- 472
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 144 تا 147 سوره نساء
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 144 تا 147 سوره نساء"
- تفاوت و حکم فقهی و کلامی دربارهٴ گناه شخصی
- حرمت تولی و وجوب تبرّی از کافر حربی و اهل کتاب در حال حرب
- حکم کافر حربی غیر محارب و اهل کتاب غیر محارب
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ أَ تُریدُونَ أَنْ تَجْعَلُوا لِلّهِ عَلَیْکُمْ سُلْطانًا مُبینًا ﴿144﴾ إِنَّ الْمُنافِقینَ فِی الدَّرْکِ اْلأَسْفَلِ مِنَ النّارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصیرًا ﴿145﴾ إِلاَّ الَّذینَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ اعْتَصَمُوا بِاللّهِ وَ أَخْلَصُوا دینَهُمْ لِلّهِ فَأُولئِکَ مَعَ الْمُؤْمِنینَ وَ سَوْفَ یُؤْتِ اللّهُ الْمُؤْمِنینَ أَجْرًا عَظیمًا ﴿146﴾ ما یَفْعَلُ اللّهُ بِعَذابِکُمْ إِنْ شَکَرْتُمْ وَ آمَنْتُمْ وَ کانَ اللّهُ شاکِرًا عَلیمًا﴿147﴾
تفاوت و حکم فقهی و کلامی دربارهٴ گناه شخصی
دو مسئله مهم در خلال این آیات اشاره شد: یکی مسئله رضا و کراهت نفسانی است نسبت به حسنات و سیئات؛ یکی هم مسئله تولی و تبری است. درباره رضا اگر کسی گناهی کرد و به آن گناه راضی شد و از آن گناه خوشحال بود یا نسبت به آن گناه خوشش آمد، از نظر فقهی دو تا گناه نکرده است ولی از نظر کلامی به دو گناه مرتکب شده است. از نظر فقهی چنین انسانی به دو عقاب معاقب نیست؛ دو تا حرام مرتکب نشد وگرنه لازمهاش آن است که انسان هر معصیتی را که میکند دو تا عقاب ببیند، چون هر معصیتی را با رضا انجام میدهد و اگر راضی به آن کار نباشد که دست به آن کار نمیزند، پس با رضای گناه که گناه میکند دو تا گناه فقهی نیست ولی چون از نظر مسائل کلامی راجع به خصوصیات نفسانی هم مطرح است این شخص، گذشته از اینکه در مقام عمل تجری کرده در مقام اوصاف نفسانی هم حیثیت دین را هتک کرده و جری شده، لذا از نظر مسائل کلامی گرفتار خُبث سریره است چه اینکه در مسئله تجری گفتند اگر فعل متجری گناه نباشد، کشف از سوء سریره میکند که این سوء سریره یک مسئله کلامی است این مطلب اول، این درباره کار خودش.
معصیت کلامی رضا به گناه دیگران
درباره کار دیگران، رضای به گناه دیگران خود همین این رضا گناه است گناه فقهی است، زیرا اگر دیگری دارد گناه میکند بر انسان، واجب است به عنوان امر به معروف و نهی از منکر جلوی گناه او را بگیرد و نهی از منکر درجاتی دارد [که] ضعیفترین درجهاش همان انزجار قلبی است که نهی منکر قلبی است، بعد ضمیمه انزجار قلبی اعتراض لسانی است بعد هم ضمیمه انزجار قلبی و اعتراض لسانی حمایت دستی است یعنی با اعضا و جوارح از دین حمایت بکند و جلوی منکر را بگیرد. اگر کسی گناه کرد و دیگری راضی به آن گناه بود این از نظر فقهی معصیت کرد، چون نهی از منکر بر او واجب است و نکرده است ولی اگر از افق نهی از منکر بیرون باشد کسی در یک کشوری گناه کرده است و این شخص به گناه او راضی است بدون اینکه این رضای او در تحریک گنهکار، در تشریع گنهکار، در تمهید مقدمات گنهکار نقشی داشته باشد این رضا یک معصیت کلامی است دیگر معصیت فقهی نیست؛ صرف رضای به گناه، چون در اینجا نه امر به معروف واجب است نه نهی از منکر چون این از قلمرو امر به معروف و نهی از منکر هم بیرون است و یک صرف وصف نفسانی است، البته برای نفس نفسانی هم عقاب میشود در قیامت.
کفر بودن رضا
یک وقت است که آن گناهی که دیگری انجام میدهد آن گناه، کفر است نه تنها معصیت عادی است نه تنها دروغ میگوید یا غیبت میکند یا گران فروشی یا کم فروشی دارد مغبون میکند اینچنین نیست، بلکه کفر میورزد. اگر کسی راضی به کفر دیگری باشد این نه تنها از نظر اینکه نهی از منکر نکرده است معصیت کرد، چون این به یک امر اعتقادی برمیگردد در حقیقت، او کفر را میپسندد لذا رضای به کفر، جزء معاصی کبیره است و خودش کفر است و از همین جا است که گفته شد که اگر کسی جریان شهادت سیدالشهدا(سلام الله علیه) را بشنود و کار امویان را بپسندد او هم ملعون است و وقتی وجود مبارک حضرت حجت(سلام الله علیه) ظهور میکند راضیان به کار امویان را هم به کیفرشان میرساند از همین باب است، برای اینکه رضای به قتل معصوم در حد کفر است، چه اینکه جنگ با معصوم در حد کفر است. از آن جهت که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) درباره حضرت امیر(سلام الله علیه) فرمود: «یا علی حَربُکَ حربی و سِلمکَ سِلمی» یعنی جنگ با تو به منزله جنگ با پیغمبر است، خب جنگ با پیغمبر کفر است جنگ با امام معصوم هم کفر است، لذا محاربین امام معصوم(علیه السّلام) کافرند و مخالفین آنها در مسائل عادی (نه محاربین اینها) فاسقاند، این همان بیان لطیف محقق طوسی در متن تجرید بود که مرحوم علامه هم پذیرفت و شرح کرد که «محاربوا علی(علیه السّلام) کَفَرة و مخالفوه فسقة» ؛ آنها که به جنگ امیرمؤمنین(علیه السّلام) آمدند براساس «حربک حربی» کافراند، آنهایی که با حضرت جنگ نکردند ولی فرمان حضرت را اطاعت نکردند خب فاسقاند، مثل کسی که فرمان پیغمبر را اطاعت نکند خب معصیت کرده است.
پس رضای به معصیت با رضای به کفر فرق دارد، چه اینکه رضای به معصیت خودش و رضای به معصیت دیگران هم فرق دارد و اگر راضیان به قتل سیدالشهدا(سلام الله علیه) ملعوناند و با ظهور وجود مبارک حضرت ولیّعصر(ارواحنا فداه) اینها مهدورالدماند برای آن است که اینها به کفر راضیاند.
بیان حضرت امیر (علیه السلام) در مورد قوم ثمود
در جریان قوم ثمود هم بیانی از حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه است که اقوام و ملل را آن مسائل اعتقادی یکجا جمع میکند: «انّما یَجمع النّاس الرضا و السُّخطُ» . بعد استدلال میکند میفرماید که قوم ثمود یک نفر را انتخاب کردند برای عقر و پی کردن و کشتن ناقه صالح(سلام الله علیه) ولی خداوند همه آنها را معذب کرده است: ﴿إِذِ انْبَعَثَ أَشْقاها ٭ فَقالَ لَهُمْ رَسُولُ اللّهِ ناقَةَ اللّهِ وَ سُقْیاها ٭ فَکَذَّبُوهُ فَعَقَرُوها﴾ ؛ خدا میفرماید همه این قوم آن ناقه را عقر کردند در حالی که عاقر ناقه یک نفر بود دارد: ﴿إِذِ انْبَعَثَ أَشْقاها﴾ حضرت امیر(سلام الله علیه) طبق آنچه در نهجالبلاغه آمده است به همین آیه استدلال میکند، بعد میفرمایند که «انما یجمع الناس الرضا و السُّخط» و عاقر ناقه ثمود یک نفر بود و خداوند همه را محکوم کرد. در خطبه 201 نهجالبلاغه این آمده است: «ایها الناس انما یجمع الناس الرضا و السُّخط و انّما عَقَر ناقة ثمود رجلٌ واحد» اما «فَعَمَّهم الله بِالعذاب»؛ خدا همه اینها را عذاب کرده است «لَمّا عَمّوه بالرّضا»؛ چون همه آنها راضی به کار این عاقر بودند. چون همه آنها راضی بودند خدا عقر را و کشتن را به همه آنها اسناد داد: «فقال سبحانه ﴿فعقروها و اصبحوا نادمین﴾» . خب در آنجا در حقیقت، همه آنها توطئه کردند به این کار رضا دادند؛ منتها یک نفر را مأمور اجرا کردند برای اینکه دارد: ﴿فَکَذَّبُوهُ﴾ یعنی همه این قوم، صالح(سلام الله علیه) را تکذیب کردند و تصمیم گرفتند برای عقر ناقه و یک نفر را مأمور اجرا کردند و او مصوبه این قوم را اجرا کرده است البته کار کار همه است ﴿فَتَعاطی فَعَقَرَ﴾ سرّش این است که همه این قوم ﴿َکَذَّبُوهُ﴾، از این جهت فعل آن عاقر به همه اسناد داده شد برخلاف آن است که انسان، راضی باشد به فعل کسی که در یک گوشه عالم گناه میکند و رضای او هیچ نقشی هم ندارد در انجام کار او، البته در آنجا از نظر خصوص کلامی درگیر است.
میّت الاحیاء بودن رضا به گناه دیگران در بیان حضرت امیر (علیه السلام)
اینکه نهی از منکر لساناً هم در قبال قلب و عمل، واجب است و در رتبه اول و ضعیف نهی از منکر قلبی است، در کلمات قصار امیرالمؤمنین(علیه السّلام) در شماره 374 کلمات قصار آن حضرت آمده است، فرمود: «فمنهم المُنکِرُ للمنکَر بِیده و لسانه و قَلبه»؛ بعضیها منکر را هم از راه دست هم از راه زبان هم از راه دل نفی میکنند: «فذلک المستکمِل لخصال الخیر و منهم المنکِرُ بلسانه و قلبه و التّارک بِیَده»؛ بعضیها هستند که قلباً و لساناً منکر را نفی میکنند ولی عملاً کاری نمیکنند برای منکرزدایی، فرمود: «فذلک مُتِمسِّک بخصلتین من خِصال الخیر و مُضَّیِعٌ خصلةً»؛ کسی که از نظر قلب و زبان، منکر را نفی میکند ولی اقدام عملی ندارد این با دو خصلت، نهی از منکر را زنده کرده است و یک خصلت را ترک کرد، «و مُضَّیِعٌ خَصلةً و منهم اَلمنکِرُ بِقَلبه و التّارک بیده و لسانه»؛ ضعیفتر از همه کسی است که منکر را از نظر قلب نفی میکند یعنی انزجار قلبی دارد؛ از دل ناراضی است نسبت به آن کار زشت ولی زبانی اعتراض نمیکند و اقدام عملی هم ندارد، «فذلک الذی ضَیَّع اشرفَ الخَصلتین من الثَّلاث و تَمَسَّک بواحدةٍ»؛ این شخص دو خصلت مهم و شریف را ترک کرده است که اعتراض زبانی و اقدام عملی باشد آنها را ترک کرد، فقط انزجار قلبی را حفظ کرد: «و منهم تارکً لِإِنکار المنکَرِ بلسانه و قلبه و یده و فذلک مَیِّتُ الأَحیاء» ؛ بعضیها هستند که هیچ مرتبهای از مراتب نهی از منکر را عمل نمیکنند؛ نه اقدام عملی دارند برای نهی از منکر نه اعتراض زبانی دارند و نه انزجار قلبی، قلباً هم منزجر نیستند «فذلک مَیِّتُ الاحیاء»؛ این یک مردهای است در بین زندهها. خب معلوم میشود که رضای به گناه دیگران در حقیقت، مرده بودن است؛ اگر کسی راضی باشد به گناه دیگران معلوم میشود که هیچ مرتبهای از مراتب سهگانه نهی از منکر را انجام نداد و این <مَیّت الاحیاء> است، این خلاصه بحث در مطلب اول که راجع به رضا و کراهت درباره گناهان است.
حرمت تولی و وجوب تبرّی از کافر حربی و اهل کتاب در حال حرب
مطلب دوم این است که تولی و تبری از ارکان فقه اسلامی است، فروع دین است. بر یک مسلمان واجب است نسبت به اولیای الهی تولّی داشته باشد و نسبت به اعدای دین تبری. آنها که خارج از حوزه اسلاماند یا کافر حربیاند یا اهل کتاباند که در حکم کافر حربیاند. در این فضا، تولی با آنها حرام است؛ دوست داشتن آنها یاری کردن آنها پذیرش سرپرستی آنها پذیرش حکومت و قضای آنها همه محرَّم است این مسئله اول نسبت به کافر حربی یا کسی که در حکم کافر حربی است یعنی اهل کتاب هست ولی به شرایط ذمه هم در نیامده و در حال حرب مسلمین است. این دو گروه، تولی آنها حرام و تبری از آنها واجب خواه به جای مسلمین با اینها تولی داشته باشند که با مسلمانها رابطه نداشته باشند فقط با کفار رابطه داشته باشند یا نه، اینها که متولیاناند هم با مسلمین تولّی دارند هم با این کفار. البته اگر با مسلمین تولی نداشته باشند فقط با کافران تولی داشته باشند گناهانشان بیشتر است و اگر هم با مسلمان تولی دارند هم با کافر گناه دارند گناهشان کبیره است؛ منتها کمتر. تولی کافر حربی و همچنین اهل کتابی که در حکم کافر حربی است حرام است و تبری آنها واجب، این هر دو معصیت است چه با تولی مؤمنین باشد چه به جای تولی مؤمنین. چه اینکه هم رابطه ولایی با مؤمنین داشته باشند و هم رابطه ولایی با کفار یا فقط با کفار، رابطه حربی داشته باشند.
تبیین فرد اهم و اشدّ در آیه
اینکه آیات دارد ﴿لا تَتَّخِذوا الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ﴾ به آن فرد أَهم و أشد اشاره شده است وگرنه اگر با کافران رابطه داشته باشند و با مسلمین هم رابطه داشته باشند باز معصیت کردهاند؛ منتها حالا آیات چون در سیاق بحث نفاق است و منافقین در حقیقت، با کافران فقط تولی دارند به جای اینکه با مؤمنین تولی داشته باشند، آیه میفرماید: ﴿لا تَتَّخِذِ الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ﴾ حالا اگر <معالمؤمنین> باشد هم باز حرام است، اینچنین نیست که ﴿مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ﴾ حرام باشد و <مَعَ الْمُؤْمِنینَ> حرام نباشد اگر کسی تولی داشته باشد هم نسبت به مسلمان هم نسبت به کافر حربی خب معصیت کرده است؛ تولیاش نسبت به مسلمین واجب است تولیاش نسبت به کافران حربی و کسی که در حکم کافر حربی است حرام است. پس تولی کافر حربی و تولی اهل کتابی که در حکم کافر حربی است هر دو حرام است، خواه با تولی مسلمین باشد خواه بدون تولی، این چهار فرض که هر چهار صورتاش حرام است؛ منتها آنجایی که به جای مسلمین فقط با کافران تولی دارند حرمتاش بیشتر است و این آیاتی که میفرماید: ﴿مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ﴾ برای اینکه ناظر به منافقین است و منافقین فقط رابطه ولاییشان با کافران بر قرار است.
پرسش:...
پاسخ: نه، نصرت، محبت، اینها را هم شامل میشود.
اقسام ولاء
ولای والیان، ولای قضایی، ولای نصرت و ولای محبت این چهار قسمش در طی این روزها بحث میشد هر چهار قسمش حرام است؛ منتها ولای والیان، حرمتش بیشتر ولای قاضیان حرمتش بیشتر؛ اما ولای نصرت و محبت و امثالذلک حرام است به اندازه ولای والی نیست که کسی آنها را والی خود بپذیرد هر چهار قسماش محرم است. خب این برای کسی که با کافر حربی یا اهل کتابی که به منزله کافر حربی است تولی دارد.
حکم کافر حربی غیر محارب و اهل کتاب غیر محارب
اگر کسی کافر بود ولی کافر حربی است یعنی اهل کتاب نیست کافر حربی به اصطلاح فقهی یعنی اهل کتاب نیست ولی کاری هم با مسلمین ندارد، اعلان زندگی مسالمتآمیزی کرده است (این یک) یا اهل کتابی که کاری با مسلمین ندارند، یک زندگی مسالمتآمیزی را طلب میکنند (این دو)، رابطه دولت اسلامی و ملت مسلمان با این دو گروه چگونه است؟ از نظر تولی و تبری. از نظر تولی، نسبت به عقائد آنها حرام است نسبت به اخلاق آنها حرام است نسبت به اعمال آنها که در مسیر عبادات نیستند کارهای محرَّم انجام میدهند حرام است. اما رابطه انسانی را نه اسلامی و بینالمللی مسلمین دولت آنها و ملت آنها با کافران چه اهل کتاب باشند چه اهل کتاب نباشند، مادامی که یک زندگی مسالمتآمیزی را پیشنهاد کردند واقعاً و هیچگونه توطئهای نداشتند و ندارند و هیچ سوء سابقهای نداشتند و سوء لاحقهای ندارند، چنین رابطهای را دین منع نکرده، بلکه تشویق هم کرده چون انسان یک زندگی انسانی با دیگر انسانها دارد خواه مسلمان خواه غیر مسلمان. آن را در سورهٴ مبارکهٴ «ممتحنه» مشخص فرمود.
تفکیک مسایل اعتقادی و اخلاقی و معاملی عملی از روابط انسانی
فرمود: ﴿عَسَی اللّهُ أَنْ یَجْعَلَ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ الَّذینَ عادَیْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً وَ اللّهُ قَدیرٌ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ﴾؛ فرمود شما با کافران که کاری با شما ندارند داعی ندارید به هم بزنید، شاید یک وقت آنها دوست شما بشوند شاید یک وقت جذب بشوند شاید یک وقت برگردند مسلمان بشوند، از طرف شما هرگز اعلان انزجار نشود؛ آنها را نرنجانید بیمهری نکنید. آنچه به مسائل اعتقادی و اخلاقی و معاصی عملی برمیگردد که سه مسئله است و حکمش جدا ولی در روابط انسانی نه اسلامی، در روابط انسانی اگر کسانی که اهل کتاب نیستند یا کسانی که اهل کتاباند ولی یک زندگی مسالمتآمیزی را با شما پیشنهاد دادند شما بیخود آنها را نرنجانید: ﴿عَسَی اللّهُ أَنْ یَجْعَلَ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ الَّذینَ عادَیْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً وَ اللّهُ قَدیرٌ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ﴾ آن قدرت دارد که بالأخره آنها را هدایت کند: ﴿لا یَنْهاکُمُ اللّهُ عَنِ الَّذینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ ٭ إِنَّما یَنْهاکُمُ اللّهُ عَنِ الَّذینَ قاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ أَخْرَجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ وَ ظاهَرُوا عَلی إِخْراجِکُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ فَأُولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ﴾ ؛ فرمود شما را ذات اقدس الهی از آن کافرانی نهی میکند که سوء سابقه داشتند؛ در کشتار شما در قتل یا قتال شما شرکت داشتند و در تبعید شما شرکت داشتند در تضعیف شما شرکت داشتند تولی با آنها حرام است؛ اما کافرانی که هیچگونه از این سوابق سوء را نداشتند و الآن هم در سر این سوابق سوء را نمیپرورانند، خدا شما را نهی نمیکند از کسانی که در قتل یا قتال دینی علیه شما شرکت نکردند در تبعید شما تلاش نکردند خدا شما را نهی نمیکند که نسبت به اینها بِرّ و قسط بکنید، بلکه تشویق میکند که شما نسبت به اینها قسط و عدل را رعایت بکنید ﴿إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ﴾ . خب پس زندگی اسلامی یک زندگی انزوایی نیست [بلکه] یک زندگی آزادانه است که نه سلطهپذیر است و نه سلطهگر.
عدم نسخ آیات سورهٴ «حدید» با آیهٴ جزیه
پرسش:...
پاسخ: چرا ولی نسخ نشده چنین چیزی، آن آیه ناسخ این نیست. لذا خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تا زنده بودند و یک وقت است که مأمور به جهاد ابتدایی است حساب دیگری است؛ مادامی که مأمور به جهاد ابتدایی نشد آنها محارب نیستند. اگر مأمور شد و دعوت کرد آنها نظیر کسراهای ایران و قیصرهای روم اینها در برابر اسلام ایستادند، آن وقت دیگر محارباند در حقیقت آن وقت است که دارند به قتال اقدام میکنند؛ اما اگر نه چنین دعوتی هم نبود چنین مأموریتی هم نبود حالا یا در صدر اسلام است یا در ساقه اسلام به هر تقدیر، خدا فرمود: ﴿ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ﴾ .
پرسش:...
پاسخ: تا آن وقت که حضرت ظهور بکند حساب دیگری داریم، چون خیلی از احکام با ظهور حضرت عوض میشود.
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب، بله آن در حقیقت نسخ نشد. آن در حقیقت، خود حد آیه به ثمر رسید. فرمود مادامی که کاری با شما ندارند حالا اگر دین رفته آنجا آنها در قبال دین ایستادند، خب کار دارند دیگر. در چنین حالتی که دین رفته آنجا آنها علیه دین قیام کردند و نپذیرفتند کار دارند با دین دیگر، قتال دینی دارند چنین گروهی البته مهدورالدماند؛ اما مادامی که دین نرفته آنجا [و] مأموریت دین تا آنجا راه پیدا نکرد آنها از عدل عمومی اسلام برخوردارند و قانون اساسی جمهوری اسلامی هم به همین روال تدوین شده است. لذا شما در قانون اساسی اصلاً هیچ سخنی از جزیه نمیبینید، برای اینکه اگر از غیر مسلمان ایران میخواستند جزیه بگیرند فوراً از مسلمانهای غیر ایران هم جزیه میگرفتند.
حکم مستأنسین در پناه دولت اسلامی
حالا در این فضا دو گروه دیگر اگر در حوزه اسلامی زندگی کردند که این میشود مسئله سوم؛ کسانی که اهل کتاب نیستند یا کسانی که اهل کتاباند و در حوزه اسلامی زندگی میکنند، مستأمناند نه جزیه میدهند، مستأمناند تا هر دو گروه اگر پناهنده سیاسی شدند حالا یا دولت اسلامی اینها را پناه داد یا اول در این خاک و خون شریک بودند. چنان گروهی مستأمناند و در امان دولت اسلامیاند؛ خون و مال اینها محترم است. لذا فرمود که اگر از صف مشرکان کسی از شما امان خواست بیاید آیات الهی را بشنود به او امان بدهید در کمال سلامت بیاید و برود: ﴿وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکینَ اسْتَجارَکَ﴾؛ جوار خواست پناه خواست ﴿فَأَجِرْهُ﴾؛ او را پناهنده کن ﴿حَتّی یَسْمَعَ کَلامَ اللّهِ﴾؛ تا آیات الهی را بشنود ﴿ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ﴾ ؛ نه اینکه او را در امان خدا رها بکنی بعد چهار نفر را هم دنبالش بفرستی یا بگویی من محافظ تو نیستم برو در امان خدا، اینچنین نیست. تو سالماً او را باید از مرز خارج کنی که برود به مرز خودش، این مشرک است اهل کتاب نیست، این آمده برای تحقیق. حالا اگر یک غیر مسلمانی و غیر موحدی کسی که اهل کتاب نیست شنید ایران انقلاب شد و میخواهد فرهنگ اسلام و انقلاب اسلامی را بررسی کند، دولت اسلامی هم به او امان داد چنین کسی خون و مال و عرضش محترم است این باید بیاید تحقیقش را بکند و دولت ایران هم موظف است سالماً او را از مرز ایران ببرد بدرقه کند، از آن به بعد دیگر در اختیار ایران نیست. ﴿وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکینَ اسْتَجارَکَ﴾؛ از تو جوار خواست پناهندگی خواست که بیاید بررسی دینی کند نه جاسوسی، بیاید این کار را بکند ﴿فَأَجِرْهُ﴾؛ او را پناهنده کن پناه به او بده ﴿حَتّی یَسْمَعَ کَلامَ اللّهِ﴾. بعد خواست ایمان بیاورد خواست نیاورد، نه اینکه حالا ایمان نیاورده او را از بین ببر ﴿ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ﴾ اینها احکام بینالمللی اسلام است کاری با خصوصیتهای اسلامی ندارد، کاری با انسانیت انسان دارد.
به هر تقدیر، خب پس این مسئله سوم پس یک وقت است که انسان با کافر حربی یا اهل کتابی که به ذمه در نیامده و در حال حرب با مسلمین است تولی دارد این حرام است و چهار فرض برای او یاد شده که این حرام است. یک وقت است که نه، کافری است غیر اهل کتاب و یا کسی اهل کتاب است و خارج از حوزه اسلامی است و دولت اسلامی با او کاری ندارد او هم با دولت اسلامی کاری ندارد و اعلان زندگی مسالمتآمیز هم داده است، این دو فرض. سوم مستأمنانی هستند که در پناه دولت اسلامی به سر میبرند.
تفاوت موضوعی و حکمی آیات سورهٴ براءة و آیات سورهٴ ممتحنه
پرسش:...
پاسخ: نه؛ اصلاً حکم بینالمللی اسلام است موضوعاً دو تا است یعنی کسی که با شما کاری ندارد با او کار نداشته باشید. مشرکین مکه کار داشتند با شما، نه اینکه مضطر و مختار فرق میکنند حکم اولی و ثانوی فرق میکند یا ما قدرت داریم یا ما قدرت نداریم فرق میکند؛ موضوعاً فرق میکند حکماً هم فرق میکند. خب اگر در این فضا فرمود که شما مادامی که کسی با شما کاری نداشته باشد کار بکنید این میشود زندگی انسانی، آن وقت دین میشود یک دین عالمی. اسلام میتواند در جهان هم زندگی بکند، رابطه تجاری داشته باشد رابطه اقتصادی داشته باشد؛ اما زورپذیر نیست، نه مزاحم است نه زورپذیر و آن روزی که در مکه یک چنین پیمان تند و سختی آمده است، برای اینکه آنها تحمیل میکردند و اسلام هم نمیپذیرفت. کدام توطئه از مشرکین حجاز بر آمد که نکردند؟ این مرزهای توطئه آنها را یکی پس از دیگری شمرد: ﴿وَ إِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ﴾ یکی از این کارها است دیگر، حالا یا تبعید یا تحتنظر و زندانی یا اعدام اگر هیچ کدام از این جرائم را اینها نداشتند [و] خواستند یک زندگی آزاد بینالمللی داشته باشند، شما با اینها بر خورد انسانی داشته باشید.
خب حالا اگر گروهی مستأمن بودند؛ در پناه دولت اسلامی بودند اعم از آنکه اهل کتاب باشند مثل یهود و نصاری یا اهل کتاب نباشند ولی در پناه دولت اسلامیاند؛ دولت اسلامی اینها را پناه داده است این گروه هم خون و مالشان محترم است. لذا میبینید دولت اسلامی در صدر اسلام هم اینچنین بود به یهودیها کار میدادند الآن هم دولت اسلامی به یهودیها کار میدهد، اینچنین نیست که سخن در یهود و مسیحی باشد سخن در مزاحم و غیر مزاحم است. اگر گروهی در پناه دولت اسلامی بودند و نظام را پذیرفتند و مزاحمتی برای نظام ایجاد نکردند این رابطه انسانی را دین امضا میکند. البته آن رابطه ولایی در عقائد حرام است رابطه ولایی در اخلاق حرام است رابطه ولایی در اعمال محرَّم حرام است میماند رابطه انسانی، این روابط انسانی را قرآن امضا کرده است.
در نوع این موارد هم برهان اقامه میکند، میفرماید که ما به شما گفتیم اینها را بطانه قرار ندهید، برای اینکه اینها را اگر به اندرونتان راه بدهید اسرارتان را افشا میکنند. در سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» قبلاً گذشت یعنی آیه 118 سوره «آل عمران» اینچنین بود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِکُمْ﴾؛ حالا که رابطه با غیر مسلمان دارید و مجازید، معنایش این نیست که آنها را به اسرارتان آگاه بکنید به اسرار نظامیتان اقتصادیتان فرهنگیتان، به هیچ وجه مجاز نیستید آنها را به اسرارتان راه بدهید ﴿لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِکُمْ﴾. این بطانه همان ولیجهای است که در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» از مؤمنین نفی کرده است که مؤمنین این کار را نمیکنند، آیه شانزده سوره «توبه» این بود فرمود: ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَکُوا وَ لَمّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ وَ لَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لاَ الْمُؤْمِنینَ وَلیجَةً﴾ <ولوج> یعنی ورود و دخول. فرمود بیگانه را والج نکنید داخل نکنید جزء بطانه و ولیجه خود قرار ندهید چرا؟ برهان آیهٴ 118 سوره «آل عمران» این است که: ﴿لا یَأْلُونَکُمْ خَبالاً﴾ (یک)، ﴿وَدُّوا ما عَنِتُّمْ﴾ (دو)، ﴿قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ﴾ (سه)، ﴿وَ ما تُخْفی صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ﴾ (چهار)، ﴿قَدْ بَیَّنّا لَکُمُ اْلآیاتِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ﴾. این نظیر مسئله رمی جمره نیست که به طور تعبدی بفرماید شما جمره را رمی کنید. این مسائل سیاسی را باز میفرماید، میفرماید ما آیات را بینات را احکام را برای شما دو دو تا چهار تا روشن کردیم. این همان است که ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ﴾ ، فرمود: ﴿قَدْ بَیَّنّا لَکُمُ اْلآیاتِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ﴾ بعد فرمود: ﴿ها أَنْتُمْ أُولاءِ تُحِبُّونَهُمْ وَ لا یُحِبُّونَکُمْ﴾؛ شما دوست دارید ولی آنها که دوست شما نیستند. پس اگر دوستی آنها را در جانتان راه دادید یک جانبه خود را باختید ﴿ها أَنْتُمْ أُولاءِ تُحِبُّونَهُمْ﴾؛ اما ﴿وَ لا یُحِبُّونَکُمْ وَ تُؤْمِنُونَ بِالْکِتابِ کُلِّهِ وَ إِذا لَقُوکُمْ قالُوا آمَنّا وَ إِذا خَلَوْا عَضُّوا عَلَیْکُمُ اْلأَنامِلَ مِنَ الْغَیْظِ﴾ ؛ وقتی تنها شدند این انگشت خشم را به دندان میبرند که چرا شما پیشرفت کردید؟ اینها باطناً اینچنیناند، اینها را در درونتان راه ندهید اینها برهان عقلی است که قرآن کریم در این زمینه مشخص کرده است.
خب بعد هم هشدار دارد فرمود این کار، کار منافقان است و منافقین در درک اسفل من النار قرار دارند. گاهی ذات اقدس الهی عذابی را به عنوان سختترین عذاب ذکر میکند، گاهی میگوید من چنان عذابی بکنم که هرگز غیر اینها را چنین عذاب نمیکنم ، گاهی میفرماید خداوند در قیامت عذابی دارد که هیچ کس مثل خدا عذاب نمیکند؛ اما درباره منافقین بر اثر آلودگی متراکم اینها فرمود: ﴿إِنَّ الْمُنافِقینَ فِی الدَّرْکِ اْلأَسْفَلِ مِنَ النّارِ﴾ خب اسفلش اشد عذاباً است، چه اینکه اعلای درجات بهشت اعلی منزلة است، این برای این.
در سورهٴ مبارکهٴ «فجر» فرمود: ﴿فَیَوْمَئِذٍ لا یُعَذِّبُ عَذابَهُ أَحَدٌ ٭ وَ لا یُوثِقُ وَثاقَهُ أَحَدٌ﴾ در آن روز معلوم میشود که هیچ کس مثل خدا نمیتواند عذاب بکند، چون هر کس در هر جایی غیر از قیامت عذاب بشود ولو به سوختوسوز تدریجی، این از دو راه خود را مستخلَص میبیند: یکی اینکه میگوید روزی میرسد که حق روشن میشود (این یک) و این خیال هم در او هست که یک عده بیایند انتقام بگیرند (دو). در قیامت هر دو راه بسته است، چون در قیامت معلوم میشود این شخص بر باطل محض بود و احدی هم نیست که بیاید انتقام بگیرد. حق بودن عذاب خدا مشخص، عذاب روح سوز و درون سوز و بیرون سوز که ﴿تَطَّلِعُ عَلَی اْلأَفْئِدَةِ﴾ این هم مشخص، استحقاق این شخص برای عذاب هم مشخص، تهی بودن دست او از این انتقامگیری هم مشخص. لذا هرگز کسی در مثل قیامت نمیتواند کسی را عذاب بکند. حالا در دنیا اگر بدترین آتش را افروختند و کسی را در آتش گداختند این بالأخره با آن دو راه، خود را آرام میکند میگوید روزی بالأخره حق ظاهر میشود روزی یک عده انتقام میگیرند؛ اما این دو راه آنجا بسته است.
درباره اواخر سورهٴ مبارکهٴ «مائده» آنها که لجبازی کردند همه معجزات را از مسیح(سلام الله علیه) دیدند، بعد گفتند یک مائدهای از آسمان باید بیاید که مثلاً عید بر ما بشود، عیسای مسیح به خدا عرض کرد خدا فرمود من این کار را میکنم؛ اما در برابر این لجبازی مضاعف اینها اگر اینها باز کفر ورزیدند، اینها را عذاب میکنم به عذابی که ﴿لا أُعَذِّبُهُ أَحَدًا مِنَ الْعالَمینَ﴾ ؛ هیچ کس را این چنین عذاب نمیکنم، برای اینکه اینها دارند نبوت و معجزه را به استهزاء میگیرند هر چه خواستند آوردی؛ از احیای موتا ابرای اکمه و ابرص از اخبار به ذخایر منزلیشان همه اینها را خب کردی. حالا اینها میخواهند از آسمان هم یک سفره مائده خاصی برای اینها بیاید. حالا اگر آوردیم، باز هم دین را به استهزاء گرفتند در این فضا آنها را طوری عذاب بکنم که ﴿لا أُعَذِّبُهُ أَحَدًا مِنَ الْعالَمینَ﴾؛ هیچ کسی را من چنین عذاب نمیکنم؛ آیه 115 سوره «مائده» این است که: ﴿قالَ اللّهُ إِنّی مُنَزِّلُها عَلَیْکُمْ فَمَنْ یَکْفُرْ بَعْدُ مِنْکُمْ فَإِنّی أُعَذِّبُهُ عَذابًا لا أُعَذِّبُهُ أَحَدًا مِنَ الْعالَمینَ﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
- تفاوت و حکم فقهی و کلامی دربارهٴ گناه شخصی
- حرمت تولی و وجوب تبرّی از کافر حربی و اهل کتاب در حال حرب
- حکم کافر حربی غیر محارب و اهل کتاب غیر محارب
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ أَ تُریدُونَ أَنْ تَجْعَلُوا لِلّهِ عَلَیْکُمْ سُلْطانًا مُبینًا ﴿144﴾ إِنَّ الْمُنافِقینَ فِی الدَّرْکِ اْلأَسْفَلِ مِنَ النّارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصیرًا ﴿145﴾ إِلاَّ الَّذینَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ اعْتَصَمُوا بِاللّهِ وَ أَخْلَصُوا دینَهُمْ لِلّهِ فَأُولئِکَ مَعَ الْمُؤْمِنینَ وَ سَوْفَ یُؤْتِ اللّهُ الْمُؤْمِنینَ أَجْرًا عَظیمًا ﴿146﴾ ما یَفْعَلُ اللّهُ بِعَذابِکُمْ إِنْ شَکَرْتُمْ وَ آمَنْتُمْ وَ کانَ اللّهُ شاکِرًا عَلیمًا﴿147﴾
تفاوت و حکم فقهی و کلامی دربارهٴ گناه شخصی
دو مسئله مهم در خلال این آیات اشاره شد: یکی مسئله رضا و کراهت نفسانی است نسبت به حسنات و سیئات؛ یکی هم مسئله تولی و تبری است. درباره رضا اگر کسی گناهی کرد و به آن گناه راضی شد و از آن گناه خوشحال بود یا نسبت به آن گناه خوشش آمد، از نظر فقهی دو تا گناه نکرده است ولی از نظر کلامی به دو گناه مرتکب شده است. از نظر فقهی چنین انسانی به دو عقاب معاقب نیست؛ دو تا حرام مرتکب نشد وگرنه لازمهاش آن است که انسان هر معصیتی را که میکند دو تا عقاب ببیند، چون هر معصیتی را با رضا انجام میدهد و اگر راضی به آن کار نباشد که دست به آن کار نمیزند، پس با رضای گناه که گناه میکند دو تا گناه فقهی نیست ولی چون از نظر مسائل کلامی راجع به خصوصیات نفسانی هم مطرح است این شخص، گذشته از اینکه در مقام عمل تجری کرده در مقام اوصاف نفسانی هم حیثیت دین را هتک کرده و جری شده، لذا از نظر مسائل کلامی گرفتار خُبث سریره است چه اینکه در مسئله تجری گفتند اگر فعل متجری گناه نباشد، کشف از سوء سریره میکند که این سوء سریره یک مسئله کلامی است این مطلب اول، این درباره کار خودش.
معصیت کلامی رضا به گناه دیگران
درباره کار دیگران، رضای به گناه دیگران خود همین این رضا گناه است گناه فقهی است، زیرا اگر دیگری دارد گناه میکند بر انسان، واجب است به عنوان امر به معروف و نهی از منکر جلوی گناه او را بگیرد و نهی از منکر درجاتی دارد [که] ضعیفترین درجهاش همان انزجار قلبی است که نهی منکر قلبی است، بعد ضمیمه انزجار قلبی اعتراض لسانی است بعد هم ضمیمه انزجار قلبی و اعتراض لسانی حمایت دستی است یعنی با اعضا و جوارح از دین حمایت بکند و جلوی منکر را بگیرد. اگر کسی گناه کرد و دیگری راضی به آن گناه بود این از نظر فقهی معصیت کرد، چون نهی از منکر بر او واجب است و نکرده است ولی اگر از افق نهی از منکر بیرون باشد کسی در یک کشوری گناه کرده است و این شخص به گناه او راضی است بدون اینکه این رضای او در تحریک گنهکار، در تشریع گنهکار، در تمهید مقدمات گنهکار نقشی داشته باشد این رضا یک معصیت کلامی است دیگر معصیت فقهی نیست؛ صرف رضای به گناه، چون در اینجا نه امر به معروف واجب است نه نهی از منکر چون این از قلمرو امر به معروف و نهی از منکر هم بیرون است و یک صرف وصف نفسانی است، البته برای نفس نفسانی هم عقاب میشود در قیامت.
کفر بودن رضا
یک وقت است که آن گناهی که دیگری انجام میدهد آن گناه، کفر است نه تنها معصیت عادی است نه تنها دروغ میگوید یا غیبت میکند یا گران فروشی یا کم فروشی دارد مغبون میکند اینچنین نیست، بلکه کفر میورزد. اگر کسی راضی به کفر دیگری باشد این نه تنها از نظر اینکه نهی از منکر نکرده است معصیت کرد، چون این به یک امر اعتقادی برمیگردد در حقیقت، او کفر را میپسندد لذا رضای به کفر، جزء معاصی کبیره است و خودش کفر است و از همین جا است که گفته شد که اگر کسی جریان شهادت سیدالشهدا(سلام الله علیه) را بشنود و کار امویان را بپسندد او هم ملعون است و وقتی وجود مبارک حضرت حجت(سلام الله علیه) ظهور میکند راضیان به کار امویان را هم به کیفرشان میرساند از همین باب است، برای اینکه رضای به قتل معصوم در حد کفر است، چه اینکه جنگ با معصوم در حد کفر است. از آن جهت که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) درباره حضرت امیر(سلام الله علیه) فرمود: «یا علی حَربُکَ حربی و سِلمکَ سِلمی» یعنی جنگ با تو به منزله جنگ با پیغمبر است، خب جنگ با پیغمبر کفر است جنگ با امام معصوم هم کفر است، لذا محاربین امام معصوم(علیه السّلام) کافرند و مخالفین آنها در مسائل عادی (نه محاربین اینها) فاسقاند، این همان بیان لطیف محقق طوسی در متن تجرید بود که مرحوم علامه هم پذیرفت و شرح کرد که «محاربوا علی(علیه السّلام) کَفَرة و مخالفوه فسقة» ؛ آنها که به جنگ امیرمؤمنین(علیه السّلام) آمدند براساس «حربک حربی» کافراند، آنهایی که با حضرت جنگ نکردند ولی فرمان حضرت را اطاعت نکردند خب فاسقاند، مثل کسی که فرمان پیغمبر را اطاعت نکند خب معصیت کرده است.
پس رضای به معصیت با رضای به کفر فرق دارد، چه اینکه رضای به معصیت خودش و رضای به معصیت دیگران هم فرق دارد و اگر راضیان به قتل سیدالشهدا(سلام الله علیه) ملعوناند و با ظهور وجود مبارک حضرت ولیّعصر(ارواحنا فداه) اینها مهدورالدماند برای آن است که اینها به کفر راضیاند.
بیان حضرت امیر (علیه السلام) در مورد قوم ثمود
در جریان قوم ثمود هم بیانی از حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه است که اقوام و ملل را آن مسائل اعتقادی یکجا جمع میکند: «انّما یَجمع النّاس الرضا و السُّخطُ» . بعد استدلال میکند میفرماید که قوم ثمود یک نفر را انتخاب کردند برای عقر و پی کردن و کشتن ناقه صالح(سلام الله علیه) ولی خداوند همه آنها را معذب کرده است: ﴿إِذِ انْبَعَثَ أَشْقاها ٭ فَقالَ لَهُمْ رَسُولُ اللّهِ ناقَةَ اللّهِ وَ سُقْیاها ٭ فَکَذَّبُوهُ فَعَقَرُوها﴾ ؛ خدا میفرماید همه این قوم آن ناقه را عقر کردند در حالی که عاقر ناقه یک نفر بود دارد: ﴿إِذِ انْبَعَثَ أَشْقاها﴾ حضرت امیر(سلام الله علیه) طبق آنچه در نهجالبلاغه آمده است به همین آیه استدلال میکند، بعد میفرمایند که «انما یجمع الناس الرضا و السُّخط» و عاقر ناقه ثمود یک نفر بود و خداوند همه را محکوم کرد. در خطبه 201 نهجالبلاغه این آمده است: «ایها الناس انما یجمع الناس الرضا و السُّخط و انّما عَقَر ناقة ثمود رجلٌ واحد» اما «فَعَمَّهم الله بِالعذاب»؛ خدا همه اینها را عذاب کرده است «لَمّا عَمّوه بالرّضا»؛ چون همه آنها راضی به کار این عاقر بودند. چون همه آنها راضی بودند خدا عقر را و کشتن را به همه آنها اسناد داد: «فقال سبحانه ﴿فعقروها و اصبحوا نادمین﴾» . خب در آنجا در حقیقت، همه آنها توطئه کردند به این کار رضا دادند؛ منتها یک نفر را مأمور اجرا کردند برای اینکه دارد: ﴿فَکَذَّبُوهُ﴾ یعنی همه این قوم، صالح(سلام الله علیه) را تکذیب کردند و تصمیم گرفتند برای عقر ناقه و یک نفر را مأمور اجرا کردند و او مصوبه این قوم را اجرا کرده است البته کار کار همه است ﴿فَتَعاطی فَعَقَرَ﴾ سرّش این است که همه این قوم ﴿َکَذَّبُوهُ﴾، از این جهت فعل آن عاقر به همه اسناد داده شد برخلاف آن است که انسان، راضی باشد به فعل کسی که در یک گوشه عالم گناه میکند و رضای او هیچ نقشی هم ندارد در انجام کار او، البته در آنجا از نظر خصوص کلامی درگیر است.
میّت الاحیاء بودن رضا به گناه دیگران در بیان حضرت امیر (علیه السلام)
اینکه نهی از منکر لساناً هم در قبال قلب و عمل، واجب است و در رتبه اول و ضعیف نهی از منکر قلبی است، در کلمات قصار امیرالمؤمنین(علیه السّلام) در شماره 374 کلمات قصار آن حضرت آمده است، فرمود: «فمنهم المُنکِرُ للمنکَر بِیده و لسانه و قَلبه»؛ بعضیها منکر را هم از راه دست هم از راه زبان هم از راه دل نفی میکنند: «فذلک المستکمِل لخصال الخیر و منهم المنکِرُ بلسانه و قلبه و التّارک بِیَده»؛ بعضیها هستند که قلباً و لساناً منکر را نفی میکنند ولی عملاً کاری نمیکنند برای منکرزدایی، فرمود: «فذلک مُتِمسِّک بخصلتین من خِصال الخیر و مُضَّیِعٌ خصلةً»؛ کسی که از نظر قلب و زبان، منکر را نفی میکند ولی اقدام عملی ندارد این با دو خصلت، نهی از منکر را زنده کرده است و یک خصلت را ترک کرد، «و مُضَّیِعٌ خَصلةً و منهم اَلمنکِرُ بِقَلبه و التّارک بیده و لسانه»؛ ضعیفتر از همه کسی است که منکر را از نظر قلب نفی میکند یعنی انزجار قلبی دارد؛ از دل ناراضی است نسبت به آن کار زشت ولی زبانی اعتراض نمیکند و اقدام عملی هم ندارد، «فذلک الذی ضَیَّع اشرفَ الخَصلتین من الثَّلاث و تَمَسَّک بواحدةٍ»؛ این شخص دو خصلت مهم و شریف را ترک کرده است که اعتراض زبانی و اقدام عملی باشد آنها را ترک کرد، فقط انزجار قلبی را حفظ کرد: «و منهم تارکً لِإِنکار المنکَرِ بلسانه و قلبه و یده و فذلک مَیِّتُ الأَحیاء» ؛ بعضیها هستند که هیچ مرتبهای از مراتب نهی از منکر را عمل نمیکنند؛ نه اقدام عملی دارند برای نهی از منکر نه اعتراض زبانی دارند و نه انزجار قلبی، قلباً هم منزجر نیستند «فذلک مَیِّتُ الاحیاء»؛ این یک مردهای است در بین زندهها. خب معلوم میشود که رضای به گناه دیگران در حقیقت، مرده بودن است؛ اگر کسی راضی باشد به گناه دیگران معلوم میشود که هیچ مرتبهای از مراتب سهگانه نهی از منکر را انجام نداد و این <مَیّت الاحیاء> است، این خلاصه بحث در مطلب اول که راجع به رضا و کراهت درباره گناهان است.
حرمت تولی و وجوب تبرّی از کافر حربی و اهل کتاب در حال حرب
مطلب دوم این است که تولی و تبری از ارکان فقه اسلامی است، فروع دین است. بر یک مسلمان واجب است نسبت به اولیای الهی تولّی داشته باشد و نسبت به اعدای دین تبری. آنها که خارج از حوزه اسلاماند یا کافر حربیاند یا اهل کتاباند که در حکم کافر حربیاند. در این فضا، تولی با آنها حرام است؛ دوست داشتن آنها یاری کردن آنها پذیرش سرپرستی آنها پذیرش حکومت و قضای آنها همه محرَّم است این مسئله اول نسبت به کافر حربی یا کسی که در حکم کافر حربی است یعنی اهل کتاب هست ولی به شرایط ذمه هم در نیامده و در حال حرب مسلمین است. این دو گروه، تولی آنها حرام و تبری از آنها واجب خواه به جای مسلمین با اینها تولی داشته باشند که با مسلمانها رابطه نداشته باشند فقط با کفار رابطه داشته باشند یا نه، اینها که متولیاناند هم با مسلمین تولّی دارند هم با این کفار. البته اگر با مسلمین تولی نداشته باشند فقط با کافران تولی داشته باشند گناهانشان بیشتر است و اگر هم با مسلمان تولی دارند هم با کافر گناه دارند گناهشان کبیره است؛ منتها کمتر. تولی کافر حربی و همچنین اهل کتابی که در حکم کافر حربی است حرام است و تبری آنها واجب، این هر دو معصیت است چه با تولی مؤمنین باشد چه به جای تولی مؤمنین. چه اینکه هم رابطه ولایی با مؤمنین داشته باشند و هم رابطه ولایی با کفار یا فقط با کفار، رابطه حربی داشته باشند.
تبیین فرد اهم و اشدّ در آیه
اینکه آیات دارد ﴿لا تَتَّخِذوا الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ﴾ به آن فرد أَهم و أشد اشاره شده است وگرنه اگر با کافران رابطه داشته باشند و با مسلمین هم رابطه داشته باشند باز معصیت کردهاند؛ منتها حالا آیات چون در سیاق بحث نفاق است و منافقین در حقیقت، با کافران فقط تولی دارند به جای اینکه با مؤمنین تولی داشته باشند، آیه میفرماید: ﴿لا تَتَّخِذِ الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ﴾ حالا اگر <معالمؤمنین> باشد هم باز حرام است، اینچنین نیست که ﴿مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ﴾ حرام باشد و <مَعَ الْمُؤْمِنینَ> حرام نباشد اگر کسی تولی داشته باشد هم نسبت به مسلمان هم نسبت به کافر حربی خب معصیت کرده است؛ تولیاش نسبت به مسلمین واجب است تولیاش نسبت به کافران حربی و کسی که در حکم کافر حربی است حرام است. پس تولی کافر حربی و تولی اهل کتابی که در حکم کافر حربی است هر دو حرام است، خواه با تولی مسلمین باشد خواه بدون تولی، این چهار فرض که هر چهار صورتاش حرام است؛ منتها آنجایی که به جای مسلمین فقط با کافران تولی دارند حرمتاش بیشتر است و این آیاتی که میفرماید: ﴿مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ﴾ برای اینکه ناظر به منافقین است و منافقین فقط رابطه ولاییشان با کافران بر قرار است.
پرسش:...
پاسخ: نه، نصرت، محبت، اینها را هم شامل میشود.
اقسام ولاء
ولای والیان، ولای قضایی، ولای نصرت و ولای محبت این چهار قسمش در طی این روزها بحث میشد هر چهار قسمش حرام است؛ منتها ولای والیان، حرمتش بیشتر ولای قاضیان حرمتش بیشتر؛ اما ولای نصرت و محبت و امثالذلک حرام است به اندازه ولای والی نیست که کسی آنها را والی خود بپذیرد هر چهار قسماش محرم است. خب این برای کسی که با کافر حربی یا اهل کتابی که به منزله کافر حربی است تولی دارد.
حکم کافر حربی غیر محارب و اهل کتاب غیر محارب
اگر کسی کافر بود ولی کافر حربی است یعنی اهل کتاب نیست کافر حربی به اصطلاح فقهی یعنی اهل کتاب نیست ولی کاری هم با مسلمین ندارد، اعلان زندگی مسالمتآمیزی کرده است (این یک) یا اهل کتابی که کاری با مسلمین ندارند، یک زندگی مسالمتآمیزی را طلب میکنند (این دو)، رابطه دولت اسلامی و ملت مسلمان با این دو گروه چگونه است؟ از نظر تولی و تبری. از نظر تولی، نسبت به عقائد آنها حرام است نسبت به اخلاق آنها حرام است نسبت به اعمال آنها که در مسیر عبادات نیستند کارهای محرَّم انجام میدهند حرام است. اما رابطه انسانی را نه اسلامی و بینالمللی مسلمین دولت آنها و ملت آنها با کافران چه اهل کتاب باشند چه اهل کتاب نباشند، مادامی که یک زندگی مسالمتآمیزی را پیشنهاد کردند واقعاً و هیچگونه توطئهای نداشتند و ندارند و هیچ سوء سابقهای نداشتند و سوء لاحقهای ندارند، چنین رابطهای را دین منع نکرده، بلکه تشویق هم کرده چون انسان یک زندگی انسانی با دیگر انسانها دارد خواه مسلمان خواه غیر مسلمان. آن را در سورهٴ مبارکهٴ «ممتحنه» مشخص فرمود.
تفکیک مسایل اعتقادی و اخلاقی و معاملی عملی از روابط انسانی
فرمود: ﴿عَسَی اللّهُ أَنْ یَجْعَلَ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ الَّذینَ عادَیْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً وَ اللّهُ قَدیرٌ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ﴾؛ فرمود شما با کافران که کاری با شما ندارند داعی ندارید به هم بزنید، شاید یک وقت آنها دوست شما بشوند شاید یک وقت جذب بشوند شاید یک وقت برگردند مسلمان بشوند، از طرف شما هرگز اعلان انزجار نشود؛ آنها را نرنجانید بیمهری نکنید. آنچه به مسائل اعتقادی و اخلاقی و معاصی عملی برمیگردد که سه مسئله است و حکمش جدا ولی در روابط انسانی نه اسلامی، در روابط انسانی اگر کسانی که اهل کتاب نیستند یا کسانی که اهل کتاباند ولی یک زندگی مسالمتآمیزی را با شما پیشنهاد دادند شما بیخود آنها را نرنجانید: ﴿عَسَی اللّهُ أَنْ یَجْعَلَ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ الَّذینَ عادَیْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً وَ اللّهُ قَدیرٌ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ﴾ آن قدرت دارد که بالأخره آنها را هدایت کند: ﴿لا یَنْهاکُمُ اللّهُ عَنِ الَّذینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ ٭ إِنَّما یَنْهاکُمُ اللّهُ عَنِ الَّذینَ قاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ أَخْرَجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ وَ ظاهَرُوا عَلی إِخْراجِکُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ فَأُولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ﴾ ؛ فرمود شما را ذات اقدس الهی از آن کافرانی نهی میکند که سوء سابقه داشتند؛ در کشتار شما در قتل یا قتال شما شرکت داشتند و در تبعید شما شرکت داشتند در تضعیف شما شرکت داشتند تولی با آنها حرام است؛ اما کافرانی که هیچگونه از این سوابق سوء را نداشتند و الآن هم در سر این سوابق سوء را نمیپرورانند، خدا شما را نهی نمیکند از کسانی که در قتل یا قتال دینی علیه شما شرکت نکردند در تبعید شما تلاش نکردند خدا شما را نهی نمیکند که نسبت به اینها بِرّ و قسط بکنید، بلکه تشویق میکند که شما نسبت به اینها قسط و عدل را رعایت بکنید ﴿إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ﴾ . خب پس زندگی اسلامی یک زندگی انزوایی نیست [بلکه] یک زندگی آزادانه است که نه سلطهپذیر است و نه سلطهگر.
عدم نسخ آیات سورهٴ «حدید» با آیهٴ جزیه
پرسش:...
پاسخ: چرا ولی نسخ نشده چنین چیزی، آن آیه ناسخ این نیست. لذا خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تا زنده بودند و یک وقت است که مأمور به جهاد ابتدایی است حساب دیگری است؛ مادامی که مأمور به جهاد ابتدایی نشد آنها محارب نیستند. اگر مأمور شد و دعوت کرد آنها نظیر کسراهای ایران و قیصرهای روم اینها در برابر اسلام ایستادند، آن وقت دیگر محارباند در حقیقت آن وقت است که دارند به قتال اقدام میکنند؛ اما اگر نه چنین دعوتی هم نبود چنین مأموریتی هم نبود حالا یا در صدر اسلام است یا در ساقه اسلام به هر تقدیر، خدا فرمود: ﴿ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ﴾ .
پرسش:...
پاسخ: تا آن وقت که حضرت ظهور بکند حساب دیگری داریم، چون خیلی از احکام با ظهور حضرت عوض میشود.
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب، بله آن در حقیقت نسخ نشد. آن در حقیقت، خود حد آیه به ثمر رسید. فرمود مادامی که کاری با شما ندارند حالا اگر دین رفته آنجا آنها در قبال دین ایستادند، خب کار دارند دیگر. در چنین حالتی که دین رفته آنجا آنها علیه دین قیام کردند و نپذیرفتند کار دارند با دین دیگر، قتال دینی دارند چنین گروهی البته مهدورالدماند؛ اما مادامی که دین نرفته آنجا [و] مأموریت دین تا آنجا راه پیدا نکرد آنها از عدل عمومی اسلام برخوردارند و قانون اساسی جمهوری اسلامی هم به همین روال تدوین شده است. لذا شما در قانون اساسی اصلاً هیچ سخنی از جزیه نمیبینید، برای اینکه اگر از غیر مسلمان ایران میخواستند جزیه بگیرند فوراً از مسلمانهای غیر ایران هم جزیه میگرفتند.
حکم مستأنسین در پناه دولت اسلامی
حالا در این فضا دو گروه دیگر اگر در حوزه اسلامی زندگی کردند که این میشود مسئله سوم؛ کسانی که اهل کتاب نیستند یا کسانی که اهل کتاباند و در حوزه اسلامی زندگی میکنند، مستأمناند نه جزیه میدهند، مستأمناند تا هر دو گروه اگر پناهنده سیاسی شدند حالا یا دولت اسلامی اینها را پناه داد یا اول در این خاک و خون شریک بودند. چنان گروهی مستأمناند و در امان دولت اسلامیاند؛ خون و مال اینها محترم است. لذا فرمود که اگر از صف مشرکان کسی از شما امان خواست بیاید آیات الهی را بشنود به او امان بدهید در کمال سلامت بیاید و برود: ﴿وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکینَ اسْتَجارَکَ﴾؛ جوار خواست پناه خواست ﴿فَأَجِرْهُ﴾؛ او را پناهنده کن ﴿حَتّی یَسْمَعَ کَلامَ اللّهِ﴾؛ تا آیات الهی را بشنود ﴿ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ﴾ ؛ نه اینکه او را در امان خدا رها بکنی بعد چهار نفر را هم دنبالش بفرستی یا بگویی من محافظ تو نیستم برو در امان خدا، اینچنین نیست. تو سالماً او را باید از مرز خارج کنی که برود به مرز خودش، این مشرک است اهل کتاب نیست، این آمده برای تحقیق. حالا اگر یک غیر مسلمانی و غیر موحدی کسی که اهل کتاب نیست شنید ایران انقلاب شد و میخواهد فرهنگ اسلام و انقلاب اسلامی را بررسی کند، دولت اسلامی هم به او امان داد چنین کسی خون و مال و عرضش محترم است این باید بیاید تحقیقش را بکند و دولت ایران هم موظف است سالماً او را از مرز ایران ببرد بدرقه کند، از آن به بعد دیگر در اختیار ایران نیست. ﴿وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکینَ اسْتَجارَکَ﴾؛ از تو جوار خواست پناهندگی خواست که بیاید بررسی دینی کند نه جاسوسی، بیاید این کار را بکند ﴿فَأَجِرْهُ﴾؛ او را پناهنده کن پناه به او بده ﴿حَتّی یَسْمَعَ کَلامَ اللّهِ﴾. بعد خواست ایمان بیاورد خواست نیاورد، نه اینکه حالا ایمان نیاورده او را از بین ببر ﴿ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ﴾ اینها احکام بینالمللی اسلام است کاری با خصوصیتهای اسلامی ندارد، کاری با انسانیت انسان دارد.
به هر تقدیر، خب پس این مسئله سوم پس یک وقت است که انسان با کافر حربی یا اهل کتابی که به ذمه در نیامده و در حال حرب با مسلمین است تولی دارد این حرام است و چهار فرض برای او یاد شده که این حرام است. یک وقت است که نه، کافری است غیر اهل کتاب و یا کسی اهل کتاب است و خارج از حوزه اسلامی است و دولت اسلامی با او کاری ندارد او هم با دولت اسلامی کاری ندارد و اعلان زندگی مسالمتآمیز هم داده است، این دو فرض. سوم مستأمنانی هستند که در پناه دولت اسلامی به سر میبرند.
تفاوت موضوعی و حکمی آیات سورهٴ براءة و آیات سورهٴ ممتحنه
پرسش:...
پاسخ: نه؛ اصلاً حکم بینالمللی اسلام است موضوعاً دو تا است یعنی کسی که با شما کاری ندارد با او کار نداشته باشید. مشرکین مکه کار داشتند با شما، نه اینکه مضطر و مختار فرق میکنند حکم اولی و ثانوی فرق میکند یا ما قدرت داریم یا ما قدرت نداریم فرق میکند؛ موضوعاً فرق میکند حکماً هم فرق میکند. خب اگر در این فضا فرمود که شما مادامی که کسی با شما کاری نداشته باشد کار بکنید این میشود زندگی انسانی، آن وقت دین میشود یک دین عالمی. اسلام میتواند در جهان هم زندگی بکند، رابطه تجاری داشته باشد رابطه اقتصادی داشته باشد؛ اما زورپذیر نیست، نه مزاحم است نه زورپذیر و آن روزی که در مکه یک چنین پیمان تند و سختی آمده است، برای اینکه آنها تحمیل میکردند و اسلام هم نمیپذیرفت. کدام توطئه از مشرکین حجاز بر آمد که نکردند؟ این مرزهای توطئه آنها را یکی پس از دیگری شمرد: ﴿وَ إِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ﴾ یکی از این کارها است دیگر، حالا یا تبعید یا تحتنظر و زندانی یا اعدام اگر هیچ کدام از این جرائم را اینها نداشتند [و] خواستند یک زندگی آزاد بینالمللی داشته باشند، شما با اینها بر خورد انسانی داشته باشید.
خب حالا اگر گروهی مستأمن بودند؛ در پناه دولت اسلامی بودند اعم از آنکه اهل کتاب باشند مثل یهود و نصاری یا اهل کتاب نباشند ولی در پناه دولت اسلامیاند؛ دولت اسلامی اینها را پناه داده است این گروه هم خون و مالشان محترم است. لذا میبینید دولت اسلامی در صدر اسلام هم اینچنین بود به یهودیها کار میدادند الآن هم دولت اسلامی به یهودیها کار میدهد، اینچنین نیست که سخن در یهود و مسیحی باشد سخن در مزاحم و غیر مزاحم است. اگر گروهی در پناه دولت اسلامی بودند و نظام را پذیرفتند و مزاحمتی برای نظام ایجاد نکردند این رابطه انسانی را دین امضا میکند. البته آن رابطه ولایی در عقائد حرام است رابطه ولایی در اخلاق حرام است رابطه ولایی در اعمال محرَّم حرام است میماند رابطه انسانی، این روابط انسانی را قرآن امضا کرده است.
در نوع این موارد هم برهان اقامه میکند، میفرماید که ما به شما گفتیم اینها را بطانه قرار ندهید، برای اینکه اینها را اگر به اندرونتان راه بدهید اسرارتان را افشا میکنند. در سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» قبلاً گذشت یعنی آیه 118 سوره «آل عمران» اینچنین بود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِکُمْ﴾؛ حالا که رابطه با غیر مسلمان دارید و مجازید، معنایش این نیست که آنها را به اسرارتان آگاه بکنید به اسرار نظامیتان اقتصادیتان فرهنگیتان، به هیچ وجه مجاز نیستید آنها را به اسرارتان راه بدهید ﴿لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِکُمْ﴾. این بطانه همان ولیجهای است که در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» از مؤمنین نفی کرده است که مؤمنین این کار را نمیکنند، آیه شانزده سوره «توبه» این بود فرمود: ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَکُوا وَ لَمّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ وَ لَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لاَ الْمُؤْمِنینَ وَلیجَةً﴾ <ولوج> یعنی ورود و دخول. فرمود بیگانه را والج نکنید داخل نکنید جزء بطانه و ولیجه خود قرار ندهید چرا؟ برهان آیهٴ 118 سوره «آل عمران» این است که: ﴿لا یَأْلُونَکُمْ خَبالاً﴾ (یک)، ﴿وَدُّوا ما عَنِتُّمْ﴾ (دو)، ﴿قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ﴾ (سه)، ﴿وَ ما تُخْفی صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ﴾ (چهار)، ﴿قَدْ بَیَّنّا لَکُمُ اْلآیاتِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ﴾. این نظیر مسئله رمی جمره نیست که به طور تعبدی بفرماید شما جمره را رمی کنید. این مسائل سیاسی را باز میفرماید، میفرماید ما آیات را بینات را احکام را برای شما دو دو تا چهار تا روشن کردیم. این همان است که ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ﴾ ، فرمود: ﴿قَدْ بَیَّنّا لَکُمُ اْلآیاتِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ﴾ بعد فرمود: ﴿ها أَنْتُمْ أُولاءِ تُحِبُّونَهُمْ وَ لا یُحِبُّونَکُمْ﴾؛ شما دوست دارید ولی آنها که دوست شما نیستند. پس اگر دوستی آنها را در جانتان راه دادید یک جانبه خود را باختید ﴿ها أَنْتُمْ أُولاءِ تُحِبُّونَهُمْ﴾؛ اما ﴿وَ لا یُحِبُّونَکُمْ وَ تُؤْمِنُونَ بِالْکِتابِ کُلِّهِ وَ إِذا لَقُوکُمْ قالُوا آمَنّا وَ إِذا خَلَوْا عَضُّوا عَلَیْکُمُ اْلأَنامِلَ مِنَ الْغَیْظِ﴾ ؛ وقتی تنها شدند این انگشت خشم را به دندان میبرند که چرا شما پیشرفت کردید؟ اینها باطناً اینچنیناند، اینها را در درونتان راه ندهید اینها برهان عقلی است که قرآن کریم در این زمینه مشخص کرده است.
خب بعد هم هشدار دارد فرمود این کار، کار منافقان است و منافقین در درک اسفل من النار قرار دارند. گاهی ذات اقدس الهی عذابی را به عنوان سختترین عذاب ذکر میکند، گاهی میگوید من چنان عذابی بکنم که هرگز غیر اینها را چنین عذاب نمیکنم ، گاهی میفرماید خداوند در قیامت عذابی دارد که هیچ کس مثل خدا عذاب نمیکند؛ اما درباره منافقین بر اثر آلودگی متراکم اینها فرمود: ﴿إِنَّ الْمُنافِقینَ فِی الدَّرْکِ اْلأَسْفَلِ مِنَ النّارِ﴾ خب اسفلش اشد عذاباً است، چه اینکه اعلای درجات بهشت اعلی منزلة است، این برای این.
در سورهٴ مبارکهٴ «فجر» فرمود: ﴿فَیَوْمَئِذٍ لا یُعَذِّبُ عَذابَهُ أَحَدٌ ٭ وَ لا یُوثِقُ وَثاقَهُ أَحَدٌ﴾ در آن روز معلوم میشود که هیچ کس مثل خدا نمیتواند عذاب بکند، چون هر کس در هر جایی غیر از قیامت عذاب بشود ولو به سوختوسوز تدریجی، این از دو راه خود را مستخلَص میبیند: یکی اینکه میگوید روزی میرسد که حق روشن میشود (این یک) و این خیال هم در او هست که یک عده بیایند انتقام بگیرند (دو). در قیامت هر دو راه بسته است، چون در قیامت معلوم میشود این شخص بر باطل محض بود و احدی هم نیست که بیاید انتقام بگیرد. حق بودن عذاب خدا مشخص، عذاب روح سوز و درون سوز و بیرون سوز که ﴿تَطَّلِعُ عَلَی اْلأَفْئِدَةِ﴾ این هم مشخص، استحقاق این شخص برای عذاب هم مشخص، تهی بودن دست او از این انتقامگیری هم مشخص. لذا هرگز کسی در مثل قیامت نمیتواند کسی را عذاب بکند. حالا در دنیا اگر بدترین آتش را افروختند و کسی را در آتش گداختند این بالأخره با آن دو راه، خود را آرام میکند میگوید روزی بالأخره حق ظاهر میشود روزی یک عده انتقام میگیرند؛ اما این دو راه آنجا بسته است.
درباره اواخر سورهٴ مبارکهٴ «مائده» آنها که لجبازی کردند همه معجزات را از مسیح(سلام الله علیه) دیدند، بعد گفتند یک مائدهای از آسمان باید بیاید که مثلاً عید بر ما بشود، عیسای مسیح به خدا عرض کرد خدا فرمود من این کار را میکنم؛ اما در برابر این لجبازی مضاعف اینها اگر اینها باز کفر ورزیدند، اینها را عذاب میکنم به عذابی که ﴿لا أُعَذِّبُهُ أَحَدًا مِنَ الْعالَمینَ﴾ ؛ هیچ کس را این چنین عذاب نمیکنم، برای اینکه اینها دارند نبوت و معجزه را به استهزاء میگیرند هر چه خواستند آوردی؛ از احیای موتا ابرای اکمه و ابرص از اخبار به ذخایر منزلیشان همه اینها را خب کردی. حالا اینها میخواهند از آسمان هم یک سفره مائده خاصی برای اینها بیاید. حالا اگر آوردیم، باز هم دین را به استهزاء گرفتند در این فضا آنها را طوری عذاب بکنم که ﴿لا أُعَذِّبُهُ أَحَدًا مِنَ الْعالَمینَ﴾؛ هیچ کسی را من چنین عذاب نمیکنم؛ آیه 115 سوره «مائده» این است که: ﴿قالَ اللّهُ إِنّی مُنَزِّلُها عَلَیْکُمْ فَمَنْ یَکْفُرْ بَعْدُ مِنْکُمْ فَإِنّی أُعَذِّبُهُ عَذابًا لا أُعَذِّبُهُ أَحَدًا مِنَ الْعالَمینَ﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است