display result search
منو
تفسیر آیات 13 و 14 سوره مائده _ بخش اول

تفسیر آیات 13 و 14 سوره مائده _ بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 92 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 13 و 14 سوره مائده _ بخش اول"
- ارزش نهادن به نعمت‌های الهی در قرآن کریم
- استمرار خیانت یهودیان و مسیحیان تا قیامت
- علت پیدایش قساوت قلب

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿فَبِما نَقْضِهِمْ میثاقَهُمْ لَعَنّاهُمْ وَجَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَةً یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَنَسُوا حَظًّا مِمّا ذُکِّرُوا بِهِ وَلا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلی خائِنَةٍ مِنْهُمْ إِلاّ قَلیلاً مِنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ ٭ وَمِنَ الَّذینَ قالُوا إِنّا نَصاری أَخَذْنا میثاقَهُمْ فَنَسُوا حَظًّا مِمّا ذُکِّرُوا بِهِ فَأَغْرَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَالْبَغْضاءَ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ وَسَوْفَ یُنَبِّئُهُمُ اللّهُ بِما کانُوا یَصْنَعُونَ﴾

ارزش نهادن به نعمتهای الهی در قرآن کریم
یکی از اصول قرآن کریم آن است که هر نعمتی که به انسان می‌رسد از خداست، فرمود: ﴿ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللّهِ﴾ (این اصل اوّل)، اصل دوم آن است که هرگز خدا نعمتی را که به شخص یا گروهی عطا فرمود آن را نمی‌گیرد و دگرگون نمی‌کند مگر اینکه خود آن متنعمها ناسپاسی کنند و خود آنها نعمتها را تغییر بدهند، فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ﴾ یا ﴿ذلِکَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّرًا نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلی قَوْمٍ حَتّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ﴾ که این ﴿ذلِکَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّرًا نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلی قَوْمٍ﴾ بیان سنت الهی است؛ یعنی سنت خدا بر این است که هرگز نعمتِ اشخاص و افراد را عوض نمی‌کند و هرگز نمی‌گیرد مگر اینکه آنها با دست خود تغییر بدهند (این هم اصل دوم قرآنی).
اصل سوم که از همین اصل دوم استنباط می‌شود آن است که وقتی نعمت را خدا به کسی داد و متنعمین در اثر سوء استفاده از آن نعمت، نعمت را تغییر دادند همین نعمت برای آنها نقمت می‌شود و به فقدان این نعمت مبتلا می‌شوند و این‌چنین نیست یک خیری را از دست داده باشند، بلکه به شر مبتلا می‌شوند؛ مثل اینکه اگر کسی عمداً چشم خود را کور کرد این‌چنین نیست که فقط نبیند، بلکه به چاه هم می‌افتد و اگر کسی عمداً گوش خود را کر کرد این‌چنین نیست که نشنود، بلکه به خطر هم می‌افتد، چون زوال نعمت مستلزم فرود آمدن نقمت است (این هم اصل سوم) و این اصول در سراسر قرآن کریم مشهود است.
در آیه محل بحث؛ یعنی آیه سیزدهم سورهٴ مبارکهٴ «مائده» فرمود: ما با یهودیها تعهد بستیم و آنها گفتند: ﴿سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا﴾ ؛ ولی عهد الهی را نقض کردند؛ برای اینها کتاب فرستادیم و این کتاب را تحریف کردند و نعمت خدا را با سوء اختیار خود تغییر دادند و چون عهد الهی را نقض کرده‌اند ما هم اینها را از رحمت دور داشتیم: ﴿فَبِما نَقْضِهِمْ میثاقَهُمْ لَعَنّاهُمْ﴾.

عواقب و آثار عهدشکنی
در آیه دوازده فرمود: ﴿وَلَقَدْ أَخَذَ اللّهُ میثاقَ بَنی إِسْرائیلَ﴾ و برای اینکه این میثاق محقق بشود و در خارج عینیت پیدا کند از هر سبط و قبیله‌ای نقیبی مبعوث کرد و ولیّ و راهنمایی برای آنها فرستاد تا آنها محذوری از این جهت نداشته باشند و با داشتن همه این نعمتها عهد الهی را نقض کردند و آن گاه خداوند اینها را از رحمت خاصه خود دور داشت.
اینکه فرمود: ﴿لَعَنّاهُمْ﴾ لعن؛ همان ابعاد از رحمت واز رحمت خاصه دور داشتن است. رحمت مطلقه الهی همه جا است: «بِرَحمَتِکَ الّتی وَسِعَت کلَّ شیء» و آن رحمت مطلقه همه جا است؛ چه در دنیا چه در آخرت و چه در جهنم چه در بهشت و هر چه شیء است مصداق رحمت است و جهنم اگر برای جهنمیان رحمت نباشد برای خیلیها رحمت است و برای مظلومین رحمت است که ظالمین به عذاب الهی گرفتار بشوند. بنابراین این رحمت مطلقه هرگز از کسی جدا نیست و در هیچ شرطی هم استثنا پذیر نیست و عمده آن رحمت خاص است که فرمود: ﴿لَعَنّاهُمْ﴾؛ یعنی آنها را از رحمت خاص دور داشتیم.

قلب سقی و لیّن
﴿وَجَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَةً﴾ که این نرمش دل که لطف الهی است که خداوند قلب را لیّن و نرم قرار داد، این نرمش دل را از آنها گرفت و این دل سخت شد. دو نعمت در دل است که هر دو محصول رحمت خاص الهی است: یکی معرفت است و دیگری محبت؛ انسان حق را بشناسد و نسبت به حق مهر بورزد که هر دو جزءِ نعمتهای الهی است. اگر کسی کفران نعمت کرد؛ هم معرفت حق از او گرفته می‌شود که او حق را درست درک نمی‌کند؛ ولی امتناع به اختیار لا ینافی الاختیار و هم محبت حق از او گرفته می‌شود که او حق درک کرده را دوست ندارد؛ ولی امتناع به اختیار لا ینافی الاختیار، لذا چنین قلبی می‌شود قسیّ و سخت در قبال قلب لیّن و نرم.
مؤمن در عین حال که ﴿أَشِدَّاءُ عَلَی الکُفَّارِ﴾ است ﴿رُحَمَاءُ بَیْنَهُم﴾ هم هست. در بیانات نورانی حضرت امیر (سلام الله علیه) در نهج‌البلاغه است که «نَفسُهُ اَصلَبُ مِنَ الصَّلد و هو أَذَلُّ من العَبد» ‌؛ فرمود: مؤمن جانی دارد که از هر سنگ سختی متصلب‌تر است؛ ولی در برابر فرمان و امر الهی از هر بنده‌ای ذلیل‌تر است و فروتنانه امر خدا را می‌پذیرد و امتثال می‌کند.
بنابراین معرفت حق و محبت حق که هر دو از نعمتهای خاص الهی است از چنین گروهی گرفته می‌شود و اینها درک نمی‌کنند و اگر هم درک بکنند نمی‌پذیرند، فرمود: ﴿فَبِما نَقْضِهِمْ میثاقَهُمْ لَعَنّاهُمْ وَجَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَةً﴾. پس این‌چنین نیست که خداوند آن رحمت خاص خود را ابتدائاً از یهودیها گرفته باشد، بلکه در اثر نقض عهد این رحمت خاص را از اینها گرفت و این‌چنین نیست که ابتدائاً قلب اینها را سخت کرده باشد، برای اینکه هر کسی را خداوند بر اساس فطرت با قلب نرم آفرید. در سورهٴ مبارکهٴ «صف» به دو مطلب اشاره فرمود که یکی مربوط به بحث کنونی است و آن آیه پنج سورهٴ مبارکهٴ «صف» است که فرمود: ﴿وَإِذْ قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنی وَقَدْ تَعْلَمُونَ أَنّی رَسُولُ اللّهِ إِلَیْکُمْ فَلَمّا زاغُوا أَزاغَ اللّهُ قُلُوبَهُمْ﴾؛ اینها با پیامبر خودشان نساختند چه رسد به پیامبر خاتم. فرمود وقتی قلبشان منحرف بود ما هم بر انحرافشان افزودیم و این‌چنین نیست که ابتدائاً خدا قلب کسی را منحرف بکند، بلکه فرمود: ﴿فَلَمّا زاغُوا﴾ که زیغ همان انحراف است ﴿فَلَمّا زاغُوا أَزاغَ اللّهُ قُلُوبَهُمْ﴾.
این اِزاغه الهی یک امر وجودی نیست و در بحثهای اضلال و امثال اضلال ملاحظه فرمودید که خداوند که فرمود: ﴿وَما یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقینَ﴾ دو نکته هم در همان آیه بود: نکته اوّل اینکه هرگز خداوند اضلال ابتدایی ندارد و کسی را ابتدائاً گمراه نمی‌کند، بلکه همگان را از درون و بیرون؛ یعنی از عقل و فطرت که از درون برمی‌خیزد و هم با زبان وحی و شریعت که از بیرون شنیده می‌شود همگان را هدایت کرده است. اگر کسی این هدایت الهی را فراموش بکند و عمل نکند، خدا به او مهلت می‌دهد که توبه کند و اگر از این مهلت توبه هم استفاده نکند آن گاه خدا لطف خاص خود را برمی‌دارد و این معنای اضلال الهی است اضلال یک امر وجودی نیست و دادنی نیست که خدا یک چیزی را به عنوان ضلالت به کسی بدهد، بلکه همان لطف خاص هدایت پذیری را از او می‌گیرد و وقتی گرفت او را به حال خود رها می‌کند و وقتی به حال خود رها کرد سقوط می‌کند، لذا در سوره «صف» فرمود: ﴿فَلَمّا زاغُوا أَزاغَ اللّهُ قُلُوبَهُمْ﴾.
در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» هم قبلاً گذشت؛ یعنی آیه 26 سورهٴ مبارکهٴ بقره این بود که ﴿یُضِلُّ بِهِ کَثیرًا وَیَهْدی بِهِ کَثیرًا وَما یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقینَ﴾؛ هدایت را نصیب همه کرد و می‌کند؛ اما اضلال فقط برای فاسق است و فاسق یعنی منحرف و کسی که از راه جدا شد را می‌گویند فَسقَ عن الطریق؛ کسی که با سوء اختیار خود از راه جدا شد خدا او را گمراه می‌کند، گمراه می‌کند یعنی چه؟ یعنی این چراغ هدایت را دیگر به او نمی‌دهد و او را به حال خود رها می‌کند و وقتی به حال خود رها کرد سقوط می‌کند. اینجا هم؛ یعنی آیه سیزده سوره «مائده» که محل بحث است فرمود: ﴿فَبِما نَقْضِهِمْ میثاقَهُمْ لَعَنّاهُمْ وَجَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَةً﴾ پس این یک جعل کیفری است نه جعل ابتدایی.

بیان ثمره تلخ قساوت قلب
مطلب دیگر آن است که ثمره تلخ قساوت قلب چیست؟ ثمره تلخش این است که از مهمترین گناه تا کوچک‌ترین گناه ابایی ندارد؛ اولاً نسبت به ذات اقدس الهی و در قبال دین او به مبارزه برمی‌خیزد و ثانیاً هم نسبت به خلق خدا به ستمگری می‌پردازد. در این آیه؛ یعنی آیه محل بحث سوره «مائده» فرمود که اینها در اثر قساوت قلب این‌چنین بودند: ﴿یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ﴾؛ اینها لفظ و معنای تورات را عوض کردند؛ گاهی در تفسیر تورات به میل خود فتوا دادند و گاهی در الفاظ تورات به میل خود نوشتند.
در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» هر دو قسمش گذشت. عده‌ای بودند که ﴿یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدیهِمْ﴾؛ یعنی آیه 79 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» این بود: ﴿فَوَیْلٌ لِلَّذینَ یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللّهِ لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَنًا قَلیلاً﴾؛ اینها که تورات نویس نبودند که تورات را بنویسند و عرضه کنند مثل خطاطان قرآن نویس، آن خطاط قرآن نویس برکتی نصیب اوست که قرآن را تحریر می‌کند و صحیح می‌نویسد و هدیه هم دریافت می‌کند، ولی آنها که این‌چنین نبودند، بلکه الفاظ تورات را عوض می‌کردند و من عند انفسهم می‌نوشتند و بعد می‌گفتند {مِن عِندِالله} است ﴿فَوَیْلٌ لِلَّذینَ یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللّهِ لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَنًا قَلیلاً فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمّا کَتَبَتْ أَیْدیهِمْ وَوَیْلٌ لَهُمْ مِمّا یَکْسِبُونَ﴾؛ چه کار بدی کردند و چه خرید و فروش بدی هم کردند؟ هم اصل آن کار مایه ویل و عذاب است و هم این داد و ستد. در ذیل آن گونه از آیات است که اگر کل دنیا را به کسی بدهند که دین فروشی کند متاع قلیل است کل دنیا را، چون ﴿مَتَاعُ الدُّنْیَا قَلِیلٌ﴾ ؛ کل دنیا اندک است نه اینکه منظور [این باشد که] مال کم به اینها می‌دادند، بلکه کل دنیا را اگر به اینها می‌دادند کم بود.
بنابراین این مسئله قساوت قلب یک امر کیفری است نه یک امر ابتدایی و این گروه همان طوری که در آیه 27 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آمده است پیمان شکنی دارند و کسی که پیمان شکن باشد هم سرمایه خود را می‌بازد و هم ملعون خداست؛ لعنش در سوره «رعد» است و خسارتش در سوره «بقره»: در آیه 27 سوره «بقره» این است که ﴿الَّذینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللّهِ مِنْ بَعْدِ میثاقِهِ وَیَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَیُفْسِدُونَ فِی اْلأَرْضِ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ﴾؛ آن کسی که نقض عهد بکند ناگزیر آنچه را که خدا امر به وصل کرد آن را هم منفصل می‌کند و آنچه را که به عنوان اصلاح مامور شد در زمین افساد می‌کند و مانند آن؛ چنین گروهی سرمایه خود را باختند که در سوره «رعد» از اینها به عنوان ملعون یاد می‌کند: ﴿وَالَّذینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللّهِ مِنْ بَعْدِ میثاقِهِ وَیَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ﴾ که آن گروه را فرمود: لعنت خدا بر اینها که اینها ملعون‌اند و ملعون یعنی از رحمت خاصه الهی دور هستند. آیه 25 سوره «رعد» این است ﴿وَالَّذینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللّهِ مِنْ بَعْدِ میثاقِهِ وَیَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَیُفْسِدُونَ فِی اْلأَرْضِ أُولئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدّارِ﴾ که مسئله اهمیت صله رحم هم در کنار این آیات مطرح است.
بنابراین اینکه فرمود: ﴿فَبِما نَقْضِهِمْ میثاقَهُمْ لَعَنّاهُمْ﴾ این یک لعن ابتدایی نیست، بلکه لعن کیفری است ﴿وَجَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَةً﴾ این یک جعل کیفری است نه جعل ابتدایی، آن گاه ثمره تلخ قساوت قلب یکی تحریف کتاب خداست؛ هم تحریف لفظی و هم تحریف معنوی. گاهی الفاظ کتاب را و الفاظ آن تورات را عوض می‌کردند و گاهی معنای او را دگرگون می‌کردند که هر دو قسمش تحریف است. کسانی هم که به قساوت قلب مبتلا شدند وضعشان در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» مطرح شده بود که گذشت که فرمود: ﴿کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً﴾، برای اینکه بعضی از سنگها منشأ برکاتند ولی بعضی از دلها از سنگ هم سخت‌تر است؛ آیه 74 سوره «بقره» این بود.

تقابل قساوت قلب و نرم بودن قلب
﴿ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ﴾ که به همین یهودیها خطاب می‌کنند ﴿مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَإِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما یَتَفَجَّرُ مِنْهُ اْلأَنْهارُ وَإِنَّ مِنْها لَما یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ وَإِنَّ مِنْها لَما یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ وَمَا اللّهُ بِغافِلٍ عَمّا تَعْمَلُونَ﴾. در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» این دو گروه را که مقابل هم‌اند کنار هم یاد می‌کند که بعضیها از قلب نرم برخوردارند و بعضی گرفتار قساوت قلب‌اند؛ در آیه 22 سورهٴ مبارکهٴ «زمر» این است: ﴿أَ فَمَنْ شَرَحَ اللّهُ صَدْرَهُ لِْلإِسْلامِ فَهُوَ عَلی نُورٍ مِنْ رَبِّهِ فَوَیْلٌ لِلْقاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکْرِ اللّهِ أُولئِکَ فی ضَلالٍ مُبینٍ﴾؛ اینها یاد خدا را فراموش کردند؛ یعنی قلب قسیّ و سخت جا برای نفوذ یاد خدا نیست و در مقابل مردان الهی هستند که نرم دلند و یاد خدا زود در آنها نفوذ می‌کند و آن آیه 23 سورهٴ مبارکهٴ «زمر» است که ﴿اللّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدیثِ کِتابًا مُتَشابِهًا مَثانِیَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلینُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلی ذِکْرِ اللّهِ ذلِکَ هُدَی اللّهِ یَهْدی بِهِ مَنْ یَشاءُ وَمَنْ یُضْلِلِ اللّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ﴾.
علت پیدایش قساوت قلب
بنابراین قساوت قلب در مقابل نرم بودن قلب است و قلب نرم، هم معرفت حق دارد و هم محبت حق و قلب قسیّ نه معرفت حق دارد ونه محبت حق و این قلب قسیّ در اثر آن پیمان شکنیهای خود یهود دامنگیر آنها ‌شد که پیمان شکنی مشترکی بین یهود و مشرکین است و قرآن کریم یهودیها را به مشرکین خیلی نزدیک می‌داند. مشرکین از آن جهت که به توحید ربوبی قائل نیستند و به وحی و نبوت قائل نیستند پیمان شکنیهای دینی ندارند؛ ولی پیمان شکنیهای مردمی دارند یعنی با هر کسی تعهدی بستند همین که به قدرت رسیدند عهد شکنند همین کار را یهودیها هم داشتند و امروز هم همچنین است؛ یعنی امروز صهیونیست با استکبار همین دو رذیلت را باهم دارد.
در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» آیه هشت این است: ﴿کَیْفَ وَإِنْ یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ لا یَرْقُبُوا فیکُمْ إِلاًّ وَلا ذِمَّةً یُرْضُونَکُمْ بِأَفْواهِهِمْ وَتَأْبی قُلُوبُهُمْ وَأَکْثَرُهُمْ فاسِقُونَ﴾؛ فرمود که اینها اگر دسترسی پیدا کنند هیچ الّ و عهدی را محترم نمی‌شمارند و در موارد دیگر دارد که {یَنقُضُونَ عَهدَهُم فِی کلّ مَرَّةٍ} ؛ اینها هر وقت دستشان برسد عهد شکنی می‌کنند. بنابراین این خاصیت شرک است و یهودیها هم به همین درد مبتلا هستند، لذا در بخشی از آیات فرمود که ﴿لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النّاسِ عَداوَةً لِلَّذینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَالَّذینَ أَشْرَکُوا﴾ ، پس این پیمان شکنیِ نسبت به دین خدا و نسبت به خلق خدا در یهودیها است و مشرکین از آن جهت که به وحی و رسالت معتقد نبودند فقط پیمان شکنیِ مردمی داشتند و این مایه قساوت قلب است، لذا در همین آیه محل بحث؛ یعنی آیه سیزده سوره «مائده» فرمود: ﴿وَجَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَةً یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَنَسُوا حَظًّا مِمّا ذُکِّرُوا بِهِ﴾؛ اینها در اثر قساوت قلب بدترین ستم را نسبت به دینشان کردند، چون تهمت به خدا و دین خدا جزء بدترین ستم¬هاست، البته در این ستم بد که بدترین ستم است مشرکین هم با یهودیها سهیم‌اند.
افترا بدترین اقسام ظلم
در سورهٴ مبارکهٴ «صف» به این مشکل اشاره شد که آیه هفت سوره «صف» این است: ﴿وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللّهِ الْکَذِبَ وَهُوَ یُدْعی إِلَی اْلإِسْلامِ وَاللّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظّالِمینَ﴾؛ مشرکین هم بر خدا تهمت روا می‌دارند، برای اینکه خدا را به عنوان خالق قبول دارند و بعد می‌گویند آن خالق ما را به حال خودمان رها کرده است و اگر آن خالقی که قادر است نمی‌خواست که ما بت را بپرستیم جلوی ما را می‌گرفت که اینها خلط بین تکوین و تشریع کردند؛ چون خدایی که خالق آسمان و زمین است از بت‌پرستی ما باخبر است و جلوی بت‌پرستی ما را نگرفت پس راضی است ﴿لَوْ شاءَ اللّهُ ما أَشْرَکْنا وَلا آباؤُنا وَلا حَرَّمْنا مِنْ شَیْ‏ءٍ﴾ ، لذا قرآن کریم هم درباره مشرکین می‌فرماید که اینها بدترین ظلم را روا داشتند برای اینکه افترا بستند گذشته از اینکه ﴿إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظیمٌ﴾ و هم درباره یهودیها، لذا اینهایی که تحریف کردند، تهمت بر خدا زدند؛ یعنی گفتند که خدا این‌چنین فرمود در حالی که خدا این‌چنین نفرمود.
بنابراین افترای بر خدا جزء بدترین اقسام ظلم است که این مشترک بین یهودی و مشرکین است، لذا فرمود: ﴿یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَنَسُوا حَظًّا مِمّا ذُکِّرُوا بِهِ﴾؛ اینها در اثر تبهکاری خدا را فراموش کردند و وحی خدا را هم فراموش کردند؛ یعنی آنچه را که ما از راه وحی به وسیله موسای کلیم به یاد آنها آوردیم چون وحی تذکره است، اینها را فراموش کردند.
بیان خودفراموشی انسانها
در حقیقت خودشان را فراموش کردند. اینکه فرمود: ﴿نَسُوا اللّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُم﴾ ؛ انسان خودش را فراموش می‌کند، نه یعنی اینکه فراموش بکند که کجایی است یا پدرش کیست یا مادرش کیست یا زندگی مادی‌اش چیست؟ اینها را که فراموش نمی‌کند.
قرآن کریم درباره همین گروهی که حقیقت خود را فراموش کرده‌اند در سوره «آل‌عمران» و امثال ذلک فرمود که اینها فقط به فکر خودشان‌اند: ﴿أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ یَظُنُّونَ بِاللّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِیَّةِ﴾ ؛ اینها آن خود اصیل را فراموش کردند، لذا جمع بین آیه سوره «حشر» که فرمود: ﴿نَسُوا اللّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ﴾؛ اینها خودشان را فراموش کردند و در اثر اِنسای الهی خدا اینها را از یاد خودشان برد، یعنی آن خود فطری و حقیقی را فراموش کردند. درباره مسایل جنگ فرمود که اینها اصلا به فکر حفظ اسلام نیستند، بلکه اینها به فکر خودشان‌اند: ﴿أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ یَظُنُّونَ بِاللّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِیَّةِ﴾ که این همان خودِ حیوانی و طبیعی است و این کسی که در حدّ ﴿کَاْلأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ است خودِ او همان حیوانیت اوست و چیز دیگر که نیست و آن خود فرشته¬منش را رها کرده و فراموش کرده، مانده خود حیوانی، لذا فرمود که اینها فقط به فکر خودشان‌اند.
وحی عموماً و قرآن خصوصا تذکره است؛ می‌بینید که ذات اقدس الهی قرآن را در عین حال که با همه معارف و علوم می‌ستاید، آن را به عنوان تذکره منحصر می‌کند ﴿إِنَّ هذِهِ تَذْکِرَةٌ﴾ ؛ یعنی قرآن چیزی نیاورده که در نهان و نهاد بشر نباشد؛ منتها بشر چون فراموش کرد قرآن او را متذکر می‌کند: ﴿وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ﴾ ؛ {مُدَّکِرٍ﴾ طلب و متذکر طلب می‌کند. اگر کسی فراموش بکند در حقیقت خود را فراموش کرده است و آن اصالت خود را از دست داده است و شده ﴿کَاْلأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾، لذا به همین فکر است که ﴿أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ﴾؛ یعنی «اهمتهم بطونهم و غرایزهم» و به این حدّ می‌ماند. چه درباره یهودیها چه درباره مسیحیها این کلمه ﴿وَنَسُوا حَظًّا﴾ آمده؛ یعنی این بهره‌ای که ما از راه وحی نصیب اینها کردیم این را فراموش کردند و ﴿وَنَسُوا حَظًّا مِمّا ذُکِّرُوا بِهِ﴾ و ناگزیر خودشان را هم فراموش کردند.
ایجاد صدمات به جامعه بشری از طرف پیمان¬شکنان
﴿وَلا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلی خائِنَةٍ مِنْهُمْ﴾؛ اینها نه تنها نقض عهد کردند نسبت به الله و پیمان شکنی کردند و فرمان الهی را اطاعت نکردند، نسبت به جامعه مسلمین هم پیمان شکنی کردند. شما پیمان عدم تعرض بستید و پیمان بستید که علیه اسلام جاسوسی نکنند؛ اما هر روز می‌بینید که یک خیانت جدید از اینها کشف می‌شود.
استمرار خیانت یهودیان و مسیحیان تا قیامت
﴿وَلا تَزالُ﴾ یعنی همیشه نه تنها یهودیهای گذشته یا یهودیهای حال، آینده هم همین طور است ﴿وَلا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلی خائِنَةٍ مِنْهُمْ﴾ که این {خائنه} یا مصدر است نظیر عافیت و عاقبت یا اگر وصف است موصوفش محذوف است؛ یعنی «وَ لا تزال تطّلع علی طائفة خائنة، فرقة خائنة منهم» و مانند آن. هر روز یک نقشه جدیدی می‌کشند و تو باید مواظب باشی. این است که عالم به زمان «لا تَهجُمُ علیه اللّوابّس» و این‌چنین نیست که خیانتهای اینها تمام شده باشد، اگر ﴿وَلا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلی خائِنَةٍ مِنْهُمْ﴾ است کسی که مسئولیت علمی و دینی دارد نباید از این خیانتها بی‌خبر باشد وگرنه «لا تهجم علیه اللوابس»؛ «العالم بزمانه لا تَهجُمُ علیه اللّوابس» که فرمود یهودیها این‌چنین‌اند.
در همین سورهٴ مبارکهٴ «مائده» که آیاتی در پیش داریم و به خواست خدا خواهد آمد، فرمود که یهودیها تا روز قیامت هستند چه اینکه مسیحیها هم هستند حالا منظور از این قیامت همان اشراط الساعة است و ظرفی است که ولیّ عصر ارواحناه فداه ظهور می‌کند که به شیطنت اینها خاتمه می‌دهد یا واقعاً همان قیامت کبری است؟ به هر تقدیر فرمود که تا قیامت اینها هستند و با اختلاف هم زندگی می‌کنند، چه اینکه مسیحیها هم هستند و با اختلاف زندگی می‌کنند. اگر اینها تا قیامت هستند و ﴿وَلا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلی خائِنَةٍ مِنْهُمْ﴾ هم نشانه مضارع استمراری است، پس همیشه اینها خیانت‌کارند و مسلمین هم اگر از خیانتهای اینها بی‌خبر باشند « تهجم علیه اللوابس».
یک وقت است که انسان می‌خواهد بگوید که این مربوط به صدر اسلام بود و فلان اتفاق در فلان جریان خیبر رخ داد و گذشت، ولی قرآن می‌فرماید: این‌چنین نیست، اینها تا روز قیامت هستند (یک مقدمه) و با خودشان اختلاف درونی دارند (این دو مطلب) و نسبت به اسلام و مسلمین هر روز خیانت جدید دارند (این سه مطلب). آنکه تا قیامت هستند و با هم اختلاف دارند آن به خواست خدا در آیات بعد می‌آید که ﴿وَأَلْقَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَالْبَغْضاءَ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ﴾ که درباره یهودیها القاء عداوت است و درباره مسیحیها اقرای عداوت است و اینها تا روز قیامت هستند.
این ﴿لا تَزالُ﴾ هم مضارع مستمر است و این‌چنین نیست که تا پیغمبر زنده باشد، بلکه دأبشان این است، برای اینکه اینها از زمان موسای کلیم گرفته تا الان این‌چنین بودند. مگر درباره موسای کلیم نقض عهد نکردند؟! چندین قرن گذشت و خویشان این است ﴿وَلا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلی خائِنَةٍ مِنْهُمْ﴾، البته گروه کمی از یهودیها هستند که مستثنا هستند و همیشه قرآن حق را رعایت می‌کند و در غالب موارد این گروه اندک را هم نام می‌برد و هم می‌ستاید؛ فرمود: ﴿إِلاّ قَلیلاً مِنْهُمْ﴾ و در بعضی از آیات دارد که ﴿مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ یَتْلُونَ آیاتِ اللّهِ﴾ ؛ فرمود که برخی از اهل کتاب مردان الهی‌اند و به وظیفه خودشان عمل می‌کنند و این‌چنین نیست که اگر گروه اندکی هم در بین اینها پرهیزکار باشند نام آنها را نبرد.
اینجا هم ﴿إِلاّ قَلیلاً مِنْهُمْ﴾ آمده است، چه اینکه در بخشهای دیگر هم مسئله ﴿و مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ﴾ آمده که از آنها هم به نیکی یاد می‌کند: گاهی می‌فرماید: ﴿أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ﴾ یا ﴿وَمِنْ قَوْمِ مُوسی أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ﴾؛ نظیر آیه 159 سوره «اعراف» که فرمود: ﴿وَمِنْ قَوْمِ مُوسی أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ یَعْدِلُونَ﴾، نه اینکه در عصر موسای این‌چنین بودند، بلکه الآن این‌چنین‌اند که به صورت فعل مضارع یاد می‌کند، لذا حرمت آن گروه اندک را هم حفظ کرد.
بیان اشکال مسأله
بعد فرمود: ﴿فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ﴾؛ اینکه فرمود از آنها عفو بکن یا صفح بکن و خداوند احسان کننده‌ها را دوست دارد، دو تا پاسخ دادند: اصل اشکال و سوال این است که اگر آنها چنین تباهی را دارند، اهل نقض عهدند، ملعونند قسیّ القلب‌اند، اهل تحریف کتابند و همواره خائن‌اند چطور خدا به پیغمبر فرمود که از آنها عفو بکن یا صفح بکن>
پاسخ اشکال مذکور
دو تا پاسخ دادند: یکی اینکه این منسوخ است به آیه سیف به اصطلاح؛ یعنی دستوری که داده شد در سوره «توبه» و مانند آن آیه 29 سوره «توبه» این است که ﴿قاتِلُوا الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلا بِالْیَوْمِ اْلآخِرِ وَلا یُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَلا یَدینُونَ دینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ حَتّی یُعْطُوا الْجِزْیَةَ عَنْ یَدٍ وَهُمْ صاغِرُونَ﴾ که گفتند منسوخ به این است .
این جواب تام نیست برای اینکه سورهٴ مبارکهٴ «مائده» بعد از سوره «توبه» نازل شد و طبق بیان نورانی حضرت امیر (سلام الله علیه) این آیه تقریباً دو ماه و بیست روز حداکثر قبل از رحلت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل شده است و دیگر نمی‌شود که این آیه منسوخ باشد به آن آیه سوره «توبه»ای که قبلها نازل شده است. پاسخ دومی که دادند این است که این ﴿إِلاّ قَلیلاً مِنْهُمْ﴾ که این ناظر است به عبدالله ابن‌سلام و امثال ذلک که اینها یهودی بودند و بعد مسلمان شدند و به اسلام احترام می‌کردند و خدا می‌فرماید: ﴿فَاعْفُ عَنْهُم﴾؛ یعنی از این یهودیهایی که مسلمان شدند عفو بکن نه از یهودیها.
این هم ناتمام است، برای اینکه اینها مدتها قبل در حوزه اسلامی زندگی می‌کردند و مانند سایر مسلمانها از نعمت صفح و عفو برخوردار بودند و با سیاق آیه هم سازگار نیست، چون سیاق آیه این است که یهودیها این‌چنین‌اند ولی تو بدان و عفو بکن نه اینکه ندانسته عفو بکنید تا فریب بخورید، بلکه بدان و عفو بکن و این عفو در اواخر عمر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل شده است چون این سورهٴ مبارکهٴ و این قسمت از آیات سوره «مائده» در اوآخر عمر و دو ماه و خورده‌ای مانده به رحلت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل شده است و آن وقتی بود که ﴿یدْخُلُونَ فی دینِ اللّهِ أَفْواجًا﴾ . فرمود که از اینها عفو بکن، چون تو الآن قدرت داری؛ ولی بدان اینها خائنانه زندگی می‌کنند؛ ولی در شرایط کنونی نمی‌توانند به شما آسیب برسانند، چون مردم ﴿یدْخُلُونَ فی دینِ اللّهِ أَفْواجًا﴾. ظاهر آیه این است نه آن دو تا پاسخ و این سومی ظاهراً حق است.
فرق بین عفو و صفح
مطلب دیگر آن است که بین عفو و صفح فرق است؛ انسان که عفو می‌کند یعنی به رُخِ تبهکار نمی‌کشد که تو این‌چنین کاری کردی؛ ولی در خاطره نگه می‌دارد و کاری با او ندارد ولی در خاطره نگه می‌دارد؛ ولی صفح آن است صفحه خاطره را ورق می‌زند؛ یعنی دیگر چیزی در این صفحه نیست و یک صفحه جدیدی در خاطره خود دارد که در آن صفحه خیانت اینها نوشته نیست. به هر تقدیر اگر قدرت پیدا کردید زکات قدرت عفو و صفح است: ﴿فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ﴾ که این احسان است (صغرای قیاس) و هر محسنی هم محبوب و مورد عنایت خاص خدا است (این کبرا) پس شما این کار را انجام بدهید.
درباره قساوت دل که این آیه محل بحث داشت آیات فراوانی است که دل اگر قسی شد ابزار شیطنت شیطان خواهد بود؛ در سورهٴ مبارکهٴ «حج» فرمود که شیطان به این افراد قسیّ القلب امید بسته است، آیه 52 سوره «حج» این است که ﴿وَما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَلا نَبِیِّ إِلاّ إِذا تَمَنّی أَلْقَی الشَّیْطانُ فی أُمْنِیَّتِهِ﴾ و بعد در آیه 53 می‌فرماید: ﴿لِیَجْعَلَ ما یُلْقِی الشَّیْطانُ فِتْنَةً لِلَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْقاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ﴾؛ کسی که قسیّ القلب است ابزار فتنه و آشوب شیطنت شیطان خواهد بود و اگر انسان روی این تباهی آب توبه نریزد کم کم این دل می‌بندد.
در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» فرمود: ﴿فَطالَ عَلَیْهِمُ اْلأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ ؛ شما دیدید که این چشمه‌هایی که با املاح می‌جوشد و مواد معدنی فراوانی دارد، اوّل که از این زمین این آب جوشید به حسب ظاهر مقداری حرکت می‌کند و چند قدم راه می‌رود؛ ولی چون با رسوبات و املاح فراوانی همراه است همه این منطقه‌ای که قبلاً سبز بود را خشک می‌کند و جلوی خود را هم می‌بندد و بعضی از این منطقه‌های ییلاقی که می‌بینید تحجیر شده است اوّل آب بود و بعد به این صورت در آمده که این در اثر رسوبات راه خود را هم می‌بندد. فرمود: ﴿فَطالَ عَلَیْهِمُ اْلأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ﴾؛ این مکروهات انسان را به گناههان صغیره و بعد به گناهان کبیره می‌کشاند، آن گاه قلب سخت می‌شود و به جایی می¬رسید که ﴿سَواءٌ عَلَیْهِمْ ءَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ﴾ .
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:45

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی