- 830
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 84 و 85 سوره نساء
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 84 و 85 سوره نساء"
- مکلف شدن پیامبر ص بر ادامه جهاد تا پیروزی بر کفار
- معنای استعمال لیت و لعل در خصوص خداوند
- ملاکهای نجات انسان از خُسران
- بهرهمندی شفیع از شفاعت خیر
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿فَقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ لاَ تُکَلَّفُ إِلَّا نَفْسَکَ وَحَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَسَی اللّهُ أَن یَکُفَّ بَأْسَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَاللّهُ أَشَدُّ بَأْساً وَأَشَدُّ تَنْکِیلاً ﴿84﴾ مَن یَشْفَعْ شَفَاعَةً حَسَنَةً یَکُن لَهُ نَصِیبٌ مِنْهَا وَمَن یَشْفَعْ شَفَاعَةً سَیِّئَةً یَکُن لَهُ کِفْلٌ مِنْهَا وَکَانَ اللّهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ مُقِیتاً ﴿85﴾
مکلف شدن پیامبر بر ادامه جهاد تا پیروزی بر کفار
وقتی اسلام به آن مرحلهٴ حسّاس و خطیر رسید و عدهای از حضور در جبهه فاصله گرفتند، ذات اقدس الهی به رسول خودش(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود اگر دیگران تو را یاری نکنند، تو تنها هم بمانی موظّفی این جهاد را ادامه بدهی ولی مؤمنین را بر حضور در صحنهٴ جهاد، تحریض و تشویق بکن. امید است که خدا شرّ آنها را از شما مسلمانها برطرف بکند گرچه آنها خیلی قدرتمند و نیرومندند ولی بأس و تعذیب و شدّت انتقام خدا بیش از همهٴ آنهاست. چرا ﴿عَسَی اللّهُ أَن یَکُفَّ بَأْسَ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾، برای اینکه ﴿وَاللّهُ أَشَدُّ بَأْساً وَأَشَدُّ تَنْکِیلاً﴾. «نِکل» یعنی عذاب، عقوبت، «اَنکال» یعنی عذابها، خواه عذاب دنیا، خواه عذاب آخرت، آنچه را که از طرف ذات اقدس الهی است نَکال است، خدا هم «نکالِ الظالمین» است.
معانی نکال و مراد از آن در آیه
در سورهٴ مبارکهٴ «مزمّل» آیهٴ دوازدهم فرمود: ﴿إِنَّ لَدَیْنَا أَنکَالاً وَجَحِیماً﴾ یعنی نِکلها و عذابهای فراوانی نزد ماست. چه اینکه در بخشهای دیگر فرمود آنچه را که خدا به عنوان حدّ الهی بر سارق و امثال سارق اجرا میکند، این نَکال است و عذاب الهی است. در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» آیهٴ سی و هشتم در بیان حدّ سرقت فرمود: ﴿وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُمَا جَزَاءً بِمَا کَسَبَا نَکَالاً مِنَ اللّهِ وَاللّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ﴾. قبلاً هم در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت آن عذابی را که خداوند بر بنیاسرائیل نازل کرده است فرمود ما به بنیاسرائیل تبهکار گفتیم: ﴿کُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِینَ﴾ این عذاب را، نکال عمومی قرار دادیم: ﴿فَجَعَلْنَاهَا نَکَالاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهَا وَمَا خَلْفَهَا وَمَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ﴾ . افراد باتقوا، با مشاهده این صحنه، پند و اندرز میگیرند. ولی بنیاسرائیل تبهکار، با این کار رسوای تاریخ خواهد شد. پس این کار نسبت به افراد باتقوا موعظه است، نسبت به خود بنیاسرائیل تبهکار، نَکال است و عذاب.
به هر تقدیر، چون خدا ﴿أَشَدُّ بَأْساً وَأَشَدُّ تَنْکِیلاً﴾ است، امید میرود که آن قدرت بیکرانش را اعمال بکند و خطرها را از شما دور بدارد. ولی به هر تقدیر، اگر دیگران در جهاد حاضر نشدند، تو تنها ماندی باز هم باید جهاد را ادامه بدهی.
اما آیهٴ ﴿مَن یَشْفَعْ شَفَاعَةً حَسَنَةً یَکُن لَهُ نَصِیبٌ مِنْهَا وَمَن یَشْفَعْ شَفَاعَةً سَیِّئَةً یَکُن لَهُ کِفْلٌ مِنْهَا﴾ این یک شأن نزول دیگری دارد.
معنای استعمال لیت و لعل در خصوص خداوند
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر یعنی در مقام فعل است. این فعل، جای احتمال خلاف هست. صفت ذات اقدس الهی نیست که تا ما بگوییم شایدِ خدا باید است، نه شایدِ خدا هم شاید است، چون وصف ذات نیست که متکلّم نداند. در بعضی از موارد که متکلّمین از جریان بیخبرند، از آنها سؤال میکنند میگویند شاید. این شاید، در اثر جهل متکلّم است یا کاری را به او پیشنهاد دادند و او مطمئن نیست که بتواند انجام بدهد یا ندهد، میگوید شاید، این شاید، از عجز گوینده حکایت میکند. شایدهایی که انسان میگوید یا از جهل آنها حکایت میکند یا از عجز آنها. ولی این شایدهای ذات اقدس الهی که از متکلّم حکایت نمیکند [بلکه] از جریان خارج حکایت میکند. بنابراین چون از جریان خارج حکایت میکند، شایدِ خدا هم شاید است، نه شایدِ خدا باید است که «عسی» و «لعلّ» و «لیت» دربارهٴ خدا معنای دیگر داشته باشد. فرمود این کار، شاید شما را به ثمر برساند. این شاید را باید در مخاطب جستجو کرد، نه در متکلّم.
پرسش:...
پاسخ: یعنی این کار، شما خودتان اگر به هم نزنید، اگر آیندهٴ بدی نیاید این را به هم نزند، این کار، زمینهٴ خوبی است یعنی ایمان، سبب نجات است؛ اما چه کسی ایمان را تا آخر حفظ میکند. اینچنین نیست که این کار مقدّمات دیگر بخواهد «کما توهّم» این کار، تمامالسبب است برای سعادت. خب؛ اما همین کار شما را به بهشت میبرد؟ شاید آیندٴ نزدیک یا دور کاری بکنید که این را به هم بزنید، پس یک وقت در اثر قصور اسباب و علل است، میگویند شاید. یک وقت نه، این کار، تمامالسبب است یعنی ایمانی که آوردید و عمل صالحی که کردید، این تمامالسبب است برای بهشترفتن، حالت منتظری ندارد. ولی اگر آینده کاری کردید که این گذشته را به هم زد، این سببیّت از دستتان میرود. بنابراین این نقصها را باید از مخاطبین جستجو کرد، نه از متکلّم. چون صفتِ فعل خداست، یک مقدمه و فعل خدا خارج از ذات اوست این (دو)، پس شاید او هم شاید است، نه اینکه شایدِ او باید است شاید را از فعل گرفتند، نه از فاعل. دیگران وقتی خبر میدهند یا از جهلشان یا از عجزشان حکایت میکنند، این خلاصهٴ همان بیانی است که سیدناالاستاد با یک جمله اشاره کردند در تفسیر شریف المیزان .
شأن نزول آیهٴ 85
شفاعت که طلیعهٴ بحث بعدی است، نشان میدهد که عدهای با بیگانهها ارتباط داشتند یا در اثر نفاق یا در اثر ضعف ایمان، در جبههها شرکت نمیکردند و بعد میخواستند این تبهکاریهای خود را توجیه کنند. عدهای را هم نزد پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرستادند که عُذر اینها را بپذیرد، حالا یا افرادی بودند که به حسب ظاهر ایمان آوردند و بعد به دیار شرک رفتند و با مشرکین هماهنگ شدند یا کسانی که ظاهراً در حوزهٴ اسلامی ماندند و باطناً با مشرکین هماهنگ بودند یا در اثر اینکه معصیتی کردند، خواستند خود را نزد رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تبرئه کنند. به هر وسیله است، میخواستند شفیعی برای خود بسازند که در این زمینه، آیهٴ شفاعت نازل شده است که این شأن نزول این آیه است .
بررسی معنای شفیع
مطلب دوم آن است که «شَفع» یعنی جُفت، «شفیع» یعنی موجودی که جُفت موجود دیگر شده است. اگر یک نفر که متّهم است، او به محکمه برود این فرد است. کسی به همراه او به محکمه برود، اینها میشوند زوج. این شخص که به کمک این متّهم به محکمه میرود، چون باعث میشود که فرد به زوج تبدیل میشود، پس وَتر به شَفع تبدیل شد و این میشود شفیع او، این یک مطلب.
شفیع درونی و شفیع بیرونی
مطلب دیگر آن است که شفیع یا درونی است یا بیرونی. درون آدم اگر شفیع آدم باشد، بهترین شفیع است که «لا شفیعَ أنجحُ مِن التوبة» اگر کسی گناهی کرد، بعد توبه کرد، این گناهش به ضمیمهٴ توبه وقتی به محکمهٴ الهی میرسد یک شفیع خوبی دارد «لا شفیع أنجح من التوبة» این شفیع درونی.
شفیع بیرونی، از انبیا و اولیا(علیهم السلام) گرفته تا علما تا مسجد تا اماکن متبرّکهای که مرکز و مشهَد عبادات انبیا و اولیاست اینها حقّ شفاعت دارند، اینها شُفعای بیرونیاند. «وآخر من یشفع فهو أرحم الراحین» اگر کار به جایی رسید که شفاعتِ هیچ شفیعی پذیرفته نشد، آخرین شفیع، خود ذات اقدس الهی است. این همان است که ما در دعاها به ذات اقدس الهی عرض میکنیم: «اللهمّ عامِلنا بفضلک ولا تعاملنا بعدلک» یعنی ما اگر به محکمهٴ عدل تو بیاییم محکوم خواهیم شد که عدل تو به تنهایی حاکم و داور باشد. ولی اگر فضل تو در کنار عدل تو دوتایی بخواهند داوریِ ما را به عهده بگیرند، برابر با عدل، بیش از آن مقداری که ما گناه کردیم ما را محاکمه نمیکنند، چون خدا عادل است. برابر با فضل، آن مقداری که ما کم آوردیم، حَسناتی را کم آوردیم یا سیّئاتی را زیاد آوردیم، برابر با فضل با ما رفتار میکنند و میبخشند. اگر فضل خدا با عدل خدا محکمهٴ ما را اداره کرد، این میشود شفاعت الهی؛ ما به خدا عرض میکنیم که خدایا! ما را به محکمهٴ فضلت ببر، نه به محکمهٴ عدلت، این هم یک مطلب.
برخوردار شدن شفیع از نوع شفاعت خود
مطلب دیگر آن است که اگر کسی در راه خیر شفاعت کرد؛ شفیعِ خیر شد، چون هدفش خیر است او هم در راه خیر قدم برداشت، سهمی از آن هدف خیر به او میرسد و اگر در راه باطل شفاعت کرد، چون آن هدف، باطل است سهمی از آن بطلان، دامنگیر او خواهد شد. لذا فرمود: ﴿مَن یَشْفَعْ شَفَاعَةً حَسَنَةً یَکُن لَهُ نَصِیبٌ مِنْهَا﴾ یعنی نصیبی از این حَسنه ﴿وَمَن یَشْفَعْ شَفَاعَةً سَیِّئَةً یَکُن لَهُ کِفْلٌ مِنْهَا﴾ «کِفل» هم یعنی نصیب، حَظّ. خدا کفیل است یعنی حَظّ و نصیب آنها را میدهد. یا در پایان سورهٴ مبارکهٴ «حدید» فرمود: ﴿یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِن رَحْمَتِهِ﴾ یعنی دو برابر، حظّ و نصیب شما را به شما خواهد داد، خب.
پس اگر کسی رابطه شد برای انجام کار خیر، هدفش چون خیر است، نصیبی از خیر به او میرسد و اگر واسطه شد برای کار شرّ، مقداری از آن شرّ، و نصیب آن شرّ در نامهٴ عمل او نوشته میشود. قرآن ما را به شفاعت در کار خیر دعوت کرد و از شفاعت در کار شرّ پرهیزمان داد.
ملاکهای نجات انسان از خُسران
در سورهٴ مبارکهٴ «عصر» فرمود: ﴿وَالْعَصْرِ ٭ إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ ٭ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ﴾ بعد از سوگند به عصر فرمود نوعِ انسانها در خسارتاند، مگر انسانی که دارای این چهار صفت باشد: وصف اول آن است که دارای عقاید و معارف حقّهٴ خوبی باشد، اعتقادات خوبی داشته باشد به نام ایمان؛ وصف دوم آن است که گذشته از اینکه دارای اعتقاد و ایمان خوبی است، عملِ صالح هم داشته باشد، صِرف ایمان نباشد. پس آنچه باید عقیده داشته باشد، معتقد باشد و آنچه هم که باید عمل بکند، عمل بکند.
خب، این نیمی از راه است یعنی یک انسانِ مؤمنِ عادل، نیمی از راه را رفته است وگرنه اگر آن نیم دیگر را طیّ نکند، باز در خسارت است. نیمِ دیگری که مانده است آن است که همان طوری که خودش زحمت کشید، عقاید حق را فهمید و به این عقاید، معتقد شد، بکوشد که دیگران را به فهمیدن عقاید خیر و حق آشنا و ترغیب کند، این (یک) و همان طوری که خودش به اعمال صالح موفق شد، دیگران را هم به اعمال صالح موفق بکند این (دو). اگر این دو کار را ضمیمهٴ آن دو کار قبلی کرد، هم نیم اول را طی کرد، هم نیم دوم را، با مجموعهٴ این چهار عنصر، از خسارت نجات پیدا کرده است که ﴿وَالْعَصْرِ ٭ إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ﴾ مگر گروهی که دارای این چهار رُکن باشند؛ هم معتقد باشند به عقاید حقّه و هم عامل باشند به اعمال صالح و هم تواصی به حق بکنند. این تواصی به حق، در قبال آن ایمان است، این تواصی به صبر، در مقابل آن عمل صالح است. چون هر کار صالحی، بالأخره با صبر آمیخته است یا صبرِ بر طاعت است صبر علی المصیبة است یا صبر عن المعصیة است، اگر کسی صابر بود هم واجبها را انجام میدهد، هم محرّمات را ترک میکند، هم در امتحانات موفق است. صبر، ریشهٴ همه این کارهاست، خب.
پرسش:...
پاسخ: نه دیگر، آن وقت اگر آن آیات، فقط به عمل صالح اکتفا کرده است، به حصر این آیه تقیید میشود. چون این آیه حصر کرده است، فرمود تنها این گروه نجات پیدا میکنند. یکی از دو کار خواهد شد یا آن عمل صالحی که در آیات دیگر است، گذشته از اینکه اعمال فردی را زیر پوشش خود دارد، این تواصی به حق و تواصی به صبر را هم شامل میشود، «کما هو الظاهر» یا اگر شامل نشد و مطلق بود، به حصر همین سورهٴ «عصر» تقیید میشود، چون این سوره دارد که تنها کسی نجات پیدا میکند که چهار کار بکند یعنی اگر کسی دو کار اول را انجام داد، دربارهٴ کار سوم و چهارم بیتفاوت بود؛ امر به معروف نداشت، نهی از منکر نداشت، نشر معارف نداشت، معلّم خوبی نبود، مبلّغ خوبی نبود، سیرهٴ عملی خوبی نداشت، نوری در جامعه روشن نکرد، این در خسارت است.
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب، یا اینکه آن آیاتی که دارد اگر کسی ایمان آورد و عمل صالح انجام داد بهشت میرود، آن آیات یا شامل همهٴ این چهار قِسم میشود، پس هیچ تعارضی بین سورهٴ «عصر» با آن آیات نیست. اگر آن آیات، فقط مربوط به مسائل فردی بود، طبق حصری که در سورهٴ «عصر» یاد شده است آن اطلاقش تقیید میشود، نتیجهاش این خواهد شد که تنها کسی نجات پیدا میکند که دارای این چهار صفت باشد. پس اگر کسی خودش را ساخت ولی قدم در اصلاح دیگران برنداشت، این نیمی از راه را رفته است و هنوز در خسارت است. یک وقت اقدام میکند، دیگران گوش نمیدهند او وظیفهٴ خود را انجام داد. یک وقت اقدام نمیکند، اگر اقدام نکرد، در خسارت است.
بهرهمندی شفیع از شفاعت خیر
اصل مسئله را در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» در آیه دوم به صورت تعاونِ بر خیر و تعاونِ بر شرّ مطرح کرده است. فرمود در سورهٴ «مائده»، ذیل آیه دوم این است ﴿وَتَعَاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَالتَّقْوَی﴾؛ شما نسبت به انجام کارهای خیر یا درکِ معارف خیر، معاون یکدیگر باشید. این همان ﴿مَن یَشْفَعْ شَفَاعَةً حَسَنَةً یَکُن لَهُ نَصِیبٌ مِنْهَا﴾ است، بعد فرمود: ﴿وَلاَ تَعَاوَنُوا عَلَی الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ﴾؛ دربارهٴ کارهای بد، هرگز کمکِ یکدیگر نباشید. حالا اگر نهی از منکر نکردید، لااقل کمکِ آن مرتکب مَنهیّات نباشید: ﴿وَلاَ تَعَاوَنُوا عَلَی الْإِثْمِ وَالْعُدْوَان﴾ این ناظر به ﴿وَمَن یَشْفَعْ شَفَاعَةً سَیِّئَةً یَکُن لَهُ کِفْلٌ مِنْهَا﴾ است. خب، اگر تعاون بر اِثم کردید چه میشوید؟ خودتان معصیتکارید. تعاون بر خیر کردید چه میشوید؟ خودتان خیّرید. در آیهٴ دوم سورهٴ «مائده» به تعاون بر خیر امر شد و از تعاون بر اِثم و عدوان و معصیت و تجاوز و تعدّی نهی شد. در این آیه محلّ بحث سورهٴ «نساء» فرمود اگر کسی شفاعت خیر کرد، خودش خیّر است، نصیبی از آن هدف برای او حاصل است. حالا خواه این شفاعت به ثمر برسد، خواه به ثمر نرسد، خود شفاعت برکت دارد.
در روایات، براساس شفاعت اجر گذاشته شد، نه براساس مُشفَّع شدن. فرمودند: «اِشفعوا توجروا» ؛ شما شفاعت کنید مأجورید. حالا خواه مشفّع شدید، خواه مشفّع نشدید.
اجر، بر مُشفّع شدن نیست[بلکه]، اجر، بر شفیع شدن است. اگر کسی دنبال کار خیرِ کسی رفت ولو آن کار خیر انجام نشود، این شخص مأجور است. چه اینکه اگر به دنبال کار شرّ رفت، خود این شفاعت در کار شرّ، مَنهی است. به هر تقدیر، آنچه اثر دارد شفاعت است.
خب، پس ﴿مَن یَشْفَعْ شَفَاعَةً حَسَنَةً یَکُن لَهُ نَصِیبٌ مِنْهَا﴾ بدون اینکه از نصیب آن شخصی که کار خیر انجام داد کم بشود ﴿وَمَن یَشْفَعْ شَفَاعَةً سَیِّئَةً یَکُن لَهُ کِفْلٌ مِنْهَا﴾ بدون اینکه از سیّئهٴ آن کسی که کار بد انجام میدهد کم بشود. در این زمینه، راه را برای توجیه کسانی که جبهه را ترک کردند یا عذر باطل آوردند بست، این آیهٴ مبارکه.
بیان معنای مُقیت بودن خداوند
بعد فرمود: ﴿وَکَانَ اللّهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ مُقِیتاً﴾ ذات اقدس الهی حافظِ همه چیز است. خدا، هم مُقتدر است که مُقیت به معنای مقتدر معنا شده است، هم حافظ است. چرا حافظ است؟ برای اینکه قُوت همه را او میدهد. «مُقیت» یعنی کسی که قوت و آن چیزی که حافظ انسان است به دست اوست. خب، اگر قوت هر کسی به دست اوست و خدا مُقیت هر کس است، آنچه مایهٴ حفظ حیات هر کس است به دست خداست، پس خدا «بکلّ شیء مُقیت» است، آن وقت شما چه شفاعت بیجا دارید بکنید؟ کارهای شما را هم او حفظ میکند، اشخاص را هم او حفظ میکند، هر چیزی بالأخره قُوتی دارد و قُوت هر چیزی به دست خداست، پس حفظ هر چیزی به دست خداست. حالا قُوت، گاهی ظاهری است که بدن میماند، گاهی معنوی است که روح میماند، هر چیزی یک غذا و خوراکی دارد، تغذیه هر کسی به دست خداست. او مُقیت هر کسی است، کلّ جهان یعنی «ما سوی الله» عائله او هستند، او این عائله را دارد اداره میکند، قوت همگان را میدهد. اگر حفظ و مایهٴ حفظ هر کسی به دست خداست، شما چه داعی دارید شفاعت باطل بکنید. آن شفاعت باطل که اثر ندارد، خودتان را هم به زحمت میاندازید.
عدّهای که به گناه دامن میزدند و تعاون بر اِثم داشتند، در آیهٴ چهار سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» از او پرده برداشت. در سورهٴ «فرقان» آیهٴ چهارم فرمود که ﴿وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هذَا إِلَّا إِفْکٌ افْتَرَاهُ وَأَعَانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ﴾ آنها متّهم کردند، نه اینکه عدهای تعاون بر اثم کرده باشند، آنها متّهم کردند گفتند که عدهای ـ معاذ الله ـ دروغِ پیامبر را تأیید کردند یعنی تعاون بر اثم کردند ـ معاذ الله ـ ، در حالی که اینچنین نبود. آنها متّهم کردند مؤمنین را که اینها تعاون بر اثم دارند، اینها خلاصهٴ بحث دربارهٴ آن دو آیه.
مقدمهای به تفسیر آیهٴ 86
اما آنچه مربوط به آیهٴ بعد است که باید مطالعه بفرمایید: ﴿وَإِذَا حُیِّیتُم بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا﴾ این مربوط به سلام است. این سلام، یک حُکم فقهی دارد که حالا ـ انشاءالله ـ به خواست خدا در خلال آیه بحث میشود، چه اینکه یک حُکم تفسیری هم دارد. بیانی را بعضی اهل معرفت در ذیل همین آیه ﴿وَإِذَا حُیِّیتُم بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا﴾ ذکر کردند و آن این است که این ملائکهای که شب تا صبح، محافظ انسان بودند و حالا موقع نماز که شد، میسپارند تا ملائکهٴ دیگر بیایند، سلام میکنند و خداحافظی میکنند و انسان هم شایسته است که جواب سلام اینها را بدهد و با این ملائکه صبح، خداحافظی بکند. و همچنین ملائکه روز که اول صبح برای محافظت انسان از طرف ذات اقدس الهی مأمور شدند، در هنگام نماز عصر خداحافظی میکنند و میروند و سلام و خداحافظی دارند. انسان شایسته است که بگوید «علیکم السلام ورحمة الله وبرکاته» حالا این مهمانهایی که صبح به همراه ما هستند تا غروب، مهمانهایی که از غروب به همراه ما هستند تا بامداد فردا، این فرشتگانی هستند که موقع آمدن، سلام میکنند، موقع رفتن سلام میکنند ما هم موظّفیم که در موقع آمدن و در موقع رفتن جواب سلام آنها را بدهیم .
«و الحمد لله ربّ العالمین»
- مکلف شدن پیامبر ص بر ادامه جهاد تا پیروزی بر کفار
- معنای استعمال لیت و لعل در خصوص خداوند
- ملاکهای نجات انسان از خُسران
- بهرهمندی شفیع از شفاعت خیر
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿فَقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ لاَ تُکَلَّفُ إِلَّا نَفْسَکَ وَحَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَسَی اللّهُ أَن یَکُفَّ بَأْسَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَاللّهُ أَشَدُّ بَأْساً وَأَشَدُّ تَنْکِیلاً ﴿84﴾ مَن یَشْفَعْ شَفَاعَةً حَسَنَةً یَکُن لَهُ نَصِیبٌ مِنْهَا وَمَن یَشْفَعْ شَفَاعَةً سَیِّئَةً یَکُن لَهُ کِفْلٌ مِنْهَا وَکَانَ اللّهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ مُقِیتاً ﴿85﴾
مکلف شدن پیامبر بر ادامه جهاد تا پیروزی بر کفار
وقتی اسلام به آن مرحلهٴ حسّاس و خطیر رسید و عدهای از حضور در جبهه فاصله گرفتند، ذات اقدس الهی به رسول خودش(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود اگر دیگران تو را یاری نکنند، تو تنها هم بمانی موظّفی این جهاد را ادامه بدهی ولی مؤمنین را بر حضور در صحنهٴ جهاد، تحریض و تشویق بکن. امید است که خدا شرّ آنها را از شما مسلمانها برطرف بکند گرچه آنها خیلی قدرتمند و نیرومندند ولی بأس و تعذیب و شدّت انتقام خدا بیش از همهٴ آنهاست. چرا ﴿عَسَی اللّهُ أَن یَکُفَّ بَأْسَ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾، برای اینکه ﴿وَاللّهُ أَشَدُّ بَأْساً وَأَشَدُّ تَنْکِیلاً﴾. «نِکل» یعنی عذاب، عقوبت، «اَنکال» یعنی عذابها، خواه عذاب دنیا، خواه عذاب آخرت، آنچه را که از طرف ذات اقدس الهی است نَکال است، خدا هم «نکالِ الظالمین» است.
معانی نکال و مراد از آن در آیه
در سورهٴ مبارکهٴ «مزمّل» آیهٴ دوازدهم فرمود: ﴿إِنَّ لَدَیْنَا أَنکَالاً وَجَحِیماً﴾ یعنی نِکلها و عذابهای فراوانی نزد ماست. چه اینکه در بخشهای دیگر فرمود آنچه را که خدا به عنوان حدّ الهی بر سارق و امثال سارق اجرا میکند، این نَکال است و عذاب الهی است. در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» آیهٴ سی و هشتم در بیان حدّ سرقت فرمود: ﴿وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُمَا جَزَاءً بِمَا کَسَبَا نَکَالاً مِنَ اللّهِ وَاللّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ﴾. قبلاً هم در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت آن عذابی را که خداوند بر بنیاسرائیل نازل کرده است فرمود ما به بنیاسرائیل تبهکار گفتیم: ﴿کُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِینَ﴾ این عذاب را، نکال عمومی قرار دادیم: ﴿فَجَعَلْنَاهَا نَکَالاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهَا وَمَا خَلْفَهَا وَمَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ﴾ . افراد باتقوا، با مشاهده این صحنه، پند و اندرز میگیرند. ولی بنیاسرائیل تبهکار، با این کار رسوای تاریخ خواهد شد. پس این کار نسبت به افراد باتقوا موعظه است، نسبت به خود بنیاسرائیل تبهکار، نَکال است و عذاب.
به هر تقدیر، چون خدا ﴿أَشَدُّ بَأْساً وَأَشَدُّ تَنْکِیلاً﴾ است، امید میرود که آن قدرت بیکرانش را اعمال بکند و خطرها را از شما دور بدارد. ولی به هر تقدیر، اگر دیگران در جهاد حاضر نشدند، تو تنها ماندی باز هم باید جهاد را ادامه بدهی.
اما آیهٴ ﴿مَن یَشْفَعْ شَفَاعَةً حَسَنَةً یَکُن لَهُ نَصِیبٌ مِنْهَا وَمَن یَشْفَعْ شَفَاعَةً سَیِّئَةً یَکُن لَهُ کِفْلٌ مِنْهَا﴾ این یک شأن نزول دیگری دارد.
معنای استعمال لیت و لعل در خصوص خداوند
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر یعنی در مقام فعل است. این فعل، جای احتمال خلاف هست. صفت ذات اقدس الهی نیست که تا ما بگوییم شایدِ خدا باید است، نه شایدِ خدا هم شاید است، چون وصف ذات نیست که متکلّم نداند. در بعضی از موارد که متکلّمین از جریان بیخبرند، از آنها سؤال میکنند میگویند شاید. این شاید، در اثر جهل متکلّم است یا کاری را به او پیشنهاد دادند و او مطمئن نیست که بتواند انجام بدهد یا ندهد، میگوید شاید، این شاید، از عجز گوینده حکایت میکند. شایدهایی که انسان میگوید یا از جهل آنها حکایت میکند یا از عجز آنها. ولی این شایدهای ذات اقدس الهی که از متکلّم حکایت نمیکند [بلکه] از جریان خارج حکایت میکند. بنابراین چون از جریان خارج حکایت میکند، شایدِ خدا هم شاید است، نه شایدِ خدا باید است که «عسی» و «لعلّ» و «لیت» دربارهٴ خدا معنای دیگر داشته باشد. فرمود این کار، شاید شما را به ثمر برساند. این شاید را باید در مخاطب جستجو کرد، نه در متکلّم.
پرسش:...
پاسخ: یعنی این کار، شما خودتان اگر به هم نزنید، اگر آیندهٴ بدی نیاید این را به هم نزند، این کار، زمینهٴ خوبی است یعنی ایمان، سبب نجات است؛ اما چه کسی ایمان را تا آخر حفظ میکند. اینچنین نیست که این کار مقدّمات دیگر بخواهد «کما توهّم» این کار، تمامالسبب است برای سعادت. خب؛ اما همین کار شما را به بهشت میبرد؟ شاید آیندٴ نزدیک یا دور کاری بکنید که این را به هم بزنید، پس یک وقت در اثر قصور اسباب و علل است، میگویند شاید. یک وقت نه، این کار، تمامالسبب است یعنی ایمانی که آوردید و عمل صالحی که کردید، این تمامالسبب است برای بهشترفتن، حالت منتظری ندارد. ولی اگر آینده کاری کردید که این گذشته را به هم زد، این سببیّت از دستتان میرود. بنابراین این نقصها را باید از مخاطبین جستجو کرد، نه از متکلّم. چون صفتِ فعل خداست، یک مقدمه و فعل خدا خارج از ذات اوست این (دو)، پس شاید او هم شاید است، نه اینکه شایدِ او باید است شاید را از فعل گرفتند، نه از فاعل. دیگران وقتی خبر میدهند یا از جهلشان یا از عجزشان حکایت میکنند، این خلاصهٴ همان بیانی است که سیدناالاستاد با یک جمله اشاره کردند در تفسیر شریف المیزان .
شأن نزول آیهٴ 85
شفاعت که طلیعهٴ بحث بعدی است، نشان میدهد که عدهای با بیگانهها ارتباط داشتند یا در اثر نفاق یا در اثر ضعف ایمان، در جبههها شرکت نمیکردند و بعد میخواستند این تبهکاریهای خود را توجیه کنند. عدهای را هم نزد پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرستادند که عُذر اینها را بپذیرد، حالا یا افرادی بودند که به حسب ظاهر ایمان آوردند و بعد به دیار شرک رفتند و با مشرکین هماهنگ شدند یا کسانی که ظاهراً در حوزهٴ اسلامی ماندند و باطناً با مشرکین هماهنگ بودند یا در اثر اینکه معصیتی کردند، خواستند خود را نزد رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تبرئه کنند. به هر وسیله است، میخواستند شفیعی برای خود بسازند که در این زمینه، آیهٴ شفاعت نازل شده است که این شأن نزول این آیه است .
بررسی معنای شفیع
مطلب دوم آن است که «شَفع» یعنی جُفت، «شفیع» یعنی موجودی که جُفت موجود دیگر شده است. اگر یک نفر که متّهم است، او به محکمه برود این فرد است. کسی به همراه او به محکمه برود، اینها میشوند زوج. این شخص که به کمک این متّهم به محکمه میرود، چون باعث میشود که فرد به زوج تبدیل میشود، پس وَتر به شَفع تبدیل شد و این میشود شفیع او، این یک مطلب.
شفیع درونی و شفیع بیرونی
مطلب دیگر آن است که شفیع یا درونی است یا بیرونی. درون آدم اگر شفیع آدم باشد، بهترین شفیع است که «لا شفیعَ أنجحُ مِن التوبة» اگر کسی گناهی کرد، بعد توبه کرد، این گناهش به ضمیمهٴ توبه وقتی به محکمهٴ الهی میرسد یک شفیع خوبی دارد «لا شفیع أنجح من التوبة» این شفیع درونی.
شفیع بیرونی، از انبیا و اولیا(علیهم السلام) گرفته تا علما تا مسجد تا اماکن متبرّکهای که مرکز و مشهَد عبادات انبیا و اولیاست اینها حقّ شفاعت دارند، اینها شُفعای بیرونیاند. «وآخر من یشفع فهو أرحم الراحین» اگر کار به جایی رسید که شفاعتِ هیچ شفیعی پذیرفته نشد، آخرین شفیع، خود ذات اقدس الهی است. این همان است که ما در دعاها به ذات اقدس الهی عرض میکنیم: «اللهمّ عامِلنا بفضلک ولا تعاملنا بعدلک» یعنی ما اگر به محکمهٴ عدل تو بیاییم محکوم خواهیم شد که عدل تو به تنهایی حاکم و داور باشد. ولی اگر فضل تو در کنار عدل تو دوتایی بخواهند داوریِ ما را به عهده بگیرند، برابر با عدل، بیش از آن مقداری که ما گناه کردیم ما را محاکمه نمیکنند، چون خدا عادل است. برابر با فضل، آن مقداری که ما کم آوردیم، حَسناتی را کم آوردیم یا سیّئاتی را زیاد آوردیم، برابر با فضل با ما رفتار میکنند و میبخشند. اگر فضل خدا با عدل خدا محکمهٴ ما را اداره کرد، این میشود شفاعت الهی؛ ما به خدا عرض میکنیم که خدایا! ما را به محکمهٴ فضلت ببر، نه به محکمهٴ عدلت، این هم یک مطلب.
برخوردار شدن شفیع از نوع شفاعت خود
مطلب دیگر آن است که اگر کسی در راه خیر شفاعت کرد؛ شفیعِ خیر شد، چون هدفش خیر است او هم در راه خیر قدم برداشت، سهمی از آن هدف خیر به او میرسد و اگر در راه باطل شفاعت کرد، چون آن هدف، باطل است سهمی از آن بطلان، دامنگیر او خواهد شد. لذا فرمود: ﴿مَن یَشْفَعْ شَفَاعَةً حَسَنَةً یَکُن لَهُ نَصِیبٌ مِنْهَا﴾ یعنی نصیبی از این حَسنه ﴿وَمَن یَشْفَعْ شَفَاعَةً سَیِّئَةً یَکُن لَهُ کِفْلٌ مِنْهَا﴾ «کِفل» هم یعنی نصیب، حَظّ. خدا کفیل است یعنی حَظّ و نصیب آنها را میدهد. یا در پایان سورهٴ مبارکهٴ «حدید» فرمود: ﴿یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِن رَحْمَتِهِ﴾ یعنی دو برابر، حظّ و نصیب شما را به شما خواهد داد، خب.
پس اگر کسی رابطه شد برای انجام کار خیر، هدفش چون خیر است، نصیبی از خیر به او میرسد و اگر واسطه شد برای کار شرّ، مقداری از آن شرّ، و نصیب آن شرّ در نامهٴ عمل او نوشته میشود. قرآن ما را به شفاعت در کار خیر دعوت کرد و از شفاعت در کار شرّ پرهیزمان داد.
ملاکهای نجات انسان از خُسران
در سورهٴ مبارکهٴ «عصر» فرمود: ﴿وَالْعَصْرِ ٭ إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ ٭ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ﴾ بعد از سوگند به عصر فرمود نوعِ انسانها در خسارتاند، مگر انسانی که دارای این چهار صفت باشد: وصف اول آن است که دارای عقاید و معارف حقّهٴ خوبی باشد، اعتقادات خوبی داشته باشد به نام ایمان؛ وصف دوم آن است که گذشته از اینکه دارای اعتقاد و ایمان خوبی است، عملِ صالح هم داشته باشد، صِرف ایمان نباشد. پس آنچه باید عقیده داشته باشد، معتقد باشد و آنچه هم که باید عمل بکند، عمل بکند.
خب، این نیمی از راه است یعنی یک انسانِ مؤمنِ عادل، نیمی از راه را رفته است وگرنه اگر آن نیم دیگر را طیّ نکند، باز در خسارت است. نیمِ دیگری که مانده است آن است که همان طوری که خودش زحمت کشید، عقاید حق را فهمید و به این عقاید، معتقد شد، بکوشد که دیگران را به فهمیدن عقاید خیر و حق آشنا و ترغیب کند، این (یک) و همان طوری که خودش به اعمال صالح موفق شد، دیگران را هم به اعمال صالح موفق بکند این (دو). اگر این دو کار را ضمیمهٴ آن دو کار قبلی کرد، هم نیم اول را طی کرد، هم نیم دوم را، با مجموعهٴ این چهار عنصر، از خسارت نجات پیدا کرده است که ﴿وَالْعَصْرِ ٭ إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ﴾ مگر گروهی که دارای این چهار رُکن باشند؛ هم معتقد باشند به عقاید حقّه و هم عامل باشند به اعمال صالح و هم تواصی به حق بکنند. این تواصی به حق، در قبال آن ایمان است، این تواصی به صبر، در مقابل آن عمل صالح است. چون هر کار صالحی، بالأخره با صبر آمیخته است یا صبرِ بر طاعت است صبر علی المصیبة است یا صبر عن المعصیة است، اگر کسی صابر بود هم واجبها را انجام میدهد، هم محرّمات را ترک میکند، هم در امتحانات موفق است. صبر، ریشهٴ همه این کارهاست، خب.
پرسش:...
پاسخ: نه دیگر، آن وقت اگر آن آیات، فقط به عمل صالح اکتفا کرده است، به حصر این آیه تقیید میشود. چون این آیه حصر کرده است، فرمود تنها این گروه نجات پیدا میکنند. یکی از دو کار خواهد شد یا آن عمل صالحی که در آیات دیگر است، گذشته از اینکه اعمال فردی را زیر پوشش خود دارد، این تواصی به حق و تواصی به صبر را هم شامل میشود، «کما هو الظاهر» یا اگر شامل نشد و مطلق بود، به حصر همین سورهٴ «عصر» تقیید میشود، چون این سوره دارد که تنها کسی نجات پیدا میکند که چهار کار بکند یعنی اگر کسی دو کار اول را انجام داد، دربارهٴ کار سوم و چهارم بیتفاوت بود؛ امر به معروف نداشت، نهی از منکر نداشت، نشر معارف نداشت، معلّم خوبی نبود، مبلّغ خوبی نبود، سیرهٴ عملی خوبی نداشت، نوری در جامعه روشن نکرد، این در خسارت است.
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب، یا اینکه آن آیاتی که دارد اگر کسی ایمان آورد و عمل صالح انجام داد بهشت میرود، آن آیات یا شامل همهٴ این چهار قِسم میشود، پس هیچ تعارضی بین سورهٴ «عصر» با آن آیات نیست. اگر آن آیات، فقط مربوط به مسائل فردی بود، طبق حصری که در سورهٴ «عصر» یاد شده است آن اطلاقش تقیید میشود، نتیجهاش این خواهد شد که تنها کسی نجات پیدا میکند که دارای این چهار صفت باشد. پس اگر کسی خودش را ساخت ولی قدم در اصلاح دیگران برنداشت، این نیمی از راه را رفته است و هنوز در خسارت است. یک وقت اقدام میکند، دیگران گوش نمیدهند او وظیفهٴ خود را انجام داد. یک وقت اقدام نمیکند، اگر اقدام نکرد، در خسارت است.
بهرهمندی شفیع از شفاعت خیر
اصل مسئله را در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» در آیه دوم به صورت تعاونِ بر خیر و تعاونِ بر شرّ مطرح کرده است. فرمود در سورهٴ «مائده»، ذیل آیه دوم این است ﴿وَتَعَاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَالتَّقْوَی﴾؛ شما نسبت به انجام کارهای خیر یا درکِ معارف خیر، معاون یکدیگر باشید. این همان ﴿مَن یَشْفَعْ شَفَاعَةً حَسَنَةً یَکُن لَهُ نَصِیبٌ مِنْهَا﴾ است، بعد فرمود: ﴿وَلاَ تَعَاوَنُوا عَلَی الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ﴾؛ دربارهٴ کارهای بد، هرگز کمکِ یکدیگر نباشید. حالا اگر نهی از منکر نکردید، لااقل کمکِ آن مرتکب مَنهیّات نباشید: ﴿وَلاَ تَعَاوَنُوا عَلَی الْإِثْمِ وَالْعُدْوَان﴾ این ناظر به ﴿وَمَن یَشْفَعْ شَفَاعَةً سَیِّئَةً یَکُن لَهُ کِفْلٌ مِنْهَا﴾ است. خب، اگر تعاون بر اِثم کردید چه میشوید؟ خودتان معصیتکارید. تعاون بر خیر کردید چه میشوید؟ خودتان خیّرید. در آیهٴ دوم سورهٴ «مائده» به تعاون بر خیر امر شد و از تعاون بر اِثم و عدوان و معصیت و تجاوز و تعدّی نهی شد. در این آیه محلّ بحث سورهٴ «نساء» فرمود اگر کسی شفاعت خیر کرد، خودش خیّر است، نصیبی از آن هدف برای او حاصل است. حالا خواه این شفاعت به ثمر برسد، خواه به ثمر نرسد، خود شفاعت برکت دارد.
در روایات، براساس شفاعت اجر گذاشته شد، نه براساس مُشفَّع شدن. فرمودند: «اِشفعوا توجروا» ؛ شما شفاعت کنید مأجورید. حالا خواه مشفّع شدید، خواه مشفّع نشدید.
اجر، بر مُشفّع شدن نیست[بلکه]، اجر، بر شفیع شدن است. اگر کسی دنبال کار خیرِ کسی رفت ولو آن کار خیر انجام نشود، این شخص مأجور است. چه اینکه اگر به دنبال کار شرّ رفت، خود این شفاعت در کار شرّ، مَنهی است. به هر تقدیر، آنچه اثر دارد شفاعت است.
خب، پس ﴿مَن یَشْفَعْ شَفَاعَةً حَسَنَةً یَکُن لَهُ نَصِیبٌ مِنْهَا﴾ بدون اینکه از نصیب آن شخصی که کار خیر انجام داد کم بشود ﴿وَمَن یَشْفَعْ شَفَاعَةً سَیِّئَةً یَکُن لَهُ کِفْلٌ مِنْهَا﴾ بدون اینکه از سیّئهٴ آن کسی که کار بد انجام میدهد کم بشود. در این زمینه، راه را برای توجیه کسانی که جبهه را ترک کردند یا عذر باطل آوردند بست، این آیهٴ مبارکه.
بیان معنای مُقیت بودن خداوند
بعد فرمود: ﴿وَکَانَ اللّهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ مُقِیتاً﴾ ذات اقدس الهی حافظِ همه چیز است. خدا، هم مُقتدر است که مُقیت به معنای مقتدر معنا شده است، هم حافظ است. چرا حافظ است؟ برای اینکه قُوت همه را او میدهد. «مُقیت» یعنی کسی که قوت و آن چیزی که حافظ انسان است به دست اوست. خب، اگر قوت هر کسی به دست اوست و خدا مُقیت هر کس است، آنچه مایهٴ حفظ حیات هر کس است به دست خداست، پس خدا «بکلّ شیء مُقیت» است، آن وقت شما چه شفاعت بیجا دارید بکنید؟ کارهای شما را هم او حفظ میکند، اشخاص را هم او حفظ میکند، هر چیزی بالأخره قُوتی دارد و قُوت هر چیزی به دست خداست، پس حفظ هر چیزی به دست خداست. حالا قُوت، گاهی ظاهری است که بدن میماند، گاهی معنوی است که روح میماند، هر چیزی یک غذا و خوراکی دارد، تغذیه هر کسی به دست خداست. او مُقیت هر کسی است، کلّ جهان یعنی «ما سوی الله» عائله او هستند، او این عائله را دارد اداره میکند، قوت همگان را میدهد. اگر حفظ و مایهٴ حفظ هر کسی به دست خداست، شما چه داعی دارید شفاعت باطل بکنید. آن شفاعت باطل که اثر ندارد، خودتان را هم به زحمت میاندازید.
عدّهای که به گناه دامن میزدند و تعاون بر اِثم داشتند، در آیهٴ چهار سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» از او پرده برداشت. در سورهٴ «فرقان» آیهٴ چهارم فرمود که ﴿وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هذَا إِلَّا إِفْکٌ افْتَرَاهُ وَأَعَانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ﴾ آنها متّهم کردند، نه اینکه عدهای تعاون بر اثم کرده باشند، آنها متّهم کردند گفتند که عدهای ـ معاذ الله ـ دروغِ پیامبر را تأیید کردند یعنی تعاون بر اثم کردند ـ معاذ الله ـ ، در حالی که اینچنین نبود. آنها متّهم کردند مؤمنین را که اینها تعاون بر اثم دارند، اینها خلاصهٴ بحث دربارهٴ آن دو آیه.
مقدمهای به تفسیر آیهٴ 86
اما آنچه مربوط به آیهٴ بعد است که باید مطالعه بفرمایید: ﴿وَإِذَا حُیِّیتُم بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا﴾ این مربوط به سلام است. این سلام، یک حُکم فقهی دارد که حالا ـ انشاءالله ـ به خواست خدا در خلال آیه بحث میشود، چه اینکه یک حُکم تفسیری هم دارد. بیانی را بعضی اهل معرفت در ذیل همین آیه ﴿وَإِذَا حُیِّیتُم بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا﴾ ذکر کردند و آن این است که این ملائکهای که شب تا صبح، محافظ انسان بودند و حالا موقع نماز که شد، میسپارند تا ملائکهٴ دیگر بیایند، سلام میکنند و خداحافظی میکنند و انسان هم شایسته است که جواب سلام اینها را بدهد و با این ملائکه صبح، خداحافظی بکند. و همچنین ملائکه روز که اول صبح برای محافظت انسان از طرف ذات اقدس الهی مأمور شدند، در هنگام نماز عصر خداحافظی میکنند و میروند و سلام و خداحافظی دارند. انسان شایسته است که بگوید «علیکم السلام ورحمة الله وبرکاته» حالا این مهمانهایی که صبح به همراه ما هستند تا غروب، مهمانهایی که از غروب به همراه ما هستند تا بامداد فردا، این فرشتگانی هستند که موقع آمدن، سلام میکنند، موقع رفتن سلام میکنند ما هم موظّفیم که در موقع آمدن و در موقع رفتن جواب سلام آنها را بدهیم .
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است