- 1192
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 58 سوره نساء _ بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 58 سوره نساء _ بخش دوم"
- اقسام امانت و احکام مربوطه به آن
- بررسی آیات مربوط به رد امانات
- معنای احتیاط در دین در بیان نورانی حضرت امیرالمؤمنین (ع)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا اْلأَماناتِ إِلی أَهْلِها وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللّهَ نِعِمّا یَعِظُکُمْ بِهِ إِنَّ اللّهَ کانَ سَمیعًا بَصیرًا﴿58﴾
بیان سر فصلهای مورد بحث در آیهٴ 58
این آیه مبارکه همان طوری که ملاحظه فرمودید سه فصل داشت و دارد: فصل اول درباره وجوب رد امانت است؛ فصل دوم درباره وجوب قضا به عدل است؛ فصل سوم تعلیل و هشدار دادن است به اینکه خداوند اگر ادای امانت کردهاید میبیند و قول حق داشتید، در قضای بین الناس آن را هم میشنود.
اقسام امانت و احکام مربوطه به آن
اما فصل اول، بقیه مطالبی که مربوط به آن است عبارت از این است که امانت دو قسم است: یک امانت عقدی و یک امانت شرعی، گرچه آن امانت عقدی هم شرعی است. امانت عقدی آن است که طرفین با ایجاب و قبول حالا یا بالمطابقه یا بالالتزام چیزی را به عنوان امانت در اختیار دیگری قرار بدهند که ید آن غیر، بشود ید امانی؛ مثل عقد ودیعه عقد عاریه عقد رهن عقد اجاره نسبت به عین، این گونه از عقود یک ایجاب و قبولی دارد، حالا خواه عقدی خواه معاطاتی، یک ایجاب و قبولی دارد که با انشاء این فعل یا قول دست طرف مقابل نسبت به مال این شخص، دستش ید امانی است. در ودیعه، در آیه که اینچنین است در اجاره گرچه تملیک منفعت است در مقابل اجرت ولی ید مستأجر، نسبت به عین مستأجره ید امانی است، اینها امانتهای عقدی است.
قسم دوم امانتهای شرعی است، مثل اینکه مال کسی اشتباهاً در دست کسی مانده است یا لقطهای نصیب او شده است یا دو نفر شریک بودند، در محاسبه اشتباهی شده است؛ مقداری از مال یکی از دو شریک در دست او مانده است یا وجوه شرعیهای بدهکار است و هنوز به صاحبش رد نکرد، اینها همه امانتهای شرعی است، امانت عقدی نیست، این یک مطلب.
بررسی آیات مربوط به رد امانات
مطلب دیگر این است که آیات قرآن کریم که درباره رد امانت آمده است دو طایفه است: یک طایفه مربوط به آن امانتهای عقدی است یک طایفه مطلق است. آنچه مربوط به امانتهای عقدی است، نظیر آیهٴ 283 سورهٴ «بقره» که قبلاً بحث شد که فرمود: ﴿فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُکُمْ بَعْضًا فَلْیُؤَدِّ الَّذِی اؤْتُمِنَ أَمانَتَهُ﴾ این امانتهای عقدی است یعنی اگر کسی مالی را به دیگری به عنوان امانت سپرد، این مؤتمن باید به آن صاحب مال برگرداند ﴿فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُکُمْ بَعْضًا فَلْیُؤَدِّ الَّذِی اؤْتُمِنَ أَمانَتَهُ﴾؛ بر آن مؤتمن، واجب است که امانت را رد کند. چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» آیه 75 هم ناظر به امانتهای عقدی است.
در آیهٴ 75 سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» آمده است که ﴿وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدینارٍ لا یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ إِلاّ ما دُمْتَ عَلَیْهِ قائِمًا﴾ که اینهم ناظر به امانت عقدی است یعنی اگر مالتان را با ودیعه و عاریه و مانند آن نزد آنها به امانت بگذارید، آنها حاضر نیستند برگردانند. پس این طایفه، دلالت دارد بر وجوب رد امانتهای عقدی و آیهٴ محلّ بحث که جمع محلّیٰ با الف و لام است این مطلق است؛ شامل هر گونه امانتی میشود خواه امانتهای عقدی که در ودیعه و عاریه و مانند آن مطرح است، خواه امانتهای شرعی و غیر عقدی. مطلب بعدی آن است که اصل امانت این است که صاحب مال، خود را در یک مأمنی احساس میکند در یک جای امنی پول را قرار میدهد، از این جهت به او میگویند امانت. چون پول را و مال را در جای ناامن قرار نمیدهند از این جهت، به او میگویند امانت. چه اینکه اسرار خود را هم نزد افراد اهل بازگو نمیکنند؛ اگر کسی اهل کتمان نباشد و رازدار نباشد کسی سرّ خود را نزد او فاش نمیکند، پس از این جهت این را گفتند امانت که در جای امنی نهاده میشود و باز میشود.
تبیین امانات مربوط به فروع و اصول دین
مطلب بعدی آن است که امانت گاهی مربوط به مسائل فقهی است که گوشههایی از آن اشاره شد که حالا یا عقدی است یا شرعی که گوشههای دیگر هم در روایات هست که به بعضی از آنها اشاره میشود. یا مربوط به اصول دین است نه فروع دین؛ مثل اینکه اصل دین، وحی و شریعت اینها امانتهای الهی است و از ملائکه(سلام الله علیهم) به عنوان امناء الله یاد میشود و اصل دین، از آن جهت که امانت الهی است و وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) صاحب این شریعت است و نگهدار و نگهبان این شریعت است، به عنوان امینالله ملقب است ؛ او امین خداست که بهترین لقب برای این ذوات مقدسه، همان امانت است که اینها امین وحی الهیاند. خب، پس اصل دین، امانت است و فرشتگان امین الهیاند و معصومین امین الهیاند و اصل دین را ذات اقدس الهی به دست امنای خود داد. بعد از آنها یعنی بعد از معصومین(علیهم السلام) عالمان عادل که جانشینان آنها هستند اینها هم امیناند ؛ هم درباره امت امیناند و باید باشند، هم درباره امانتهای الهی.
نحوه ادای امانات واجب
مطلب دیگر آن است که این ادای امانت که واجب است، نظیر واجبهای موقت نیست که مطلق باشد؛ مثل اینکه همین که اول ظهر شد نماز بر آدم واجب باشد، اینچنین نیست [بلکه] اینها یک واجبهای مشروط است. اگر صاحب مال طلب کرده است ردّش واجب است وگرنه اینچنین نیست که ادا واجب باشد ولو او نخواسته باشد، هر وقت او خواست واجب است، پس وجوبش اینچنین است: ﴿إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا اْلأَماناتِ إِلی أَهْلِها﴾.
بررسی برخی از روایات نهج البلاغه در خصوص امانت
قبل از اینکه به فصل دوم برسیم یعنی به مسئله قضا و عدل در قضا برسیم بعضی از روایاتی که مربوط به امانت است و در خصوص نهجالبلاغه حضرت امیر(سلام الله علیه) آمده است آنها را اشاره کنیم، چون بابی در جوامع روایی ما هست به عنوان وجوب ادای امانت ، بعضی از این روایات به مناسبتهایی در همان ذیل آیهٴ 75 سورهٴ «آل عمران» یا آیهٴ 283 سورهٴ «بقره» قبلاً گذشت، روایتی که از حضرت سجاد(سلام الله علیه) بود که اگر کسی با آن شمشیری که پدرم را شهید کرد آن شمشیر را به من امانت بسپارد من خیانت نمیکنم.
دسته بندی امانات در نهج البلاغه
حالا در نهجالبلاغه امانتها را به چند قسم تقسیم میکند و روی امانت هم خیلی حساسیت نشان میدهد. حفظ امانت و ادای عهد و رعایت امانت واجب است؛ نه تنها امانت به عهدی که بین انسان و خدای انسان است و نه تنها عهد و امانتی که بین انسان و سایر مسلمانهاست، بلکه عهد و امانتی که بین انسان و سایر انسانهاست ولو کافر هم باشند واجب است، ادای امانت و همچنین حفظ عهد و رعایت میثاق ولو نسبت به کافر هم واجب است، مادامیکه آنها خیانت نکردهاند.
تفسیر ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الأَمَانَةَ عَلَی السَّماوَاتِ وَ ...﴾ با توسل به نهج البلاغه
در نهجالبلاغه در خطبه 199 که وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) اصحاب خود را وصیت میکند مسئله نماز را، مسئله زکات را اینها را بازگو میکند، بعد میفرماید مسئله امانت. از این جملهای که حضرت در خطبه 199 نهجالبلاغه بیان میکند معلوم میشود که آیه سورهٴ «احزاب» که فرمود: ﴿إِنّا عَرَضْنَا اْلأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا اْلإِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُومًا جَهُولاً﴾ ، گرچه مصادیقی برای آن امانت ذکر کردهاند؛ اما اصل معنای آیه این است که ما حفظ امانت را به آسمانها دادیم اینها نتوانستند این تکلیف را بپذیرند. اصل حفظ امانت را، نه اینکه آن امانت منظور، دین باشد یا ولایت باشد یا معرفت باشد یا تکلیف باشد. روایاتی که به عنوان تطبیق وارد شده است یک مسئله است [و] روایتی که به عنوان تفسیر وارد شده است مطلب دیگر است. از آیهٴ سورهٴ «احزاب» اینچنین ـ برابر این خطبه 199 نهجالبلاغه ـ استفاده میشود که اصل حفظ امانت کار آسمانها و زمین نیست؛ آسمان نمیتواند بار امانت بکشد. حالا یک مقداری که جلوتر رفتیم میبینیم که این آیه مبارکه چون سخن ﴿وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قیلاً﴾ است و حق محض است، هیچ گونه اغراقی در او نیست، تعارفی هم در او نیست و بسیاری از ماها امتحان دادیم و در امتحان رفوزه شدیم. حالا بعد معلوم میشود ادای امانت یعنی چه؟
آیهٴ سورهٴ «احزاب» میگوید که ما امانت را عرضه کردیم، آسمانها و زمینها و کوهها گفتند ما نمیتوانیم تحمل بکنیم. انسان قبول کرده است. آیا این امانت به معنای ولایت است به معنای معرفت است به معنی قرآن است به معنای توحید است، اینهاست یا نه، آنها همه مصادیق هستند، نه تطبیقاند، نه تفسیر. اصل امانت این است که چیزی را که انسان به کسی میدهد او خیانت نکند. او را اگر مکلف کردند به توحید، ولایت، معرفت، درک قرآن، خیانت نکند. مالی را هم به او دادند خیانت نکند. پست و مقامی هم به او دادند خیانت نکند. اصل الأمانه معیار است، نه اینکه آن خصوصیت امانت چیست. آن جمله نورانی که در خطبه 199 آمده این است که حضرت، اصحاب خود را به این امور سفارش میکردند. بعد از اینکه فرمود زکات مانند نماز، قربانی است همان طوری که «الصَّلاَةُ قُرْبَانُ کُلِّ تَقِیٍّ» زکات هم قربانی است. قربانی یعنی «ما یتقرب به العبد من المولی»؛ هر کاری که مایه تقرب بنده است نسبت به خدا، این قربانی اوست، این اختصاصی به اضحیه روز دهم ندارد «الصَّلاَةُ قُرْبَانُ کُلِّ تَقِیٍّ» «الحج قربان کل تقی، الزکاة قربان کل تقی، الصوم قربان کل تقی» اصلاش شامل همه است. فرمود: «ثُمَّ إِنَّ الزَّکَاةَ جُعِلَتْ مَعَ الصَّلاَةِ قُرْبَاناً لِأَهْلِ الْإِسْلاَمِ» خب، اینها مایه تقرب است. بعد [پس از چند جمله] میفرماید: «ثُمَّ أَدَاءَ الْأَمَانَةِ فَقَدْ خَابَ مَنْ لَیْسَ مِنْ أَهْلِهَا إِنَّهَا عُرِضَتْ عَلَی السَّموَاتِ الْمَبْنِیَّةِ وَ الْأَرَضِینَ المَدْحُوَّةِ وَ الْجِبَالِ ذَاتِ الطُّولِ الْمَنْصُوبَةِ فَلاَ أَْطَولَ وَ لاَ أَعْرَضَ وَ لاَ أَعْلَی وَ لاَ أَعْظَمَ مِنْهَا»؛ بر آسمانها و زمین و کوهها و سلسله جبال سرافراشته عرضه شد، اینها نتوانستند تحمل بکنند «وَ لَوِ امْتَنَعَ شَیْءٌ بِطُولٍ أَوْ عَرْضٍ أَوْ قُوَّةٍ أَوْ عِزٍّ لاَمْتَنَعْنَ»؛ اگر با زور و بازو کسی میتوانست از عهده این تکلیف بربیاید خب، کوهها میتوانستند، آسمانها میتوانستند زمین هم میتوانست «وَ لکِنْ أَشْفَقْنَ مِنَ الْعُقُوبَةِ وَ عَقَلْنَ مَا جَهِلَ مَنْ هُوَ أضْعَفُ مِنْهُنَّ»؛ اینها اشفاق کردند. ابای اینها ابای اشفاقی است، نه ابای استکباری. ابای استکباری، مذموم است. مثل کاری که شیطان کرده شیطان، مأمور به سجده شد ﴿أَبی وَ اسْتَکْبَرَ﴾ این ابای او چون ابای استکباری است، مذمت و جهنم دارد. اما ابای سماوات و جبال، ابای اشفاقی است یعنی نمیتوانیم میترسیم ﴿فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها﴾ این ابای اشفاقی مورد رحم خداست، کسی بگوید آقا من نمیتوانم و عاجزم.
در یکی از حوامیم سبعه، آنجا راجع به اراده تکوینی، ذات اقدس الهی سخن گفت؛ فرمود همه آسمانها و زمین تابع هستند ﴿فَقالَ لَها وَ لِْلأَرْضِ ائْتِیا طَوْعًا أَوْ کَرْهًا قالَتا أَتَیْنا طائِعینَ﴾ ما از نظر اراده تکوینی، تابع محضایم؛ اما این کار از ما برنمیآید خب مقدورمان نیست، ذات اقدس الهی هم فرمود بسیار خب. «وَ لکِنْ أَشْفَقْنَ مِنَ الْعُقُوبَةِ وَ عَقَلْنَ مَا جَهِلَ مَنْ هُوَ أضْعَفُ مِنْهُنَّ َ هُوَ الْإِنْسَانُ» ؛ چیزی را فهمیدند که انسان نمیفهمد. انسان دو قسم است: آنکه امین وحی خداست ـ یکی از زیارتهای بسیار پر برکت همان زیارت «امین الله» است دیگر ـ آن که امین وحی خدا است، آن همان است که از آسمانها بالاتر است از زمین بالاتر است از کوهها بالاتر است، زیرا کاری انجام داد و کاری انجام میدهد که آسمانها نمیتوانند. این خلاصه آیهٴ سورهٴ «احزاب» خواهد بود؛ آن انسانی که واقعاً امین الله باشد کاری میکند که از آسمان و زمین ساخته نیست؛ اما دیگران که این معرفت و این امانت را ندارند میشوند آدم عادی، آدم عادی که شدند یک طول و عرض و عمقی دارند، آنگاه ذات اقدس الهی در بخشهای دیگر از قرآن میفرماید: ﴿ءَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقًا أَمِ السَّماءُ بَناها﴾ شما آن معرفت را باید داشته باشید که ندارید، میماند همین هیکل، خب این زمین از شما بالاتر است دیگر، آسمان از شما سنگینتر است دیگر، کوهها هم از شما بالاترند دیگر ﴿اِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ اْلأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولاً﴾ ؛ تو هر چه ستبر باشی بالأخره زمین شکاف که نیستی، از کوهها هم که بالاتر نیستی؛ این کوه از تو بالاتر است این زمین از تو محکمتر است، میماند آن جنبه معنوی؛ آن جنبه معنوی را هم که نداری، لذا قرآن کریم در عین حال که میگوید از انسان کاری ساخته است که از کوه ساخته نیست ﴿لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلی جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ﴾ و همین قرآن را ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ اْلأَمینُ عَلی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرینَ﴾ و وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تحمل کرد، این البته از آسمان و زمین بالاتر است. میماند آدمهای عادی، آدمهای عادی نه درک قرآن دارند نه بر فرض درک داشته باشند به او عمل میکنند. نسبت به اینها فرمود آسمان از شما بالاتر است، زمین از شما محکمتر است، کوه از شما سنگینتر است همه اینها را گفته. مبادا کسی خیال بکند حالا چون حیوان ناطق است از آسمان یا کوهها بالاتر است، این طور نیست. فرمود: ﴿لَخَلْقُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ أَکْبَرُ مِنْ خَلْقِ النّاسِ﴾ ﴿ءَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقًا أَمِ السَّماءُ بَناها﴾.
در ذیل این خطبه 199 فرمود که این کوهها فهمیدند چیزی را که انسان از او جاهل است: «وَ لکِنْ أَشْفَقْنَ مِنَ الْعُقُوبَةِ وَ عَقَلْنَ مَا جَهِلَ مَنْ هُوَ أضْعَفُ مِنْهُنَّ َ هُوَ الْإِنْسَانُ «إِنَّهُ کَانَ ظَلُوماً جَهُولاً». خب این لطیفهای است در معنای آیهٴ سورهٴ «احزاب» که آنچه به عنوان تطبیق یاد شده است، کاری با تفسیر آیه ندارد. تفسیر آیه این است که اصل الامانه، تحملش مشکل است، شما به اکثری انسانها [که] امانت دادید [آنها] پس ندادند. حالا بعد روشن خواهد شد که ما خیال میکنیم امانت فقط این است که کسی کتابش را به ما امانت میدهد، میرود حرم مشرف میشود بعد ما کتاب را به او برمیگردانیم. این میشود ادای امانت. یا همسایه ما وقتی مسافرت میکند میگوید این اجناس در منزل شما امانتاً باشد، تابستان که تمام شد اول پاییز ما به او برمیگردانیم این جارو و فرش او را ما برمیگردانیم، خیال میکنیم این شده امانت. حالا ببینید ادای امانت چیست؟ یک مقداری این جملهها را بخوانیم.
امانت در نامه حضرت امیر به اشعث بن قیس
در نامه پنجم نهجالبلاغه که برای اشعث بن قیس، فرماندار و استاندار و عامل آذربایجان مرقوم فرمود این است که «وَ إِنَّ عَمَلَکَ لَیْسَ لَکَ بِطُعْمَةٍ وَ لکِنَّهُ فِی عُنُقِکَ أَمَانَةٌ وَ أَنْتَ مُسْتَرْعًی لِمَنْ فَوْقَکَ. لَیْسَ لَکَ أَنْ تَفْتَاتَ فِی رَعِیَّةٍ وَ لاَ تُخَاطِرَ إِلاَّ بِوَثِیقَةٍ»؛ فرمود این کار، یک لقمه چربی نیست ـ حالا یک سمتی که گرفتید ـ [بلکه] این یک امانت است حالا شما در نظام اسلامی همه ما مبتلا هستیم دیگر، بودیم و هستیم دیگر. چند نفر را پیدا بکنید که قبل از پست و بعد از پست فرق نکرده باشد. همهمان فرق کردیم، حالا معلوم شد سنگین است یا نه؟ هر کسی از ماها دستمان به یک سمتی رسید، به یک لقمه چربی رسید همه جورمون عوض شد. یک وقت میخواهیم تعارف بکنیم یک وقت هم آیه را معنا کنیم. تعارف نکنیم، برای اینکه این تعارف کردنها کم کم خودمان باورمان میشود، بعد وقتی باورمان شد این نماز و روزهای که انجام میدهیم این دعاها و نالههایی که میکنیم کم میشود، بعد هم خودمان را طلبکار میدانیم بعد هم این نمازهای ما هم بیفروغ میشود، فقط یک نمازی میخوانیم؛ اما وقتی که حساب بکنیم اهل حساب باشیم و بفهمیم واقعاً بد کردیم و واقعاً گنهکاریم و واقعاً بدهکاریم آن وقت دو تا اشک هم میریزیم، لااقل این نماز ما معنا پیدا میکند آن وقت این زیارت ما حرم ما، بالأخره میفهمیم بدهکاریم دیگر «وَ إِنَّ عَمَلَکَ لَیْسَ لَکَ بِطُعْمَةٍ وَ لکِنَّهُ فِی عُنُقِکَ أَمَانَةٌ» خب، این برای این.
بررسی امانت در نامهٴ 26 نهج البلاغه
میرویم به سراغ مطلب دیگری که در نامه بیست و ششم هست. در نامه بیست و ششم که به مسئولین صدقات نامه مرقوم میفرمایند اولش این است که «أَمَرَهُ بِتَقْوَی اللَّهِ فِی سَرَائِرِ أَمْرِهِ وَ خَفِیَّاتِ عَمَلِهِ حَیْثُ لاَ شَهِیدَ غَیْرُهُ وَ لاَ وَکِیلَ دُونَهُ»؛ فرمود یکجا که هیچکس نیست الا خدا بترس! بعد در ذیلش فرمود که «وَ إِنَّ لَکَ فِی هذِهِ الصَّدَقَةِ نَصِیباً مَفْرُوضاً وَ حَقًّا مَعْلُوماً»؛ تو یک حقوقی داری بالأخره از این صدقات بیت المال ولی «وَ إِنَّ لَکَ فِی هذِهِ الصَّدَقَةِ نَصِیباً مَفْرُوضاً وَ حَقًّا مَعْلُوماً وَ شُرَکَاءَ أَهْلَ مَسْکَنَةٍ وَ ضُعَفَاءَ ذَوِی فَاقَةٍ وَ إِنَّا مُوَفُّوکَ حَقَّکَ فَوَفِّهِمْ حُقُوقَهُمْ وَ إِلاَّ تَفْعَلْ فَإِنَّکَ مِنْ أَکْثَرِ النَّاسِ خُصُوماً یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ بُؤْساً لِمَنْ - خَصْمُهُ عِنْدَ اللَّهِ - الْفُقَرَاءُ وَالْمَسَاکِینُ وَالسَّائِلُونَ وَالْمَدْفُوعُونَ وَ الْغَارِمُونَ وَابْنُ السَّبِیلِ» این یک صغری و کبرای شکل اول منطقی درآورده؛ فرمود تو یک حقی داری دیگران هم حقی دارند، این محرومین و پابرهنهها هم که خب حقی دارند. و تو هم موظفی حقوق آنها را بدهی و اگر اینکار را نکردی، این به صورت شکل اول صغری و کبری درست کرد، فرمود اگر حق آنها را ندادی، اینها یعنی این طبقه پابرهنه طلبکار تو هستند و بدا به حال کسی که پابرهنهها در قیامت، طلبکار آنها باشند، این شکل اول منطقی است. پابرهنهها طلبکار تواند و هر کسی پابرهنهها طلبکار او باشد، بدا به حال او در قیامت، پس بدا به حال تو. بعضیها هستند که روی سؤال دارند بعضی روی سؤال ندارند، همه اینها طلبکارند. کدام یک از ماها مثل اینها زندگی کردیم؟ هیچ کدام، آنکه مرد است بگوید من زندگی کردم! حالا معلوم میشود آسمان بار امانت نتوانست کشید، اینها سخت است دیگر. ما خیال کردیم چون اینها کار روزانه ماست اینها را گذاشتیم کنار گفتیم «الامانه هی المعرفة» مسائل فلسفی به او دادیم مسائل عرفانی به او دادیم نه، آنها مصداق است تطبیق است نه تفسیر. تفسیر همین است که در خطبهٴ 199 آمده ادای امانت کار مشکلی است. هر کسی از ما دستش به هر جایی رسید، ملک طلق او بود. آن وقت در همین نهجالبلاغه آمده است که خداوند بر ائمه مسلمین واجب کرده است، مثل ضعفه مسلمین زندگی کند از آن طرف ما قائل به ولایت فقیه هستیم، از این طرف میگوییم ما با فقرا فرق میکنیم این هماهنگ درنمیآید.
حالا زید یک شغل آزادی دارد عمرو یک شغل آزادی دارد؛ کشاورز است پیشهور است کاسب است خب این زندگی مرفهی دارد، زندگی خوبی دارد. حالا بنده که به عنوان یکی از مسئولین دارم زندگی میکنم و در سفره این نظام نشستهام بر من واجب کرده است مثل پابرهنهها زندگی کنم دیگر. بعد در همان نامه 26 فرمود: «وَ مَنِ اسْتَهَانَ بِالْأَمَانَةِ وَ رَتَعَ فِی الْخِیَانَةِ»؛ بچرد در خیانت دیگر؛ خیانت برایش یک مرتعی باشد «وَ رَتَعَ فِی الْخِیَانَةِ وَ لَمْ یُنَزِّهْ نَفْسَهُ وَ دِینَهُ عَنْهَا فَقَدْ أَحَلَّ بِنَفْسِهِ الذُّلَّ وَالْخِزْیَ فِی الدُّنْیَا وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ أَذَلُّ وَ أَخْزَی»؛ در دنیا رسواست در آخرت رسواتر، در دنیا ذلیل در آخرت ذلیلتر «وَ إِنَّ أَعْظَمَ الْخِیَانَةِ خِیَانَةُ الْأُمَّةِ وَأَفْظَعَ الْغِشِّ غِشُّ الْأَئِمَّةِ»، این یک مطلب.
نامه 41 و بررسی امانت در آن
در نامه 41 اینچنین آمده است فرمود: «اما بعد فإنّی کنتُ اشرکْتُکَ فی امانتی و جعلتُک شِعاری و بِطانتی» حالا شما باید انگشت شمار یک شیخ انصاری پیدا کنید، معلوم میشود ادای امانت سخت است یا نه؟ به جِدّ سخت است. این است که نوع این علما نالهها دارند میگویند خدایا! خیلی سخت است. جزع اینها مثل ثکلی است، برای اینکه میفهمند چه خبر است دیگر. بر حسب ظاهر امر آدم میگوید خب اینها شئوناتی دارند و حلال است؛ اما قدری انسان میشکافد میبیند نه، این هماهنگ درنمیآید. یک شریعتی است یک طریقت؛ طریقت که در قبال شریعت نیست، طریقت همین جلو رفته شریعت است، قدری که دقیق بشوید قدری جلوتر بروید میشود طریقت. قدری عمیقتر بشوید میشود حقیقت، و الاّ راه اگر دو تا باشد: یکی شریعت باشد یکی طریقت که آن میشود ضلالت. اینها مثل پلههای نردبان است، حالا اگر نردبانی سه پله داشت کسی روی پله دوم رفت و پله اول را منکر شد همانجا می افتد دیگر، اصلاً پله دوم روی پله اول استوار است. یکی از بارزترین نمونه، خود امام(رضوان الله علیه) بود. امام قبل از انقلاب یک زندگی تقریباً مرفهی داشت، چون یک درآمد شخصی داشت و بعد از انقلاب واقع، زاهدانه زندگی کرد. خب هیچ جا را هم نگذاشت تعمیر بکنند، آن زیلوی حسینیه جماران هم محفوظ ماند، مکرر خصوصی ما با این بزرگوار بودیم دیگر.
خدا رحمت کند شیخنا الاستاد مرحوم علامه شعرانی را ایشان میفرمود که مرحوم پدرم وسواس داشت؛ اما یک وسواس کم نظیر. گفت ما طلبهها یا علما را زیاد دیدیم که اینها در طهارت و در نجاست در شستشو وسوسه دارند؛ اما در مسائل مالی وسوسه داشته باشند، گفت من ندیدم. گفت پدرم این گونه بود؛ مرجع امور مالی بود مالی که مثلاً به عنوان مرافعه یا غیر مرافعه پیش ایشان میآوردند آن وقت که بانک و امثالذلک که نبود، حساب جاری هم که نبود در همین دستگاهش بود. خودش هم تدریس داشت، کتاب مینوشت، مال شخصی هم داشت. در خیلی از موارد که اشتباه میکرد که آیا این مال شخصی خود اوست یا مال دیگران است این همیشه وسوسه داشت و احتیاط میکرد در امور مالی احتیاط داشت. هر وقت امر مشتبه میشد که آیا مال شخصی اوست یا مال مردم است، میگفت مال مردم است. این را میگویند طریقت، نه اینکه ـ معاذ الله ـ شریعت یک سمت باشد طریقت یک سمت باشد، آن بیّن الغی است. طریقت، مرحله ثانیه همین است یعنی با حفظ همه ظواهر شرعی، قدری آدم که با احتیاط باشد میگویند طریقت است.
این در همان بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) است که به کمیل فرمود: «یا کمیل اخوک دینک فَاحْتَط لِدینِک» «حائط» یعنی دیوار یعنی این دینت، مثل یک باغ محصور باشد. آن باغی که محصور نیست خب هر کسی از هر راه میرسد خب میچیند دیگر. حائط ندارد «حائط» یعنی دیوار، دیوار را حائط میگویند چون «یحوط بالبستان». فرمود این دینت یک درخت پرثمری است خب دورش را دیوار بکش؛ هر کسی نیاید هر کسی نیاید از میوه دینت بچیند؛ این یکی خواهش کرد آن یکی تلفن کرد آن یکی توصیه کرد آن یکی سفارش کرد آن یکی درخواست کرد، این یک باغی بیدیواری است. آدمی که باغی بیدیوار دارد، آدم محتاط نیست. حضرت به کمیل فرمود تو یک درخت پرثمری داری، دورش دیوار بکش: «اخوک دینُک فَاحْتَطْ لِدینِک» یعنی دور دینت را یک حائط بکش، دیوار بکش، آن وقت این میشود احتیاط.
در نامه حضرت امیر(سلام الله علیه) به مالک اشتر اینچنین آمده: «فَاِنَّ تَعَاهُدَکَ فِی السِّرِّ لِأُمُورِهِمْ حَدْوَةٌ لَهُمْ عَلَی اسْتِعْمَالِ الْأَمَانَهِ وَ الرِّفْقِ بِالرَّعِیَّةِ» ؛ تو سری به کارگزارانت بزن واقعاً. اگر این کار را زدی کردی آنها شدیداً به ارباب رجوع احترام میکنند، کارهایشان را زود انجام میدهند تشویق میشوند برانگیخته میشوند و اینها. در همان نامه معروف حضرت امیر(سلام الله علیه) به مالک فرمود امانت را که من میگویم رعایت کن تنها امانت بین العبد و المولی یعنی بین عبد و ذات اقدس الهی نیست، امانت بین المسلیمن بعضهم مع بعضٍ نیست [بلکه] بین انسان و انسان دیگر. این ادای امانت، جزء حقوق بین المللی اسلام است، مثل نماز و روزه نیست. نماز و روزه جزء حقوق مخصوص حوزه اسلامی است؛ اگر کسی مسلمان شد باید نماز بخواند، گرچه بر غیر مسلمان هم واجب است؛ اما این حکم در این داخله اجرا میشود. ادای امانت یک حکم بین المللی اسلام است، مثل احترام به پدر و مادر. حالا اگر پدری و مادری مسلمان نبود مگر عقوقش جایز است مگر بیادبیاش جایز است؟ خب، حرام است دیگر. عاق والدین حرام است چه والد مسلمان باشد چه غیر مسلمان، البته مادامی که به اصل دین آسیب نرسد. ادای امانت واجب است، رعایت عهد واجب است چه نسبت به مسلمان چه نسبت به غیر مسلمان. در همان عهدنامه مالک آمده است که فرمود: «وَ إِنْ عَقَدْتَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَ عَدُوِّکَ عُقْدَةً أَوْ أَلْبَسْتَهُ مِنْکَ ذِمَّةً فَحُطْ عَهْدَکَ بِالْوَفَاءِ وَ ارْعَ ذِمَّتَکَ بِالْأَمَانَةِ وَاجْعَلْ نَفْسَکَ جُنَّةً دُونَ مَا أَعْطَیْتَ فَإِنَّهُ لَیْسَ مِنْ فَرَائِضِ اللَّهِ شَیْءٌ النَّاسُ أَشَدُّ عَلَیْهِ اجْتَِماعاً مَعَ تَفَرُّقِ أَهْوَائِهِمْ» ؛ فرمود اگر با کسی تعهد کردی به عهدت عمل بکن و امانت مردم را بده ولو با دشمنانت باشد. خب، حالا رعایت امانت در مسائل مالی که دیدید که محل ابتلا بود چقدر سخت است، در مسائل سیاسی و اجتماعی هم سخت است، در مسائل پیمان مواثیق بین المللی هم سخت است. فرمود با دشمنت عهد بستی این عهد را خیانت نکن، آن وقت اصل امانت میشود مشکل. لذا ذات اقدس الهی هم امر میکند هم میفرماید یک موعظه خوبی است. بسیاری از موارد که کلمه موعظه در قرآن کریم به کار رفت، همان موعظه لزومی و وجوبی است نه موعظه مستحبی باشد و اینها. حالا اگر این بخش اول سخنی در آن نباشد ـ انشاءالله ـ وارد فصل دوم بحث میشویم.
«و الحمد لله رب العالمین»
- اقسام امانت و احکام مربوطه به آن
- بررسی آیات مربوط به رد امانات
- معنای احتیاط در دین در بیان نورانی حضرت امیرالمؤمنین (ع)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا اْلأَماناتِ إِلی أَهْلِها وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللّهَ نِعِمّا یَعِظُکُمْ بِهِ إِنَّ اللّهَ کانَ سَمیعًا بَصیرًا﴿58﴾
بیان سر فصلهای مورد بحث در آیهٴ 58
این آیه مبارکه همان طوری که ملاحظه فرمودید سه فصل داشت و دارد: فصل اول درباره وجوب رد امانت است؛ فصل دوم درباره وجوب قضا به عدل است؛ فصل سوم تعلیل و هشدار دادن است به اینکه خداوند اگر ادای امانت کردهاید میبیند و قول حق داشتید، در قضای بین الناس آن را هم میشنود.
اقسام امانت و احکام مربوطه به آن
اما فصل اول، بقیه مطالبی که مربوط به آن است عبارت از این است که امانت دو قسم است: یک امانت عقدی و یک امانت شرعی، گرچه آن امانت عقدی هم شرعی است. امانت عقدی آن است که طرفین با ایجاب و قبول حالا یا بالمطابقه یا بالالتزام چیزی را به عنوان امانت در اختیار دیگری قرار بدهند که ید آن غیر، بشود ید امانی؛ مثل عقد ودیعه عقد عاریه عقد رهن عقد اجاره نسبت به عین، این گونه از عقود یک ایجاب و قبولی دارد، حالا خواه عقدی خواه معاطاتی، یک ایجاب و قبولی دارد که با انشاء این فعل یا قول دست طرف مقابل نسبت به مال این شخص، دستش ید امانی است. در ودیعه، در آیه که اینچنین است در اجاره گرچه تملیک منفعت است در مقابل اجرت ولی ید مستأجر، نسبت به عین مستأجره ید امانی است، اینها امانتهای عقدی است.
قسم دوم امانتهای شرعی است، مثل اینکه مال کسی اشتباهاً در دست کسی مانده است یا لقطهای نصیب او شده است یا دو نفر شریک بودند، در محاسبه اشتباهی شده است؛ مقداری از مال یکی از دو شریک در دست او مانده است یا وجوه شرعیهای بدهکار است و هنوز به صاحبش رد نکرد، اینها همه امانتهای شرعی است، امانت عقدی نیست، این یک مطلب.
بررسی آیات مربوط به رد امانات
مطلب دیگر این است که آیات قرآن کریم که درباره رد امانت آمده است دو طایفه است: یک طایفه مربوط به آن امانتهای عقدی است یک طایفه مطلق است. آنچه مربوط به امانتهای عقدی است، نظیر آیهٴ 283 سورهٴ «بقره» که قبلاً بحث شد که فرمود: ﴿فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُکُمْ بَعْضًا فَلْیُؤَدِّ الَّذِی اؤْتُمِنَ أَمانَتَهُ﴾ این امانتهای عقدی است یعنی اگر کسی مالی را به دیگری به عنوان امانت سپرد، این مؤتمن باید به آن صاحب مال برگرداند ﴿فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُکُمْ بَعْضًا فَلْیُؤَدِّ الَّذِی اؤْتُمِنَ أَمانَتَهُ﴾؛ بر آن مؤتمن، واجب است که امانت را رد کند. چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» آیه 75 هم ناظر به امانتهای عقدی است.
در آیهٴ 75 سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» آمده است که ﴿وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدینارٍ لا یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ إِلاّ ما دُمْتَ عَلَیْهِ قائِمًا﴾ که اینهم ناظر به امانت عقدی است یعنی اگر مالتان را با ودیعه و عاریه و مانند آن نزد آنها به امانت بگذارید، آنها حاضر نیستند برگردانند. پس این طایفه، دلالت دارد بر وجوب رد امانتهای عقدی و آیهٴ محلّ بحث که جمع محلّیٰ با الف و لام است این مطلق است؛ شامل هر گونه امانتی میشود خواه امانتهای عقدی که در ودیعه و عاریه و مانند آن مطرح است، خواه امانتهای شرعی و غیر عقدی. مطلب بعدی آن است که اصل امانت این است که صاحب مال، خود را در یک مأمنی احساس میکند در یک جای امنی پول را قرار میدهد، از این جهت به او میگویند امانت. چون پول را و مال را در جای ناامن قرار نمیدهند از این جهت، به او میگویند امانت. چه اینکه اسرار خود را هم نزد افراد اهل بازگو نمیکنند؛ اگر کسی اهل کتمان نباشد و رازدار نباشد کسی سرّ خود را نزد او فاش نمیکند، پس از این جهت این را گفتند امانت که در جای امنی نهاده میشود و باز میشود.
تبیین امانات مربوط به فروع و اصول دین
مطلب بعدی آن است که امانت گاهی مربوط به مسائل فقهی است که گوشههایی از آن اشاره شد که حالا یا عقدی است یا شرعی که گوشههای دیگر هم در روایات هست که به بعضی از آنها اشاره میشود. یا مربوط به اصول دین است نه فروع دین؛ مثل اینکه اصل دین، وحی و شریعت اینها امانتهای الهی است و از ملائکه(سلام الله علیهم) به عنوان امناء الله یاد میشود و اصل دین، از آن جهت که امانت الهی است و وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) صاحب این شریعت است و نگهدار و نگهبان این شریعت است، به عنوان امینالله ملقب است ؛ او امین خداست که بهترین لقب برای این ذوات مقدسه، همان امانت است که اینها امین وحی الهیاند. خب، پس اصل دین، امانت است و فرشتگان امین الهیاند و معصومین امین الهیاند و اصل دین را ذات اقدس الهی به دست امنای خود داد. بعد از آنها یعنی بعد از معصومین(علیهم السلام) عالمان عادل که جانشینان آنها هستند اینها هم امیناند ؛ هم درباره امت امیناند و باید باشند، هم درباره امانتهای الهی.
نحوه ادای امانات واجب
مطلب دیگر آن است که این ادای امانت که واجب است، نظیر واجبهای موقت نیست که مطلق باشد؛ مثل اینکه همین که اول ظهر شد نماز بر آدم واجب باشد، اینچنین نیست [بلکه] اینها یک واجبهای مشروط است. اگر صاحب مال طلب کرده است ردّش واجب است وگرنه اینچنین نیست که ادا واجب باشد ولو او نخواسته باشد، هر وقت او خواست واجب است، پس وجوبش اینچنین است: ﴿إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا اْلأَماناتِ إِلی أَهْلِها﴾.
بررسی برخی از روایات نهج البلاغه در خصوص امانت
قبل از اینکه به فصل دوم برسیم یعنی به مسئله قضا و عدل در قضا برسیم بعضی از روایاتی که مربوط به امانت است و در خصوص نهجالبلاغه حضرت امیر(سلام الله علیه) آمده است آنها را اشاره کنیم، چون بابی در جوامع روایی ما هست به عنوان وجوب ادای امانت ، بعضی از این روایات به مناسبتهایی در همان ذیل آیهٴ 75 سورهٴ «آل عمران» یا آیهٴ 283 سورهٴ «بقره» قبلاً گذشت، روایتی که از حضرت سجاد(سلام الله علیه) بود که اگر کسی با آن شمشیری که پدرم را شهید کرد آن شمشیر را به من امانت بسپارد من خیانت نمیکنم.
دسته بندی امانات در نهج البلاغه
حالا در نهجالبلاغه امانتها را به چند قسم تقسیم میکند و روی امانت هم خیلی حساسیت نشان میدهد. حفظ امانت و ادای عهد و رعایت امانت واجب است؛ نه تنها امانت به عهدی که بین انسان و خدای انسان است و نه تنها عهد و امانتی که بین انسان و سایر مسلمانهاست، بلکه عهد و امانتی که بین انسان و سایر انسانهاست ولو کافر هم باشند واجب است، ادای امانت و همچنین حفظ عهد و رعایت میثاق ولو نسبت به کافر هم واجب است، مادامیکه آنها خیانت نکردهاند.
تفسیر ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الأَمَانَةَ عَلَی السَّماوَاتِ وَ ...﴾ با توسل به نهج البلاغه
در نهجالبلاغه در خطبه 199 که وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) اصحاب خود را وصیت میکند مسئله نماز را، مسئله زکات را اینها را بازگو میکند، بعد میفرماید مسئله امانت. از این جملهای که حضرت در خطبه 199 نهجالبلاغه بیان میکند معلوم میشود که آیه سورهٴ «احزاب» که فرمود: ﴿إِنّا عَرَضْنَا اْلأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا اْلإِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُومًا جَهُولاً﴾ ، گرچه مصادیقی برای آن امانت ذکر کردهاند؛ اما اصل معنای آیه این است که ما حفظ امانت را به آسمانها دادیم اینها نتوانستند این تکلیف را بپذیرند. اصل حفظ امانت را، نه اینکه آن امانت منظور، دین باشد یا ولایت باشد یا معرفت باشد یا تکلیف باشد. روایاتی که به عنوان تطبیق وارد شده است یک مسئله است [و] روایتی که به عنوان تفسیر وارد شده است مطلب دیگر است. از آیهٴ سورهٴ «احزاب» اینچنین ـ برابر این خطبه 199 نهجالبلاغه ـ استفاده میشود که اصل حفظ امانت کار آسمانها و زمین نیست؛ آسمان نمیتواند بار امانت بکشد. حالا یک مقداری که جلوتر رفتیم میبینیم که این آیه مبارکه چون سخن ﴿وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قیلاً﴾ است و حق محض است، هیچ گونه اغراقی در او نیست، تعارفی هم در او نیست و بسیاری از ماها امتحان دادیم و در امتحان رفوزه شدیم. حالا بعد معلوم میشود ادای امانت یعنی چه؟
آیهٴ سورهٴ «احزاب» میگوید که ما امانت را عرضه کردیم، آسمانها و زمینها و کوهها گفتند ما نمیتوانیم تحمل بکنیم. انسان قبول کرده است. آیا این امانت به معنای ولایت است به معنای معرفت است به معنی قرآن است به معنای توحید است، اینهاست یا نه، آنها همه مصادیق هستند، نه تطبیقاند، نه تفسیر. اصل امانت این است که چیزی را که انسان به کسی میدهد او خیانت نکند. او را اگر مکلف کردند به توحید، ولایت، معرفت، درک قرآن، خیانت نکند. مالی را هم به او دادند خیانت نکند. پست و مقامی هم به او دادند خیانت نکند. اصل الأمانه معیار است، نه اینکه آن خصوصیت امانت چیست. آن جمله نورانی که در خطبه 199 آمده این است که حضرت، اصحاب خود را به این امور سفارش میکردند. بعد از اینکه فرمود زکات مانند نماز، قربانی است همان طوری که «الصَّلاَةُ قُرْبَانُ کُلِّ تَقِیٍّ» زکات هم قربانی است. قربانی یعنی «ما یتقرب به العبد من المولی»؛ هر کاری که مایه تقرب بنده است نسبت به خدا، این قربانی اوست، این اختصاصی به اضحیه روز دهم ندارد «الصَّلاَةُ قُرْبَانُ کُلِّ تَقِیٍّ» «الحج قربان کل تقی، الزکاة قربان کل تقی، الصوم قربان کل تقی» اصلاش شامل همه است. فرمود: «ثُمَّ إِنَّ الزَّکَاةَ جُعِلَتْ مَعَ الصَّلاَةِ قُرْبَاناً لِأَهْلِ الْإِسْلاَمِ» خب، اینها مایه تقرب است. بعد [پس از چند جمله] میفرماید: «ثُمَّ أَدَاءَ الْأَمَانَةِ فَقَدْ خَابَ مَنْ لَیْسَ مِنْ أَهْلِهَا إِنَّهَا عُرِضَتْ عَلَی السَّموَاتِ الْمَبْنِیَّةِ وَ الْأَرَضِینَ المَدْحُوَّةِ وَ الْجِبَالِ ذَاتِ الطُّولِ الْمَنْصُوبَةِ فَلاَ أَْطَولَ وَ لاَ أَعْرَضَ وَ لاَ أَعْلَی وَ لاَ أَعْظَمَ مِنْهَا»؛ بر آسمانها و زمین و کوهها و سلسله جبال سرافراشته عرضه شد، اینها نتوانستند تحمل بکنند «وَ لَوِ امْتَنَعَ شَیْءٌ بِطُولٍ أَوْ عَرْضٍ أَوْ قُوَّةٍ أَوْ عِزٍّ لاَمْتَنَعْنَ»؛ اگر با زور و بازو کسی میتوانست از عهده این تکلیف بربیاید خب، کوهها میتوانستند، آسمانها میتوانستند زمین هم میتوانست «وَ لکِنْ أَشْفَقْنَ مِنَ الْعُقُوبَةِ وَ عَقَلْنَ مَا جَهِلَ مَنْ هُوَ أضْعَفُ مِنْهُنَّ»؛ اینها اشفاق کردند. ابای اینها ابای اشفاقی است، نه ابای استکباری. ابای استکباری، مذموم است. مثل کاری که شیطان کرده شیطان، مأمور به سجده شد ﴿أَبی وَ اسْتَکْبَرَ﴾ این ابای او چون ابای استکباری است، مذمت و جهنم دارد. اما ابای سماوات و جبال، ابای اشفاقی است یعنی نمیتوانیم میترسیم ﴿فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها﴾ این ابای اشفاقی مورد رحم خداست، کسی بگوید آقا من نمیتوانم و عاجزم.
در یکی از حوامیم سبعه، آنجا راجع به اراده تکوینی، ذات اقدس الهی سخن گفت؛ فرمود همه آسمانها و زمین تابع هستند ﴿فَقالَ لَها وَ لِْلأَرْضِ ائْتِیا طَوْعًا أَوْ کَرْهًا قالَتا أَتَیْنا طائِعینَ﴾ ما از نظر اراده تکوینی، تابع محضایم؛ اما این کار از ما برنمیآید خب مقدورمان نیست، ذات اقدس الهی هم فرمود بسیار خب. «وَ لکِنْ أَشْفَقْنَ مِنَ الْعُقُوبَةِ وَ عَقَلْنَ مَا جَهِلَ مَنْ هُوَ أضْعَفُ مِنْهُنَّ َ هُوَ الْإِنْسَانُ» ؛ چیزی را فهمیدند که انسان نمیفهمد. انسان دو قسم است: آنکه امین وحی خداست ـ یکی از زیارتهای بسیار پر برکت همان زیارت «امین الله» است دیگر ـ آن که امین وحی خدا است، آن همان است که از آسمانها بالاتر است از زمین بالاتر است از کوهها بالاتر است، زیرا کاری انجام داد و کاری انجام میدهد که آسمانها نمیتوانند. این خلاصه آیهٴ سورهٴ «احزاب» خواهد بود؛ آن انسانی که واقعاً امین الله باشد کاری میکند که از آسمان و زمین ساخته نیست؛ اما دیگران که این معرفت و این امانت را ندارند میشوند آدم عادی، آدم عادی که شدند یک طول و عرض و عمقی دارند، آنگاه ذات اقدس الهی در بخشهای دیگر از قرآن میفرماید: ﴿ءَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقًا أَمِ السَّماءُ بَناها﴾ شما آن معرفت را باید داشته باشید که ندارید، میماند همین هیکل، خب این زمین از شما بالاتر است دیگر، آسمان از شما سنگینتر است دیگر، کوهها هم از شما بالاترند دیگر ﴿اِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ اْلأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولاً﴾ ؛ تو هر چه ستبر باشی بالأخره زمین شکاف که نیستی، از کوهها هم که بالاتر نیستی؛ این کوه از تو بالاتر است این زمین از تو محکمتر است، میماند آن جنبه معنوی؛ آن جنبه معنوی را هم که نداری، لذا قرآن کریم در عین حال که میگوید از انسان کاری ساخته است که از کوه ساخته نیست ﴿لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلی جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ﴾ و همین قرآن را ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ اْلأَمینُ عَلی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرینَ﴾ و وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تحمل کرد، این البته از آسمان و زمین بالاتر است. میماند آدمهای عادی، آدمهای عادی نه درک قرآن دارند نه بر فرض درک داشته باشند به او عمل میکنند. نسبت به اینها فرمود آسمان از شما بالاتر است، زمین از شما محکمتر است، کوه از شما سنگینتر است همه اینها را گفته. مبادا کسی خیال بکند حالا چون حیوان ناطق است از آسمان یا کوهها بالاتر است، این طور نیست. فرمود: ﴿لَخَلْقُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ أَکْبَرُ مِنْ خَلْقِ النّاسِ﴾ ﴿ءَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقًا أَمِ السَّماءُ بَناها﴾.
در ذیل این خطبه 199 فرمود که این کوهها فهمیدند چیزی را که انسان از او جاهل است: «وَ لکِنْ أَشْفَقْنَ مِنَ الْعُقُوبَةِ وَ عَقَلْنَ مَا جَهِلَ مَنْ هُوَ أضْعَفُ مِنْهُنَّ َ هُوَ الْإِنْسَانُ «إِنَّهُ کَانَ ظَلُوماً جَهُولاً». خب این لطیفهای است در معنای آیهٴ سورهٴ «احزاب» که آنچه به عنوان تطبیق یاد شده است، کاری با تفسیر آیه ندارد. تفسیر آیه این است که اصل الامانه، تحملش مشکل است، شما به اکثری انسانها [که] امانت دادید [آنها] پس ندادند. حالا بعد روشن خواهد شد که ما خیال میکنیم امانت فقط این است که کسی کتابش را به ما امانت میدهد، میرود حرم مشرف میشود بعد ما کتاب را به او برمیگردانیم. این میشود ادای امانت. یا همسایه ما وقتی مسافرت میکند میگوید این اجناس در منزل شما امانتاً باشد، تابستان که تمام شد اول پاییز ما به او برمیگردانیم این جارو و فرش او را ما برمیگردانیم، خیال میکنیم این شده امانت. حالا ببینید ادای امانت چیست؟ یک مقداری این جملهها را بخوانیم.
امانت در نامه حضرت امیر به اشعث بن قیس
در نامه پنجم نهجالبلاغه که برای اشعث بن قیس، فرماندار و استاندار و عامل آذربایجان مرقوم فرمود این است که «وَ إِنَّ عَمَلَکَ لَیْسَ لَکَ بِطُعْمَةٍ وَ لکِنَّهُ فِی عُنُقِکَ أَمَانَةٌ وَ أَنْتَ مُسْتَرْعًی لِمَنْ فَوْقَکَ. لَیْسَ لَکَ أَنْ تَفْتَاتَ فِی رَعِیَّةٍ وَ لاَ تُخَاطِرَ إِلاَّ بِوَثِیقَةٍ»؛ فرمود این کار، یک لقمه چربی نیست ـ حالا یک سمتی که گرفتید ـ [بلکه] این یک امانت است حالا شما در نظام اسلامی همه ما مبتلا هستیم دیگر، بودیم و هستیم دیگر. چند نفر را پیدا بکنید که قبل از پست و بعد از پست فرق نکرده باشد. همهمان فرق کردیم، حالا معلوم شد سنگین است یا نه؟ هر کسی از ماها دستمان به یک سمتی رسید، به یک لقمه چربی رسید همه جورمون عوض شد. یک وقت میخواهیم تعارف بکنیم یک وقت هم آیه را معنا کنیم. تعارف نکنیم، برای اینکه این تعارف کردنها کم کم خودمان باورمان میشود، بعد وقتی باورمان شد این نماز و روزهای که انجام میدهیم این دعاها و نالههایی که میکنیم کم میشود، بعد هم خودمان را طلبکار میدانیم بعد هم این نمازهای ما هم بیفروغ میشود، فقط یک نمازی میخوانیم؛ اما وقتی که حساب بکنیم اهل حساب باشیم و بفهمیم واقعاً بد کردیم و واقعاً گنهکاریم و واقعاً بدهکاریم آن وقت دو تا اشک هم میریزیم، لااقل این نماز ما معنا پیدا میکند آن وقت این زیارت ما حرم ما، بالأخره میفهمیم بدهکاریم دیگر «وَ إِنَّ عَمَلَکَ لَیْسَ لَکَ بِطُعْمَةٍ وَ لکِنَّهُ فِی عُنُقِکَ أَمَانَةٌ» خب، این برای این.
بررسی امانت در نامهٴ 26 نهج البلاغه
میرویم به سراغ مطلب دیگری که در نامه بیست و ششم هست. در نامه بیست و ششم که به مسئولین صدقات نامه مرقوم میفرمایند اولش این است که «أَمَرَهُ بِتَقْوَی اللَّهِ فِی سَرَائِرِ أَمْرِهِ وَ خَفِیَّاتِ عَمَلِهِ حَیْثُ لاَ شَهِیدَ غَیْرُهُ وَ لاَ وَکِیلَ دُونَهُ»؛ فرمود یکجا که هیچکس نیست الا خدا بترس! بعد در ذیلش فرمود که «وَ إِنَّ لَکَ فِی هذِهِ الصَّدَقَةِ نَصِیباً مَفْرُوضاً وَ حَقًّا مَعْلُوماً»؛ تو یک حقوقی داری بالأخره از این صدقات بیت المال ولی «وَ إِنَّ لَکَ فِی هذِهِ الصَّدَقَةِ نَصِیباً مَفْرُوضاً وَ حَقًّا مَعْلُوماً وَ شُرَکَاءَ أَهْلَ مَسْکَنَةٍ وَ ضُعَفَاءَ ذَوِی فَاقَةٍ وَ إِنَّا مُوَفُّوکَ حَقَّکَ فَوَفِّهِمْ حُقُوقَهُمْ وَ إِلاَّ تَفْعَلْ فَإِنَّکَ مِنْ أَکْثَرِ النَّاسِ خُصُوماً یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ بُؤْساً لِمَنْ - خَصْمُهُ عِنْدَ اللَّهِ - الْفُقَرَاءُ وَالْمَسَاکِینُ وَالسَّائِلُونَ وَالْمَدْفُوعُونَ وَ الْغَارِمُونَ وَابْنُ السَّبِیلِ» این یک صغری و کبرای شکل اول منطقی درآورده؛ فرمود تو یک حقی داری دیگران هم حقی دارند، این محرومین و پابرهنهها هم که خب حقی دارند. و تو هم موظفی حقوق آنها را بدهی و اگر اینکار را نکردی، این به صورت شکل اول صغری و کبری درست کرد، فرمود اگر حق آنها را ندادی، اینها یعنی این طبقه پابرهنه طلبکار تو هستند و بدا به حال کسی که پابرهنهها در قیامت، طلبکار آنها باشند، این شکل اول منطقی است. پابرهنهها طلبکار تواند و هر کسی پابرهنهها طلبکار او باشد، بدا به حال او در قیامت، پس بدا به حال تو. بعضیها هستند که روی سؤال دارند بعضی روی سؤال ندارند، همه اینها طلبکارند. کدام یک از ماها مثل اینها زندگی کردیم؟ هیچ کدام، آنکه مرد است بگوید من زندگی کردم! حالا معلوم میشود آسمان بار امانت نتوانست کشید، اینها سخت است دیگر. ما خیال کردیم چون اینها کار روزانه ماست اینها را گذاشتیم کنار گفتیم «الامانه هی المعرفة» مسائل فلسفی به او دادیم مسائل عرفانی به او دادیم نه، آنها مصداق است تطبیق است نه تفسیر. تفسیر همین است که در خطبهٴ 199 آمده ادای امانت کار مشکلی است. هر کسی از ما دستش به هر جایی رسید، ملک طلق او بود. آن وقت در همین نهجالبلاغه آمده است که خداوند بر ائمه مسلمین واجب کرده است، مثل ضعفه مسلمین زندگی کند از آن طرف ما قائل به ولایت فقیه هستیم، از این طرف میگوییم ما با فقرا فرق میکنیم این هماهنگ درنمیآید.
حالا زید یک شغل آزادی دارد عمرو یک شغل آزادی دارد؛ کشاورز است پیشهور است کاسب است خب این زندگی مرفهی دارد، زندگی خوبی دارد. حالا بنده که به عنوان یکی از مسئولین دارم زندگی میکنم و در سفره این نظام نشستهام بر من واجب کرده است مثل پابرهنهها زندگی کنم دیگر. بعد در همان نامه 26 فرمود: «وَ مَنِ اسْتَهَانَ بِالْأَمَانَةِ وَ رَتَعَ فِی الْخِیَانَةِ»؛ بچرد در خیانت دیگر؛ خیانت برایش یک مرتعی باشد «وَ رَتَعَ فِی الْخِیَانَةِ وَ لَمْ یُنَزِّهْ نَفْسَهُ وَ دِینَهُ عَنْهَا فَقَدْ أَحَلَّ بِنَفْسِهِ الذُّلَّ وَالْخِزْیَ فِی الدُّنْیَا وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ أَذَلُّ وَ أَخْزَی»؛ در دنیا رسواست در آخرت رسواتر، در دنیا ذلیل در آخرت ذلیلتر «وَ إِنَّ أَعْظَمَ الْخِیَانَةِ خِیَانَةُ الْأُمَّةِ وَأَفْظَعَ الْغِشِّ غِشُّ الْأَئِمَّةِ»، این یک مطلب.
نامه 41 و بررسی امانت در آن
در نامه 41 اینچنین آمده است فرمود: «اما بعد فإنّی کنتُ اشرکْتُکَ فی امانتی و جعلتُک شِعاری و بِطانتی» حالا شما باید انگشت شمار یک شیخ انصاری پیدا کنید، معلوم میشود ادای امانت سخت است یا نه؟ به جِدّ سخت است. این است که نوع این علما نالهها دارند میگویند خدایا! خیلی سخت است. جزع اینها مثل ثکلی است، برای اینکه میفهمند چه خبر است دیگر. بر حسب ظاهر امر آدم میگوید خب اینها شئوناتی دارند و حلال است؛ اما قدری انسان میشکافد میبیند نه، این هماهنگ درنمیآید. یک شریعتی است یک طریقت؛ طریقت که در قبال شریعت نیست، طریقت همین جلو رفته شریعت است، قدری که دقیق بشوید قدری جلوتر بروید میشود طریقت. قدری عمیقتر بشوید میشود حقیقت، و الاّ راه اگر دو تا باشد: یکی شریعت باشد یکی طریقت که آن میشود ضلالت. اینها مثل پلههای نردبان است، حالا اگر نردبانی سه پله داشت کسی روی پله دوم رفت و پله اول را منکر شد همانجا می افتد دیگر، اصلاً پله دوم روی پله اول استوار است. یکی از بارزترین نمونه، خود امام(رضوان الله علیه) بود. امام قبل از انقلاب یک زندگی تقریباً مرفهی داشت، چون یک درآمد شخصی داشت و بعد از انقلاب واقع، زاهدانه زندگی کرد. خب هیچ جا را هم نگذاشت تعمیر بکنند، آن زیلوی حسینیه جماران هم محفوظ ماند، مکرر خصوصی ما با این بزرگوار بودیم دیگر.
خدا رحمت کند شیخنا الاستاد مرحوم علامه شعرانی را ایشان میفرمود که مرحوم پدرم وسواس داشت؛ اما یک وسواس کم نظیر. گفت ما طلبهها یا علما را زیاد دیدیم که اینها در طهارت و در نجاست در شستشو وسوسه دارند؛ اما در مسائل مالی وسوسه داشته باشند، گفت من ندیدم. گفت پدرم این گونه بود؛ مرجع امور مالی بود مالی که مثلاً به عنوان مرافعه یا غیر مرافعه پیش ایشان میآوردند آن وقت که بانک و امثالذلک که نبود، حساب جاری هم که نبود در همین دستگاهش بود. خودش هم تدریس داشت، کتاب مینوشت، مال شخصی هم داشت. در خیلی از موارد که اشتباه میکرد که آیا این مال شخصی خود اوست یا مال دیگران است این همیشه وسوسه داشت و احتیاط میکرد در امور مالی احتیاط داشت. هر وقت امر مشتبه میشد که آیا مال شخصی اوست یا مال مردم است، میگفت مال مردم است. این را میگویند طریقت، نه اینکه ـ معاذ الله ـ شریعت یک سمت باشد طریقت یک سمت باشد، آن بیّن الغی است. طریقت، مرحله ثانیه همین است یعنی با حفظ همه ظواهر شرعی، قدری آدم که با احتیاط باشد میگویند طریقت است.
این در همان بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) است که به کمیل فرمود: «یا کمیل اخوک دینک فَاحْتَط لِدینِک» «حائط» یعنی دیوار یعنی این دینت، مثل یک باغ محصور باشد. آن باغی که محصور نیست خب هر کسی از هر راه میرسد خب میچیند دیگر. حائط ندارد «حائط» یعنی دیوار، دیوار را حائط میگویند چون «یحوط بالبستان». فرمود این دینت یک درخت پرثمری است خب دورش را دیوار بکش؛ هر کسی نیاید هر کسی نیاید از میوه دینت بچیند؛ این یکی خواهش کرد آن یکی تلفن کرد آن یکی توصیه کرد آن یکی سفارش کرد آن یکی درخواست کرد، این یک باغی بیدیواری است. آدمی که باغی بیدیوار دارد، آدم محتاط نیست. حضرت به کمیل فرمود تو یک درخت پرثمری داری، دورش دیوار بکش: «اخوک دینُک فَاحْتَطْ لِدینِک» یعنی دور دینت را یک حائط بکش، دیوار بکش، آن وقت این میشود احتیاط.
در نامه حضرت امیر(سلام الله علیه) به مالک اشتر اینچنین آمده: «فَاِنَّ تَعَاهُدَکَ فِی السِّرِّ لِأُمُورِهِمْ حَدْوَةٌ لَهُمْ عَلَی اسْتِعْمَالِ الْأَمَانَهِ وَ الرِّفْقِ بِالرَّعِیَّةِ» ؛ تو سری به کارگزارانت بزن واقعاً. اگر این کار را زدی کردی آنها شدیداً به ارباب رجوع احترام میکنند، کارهایشان را زود انجام میدهند تشویق میشوند برانگیخته میشوند و اینها. در همان نامه معروف حضرت امیر(سلام الله علیه) به مالک فرمود امانت را که من میگویم رعایت کن تنها امانت بین العبد و المولی یعنی بین عبد و ذات اقدس الهی نیست، امانت بین المسلیمن بعضهم مع بعضٍ نیست [بلکه] بین انسان و انسان دیگر. این ادای امانت، جزء حقوق بین المللی اسلام است، مثل نماز و روزه نیست. نماز و روزه جزء حقوق مخصوص حوزه اسلامی است؛ اگر کسی مسلمان شد باید نماز بخواند، گرچه بر غیر مسلمان هم واجب است؛ اما این حکم در این داخله اجرا میشود. ادای امانت یک حکم بین المللی اسلام است، مثل احترام به پدر و مادر. حالا اگر پدری و مادری مسلمان نبود مگر عقوقش جایز است مگر بیادبیاش جایز است؟ خب، حرام است دیگر. عاق والدین حرام است چه والد مسلمان باشد چه غیر مسلمان، البته مادامی که به اصل دین آسیب نرسد. ادای امانت واجب است، رعایت عهد واجب است چه نسبت به مسلمان چه نسبت به غیر مسلمان. در همان عهدنامه مالک آمده است که فرمود: «وَ إِنْ عَقَدْتَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَ عَدُوِّکَ عُقْدَةً أَوْ أَلْبَسْتَهُ مِنْکَ ذِمَّةً فَحُطْ عَهْدَکَ بِالْوَفَاءِ وَ ارْعَ ذِمَّتَکَ بِالْأَمَانَةِ وَاجْعَلْ نَفْسَکَ جُنَّةً دُونَ مَا أَعْطَیْتَ فَإِنَّهُ لَیْسَ مِنْ فَرَائِضِ اللَّهِ شَیْءٌ النَّاسُ أَشَدُّ عَلَیْهِ اجْتَِماعاً مَعَ تَفَرُّقِ أَهْوَائِهِمْ» ؛ فرمود اگر با کسی تعهد کردی به عهدت عمل بکن و امانت مردم را بده ولو با دشمنانت باشد. خب، حالا رعایت امانت در مسائل مالی که دیدید که محل ابتلا بود چقدر سخت است، در مسائل سیاسی و اجتماعی هم سخت است، در مسائل پیمان مواثیق بین المللی هم سخت است. فرمود با دشمنت عهد بستی این عهد را خیانت نکن، آن وقت اصل امانت میشود مشکل. لذا ذات اقدس الهی هم امر میکند هم میفرماید یک موعظه خوبی است. بسیاری از موارد که کلمه موعظه در قرآن کریم به کار رفت، همان موعظه لزومی و وجوبی است نه موعظه مستحبی باشد و اینها. حالا اگر این بخش اول سخنی در آن نباشد ـ انشاءالله ـ وارد فصل دوم بحث میشویم.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است