- 459
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیرآیات 41 تا 44 سوره زمر
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیرآیات 41 تا 44 سوره زمر"
- تفاوت متعلّق انزال در دو آیه سوره «زمر»؛
- اثبات ظهور ثمره هدایتپذیری انسان از قرآن در دنیا و آخرت
- نمونه هایی از عدم منافات اسناد وصفی به خدا و غیر خدا.
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنّا أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ لِلنّاسِ بِالْحَقِّ فَمَنِ اهْتَدی فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکیلٍ(41) اللّهُ یَتَوَفَّی اْلأَنْفُسَ حینَ مَوْتِها وَ الَّتی لَمْ تَمُتْ فی مَنامِها فَیُمْسِکُ الَّتی قَضی عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ اْلأُخْری إِلى أَجَلٍ مُسَمًّی إِنَّ فی ذلِکَ َلآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ(42) أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ شُفَعاءَ قُلْ أَ وَ لَوْ کانُوا لا یَمْلِکُونَ شَیْئاً وَ لا یَعْقِلُونَ(43) قُلْ لِلّهِ الشَّفاعَةُ جَمیعاً لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ(44)﴾
تفاوت متعلّق انزال در دو آیه سوره «زمر»
چون سورهٴ مبارکهٴ «زمر» در مکه نازل شد، عناصر محوری این سوره همان اصول سهگانه و خطوط کلی وحی و نبوت و اخلاق و حقوق است. مسئله توحید را به صورت های گوناگون بیان فرمود و باز هم بیان میکند، مسئله وحی و نبوت را هم بیان کرده و می کند. در آغاز این سوره سخن از تنزیل کتاب و نازل کردن وحی و مانند آن است، آیه اول سورهٴ مبارکهٴ «زمر» این است: ﴿تَنْزیلُ الْکِتابِ مِنَ اللّهِ الْعَزیزِ الْحَکیمِ ٭ إِنّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ﴾؛ در اینجا چون سخن از مردم نیست، فقط تنزیل و انزال متوجه شخص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است، خطاب به آن حضرت است که ﴿فَاعْبُدِ اللّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ﴾؛[1]البته امت هم مکلفاند برابر دستور حضرت عمل کنند؛ در این آیه دیگر سخن از تقسیم دو گروه به مهتدیان و ضالّان نیست، سخن از ضلالت و هدایت نیست، فقط سخن از عبادت مخلصانه است؛ اما چون در آیه 41 فرمود: ﴿إِنّا أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ لِلنّاسِ بِالْحَقِّ﴾؛ آنگاه سخن از هدایت و ضلالت هم به میان آمده، فرمود: ﴿فَمَنِ اهْتَدی فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها﴾؛ در آیه دوم سورهٴ مبارکهٴ «زمر» فرمود: ﴿فَاعْبُدِ اللّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ﴾ که این ﴿فَاعْبُدِ اللّهَ﴾ مفید حصر نیست، لکن سیاق دلالت بر حصر دارد و نتیجه آن هم در آینده؛ یعنی در همین سورهٴ مبارکهٴ «زمر» آیه 66 به این صورت است: ﴿بَلِ اللّهَ فَاعْبُدْ﴾ که این تقدیم مفعول مفید حصر است، در آیه دوم این سوره گرچه استفاده حصر آسان نیست، مگر به کمک شواهد دیگر که فرمود: ﴿فَاعْبُدِ اللّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ﴾ اما از آیه 66 کاملاً حصر فهمیده میشود، زیرا تقدیم متعلق مفید حصر است، فرمود: ﴿بَلِ اللّهَ فَاعْبُدْ وَ کُنْ مِنَ الشّاکِرینَ﴾.
اثبات ظهور ثمره هدایت پذیری انسان از قرآن در دنیا و آخرت
مطلب بعدی آن است که فرمود ذات اقدس الهی قرآن را به حق نازل کرده است، هر کس هدایت شود به سود خود اوست و گمراه شود به زیان خود اوست؛ این هم در مطالب سور قبلی آمده و هم در این قسمت، برای اینکه ثابت کند اثر هدایت و ضلالت گذشته از اینکه در دنیا ظاهر میشود، در آخرت هم کاملاً مطرح است، جریان مرگ و معاد را طرح فرمود که آیه 42 شروع میشود و آیه 47 درباره معاد است و مسئله پاداش و کیفری است که مطرح میکنند.
عدم منافات توفّی انسان توسط فرشتگان با اسناد آن به خدا
همچنین آیه 48 و آیات بعدی فرمود: انسان وفات میکند نه فوت، تقدیم «الله» با اسم ظاهر که فرمود: ﴿اللّهُ یَتَوَفَّی اْلأَنْفُسَ﴾؛ یعنی هر جا توفی هست به وسیله «الله» است. اگر در بعضی از موارد این «توفی» به فرشتههای زیر مجموعه عزرائیل(سلام الله علیه) یا به خود عزرائیل(سلام الله علیه) اسناد داده شد، اینها در حقیقت مجرای امر الهیاند و آن «توفی» حقیقی به دست خداست که فرمود: ﴿اللّهُ یَتَوَفَّی اْلأَنْفُسَ﴾، پس آنجا که فرمود: ﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا﴾ [2]و بالاتر از آنجا فرمود: ﴿قُلْ یَتَوَفّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذی وُکِّلَ بِکُمْ﴾؛ [3]هر دو آیه زیر تدبیر ذات اقدس الهی است که فرمود: ﴿اللّهُ یَتَوَفَّی اْلأَنْفُسَ﴾.
نمونه هایی از عدم منافات اسناد وصفی به خدا و غیر خدا
دأب قرآن کریم این است که اگر فعلی یا وصفی را به غیر خدا اسناد داد و آن وصف، وصف کمالی بود و آن فعل، فعل تدبیری بود، در جای دیگر همان وصف و همان فعل را به طور مطلق و منحصراً درباره خدای سبحان میداند. اگر وصف عزّت برای پیغمبر و مؤمنین هست که ﴿لِلّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنینَ﴾؛ [4]در بخش های دیگر فرمود: ﴿الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمیعًا﴾؛ [5]یعنی درست است که انبیا و ائمه عزیزند، مؤمنین عزیزند، اما عزت آنها بالعرض است: ﴿الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمیعًا﴾. در جریان «قوّه» هم همین طور است، فرمود: ﴿یا یَحْیى خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّةٍ﴾؛ [6]درباره بنی اسرائیل هم فرمود: ﴿خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ﴾؛ [7]درباره نظامی های اسلام هم فرمود: ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ﴾؛ [8]این قوه را خدای سبحان در آیات گوناگون به افراد و اصناف و گروه های متعدد اسناد داد؛ ولی در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» فرمود، تا برایشان روشن شود که ﴿الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمیعًا﴾؛ [9]اگر دیگران قوی هستند، این طور نیست که دیگران قویاند و خدا هم قوی است؛ منتها أقوای از دیگران است، بلکه دیگران مظاهر قدرت الهیاند نه اینکه در برابر خدای سبحان قدرت داشته باشند؛ «هکذا فی الشفاعة» در جریان شفاعت، قرآن کریم شفاعت را برای گروه فراوانی ثابت کرده است: ﴿فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشّافِعینَ﴾ [10]و اصل شفاعت را به امضای الهی دانست: ﴿مَنْ ذَا الَّذی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاّ بِإِذْنِهِ﴾ [11]مشفوع له هم باید «مرتضی المذهب» باشد: ﴿لا یَشْفَعُونَ إِلاّ لِمَنِ ارْتَضی﴾؛ [12]پس مشفوعٌ له «مرتضی المذهب» است، شافعان به اذن خدا شفاعت میکنند و شفاعت دارند. در همین بخش از سورهٴ مبارکهٴ «زمر» یعنی آیه 44 بالصراحه میفرماید: ﴿لِلّهِ الشَّفاعَةُ جَمیعًا﴾؛ یعنی گرچه آنها شفیعاند، اما شفیع بالعرض هستند، اینکه درباره ذات اقدس الهی آمده است: «آخر من یشفع ارحم الراحمین»؛ [13]معنایش این نیست که آخرین درجه برای اوست و دیگران واقعاً سهمی از شفاعت دارند، بلکه دیگران به اذن خدا شفاعت دارند، شفاعت آنها جزء مظاهر شفاعت الهی است و مانند آن. غرض آن است که شما هیچ وصف کمالی در قرآن پیدا نمیکنید که خدا آن وصف کمالی را به غیر خود اسناد داده باشد، مگر اینکه در جای دیگر آن کمال را بالقول المطلق مال خودش میداند، این بر اساس توحید است؛ یعنی این کتاب ـ کتاب توحیدی است، یک شجره طیبه توحید است، آن وقت شاخههای گوناگون، میوههای گوناگون، برگ های گوناگون دارد، این طور نیست که حالا دیگران هم شفیعاند و شفاعت خدا بیشتر است یا دیگران عزیزند، عزّت خدا بیشتر است، یا دیگران قویاند و قوّت خدا بیشتر است، بلکه دیگران هر چه دارند، جزء مظاهر قدرت الهیاند، مجاری شفاعت الهیاند، آیات شفاعت الهی هستند.
پرسش: ؟پاسخ: بله، بر اساس توحید، اصل هستی دیگران به عنایت حق تعالی و افاضه اوست، قهراً کمالات هستی؛ از علم و عزّت و قدرت و شفاعت و مانند آن به او میرسد، پس توفی همین طور است. شما ملاحظه میکنید رزق را قرآن کریم به غیر خدا اسناد داد، فرمود: خدا «خیر الرازقین» است، اما معنایش این نیست که دیگران رازق هستند و خدا هم رازق است؛ منتها رازق بودن خدا قدری بهتر و بیشتر است. در پایان سوره «ذاریات» فرمود که: ﴿إِنَّ اللّهَ هُوَ الرَّزّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتینُ﴾؛[14]این «هو» که ضمیر فصل است، با «الف» و «لامی» که روی خبر آمده مفید حصر است؛ یعنی تنها رازق اوست، پس دیگران رزق او را دارند به شما میرسانند، اینچنین نیست که دیگران هم رازق باشند و خدا هم رازق باشد منتها بیشتر؛ همه اسمای حسنای و افعال کمالی که در قرآن مطرح است، منحصراً از آنِ خدای سبحان است، آن وقت دیگران میشوند مظاهر او؛ مثلاً ﴿خیر الفاصلین﴾؛[15]﴿خیر الحاکمین﴾[16]﴿احکم الحاکمین﴾؛[17]﴿خیر الراحمین﴾؛[18]﴿خیر الرازقین﴾؛ [19]چه در قرآن و چه در ادعیه، اینها را قرآن مطرح میکند او ﴿خیر الفاصلین﴾ است، ﴿احکم الحاکمین﴾ است، اما ﴿إِنِ الْحُکْمُ إِلاّ لِلّهِ﴾ [20]شما هیچ وصف کمالی در قرآن نمیبینید که خداوند آن وصف را به غیر خود اسناد داده باشد، مگر اینکه در جای دیگر بالقول المطلق آن وصف را مال خودش میداند، تا بر اساس توحید روشن شود که دیگران مدبّرات امرند به اذن او. این خلق را ذات اقدس الهی به عیسای مسیح(علیه السلام) اسناد داد، فرمود: ﴿إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْر﴾، اما ﴿بِإِذْنی﴾؛ [21]این طور نیست که واقعاً عیسای مسیح(سلام الله علیه) خالق باشد در برابر خلقت خدا؛ منتها خالقیت خدا بیشتر و خالقیت مسیح کمتر؛ احیای موتی این طور است، خلق این طور است: ﴿أَنبَئَکُم﴾ [22]این طور است، رزق این طور است، شفاعت این طور است، همه موارد ﴿إِنِ الْحُکْمُ إِلاّ لِلّهِ﴾ روی آن هست، ﴿هُوَ الرَّزّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتینُ﴾ هست و ﴿لِلّهِ الشَّفاعَةُ جَمیعًا﴾ هست، ﴿الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمیعًا﴾ هست، ﴿الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمیعًا﴾ هست، ﴿هُوَ الرَّزّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتینُ﴾ هست و مانند آن.
پرسش: ؟پاسخ: بله، آنجا که معلوم است: ﴿اللّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾؛ [23]هر موجودی که هستی دارد، تنها راه هستی یابی او همان افاضه ذات اقدس الهی است، این یک موجبه کلیهای است که به هیچ وجه تخصیص پذیر نیست: ﴿اللّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾؛ یعنی «کلّ ما صدق علیه انه شیءٌ فهو فیض الله و مخلوق الله»؛ بنابراین «توفی» در حقیقت برای خدای سبحان است و این تقدیم اسم ظاهر هم مفید حصر است ﴿اللّهُ یَتَوَفَّی اْلأَنْفُسَ﴾.
نقد بر تفسیر مادی إسناد توفّی به خدای سبحان بر مبنای ادبیات عرب
ملاحظه میکنید خیلی ها قرآنی حرف میزنند: ولی«ابن هشامی» فکر میکنند. اینها «توفی» برایشان روشن نیست حتی بعضی از معاصرین ما مثل تحریر و تنویر ابن عاشور و مانند آن، اینها قرآنی حرف میزنند؛ ولی همان تفکر مغنی را دارند، همان تفکر «ابن هشامی» را دارند، اینها خیال میکنند که وقتی انسان میمیرد، اجل او فرامیرسد، این «توفی»، «استیفا»، «وفی» برای آن مدت است؛ تعبیر ایشان این است که «لأَنَّ اللهَ اذا اماتَ احدٌ فَقَد تَوفّاهُ اجَلُه»؛[24]یعنی سررسید او کامل میشود، دیگر کم و زیاد ندارد، در حالی که «توفی» این است که خدا أخذ تام میکند و چون همان تفکر عربی مغنی و امثال مغنی دامنگیرشان شده، بسیاری از این تعبیرات را میگویند تشبیه است، چون آن حقیقت برایشان روشن نیست. در بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) هست که «فاعِلٌ لا بِمَعنَی الحَرَکات»؛ [25]اما اینها میآیند «یمسک» را میگویند: «الامساک هو الشدّ بالید»؛ [26]با دست چیزی را گرفتن و حال آنکه این ما هستیم که اگر بخواهیم امساک کنیم، با دست میگیریم، نه اینکه در حقیقت امساک بالید اخذ شده باشد؛ برخی ها به همین «یمسک» تمسک کردند و گفتند روح یک موجود مادی است، اگر روح یک موجود مادی است که در تالار تشریح میشود و می توان آن را بررسی کرد، معنای توحید را که او درک میکند، معرفت توحید، معرفت وحی، معرفت نبوت، معرفت ولایت، این معرفت ها هم باید مثل ذرّهای و سلولی باشد، برای اینکه موجود مادی که غیر از ذرّات مادی چیز دیگر ندارد، آن وقت همه اینها میشود مادی؛ وقتی تصریح میکنند و میگویند چون روح با ارسال و امساک سر و کار دارد: ﴿فَیُمْسِکُ الَّتی قَضی عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ اْلأُخْری﴾؛ معلوم میشود روح مادی است. این همان قرآنی حرف زدن و مغنی فکر کردن است. اما وقتی بیان نورانی حضرت امیر باشد که خدا با حرکت کار نمیکند، بلکه با اراده کار میکند، آن جایی که نفخ دارد: ﴿وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی﴾؛ سخن از دمیدن نیست، اینجا که سخن از ارسال و امساک دارد، گرفتن با دست نیست، او با اراده کار میکند، وقتی با اراده کار میکند دیگر مادی بودن معنا ندارد. اگر «فاعلٌ لابالحرکه» شد، پس ارسال یک معنا دارد و امساک یک معنا دارد، یک مصداق دارد که هیچ کدام از اینها مادی نیست: ﴿اللّهُ یَتَوَفَّی اْلأَنْفُسَ حینَ مَوْتِها﴾؛ «توفی» اخذ تام است و ما هر شب میمیریم و هر شب به لقاء الهی میرسیم؛ منتها چون غافل هستیم خواب ما هم واقع خواب است. خیلی از اصحاب پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)؛ نظیر سلمان و اباذر و مقداد و امثال ذلک، اینها میخوابیدند که بروند کلاس درس. مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) در همان جلد هشت کافی نقل میکند که روزها وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از شاگردان مخصوص سؤال میکرد که «ما رأیتم بالبارهه» دیشب چه دیدید، در کلاس درس دیشب چه دیدید، این رویای مبشّره که برکتی از برکات الهی است، برای اینها در خواب حل میشد. به ما گفتند وقتی میخواهید بخوابید چه بگویید، با خدایتان راز و نیاز بکنید و خدایا من که آمدم در رختخواب جانم را به شما تقدیم میکنم، خدایا این را سالم نگاه دار و سالم به من برگردان.[27] ما هر شب با خدای خود یک چنین گفتگویی داریم، خدایا من این امانت را به شما میسپارم، پس خواب یک مرگ موقت است: «النوم اخ الموت»[28] منتها آن موت یک مرگ دائم است و این خواب یک مرگ موقت، هر شب خدا جان ما را قبض میکند؛ ولی آن مرحله رقیقه رابطه روح با بدن که در حد حیات گیاهی است را حفظ میکند که ما با آن غذاهایی که خوردیم را هضم کنیم، با آن نفس بکشیم، رقیقهای از کارهای حیوانی را هم نگاه میدارد، بقیه در دیار مرسل رهاست. پس این خوابهایی که انسان میبیند ـ حالا یا خوب یا بد ـ با همان دیار مرسل خودش دارد سفر میکند، نه اینکه در این بستر افتاده باشد.
مطلق بودن توفی خدای سبحان بر مبنای ادبیات عرب
پس ما هر شب میمیریم؛ منتها نمیدانیم که با چه کسی رابطه داریم: «النوم اخ الموت»؛ ﴿اللّهُ یَتَوَفَّى اْلأَنْفُسَ﴾ بالقول المطلق؛ چه درجه آنهایی که مردند و توفی کامل دارد: ﴿اللّهُ یَتَوَفَّى اْلأَنْفُسَ حینَ مَوْتِها﴾ توفی کامل است، ﴿وَ الَّتی لَمْ تَمُتْ فی مَنامِها﴾ است. این ﴿فی مَنامِها﴾ مثل ﴿حینَ مَوْتِها﴾ ظرف است: خدا دو تا «توفی» دارد: یکی کامل و یکی نیمه کامل؛ آنهایی که میمیرند «توفی» کامل دارند، آنهایی که میخوابند «توفی» نیمه کامل دارند: ﴿اللّهُ یَتَوَفَّی اْلأَنْفُسَ﴾ این بالقول المطلق است. آنهایی که ﴿حینَ مَوْتِها﴾ است توفی کامل است، آنهایی که نمُردند؛ ولی خوابیدند توفی غیر کامل است: ﴿اللّهُ یَتَوَفَّی اْلأَنْفُسَ حینَ مَوْتِها﴾ شد توفی کامل؛ اما ﴿وَ الَّتی لَمْ تَمُتْ﴾ روح آنها را چه وقت میگیرد: ﴿فی مَنامِها﴾ میگیرد، پس انسان که میخوابد روح را به پیشگاه اله تقدیم میکند، اگر مدت آن سر آمده باشد: ﴿فَیُمْسِکُ الَّتی قَضى عَلَیْهَا الْمَوْتَ﴾؛ اگر عمرش باقی باشد: ﴿وَ یُرْسِلُ اْلأُخْری﴾؛ وگرنه برای همه ما و در هر لحظه امکان مرگ هست؛ منتها شبها چون موقع خواب است ـ در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آیه شصت که بحث آن گذشت این بود ـ دارد: ﴿وَ هُوَ الَّذی یَتَوَفّاکُمْ بِاللَّیْلِ﴾؛ چون خواب معمولاً در شب است، وگرنه کسی که در روز میخوابد آن هم همین طور است: ﴿اللّهُ یَتَوَفَّى اْلأَنْفُسَ﴾ بالقول المطلق است؛ منتها مردم دو قسماند: آنها که مردند ﴿حینَ مَوْتِها﴾، آنها که ﴿لَمْ تَمُتْ فی مَنامِها﴾. پس﴿اللّهُ یَتَوَفَّى اْلأَنْفُسَ﴾ هست؛ یا «حین الموت»، یا «حین المنام»؛ منام هم توفی ماست، در حقیقت ما متوفاییم، ذات اقدس الهی متوفی است و اختصاصی به شب ندارد. اگر در آیه شصت سوره «انعام» فرمود: ﴿وَ هُوَ الَّذی یَتَوَفّاکُمْ بِاللَّیْلِ﴾ برای آن است که غالباً خواب در شب است: ﴿وَ یَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ ثُمَّ یَبْعَثُکُمْ فیهِ لِیُقْضی أَجَلٌ مُسَمًّی ثُمَّ إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ ثُمَّ یُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ در این بخش هم فرمود: ﴿اللّهُ یَتَوَفَّی اْلأَنْفُسَ﴾ پس آنجا که دارد ﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا﴾ بالعرض است، آنجا که دارد ﴿یَتَوَفّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذی وُکِّلَ بِکُمْ﴾ بالعرض است، اینجا میفرماید ﴿اللّهُ یَتَوَفَّی اْلأَنْفُسَ﴾ بالذّات است: ﴿اللّهُ یَتَوَفَّی اْلأَنْفُسَ حینَ مَوْتِها﴾ و اگر ما بخواهیم مسئله مرگ را تجربه کنیم، چون هر شب میمیریم، اگر آگاهانه بخوابیم هر شب با مرگ همراهیم و مرگ را درک میکنیم، یا بخشی از مرگ را میفهمیم که مرگ چگونه است: ﴿وَ الَّتی لَمْ تَمُتْ فی مَنامِها﴾.
پرسش: بزرگان می فرمایند که روح نباتی تفاهم پیدا کند می شود روح حیوانی، روح حیوانی تفاهم پیدا کند می شود روح انسانی، حضرتعالی که می فرمایید در هنگام خواب نشئاتی از روح نباتی یا حیوانی است، این منافات دارد، انگار سه تا روح در بدن است، در حالی که این چنین نیست؟
پاسخ: سه تا نفس نیست، سه تا روح نیست، این مرحله ضعیفه است که انسان با یک شأنی از مراحل نفس غذاها که خورده هضم میکند، با شأنی از شئون دیگر کارهای عاطفی و وَهم و خیال و امثال ذلک را دارد، با شأن برتر معارف الهی را درک میکند، اینکه گفتند: «النفس فی وحدتها کل القوی٭٭٭ و فعله فی فعلها قد انطوی» [29]همین است، درجاتش فرق میکند.
نقد بر اسناد امساک در اخذ روح به امساک مجازی و مادی
بنابراین این طور نیست که ذات اقدس الهی اگر یک چیزی را امساک میکند، ما بگوییم پس این مادی است؛ نه امساک دلیل بر آن است که ممسک مادی است و نه از باب تشبیه است، چرا ابن عاشور و امثال ابن عاشور آمدند و گفتند ـ اینها که جزء مفسرین روز هستند ـ این تشبیه است، برای اینکه اینها خیال میکنند که الفاظ برای مصادیق مادی وضع شده، اگر یک وقتی ذات اقدس الهی به آن موجود مجرد گفته ﴿وَ الْقَلَمِ﴾ اینها یا میگویند آن موجود مادی است یا میگویند اطلاق قلم بر آن بالتشبیه است. در همین تفسیر شریف نورالثقلین ذیل آیه ﴿ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ﴾[30]آنجا «سفیانبنعبید نصر» گویا خدمت امام صادق(سلام الله علیه) مشرّف میشود، عرض میکند نون چیست قلم چیست حضرت بعضی از معانی را ذکر میکنند میفرماید اینها مثلاً نهریاند که در بهشت جاریاند،[31] (عرض کرد: «زدنی بیاناً»، فرمود نون و قلم دو فرشته از فرشتگان الهیاند، عرض کرد «زدنی بیاناً»، فرمود بلند شو، دیگر بیش از این من نمیتوانم بگویم، یک عده مثلاً دارند میآیند. پس این روایت را که ایشان نقل میکند، معلوم میشود که اگر فرصتی بود، شاگردانی بودند و مجالی بود و تقیهای نبود؛ نظیر همان جریان «ذریح محاربی» اینها میفرمودند که نون چیست، قلم چیست، اگر قلم را دارد معنا میکند و میگوید قلم فرشتهای از فرشتگان الهی است)، معلوم میشود که مکتوبات هم مکتوبات معنوی خواهد بود. پس این طور نیست که امساک منحصراً مادی باشد تا دلیل شود بر اینکه روح مادی است، نه اسناد امساک به ذات اقدس الهی مجاز است ـ نه مجاز مرسل و نه مجاز استعارهای ـ تا باز دلیل باشد بر اینکه امساک منحصر در مادی است، بلکه امساک با اراده هم حاصل میشود، با دست و پا هم حاصل میشود، اینچنین نیست که ذات اقدس الهی با دست امساک بکنند، تا دلیل بر مادی بودن روح باشد و اینچنین است که اطلاق امساک بر امساک الهی مجاز باشد یا استعاره باشد، برای اینکه امساک منحصر در مادی است، این طور نیست، این فکر را که وجود مبارک حضرت امیر؛ یعنی همه اهل بیت(علیهم السلام) به دیگران فهماندند که فاعلیت دو قسم است: یک فاعلیت ارادی است یک فاعلیت ادوات و آلی و مانند آن است: ﴿إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ﴾[32]او با اراده کار میکند، او ﴿یُمسِکُ السَّماواتِ وَ الأرضَ﴾ [33]او با اراده آسمان و زمین را نگاه میدارد، اگر از آن به جاذبه یاد شد به هر حال اراده الهی است، فرمود که این همه پرندهها اجرام سنگین هستند، مگر یک جرم سنگین میتواند این همه در آسمان پرواز کند، فرمود ما نگاهش داشتیم، فرمود نگاه نمیکنید طیر را: ﴿صافّاتٍ وَ یَقْبِضْنَ ما یُمْسِکُهُنَّ إِلاَّ الرَّحْمنُ﴾؛[34]این همه پرندهها را خدای سبحان با اراده در آسمان نگاه میدارد، وگرنه جِرم سنگین باید بیفتد زمین، اگر جاذبه است اینها را میکشاند، یک جرم سنگینی هزار کیلومتر پرواز میکند، چه کسی نگاهش میدارد، فرمود مگر نمیبینند: ﴿ان الطَّیْرِ فی السماء ما یُمْسِکُهُنَّ إِلاَّ الرَّحْمنُ﴾؛ این امساک پرندگان را که خدا با دست نگاه نمیدارد، پس نه اسناد امساک مجاز است، نه مستلزم این است که ـ معاذ الله ـ با دست نگاه میدارد، او با اراده نگاه میدارد، اگر با اراده نگاه میدارد، پس نه دلیل است بر مادی بودن روح و نه اسنادش مجاز است، نه مجاز در کلمه است و نه مجاز در اسناد.
تبیین تام نبودن اخذ روح در هنگام خواب
پرسش:؟پاسخ: درباره خواب تامِ تام نیست؛ لذا فرمود تام آن در حین موت است، در حال منام نیمه تام است، برای اینکه دو قسم است: آنها که اجلشان فرا رسید، فرمود: ﴿فَیُمْسِکُ الَّتی قَضى عَلَیْهَا الْمَوْتَ﴾ اخذ تام است که بعضی در همان حال منام رحلت میکنند، اگر نیمه تمام باشد که برمیگردانند. الآن این موجود که به بدن تعلق ندارد، هیچ اثری از اثر ادراکات در این نیست، هر چه هم میگویند او نمیفهمد، ادراک نمیکند، نمیبیند و مانند آن، معلوم میشود که این روح رابطهاش را با این بدن کم کرده است، نه قطع کرده باشد، در حد حیات گیاهی دارد بدن را حفظ میکند، بخشی از مراحل حیوانی را هم ممکن است حفظ بکند و مواظب هم هست که اگر کسی او را صدا زد، اول روح میشنود بعد بدن را بیدار میکند، نه اینکه اول شخص بیدار بشود بعد بشنود، پس این روح سرپرست اوست، بالای سر اوست و او را نگاه میدارد. خدای سبحان هم فرمود شما که در عالم خواب خسته شدید، از این پهلو به آن پهلو میغلطید، چه کسی شما را میغلطاند: ﴿مَنْ یَکْلَؤُکُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ مِنَ الرَّحْمنِ﴾؛ چه کسی شما را از آن خطرات حفظ میکند، ما شما را تر و خشک میکنیم. خیلی افراد هستند که از آنها سؤال کنید که در خواب چند بار از پهلوی راست به پهلوی چپ غلطیدید، میگوید من چه میدانم، اصلاً شاید نغلطیدم، اما چه کسی او را تر و خشک میکند، چه کسی او را جابه جا میکند، آن به دستور ذات اقدس الهی است. پس کسی در بدن هست که سرپرستی او را به عهده میگیرد که اگر خسته شد از این پهلو به آن پهلو برگردد و یک مدبّری هم هست که فرمود ما شما را در خواب حفظ میکنیم، در بیداری حفظ میکنیم؛ ولی در خواب قسمت مهم روح شما که از بدن فاصله گرفته است در اختیار ماست؛ اگر مدت تمام شده باشد، نگاهش میداریم، اگر هنوز فرصت باشد آن را برمیگردانیم. پس این امساک و این ارسال مادی نیست، به همان اراده ذات اقدس الهی وابسته است.
خواب از بهترین آیات الهی
پرسش:؟پاسخ: این بدن در اثر کار خسته میشود، از برکات الهی است که خدای سبحان خواب را مسلط کرده است و فرمود: ﴿وَ مِنْ آیاتِهِ مَنامُکُمْ بِاللَّیْلِ﴾؛ [35]چون انسان نمیتواند مثل چرخ اتومبیل دائماً کار بکند، زود فرسوده میشود، از بین میرود. در این عالم و در این نشئه کار کردن با استراحت همراه است؛ لذا فرمود یکی از آیات الهی این است که ما خواب را برای شما مقدّر کردیم: ﴿وَ مِنْ آیاتِهِ مَنامُکُمْ بِاللَّیْلِ﴾؛ خوابیدن مثل بیداری از آیات الهی است. اینکه در باب مکاسب، مرحوم صاحب وسائل هم این روایت را نقل کرده و فرمود یکی از مکاسب محرّمه این است که آدم شب کار بکند و حق چشم را ادا نکند.[36] ما میگوییم زندگی اسلامی، زندگی اسلامی و به سبک اسلامی، زندگی اسلامی چیست؟ یعنی تا ساعت نه و ده بخوابید، از ساعت ده شروع بکنید و مغازهها را باز کنید تا ده شب، این همه نیرو مصرف بکنی، این همه انرژی مصرف بکنید، این همه برق مصرف بکنی، این همه وقت مصرف بکنید، این همه مساجد اول وقت تعطیل باشد، برای اینکه شما میخواهید شب کسب بکنید. اصلاً کسب برای روز است، صبح بیایید مغازهتان را باز کنید تا اول مغرب، اول مغرب که شد نماز جماعتتان را بخوانید و بروید در خانههایتان، با بچههایتان و با فرزندانتان باشید، به اهل محل هر هفتهای یک شب جلسه داشته باشید، آنها مشکلاتشان را بگویند، راه تولیدشان را بگویند، راه قرض الحسنه را بگویند، راه کمک را بگویند، تا جامعه با این احیا بشود، نه با این وضعی که ما داریم. یک «بسم الله» اول روز مینویسیم، عکس امام و رهبری را هم بگذاریم، یک آرمی هم بگذاریم و بگوییم این کسب، کسب اسلامی است! این زندگی، زندگی اسلامی است! این سبک، سبک اسلامی است! فرمود شب را ما برای آسایش شما قرار دادیم. این روایت را مرحوم صاحب وسائل هم نقل کرده، روایت معتبر است که شما حق چشمتان را ادا نمیکنید، مگر برای ضرورت. تعبیر روایت این است که کسی که حق چشم را ادا نمیکند و شب کار میکند این حرام است. پس حالا تقسیم کار و سه شیفت کار کردن روی ضرورت یک مطلب دیگر است. پس خواب از بهترین آیات الهی است، مثل بسیاری از آیات الهی که بررسی میخواهد، تا از این آیه به «ذی الآیه» انسان پی ببریم، فرمود: ﴿اللّهُ یَتَوَفَّى اْلأَنْفُسَ حینَ مَوْتِها﴾ این یک، ﴿وَ الَّتی لَمْ تَمُتْ فی مَنامِها﴾ این دو، شما که گفتید منام با قرینه همراه است پس معلوم میشود نمرده خوابیده.
دعای هنگام خواب و بیدار شدن دالّ بر توفّی آن
فرمود ما همین قرینه را ذکر کردیم، تا افراد را به دو قسم تقسیم کنیم: آنها که مردند و مدّت عمر آنها تمام شد؛ اما آنها که خوابیدند باز به دو گروه تقسیم میشوند: یا مدتشان تمام شد: ﴿فَیُمْسِکُ الَّتی قَضی عَلَیْهَا الْمَوْتَ﴾؛ آنها که مدتشان تمام نشد: ﴿وَ یُرْسِلُ اْلأُخْری﴾؛ لذا انسان که صبح شد و از خواب برمیخیزد بگوید: «الحَمدُ للهِ الَّذی رَدَّ عَلیَّ رُوحِی»؛[37]این دعای صبح همین است، خدا را شکر میکنیم که روح ما را به ما برگرداند. هم دعای صبح نشانه آن است که خدا این روح را دوباره به ما برگرداند و هم دعای خواب نشان میدهد که انسان روح را به پیشگاه الهی تقدیم میکند: ﴿اللّهُ یَتَوَفَّی اْلأَنْفُسَ﴾ بالقول المطلق؛ یعنی «کل نفسٍ» این طور است: ﴿اللّهُ یَتَوَفَّی اْلأَنْفُسَ﴾؛ آنهایی که مرگشان فرا رسید توفی کامل دارند: ﴿حینَ مَوْتِها﴾، ﴿اللّهُ یَتَوَفَّی اْلأَنْفُسَ﴾، ﴿الَّتی لَمْ تَمُتْ﴾، چه وقت؟ ﴿فی مَنامِها﴾، پس ﴿اللّهُ یَتَوَفَّى اْلأَنْفُسَ﴾ بالقول المطلق است: ﴿فَیُمْسِکُ الَّتی قَضی عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ اْلأُخْری﴾ تا یک فرصت دیگری: ﴿إِنَّ فی ذلِکَ َلآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ﴾؛ کسی که فکر بکند میفهمد که خواب آیه الهی است، بیداری آیه الهی است.
مشروط بودن شفاعت شافعان به اذن الهی
﴿أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ شُفَعاءَ﴾؛ اینها، به این فکرند که غیر خدا مشکل اینها را حل بکند؛ درست است که ما گفتیم یک عدهای شفیعاند و شفاعت شافعین را ما امضا کردیم، اما به امضای خداست، یک؛ هم شفیع باید مأذون باشد، دو؛ هم «مشفوع له» باید «مرتضی المذهب» باشد، سه؛ و هم ما این را تفویض نکردیم که دیگران واقعاً بالاستقلال سهمی از شفاعت داشته باشند: ﴿لِلّهِ الشَّفاعَةُ جَمیعًا﴾. همه کمالات این طور است، این نشانه توحیدی بودن علوم قرآنی است که فرمود: ﴿أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ شُفَعاءَ قُلْ أَ وَ لَوْ کانُوا لا یَمْلِکُونَ شَیْئاً وَ لا یَعْقِلُونَ﴾ اینها که مالک چیزی نیستند، این اصنام و اوثان عاقل هم نیستند و آن قدیسین بشرند، اگر حق شفاعت دارند به اذن خدا هست: ﴿قُلْ لِلّهِ الشَّفاعَةُ جَمیعًا﴾. همین مضمون درباره «قوّه» است. در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت که ﴿الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمیعًا﴾؛ همین معنا درباره «عزّت» است: ﴿الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمیعًا﴾؛ همین معنا درباره «حُکم» است: ﴿إِنِ الْحُکْمُ إِلاّ لِلّهِ﴾؛ پس اگر گفته شد او ﴿خَیرُ الحاکِمین﴾ است، ﴿خَیرُ الفاتِحین﴾ [38]است، ﴿خَیرُ الفاصِلین﴾ است، ﴿خَیرُ الرّازِقِین﴾ است؛ که در این دعای «جوشن کبیر» هست؛ یا خیر کذا، خیر کذا، خیر کذا؛ یعنی اینها مظاهر فعل شمایند، بالاصاله برای شماست، اینها آیات فعل شمایند، نه اینکه اینها هم دارند، خدا هم دارد و خدا قدری بیشتر، بلکه اینها پیام الهی را دارند میرسانند.
[1]زمر/سوره39، آیه1.
[2]انعام/سوره6، آیه61.
[3]سجده/سوره32، آیه11.
[4]منافقون/سوره63، آیه8.
[5]نساء/سوره4، آیه132.
[6]مریم/سوره19، آیه12.
[7]بقره/سوره2، آیه63.
[8]انفال/سوره8، آیه60.
[9]بقره/سوره2، آیه165.
[10]مدثر/سوره74، آیه48.
[11]بقره/سوره2، آیه255.
[12]انبیاء/سوره21، آیه28.
[13]روح البیان، اسماعیل حقی، ج1، ص402.
[14]ذاریات/سوره51، آیه58.
[15]انعام/سوره6، آیه57.
[16]اعراف/سوره7، آیه87.
[17]هود/سوره11، آیه45.
[18]مومنون/سوره23، آیه109.
[19]مائده/سوره5، آیه114.
[20]انعام/سوره6، آیه57.
[21]مائده/سوره5، آیه110.
[22]مائده، آیه60.
[23]انعام/سوره6، آیه102.
[24]التحریر و التنویر، ابن عاشور، ج24، ص24.
[25]شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج1، ص78.
[26] التحریر و التنویر، ابن عاشور، ج24، ص25.
[27]مکارم الاخلاق، رضی الدین أبی نصر الحسن بن الفضل الطبرسی، ص289.
[28]بحار الأنوار، العلامه المجلسی، ج73، ص189.
[29]شرح الاسماء الحسنی، الملاهادی السبزواری، ج2، ص92.
[30]قلم/سوره68، آیه1.
[31]تفسیر نور الثقلین، الشیخ الحویزی، ج2، ص518.
[32]یس/سوره36، آیه82.
[33]فاطر/سوره35، آیه41.
[34]ملک/سوره67، آیه19.
[35]روم/سوره30، آیه23.
[36]وسائل الشیعة، الشیخ الحرالعاملی، ج17، ص164، ابواب مایکتسب به، باب35، ط آل البیت.
[37]الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج2، ص538، ط اسلامی.
[38]اعراف/سوره7، آیه89.
- تفاوت متعلّق انزال در دو آیه سوره «زمر»؛
- اثبات ظهور ثمره هدایتپذیری انسان از قرآن در دنیا و آخرت
- نمونه هایی از عدم منافات اسناد وصفی به خدا و غیر خدا.
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنّا أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ لِلنّاسِ بِالْحَقِّ فَمَنِ اهْتَدی فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکیلٍ(41) اللّهُ یَتَوَفَّی اْلأَنْفُسَ حینَ مَوْتِها وَ الَّتی لَمْ تَمُتْ فی مَنامِها فَیُمْسِکُ الَّتی قَضی عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ اْلأُخْری إِلى أَجَلٍ مُسَمًّی إِنَّ فی ذلِکَ َلآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ(42) أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ شُفَعاءَ قُلْ أَ وَ لَوْ کانُوا لا یَمْلِکُونَ شَیْئاً وَ لا یَعْقِلُونَ(43) قُلْ لِلّهِ الشَّفاعَةُ جَمیعاً لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ(44)﴾
تفاوت متعلّق انزال در دو آیه سوره «زمر»
چون سورهٴ مبارکهٴ «زمر» در مکه نازل شد، عناصر محوری این سوره همان اصول سهگانه و خطوط کلی وحی و نبوت و اخلاق و حقوق است. مسئله توحید را به صورت های گوناگون بیان فرمود و باز هم بیان میکند، مسئله وحی و نبوت را هم بیان کرده و می کند. در آغاز این سوره سخن از تنزیل کتاب و نازل کردن وحی و مانند آن است، آیه اول سورهٴ مبارکهٴ «زمر» این است: ﴿تَنْزیلُ الْکِتابِ مِنَ اللّهِ الْعَزیزِ الْحَکیمِ ٭ إِنّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ﴾؛ در اینجا چون سخن از مردم نیست، فقط تنزیل و انزال متوجه شخص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است، خطاب به آن حضرت است که ﴿فَاعْبُدِ اللّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ﴾؛[1]البته امت هم مکلفاند برابر دستور حضرت عمل کنند؛ در این آیه دیگر سخن از تقسیم دو گروه به مهتدیان و ضالّان نیست، سخن از ضلالت و هدایت نیست، فقط سخن از عبادت مخلصانه است؛ اما چون در آیه 41 فرمود: ﴿إِنّا أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ لِلنّاسِ بِالْحَقِّ﴾؛ آنگاه سخن از هدایت و ضلالت هم به میان آمده، فرمود: ﴿فَمَنِ اهْتَدی فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها﴾؛ در آیه دوم سورهٴ مبارکهٴ «زمر» فرمود: ﴿فَاعْبُدِ اللّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ﴾ که این ﴿فَاعْبُدِ اللّهَ﴾ مفید حصر نیست، لکن سیاق دلالت بر حصر دارد و نتیجه آن هم در آینده؛ یعنی در همین سورهٴ مبارکهٴ «زمر» آیه 66 به این صورت است: ﴿بَلِ اللّهَ فَاعْبُدْ﴾ که این تقدیم مفعول مفید حصر است، در آیه دوم این سوره گرچه استفاده حصر آسان نیست، مگر به کمک شواهد دیگر که فرمود: ﴿فَاعْبُدِ اللّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ﴾ اما از آیه 66 کاملاً حصر فهمیده میشود، زیرا تقدیم متعلق مفید حصر است، فرمود: ﴿بَلِ اللّهَ فَاعْبُدْ وَ کُنْ مِنَ الشّاکِرینَ﴾.
اثبات ظهور ثمره هدایت پذیری انسان از قرآن در دنیا و آخرت
مطلب بعدی آن است که فرمود ذات اقدس الهی قرآن را به حق نازل کرده است، هر کس هدایت شود به سود خود اوست و گمراه شود به زیان خود اوست؛ این هم در مطالب سور قبلی آمده و هم در این قسمت، برای اینکه ثابت کند اثر هدایت و ضلالت گذشته از اینکه در دنیا ظاهر میشود، در آخرت هم کاملاً مطرح است، جریان مرگ و معاد را طرح فرمود که آیه 42 شروع میشود و آیه 47 درباره معاد است و مسئله پاداش و کیفری است که مطرح میکنند.
عدم منافات توفّی انسان توسط فرشتگان با اسناد آن به خدا
همچنین آیه 48 و آیات بعدی فرمود: انسان وفات میکند نه فوت، تقدیم «الله» با اسم ظاهر که فرمود: ﴿اللّهُ یَتَوَفَّی اْلأَنْفُسَ﴾؛ یعنی هر جا توفی هست به وسیله «الله» است. اگر در بعضی از موارد این «توفی» به فرشتههای زیر مجموعه عزرائیل(سلام الله علیه) یا به خود عزرائیل(سلام الله علیه) اسناد داده شد، اینها در حقیقت مجرای امر الهیاند و آن «توفی» حقیقی به دست خداست که فرمود: ﴿اللّهُ یَتَوَفَّی اْلأَنْفُسَ﴾، پس آنجا که فرمود: ﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا﴾ [2]و بالاتر از آنجا فرمود: ﴿قُلْ یَتَوَفّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذی وُکِّلَ بِکُمْ﴾؛ [3]هر دو آیه زیر تدبیر ذات اقدس الهی است که فرمود: ﴿اللّهُ یَتَوَفَّی اْلأَنْفُسَ﴾.
نمونه هایی از عدم منافات اسناد وصفی به خدا و غیر خدا
دأب قرآن کریم این است که اگر فعلی یا وصفی را به غیر خدا اسناد داد و آن وصف، وصف کمالی بود و آن فعل، فعل تدبیری بود، در جای دیگر همان وصف و همان فعل را به طور مطلق و منحصراً درباره خدای سبحان میداند. اگر وصف عزّت برای پیغمبر و مؤمنین هست که ﴿لِلّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنینَ﴾؛ [4]در بخش های دیگر فرمود: ﴿الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمیعًا﴾؛ [5]یعنی درست است که انبیا و ائمه عزیزند، مؤمنین عزیزند، اما عزت آنها بالعرض است: ﴿الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمیعًا﴾. در جریان «قوّه» هم همین طور است، فرمود: ﴿یا یَحْیى خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّةٍ﴾؛ [6]درباره بنی اسرائیل هم فرمود: ﴿خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ﴾؛ [7]درباره نظامی های اسلام هم فرمود: ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ﴾؛ [8]این قوه را خدای سبحان در آیات گوناگون به افراد و اصناف و گروه های متعدد اسناد داد؛ ولی در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» فرمود، تا برایشان روشن شود که ﴿الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمیعًا﴾؛ [9]اگر دیگران قوی هستند، این طور نیست که دیگران قویاند و خدا هم قوی است؛ منتها أقوای از دیگران است، بلکه دیگران مظاهر قدرت الهیاند نه اینکه در برابر خدای سبحان قدرت داشته باشند؛ «هکذا فی الشفاعة» در جریان شفاعت، قرآن کریم شفاعت را برای گروه فراوانی ثابت کرده است: ﴿فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشّافِعینَ﴾ [10]و اصل شفاعت را به امضای الهی دانست: ﴿مَنْ ذَا الَّذی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاّ بِإِذْنِهِ﴾ [11]مشفوع له هم باید «مرتضی المذهب» باشد: ﴿لا یَشْفَعُونَ إِلاّ لِمَنِ ارْتَضی﴾؛ [12]پس مشفوعٌ له «مرتضی المذهب» است، شافعان به اذن خدا شفاعت میکنند و شفاعت دارند. در همین بخش از سورهٴ مبارکهٴ «زمر» یعنی آیه 44 بالصراحه میفرماید: ﴿لِلّهِ الشَّفاعَةُ جَمیعًا﴾؛ یعنی گرچه آنها شفیعاند، اما شفیع بالعرض هستند، اینکه درباره ذات اقدس الهی آمده است: «آخر من یشفع ارحم الراحمین»؛ [13]معنایش این نیست که آخرین درجه برای اوست و دیگران واقعاً سهمی از شفاعت دارند، بلکه دیگران به اذن خدا شفاعت دارند، شفاعت آنها جزء مظاهر شفاعت الهی است و مانند آن. غرض آن است که شما هیچ وصف کمالی در قرآن پیدا نمیکنید که خدا آن وصف کمالی را به غیر خود اسناد داده باشد، مگر اینکه در جای دیگر آن کمال را بالقول المطلق مال خودش میداند، این بر اساس توحید است؛ یعنی این کتاب ـ کتاب توحیدی است، یک شجره طیبه توحید است، آن وقت شاخههای گوناگون، میوههای گوناگون، برگ های گوناگون دارد، این طور نیست که حالا دیگران هم شفیعاند و شفاعت خدا بیشتر است یا دیگران عزیزند، عزّت خدا بیشتر است، یا دیگران قویاند و قوّت خدا بیشتر است، بلکه دیگران هر چه دارند، جزء مظاهر قدرت الهیاند، مجاری شفاعت الهیاند، آیات شفاعت الهی هستند.
پرسش: ؟پاسخ: بله، بر اساس توحید، اصل هستی دیگران به عنایت حق تعالی و افاضه اوست، قهراً کمالات هستی؛ از علم و عزّت و قدرت و شفاعت و مانند آن به او میرسد، پس توفی همین طور است. شما ملاحظه میکنید رزق را قرآن کریم به غیر خدا اسناد داد، فرمود: خدا «خیر الرازقین» است، اما معنایش این نیست که دیگران رازق هستند و خدا هم رازق است؛ منتها رازق بودن خدا قدری بهتر و بیشتر است. در پایان سوره «ذاریات» فرمود که: ﴿إِنَّ اللّهَ هُوَ الرَّزّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتینُ﴾؛[14]این «هو» که ضمیر فصل است، با «الف» و «لامی» که روی خبر آمده مفید حصر است؛ یعنی تنها رازق اوست، پس دیگران رزق او را دارند به شما میرسانند، اینچنین نیست که دیگران هم رازق باشند و خدا هم رازق باشد منتها بیشتر؛ همه اسمای حسنای و افعال کمالی که در قرآن مطرح است، منحصراً از آنِ خدای سبحان است، آن وقت دیگران میشوند مظاهر او؛ مثلاً ﴿خیر الفاصلین﴾؛[15]﴿خیر الحاکمین﴾[16]﴿احکم الحاکمین﴾؛[17]﴿خیر الراحمین﴾؛[18]﴿خیر الرازقین﴾؛ [19]چه در قرآن و چه در ادعیه، اینها را قرآن مطرح میکند او ﴿خیر الفاصلین﴾ است، ﴿احکم الحاکمین﴾ است، اما ﴿إِنِ الْحُکْمُ إِلاّ لِلّهِ﴾ [20]شما هیچ وصف کمالی در قرآن نمیبینید که خداوند آن وصف را به غیر خود اسناد داده باشد، مگر اینکه در جای دیگر بالقول المطلق آن وصف را مال خودش میداند، تا بر اساس توحید روشن شود که دیگران مدبّرات امرند به اذن او. این خلق را ذات اقدس الهی به عیسای مسیح(علیه السلام) اسناد داد، فرمود: ﴿إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْر﴾، اما ﴿بِإِذْنی﴾؛ [21]این طور نیست که واقعاً عیسای مسیح(سلام الله علیه) خالق باشد در برابر خلقت خدا؛ منتها خالقیت خدا بیشتر و خالقیت مسیح کمتر؛ احیای موتی این طور است، خلق این طور است: ﴿أَنبَئَکُم﴾ [22]این طور است، رزق این طور است، شفاعت این طور است، همه موارد ﴿إِنِ الْحُکْمُ إِلاّ لِلّهِ﴾ روی آن هست، ﴿هُوَ الرَّزّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتینُ﴾ هست و ﴿لِلّهِ الشَّفاعَةُ جَمیعًا﴾ هست، ﴿الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمیعًا﴾ هست، ﴿الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمیعًا﴾ هست، ﴿هُوَ الرَّزّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتینُ﴾ هست و مانند آن.
پرسش: ؟پاسخ: بله، آنجا که معلوم است: ﴿اللّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾؛ [23]هر موجودی که هستی دارد، تنها راه هستی یابی او همان افاضه ذات اقدس الهی است، این یک موجبه کلیهای است که به هیچ وجه تخصیص پذیر نیست: ﴿اللّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾؛ یعنی «کلّ ما صدق علیه انه شیءٌ فهو فیض الله و مخلوق الله»؛ بنابراین «توفی» در حقیقت برای خدای سبحان است و این تقدیم اسم ظاهر هم مفید حصر است ﴿اللّهُ یَتَوَفَّی اْلأَنْفُسَ﴾.
نقد بر تفسیر مادی إسناد توفّی به خدای سبحان بر مبنای ادبیات عرب
ملاحظه میکنید خیلی ها قرآنی حرف میزنند: ولی«ابن هشامی» فکر میکنند. اینها «توفی» برایشان روشن نیست حتی بعضی از معاصرین ما مثل تحریر و تنویر ابن عاشور و مانند آن، اینها قرآنی حرف میزنند؛ ولی همان تفکر مغنی را دارند، همان تفکر «ابن هشامی» را دارند، اینها خیال میکنند که وقتی انسان میمیرد، اجل او فرامیرسد، این «توفی»، «استیفا»، «وفی» برای آن مدت است؛ تعبیر ایشان این است که «لأَنَّ اللهَ اذا اماتَ احدٌ فَقَد تَوفّاهُ اجَلُه»؛[24]یعنی سررسید او کامل میشود، دیگر کم و زیاد ندارد، در حالی که «توفی» این است که خدا أخذ تام میکند و چون همان تفکر عربی مغنی و امثال مغنی دامنگیرشان شده، بسیاری از این تعبیرات را میگویند تشبیه است، چون آن حقیقت برایشان روشن نیست. در بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) هست که «فاعِلٌ لا بِمَعنَی الحَرَکات»؛ [25]اما اینها میآیند «یمسک» را میگویند: «الامساک هو الشدّ بالید»؛ [26]با دست چیزی را گرفتن و حال آنکه این ما هستیم که اگر بخواهیم امساک کنیم، با دست میگیریم، نه اینکه در حقیقت امساک بالید اخذ شده باشد؛ برخی ها به همین «یمسک» تمسک کردند و گفتند روح یک موجود مادی است، اگر روح یک موجود مادی است که در تالار تشریح میشود و می توان آن را بررسی کرد، معنای توحید را که او درک میکند، معرفت توحید، معرفت وحی، معرفت نبوت، معرفت ولایت، این معرفت ها هم باید مثل ذرّهای و سلولی باشد، برای اینکه موجود مادی که غیر از ذرّات مادی چیز دیگر ندارد، آن وقت همه اینها میشود مادی؛ وقتی تصریح میکنند و میگویند چون روح با ارسال و امساک سر و کار دارد: ﴿فَیُمْسِکُ الَّتی قَضی عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ اْلأُخْری﴾؛ معلوم میشود روح مادی است. این همان قرآنی حرف زدن و مغنی فکر کردن است. اما وقتی بیان نورانی حضرت امیر باشد که خدا با حرکت کار نمیکند، بلکه با اراده کار میکند، آن جایی که نفخ دارد: ﴿وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی﴾؛ سخن از دمیدن نیست، اینجا که سخن از ارسال و امساک دارد، گرفتن با دست نیست، او با اراده کار میکند، وقتی با اراده کار میکند دیگر مادی بودن معنا ندارد. اگر «فاعلٌ لابالحرکه» شد، پس ارسال یک معنا دارد و امساک یک معنا دارد، یک مصداق دارد که هیچ کدام از اینها مادی نیست: ﴿اللّهُ یَتَوَفَّی اْلأَنْفُسَ حینَ مَوْتِها﴾؛ «توفی» اخذ تام است و ما هر شب میمیریم و هر شب به لقاء الهی میرسیم؛ منتها چون غافل هستیم خواب ما هم واقع خواب است. خیلی از اصحاب پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)؛ نظیر سلمان و اباذر و مقداد و امثال ذلک، اینها میخوابیدند که بروند کلاس درس. مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) در همان جلد هشت کافی نقل میکند که روزها وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از شاگردان مخصوص سؤال میکرد که «ما رأیتم بالبارهه» دیشب چه دیدید، در کلاس درس دیشب چه دیدید، این رویای مبشّره که برکتی از برکات الهی است، برای اینها در خواب حل میشد. به ما گفتند وقتی میخواهید بخوابید چه بگویید، با خدایتان راز و نیاز بکنید و خدایا من که آمدم در رختخواب جانم را به شما تقدیم میکنم، خدایا این را سالم نگاه دار و سالم به من برگردان.[27] ما هر شب با خدای خود یک چنین گفتگویی داریم، خدایا من این امانت را به شما میسپارم، پس خواب یک مرگ موقت است: «النوم اخ الموت»[28] منتها آن موت یک مرگ دائم است و این خواب یک مرگ موقت، هر شب خدا جان ما را قبض میکند؛ ولی آن مرحله رقیقه رابطه روح با بدن که در حد حیات گیاهی است را حفظ میکند که ما با آن غذاهایی که خوردیم را هضم کنیم، با آن نفس بکشیم، رقیقهای از کارهای حیوانی را هم نگاه میدارد، بقیه در دیار مرسل رهاست. پس این خوابهایی که انسان میبیند ـ حالا یا خوب یا بد ـ با همان دیار مرسل خودش دارد سفر میکند، نه اینکه در این بستر افتاده باشد.
مطلق بودن توفی خدای سبحان بر مبنای ادبیات عرب
پس ما هر شب میمیریم؛ منتها نمیدانیم که با چه کسی رابطه داریم: «النوم اخ الموت»؛ ﴿اللّهُ یَتَوَفَّى اْلأَنْفُسَ﴾ بالقول المطلق؛ چه درجه آنهایی که مردند و توفی کامل دارد: ﴿اللّهُ یَتَوَفَّى اْلأَنْفُسَ حینَ مَوْتِها﴾ توفی کامل است، ﴿وَ الَّتی لَمْ تَمُتْ فی مَنامِها﴾ است. این ﴿فی مَنامِها﴾ مثل ﴿حینَ مَوْتِها﴾ ظرف است: خدا دو تا «توفی» دارد: یکی کامل و یکی نیمه کامل؛ آنهایی که میمیرند «توفی» کامل دارند، آنهایی که میخوابند «توفی» نیمه کامل دارند: ﴿اللّهُ یَتَوَفَّی اْلأَنْفُسَ﴾ این بالقول المطلق است. آنهایی که ﴿حینَ مَوْتِها﴾ است توفی کامل است، آنهایی که نمُردند؛ ولی خوابیدند توفی غیر کامل است: ﴿اللّهُ یَتَوَفَّی اْلأَنْفُسَ حینَ مَوْتِها﴾ شد توفی کامل؛ اما ﴿وَ الَّتی لَمْ تَمُتْ﴾ روح آنها را چه وقت میگیرد: ﴿فی مَنامِها﴾ میگیرد، پس انسان که میخوابد روح را به پیشگاه اله تقدیم میکند، اگر مدت آن سر آمده باشد: ﴿فَیُمْسِکُ الَّتی قَضى عَلَیْهَا الْمَوْتَ﴾؛ اگر عمرش باقی باشد: ﴿وَ یُرْسِلُ اْلأُخْری﴾؛ وگرنه برای همه ما و در هر لحظه امکان مرگ هست؛ منتها شبها چون موقع خواب است ـ در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آیه شصت که بحث آن گذشت این بود ـ دارد: ﴿وَ هُوَ الَّذی یَتَوَفّاکُمْ بِاللَّیْلِ﴾؛ چون خواب معمولاً در شب است، وگرنه کسی که در روز میخوابد آن هم همین طور است: ﴿اللّهُ یَتَوَفَّى اْلأَنْفُسَ﴾ بالقول المطلق است؛ منتها مردم دو قسماند: آنها که مردند ﴿حینَ مَوْتِها﴾، آنها که ﴿لَمْ تَمُتْ فی مَنامِها﴾. پس﴿اللّهُ یَتَوَفَّى اْلأَنْفُسَ﴾ هست؛ یا «حین الموت»، یا «حین المنام»؛ منام هم توفی ماست، در حقیقت ما متوفاییم، ذات اقدس الهی متوفی است و اختصاصی به شب ندارد. اگر در آیه شصت سوره «انعام» فرمود: ﴿وَ هُوَ الَّذی یَتَوَفّاکُمْ بِاللَّیْلِ﴾ برای آن است که غالباً خواب در شب است: ﴿وَ یَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ ثُمَّ یَبْعَثُکُمْ فیهِ لِیُقْضی أَجَلٌ مُسَمًّی ثُمَّ إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ ثُمَّ یُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ در این بخش هم فرمود: ﴿اللّهُ یَتَوَفَّی اْلأَنْفُسَ﴾ پس آنجا که دارد ﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا﴾ بالعرض است، آنجا که دارد ﴿یَتَوَفّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذی وُکِّلَ بِکُمْ﴾ بالعرض است، اینجا میفرماید ﴿اللّهُ یَتَوَفَّی اْلأَنْفُسَ﴾ بالذّات است: ﴿اللّهُ یَتَوَفَّی اْلأَنْفُسَ حینَ مَوْتِها﴾ و اگر ما بخواهیم مسئله مرگ را تجربه کنیم، چون هر شب میمیریم، اگر آگاهانه بخوابیم هر شب با مرگ همراهیم و مرگ را درک میکنیم، یا بخشی از مرگ را میفهمیم که مرگ چگونه است: ﴿وَ الَّتی لَمْ تَمُتْ فی مَنامِها﴾.
پرسش: بزرگان می فرمایند که روح نباتی تفاهم پیدا کند می شود روح حیوانی، روح حیوانی تفاهم پیدا کند می شود روح انسانی، حضرتعالی که می فرمایید در هنگام خواب نشئاتی از روح نباتی یا حیوانی است، این منافات دارد، انگار سه تا روح در بدن است، در حالی که این چنین نیست؟
پاسخ: سه تا نفس نیست، سه تا روح نیست، این مرحله ضعیفه است که انسان با یک شأنی از مراحل نفس غذاها که خورده هضم میکند، با شأنی از شئون دیگر کارهای عاطفی و وَهم و خیال و امثال ذلک را دارد، با شأن برتر معارف الهی را درک میکند، اینکه گفتند: «النفس فی وحدتها کل القوی٭٭٭ و فعله فی فعلها قد انطوی» [29]همین است، درجاتش فرق میکند.
نقد بر اسناد امساک در اخذ روح به امساک مجازی و مادی
بنابراین این طور نیست که ذات اقدس الهی اگر یک چیزی را امساک میکند، ما بگوییم پس این مادی است؛ نه امساک دلیل بر آن است که ممسک مادی است و نه از باب تشبیه است، چرا ابن عاشور و امثال ابن عاشور آمدند و گفتند ـ اینها که جزء مفسرین روز هستند ـ این تشبیه است، برای اینکه اینها خیال میکنند که الفاظ برای مصادیق مادی وضع شده، اگر یک وقتی ذات اقدس الهی به آن موجود مجرد گفته ﴿وَ الْقَلَمِ﴾ اینها یا میگویند آن موجود مادی است یا میگویند اطلاق قلم بر آن بالتشبیه است. در همین تفسیر شریف نورالثقلین ذیل آیه ﴿ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ﴾[30]آنجا «سفیانبنعبید نصر» گویا خدمت امام صادق(سلام الله علیه) مشرّف میشود، عرض میکند نون چیست قلم چیست حضرت بعضی از معانی را ذکر میکنند میفرماید اینها مثلاً نهریاند که در بهشت جاریاند،[31] (عرض کرد: «زدنی بیاناً»، فرمود نون و قلم دو فرشته از فرشتگان الهیاند، عرض کرد «زدنی بیاناً»، فرمود بلند شو، دیگر بیش از این من نمیتوانم بگویم، یک عده مثلاً دارند میآیند. پس این روایت را که ایشان نقل میکند، معلوم میشود که اگر فرصتی بود، شاگردانی بودند و مجالی بود و تقیهای نبود؛ نظیر همان جریان «ذریح محاربی» اینها میفرمودند که نون چیست، قلم چیست، اگر قلم را دارد معنا میکند و میگوید قلم فرشتهای از فرشتگان الهی است)، معلوم میشود که مکتوبات هم مکتوبات معنوی خواهد بود. پس این طور نیست که امساک منحصراً مادی باشد تا دلیل شود بر اینکه روح مادی است، نه اسناد امساک به ذات اقدس الهی مجاز است ـ نه مجاز مرسل و نه مجاز استعارهای ـ تا باز دلیل باشد بر اینکه امساک منحصر در مادی است، بلکه امساک با اراده هم حاصل میشود، با دست و پا هم حاصل میشود، اینچنین نیست که ذات اقدس الهی با دست امساک بکنند، تا دلیل بر مادی بودن روح باشد و اینچنین است که اطلاق امساک بر امساک الهی مجاز باشد یا استعاره باشد، برای اینکه امساک منحصر در مادی است، این طور نیست، این فکر را که وجود مبارک حضرت امیر؛ یعنی همه اهل بیت(علیهم السلام) به دیگران فهماندند که فاعلیت دو قسم است: یک فاعلیت ارادی است یک فاعلیت ادوات و آلی و مانند آن است: ﴿إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ﴾[32]او با اراده کار میکند، او ﴿یُمسِکُ السَّماواتِ وَ الأرضَ﴾ [33]او با اراده آسمان و زمین را نگاه میدارد، اگر از آن به جاذبه یاد شد به هر حال اراده الهی است، فرمود که این همه پرندهها اجرام سنگین هستند، مگر یک جرم سنگین میتواند این همه در آسمان پرواز کند، فرمود ما نگاهش داشتیم، فرمود نگاه نمیکنید طیر را: ﴿صافّاتٍ وَ یَقْبِضْنَ ما یُمْسِکُهُنَّ إِلاَّ الرَّحْمنُ﴾؛[34]این همه پرندهها را خدای سبحان با اراده در آسمان نگاه میدارد، وگرنه جِرم سنگین باید بیفتد زمین، اگر جاذبه است اینها را میکشاند، یک جرم سنگینی هزار کیلومتر پرواز میکند، چه کسی نگاهش میدارد، فرمود مگر نمیبینند: ﴿ان الطَّیْرِ فی السماء ما یُمْسِکُهُنَّ إِلاَّ الرَّحْمنُ﴾؛ این امساک پرندگان را که خدا با دست نگاه نمیدارد، پس نه اسناد امساک مجاز است، نه مستلزم این است که ـ معاذ الله ـ با دست نگاه میدارد، او با اراده نگاه میدارد، اگر با اراده نگاه میدارد، پس نه دلیل است بر مادی بودن روح و نه اسنادش مجاز است، نه مجاز در کلمه است و نه مجاز در اسناد.
تبیین تام نبودن اخذ روح در هنگام خواب
پرسش:؟پاسخ: درباره خواب تامِ تام نیست؛ لذا فرمود تام آن در حین موت است، در حال منام نیمه تام است، برای اینکه دو قسم است: آنها که اجلشان فرا رسید، فرمود: ﴿فَیُمْسِکُ الَّتی قَضى عَلَیْهَا الْمَوْتَ﴾ اخذ تام است که بعضی در همان حال منام رحلت میکنند، اگر نیمه تمام باشد که برمیگردانند. الآن این موجود که به بدن تعلق ندارد، هیچ اثری از اثر ادراکات در این نیست، هر چه هم میگویند او نمیفهمد، ادراک نمیکند، نمیبیند و مانند آن، معلوم میشود که این روح رابطهاش را با این بدن کم کرده است، نه قطع کرده باشد، در حد حیات گیاهی دارد بدن را حفظ میکند، بخشی از مراحل حیوانی را هم ممکن است حفظ بکند و مواظب هم هست که اگر کسی او را صدا زد، اول روح میشنود بعد بدن را بیدار میکند، نه اینکه اول شخص بیدار بشود بعد بشنود، پس این روح سرپرست اوست، بالای سر اوست و او را نگاه میدارد. خدای سبحان هم فرمود شما که در عالم خواب خسته شدید، از این پهلو به آن پهلو میغلطید، چه کسی شما را میغلطاند: ﴿مَنْ یَکْلَؤُکُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ مِنَ الرَّحْمنِ﴾؛ چه کسی شما را از آن خطرات حفظ میکند، ما شما را تر و خشک میکنیم. خیلی افراد هستند که از آنها سؤال کنید که در خواب چند بار از پهلوی راست به پهلوی چپ غلطیدید، میگوید من چه میدانم، اصلاً شاید نغلطیدم، اما چه کسی او را تر و خشک میکند، چه کسی او را جابه جا میکند، آن به دستور ذات اقدس الهی است. پس کسی در بدن هست که سرپرستی او را به عهده میگیرد که اگر خسته شد از این پهلو به آن پهلو برگردد و یک مدبّری هم هست که فرمود ما شما را در خواب حفظ میکنیم، در بیداری حفظ میکنیم؛ ولی در خواب قسمت مهم روح شما که از بدن فاصله گرفته است در اختیار ماست؛ اگر مدت تمام شده باشد، نگاهش میداریم، اگر هنوز فرصت باشد آن را برمیگردانیم. پس این امساک و این ارسال مادی نیست، به همان اراده ذات اقدس الهی وابسته است.
خواب از بهترین آیات الهی
پرسش:؟پاسخ: این بدن در اثر کار خسته میشود، از برکات الهی است که خدای سبحان خواب را مسلط کرده است و فرمود: ﴿وَ مِنْ آیاتِهِ مَنامُکُمْ بِاللَّیْلِ﴾؛ [35]چون انسان نمیتواند مثل چرخ اتومبیل دائماً کار بکند، زود فرسوده میشود، از بین میرود. در این عالم و در این نشئه کار کردن با استراحت همراه است؛ لذا فرمود یکی از آیات الهی این است که ما خواب را برای شما مقدّر کردیم: ﴿وَ مِنْ آیاتِهِ مَنامُکُمْ بِاللَّیْلِ﴾؛ خوابیدن مثل بیداری از آیات الهی است. اینکه در باب مکاسب، مرحوم صاحب وسائل هم این روایت را نقل کرده و فرمود یکی از مکاسب محرّمه این است که آدم شب کار بکند و حق چشم را ادا نکند.[36] ما میگوییم زندگی اسلامی، زندگی اسلامی و به سبک اسلامی، زندگی اسلامی چیست؟ یعنی تا ساعت نه و ده بخوابید، از ساعت ده شروع بکنید و مغازهها را باز کنید تا ده شب، این همه نیرو مصرف بکنی، این همه انرژی مصرف بکنید، این همه برق مصرف بکنی، این همه وقت مصرف بکنید، این همه مساجد اول وقت تعطیل باشد، برای اینکه شما میخواهید شب کسب بکنید. اصلاً کسب برای روز است، صبح بیایید مغازهتان را باز کنید تا اول مغرب، اول مغرب که شد نماز جماعتتان را بخوانید و بروید در خانههایتان، با بچههایتان و با فرزندانتان باشید، به اهل محل هر هفتهای یک شب جلسه داشته باشید، آنها مشکلاتشان را بگویند، راه تولیدشان را بگویند، راه قرض الحسنه را بگویند، راه کمک را بگویند، تا جامعه با این احیا بشود، نه با این وضعی که ما داریم. یک «بسم الله» اول روز مینویسیم، عکس امام و رهبری را هم بگذاریم، یک آرمی هم بگذاریم و بگوییم این کسب، کسب اسلامی است! این زندگی، زندگی اسلامی است! این سبک، سبک اسلامی است! فرمود شب را ما برای آسایش شما قرار دادیم. این روایت را مرحوم صاحب وسائل هم نقل کرده، روایت معتبر است که شما حق چشمتان را ادا نمیکنید، مگر برای ضرورت. تعبیر روایت این است که کسی که حق چشم را ادا نمیکند و شب کار میکند این حرام است. پس حالا تقسیم کار و سه شیفت کار کردن روی ضرورت یک مطلب دیگر است. پس خواب از بهترین آیات الهی است، مثل بسیاری از آیات الهی که بررسی میخواهد، تا از این آیه به «ذی الآیه» انسان پی ببریم، فرمود: ﴿اللّهُ یَتَوَفَّى اْلأَنْفُسَ حینَ مَوْتِها﴾ این یک، ﴿وَ الَّتی لَمْ تَمُتْ فی مَنامِها﴾ این دو، شما که گفتید منام با قرینه همراه است پس معلوم میشود نمرده خوابیده.
دعای هنگام خواب و بیدار شدن دالّ بر توفّی آن
فرمود ما همین قرینه را ذکر کردیم، تا افراد را به دو قسم تقسیم کنیم: آنها که مردند و مدّت عمر آنها تمام شد؛ اما آنها که خوابیدند باز به دو گروه تقسیم میشوند: یا مدتشان تمام شد: ﴿فَیُمْسِکُ الَّتی قَضی عَلَیْهَا الْمَوْتَ﴾؛ آنها که مدتشان تمام نشد: ﴿وَ یُرْسِلُ اْلأُخْری﴾؛ لذا انسان که صبح شد و از خواب برمیخیزد بگوید: «الحَمدُ للهِ الَّذی رَدَّ عَلیَّ رُوحِی»؛[37]این دعای صبح همین است، خدا را شکر میکنیم که روح ما را به ما برگرداند. هم دعای صبح نشانه آن است که خدا این روح را دوباره به ما برگرداند و هم دعای خواب نشان میدهد که انسان روح را به پیشگاه الهی تقدیم میکند: ﴿اللّهُ یَتَوَفَّی اْلأَنْفُسَ﴾ بالقول المطلق؛ یعنی «کل نفسٍ» این طور است: ﴿اللّهُ یَتَوَفَّی اْلأَنْفُسَ﴾؛ آنهایی که مرگشان فرا رسید توفی کامل دارند: ﴿حینَ مَوْتِها﴾، ﴿اللّهُ یَتَوَفَّی اْلأَنْفُسَ﴾، ﴿الَّتی لَمْ تَمُتْ﴾، چه وقت؟ ﴿فی مَنامِها﴾، پس ﴿اللّهُ یَتَوَفَّى اْلأَنْفُسَ﴾ بالقول المطلق است: ﴿فَیُمْسِکُ الَّتی قَضی عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ اْلأُخْری﴾ تا یک فرصت دیگری: ﴿إِنَّ فی ذلِکَ َلآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ﴾؛ کسی که فکر بکند میفهمد که خواب آیه الهی است، بیداری آیه الهی است.
مشروط بودن شفاعت شافعان به اذن الهی
﴿أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ شُفَعاءَ﴾؛ اینها، به این فکرند که غیر خدا مشکل اینها را حل بکند؛ درست است که ما گفتیم یک عدهای شفیعاند و شفاعت شافعین را ما امضا کردیم، اما به امضای خداست، یک؛ هم شفیع باید مأذون باشد، دو؛ هم «مشفوع له» باید «مرتضی المذهب» باشد، سه؛ و هم ما این را تفویض نکردیم که دیگران واقعاً بالاستقلال سهمی از شفاعت داشته باشند: ﴿لِلّهِ الشَّفاعَةُ جَمیعًا﴾. همه کمالات این طور است، این نشانه توحیدی بودن علوم قرآنی است که فرمود: ﴿أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ شُفَعاءَ قُلْ أَ وَ لَوْ کانُوا لا یَمْلِکُونَ شَیْئاً وَ لا یَعْقِلُونَ﴾ اینها که مالک چیزی نیستند، این اصنام و اوثان عاقل هم نیستند و آن قدیسین بشرند، اگر حق شفاعت دارند به اذن خدا هست: ﴿قُلْ لِلّهِ الشَّفاعَةُ جَمیعًا﴾. همین مضمون درباره «قوّه» است. در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت که ﴿الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمیعًا﴾؛ همین معنا درباره «عزّت» است: ﴿الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمیعًا﴾؛ همین معنا درباره «حُکم» است: ﴿إِنِ الْحُکْمُ إِلاّ لِلّهِ﴾؛ پس اگر گفته شد او ﴿خَیرُ الحاکِمین﴾ است، ﴿خَیرُ الفاتِحین﴾ [38]است، ﴿خَیرُ الفاصِلین﴾ است، ﴿خَیرُ الرّازِقِین﴾ است؛ که در این دعای «جوشن کبیر» هست؛ یا خیر کذا، خیر کذا، خیر کذا؛ یعنی اینها مظاهر فعل شمایند، بالاصاله برای شماست، اینها آیات فعل شمایند، نه اینکه اینها هم دارند، خدا هم دارد و خدا قدری بیشتر، بلکه اینها پیام الهی را دارند میرسانند.
[1]زمر/سوره39، آیه1.
[2]انعام/سوره6، آیه61.
[3]سجده/سوره32، آیه11.
[4]منافقون/سوره63، آیه8.
[5]نساء/سوره4، آیه132.
[6]مریم/سوره19، آیه12.
[7]بقره/سوره2، آیه63.
[8]انفال/سوره8، آیه60.
[9]بقره/سوره2، آیه165.
[10]مدثر/سوره74، آیه48.
[11]بقره/سوره2، آیه255.
[12]انبیاء/سوره21، آیه28.
[13]روح البیان، اسماعیل حقی، ج1، ص402.
[14]ذاریات/سوره51، آیه58.
[15]انعام/سوره6، آیه57.
[16]اعراف/سوره7، آیه87.
[17]هود/سوره11، آیه45.
[18]مومنون/سوره23، آیه109.
[19]مائده/سوره5، آیه114.
[20]انعام/سوره6، آیه57.
[21]مائده/سوره5، آیه110.
[22]مائده، آیه60.
[23]انعام/سوره6، آیه102.
[24]التحریر و التنویر، ابن عاشور، ج24، ص24.
[25]شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج1، ص78.
[26] التحریر و التنویر، ابن عاشور، ج24، ص25.
[27]مکارم الاخلاق، رضی الدین أبی نصر الحسن بن الفضل الطبرسی، ص289.
[28]بحار الأنوار، العلامه المجلسی، ج73، ص189.
[29]شرح الاسماء الحسنی، الملاهادی السبزواری، ج2، ص92.
[30]قلم/سوره68، آیه1.
[31]تفسیر نور الثقلین، الشیخ الحویزی، ج2، ص518.
[32]یس/سوره36، آیه82.
[33]فاطر/سوره35، آیه41.
[34]ملک/سوره67، آیه19.
[35]روم/سوره30، آیه23.
[36]وسائل الشیعة، الشیخ الحرالعاملی، ج17، ص164، ابواب مایکتسب به، باب35، ط آل البیت.
[37]الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج2، ص538، ط اسلامی.
[38]اعراف/سوره7، آیه89.
تاکنون نظری ثبت نشده است