اهل کتاب که اگر شما پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را یاری نکرده¬اید خدا قدیر است که او را یاری کند.
اهمیت بحث معرفت ¬شناسی در المیزان
مطلب دیگر آن است که یک بحث مبسوطی را سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) در همین کتاب شریف المیزان در طی بیست صفحه تقریباً بیان فرمودند مطلبی است بسیار عمیق و مربوط به معرفت شناسی و شناخت است؛ منطق یعنی چه؟ حکمت یعنی چه؟ عرفان یعنی چه؟ رابطه اینها چگونه است؟ ارتباط اینها در کنار سفره قرآن با قرآن چگونه است؟ یک بحث مبسوطی است و عصاره این بحث با مقداری از بیانات دیگر در همان کتاب هدایت در قرآن چاپ شد و در بعضی از سالگردهای مرحوم علامه علی حده این بیست صفحه بحث شد و چاپ شد و دیگر ما آنها را مطرح نمیکنیم؛ ولی شما حتماً ببینید که این اثر منطق چیست؟ اثر حکمت چیست؟ اثر عرفان چیست؟ ارتباط اینها با قرآن چیست؟ که یک بحث عمیقی کردند که ممکن است که این بیست صفحه را در یک یا دو صفحه _ اگر خدا توفیق داد _ خلاصه کنیم و در بحث آینده مطرح بکنیم؛ ولی شما حتماً این بیست صفحه را مباحثه بفرمایید.
«الحمد لله رب العالمین»
- اهمیت بحث معرفت شناسی در تفسیر المیزان
- بیان اشکال بر وجود دوران فترت
- انجام امور مهم از طرف پیامبران و نبی مکرم اسلام
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یا أَهْلَ الْکِتابِ قَدْ جاءَکُمْ رَسُولُنا یُبَیِّنُ لَکُمْ عَلی فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ أَنْ تَقُولُوا ما جاءَنا مِنْ بَشیرٍ و لا نَذیرٍ فَقَدْ جاءَکُمْ بَشیرٌ و نَذیرٌ و اللّهُ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ﴾
فلسفه بیان خطاب <اهل کتاب>
قبلاً به اهل کتاب خطاب فرمود؛ یعنی در آیهٴ پانزده همین سورهٴ مبارکهٴ «مائده» که ﴿یا أَهْلَ الْکِتابِ قَدْ جاءَکُمْ رَسُولُنا یُبَیِّنُ لَکُمْ کَثیرًا مِمّا کُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْکِتابِ﴾ که خطاب هم به مسیحیها است و هم به یهودیها؛ فرمود که پیامبر ما آمد و بسیاری از چیزهایی که شما مخفی میکردید او آشکار کرد. اِخفای این مطالب برای احبار و رُهبانیون اهل کتاب بودند و توده مردم اهل اِخفا نبودند، لکن خطاب به همه اهل کتاب است. سرّش آن است که علمای آنها در اثر ضلالتها و جهالتهای نفسانی رهبریِ ناآگاهانه خود را بر مردم تحمیل کردند و مقلدان آنها هم بدون تحقیق پیرویِ ناآگاهانه اینها را پذیرفتند که هر دو گروه را قرآن مسئول میداند و به اهل کتاب خطاب میکند که شما بسیاری از آنچه را که خداوند در تورات و انجیل فرمود مخفی کردید، در حالی که این اِخفاء برای توده مردم نیست و برای همان احبار و رُهبان آنهاست و اگر تقلید محققانه نباشد در حکم همان کار باطل اَحبار و رُهبان است، لذا فرمود: ﴿یا أَهْلَ الْکِتابِ قَدْ جاءَکُمْ رَسُولُنا یُبَیِّنُ لَکُمْ کَثیرًا مِمّا کُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْکِتابِ﴾ که این در آیهٴ پانزده سورهٴ «مائده» است که قبلاً بحث شد.
انجام امور مهم از طرف پیامبران و نبی مکرم اسلام
در آیه محل بحث دوباره به اهل کتاب اعم از مسیحیها و یهودیها خطاب میکند و میفرماید: ﴿یا أَهْلَ الْکِتابِ قَدْ جاءَکُمْ رَسُولُنا یُبَیِّنُ لَکُمْ﴾؛ به همه اهل کتاب؛ هم مسیحیها، هم یهودیها؛ هم علمایشان و هم توده مردم و اینکه فرمود: ﴿یُبَیِّنُ لَکُمْ﴾ آن متعلق محذوف است و متعلق این آیه یا همان آیهٴ پانزده است که آنجا فرموده است ﴿یبَیِّنُ لَکُمْ کَثیرًا مِمّا کُنْتُمْ تُخْفُونَ﴾ و اینجا هم«یُبَیِّنُ لَکُمْ کَثیرًا مِمّا کُنْتُمْ تُخْفُونَ» یا اینکه نه به قرینه اینکه فرمود: ﴿عَلی فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ﴾ سخن از کثیر نیست بلکه سخن از جمیع است؛ یعنی هر چه که مورد حاجت شماست پیامبر ما بیان میکند و این ﴿یُبَیِّن﴾ جمله در محل نصب است تا حال باشد: ﴿قد جاءَکُمْ رَسُولُنا﴾ به این صورت که «مبیّنا لَکُمْ»؛ همه آنچه را که شما حاجت دارید پیامبر بیان میکند یا نه آن ﴿کَثیرًا مِمّا کُنْتُمْ﴾ متعلق است و نه «جمیعاً»، بلکه در اثر اهمیت حذف شده است: «یُبَیِّنُ لَکُمْ امراً عظیماً امراً مهماً» و مانند آن.
به هر تقدیر پیامبران عموماً و پیغمبر خاتم(علیهم الصلاة و علیهم السلام) خصوصاً سه کار میکنند: یکی بیان معارف و حقایق است دوم بشارت در برابر اطاعت است و سوم انذار در برابر عصیان و تبهکاری که این دو کار مربوط به مقام عمل است و آن یک کار مربوط به مسایل فکری و علمی. فرمود پیامبری آمد که هم مبین است، هم مبشر است و هم منذر؛ مبین معارف است، مبشر است برای اطاعتها و منذر است برای معصیتها.
شرح بیان دوران فترت
مطلب مهم این آیه هجده همین کلمه ﴿عَلی فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ﴾ است که ﴿عَلی فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ﴾ یعنی یک وقتی که از او به عنوان دوران فَترت نام میبرند که هیچ پیامبری نبود و معمولاً فُتُور آن حالت بینابین را میگویند، آبی که سرد بود و از آن سردیاش کاسته شد و هنوز گرم نشد میگویند فاتر است یا آبی که در حال قلیان و جوشش بود ولی کنار گذاشتند که حرارت او کم شد ولی هنوز سرد نشد میگویند فاتر استو این حالت بین بین را میگویند فاتر و فُتُور یک چنین حالتی است. انبیاء جوامع را گرم نگه میدارند و وقتی آنها رحلت کردند دوران فَترت فرا میرسد که فرمود: ﴿عَلی فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ﴾.
مهمترین مسئلهای که در این آیهٴ مطرح است همین است که این نه با برهان عقلی سازگار است و نه با خطوط کلی که قرآن کریم آن را امضاء کرده است و نه با خود همین آیه؛ هم شاهد داخلی در آیه وجود دارد که دوران فترت در کار نیست و هم شاهد خارجی؛ اما برهان عقلی همان دلیلی است که دلالت میکند بر ضرورت نبوت عامه و عقل میگوید: خدای حکیم بشر را که آفرید و این بشر که باید با جهان رابطه داشته باشد، با جوامع انسانی رابطه داشته باشد و با خودش بتواند درست زندگی کند، نه خودش را میشناسد، نه جوامع بشری را درست میشناسد، نه جهان را درست میشناسد نه میداند چه چیزی برای او ضرر دارد و چه برای او سودمند است و نه میداند که بعد از مرگ کجا میرود و آنجا چه چیز لازم است، یقیناً یک راهنما میخواهد. حالا سخن از جامعه نیست ولو یک نفر هم باشد در یک گوشه عالم راهنما طلب میکند، برای اینکه او نمیداند که بعد از مرگ چه خبر است و چه چیز لازم است.
برهان عقلی که در کتابهای معقول به عنوان دلیل عقلی بر ضرورت رسالت و نبوت عامه مطرح است در اذهان شریفتان است (این دلیل عقلی)، برهان نقلی هم در قرآن کریم فراوان است فرمود.
بنابراین برهان عقلی دلالت میکند بر ضرورت نبوت عامه، چه اینکه بحثش در کتابهای معقول است و آیات فراوانی دلالت میکند که خدا فرمود ما انبیاء را فرستادیم تا بشر در قیامت احتجاج نکند، چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» بحثش گذشت فرمود ما انبیای فراوانی فرستادیم: ﴿وَ رُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ و رُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ و کَلَّمَ اللّهُ مُوسی تَکْلیمًا ٭ رُسُلاً مُبَشِّرینَ و مُنْذِرینَ لِئَلاّ یَکُونَ لِلنّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾ ؛ ما انبیاء را فرستادیم تا مردم در قیامت بعد از آمدن انبیاء دیگر حجتی نداشته باشند، معلوم میشود که قبل از آمدن انبیاء بشر در قیامت حجت دارد و با اینکه عقل دارند معلوم میشود که عقل در عین حال که لازم است ولی کافی نیست، لذا فرمود: ﴿لِئَلاّ یَکُونَ لِلنّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾ که در آن آیهٴ 165 سورهٴ مبارکهٴ «نساء» شواهد فراوانی از آیات دیگر قرآن کریم ارائه شد.
بیان اشکال بر وجود دوران فترت
آن برهان عقلی و این برهان نقلی و همچنین شاهد داخلی دلالت میکند که زمان فَترت روا نیست و آن شاهد داخلی همین جمله است که در آیه محل بحث یعنی آیهٴ نوزده سورهٴ «مائده» فرمود که ما پیامبر فرستادیم، برای اینکه ﴿اَنْ تَقُولُوا ما جاءَنا مِنْ بَشیرٍ و لا نَذیرٍ﴾؛ مبادا در قیامت بگویید که ما راهنما نداشتیم. همین آیه هم میفرماید که اگر پیامبر نیاید شما در قیامت بر خدا حجت دارید، پس چه برهان عقلی و چه شاهد خارجی که قرینه منفصلند و چه شاهد داخلی که قرینه متصل است دلالت میکند که ممکن نیست جامعه بدون حجت باشد، مع ذلک چگونه میشود که یک دورهای دوره فترت باشد! (این اشکال).
جواب اشکال
جواب این اشکال این است که نفی خاص مستلزم نفی عام نیست؛ آنچه را که پیامبران میآورند باید در بین مردم باشد، حالا یا خود انبیای گذشته (علیه الصلاة و السلام) هستند یا پیغمبر خاتم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است یا امامان معصوم هستند یا نمایندگان آنها؛ اصلِ دین اینها به دست نمایندگان اینها باید در بین مردم باشد. این معنا را در سورهٴ مبارکهٴ «رعد» به یک گونهای بیان فرمود و در سور دیگر هم به صورتهای دیگر؛ در سورهٴ مبارکهٴ «رعد» آیه هفت فرمود: ﴿وَ یَقُولُ الَّذینَ کَفَرُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّه إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ و لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ﴾؛ آنها پیشنهادی میدهند و آن پیشنهادشان ناتمام است و باید بدانی که تو انذار داری و مردم را از کار بد میترسانی و زمام کار به دست خداست و برای هر قومی هدایت کنندهای است و نفرمود «ولکل قوم رسول». هر قومی هدایت کنندهای باید داشته باشد تا حجت الهی تمام بشود و این هدایت کنندهها انبیاء و مرسلیناند چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» قبلاً گذشت و در آیهٴ 44 سورهٴ «مؤمنون» هم مشابه این مطرح است.
اتمام حجت خدا در هر عصر
آیهٴ 44 سورهٴ «مؤمنون» این است که ﴿ثُمَّ أَرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا﴾ که ﴿تَتْرَا﴾ یعنی متواتر؛ مثل تقوی که از وَقَی است این ﴿تَتْرَا﴾ هم از وَتَرَ است و ﴿تَتْرَا﴾ یعنی رسل متواتر. قبل از موسای کلیم(علیه السلام) سایر انبیای ابراهیمی(علیهم السلام) بودند، چه اینکه قبل از ابراهیم(سلام الله علیه) انبیای دیگر بودند و بین موسی و عیسی(علیهم السلام) تقریباً هفده قرن فاصله شد که در این وسط انبیای فراوانی آمدند منتها اولوالعزم نبودند و بین عیسای مسیح و وجود مبارک پیغمبر(علیهم الصلاة و علیهم السلام) شش قرن تقریباً فاصله شده بود، یک مقدار کمتر و یک مقدار بیشتر طبق اختلاف نقلها که سه یا چهار پیامبر این وسطها آمدند اما هیچ کدام جزء انبیای اولوالعزم نبودند.
این رسل تترا یا ﴿وَلَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ﴾ ؛ یعنی سخنانمان را متصل رساندیم این در آیات است، چه اینکه در آیهٴ 24 سورهٴ «فاطر» هم این چنین فرمود: ﴿إِنّا أَرْسَلْناکَ بِالْحَقِّ بَشیرًا و نَذیرًا و إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاّ خَلا فیها نَذیرٌ﴾؛ هیچ امتی نبود مگر اینکه نذیری در بین آنها بود که آنها را از عواقب کار بد میترساند که این نذیر گاهی از انبیای اولوالعزماند، گاهی پیامبر غیر اولواالعزم است، گاهی وصی اوست، نائب اوست، نماینده اوست و گاهی هم علمای عادلِ آن امتند؛ همین است که در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» فرمود: ﴿فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ و لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ﴾ که اینها منذریناند، عالمِ عادل که دین خود را درست یاد میگیرد و عمل میکند و به قوم خود بر میگردد و انذار میکند مشمول ﴿ِانْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاّ خَلا فیها نَذیرٌ﴾ است.
بنابراین آنچه را که برهان عقلی میگوید یا آیات فرمودند این است که در هر عصری حجتِ خدا باید بر مردم باشد، حالا آن حجت یا از انبیای اولوالعزم است یا پیغمبر غیر اولوالعزم است یا امام است یا وصیِّ امام است و مانند آن. آیات کلی قرآن اثبات میکند که بود و همین که در همان آیه قبل که فرمود: ﴿یُبَیِّنُ لَکُمْ کَثیرًا مِمّا کُنْتُمْ تُخْفُونَ﴾ یا در آیات دیگری که فرمود ما حرفی را آوردیم که در توراتِ شما هست: ﴿فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴾ معلوم میشود که کتاب آسمانی در بین آنها بود و احبار و رهبان بودند؛ منتها تا رفت به آن مرحلهای که اینها کاملاً سلطه پیدا کنند و دین را تحریف کنند یا تبدیل کنند به هر وضعی که شد، آنگاه پیغمبر خاتم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ظهور کرد، لذا همین که فرمود: ﴿فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴾ یا اینکه فرمود: ﴿یبَیِّنُ لَکُمْ کَثیرًا مِمّا کُنْتُمْ تُخْفُونَ﴾ ، معلوم میشود که حجت خدا در بین مردم بود و تا رفت که به دست فراموشی سپرده بشود در این مرحله که دوران فَترت است پیغمبر ظهور کرد. بنابراین نفرمود که «علی فترت من الحجه»، بلکه فرمود: ﴿عَلی فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ﴾ نه «علی فترت من الحجج»؛ انبیاء حجتند، اولیاء حجتند علما حجتند و اینها حجت الاسلامند و یک عالمِ عادلی که کارشناس دین است و دیندار است و دین باور است، این حجت الله بر خلق است و این حجت الاسلام است که «به یحتج الله علی العبد یوم القیامة» و این حجت خداست.
بنابراین نفی خاص مستلزم نفی عام نیست و برهان عقلی و شواهد قرآنی آن عام را ثابت میکند؛ یعنی حجت الله را ثابت میکند و آنچه در آیهٴ 19 سوره «مائده» محل بحث است ﴿عَلی فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ﴾ است نه «علی فترت من الحجج» وگرنه ممکن نیست که حجت از زمین برداشته بشود و هرگز ممکن نیست، چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «یس» آیهٴ چهارده شاید دلالت بکند که بعد از عیسای مسیح و قبل از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرستادههایی هم بودند منتها جزء اولوالعزم نبودند ﴿وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً أَصْحابَ الْقَرْیَةِ إِذْ جاءَهَا الْمُرْسَلُونَ ٭ اِذْ أَرْسَلْنا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ فَکَذَّبُوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ فَقالُوا إِنّا إِلَیْکُمْ مُرْسَلُونَ﴾ که اینها نشان میدهد که حجت خدا گاهی به بعثِ نماینده و مانند آن است و بر مردم تمام است، پس ﴿عَلی فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ﴾ غیر از «علی فترت من الحجج» است.
دائمی بودن حجت خدا
غرض آن است که فترت من الرسل است ولی فترت من الحجة نیست و حجت خدا همیشه است؛ مثل الان که الان فترت من الرسل است ولی فترت من الحجة نیست. در بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه دو مطلب است: یکی اینکه هرگز زمین از حجت خدا خالی نیست و آن «اللهم بلی لا تخلو الارض» همان بیان معروف حضرت امیر است که در کلمات قصارش هم است یا ولیِّ مشهور است یا ولیِّ مستور و در هر صورت حجت در روی زمین است. یکی این است که عصری که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ظهور کرد هم مردمش امی بودند: ﴿هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی اْلأُمِّیِّینَ رَسُولاً﴾ و هم پیامبری در آن سرزمین و در آن فضا نبود، لذا مردم از این جهت گمراه بودند. خطبهٴ 95 نهجالبلاغه این است: «بعثه و الناس ضلال فی حیرة و حاطبون فی فتنة قد استهوتهم الاهواء و استزلتهم الکبریاء و استخفتهم الجاهلیة الجهلاء حیاری فی زلزال من الامر و بلاءٍ من الجهل فبالغ(صلی الله علیه و آله و سلّم) فی النصیحة و مضی علی الطریقة و دعا الی الحکمة و الموعظة الحسنة» این هم نشان نمیدهد که هیچ حجتی در روی زمین نبود، برای اینکه با آن اصل کلی که در خود نهج البلاغه است که «اللهم بلی لا تخلو الارضُ من قائم لله بحجةٍ» حالا یا مستور است یا مشهور، این با آن هم باید هماهنگ باشد و همانطوری که آیات قرآن عام و خاص دارد و مطلق و مقید دارد و یکی شارح دیگری است، احادیث ائمه(علیهم السلام) و بیانات نهجالبلاغه هم «یفسره بعضه بعضا».
اینکه فرمود در عصری که مردم در جهالت زندگی میکردند پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مبعوث شده است، نه به این معنا است که هیچ حجتی روی زمین نبود، برای اینکه با خود آن اصل کلی که در نهجالبلاغه است هماهنگ نیست که حضرت عرض میکند «اللهم بلی لا تخلو الارض من قائم لله بحجةٍ» حالا یا مستور است یا مشهور، بنابراین نفی خاص مستلزم نفی عام نیست.
آنگاه در پایان این آیه فرمود که بشیر و نذیر آمد و حجت خدا تمام شد، آنگاه فرمود: ﴿وَ اللّهُ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ﴾ که این ﴿وَ اللّهُ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ﴾ هم میتواند ابطال توهم یهود و مانند آن باشد که گفتند دیگر بعد از موسی مثلاً(سلام الله علیه) پیامبری نیست که فرمود نه، خدا قادر است که پیامبری مبعوث کند و هم هشداری است به همه مردم، مخصوصاً اهل کتاب که اگر شما پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را یاری نکرده¬اید خدا قدیر است که او را یاری کند.
اهمیت بحث معرفت ¬شناسی در المیزان
مطلب دیگر آن است که یک بحث مبسوطی را سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) در همین کتاب شریف المیزان در طی بیست صفحه تقریباً بیان فرمودند مطلبی است بسیار عمیق و مربوط به معرفت شناسی و شناخت است؛ منطق یعنی چه؟ حکمت یعنی چه؟ عرفان یعنی چه؟ رابطه اینها چگونه است؟ ارتباط اینها در کنار سفره قرآن با قرآن چگونه است؟ یک بحث مبسوطی است و عصاره این بحث با مقداری از بیانات دیگر در همان کتاب هدایت در قرآن چاپ شد و در بعضی از سالگردهای مرحوم علامه علی حده این بیست صفحه بحث شد و چاپ شد و دیگر ما آنها را مطرح نمیکنیم؛ ولی شما حتماً ببینید که این اثر منطق چیست؟ اثر حکمت چیست؟ اثر عرفان چیست؟ ارتباط اینها با قرآن چیست؟ که یک بحث عمیقی کردند که ممکن است که این بیست صفحه را در یک یا دو صفحه _ اگر خدا توفیق داد _ خلاصه کنیم و در بحث آینده مطرح بکنیم؛ ولی شما حتماً این بیست صفحه را مباحثه بفرمایید.
«الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است