- 735
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 42 و 43 سوره نساء
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 42 و 43 سوره نساء"
- علم مطلق الهی به اسرار مکتوم درون انسان؛
- نظر علامه طباطبایی (ره) در ترتیب نزول آیات مربوط به خمر
- لزوم اخذ طهارت ظاهری و معنوی در ورود به مسجد
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَوْمَئِذٍ یَوَدُّ الَّذینَ کَفَرُوا وَ عَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوّی بِهِمُ اْلأَرْضُ وَ لا یَکْتُمُونَ اللّهَ حَدیثًا ﴿42﴾ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُکاری حَتّی تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ وَ لا جُنُبًا إِلاّ عابِری سَبیلٍ حَتَّی تَغْتَسِلُوا وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضی أَوْ عَلی سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعیدًا طَیِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدیکُمْ إِنَّ اللّهَ کانَ عَفُوًّا غَفُورًا ﴿43﴾
علم مطلق الهی به اسرار مکتوم درون انسان
در ذیل آیه قبل اینچنین آمده بود که ﴿وَ لا یَکْتُمُونَ اللّهَ حَدیثًا﴾ گرچه ذات اقدس الهی به همه اعمال قلبی و بدنی انسان عالم است، فرمود: ﴿وَ اللّهُ یَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما تَکْتُمُونَ﴾ اما آنچه را که انسان، در درون خود کتمان میکند، یک وقت خدا او را اظهار میکند. حالا اظهار آن اسرار مکتوم یا در دنیاست ـ به صورت امتحان ـ یا در آخرت است، به عنوان ﴿یَوْمَ تُبْلَی السَّرائِرُ﴾ در بخشی از آیات قرآن کریم، مثل جریان بنیاسرائیل فرمود: ﴿وَ اللّهُ مُخْرِجٌ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ﴾ آنچه را که بنیاسرائیل در جریان آن قتل، کتمان کردهاند، خداوند به وسیله امتحان اظهار کرده است ﴿وَ اللّهُ مُخْرِجٌ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ﴾. چه اینکه در سورهٴ 47 که به نام مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هست، آیهٴ 29 اینچنین است ﴿أَمْ حَسِبَ الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَنْ لَنْ یُخْرِجَ اللّهُ أَضْغانَهُمْ﴾؛ آنها که در قلب یک بیماری دارند، خیال کردند که خداوند، آن ضغن و کینه و آن بیماریشان را بالأخره بیرون نمیآورد. حالا کیفیت بیرون آوردن اسرار دل، گاهی به صورت امتحان است در دنیا، گاهی هم به عنوان ﴿یَوْمَ تُبْلَی السَّرائِرُ﴾ است در آخرت. در حقیقت، هر چه که انسان در درون خود دارد یک وقت بالأخره ظاهر میشود. پس یک مطلب این است که خداوند همه آن اسرار مکتوم را میداند. مطلب دوم آن است که آنچه را که مکتوم است گاهی در دنیا به وسیله امتحان اظهار میکند و مطلب سوم آن است که هر چه که در نهان افراد مکتوم است در قیامت، علنی خواهد شد.
بررسی ارتباط آیه43 با آیات قبل
اما آیهای که بعد از آن قرار دارد این است که فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُکاری﴾. این آیه، ارتباط مستقیمی با بحث قبل ندارد و نمیشود گفت که این آیه، یک جمله معترضه است. چون جمله معترضه این است که انسان یک کلام منظم و متصلی را بیان میکند، در وسط کلام، به مناسبتی مطلبی را بازگو میکند این را میگویند جمله معترضه. ولی اگر این کلام تدریجاً شروع بشود، به مناسبتهایی چند آیه نازل بشود، بعد از مدتی یک آیات دیگر نازل میشود، بعد از مدتی آیات دیگر نازل میشود، این را نمیگویند جمله معترضه. آیهٴ محلّ بحث گرچه خیلی ارتباط مستقیمی با گذشته و آینده ندارد و انسان به حسب ظاهر خیال میکند این یک جمله معترضه است ولی این طور نیست. اگر سورهٴ مبارکهٴ «نساء»، نظیر سورهٴ «انعام» یا بعضی از سور دیگر، دفعتاً نازل میشد و در خلال این سورهای که دفعتاً نازل شد بعضی از آیاتش با گذشته و آینده ارتباط زیادی نداشته باشد، میگویند این جمله معترضه است لنکتةٍ. ولی اگر سورهای در طی چند سال یا چند ماه به تدریج نازل میشود، در هر فرصتی هم به مناسبتی آیات مربوط به آن مناسبت نازل میشود، این را نمیگویند جمله معترضه، سورهٴ مبارکهٴ «نساء» از این قبیل است.
دیدگاه مرحوم بلاغی (ره) و نقد روایات عامه در ذیل آیه43
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ﴾ این تفسیر شریف آلاء الرحمان را ملاحظه بفرمایید. مرحوم آقای بلاغی(رضوان الله علیه) یک سعی بلیغی تحمل کردند که روایاتی را بیگانهها در ذیل این آیه نقل کردند، اینها را جمع کردند و تحلیل کردند و بطلان اینها را مشخص کردند. چون عصاره بعضی از آن روایات این است که شما مستانه نماز نخوانید، در حالی که مستید به نماز نزدیک نشوید. بعد روایات فراوانی را از دیگران نقل میکند که ـ معاذ الله ـ عدهای از اصحاب؛ عبد الرحمان عوف بود و گروه دیگر و وجود مبارک حضرت امیر ـ معاذ الله ـ هم بودند، آنجا مهمانی بود و بعد مثلاً شرابی خورده شد و بعد حضرت را به عنوان امام جماعت انتخاب کردند و او هم امام این گروه شد و بعد هم در هنگام قرائت، خلافی قرائت کرده ـ معاذ الله ـ گفت «نعبد ما تعبدون» و کلماتی از این قبیل یا به جای ﴿لَکُمْ دینُکُمْ وَ لِیَ دینِ﴾ لیس آورده« لیس لی دین و لیس لکم دین» از این حرفها و اباطیل. حالا وقتی این روایات را شما بررسی میکنید، صدر و ساقهاش نشانه افترا هست، هم از این جهت که مهماندار چه کسی بود، هم از آن جهت که امام جماعت چه کسی بود و هم از آن جهت که جملههایی که به بطلان گفته شد چه چیزی بود. از هر سویی این روایات مختلق است و مفتری و گفتند ناظر به آن است بعد هم گفتند که این چون قبل از تحریم خمر نازل شده است، لذا اصحاب که مثلاً مِی خوردند، آن وقتی بود که حلال بوده است مثلاً. در حالی که اهلبیت عصمت و طهارت، از همان اول مطهر از این آلودگیها بودند.
نظر علامه طباطبائی (ره) در ترتیب نزول آیات مربوط به خمر
گذشته از این سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) در کتاب شریف المیزان نظرشان این است که آیاتی که مربوط به خمر است، در پنج بخش به ترتیب نازل شده است. اول، فواید انگور بیان شده که شما میتوانید از آن رزق حلال بگیرید ولی زمینه برای سوء استفاده هم هست. بعد کم کم به عنوان یک اصل کلی بیان شده است که خداوند هر چه اثم است و گناه است ـ چه اثم و گناه ظاهری چه اثم و گناه باطنی ـ را حرام کرده است. بعد هم فرمود که خمر، اثم کبیر دارد ﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ قُلْ فیهِما إِثْمٌ کَبیرٌ وَ مَنافِعُ لِلنّاسِ﴾ چون اثم است و هر اثمی هم که محرّم است، پس این محرم است. اما یک تحریم حاد و تندی در اینجا محسوس نیست، زیرا در عین حال که فرمود: ﴿إِثْمٌ کَبیرٌ﴾ ضمناً، فرمود: ﴿وَ مَنافِعُ لِلنّاسِ﴾. آن بخش پایانیاش همان سورهٴ مبارکهٴ «مائده» است که به صورت صریح فرمود: ﴿إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ اْلأَنْصابُ وَ اْلأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ﴾ و این آیهٴ سورهٴ «نساء» بعد از آیهٴ «نحل» و آیهٴ سورهٴ «اعراف» نازل شد و قبل از آیهٴ سورهٴ «بقره» و سورهٴ «مائده» نازل شد. در سورهٴ «نحل» آیهاش این است که فرمود؛ آیهٴ 67 سورهٴ «نحل»: ﴿وَ مِنْ ثَمَراتِ النَّخیلِ وَ اْلأَعْنابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَکَرًا وَ رِزْقًا حَسَنًا﴾؛ هم میتوانید از او مسکر بگیرید، هم از او میتوانید انواع و اقسام شربتها و شیرینیها بگیرید، این یک لحن نیمه نرم و زمینه تحریم است. در سورهٴ «اعراف» به عنوان اینکه هر گناهی، هر اثمی را خدا منع کرده است یاد کرد. آیهٴ 33 سورهٴ «اعراف» این است ﴿قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ اْلإِثْمَ وَ الْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ﴾؛ هر اثمی را خدا تحریم کرده است، این کبرای قیاس. صغرای قیاس هم در سورهٴ «بقره» آمده است که ﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ قُلْ فیهِما إِثْمٌ کَبیرٌ وَ مَنافِعُ لِلنّاسِ﴾ . پس آنچه در سورهٴ «اعراف» آمده است که خدا هر اثمی را تحریم کرده است ، وقتی آیهٴ سورهٴ «بقره» صغرای این قیاس بشود که خمر، اثم است پس معلوم میشود که در سورهٴ «اعراف» خمر، تحریم شده است. گرچه به صورت صریح، نامی از خمر در این آیهٴ سورهٴ «اعراف» نیامده ولی فرمود هر چه اثم است حرام است و «اعراف» هم در مکه نازل شد، نه در مدینه این سورهٴ «بقره» و سورهٴ «نساء» است که در مدینه نازل شد. پس در سورهٴ «نحل»، زمینه تحریم را فراهم کرد . در سورهٴ «اعراف» فرمود هر اثمی حرام است. در سورهٴ «بقره» فرمود خمر، اثم است. در سورهٴ «مائده» به صورت صریح فرمود: ﴿مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ﴾ است ﴿فَاجْتَنِبُوهُ﴾ این چهار بخش. آیهٴ محل بحث یعنی همین آیهٴ سورهٴ «نساء» بین آیهٴ سورهٴ «نحل» و «اعراف» از یک سو و بین آیهٴ سورهٴ «بقره» و سورهٴ «مائده» از سوی دیگر قرار گرفت یعنی اول، آیهٴ سورهٴ «نحل» است، بعد آیهٴ سورهٴ «اعراف» هست، بعد آیهٴ سورهٴ «نساء» است، بعد آیهٴ سورهٴ «بقره» است، بعد آن لحن نهاییاش سورهٴ مبارکهٴ «مائده» است. در سورهٴ «بقره» همان آیهای که قبلاً بحث شد که ﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ قُلْ فیهِما إِثْمٌ کَبیرٌ وَ مَنافِعُ لِلنّاسِ﴾ آیهٴ 219 سورهٴ «بقره» است خب، در عین حال که فرمود اثم است، سخن از منفعت خمر و میسر هم را ذکر کرد؛ لکن در سورهٴ «مائده» به صورت روشن و جزمی، حرمت او و اینکه عمل شیطان است بازگو فرمود. آیهٴ 90 سورهٴ «مائده» است ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ اْلأَنْصابُ وَ اْلأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ﴾ و چون در سورهٴ «اعراف»، مسئله حرمت اثم مطرح شد و به ضمیمه سورهٴ «بقره» خمر، اثم است پس حرمت خمر در مکه بیان شده است، نمیشود گفت که خمر قبلاً حلال بود و در مدینه تحریم شد. اما این آیه که دارد ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُکاری﴾ این استعمال خمر در حال صلات را شامل میشود، نهی میکند. اگر منظور از این سکاری یعنی مست باشد و اما اگر منظور این است که شما سکر نوم داشته باشید، آن دیگر خارج از بحث است یعنی شما که از خواب برخواستید، وقتی خواب آلود هستید و نمیدانید چه میگویید، وارد نماز نشوید: ﴿لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُکاری﴾. نظیر آنچه در همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آمده است که منافقین، اینها در حال کسالت وارد نماز میشوند.
آیهٴ 142 سورهٴ «نساء» این است که ﴿إِنَّ الْمُنافِقینَ یُخادِعُونَ اللّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ وَ إِذا قامُوا إِلَی الصَّلاةِ قامُوا کُسالی یُراؤُنَ النّاسَ وَ لا یَذْکُرُونَ اللّهَ إِلاّ قَلیلاً﴾ بالأخره کسی که خواب آلود است، نباید وارد نماز بشود، برای اینکه باید بفهمد دارد چه میگوید: ﴿لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُکاری حَتّی تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ﴾؛ اما نوعاً این را به همان حالت سکر از شراب تفسیر کردهاند و اگر روایتی هم در این ذیل هست ، آنهم به عنوان یک مصداق برای سکر یاد شده است. پس مستانه وارد نماز نشوید، این ممنوع است.
بیان تعلیل بودن ﴿حتی تعلموا ما تقولون﴾ در آیه
اینکه فرمود مستانه وارد نماز نشوید: ﴿حَتّی تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ﴾ این غایت نیست، این تعلیل است. یعنی معنایش این نیست که شما وقتی مستید، صبر کنید به حالت عادی برگردید و وارد نماز بشوید و اگر آن حالتتان عادی شد، وارد نماز شدید، عیب ندارد که این غایت باشد برای او. اگر غایت باشد، معنایش این است که اصل میگساری جایز است، وقتی آن حالت مستی برطرف شد، آنگاه ورود در نماز عیب ندارد، اگر غایت باشد؛ اما اگر تعلیل باشد، معنایش این است که شما مبادا مست بشوید، برای اینکه باید بفهمید چه دارید میگویید با خدایتان، این تعلیل است نه غایت.
شمول عموم تعلیل﴿حتی تعلموا ما تقولون﴾ به سایر سُکرها
خب پس ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُکاری حَتّی تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ﴾، این ﴿حَتّی تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ﴾ شامل سکر خواب هم میشود؛ اگر کسی نمیفهمد در اثر خواب آلود بودن چه میگوید، این دلیل او را میگیرد. یا در اثر اضطراب نمیفهمد دارد در نماز چه میگوید دلیل، او را میگیرد، چون عموم تعلیل از خصوصیت معلل میگذرد. فرمود: ﴿حَتّی تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ﴾ یعنی بفهمید دارید چه میگویید و اگر در بعضی از روایات، سخن از سکر خواب آمده است نه برای آن است که از کلمه سکاری گرفتهاند، بلکه از تعلیل ﴿حَتّی تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ﴾ شاید استفاده کردهاند. این در صورتی است که منظور از صلات، همان نماز باشد و اما اگر منظور از صلات مصلیٰ باشد؛ جای نماز باشد یعنی مسجد مثلاً، آنگاه حکم دیگر دارد یعنی شما مستانه وارد مسجد نشوید؛ ورود مست در مسجد ممنوع است؛ منتها نکته این منع، همان چیزی است که فرمود: ﴿حَتّی تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ﴾ چون مسجد، جای نماز است و بنده با مولای خود در مسجد سخن میگوید، راز و نیاز دارد و عبادت میکند باید بفهمد دارد چه میگوید. احتمال اینکه منظور از صلات، مصلیٰ یعنی مسجد باشد به قرینه بعد تأیید میشود و آن این است که فرمود: ﴿لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُکاری حَتّی تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ وَ لا جُنُبًا إِلاّ عابِری سَبیلٍ﴾ یعنی «لا تقترب» صلات را در حال جنب، مگر به عنوان رهگذر. این مگر به عنوان رهگذر، این استثنا نشان میدهد که منظور، مسجد است نه نماز، چون در مسجد است که جنب به طور رهگذر میتواند بگذرد وگرنه در نماز که جنب به عنوان رهگذر نمیگذرد، استثناپذیر نیست. البته مسجدین یعنی مسجد الحرام و مسجد النبی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مستثناست که آنجا، عبورش هم جایز نیست
معنی مصلی داشتن «صلوت» در آیه به قرینه سایر آیات
پس اینکه فرمود: ﴿ولا جنباً﴾ یعنی همان طوری که در حال مستی شما نمیتوانید نزدیک بشوید، در حال جنابت هم نمیتوانید نزدیک بشوید، مگر در حال عبور. معلوم میشود که منظور، قرب به مسجد است نه قرب به نماز و چون در مسجد، نماز خوانده میشود و انسان باید بفهمد که با خدا چه میگوید، از این جهت از مسجد به صلات تعبیر شده است. گاهی از مکان نماز به نماز یاد میشود، نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «حج» آمده است که فرمود اگر عدهای به دستور الهی قیام نکنند و جلوی ظلم ظالمان را نگیرند، مراکز دینی ویران میشود. آیهٴ 40 سورهٴ «حج» این است: ﴿وَ لَوْ لا دَفْعُ اللّهِ النّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ یُذْکَرُ فیهَا اسْمُ اللّهِ﴾؛ اگر قیام مدافعان الهی نباشد، ملحدان همه اماکن مذهبی را از بین میبرند؛ هم اماکن مذهبی یهودیها، هم اماکن مذهبی مسیحیها و هم مصلّاها و مسجدها ﴿وَ لَوْ لا دَفْعُ اللّهِ النّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ﴾؛ صومعهای که یک راهب در او عبادت میکند. بِیَع و کنیسهای که اهل کتاب در او عبادت میکند، مصلایی که مسلم در او نماز میگذارد یا مسجدی که مسلمین در او نماز میگذارند، همه این اماکن ویران میشود. خب، شما در این الحادهای کمونیستی دیدید که نه تنها مسجدها را ویران کردند، کلیساها را هم ویران کردند، مراکز مذهبی را هم ویران کردند. از محل نماز، از مصلیٰ به صلات یاد شده است، فرمود: ﴿وَ لَوْ لا دَفْعُ اللّهِ النّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ﴾ که منظور از صلوات یعنی مصلاها. بنابراین احتمال اینکه منظور از این صلات در آیهٴ ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُکاری﴾ مصلیٰ باشد بعید نیست، به قرینه جمله بعد که فرمود: ﴿وَ لا جُنُبًا إِلاّ عابِری سَبیلٍ﴾ چون عبور راه، مخصوص به مسجد است که در مسجد، این حالات استثنا شده است. خب، البته نظر نهایی هنوز اعلام نشده است تا به آن جمع بندی برسیم.
هماهنگ بودن صدر و ذیل آیه با دلالت صلات بر مصلی
لزوم اخذ طهارت ظاهری و معنوی در ورود به مسجد
خب ﴿لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُکاری حَتّی تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ وَ لا جُنُبًا إِلاّ عابِری سَبیلٍ حَتَّی تَغْتَسِلُوا وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضی أَوْ عَلی سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعیدًا طَیِّبًا﴾ پس حکم اولی آن است که اگر کسی جنب بود باید تطهیر کند. مسئله سکر، یک جنابت معنوی است، مسئله معرفت یک طهارت معنوی. انسان مست، روح او جنب است، وقتی عاقل شد مثل اینکه غسل کرده است. جمله بعد مربوط به جنابت ظاهری است که بدن آلوده میشود. این جنابت، آلودگی تن است که با غسل ظاهر، تطهیر میشود. آن سکر، جنابت روح است که با معرفت، تطهیر میشود. به هر تقدیر کسی که بخواهد نماز بخواند یا به مسجد برود هم باید دارای روح پاک باشد هم دارای بدن پاک. حالا اگر بدن او پاک نبود، نیازی به آب داشت ولی یا آب برای او ضرر داشت یا به آب دسترسی نداشت حالا یا چون جنب شد احتیاج به آب دارد یا نه، چون محصور بود و قضای حاجت کرده است، احتیاج به آب دارد، در همه این صور میفرمایند اگر شما در حدث اکبر یا در حدث اصغر، محتاج به آب بودید ولی آب نداشتید یا آب برایتان ضرر داشت، به جای غسل، تیمم بدل از غسل کنید و به جای وضو، تیمم بدل از وضو. فرمود: ﴿وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضی﴾ که در حال مرض، آب برایتان ضرر دارد ﴿أَوْ عَلی سَفَرٍ﴾ که آب نداشتید، حالا این خواه در اثر حدث اکبر باشد که قبلاً یاد کرده است یا مربوط به حدث اصغر و اکبر باشد که هردو را در کنار هم در جمله بعد ذکر میکند، میفرماید: ﴿أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ﴾
ادب قرآن در تعبیر از موارد قبیح الذکر
این ﴿أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ﴾، در بحثهای قبل هم مشابه این گذشت که این از ادبیترین تعبیرات و از مؤدبترین تعبیرات آن روز بود. غائط یعنی یک جای مخفی و منخفض که اعراب، برای قضای حاجت آنجا میرفتند. آن محل مخفی و مستور و منخفض را میگفتند غائط. اگر کسی از آن محل آمد یعنی قضای حاجت کرد و آمد، بعد کم کم این غائط که اسم مکان بود، بر آن مدفوع اطلاق شد و غائط که میگویند یعنی مدفوع. این معانی قبیحه، الفاظ فراوان دارد. سرّش این است که چیزی که مستقبح الذکر است از او به کنایه یاد میکنند، بعد از مدتی این معنای کنایی، معنای صریح میشود؛ یک لفظ دیگری برای او انتخاب میکنند. بعد از مدتی آن لفظ هم معنای صریح میشود، آن وقت یک لفظ سومی برای او انتخاب میکنند. اینکه این معانی قبیحه، الفاظ فراوانی دارد برای همین جهت است. الآن تقریباً مؤدبترین تعبیر این است که بگوییم رفته به تجدید وضو یا دستشویی. خب، این دستشویی کنایه از جای قضای حاجت است. بعد از چند سال این کلمه دستشویی هم صریح میشود در قضای حاجت، دیگر لفظ دیگری برای این انتخاب میکنند وگرنه دستشویی که به معنای قضای حاجت نیست یا تجدید وضو که به معنای قضای حاجت نیست. الآن تعبیر تجدید وضو یک تعبیر مؤدبی است، بعد از مدتی میبینیم این هم آن ادبی بودنش را از دست میدهد، آن تأدب را دیگر به همراه ندارد. در 1400 سال قبل، مؤدبترین تعبیر همین بود که فرمود: ﴿ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ﴾ نفرمود شما قضای حاجت کردید، فرمود شما اگر از آنجا آمدید، این به آن مناسبت است ﴿أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ﴾ چه اینکه از این برخورد غریزهای، تعبیر به ملامسه کرده است، گاهی تعبیر به مس، گاهی تعبیر به لمس که مؤدبترین تعبیر است. این ﴿ لامَسْتُمُ النِّساءَ﴾ کنایه از آن اعمال غریزه است، آن ﴿أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ﴾ کنایه از قضای حاجت است .
دستور به تیمم در صورت معذور بودن از وضو
خب، یکی حدث اکبر، یکی حدث اصغر. از مجموع این چهار تعبیر برمیآید که اگر کسی محدث بود به حدث اکبر یا به حدث اصغر و در اثر مرض، آب برای او ضرر داشت یا در اثر سفر، آب نداشت ﴿فَلَمْ تَجِدُوا ماءً﴾ آنگاه ﴿فَتَیَمَّمُوا صَعیدًا طَیِّبًا﴾. بعضیها بر ایناند که سرّ اختلاف فقها در کیفیت وضو که آیا از سر انگشت تا به آرنج است یا از آرنج به طرف سر انگشت است، از بالا به پایین باید دست را شست یا از پایین به بالا، سرّش این است که دستور وضو گرفتن در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» آمده است، این یک مقدمه. چون اوایل سورهٴ «مائده» جریان وضو را ذکر فرمود؛ آیهٴ 6 سورهٴ «مائده» این است که ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرافِقِ﴾ وضو در سورهٴ «مائده» آمده است، این یک مقدمه و سورهٴ «مائده» تقریباً در اواخر عمر شریف حضرت نازل شده است، چون جریان ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ﴾ مربوط به حجة الوداع است و در این سوره است و این سوره، در اواخر عمر حضرت نازل شده است، این دو مقدمه. بین نزول سورهٴ «مائده» و رحلت رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خیلی طول نکشید، دستور وضو گرفتن در سورهٴ «مائده» آمده و چون خیلی طول نکشید تا زمان حضرت، از این جهت به همه مردم نرسیده است که آیا در هنگام شستن دست، باید از بالا به پایین شست یا از پایین به بالا. بعضیها فعل حضرت را دیدند که از بالا به پایین است، بعضی ظاهر قول را میبینند که از پایین به بالاست این اختلاف پیدا شد، این توجیهی است که بعضیها دارند. اما ظاهراً اینچنین نیست، برای اینکه سورهٴ مبارکهٴ «نساء» خب، خیلی قبل از سورهٴ «مائده» نازل شد و چند سال قبل از او نازل شد و در سورهٴ «نساء» آمده است که اگر محدث به حدث اکبر یا محدث به حدث اصغر شدید و آب نداشتید، تیمم بکنید، معلوم میشود که اگر آب داشته باشند باید وضو بگیرند و وضو یا غسل هم معلوم بود. این آیه دارد تیمم بدل از وضو یا بدل از غسل را ذکر میکند، معلوم میشود اصل مبدل منه معلوم بود. فرمود اگر مُحدث شدید به حدث اکبر یا حدث اصغر و آب نداشتید، تیمم بکنید یعنی تیمم بدل از حدث اکبر یا حدث اصغر. خب، حالا اگر آب داشتید چه؟ معلوم میشود حکمش روشن بود دیگر، حالا چه وقت روشن بود آن را باید با شواهد روایی یا قرآنی تثبیت کرد ولی چند سال قبل از مائده، این حکم آمده، چند سال! چون سورهٴ «نساء» چند سال قبل از مائده است، پس معلوم میشود در همان سالهای اولیه هجرت بالأخره مشخص بود که وضویی داریم و غسلی و اگر کسی وضو و غسل مقدورش نبود، تیمم بدل از وضو و تیمم بدل از غسل بکند. اما چطور شد کاری که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مرتب میکرد به مردم گفت دفعتاً برگرداندند، این کارها را شما الآن هم میبینید هست. یعنی یک امر بین الرشدی را بیگانه بین الغی میکند، یک بین الغیای را بیگانه، بین الرشد میکند. آن روز هم که کار به دست دیگران افتاده است باکشان نبود و هر چه را باید بکنند کردند. بنابراین نمیتوان گفت که چون مسئله وضو در سورهٴ «مائده» آمد و بین آیات وضو و رحلت حضرت هم خیلی طول نکشید، به مردم نرسید نه، به مردم رسیدهها را برگرداندند.
خلاصه مباحث مطرح شده در خصوص آیه43
خب ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُکاری﴾ این دو تا احتمال درباره سکاری و دو تا احتمال درباره صلات، این چهار مطلب بود در جمله اولیٰ و یک نکته هم مربوط به ﴿حَتّی تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ﴾ بود که این تعلیل است نه غایت و تحدید. نظیر آن مطلبی که در آیه ﴿وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتّی یَأْتِیَکَ الْیَقینُ﴾ است، این ﴿وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتّی یَأْتِیَکَ الْیَقینُ﴾ آن «حتی» برای تعلیل است، نه برای غایت. میفرمایند مگر شما نمیخواهید به مقام یقین برسید؟ خب، نماز بخوانید، عبادت کنید. عبادت، انسان را به مرحله یقین میرساند ﴿حَتّی یَأْتِیَکَ الْیَقینُ﴾ غایت نیست که حالا که به مقام یقین رسیدید دیگر عبادت نکنید ـ که عدهای پنداشتند ـ بلکه تعلیل است. مثل اینکه گفتند «صُوُموا تَصِحّوا» ؛ گفتند امساک کنید تا سالم بشوید، پرخوری نکنید تا سالم بشوید، این معنایش این نیست که حالا که سالم شدید دیگر پرخوری کنید. این تعلیل است نه تحدید، این علت و بیان فایده است نه بیان حد. اگر کسی یک بیماری داشت به پزشک معالج گفت فلان کار را نکن تا خوب بشوی، معنایش این نیست که حالا که خوب شدی دوباره بکن، معنایش این است که اگر خواستی خوب بشوی باید این کار را بکنی، این جمله که فرمود: ﴿وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتّی یَأْتِیَکَ الْیَقینُ﴾ این برای تحدید و برای غایت نیست یعنی عبادت بکن تا به مرحله یقین برسی، حالا که به مرحله یقین رسیدی دیگر عبادت نمیخواهد، این «حتی» لتعلیل است، نه لتحدید. یعنی اگر بخواهی به مقام یقین برسی، اگر بخواهی این علمهای حصولی بشود حضوری، اگر بخواهی از هر شکی برهی عبادت کن. ﴿وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتّی یَأْتِیَکَ الْیَقینُ﴾ اینجا هم فرمود: ﴿حَتّی تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ﴾ به این دلیل، نه اینکه برای تحدید و غایت باشد که حالا که به آن حد رسید، پس معلوم میشود که قبلش عیب نداشت یا کار بدی نبود، این طور نیست.
از این ﴿حَتّی تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ﴾ میشود استفاده کرد که همان طوری که مستانه نمیشود وارد نماز شد، نائمانه هم نمیشود وارد نماز شد و اما جمله دوم که فرمود: ﴿وَ لا جُنُبًا إِلاّ عابِری سَبیلٍ﴾ این نشانه آن است که مربوط به مصلّاست یعنی مسجد است البته، نه مصلای فقهی. منظور از این مصلّا همان مسجد است که حکم مسجد را دارد ﴿حَتَّی تَغْتَسِلُوا﴾ وقتی اغتسال کردید، دیگر وضو لازم نیست. از اینجا هم معلوم میشود که غسل جنابت، مکفی از وضوست. در سایر اغسال، یک چنین دلیلی نداریم که مثلاً حالا غسل حیض کافی باشد، مکفی باشد؛ اما اینجا معلوم میشود که مکفی است، چون فرمود همین که غسل کردید کافی است. بعد هم درباره حدث اکبر و اصغر ذکر فرمود، از اینجا معلوم میشود که هم غسل حکمش مشخص بود هم وضو حکمش مشخص بود؛ منتها تیمم بدل از غسل و تیمم بدل از وضو، حکمش مشخص نبود که اینجا بیان شده است و اما در ذیل که فرمود: ﴿فَتَیَمَّمُوا صَعیدًا طَیِّبًا﴾ کیفیتش را هم ذکر فرمود: ﴿فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدیکُمْ﴾ حالا یک اختلاف نظری هست بین فقهای خودمان که آیا آنچه را که انسان، روی او تیمم میکند باید مقداری از او به دست انسان بچسبد یعنی انسان، روی خاک تیمم بکند یا روی سنگی تیمم بکند که مقداری خاک دارد و روی سنگ املس و هموار، نظیر این مرمرها نمیشود تیمم کرد یا نه، روی همین سنگهای صاف هم میشود تیمم کرد. برابر آنچه در سورهٴ «نساء» است یعنی همین آیه، میشود روی سنگ صاف هم تیمم کرد، برابر آنچه در سورهٴ «مائده» هست دارد که ﴿فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدیکُمْ مِنْهُ﴾ از این ﴿منه﴾ مرحوم فیض و امثال فیض خواستند استفاده کنند که چیزی باید به دست انسان بچسبد که با آن انسان مسح بکند وگرنه صرف وضع الید علی الحجر علی الارض است؛ چیزی از او در دست نیست که انسان مسح بکند. آیا این کلمه ﴿منه﴾ که در سورهٴ «مائده» است، تقیید میکند اطلاقی که در آیهٴ سورهٴ «نساء» است یا نه؟
«و الحمد لله رب العالمین»
- علم مطلق الهی به اسرار مکتوم درون انسان؛
- نظر علامه طباطبایی (ره) در ترتیب نزول آیات مربوط به خمر
- لزوم اخذ طهارت ظاهری و معنوی در ورود به مسجد
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَوْمَئِذٍ یَوَدُّ الَّذینَ کَفَرُوا وَ عَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوّی بِهِمُ اْلأَرْضُ وَ لا یَکْتُمُونَ اللّهَ حَدیثًا ﴿42﴾ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُکاری حَتّی تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ وَ لا جُنُبًا إِلاّ عابِری سَبیلٍ حَتَّی تَغْتَسِلُوا وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضی أَوْ عَلی سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعیدًا طَیِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدیکُمْ إِنَّ اللّهَ کانَ عَفُوًّا غَفُورًا ﴿43﴾
علم مطلق الهی به اسرار مکتوم درون انسان
در ذیل آیه قبل اینچنین آمده بود که ﴿وَ لا یَکْتُمُونَ اللّهَ حَدیثًا﴾ گرچه ذات اقدس الهی به همه اعمال قلبی و بدنی انسان عالم است، فرمود: ﴿وَ اللّهُ یَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما تَکْتُمُونَ﴾ اما آنچه را که انسان، در درون خود کتمان میکند، یک وقت خدا او را اظهار میکند. حالا اظهار آن اسرار مکتوم یا در دنیاست ـ به صورت امتحان ـ یا در آخرت است، به عنوان ﴿یَوْمَ تُبْلَی السَّرائِرُ﴾ در بخشی از آیات قرآن کریم، مثل جریان بنیاسرائیل فرمود: ﴿وَ اللّهُ مُخْرِجٌ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ﴾ آنچه را که بنیاسرائیل در جریان آن قتل، کتمان کردهاند، خداوند به وسیله امتحان اظهار کرده است ﴿وَ اللّهُ مُخْرِجٌ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ﴾. چه اینکه در سورهٴ 47 که به نام مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هست، آیهٴ 29 اینچنین است ﴿أَمْ حَسِبَ الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَنْ لَنْ یُخْرِجَ اللّهُ أَضْغانَهُمْ﴾؛ آنها که در قلب یک بیماری دارند، خیال کردند که خداوند، آن ضغن و کینه و آن بیماریشان را بالأخره بیرون نمیآورد. حالا کیفیت بیرون آوردن اسرار دل، گاهی به صورت امتحان است در دنیا، گاهی هم به عنوان ﴿یَوْمَ تُبْلَی السَّرائِرُ﴾ است در آخرت. در حقیقت، هر چه که انسان در درون خود دارد یک وقت بالأخره ظاهر میشود. پس یک مطلب این است که خداوند همه آن اسرار مکتوم را میداند. مطلب دوم آن است که آنچه را که مکتوم است گاهی در دنیا به وسیله امتحان اظهار میکند و مطلب سوم آن است که هر چه که در نهان افراد مکتوم است در قیامت، علنی خواهد شد.
بررسی ارتباط آیه43 با آیات قبل
اما آیهای که بعد از آن قرار دارد این است که فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُکاری﴾. این آیه، ارتباط مستقیمی با بحث قبل ندارد و نمیشود گفت که این آیه، یک جمله معترضه است. چون جمله معترضه این است که انسان یک کلام منظم و متصلی را بیان میکند، در وسط کلام، به مناسبتی مطلبی را بازگو میکند این را میگویند جمله معترضه. ولی اگر این کلام تدریجاً شروع بشود، به مناسبتهایی چند آیه نازل بشود، بعد از مدتی یک آیات دیگر نازل میشود، بعد از مدتی آیات دیگر نازل میشود، این را نمیگویند جمله معترضه. آیهٴ محلّ بحث گرچه خیلی ارتباط مستقیمی با گذشته و آینده ندارد و انسان به حسب ظاهر خیال میکند این یک جمله معترضه است ولی این طور نیست. اگر سورهٴ مبارکهٴ «نساء»، نظیر سورهٴ «انعام» یا بعضی از سور دیگر، دفعتاً نازل میشد و در خلال این سورهای که دفعتاً نازل شد بعضی از آیاتش با گذشته و آینده ارتباط زیادی نداشته باشد، میگویند این جمله معترضه است لنکتةٍ. ولی اگر سورهای در طی چند سال یا چند ماه به تدریج نازل میشود، در هر فرصتی هم به مناسبتی آیات مربوط به آن مناسبت نازل میشود، این را نمیگویند جمله معترضه، سورهٴ مبارکهٴ «نساء» از این قبیل است.
دیدگاه مرحوم بلاغی (ره) و نقد روایات عامه در ذیل آیه43
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ﴾ این تفسیر شریف آلاء الرحمان را ملاحظه بفرمایید. مرحوم آقای بلاغی(رضوان الله علیه) یک سعی بلیغی تحمل کردند که روایاتی را بیگانهها در ذیل این آیه نقل کردند، اینها را جمع کردند و تحلیل کردند و بطلان اینها را مشخص کردند. چون عصاره بعضی از آن روایات این است که شما مستانه نماز نخوانید، در حالی که مستید به نماز نزدیک نشوید. بعد روایات فراوانی را از دیگران نقل میکند که ـ معاذ الله ـ عدهای از اصحاب؛ عبد الرحمان عوف بود و گروه دیگر و وجود مبارک حضرت امیر ـ معاذ الله ـ هم بودند، آنجا مهمانی بود و بعد مثلاً شرابی خورده شد و بعد حضرت را به عنوان امام جماعت انتخاب کردند و او هم امام این گروه شد و بعد هم در هنگام قرائت، خلافی قرائت کرده ـ معاذ الله ـ گفت «نعبد ما تعبدون» و کلماتی از این قبیل یا به جای ﴿لَکُمْ دینُکُمْ وَ لِیَ دینِ﴾ لیس آورده« لیس لی دین و لیس لکم دین» از این حرفها و اباطیل. حالا وقتی این روایات را شما بررسی میکنید، صدر و ساقهاش نشانه افترا هست، هم از این جهت که مهماندار چه کسی بود، هم از آن جهت که امام جماعت چه کسی بود و هم از آن جهت که جملههایی که به بطلان گفته شد چه چیزی بود. از هر سویی این روایات مختلق است و مفتری و گفتند ناظر به آن است بعد هم گفتند که این چون قبل از تحریم خمر نازل شده است، لذا اصحاب که مثلاً مِی خوردند، آن وقتی بود که حلال بوده است مثلاً. در حالی که اهلبیت عصمت و طهارت، از همان اول مطهر از این آلودگیها بودند.
نظر علامه طباطبائی (ره) در ترتیب نزول آیات مربوط به خمر
گذشته از این سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) در کتاب شریف المیزان نظرشان این است که آیاتی که مربوط به خمر است، در پنج بخش به ترتیب نازل شده است. اول، فواید انگور بیان شده که شما میتوانید از آن رزق حلال بگیرید ولی زمینه برای سوء استفاده هم هست. بعد کم کم به عنوان یک اصل کلی بیان شده است که خداوند هر چه اثم است و گناه است ـ چه اثم و گناه ظاهری چه اثم و گناه باطنی ـ را حرام کرده است. بعد هم فرمود که خمر، اثم کبیر دارد ﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ قُلْ فیهِما إِثْمٌ کَبیرٌ وَ مَنافِعُ لِلنّاسِ﴾ چون اثم است و هر اثمی هم که محرّم است، پس این محرم است. اما یک تحریم حاد و تندی در اینجا محسوس نیست، زیرا در عین حال که فرمود: ﴿إِثْمٌ کَبیرٌ﴾ ضمناً، فرمود: ﴿وَ مَنافِعُ لِلنّاسِ﴾. آن بخش پایانیاش همان سورهٴ مبارکهٴ «مائده» است که به صورت صریح فرمود: ﴿إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ اْلأَنْصابُ وَ اْلأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ﴾ و این آیهٴ سورهٴ «نساء» بعد از آیهٴ «نحل» و آیهٴ سورهٴ «اعراف» نازل شد و قبل از آیهٴ سورهٴ «بقره» و سورهٴ «مائده» نازل شد. در سورهٴ «نحل» آیهاش این است که فرمود؛ آیهٴ 67 سورهٴ «نحل»: ﴿وَ مِنْ ثَمَراتِ النَّخیلِ وَ اْلأَعْنابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَکَرًا وَ رِزْقًا حَسَنًا﴾؛ هم میتوانید از او مسکر بگیرید، هم از او میتوانید انواع و اقسام شربتها و شیرینیها بگیرید، این یک لحن نیمه نرم و زمینه تحریم است. در سورهٴ «اعراف» به عنوان اینکه هر گناهی، هر اثمی را خدا منع کرده است یاد کرد. آیهٴ 33 سورهٴ «اعراف» این است ﴿قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ اْلإِثْمَ وَ الْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ﴾؛ هر اثمی را خدا تحریم کرده است، این کبرای قیاس. صغرای قیاس هم در سورهٴ «بقره» آمده است که ﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ قُلْ فیهِما إِثْمٌ کَبیرٌ وَ مَنافِعُ لِلنّاسِ﴾ . پس آنچه در سورهٴ «اعراف» آمده است که خدا هر اثمی را تحریم کرده است ، وقتی آیهٴ سورهٴ «بقره» صغرای این قیاس بشود که خمر، اثم است پس معلوم میشود که در سورهٴ «اعراف» خمر، تحریم شده است. گرچه به صورت صریح، نامی از خمر در این آیهٴ سورهٴ «اعراف» نیامده ولی فرمود هر چه اثم است حرام است و «اعراف» هم در مکه نازل شد، نه در مدینه این سورهٴ «بقره» و سورهٴ «نساء» است که در مدینه نازل شد. پس در سورهٴ «نحل»، زمینه تحریم را فراهم کرد . در سورهٴ «اعراف» فرمود هر اثمی حرام است. در سورهٴ «بقره» فرمود خمر، اثم است. در سورهٴ «مائده» به صورت صریح فرمود: ﴿مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ﴾ است ﴿فَاجْتَنِبُوهُ﴾ این چهار بخش. آیهٴ محل بحث یعنی همین آیهٴ سورهٴ «نساء» بین آیهٴ سورهٴ «نحل» و «اعراف» از یک سو و بین آیهٴ سورهٴ «بقره» و سورهٴ «مائده» از سوی دیگر قرار گرفت یعنی اول، آیهٴ سورهٴ «نحل» است، بعد آیهٴ سورهٴ «اعراف» هست، بعد آیهٴ سورهٴ «نساء» است، بعد آیهٴ سورهٴ «بقره» است، بعد آن لحن نهاییاش سورهٴ مبارکهٴ «مائده» است. در سورهٴ «بقره» همان آیهای که قبلاً بحث شد که ﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ قُلْ فیهِما إِثْمٌ کَبیرٌ وَ مَنافِعُ لِلنّاسِ﴾ آیهٴ 219 سورهٴ «بقره» است خب، در عین حال که فرمود اثم است، سخن از منفعت خمر و میسر هم را ذکر کرد؛ لکن در سورهٴ «مائده» به صورت روشن و جزمی، حرمت او و اینکه عمل شیطان است بازگو فرمود. آیهٴ 90 سورهٴ «مائده» است ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ اْلأَنْصابُ وَ اْلأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ﴾ و چون در سورهٴ «اعراف»، مسئله حرمت اثم مطرح شد و به ضمیمه سورهٴ «بقره» خمر، اثم است پس حرمت خمر در مکه بیان شده است، نمیشود گفت که خمر قبلاً حلال بود و در مدینه تحریم شد. اما این آیه که دارد ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُکاری﴾ این استعمال خمر در حال صلات را شامل میشود، نهی میکند. اگر منظور از این سکاری یعنی مست باشد و اما اگر منظور این است که شما سکر نوم داشته باشید، آن دیگر خارج از بحث است یعنی شما که از خواب برخواستید، وقتی خواب آلود هستید و نمیدانید چه میگویید، وارد نماز نشوید: ﴿لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُکاری﴾. نظیر آنچه در همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آمده است که منافقین، اینها در حال کسالت وارد نماز میشوند.
آیهٴ 142 سورهٴ «نساء» این است که ﴿إِنَّ الْمُنافِقینَ یُخادِعُونَ اللّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ وَ إِذا قامُوا إِلَی الصَّلاةِ قامُوا کُسالی یُراؤُنَ النّاسَ وَ لا یَذْکُرُونَ اللّهَ إِلاّ قَلیلاً﴾ بالأخره کسی که خواب آلود است، نباید وارد نماز بشود، برای اینکه باید بفهمد دارد چه میگوید: ﴿لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُکاری حَتّی تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ﴾؛ اما نوعاً این را به همان حالت سکر از شراب تفسیر کردهاند و اگر روایتی هم در این ذیل هست ، آنهم به عنوان یک مصداق برای سکر یاد شده است. پس مستانه وارد نماز نشوید، این ممنوع است.
بیان تعلیل بودن ﴿حتی تعلموا ما تقولون﴾ در آیه
اینکه فرمود مستانه وارد نماز نشوید: ﴿حَتّی تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ﴾ این غایت نیست، این تعلیل است. یعنی معنایش این نیست که شما وقتی مستید، صبر کنید به حالت عادی برگردید و وارد نماز بشوید و اگر آن حالتتان عادی شد، وارد نماز شدید، عیب ندارد که این غایت باشد برای او. اگر غایت باشد، معنایش این است که اصل میگساری جایز است، وقتی آن حالت مستی برطرف شد، آنگاه ورود در نماز عیب ندارد، اگر غایت باشد؛ اما اگر تعلیل باشد، معنایش این است که شما مبادا مست بشوید، برای اینکه باید بفهمید چه دارید میگویید با خدایتان، این تعلیل است نه غایت.
شمول عموم تعلیل﴿حتی تعلموا ما تقولون﴾ به سایر سُکرها
خب پس ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُکاری حَتّی تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ﴾، این ﴿حَتّی تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ﴾ شامل سکر خواب هم میشود؛ اگر کسی نمیفهمد در اثر خواب آلود بودن چه میگوید، این دلیل او را میگیرد. یا در اثر اضطراب نمیفهمد دارد در نماز چه میگوید دلیل، او را میگیرد، چون عموم تعلیل از خصوصیت معلل میگذرد. فرمود: ﴿حَتّی تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ﴾ یعنی بفهمید دارید چه میگویید و اگر در بعضی از روایات، سخن از سکر خواب آمده است نه برای آن است که از کلمه سکاری گرفتهاند، بلکه از تعلیل ﴿حَتّی تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ﴾ شاید استفاده کردهاند. این در صورتی است که منظور از صلات، همان نماز باشد و اما اگر منظور از صلات مصلیٰ باشد؛ جای نماز باشد یعنی مسجد مثلاً، آنگاه حکم دیگر دارد یعنی شما مستانه وارد مسجد نشوید؛ ورود مست در مسجد ممنوع است؛ منتها نکته این منع، همان چیزی است که فرمود: ﴿حَتّی تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ﴾ چون مسجد، جای نماز است و بنده با مولای خود در مسجد سخن میگوید، راز و نیاز دارد و عبادت میکند باید بفهمد دارد چه میگوید. احتمال اینکه منظور از صلات، مصلیٰ یعنی مسجد باشد به قرینه بعد تأیید میشود و آن این است که فرمود: ﴿لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُکاری حَتّی تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ وَ لا جُنُبًا إِلاّ عابِری سَبیلٍ﴾ یعنی «لا تقترب» صلات را در حال جنب، مگر به عنوان رهگذر. این مگر به عنوان رهگذر، این استثنا نشان میدهد که منظور، مسجد است نه نماز، چون در مسجد است که جنب به طور رهگذر میتواند بگذرد وگرنه در نماز که جنب به عنوان رهگذر نمیگذرد، استثناپذیر نیست. البته مسجدین یعنی مسجد الحرام و مسجد النبی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مستثناست که آنجا، عبورش هم جایز نیست
معنی مصلی داشتن «صلوت» در آیه به قرینه سایر آیات
پس اینکه فرمود: ﴿ولا جنباً﴾ یعنی همان طوری که در حال مستی شما نمیتوانید نزدیک بشوید، در حال جنابت هم نمیتوانید نزدیک بشوید، مگر در حال عبور. معلوم میشود که منظور، قرب به مسجد است نه قرب به نماز و چون در مسجد، نماز خوانده میشود و انسان باید بفهمد که با خدا چه میگوید، از این جهت از مسجد به صلات تعبیر شده است. گاهی از مکان نماز به نماز یاد میشود، نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «حج» آمده است که فرمود اگر عدهای به دستور الهی قیام نکنند و جلوی ظلم ظالمان را نگیرند، مراکز دینی ویران میشود. آیهٴ 40 سورهٴ «حج» این است: ﴿وَ لَوْ لا دَفْعُ اللّهِ النّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ یُذْکَرُ فیهَا اسْمُ اللّهِ﴾؛ اگر قیام مدافعان الهی نباشد، ملحدان همه اماکن مذهبی را از بین میبرند؛ هم اماکن مذهبی یهودیها، هم اماکن مذهبی مسیحیها و هم مصلّاها و مسجدها ﴿وَ لَوْ لا دَفْعُ اللّهِ النّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ﴾؛ صومعهای که یک راهب در او عبادت میکند. بِیَع و کنیسهای که اهل کتاب در او عبادت میکند، مصلایی که مسلم در او نماز میگذارد یا مسجدی که مسلمین در او نماز میگذارند، همه این اماکن ویران میشود. خب، شما در این الحادهای کمونیستی دیدید که نه تنها مسجدها را ویران کردند، کلیساها را هم ویران کردند، مراکز مذهبی را هم ویران کردند. از محل نماز، از مصلیٰ به صلات یاد شده است، فرمود: ﴿وَ لَوْ لا دَفْعُ اللّهِ النّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ﴾ که منظور از صلوات یعنی مصلاها. بنابراین احتمال اینکه منظور از این صلات در آیهٴ ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُکاری﴾ مصلیٰ باشد بعید نیست، به قرینه جمله بعد که فرمود: ﴿وَ لا جُنُبًا إِلاّ عابِری سَبیلٍ﴾ چون عبور راه، مخصوص به مسجد است که در مسجد، این حالات استثنا شده است. خب، البته نظر نهایی هنوز اعلام نشده است تا به آن جمع بندی برسیم.
هماهنگ بودن صدر و ذیل آیه با دلالت صلات بر مصلی
لزوم اخذ طهارت ظاهری و معنوی در ورود به مسجد
خب ﴿لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُکاری حَتّی تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ وَ لا جُنُبًا إِلاّ عابِری سَبیلٍ حَتَّی تَغْتَسِلُوا وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضی أَوْ عَلی سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعیدًا طَیِّبًا﴾ پس حکم اولی آن است که اگر کسی جنب بود باید تطهیر کند. مسئله سکر، یک جنابت معنوی است، مسئله معرفت یک طهارت معنوی. انسان مست، روح او جنب است، وقتی عاقل شد مثل اینکه غسل کرده است. جمله بعد مربوط به جنابت ظاهری است که بدن آلوده میشود. این جنابت، آلودگی تن است که با غسل ظاهر، تطهیر میشود. آن سکر، جنابت روح است که با معرفت، تطهیر میشود. به هر تقدیر کسی که بخواهد نماز بخواند یا به مسجد برود هم باید دارای روح پاک باشد هم دارای بدن پاک. حالا اگر بدن او پاک نبود، نیازی به آب داشت ولی یا آب برای او ضرر داشت یا به آب دسترسی نداشت حالا یا چون جنب شد احتیاج به آب دارد یا نه، چون محصور بود و قضای حاجت کرده است، احتیاج به آب دارد، در همه این صور میفرمایند اگر شما در حدث اکبر یا در حدث اصغر، محتاج به آب بودید ولی آب نداشتید یا آب برایتان ضرر داشت، به جای غسل، تیمم بدل از غسل کنید و به جای وضو، تیمم بدل از وضو. فرمود: ﴿وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضی﴾ که در حال مرض، آب برایتان ضرر دارد ﴿أَوْ عَلی سَفَرٍ﴾ که آب نداشتید، حالا این خواه در اثر حدث اکبر باشد که قبلاً یاد کرده است یا مربوط به حدث اصغر و اکبر باشد که هردو را در کنار هم در جمله بعد ذکر میکند، میفرماید: ﴿أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ﴾
ادب قرآن در تعبیر از موارد قبیح الذکر
این ﴿أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ﴾، در بحثهای قبل هم مشابه این گذشت که این از ادبیترین تعبیرات و از مؤدبترین تعبیرات آن روز بود. غائط یعنی یک جای مخفی و منخفض که اعراب، برای قضای حاجت آنجا میرفتند. آن محل مخفی و مستور و منخفض را میگفتند غائط. اگر کسی از آن محل آمد یعنی قضای حاجت کرد و آمد، بعد کم کم این غائط که اسم مکان بود، بر آن مدفوع اطلاق شد و غائط که میگویند یعنی مدفوع. این معانی قبیحه، الفاظ فراوان دارد. سرّش این است که چیزی که مستقبح الذکر است از او به کنایه یاد میکنند، بعد از مدتی این معنای کنایی، معنای صریح میشود؛ یک لفظ دیگری برای او انتخاب میکنند. بعد از مدتی آن لفظ هم معنای صریح میشود، آن وقت یک لفظ سومی برای او انتخاب میکنند. اینکه این معانی قبیحه، الفاظ فراوانی دارد برای همین جهت است. الآن تقریباً مؤدبترین تعبیر این است که بگوییم رفته به تجدید وضو یا دستشویی. خب، این دستشویی کنایه از جای قضای حاجت است. بعد از چند سال این کلمه دستشویی هم صریح میشود در قضای حاجت، دیگر لفظ دیگری برای این انتخاب میکنند وگرنه دستشویی که به معنای قضای حاجت نیست یا تجدید وضو که به معنای قضای حاجت نیست. الآن تعبیر تجدید وضو یک تعبیر مؤدبی است، بعد از مدتی میبینیم این هم آن ادبی بودنش را از دست میدهد، آن تأدب را دیگر به همراه ندارد. در 1400 سال قبل، مؤدبترین تعبیر همین بود که فرمود: ﴿ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ﴾ نفرمود شما قضای حاجت کردید، فرمود شما اگر از آنجا آمدید، این به آن مناسبت است ﴿أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ﴾ چه اینکه از این برخورد غریزهای، تعبیر به ملامسه کرده است، گاهی تعبیر به مس، گاهی تعبیر به لمس که مؤدبترین تعبیر است. این ﴿ لامَسْتُمُ النِّساءَ﴾ کنایه از آن اعمال غریزه است، آن ﴿أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ﴾ کنایه از قضای حاجت است .
دستور به تیمم در صورت معذور بودن از وضو
خب، یکی حدث اکبر، یکی حدث اصغر. از مجموع این چهار تعبیر برمیآید که اگر کسی محدث بود به حدث اکبر یا به حدث اصغر و در اثر مرض، آب برای او ضرر داشت یا در اثر سفر، آب نداشت ﴿فَلَمْ تَجِدُوا ماءً﴾ آنگاه ﴿فَتَیَمَّمُوا صَعیدًا طَیِّبًا﴾. بعضیها بر ایناند که سرّ اختلاف فقها در کیفیت وضو که آیا از سر انگشت تا به آرنج است یا از آرنج به طرف سر انگشت است، از بالا به پایین باید دست را شست یا از پایین به بالا، سرّش این است که دستور وضو گرفتن در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» آمده است، این یک مقدمه. چون اوایل سورهٴ «مائده» جریان وضو را ذکر فرمود؛ آیهٴ 6 سورهٴ «مائده» این است که ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرافِقِ﴾ وضو در سورهٴ «مائده» آمده است، این یک مقدمه و سورهٴ «مائده» تقریباً در اواخر عمر شریف حضرت نازل شده است، چون جریان ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ﴾ مربوط به حجة الوداع است و در این سوره است و این سوره، در اواخر عمر حضرت نازل شده است، این دو مقدمه. بین نزول سورهٴ «مائده» و رحلت رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خیلی طول نکشید، دستور وضو گرفتن در سورهٴ «مائده» آمده و چون خیلی طول نکشید تا زمان حضرت، از این جهت به همه مردم نرسیده است که آیا در هنگام شستن دست، باید از بالا به پایین شست یا از پایین به بالا. بعضیها فعل حضرت را دیدند که از بالا به پایین است، بعضی ظاهر قول را میبینند که از پایین به بالاست این اختلاف پیدا شد، این توجیهی است که بعضیها دارند. اما ظاهراً اینچنین نیست، برای اینکه سورهٴ مبارکهٴ «نساء» خب، خیلی قبل از سورهٴ «مائده» نازل شد و چند سال قبل از او نازل شد و در سورهٴ «نساء» آمده است که اگر محدث به حدث اکبر یا محدث به حدث اصغر شدید و آب نداشتید، تیمم بکنید، معلوم میشود که اگر آب داشته باشند باید وضو بگیرند و وضو یا غسل هم معلوم بود. این آیه دارد تیمم بدل از وضو یا بدل از غسل را ذکر میکند، معلوم میشود اصل مبدل منه معلوم بود. فرمود اگر مُحدث شدید به حدث اکبر یا حدث اصغر و آب نداشتید، تیمم بکنید یعنی تیمم بدل از حدث اکبر یا حدث اصغر. خب، حالا اگر آب داشتید چه؟ معلوم میشود حکمش روشن بود دیگر، حالا چه وقت روشن بود آن را باید با شواهد روایی یا قرآنی تثبیت کرد ولی چند سال قبل از مائده، این حکم آمده، چند سال! چون سورهٴ «نساء» چند سال قبل از مائده است، پس معلوم میشود در همان سالهای اولیه هجرت بالأخره مشخص بود که وضویی داریم و غسلی و اگر کسی وضو و غسل مقدورش نبود، تیمم بدل از وضو و تیمم بدل از غسل بکند. اما چطور شد کاری که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مرتب میکرد به مردم گفت دفعتاً برگرداندند، این کارها را شما الآن هم میبینید هست. یعنی یک امر بین الرشدی را بیگانه بین الغی میکند، یک بین الغیای را بیگانه، بین الرشد میکند. آن روز هم که کار به دست دیگران افتاده است باکشان نبود و هر چه را باید بکنند کردند. بنابراین نمیتوان گفت که چون مسئله وضو در سورهٴ «مائده» آمد و بین آیات وضو و رحلت حضرت هم خیلی طول نکشید، به مردم نرسید نه، به مردم رسیدهها را برگرداندند.
خلاصه مباحث مطرح شده در خصوص آیه43
خب ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُکاری﴾ این دو تا احتمال درباره سکاری و دو تا احتمال درباره صلات، این چهار مطلب بود در جمله اولیٰ و یک نکته هم مربوط به ﴿حَتّی تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ﴾ بود که این تعلیل است نه غایت و تحدید. نظیر آن مطلبی که در آیه ﴿وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتّی یَأْتِیَکَ الْیَقینُ﴾ است، این ﴿وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتّی یَأْتِیَکَ الْیَقینُ﴾ آن «حتی» برای تعلیل است، نه برای غایت. میفرمایند مگر شما نمیخواهید به مقام یقین برسید؟ خب، نماز بخوانید، عبادت کنید. عبادت، انسان را به مرحله یقین میرساند ﴿حَتّی یَأْتِیَکَ الْیَقینُ﴾ غایت نیست که حالا که به مقام یقین رسیدید دیگر عبادت نکنید ـ که عدهای پنداشتند ـ بلکه تعلیل است. مثل اینکه گفتند «صُوُموا تَصِحّوا» ؛ گفتند امساک کنید تا سالم بشوید، پرخوری نکنید تا سالم بشوید، این معنایش این نیست که حالا که سالم شدید دیگر پرخوری کنید. این تعلیل است نه تحدید، این علت و بیان فایده است نه بیان حد. اگر کسی یک بیماری داشت به پزشک معالج گفت فلان کار را نکن تا خوب بشوی، معنایش این نیست که حالا که خوب شدی دوباره بکن، معنایش این است که اگر خواستی خوب بشوی باید این کار را بکنی، این جمله که فرمود: ﴿وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتّی یَأْتِیَکَ الْیَقینُ﴾ این برای تحدید و برای غایت نیست یعنی عبادت بکن تا به مرحله یقین برسی، حالا که به مرحله یقین رسیدی دیگر عبادت نمیخواهد، این «حتی» لتعلیل است، نه لتحدید. یعنی اگر بخواهی به مقام یقین برسی، اگر بخواهی این علمهای حصولی بشود حضوری، اگر بخواهی از هر شکی برهی عبادت کن. ﴿وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتّی یَأْتِیَکَ الْیَقینُ﴾ اینجا هم فرمود: ﴿حَتّی تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ﴾ به این دلیل، نه اینکه برای تحدید و غایت باشد که حالا که به آن حد رسید، پس معلوم میشود که قبلش عیب نداشت یا کار بدی نبود، این طور نیست.
از این ﴿حَتّی تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ﴾ میشود استفاده کرد که همان طوری که مستانه نمیشود وارد نماز شد، نائمانه هم نمیشود وارد نماز شد و اما جمله دوم که فرمود: ﴿وَ لا جُنُبًا إِلاّ عابِری سَبیلٍ﴾ این نشانه آن است که مربوط به مصلّاست یعنی مسجد است البته، نه مصلای فقهی. منظور از این مصلّا همان مسجد است که حکم مسجد را دارد ﴿حَتَّی تَغْتَسِلُوا﴾ وقتی اغتسال کردید، دیگر وضو لازم نیست. از اینجا هم معلوم میشود که غسل جنابت، مکفی از وضوست. در سایر اغسال، یک چنین دلیلی نداریم که مثلاً حالا غسل حیض کافی باشد، مکفی باشد؛ اما اینجا معلوم میشود که مکفی است، چون فرمود همین که غسل کردید کافی است. بعد هم درباره حدث اکبر و اصغر ذکر فرمود، از اینجا معلوم میشود که هم غسل حکمش مشخص بود هم وضو حکمش مشخص بود؛ منتها تیمم بدل از غسل و تیمم بدل از وضو، حکمش مشخص نبود که اینجا بیان شده است و اما در ذیل که فرمود: ﴿فَتَیَمَّمُوا صَعیدًا طَیِّبًا﴾ کیفیتش را هم ذکر فرمود: ﴿فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدیکُمْ﴾ حالا یک اختلاف نظری هست بین فقهای خودمان که آیا آنچه را که انسان، روی او تیمم میکند باید مقداری از او به دست انسان بچسبد یعنی انسان، روی خاک تیمم بکند یا روی سنگی تیمم بکند که مقداری خاک دارد و روی سنگ املس و هموار، نظیر این مرمرها نمیشود تیمم کرد یا نه، روی همین سنگهای صاف هم میشود تیمم کرد. برابر آنچه در سورهٴ «نساء» است یعنی همین آیه، میشود روی سنگ صاف هم تیمم کرد، برابر آنچه در سورهٴ «مائده» هست دارد که ﴿فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدیکُمْ مِنْهُ﴾ از این ﴿منه﴾ مرحوم فیض و امثال فیض خواستند استفاده کنند که چیزی باید به دست انسان بچسبد که با آن انسان مسح بکند وگرنه صرف وضع الید علی الحجر علی الارض است؛ چیزی از او در دست نیست که انسان مسح بکند. آیا این کلمه ﴿منه﴾ که در سورهٴ «مائده» است، تقیید میکند اطلاقی که در آیهٴ سورهٴ «نساء» است یا نه؟
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است