display result search
منو
تفسیر آیات 45 تا 52 سوره نور

تفسیر آیات 45 تا 52 سوره نور

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 25 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 45 تا 52 سوره نور"
- آفرینش حیوانات جنبنده؛
- در مدینه سه گروه بودند که با نظام مشکل داشتند؛ یک عدّه منافق بودند، یک عدّه ضعیف‌الایمان بودند، یک عدّه کارشان نشر اراجیف بود.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَاللَّهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّةٍ مِن مَاءٍ فَمِنْهُم مَن یَمْشِی عَلَی بَطْنِهِ وَمِنْهُم مَن یَمْشِی عَلَی رِجْلَیْنِ وَمِنْهُم مَن یَمْشِی عَلَی أَرْبَعٍ یَخْلُقُ اللَّهُ مَا یَشَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ (45) لَقَدْ أَنزَلْنَا آیَاتٍ مُبَیِّنَاتٍ وَاللَّهُ یَهْدِی مَن یَشَاءُ إِلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ (46) وَیَقُولُونَ آمَنَّا بِاللَّهِ وَبِالرَّسُولِ وَأَطَعْنَا ثُمَّ یَتَوَلَّی فَرِیقٌ مِّنْهُم مِن بَعْدِ ذلِکَ وَمَا أُولئِکَ بِالْمُؤْمِنِینَ (47) وَإِذَا دُعُوا إِلَی اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ إِذَا فَرِیقٌ مِّنْهُم مُّعْرِضُونَ (48) وَإِن یَکُن لَهُمُ الْحَقُّ یَأْتُوا إِلَیْهِ مُذْعِنِینَ (49) أَفِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ أَمِ ارْتَابُوا أَمْ یَخَافُونَ أَن یَحِیفَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَرَسُولُهُ بَلْ أُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ (50) إِنَّمَا کَانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِینَ إِذَا دُعُوا إِلَی اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ أَن یَقُولُوا سَمِعْنا وَأَطَعْنَا وَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (51) وَمَن یُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَیَخْشَ اللَّهَ وَیَتَّقْهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْفَائِزُونَ (52)﴾

بعد از بیان آفرینش آسمانها و زمین و تبیین کیفیت پیدایش و پرورش باد و باران و امثال اینها آفرینش حیوانات جنبنده را مطرح فرمود در نوبتهای قبل اشاره شد که حیوانات جنبنده بعضی روی توالدند مثل گوسفند و امثال گوسفند بعضیها بر اساس تخم‌گذاری‌اند مثل مرغ و امثال مرغ بعضیها هیچ کدام از این دو قسم تولید یا توالد نیستند نظیر کِرمهای زیرزمینی کِرمهایی که درون میوه پیدا می‌شوند و مانند آن این به معنای خَلق‌الساعه بودن کِرم نیست مدّتها طول می‌کشد تا ذرّات ریزی پیدا بشود (اولاً) تبدیل بشود به این حیوان (ثانیاً) ولی به هر تقدیر این نه توالد است نه تولید نه از سنخ گوسفند و امثال گوسفند است که در رَحِم مادر متولّد می‌شود نه از سنخ تخم‌گذاری مرغ است معنایش خلق‌الساعه بودن نیست معنایش بطلان قانون تکامل نیست.
مطلب بعدی آن است که قرآن کریم گاهی فعلی را به خدا اسناد می‌دهد گاهی همان فعل را به قرآن اسناد می‌دهد گاهی همان فعل را به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اسناد می‌دهد اسنادش به ذات اقدس الهی بالاصاله است به قرآن و به پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بالتّبع است یا بالمظهریّت است جریان تبیین در این سور‌ه از همین قبیل است خداوند در همین سورهٴ مبارکهٴ «نور» آیهٴ هجده تبیین آیات را به خود اسناد داد فرمود: ﴿وَیُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الآیَاتِ﴾ خدا توضیح می‌دهد تشریح می‌کند با بیان شفاف شما را آگاه می‌کند وقتی خدا مبیِّن آیات بود آیات می‌شود مبیَّن بالدرجه اُولیٰ بعد می‌شود مبیِّن در درجهٴ ثانیه اگر در همین سورهٴ مبارکهٴ «نور» آیهٴ 34 فرمود: ﴿لَقَدْ أَنزَلْنَا إلَیْکُم آیَاتٍ مُبَیِّنَاتٍ﴾ برای اینکه خدا آیات را تبیین کرد آیات می‌شود مبیَّن در درجهٴ اُولیٰ همین آیات مبیَّن احکام و حِکم را برای ما تبیین می‌کند می‌شود مبیِّن پس اگر در همین سورهٴ «نور» آیهٴ هجده فرمود: ﴿یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الآیَاتِ﴾ بعد در آیه 34 و همچنین در آیه 46 فرمود: ﴿آیَاتٍ مُبَیِّنَاتٍ﴾ برای اینکه خداوند آیات را تبیین کرد (یک) این آیات شده مبیَّن و شفاف (دو) این آیات مبیَّن احکام و حِکم را برای ما تبیین می‌کند می‌شود مبیِّن (سه) رابطه بین درجه دو و درجه سه را می‌توان در صدر همین سور‌ه و از صدر همین سور‌ه مشاهده کرد برای اینکه در صدر این سور‌ه فرمود: ﴿سُورَةٌ أَنزَلْنَاهَا وَفَرَضْنَاهَا وَأَنزَلْنَا فِیهَا آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ﴾ این آیات که ذاتاً بیِّن نیستند اگر ذاتاً بیِّن بودند که مبیِّن نمی‌خواستند خدای سبحان ذاتاً مبیِّن است (یک) وقتی مبیِّن بود آیات می‌شود مبیَّن (دو) وقتی مبیَّن شد این آیاتی که مبیَّن است و بیِّن و شفاف است احکام و معارف را برای جامعه بشری تبیین می‌کند می‌شود مبیِّن (این سه مرحله) خب. پس مبیِّن بالاصل ذات اقدس الهی است آیات می‌شود مبیَّن بعد مبیِّن است برای ما لذا در صدر این سور‌ه از آیات به بیّنات یاد کرد بعد فرمود در برابر آیات مردم دو دسته‌اند یک عدّه اصلِ ایمان را دارند (یک) کمال ایمان را هم دارند (دو) تمام ایمان را هم دارند (سه) یعنی آن عناصر اصلی ایمان را که فارق بین ایمان و کفر است دارا هستند (یک) اجزایی که ارکان نیست اگر کم و زیاد بشود کفر نمی‌آورد ولی نقص می‌آورد اینها را هم دارا هستند (دو) میوه‌های این شجرهٴ طیّبه ایمان را هم دارند (این سه) اینها مؤمنین کامل‌اند ﴿أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾, ﴿فَأُولئِکَ هُمُ الْفَائِزُونَ﴾ اینها کسانی‌اند که اصول دین را دارند (یک) فروع واجب را دارند (دو) مستحبّات و سنن را هم دارند (این سه).
در قبال این برخیها هستند که آن عناصر اصلی ایمان را ندارند لذا کافرند اگر به حسب ظاهر اظهار ایمان بکنند می‌شوند منافق که فعلاً آیات با این گروه کار دارند برخیها هستند که آن عناصر اصلی ایمان را دارند یعنی اصول دین را پذیرفتند لکن در فروع دین مشکلی دارند بعضی از واجبها را انجام نمی‌دهند بعضی از محرّمات را مرتکب می‌شوند اینها دینشان ناقص است برای اینکه فقط اصول را دارند فروع را ندارند برخیها هستند که نه اصول را دارند فروع را هم دارند ولی آن مستحبّات و آن سنن را ترک می‌کنند قرآن فعلاً با آنها کاری ندارد فقط با این گروه که یا منافق‌اند یا ضعیف‌الایمان با اینها کار دارد اینکه فرمود اینها مؤمن نیستند نسبت به منافق نفی حقیقت است مثل «لا صلاة الاّ بطهور»[1] نسبت به ضعیف‌الایمان شبیه «لا صلاة الاّ بفاتحة الکتاب»[2] است اما قسم سومش که از قبیل «لا صلاة لجار المسجد الاّ فی مسجده»[3] اینجا نمونه‌ای ندارد برای اینکه فعلاً قرآن با کسانی که اصول را معتقدند فروع را انجام می‌دهند ولی مستحبّات و اینها را انجام نمی‌دهند با آنها کاری ندارد بنابراین این دو گروه مشمول ﴿وَمَا أُولئِکَ بِالْمُؤْمِنِینَ﴾ هستند اینها که یا منافق‌اند یا ضعیف‌الایمان. در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» به این دو گروه اشاره فرمود; آیه شصت سورهٴ «احزاب» این است ﴿لَئِن لَمْ یَنتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدِینَةِ لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ﴾ در مدینه سه گروه بودند که با نظام مشکل داشتند یک عدّه منافق بودند یک عدّه ضعیف‌الایمان بودند یک عدّه کارشان نشر اراجیف بود این اراجیف که جمع است از «رَجْفه» سامان پذیرفت رجفه یعنی لرزه خبر اگر مطابق با واقع باشد ثابت است لرزه‌ای در او نیست ولی وقتی مطابق با واقع نبود تکیه‌گاهی ندارد لرزان است شناور است این اخباری که تکیه‌گاهی ندارد مطابق واقع نیست اینها را می‌گویند اراجیف نه اراجیف یعنی حرفهای مبتذل نه گاهی ممکن است خیلی حرف دقیق هم باشد ولی ساخته یک عدّه دانشمندان منحرف است که ﴿فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ﴾ یا امثال ذلک. در مدینه کسانی که مخالف با نظام بودند این سه گروه بود فرمود این سه گروه باید دست بردارند وگرنه ذات اقدس الهی [سخت تنبیهشان می‌کند] بالأخره صبر حسابی هم دارد ﴿لَئِن لَمْ یَنتَهِ الْمُنَافِقُونَ﴾ (یک) ﴿وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ﴾ آنها مؤمن هستند یعنی کافر نیستند اما ضعیف‌الایمان‌اند ﴿وَالْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدِینَةِ﴾ این مرجفون حالا یا در اثر نفاق است یا در اثر ضعف ایمان است درصدد نشر اراجیف‌اند این خبرهای بی‌پایه همان طوری که خودش شناور است جامعه را هم لرزان می‌کند فرمود اینها باید دست بردارند در این قسمت هم فرمود: ﴿وَمَا أُولئِکَ بِالْمُؤْمِنِینَ﴾ هر سه گروه را می‌تواند شامل باشد این یک اصل جامع است در برابرش کسانی هستند که همین سورهٴ «نور» آیهٴ 51 عهده‌دار آنهاست که به خواست خدا به آن هم می‌رسیم ﴿إِنَّمَا کَانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِینَ﴾ یعنی مؤمنین کامل و حقیقی حرفهایشان چیست اما این گروه که در اثر نفاق یا در اثر ضعف ایمان حرف می‌زنند ولی عمل نمی‌کنند حکمشان چیست؟ این قولی که فرمود یعنی آیه 47 فرمود: ﴿وَیَقُولُونَ﴾ می‌گویند, یعنی حرف می‌زنند این همان است که در بحث دیروز آیه ﴿یَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِم مَا لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ﴾[4] خوانده شد اما در آیه 51 که فرمود: ﴿إِنَّمَا کَانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِینَ﴾ بعد دارد ﴿أَن یَقُولُوا﴾ نه یعنی حرفشان این است منطقشان این است اگر گفتند قول مؤمن این است یعنی منطقش این است حالا چه بگوید چه نگوید اما وقتی گفتند قول منافق این است یعنی حرفش این است باطنش غیر از این است ولی ظاهرش این است این «یقولوا» «قالوا» «قلنا» اینها به یک معنا نیست خب. پس منافقون و ضعیف‌الایمان و امثال ذلک اینها کسانی‌اند که ﴿وَیَقُولُونَ آمَنَّا بِاللَّهِ﴾ ما توحید را قبول داریم قرآن را هم قبول داریم ﴿وَبِالرَّسُولِ﴾ سنن او را هم قبول داریم هم فرض الله هم فرض النبی همه را قبول داریم و هم به حکم خدا گردن می‌نهیم هم به حکم پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اما رو برمی‌گردانند این معلوم می‌شود حرف می‌زنند دیگر ﴿یَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِم مَا لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ﴾[5] لذا اعراض می‌کنند ﴿وَمَا أُولئِکَ بِالْمُؤْمِنِینَ﴾ این دو گروه مؤمن نیستند حالا یا در اثر نفاق یا در اثر ضعف ایمان گرچه استعمال لفظ در اکثر از معنا هیچ محذوری ندارد ولی این در آن معنای جامع به کار رفت یعنی ایمان اعم از اصل ایمان یا کمال ایمان برای اینها نیست. نشان این ضعف ایمان یا فقدان ایمان این است که اگر حادثه‌ای پیش بیاید گروهی از اینها به محکمه دعوت بشوند اینها حاضرند به محکمه یهودیها مراجعه کنند اما حاضر نیستند به محکمه اسلام مراجعه کنند چون در محکمه یهود رشا و ارتشا رسمیّت دارد اینجا رسمیّت ندارد ﴿وَإِذَا دُعُوا إِلَی اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ﴾ که در بحث دیروز اشاره شد که چرا ضمیر مفرد است ﴿لِیَحْکُمَ﴾ است «لیحکما» نیست برای اینکه حکم الرسول همان حکم الله است رسول ﴿مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی﴾ است حکم جدیدی که ندارد ﴿لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاکَ اللّهُ﴾[6] که در سورهٴ «نساء» گذشت یعنی تو ﴿بِمَا أَرَاکَ اللّهُ﴾ حکم می‌کنی نه «بما رأیتَ» خب ﴿لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ إِذَا فَرِیقٌ مِّنْهُم مُّعْرِضُونَ﴾ اینها دیگر به محکمه الهی نمی‌آیند اینها به حکم قَضا تن در نمی‌دهند نه حکم حکومتی نه حکم قضایی هیچ کدام را حاضر نیستند تن در بدهند اما اگر بفهمند که به سود اینهاست فوراً می‌آیند ﴿وَإِن یَکُن لَهُمُ الْحَقُّ یَأْتُوا إِلَیْهِ مُذْعِنِینَ﴾ اگر در مخاصمه‌ای در پرونده‌ای به سود اینها حکم داده می‌شود می‌آیند اگر چون حق با اینها نیست حق با طرف دیگر است با مخاصم اینهاست به سود اینها حکم داده نمی‌شود نمی‌آیند معلوم می‌شود اینها هوامحورند دیگر «یحومون حوم نفسه»,[7] ﴿وَإِذَا دُعُوا إِلَی اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ إِذَا فَرِیقٌ مِّنْهُم مُّعْرِضُونَ﴾ اما ﴿وَإِن یَکُن لَهُمُ الْحَقُّ یَأْتُوا إِلَیْهِ مُذْعِنِینَ﴾ ممکن است در جمع اینها یک افراد ضعیف‌الایمانی باشد که سرپیچی نکنند و ضعف ایمانشان در مسائل دیگر باشد لذا فرمود: ﴿إِذَا فَرِیقٌ مِّنْهُم مُّعْرِضُونَ﴾ نه «إذا هم معرضون» اینجا هم فرمود: ﴿وَإِن یَکُن لَهُمُ الْحَقُّ﴾ یعنی نسبت به همین فریقی که اگر حق به سود اینها نبود رو برمی‌گردانند اگر حق به سود اینها بود سریعاً با اذعان و انقیاد وارد محکمه قضا می‌شوند و وارد حوزه حکومتی می‌شوند این سرّش چیست این یا با سبر و تقسیم باید حل بشود یا به صورت قیاس استثنایی باید حل بشود این برای چیست؟ آیا اینها درباره دین شک دارند یعنی درباره قرآن ـ معاذ الله ـ شک دارند آیا اینها درباره نبوّت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) شک دارند آیا اینها درباره علم و عصمت پیغمبر شک دارند آیا اینها درباره درایت پیغمبر شک دارند چه شکّی دارند منشأش چیست بالأخره؟ هیچ راهی برای این امور نیست برای اینها بیّن‌الرشد شد که دین حق است پیغمبر حق است و اینها عالماً عامداً منحرف‌اند لذا اینها ظالم‌اند سخن از مرض نیست اگر آن مرض عمدی باشد که ﴿فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾ این دیگر همان ظلم است این ﴿بَلْ﴾ اعراض می‌کند یعنی در قلبشان مرض نیست در قلبشان رِیْب نیست در قلبشان خوف نیست برای همه روشن است که این پیغمبر است این قرآن هم کلام خداست هیچ شکّی رِیْبی هراسی در آن نیست این کلمهٴ «حیف» در قرآن کریم همین یک مورد به کار رفت اینها ترس ندارند برای اینکه عدل ممثّل است وجود مبارک حضرت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عالماً عامداً در مقابل دین می‌ایستند اگر این مرض همان نفاق بود دیگر جا برای ﴿بَلْ﴾ که اضرابیه است نبود که بگوییم آن نیست بلکه اینها ظالم‌اند خب این مرض, مرض نفاق است و عین ظلم است دیگر این ریب همان نفاق است و عین ظلم است دیگر این هراس از دین همان نفاق است و عین ظلم است دیگر بنابراین باید طرزی معنا بشود که حالا یا به صورت قیاس استثنایی یا به صورت سبر و تقسیم این ظلم در قبال آنها قرار بگیرد که آنها عامل توجیه‌کننده باشد که به آنها بهانه بدهد بعد فرمود بهانه‌ای در کار نیست همه اینها عالماً عامداً بیراهه می‌روند.
در بحثهای قبل هم داشتیم که چگونه می‌شود عالِمی عمداً گناه می‌کند سرّش هم همان طوری که قبلاً ملاحظه فرمودید این است که دستگاهی که مربوط به اندیشه است کاملاً مرزش از دستگاه انگیزه جداست اینکه گفته می‌شود کاملاً مرزها جداست معنایش این نیست که فاصله مکانی دور دارند هر دو مجرّدند و خیلی هم نزدیک هم‌اند ولی در آن تحلیل دقیق عقلی از هم فاصله دارند از باب تشبیه معقول به محسوس از باب تشبیه مجرّد به مادّی اگر این رگهای مویی قلب کسی که چندین رگ هست هر کدام یک مأموریت و مسئولیتی دارند کنار هم هم قرار دارند یکی از آن رگهای مویی ظریف دقیق گرفته باشد و قلب این بیمار آسیب ببیند آن متخصّص قلب فقط همان رگ بسته را درمان می‌کند و باز می‌کند می‌گوید این رگ کاری به رگهای دیگر ندارد اصلاً ارتباطی به رگهای دیگر ندارد اینکه او می‌گوید اصلاً ارتباطی ندارند با اینکه صدها کار مشترک دارند در جوار هم‌اند دیوارهای اینها به هم وصل است اما این چون دقیق است و همین بسته است باید همین را باز کند. در جریان عقل عملی که عهده‌دار عزم و اراده و اخلاص و نیّت و بالأخره کوشش است انگیزه حوزه‌اش کلاً در اختیار اوست عقل نظری که مسئله تصوّر و تصدیق و قطع و ظنّ و اینهاست اندیشه کلاً در قلمرو عقل نظری است اینها در حوزه باطن در درون, مثل چشم و گوش و دست و پا هستند در بیرون قبلاً داشتیم که افراد از لحاظ بیرونی چهار گروه‌اند بعضیها هم چشم و گوششان سالم است هم دست و پای اینها, اینها هم مار و عقرب را خوب می‌بینند هم وقتی احساس خطر کردند خوب فرار می‌کنند و نجات پیدا می‌کنند. گروه دوم کسانی‌اند که مجاری ادراکی اینها خیلی قوی است چشمشان سالم, گوششان سالم خوب می‌شنوند خوب می‌بینند ولی دست و پای اینها را عمداً بسته‌اند اینکه مار و عقرب را می‌بیند بعد نمی‌تواند فرار کند خب مسموم می‌شود نمی‌شود به او اعتراض کرد مگر ندیدی مگر چشم فرار می‌کند مگر گوش فرار می‌کند آنکه فرار می‌کند بسته است این گروه دوم است.
گروه سوم کسانی‌اند که دست و پای دونده قوی و نیرومند دارند لکن چشم و گوششان کَر و کور است اینها مسموم می‌شوند مار و عقرب اینها را می‌زند نمی‌شود به اینها اعتراض کرد که مگر پا نداشتی بدوی بله پا دارد ولی ندید بالأخره نمی‌بیند نه صدا را می‌شنود نه عقرب را می‌بیند.
گروه چهارم کسانی‌اند که اینها معلول مطلق‌اند هم دست و پای اینها فلج است هم چشم و گوششان کَر و کور است این از نظر بیرون, از نظر درون هم افراد چهار گروه‌اند بعضی عالِم عاقل‌اند عالم عادل‌اند یعنی هم خوب می‌فهمند هم باتقوایند هم می‌فهمند چه چیزی گناه است و حرام است هم قدرت تصمیم‌گیری دارند که آلوده نشوند برخیها چون جهاد نفس نکردند نفس امّاره نفس مسوّله از درون, ابلیس از بیرون این عقل عملی که مسئولیّت عزم و اراده و انگیزه به عهده اوست را به زنجیر کشیده چون این را به زنجیر کشیده این در عین حال که ممکن است آیه ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ﴾[8] را خوب تفسیر بکند سخنرانی بکند اما همین که از منبر پایین آمده نامحرمی را هم نگاه می‌کند نمی‌شود به او اعتراض کرد مگر تو نمی‌دانی آیه را نخواندی؟! آیه و خواندن آیه و تفسیر آیه که چشم را نمی‌بندد آنکه چشم را می‌بندد عقل عملی است و این عقل عملی‌اش زنجیری است. این بیان نورانی حضرت امیر که فرمود: «کَم مِن عقلٍ أسیرٍ تحت هوی امیر»[9] همین است دیگر این عقلشان این عقلی که باید اراده کند تصمیم بگیرد و این فرمان را درباره چشم بدهد که «غُضّوا أبصارکم»[10] این زنجیری است رشوه همین طور است ارتشا همین طور است ربا همین طور است هر معصیتی که انسان انجام می‌دهد نباید به این آقا گفت تو مگر نمی‌دانستی چون علم کاری به عمل ندارد آن دستگاه عمل جداست.
گروه دیگر کسانی‌اند که دستگاه عملی‌شان خیلی قوی است اما نمی‌دانند چه کار بکنند برخیها از اساتید ما(رضوان الله علیهم) نقل می‌کردند که عدّه‌ای از این مقدّسین وقتی ماه مبارک رمضان می‌شد یک دوره زادالمعاد ختم می‌دادند خب زادالمعادی که قبل از مفاتیح مرحوم محدّث قمی(رضوان الله علیه) بود این اعمال دوازده ماهه است اینکه تنها برای ماه مبارک رمضان نیست این خیال می‌کرد هر چه عربی است و دعاست برای ماه مبارک رمضان است این خیال می‌کرد همان طوری که قرآن را باید ختم داد مثلاً ماه مبارک رمضان فضیلت دارد یک دوره زادالمعاد را هم باید ختم داد این پُرکار است اما نمی‌داند چه بخواند چه کار بکند آن اعمال یازده‌ ماه دیگر را هم در ماه مبارک رمضان انجام می‌دهد.
گروه چهارم کسانی‌اند که جاهل متهتِّک‌اند نه می‌فهمند چه کار باید کرد نه بر فرض که بفهمند, توان آن را دارند. در قرآن کریم به همه این اقوام و گروههای چهارگانه در مقطعهای گوناگون اشاره کرد فرمود اینها کسانی‌اند که مشکل علمی ندارند نه مرض دارند به نام شک نه در دین شک دارند نه در حقّانیّت پیغمبر شک دارند نه در نیروی اجرایی پیغمبر شک دارند نه در نزاهت پیغمبر از سهو و نسیان و عصیان و جهل و جهالت تردید دارند اینها عالماً عامداً بیراهه می‌روند ﴿بَلْ أُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾.
در بحثهای قبل هم داشتیم که ظلم در جریان نفس یک تبیین جدیدی می‌طلبد و آن این است که ظالم از محدوده خودش تعدّی می‌کند وارد حریم دیگری می‌شود انسان می‌تواند به دین ظلم بکند معنا دارد به دیگری ظلم بکند معنا دارد به جامعه ظلم بکند معنا دارد برای اینکه انسان حریمی دارد دین جامعه دیگری حریم خاص دارند اما انسان به خودش ظلم می‌کند یعنی چه؟ حریم ظالم کدام است حریم مظلوم کدام است فرمود: ﴿وَلکِنْ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ﴾[11] ما ظلم نکردیم اینها به خودشان ظلم کردند.
در بحثهای قبل شواهدی داشتیم که این ظلم به نفس را توجیه می‌کند شما می‌بینید این کارتن‌خوابهای معتاد را خیلی از این جوانها می‌بینند این طور نیست که خطر اعتیاد را نفهمند این خطر را لمس می‌کنند اما باز به دنبال اعتیادند نمی‌شود به اینها گفت مگر شما کارتن‌خواب را ندیدی بله این دیده بیش از ما هم اطلاع دارد ولی آنکه باید تصمیم بگیرد یعنی عقل عملی در اثر گناههای متراکم زنگ‌زده است خب از شمشیر زنگ‌زده کاری ساخته نیست هر کسی را شما به این نشان بدهید این بر علمش افزوده می‌شود ولی بر عملش افزوده نخواهد شد برای اینکه آن نیروی عَمّال بسته است اینجا هم وقتی که می‌خواهند ظلم بکنند به چه ظلم می‌کنند خدای سبحان فرمود من دو شیء به شما دادم یکی را موقّتاً تملیکتان کردم یکی را به عنوان چراغ در درون شما روشن نگه داشتم این برای من است شما امین من هستید خلیفه من هستید این را من به شما ندادم که مِلک شما باشد آنکه به شما دادم به حسب ظاهر تملیکتان کردم که شما بگویید ﴿لاَ أَمْلِکُ إِلَّا نَفْسِی﴾[12] و مانند آن همین حیات گیاهی و حیات حیوانی است حیات گیاهی این است که تغذیه کنید رشد کنید بالنده بشوید خرّم بشوید بخرامید مثل یک نهال, حیات حیوانی در این است که مقامی داشته باشید جایی داشته باشید مطالبی طلب بکنید همین! اما آن خود انسانی که ملکوت شماست آن را به عنوان چراغ ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[13] من در درون شما افروخته کردم انبیا را فرستادم که او را همیشه روشن نگه بدارند آن برای من است برای شما نیست شما اگر گناه کردید به او ستم کردید این گناه به سود خود حیوانی است و علیه خود انسانی این دو آیه‌ای که یکی در سورهٴ مبارکهٴ «حشر» است یکی در «آل‌عمران» جمعش هم همین خواهد بود.
در سورهٴ «حشر» دارد که ﴿نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾[14] اینها خدا را فراموش کردند خدا هم اینها را از یاد خودشان برد اینها به فکر خودشان نیستند. در آیه دیگر فرمود اینها وقتی مسئله جبهه و جنگ و امثال ذلک می‌شود فقط به فکر خودشان‌اند ﴿أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ﴾[15] خب این کدام نفس است که این اشخاص تبهکار برابر آن آیه فقط به فکر خودشان‌اند برابر آیه سورهٴ «حشر» خودشان را فراموش کردند آن خودی که اینها به فکر او هستند همان خود حیوانی است آن خودِ مَنسی می‌شود مظلوم این خودِ مذکور می‌شود ظالم لذا فرمود اینها ﴿کَانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ﴾[16] به آن بیچاره ستم کردند به آن خودِ انسانی آنکه ملکوت ماست آنکه خلیفة الله است آنکه سراج منیر است آنکه ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ است آنکه امانت الهی است به او آسیب رسانده.
پرسش...
پاسخ: خب بله چون خود انسانی هم خودش را حفظ می‌کند خود حیوانی را هم حفظ می‌کند اینکه باید تصمیم بگیرد که به خودِ گیاهی‌اش آسیب نرساند به خود حیوانی‌اش آسیب نرساند حقّ خود انسانی را هم حفظ بکند این فرمانروای کلّ قوا همان خود انسانی است این می‌شود مَنسی یا این می‌شود مظلوم وقتی این مظلوم شد کسی نیست که دست این جوان معتاد را بگیرد این درست است به خود گیاهی خودش هم آسیب می‌رساند این دیگر بالنده نیست به خود حیوانی‌اش هم آسیب می‌رساند دیگر اهل عاطفه و امثال ذلک نیست اما آنکه نمی‌گذارد این سه ستم را بکند همان خود انسانی است که مَنسیّ اوست و مظلوم او.
پرسش: تفکیک اینها خیلی مشکل است حضرت حر هم جلوی امام حسین(علیه السلام) را گرفت هم پشت سرش نماز خواند.
پاسخ: بله, سرّش این است که اوایل, انسان یک مرحله جلو می‌رود و بین ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَیِّئاً﴾[17] است این ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَیِّئاً﴾ بین نفی و اثبات است و این چراغ وقتی فرمان داد که شما برگرد توبه کن اگر برگشت و توبه کرد می‌شود حُر(سلام الله علیه) وگرنه می‌شود تبهکاران دیگر. بنابراین این همیشه هست ذات اقدس الهی درست است ﴿سَرِیعُ ‌الْحِساب﴾[18] است اما صبر را از سنّت الهی باید آموخت خدا مهلت می‌دهد, مهلت می‌دهد, مهلت می‌دهد این صفحه نامه را در اختیار خود ما قرار می‌دهد آن سطر آخر هم اگر ماند باز خدا امضا نمی‌کند بلکه ـ ان‌شاءالله ـ انسان برگردد اگر تا آخرین سطر را انسان سیاه کرد آن‌گاه خدا مُهر می‌کند می‌شود ﴿خَتَمَ اللّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ﴾[19] خب نامه را چه وقت مُهر می‌کنند نامه وقتی که همه حرفها نوشته شده دیگر اگر صحنه قلب مقداری شفاف و روشن باشد راه برای توبه باز باشد که خدا مُهر نمی‌کند «أَنْتَ الَّذِی فَتَحْتَ لِعِبَادِکَ بَاباً إِلَی عَفْوِکَ وَ سَمَّیْتَهُ التَّوْبَةَ»[20] این مضمون در بیانات نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) در صحیفه هست خدایا تو درِ توبه را برای همیشه باز کردی کسی نمی‌داند چه وقت می‌میرد که آناًمای قبل الموت اگر توبه بکند و مسلمان بشود «الإسلام یَجُبّ ما قبله»[21] یک «لا اله الاّ الله» می‌گوید می‌میرد همین بت‌پرست یک «لا اله الاّ الله» و شهادت به وجود مبارک حضرت می‌دهد و می‌میرد و مستقیماً وارد بهشت می‌شود انسان که نمی‌داند چه وقت می‌میرد.
پرسش...
پاسخ: نه «الاسلام یَجبّ ما قبله» آنچه را که اسلام آورد نه آنچه را که قبل از اسلام بود اگر کسی نسیه گرفته مال مردم خورده یک بیع اقساطی گرفته فرشی را اقساطی خریده و کافر بود حالا مسلمان شد این قانون جَبّ که او را تقویم نمی‌کند نمازهایی که نخوانده روزه‌هایی که نگرفته حجّ و عمره‌ای که نرفته آنچه را اسلام آورده اگر این شخص, مسلمان بشود و هیچ کدام از اینها را قبلاً انجام نداده باشد این مستقیماً وارد بهشت می‌‌شود اما کسی که اقساطی چیز خریده مال مردم نزد اوست مدیون است این را که اسلام نیاورده یعنی اسلام مصطلح نیاورده.
خب پس ظلم همه موارد را شامل می‌شود اینها ظلم به دین کردند ظلم به جامعه کردند و ظلم به خودشان کردند. در برابر این گروه, مردان الهی‌اند آنها چه کسانی‌اند که در همین سورهٴ مبارکهٴ «نور» بحثش گذشت که ﴿رِجَالٌ لاَّ تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ﴾,[22] ﴿إِنَّمَا کَانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِینَ﴾ یعنی منطق اهل ایمان نه حرف اینها آنجا که [در آیه 47] فرمود: ﴿یَقُولُونَ﴾ برای منافقین یا ضعیف‌الایمان یعنی حرف می‌زنند ﴿یَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِم مَا لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ﴾[23] اما اینجا که می‌فرماید: ﴿إِنَّمَا کَانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِینَ﴾ یعنی منطق اینها این است سنّت و سیره و روش اینها این است ﴿إِنَّمَا کَانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِینَ إِذَا دُعُوا إِلَی اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ أن یَقُولوا﴾ قولشان این است که ﴿سَمِعْنا وَأَطَعْنَا﴾ و می‌گویند و می‌ایستند ﴿وَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ این ضمیر فصل «هُم» با الف و لام نشانه کمال فلاح است فلاح در همین است بعد یک اصل کلّی را هم ذکر می‌کنند که بعضیها سؤال کردند کوتاه‌ترین آیه‌ای که می‌توان او را حفظ کرد و دستوری باشد برای عمل ـ نه دستورالعمل که یکی فارسی یکی عربی یک الف و لام وسط دستورِ عمل ـ که دستور عمل باشد کار باشد ما با آن عمل بکنیم چیست؟ زمخشری نقل می‌کند که این آیه را به او گفتند این یک جمله را ملاحظه بفرمایید عناصر چهارگانه را داراست ﴿وَمَن یُطِعِ اللَّهَ﴾ مربوط به فرض الله ﴿وَرَسُولَهُ﴾ سنن النبی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ﴿وَیَخْشَ اللَّهَ﴾ نسبت به ما مَضیٰ ﴿وَیَتَّقْهِ﴾ نسبت به ما یأتی ﴿فَأُولئِکَ هُمُ الْفَائِزُونَ﴾ این یک سطر است و همه عقاید و اخلاق و فروع و اصول و همه اینها را داراست و کفیٰ بذلک اعجازاً ﴿وَمَن یُطِعِ اللَّهَ﴾ «فی فرائضه» ﴿وَرَسُولَهُ﴾ «فی سننه» ﴿وَیَخْشَ اللَّهَ﴾ «فی ما مضیٰ من ذنوبه» ﴿وَیَتَّقْهِ﴾ «فیما یأتی مِن الامور» ﴿فَأُولئِکَ هُمُ الْفَائِزُونَ﴾ اینها حصر است دیگر فرمود ما احکام را گفتیم مردم هم دو قسم است ﴿إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِراً وَإِمَّا کَفُوراً﴾.[24]
اما بحثهایی که مربوط به علوم دینی بود مستحضرید که علم دینی غیر از عمل دینی است به عنوان نمونه چهار کار را می‌شود ذکر کرد که اینها جزء اعمال دینی‌اند عملِ دینی‌اند نه علمِ دینی یعنی اگر دانشگاهها بخواهد اسلامی بشود آموزش و پرورش بخواهد اسلامی بشود این چهار کار مشکل را حل نمی‌کند این چهار کار, عملِ دینی است آموزش و پرورش را دانشگاه را وقتی می‌شود اسلامی کرد که دانش بشود اسلامی, علم بشود دینی نه عملِ دینی داشته باشیم عمل دینی وظیفه همه ماست. امر اول از امور چهارگانه این است که دین ما را به فراگیری علم دعوت کرده است برای عالِم درجاتی قائل شد و ما هم موظّفیم در نوشتارمان, گفتارمان جامعه را به فراگیری علم دعوت بکنیم این کار, عملی است دینی حالا یا واجب یا مستحب.
مطلب دوم اینکه تعلیمی که اساتید حوزه و دانشگاه دارد باید با وضو بیایند به قصد قربت تدریس بکنند خودشان را نخواهند نشان بدهند در خلال نقد حرف دیگران ادب را رعایت کنند و اشکال‌پذیر باشند و امثال ذلک اینها روشهای دینی و عملهای دینی است که در حوزه تعلیم معلّمان مطرح است.
سوم اینکه طلبه‌ها و دانشجوهای حوزه و دانشگاه که درس می‌خوانند باید قربة الی الله باشد با وضو سر کلاس باشند حرمت یکدیگر را داشته باشند حرمت علم را داشته باشند حرمت استاد را داشته باشند اینها عملِ دینی است.
چهارم اینکه نتیجه و کاربرد این علوم هم باید در راه صحیح باشد کارِ باطل نکنند یعنی از این انرژی هسته‌ای مثل ایران تلاش و کوشش بکنند که بهره صلح‌آمیز ببرند نه مثل بیگانه که بهره‌های سوء بردند از علم بهره صحیح ببرند نه بهره فاسد این عملی است دینی این گونه از امور و امثال این امور که عملی است دینی در عین حال که واجب است و کمال است و منزّه است و قداست دارد کلاً از حریم بحث علم دینی بیرون است علم دینی یعنی علم دینی دانش خود دانش, دینی باشد مسئله باید مسئله دینی باشد الآن ما می‌گوییم خدا چنین کرد این مسئله, دینی است این علم, علم دینی است اگر با فلسفه الهی ثابت شد که ما هیچ چیزی به نام طبیعت نداریم علوم طبیعی هم فسون است و فسانه هر چه داریم خلقت است و خلقت‌شناسی این دو علم است یک وقت است که انسان زمین را بررسی می‌کند از آن جهت که زمین حادث است مبدأ قدیم می‌خواهد یا امکان ماهوی دارد واجب می‌خواهد یا امکان فقری دارد غنیّ بالذّات می‌خواهد اینها بحث فلسفه و کلام است که در حوزه‌ها و در دانشگاهها جداگانه مطرح است یک وقت درباره پیدایش و پرورش زمین بحث می‌کنیم که قطر زمین چقدر است طول زمین چقدر است مساحت زمین چقدر است درون زمین چه خبر است بیرون زمین چه خبر است معادنش کجاست غیر معادن کجاست بحارش کجاست غیر بحارش کجاست کیفیت بهره‌برداری از معادنش چگونه است اینها علمی است که در دانشگاهها مطرح است اینها به خلقت‌شناسی برمی‌گردند خلقت‌شناسی مسئله‌اش دینی است یعنی موضوعش محمولش ربطش همه درباره کار خداست خدا زمین را این‌چنین خلق کرد فاصله بین اجزا را این‌چنین خلق کرد معادن را این‌چنین می‌پروراند این‌چنین نیست که خودبه‌خود «لعل گردد در بدخشان یا عقیق اندر یمن»[25] خودبه‌خود چیزی بشود گاز خودبه‌خود چیزی بشود نفت این سالها وقت می‌خواهد راهِ علمی هم دارد مسئله یعنی موضوع مسئله محمول مسئله ربط مسئله هر سه کار خداست خلقت‌شناسی فرض ندارد که دینی نباشد اگر این‌چنین شد همان طوری که خود حوزه بدون اینکه به آنها بگویند کلاس دختر و پسر از هم جداست از هم جدایند نمازش را اول وقت می‌خواند با وضو به درس می‌آید دانشگاه هم این‌چنین خواهد بود زیرا خلقت‌شناسی فرض ندارد که دینی نباشد پس اعمال دینی را باید کاملاً از مرز علم دینی جدا کرد (یک) در کمال صلابت طبیعت را و علوم طبیعیه را فسون و فسانه دانست (دو) خلقت را به جای طبیعت گذاشت (سه) مسئله را مسئله بررسی فعل خدا دانست (چهار) تا مجموعه این مسائل بشود علمِ دینی (پنج).
«و الحمد لله ربّ العالمین»


[1] . من لا یحضره الفقیه, ج1, ص33 و 58.
[2] . الخلاف (شیخ طوسی), ج1, ص327 و 328; فقه‌القرآن, ج1, ص102.
[3] . تهذیب الأحکام, ج1, ص92.
[4] . سورهٴ فتح, آیهٴ 11.
[5] . سورهٴ فتح, آیهٴ 11.
[6] . سورهٴ نساء, آیهٴ 105.
[7] . ر.ک: معانی الأخبار, ص104.
[8] . سورهٴ نور, آیهٴ 30.
[9] . نهج‌البلاغه, حکمت 211.
[10] . الکافی, ج4, ص87.
[11] . سورهٴ آل‌عمران, آیهٴ 117.
[12] . سورهٴ مائده, آیهٴ 25.
[13] . سورهٴ شمس, آیهٴ 8.
[14] . سورهٴ حشر, آیهٴ 19.
[15] . سورهٴ آل‌عمران, آیهٴ 154.
[16] . سورهٴ بقره, آیهٴ 57.
[17] . سورهٴ توبه, آیهٴ 102.
[18] . سورهٴ بقره, آیهٴ 202.
[19] . سورهٴ بقره, آیهٴ 7.
[20] . الصحیفة السجادیة, دعای 45.
[21] . الخلاف (شیخ طوسی), ج5, ص469.
[22] . سورهٴ نور, آیهٴ 37.
[23] . سورهٴ فتح, آیهٴ 11.
[24] . سورهٴ انسان, آیهٴ 3.
[25] . دیوان سنایی, قصیده 134.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:35

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی