- 632
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 22 تا 24 سوره رعد _ بخش سوم
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 22 تا 24 سوره رعد _ بخش سوم
- سیره عملی اولو الالباب
- صبر در برابر مصائب، معصیت و برخورد ناشایست دیگران
- برخورد کریمانه در مقابل برخورد ناشایست دیگران
- ثمرات و فواید صبر
- پیروزی نتیجه صبر
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ الَّذِینَ صَبَرُوا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَ أَقَامُوا الصَّلاةَ وَ أَنفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرّاً وَ عَلاَنِیَةً وَ یَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ أُولئِکَ لَهُمْ عُقْبَیٰ الدَّارِ﴾
بحث در تشریح سیرهٴ عملی ﴿اولواالالباب﴾ بود چون سیرهٴ علمی ﴿اولواالالباب﴾ را در سورهٴ آلعمران بیان فرمود اما سیرهٴ عملی ﴿اولواالالباب﴾ را در این سوره بیان میفرماید گرچه در موارد دیگر به هر دو قسمش به اجمال اشاره میشود اما بطور جمع به تفصیل در این دو سوره بیان شده یکی از روشهای عملی ﴿اولواالالباب﴾ صبر است که ﴿و الذین صبروا﴾ این صبر همانطوری که ملاحظه فرمودید گرچه بعنوان یک وصف ممتاز اهل ایمان ذکر میشود و برای او پاداشی در قرآن تعیین شده و صابر به عنوان محبوب معرفی شده و صابرین به عنوان ظفرمند یاد شدهاند و مانند آن اما چند مطلب در مسئلهٴ صبر مهم بود, یکی تحلیل بافت درونی صبر است که صبر باید از کجا نشأت بگیرد و برای چه باشد این را در سورهٴ نحل و سورهٴ مدثّر بیان فرمود که ﴿و اصبر و ما صبرک الا بالله﴾ و در سورهٴ مدثر فرمود ﴿و لربک فاصبر﴾ هم مبدأ فاعلی صبر را بیان فرمود و هم مبدأ غائی صبر را در موارد دیگر به عنوان استقصیٰ سه قسم صبر استفاده میشود. «صبر عند المصیبة» و «صبر عن المعصیة» و «صبر علی الطاعة» است شاید این اقسام سهگانه هم در تحلیل کمتر بشود صبر بر رسیدن مکروه و صبر بر از دست دادن محبوب شاید این سه قسم به این دو أمر برگردد و قرآن کریم صبر را عامل پیروزی میداند در همهٴ این مواردی که انسان با مکروه رو به روست و برای صبر یک برجستگی قائل است. که درجهٴ عالیهٴ اهل بهشت که دارای فضایل فراوانیاند محصول صبر آنهاست میفرماید ما این درجهٴ عالیه را به اهل بهشت میدهیم چون صبر کردند با اینکه بسیاری از فضایل را از اینها نقل میکند نمازشان، روزهشان سایر عباداتشان را ذکر میکند در پایان میفرماید: ما این مقام را که به آنها دادیم چون صبر کردند یک بحثش در سورهٴ فرقان بود که ﴿عباد الرحمن﴾ را معرفی کرد خدای سبحان فرمود ﴿عباد الرحمن﴾ برنامهٴ روزشان چیست, برنامهٴ شبشان چیست, رفتارشان با خدا چیست, رفتارشان با خلق خدا چیست, بعد فرمود همّتشان آنچنان بلند است که میخواهند پیشوای متّقین باشند میخواهند حدی از کمال نصیب آنها بشود که عدّهٴ زیادی از اهل تقوی به اینها اقتدا کنند ﴿و اجعلنا للمتقین اماماً﴾ هرگز به درجات پایین اکتفا نمیکنند میخواهند به درجهٴ بالا برسند میخواهند عدهای هم به همراه آنها بهشت بیایند اما آن عدهای که به همراه اینها بهشت میآیند خوبان از بشر باشند ﴿و اجعلنا للمتقین اماما﴾ این در عین حال که با تواضع مؤمن سازگار است نشانهٴ همّت بلند این مؤمن است که قرآن کریم مؤمن را به آن همّت بلند تشویق میکند میگوید به جایی برس که به همراه تو عدهٴ زیادی اهل تقوی به تو اقتدا کنند و بهشت بیایند آنگاه بعد از همهٴ این مقامات میفرماید ﴿اولئک یجزون الغرفة﴾ به اینها در قیامت غرفه داده میشود غرفه آن درجهٴ عالی از بهشت است چون طبقهٴ همکف بنا را غرفه نمیگویند به اینها غرفه داده میشود چرا؟ ﴿بما صبروا﴾ از اول که فرمود ﴿و عباد الرحمن الذین یمشون علی الارض هوناً﴾ تا اینجا که میگوید ﴿و اجعلنا للمتقین اماما﴾ همهٴ این فضایل را که ذکر میکند و پاداششان را بیان میکند میفرماید: این به خاطر صبر آنهاست در سورهٴ هل أتی آنجا وقتی فضایل فراوانی را از اهل بیت عصمت و طهارت(علیهما السلام) نقل میکند آنگاه میفرماید جزای بلندی نصیب اینها شده و این جزا در اثر صبر آنهاست در سورهٴ هل أتی میفرماید ﴿ان الابرار یشربون من کأسٍ کان مزاجها کافورا﴾ کافور چیست؟ ﴿عیناً یشرب بها عباد الله یفجرونها تفجیرا ٭ یوفون بالنذر و یخافون یوماً کان شرهُ مستطیراً ٭ و یطعمون الطعام علی حبه مسکیناً و یتیماً و أسیرا﴾ و منطق آنها هم در اطعام این است که ﴿انما نطعمکم لوجه الله لا نرید منکم جزاءً ولاشکوراً ٭ انا نخاف من ربنا یوماً عبوساً قمطریرا﴾ آنگاه فرمود ﴿فوقاهم الله شر ذلک الیوم﴾ خدای سبحان ابرار را از شر قیامت حفظ کرد و ﴿و لقّاهم نضرةً و سروراً ٭ و جزاهم بما صبروا جنةً و حریرا﴾ با اینکه فضایل فراوانی از ابرار نقل فرمود اینها اهل اطعامند اینها از خوف خدا میهراسند اینها با خدا زمزمهها دارند اما وقتی روزه میگیرند و گرسنه میمانند و با آب خالص افطار میکنند و یتیم و مسکین و اسیر مدینه را تأمین میکنند اما سخن از این نیست که جزاهم بما اطعموا سخن از آن است که ﴿و جزاهم بما صبروا﴾ این کسی که وام بگیرد روزهدار باشد روزهٴ نذری وامش را به صورت آرد دربیاورد و خمیر بکند و نان درست کند آن وقت بدهد به یک کافر برای رضای خدا چون در مدینه هرکه بود مسلمان که نبود اسیر چون اسیری که مسلمان در مدینه اسیر نبود این همین کفاری بودند که در جنگهای اسلامی به اسارت گرفته شدند و در مدینه بودند این اسیری که در مدینه بود که مسلمان نبود آن وقت یک انسان نمونهای وام بگیرد و این را به صورت نان دربیاورد و روزهٴ نذری بگیرد و موقع افطار سهمیهٴ افطار خود و بچهها را به یک کافر بدهد آن همّت والای انسانی بگوید ﴿انما نطعمکم لوجه الله﴾ آن وقت جزای اینها را که قرآن میخواهد تبیین کند میفرماید چون صبرکردند خدا به اینها جنّت و حریر داد یک بیانی را مرحوم ابن طاووس(رضوان الله علیه) دارد که فان قلت چرا حضرت امیر(سلام الله علیه) سهمیهٴ واجب النفقهٴ خود را به یک کافر داد یا به یک مسکین یتیم داد؟ میفرماید آنها که در محضر حضرت امیر تربیت شدند روحیهشان هم مثل روحیهٴ علی بن ابیطالب(سلام الله علیه) است آنها هم حاضرند گرسنه بمانند تا به دنبال حضرت امیر(سلام الله علیه) که امام متّقین است حرکت کنند پس از این جهت محذوری ندارد منظور آن است که این کار بلند انسانی و الهی را اهل بیت(علیهما السلام) کردند ولی خدا میفرماید ﴿و جزاهم بما صبروا﴾ نه بما اطعموا ﴿بما صبروا جنة و حریرا﴾ در همین سورهٴ محل بحث یعنی سورهٴ رعد ملاحظه میفرمایید این هشت صفت را که بعضی از مفسّرین گفتهاند نشانهٴ درهای هشتگانهٴ بهشت است وقتی ذکر میکند خدای سبحان جزای اینها را که در قیامت به اینها میدهند میفرمایند به خاطر صبری که کردید ما به شما این مقامها را دادیم در همین سورهٴ رعد که اوصاف عملی ﴿اولواالالباب﴾ را تبیین میکند میفرماید ﴿و الّذین صبروا ابتغاء وجه ربهم و أقاموا الصّلاة و انفقوا مما رزقناهم سراً و علانیة و یدرؤن بالحسنة السیئة﴾ اگر کسی این هشت صفت را داشت ﴿اولئک لهم عقبی الدار﴾ پایان این دار مال آنهاست یعنی این دار دنیا تمام میشود عاقبتش قیامت است که قیامت به نفع اینهاست خوب در آنجا چه به اینها میدهند ﴿جنات عدن﴾ که ﴿یدخلونها و من صلح من آبائهم و ازواجهم و ذریاتهم﴾ که اینها باید بحث بشود هر کدامش ﴿و الملائکة یدخلون علیهم من کل بابٍ﴾ این ﴿اولواالالباب﴾ که این هشت صفت را داشتند وارد بهشت عدن شدند از هر دری فرشتهها وارد میشوند وقتی هم که وارد شدند به اینها سلام میکنند و یک جملهای هم میگویند ﴿و الملائکة یدخلون علیهم من کل بابٍ﴾ از هر دری فرشتهها وارد میشوند, چه میگویند؟ میگویند ﴿سلام علیکم﴾ چرا؟ ﴿بما صبرتم﴾ ﴿سلام علیکم بما صبرتم فنعم عقبی الدار﴾ چون صبر کردید سلم الهی نصیب شما شد و به دارالسلام رسیدید به داری رسیدید نه از درون نه از بیرون آسیبی به شما نمیرسد ﴿سلام علیکم بما صبرتم فنعم عقبی الدّار﴾ در جوامع روایی ما خیلی فحص نکردند ولی کشاف و دو تفسیر دیگر از تفسیرهای عامه آنها این حدیث را از رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل کردند که حضرت هر سال رأس کل حولٍ میآمد در کنار قبور شهدا میفرمود «السّلام علیکم بما صبرتم فنعم عقبی الدار» السلام علیکم با الِف و لام در آیه بدون الف و لام است «السلام علیکم بما صبرتم فنعم عقبی الدار» خوب پس اگر در سورهٴ فرقان آن همه فضایل را برای ﴿عباد الرحمن﴾ میشمارد در پایانش میگوید ﴿یجزون الغرفة بما صبروا﴾ اگر در سورهٴ هل اتی آن همه مقامات بلند را برای ابرار میشمارد میفرماید ﴿و جزاهم بما صبروا جند و حریرا﴾ و اگر در سورهٴ محل بحث یعنی سورهٴ رعد هشت فضیلت برجستهٴ ﴿اولواالالباب﴾ را میشمارد میفرماید در بهشت از هر دری فرشتگان وارد میشوند میگویند ﴿سلام علیکم بما صبرتم فنعم عقبی الدار﴾ پس صبر به عنوان یک فضیلت عملی مثل صوم و صلاهٴ نیست صبر یک کاری در برابر کارهای دیگر مثل حج و جهاد نیست باید یک کار کلیدی باشد که هم در مقام پاداش به او این قدر بها داده میشود و هم در مقام معرفی روایات میفرماید «الصبر من الایمان بمنزلة الرأس من الجسد» اگر این سمت کلیدی را نمیداشت سند این مقامات قرار نمیگرفت در این سور و در آن روایات هم به عنوان رأس ایمان معرفی نمیشد در تحلیل معنا صبر آنچه که از روایات برمیآید آن است که صبر به آن عامل پیروزی جهاد اکبر برمیگردد کاری به جهاد اصغر ندارد چون انسان در جهاد اکبر با یک عامل قوی باید مسلح باشد تا پیروز بشود اگر در جهاد اکبر پیروز شد یقیناً در جهاد اصغر هم ظفرمند خواهد بود صبر آن فضیلت کلیدی نفسانی است نه بدنی که آن فضیلت کلیدی انسان را در جهاد اکبر پیروز میکند لازمهاش ظفرمندی جهاد اصغر هم هست چون همهٴ آنچه که در روایات آمده ریشهاش در قرآن کریم هست منتها گسترشش به وسیلهٴ کسی است که مطهّر باشد و اهل قرآن باشد «انما یعرف القرآن من خوطب به» قرآن آن مشکلترین مبارزهٴ نفسانی را که مطرح میکند میفرماید: پیروزی در این مبارزهٴ نفسانی و درونی مال کسی است که به سلاح صبر مسلح باشد در جهاد اکبر وقتی جریان جنگ درونی را تشریح میکند میفرماید کسی در این جبهه پیروز میشود که صابر باشد اگر صابر نباشد پیروز نمیشود یک مقدارش در همین سورهٴ رعد است یک مقدار دیگرش در سورهٴ حم فصلت که سورهٴ چهل و یکمین است در این سوره یعنی سورهٴ رعد که محل بحث است یکی از اوصاف ثمانیة ﴿اولواالالباب﴾ این است که ﴿و یدرؤن بالحسنة السیئة﴾ ﴿اولواالالباب﴾ کسانیاند که بدی را بیتفاوت نمیگذارند بدی را از بین میبرند اما با نیکی بدی را از بین میبرند نه با بدی بدی را از بین ببرند با حسنه سیّئه را از بین میبرند خواه سیئهای که خود مرتکب شدهاند با حسنهٴ خود از بین میبرند خواه سیئهای که دیگران مرتکب شدهاند و او متعلق سیئه شد نه فاعل سیئه با حسنه خود آن سیئه را از بین میبردند اگر خود کار بدی کردند سیئهای را مرتکب شدند با توبه و انابه که حسنه است آن سیئه را دفع میکند این هم در روایات هست که «اتبع السیئة الحسنة تَمحُها» یعنی اگر سیئهای کردی حسنهای انجام بده که این حسنه آن سیئه را از بین ببرد این یک مرحله است یک مرحله اینکه نسبت به او بدرفتاری شده نسبت به او ستم شده نسبت به او اهانت شده نسبت به او یک کسی بد گفت فحش گفت او اگر بخواهد این فحش را برگرداند که خوب خلاف شرع کرده مثلاً غضف را غضف کند که خلاف شرع کرده چون متغاضفان هر دو معصیت کردهاند چه کار کند در این جا؟ اگر به او بدرفتاری شد حیثیت او را بردند با تهمت با اهانت او چه کند او هم تهمت بزند او هم اهانت کند این هم مثل زدن است که ﴿فمن اعتدی علیکم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدیٰ علیکم﴾ مثل آن است؟ یا این راه دیگری دارد چگونه سیئه را با حسنه دفع کند در این کریمه فرمود ﴿اولواالالباب﴾ کسانیاند که سیئه را با حسنه دفع میکنند اما در سورة هم فصلت آیهٴ 34 و 35 میفرماید که ﴿ولا تستوی الحسنة ولا السیئة﴾ حسنه با سیئه مساوی هم نیستند مثل اینکه میفرماید ﴿وَ مٰا یستوی الاعمیٰ والبصیر ٭ ولا الظلمات ولا النور﴾ حسنه و سیئه مساوی هم نیستند آنگاه فرمود ﴿ادفع بالتی هی احسن﴾ اگر به انسان امر شد که به روش نیک سیئه را دفع کن ﴿ادفع بالتی هی احسن﴾ در جای دیگر دارد ﴿ادفع بالتی هی احسن السیئه, اینجا السیئة﴾ ندارد ﴿ادفع بالتی هی احسن﴾ یعنی به روشی که ﴿احسن﴾ است سیئه را رد کن اگر سیئه را به روش ﴿احسن﴾ رد کردی سیئه را با حسنه دفع کردی ﴿فاذا الذی بینک و بینه عداوة کانه ولی حمیم﴾ آن کسی که نسبت به شما سیئهای مرتکب شد و اسائهٴ ادبی کردو نسبت به شما بد کرد اگر شما با گذشت و بزرگواری با او برخورد کنید آنکه دشمن شما بود ﴿ولی حمیم﴾ شما میشود ﴿فاذا الذی بینک و بینه عداوة﴾ آنکه بین شما و بین او عداوت بود و نسبت به شما سیئهای را مرتکب شد اگر با بزرگواری حل کردی این دشمن شما برمیگردد دوست حمیم شما میشود دوست گرم, آن دوست گرم را میگویند ﴿حمیم﴾ آن دوست صمیمی را میگویند ﴿حمیم﴾ آن دوستی که در دوستیاش خللی نیست میگویند دوست صمیمی صمیم یعنی پر آن سنگی که خالی نیست. خللی در کارش نیست میگویند صخرهٴ صماء یعنی پر دیگر آن گوشی که بسته است میگویند اصم خلاصه چیز بستهٴ محکم توپر را میگویند صمیم این دوست دوست صمیم و دوست حمیم شما میشود این نتیجهٴ دنیایی او ﴿فاذا الذی بینک و بینه عداوهٴ کانه ولی حمیم﴾ اما این کار، کار هر کسی نیست ﴿و ما یلقاها﴾ این سیره را ﴿الا الذین صبروا﴾ آنها که صابرند میتوانند با حسنه سیئه را برطرف کنند والا دیگران یا در حدی هستند میگویند اگر یکی گفتی دو تا میشنوی یا اگر خیلی عادل باشند مصداق ﴿فمن اعتدی علیکم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدیٰ علیکم﴾ اند در همین حدند وقتی هم که انتقام گرفتند. راحتند اگر هم نتوانستند که انتقام بگیرند که همواره گرفتار خودخوریاند این مقام مقام صابر است که بتواند در جنگ درون پیروز بشود و این ﴿ذوحظ عظیم﴾ است ﴿و ما یلقٰیها الا الّذین صبروا و ما یلقٰیها الا ذو حظ عظیم﴾ کم فرق بین حرف کوته نظرانی که وقتی قانون را میدیدند میگفتند ﴿انه لذو حظ عظیم﴾ با سخن خدای سبحان که میفرماید صابرین ذو حظ عظیمند اگر خدای سبحان چیزی را ﴿حظ﴾ انسان بداند و از او به عظمت یاد کند معلوم میشود فضیلت برجستهای است ﴿انه لذو حظ عظیم﴾ پس اگر در سورهٴ رعد دارد که اولواالالباب ﴿یدرؤن بالحسنة السیئة﴾ و اگر در دیگر سور دارد ﴿ادفع بالّتی هی احسن﴾ ﴿ادفع بالتی هی احسن السیئة﴾ دارد در سورهٴ فصلت آن راز پیروزی انسان در این جبههٴ درونی را بیان میکند که آن رازش صبر است در سورهٴ شوریٰ در حدود ده صفت از اوصاف برجستهٴ مؤمنین را که شایستهٴ شرکت در شوریٰ هستند ذکر میکند میفرماید مؤمن کسی است که یعنی یکی از اوصافشان این است که ﴿و لمن انتصر بعد ظلمه فاولئک ما علیهم من سبیل﴾ ﴿والذین اذا اصابهم البغی هم ینتصرون﴾ یکی از اوصاف دهگانهٴ شرکت در شوریٰ را یعنی اهل شوریٰ را که ذکر میکند مؤمنین را که ذکر میکند در خلال آن اوصافشان را که به عنوان ﴿و امرهم شوریٰ بینهم﴾ یکی از آنها شوریٰ است یکی هم اینگونه از امور است میفرماید اینها کسانی هستند که ستم پذیر نیستند اگر ستمی به اینها بشود اینها فوراً انتقام میگیرند این صفت خوبی هم هست ظلم را تحمل نمیکنند ﴿و الذین اذا اصابهم البغی هم ینتصرون﴾ الانتصار هو الانتقام خوب آنگاه بعدش میفرماید ﴿وَ جزؤا سیئةٍ سیئة مثلها﴾ در سورهٴ شوریٰ آیهٴ 37 به بعد چون ﴿وَ جزؤا سیئةٍ سیئة مثلها﴾
اگر در سورهٴ شوری فرمود ﴿وَ جزؤا سیئةٍ سیئة مثلها﴾ معلوم میشود مقام متوسطه است این عدالت است او احسان در سورهٴ نحل که فرمود ﴿ان الله یامر بالعدل و الاحسان﴾ عدل یک کلاس متوسطی است یعنی کلاس ابتدایی است در حقیقت اگر کسی عادل نبود یعنی به مکتب نیامد چون عادل نبود یعنی بعضی از معاصی را مرتکب شد دیگر عادل و عدالت آن مرحلهٴ اول است از مرحلهٴ اول به مرحلهٴ دوم که انسان میرود به احسان میرسد که احسان بالاتر از عدالت است لذا در همین سورهٴ شوریٰ میفرماید اگر کسی نسبت به مؤمنین ستم کرد اینها انتقام میگیرند چون ﴿وَ جزؤا سیئةٍ سیئة مثلها﴾ اما ﴿فمن عقا و اصلح فأجره علی الله انه لایحب الظالمین﴾ بالاتر از انتقام گیری عفو است البته در حوزهٴ اسلامی و داخلهٴ مسلمین که ﴿انما المؤمنون اخوة﴾ اما باز فرمود ﴿و لمن انتصر بعد ظلمه﴾ اگر کسی مظلوم شد و انتقام گرفت ﴿فأولئک ما علیهم من سبیل﴾ حرجی بر اینها نیست چون بر اساس عدل رفتار کرده است ﴿انما السبیل علی الذین یظلمون الناس﴾ حرج بر ستمگر است نه بر انتقام گیرنده ﴿علی الذین یظلمون الناس و یبغون فی الارض بغیر الحق اولئک لهم عذاب الیم﴾ ولی باز ﴿و لمن صبر و غفر ان ذلک لمن عزم الامور﴾ اگر انتقام بگیرد عدالت است عیب ندارد ولی اگر صبر کرد و بخشید این از آن کارهایی است که عزم الامور است یعنی از اموری است که یجب ان یعزم علیها معلوم میشود صبر به معنی عفو و احسان یک صبر جدایی نیست این همان «صبر علی الطاعة» است منتها خدای سبحان گاهی ما را به یک واجب امر میکند گاهی به یک مستحب امر میکند عفو و احسان و گذشت طاعت الهی است چیز خارج از طاعت نیست اگر صبر به معنی مغفرت گذشت عفو و احسان است این یک قسم علی حده از صبر نیست این در حقیقت «صبر علی الطاعة» است یک وقت صبر علی الطاعة اللزومیه است صبر بر واجبات یک وقت صبر علی الطاعة الاستحبابیه است آن صبر بر احسان و عفو و امثال ذلک است پس یک قسم علی حدهای نخواهد بود میشود «صبر علی الطاعة» ﴿و لمن صبر و غفر ان ذلک لمن عزم الامور﴾
سؤال ...
جواب: البته اگر او توبه کرد و انسان که حق الناس در اختیار اوست بخشید هم اثر دنیویاش حل میشود هم اثر اخرویاش اگر توبه نکرد اثر دنیویاش با این احسان و گذشت این شخص که طرف اسائه است حل میشود ولی قرآن وعده داد فرمود این چنین است اگر شما بزرگواری کردید او اصلاح خواهد شد بالأخره انسان است او دیگر
سؤال ...
جواب: البته اگر توبه نکرد آثار اخرویاش محفوظ است دیگر ولی وعدهٴ قرآن کریم این است که شما اگر با بزرگواری سیئهٴ دیگران را حل کردید آنکه دشمن شما بود چون انسان است و از عاطفهٴ انسانی محروم نیست دوست صمیمی شما میشود ﴿فاذا الذی بینک و بینه عداوهٴ کانه ولی حمیم﴾
سؤال ...
جواب: چرا, در ذیل یکی از آیات صبر مرحوم فیض(رضوان الله علیه) در تفسیر شریف صافی از امام سجاد(سلام الله علیه) این روایت را نقل میکند از آن رسالهٴ حقوق که همه نسبت به انسان حق دارند حتی کسی که نسبت به انسان بد کرد هم نسبت به انسان حق دارد فرمود اما ﴿حق من عصاء الیک﴾ حق کسی که نسبت به تو بد کرد چیست؟ حق کسی که نسبت به تو بد کرد ﴿ان تعفو عنه﴾ برای اینکه دستور این است که ﴿صل من قطعک ان تعفوا و من ظلمک﴾ البته در داخلهٴ اسلامی که ﴿إنما المؤمنون إخوة﴾ نه نسبت به بیگانگان فرمود حق کسی که نسبت به شما ظلم کرد این است که عفو کنید چون دستور است و اطاعت آنگاه در کنار او یا به دنبال او این روایت است مگر جایی که عفو باعث تجری او بشود اینجا حق از او ساقط شد یعنی او حق خود را اسقاط کرده است یک انسان متجرّی که اگر شما عفو کردید او بدتر میشود حق خود را از شما ساقط کرده است دیگر شایسته نیست شما نسبت به او عفو کنید این یا در همان حدیث است یا در کنار آن مرحوم فیض(رضوان الله علیه) در صافی نقل میکند اگر صبر این خصیصه را دارد که انسان را در جهاد اکبر پیروز میکند معلوم میشود یک صفت نفسانی کلیدی است یک عمل خارجی نیست اگر یک صفت نفسانی کلیدی بود و انسان را در جهاد اکبر پیروز کرد معلوم میشود که منشأ بسیاری از این فضایل همان صبر خواهد بود اگر منشأ بسیاری از این فضایل و اعمال حسنه آن صبر شد در قیامت هم برای پاداش دادن هم پاداشها را به آن مقام اصلی و پستهای کلیدی میدهند.
سؤال ...
جواب: بله منتها این راه راهی است که از اثر پی میبرند یعنی اگر کسی نمازخوان بود معلوم میشود صبر هم دارد روزه گیر بود معلوم میشود صبر هم دارد اول چیزی که سؤال میکنند از صلاهٴ سؤال میکنند اما صلاهٴ این نشانهٴ آن است که صبر دارد و اما آنجایی که جای مبارزه است حالا ببینیم روایات چه میفرمایند روایات میفرمایند در حال خطر صبر خودش را کنار میکشد و نماز و روزه و نیکی و امثال ذلک که کارهای عملی است به اینها میفرمایند شما الآن بجنگید به مبارزه بروید اگر پیروز شدید که شدید اگر شکست خوردید من هستم این معلوم میشود که در صحنهٴ قبر وقتی فرشتگان آمدند مسائل قبر را مطرح کردند نماز یک طرف روزه یک طرف احسان و نیکی یک طرف صبر به همهٴ اینها دستور میدهد میگوید شما به مبارزه برخیزید اگر یک وقتی شکست خوردید من هستم این پشتیبان نماز است پشتیبان روزه است پشتیبان برّ و نیکی است.
سؤال ...
جواب: لذا در قرآن زیاد به صبر امر شده دیگر
سؤال ...
جواب: بله انجام داد حالا ملاحظه بفرمایید روایات چه طور این را به عنوان یک وصف کلیدی میداند این روایات در کافی مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) است و همهٴ این روایات را مرحوم فیض در وافی جمع کرده چون چند تا روایت از من لایحضر مرحوم صدوق اینجا آمده لذا ما بر اساس همین وافی میخوانیم باب الصبر «عن ابی عبدالله(علیه السلام) قال الصبر رأس الایمان» دوم باز از امام سجاد(علیه السلام) فرمود: «الصبر من الایمان بمنزلهٴ الرأس من الجسد ولا ایمان لمن لا صبر له» صبر به منزلهٴ سر ایمان است باز از امام صادق(سلام الله علیه) فرمود «الصبر من الایمان بمنزلهٴ الرأس من الجسد فاذا ذهب الرأس ذهب الجسد» اگر انسان صبر نداشته باشد به انجام وظایف ایمانی هم توفیق پیدا نمیکند «فاذا ذهب الرأس ذهب الجسد کذلک اذا ذهب الصبر ذهب الایمان» باز از امام ششم(سلام الله علیه) مثل همین نقل شده روایاتی که صبر را رأس میداند فراوان است هم از رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم از معصومین اما حالا تحلیل صبر که چرا صبر به این مقام رسیده صبر چیست اصلاً؟ از کافی نقل میکند «عن بن مسکان عن أبی بصیر قال سمعت اباعبدالله(علیه السلام) یقول ان الحر حرٌ علی جمیع احواله» یک انسان آزاده در همهٴ حالاتش آزاد مرد است که صبر را به حریت درونی تحلیل میکند صبر یعنی آزادگی هم گرفتار خصم بیرون نباشد هم اسیر نفس درون نباشد اگر انسانی به این آزادگی رسید صابر است صبر یعنی آزادگی «ان الحر حر علی جمیع احواله ان نابته نائبهٴ صبر لها» اگر یک نائبهای آمد و نیشی زد و قطع کرد خلاصه این ناب ینیبُ بود یعنی قطع یقطع منیب یعنی منقطع یعنی انسانی که بریده است از طبیعت به الله وصل شده این را میگویند منیب اگر از ناب ینیب باشد یعنی مرتب پشت سر هم کالنوبهٴ تناوبی با خدا ارتباط دارد رجوعش الی الله یک بار و دوبار نیست این مسبب است یعنی مرتب نوبت گرفته که برود منیبین یا اذناب ینوب است که پشت سر هم با نوبت با خدا در ارتباط است یا ناب ینیب یعنی قطع یقطع, انقطع ینقطع منیب یعنی منقطع عن غیر الله «هب لی کمال الانقطاع الیک» وصل منیب است آن که ناب و انقطع عن غیر الله الی الله سبحانه و تعالی بر اساس مناجات شعبانیه که «هب لی کمال الانقطاع الیک» آن میشود منیب حالا اگر یک حادثهٴ برندهای روی داد یک انسان آزاد جزع نمیکند نه تسلیم این و آن میشود نه ارادتش را از مولا کم میکند «ان الحر حر علی جمیع احواله ان نابته نائبةٌ صبر لها و ان تداکت علیه المصائب لم تکسره» اگر مصیبتها بکوبد او را «دکت الارض دکا ًدکا» کوبیده شده زمین کوبیده شده اگر مصایب آنقدر سنگین باشد که کوبنده باشد بکوبد او را این از جا درنمیرود «تداکت علیه المصائب لم تکسره و ان أسر و قهر و استبدل بالیسر عسراً» اگر چه هم اسیر بشود تحت قهر قرار بگیرد این آسانی او به دشواری تبدیل بشود باز زیر بار کسی نمیرود شما نمونههایش را در این جریان اخیر دیدید که رسانههای گروهی فرانسهٴ خائن منتشر کردند آن یک بچه در حال اسارت چه حرف میزد این نه به خاطر اینکه یک کسی دست میدهد یک کسی پا میدهد یک چند لحظه تحمّل میکند اگر کسی آزاد شد آن حریت او اجازه نمیدهد که در برابر مصائب کوبنده تسلیم بشود «و ان تداکت علیه المصائب لم تکسره و إن أسر و قهر و استبدل بالیسر عسراً» «کما کان یوسف الصدیق الامین(ص) لم یضرر حریته ان استعبد قهر و أسر» , این اسارت و زندان و شکنجه به آزادی او آسیب نرساند «لم یضرر حریته ان استعبد» به عنوان یک برده خرید و فروش شده دیگر به شراره به ثمن بخس دراهم معدوده «و قهر و أسر و لم تضرره ظلمة الجب و وحشته» اینکه گفتند ﴿و القوه فی غیابت الجب﴾ ته چاه بیندازید یک انسان آزاده ته چاه هم که برود آزاد است پس «الصبر هو الحریه» و حرّیت یک عملی نیست در ردیف نماز و روزه منشاء نماز و روزه است حالا حرّیتی را که دین معنا میکند نه یعنی رهایی آن که بندگی است آن بردگی است حریت یعنی آزاد شدن از قید غیر خدا و در رحم عبودیت خدا بودن و لاغیر حریت را آزادی را آن آزادمرد باید معرفی کند و آن علی(سلام الله علیه) است حضرت در کلمات قصارش آزاد را معنا میکند میفرماید «و من ترک الشهوات کان حرا» آزاد یعنی این نه به دنبال شهوت برود او که برده است «و من ترک الشهوات کان حراً» حالا کدام شهوت ترک شهوات حیوانی که خوب مهم نیست این که آدم را تا آخر عمر رها نمیکند مگر رها میکند کسی را تا آخرین لحظهٴ پیریاش هست اگر بر اساس آنچه در سورهٴ حدید آمده اگر دوران کودکی را پشت سر گذاشت از لهو و لعب فاصله گرفت به جوانی رسید و نوجوانی و به زینت رسید و بعد در سن کهولت در سن پنجاه و شصت سالگی به مقام و اینها افتخار بکند و تفاخر میشود حالا اگر حرم شد پیرمرد شد از کار افتاده شد نه لهو است نه لغو است نه زینت است نه تفاخر به تکاثر میپردازد اینطور نیست که این بند انسان را در سن پیری رها کند فرمود ﴿اعلموا أنّما الحیاة الدنیا﴾ پنج مرتبه دارد ﴿لعب و لهو و زینة و تفاخر بینکم و تکاثر فی الاموال والاولاد﴾ آن آخرین لحظهٴ پیری هم به این فکر است که من چقدر نوه دارم چقدر اعتبار دارم کسی که در این گل و لای فرو رفت که برده است او که آزاد نیست «و من ترک الشهوات کان حرا» آنگاه در بیان دیگر که از همین بیانات حضرت در کلمات قصار هست میفرماید تازه این بین راه است برای اینکه نمیگوید شما از چیز خوبی صرف نظر کردید که اینطور نیست که انسانی که شهوت را رها کرده شهوت به آن معنای وسیعش رها کرده یک کار پراهمیتی را انجام داده که «ألا حر یدع هذه اللماظه» آیا یک انسان آزادهای پیدا میشود که این لماظة را رها کند لماظه آن ماندههای غذا که در لای دندان میماند آن را میگویند لماظه فرمود الآن شما وارث یک سلسله اموری هستید که قبل از شما در دست مردم بود اگر همین زمین است همین بنا است همین ساختمان است همین در و دیوار است همین مقام و میز است همین باغ و راغ است به اشکال مختلف قبل از شما یک عده داشتند استفادههایشان را کردند خوردند, بردند, یک مختصری لای دندانشان مانده حالا به دست شما رسیده این لماظه را رها کنید یک انسان آزاده میخواهد که بگوید برای من بد است که خودم را به این لماظه بفروشم این که یک غذای سالم که نیست این یک غذای دست خوردهٴ ماندهٴ لای دندان نسل قبل است دیگر لماظه به یک چنین چیزی میگویند فرمود اگر شما بدانید این چیست آزادیتان را هدر نمیدهید «ألا حرٌّ یدع هذه اللّماظه» آن وقت حریت رأس همهٴ فضایل است دیگر یک انسانی که در بند شیطان است نه اهل نماز است نه اهل روزه یک انسان آزاد هم اهل نماز است هم اهل روزه هم در جنگ درون پیروز است هم در جنگ بیرون برای اینکه در جنگ درون وقتی پیروز شد در جنگ بیرون یقیناً پیروز میشود این میشود حریت فرمود «ان الحر حر علی جمیع احواله» پس صبر به معنای سکوت نیست صبر به معنی انظلام نیست صبر به معنی مسلح بودن آن حریت نفسانی است که انسان را در همهٴ جبههها پیروز میکند «و ان و اسر قهر و استبدل»
حالا روایت بعدش را مطالعه فرمایید انشاء الله.
«والحمد لله رب العالمین»
- سیره عملی اولو الالباب
- صبر در برابر مصائب، معصیت و برخورد ناشایست دیگران
- برخورد کریمانه در مقابل برخورد ناشایست دیگران
- ثمرات و فواید صبر
- پیروزی نتیجه صبر
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ الَّذِینَ صَبَرُوا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَ أَقَامُوا الصَّلاةَ وَ أَنفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرّاً وَ عَلاَنِیَةً وَ یَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ أُولئِکَ لَهُمْ عُقْبَیٰ الدَّارِ﴾
بحث در تشریح سیرهٴ عملی ﴿اولواالالباب﴾ بود چون سیرهٴ علمی ﴿اولواالالباب﴾ را در سورهٴ آلعمران بیان فرمود اما سیرهٴ عملی ﴿اولواالالباب﴾ را در این سوره بیان میفرماید گرچه در موارد دیگر به هر دو قسمش به اجمال اشاره میشود اما بطور جمع به تفصیل در این دو سوره بیان شده یکی از روشهای عملی ﴿اولواالالباب﴾ صبر است که ﴿و الذین صبروا﴾ این صبر همانطوری که ملاحظه فرمودید گرچه بعنوان یک وصف ممتاز اهل ایمان ذکر میشود و برای او پاداشی در قرآن تعیین شده و صابر به عنوان محبوب معرفی شده و صابرین به عنوان ظفرمند یاد شدهاند و مانند آن اما چند مطلب در مسئلهٴ صبر مهم بود, یکی تحلیل بافت درونی صبر است که صبر باید از کجا نشأت بگیرد و برای چه باشد این را در سورهٴ نحل و سورهٴ مدثّر بیان فرمود که ﴿و اصبر و ما صبرک الا بالله﴾ و در سورهٴ مدثر فرمود ﴿و لربک فاصبر﴾ هم مبدأ فاعلی صبر را بیان فرمود و هم مبدأ غائی صبر را در موارد دیگر به عنوان استقصیٰ سه قسم صبر استفاده میشود. «صبر عند المصیبة» و «صبر عن المعصیة» و «صبر علی الطاعة» است شاید این اقسام سهگانه هم در تحلیل کمتر بشود صبر بر رسیدن مکروه و صبر بر از دست دادن محبوب شاید این سه قسم به این دو أمر برگردد و قرآن کریم صبر را عامل پیروزی میداند در همهٴ این مواردی که انسان با مکروه رو به روست و برای صبر یک برجستگی قائل است. که درجهٴ عالیهٴ اهل بهشت که دارای فضایل فراوانیاند محصول صبر آنهاست میفرماید ما این درجهٴ عالیه را به اهل بهشت میدهیم چون صبر کردند با اینکه بسیاری از فضایل را از اینها نقل میکند نمازشان، روزهشان سایر عباداتشان را ذکر میکند در پایان میفرماید: ما این مقام را که به آنها دادیم چون صبر کردند یک بحثش در سورهٴ فرقان بود که ﴿عباد الرحمن﴾ را معرفی کرد خدای سبحان فرمود ﴿عباد الرحمن﴾ برنامهٴ روزشان چیست, برنامهٴ شبشان چیست, رفتارشان با خدا چیست, رفتارشان با خلق خدا چیست, بعد فرمود همّتشان آنچنان بلند است که میخواهند پیشوای متّقین باشند میخواهند حدی از کمال نصیب آنها بشود که عدّهٴ زیادی از اهل تقوی به اینها اقتدا کنند ﴿و اجعلنا للمتقین اماماً﴾ هرگز به درجات پایین اکتفا نمیکنند میخواهند به درجهٴ بالا برسند میخواهند عدهای هم به همراه آنها بهشت بیایند اما آن عدهای که به همراه اینها بهشت میآیند خوبان از بشر باشند ﴿و اجعلنا للمتقین اماما﴾ این در عین حال که با تواضع مؤمن سازگار است نشانهٴ همّت بلند این مؤمن است که قرآن کریم مؤمن را به آن همّت بلند تشویق میکند میگوید به جایی برس که به همراه تو عدهٴ زیادی اهل تقوی به تو اقتدا کنند و بهشت بیایند آنگاه بعد از همهٴ این مقامات میفرماید ﴿اولئک یجزون الغرفة﴾ به اینها در قیامت غرفه داده میشود غرفه آن درجهٴ عالی از بهشت است چون طبقهٴ همکف بنا را غرفه نمیگویند به اینها غرفه داده میشود چرا؟ ﴿بما صبروا﴾ از اول که فرمود ﴿و عباد الرحمن الذین یمشون علی الارض هوناً﴾ تا اینجا که میگوید ﴿و اجعلنا للمتقین اماما﴾ همهٴ این فضایل را که ذکر میکند و پاداششان را بیان میکند میفرماید: این به خاطر صبر آنهاست در سورهٴ هل أتی آنجا وقتی فضایل فراوانی را از اهل بیت عصمت و طهارت(علیهما السلام) نقل میکند آنگاه میفرماید جزای بلندی نصیب اینها شده و این جزا در اثر صبر آنهاست در سورهٴ هل أتی میفرماید ﴿ان الابرار یشربون من کأسٍ کان مزاجها کافورا﴾ کافور چیست؟ ﴿عیناً یشرب بها عباد الله یفجرونها تفجیرا ٭ یوفون بالنذر و یخافون یوماً کان شرهُ مستطیراً ٭ و یطعمون الطعام علی حبه مسکیناً و یتیماً و أسیرا﴾ و منطق آنها هم در اطعام این است که ﴿انما نطعمکم لوجه الله لا نرید منکم جزاءً ولاشکوراً ٭ انا نخاف من ربنا یوماً عبوساً قمطریرا﴾ آنگاه فرمود ﴿فوقاهم الله شر ذلک الیوم﴾ خدای سبحان ابرار را از شر قیامت حفظ کرد و ﴿و لقّاهم نضرةً و سروراً ٭ و جزاهم بما صبروا جنةً و حریرا﴾ با اینکه فضایل فراوانی از ابرار نقل فرمود اینها اهل اطعامند اینها از خوف خدا میهراسند اینها با خدا زمزمهها دارند اما وقتی روزه میگیرند و گرسنه میمانند و با آب خالص افطار میکنند و یتیم و مسکین و اسیر مدینه را تأمین میکنند اما سخن از این نیست که جزاهم بما اطعموا سخن از آن است که ﴿و جزاهم بما صبروا﴾ این کسی که وام بگیرد روزهدار باشد روزهٴ نذری وامش را به صورت آرد دربیاورد و خمیر بکند و نان درست کند آن وقت بدهد به یک کافر برای رضای خدا چون در مدینه هرکه بود مسلمان که نبود اسیر چون اسیری که مسلمان در مدینه اسیر نبود این همین کفاری بودند که در جنگهای اسلامی به اسارت گرفته شدند و در مدینه بودند این اسیری که در مدینه بود که مسلمان نبود آن وقت یک انسان نمونهای وام بگیرد و این را به صورت نان دربیاورد و روزهٴ نذری بگیرد و موقع افطار سهمیهٴ افطار خود و بچهها را به یک کافر بدهد آن همّت والای انسانی بگوید ﴿انما نطعمکم لوجه الله﴾ آن وقت جزای اینها را که قرآن میخواهد تبیین کند میفرماید چون صبرکردند خدا به اینها جنّت و حریر داد یک بیانی را مرحوم ابن طاووس(رضوان الله علیه) دارد که فان قلت چرا حضرت امیر(سلام الله علیه) سهمیهٴ واجب النفقهٴ خود را به یک کافر داد یا به یک مسکین یتیم داد؟ میفرماید آنها که در محضر حضرت امیر تربیت شدند روحیهشان هم مثل روحیهٴ علی بن ابیطالب(سلام الله علیه) است آنها هم حاضرند گرسنه بمانند تا به دنبال حضرت امیر(سلام الله علیه) که امام متّقین است حرکت کنند پس از این جهت محذوری ندارد منظور آن است که این کار بلند انسانی و الهی را اهل بیت(علیهما السلام) کردند ولی خدا میفرماید ﴿و جزاهم بما صبروا﴾ نه بما اطعموا ﴿بما صبروا جنة و حریرا﴾ در همین سورهٴ محل بحث یعنی سورهٴ رعد ملاحظه میفرمایید این هشت صفت را که بعضی از مفسّرین گفتهاند نشانهٴ درهای هشتگانهٴ بهشت است وقتی ذکر میکند خدای سبحان جزای اینها را که در قیامت به اینها میدهند میفرمایند به خاطر صبری که کردید ما به شما این مقامها را دادیم در همین سورهٴ رعد که اوصاف عملی ﴿اولواالالباب﴾ را تبیین میکند میفرماید ﴿و الّذین صبروا ابتغاء وجه ربهم و أقاموا الصّلاة و انفقوا مما رزقناهم سراً و علانیة و یدرؤن بالحسنة السیئة﴾ اگر کسی این هشت صفت را داشت ﴿اولئک لهم عقبی الدار﴾ پایان این دار مال آنهاست یعنی این دار دنیا تمام میشود عاقبتش قیامت است که قیامت به نفع اینهاست خوب در آنجا چه به اینها میدهند ﴿جنات عدن﴾ که ﴿یدخلونها و من صلح من آبائهم و ازواجهم و ذریاتهم﴾ که اینها باید بحث بشود هر کدامش ﴿و الملائکة یدخلون علیهم من کل بابٍ﴾ این ﴿اولواالالباب﴾ که این هشت صفت را داشتند وارد بهشت عدن شدند از هر دری فرشتهها وارد میشوند وقتی هم که وارد شدند به اینها سلام میکنند و یک جملهای هم میگویند ﴿و الملائکة یدخلون علیهم من کل بابٍ﴾ از هر دری فرشتهها وارد میشوند, چه میگویند؟ میگویند ﴿سلام علیکم﴾ چرا؟ ﴿بما صبرتم﴾ ﴿سلام علیکم بما صبرتم فنعم عقبی الدار﴾ چون صبر کردید سلم الهی نصیب شما شد و به دارالسلام رسیدید به داری رسیدید نه از درون نه از بیرون آسیبی به شما نمیرسد ﴿سلام علیکم بما صبرتم فنعم عقبی الدّار﴾ در جوامع روایی ما خیلی فحص نکردند ولی کشاف و دو تفسیر دیگر از تفسیرهای عامه آنها این حدیث را از رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل کردند که حضرت هر سال رأس کل حولٍ میآمد در کنار قبور شهدا میفرمود «السّلام علیکم بما صبرتم فنعم عقبی الدار» السلام علیکم با الِف و لام در آیه بدون الف و لام است «السلام علیکم بما صبرتم فنعم عقبی الدار» خوب پس اگر در سورهٴ فرقان آن همه فضایل را برای ﴿عباد الرحمن﴾ میشمارد در پایانش میگوید ﴿یجزون الغرفة بما صبروا﴾ اگر در سورهٴ هل اتی آن همه مقامات بلند را برای ابرار میشمارد میفرماید ﴿و جزاهم بما صبروا جند و حریرا﴾ و اگر در سورهٴ محل بحث یعنی سورهٴ رعد هشت فضیلت برجستهٴ ﴿اولواالالباب﴾ را میشمارد میفرماید در بهشت از هر دری فرشتگان وارد میشوند میگویند ﴿سلام علیکم بما صبرتم فنعم عقبی الدار﴾ پس صبر به عنوان یک فضیلت عملی مثل صوم و صلاهٴ نیست صبر یک کاری در برابر کارهای دیگر مثل حج و جهاد نیست باید یک کار کلیدی باشد که هم در مقام پاداش به او این قدر بها داده میشود و هم در مقام معرفی روایات میفرماید «الصبر من الایمان بمنزلة الرأس من الجسد» اگر این سمت کلیدی را نمیداشت سند این مقامات قرار نمیگرفت در این سور و در آن روایات هم به عنوان رأس ایمان معرفی نمیشد در تحلیل معنا صبر آنچه که از روایات برمیآید آن است که صبر به آن عامل پیروزی جهاد اکبر برمیگردد کاری به جهاد اصغر ندارد چون انسان در جهاد اکبر با یک عامل قوی باید مسلح باشد تا پیروز بشود اگر در جهاد اکبر پیروز شد یقیناً در جهاد اصغر هم ظفرمند خواهد بود صبر آن فضیلت کلیدی نفسانی است نه بدنی که آن فضیلت کلیدی انسان را در جهاد اکبر پیروز میکند لازمهاش ظفرمندی جهاد اصغر هم هست چون همهٴ آنچه که در روایات آمده ریشهاش در قرآن کریم هست منتها گسترشش به وسیلهٴ کسی است که مطهّر باشد و اهل قرآن باشد «انما یعرف القرآن من خوطب به» قرآن آن مشکلترین مبارزهٴ نفسانی را که مطرح میکند میفرماید: پیروزی در این مبارزهٴ نفسانی و درونی مال کسی است که به سلاح صبر مسلح باشد در جهاد اکبر وقتی جریان جنگ درونی را تشریح میکند میفرماید کسی در این جبهه پیروز میشود که صابر باشد اگر صابر نباشد پیروز نمیشود یک مقدارش در همین سورهٴ رعد است یک مقدار دیگرش در سورهٴ حم فصلت که سورهٴ چهل و یکمین است در این سوره یعنی سورهٴ رعد که محل بحث است یکی از اوصاف ثمانیة ﴿اولواالالباب﴾ این است که ﴿و یدرؤن بالحسنة السیئة﴾ ﴿اولواالالباب﴾ کسانیاند که بدی را بیتفاوت نمیگذارند بدی را از بین میبرند اما با نیکی بدی را از بین میبرند نه با بدی بدی را از بین ببرند با حسنه سیّئه را از بین میبرند خواه سیئهای که خود مرتکب شدهاند با حسنهٴ خود از بین میبرند خواه سیئهای که دیگران مرتکب شدهاند و او متعلق سیئه شد نه فاعل سیئه با حسنه خود آن سیئه را از بین میبردند اگر خود کار بدی کردند سیئهای را مرتکب شدند با توبه و انابه که حسنه است آن سیئه را دفع میکند این هم در روایات هست که «اتبع السیئة الحسنة تَمحُها» یعنی اگر سیئهای کردی حسنهای انجام بده که این حسنه آن سیئه را از بین ببرد این یک مرحله است یک مرحله اینکه نسبت به او بدرفتاری شده نسبت به او ستم شده نسبت به او اهانت شده نسبت به او یک کسی بد گفت فحش گفت او اگر بخواهد این فحش را برگرداند که خوب خلاف شرع کرده مثلاً غضف را غضف کند که خلاف شرع کرده چون متغاضفان هر دو معصیت کردهاند چه کار کند در این جا؟ اگر به او بدرفتاری شد حیثیت او را بردند با تهمت با اهانت او چه کند او هم تهمت بزند او هم اهانت کند این هم مثل زدن است که ﴿فمن اعتدی علیکم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدیٰ علیکم﴾ مثل آن است؟ یا این راه دیگری دارد چگونه سیئه را با حسنه دفع کند در این کریمه فرمود ﴿اولواالالباب﴾ کسانیاند که سیئه را با حسنه دفع میکنند اما در سورة هم فصلت آیهٴ 34 و 35 میفرماید که ﴿ولا تستوی الحسنة ولا السیئة﴾ حسنه با سیئه مساوی هم نیستند مثل اینکه میفرماید ﴿وَ مٰا یستوی الاعمیٰ والبصیر ٭ ولا الظلمات ولا النور﴾ حسنه و سیئه مساوی هم نیستند آنگاه فرمود ﴿ادفع بالتی هی احسن﴾ اگر به انسان امر شد که به روش نیک سیئه را دفع کن ﴿ادفع بالتی هی احسن﴾ در جای دیگر دارد ﴿ادفع بالتی هی احسن السیئه, اینجا السیئة﴾ ندارد ﴿ادفع بالتی هی احسن﴾ یعنی به روشی که ﴿احسن﴾ است سیئه را رد کن اگر سیئه را به روش ﴿احسن﴾ رد کردی سیئه را با حسنه دفع کردی ﴿فاذا الذی بینک و بینه عداوة کانه ولی حمیم﴾ آن کسی که نسبت به شما سیئهای مرتکب شد و اسائهٴ ادبی کردو نسبت به شما بد کرد اگر شما با گذشت و بزرگواری با او برخورد کنید آنکه دشمن شما بود ﴿ولی حمیم﴾ شما میشود ﴿فاذا الذی بینک و بینه عداوة﴾ آنکه بین شما و بین او عداوت بود و نسبت به شما سیئهای را مرتکب شد اگر با بزرگواری حل کردی این دشمن شما برمیگردد دوست حمیم شما میشود دوست گرم, آن دوست گرم را میگویند ﴿حمیم﴾ آن دوست صمیمی را میگویند ﴿حمیم﴾ آن دوستی که در دوستیاش خللی نیست میگویند دوست صمیمی صمیم یعنی پر آن سنگی که خالی نیست. خللی در کارش نیست میگویند صخرهٴ صماء یعنی پر دیگر آن گوشی که بسته است میگویند اصم خلاصه چیز بستهٴ محکم توپر را میگویند صمیم این دوست دوست صمیم و دوست حمیم شما میشود این نتیجهٴ دنیایی او ﴿فاذا الذی بینک و بینه عداوهٴ کانه ولی حمیم﴾ اما این کار، کار هر کسی نیست ﴿و ما یلقاها﴾ این سیره را ﴿الا الذین صبروا﴾ آنها که صابرند میتوانند با حسنه سیئه را برطرف کنند والا دیگران یا در حدی هستند میگویند اگر یکی گفتی دو تا میشنوی یا اگر خیلی عادل باشند مصداق ﴿فمن اعتدی علیکم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدیٰ علیکم﴾ اند در همین حدند وقتی هم که انتقام گرفتند. راحتند اگر هم نتوانستند که انتقام بگیرند که همواره گرفتار خودخوریاند این مقام مقام صابر است که بتواند در جنگ درون پیروز بشود و این ﴿ذوحظ عظیم﴾ است ﴿و ما یلقٰیها الا الّذین صبروا و ما یلقٰیها الا ذو حظ عظیم﴾ کم فرق بین حرف کوته نظرانی که وقتی قانون را میدیدند میگفتند ﴿انه لذو حظ عظیم﴾ با سخن خدای سبحان که میفرماید صابرین ذو حظ عظیمند اگر خدای سبحان چیزی را ﴿حظ﴾ انسان بداند و از او به عظمت یاد کند معلوم میشود فضیلت برجستهای است ﴿انه لذو حظ عظیم﴾ پس اگر در سورهٴ رعد دارد که اولواالالباب ﴿یدرؤن بالحسنة السیئة﴾ و اگر در دیگر سور دارد ﴿ادفع بالّتی هی احسن﴾ ﴿ادفع بالتی هی احسن السیئة﴾ دارد در سورهٴ فصلت آن راز پیروزی انسان در این جبههٴ درونی را بیان میکند که آن رازش صبر است در سورهٴ شوریٰ در حدود ده صفت از اوصاف برجستهٴ مؤمنین را که شایستهٴ شرکت در شوریٰ هستند ذکر میکند میفرماید مؤمن کسی است که یعنی یکی از اوصافشان این است که ﴿و لمن انتصر بعد ظلمه فاولئک ما علیهم من سبیل﴾ ﴿والذین اذا اصابهم البغی هم ینتصرون﴾ یکی از اوصاف دهگانهٴ شرکت در شوریٰ را یعنی اهل شوریٰ را که ذکر میکند مؤمنین را که ذکر میکند در خلال آن اوصافشان را که به عنوان ﴿و امرهم شوریٰ بینهم﴾ یکی از آنها شوریٰ است یکی هم اینگونه از امور است میفرماید اینها کسانی هستند که ستم پذیر نیستند اگر ستمی به اینها بشود اینها فوراً انتقام میگیرند این صفت خوبی هم هست ظلم را تحمل نمیکنند ﴿و الذین اذا اصابهم البغی هم ینتصرون﴾ الانتصار هو الانتقام خوب آنگاه بعدش میفرماید ﴿وَ جزؤا سیئةٍ سیئة مثلها﴾ در سورهٴ شوریٰ آیهٴ 37 به بعد چون ﴿وَ جزؤا سیئةٍ سیئة مثلها﴾
اگر در سورهٴ شوری فرمود ﴿وَ جزؤا سیئةٍ سیئة مثلها﴾ معلوم میشود مقام متوسطه است این عدالت است او احسان در سورهٴ نحل که فرمود ﴿ان الله یامر بالعدل و الاحسان﴾ عدل یک کلاس متوسطی است یعنی کلاس ابتدایی است در حقیقت اگر کسی عادل نبود یعنی به مکتب نیامد چون عادل نبود یعنی بعضی از معاصی را مرتکب شد دیگر عادل و عدالت آن مرحلهٴ اول است از مرحلهٴ اول به مرحلهٴ دوم که انسان میرود به احسان میرسد که احسان بالاتر از عدالت است لذا در همین سورهٴ شوریٰ میفرماید اگر کسی نسبت به مؤمنین ستم کرد اینها انتقام میگیرند چون ﴿وَ جزؤا سیئةٍ سیئة مثلها﴾ اما ﴿فمن عقا و اصلح فأجره علی الله انه لایحب الظالمین﴾ بالاتر از انتقام گیری عفو است البته در حوزهٴ اسلامی و داخلهٴ مسلمین که ﴿انما المؤمنون اخوة﴾ اما باز فرمود ﴿و لمن انتصر بعد ظلمه﴾ اگر کسی مظلوم شد و انتقام گرفت ﴿فأولئک ما علیهم من سبیل﴾ حرجی بر اینها نیست چون بر اساس عدل رفتار کرده است ﴿انما السبیل علی الذین یظلمون الناس﴾ حرج بر ستمگر است نه بر انتقام گیرنده ﴿علی الذین یظلمون الناس و یبغون فی الارض بغیر الحق اولئک لهم عذاب الیم﴾ ولی باز ﴿و لمن صبر و غفر ان ذلک لمن عزم الامور﴾ اگر انتقام بگیرد عدالت است عیب ندارد ولی اگر صبر کرد و بخشید این از آن کارهایی است که عزم الامور است یعنی از اموری است که یجب ان یعزم علیها معلوم میشود صبر به معنی عفو و احسان یک صبر جدایی نیست این همان «صبر علی الطاعة» است منتها خدای سبحان گاهی ما را به یک واجب امر میکند گاهی به یک مستحب امر میکند عفو و احسان و گذشت طاعت الهی است چیز خارج از طاعت نیست اگر صبر به معنی مغفرت گذشت عفو و احسان است این یک قسم علی حده از صبر نیست این در حقیقت «صبر علی الطاعة» است یک وقت صبر علی الطاعة اللزومیه است صبر بر واجبات یک وقت صبر علی الطاعة الاستحبابیه است آن صبر بر احسان و عفو و امثال ذلک است پس یک قسم علی حدهای نخواهد بود میشود «صبر علی الطاعة» ﴿و لمن صبر و غفر ان ذلک لمن عزم الامور﴾
سؤال ...
جواب: البته اگر او توبه کرد و انسان که حق الناس در اختیار اوست بخشید هم اثر دنیویاش حل میشود هم اثر اخرویاش اگر توبه نکرد اثر دنیویاش با این احسان و گذشت این شخص که طرف اسائه است حل میشود ولی قرآن وعده داد فرمود این چنین است اگر شما بزرگواری کردید او اصلاح خواهد شد بالأخره انسان است او دیگر
سؤال ...
جواب: البته اگر توبه نکرد آثار اخرویاش محفوظ است دیگر ولی وعدهٴ قرآن کریم این است که شما اگر با بزرگواری سیئهٴ دیگران را حل کردید آنکه دشمن شما بود چون انسان است و از عاطفهٴ انسانی محروم نیست دوست صمیمی شما میشود ﴿فاذا الذی بینک و بینه عداوهٴ کانه ولی حمیم﴾
سؤال ...
جواب: چرا, در ذیل یکی از آیات صبر مرحوم فیض(رضوان الله علیه) در تفسیر شریف صافی از امام سجاد(سلام الله علیه) این روایت را نقل میکند از آن رسالهٴ حقوق که همه نسبت به انسان حق دارند حتی کسی که نسبت به انسان بد کرد هم نسبت به انسان حق دارد فرمود اما ﴿حق من عصاء الیک﴾ حق کسی که نسبت به تو بد کرد چیست؟ حق کسی که نسبت به تو بد کرد ﴿ان تعفو عنه﴾ برای اینکه دستور این است که ﴿صل من قطعک ان تعفوا و من ظلمک﴾ البته در داخلهٴ اسلامی که ﴿إنما المؤمنون إخوة﴾ نه نسبت به بیگانگان فرمود حق کسی که نسبت به شما ظلم کرد این است که عفو کنید چون دستور است و اطاعت آنگاه در کنار او یا به دنبال او این روایت است مگر جایی که عفو باعث تجری او بشود اینجا حق از او ساقط شد یعنی او حق خود را اسقاط کرده است یک انسان متجرّی که اگر شما عفو کردید او بدتر میشود حق خود را از شما ساقط کرده است دیگر شایسته نیست شما نسبت به او عفو کنید این یا در همان حدیث است یا در کنار آن مرحوم فیض(رضوان الله علیه) در صافی نقل میکند اگر صبر این خصیصه را دارد که انسان را در جهاد اکبر پیروز میکند معلوم میشود یک صفت نفسانی کلیدی است یک عمل خارجی نیست اگر یک صفت نفسانی کلیدی بود و انسان را در جهاد اکبر پیروز کرد معلوم میشود که منشأ بسیاری از این فضایل همان صبر خواهد بود اگر منشأ بسیاری از این فضایل و اعمال حسنه آن صبر شد در قیامت هم برای پاداش دادن هم پاداشها را به آن مقام اصلی و پستهای کلیدی میدهند.
سؤال ...
جواب: بله منتها این راه راهی است که از اثر پی میبرند یعنی اگر کسی نمازخوان بود معلوم میشود صبر هم دارد روزه گیر بود معلوم میشود صبر هم دارد اول چیزی که سؤال میکنند از صلاهٴ سؤال میکنند اما صلاهٴ این نشانهٴ آن است که صبر دارد و اما آنجایی که جای مبارزه است حالا ببینیم روایات چه میفرمایند روایات میفرمایند در حال خطر صبر خودش را کنار میکشد و نماز و روزه و نیکی و امثال ذلک که کارهای عملی است به اینها میفرمایند شما الآن بجنگید به مبارزه بروید اگر پیروز شدید که شدید اگر شکست خوردید من هستم این معلوم میشود که در صحنهٴ قبر وقتی فرشتگان آمدند مسائل قبر را مطرح کردند نماز یک طرف روزه یک طرف احسان و نیکی یک طرف صبر به همهٴ اینها دستور میدهد میگوید شما به مبارزه برخیزید اگر یک وقتی شکست خوردید من هستم این پشتیبان نماز است پشتیبان روزه است پشتیبان برّ و نیکی است.
سؤال ...
جواب: لذا در قرآن زیاد به صبر امر شده دیگر
سؤال ...
جواب: بله انجام داد حالا ملاحظه بفرمایید روایات چه طور این را به عنوان یک وصف کلیدی میداند این روایات در کافی مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) است و همهٴ این روایات را مرحوم فیض در وافی جمع کرده چون چند تا روایت از من لایحضر مرحوم صدوق اینجا آمده لذا ما بر اساس همین وافی میخوانیم باب الصبر «عن ابی عبدالله(علیه السلام) قال الصبر رأس الایمان» دوم باز از امام سجاد(علیه السلام) فرمود: «الصبر من الایمان بمنزلهٴ الرأس من الجسد ولا ایمان لمن لا صبر له» صبر به منزلهٴ سر ایمان است باز از امام صادق(سلام الله علیه) فرمود «الصبر من الایمان بمنزلهٴ الرأس من الجسد فاذا ذهب الرأس ذهب الجسد» اگر انسان صبر نداشته باشد به انجام وظایف ایمانی هم توفیق پیدا نمیکند «فاذا ذهب الرأس ذهب الجسد کذلک اذا ذهب الصبر ذهب الایمان» باز از امام ششم(سلام الله علیه) مثل همین نقل شده روایاتی که صبر را رأس میداند فراوان است هم از رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم از معصومین اما حالا تحلیل صبر که چرا صبر به این مقام رسیده صبر چیست اصلاً؟ از کافی نقل میکند «عن بن مسکان عن أبی بصیر قال سمعت اباعبدالله(علیه السلام) یقول ان الحر حرٌ علی جمیع احواله» یک انسان آزاده در همهٴ حالاتش آزاد مرد است که صبر را به حریت درونی تحلیل میکند صبر یعنی آزادگی هم گرفتار خصم بیرون نباشد هم اسیر نفس درون نباشد اگر انسانی به این آزادگی رسید صابر است صبر یعنی آزادگی «ان الحر حر علی جمیع احواله ان نابته نائبهٴ صبر لها» اگر یک نائبهای آمد و نیشی زد و قطع کرد خلاصه این ناب ینیبُ بود یعنی قطع یقطع منیب یعنی منقطع یعنی انسانی که بریده است از طبیعت به الله وصل شده این را میگویند منیب اگر از ناب ینیب باشد یعنی مرتب پشت سر هم کالنوبهٴ تناوبی با خدا ارتباط دارد رجوعش الی الله یک بار و دوبار نیست این مسبب است یعنی مرتب نوبت گرفته که برود منیبین یا اذناب ینوب است که پشت سر هم با نوبت با خدا در ارتباط است یا ناب ینیب یعنی قطع یقطع, انقطع ینقطع منیب یعنی منقطع عن غیر الله «هب لی کمال الانقطاع الیک» وصل منیب است آن که ناب و انقطع عن غیر الله الی الله سبحانه و تعالی بر اساس مناجات شعبانیه که «هب لی کمال الانقطاع الیک» آن میشود منیب حالا اگر یک حادثهٴ برندهای روی داد یک انسان آزاد جزع نمیکند نه تسلیم این و آن میشود نه ارادتش را از مولا کم میکند «ان الحر حر علی جمیع احواله ان نابته نائبةٌ صبر لها و ان تداکت علیه المصائب لم تکسره» اگر مصیبتها بکوبد او را «دکت الارض دکا ًدکا» کوبیده شده زمین کوبیده شده اگر مصایب آنقدر سنگین باشد که کوبنده باشد بکوبد او را این از جا درنمیرود «تداکت علیه المصائب لم تکسره و ان أسر و قهر و استبدل بالیسر عسراً» اگر چه هم اسیر بشود تحت قهر قرار بگیرد این آسانی او به دشواری تبدیل بشود باز زیر بار کسی نمیرود شما نمونههایش را در این جریان اخیر دیدید که رسانههای گروهی فرانسهٴ خائن منتشر کردند آن یک بچه در حال اسارت چه حرف میزد این نه به خاطر اینکه یک کسی دست میدهد یک کسی پا میدهد یک چند لحظه تحمّل میکند اگر کسی آزاد شد آن حریت او اجازه نمیدهد که در برابر مصائب کوبنده تسلیم بشود «و ان تداکت علیه المصائب لم تکسره و إن أسر و قهر و استبدل بالیسر عسراً» «کما کان یوسف الصدیق الامین(ص) لم یضرر حریته ان استعبد قهر و أسر» , این اسارت و زندان و شکنجه به آزادی او آسیب نرساند «لم یضرر حریته ان استعبد» به عنوان یک برده خرید و فروش شده دیگر به شراره به ثمن بخس دراهم معدوده «و قهر و أسر و لم تضرره ظلمة الجب و وحشته» اینکه گفتند ﴿و القوه فی غیابت الجب﴾ ته چاه بیندازید یک انسان آزاده ته چاه هم که برود آزاد است پس «الصبر هو الحریه» و حرّیت یک عملی نیست در ردیف نماز و روزه منشاء نماز و روزه است حالا حرّیتی را که دین معنا میکند نه یعنی رهایی آن که بندگی است آن بردگی است حریت یعنی آزاد شدن از قید غیر خدا و در رحم عبودیت خدا بودن و لاغیر حریت را آزادی را آن آزادمرد باید معرفی کند و آن علی(سلام الله علیه) است حضرت در کلمات قصارش آزاد را معنا میکند میفرماید «و من ترک الشهوات کان حرا» آزاد یعنی این نه به دنبال شهوت برود او که برده است «و من ترک الشهوات کان حراً» حالا کدام شهوت ترک شهوات حیوانی که خوب مهم نیست این که آدم را تا آخر عمر رها نمیکند مگر رها میکند کسی را تا آخرین لحظهٴ پیریاش هست اگر بر اساس آنچه در سورهٴ حدید آمده اگر دوران کودکی را پشت سر گذاشت از لهو و لعب فاصله گرفت به جوانی رسید و نوجوانی و به زینت رسید و بعد در سن کهولت در سن پنجاه و شصت سالگی به مقام و اینها افتخار بکند و تفاخر میشود حالا اگر حرم شد پیرمرد شد از کار افتاده شد نه لهو است نه لغو است نه زینت است نه تفاخر به تکاثر میپردازد اینطور نیست که این بند انسان را در سن پیری رها کند فرمود ﴿اعلموا أنّما الحیاة الدنیا﴾ پنج مرتبه دارد ﴿لعب و لهو و زینة و تفاخر بینکم و تکاثر فی الاموال والاولاد﴾ آن آخرین لحظهٴ پیری هم به این فکر است که من چقدر نوه دارم چقدر اعتبار دارم کسی که در این گل و لای فرو رفت که برده است او که آزاد نیست «و من ترک الشهوات کان حرا» آنگاه در بیان دیگر که از همین بیانات حضرت در کلمات قصار هست میفرماید تازه این بین راه است برای اینکه نمیگوید شما از چیز خوبی صرف نظر کردید که اینطور نیست که انسانی که شهوت را رها کرده شهوت به آن معنای وسیعش رها کرده یک کار پراهمیتی را انجام داده که «ألا حر یدع هذه اللماظه» آیا یک انسان آزادهای پیدا میشود که این لماظة را رها کند لماظه آن ماندههای غذا که در لای دندان میماند آن را میگویند لماظه فرمود الآن شما وارث یک سلسله اموری هستید که قبل از شما در دست مردم بود اگر همین زمین است همین بنا است همین ساختمان است همین در و دیوار است همین مقام و میز است همین باغ و راغ است به اشکال مختلف قبل از شما یک عده داشتند استفادههایشان را کردند خوردند, بردند, یک مختصری لای دندانشان مانده حالا به دست شما رسیده این لماظه را رها کنید یک انسان آزاده میخواهد که بگوید برای من بد است که خودم را به این لماظه بفروشم این که یک غذای سالم که نیست این یک غذای دست خوردهٴ ماندهٴ لای دندان نسل قبل است دیگر لماظه به یک چنین چیزی میگویند فرمود اگر شما بدانید این چیست آزادیتان را هدر نمیدهید «ألا حرٌّ یدع هذه اللّماظه» آن وقت حریت رأس همهٴ فضایل است دیگر یک انسانی که در بند شیطان است نه اهل نماز است نه اهل روزه یک انسان آزاد هم اهل نماز است هم اهل روزه هم در جنگ درون پیروز است هم در جنگ بیرون برای اینکه در جنگ درون وقتی پیروز شد در جنگ بیرون یقیناً پیروز میشود این میشود حریت فرمود «ان الحر حر علی جمیع احواله» پس صبر به معنای سکوت نیست صبر به معنی انظلام نیست صبر به معنی مسلح بودن آن حریت نفسانی است که انسان را در همهٴ جبههها پیروز میکند «و ان و اسر قهر و استبدل»
حالا روایت بعدش را مطالعه فرمایید انشاء الله.
«والحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است