display result search
منو
تفسیر آیات 45 تا 50 سوره نور

تفسیر آیات 45 تا 50 سوره نور

  • 1 تعداد قطعات
  • 34 دقیقه مدت قطعه
  • 23 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 45 تا 50 سوره نور"
- مُلک و مِلک آسمانها و زمین برای خداست؛
- همه هستی در پیشگاه خدای سبحان ساجد، ذاکر، مصلّی و نمازگزارند؛
- اگر کسی بخواهد خدا قلبش را هدایت کند باید مؤمن باشد.


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَاللَّهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّةٍ مِن مَاءٍ فَمِنْهُم مَن یَمْشِی عَلَی بَطْنِهِ وَمِنْهُم مَن یَمْشِی عَلَی رِجْلَیْنِ وَمِنْهُم مَن یَمْشِی عَلَی أَرْبَعٍ یَخْلُقُ اللَّهُ مَا یَشَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ (45) لَقَدْ أَنزَلْنَا آیَاتٍ مُبَیِّنَاتٍ وَاللَّهُ یَهْدِی مَن یَشَاءُ إِلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ (46) وَیَقُولُونَ آمَنَّا بِاللَّهِ وَبِالرَّسُولِ وَأَطَعْنَا ثُمَّ یَتَوَلَّی فَرِیقٌ مِّنْهُم مِن بَعْدِ ذلِکَ وَمَا أُولئِکَ بِالْمُؤْمِنِینَ (47) وَإِذَا دُعُوا إِلَی اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ إِذَا فَرِیقٌ مِّنْهُم مُّعْرِضُونَ (48) وَإِن یَکُن لَهُمُ الْحَقُّ یَأْتُوا إِلَیْهِ مُذْعِنِینَ (49) أَفِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ أَمِ ارْتَابُوا أَمْ یَخَافُونَ أَن یَحِیفَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَرَسُولُهُ بَلْ أُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ (50)﴾

بعد از اینکه جریان مُلک و مِلک آسمانها و زمین را برای خدا دانست و بعد از اینکه فرمود همه اینها در پیشگاه خدای سبحان ساجد و ذاکر و مصلّی و نمازگزارند بعد از جریان تبیین پیدایش باران و ابر و غربالی باریدن بارانها و بعد از ذکر تفاوت لیل و نهار, جریان آفرینش دابّه‌ها را ذکر کرد. برخیها نظیر فخررازی این قول را احسن‌الأقوال تلقّی کردند که این کلمه ﴿مِن مَاءٍ﴾ متعلّق به دابّه باشد نه ﴿خَلَقَ﴾[1] ﴿وَاللَّهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّةٍ مِن مَاءٍ﴾ یعنی هر جنبنده‌ای که از آب است مخلوق خداست با اینکه این قول را ایشان احسن‌الأقوال تلقّی کردند یک قول صائبی نیست چون درصدد بیان این است که هر دابّه‌ای مخلوق خداست نه هر دابّه‌ای که از آب است و اگر دربارهٴ انسان گفته شد که انسان اصلش از طین است و نسلش از آب این بر اساس غلبه است و اگر وجود مبارک مسیح(سلام الله علیه) نه از طین بود نه از نطفه این مخالف آیات نیست چون آیات درصدد بیان غالب است نه کل, بیان عادت است نه معجزه. اینکه فرمود: ﴿وَاللَّهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّةٍ مِن مَاءٍ﴾ آن بیانی هم که مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) در تبیان داشتند[2] منصوص نیست روایتی داشته باشیم که دلالت کند اصل این عناصر از آب است بعد آتش پیدا شد بعد هوا پیدا شد بعد خاک پیدا شد این منصوص نیست ایشان باید ثابت می‌کرد و اگر در روایات شما فحص کنید می‌بینید در تفسیر علی‌بن‌ابراهیم(رضوان الله علیه) این مطلب هست که خیلی از دابّه‌ها از نطفه‌اند این سخنی است روشن بعد مطلب دیگری که در تفسیر علی‌بن‌ابراهیم است این است که این بیان غالب است که دابّه‌ها بعضیها روی شکم بعضیها روی دو پا بعضیها روی چهار پا حرکت می‌کنند در روایت از وجود مبارک امام صادق است که برخی از حیوانات با دست و پاهای بیشتری حرکت می‌کنند یعنی این محمول بر غالب است.[3] اما برخیها خواستند بگویند که اطلاق مَشیْ بر قِسم اول مثل ماهی مثل مار مثل کِرمهای زمینی و مانند آن این مثلاً مجاز است و مانند آن برای اینکه کودک وقتی مادامی که زَحف دارد زاحف یعنی آن که روی شکم راه می‌رود زَحف در مقابل مَشی است کودک وقتی که روی شکم روی سینه راه می‌رود سینه‌خیز حرکت می‌کند نمی‌گویند مَشی وقتی ایستاد و به راه افتاد می‌گویند به راه افتاد معلوم می‌شود مشی در مقابل زَحف است این سخن ناصواب است برای اینکه نسبت به انسان و امثال انسان که حرکت اصلی‌شان بر مشی روی دو پاست یا بعضی از حیوانات چهار پاست این اگر زحفی باشد یعنی سینه‌خیز باشد این ناظر به تطوّر دوران اوست که در دوران کودکی, زحفی یعنی سینه‌خیز حرکت می‌کند وقتی رشد کرد قدری بالا آمد روی دو پا یا چهار پا حرکت می‌کند این معنایش این نیست که زحف, مشی نیست «مَشی کلّ دابّةٍ بحسبها» است بنابراین روی سینه رفتن روی شکم رفتن هم حقیقتاً مشی است. بعد اینکه فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ﴾ ممتنعات لا شیءاند شیء نیستند. مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در آن کتاب شریف توحید نقل می‌کند که کسی آمده خدمت امام صادق(سلام الله علیه) عرض کرد که آیا خدا می‌تواند کُرهٴ زمین را مثلاً در یک جسم شبیه پوست تخم‌مرغ قرار بدهد بدون اینکه آن ظرف توسعه پیدا کند و بدون اینکه مظروف کوچک‌تر بشود آیا این‌چنین است یا نه؟ خب مستحضرید که سائلها یکسان نیستند در یک روایت حضرت یک جوابِ مثلاً اقناعی داد که او خیلی خوشش آمد گفت بزرگ‌تر از زمین را یعنی آسمان و زمین آن مجموعه را خدا در چشم تو قرار داد او هم قانع شد و ساکت شد و رفت[4] ولی آن کسی که آمد یک آدم دقیقی بود حضرت فرمود «والذی سألتنی لا یکون»[5] خدا بر شیء قدیر است لا شیء که شیء نیست ممتنع, لا شیء است مظروفی در ظرف کوچک بدون اینکه ظرف توسعه پیدا کند یا مظروف کوچک‌تر بشود چنین چیزی محال است نظیر دو دوتا پنج‌تا بین محال عقلی و محال عادی هم فرق است محال عادی معجزه‌پذیر است اما محال عقلی ممکن نیست که شکافی در او راه پیدا کند فرمود آنکه تو سؤال کردی «لا یکون» این کان, کان تامّه است «لا یکون» یعنی «لا شیء» بنابراین آیاتی که دارد از باب تخصیص, چیزی خارج نشده همه‌اش تخصّصاً خارج شده ﴿إِنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ﴾ ممتنعات لا شیءاند.
مطلب دیگر اینکه فرمود تاکنون چهار جاست که می‌فرماید ما آیات مبیّن را یا آیات بیّن را نازل کردیم در سه جا خطابی در کار است اما در این جای چهارم یعنی آیهٴ 46 هیچ خطابی نیست نفرمود: «لقد أنزلنا الیکم آیات مبیّنات» آن سه قسمت با خطاب همراه است قسمت اول آیهٴ اول همین سورهٴ مبارکهٴ «نور» است که فرمود: ﴿سُورَةٌ أَنزَلْنَاهَا وَفَرَضْنَاهَا وَأَنزَلْنَا فِیهَا آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ لَّعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ﴾ در آیهٴ هجده همین سور‌ه فرمود: ﴿وَیُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الآیَاتِ﴾ در آیه 34 که گذشت این بود که فرمود: ﴿وَلَقَدَ أَنزَلْنَا إِلَیْکُمْ آیَاتٍ مُّبَیِّنَاتٍ﴾ در هر سه قسمت مخاطبی دارد اما در این قسم چهارم در این آیه 46 فرمود: ﴿لَقَدْ أَنزَلْنَا آیَاتٍ مُبَیِّنَاتٍ﴾ دیگر خطابی در کار نیست همان طوری که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) اشاره فرمودند سرّش همین ذیل آیه است که فرمود: ﴿وَاللَّهُ یَهْدِی مَن یَشَاءُ﴾ اگر خطاب بود این هدایت هم به مخاطبین توجّه می‌کرد در حالی که این یک اصل عام است اختصاصی به مخاطبین ندارد تا روز قیامت اصل کلّی این است که ﴿وَاللَّهُ یَهْدِی مَن یَشَاءُ إِلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ﴾ این هدایت هم ملاحظه فرمودید هدایت پاداشی است نه هدایت به معنی ارائه طریق آن هدایت ارائه طریق که ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ است خدای سبحان همگان را هدایت کرده است که ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدیً لِلنَّاسِ﴾[6] این برای همه مردم هدایت است اما فرمود: ﴿وَمَن یُؤْمِن بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ﴾[7] اگر کسی اهل ایمان بود اهل اعتقاد بود عمل صالح داشت از هدایت پاداشی طرْفی می‌بندد آن وقت قلبش, شوق عبادت دارد این شوق بالأخره عطیّه الهی است دیگر. بعضیها از گناه منزجرند این عطیّه الهی است این پاداش است این پاداش را خدا به هر کس نمی‌دهد فرمود: ﴿إِن تُطِیعُوهُ تَهْتَدُوا﴾[8] اگر هدایت ابتدایی باشد که این اتحاد مقدم و تالی است این ضرورت بشرط المحمول است خب معلوم است اگر کسی مطیع خدا باشد در هدایت است دیگر اما اینکه شرط و جزا دارد فرمود: ﴿إِن تُطِیعُوهُ تَهْتَدُوا﴾ معلوم می‌شود هدایت پاداشی است نه هدایت ابتدایی یا ﴿مَن یُؤْمِن بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ﴾ خب اگر هدایت ابتدایی باشد که با ایمان همراه است فرمود اگر کسی بخواهد خدا قلبش را هدایت کند باید مؤمن باشد یعنی آن هدایت ابتدایی را باید تحصیل بکند تا از هدایت پاداشی طرْفی ببندد اینجا هم فرمود: ﴿وَاللَّهُ یَهْدِی مَن یَشَاءُ إِلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ﴾ این هدایت پاداشی است آن گرایشها آن علاقه‌ها آن میلهایی که هست فیض خداست آن انزجار از معصیتی که در افراد پیدا می‌شود این هم فیض خداست بعد حالا افراد را تقسیم می‌کند.
از بیانات نورانی امام باقر(سلام الله علیه) قبلاً خواندیم که حضرت فرمود خودتان را بر قرآن عرضه کنید[9] چون قرآن میزان است دیگر انسان آیا سبک‌وزن است سنگین‌وزن است چقدر وزن اوست چقدر سبک است آیا خالی است فرمود بعضیها وقتی خودشان را بر قرآن عرضه می‌کنند معلوم می‌شود یک ظرف خالی‌اند ﴿وَأَفْئِدَتُهُمْ هَوَاءٌ﴾[10] یعنی خالی است چیزی در دلشان نیست قلبشان نیست درونشان نیست لاشه‌ای دارند که بدن است که این هیچ در قلبشان که باید ایمان باشد خالی است اما یک عدّه وزین‌اند یک عدّه سنگین‌اند خودشان را باید بر قرآن عرضه کنند اینکه به ما گفتند محاسبه کنید[11] این محاسبه مستحضرید فرع بر مراقبت است اولاً آدم باید مراقب باشد همه عقاید و رفتارها و گفتارها و نوشتارها و منش و کوشش خود را یادداشت کند این‌چنین نیست که در موقع محاسبه فقط آن کارهای خوب یادش باشد آن خسارتها یادش نباشد وگرنه این ﴿فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ﴾[12] می‌شود کدام تاجر نفع می‌برد و جزء ﴿یَرْجُونَ تِجَارَةً لَن تَبُورَ﴾[13] است آن تاجری که خسارتها را هم بنویسد درآمدها را هم بنویسد بعد جمع‌بندی کند اگر کسی خسارتها را ننویسد فقط درآمدها را بنویسد که تاجر نیست یک عدّه ﴿فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ﴾ چرا؟ البته یک عدّه که منافق و امثال ذلک‌اند که حسابشان جداست آنها که مراقب نیستند آن خطرات را یادداشت نمی‌کنند فقط عبادتها یادشان است در موقع محاسبه, خودشان را طلبکار بهشت می‌دانند و این درست نیست آدم باید در موقع مراقبه آنچه سود اوست یادداشت کند آنچه زیان اوست یادداشت کند اینکه گفتند هر شب قبل از خواب محاسبه کنید بررسی کند سود و زیانش را بسنجد به ما فرمودند خودتان را بر قرآن عرضه کنید قرآن کریم بر اساس دقیق‌ترین راه مشکلات ما را حل می‌کند با سبر و تقسیم فرمود یک عدّه مؤمن‌اند یک عدّه کافرند یک عدّه منافق‌اند یک عدّه مریض‌القلب‌اند یک عدّه ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَیِّئاً﴾[14] هستند راههای حل را هم نشان داد ما باید بفهمیم جزء کدام یک از این چهار گروهیم راههای حلّمان هم مشخص است ـ ان‌شاءالله ـ مؤمنیم یا ـ معاذ الله ـ غیر مؤمنیم یا ـ معاذ الله ـ منافقیم یا ممکن است ضعیف‌الایمان باشیم اینها را دارد مشخص می‌کند می‌فرماید اینها به حسب ظاهر می‌گویند ﴿آمَنَّا بِاللَّهِ﴾ (یک) ﴿وَبِالرَّسُولِ﴾ (دو) دو مطلب است برای اینکه این «باء» تکرار شده اگر سخن از اطاعت باشد دیگر سخن از تکرار «باء» نیست برای اینکه اطاعت پیامبر همان اطاعت خداست دیگر ولی اگر ایمان باشد باید هم به توحید وجود خدا وحدانیّت خدا ﴿لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ﴾[15] و مانند آن ایمان بیاوریم (یک) بعد به وحی و نبوّت ایمان بیاوریم (دو) که وجود مبارک حضرت, پیامبر است خاتم انبیاست دارای معجزه است کتابش هم قرآن است اینها مربوط به رسول است که ﴿آمَنَّا بِاللَّهِ﴾ (یک) ﴿وَبِالرَّسُولِ﴾ (دو) این وظیفه همه است در موقع عمل هم «آمنّا وصدقنا» اطاعت می‌کنیم. فرمود یک عدّه می‌گویند, اینکه فرمود: ﴿وَیَقُولُونَ﴾ درست است که این قول مفهوم ندارد ولی اگر در مقام تحدید باشد و قرینه او را همراهی کند یعنی فقط اینها با لقلقه لسان حرف می‌زنند ﴿یَقُولُونَ﴾ می‌گویند, آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «فتح» آمده همین را تأیید می‌کند آیه یازده سورهٴ «فتح» این است که ﴿سَیَقُولُ لَکَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرَابِ شَغَلَتْنَا أَمْوَالُنَّا وَأَهْلُونَا فَاسْتَغْفِرْ لَنَا یَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِم مَا لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ﴾ این ﴿یَقُولُونَ﴾ گاهی در مقابل «یفعلون» است گاهی فقط لقلقه لسان است اینجا فقط لقلقه لسان مراد است برابر آیه یازده سورهٴ «فتح»; اینها ﴿وَیَقُولُونَ آمَنَّا بِاللَّهِ وَبِالرَّسُولِ وَأَطَعْنَا﴾ اما در موقع عمل برمی‌گردند, برمی‌گردند یک وقت است که ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَیِّئاً﴾[16] خب اینها «فی قلوبهم ضعفٌ» یک وقت است نه واقعاً معتقد نیستند اینها کسانی هستند که منافق‌اند ﴿فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً﴾[17] و مانند آن گاهی مرض قلب اطلاق می‌شود بر ضعف ایمان آن قرینه می‌خواهد آنجایی که ﴿الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾ در کنار منافقین وارد شده است فرمود منافقین پرهیز کنند ﴿وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾ هم احتراز کنند[18] اینجا ﴿وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ﴾ در کنار منافقین قرار گرفته معلوم می‌شود ضعف ایمان هم یک نحوه مرض است نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» آمده است که فرمود: ﴿فَلاَ تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلاَ مَعْرُوفاً﴾[19] اگر کسی نگاهی به نامحرم دارد و در نامحرم طمع می‌کند این برابر آیه سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» قلبش مرض دارد و این مریض است خب این دیگر نفاق نیست پس گاهی ﴿الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ﴾ منظور افراد ضعیف‌الایمان‌اند گاهی هم منافق‌اند این مرض قلب مشترک است مرحله شدیدش که دیگر قابل درمان نیست نفاق است مراحل ابتدایی‌اش که قابل علاج است همان ضعف ایمان است فرمود اینها می‌گویند ﴿آمَنَّا بِاللَّهِ﴾ ما موحدیم (یک) ﴿وَبِالرَّسُولِ﴾ مسلمانیم (دو) اما موقع عمل می‌بینید رو برمی‌گردانند. منشأ این حرفها چیست؟ گفتند یکی از منافقین با یکی از یهودیها در مسائل حقوقی نزاعی داشتند آن یهودی چون می‌دانست حق با اوست می‌گفت برویم در محکمه پیامبر شما این می‌گفت که برویم نزد کعب‌‌بن‌اشرف[20] چون می‌دانست او رشوه می‌گیرد و مسئله را به سود این منافق حل می‌کند آن یهودی می‌دانست که وجود مبارک پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) منزّه از رشوه و ارتشا است گفت برویم آنجا. خب اینکه می‌گوید ﴿ثُمَّ یَتَوَلَّی فَرِیقٌ مِّنْهُم﴾ این را تحلیل می‌کند قرآن کریم که چطور می‌شود که انسان در برابر فرمان خدا سرپیچی می‌کند منشأش چیست یا ـ معاذ الله ـ کفر است یا نفاق است یا ضعف ایمان چرا, برای اینکه این سرپیچی کردن بر اساس سبر و تقسیم و به صورت قیاس استثنایی یا به این است که ـ معاذ الله ـ دستگاه دین جاهل است یا دستگاه دین غافل است یا دستگاه دین ساهی است یا دستگاه دین ناسی است یا دستگاه دین ـ معاذ الله ـ اهل رشوه و ارتشا است والتالی بأثره محال پس اگر خطری هست در اثر بیراهه رفتن اینهاست اینها یا منافق‌اند یا ﴿فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾[21] و هو الحق این سبر و تقسیم را از یک سو تحلیل قیاس استثنایی از سوی دیگر حقّانیّت همه‌جانبه کتاب آسمانی و شریعت از سوی سوم نفاق یا ﴿فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ﴾[22] که جامعشان ظلم است از سوی چهارم نتیجه‌گیری می‌کند می‌فرماید آنها همه باطل است این یکی حق است و آن این است که اینها ظالم‌اند دارند به خودشان ظلم می‌کنند این عصاره این چند آیه‌ای است که باید بخوانیم.
پرسش: ببخشید مرز میان مقتضیات حقیقت و ظرف ایمان چیست چون شاید بعضی چیزها در ظاهر ظرف ایمان باشد یا مرض باشد ولی اقتضای طبیعی بشر این باشد؟
پاسخ: اقتضای طبیعی بشر را ذات اقدس الهی می‌داند و برابر آن هم حکم صادر می‌کند یک وقت است که ضرورت است خب ضرورت از هر طرفی بیاید حکم شارع هم از آنجا برداشته می‌شود «رُفع عن امّتی»[23] حالا اگر الجاء است اضطرار است اکراه است سهو است نسیان است جهل است حکم برداشته می‌شود, می‌شود «رُفع» چون انسان در سِعه قرار دارد «الناس فی سعة ما لم یعلموا»[24] و اما اگر خواسته‌ای دارد همه خواسته‌ها را شارع مقدس جواب مثبت داد وجود مبارک حضرت امیر آن طوری که در نهج‌البلاغه است داشتند سخنرانی می‌کردند جمعیتی هم در خدمت حضرت بودند نامحرمی هم عبور کرد حضرت فرمود اگر یک وقت طمع کردید آن هم که در خانه دارید همین است[25] شما بیش از این هم حاجت ندارید خب چرا خودتان را می‌سوزانید این‌چنین نیست که یک چیز دیگر باشد که آن که در خانه شماست هم همین است خب راه ازدواج را معیّن کرده ما دلمان می‌خواهد که همه سیّئات را داشته باشیم بعد بگوییم دین سخت‌گیری کرده این طور نیست این بیان شفاف را حضرت در نهج‌البلاغه دارد دیگر, اگر مال باشد فرمود بیش از این آخر شما دنبال چه چیزی می‌گردید آخر برای چه تلاش و کوشش بکنید بخواهید آن دستشوییها را پر کنید برخی از فرشتگان مأموریتشان این است که انسان که رفت عند قضاء حاجت سرش را خم کند بگوید ببین چه کار کردی[26] اینکه گاهی انسان سر خم می‌کند آن دستگاه توالت را می‌بیند آن لگن را می‌بیند این بر اساس فشار فرشته‌هاست این در روایات هست که ببین چه کار کردی خب تمام نیازها را شارع مقدس بیان کرده بقیه می‌شود باطل چه کسی محبوب‌تر و عزیزتر از خدا برای ماست.
خب فرمود اینها ﴿ثُمَّ یَتَوَلَّی فَرِیقٌ مِّنْهُم مِن بَعْدِ ذلِکَ﴾ می‌گویند ﴿آمَنَّا بِاللَّهِ﴾ یعنی موحّدیم و بر اساس تعدّد این متعلَّق که وحی و رسالت غیر از مسئله توحید است این کلمه «باء» تکرار شده ﴿آمَنَّا بِاللَّهِ وَبِالرَّسُولِ﴾ اما در ﴿أَطَعْنَا﴾ دیگر جا برای تکرار نیست برای اینکه رسول هر چه می‌فرماید حکم خداست دیگر ﴿ثُمَّ یَتَوَلَّی فَرِیقٌ مِّنْهُم﴾ بعضیها موقع آزمون اعراض می‌کنند نه اینکه بعضیها اعراض نمی‌کنند بعضیها اعراض می‌کنند اینها هر کدامشان موقع امتحان بشود اینها اعراض می‌کنند اینکه فرمود: ﴿وَمَا أُولئِکَ بِالْمُؤْمِنِینَ﴾ برای همه‌شان است.
در قبال اینها آیه 51 است که بعد می‌آید به خواست خدا ﴿إِنَّمَا کَانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِینَ إِذَا دُعُوا إِلَی اللَّهِ وَرَسُولِهِ﴾ اینها می‌گویند آمنّا چه به خدا چه به پیامبر چه به احکام و شریعت او و عملاً هم اطاعت می‌کنند در قبال کافر و منافق و ضعیف‌الایمان, مؤمنین‌اند منتها اینجا سخن از کافر مطرح نیست یا سخن از منافق است یا سخن از ضعیف‌الایمان. فرمود: ﴿وَإِذَا دُعُوا إِلَی اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ﴾ ببینید اینجا دیگر ضمیر مفرد است وقتی اینها دعوت می‌شوند که بیایید به محکمه خدا و پیامبر خب محکمه خدا را پیامبر اداره می‌کند دیگر یعنی دین خدا را پیامبر اداره می‌کند دیگر لذا ضمیر مفرد است «لیحکما» نیست ﴿لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ﴾ مثل اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» هم گذشت که ﴿اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ﴾[27] نه «دعواکم» سخن از تثنیه نیست چون دعوت خدا به وسیله پیامبر ابلاغ می‌شود دیگر. اینجا فرمود: ﴿لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ﴾ این ﴿لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ﴾ هم ذات اقدس الهی مشخص کرده که حکم اینها چیست خدا چطور حکم می‌کند آیهٴ 105 سورهٴ مبارکهٴ «نساء» این است ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاکَ اللّهُ﴾ نه «بما رأیت» رأی آن حضرت که در دین دخالت ندارد ارائه الهی است علم, تعلیم الهی است اشهاد الهی است این هم مشاهده می‌کند و بازگو می‌کند. خب این گروه در حقیقت حرف خدا را طرد می‌کنند حالا رازش چیست؟ چرا حرف خدا را رد می‌کنند اینها بالأخره حرف چه کسی را می‌خواهند گوش بدهند؟ اینها حرف خودشان را می‌خواهند گوش بدهند در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» گذشت که اینها اصلاً می‌آیند در مجلس شما که حرف خودشان را بزنند نه حرف تو را بشنوند[28] فرمود رسول من! یک عدّه می‌آیند که فقط حرفهای خودشان را بزنند نه اینکه حرف تو را بشنوند آنها که می‌آیند حرفهای تو را بشنوند سلام ما را به آنها برسان ﴿وَإِذَا جَاءَکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیَاتِنَا فَقُلْ سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلَی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ﴾[29] که این شرحش در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» گذشت قبلاً رسم بود که واعظها بالای منبر که می‌رفتند اول به مستمعین سلام می‌کردند بعد شروع می‌کردند الآن هم در خطبه‌های نمازجمعه این رسم است اصلش ادب قرآنی است که ذات اقدس الهی به پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود وقتی می‌خواهی درس بگویی مجلس تعلیم کتاب و حکمت داشته باشی اینها که آمدند حرفهای خدا و پیامبر را بشنوند اول سلام بکن ﴿وَإِذَا جَاءَکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیَاتِنَا فَقُلْ سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلَی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ﴾ آن اوساط از مستمعان سلام را از تو تلقّی می‌کنند اوحدیّ از مستمعان سلامِ مرا از زبان تو تلقّی می‌کنند این‌چنین نیست که انسان نیرزد یا نتواند سلام خدا را تلقّی کند انسان به جایی می‌رسد که می‌تواند سلام خدا را به دیگری برساند الآن ما در عزای پسر پیغمبریم ما به سیدالشهداء چه می‌گوییم, می‌گوییم «السلام علیک یا اباعبدالله» این سلام خودمان است «علیکَ منّی سلام الله» این کم مقام نیست به حضرت عرض می‌کنیم من آمدم سلام خدا را به شما عرض کنم «السلام علیک یا اباعبدالله» این سلام خود ماست «علیک منّی سلام الله ابداً ما بقیت و بَقی اللیل والنهار» همه اینها درس است خب ما کجا, چه کسی ما را به اینجا رسانده چطور شده که ما حالا این لیاقت را پیدا کردیم که سلام خدا را بخواهیم به سیّدالشهداء برسانیم این هم به برکت خود آنهاست دیگر پس مؤمن این قدر را دارد این دستور هست که اگر خودش را نبیند و در حوزه نورانیّت آنها وارد بشود سلام خدا را تلقّی می‌کند (یک) به پیشگاه سالار شهیدان تقدیم می‌کند (دو) «علیک منّی سلام الله ابداً ما بقیت و بَقی اللیل والنهار» و این مقام آن قدر شیرین است که عرض می‌کنیم خدایا این را هرگز از ما نگیر «و لا جعله الله آخر العهد منّی لزیارتک»[30] این هست حالا ما خودمان را رایگان می‌فروشیم مطلب دیگر است.
خب فرمود اینها برای چه این کار را می‌کنند چرا اعراض می‌کنند اینها مشکل جدّیشان چیست از چه چیزی می‌ترسند؟ فرمود: ﴿وَإِذَا دُعُوا إِلَی اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ إِذَا فَرِیقٌ مِّنْهُم مُّعْرِضُونَ﴾ چرا اعراض می‌کنند برای چه برمی‌گردند ﴿وَإِن یَکُن لَهُمُ الْحَقُّ یَأْتُوا إِلَیْهِ مُذْعِنِینَ﴾ اگر به سود آنها باشد که می‌آیند اگر به سود آنها نباشد نمی‌آیند پس معلوم می‌شود حق‌محور نیستند هوامحورند «یَحوم حوم نفسه» آن کسی که ظالم است «یَحوم حوم نفسه»[31] فقط هوس‌محور است خودمحور است خودش را می‌خواهد اگر حق به سود او بود خب می‌آید اگر حق به سود او نبود نمی‌آید معلوم می‌شود ﴿اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾[32] دیگر این هست. حالا ممکن است خدای ناکرده انسان در یک گوشه این طور باشد باز بالأخره این باید معالجه بشود دیگر اگر کسی دائماً این طور بود که معلوم می‌شود یا کافر است یا منافق اگر در یک مقطع این طور بود حکمش همین است.
حالا اینها را باید جمع‌بندی بکنیم سبر و تقسیمش مشخص بشود (یک) قیاس استثنایی‌اش هم مشخص بشود (دو) تا بشود آیه مبیَّن و مبیِّن و بیّنه (این سه) الآن تا حال چهار جا ما خواندیم که خدا فرمود ما شفاف حرف می‌زنیم شفاف یعنی منطقی یعنی دو دوتا چهارتا اگر قیاس استثنایی شد اگر سبر و تقسیم شد اگر تحلیل شد دیدیم که چهار امر است سه تای آن یقیناً باطل است یکی‌اش حق شفاف و روشن می‌شود اینکه چهار بار تاکنون فرمود ما حرفهایمان شفاف است بر اساس همین تحلیل است دیگر. فرمود: ﴿وَإِذَا دُعُوا إِلَی اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ إِذَا فَرِیقٌ مِّنْهُم مُّعْرِضُونَ ٭ وَإِن یَکُن لَهُمُ الْحَقُّ یَأْتُوا إِلَیْهِ مُذْعِنِینَ﴾ در کمال اذعان و اقرار و خضوع با سرعت می‌آیند در محکمه خب چرا این طور است چرا اگر حق به سود اینها نبود نمی‌آیند به سود اینها بود می‌آیند ﴿أَفِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾ یعنی «إمّا أن یکون لمرضٍ فی قلبهم» که این معلوم می‌شود ضعف ایمان است «إمّا أن یکون للارتیاب فی قلبهم» این معلوم می‌شود نفاق است یا کفر که البته کفر باطنی است و ایمان ظاهری چون فعلاً آن کافر مطلق اصلاً محلّ بحث نیست ﴿أَمْ یَخَافُونَ أَن یَحِیفَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَرَسُولُهُ﴾ که این هم باز به ضعف ایمان یا به مرض نفاق برمی‌گردد از نظر روانی «حاف» یعنی جار, جور کرده است می‌گویند حیف و میل کرد عَسف, حیف اینها همه به معنی جور است خب اعتساف همین حیف است خب فرمود می‌ترسید که ـ معاذ الله ـ پیامبر ظلم بکند جور بکند و منشأش هم حالا یا جهل است یا سهو است یا نسیان است یا ـ معاذ الله ـ رشا و ارتشاست این هم که محال است ﴿أَن یَحِیفَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَرَسُولُهُ﴾ پس «إمّا» آن, «إمّا» آن, «إمّا» آن والتالی بأثره مستحیل ﴿بَلْ أُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾ اینها دارند ظلم می‌کنند هم ظلم به شریعت می‌کنند هم ظلم به آن طرفی که ذی‌حق است می‌کنند هم ظلم به خودشان می‌کنند که در بخشهای قبلی گذشت که ﴿وَمَا ظَلَمَهُمُ اللّهُ وَلکِنْ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ﴾ قبلاً ملاحظه فرمودید که ظالم و مظلوم دو لفظ است دو مفهوم است دو مصداق می‌خواهد ما درباره خودمان عالِم و معلوم داریم که دو لفظ است دو مفهوم ولی یک مصداق ولی ظالم و مظلوم حتماً دو مصداق می‌خواهد معلوم می‌شود مرحله‌ای از درونمان را آن مرحله عالیه نفس ملکوتی را ذات اقدس الهی به عنوان چراغ به ما داد مِلک ما نکرد ما امینیم و هر خطری که متوجّه می‌شود داریم به او ظلم می‌کنیم یعنی این خود حیوانی دارد به آن خود انسانی ستم می‌کند وگرنه اتحاد ظالم و مظلوم که فرض صحیح ندارد ﴿أَفِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ أَمِ ارْتَابُوا أَمْ یَخَافُونَ أَن یَحِیفَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَرَسُولُهُ﴾ والتالی بأثره مستحیل لذا با «بل» اضرابیه فرمود: ﴿بَلْ أُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾ «أعاذنا الله من شرور أنفسنا».
«و الحمد لله ربّ العالمین»


[1] . التفسیر الکبیر, ج24, ص406.
[2] . التبیان فی تفسیر القرآن, ج7, ص448.
[3] . تفسیر القمی, ج2, ص107.
[4] . التوحید (شیخ صدوق), ص130.
[5] . التوحید (شیخ صدوق), ص130.
[6] . سورهٴ بقره, آیهٴ 185.
[7] . سورهٴ تغابن, آیهٴ 11.
[8] . سورهٴ نور, آیهٴ 54.
[9] . تحف العقول, ص284.
[10] . سورهٴ ابراهیم, آیهٴ 43.
[11] . غررالحکم و دررالکلم, ص236.
[12] . سورهٴ بقره, آیهٴ 16.
[13] . سورهٴ فاطر, آیهٴ 29.
[14] . سورهٴ توبه, آیهٴ 102.
[15] . سورهٴ شوریٰ, آیهٴ 11.
[16] . سورهٴ توبه, آیهٴ 102.
[17] . سورهٴ بقره, آیهٴ 10.
[18] . ر.ک: سورهٴ احزاب, آیهٴ 60.
[19] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 32.
[20] . التبیان فی تفسیر القرآن, ج7, ص450.
[21] . سورهٴ بقره, آیهٴ 10.
[22] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 32.
[23] . التوحید (شیخ صدوق), ص353.
[24] . المعتبر فی شرح المختصر, ج2, ص478.
[25] . نهج‌البلاغه, حکمت 420.
[26] . تحف العقول, ص117.
[27] . سورهٴ انفال, آیهٴ 24.
[28] . سورهٴ انعام, آیهٴ 25.
[29] . سورهٴ انعام, آیهٴ 54.
[30] . مصباح المتهجّد, ص776.
[31] . معانی الأخبار, ص104.
[32] . سورهٴ فرقان, آیهٴ 43; سورهٴ جاثیه, آیهٴ 23.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 34:19

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی