display result search
منو
تفسیر آیات 157 تا 159 سوره نساء

تفسیر آیات 157 تا 159 سوره نساء

  • 1 تعداد قطعات
  • 40 دقیقه مدت قطعه
  • 106 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 157 تا 159 سوره نساء"
- تعیینی بودن مرگ برای همه و حضرت عیسی (ع) در دنیا
- چهار تعبیر با اسم فاعل دربارهٴ مسیح در پیروان وی در سورهٴ آل‌عمران
- پیروزی مؤمنین به مسیح در برابر کافرین

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ قَوْلِهِمْ إِنّا قَتَلْنَا الْمَسیحَ عیسَی ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذینَ اخْتَلَفُوا فیهِ لَفی شَکِّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ یَقینًا ﴿157﴾ بَلْ رَفَعَهُ اللّهُ إِلَیْهِ وَ کانَ اللّهُ عَزیزًا حَکیمًا ﴿158﴾ وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ إِلاّ لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَهیدًا﴿159﴾

مطالبی که مربوط به این بخش از آیات سورهٴ «نساء» است بعضیها به عرض رسید و بعضیها هم مانده است. خلاصهٴ آنها چند مطلب است, گرچه بعضی از آنها گذشت.
تعیینی بودن مرگ برای همه و حضرت عیسی(علیه السلام) در دنیا
مطلب اول آن است که در دنیا هیچ کس مخلد نیست که هرگز نمیرد. ممکن است عمر طولانی داشته باشد ولی مرگ برای همه قطعی و یقینی است. آیات سورهٴ «انبیاء» شاهد این عمومیت مرگ است که ﴿وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِکَ الْخُلْدَ أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخالِدُونَ ٭ کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً﴾ . بنابراین هیچ اصلی نمی‌تواند از مرگ عمومی و همگانی بکاهد. مطلب دوم آن است که جریان عیسای‌ مسیح(سلام الله علیه) با این اصل مخالف نیست، زیرا وجود مبارک آن حضرت یا رحلت کرده است یا غیبت کرد و هجرت کرد و بعداً رحلت می‌کند ولی بالأخره رحلت او یقینی است، به دلیل آیهٴ سورهٴ «مریم» که فرمود: ﴿وَ السَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَ یَوْمَ أَمُوتُ وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا﴾ . پس وجود مبارک مسیح، روزی یقیناً می‌میرد مرگی دارد به شهادت آیهٴ سورهٴ «مریم» که فرمود: ﴿وَ السَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَ یَوْمَ أَمُوتُ وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا﴾ آیات سورهٴ مبارکهٴ «مائده» می‌تواند توفی به معنای مرگ را بفهماند و آن آیهٴ 116 و 117 سورهٴ مبارکهٴ «مائده» بود که در بحث دیروز اشاره شد. در بحث دیروز به این قسمت رسیدیم که در سورهٴ «مائده» فرمود: ﴿وَ إِذْ قالَ اللّهُ یا عیسَی ابْنَ مَرْیَمَ ءَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنّاسِ اتَّخِذُونی وَ أُمِّیَ إِلهَیْنِ مِنْ دُونِ اللّهِ قالَ سُبْحانَکَ ما یَکُونُ لی أَنْ أَقُولَ ما لَیْسَ لی بِحَقِّ إِنْ کُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ ما فی نَفْسی وَ لا أَعْلَمُ ما فی نَفْسِکَ إِنَّکَ أَنْتَ عَلاّمُ الْغُیُوبِ ٭ ما قُلْتُ لَهُمْ إِلاّ ما أَمَرْتَنی بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ رَبّی وَ رَبَّکُمْ وَ کُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهیدًا ما دُمْتُ فیهِمْ فَلَمّا تَوَفَّیْتَنی کُنْتَ أَنْتَ الرَّقیبَ عَلَیْهِمْ وَ أَنْتَ عَلی کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهیدٌ﴾ این توفی، ظاهراً همان مرگ است نه به معنای رفع روح و مانند آن، چرا؟ چون این بحث در قیامت، محاورتاً اتفاق می‌افتد چون بعد دارد که ﴿قالَ اللّهُ هذا یَوْمُ یَنْفَعُ الصّادِقینَ صِدْقُهُمْ﴾ این محاوره و گفتگوی بین ذات اقدس الهی و عیسای‌ مسیح(سلام الله علیه) در قیامت است، چون در سورهٴ «مریم» فرمود: ﴿وَ السَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَ یَوْمَ أَمُوتُ وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا﴾ این آیاتی که در پایان سورهٴ «مائده» است و آن محاورهٴ ذات اقدس الهی و عیسای‌ مسیح(علیه السلام) را در قیامت تشریح می‌کند، ظاهراً این همان ﴿یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا﴾ است که این ﴿أُبْعَثُ حَیًّا﴾ بعد از موت و توفی آن حضرت صورت می‌پذیرد. پس آیهٴ سورهٴ «مائده»، توفی‌اش ناظر به همان مرگ است و این صحنه هم مربوط به معاد است و اما توفی که در سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» است، ممکن است همین باشد ممکن است غیر این، این هم یک مطلب.

چهار تعبیر با اسم فاعل دربارهٴ مسیح در پیروان وی در سورهٴ آل‌عمران
مطلب دیگر آن است که وجود مبارک مسیح(سلام الله علیه)، خداوند در سورهٴ «آل عمران» چهار مطلب را با ایشان در میان گذاشت: یکی توفی است و دیگری رفع است و سومی تطهیر است و چهارمی جعل پیروان مسیح، برتر از کافران و همه هم به صورت اسم فاعل یاد شده است. در آیهٴ 55 سوره «آل عمران» این بود که ﴿إِذْ قالَ اللّهُ یا عیسی إِنّی مُتَوَفِّیکَ﴾ که این هم اسم فاعل است، ﴿وَ رافِعُکَ إِلَیَّ وَ مُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا﴾ که اینها همه اسم فاعل است ﴿وَ جاعِلُ الَّذینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذینَ کَفَرُوا إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ﴾. پس چهار تعبیر با اسم فاعل، دربارهٴ حضرت مسیح و پیروان او آمده اسم فاعل در این گونه از موارد یا به معنای مضارع است، نظیر ﴿إِنّی جاعِلٌ فِی اْلأَرْضِ خَلیفَةً﴾ که دربارهٴ وجود مبارک آدم این‌‌چنین آمده است. ذات اقدس الهی با ملائکه گفتگویی کرد، فرمود: ﴿إِنّی جاعِلٌ فِی اْلأَرْضِ خَلیفَةً﴾. گاهی ممکن است که به معنای حال باشد یعنی از همان زمان شروع بشود، نظیر آنچه دربارهٴ ابراهیم(سلام الله علیه) آمده است که: ﴿وَ إِذِ ابْتَلی إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ إِمامًا﴾ که با همین بیان، جعل خلافت و امامت کرده است. ظاهرش این است که هم اکنون تو را امام قرار دادم، نه اینکه وعده بدهد که بعداً تو را به مقام امامت می‌رسانم. پس می‌شود که این تعبیر را برای مضارع به کار برد یعنی آینده و می‌شود این تعبیر را برای حال که هم اکنون شروع بشود به کار برد. اینکه فرمود: ﴿إِنّی مُتَوَفِّیکَ﴾ حالا توفی به هر معنا که باشد، بعداً تو را متوفی می‌کنم یا هم اکنون که این وحی نازل می‌شود آغاز توفی است و همچنین ﴿رافِعُکَ إِلَیَّ﴾ و همچنین ﴿وَ مُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا﴾ همهٴ اینها احتمال آن هست که بعداً این کار انجام بشود یا از همین الآن شروع شده و همچنین آن اسم فاعل که چهارمین مشتق است ﴿وَ جاعِلُ الَّذینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذینَ کَفَرُوا إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ﴾ . این چهارمی چون یک امر زمان‌دار و ممتدی است، ممکن است که شروعش بعداً باشد، نظیر ﴿إِنّی جاعِلٌ فِی اْلأَرْضِ خَلیفَةً﴾ یا شروعش الآن باشد و بعداً ادامه داشته باشد، نظیر ﴿إِنّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ إِمامًا﴾. پس اینکه فرمود: ﴿وَ جاعِلُ الَّذینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذینَ کَفَرُوا﴾ دو احتمال در آن هست، مثل همان سه تعبیر اسم فاعل قبلی یعنی ﴿مُتَوَفِّیکَ﴾ و ﴿رافِعُکَ﴾ و ﴿مُطَهِّرُکَ﴾.

منظور از ‌«‌مطهّرکَ من الّذین کفروا ...»
مطلب بعدی آن است که این ﴿وَ مُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا﴾ آیا نظیر چیزی است در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» دربارهٴ تبلیغ خلافت و امامت علی‌بن‌ابی‌طالب(سلام الله علیه) آمده است از آن باب است یعنی نظیر آیهٴ 67 سورهٴ «مائده» است که ﴿یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاس﴾ یعنی تو در بین مردم هستی ولی از گزند آنها محفوظی! این ﴿وَ مُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا﴾ یعنی من تو را نجات می‌دهم یا از جمع کافران و حشر با کافران تو را نجات می‌دهم و تطهیر می‌کنم، ظاهراً این دومی است نه اولی یعنی به وزان ﴿وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ﴾ نیست که تو در بین مردم باشی ولی از آسیب آنها مصون بمانی بلکه منظور آن است که دیگر در بین مردم نیست، این هم یک مطلب.

لزوم توجّه به اولواالعزم بودن نبوّت عیسی در تفسیر معنای ‌«‌مطهِّرکَ»
مطلب بعدی آن است که اگر منظور از ﴿مُطَهِّرُکَ﴾ این باشد که من شما را از جمع این مردم بیرون می‌برم و در جای دیگر به عنوان مهاجرت، زندگی می‌کنی این با اولوا العزم بودن عیسای مسیح سازگار نیست. این ﴿مُطَهِّرُکَ﴾ چه اینکه ﴿مُتَوَفِّیکَ﴾ و ﴿رافِعُکَ﴾ ، اینها هیچ کدام به این معنا نیست که من تو را از بین این مردم می‌برم به سرزمین دیگر که تو از اینها منزوی بشوی یا از سمتت معزول بشوی و مانند آن. زیرا او جزء انبیای اولوا‌ العزم است؛ منطقهٴ رسالت انبیای اولوا العزم «جمیع وجه الارض» است مادامی که پیامبر بعدی نیامده ولی پیامبر خاتم(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) گذشته از اینکه منطقهٴ رسالت او از نظر مکانی جمیع وجه الارض است، از نظر زمانی هم الی یوم القیامه امتداد دارد. خب، پس نمی‌شود گفت که مسیح(سلام الله علیه) را از آن سرزمینی که زندگی می‌کردند به جای دیگر بردند چون هر جا برود با مسئولیت است از انبیای اولوا العزم است و باید که آن تبلیغ و رسالت را ایفا کند یک عده‌ای هم قهراً ایمان می‌آورند یک عده‌ای ایمان نمی‌آورند، پس ﴿مُتَوَفِّیکَ﴾ ﴿رافِعُکَ﴾ ﴿مُطَهِّرُکَ﴾ هیچ کدام به این معنا نیست که من تو را از این منطقه می‌برم به جای دیگر.

تفسیر معنای ‌«‌رافِعک»
مطلب بعدی آن است که این ﴿رافِعُکَ﴾ به معنای رفع معنوی نیست یعنی من درجات تو را بالا می‌برم، نظیر ﴿یَرْفَعِ اللّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجات﴾ که در سورهٴ «مجادله» است نیست، نظیر ﴿فی بُیُوتٍ أَذِنَ اللّهُ أَنْ تُرْفَعَ﴾ که در سورهٴ «نور» است نیست. زیرا آن رفع معنوی و تقرب الهی برای مسیح(سلام الله علیه) همیشه بود و هست. این‌‌چنین نیست که اگر وجود مبارک مسیح در بین مردم باشد آن حالت را نداشته باشد، پس ﴿رافِعُکَ﴾ به این معنا نیست که من درجات تو را بالا می‌برم، چون درجاتش همیشه بود. این یک امر جدیدی را دارد خبر می‌دهد که وجود مبارک مسیح، از بین مردم بالأخره باید فاصله بگیرد. حالا از بین مردم فاصله گرفتن نه به این است که از یک سرزمینی به سرزمین دیگر برود، اینکه نظیر یونس نیست یا انبیای دیگر نیست که جزء اولوا العزم نباشند، ممکن است که از حوزهٴ رسالتشان سفر بکنند [بلکه] اینها جزء انبیای اولوا العزم‌اند که همهٴ وجه الارض جزء قلمرو رسالت اینهاست. بنابراین این ﴿رافِعُکَ﴾ به معنای رفع معنوی محض نیست چون این همیشه بود، چه اینکه به معنای بردن از سرزمینی به سرزمین دیگر هم نیست. این باید یک معنایی را تفهیم کند که با اولوا العزم بودن او بسازد و جایی باشد که مسئولیت نداشته باشد. یک کسی که از انبیای اولوا العزم است و حالتی به او دست بدهد که دیگر مسئول نیست، این دیگر نمی‌تواند علی وجه الارض ظاهر باشد، چون در هر جای زمین باشد این سمت را دارد: امرش دایر بین سه تا احتمال است یا رحلت است که بعضیها گفتند یا «عروج الی السماء» است که بعضیها گفتند یا غیبت است، نظیر آنچه وجود مبارک حضرت حجت(سلام الله علیه) دارد. چون اگر کسی «غائب عن الانظار» باشد آن مسئولیت تکوینی را دارد ولی آن مسئولیت تشریعی را ندارد، آن‌گاه با حیات او هم می‌سازد یعنی براساس دو فرض ممکن است مسیح(سلام الله علیه) زنده باشد: یکی نظیر آنچه که مثلاً ﴿سُبْحانَ الَّذی أَسْری بِعَبْدِهِ لَیْلاً﴾ از باب اسراء باشد بعد معراج، متمم اسراء باشد یا نظیر غیبت کبرای وجود مبارک حضرت حجت(سلام الله علیه) که زنده است ولی مسئولیت تشریعی ندارد ـ گرچه مسئولیت تکوینی دارد ـ وجود مبارک مسیح باید یک چنین حالتی داشته باشد، خب.

تحقُّقِ رفع و توفّی و تطهیر در مورد عیسی به قرینهٴ آیهٴ 158 نساء
مطلب بعدی آن است که این چند تعبیر که همه به صورت اسم فاعل ذکر شد، فرمود: ﴿إِنّی مُتَوَفِّیکَ وَ رافِعُکَ إِلَیَّ وَ مُطَهِّرُکَ﴾ که همه به صورت اسم فاعل ذکر شد، در سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» در آیهٴ محل بحث یعنی آیهٴ 158 سورهٴ «نساء» که محل بحث است فرمود: ﴿بَلْ رَفَعَهُ اللّهُ إِلَیْهِ﴾. پس آن ﴿رافِعُکَ﴾ محقق شد و ظاهرش این است که این ﴿مُتَوَفِّیکَ﴾ و ﴿مُطَهِّرُکَ﴾ هم محقق شده است، چون هر سه دربارهٴ مسیح است و هر سه به صورت اسم فاعل است بعد هم در اینجا خبر داد که رفع، محقق شد. ظاهرش این است که توفی هم محقق شد، تطهیر هم محقق شد. حالا این توفی و تطهیر و رفع یکسانند حالا یا به نحو ارتحال است یا به نحو عروج است یا به نحو غیبت و اگر روایاتی دارد که مثلاً وجود مبارک مسیح آخر الزمان ظهور می‌کند و به حضرت حجت(سلام الله علیه) اقتدا می‌کند ، این هم با نزول او از سماء سازگار است هم با ظهور او بعد از غیبت سازگار است.

ناسازگاری ظاهر آیهٴ محل بحث با آیات 116 و 117 سورهٴ مائده
مطلب دیگر آن است که اینکه فرمود که در قیامت برای همه شهادت می‌دهد با آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» است چگونه جمع می‌شود. در اینجا یعنی در همین محل بحث در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» فرمود: ﴿وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَهیدًا﴾. در سورهٴ «مائده» در آن بخشهای پایانی که مربوط به قیامت است؛ آیهٴ 116 و 117 این است که خداوند، در قیامت به مسیح(سلام الله علیه) می‌فرماید تو به این مردم گفتی که من و مادرم را به عنوان اله بپذیرید. عرض کرد نه، اگر می‌گفتم شما می‌دانستید برای اینکه شما هر چه را ما می‌دانیم می‌دانید ولی هر چه را شما می‌دانید ما نمی‌دانیم شما علام الغیوبید، آن‌گاه گفت: ﴿ما قُلْتُ لَهُمْ إِلاّ ما أَمَرْتَنی بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ رَبّی وَ رَبَّکُمْ وَ کُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهیدًا ما دُمْتُ فیهِمْ فَلَمّا تَوَفَّیْتَنی کُنْتَ أَنْتَ الرَّقیبَ عَلَیْهِمْ وَ أَنْتَ عَلی کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهید﴾؛ عرض می‌کند به خدا من مادامی که در بین اینها بودم شاهد اینها بودم، بعد از اینکه توفی کردی تو مراقب اینها بودی و تو بر «کل شیءٍ» شهیدی

تفکیک چهار مطلب در آیات 116 و 117 سورهٴ مائده
اینجا چهار مطلب است که این چهار مطلب، سه مطلبش هماهنگ است آن مطلب چهارمی هم در سایهٴ آن سه مطلب هماهنگ معنای خود را باز می‌یابد. آن سه مطلب هماهنگ این است که در قیامت که محاوره‌ای بین ذات اقدس الهی و مسیح برگزار می‌شود، مسیح به خدا عرض می‌کند که ما هر چه را می‌دانیم تو می‌دانی ولی آنچه را که تو می‌دانی ما نمی‌دانیم، پس معلوم می‌شود ذات اقدس الهی به همه چیز شاهد است. بعد که گفت ﴿تَعْلَمُ ما فی نَفْسی وَ لا أَعْلَمُ ما فی نَفْسِکَ﴾ . مطلب دوم آن است که فرمود: ﴿إِنَّکَ أَنْتَ عَلاّمُ الْغُیُوبِ﴾ این جمع محلّی به الف و لام ﴿الغیوب﴾ معلوم توست. مطلب سوم هم آن قضیهٴ موجبه کلیه است به نحو کلی است که ﴿وَ أَنْتَ عَلی کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهید﴾ خب، پس شهادت الهی، مراقبت الهی، علم الهی مخصوص به عصر و دون عصری مخصوص به نسلی و دون نسلی نیست در همهٴ حالات، خدا رقیب است ﴿علام الغیوب﴾ است و شهید.

عیسی، خلیفهٴ خدا در شهادت و مظهر شهادت خدا
مطلب چهارم این است که عیسای‌ مسیح می‌گوید من تا زنده بودم شاهد بودم، آن وقت این مطلب چهارم وضعش روشن خواهد شد؛ معنایش این نیست که من تا زنده بودم این سمت را داشتم و بعد از توفی من این سمت به عهدهٴ شماست نه، برای اینکه آن وقتی هم که من زنده بودم ﴿تَعْلَمُ ما فی نَفْسی وَ لا أَعْلَمُ ما فی نَفْسِکَ﴾ بود، تو ﴿علام الغیوب﴾ بودی تو ﴿عَلی کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهید﴾ بودی، پس آن وقتی هم که من شاهد بودم قبل از توفی، مظهر شهادت تو در من بود. من خلیفهٴ تو بودم در شهادت، به دلیل اینکه آن مراقبت بالاصاله و بالذات از آن توست ﴿کُنْتَ أَنْتَ الرَّقیبَ﴾ این فاصله شدن <انت> که ضمیر فصل است، با معرفی شدن آن خبر یعنی ﴿الرقیب﴾ با الف ولام که معرف به الف و لام است این مفید حصر است یعنی رقیب بالاصاله و بالذات تویی، مراقب بالاصاله و بالذات تویی شهید بالاصاله و بالذات ﴿علی کل شیء﴾ تویی و من آن وقتی که بودم مراقبت اینها را از طرف تو به عهده داشتم، من <رسول الرقیب> هستم و «رسول الرقیب رقیب بالرساله»، من <رسول الشهید> هستم و «رسول الشهید شهید بالرساله» من رسول <عالم الغیب> و «رسول عالم الغیب، عالم الغیب بالرساله» است. عیسای‌ مسیح(سلام الله علیه) عالم غیب بود، برای اینکه فرمود: ﴿أُنَبِّئُکُمْ بِما تَأْکُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فی بُیُوتِکُمْ﴾ ؛ هر چه غذایی که خوردید هر چه ذخیره و پس اندازی که کردید من می‌دانم چه کردید. خب، این معنایش این نیست که مسیح، بالذات عالم غیب است ـ‌معاذ الله‌ـ و ذات اقدس الهی هم بالذات، عالم غیب است یا مسیح بالذات، مراقب است و ذات اقدس الهی هم بالذات مراقب است، این‌‌چنین نیست. این سه وصف برای ذات اقدس الهی بالذات و الاصاله ثابت‌ است یعنی عالم الغیب بودن رقیب بودن و شهید بودن و شاهد بودن و هر سه وصف برای مسیح(سلام الله علیه) ثابت است «بالرسالة و الخلافة و النیابه». خب، پس این مطلب چهارم که شهادت و شاهد بودن مسیح است در سایه آن سه مطلب، معنای خود را پیدا می‌کند، چون ﴿أَنْتَ عَلی کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهیدٌ﴾ استثنا‌پذیر نیست، ﴿علام الغیوب﴾ بودن که حصر است استثنا‌پذیر نیست و ﴿کُنْتَ أَنْتَ الرَّقیب﴾ که دلالت بر حصر دارد استثناپذیر نیست، قهراً اینکه مسیح گفت من مادامی که در بین آنها بودم شهید بودم این شهادت من آمیخته با مراقبت است، آمیخته با علم غیب است، منتها بالرساله.

تفاوت مصداق شهادت در آیهٴ محل بحث با شهادت در آیهٴ پایانی سورهٴ مائده
مطلب دیگر آن است که آیهٴ سورهٴ «مائده» ـ که به خواست خدا بعداً خواهد آمد ـ آیا با این آیه محل بحث سورهٴ «نساء» منافات دارد یا نه؟ در آیهٴ محل بحث سورهٴ «نساء» دارد که ﴿وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ إِلاّ لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَهیدًا﴾؛ این ﴿یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَهیدًا﴾ ظاهرش آن است که یوم القیامه بر همهٴ اهل کتاب شهید است نه بر بعضی دون بعضی. ولی ظاهر آیه سورهٴ «مائده» آن است که من مادامی که در جمع اینها بودم شاهد بودم [امّا] وقتی از جمع اینها با توفی رفتم تو رقیبی . آیا این آیه با آن آیه هماهنگ نیست یا نه، هماهنگ است هر کدام مطلب خاص خود را دارد. ظاهراً هماهنگ است هر کدام مطلب خاص خود را دارد. این شهادتی که در سورهٴ «نساء» است شهادت بر اعمال است که ﴿جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلی هؤُلاءِ شَهیدًا﴾ ؛ هر پیامبری شاهد اعمال امت خودش هست و اما آن شهادتی که در سورهٴ «مائده» مخصوص به زمان قبل از توفی بود آن شهادت، آمیخته با مسئولیت و مراقبت بود. عیسای‌ مسیح عرض می‌کند خدایا! من مادامی که در بین مردم بودم مراقب بودم که چنین حرفی را نزنم، آنها را هم نهی کردم گفتم که ﴿أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ رَبّی وَ رَبَّکُمْ﴾. بعد از اینکه من رحلت کردم تو رقیب بودی ، من که نبودم در بین اینها تا اینکه مسئولیتی داشته باشم؛ حالا یا با رحلت یا با معراج یا با غیبت که من دیگر مسئولیت نداشتم اگر بعد از من سخن تثلیث به میان آمد. سخن از اَب و ابن و روح القدس به میان آمد یا سخن از اتخاذ من و مادرم به عنوان دو اله به میان آمد، من نبودم تا جلوی اینها را بگیرم.
در جمع بین آیهٴ سورهٴ «نساء» و آیهٴ سورهٴ «مائده» می‌توان چنین گفت که در سورهٴ «نساء»، وجود مبارک مسیح به عنوان شاهد بر همه معرفی شد. شاهد بر همهٴ اهل کتاب یعنی شاهد اعمال؛ هر چه را که آنها کردند عیسای‌ مسیح می‌داند و می‌فهمد و یوم القیامه هم شهادت می‌دهد. ولی شهادتی که در سورهٴ «مائده» است و مخصوص زمان قبل از توفی است، آن شهادت به معنای مراقب بودن است به قرینهٴ تقابل، فرمود: ﴿ما قُلْتُ لَهُمْ إِلاّ ما أَمَرْتَنی بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ رَبّی وَ رَبَّکُمْ وَ کُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهیدًا ما دُمْتُ فیهِمْ فَلَمّا تَوَفَّیْتَنی کُنْتَ أَنْتَ الرَّقیب﴾ ، از این ﴿انت الرقیب﴾ معلوم می‌شود که معنای ﴿کُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهیدًا﴾ یعنی «کنت علیهم رقیباً ما دمت فیهم». ﴿فَلَمّا تَوَفَّیْتَنی کُنْتَ أَنْتَ الرَّقیبَ﴾؛ من تا بودم مراقب بودم بعد هم که مرا توفی کردی مسئولیت نداشتم تا جلوی اینها را بگیرم. اینها بعد به وسیلهٴ دسائس، تن به تثلیث دادند. پس آنچه در سورهٴ «نساء» است که وجود مبارک مسیح شاهد بر همهٴ اهل کتاب است و آنچه در سورهٴ «مائده» است که شهادتش برای قبل از توفی است اینها با هم هماهنگ اند، برای اینکه شهادت در سورهٴ «مائده» به معنای رقیب بودن است نه شاهد بر اعمال.

سرّ بازگشت ضمیر ‌«‌موته» به اهل کتاب
می‌ماند آن مطلب پایانی و آن این است که ﴿وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ إِلاّ لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ﴾ این ضمیر﴿ بِه﴾ که به عیسیٰ برمی‌گردد، این ﴿قبل موته﴾ هم ظاهراً به خود اهل کتاب برگردد یعنی هیچ اهل کتاب نیست مگر اینکه قبل از مُردن حالا یا ایمان می‌آورد یا قُبِیل مرگ می‌فهمد. سرّش آن است که آن طوری که دربارهٴ مسیح اختلاف شده است دربارهٴ انبیای دیگر اختلاف نشد. اختلاف دربارهٴ مسیح بین طرفی افراط و تفریط بود؛ عده‌ای او را دعی دانستند ـ‌معاذالله‌ـ عده‌ای او را ابن الله دانستند ، آنها افراطی بودند و اینها تفریطی. در میلاد آن حضرت کاملاً اختلاف بود، در وفات آن حضرت هم کاملاً اختلاف بود. یک عنصری که مولداً و وفاتاً مورد اختلاف باشد مثل مسیح نبود، لذا قرآن کریم هم دربارهٴ میلاد او فرمود اینها حرف عالمانه ندارند هم دربارهٴ موت او فرمود اینها حرف عالمانه ندارند.
دربارهٴ میلادش در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» و امثال‌ذلک مطرح است. دربارهٴ ارتحال آن حضرت فرمود عده‌ای گفتند قتل، عده‌ای گفتند دارآویختن هیچ کدام از اینها نبود ﴿بَلْ رَفَعَهُ اللّهُ إِلَیْهِ﴾ و آنها که دربارهٴ مسیح سخن گفتند، هیچ کدام آنها عالمانه حرف نزدند: ﴿إِنَّ الَّذینَ اخْتَلَفُوا فیهِ لَفی شَکِّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِّ﴾ و این شکشان هنگام مرگ برطرف می‌شود؛ همهٴ اینها هنگام مرگ حالا یا قبل از مرگ براساس آن ایمان طبیعی مقبول یا عند الاحتضار بر اساس آن ایمان اضطراری غیرمقبول، حق برایشان روشن می‌شود و این آیه، دلیل بر حصر نیست که حقانیت مسیح فقط عند الاحتضار روشن می‌شود تا کسی بگوید این اختصاصی به مسیح(علیه السلام) ندارد، سایر انبیا هم حق بودن اینها عند الاحتضار روشن می‌شود، بلکه هیچ کس مثل مسیح مورد اختلاف نبود، نه ولادتاً و نه وفاتاً و هیچ کس هم مثل مسیح، بین افراط و تفریط مردم قرار نگرفت بالأخره انبیای دیگر را یک عده به عنوان رسول قبول داشتند یک عده نداشتند، همین دو طرف بود. دربارهٴ مسیح گذشته از اینکه مؤمنین به او، او را به عنوان رسول قبول دارند دیگران بین دو طرف افراط و تفریط رفتند؛ عده‌ای در ولادت او آن حرف تفریطی را زدند ﴿وَ بِکُفْرِهِمْ وَ قَوْلِهِمْ عَلى مَرْیَمَ بُهْتانًا عَظیمًا﴾، عده‌ای هم در طرف افراط رفتند که گفتند مسیح، ابن الله است. پس در ولادت او افراط و تفریط و حق، هیچ کدام از این دو نبود و در وفات او هم عده‌ای به قتل [و] عده‌ای به دار آویختن او نظر دادند، در حالی که هیچ کدام از اینها نبود. پس ﴿إِنَّ الَّذینَ اخْتَلَفُوا فیهِ لَفی شَکِّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّن﴾ و روزی هم بالأخره حقیقت روشن می‌شود. ﴿وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ إِلاّ لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَهیدًا﴾

پیروزی مؤمنین به مسیح در برابر کافرین
مطلب دیگر آن است که در زمان حیات مسیح(سلام الله علیه)، بنی‌ اسرائیل به دو گروه تقسیم شدند: یک عده مؤمن به حضرت مسیح؛ یک عده کافر به آن حضرت و نزاعی رخ داد و ذات اقدس الهی مؤمنین به مسیح را تأیید کرد و آنها را پیروز کرد، چه اینکه در پایان سورهٴ مبارکهٴ «صف» این‌‌چنین آمده است: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا أَنْصارَ اللّهِ کَما قالَ عیسَی ابْنُ مَرْیَمَ لِلْحَوارِیِّینَ مَنْ أَنْصاری إِلَی اللّهِ قالَ الْحَوارِیُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللّهِ فَ‏آمَنَتْ طائِفَةٌ مِنْ بَنی إِسْرائیلَ وَ کَفَرَتْ طائِفَةٌ فَأَیَّدْنَا الَّذینَ آمَنُوا عَلی عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظاهِرینَ﴾ ؛ فرمود مسلمانها! شما جنگ کردن را از مسیحیها یاد بگیرید. آن روز معلوم می‌شود که هنوز کاملاً تحریف نشده بود، دیگر مسیحیت به این صورت مسیحیت آمریکایی در نیامده که فقط دین جذبه باشد دین گذشت باشد دین انزوا باشد. این آیه در سورهٴ «صف» که اصلاً سورهٴ «صف» سورهٴ جنگ است اولش جنگ وسطش جنگ آخرش هم جنگ؛ آن اولش که ﴿إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الَّذینَ یُقاتِلُونَ فی سَبیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوص﴾ این است، وسطش هم این است که ﴿هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلی تِجارَةٍ تُنْجیکُمْ مِنْ عَذابٍ أَلیمٍ ٭ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ فی سَبیلِ اللّهِ بِأَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ﴾ آخرش هم که جریان جنگ است. اصولاً این سوره، سوره جنگ است. بعد به مسلمانها می‌گوید مسلمانها! شما دفاع از دین را از مسیحیها یاد بگیرید: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا أَنْصارَ اللّه﴾ همان طوری که حواریین مسیح، انصار او بودند. حالا این دین کامل الهی را به این صورت نرم بی‌خاصیت در آوردند.
به هر تقدیر، در آن آیهٴ پایانی خدا به مسلمین می‌گوید که شما مثل حواریین باشید که عیسای‌ مسیح فرمود: ﴿مَنْ أَنْصاری إِلَی اللّهِ قالَ الْحَوارِیُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللّه﴾، آن وقت ﴿فَآمَنَتْ طائِفَةٌ مِنْ بَنی إِسْرائیلَ وَ کَفَرَتْ طائِفَةٌ فَأَیَّدْنَا الَّذینَ آمَنُوا عَلی عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا﴾ این مومنین ﴿ظاهِرینَ﴾ پیروز شدند. در سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» دارد که ما بعد از توفی و رفع و تطهیر تو، پیروان تو را باز پیروز می‌کنیم: ﴿وَ جاعِلُ الَّذینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذینَ کَفَرُوا﴾ ، معلوم می‌شود آنها که پیروان راستین مسیح بن‌مریم، رسول الله بودند هم در زمان حیات آن حضرت جنگ کردند و پیروز شدند و هم بعد از او کسانی که پیروان واقعی مسیح باشند تا روز قیامت پیروزند.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 40:41

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی