display result search
منو
عمل به عهد بندگی اولین جلوه نصرت اباعبدالله (ع) در مقابل شیطان، جلسه هشتم

عمل به عهد بندگی اولین جلوه نصرت اباعبدالله (ع) در مقابل شیطان، جلسه هشتم

  • 1 تعداد قطعات
  • 44 دقیقه مدت قطعه
  • 178 دریافت شده
سخنرانی آیت الله سید محمدمهدی میرباقری با موضوع "عمل به عهد بندگی اولین جلوه نصرت اباعبدالله (ع) در مقابل شیطان"، جلسه هشتم، سال 1392

مکتب غرب هرچند با مکاتب انبیاء درگیر نشود و با فرض اینکه انبیاء هم با این مکتب نجنگند، این مکتب به خودی خود توان ایجاد یک صلح پایدار را ندارد؛ چون محور صلح، "همدلی و همفکری و همکاری" است. اگر جمعی همدلی و دغدغه مشترک و اندیشه های هماهنگ داشته باشند می توانند با یکدیگر همکاری کنند و با صلح در کنار یکدیگر زندگی کنند، اما اگر دغدغه مشترک نداشتند امکان زندگی مسالمت آمیز وجود ندارد.
ریشه دغدغه و هدفمندی انسان و اساس مقصدی که انسان دنبال می کند، اله انسان است. اله یعنی آن حقیقتی که انسان هممتعلق به اوست و هم او را عبادت می کند و همه چیز را در راه او فدا می کند. اگر اله حقیقی حاکم بر عالم است، پس او محور هماهنگی عالم می شود. قرآن وقتی بت ها را با حضرت حق مقایسه می کند، می فرماید آیا اینها جواب شما را می دهند، یا حاجت شما را رفع می کنند؟ آیا می شنوند و می توانند حاجتتان را رفع کنند؟ اینهایی که شما صدایشان می کنید: «إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَن یخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَإِن یسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَیئًا لاَّ یسْتَنقِذُوهُ مِنْهُ» اگر پشه چیزی از آنها بگیرد نمی توانند بازپس بگیرند؛ آنها حتی نمی توتنند یک پشه خلق کنند؛ نه می توانندخیری به شما برسانند و نه می توانند شری از شما دفع کنند. اله حقیقی آن کسی است که همه خیر و شر ما حقیقتا دست اوست. او علیم، سمیع، مجیب، حی، قیوم، دائم و باقی است و ما فانی، فقیر، ذلیل و جاهل هستیم و باید از او بگیریم و حقیقتا او است که به ما اعطا می کند.
آن الهی که همه عالم فقیر او هستند و او با علم، حکمت، تدبیر و قدرتش همه عالم را اداره می کند اگر این اله یکی شد، عالم هماهنگ می شود. اما همین که وحدتش به هم خورد، هماهنگی و انسجام عالم به هم می خورد. پس محور انسجام و هماهنگی کل عالم به وحدت اله برمی گردد؛ در حوزه ای که بیرون از اختیار ماست به گونه ای نظم الهی حاکم است که هیچ فسادی به چشم نمی خورد «ثم ارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَى مِن فُطُورٍ» آیا هیچ نقصی در خلقت می بینید؟ اما از آنجایی که خداوند متعال به ما انسانها اختیار داده و می توانیم الوهیت او را بپذیریم و یا نپذیریم؛ «لا اکراه فی الدین» شما بر قبول این الوهیت مُکرَه نیستید، اگر به حضرت حق رو آوردید او شما را از ظلمات به سوی نور می برد. «یخرجهم من الظلمات الی النور». یک هدف بیشتر نیست و آن هم نور است. لذا اگر تمام انسانها الوهیت او را بپذیرند یک هدف پیدا می کنند «یخرجهم من الظلمات الی النور» و اگر توحید را نپذیرفتید «یخرجونهم من النور الی الظلمات» غایات، متکثر و آله، متعدد می شوند.
اگر بنا شد انسان خودش اصل و محور باشد، به تعداد انسان ها در عالم محور خواهیم داشت. این همانی نیست که «أَفَرَأَیتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ» یعنی انسان خودش اله خودش می شود؟ اگر اله به تعداد آدم ها متعدد شد آیا وحدت و انسجامی پیدا می شود؟ محور انسجام، وحدت اله است. اگر معبودها و مقصدها یک معبود حقیقی بود، وحدت حول او درست می شود، ولی اگر نفس انسان ها، مدار قرار گرفتند، هر کس اله خودش می شود و دغدغه استخدام ایجاد می شود. برای استخدام یکدیگر، جامعه درست می کنند، عدالت اجتماعی تعریف می کنند و اگر انسانها خودشان اله خودشان هستند هر کسی سعی می کند این عدالت را به نفع خودش تعریف کند. عدالت یعنی آن مناسباتی که من محور باشم و در این صورت تنازع قهری است. وقتی تعدد اله ایجاد شود آلهه متعدد، مبدأ تنازع می شوند.
محال است مکاتب مادی حتی اگر انبیاء با آنها درگیر نباشند بتوانند خودشان صلح پایدار ایجاد کنند. در نزاع بین مکتب سرمایه داری و کمونیست، همین که نزاع تمام شد گفتند به پایان تاریخ (صلح مطلق) رسیدیم. اگر بر فرض تمدن اسلام هم نبود تا جنگ تمدنها بر مدار اسلام و سرمایه داریِ لیبرال دمکراسی شکل بگیرد، آیا خودشان می توانستند صلح پایدار ایجاد کنند؟ محال است!
وقتی اله متعدد شد نزاع قطعی است. فقط وحدت اله است که محور هماهنگی است «لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتَا» وقتی مقاصد و معبودهای انسان متعدد شدند تنازع، قطعی است. بنابراین اگر انبیاء هم هیچ کاری با آنها نداشته باشند این مکاتب به هیچ وجه نمی توانند صلح پایدار ایجاد کنند.
اگر ما در زیارت جامعه کبیره خطاب به ائمه می گوییم تفرق با شما به ائتلاف می رسد. «بِمُوَالاتِکُمْ عَلَّمَنَا اللَّهُ مَعَالِمَ دِینِنَا وَ أَصْلَحَ مَا کَانَ فَسَدَ مِنْ دُنْیَانَا» به خاطر این است که ائمه علیهم السلام مجاری ولایت و الوهیت حضرت حق هستند. الوهیت حضرت حق است که می تواند محور هماهنگی شود. اگر بنا بود ائمه مجاری آن ولایت و الوهیت نباشند حضرت حق هیچ وقت عالم را به وحدت نمی رساند. اگر ولایت ائمه، محور انسجام عالم است چون ولایت آنها، ولایت الله و ولایت حضرت حق است که اگر همه عالم به آن گردن بگذارند و الوهیت او را قبول کنند، یک مقصد واحد به عالم می دهد «یخرجهم من الظلمات الی النور» و عالم از کثرت به وحدت اله می رسد. همین که این مدار قبول نشد سیر برعکس می شود. اگر قرار شد خدا و ولی خدا ـ که همان جریان ولایه الله در عالم است ـ را نپذیرید، ولایت هایی که جاری می شود یکی نخواهد بود و هر کس خودش مدعی می شود «یخرجونهم من النور الی الظلمات» این، محور تشتت و نزاع است. بنابراین ممکن نیست در دستگاه مادی و براساس مکتب مادی انسجام پیدا شود.
مکتب تهاجمی غرب که تمام عرصه های فرهنگ و سیاست و همه جغرافیای جهان را در تیول خودش می داند و می خواهد براساس منافع خودش مکتب تهاجم و دفاعش را تعریف کند و مدعی صلح پایدار است، محال است که به صلح پایدار ختم شود. گرچه مدعی حقوق بشر و جامعه جهانی هستند، اما محال است که به دفاع از عموم بشر ختم شود. حتماً یک مکتب نانوشته ای در کنار آن ایجاد می شود که منافع اقلیت حاکمه را اصل می کند. خود آن اقلیت هم قلوبشان متفرق است. «تحسبهم جمیعا و قلوبهم شتى» چون اله شان متعدد است. تعدد اله نزاع می آورد. اصلا حقیقت اومانیسم تعدد اله است. لیبرالیسم یعنی آزادی شخصی است که در واقع هر کسی، خودش محور است. حال چطور این محور را به انسجام می رسد. منافع مشترک نمی تواند موجب انسجام باشد، در منافع مشترک هر کسی می خواهد منفعت مشترک را به نفع خودش ختم کند و افق و انتهای نگاهش به منافع خودش است. بر این اساس قطعی است که هیچ دو نفری اگر برمحور توحید حرکت نکنند هماهنگ نمی شوند. اگر به ولی مشترک هم تکیه کنند آن هم غلط است؛ چون به ولی مشترک هم نمی رسند "والذین کفروا اولیائهم الطاغوت". این ولایت الله است که یکی است. بنابراین محال است در لیبرالیسم منافع عمومی تأمین شود. مکتب تهاجمی و دفاعی غرب نه به منافع عمومی ختم می شود و نه به صلح پایدار.
مکتب دفاعی و مکتب جهادی حضرت سید الشهدا که منتهی به نصرت الهی شد چیست؟ وجود مقدس سید الشهدا وقتی تصمیم می گیرند از مدینه خارج شوند وصیت نامه ای را خدمت محمد حنفیه می گذارند که معمولا نیمی از این وصیت نامه خوانده می شود و نیمی از آن خوانده نمی شود. اگر کسی بخواهد مکتب جهادی سیدالشهدا را بفهمد در این وصیت نامه آمده است. حضرت وقتی وصیت نامه را می نویسند از اینجا شروع می کنند «أَنَّ الْحُسَیْنَ یَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ» حسین شهادت می دهد که الهی جز الله نیست «وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ جَاءَ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِ الْحَقِّ وَ أَنَّ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ حَقٌ وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لا رَیْبَ فِیها وَ أَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ» ما خیال می کنیم این زینت وصیت نامه است در حالی که این طوری نیست. همه وصیت نامه همین است. این مقدمه ای است که بقیه را تفسیر می کند «وَ أَنِّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّةِ جَدِّی ص أُرِیدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أَسِیرَ بِسِیرَةِ جَدِّی وَ أَبِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ» شما اگر آن مقدمه را بردارید ذیل آن بی معنا می شود؛ چون همه مدعی اند ما دنبال صلح هستیم. چه کسی می پذیرد که من مفسد هستم؟ «و اذا قیل لهم لاتفسدوا فی الارض قالوا انما نحن مصلحون» ما کارمان فقط اصلاح است یا آنکه فقط ما مصلح هستیم. بعضی هایشان به تعبیر قرآن «یُشْهِدُ اللَّهَ عَلى ما فی قَلْبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصام» یعنی واقعا گمانشان همین است. قرآن می فرماید بدترین دشمنان، همین کسانی هستند که وقتی می گویند ما دنبال اصلاح هستیم واقعا خیال می کنند کارشان اصلاح می کنند. اینها بدترین دشمنان هستند «وَ إِذا تَوَلَّى سَعى فِی الْأَرْضِ لِیُفْسِدَ فیها وَ یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ» مصداق این آیه پرچمداران این تمدن مادی اند که که ادعای اصلاح دارند ولی واقعا هر اقدامی می کنند، در مسیر فساد ارض و نسل است.
اگر آن اصول را از وصیت نامه سید الشهداء بردارید و آن مقدمه را زینت المجالس بدانید یزید هم می گوید من مصلح هستم. مکتب جهادی و دفاعی سید الشهدا مبتنی بر این اصول است. شهادت بر حقانیت توحید و نبوت نبی اکرم است. اگر دنیا مسیر آخرت باشد فساد بزرگی اتفاق افتاده و این مسیر بسته شده است. چطوری این مسیر بسته می شود؟ مسیر تحقق توحید را خداوند بیان کرده است؛ هر کسی می خواهد به این نور و هدایت برسد باید سراغ مثَلَش بیاید که بر اساس روایتِ توحید صدوق این مثل، نبی اکرم است. اگر تمام تمدن بشر، ذیل بیت الانبیا و نور و مثل نور تعریف شد همه اش تحقق توحید می شود. اگر مناسبات نبوت نبی اکرم و مناسبات عالم آخرت در آن ملاحظه نشد، همه کارشان فساد می شود.
تمدن جدید با صدای بلند می گوید ما کاری با آخرت و مبدأ نداریم، اینها متعلق به حوزه خصوصی است. الگوی توسعه غربی، وقتی تکامل اجتماعی را تعریف می کند می گوید چون ما در مسیر تکامل جهانی هستیم هر مکتب، فرد ، جامعه و قدرتی اعم از نرم و سخت که بخواهد جلوی ما بایستد باید حذف شود چون بر ضد تکامل است. همه تکاملی را که تعریف می کنند این جهانی است و چیزی از آخرت، نبوت و توحید در آن نیست. عالمی که باید معبد و محل عبادت خدا باشد معبود می شود. بنابراین هر کار دیگری که این تمدن بکند از اول تا آخر فساد است. مگر اینکه یک جایی تحت فشار فرهنگ انبیاء مجبور شوند از مواضع خودشان کوتاه بیایند. اگر شما خیری در دستگاه شیطان و شیاطین می بینید، این خیر برای خودشان نیست. این همانی است که در روایات آمده که خداوند متعال آن دو طینیت و گل مخصوص را با هم آمیخت و در نتیجه بدی های اهل باطل به طینت اهل ایمان رسیده ، و خوبی های اهل ایمان در طینت آنها آمیخته شده است؛ هر چه خوبی است از انبیاء است؛ پس نباید تلقی شود که محور اهل باطل، خوب است. این بیانی که از بعضی از بزرگان نقل شده که «در غرب اسلام را دیدم، مسلمان ندیدم»، درست نیست، غرب کجایش اسلام است؟ اصل، ولایت نبی اکرم است؛ این تمدنی که با صدای بلند فریاد می زند ما می خواهیم دین را زمینی و عرفی سازی کنیم؛ این تمدنی که سکولاریزم، روح و جان آن است. چطوری گفته می شود اسلام را در آنجا دیدم مسلمان ندیدم، مگر اسلام با سکولاریزم جمع می شود؟ بله ممکن است در کاخ فرعون هم یک مؤمنی پیدا شود و یا ممکن است یک صفت خوب در یک کافر هم پیدا شود. این غیر از این مطلب است که این تمدن، تمدنی باشد که روح اسلام در آن جریان داشته باشد.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 44:57

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی