- 989
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 124 سوره بقره - بخش دوازدهم
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 124 سوره بقره" - بخش دوازدهم
- امامت به معنای زعامت معنوی و هدایت باطنی
- هدایت ظاهری
- حکومت و ولایت
- نقل روایات ذیل معنا و شئون ظاهری و باطنی امام (ع)
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ إِذِ ابْتَلَیٰ إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَاماً قَالَ وَ مِنْ ذُرِّیَتِی قَالَ لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ﴾
بحث در امامت ابراهیم(سلام الله علیه) بود و روشن شد که این امامت غیر از نبوت است و چون غیر از نبوت است باید سمتی باشد که نه به نبوت برگردد، نه لازمهٴ نبوت باشد. پس امامت به معنای نبوت یا امامت به معنای أسوه و الگو و قدوه بودن یا امامت به معنای زعامت و رهبری همهٴ اینها یا به نبوت برمیگردد یا به شئون نبوت برمیگردد و اینها را ابراهیم(سلام الله علیه) قبلاً واجد بود پس این امامت باید نه به نبوت برگردد نه به لوازم نبوت برگردد باید به یک مقامی دیگر برگردد که برتر از همهٴ این أوصاف یاد شده باشد. آنگاه چون قرآن کریم نور است و همهٴ مسائلش روشن است و چیز مبهم و معمائی در قرآن نیست. اگر به سایر آیات مراجعه بشود امامت را خوب تبیین میکند. رجوع به آیات دیگر نشان میدهد که خدای سبحان امام را به عنوان هادی به امر معرفی کرد که فرمود: ﴿و جعلناهم ائمة یهدون بامرنا﴾ . این ﴿یهدون بامرنا﴾ که در وصف امام ذکر شده است، بیان سمت امام است همانطوری که سمت پیغمبران را خدا به عنوان تبشیر و انذار ذکر کرده است. فرمود: ﴿رسلاً مبشرین و منذرین﴾ سمت رسمی ائمه را هدایت به أمر معرفی کرد نمیشود گفت به اینکه این ﴿یهدون بأمرنا﴾ وصف است. نه مقوِّم، نه معرِّف برای اینکه خدای سبحان امامت را با ذکر این اوصاف تشریع کرد که امامت یعنی اینکار، امام یعنی کسی که سمتش این است؛ مثل اینکه تبشیر و انذار را سمت رسولان ذکر کرد. فرمود: مرسلین کسانیاند که مبشر و منذر باشند نه اینکه تبشیر و انذار صفت أنبیاست، مقوّم نبوت نیست یا سمت مرسلین است مقوِّم رسالت نیست. بلکه تبشیر و انذار مقوِّم رسالت است. هدایت به أمر هم مقوِّم امامت؛ «الامام من هو؟ الامام من یهدی بأمر الله» مثل اینکه «الرسول من هو؟ الرسول من یبشر و ینذر» پس تبشیر و إنذار سمت رسالت را بیان میکند، هدایت به أمر هم سمت امام را بیان میکند. آنگاه هدایت به أمر اگر به معنای ارائهٴ طریق باشد که در خیلی از انسانها مثل علما هست و در همهٴ أنبیاء بود و هست و در ابراهیم(سلام الله علیه) هم قبلاً بود، پس این هدایت به أمر که مقوِّم امامت است. معرِّف امامت است به معنای ارائهٴ طریق نیست، قهراً هدایت به معنای ایصال به مطلوب خواهد بود. امام یعنی کسی که از راه باطن در دلها اثر میگذارد و دلها را به مقصد میرساند و هیچ فیضی نصیب هیچ انسانی نمیشود، مگر به برکت امام و هیچ انسانی هم به هیچ مقامی نمیرسد مگر به وساطت امام، این خلاصه حرف است.
پاسخ به یک اشکال
آنگاه گاهی گفته میشود به این که این ﴿یهدون بامرنا﴾ توصیف است، نه تعریف. این خلاف ظاهر است برای اینکه خدای سبحان مرسلین را که معرفی میکند. میفرماید: ﴿رسلاً مبشرین و منذرین﴾ ائمه هم که معرفی میکند میفرماید: ﴿و جعلناهم ائمةً یهدون بامرنا﴾ ، پس این تعریف است نه توصیف ساده. وقتی که تعریف شد هدایت هم دو قسم است: یا ارائهٴ طریق است یا ایصال به مطلوب. ارائهٴ طریق که قبلاً برای ابراهیم یا برای افراد دیگر بود و هست، پس این قهراً به معنای ایصال به مطلوب میشود.
شئون گوناگون امامت
امّا روایاتی که در مسئله است هر کسی که آن سمت را دارد یعنی هدایت تکوینی دارد، هدایت تشریعی هم دارد، رهبری هم دارد. امّا هر کس که هدایت تشریعی دارد و رهبری دارد آن مقام را ندارد. پس اگر در بعضی از روایات امام را بعنوان رهبر معرفی کردند، گفتند: امام کسی که زعیم مردم است، امام کسی که مبیّن حلال و حرام مردم است، امام یعنی کسی که مفترض الطاعه است . این منافات ندارد. اینها مثبّتین هستند یعنی امام دارای اوصاف فراوانی است، هم ظاهر مردم را به عنوان تشریع و رهبری اداره میکند، هم باطن مردم را به عنوان ایصال به مطلوب اداره میکند. اگر در بعضی از روایات امامت بعنوان رهبری معنا شد، منافاتی ندارد چون شأنی از شئون امام این است. اگر در بعضی از نصوص امام بعنوان مبیّن حلال و حرام معرفی شده است . این منافات ندارد. نمیشود به شهادت آن روایات این آیهٴ را به معنای مبیّن حلال و حرام تفسیر کرد، چون اینکه حصر نیست. اگر در یک روایتی امامت فقط به معنای رهبری و زعامت تفسیر میشد که امامت یعنی این و لاغیر این با تفسیر امام به معنای هادی ملکوتی منافات داشت، ولی اگر در روایات أوصاف امام را ذکر میکنند: امام مبیّن حلال و حرام است. امام رهبر مردم است، این منافات ندارد با این تفسیر؛ برای اینکه کسی که هادی باطنهاست، از راه ملکوت دلها را هدایت میکند یقیناً سمت رهبری و زعامت را هم دارد، هدایت به معنای ارائهٴ طریق را دارد، هدایت به معنای بیان احکام را دارا بود و هست، پس این منافاتی ندارد تا انسان به استناد آن روایات استشهاد کند بگوید: چون در فلان روایت امام به معنای رهبر معرفی شده است، پس امامی که در این آیه هست به معنای رهبر است. چون آن بیان شأنی از شئون امامت است.
اقسام روایات در بیان شئون گوناگون امام
روایات چند قسمند: حداقلِ دستهبندی که میشود روایات را با آن دستهبندی تقسیم کرد، سه دستهاند:
بعضی از روایاتند که شئون ظاهری امام را ذکر میکنند که همان بیان حلال و حرام باشد، زعامت مردم باشد، تصدی حکومت باشد و مانند آن.
بعضی از روایات و طایفهٴ دیگری از روایات شئون معنوی امام را ذکر میکنند؛ مثل اینکه همهٴ اعمال بر امام عرضه میشود، امام شاهد اعمال مردم است، هرکس هر بامداد و شامگاه هر چه میکند به عرض امام عصرش میرسانند و هر کس به جائی میرسد به برکت امامت امام است این هم طایفهٴدوم.
طایفهٴ سوم جامع بین این دو طایفه است، یعنی هم اوصاف ظاهری امام را بیان میکند که هدایت به معنای ارائهٴ طریق، راهنمائی، زعامت، ادارهٴ امورِ مردم و هم امامت به معنای ملکوتی و ایصال به مطلوب را ذکر میکند؛ نظیر آن بیان جامعی که از امام هشتم(سلام الله علیه) رسیده است.
اگر روایات سه دسته است و جامعی هم بین خود روایات هست پس نمیشود به استناد بعضی از روایات که امام را به معنای مبیّن حلال و حرام معرفی میکنند یا امام را به معنای زعیم و رهبر معرفی میکنند، به استناد این طایفه از روایات بگوئیم که این امامی که در آیهٴ ﴿انّی جاعلک للناس اماماً﴾ آمده یعنی زعیم و رهبر.
سیری در کتاب الحجة کافی
آن روایات را بالاجمال شما در کتاب شریف کافی ملاحظه میفرمائید، چون کتاب الحجّه کافی نوع این روایات را در بر دارد.
ـ دسته اول روایات: ناظر به شئون ظاهری امام
بعضی از ابواب امام را به عنوان اینکه مفترض الطاعةاند معرفی میکنند که امام مفترض الطاعةاند و اطاعت امام فرض بر انسانهاست، این یک باب است. که در این باب چند روایت هست و هیچکدام هم با تفسیر امام به معنای هادی به نحو ایصال به مطلوب منافات ندارد. این روایات بعضیها دربارهٴ خصوصِ حضرت امیر(سلام الله علیه) است بعضیها مطلق است.
باب فرض طاعت ائمه(علیهم السلام)
در کتاب الحجّة کافی، جلد اول، صفحه 185 اینچنین آمده «باب فرض طاعة الأئمة(علیهم السلام)» که اطاعت اینها لازم است. خود امام ششم(سلام الله علیه) طبق این روایت دوّمی که مرحوم کلینی نقل کرد فرمود: من شهادت میدهم که «أنّ علیّاً امامٌ فرض الله طاعته و انّ الحسنَ امامٌ فرض الله طاعته و انّ الحسین امامٌ فرض الله طاعته و انّ علی بن الحسین امام فرض الله طاعته و انّ محمد بن علی امام فرض الله طاعته» نسبت به خودشان که رسیدند دیگر ساکت شدند.
بعد روایت سوم این است که «نحن قومٌ فرض الله طاعتنا و انتم تأتمّون بمن لا یعذر الناس بجهالته» ؛ ما اصولاً مفترض الطاعةایم، امام یعنی مفترض الطاعة. خب. این ناظر است به مسئلهٴ زعامت است و حکومت و رهبری.
روایت چهارم همین باب هم امام پنجم(سلام الله علیه) ﴿و آتینٰا هم ملکاً عظیما﴾ را به الطاعة المفترضة تطبیق کردند .
روایت پنجم باز از امام ششم(سلام الله علیه) رسیده است که فرمود: «أشرک» خدای سبحان «بین الاوصیاء و الرسل فی الطاعة» ؛ همانطوری که مرسلین مفترض الطاعةاند، اوصیای ایشان هم مفترض الطاعةاند.
روایت ششم از امام ششم(سلام الله علیه) اینچنین آمده است که «نحن قومٌ فرض الله عز و جل طاعتنا، لنا الأنفال و لنا صفو المال، و نحن الرّاسخون فی العلم، و نحن المحسودون الّذین قال الله: ﴿أم یحسدون الناس علی ما آتاهم الله من فضله﴾ ، اینکه فرمود: «لنا الانفال و لنا صفو المال» این ناظر به مسئلهٴ زعامت و حکومت است.
روایت هفتم که در حضور امام ششم(سلام الله علیه) دربارهٴ أوصیا سخن به میان آمد حضرت فرمود: «انّ طاعتهم مفترضة» ؛ یعنی آنها گفتند: طاعت أوصیا مفترضه است. حضرت فرمود: «نعم، هم الذین قال الله تعالی: ﴿اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم﴾ وهم الذین قال الله عز و جل: ﴿انما ولیّکم الله و رسوله و الذین آمنوا﴾ »
روایت نهم این است که باز امام ششم(سلام الله علیه) فرمود، دربارهٴ ائمه سؤال کردند: «هل یجرون فی الامر و الطاعة مجرى واحد؟ قال(علیه السلام): نعم» ؛ همهٴ ائمه مفترض الطاعةاند یا مثلاً خصوص حضرت امیر(سلام الله علیه) که حکومت تشکیل داد؟ فرمود: همهٴ ائمه مفترض الطاعهاند.
روایت دهم این است که فرمود: ما نگفتیم مردم عبید ما هستند، ولی میگوئیم: «الناس عبیدٌ لنا فی الطاعة موالٌ لنا فی الدین» ؛ باید تابع ما باشند.
روایت یازدهم هم باز به همین مضمون است که امام مفترض الطاعة است، و روایت پانزدهم هم باز به همین معناست که امام قیّم قرآن است و مفترض الطاعة است و سایر روایاتی که در این باب هست و فراوان هم هست. خب این ناظر به مسئله امامت یعنی حکومت و رهبری است.
ـ دستهٴ دوم روایات: ناظر به شئون معنوی امام
امّا طایفهٴ ثانیه روایاتی است که دلالت میکند به اینکه امام در باطن انسانها مؤثر است و از باطن انسانها خبر دارد.
عرضهٴ اعمال عباد بر پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و ائمهٴ اطهار(علیهم السلام)
اینها، مسئلهٴ عرضهٴ اعمال است که تمام کارهائی که انسان انجام میدهد، به حضور ائمه(علهیم السلام) میرسد و هر عملی که هر کسی در شرق عالم یا غرب عالم انجام بدهد به پیشگاه ائمه(علیهم السلام) میرسانند. ص 219 همین جلد «باب عرض الاعمال علی النبی(صلیٰ الله علیه وآله وسلم) والائمة(علیهم السلام)» که این طایفه کاری به مسئلهٴ زعامت و رهبری و حکومت ندارند، ائمه(علیهم السلام) میفرمایند: هر کسی در شرق عالم در غرب عالم هر کاری بکند، به ما گزارش میدهند.
روایت اول از امام ششم(سلام الله علیه) این است که: «تعرض الأعمال علی رسول الله(صلیٰ الله علیه و آله و سلم) اعمال العباد کل صباح أبرارها و فجّارها فاحذروها»؛ فرمود: چه بدان چه نیکان هر کس در هر گوشهٴ عالم هر کاری میکند به حضرت گزارش میدهند، به ما هم گزارش میدهند: «و هو قول الله تعالی ﴿اعملوا فسیری الله عملکم و رسوله﴾ دیگر دربارهٴ اینکه أئمه هم میبینند چیزی نفرمود «و سکت» .
امّا در روایت دوم اینچنین آمده است: از امام ششم(سلام الله علیه) سؤال کردند: ﴿اعملوا فسیری الله عملکم و رسوله و المؤمنون﴾ منظور این مؤمنون کیانند؟ قال(علیه السلام): «هم الائمه» دو آیهٴ، هر دو از سورهٴ مبارکهٴ توبه است، مفاد این آیهٴ دوم این است که هر کاری میکنید خدا میبیند، پیغمبر میبیند و ائمه میبینند نه میفهمند و در بعضی از روایات آمده است به اینکه گرچه هر کاری که انسان انجام میدهد به حضور امام آن عصر میرسد، ولی برای اینکه ائمه در علم یکسانند، اوّل به رسول خدا(صلیٰ الله علیه و آله و سلم) گزارش میرسد بعد به ائمه ای که پس از دیگری تا به صاحب أمر برسد و گرنه لازمهاش آن است که ائمه در علم اختلاف داشته باشند، بعضیها بدانند و بعضیها ندانند. پس هر کس هر کاری میکند اینها میدانند چه امام عصر، چه ائمهای که شربت شهادت نوشیدهاند. روایات این باب هم فراوان است.
از امام ششم(سلام الله علیه) رسیده است که حضرت به بعضیها فرمود که چرا شما پیغمبر(صلیٰ الله علیه وآله و سلم) را میرنجانید؟ چرا حضرت را آزار میکنید؟ یکی از اصحاب یا از کسانیکه در آن محضر حضور داشتند، عرض کردند: ما چگونه پیغمبر را میرنجانیم؟ فرمود: «اما تعلمون انّ اعمالکم تعرض علیه»؛ مگر نمیدانید که این کارهای شما به عرض حضرت میرسد. «فاذا رأی فیها معصیةً سائهُ ذلک»؛ اگر گناهی ببیند، خب بدش میآید. چرا حضرت را آزار میکنید؟ پس «فلا تسوئوا رسول الله(صلى الله علیه و آله و سلم) و سرّوه» ؛ شما او را مسرور کنید، چرا او را نگران میکنید؟
روایت چهارم از عبد الله بن عبان زیّات است که این زیّات «کان مکیناً عند الرضا (علیه السلام)»؛ پیش حضرت موجه بود. این ابن زیّات به امام هشتم عرض کرد که «ادع الله لی و لأهل بیتی»؛ من از شما التماس دعا دارم؛ برای من و اهل بیت من دعا کنید. «فقال أو لستُ أفعل»؛ مگر من برای شما دعا نمیکنم؟ یعنی من دعا میکنم. آنگاه برای اینکه مسئله خوب روشن بشود، فرمود: «و الله انّ اعمالکم لتعرض علیّ فی کل یومٍ و لیلة»؛ قسم به خدا هر کاری که میکنید تمام کارها را نسبت به ما گزارش میدهند، عرضه میشود بر ما، شب و روز. ابن زیات میگوید: «فاستعظمت ذلک»؛ من این را عظیم شمردم که چطور ما هر کاری میکنیم به حضور حضرت میرسد؟! آنگاه حضرت برای اینکه این تعجب من برطرف بشود: «فقال لی: اما تقرأ کتاب الله عز وجل ﴿و قل اعملوا فسیری الله عملکم و رسوله و المؤمنون﴾ قال: هو و الله علیُ بن ابیطالب(علیه السلام)» یعنی منظور از مؤمنین علی ابن ابیطالب و اهل بیت(علیهم الصلاة و علیهم السلام)اند: خب حضرت با سوگند فرمود: هر کاری که میکنید به ما گزارش میدهند و ما میدانیم. خب کار تنها کار ظاهری است یعنی عمل را میبینند و اخلاق را نمیبینند یا بالاتر از عمل و خلق عقائد را هم میبینند. اگر عقاید را میبینند پس باید بر ارواح ما مسلط باشند، عقیده که یک امر مادی نیست. عقیده که در جائی از جاهای مغز رسوخ ندارد. پس عقائد را میبینند اخلاق را میبینند، و اعمال را میبینند. روایت پنجم هم باز به همین مضمون است، منتها از امام باقر(سلام الله علیه).
روایت ششم که از امام رضا(سلام الله علیه) است، آن هم قریب مضمونهای یاد شده است که «إنّ الاعمال تعرض علی رسول الله(صلیٰ الله علیه وآله وسلم) أبرارها و فجارها» .
خب این هم طایفه ثانیه از نصوص است که ناظر به آن است که هر کس هر کاری انجام میدهد اینها میدانند.
ائمه(علیهم السلام) معدن علم، درخت نبوت و محل آمد و شد ملائکه
و در این طایفه روایات دیگری هم هست؛ مثل باب دیگری که به عنوان «انّ الائمة(علیهم السلام) معدن العلم و شجرة النبوه و مختلف الملائکة» مگر نه آن است که خدای سبحان فرشتگان را مدبّرات امر معرفی کرد؟ اینها مدبّرات امرند به إذن الله، مأمورند، همانطوری که آب مأمور است عطش را برطرف کند، آب مأمور است که این درختهای تشنه را سرسبز کند فرشتهها هم مأمورند که کارهای عالم را بعهده بگیرند. هیچ کسی در هیچ گوشهٴ عالم مستقلاً کار نمیکند، همه مجاری فیض خدا هستند. آنکه کار انجام میدهد ﴿ربّ العالمین﴾ است ولاغیر خاصیت توحید ربوبی آن است که تنها ذاتی که در عالم مستقل است همان ذات أقدس اله است که «ربّ العالمین» است. همانطوری که در سطح طبیعت آب یک کارهائی دارد، آتش یک کارهائی دارد، هوا یک کارهائی دارد، زمین یک کارهائی دارد، در سطح ماوراء طبیعت حملهٴ عرش فرشتگان، هر کدام یک کاری دارند. همه مدبّرات أمرند، چه آنکه در عالم ما فوق طبیعت است، چه آنکه در عالم طبیعت است، همه و همه مشمول این اصل کلّیند که ﴿لله جنود السموات و الارض﴾ ، پس همه ستاد و سپاه حقاند. همین فرشتگانی که مدبّرات أمرند. اگر بخواهند امر عالم طبیعت را اداره کنند به خانهٴ ائمه رفت و آمد میکنند، اینها «مختلف ملائکه»اند، یعنی گروهی میآیند، گروهی میروند، گروهی خلفِ گروهٴ دیگری رفت و آمد میکنند. اینکه عدّهای میروند، عدّهای میآیند. این رفت و آمد را میگویند: اختلاف اینکه خدای سبحان دربارهٴ لیل و نهار فرمود: ﴿و اختلاف اللیل و النهار﴾ ؛ یعنی اینکه لیل میرود نهار میآید، نهار میرود لیل میآید، یکی خلف دیگری میآید این را میگویند: اختلاف.
شرح و تبیین روایت «اختلاف أمتی رحمتی»
[اینکه] میگفتهاند: «اختلاف أمّتی رحمة» ناظر به همین است که رفت و آمد داشته باشید، نه اینکه خدای نا کرده با هم اختلاف به آن معنا که علیه یکدیگر قیام کنید. چون آن را هم در نهج البلاغه هست هم در سایر کلمات معصومین(علیهم السلام) از رسول الله(صلیٰ الله علیه وآله وسلم) رسیده است که فرمود: «لا تباغضوا»؛ مبادا با هم اختلاف داشته باشید: «فانّها الحالقة» . بعد فرمود: بغضاء و اختلاف و عداوت اینها حالقند، تیغاند، بعد فرمود به اینکه من نمیگویم اختلاف تیغ است یعنی موی سر را تیغ میکند «لکن حالقَةَ الدینِ» ؛ این به جان هم افتادن و با هم به نزاع پرداختن این تیغی است که دین را تیغ میکند. خلاصه آخرش چیزی برای آدم نمیگذارد. همانطوری که تیغ وقتی به سر رسید، موهای سر را تیغ میکند و چیزی در سر نمیگذارد؛ مثل ماشین نیست که بالاخره یک مقداری از مو را بگذارد که این تیغ وقتی به سر رسید همهٴ موها را قطع میکند، فرمود: اختلاف اگر بین دو نفر پیدا شد، این چیزی برای دین نمیگذارد. انسان برای اینکه خودش را حفظ بکند به هر جایی هم حاضر است [کنایه از آنکه به هر کاری دست میزند] او [طرف مقابل] هم برای اینکه خودش را حفظ کند به هر جایی هم حاضر است. این بغضاء و عداوت مثل تیغی است که دین را تیغ میکند: «لکن خالقه الدین» چیزی برای طرفین نمیگذارد اینکه گفتهاند: در مباحثات در اوائل طلبگی انسان باید خودش را بیازماید بعد وقتی که فارغ التحصیل شد از حوزهها به شهرستانها میرود، اوّلین مصیبت برای اسلام و مسلمین آن روزی است که یک طلبهٴ غیر مهذَّبی مأموریتی پیدا کرده، این در حوزه که هست باید خودش را بسازد بقیه دیگر دارد کار انجام میدهد، موقع بازدهی اوست نه موقع بهرهبرداری او. فرمودند: در مباحثات مواظب باشید اگر دیدید حق با طرف است بالاخره ساکت باشید، همین جا خودتان را اصلاح کنید و اگر دیدید حق با شماست او نمیپذیرد بار دوّم و بار سوّم که رسیدید بعد دیگر بس کنید، خیلی مراء نکنید، خدا کسی را دوست دارد که مراء را ترک کند. یعنی اینکه بعد از اینکه فهمیدید حرف شما را فهمید حالا نمیخواهد بپذیرد دیگر تکرار نکنید و شما اگر فهمیدید حق با اوست این شهامت را در خودتان أحیا کنید که تصدیق کنید، آن کسی که بگوید: من اشتباه کردم او شجاع است: «اشجع الناس من غلب هواه» ، علی ای حال فرمود: اختلاف بد است. امّا اینکه گفتهاند: «اختلاف امتی رحمة» یعنی رفت و آمد؛ نظیر آنچه که دربارهٴ فرشتگاه گفته میشود که فرشتگان مختلَفی دارند. مختلَف فرشتگان خانهٴ اهل بیت(علیهم السلام) است، حرم اینهاست، اینها مختلَف ملائکهاند. یعنی عدّهای میروند عدّهای میآیند.
خب، ملائکه که مدبّرات أمراند، گذشته از اینکه برای عرض ادب به حضور ائمه(علیهم السلام) مشرف میشوند، کار دارند میخواهند گزارش بدهند. آن ﴿ما یلفظ من قول الاّ لدیه رقیب عتید﴾ این میآید حضور حضرت میخواهد گزارش بدهد. آنکه مسئول ارزاق است میخواهد گزارش بدهد، آنکه مسئول توزیع علم است، جزء فرشتگان تحت حمایت جبرئیل(سلام الله علیه) است میخواهد گزارش بدهد. خانهٴ ائمه مختلف ملائکه است یعنی عدّهای میروند، عدهای میآیند. خب، این کار به هدایت باطنی مردم دارد. این یک بابی است که «انّ الائمة معدن العلم و شجرة النبوة و مختلف الملائکة» چندتا روایت هست.
یکی از امام سجاد(سلام الله علیه) هست که فرمود به اینکه مردم بیجا از ما انتقام میگیرند: «فنحن و الله شجرة النبوه و بیت الرحمة و معدن العلم و مختلف الملائکه» ، عالم را فرشتگان به اذن خدا اداره میکنند و اینجا سری به ما میزنند، خلاصه ما مهماندار ملائکهایم چه در شب قدر چه در غیر شب قدر در شب قدر که ﴿تنزل الملائکة و الروح فیها باذن ربهم من کل امر ٭ سلام﴾ خب، بر چه کسی نازل میشوند؟ مهماندار این همه ملائکه کیست غیر از ولی امر؟ فرمود: اینها مختلف ملائکهاند، فرشتگان که کارهای گوناگون را باید اجرا بکنند به دستِ صاحب زمین و زمان میسپارند.
روایت دوم و سوم این باب اینچنین است. این باب سه روایت دارد و در روایت سوّمش اینچنین است، از امام ششم(سلام الله علیه) است که فرمود: ما مختلف ملائکهایم و موضع سرّ اللهایم «و نحن ودیعة الله فی عباده و نحن حرم الله الأکبر و نحن ذمة الله و نحن عهد الله» و امثال ذلک اینها نشان میدهد که امام کارهای باطنی این جهان را بعهده میگیرد.
سؤال ...
جواب: ممکن است بگیرند امّا تحت ولایت آنها، ممکن است نظیر حارثة بن مالک که از حکم جهنم و اهل جهنم با خبر شد، ممکن است کسانی هم به این حد برسند تحت ولایت آنها، ولی فیضی هم که به آنها میرسد به برکت اهلبیت(علیهم السلام) میرسد).
ائمه(علیهم السلام) ارکان ارض
خب اینها طایفهٴ ثانیه از روایات است که مشخص میکند امام با باطن مردم کار دارد، نظیر آن بابی که دارد ائمه ارکان ارضاند، ائمه ارکان ارضاند، از این معنا یک مقدار وسیعتر است. تا کنون سخن از وساطت امام در مسائل فیض یابی مردم بود، الآن سخن از وساطت امام در فیضیابی کل زمین است که اینها أرکان ارضاند. چه اینکه در صفحهٴ 196 همین جلد اول اینچنین آمده است که اینها ارکان ارضاند. روایت اوّلش که از امام ششم(سلام الله علیه) است به اینجا میرسیم که فرمود: خدای سبحان هر صفتی که به حضرت امیر داد به سایر ائمه داد: «و کذلک یجری الأئمة الهدى واحداً بعد واحد، جعلهم الله أرکان الارض ان تمید باهلها و حجّته البالغة علی من فوق الارض و من تحت الثرى» ، این خصیصهٴ امام هشتم(سلام الله علیه) نیست که عرض میکنیم: «اللّهم صلِ علی ... حجّتک علی من فوق الارض و من تحت الثری» یعنی دو بعد عالم را شما تحت ولایت گرفتهاید. این مال همهٴ ائمه است، این خاصیت امامت است. فرمود: همانطوری که کوه نمیگذارد زمین بلرزد، امام نمیگذارد زمین از بین برود. خب این معلوم میشود که امام گذشته از اینکه مجرای فیض است نسبت به همهٴ انسانها، مجرای فیض است نسبت به کل موجودات عالم طبیعت، «جعلهم الله ارکان الأرض أن تمید بأهلها» ؛ مَیَزان یعنی اضطراب ﴿ان تمید بکم﴾ ؛ یعنی مبادا که شما را بلرزاند. فرمود: ما جبال را رواسی قرار دادیم: ﴿اَن تمید بکم﴾ یعنی «کراهةَ اَن تمید بکم»؛ مبادا یک وقتی شما که روی زمین زندگی میکنید، این زمین شما را مضطرب کند و بلرزاند. ما کوهها را أوتاد قرار دادیم. ائمه(علیهم السلام) هم این چنیناند. آن روایاتی که میگوید: «لولا ما فی الأرض منّا لساخت الأرض بأهلها» از همین قبیل است که اینها مجرای فیضاند.
ائمه(علیهم السلام) نور خدای سبحان
تعبیر به اینکه ائمه نوراند هم در باب دیگر آمده به عنوان «انّ الائمه(علیهم السلام) نور الله عز وجل» در صفحهٴ 194، ملاحظه میفرمایید که چگونه پیوند درونی امام را با انسانها ذکر میکند. میفرماید به اینکه از امام باقر(سلام الله علیه) سؤال شده است که ﴿فآمنوا بالله و رسوله و النور الذی أنزلنا﴾ . این نور چیست؟ حضرت فرمود: «یا ابا خالد النورُ و الله الأئمّة من آلمحمد(صلیٰ الله علیه وآله وسلّم) الی یوم القیامة و هم و الله نور الله الذی أنزل و هم و الله نور الله فی السمٰوات و فی الارض و الله یا أبا خالد لنورُ الأمام فی قلوب المؤمنین أنور من الشمس المضیئة بالنّهار» ، خب این پیداست ناظر به آن هدایت ملکوتی امام است. این همان ﴿یهدون بامرنا﴾ است. گاهی انسان در قلبش یک خضوعی پیدا میکند، نمیداند این خضوع از کجا آمده نه میتوان گفت، این خضوع خود بخود پیدا شده است برای اینکه عالم با حساب علت و معلول اداره میشود نه روی تصادف این یک، نه میشود گفت که این خضوع و این نورانیت بدست خود انسان است چون خود انسان نداشته تا به خودش اعطا کند این دو. نه بدست افراد دیگر است که مثل انسانند، چون آنها هم مثل خود انسانند نیّر نیستند تا در دلها نور بیافرینند، این سه. پس به یک جای دیگر تکیه میکند وهو الامام فرمود: نور امام در دلها روشن تر و تابانتر از نور آفتاب است در روز «و هم و الله ینوّرون قلوب المؤمنین ...» خب، این کار به هدایت ملکوتی دارد نه به مردم احکام را میرسانند، چون این ارائهٴ طریق است، آن هدایت به معنای ارائهٴ طریق از راه گوش به انسانها میرسد. خب این یک صفت ظاهری است امّا فرمود: اینها قسم به خدا دلهای مردم را روشن میکنند: ﴿... و یحجب الله نورهم عمّن یشاء» ؛ اگر کسی شایسته نباشد خدا نور اینها را به آن شخص نمیرساند. با اینکه همه. سخنان اینها را میشنوند؛ پس هدایت به معنای ارائهٴ طریق برای همه است. امّا هدایت به معنای ایصال به مطلوب برای همه نیست. «و یحجب الله نورهم عمّن یشاء فتظلم قلوبُهم ...»؛ یعنی آنها که محجوباند دلهای آنها تاریک خواهد بود: «والله یا ابا خالد لا یحبّنا عبدٌ و یتولانا حتی یُطهَّر الله قلبه و لا یطهّر الله قلب عبد حتی یسلّم لنا و یکون سلماً لنا فاذا کان سلماً لنا سلّمه الله من شدید الحساب و ٰامنه من فزع یوم القیامه الأکبر» . اینها همه ناظر به آن قسمتهای هدایت به معنای ایصال مطلوب و هدایت ملکوتی است.
روایت چهارم و روایت پنجم همین باب به همین مضمون هست. خب اینها ناظر به اینکه امام نقشش روشن کردن دلهای مردم است. آن طایفهٴ أولیٰ ناظر بود به اینکه امام کارش زعامت و رهبری و بیان حلال و حرام مردم است.
ـ دستهٴ سوّم روایات: جامع همهٴ شئون امام
طایفه ثالثه که جامع بین همهٴ شئون است همان روایت معروفی است که از امام هشتم(سلام الله علیه) رسیده است که مسئلهٴ رسمی خراسان وقتی که حضرت آمد، مسئلهٴ خلافت و امامت بود. حضرت روزی از یکی از یارانش سؤال میکند که اینها در چه زمینه بحث میکنند؟ عرض کرد: دربارهٴ امامت بحث میکنند. فرمود: امامت یک مقامی نیست که اینها بشناسند تا امام تعیین کنند، اینکه انتخابی نیست. این «ولایت» است اینکه «وکالت» نیست، مردم کار خودشان را میتوانند به یک شخص بدهند، کاری که خودشان مباشرةً میتوانند انجام بدهند، همین کار را تسبیباً به کسی واگذار میکنند، میشود وکالت. امّا کاری که در دست مردم نیست، اختیارش بدست مردم نیست، انسان آن کار را به چه کسی بسپارد؟ ولایت غیر از وکالت است، امام که وکیل مردم نیست که انسانها جمع بشوند امام انتخاب بکنند. حضرت فرمود: امامت یک مقام دیگری است. اولاً خیلی از کارهاست که مردم در تحت ولایتاند، آن سمتها را ندارند تا واگذار بکنند. مگر اجرای حدود به دست مردم است تا مردم کسی را انتخاب بکنند بگویند: تو وکیل مایی بیا مجری حدود باش. مگر دریا و صحرا و فضا و کوه و معادن مال مردم است که مردم بگویند: تو بیا این مسائل مالی را از طرف ما جمعبندی کن. چون یک سلسله مسائل مالی، مال شخصی است. آنچه که خود انسان کسب میکند. یک سلسله مسائل مال، مال ملّی است. مال مسلمین است مثل ارضی مفتوح العنوة، خیلی از مالها در اسلام که نه مال شخصیت حقیقی انسانهاست، نه مال شخصیت حقوقی اینها. نه مال یک فرد است، نه مال مسلمین، این مال امام است. خب یک قسمت مهم بودجهٴ کشور را هم آنها تأمین میکنند. خب انسانها چکار بکنند؟ وکیل یعنی کسی که کار موکّل را انجام بدهد. موکّل کاری که در قلمرو اختیار اوست خودش میتواند انجام بدهد این را به وکیل واگذار میکند، اجرای حدود که در اختیار انسانها نیست که ما کسی را انتخاب بکنیم، بشود امام ما، بگوئیم: تو بیا ﴿والسارق و السارقة﴾ را وکالتاً از طرف ما اجرا کن. اینچنین نیست. یا آن انفال که مال ما نیست تا ما بیائیم به امام بگوئیم که تو بیا از طرف ما وکیل باش این مسائل مالی را حل کن، یا خمس مال ما نیست، که ما کسی را وکیل بگیریم. مگر خمس مال ماست؟ ما موظفایم که خمس بپردازیم، حالا یا آن مالک خمس است یا متولی خمس، بالاخره مال ما نیست وقتی اختیارش دست ما نیست ما نمیتوانیم وکیل انتخاب بکنیم که حضرت فرمود: اینها در زمینهٴ امامت بحث میکنند خیال میکنند، امام وکیل مردم است. امام یک آدم عادی است. اولاً کارهائی را امام انجام میدهد که اینها حق ندارند انجام بدهند، یک. امام شئونی دارد که اینها اصلاً نمیشناسند تا امام را انتخاب کنند بعد ضمن اینکه میفرماید: امامت زمام دین است، عزّ اسلام است، اساس اسلام است، امام مبیّن حلال است، مبین حرام است و امثال ذلک بعد أوج میگیرد. میفرماید: «وهو بحیث النجم من ید المتناولین و وصف الواصفین فأین الإختیار من هذا و أین العقول عن هذا» ؛ همانطوری که دست انسانها به آن ستارهٴ آسمان نمیرسد، فکر انسانها هم به مقام امام نمیرسد، کسی امام را بشناسد، اینها چرا معطلند. مگر هیچ کسی میتواند دست دراز کند ستارهٴ آسمان را بگیرد، فکر هیچ کسی هم نمیرسد که امام را بشناسد. امامت که انتخابی نیست. «این الأختیار عن هذا و فأین العقول من هذا؟» چگونه جمع بشوند امام را اختیار بکنند؟
پس فتحصل که روایات سه طایفه است: بعضی از روایات شئون رهبری و هدایت به معنای ارائه طریق و امثال ذلک را بیان میکند. بعضی از روایات آن شئون معنوی و ملکوتی امام را ذکر میکند. بعضی از روایات جامع بین همهٴ این شئون است و هیچکدام از اینها منافی دیگری نیست. برای اینکه آنکه میگوید: امام مبین احکام خداست و حلال و حرام را بیان میکند و زمام امور مردم بدست اوست، نمیخواهد بگوید: امام فقط کارش این است که تا ما بگوئیم ﴿انّی جاعلک للناس اماماً﴾ یعنی زعیماً، آنکه میگوید: امام کارش نور دادن دلهای مردم است. معنایش این نیست که امام فقط با باطنها کار دارد کاری با دنیای مردم ندارد، این که نیست. نشانهاش هم همان طایفه ثالث است که جمع کرده بین طایفتین، فرمود: امام مقامش آنچنان است که از یک طرف مانند دورترین ستاره است در دسترس عقل أحدی نیست، هیچ کسی هم نمیتواند امام را بشناسد. از طرفی هم میفرماید: امام کسی است که حلال خدا را بیان میکند، حرام خدا را بیان میکند و امثال ذلک. لذا هیچ یک از این روایات نمیتواند جلوی این تفسیری که سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) انتخاب کردهاند آن را بگیرد.
عدم تنافی روایات با تفسیر امامت به هدایت باطنی انسانها به ملکوت
چون بعضی احیاناً احتمال میدهند به اینکه این روایتی که مرحوم کلینی نقل کرده است، این روایت شاهد است به اینکه منظور از امام همان رهبر است. آن روایت را مرحوم کلینی در همین جلد اول کافی صفحه 215 و 216 باب «انَّ الائمه فی کتاب الله إمامان، امامٌ یدعو الی الله و امامٌ یدعو الی النار» میخواستهاند به این استشهاد کنند که این مخالف تفسیری است که مرحوم علامه طباطبائی ذکر کردهاند. در این باب روایت دوم این است که از امام ششم رسیده است که «انّ الائمهٴ فی کتاب الله عز و جل امامان قال الله تبارک و تعالی: ﴿و جعلناهم ائمة یهدون بامرنا﴾» . این ﴿یهدون بأمرنا﴾ را امام اینچنین تفسیر کرد. «لا بأمر الناس یقدّمون امر الله قبل امرهم و حکم الله قبل حکمهم». از این روایت خواستند استناده بکنند که امامت یعنی رهبری مردم که فقط به معنی زعامت است. و قسم دوّم ائمهایاند که ﴿یدعون الی النار﴾ ﴿و جعلناهم أئمةً یدعون الی النار﴾ ؛ آن ائمهای که زمامداران کفرند، کسانیاند که «یقدّمون أمرهم قبل أمر الله و حکمهم قبل حکم الله و یأخذون بأهوائهم خلاف ما فی کتاب الله عز و جلّ» . این روایت گوشهای از شئون امام را بیان میکند. امام آن است که به أمر خدا عمل میکند. امر خدا را مقدم بر امر خود میداند. نه اینکه امر خدا فقط مسئلهٴ زعامت و رهبری باشد، آن هدایت باطنی و ملکوتی آن أمر الله نباشد. اینها مثبتیناند منافی هم نیستند.
این روایت را مرحوم علامه در ذیل آیهٴ ﴿و جعلناهم ائمةً یدعون الی النار﴾ ذکر کردهاند، نه اینکه این روایت مغفول عنه سیدنا الاستاد باشد این روایت را هم در سورهٴ قصص که این آیه ذکر شده است، در ذیل این آیه ذکر کرده است. در سورهٴ قصص آیهٴ 41 اینچنین فرمود: ﴿و جعلناهم ائمة یدعون الی النار و یوم القیامة لا ینصرون﴾ همین روایت را که بعضی در ذیل ﴿انی جاعلک للناس اماماً﴾ خواستند شاهد بیاورند که تفسیر سیدنا الاستاد روا نیست.
تجسم اعمال در قیامت
همین روایت را سیدنا الاستاد در ذیل آیهٴ 41 سورهٴ قصص در المیزان نقل کردهاند . فرمودند به اینکه بعضی هستند که مردم را به آتش دعوت میکنند، یک بیان لطیفی هم دارند که این ﴿یدعون الی النار﴾ مردم را به آتش دعوت میکنند، دیگر مضافی محذوف باشد و امثال ذلک نیست. چون عمل مجسَّم میشود اینها زمامداران کفرند، مردم را به کفر و نفاق دعوت میکنند؛ کفر امروز و نفاق امروز آتش فردا است . مثل اینکه فرمود: ﴿الذین یأکلون اموال الیتامی ظلماً انّما یأکلون فی بطونهم ناراً﴾ که أکلُ مالِ الیتیم، این آتش است منتها فردا معلوم میشود، نه فردا آتش میشود، هم اکنون آتش است، منتها فردا روشن میشود، فردا معلوم میشود که این شخص آتش میخورد. ظاهر این کریمه که فرمود: ﴿یدعون الی النار﴾؛ یعنی مردم را به آتش دعوت میکنند، گناه آتش است. دلیل عقلی این را تأیید میکند، ظاهر هم این را تأیید میکند. آن وقت نیازی نیست که ما بگوئیم حذف مضاف است ﴿یدعون الی النار﴾؛ یعنی «یدعون الی المعاصی الموجبة للنار» اگر یک چیزی برهان عقلی را تأیید میکند، ظاهر هم همان است آن ظاهر حجت است. ولی اگر چیزی دلیل لبّی بر خلافش بود، یا دلیل نقلی بر خلافش بود، آن وقت از باب حذف مضاف یا امثال ذلک انسان تفسیر میکند. ظاهرش این است که گناه آتش است، آیهٴ سورهٴ نساء فرمود: مال مردم خوردن آتش است، نه اینکه بعدها آتش میشود، بعدها معلوم میشود این شخص آتش میخورد. ائمه کفر مردم را به آتش دعوت میکنند، نه مردم را دعوت میکنند به چیزی که آن چیزها باعث میشود که خدا در قیامت عدّهای را در آتش بیندازد. اینطور نیست، خود عمل آتش است، حالا آتشهای دیگر هم ممکن است باشد. علی ای حال، در ذیل این آیه این حدیثی که در کافی نقل شده است ایشان ذکر میکنند.
فتحصل که همهٴ اینها ممکن است معنای امامت باشد امّا آن برجستهترین معنایی که ﴿انّی جاعلک للناس اماماً﴾ بر آن برجستهترین معنا قابل تطبیق است. همان هدایت به معنای ایصال به مطلوب و هدایت ملکوتی است.
«والحمد لله رب العالمین»
- امامت به معنای زعامت معنوی و هدایت باطنی
- هدایت ظاهری
- حکومت و ولایت
- نقل روایات ذیل معنا و شئون ظاهری و باطنی امام (ع)
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ إِذِ ابْتَلَیٰ إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَاماً قَالَ وَ مِنْ ذُرِّیَتِی قَالَ لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ﴾
بحث در امامت ابراهیم(سلام الله علیه) بود و روشن شد که این امامت غیر از نبوت است و چون غیر از نبوت است باید سمتی باشد که نه به نبوت برگردد، نه لازمهٴ نبوت باشد. پس امامت به معنای نبوت یا امامت به معنای أسوه و الگو و قدوه بودن یا امامت به معنای زعامت و رهبری همهٴ اینها یا به نبوت برمیگردد یا به شئون نبوت برمیگردد و اینها را ابراهیم(سلام الله علیه) قبلاً واجد بود پس این امامت باید نه به نبوت برگردد نه به لوازم نبوت برگردد باید به یک مقامی دیگر برگردد که برتر از همهٴ این أوصاف یاد شده باشد. آنگاه چون قرآن کریم نور است و همهٴ مسائلش روشن است و چیز مبهم و معمائی در قرآن نیست. اگر به سایر آیات مراجعه بشود امامت را خوب تبیین میکند. رجوع به آیات دیگر نشان میدهد که خدای سبحان امام را به عنوان هادی به امر معرفی کرد که فرمود: ﴿و جعلناهم ائمة یهدون بامرنا﴾ . این ﴿یهدون بامرنا﴾ که در وصف امام ذکر شده است، بیان سمت امام است همانطوری که سمت پیغمبران را خدا به عنوان تبشیر و انذار ذکر کرده است. فرمود: ﴿رسلاً مبشرین و منذرین﴾ سمت رسمی ائمه را هدایت به أمر معرفی کرد نمیشود گفت به اینکه این ﴿یهدون بأمرنا﴾ وصف است. نه مقوِّم، نه معرِّف برای اینکه خدای سبحان امامت را با ذکر این اوصاف تشریع کرد که امامت یعنی اینکار، امام یعنی کسی که سمتش این است؛ مثل اینکه تبشیر و انذار را سمت رسولان ذکر کرد. فرمود: مرسلین کسانیاند که مبشر و منذر باشند نه اینکه تبشیر و انذار صفت أنبیاست، مقوّم نبوت نیست یا سمت مرسلین است مقوِّم رسالت نیست. بلکه تبشیر و انذار مقوِّم رسالت است. هدایت به أمر هم مقوِّم امامت؛ «الامام من هو؟ الامام من یهدی بأمر الله» مثل اینکه «الرسول من هو؟ الرسول من یبشر و ینذر» پس تبشیر و إنذار سمت رسالت را بیان میکند، هدایت به أمر هم سمت امام را بیان میکند. آنگاه هدایت به أمر اگر به معنای ارائهٴ طریق باشد که در خیلی از انسانها مثل علما هست و در همهٴ أنبیاء بود و هست و در ابراهیم(سلام الله علیه) هم قبلاً بود، پس این هدایت به أمر که مقوِّم امامت است. معرِّف امامت است به معنای ارائهٴ طریق نیست، قهراً هدایت به معنای ایصال به مطلوب خواهد بود. امام یعنی کسی که از راه باطن در دلها اثر میگذارد و دلها را به مقصد میرساند و هیچ فیضی نصیب هیچ انسانی نمیشود، مگر به برکت امام و هیچ انسانی هم به هیچ مقامی نمیرسد مگر به وساطت امام، این خلاصه حرف است.
پاسخ به یک اشکال
آنگاه گاهی گفته میشود به این که این ﴿یهدون بامرنا﴾ توصیف است، نه تعریف. این خلاف ظاهر است برای اینکه خدای سبحان مرسلین را که معرفی میکند. میفرماید: ﴿رسلاً مبشرین و منذرین﴾ ائمه هم که معرفی میکند میفرماید: ﴿و جعلناهم ائمةً یهدون بامرنا﴾ ، پس این تعریف است نه توصیف ساده. وقتی که تعریف شد هدایت هم دو قسم است: یا ارائهٴ طریق است یا ایصال به مطلوب. ارائهٴ طریق که قبلاً برای ابراهیم یا برای افراد دیگر بود و هست، پس این قهراً به معنای ایصال به مطلوب میشود.
شئون گوناگون امامت
امّا روایاتی که در مسئله است هر کسی که آن سمت را دارد یعنی هدایت تکوینی دارد، هدایت تشریعی هم دارد، رهبری هم دارد. امّا هر کس که هدایت تشریعی دارد و رهبری دارد آن مقام را ندارد. پس اگر در بعضی از روایات امام را بعنوان رهبر معرفی کردند، گفتند: امام کسی که زعیم مردم است، امام کسی که مبیّن حلال و حرام مردم است، امام یعنی کسی که مفترض الطاعه است . این منافات ندارد. اینها مثبّتین هستند یعنی امام دارای اوصاف فراوانی است، هم ظاهر مردم را به عنوان تشریع و رهبری اداره میکند، هم باطن مردم را به عنوان ایصال به مطلوب اداره میکند. اگر در بعضی از روایات امامت بعنوان رهبری معنا شد، منافاتی ندارد چون شأنی از شئون امام این است. اگر در بعضی از نصوص امام بعنوان مبیّن حلال و حرام معرفی شده است . این منافات ندارد. نمیشود به شهادت آن روایات این آیهٴ را به معنای مبیّن حلال و حرام تفسیر کرد، چون اینکه حصر نیست. اگر در یک روایتی امامت فقط به معنای رهبری و زعامت تفسیر میشد که امامت یعنی این و لاغیر این با تفسیر امام به معنای هادی ملکوتی منافات داشت، ولی اگر در روایات أوصاف امام را ذکر میکنند: امام مبیّن حلال و حرام است. امام رهبر مردم است، این منافات ندارد با این تفسیر؛ برای اینکه کسی که هادی باطنهاست، از راه ملکوت دلها را هدایت میکند یقیناً سمت رهبری و زعامت را هم دارد، هدایت به معنای ارائهٴ طریق را دارد، هدایت به معنای بیان احکام را دارا بود و هست، پس این منافاتی ندارد تا انسان به استناد آن روایات استشهاد کند بگوید: چون در فلان روایت امام به معنای رهبر معرفی شده است، پس امامی که در این آیه هست به معنای رهبر است. چون آن بیان شأنی از شئون امامت است.
اقسام روایات در بیان شئون گوناگون امام
روایات چند قسمند: حداقلِ دستهبندی که میشود روایات را با آن دستهبندی تقسیم کرد، سه دستهاند:
بعضی از روایاتند که شئون ظاهری امام را ذکر میکنند که همان بیان حلال و حرام باشد، زعامت مردم باشد، تصدی حکومت باشد و مانند آن.
بعضی از روایات و طایفهٴ دیگری از روایات شئون معنوی امام را ذکر میکنند؛ مثل اینکه همهٴ اعمال بر امام عرضه میشود، امام شاهد اعمال مردم است، هرکس هر بامداد و شامگاه هر چه میکند به عرض امام عصرش میرسانند و هر کس به جائی میرسد به برکت امامت امام است این هم طایفهٴدوم.
طایفهٴ سوم جامع بین این دو طایفه است، یعنی هم اوصاف ظاهری امام را بیان میکند که هدایت به معنای ارائهٴ طریق، راهنمائی، زعامت، ادارهٴ امورِ مردم و هم امامت به معنای ملکوتی و ایصال به مطلوب را ذکر میکند؛ نظیر آن بیان جامعی که از امام هشتم(سلام الله علیه) رسیده است.
اگر روایات سه دسته است و جامعی هم بین خود روایات هست پس نمیشود به استناد بعضی از روایات که امام را به معنای مبیّن حلال و حرام معرفی میکنند یا امام را به معنای زعیم و رهبر معرفی میکنند، به استناد این طایفه از روایات بگوئیم که این امامی که در آیهٴ ﴿انّی جاعلک للناس اماماً﴾ آمده یعنی زعیم و رهبر.
سیری در کتاب الحجة کافی
آن روایات را بالاجمال شما در کتاب شریف کافی ملاحظه میفرمائید، چون کتاب الحجّه کافی نوع این روایات را در بر دارد.
ـ دسته اول روایات: ناظر به شئون ظاهری امام
بعضی از ابواب امام را به عنوان اینکه مفترض الطاعةاند معرفی میکنند که امام مفترض الطاعةاند و اطاعت امام فرض بر انسانهاست، این یک باب است. که در این باب چند روایت هست و هیچکدام هم با تفسیر امام به معنای هادی به نحو ایصال به مطلوب منافات ندارد. این روایات بعضیها دربارهٴ خصوصِ حضرت امیر(سلام الله علیه) است بعضیها مطلق است.
باب فرض طاعت ائمه(علیهم السلام)
در کتاب الحجّة کافی، جلد اول، صفحه 185 اینچنین آمده «باب فرض طاعة الأئمة(علیهم السلام)» که اطاعت اینها لازم است. خود امام ششم(سلام الله علیه) طبق این روایت دوّمی که مرحوم کلینی نقل کرد فرمود: من شهادت میدهم که «أنّ علیّاً امامٌ فرض الله طاعته و انّ الحسنَ امامٌ فرض الله طاعته و انّ الحسین امامٌ فرض الله طاعته و انّ علی بن الحسین امام فرض الله طاعته و انّ محمد بن علی امام فرض الله طاعته» نسبت به خودشان که رسیدند دیگر ساکت شدند.
بعد روایت سوم این است که «نحن قومٌ فرض الله طاعتنا و انتم تأتمّون بمن لا یعذر الناس بجهالته» ؛ ما اصولاً مفترض الطاعةایم، امام یعنی مفترض الطاعة. خب. این ناظر است به مسئلهٴ زعامت است و حکومت و رهبری.
روایت چهارم همین باب هم امام پنجم(سلام الله علیه) ﴿و آتینٰا هم ملکاً عظیما﴾ را به الطاعة المفترضة تطبیق کردند .
روایت پنجم باز از امام ششم(سلام الله علیه) رسیده است که فرمود: «أشرک» خدای سبحان «بین الاوصیاء و الرسل فی الطاعة» ؛ همانطوری که مرسلین مفترض الطاعةاند، اوصیای ایشان هم مفترض الطاعةاند.
روایت ششم از امام ششم(سلام الله علیه) اینچنین آمده است که «نحن قومٌ فرض الله عز و جل طاعتنا، لنا الأنفال و لنا صفو المال، و نحن الرّاسخون فی العلم، و نحن المحسودون الّذین قال الله: ﴿أم یحسدون الناس علی ما آتاهم الله من فضله﴾ ، اینکه فرمود: «لنا الانفال و لنا صفو المال» این ناظر به مسئلهٴ زعامت و حکومت است.
روایت هفتم که در حضور امام ششم(سلام الله علیه) دربارهٴ أوصیا سخن به میان آمد حضرت فرمود: «انّ طاعتهم مفترضة» ؛ یعنی آنها گفتند: طاعت أوصیا مفترضه است. حضرت فرمود: «نعم، هم الذین قال الله تعالی: ﴿اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم﴾ وهم الذین قال الله عز و جل: ﴿انما ولیّکم الله و رسوله و الذین آمنوا﴾ »
روایت نهم این است که باز امام ششم(سلام الله علیه) فرمود، دربارهٴ ائمه سؤال کردند: «هل یجرون فی الامر و الطاعة مجرى واحد؟ قال(علیه السلام): نعم» ؛ همهٴ ائمه مفترض الطاعةاند یا مثلاً خصوص حضرت امیر(سلام الله علیه) که حکومت تشکیل داد؟ فرمود: همهٴ ائمه مفترض الطاعهاند.
روایت دهم این است که فرمود: ما نگفتیم مردم عبید ما هستند، ولی میگوئیم: «الناس عبیدٌ لنا فی الطاعة موالٌ لنا فی الدین» ؛ باید تابع ما باشند.
روایت یازدهم هم باز به همین مضمون است که امام مفترض الطاعة است، و روایت پانزدهم هم باز به همین معناست که امام قیّم قرآن است و مفترض الطاعة است و سایر روایاتی که در این باب هست و فراوان هم هست. خب این ناظر به مسئله امامت یعنی حکومت و رهبری است.
ـ دستهٴ دوم روایات: ناظر به شئون معنوی امام
امّا طایفهٴ ثانیه روایاتی است که دلالت میکند به اینکه امام در باطن انسانها مؤثر است و از باطن انسانها خبر دارد.
عرضهٴ اعمال عباد بر پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و ائمهٴ اطهار(علیهم السلام)
اینها، مسئلهٴ عرضهٴ اعمال است که تمام کارهائی که انسان انجام میدهد، به حضور ائمه(علهیم السلام) میرسد و هر عملی که هر کسی در شرق عالم یا غرب عالم انجام بدهد به پیشگاه ائمه(علیهم السلام) میرسانند. ص 219 همین جلد «باب عرض الاعمال علی النبی(صلیٰ الله علیه وآله وسلم) والائمة(علیهم السلام)» که این طایفه کاری به مسئلهٴ زعامت و رهبری و حکومت ندارند، ائمه(علیهم السلام) میفرمایند: هر کسی در شرق عالم در غرب عالم هر کاری بکند، به ما گزارش میدهند.
روایت اول از امام ششم(سلام الله علیه) این است که: «تعرض الأعمال علی رسول الله(صلیٰ الله علیه و آله و سلم) اعمال العباد کل صباح أبرارها و فجّارها فاحذروها»؛ فرمود: چه بدان چه نیکان هر کس در هر گوشهٴ عالم هر کاری میکند به حضرت گزارش میدهند، به ما هم گزارش میدهند: «و هو قول الله تعالی ﴿اعملوا فسیری الله عملکم و رسوله﴾ دیگر دربارهٴ اینکه أئمه هم میبینند چیزی نفرمود «و سکت» .
امّا در روایت دوم اینچنین آمده است: از امام ششم(سلام الله علیه) سؤال کردند: ﴿اعملوا فسیری الله عملکم و رسوله و المؤمنون﴾ منظور این مؤمنون کیانند؟ قال(علیه السلام): «هم الائمه» دو آیهٴ، هر دو از سورهٴ مبارکهٴ توبه است، مفاد این آیهٴ دوم این است که هر کاری میکنید خدا میبیند، پیغمبر میبیند و ائمه میبینند نه میفهمند و در بعضی از روایات آمده است به اینکه گرچه هر کاری که انسان انجام میدهد به حضور امام آن عصر میرسد، ولی برای اینکه ائمه در علم یکسانند، اوّل به رسول خدا(صلیٰ الله علیه و آله و سلم) گزارش میرسد بعد به ائمه ای که پس از دیگری تا به صاحب أمر برسد و گرنه لازمهاش آن است که ائمه در علم اختلاف داشته باشند، بعضیها بدانند و بعضیها ندانند. پس هر کس هر کاری میکند اینها میدانند چه امام عصر، چه ائمهای که شربت شهادت نوشیدهاند. روایات این باب هم فراوان است.
از امام ششم(سلام الله علیه) رسیده است که حضرت به بعضیها فرمود که چرا شما پیغمبر(صلیٰ الله علیه وآله و سلم) را میرنجانید؟ چرا حضرت را آزار میکنید؟ یکی از اصحاب یا از کسانیکه در آن محضر حضور داشتند، عرض کردند: ما چگونه پیغمبر را میرنجانیم؟ فرمود: «اما تعلمون انّ اعمالکم تعرض علیه»؛ مگر نمیدانید که این کارهای شما به عرض حضرت میرسد. «فاذا رأی فیها معصیةً سائهُ ذلک»؛ اگر گناهی ببیند، خب بدش میآید. چرا حضرت را آزار میکنید؟ پس «فلا تسوئوا رسول الله(صلى الله علیه و آله و سلم) و سرّوه» ؛ شما او را مسرور کنید، چرا او را نگران میکنید؟
روایت چهارم از عبد الله بن عبان زیّات است که این زیّات «کان مکیناً عند الرضا (علیه السلام)»؛ پیش حضرت موجه بود. این ابن زیّات به امام هشتم عرض کرد که «ادع الله لی و لأهل بیتی»؛ من از شما التماس دعا دارم؛ برای من و اهل بیت من دعا کنید. «فقال أو لستُ أفعل»؛ مگر من برای شما دعا نمیکنم؟ یعنی من دعا میکنم. آنگاه برای اینکه مسئله خوب روشن بشود، فرمود: «و الله انّ اعمالکم لتعرض علیّ فی کل یومٍ و لیلة»؛ قسم به خدا هر کاری که میکنید تمام کارها را نسبت به ما گزارش میدهند، عرضه میشود بر ما، شب و روز. ابن زیات میگوید: «فاستعظمت ذلک»؛ من این را عظیم شمردم که چطور ما هر کاری میکنیم به حضور حضرت میرسد؟! آنگاه حضرت برای اینکه این تعجب من برطرف بشود: «فقال لی: اما تقرأ کتاب الله عز وجل ﴿و قل اعملوا فسیری الله عملکم و رسوله و المؤمنون﴾ قال: هو و الله علیُ بن ابیطالب(علیه السلام)» یعنی منظور از مؤمنین علی ابن ابیطالب و اهل بیت(علیهم الصلاة و علیهم السلام)اند: خب حضرت با سوگند فرمود: هر کاری که میکنید به ما گزارش میدهند و ما میدانیم. خب کار تنها کار ظاهری است یعنی عمل را میبینند و اخلاق را نمیبینند یا بالاتر از عمل و خلق عقائد را هم میبینند. اگر عقاید را میبینند پس باید بر ارواح ما مسلط باشند، عقیده که یک امر مادی نیست. عقیده که در جائی از جاهای مغز رسوخ ندارد. پس عقائد را میبینند اخلاق را میبینند، و اعمال را میبینند. روایت پنجم هم باز به همین مضمون است، منتها از امام باقر(سلام الله علیه).
روایت ششم که از امام رضا(سلام الله علیه) است، آن هم قریب مضمونهای یاد شده است که «إنّ الاعمال تعرض علی رسول الله(صلیٰ الله علیه وآله وسلم) أبرارها و فجارها» .
خب این هم طایفه ثانیه از نصوص است که ناظر به آن است که هر کس هر کاری انجام میدهد اینها میدانند.
ائمه(علیهم السلام) معدن علم، درخت نبوت و محل آمد و شد ملائکه
و در این طایفه روایات دیگری هم هست؛ مثل باب دیگری که به عنوان «انّ الائمة(علیهم السلام) معدن العلم و شجرة النبوه و مختلف الملائکة» مگر نه آن است که خدای سبحان فرشتگان را مدبّرات امر معرفی کرد؟ اینها مدبّرات امرند به إذن الله، مأمورند، همانطوری که آب مأمور است عطش را برطرف کند، آب مأمور است که این درختهای تشنه را سرسبز کند فرشتهها هم مأمورند که کارهای عالم را بعهده بگیرند. هیچ کسی در هیچ گوشهٴ عالم مستقلاً کار نمیکند، همه مجاری فیض خدا هستند. آنکه کار انجام میدهد ﴿ربّ العالمین﴾ است ولاغیر خاصیت توحید ربوبی آن است که تنها ذاتی که در عالم مستقل است همان ذات أقدس اله است که «ربّ العالمین» است. همانطوری که در سطح طبیعت آب یک کارهائی دارد، آتش یک کارهائی دارد، هوا یک کارهائی دارد، زمین یک کارهائی دارد، در سطح ماوراء طبیعت حملهٴ عرش فرشتگان، هر کدام یک کاری دارند. همه مدبّرات أمرند، چه آنکه در عالم ما فوق طبیعت است، چه آنکه در عالم طبیعت است، همه و همه مشمول این اصل کلّیند که ﴿لله جنود السموات و الارض﴾ ، پس همه ستاد و سپاه حقاند. همین فرشتگانی که مدبّرات أمرند. اگر بخواهند امر عالم طبیعت را اداره کنند به خانهٴ ائمه رفت و آمد میکنند، اینها «مختلف ملائکه»اند، یعنی گروهی میآیند، گروهی میروند، گروهی خلفِ گروهٴ دیگری رفت و آمد میکنند. اینکه عدّهای میروند، عدّهای میآیند. این رفت و آمد را میگویند: اختلاف اینکه خدای سبحان دربارهٴ لیل و نهار فرمود: ﴿و اختلاف اللیل و النهار﴾ ؛ یعنی اینکه لیل میرود نهار میآید، نهار میرود لیل میآید، یکی خلف دیگری میآید این را میگویند: اختلاف.
شرح و تبیین روایت «اختلاف أمتی رحمتی»
[اینکه] میگفتهاند: «اختلاف أمّتی رحمة» ناظر به همین است که رفت و آمد داشته باشید، نه اینکه خدای نا کرده با هم اختلاف به آن معنا که علیه یکدیگر قیام کنید. چون آن را هم در نهج البلاغه هست هم در سایر کلمات معصومین(علیهم السلام) از رسول الله(صلیٰ الله علیه وآله وسلم) رسیده است که فرمود: «لا تباغضوا»؛ مبادا با هم اختلاف داشته باشید: «فانّها الحالقة» . بعد فرمود: بغضاء و اختلاف و عداوت اینها حالقند، تیغاند، بعد فرمود به اینکه من نمیگویم اختلاف تیغ است یعنی موی سر را تیغ میکند «لکن حالقَةَ الدینِ» ؛ این به جان هم افتادن و با هم به نزاع پرداختن این تیغی است که دین را تیغ میکند. خلاصه آخرش چیزی برای آدم نمیگذارد. همانطوری که تیغ وقتی به سر رسید، موهای سر را تیغ میکند و چیزی در سر نمیگذارد؛ مثل ماشین نیست که بالاخره یک مقداری از مو را بگذارد که این تیغ وقتی به سر رسید همهٴ موها را قطع میکند، فرمود: اختلاف اگر بین دو نفر پیدا شد، این چیزی برای دین نمیگذارد. انسان برای اینکه خودش را حفظ بکند به هر جایی هم حاضر است [کنایه از آنکه به هر کاری دست میزند] او [طرف مقابل] هم برای اینکه خودش را حفظ کند به هر جایی هم حاضر است. این بغضاء و عداوت مثل تیغی است که دین را تیغ میکند: «لکن خالقه الدین» چیزی برای طرفین نمیگذارد اینکه گفتهاند: در مباحثات در اوائل طلبگی انسان باید خودش را بیازماید بعد وقتی که فارغ التحصیل شد از حوزهها به شهرستانها میرود، اوّلین مصیبت برای اسلام و مسلمین آن روزی است که یک طلبهٴ غیر مهذَّبی مأموریتی پیدا کرده، این در حوزه که هست باید خودش را بسازد بقیه دیگر دارد کار انجام میدهد، موقع بازدهی اوست نه موقع بهرهبرداری او. فرمودند: در مباحثات مواظب باشید اگر دیدید حق با طرف است بالاخره ساکت باشید، همین جا خودتان را اصلاح کنید و اگر دیدید حق با شماست او نمیپذیرد بار دوّم و بار سوّم که رسیدید بعد دیگر بس کنید، خیلی مراء نکنید، خدا کسی را دوست دارد که مراء را ترک کند. یعنی اینکه بعد از اینکه فهمیدید حرف شما را فهمید حالا نمیخواهد بپذیرد دیگر تکرار نکنید و شما اگر فهمیدید حق با اوست این شهامت را در خودتان أحیا کنید که تصدیق کنید، آن کسی که بگوید: من اشتباه کردم او شجاع است: «اشجع الناس من غلب هواه» ، علی ای حال فرمود: اختلاف بد است. امّا اینکه گفتهاند: «اختلاف امتی رحمة» یعنی رفت و آمد؛ نظیر آنچه که دربارهٴ فرشتگاه گفته میشود که فرشتگان مختلَفی دارند. مختلَف فرشتگان خانهٴ اهل بیت(علیهم السلام) است، حرم اینهاست، اینها مختلَف ملائکهاند. یعنی عدّهای میروند عدّهای میآیند.
خب، ملائکه که مدبّرات أمراند، گذشته از اینکه برای عرض ادب به حضور ائمه(علیهم السلام) مشرف میشوند، کار دارند میخواهند گزارش بدهند. آن ﴿ما یلفظ من قول الاّ لدیه رقیب عتید﴾ این میآید حضور حضرت میخواهد گزارش بدهد. آنکه مسئول ارزاق است میخواهد گزارش بدهد، آنکه مسئول توزیع علم است، جزء فرشتگان تحت حمایت جبرئیل(سلام الله علیه) است میخواهد گزارش بدهد. خانهٴ ائمه مختلف ملائکه است یعنی عدّهای میروند، عدهای میآیند. خب، این کار به هدایت باطنی مردم دارد. این یک بابی است که «انّ الائمة معدن العلم و شجرة النبوة و مختلف الملائکة» چندتا روایت هست.
یکی از امام سجاد(سلام الله علیه) هست که فرمود به اینکه مردم بیجا از ما انتقام میگیرند: «فنحن و الله شجرة النبوه و بیت الرحمة و معدن العلم و مختلف الملائکه» ، عالم را فرشتگان به اذن خدا اداره میکنند و اینجا سری به ما میزنند، خلاصه ما مهماندار ملائکهایم چه در شب قدر چه در غیر شب قدر در شب قدر که ﴿تنزل الملائکة و الروح فیها باذن ربهم من کل امر ٭ سلام﴾ خب، بر چه کسی نازل میشوند؟ مهماندار این همه ملائکه کیست غیر از ولی امر؟ فرمود: اینها مختلف ملائکهاند، فرشتگان که کارهای گوناگون را باید اجرا بکنند به دستِ صاحب زمین و زمان میسپارند.
روایت دوم و سوم این باب اینچنین است. این باب سه روایت دارد و در روایت سوّمش اینچنین است، از امام ششم(سلام الله علیه) است که فرمود: ما مختلف ملائکهایم و موضع سرّ اللهایم «و نحن ودیعة الله فی عباده و نحن حرم الله الأکبر و نحن ذمة الله و نحن عهد الله» و امثال ذلک اینها نشان میدهد که امام کارهای باطنی این جهان را بعهده میگیرد.
سؤال ...
جواب: ممکن است بگیرند امّا تحت ولایت آنها، ممکن است نظیر حارثة بن مالک که از حکم جهنم و اهل جهنم با خبر شد، ممکن است کسانی هم به این حد برسند تحت ولایت آنها، ولی فیضی هم که به آنها میرسد به برکت اهلبیت(علیهم السلام) میرسد).
ائمه(علیهم السلام) ارکان ارض
خب اینها طایفهٴ ثانیه از روایات است که مشخص میکند امام با باطن مردم کار دارد، نظیر آن بابی که دارد ائمه ارکان ارضاند، ائمه ارکان ارضاند، از این معنا یک مقدار وسیعتر است. تا کنون سخن از وساطت امام در مسائل فیض یابی مردم بود، الآن سخن از وساطت امام در فیضیابی کل زمین است که اینها أرکان ارضاند. چه اینکه در صفحهٴ 196 همین جلد اول اینچنین آمده است که اینها ارکان ارضاند. روایت اوّلش که از امام ششم(سلام الله علیه) است به اینجا میرسیم که فرمود: خدای سبحان هر صفتی که به حضرت امیر داد به سایر ائمه داد: «و کذلک یجری الأئمة الهدى واحداً بعد واحد، جعلهم الله أرکان الارض ان تمید باهلها و حجّته البالغة علی من فوق الارض و من تحت الثرى» ، این خصیصهٴ امام هشتم(سلام الله علیه) نیست که عرض میکنیم: «اللّهم صلِ علی ... حجّتک علی من فوق الارض و من تحت الثری» یعنی دو بعد عالم را شما تحت ولایت گرفتهاید. این مال همهٴ ائمه است، این خاصیت امامت است. فرمود: همانطوری که کوه نمیگذارد زمین بلرزد، امام نمیگذارد زمین از بین برود. خب این معلوم میشود که امام گذشته از اینکه مجرای فیض است نسبت به همهٴ انسانها، مجرای فیض است نسبت به کل موجودات عالم طبیعت، «جعلهم الله ارکان الأرض أن تمید بأهلها» ؛ مَیَزان یعنی اضطراب ﴿ان تمید بکم﴾ ؛ یعنی مبادا که شما را بلرزاند. فرمود: ما جبال را رواسی قرار دادیم: ﴿اَن تمید بکم﴾ یعنی «کراهةَ اَن تمید بکم»؛ مبادا یک وقتی شما که روی زمین زندگی میکنید، این زمین شما را مضطرب کند و بلرزاند. ما کوهها را أوتاد قرار دادیم. ائمه(علیهم السلام) هم این چنیناند. آن روایاتی که میگوید: «لولا ما فی الأرض منّا لساخت الأرض بأهلها» از همین قبیل است که اینها مجرای فیضاند.
ائمه(علیهم السلام) نور خدای سبحان
تعبیر به اینکه ائمه نوراند هم در باب دیگر آمده به عنوان «انّ الائمه(علیهم السلام) نور الله عز وجل» در صفحهٴ 194، ملاحظه میفرمایید که چگونه پیوند درونی امام را با انسانها ذکر میکند. میفرماید به اینکه از امام باقر(سلام الله علیه) سؤال شده است که ﴿فآمنوا بالله و رسوله و النور الذی أنزلنا﴾ . این نور چیست؟ حضرت فرمود: «یا ابا خالد النورُ و الله الأئمّة من آلمحمد(صلیٰ الله علیه وآله وسلّم) الی یوم القیامة و هم و الله نور الله الذی أنزل و هم و الله نور الله فی السمٰوات و فی الارض و الله یا أبا خالد لنورُ الأمام فی قلوب المؤمنین أنور من الشمس المضیئة بالنّهار» ، خب این پیداست ناظر به آن هدایت ملکوتی امام است. این همان ﴿یهدون بامرنا﴾ است. گاهی انسان در قلبش یک خضوعی پیدا میکند، نمیداند این خضوع از کجا آمده نه میتوان گفت، این خضوع خود بخود پیدا شده است برای اینکه عالم با حساب علت و معلول اداره میشود نه روی تصادف این یک، نه میشود گفت که این خضوع و این نورانیت بدست خود انسان است چون خود انسان نداشته تا به خودش اعطا کند این دو. نه بدست افراد دیگر است که مثل انسانند، چون آنها هم مثل خود انسانند نیّر نیستند تا در دلها نور بیافرینند، این سه. پس به یک جای دیگر تکیه میکند وهو الامام فرمود: نور امام در دلها روشن تر و تابانتر از نور آفتاب است در روز «و هم و الله ینوّرون قلوب المؤمنین ...» خب، این کار به هدایت ملکوتی دارد نه به مردم احکام را میرسانند، چون این ارائهٴ طریق است، آن هدایت به معنای ارائهٴ طریق از راه گوش به انسانها میرسد. خب این یک صفت ظاهری است امّا فرمود: اینها قسم به خدا دلهای مردم را روشن میکنند: ﴿... و یحجب الله نورهم عمّن یشاء» ؛ اگر کسی شایسته نباشد خدا نور اینها را به آن شخص نمیرساند. با اینکه همه. سخنان اینها را میشنوند؛ پس هدایت به معنای ارائهٴ طریق برای همه است. امّا هدایت به معنای ایصال به مطلوب برای همه نیست. «و یحجب الله نورهم عمّن یشاء فتظلم قلوبُهم ...»؛ یعنی آنها که محجوباند دلهای آنها تاریک خواهد بود: «والله یا ابا خالد لا یحبّنا عبدٌ و یتولانا حتی یُطهَّر الله قلبه و لا یطهّر الله قلب عبد حتی یسلّم لنا و یکون سلماً لنا فاذا کان سلماً لنا سلّمه الله من شدید الحساب و ٰامنه من فزع یوم القیامه الأکبر» . اینها همه ناظر به آن قسمتهای هدایت به معنای ایصال مطلوب و هدایت ملکوتی است.
روایت چهارم و روایت پنجم همین باب به همین مضمون هست. خب اینها ناظر به اینکه امام نقشش روشن کردن دلهای مردم است. آن طایفهٴ أولیٰ ناظر بود به اینکه امام کارش زعامت و رهبری و بیان حلال و حرام مردم است.
ـ دستهٴ سوّم روایات: جامع همهٴ شئون امام
طایفه ثالثه که جامع بین همهٴ شئون است همان روایت معروفی است که از امام هشتم(سلام الله علیه) رسیده است که مسئلهٴ رسمی خراسان وقتی که حضرت آمد، مسئلهٴ خلافت و امامت بود. حضرت روزی از یکی از یارانش سؤال میکند که اینها در چه زمینه بحث میکنند؟ عرض کرد: دربارهٴ امامت بحث میکنند. فرمود: امامت یک مقامی نیست که اینها بشناسند تا امام تعیین کنند، اینکه انتخابی نیست. این «ولایت» است اینکه «وکالت» نیست، مردم کار خودشان را میتوانند به یک شخص بدهند، کاری که خودشان مباشرةً میتوانند انجام بدهند، همین کار را تسبیباً به کسی واگذار میکنند، میشود وکالت. امّا کاری که در دست مردم نیست، اختیارش بدست مردم نیست، انسان آن کار را به چه کسی بسپارد؟ ولایت غیر از وکالت است، امام که وکیل مردم نیست که انسانها جمع بشوند امام انتخاب بکنند. حضرت فرمود: امامت یک مقام دیگری است. اولاً خیلی از کارهاست که مردم در تحت ولایتاند، آن سمتها را ندارند تا واگذار بکنند. مگر اجرای حدود به دست مردم است تا مردم کسی را انتخاب بکنند بگویند: تو وکیل مایی بیا مجری حدود باش. مگر دریا و صحرا و فضا و کوه و معادن مال مردم است که مردم بگویند: تو بیا این مسائل مالی را از طرف ما جمعبندی کن. چون یک سلسله مسائل مالی، مال شخصی است. آنچه که خود انسان کسب میکند. یک سلسله مسائل مال، مال ملّی است. مال مسلمین است مثل ارضی مفتوح العنوة، خیلی از مالها در اسلام که نه مال شخصیت حقیقی انسانهاست، نه مال شخصیت حقوقی اینها. نه مال یک فرد است، نه مال مسلمین، این مال امام است. خب یک قسمت مهم بودجهٴ کشور را هم آنها تأمین میکنند. خب انسانها چکار بکنند؟ وکیل یعنی کسی که کار موکّل را انجام بدهد. موکّل کاری که در قلمرو اختیار اوست خودش میتواند انجام بدهد این را به وکیل واگذار میکند، اجرای حدود که در اختیار انسانها نیست که ما کسی را انتخاب بکنیم، بشود امام ما، بگوئیم: تو بیا ﴿والسارق و السارقة﴾ را وکالتاً از طرف ما اجرا کن. اینچنین نیست. یا آن انفال که مال ما نیست تا ما بیائیم به امام بگوئیم که تو بیا از طرف ما وکیل باش این مسائل مالی را حل کن، یا خمس مال ما نیست، که ما کسی را وکیل بگیریم. مگر خمس مال ماست؟ ما موظفایم که خمس بپردازیم، حالا یا آن مالک خمس است یا متولی خمس، بالاخره مال ما نیست وقتی اختیارش دست ما نیست ما نمیتوانیم وکیل انتخاب بکنیم که حضرت فرمود: اینها در زمینهٴ امامت بحث میکنند خیال میکنند، امام وکیل مردم است. امام یک آدم عادی است. اولاً کارهائی را امام انجام میدهد که اینها حق ندارند انجام بدهند، یک. امام شئونی دارد که اینها اصلاً نمیشناسند تا امام را انتخاب کنند بعد ضمن اینکه میفرماید: امامت زمام دین است، عزّ اسلام است، اساس اسلام است، امام مبیّن حلال است، مبین حرام است و امثال ذلک بعد أوج میگیرد. میفرماید: «وهو بحیث النجم من ید المتناولین و وصف الواصفین فأین الإختیار من هذا و أین العقول عن هذا» ؛ همانطوری که دست انسانها به آن ستارهٴ آسمان نمیرسد، فکر انسانها هم به مقام امام نمیرسد، کسی امام را بشناسد، اینها چرا معطلند. مگر هیچ کسی میتواند دست دراز کند ستارهٴ آسمان را بگیرد، فکر هیچ کسی هم نمیرسد که امام را بشناسد. امامت که انتخابی نیست. «این الأختیار عن هذا و فأین العقول من هذا؟» چگونه جمع بشوند امام را اختیار بکنند؟
پس فتحصل که روایات سه طایفه است: بعضی از روایات شئون رهبری و هدایت به معنای ارائه طریق و امثال ذلک را بیان میکند. بعضی از روایات آن شئون معنوی و ملکوتی امام را ذکر میکند. بعضی از روایات جامع بین همهٴ این شئون است و هیچکدام از اینها منافی دیگری نیست. برای اینکه آنکه میگوید: امام مبین احکام خداست و حلال و حرام را بیان میکند و زمام امور مردم بدست اوست، نمیخواهد بگوید: امام فقط کارش این است که تا ما بگوئیم ﴿انّی جاعلک للناس اماماً﴾ یعنی زعیماً، آنکه میگوید: امام کارش نور دادن دلهای مردم است. معنایش این نیست که امام فقط با باطنها کار دارد کاری با دنیای مردم ندارد، این که نیست. نشانهاش هم همان طایفه ثالث است که جمع کرده بین طایفتین، فرمود: امام مقامش آنچنان است که از یک طرف مانند دورترین ستاره است در دسترس عقل أحدی نیست، هیچ کسی هم نمیتواند امام را بشناسد. از طرفی هم میفرماید: امام کسی است که حلال خدا را بیان میکند، حرام خدا را بیان میکند و امثال ذلک. لذا هیچ یک از این روایات نمیتواند جلوی این تفسیری که سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) انتخاب کردهاند آن را بگیرد.
عدم تنافی روایات با تفسیر امامت به هدایت باطنی انسانها به ملکوت
چون بعضی احیاناً احتمال میدهند به اینکه این روایتی که مرحوم کلینی نقل کرده است، این روایت شاهد است به اینکه منظور از امام همان رهبر است. آن روایت را مرحوم کلینی در همین جلد اول کافی صفحه 215 و 216 باب «انَّ الائمه فی کتاب الله إمامان، امامٌ یدعو الی الله و امامٌ یدعو الی النار» میخواستهاند به این استشهاد کنند که این مخالف تفسیری است که مرحوم علامه طباطبائی ذکر کردهاند. در این باب روایت دوم این است که از امام ششم رسیده است که «انّ الائمهٴ فی کتاب الله عز و جل امامان قال الله تبارک و تعالی: ﴿و جعلناهم ائمة یهدون بامرنا﴾» . این ﴿یهدون بأمرنا﴾ را امام اینچنین تفسیر کرد. «لا بأمر الناس یقدّمون امر الله قبل امرهم و حکم الله قبل حکمهم». از این روایت خواستند استناده بکنند که امامت یعنی رهبری مردم که فقط به معنی زعامت است. و قسم دوّم ائمهایاند که ﴿یدعون الی النار﴾ ﴿و جعلناهم أئمةً یدعون الی النار﴾ ؛ آن ائمهای که زمامداران کفرند، کسانیاند که «یقدّمون أمرهم قبل أمر الله و حکمهم قبل حکم الله و یأخذون بأهوائهم خلاف ما فی کتاب الله عز و جلّ» . این روایت گوشهای از شئون امام را بیان میکند. امام آن است که به أمر خدا عمل میکند. امر خدا را مقدم بر امر خود میداند. نه اینکه امر خدا فقط مسئلهٴ زعامت و رهبری باشد، آن هدایت باطنی و ملکوتی آن أمر الله نباشد. اینها مثبتیناند منافی هم نیستند.
این روایت را مرحوم علامه در ذیل آیهٴ ﴿و جعلناهم ائمةً یدعون الی النار﴾ ذکر کردهاند، نه اینکه این روایت مغفول عنه سیدنا الاستاد باشد این روایت را هم در سورهٴ قصص که این آیه ذکر شده است، در ذیل این آیه ذکر کرده است. در سورهٴ قصص آیهٴ 41 اینچنین فرمود: ﴿و جعلناهم ائمة یدعون الی النار و یوم القیامة لا ینصرون﴾ همین روایت را که بعضی در ذیل ﴿انی جاعلک للناس اماماً﴾ خواستند شاهد بیاورند که تفسیر سیدنا الاستاد روا نیست.
تجسم اعمال در قیامت
همین روایت را سیدنا الاستاد در ذیل آیهٴ 41 سورهٴ قصص در المیزان نقل کردهاند . فرمودند به اینکه بعضی هستند که مردم را به آتش دعوت میکنند، یک بیان لطیفی هم دارند که این ﴿یدعون الی النار﴾ مردم را به آتش دعوت میکنند، دیگر مضافی محذوف باشد و امثال ذلک نیست. چون عمل مجسَّم میشود اینها زمامداران کفرند، مردم را به کفر و نفاق دعوت میکنند؛ کفر امروز و نفاق امروز آتش فردا است . مثل اینکه فرمود: ﴿الذین یأکلون اموال الیتامی ظلماً انّما یأکلون فی بطونهم ناراً﴾ که أکلُ مالِ الیتیم، این آتش است منتها فردا معلوم میشود، نه فردا آتش میشود، هم اکنون آتش است، منتها فردا روشن میشود، فردا معلوم میشود که این شخص آتش میخورد. ظاهر این کریمه که فرمود: ﴿یدعون الی النار﴾؛ یعنی مردم را به آتش دعوت میکنند، گناه آتش است. دلیل عقلی این را تأیید میکند، ظاهر هم این را تأیید میکند. آن وقت نیازی نیست که ما بگوئیم حذف مضاف است ﴿یدعون الی النار﴾؛ یعنی «یدعون الی المعاصی الموجبة للنار» اگر یک چیزی برهان عقلی را تأیید میکند، ظاهر هم همان است آن ظاهر حجت است. ولی اگر چیزی دلیل لبّی بر خلافش بود، یا دلیل نقلی بر خلافش بود، آن وقت از باب حذف مضاف یا امثال ذلک انسان تفسیر میکند. ظاهرش این است که گناه آتش است، آیهٴ سورهٴ نساء فرمود: مال مردم خوردن آتش است، نه اینکه بعدها آتش میشود، بعدها معلوم میشود این شخص آتش میخورد. ائمه کفر مردم را به آتش دعوت میکنند، نه مردم را دعوت میکنند به چیزی که آن چیزها باعث میشود که خدا در قیامت عدّهای را در آتش بیندازد. اینطور نیست، خود عمل آتش است، حالا آتشهای دیگر هم ممکن است باشد. علی ای حال، در ذیل این آیه این حدیثی که در کافی نقل شده است ایشان ذکر میکنند.
فتحصل که همهٴ اینها ممکن است معنای امامت باشد امّا آن برجستهترین معنایی که ﴿انّی جاعلک للناس اماماً﴾ بر آن برجستهترین معنا قابل تطبیق است. همان هدایت به معنای ایصال به مطلوب و هدایت ملکوتی است.
«والحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است