display result search
منو
تفسیر آیات 109 تا 110 سوره بقره _ بخش دوم

تفسیر آیات 109 تا 110 سوره بقره _ بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 37 دقیقه مدت قطعه
  • 85 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیات 109 تا 110 سوره بقره _ بخش دوم
- برخی از شبهات و رفتارهای ضد اخلاقی یهودیان علیه اسلام از جمله حسادت و دعوت به کفر
- حسادت رفتاری و عملی یهود نسبت به مسلمانان
- فرق غبطه و حسادت و مسابقه در کمال

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَدَّ کَثِیرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ لَوْ یَرُدُّونَکُمْ مِنْ بَعْدِ إِیمَانِکُمْ کُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِندِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللّهَ عَلَى کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ﴾

بنی‌اسراییل در برابر نعم فراوانی که نصیبشان شده است نسبت به همهٴ آنها کفران ورزیدند، گذشته از کفران نعمی که روا داشتند، نسبت به اسلام و مسلمین هم به کینه‌توزی برخاستند، مطاعنی که بنی‌اسراییل علیه اسلام و مسلمین اعمال می‌کردند یکی پس از دیگری گذشت، جریان ﴿ما ننسخ من ٰایةٍ أو ننسها﴾ دسیسه‌ای که بنی‌اسراییل کرده بودند آن را جواب می‌دهد یا اینکه قبلاً از این کلمه ﴿راعنا﴾ سوء استفاده می‌کردند و راعنایی که مسلمین به رسول خدا(علیه آلاف التحیّة و الثناء) به همان معنای عربی می‌گفتند، اینها با سوء استفادهٴ عبرانی به حضرت می‌گفتند: راعنا اینها مطاعنی است که بنی‌اسراییل نسبت به اسلام و مسلمین روا می‌داشتند و قرآن کریم یکی پس از دیگری اینها را بازگو و جواب می‌دهد، یک طعن راجع به ﴿لاتقولوا راعنا و قولوا انظرنا﴾ بود، طعن دیگر جواب به اشکال نسخ بود، طعن سوم همین است که مسلمین بعد از پیروزی یک شکستهای مقطعی و موسمی هم دامنیگرشان می‌شد نظیر جریان أحد، همین را بنی‌اسراییل دامن می‌زدند، می‌گفتند: اگر اسلام حق است و شما حقّید و حق شکست نمی‌خورد پس چرا در اُحُد شکست خوردید؟ با این توطئه‌ها و دسیسه‌ها می‌خواستند مسلمین را از اسلام به کفر برگردانند، منشأش هم حسادت است.

ـ حسد کافران و إعمال آن
حسود یک وقت تمنی زوال درونی دارد، یک وقتی دست به کار می‌شود، براساس آن تمنّی درونی شروع به اقدام می‌کند. یهودیها نه تنها حسود بودند از رشد اسلام و مسلمین، بلکه برابر این حسد دست به کار شدند یعنی توطئه ‌کردند، جوانها را اغوا می‌کردند، می‌گفتند: اگر چنانچه حق با اسلام است چرا در اُحُد شکست خوردید؟ اگر حق همیشه پیروز است و هرگز شکست نمی‌خورد پس چرا در احد شما ضربه دیدید؟ این اِعمال آن حسادت است، نه تنها یک تمنّی نفسانی درونی، لذا در این کریمه فرمود: ﴿ودّ کثیر من أهل الکتاب لویردّونکم من بعد إیمانکم کفاراً﴾ آنها علاقمند بودند که شما را کافر کنند نه شما کافر بشوید، در بعضی از آیات آمده است که آنها علاقمندند که شما کافر بشوید مثل آنها، از آن آیات استفاده نمی‌شود که اینها اِعمال حسادت می‌کنند و امّا از این کریمه استفاده می‌شود که آنها به حسادتشان دارند عمل می‌کنند، علاقمندند که شما را برگردانند و کافر کنند، نه شما کافر بشوید. در بخشی از قرآن کریم اصل علاقمندی کفّار به اینکه مسلمین دست از اسلام بردارند مطرح است، در آن آیات این‌چنین آمد که ﴿ودّوا لوتکفرون کما کفروا فتکونون سواء﴾ این مضمون است؛ یعنی آنها مایلند شما هم کافر بشوید مثل آنها و با هم برابر باشید، هیچ مزیّتی شما بر آنها نداشته باشید. آیهٴ ٨٩ سورهٴ نساء این است که ﴿ودّوا لوتکفرون کما کفروا فتکونون سواءً﴾ ؛ آنها علاقمندند که شما مثل آنها کافر بشوید، بر آنها مزیّت نداشته باشید. این دلالت نمی‌کند که بر اساس حسادت اینها اقدام کردند، فقط آن تمنّی درونی اینها را افشا می‌کند وامّا آیهٴ محل بحث و همچنین بعضی از آیات دیگر نشانهٴ اِعمال آن حسد درونی است، یک وقت حسود متمنی است که نعمت از محسود زایل بشود ولی دست به اقدام نمی‌کند، یک وقت است که دست به اقدام می‌کند، اینجاست که به ما فرمودند: بگویید ﴿من شرّ حاسدٍ إذا حسد﴾ ؛ حاسد اگر دست به اقدام نکرد فقط خودش را در درون می‌پوساند و می‌خورد وامّا اگردست به اقدام کرد به محسود آسیب می‌رساند. در اینجاست که ما مأموریم بگوئیم ﴿من شرّ حاسدٍ إذا حسد﴾، آن وقتی که حاسد دست به کار نشد فقط به خود شرّ می‌رساند نه به ما، آن وقتی که دست به اقدام کرد، برابر حسد کار کند آن وقت است که به محسود آسیب می‌رساند، شرّش به محسود می‌رسد، در آنجاست که می‌گوئیم: ﴿و من شر حاسدٍ إذا حسد﴾.

ـ دسیسه‌های حسودانه یهود
در آیهٴ سورهٴ نساء فرمود به اینکه ﴿ودّوا لوتکفرون کما کفروا فتکونون سواءً﴾ در اینجا سخن ازاعمال حسادت نیست، سخن از زوال نعمت ایمان است، اینها علاقمندند که شما ایمان را از دست بدهید، حالا از هر راهی که شد. و امّا آیه محل بحث در سورهٴ بقره این است که ﴿لو یردّونکم﴾؛ یعنی علاقمند بودند شما را از اسلام برگردانند ﴿ودّ کثیر من أهل الکتاب لو یردّونکم من بعد إیمانکم کفّاراً﴾؛ آنها شما را با دسیسه بفریبند. کار آنها این بود هم مجالس گناه تشکیل می‌دادند، هم از متشابهات سوء استفاده می‌کردند، قرآن کریم از هر دو راه مسلمانها، مخصوصاً جوانها را هشدار داد که در مجالس آلوده آنها شرکت نکنید اوّلاً، متشابهات را با استمداد از راهنمایی علما به محکمات برگردانید ثانیاً، ما هرگز در اُحُد شکست نخوردیم، پیغمبر شکست نخورد، آن کسی که طامع در دنیا بود و حرف اسلام را گوش نداد آسیب دید و آسیب رساند، یعنی همان چند نفری که بنا بود آن سنگر را حفظ کنند و رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم فرمود به اینکه اگر شما دیدید ما سرگرم جمع غنائمیم سنگر را رها نکنید، بالاخره سهم شما محفوظ است. اینها به طمع جمع غنائم سنگر را رها کردند آمدند، آسیب دیدند و به دیگران هم آسیب رساندند؛ پس اسلام شکست نخورد آن مسلمانی که به دستور اسلام عمل نکرد شکست خورد، ممکن نیست اسلام در یک گوشه هم شکست‌پذیر باشد؛ پس فسق آن شخص است که باعث آسیب است، یک وقت است که انسان برنامه را عمل می‌کند و آسیب می‌بیند این جا برای توطئه منافقین هست که اگر این حق باشد، چرا به ثمر نرسید؟ یک وقت برنامه را رسول اسلام دستور می‌دهد ولی چند نفر به آن دستور عمل نمی‌کنند و آسیب نمی‌بینند، این اسلام شکست نخورد.
سؤال ...
جواب: نه دوتا حرف است، این ﴿ألقی الشیطان فی أمنیته ...﴾ ، آنگاه خدای سبحان فرمود: ﴿... فینسخ الله ما یلقی الشیطان ثمّ یحکم الله آیاته﴾ اینها را روشن کرد به اینها فهماند اشتباه کردید، بعد در جریان فردا هم همین مجروحین جنگی را فرمودند ما می‌خواهیم آنها را تعقیب کنیم، کسانی مجازند در جنگ شرکت کنند که زخمی باشند، زخمیها هم فقط باید بیایند، کسی که دیروز بود امروز باید بیاید، کسی که زخم ندارد، سالم است و در جنگ نبود، قدرت دارد نمی‌خواهیم بیاید. ما می‌خواهیم قدرتمان را نشان بدهیم که از هیچ چیزی نمی‌ترسیم همین کار را هم کردند زخمی‌ها را روی بر دوش گرفتند و به دنبال همان فراریها رفتند تا به آنها بفهمانند که اگر ما یک وقتی سنگر را در اثر اشتباه بعضی از مأمورهایمان ترک کردیم، اسلام شکست نمی‌خورد. اگر چنانچه یهودیها این سبک جریان أحد را می‌گفتند، جریان فردایش را هم می‌گفتند مسلمین فریب نمی‌خورند.
رسول خدا فرمود: نه در مجالس آنها شرکت کنید؛ چون آنها هیچ باکی ندارند، همه مفاسد و وسایل گناه را در اختیار شما می‌گذارند و هم اینکه از شبهات آنها بپرهیزید، آنها می‌خواهند شما کافر بشوید، روی حسادت حق برایشان روشن شد، نمی‌خواهند شما ترقی کنید، می‌خواهند شما را به کفر برگردانند خاصیت حسادت یهودیها این است که دست به کار بشوند: ﴿ودّ کثیرٌ من اهل الکتاب لو یردّونکم من بعد إیمانکم کفاراً﴾ مشابه این در بعضی از آیات هست در سورهٴ آل‌عمران آیهٴ ٦٩ این است: ﴿ودّت طائفةٌ من أهل الکتاب لو یضلّونکم﴾ ؛ آنها می‌خواهند شما را گمراه کنند، منشأش حسادت است، امّا روی این حسد اقدام می‌کنند. یک وقت انسان متمنّی است که نعمت اسلام از مسلمین سلب شود و یک وقت روی آن اقدام می‌کند، یهودیها آن‌چنان حسودی بودند که روی این حسد اقدام می‌کردند، گاهی به کفر و گاهی به اضلال و مانند آن.
سؤال ...
جواب: نه قرآن فرمود: ﴿من بعد ما تبیّن لهم الحق﴾. منشأش حسادت است برای اینکه فهمیدند حق با اسلام است ﴿من بعد ما تبیّن لهم الحق﴾ یک وقت کسی اشتباه می‌کند در تشابه هست آن راه دیگری است، امّا وقتی حق برایشان روشن شد، نمی‌خواهند زیر بار حق بروند حسد این است که وقتی انسان فهمید نعمتی که دیگری دارد حق است، حاضر نیست به حق برسد، خود را کامل کند می‌کوشد که او را پائین بیاورد، حسود نمی‌خواهد برتر از خود ببیند، همّت تکامل هم در او نیست گرفتار نقص طلبی است.
سؤال ...
جواب: خب حسد، با بعضی از این رذائل نفسانی آمیخته است ولی قرآن می‌فرماید: منشأش حسد است، حالا باید این به خواست خدا تحلیل شود که چگونه انسان حسود می‌شود.
منظور آن است که حسد بنی‌اسراییل تنها این نبود که فقط در درون به خود آسیب برسانند، بلکه در بیرون به مسلمین آسیب می‌رساندند. گاهی به عنوان إضلال که در سورهٴ آل‌عمران آمده است و گاهی به عنوان إرتداد که در سورهٴ بقره محل بحث است: ﴿ودّت طائقةٌ من أهل الکتاب لو یضلونکم ...﴾ امّا ﴿... و ما یضلون إلاّ أنفسهم وما یشعرون﴾ .

فرومایگی و کاهش‌خواهی حسود
قرآن کریم برای اینکه انسان را از این خطر برهاند و فضیلت غبطه و مانند آن را مطرح کند و انسانها را در حد غبطه بپروراند، هم این وصف را مال کافران می‌داند، خواه مشرکین و خواه یهودیها و هم وصف مقابل این را که کمال است در برابرحسد است وصف أنصار بنام صدر اسلام می‌داند و هم به انسان راه نشان می‌دهد که چگونه از این خطر برهد.

ـ حسد، وصف کافران و یهودیان
امّا آن مطلب اوّل که حسد را قرآن کریم وصف کافران و یهودیان و امثال ذلک می‌داند می‌فرماید به اینکه ﴿أم یحسدون الناس علی ما ٰاتاهم الله من فضله﴾ که این باز مربوط به کافران است، فرمود: اینها نمی‌خواهند فضیلتی را که نصیب مسلمین شد اینها ببینند که این آیه را مراجعه می‌فرمایید، ﴿أم یحسدون الناس علی ما ٰاتاهم الله من فضله﴾؛ این وصف کافران است که به عنوان صفت پلید ذکر شده است، چه اینکه گاهی خدای سبحان این صفت را به عنوان وصف رذیله برای مشرکین ذکر می‌کند، گاهی هم برای کفار ذکر می‌کند.

ـ ایثار و مبارزه با شحّ نفس، وصف مؤمنان برجسته
قسمت مقابلش را در سورهٴ حشر برای انصار ذکر می‌کند، آیهٴ ٩ سورهٴ حشر این است که ﴿والّذین تبؤُا الدّار والإیمان من قبلهم یحبون من هاجر إلیهم و لایجدون فی صدورهم حاجة مما أوتوا و یؤثرون علی أنفسهم و لو کان بهم خصاصة و من یوق شحَّ نفسه فأولئک هم المفلحون﴾ ؛ انصار را قرآن با عظمت یاد می‌کند مثل مهاجرین، انصاری که در مدینه مهاجرین را دوست داشتند و خانه‌ها فراهم کردند: ﴿یحبّون من هاجر إلیهم﴾؛ با محبّت از مهاجرین پذیرائی کردند و رسول خدا که طبق دستور وحی بعضی از غنائم جنگی را بین مهاجرین تقسیم کرد و به انصار نداد اینها نه تنها احساس حسد نکردند بلکه احساس نیاز هم نکردند، نگفتند ما هم لازم داشتیم چرا به ما نداد. می‌فرماید: ﴿و لایجدون فی صدورهم حاجة مما أوتوا﴾ این مهم است، یک وقت انسان حرف نمی‌زند، یک وقت در درون خود احساس حاجت نمی‌کند. خب جنگ را همه کردند، همه پیروزی را آفریدند امّا غنائم را رسول خدا طبق دستور وحی بین آنها تقسیم کرد که نیازمندتر بودند، اینها نه تنها حرف نزدند در نهانشان احساس حاجت نکردند، از این مرحله بالاتر می‌فرماید: آنچه که مورد حاجت اینهاست این را هم ایثارمی‌کنند و دیگران را بر خود مقدّم می‌دارند: ﴿و یؤثرون علی أنفسهم و لو کان بهم خصاصة﴾ ؛ اگرچه هم محتاج باشند و این خصیصه مال آنها باشد که حاجت آنها رفع کند مع ذلک دیگری را بر خود مقدم می‌دارند4 پس اوصاف مؤمنان برجسته ایثار است و حلّ شحّ نفس است و امثال ذلک.
وصف پلید مشرکان و یهودیان حسد است، این وصف مشترک. امّا خدای سبحان فرمود: هر نعمتی که خدا داد شما هم همان را طلب کنید، هرگز تمنّی زوال نکنید، نقص طلب نباشید، مگرنه آن است که شما می‌خواهید مثل او بشوید، چرا او را مثل خود می‌کنید؟ شما می‌خواهید کسی برتر از شما نباشد، بسیار خب این راه دارد راه صحیح هم دارد، راهی است که به مقصد می‌رسید: ﴿و سئلوا الله من فضله﴾ چرا راه ناصحیح را طی می‌کنید که به مقصد نرسید؟
ـ غبطه، عامل کوشش برای ترقی و دستیابی به کمال
انسان وقتی کمالی را در دیگری دید، خب رنج می‌برد از اینکه دیگری ترقّی کرد، این رنج دو قسم است: یک وقت در او شتاب ایجاد می‌کند که خود را به دیگری که کامل است برساند، یک وقت در او کوشش ایجاد می‌کند که دیگری را بکشد و پائین بیاورد تا با خود هم سطح کند، اگر کسی کوشید که دیگری را پائین بکشد و با خود هم‌سطح کند، این حسد است. اگر کسی کوشید که خود ترقّی کند تا به او برسد، این منافسه است و قرآن ما را به منافسه و تنافس تشویق کرد و فرمود: ﴿فلیتنافس المتنافسون﴾ ؛ شما برای دریافت شیء نفیس، نفس نفس زنان بدوید، نَفْس بدهید تا به نفیس برسید راه باز است: ﴿و سئلوا الله من فضله﴾ این حق با شماست که نباید شکست بخورید، این حق با شماست که نباید پائین باشید، امّا این حق با شما نیست که دیگری که بالا رفت پائین بیاد شما بالا بروید، لذا می‌بینید خدای سبحان وقتی پیام علاقمندان به شهادت را ذکر می‌کند می‌فرماید: آنهایی که به مقصد رسیدند می‌گویند: ای کاش اینها که مانده‌اند پیش ما می‌آمدند، اینها که در بین راه هنوز به مقصد نرسیده‌اند می‌گویند: «یا لیتنا کنّا معکم» این یا لیتنا حرف رفته‌ها و مانده‌هاست، هم شهید می‌گوید: ﴿یا لیت قومی یعلمون ٭ بما غفرلی ربّی و جعلنی من المکرمین﴾ هم اینها که راهیان راه شهادتند و به مقصد نرسیدند می‌گویند: «یا لیتنا کنا معکم» هر دو می‌گویند: ای کاش ما کامل می‌شدیم، هر دو به کمال علاقمندند، آنکه کامل است می‌گوید: ای کاش این ناقص به من می‌رسید، اینکه ناقص است می‌گوید: ای کاش من به کامل می‌رسیدم؛ این چیز خوبی است.

ـ منافسه و تنافس راه ترقی و کمال
[خدای سبحان] می‌فرماید: ﴿و فی ذلک فلیتنافس المتنافسون﴾ ؛ شما که نفیس طلبید و به دنبال کالای نفیس می‌روید، در اینجا مسابقه بدهید، از خدا بخواهید، راه هم باز است می‌رسید، امّا به این فکر نباشید که دامن آن کامل را بکشید، او را پائین بیاورید به مقصد نمی‌رسید، دستتان را خسته می‌کنید و او را هم پائین نمی‌آورید، حسد به حسود آسیب می‌رساند فرمود: خودتان را به زحمت نیاندازید، همتتان را بلند کنید و از خدا مسئلت فضل کنید: ﴿وسئلوا الله من فضله﴾ شما نه تنها می‌توانید به او برسید بلکه می‌توانید از او جلو بیفتید، این راه باز است.




سؤال ...
جواب: ﴿ولا تتمنوا﴾ یعنی زوال او را وگرنه فرمود: ﴿و سئلوا الله من فضله﴾ فی موردٍ ﴿سابقوا إلی مغفرة من ربکم﴾ فی موضعٍ آخر ﴿فاستبقوا الخیرات﴾ فی موضع ثالث، فرمود: سبقت بگیرید راه باز است، یک راهی است باز، نه تصادف در آن هست نه کسی تابلوی ورود ممنوع زده، نه جلوی شما را می‌گیرند. در خیرات گفته‌اند سبقت بگیرید، نه تنها سرعت. بکوشید از دیگران «أعلم» باشید، «أعدل» باشید، «أتقی» باشید، راه باز است، خدا هم به شما می‌رساند: ﴿وسئلوا الله من فضله﴾ در حد سبقت که دیگران بشوند مسبوق و شما بشوید سابق، این یک تنافس ممدوحی است و اعلام هم کرد، فرمود: مسابقه بدهید برنده بشوید و هر که برنده شد بهشت عدن درجات عالی‌اش به انتظار اوست، تشویق به مسابقه کرده، فرمود: اگر شما یک مقدار سرعت کردید من دست شما از می‌گیرم، امّا بایستید و بگویید چرا او جلو رفت؟ این بد است، شما بکوشید از اوهم جلوتر بروید راه باز است؛ لذا در سوره‌های فراوان دستور به مسابقه داد چه اینکه در سورهٴ حدید آیهٴ ٢١ فرمود: ﴿سابقوا الیٰ مغفرةٍ من ربّکم و جنّة عرضها کعرض السماء و الأرض أعّدت للذین ٰامنوا بالله و رسله ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء﴾ فرمود: این مقام فضل خداست در جای دیگر هم فرمود: ﴿وسئلو الله من فضله﴾ شما بخواهید اگر نداد، خب یقیناً می‌دهد.
آن وقت در سورهٴ مبارکهٴ مطففین تشویق کرد به منافسه فرمود به اینکه ـ آیهٴ ٢٥ به بعد سورهٴ مطففین این است ـ ﴿یسقون من رحیقٍ مختوم﴾ ؛ آن بهشتی‌ها که به درجه اعلا راه یافتند، اینها از یک قدح سر به مهر سیراب می‌شوند، ساقی آنها، آنها را از قدح سر به مهر سیراب می‌کند. خب مهر این قدح مختومه چیست؟ این قدح که مختوم است با چی مهر شده است؟ ﴿ختامه مسک﴾ ؛ با مشک مهر شده است، سرش با مشک بسته شده است، احدی راه ندارد به آن، چون مختوم است. آن هم با مشک ختم شده: ﴿ختامه مسک و فی ذلک فلیتنافس المتنافسون﴾
اگر شما دنبال کالای نفیس حرکت می‌کنید، بدوید نفس نفس زنان این نفیس را بگیرید، راه هم باز است چرا می‌ایستید که آن رفته‌ها برگردند؟ بروید، کسی بایستد و منتظر شود که رفته‌ها برگردند، این مذموم است، کسی بدود که به رفته‌ها برسد و از آنها هم جلو بزند این ممدوح است و آن اوّلی به مقصد نمی‌رسد، دوّمی به مقصد می‌رسد.

کمال و مقصد هرکس به اندازه استعداد خویش
سؤال ...
جواب: هر کسی به اندازه استعدادِ خودش اگر تلاش و کوشش بکند به مقصد می‌رسد، آنگاه به جایی می‌رسد که می‌فهمد حدّ قدر او همین قدر است و این همان است که در دعای کمیل می‌گوئیم: «و تجعلنی بقسمک راضیاً قانعاً» ؛ خدایا تو برای ما این مقدار مقرر کرده‌ای؛ مثل اینکه در بهشت با اینکه درجات مختلف است، أحدی نسبت به أحدی حسود نیست: ﴿و نزعنا ما فی صدورهم من غل﴾ . در بهشت طوری است که کسانی که در غرف مبنیه منزل دارند می‌توانند به طبقه پائین سر بزنند، اما کسانی که در طبقات پائین مسکن دارند. نمی‌توانند بالا بروند، به سراغ آنها بروند و از اینکار هم حسادتی هم ندارند، طوری است در بهشت با اینکه درجات گوناگون است، کسی حسود نیست: ﴿و نزعنا ما فی صدورهم من غل﴾ مؤمنان در دنیا همان وصف در بهشت مسئلت می‌کنند که ﴿لاتجعلو فی قلوبنا غلّاً للذین ٰامنوا﴾ اگر کسی مؤمن باشد این مقام را از خداوند می‌خواهد، آن وقت راضی است و می‌گوید: سهم من همین مقدار است، من از همین مقدار می‌توانم حداکثر بهره را ببرم؛ مثل اینکه گوش کاری دارد، و چشم کاری دارد، هر کدام از این قوا کاری دارند، هیچ‌کدام حسود دیگری نیستند، کاری که چشم می‌کند از گوش ساخته نیست امّا گوش به جنگ چشم نمی‌پردازد، می‌گوید: من کارم این است، چشم کارش آن. همان‌طوری که قوای انسان هیچ‌کدام علیه دیگری به نبرد برنمی‌خیزند مؤمنان در بهشت این‌چنین‌اند. با اینکه درجاتشان مختلف است هیچ‌کدام حسود نیستند، اگر احیاناً غبطه‌ای باشد در برزخ و مانند آن، این غبطه یک لذت دارد، اگر گفته شد، حضرت فرمود: «إنّ للعباس عند الله تبارک و تعالیٰ منزلة یغبطه بها جمیع الشهداء یوم القیامة» لذیذ است، حسود نیست تا رنج ببرند، حسد انسان را می‌سوزاند، همان‌طوری که در روایات آمده است ایمان را می‌خورد ، انسان را مثل خوره می‌پوساند و امّا غبطه گواراست، یک کسی دارد کمالی را ارئه می‌دهد انسان لذّت می‌برد، می‌گوید: ای کاش ما هم این کمال را می‌داشتیم، حسود نیست این لذّت می‌برد.
سؤال ...
جواب: فی الجمله اما حسود نیستند، این فضیلت است مثل مؤمنین در دنیا.
سؤال ...
جواب: نه می‌بینند، اما آن کنه‌اش را پی نمی‌برند؛ مثل مؤمنین در دنیا، خب مقاماتی هست. آن درجات علمی که بین علما توضیح شد، خب اینها یکسان نیست، اما همه راضی‌اند به قِسم الهی و قَسْم الهی، مؤمن خصصه‌اش این است.
سؤال ...
جواب: ولایت آنها را می‌توانیم، امّا نبوت آنها را نه؛ چون نبوت یک امر اختصاصی است: ﴿الله أعلم حیث یجعل رسالته﴾
سؤال ...
جواب: خب بله، اگر نیست به اندازه قابلیت به ما می‌دهند، بعد به ما می‌فهمانند سهم ما همین مقدار است، راحت می‌شویم.
سؤال ...
جواب: ما حد اعلا را می‌گوییم: «أقربهم منزلة منک و أخصهم زلفة لدیک» و کذا و کذا؛ خدایا ما را تا آن قلهٴ انسان کامل ببر، ما شاید استعداد داشته باشیم، چه می‌دانیم همت را گفتند: بلند کنید، بعد وقتی جلوتر رفتیم می‌بینیم سهم ما همین مقدار بود. خدا دو مطلب را به ما می‌دهد: یکی اینکه یک قدری جلوتر ببرد، یک قدری ما را به خودمان آگاه می‌کند که سهم ما همین قدر است و گرنه راه باز است به ما گفتند بخوانید:
اما غیر از این نمی‌خواهند.
سؤال ...
جواب: بله بالایی را نمی‌خواهد؛ چون می‌داند چه چیزی را بخواهد. می‌داند که سهم او چقدر است، ملاحظه می‌فرمایید چون در بهشت اصولاً لغو و باطل نیست، می‌داند چه بخواهد و چه اندازه بخواهد.


سؤال ...
جواب: نه، یک وقت نتواند هضم کند، این باطل است. انسان ما فوق خود را طلب کند، باطل است. بهشتیان به اینجا رسیده‌اند که اراده‌شان مستهلک در ارادهٴ خدای سبحان است. می‌دانند که چه طلب کنند؛ لذا در دنیا درجات می‌طلبد و اما در آخرت برایشان روشن می‌شود که اینها در همین حداند، بیش از این هم نمی‌خواهند.
سؤال ...
جواب: نه، بیش از این برای اینها نیست، نه اینکه اینها می‌خواهند و به اینها نمی‌دهند بیش از این نمی‌طلبند؛ چون مؤمن در بهشت معصوم است، گرچه آنجا نشئهٴ تکلیف نیست، اما آنجا چیزی که خلاف باشد نیست، اصلاً جنس خلاف در آنجا نیست تا کسی در آنجا خلاف کند: ﴿لا لغو فیها ولا تأثیم﴾ : انسان بیش از اندازه خود بخواهد لغو است: لذا به عنوان نفی حقیقت فرمود: اصلاً در اینجا باطل نیست تا کسی باطل مرتکب شود، بطلان نیست تا کسی مبطل بشود و باطل کند: بنابراین هر چه می‌خواهند به آنها می‌دهند و آنها جز حق چیز دیگری را نمی‌طلبند، گفته‌اند، ﴿قاصرات الطرف﴾ بودن حور العین، برای آن است که به غیر همسرانشان نمی‌نگرند، با اینکه قصور الطرف با احور بودن عین سازگار نیست، اگر حور العین است باید کمال الطرف باشد نه ﴿قاصرات الطرف﴾ اما گفته‌اند: این کنایه از آن است که به غیر همسر اصلاً نگاه نمی‌کنند.

سؤال ...
جواب: آنجا چون تزاحم نیست: نظیر مال دنیا نیست که اگر به کسی دادند با دیگری جمع نشود، چون تزاحم در آنجا نیست. همه اگر عند اللهی بشوند باز جا است.

ـ حسادت منشأ دسیسه‌های یهود
آنگاه فرمود به اینکه شما در راه خیر قدم بردارید راه باز است، منافسه کنید: ﴿و فی ذلک فلیتنافس المتنافسون﴾ به مقصد می‌رسید، امّا نایستید که رفته‌ها برگردند، شما به مقصد نمی‌رسید و این کار کفّار و یهودیان است. در آیهٴ محل بحث این‌چنین فرمود: ﴿ودّ کثیرٌ من أهل الکتاب لو یردّونکم من بعد إیمانکم کفاراً﴾ منشأ این دسیسه‌ها حسد است و این را هم از خودشان جوشید یا از خودشان دارند نه از جای دیگر: ﴿من عند أنفسهم﴾؛ اصولاً درون اینها فاسد است، همهٴ این قیود را خدای سبحان رعایت فرمود، فرمود: این یک امری نیست که از جای دیگر گرفته باشند این ﴿من عند أنفسهم﴾ است و در مورد اشتباه هم نیست برای اینکه ﴿من بعد ما تبیّن لهم الحق﴾ است، بعد از اینکه حق برایشان روشن شد مع ذلک دست به این کار می‌زنند: ﴿من عند أنفسهم بعد ما تبین لهم الحق﴾ در آیه‌ای که در همین سورهٴ بقره قرار داشت ـ آیهٴ ١٠٥ که قبلاً بحث شد ـ این بود که آنها هرگز نمی‌خواهند، خیری به مسلمین برسد: ﴿ما یودّ الذین کفروا من اهل الکتاب و المشرکین أن ینزل علیکم من خیر من ربکم﴾ : این وصف مشترکی است، بین مشرکین و یهودیها که نمی‌خواهند به شما مسلمین خیری برسد، این در مقام حدوث، در مقام بقا هم می‌خواهند خیری که به شما رسیده است از دست شما بگیرند، هم دافع خیرند، هم رافع خیر، هم می‌کوشند خیر به شما نرسد، هم می‌جوشند خیر رسیده را رفع کنند. در آن کریمه فرمود: اینها نمی‌خواهند خیر به شما برسد، در این کریمه فرمود: اینها می‌خواهند خیر رسیده را برگردانند. آن راجع به دفع خیر است، این راجع به رفع خیر.

صفح جمیل
آنگاه فرمود: ﴿فاعفوا و اصفحوا﴾: الآن عفو کنید، دست به مبارزه و قتال نزنید، تا اینکه نوبت مناسب فرا می‌رسد، عفو کنید و بالاتر از عفو صفح است؛ آن عفو جمیل به نام صفح خواهد بود. یک وقت انسان صفحهٴ خاطرات را در ذهن همواره نگه می‌دارد و صفحهٴ خاطرات را در جلوی چشمش نگه می‌دارد، می‌گوید: فلان شخص این کار را با من کرد، ولی من عفو کردم. یک وقت این صفحه خاطرات را ورق می‌زند که دیگر آن صفحه نیست آن را نمی‌بیند اصلاً، در برابر چشمش قرار نمی‌دهد که قبلاً این کار را با من کرد. این را می‌گویند: صفح اینکه می‌گویند: تصفّح کنید. تصفّح کنید یعنی کتاب را صفحه صفحه ورق بزنید تا مطلب برای شما روشن بشود، یک وقت انسان همیشه در ذهنش است که او نسبت من بد کرد ولی من جبران نکردم. یک وقت کریمانه برخورد می‌کند این صفحهٴ خاطرات را ورق می‌زند اصلاً یادش نیست، این می‌شود صفح، این تصفّح کرده است، صفحه زده ورق زده دیگر به خاطرش نمی‌آورد که نسبت به او بد کرده است.

محدود بودن فرمان عفو و صفح
[خدای سبحان] فرمود: فعلاً شما صرف نظر کنید صفحه را برگردانید تا در موقع لزوم ما دستور دیگر خواهیم داد: ﴿فاعفوا و اصفحوا حتیٰ یأتی الله بأمره﴾ چون ﴿إن الله علی کل شیء قدیر﴾ یک وقت دستور مبارزه می‌دهد، آیهٴ ٢٩ سورهٴ توبه این است: ﴿قاتلوا الذین لایؤمنون بالله ولا بالیوم الاٰخر و لایحرّمون ما حرّم الله و رسوله و لایدینون دین الحق من الذین أوتوا الکتاب حتی یعطوا الجزیة عن یدٍ و هم صاغرون﴾ ؛ با اینها به نبرد برخیزید تا اینها یا مسلمان بشوند یا ذلیلانه جزیه بپردازند، این‌گونه از آیات، می‌تواند آن ذیل آیهٴ محل بحث را تبیین کند، این نسخ نیست، این همان‌طوری که در بحثهای قبل ملاحظه فرمودید در ذیل قانون قبلی آمده است که تا اطلاع ثانوی عفو کنید، اطلاع ثانوی‌اش هم همین است، فرمود: فعلاً عفو کنید تا دستور خدا برسد و الآن هم دستور خداوند رسید؛ این را نمی‌گویند: نسخ، نسخ آن است که یک حکمی بالاصاله بیاید بعد ریشه آن حکم کنده شود، نه اینکه بگویند: این شئ موقت است تا دستور ثانوی، بعد دستور ثانوی هم بیاید، لذا فرمود: با اینها مقاتله کنید یا اسلام بیاورند یا اینکه ﴿یعطوا الجزیة عن ید و هم صاغرون﴾ درباره مشرکین هم باز همین حرف است. آنها هم همین تلاش را داشتند لذا فرمود: ﴿فاعفوا و اصفحوا حتّیٰ یأتی الله بأمره إن الله علی کل شی قدیر﴾ این نشانهٴ آن است که شما در امرهای آینده پیروز می‌شوید، نه فعلاً اینها می‌توانند کاری کنند که شما را از دین‌تان مرتد بکنند و نه در آینده شما شکست می‌خورید.
«والحمدلله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 37:49

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی