display result search
منو
تفسیر آیه 94 سوره نساء

تفسیر آیه 94 سوره نساء

  • 1 تعداد قطعات
  • 40 دقیقه مدت قطعه
  • 120 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 94 سوره نساء"
- مصداق بودن شأن نزول بیان شده توسط فخررازی
- بررسی مقبولی یا عدم مقبول بودن اسلام صبی
- تعبیر لطیفی از زوال دنیا و دوام آخرت

‌اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَتَبَیَّنُوا وَلاَ تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَی إِلَیْکُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیَاةِ الْدُّنْیَا فَعِندَ اللّهِ مَغَانِمُ کَثِیرَةٌ کَذَلِکَ کُنتُم مِنْ قَبلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیکُم فَتَبَیَّنُوا إِنَّ اللّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیراً ﴿94﴾

پیام آیهٴ محل بحث
یک وظیفهٴ عام برای مطلق مسلمان‌هاست چه در حال مسافرت چه غیر مسافرت که اگر کسی اعلان بی‌طرفی کرد و کاری با کسی نداشت، نباید از این طرف تهاجم ابتدایی شروع شود که آن مسئله، خارج از محور این کریمه است و یک مطلب راجع به مجاهدین است. اگر کسی به عنوان جهاد فی سبیل الله حرکت کرد که کافر را مسلمان بکند یا با او بجنگد، دربارهٴ یک ‌چنین گروه اعزامی، آیه نازل بشود. آن‌گاه به این مجاهدین می‌فرماید شما که با کافرین کار دارید که آنها یا مسلمان بشوند یا مبارزه بکنید، اگر کسی اظهار اسلام کرده است، شما نگویید دروغ می‌گویید، شما مأمور به ظاهرید و اثر اسلام بار کنید.
مصداق بودن شأن نزول بیان شده توسط فخررازی
مطلب بعدی آن است که فخررازی سه روایت را به عنوان شأن نزول این آیه ذکر می‌کند که هر کدام از این سه روایت، می‌تواند مصداقی برای آیه باشد، نه واقعاً سبب نزول این آیه. چون اثباب سبب نزول، کار آسانی نیست و جمع این روایات هم ممکن است، چون در حقیقت، تاریخ است نه روایت؛ همهٴ اینها می‌توانند در جای خود درست باشد یعنی سه حادثه‌ای پیش آمده است که براساس هر کدام از آنها، آیه می‌تواند پیام کلی داشته باشد، نه اینها می‌توانند سبب نزول باشند، چون برهان می‌خواهند و نه معارض یکدیگرند، چون بیان مصداق‌اند. پس این سه روایتی که ایشان نقل می‌کنند یعنی سه روایت تاریخی را که نقل می‌کنند، هیچ کدام از آنها معارض دیگری نیست، همهٴ اینها می‌‌تواند درست باشد.

دلالت آیات بر قبولی توبه کافر
مطلب سوم آن است که توبهٴ کافر را ذات اقدس الهی کاملاً قبول کرد، هم سیرهٴ رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بر این بود که مشرکین توبه می‌کردند [و] توبهٴ آنها قبول می‌شد، هم آیات پایانی سورهٴ «فرقان» دلیل خوبی است که اگر کسی کافر بود و سیئاتی را هم داشت بعد توبه کرد، توبهٴ او مقبول است و هم آیهٴ 38 سورهٴ «انفال» است که ﴿قُل لِلَّذِینَ کَفَرُوا إِن یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ مَا قَدْ سَلَفَ وَإِن یَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الْأَوَّلِینَ﴾ که در این کریمه فرمود اگر کافران، منتهی بشوند یعنی این نهی‌ازمنکر شما در آنها اثر بکند، آنها نهی‌پذیر بشوند، این نهی شما را قبول بکنند، منتهی بشوند، گذشته‌های اینها را خدا می‌آمرزد، معلوم می‌شود که توبه کافر مقبول است.

بررسی مقبولی یا عدم مقبول بودن اسلام صبی
مطلب دوم آن است که آیا اسلام صبی، مقبول است یا نه. این اسلام صبی، هم در مسئلهٴ عتق رقبه نقشی دارد، هم در این آیهٴ محلّ بحث. حالا اگر این کسی را که مجاهدین با او برخورد کردند، جوان نابالغ بود، نوجوان بود او اظهار اسلام کرد آیا قبول است یا نه؟ اگر بحث در صبی غیر ممیز باشد او محکوم به حکم والد است و والدین و امثال‌ذلک ولی صبی ممیز،؛ دلیلی در عدم قبول ایمان او نیست. ایمان او یقیناًَ مقبول است؛ منتها تکلیف شرعی ندارد، این مطلب دیگر است. حالا فرض کنید طلبه‌ای تقریبا یک ماه مانده که چهارده سال او تمام بشود و وارد پانزده سالگی بشود، همهٴ این مسائل را خوانده، فقه خوانده، اصول خوانده، کلام خوانده کاملاً براهین توحید برای او روشن است، بگوییم ایمان او قبول نیست یا صحیح نیست، این‌چنین که نیست. حالا واجب نیست آن هم وجوب شرعی، مطلب دیگر است ولی وجوب عقلی که یقیناً دارد، چون اگر کسی با برهان برای او ثابت شد که جهان مبدئی دارد و اگر معتقد به آن مبدأ نباشد آسیب می‌بیند خب، این دلیل عقلی وادارش می‌کند که آن مبدأ را بپذیرد، نمی‌شود گفت چنین ایمانی مقبول نیست. البته آن تکلیف شرعی ظاهری که احکام خاص خود را به همراه دارد، براساس «رُفع القلم عن الصبی حتی یحتلم» بر او مترتب نیست. در اینجا هم اگر این مجاهدینی که اعزام شدند، به نوجوانی برخوردند که اظهار اسلام کرد، اینها نمی‌توانند بگویند ﴿لَسْتَ مُؤْمِناً﴾، بعد بروند بگویند که ابوین او که کافرند، خودش هم که ایمانش مقبول نیست، حالا ما این را می‌کشیم، مالش را هم می‌گیریم، این درست نیست.

تعبیر لطیفی از زوال دنیا و دوام آخرت
مطلب بعدی آن است که ذات اقدس الهی دربارهٴ زوال دنیا و دوام آخرت، دو تعبیر لطیف دارد. از زوال دنیا به عنوان عرض یاد کرده است [و] از نعمت‌های الهی به عنوان ما عندالله یاد کرد. چون عرض، زایل شدنی است در مقابل جوهر که این اصطلاح جوهر و عرض که در علوم عقلی، مثل فلسفه و کلام مطرح است، از همین ریشهٴ لغوی و ادبی کمک گرفته شده. لغت و عرف به آن چیزی که اصیل است می‌گوید جوهر و گوهر آن چیز ناپایدار را می‌گوید عرض و چیز زوال‌پذیر را می‌گوید عرض و ماندنی را نمی‌گوید عرض [بلکه] آن حوادث و رخدادها را می‌گوید عرض، عارض شده است و مانند آن. همین معنای عرفی ولغوی با یک تحلیل عقلی، اصطلاح خاص معقول را پیدا کرده است. قرآن، تعبیرش از دنیا به عرض است، این نه مطابق با فهم عرف است، نه مطابق با فهم فیلسوف است، نه مطابق با فهم متکلم، بلکه مطابق با وحی است که فوق همهٴ اینهاست یعنی آنچه را که شما می‌بینید یک عکس است به اصلی تکیه می‌کند، شما حالا این قدر به عکس دل بستید خب، اگر به صاحب عکس دل می‌بستید که بهتر بود. متاع دنیا چیز رفتنی است، آن‌که می‌ماند ﴿مَا عِندَ اللَّهِ﴾ است، فرمود: ﴿فَعِندَ اللّهِ مَغَانِمُ کَثِیرَةٌ﴾. برابر آیهٴ سورهٴ «نحل» که فرمود: ﴿مَا عِندَکُمْ یَنفَدُ وَمَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ﴾ آن کبرای کلی می‌شود برای این صغرا، در اینجا فرمود:﴿عِندَ اللّهِ مَغَانِمُ کَثِیرَةٌ﴾ خب ‌«وَمَا عِندَ اللَّهِ یَبقی‌» پس آن غنیمتهای الهی که خدا به مؤمنان وعده داده است او باقی است و این تقابل نشان می‌دهد که متاع دنیا فانی است و آن برکات الهی باقی است. از فنای متاع دنیا به عنوان عرض یاد کرده است، از دوام و بقای نعمتهای الهی به عنوان﴿مَا عِندَ اللَّهِ﴾ یاد کرده است. گاهی تعبیر به باقی و فانی است یا مستقیماً با تقابل بیان می‌کند یا بدون تقابل اسم بقا را می‌برد، مثل اینکه فرمود: ﴿وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ﴾ خب، این روشن است که از آن تعبیر به باقی کرده است، ماندنی نیست. گاهی تعبیر به باقی ندارد، می‌فرماید: ﴿وَمَا عِندَ اللَّهِ خَیْرٌ﴾ ، این ﴿وَمَا عِندَ اللَّهِ خَیْرٌ﴾ صغرای مسئله است، کبرای قیاس در سورهٴ «نحل» است که ﴿مَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ﴾ . خب، گاهی نتیجه به این صورت در می‌آید که ﴿وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ﴾ گاهی هم نه، می‌فرماید فلان شی عندالله است، بعد هم می‌فرماید: ﴿مَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ﴾. در این آیه، از این قبیل است، گرچه نفرمود آن نعمتهای دیگر ماندنی است ولی فرمود آن نعمتهای دیگر عندالله است، شما برای متاع رودگذر می‌خواهید یک بی‌گناهی را بکشید، در حالی که همهٴ متاعهای سودمند ماندنی نزد خداست ﴿فَعِندَ اللّهِ مَغَانِمُ کَثِیرَةٌ﴾ این هم یک مطلب.

تهمت ناسزاگاری میان عملکرد و هدف مجاهدین
مطلب بعدی آن است که به مجاهدین فی سبیل الله می‌فرماید مگر شما هدفتان اعلای کلمهٴ توحید نیست، اینکه با آن کارتان سازگار نیست. شما ﴿تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیَاةِ الْدُّنْیَا﴾ در حالی‌که قیامتان لِلّه است. شما ضرب فی سبیل الله کرده‌‌اید، نه صِرف ضرب فی الارض برای تجارت. یک وقت ضرب فی الارض است برای تجارت چه حلال چه حرام، آن حکم دیگر دارد. یک وقت ضرب فی سبیل الله است؛ شما پا به زمین زدید برای رضای خدا، این ضرب فی الارض است. خب، حالا اگر برای رضای خدا پا به زمین زدید، خون بی‌گناه محترم است، مال بی‌گناه محترم است. شما می‌خواهید خون را بریزید، به مال برسید، اینکه با هدفتان سازگار نیست. لذا فرمود: ﴿یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَتَبَیَّنُوا وَلاَ تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَی إِلَیْکُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیَاةِ الْدُّنْیَا﴾؛ ریختن خون بی‌گناه، بردن مال یک انسان محترم المال با ضرب فی سبیل الله سازگار نیست. مطلب بعدی آن است که اصل این بحث، اختصاص به جهاد دارد و اظهار اسلام با جهادی که شما در پیش دارید هماهنگ نیست که خب، اشاره شد.

بررسی معنای ‌«‌أمن» در آیهٴ 91
مطلب دیگر آن است که این کلمهٴ امن، معمولاً در قرآن خیلی از موارد که ذکر شد، می‌گویند که اگر کسی از دیگری بخواهد در امان باشد که از دیگری آسیب نبیند، می‌گویند «أمِنَه»، ﴿فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُکُم بَعْضاً﴾ یعنی اگر اولی از دومی در امان بود این (یک)، اگر زید از عمرو در امان بود، می‌گویند «أمن زید عمرواً». در سورهٴ مبارکهٴ «ملک» هم همین معنا بازگو شد، در آیهٴ شانزده و هفده سورهٴ «ملک»، آیهٴ شانزده این است که ﴿ءَأَمِنتُم مَن فِی السَّماءِ أَنْ یَخْسِفَ بِکُمُ الْأَرْضَ فَإِذَا هِیَ تَمُورُ﴾؛ آیا شما احساس امنیت کردید که خدا کاری با شما ندارد که شما احساس امنیت کردید و مطمئن شدید که خدا کاری با شما ندارد. خسف در زمین، زلزله‌ای و مانند آن دامن‌گیرتان نمی‌شود. آیهٴ هفده این است﴿أَمْ أَمِنتُم مَن فِی السَّماءِ أَن یُرْسِلَ عَلَیْکُمْ حَاصِباً﴾؛ آیا شما احساس امنیت کردید که خدا حاصب و سنگ وسنگ‌ریزه‌ای از بالا نمی‌ریزد، به صورت صاعقه و مانند آن. پس «أمن زید عمرواً» یعنی زید از امر، امانت دریافت کرد، امنیت دریافت کرد، این موارد استعمال این کلمه در قرآن.

اعطای امنیّت از طرف فاعل به متعلّق
حالا آیهٴ 91 که قبلاً گذشت که فرمود: ﴿سَتَجِدُونَ آخَرِینَ یُرِیدُونَ أَن یَأْمَنُوکُمْ وَیَأْمَنُوا قَوْمَهُمْ﴾؛ آنجا این‌چنین معنا شد که گروهی هستند که می‌خواهند شما از آنها در امان باشید و قوم آنها هم از ایشان در امان باشند یعنی نه قوم آنها از اینها آسیب ببینند، نه شما از اینها آسیب ببینید، حالا چرا این‌ طور معنا شد، با اینکه کلمهٴ أمن در قرآن کریم، نوع این مواردی که یاد شد این است که اولی از دومی می‌خواهد در امان باشد. نظیر آنچه یعقوب(سلام الله علیه) فرمود که﴿هَلْ ءَأَمَنُکُمْ عَلَیْهِ إِلَّا کَمَا أَمِنْتُکُمْ عَلَی أَخِیهِ مِن قَبْلُ﴾ یعنی همان‌ طوری ‌که من قبلاً با احساس امنیت، برادر این شخص را که یوسف باشد به شما سپردم و فکر می‌کردم از طرف شما آسیبی نمی‌رسد، حالا این برادر دوم را هم باز به شما بدهم که از طرف شما آسیبی نرسد، آ‌ن ‌هم از همین قبیل است. خب و اما چطور در اینجا این‌چنین معنا شده است: ﴿سَتَجِدُونَ آخَرِینَ یُرِیدُونَ أَن یَأْمَنُوکُمْ وَیَأْمَنُوا قَوْمَهُمْ﴾ آن‌چنان که گذشت این بود که گروهی هستند که می‌خواهند به شما امنیت بدهند، به قومشان امنیت بدهند، کاری به شما نداشته باشند، کاری هم به قومشان نداشته باشند. این براساس آن قرائن داخلی، به لازم معنا تفسیر شده است یعنی اگر کسی بخواهد از شما آسیب نبیند یا از قوم خود آسیب نبیند، کاری هم به شما ندارد، کاری هم به قوم خود ندارد. لذا متفرعاً بر او این‌چنین فرمود، فرمود که ﴿فَإِن لَمْ یَعْتَزِلُوکُمْ﴾ یعنی بنایشان بر این بود که اعلان بی‌طرفی بکنند، حالا اگر بی‌طرف نبودند و حمله کردند بنایشان بر این بود که القای سلم بکنند، حالا اگر القای سلم نکردند. بنایشان بر این بود که دستشان را بکشند؛ دست تعدی را دراز نکنند، اگر دست تعدی را دراز کردند. این سه فعل مجزوم، با ‌«فاء‌‌» تفریع، متفرّع بر آن مسئله شد. خب، آنها ﴿یُرِیدُونَ أَن یَأْمَنُوکُمْ وَیَأْمَنُوا قَوْمَهُمْ﴾.

تأثیر تفریعات سه‌گانه در تفسیر ‌«‌أمن»
ظاهرش این است اگر ما بودیم و این تفریع سه‌گانهٴ بعدی نبود، برابر با سایر آیات این‌چنین معنا می‌شد که آنها می‌خواهند هم از طرف شما احساس امنیت کنند، هم از طرف قومشان یعنی هم شما به آنها آسیب نرسانید، هم قومشان. اما تفریعات سه‌گانه نشان می‌دهد که آنها به شما امنیت دادند ظاهراً و اعلان اعتزال و انزوا کردند ولی تهاجم شروع کردند. آنها به شما امنیت دادند که دست‌درازی نکنند ولی کردند، آنها به شما امنیت دادند که سلم و سلامت و زندگی مسالمت‌آمیز حفظ بکنند ولی نکردند: ﴿فَإِن لَمْ یَعْتَزِلُوکُمْ وَیُلْقُوا﴾ یعنی ‌«‌لم یلقوا» ﴿إِلَیْکُمُ السَّلَمَ وَیَکُفُّوا﴾ یعنی ‌«‌لم یَکفّوا» ﴿أَیْدِیَهُمْ فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ﴾. براساس این نکته است که آیهٴ 91 به این صورت معنا شده است وگرنه نوع مواردی که قرآن کریم امر را ذکر کرده است در این محور است که اولی می‌خواهد از دومی آسیب نبیند، نه اولی می‌خواهد به دومی آسیب نرساند. اگر نبود این قرینهٴ داخلی، آیه چنین تفسیر می‌شد که﴿سَتَجِدُونَ آخَرِینَ یُرِیدُونَ أَن یَأْمَنُوکُمْ﴾ ،﴿یُرِیدُونَ أَن یَأْمَنُوکُمْ﴾؛ یعنی می‌خواهند از شما در امان باشند، مثل ﴿ءَأَمِنتُم مَن فِی السَّماءِ﴾ ﴿أَمِنَ بَعْضُکُم بَعْضاً﴾ این‌چنین است؛ اما این فروعات سه‌گانه نشان می‌دهد که آنها اعلان کردند که شمای مسلمانها از دست آنها در امان باشید ولی این کار را نکردند.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 40:02

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن