- 1844
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 96 تا 100 سوره یوسف
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 96 تا 100 سوره یوسف
- استغفار حضرت یعقوب (ع) برای فرزندان
- ورود یعقوب نبی و همراهان به مصر برای دیدار یوسف (ع)
- سجده پدر و مادر و برادران یوسف
- تأویل رویای یوسف (ع)
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
﴿فَلَمَّا أَن جَاءَ البَشِیرُ القَاهُ عَلَی وَجهِهِ فَارْتَدَّ بَصِیراً قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ ٭ قَالُوا یَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ ٭ قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الغَفُورُ الرَّحِیمُ ٭ فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَی یُوسُفَ آوَی إِلَیْهِ أَبَوَیْهِ وَقَالَ ادْخُلُوا مِصْرَ إِن شَاءَ اللَّهُ آمِنِینَ ٭ وَرَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَی العَرْشِ وَخَرُّوا لَهُ سُجَّداً وَقَالَ یَا أَبَتِ هذا تَأْوِیلُ رُؤْیایَ مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّی حَقّاً وَقَدْ أَحْسَنَ بِی إِذْ أَخْرَجَنِی مِنَ السِّجْنِ وَجَاءَ بِکُم مِّنَ البَدْوِ مِن بَعْدِ أَن نَّزَغَ الشَّیْطَانُ بَینِی وَبَیْنَ إِخْوَتِی إِنَّ رَبِّی لَطِیفٌ لِمَا یَشَاءُ إِنَّهُ هُوَ العَلِیمُ الحَکِیمُ﴾
بعد از اینکه طبق راهنمایی وجود مبارک یوسف (سلاماللهعلیه) آن پیرهن را آوردند و اثر کرامت ظاهر شد و وجود مبارک یعقوب بینا شد فرمود: من نگفتم چیزی را من از خدا میدانم که شما نمیدانید برادرها طلب مغفرت کردند گفتند: ﴿یَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا﴾ نسبت به حق الناس که وجود مبارک یعقوب (سلاماللهعلیه) را رنجاندند لابد استغفار کردند نسبت به حق الله توسلی حاصل شده است هم خودشان طلب مغفرت کردند به عنوان توبه هم توسلی جستند به وجود مبارک یعقوب (سلاماللهعلیه) که از اینجا جریان توسل در مسئله نیایش و دعا روشن میشود مشابه آن آیهای که خدای سبحان به همگان بشارت داد که اگر کسی گناهی کرده است و استغفار کند و به حضور پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مشرف بشود حالا یا در زمان حیات یا بعداز رحلت در کنار روضه منورهاش مشرف بشود و استغفار بکند ﴿وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوَّاباً رَحِیماً﴾ از آن ﴿فَاسْتَغْفَرَوا اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ﴾ جریان شفاعت و توسل که مسئله نیایش و مغفرت و دعا روشن میشود اینجا هم همینطور است این هم در حقیقت شفاعت است توسل هست که شما برای ما دعا کنید گرچه خودشان هم دعا میکردند طلب مغفرت کردند و اینها و وجود مبارک پیغمبر آن عصر حضرت یعقوب (سلاماللهعلیه) هم توسل اینها را پذیرفته به اینها وعده داده که ما برای شما استغفار می کنم و این فعل مضارع هم که نشانه استمرار است برای بخشش گناهان مستمر این افراد در طول این مدت است این افراد یعنی فرزندان وجود مبارک یعقوب (سلاماللهعلیه) چند گروه بودند بعضی طلیعه امرشان خیر بود وسط امرشان خیر بود آخر امرشان هم خیر بود مثل حضرت یوسف (سلاماللهعلیه) بعضیها نه اول خوبی داشتند نه آخر خوبی داشتند همانهایی که در طلیعه امر گفتند: ﴿إِنَّ أَبَانَا لَفی ضَلالٍ مُّبِینٍ﴾ همانها هم در اواخر امر گفتند ﴿إِنَّکَ لَفِی ضَلاَلِکَ القَدِیِم﴾ وجود مبارک را میرنجاندند نسبت به او این تعیبرات ناروا را داشتند آیه هشت همین سوره این بود که عدهای گفتند ﴿لَیُوسُفُ وَأَخُوهُ أَحَبُّ إلَى أَبِینَا مِنَّا وَنَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبَانَا لَفی ضَلالٍ مُّبِینٍ﴾ آخر هم گفتند ﴿إِنَّکَ لَفِی ضَلاَلِکَ القَدِیِم﴾ اینها در اثناء هم بالأخره یا چاه اندازی میکردند یا ﴿إِن یَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَّهُ مِن قَبْلُ﴾ میگفتند هم اولش هم آخرش و هم وسطشان بیراهه میرفتند بعضیها شاید اگر هم در اوایل امر یک مقداری طغیان داشتند در اواسط امر دیگر مصون از طغیان شدند گفتند به اینکه قال کبیرهم مگر پدر از شما عهد و پیمان نگرفت و قبلاً هم که نسبت به یوسف آن رفتار ناپسند را داشتید ﴿فَلَنْ أَبْرَحَ الأَرْضَ حَتَّی یَأْذَنَ لِی أَبِی أَوْ یَحْکُمَ اللَّهُ لِی وَهُوَ خَیْرُ الحَاکِمِینَ﴾ نسبت این برادر با سایر برادرها یکسان نبود بنابراین فرزندان وجود مبارک یعقوب (علیهالسلام) به این دو سه گروه تقسیم شدند بعضی هم آغازشان خوب بود هم انجامشان خوب بود هم بین آغاز و انجام مثل خود حضرت یوسف (سلاماللهعلیه) بعضی آغاز و انجام و بین راهشان هم یا به ﴿ضَلالٍ مُّبِینٍ﴾ گفتن بود یا به چاه اندازی و ﴿إِن یَسْرِقْ﴾ گفتن بود و مانند آن بعضیها هم احیاناً در اثناء یک مقداری متنبه شدند.
پرسش ... پاسخ: یعنی فرزندان چه طور میتوانند باشند ولی پیغمبر یک طور هدایت میکند این همان طوری که باران میبارد بالأخره زمین و زمینه سه گونه است وجود مبارک یعقوب همگان را یکسان تربیت میکرد ولی زمینهها یک گونه نبود ﴿فَسَالَتْ أَوْدِیَةُ بِقَدَرِهَا﴾ آنها گفتند ﴿یَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ﴾ وجود مبارک یعقوب (سلاماللهعلیه) هم توسل آنها را پذیرفته فرمود: ﴿سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ﴾ و معلق هم کرده است خدا غفور و رحیم است هیچ تائبی را ناامید برنمیگرداند هیچ مستغفری را خالی برنمیگرداند و مانند آن دیگر از این وسط وجود مبارک یعقوب وقتی که آن پیشنهاد حضرت یوسف و دعوت حضرت یوسف را دریافت کرد که فرمود: ﴿وَأْتُونِی بِأَهْلِکُمْ أَجْمَعِینَ﴾ چگونه تصمیم گرفت چگونه حاضر شدند چگونه حرکت کردند این قافله سنگین تا به مصر برسند اینها را اصلاً قرآن نقل نمیکند چون اینها دیگر تاریخ است نه جزء ﴿أَحْسَنَ القَصَصِ﴾ فقط این مقدار را نقل میکند که اینها حالا وارد دروازه مصر شدند میخواهند وارد بشوند در اینکه آن سفر سوم که وجود مبارک یعقوب مانده بود و بعد بنیامین را از دست داد و کم کم در آستانه نابینایی بود اگر سیدناالاستاد یا بعضی از مفسران دارند که همه برادرها به مصر نرفتند برای تأمین سهمیه بلکه بعضیها ماندند بعضیها رفتند این بعید نیست برای اینکه بار اول و دوم خواه همه رفتند تا سهمیه شان را بگیرند مخصوصاً بار دوم که خود یوسف (سلاماللهعلیه) فرمود اگر چنانچه برادرتان را نیاورید ﴿فَلاَ کَیْلَ لَکُمْ عِنْدِی﴾ و مانند آن لذا همگان رفتند بار سوم وجهی نداشت همه بروند برای اینکه از یک سو متهم به سرقت شدند خیلی برای آنها خوشایند نبود از سوی پدری هم در حد ابیضاض بصر و نابینایی و سالمندی و اینها بود خب لابد یک عده ماندند برای نگهداری و نگهبانی این پدر اگر در بعضی از کتابهای تفسیری آمده است که بار سوم همه نرفتند بعید نیست این تفسیر درست باشد برای اینکه بار اول و دوم وجهی داشت همه بروند اما [در] بار سوم که همان تهمت قبلی در مصر بود و هم پدر در معرض ابیضاض بصر و نابینایی و حزن شهید و یا اسفی علی یوسف﴿یَا أَسَفَی عَلَی یُوسُفَ﴾ گفتن و اینها بود
پرسش ... پاسخ: خب نه بالأخره آن بار که رفتند یعنی
پرسش ... پاسخ: بله بار بعد از آنکه آمدند وجود مبارک یعقوب (سلاماللهعلیه) فرمود: ﴿فَتَحَسَّسُوا﴾ بروید بگیرید اینها انگیزهای نداشتند برای اینکه این در آستانه ابیضاض بصر بود از آن طرف متهم به سرقت بودند دل خوشی نداشتند که همه شان بروند که
پرسش ... پاسخ: بله خب این دیگر واجب عینی نبود که اینها یک عده ماندند دیگر گفتند ما یک عده رویم یک عده هم پیش شما هستیم برای اینکه شما الآن محتاج پرستارید در حال ابیضاض عینی این اندوه فراوانی که دارید این اندوه فراوانی که دارید یا اسفا یا اسفا که میگویید آن پسر را هم از دست دادید چشمتان در آستانه کور شدن است یک عده باید باشند از شما پذیرایی کنند دیگر اینها ماندند یک عده رفتند بعید نیست که همه رفته باشند و بعید هم نیست که یک عده رفته باشند یک عده هم مانده باشند اگر سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) یا بعضی از مفسران دیگر میگویند اینها که گفتند: ﴿إِنَّکَ لَفِی ضَلاَلِکَ القَدِیِم﴾ بقیه برادرها هستند این را نمیشود نفی کرد برای اینکه اینها برای سهمیه میرفتند چرا اینها ماندند آنها بار اول و دوم روی آن انگیزهها رفتند بار سوم مانعی داشتند هم مانع داخلی داشتند هم مانع خارجی.
پرسش ... پاسخ: آن بار چهارم بود بله
خب وقتی که حالا این بار رسیدند دیگر این قافله حرکت کردند به دروازهٴ مصر رسیدند وجود مبارک یوسف (سلاماللهعلیه) به احترام پدر از شهر خارج شد خب بالأخره عالیترین مقام مصر است بعد از مثلاً سلطنت و در کشور بحران زده و قحطی زدهٴ مصر الآن تمام مسئولیت به عهده یوسف (سلاماللهعلیه) است بالأخره از شهر بیرون آمده به استقبال پدر، شاهد اینکه از شهر بیرون آمده این است که فرمود: ﴿فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَی یُوسُفَ﴾ هنوز وارد مصر نشدند بر یوسف وارد شدند معلوم میشود حضرت از مصر آمده بیرون و منتظر اینها بود وجود مبارک یوسف (سلاماللهعلیه) چندتا کار کرد ﴿آوَی إِلَیْهِ أَبَوَیْهِ﴾ یعنی ضم الیهما ابویه پدر و مادر خودش را در آغوش گرفت آغوش گرم و محبت و اینها حالا این معقودةالاب بود زوجهٴ پدر بود یعنی مادر حقیقی او بود ظاهر ابوین این است که مادر حقیقی او بود پدر و مادر حقیقی در بعضی از روایات یا تاریخ است که مادرش قبلاً مرده بود و این خاله آن یوسف (سلاماللهعلیه) بود که وجود مبارک یعقوب (علیهالسلام) بعد از درگذشت همسر اولش با خاله یوسف ازدواج کرد علی ای حال اگر قرینه معتبری باشد این ابویه یعنی وجود مبارک یعقوب با همسر یعقوب که خاله یوسف است و اگر قرینه معتبری در کار نباشد ابویه یعنی پدر و مادر دیگر ﴿آوَی إِلَیْهِ أَبَوَیْهِ﴾ بعد حرف بعدی و ﴿وَقَالَ ادْخُلُوا مِصْرَ﴾ فرمود وارد مصر بشوید از اینجا معلوم میشود که وجود مبارک یوسف از مصر بیرون آمد به استقبال اینها بیرون دروازه مصر حالا تا چقدر وارد شد آن را دیگر آیه نقل نمیگند فرمود وارد مصر بشوید از اینکه فرمود ﴿وَقَالَ ادْخُلُوا مِصْرَ﴾ معلوم میشود که خودش قبلاً از مصر بیرون آمده به استقبال اینها و در بیرون مصر مثلاً محدودهٴ ترخص یا کمتر یا بیشتر آنجا با حضرت یعقوب و این قافله ملاقات کرد و آنها را احترام کرد و مخصوصاً پدر و مادر را بعد اینها را دعوت کرد وارد مصر مثل اینکه کسی اگر یک شخصی عادی باشد از خانه میآید بیرون برای استقبال خانه یک کسی که عزیز مصر است همان مصر است این از خانه خود بیرون آمد و بیرون خانه دم دروازه که دروازه شهر به منزله دروازهٴ آن سیاست مدار رسمی و مقتدر رسمی آن شهر است وجود مبارک یوسف در بیرون خانه خود از مهمان خود استقبال کرد بعد به عرض پدر رساند که ﴿ادْخُلُوا مِصْرَ إِن شَاءَ اللَّهُ آمِنِینَ﴾ خب هم امنیت به آنها داد یک و هم پدر را از امن بودن این فضای قحطی زده آگاه کرد این دو هم امنیت داد برای اینکه خب مسئول رسمی مملکت بود هم آنها را از امن بودن این شهر با خبر کرد این ناظر به مدیریت تام اوست که کشور این منطقه وسیع با اینکه چند سال است قحطی دارد خشک سالی دارد گرانی دارد باید سرقت زیاد باشد راهزنی زیاد باشد آدم کشی زیاد باشد ناامنی زیاد باشد ولی ما به لطف الهی منطقه را امن نگه داشتیم ما به شما امنیت میدهیم یک احتمال است شما کاملاً احساس آرامش و امنیت میکنید چون شهر امن است احتمال دیگر همه اینها به برکت الهی است ان شاء الله
پرسش ... پاسخ: آخر چون مادرش یک همسر عادی بود اینکه نظیر مریم (سلام الله علیها) نبود که تا اینکه قرآن کریم از او اسم ببرد اگر یک زنی در حد حضرت مریم (سلام الله علیها) باشد یا حضرت زهرا (سلام الله علیها) باشد در جریان مباهله و آیه تطهیر و اینهاست سهمشان روشن است اما اگر یک زن عادی باشد خب چه پیامی دارد تا قرآن نقل بکند
پرسش ... پاسخ: خب نه این مسئول این منطقه است مسئول این منطقه باید امنیت این منطقه را حفظ بکند الآن مسئولیت به عهده وجود مبارک یوسف (سلاماللهعلیه) است این با دو بیان به عرض پدر میرساند که اینجا امن است یکی اینکه من مسئول امنیتم شما مهمان من هستید یکی اینکه شهر امن است به لطف الهی انشاءالله برای اینکه ما نگذاشتیم در سالهای قحطی و گرانی حرف کسی دربیاید اعتراض کسی دربیاید در اثر گرانی و فقر سرقت هست آدم ربایی هست جیب بری هست آدم کشی هست فرمود ما هیچ نگذاشتیم از این حوادث پیش بیاید خودمان عادلانه زندگی کردیم عادلانه هم توزیع کردیم به مردم هم رسیدیم و رساندیم خب دلیل ندارد آنها حالا گاهی ممکن است یک رهزنی پیدا بشود ولی اصل حاکم بر شهر امنیت است جریان امنیت برای همه انبیا (علیهم السلام) به عنوان یک اصل مطرح بود وجود مبارک ابراهیم (سلاماللهعلیه) که آن سرزمین را خواستند آباد بکنند یعنی مکه را مکه نه تنها دایر نبود بایر هم نبود نه تنها بایر نبود موات هم نبود نه تنها موات نبود لم یزرع هم نبود بلکه غیر ذی زرع بود که قسم پنجم زمین است غیر ذی زرع مثل سنگلاخ، سنگلاخ را که نمیگویند موات که موات عدم ملکه است یعنی شأنیت احیا دارد مثل بین راه قم و تهران این موات است میشود چاه کند به وسیله آب و غیر آب بالأخره آنجا را آباد کرد اما یک جایی سنگلاخ باشد خب جا برای آباد کردن نیست جایی را میگویند لم یزرع که شأنیت زرع را داشته باشد و مزروع نشود اما غیر ذی زرع یعنی این شانیت را هم ندارد وجود مبارک ابراهیم (سلاماللهعلیه) در دو دعا مسئله امنیت را مطرح کرده هم در طلیعه ورود که آنجا غیر ذی زرع بود اصلاً شهر نبود عرض کرد ﴿رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَداً آمِناً﴾ این دعای اول بعد وقتی جمعیت آمدند و آبی جوشید و جمعیتی آمدند و هذا شده هذا البلد دیگر عرض نکرد ﴿رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَداً آمِناً﴾ حالا دیگر بلد شد دیگر بلکه عرض کرد ﴿رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَداً آمِناً﴾ این دعای دوم حضرت است در هر دو مقطع مسئله امنیت را ملحوظ داشت اینجا هم وجود مبارک حضرت یوسف (سلاماللهعلیه) به برکت الهی روی انشاءالله هم امنیت را برقرار کرد هم نسبت به این مهمانان محترم تأمین خصوصی دارد اداره مصر در سالهای قحطی با حفظ امنیت یک یوسف میطلبد کار آسانی نیست خب بالأخره هفت سال است بشر غالبشان این اند وقتی گرانی ببینند و قحطی ببینند به جان هم میافتند که «فلولا الخبز ما صلینا ولا صمنا» جمال یوسف (سلاماللهعلیه) در این محدودههاست که هم امنیت را و هم عدالت را طرزی حفظ کرده است که در این هفت سال واردان احساس سرقت و جیب بری و آدم ربایی و اینها نداشتند ﴿ادْخُلُوا مِصْرَ إِن شَاءَ اللَّهُ آمِنِینَ﴾ با این وضع حالا در خدمت پدر و مادر با صحابت برادرها وارد مصر شدند و ایشان راهنمایی کردند به اتاق مخصوص بعداً خودشان رفتند تا اینکه این خدمتگزاران این مهمانان را همراهی کنند ببرند که اینها در اتاق مخصوص استراحت کنند تا خود حضرت یوسف تشریف بیاورند وقتی حضرت یوسف (سلاماللهعلیه) وارد شدند همه به احترام او سجده کردند یک سجده مطرح است یکی اینکه وجود مبارک یوسف (سلاماللهعلیه) پدر و مادر خود را برد روی تخت اختصاصی خود آنجا نشاند برادرها هم با خودش در کنار پدر و مادر زیر تخت بودند و قصه شروع شد و قصه از حمد و ثنای حضرت یوسف شروع شد و هیچ صحبت چاه نبود بدرفتاری برادرها نبود هیچ گله و زاری نبود که اینها نسبت به من بد کردند و مانند آن آن از اینجا شروع میشود ﴿وَقَالَ ادْخُلُوا مِصْرَ إِن شَاءَ اللَّهُ آمِنِینَ﴾ بقیه چطور شد چند ساعت یا چند دقیقه طول کشید کدام خدمتگزار اینها را برد در قصر در آن اتاقها در اتاق مخصوص جا داد اینها دیگر حرفهای عادی است اینها را دیگر قرآن نقل نمیکند
پرسش ... پاسخ: نه ظاهر آیه که این نیست حالا از کجا ثابت میشود اینکه نهایت از مصر بیرون آمده و به استقبال اینها رفته از اینکه فرمود ﴿ادْخُلُوا مِصْرَ إِن شَاءَ اللَّهُ﴾ نشان آن است که از مصر بیرون آمده تجلیل کرده تکریم کرده
پرسش ... پاسخ: اما قرآن که چیزی از این جهت طأنی اشارهای نقل نمیکند که مثلاً خدای ناکرده یوسف کوتاهی کرده باشد اما حالا آن [را] هم شما میبینید «الحسن و الحسین إمامان قاما أو قعدا» امامت از نسل کسی دیگر است ممکن است کسی یک خصوصیت برتری داشته باشد که امامت از نسل او باشد نه اینکه این مشکلی دارد امامت از این ناحیه نیامده ممکن است دیگری یک فضیلت برتری را ارائه کرده باشد نه اینکه این کوتاهی کرده باشد وگرنه عند الحسن والحسین (علیهماالسلام) «إمامان قاما أو قعدا» باید آن کمال برتر را در دیگری جستجو کرد نه اینکه اینها را ناقص دانست یا قاصر دانست خب فرمود: ﴿وَرَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَی العَرْشِ وَخَرُّوا لَهُ سُجَّداً﴾ این چون واو برای مطلق جمع است نه برای ترتیب این مفید آن نیست که اول آنها سجده کردند بعد وجود مبارک یوسف پدر و مادر را برد روی تخت شخصی خودش نشاند چون واو این چنین است ظاهرش این است که وقتی حضرت وارد اتاق مخصوص شدند همه او را احترام کردند بعد موقع تعارف و نشستن و نشاندن وجود مبارک یوسف (سلاماللهعلیه) عرض کرد که شما بفرمایید روی تخت من و برادرها در کنار شما روی زمین مینشینیم همین اول یک احترام است به احترام او برخاستند بعد هم یکی تحبباً یکی تأدباً پدر و مادر تحبباً برحاستند براساس محبت برادرها بر اساس تأدب بعد موقع نشستن و نشاندن حضرت عرض کرد که شما بفرمایید روی تخت بنشینید من و برادرها هم در خدمت شما همین جا مینشینیم این نهایت ادب است دیگر خب ﴿وَرَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَی العَرْشِ﴾ حالا یا معالواسطه یا با خدمت کاران بالأخره پیشنهاد داد که شما بفرمایید روی تخت ما روی زمین مینشینیم جریان سجده اگر به عنوان عبادت باشد این مخصوص ذات اقدس الهی است در هیچ جا هم استثنا نشده و قابل امر هم نیست چون یک چیزی که قبیح است امر تعلق نمیگیرد چیزی که منکر است امر نمیشود عبادت برای غیر خدای سبحان عقلاً قبیح و شرعاً ممنوع خب نقلاً ممنوع اما سجده اگر الی شیء او شخص باشد یا سجده تکریم و خضوع باشد اینها دستور میخواهد محذور عقلی یا نقلی ندارد ولی دلیل میخواهد پس سجده اگر به عنوان عبادت باشد لغیرالله سبحانه و تعالی عقلاً ممنوع نقلاً حرام اگر برای کسی باشد به عنوان تجلیل و تکریم نه به عنوان عبادت این یک یا به سوی چیزی یا کسی باشد که آن بشود مسجود الیه یعنی قبله باشد این نه منع عقلی دارد نه حرمت نقلی منتها دلیل معتبر میخواهد جریان سجده برای حضرت آدم از همین قبیل است جریان سجده به سوی کعبه از این قبیل است جریان سجده به سوی صخره قدس از این قبیل است جریان سجده به سوی یا برای حضرت یوسف از این قبیل است پس سجده اگر عبادت باشد این لغیرالله عقلا ممنوع است نقلاً حرام و قابل امر هم نیست اما اگر تکریم باشد تعظیم باشد تجلیل باشد منع عقلی ندارد حرمت نقلی ندارد دلیل میطلبد اگر دلیل آمد که ﴿اسْجُدُوْا لآِدَمَ﴾ در حقیقت عبادت خداست و اطاعت خداست دارند فرمان خدا را اطاعت میکنند و یک پیامبری را تکریم میکنند اگر دلیل آمده که شما ﴿فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ المَسْجِدِ الحَرَامِ وَحَیْثُ مَا کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ﴾ که الی الکعبة باشد یا الی صخرةالقدس باشد به طرف یک سنگ بیت المقدس سجده کنید یا به طرف این احجاری که «لا تضر و لا تنفع» طبق بیان نورانی حضرت امیر (سلاماللهعلیه) سجده کنید این اطاعت خداست خدای سبحان فرمود به این سمت نماز بخوانید میگوییم اطاعت به فلان شخص احترام کنید میگوییم اطاعت چون خود پیغمبر وجود مبارک یعقوب (سلاماللهعلیه) دارد این کار را میکند و کار او حجت است معلوم میشود که جریان حضرت یوسف یا در حد کعبه و صخره بود که میشود قبله یا در حد تکریم و تجلیل بود نظیر سجده برای آدم نه بیش از آن ﴿وَخَرُّوا لَهُ سُجَّداً﴾
پرسش ... پاسخ: که چه؟
پرسش ... پاسخ: نه عبادت و غیر عبادت دیگر
پرسش ... پاسخ: نه کسی که خاضع میخواهد باشد فرشتگان نسبت به حضرت آدم ظاهر و باطن تجلیل کردند دیگر همان طوری که آدم گاهی برمیخیزد به احترام کسی بلند میشود یا به احترام کسی خم میشود به احترام کسی هم به زمین میافتد
پرسش: در حقیقت لابد سجده برای انسان است دیگر، پاسخ: بله غرض این است که گاهی هم برخی از مفسران به تعبیر سیدناالاستاد نقل کردند که ادب رسمی آنها در تجلیل سجده بود البته این باید ثابت بشود این یک احتمالی است ولی منظور این است که در بحثهای تفسیری منع عقلی یا حرمت نقلی برای سجده به معنای تکریم یا سجده به معنای استقبال نیست سجده که ذاتاً عبادت نیست نظیر دو دوتا چهارتا
پرسش ... پاسخ: بله خب آنها ذلیلانه اما این خود را در برابر ذات اقدس الهی ذلیل میبیند که «عبدک المبتلی» یا «ذلیلک بفنائک» و مانند آن چون در برابر امر خالق خودش است در برابر دستور خالق خود دارد این کار را آنجام میدهد ما از فعل معصوم، قول معصوم، تقریر معصوم، حکم خدا را کشف میکنیم اگر یک معصومی مثل حضرت یعقوب (سلاماللهعلیه) چنین کاری کرده دیگران هم اطاعت کردند معلوم میشود این کار جایز است معلوم میشود از آن قسم حرام نیست از آن قسم ممنوع نیست از این قسم محبوب ممدوح و محمود است یعنی احترام است یعنی یا قبله است یا تکریم نه قسم محرم
پرسش ... پاسخ: این دلیل نقلی میخواهد محال نیست عقلاً حرام نیست نقلاً دلیل میخواهد اگر دلیل نداشته باشیم که نمیتوانیم چنین کاری بکنیم
پرسش ... پاسخ: نه حضرت یعقوب که به ما نگفتند شما همیشه تأسی بکنید یک وقت است که پیغمبر ماست کاری انجام میدهد بعد میفرماید: ﴿لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾ بله دستور تأسی داریم اما این آیه که چنین اتفاقی بیفتد قضیة فی واقعة آیا برای امتهای دیگر هم حجت است او را دلیل میخواهد دیگر خب ﴿وَرَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَی العَرْشِ وَخَرُّوا لَهُ سُجَّداً﴾ حالا سخنگو وجود مبارک یوسف است در این مهمانی اولین سخنی که وجود مبارک یوسف (سلاماللهعلیه) عرض کرد به پدر این است که ﴿وَقَالَ یَا أَبَتِ﴾ که اینها تعبیر عاطفی هم هست ﴿أَبَتِ هذا﴾ هذا یعنی اینکه شما و همسرتان و این یازده برادر در برابر من خضوع کردید ﴿تَأْوِیلُ رُؤْیایَ مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّی حَقّاً﴾ نظر شریفتان هست که من در طلیعه امر به عرض شما رساندم انی آنجا هم گفت ﴿یَا أبَتِ إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً وَالشَّمْسَ وَالقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِی سَاجِدِینَ﴾ شمس و قمر شما و همسرتانید و این یازده برادر هم یازده ستارهاند این یازده ستاره گاهی به صورت عقرب و سرطان در میآیند گاهی به صورت میزان و سنبله ظهور میکنند یک بیان لطیفی جناب شیخ اشراق دارد که این حمل و ثور و جوزا و اسد و سرطان و سنبله اینها ستارهاند همه شان همه شان پر فروغاند منتها گاهی چینش و نظم و هیئتشان خرچنگی است میشود سرطان گاهی خوب است میشود سنبله گاهی اینها بد تا میکردند پیغمبرزاده بودند مسلمان بودند مؤمن بودند اهل دیانت بودند اینها گاهی بد تا میکردند گاهی به صورت گرگ درمیآمدند گاهی به صورت عقرب و به صورت خرچنگ درمیآمدند و اینها الآن که ردیف هم شدند همان ستارههای زیبایند تا چگونه تنظیم بشوند کنار هم چگونه جمع بشوند شما میبینید چند نفر پنج نفر شش نفر یک هیئتی را تشکیل میدهند همهشان آدمهای خوبیاند اما نظمشان بد است چینششان بد است برنامهشان بد است این را سرطان کرده سرطان یک واژه عربی است فارسی نیست این بیماری خانمان سوز که خدا انشاءالله پزشکان را به درمان او هدایت کند از آن جهت که مثل خرچنگ از هر طرف چنگ میزند به آن میگفتند سرطان از دیر باز این بیماری بود خب چند تا ستاره کنار هم به هم چیده میشوند میشود سرطان چندتا ستاره کنار هم خوب قرار میگیرند میشود سنبله میشود میزان میشود کذا و کذا این برادرها گاهی سرطاناند گاهی میزان و سنبلهاند حالا دیگر میزان و سنبلهاند حالا ستاره پرفروغاند آن وقت اگر یک وقتی به صورت گرگ درمیآیند که حضرت یعقوب خواب دید یا دیگران خواب دیدند همان آن ناهماهنگی است که گاهی انسانها مبتلا میشوند آن خوابی که در طلیعه وجود مبارک یوسف (سلاماللهعلیه) دید که ﴿إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً وَالشَّمْسَ وَالقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِی سَاجِدِینَ﴾ الآن ظهور کرده عرض کرد پدر اگر نظر شریفتان باشد من در طلیعهٴ نوجوانیام گفتم ﴿یَا أبَتِ إِنِّی رَأَیْتُ﴾ الآن به عرض شما میرسانم که یَا أَبَتِ هذا تَأْوِیلُ رُؤْیایَ مِن قَبْلُ﴾ که ﴿قَدْ جَعَلَهَا رَبِّی حَقّاً﴾ این پیوند آغاز و انجام است اول و آخرش این است اما مقداری از وسط داستان به عرضتان برسانم که ما در طی این نزدیک 35 سال یا کمتر و بیشتر یکدیگر را ندیدیم بر من چه گذشت و از وسط قصه شروع میکند نه از آغاز قصه آن آغاز، آغاز که حسابش جداس بود آغاز قصهاش جریان چاهاندازی و خرید و فروش اینها بود اینها را اصلاً اسم نمیبرد فقط از وسط شروع میکند خدا را شکر میکنم که نسبت به من احسان کرده مرا از زندان آزاد کرده اصلاً سخن از چاه نمیبرد خب این نشان آن است که وجود مبارک یوسف آن جمال ظاهرش با جمال باطنش آمیخته است آنجا که فرمود: ﴿أَنتُمْ شَرٌّ مَّکَاناً﴾ حتماً در درون قلب مطهرش گفت نه بیرون برای اینکه دوتا شاهد آنجاست که ﴿فَأَسَرَّهَا یُوسُفُ فِی نَفْسِهِ﴾ یک ﴿وَلَمْ یُبْدِهَا لَهُمْ﴾ این دو هم با جمله مثبت هم با جمله منفی فرمود این کلمه را که اینها گفتند ﴿إِن یَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَّهُ مِن قَبْلُ﴾ این را برای آنها بازگو نکرد این را برای آنها نگفت اما الآن هم که دارد قصه را شرح میدهد اصلاً سخن از چاه به میان نمیآورد که مبادا اینها خجالت بکشند بعد هم میفرماید بین من و برادرها شیطان دخالت کرده است نه شیطان آنها را فریب داد نفرمود شیطان آنها را فریب دارد وسوسه کرد اغوا کرد فرمود بین من و آنها شیطان دخالت کرد [و] نزغ کرد به قصد فتنه و ترفند و فساد وارد شده است خب این را میگویند جمال و کرامت ﴿وَقَدْ أَحْسَنَ بِی إِذْ أَخْرَجَنِی مِنَ السِّجْنِ﴾ نه من البئر این یکی ﴿وَجَاءَ بِکُم مِّنَ البَدْوِ﴾ بدو یعنی بیابان بادیهنشین را میگویند بدو اینکه میگویند در بدوامر در بدوامر این از نظر ادبی درست نیست آن مهموزاللام است بدء امر است که ابتداء میشود نه بدو امر بدو یعنی ناقص واوی از بدا یبدو به معنی ظهور است بیابان را میگویند بدو و بادیه آنجا نه دیواری دارد نه حصاری دارد نه پرچینی دارد نه مرزی دارد همه اینهایی که در بیابان نشیناند دارند زندگی میکنند بادیاند یعنی ظاهر بادی الرأی یعنی ظاهر اینها را میگویند بادیه نشین اهل بدوند فرمود: شما که درخود شهر زندگی نمیکردید در روستا به سر میبردید الآن آمدید روی عرش و تخت سلطنت مصر عزت مصر این جای شکر است «به حق هم آمدید مهمان مایید» از روستا آمدید به پایتخت و روی تخت این احسان است دیگر این عنایت الهی است ﴿وَجَاءَ بِکُم مِّنَ البَدْوِ﴾ از روستا به پایتخت و در پایتخت روی تخت قرار گرفتید ﴿مِن بَعْدِ أَن نَّزَغَ الشَّیْطَانُ بَینِی وَبَیْنَ إِخْوَتِی﴾ ﴿نَّزَغَ﴾ آن فشاری که وارد میشود این دراز گوشها این حمارها که بار میبرند آن چارویدارها برای اینکه این بار را سریعتر ببرند زودتر ببرند یک میخی یک سیخی دست آنهاست که به این حمارها میزنند که زودتر بار ببرند این سیخ زدن را میگویند ﴿نَّزَغَ﴾ گاهی شیطان برای اینکه انسان بار او را میبرد ﴿نَّزَغَ﴾ میکند ﴿وَإِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ﴾ اگر یک وقتی یک وسوسهای در خودت احساس کردی که فلان گناه را انجام بدهی بدان این میخ و سیخ شیطان است این دارد این حمار را حول میدهد به طرف گناه فوراً بگو یا الله.
پرسش ... پاسخ: بله نه دیگر نمیفرماید چه کردی فرمود بدان که آن هم در بحث پریروز بود ذکر کردیم به اینکه وجود مبارک یوسف (سلاماللهعلیه) میخواهد آنها را به استغفار و توبه دعوت کند فرمود مگر نه آن است که یک کسی که شما در چاه انداختید طبق وعده الهی روی تخت آمده است این وعده حق است این خدا لطیف و رحیم است این خدا علی حکیم است بیایید برگردیم لذا صدر و ساقه آن مقطع که در دو سه روز قبل بحث شد این بود که حضرت دارد اینها را متنبه میکند به توبه و ندامت و استغفار نه از انتقام خواهی هیچی سخن از انتقام خواهی هم نیست خب
پرسش ... پاسخ: نه در قلبش فرمود در نفسش نفرمود: ﴿أَنتُمْ شَرٌّ مَّکَاناً﴾ به این دو سه شاهدی که اشاره شد وجود مبارک یوسف به آنها نگفت شما منزلتتان بد است یکی ﴿فَأَسَرَّهَا یُوسُفُ فِی نَفْسِهِ﴾ بود یک یکی ﴿وَلَمْ یُبْدِهَا لَهُمْ﴾ بود دو یعنی این را در درون خود گفت و افشا نکرد [و] اظهار نکرد الآن هم که موقع قصهگویی است و نقل داستان است اصلاً سخن از چاه به میان نیاورد دیگر.
﴿مِن بَعْدِ أَن نَّزَغَ الشَّیْطَانُ بَینِی وَبَیْنَ إِخْوَتِی إِنَّ رَبِّی لَطِیفٌ لِمَا یَشَاءُ﴾ او حکیمانه کار میکند این محکم کاری اوست حکمت، احکام، تحکیم، محکم، مستحکم، اینها همخانوادهاند کار متقن را میگویند حکمت و محکم این کار محکم را هم با ظریف کاری انجام میدهند این بناها یک استحکامی از نظر ستون و پایه دارند یک ظریفکاری هم دارد که آن نقاشیهای اوست لطف الهی برای ظریفکاریهای این کاخ هستی است حکمت خدا برای محکم کاری کاخ هستی است آنجا که سخن از علیم حکیم است یعنی کارهای متقن محکم مبرهن میکند و خیلی هم ظریف انجام میدهد خب هیچ کس باور نمیکرد بدون جنگ و خونریزی و مبارزات و امثال ذلک یک کسی که یک روزی به عنوان برده خرید و فروش میشود الآن وارد صحنه سیاسی بشود و روی تخت باشد و همه از او تمکین بکنند این کار ظریف را ذات اقدس الهی لطیفانه انجام داد بر اساس حکمت و برای همه هم این کار را میکند ﴿إِنَّ رَبِّی لَطِیفٌ لِمَا یَشَاءُ﴾ خب ما یشاء او چیست ﴿إِنَّهُ هُوَ العَلِیمُ الحَکِیمُ﴾ معمولاً در این گونه از موارد حکیم را بعداز علیم ذکر میکنند به پدر عرض کرد که شما در طلیعه داستان من که به من فرمودید ﴿وَکَذلِکَ یَجْتَبیکَ رَبُّکَ وَیُعَلِّمُکَ مِن تَأْوِیلِ الأَحَادِیثِ وَیُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَعَلَى آلِ یَعْقُوبَ کَمَا أَتَمَّهَا عَلَى أَبَوَیْکَ مِن قَبْلُ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبَّکَ عَلِیمٌ حَکِیمٌ﴾ شما در نوجوانی که خواستید خوابم را تعبیر کنید از علیم و حکیم بودن خدای سبحان سخن به میان آوردید من هم الآن بعد از گذشتن چندین سال به عرضتان میرسانم همان خدای علیم حکیم این کار را حق کرده است این رویا را حق کرده است معمولا علیم قبل از حکیم ذکر میشود چون حکیم باید حکیمانه کار بکند و این فرع بر علم است اگر کسی به همه ابعاد و عناصر محوری علیم بود آنگاه میتواند و میداند که چه چیز را در چه جا قرار بدهد در چه زمانی قرار بدهد در کدام مقطع قرار بدهد ﴿إِنَّهُ هُوَ العَلِیمُ الحَکِیمُ﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
- استغفار حضرت یعقوب (ع) برای فرزندان
- ورود یعقوب نبی و همراهان به مصر برای دیدار یوسف (ع)
- سجده پدر و مادر و برادران یوسف
- تأویل رویای یوسف (ع)
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
﴿فَلَمَّا أَن جَاءَ البَشِیرُ القَاهُ عَلَی وَجهِهِ فَارْتَدَّ بَصِیراً قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ ٭ قَالُوا یَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ ٭ قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الغَفُورُ الرَّحِیمُ ٭ فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَی یُوسُفَ آوَی إِلَیْهِ أَبَوَیْهِ وَقَالَ ادْخُلُوا مِصْرَ إِن شَاءَ اللَّهُ آمِنِینَ ٭ وَرَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَی العَرْشِ وَخَرُّوا لَهُ سُجَّداً وَقَالَ یَا أَبَتِ هذا تَأْوِیلُ رُؤْیایَ مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّی حَقّاً وَقَدْ أَحْسَنَ بِی إِذْ أَخْرَجَنِی مِنَ السِّجْنِ وَجَاءَ بِکُم مِّنَ البَدْوِ مِن بَعْدِ أَن نَّزَغَ الشَّیْطَانُ بَینِی وَبَیْنَ إِخْوَتِی إِنَّ رَبِّی لَطِیفٌ لِمَا یَشَاءُ إِنَّهُ هُوَ العَلِیمُ الحَکِیمُ﴾
بعد از اینکه طبق راهنمایی وجود مبارک یوسف (سلاماللهعلیه) آن پیرهن را آوردند و اثر کرامت ظاهر شد و وجود مبارک یعقوب بینا شد فرمود: من نگفتم چیزی را من از خدا میدانم که شما نمیدانید برادرها طلب مغفرت کردند گفتند: ﴿یَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا﴾ نسبت به حق الناس که وجود مبارک یعقوب (سلاماللهعلیه) را رنجاندند لابد استغفار کردند نسبت به حق الله توسلی حاصل شده است هم خودشان طلب مغفرت کردند به عنوان توبه هم توسلی جستند به وجود مبارک یعقوب (سلاماللهعلیه) که از اینجا جریان توسل در مسئله نیایش و دعا روشن میشود مشابه آن آیهای که خدای سبحان به همگان بشارت داد که اگر کسی گناهی کرده است و استغفار کند و به حضور پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مشرف بشود حالا یا در زمان حیات یا بعداز رحلت در کنار روضه منورهاش مشرف بشود و استغفار بکند ﴿وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوَّاباً رَحِیماً﴾ از آن ﴿فَاسْتَغْفَرَوا اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ﴾ جریان شفاعت و توسل که مسئله نیایش و مغفرت و دعا روشن میشود اینجا هم همینطور است این هم در حقیقت شفاعت است توسل هست که شما برای ما دعا کنید گرچه خودشان هم دعا میکردند طلب مغفرت کردند و اینها و وجود مبارک پیغمبر آن عصر حضرت یعقوب (سلاماللهعلیه) هم توسل اینها را پذیرفته به اینها وعده داده که ما برای شما استغفار می کنم و این فعل مضارع هم که نشانه استمرار است برای بخشش گناهان مستمر این افراد در طول این مدت است این افراد یعنی فرزندان وجود مبارک یعقوب (سلاماللهعلیه) چند گروه بودند بعضی طلیعه امرشان خیر بود وسط امرشان خیر بود آخر امرشان هم خیر بود مثل حضرت یوسف (سلاماللهعلیه) بعضیها نه اول خوبی داشتند نه آخر خوبی داشتند همانهایی که در طلیعه امر گفتند: ﴿إِنَّ أَبَانَا لَفی ضَلالٍ مُّبِینٍ﴾ همانها هم در اواخر امر گفتند ﴿إِنَّکَ لَفِی ضَلاَلِکَ القَدِیِم﴾ وجود مبارک را میرنجاندند نسبت به او این تعیبرات ناروا را داشتند آیه هشت همین سوره این بود که عدهای گفتند ﴿لَیُوسُفُ وَأَخُوهُ أَحَبُّ إلَى أَبِینَا مِنَّا وَنَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبَانَا لَفی ضَلالٍ مُّبِینٍ﴾ آخر هم گفتند ﴿إِنَّکَ لَفِی ضَلاَلِکَ القَدِیِم﴾ اینها در اثناء هم بالأخره یا چاه اندازی میکردند یا ﴿إِن یَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَّهُ مِن قَبْلُ﴾ میگفتند هم اولش هم آخرش و هم وسطشان بیراهه میرفتند بعضیها شاید اگر هم در اوایل امر یک مقداری طغیان داشتند در اواسط امر دیگر مصون از طغیان شدند گفتند به اینکه قال کبیرهم مگر پدر از شما عهد و پیمان نگرفت و قبلاً هم که نسبت به یوسف آن رفتار ناپسند را داشتید ﴿فَلَنْ أَبْرَحَ الأَرْضَ حَتَّی یَأْذَنَ لِی أَبِی أَوْ یَحْکُمَ اللَّهُ لِی وَهُوَ خَیْرُ الحَاکِمِینَ﴾ نسبت این برادر با سایر برادرها یکسان نبود بنابراین فرزندان وجود مبارک یعقوب (علیهالسلام) به این دو سه گروه تقسیم شدند بعضی هم آغازشان خوب بود هم انجامشان خوب بود هم بین آغاز و انجام مثل خود حضرت یوسف (سلاماللهعلیه) بعضی آغاز و انجام و بین راهشان هم یا به ﴿ضَلالٍ مُّبِینٍ﴾ گفتن بود یا به چاه اندازی و ﴿إِن یَسْرِقْ﴾ گفتن بود و مانند آن بعضیها هم احیاناً در اثناء یک مقداری متنبه شدند.
پرسش ... پاسخ: یعنی فرزندان چه طور میتوانند باشند ولی پیغمبر یک طور هدایت میکند این همان طوری که باران میبارد بالأخره زمین و زمینه سه گونه است وجود مبارک یعقوب همگان را یکسان تربیت میکرد ولی زمینهها یک گونه نبود ﴿فَسَالَتْ أَوْدِیَةُ بِقَدَرِهَا﴾ آنها گفتند ﴿یَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ﴾ وجود مبارک یعقوب (سلاماللهعلیه) هم توسل آنها را پذیرفته فرمود: ﴿سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ﴾ و معلق هم کرده است خدا غفور و رحیم است هیچ تائبی را ناامید برنمیگرداند هیچ مستغفری را خالی برنمیگرداند و مانند آن دیگر از این وسط وجود مبارک یعقوب وقتی که آن پیشنهاد حضرت یوسف و دعوت حضرت یوسف را دریافت کرد که فرمود: ﴿وَأْتُونِی بِأَهْلِکُمْ أَجْمَعِینَ﴾ چگونه تصمیم گرفت چگونه حاضر شدند چگونه حرکت کردند این قافله سنگین تا به مصر برسند اینها را اصلاً قرآن نقل نمیکند چون اینها دیگر تاریخ است نه جزء ﴿أَحْسَنَ القَصَصِ﴾ فقط این مقدار را نقل میکند که اینها حالا وارد دروازه مصر شدند میخواهند وارد بشوند در اینکه آن سفر سوم که وجود مبارک یعقوب مانده بود و بعد بنیامین را از دست داد و کم کم در آستانه نابینایی بود اگر سیدناالاستاد یا بعضی از مفسران دارند که همه برادرها به مصر نرفتند برای تأمین سهمیه بلکه بعضیها ماندند بعضیها رفتند این بعید نیست برای اینکه بار اول و دوم خواه همه رفتند تا سهمیه شان را بگیرند مخصوصاً بار دوم که خود یوسف (سلاماللهعلیه) فرمود اگر چنانچه برادرتان را نیاورید ﴿فَلاَ کَیْلَ لَکُمْ عِنْدِی﴾ و مانند آن لذا همگان رفتند بار سوم وجهی نداشت همه بروند برای اینکه از یک سو متهم به سرقت شدند خیلی برای آنها خوشایند نبود از سوی پدری هم در حد ابیضاض بصر و نابینایی و سالمندی و اینها بود خب لابد یک عده ماندند برای نگهداری و نگهبانی این پدر اگر در بعضی از کتابهای تفسیری آمده است که بار سوم همه نرفتند بعید نیست این تفسیر درست باشد برای اینکه بار اول و دوم وجهی داشت همه بروند اما [در] بار سوم که همان تهمت قبلی در مصر بود و هم پدر در معرض ابیضاض بصر و نابینایی و حزن شهید و یا اسفی علی یوسف﴿یَا أَسَفَی عَلَی یُوسُفَ﴾ گفتن و اینها بود
پرسش ... پاسخ: خب نه بالأخره آن بار که رفتند یعنی
پرسش ... پاسخ: بله بار بعد از آنکه آمدند وجود مبارک یعقوب (سلاماللهعلیه) فرمود: ﴿فَتَحَسَّسُوا﴾ بروید بگیرید اینها انگیزهای نداشتند برای اینکه این در آستانه ابیضاض بصر بود از آن طرف متهم به سرقت بودند دل خوشی نداشتند که همه شان بروند که
پرسش ... پاسخ: بله خب این دیگر واجب عینی نبود که اینها یک عده ماندند دیگر گفتند ما یک عده رویم یک عده هم پیش شما هستیم برای اینکه شما الآن محتاج پرستارید در حال ابیضاض عینی این اندوه فراوانی که دارید این اندوه فراوانی که دارید یا اسفا یا اسفا که میگویید آن پسر را هم از دست دادید چشمتان در آستانه کور شدن است یک عده باید باشند از شما پذیرایی کنند دیگر اینها ماندند یک عده رفتند بعید نیست که همه رفته باشند و بعید هم نیست که یک عده رفته باشند یک عده هم مانده باشند اگر سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) یا بعضی از مفسران دیگر میگویند اینها که گفتند: ﴿إِنَّکَ لَفِی ضَلاَلِکَ القَدِیِم﴾ بقیه برادرها هستند این را نمیشود نفی کرد برای اینکه اینها برای سهمیه میرفتند چرا اینها ماندند آنها بار اول و دوم روی آن انگیزهها رفتند بار سوم مانعی داشتند هم مانع داخلی داشتند هم مانع خارجی.
پرسش ... پاسخ: آن بار چهارم بود بله
خب وقتی که حالا این بار رسیدند دیگر این قافله حرکت کردند به دروازهٴ مصر رسیدند وجود مبارک یوسف (سلاماللهعلیه) به احترام پدر از شهر خارج شد خب بالأخره عالیترین مقام مصر است بعد از مثلاً سلطنت و در کشور بحران زده و قحطی زدهٴ مصر الآن تمام مسئولیت به عهده یوسف (سلاماللهعلیه) است بالأخره از شهر بیرون آمده به استقبال پدر، شاهد اینکه از شهر بیرون آمده این است که فرمود: ﴿فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَی یُوسُفَ﴾ هنوز وارد مصر نشدند بر یوسف وارد شدند معلوم میشود حضرت از مصر آمده بیرون و منتظر اینها بود وجود مبارک یوسف (سلاماللهعلیه) چندتا کار کرد ﴿آوَی إِلَیْهِ أَبَوَیْهِ﴾ یعنی ضم الیهما ابویه پدر و مادر خودش را در آغوش گرفت آغوش گرم و محبت و اینها حالا این معقودةالاب بود زوجهٴ پدر بود یعنی مادر حقیقی او بود ظاهر ابوین این است که مادر حقیقی او بود پدر و مادر حقیقی در بعضی از روایات یا تاریخ است که مادرش قبلاً مرده بود و این خاله آن یوسف (سلاماللهعلیه) بود که وجود مبارک یعقوب (علیهالسلام) بعد از درگذشت همسر اولش با خاله یوسف ازدواج کرد علی ای حال اگر قرینه معتبری باشد این ابویه یعنی وجود مبارک یعقوب با همسر یعقوب که خاله یوسف است و اگر قرینه معتبری در کار نباشد ابویه یعنی پدر و مادر دیگر ﴿آوَی إِلَیْهِ أَبَوَیْهِ﴾ بعد حرف بعدی و ﴿وَقَالَ ادْخُلُوا مِصْرَ﴾ فرمود وارد مصر بشوید از اینجا معلوم میشود که وجود مبارک یوسف از مصر بیرون آمد به استقبال اینها بیرون دروازه مصر حالا تا چقدر وارد شد آن را دیگر آیه نقل نمیگند فرمود وارد مصر بشوید از اینکه فرمود ﴿وَقَالَ ادْخُلُوا مِصْرَ﴾ معلوم میشود که خودش قبلاً از مصر بیرون آمده به استقبال اینها و در بیرون مصر مثلاً محدودهٴ ترخص یا کمتر یا بیشتر آنجا با حضرت یعقوب و این قافله ملاقات کرد و آنها را احترام کرد و مخصوصاً پدر و مادر را بعد اینها را دعوت کرد وارد مصر مثل اینکه کسی اگر یک شخصی عادی باشد از خانه میآید بیرون برای استقبال خانه یک کسی که عزیز مصر است همان مصر است این از خانه خود بیرون آمد و بیرون خانه دم دروازه که دروازه شهر به منزله دروازهٴ آن سیاست مدار رسمی و مقتدر رسمی آن شهر است وجود مبارک یوسف در بیرون خانه خود از مهمان خود استقبال کرد بعد به عرض پدر رساند که ﴿ادْخُلُوا مِصْرَ إِن شَاءَ اللَّهُ آمِنِینَ﴾ خب هم امنیت به آنها داد یک و هم پدر را از امن بودن این فضای قحطی زده آگاه کرد این دو هم امنیت داد برای اینکه خب مسئول رسمی مملکت بود هم آنها را از امن بودن این شهر با خبر کرد این ناظر به مدیریت تام اوست که کشور این منطقه وسیع با اینکه چند سال است قحطی دارد خشک سالی دارد گرانی دارد باید سرقت زیاد باشد راهزنی زیاد باشد آدم کشی زیاد باشد ناامنی زیاد باشد ولی ما به لطف الهی منطقه را امن نگه داشتیم ما به شما امنیت میدهیم یک احتمال است شما کاملاً احساس آرامش و امنیت میکنید چون شهر امن است احتمال دیگر همه اینها به برکت الهی است ان شاء الله
پرسش ... پاسخ: آخر چون مادرش یک همسر عادی بود اینکه نظیر مریم (سلام الله علیها) نبود که تا اینکه قرآن کریم از او اسم ببرد اگر یک زنی در حد حضرت مریم (سلام الله علیها) باشد یا حضرت زهرا (سلام الله علیها) باشد در جریان مباهله و آیه تطهیر و اینهاست سهمشان روشن است اما اگر یک زن عادی باشد خب چه پیامی دارد تا قرآن نقل بکند
پرسش ... پاسخ: خب نه این مسئول این منطقه است مسئول این منطقه باید امنیت این منطقه را حفظ بکند الآن مسئولیت به عهده وجود مبارک یوسف (سلاماللهعلیه) است این با دو بیان به عرض پدر میرساند که اینجا امن است یکی اینکه من مسئول امنیتم شما مهمان من هستید یکی اینکه شهر امن است به لطف الهی انشاءالله برای اینکه ما نگذاشتیم در سالهای قحطی و گرانی حرف کسی دربیاید اعتراض کسی دربیاید در اثر گرانی و فقر سرقت هست آدم ربایی هست جیب بری هست آدم کشی هست فرمود ما هیچ نگذاشتیم از این حوادث پیش بیاید خودمان عادلانه زندگی کردیم عادلانه هم توزیع کردیم به مردم هم رسیدیم و رساندیم خب دلیل ندارد آنها حالا گاهی ممکن است یک رهزنی پیدا بشود ولی اصل حاکم بر شهر امنیت است جریان امنیت برای همه انبیا (علیهم السلام) به عنوان یک اصل مطرح بود وجود مبارک ابراهیم (سلاماللهعلیه) که آن سرزمین را خواستند آباد بکنند یعنی مکه را مکه نه تنها دایر نبود بایر هم نبود نه تنها بایر نبود موات هم نبود نه تنها موات نبود لم یزرع هم نبود بلکه غیر ذی زرع بود که قسم پنجم زمین است غیر ذی زرع مثل سنگلاخ، سنگلاخ را که نمیگویند موات که موات عدم ملکه است یعنی شأنیت احیا دارد مثل بین راه قم و تهران این موات است میشود چاه کند به وسیله آب و غیر آب بالأخره آنجا را آباد کرد اما یک جایی سنگلاخ باشد خب جا برای آباد کردن نیست جایی را میگویند لم یزرع که شأنیت زرع را داشته باشد و مزروع نشود اما غیر ذی زرع یعنی این شانیت را هم ندارد وجود مبارک ابراهیم (سلاماللهعلیه) در دو دعا مسئله امنیت را مطرح کرده هم در طلیعه ورود که آنجا غیر ذی زرع بود اصلاً شهر نبود عرض کرد ﴿رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَداً آمِناً﴾ این دعای اول بعد وقتی جمعیت آمدند و آبی جوشید و جمعیتی آمدند و هذا شده هذا البلد دیگر عرض نکرد ﴿رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَداً آمِناً﴾ حالا دیگر بلد شد دیگر بلکه عرض کرد ﴿رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَداً آمِناً﴾ این دعای دوم حضرت است در هر دو مقطع مسئله امنیت را ملحوظ داشت اینجا هم وجود مبارک حضرت یوسف (سلاماللهعلیه) به برکت الهی روی انشاءالله هم امنیت را برقرار کرد هم نسبت به این مهمانان محترم تأمین خصوصی دارد اداره مصر در سالهای قحطی با حفظ امنیت یک یوسف میطلبد کار آسانی نیست خب بالأخره هفت سال است بشر غالبشان این اند وقتی گرانی ببینند و قحطی ببینند به جان هم میافتند که «فلولا الخبز ما صلینا ولا صمنا» جمال یوسف (سلاماللهعلیه) در این محدودههاست که هم امنیت را و هم عدالت را طرزی حفظ کرده است که در این هفت سال واردان احساس سرقت و جیب بری و آدم ربایی و اینها نداشتند ﴿ادْخُلُوا مِصْرَ إِن شَاءَ اللَّهُ آمِنِینَ﴾ با این وضع حالا در خدمت پدر و مادر با صحابت برادرها وارد مصر شدند و ایشان راهنمایی کردند به اتاق مخصوص بعداً خودشان رفتند تا اینکه این خدمتگزاران این مهمانان را همراهی کنند ببرند که اینها در اتاق مخصوص استراحت کنند تا خود حضرت یوسف تشریف بیاورند وقتی حضرت یوسف (سلاماللهعلیه) وارد شدند همه به احترام او سجده کردند یک سجده مطرح است یکی اینکه وجود مبارک یوسف (سلاماللهعلیه) پدر و مادر خود را برد روی تخت اختصاصی خود آنجا نشاند برادرها هم با خودش در کنار پدر و مادر زیر تخت بودند و قصه شروع شد و قصه از حمد و ثنای حضرت یوسف شروع شد و هیچ صحبت چاه نبود بدرفتاری برادرها نبود هیچ گله و زاری نبود که اینها نسبت به من بد کردند و مانند آن آن از اینجا شروع میشود ﴿وَقَالَ ادْخُلُوا مِصْرَ إِن شَاءَ اللَّهُ آمِنِینَ﴾ بقیه چطور شد چند ساعت یا چند دقیقه طول کشید کدام خدمتگزار اینها را برد در قصر در آن اتاقها در اتاق مخصوص جا داد اینها دیگر حرفهای عادی است اینها را دیگر قرآن نقل نمیکند
پرسش ... پاسخ: نه ظاهر آیه که این نیست حالا از کجا ثابت میشود اینکه نهایت از مصر بیرون آمده و به استقبال اینها رفته از اینکه فرمود ﴿ادْخُلُوا مِصْرَ إِن شَاءَ اللَّهُ﴾ نشان آن است که از مصر بیرون آمده تجلیل کرده تکریم کرده
پرسش ... پاسخ: اما قرآن که چیزی از این جهت طأنی اشارهای نقل نمیکند که مثلاً خدای ناکرده یوسف کوتاهی کرده باشد اما حالا آن [را] هم شما میبینید «الحسن و الحسین إمامان قاما أو قعدا» امامت از نسل کسی دیگر است ممکن است کسی یک خصوصیت برتری داشته باشد که امامت از نسل او باشد نه اینکه این مشکلی دارد امامت از این ناحیه نیامده ممکن است دیگری یک فضیلت برتری را ارائه کرده باشد نه اینکه این کوتاهی کرده باشد وگرنه عند الحسن والحسین (علیهماالسلام) «إمامان قاما أو قعدا» باید آن کمال برتر را در دیگری جستجو کرد نه اینکه اینها را ناقص دانست یا قاصر دانست خب فرمود: ﴿وَرَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَی العَرْشِ وَخَرُّوا لَهُ سُجَّداً﴾ این چون واو برای مطلق جمع است نه برای ترتیب این مفید آن نیست که اول آنها سجده کردند بعد وجود مبارک یوسف پدر و مادر را برد روی تخت شخصی خودش نشاند چون واو این چنین است ظاهرش این است که وقتی حضرت وارد اتاق مخصوص شدند همه او را احترام کردند بعد موقع تعارف و نشستن و نشاندن وجود مبارک یوسف (سلاماللهعلیه) عرض کرد که شما بفرمایید روی تخت من و برادرها در کنار شما روی زمین مینشینیم همین اول یک احترام است به احترام او برخاستند بعد هم یکی تحبباً یکی تأدباً پدر و مادر تحبباً برحاستند براساس محبت برادرها بر اساس تأدب بعد موقع نشستن و نشاندن حضرت عرض کرد که شما بفرمایید روی تخت بنشینید من و برادرها هم در خدمت شما همین جا مینشینیم این نهایت ادب است دیگر خب ﴿وَرَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَی العَرْشِ﴾ حالا یا معالواسطه یا با خدمت کاران بالأخره پیشنهاد داد که شما بفرمایید روی تخت ما روی زمین مینشینیم جریان سجده اگر به عنوان عبادت باشد این مخصوص ذات اقدس الهی است در هیچ جا هم استثنا نشده و قابل امر هم نیست چون یک چیزی که قبیح است امر تعلق نمیگیرد چیزی که منکر است امر نمیشود عبادت برای غیر خدای سبحان عقلاً قبیح و شرعاً ممنوع خب نقلاً ممنوع اما سجده اگر الی شیء او شخص باشد یا سجده تکریم و خضوع باشد اینها دستور میخواهد محذور عقلی یا نقلی ندارد ولی دلیل میخواهد پس سجده اگر به عنوان عبادت باشد لغیرالله سبحانه و تعالی عقلاً ممنوع نقلاً حرام اگر برای کسی باشد به عنوان تجلیل و تکریم نه به عنوان عبادت این یک یا به سوی چیزی یا کسی باشد که آن بشود مسجود الیه یعنی قبله باشد این نه منع عقلی دارد نه حرمت نقلی منتها دلیل معتبر میخواهد جریان سجده برای حضرت آدم از همین قبیل است جریان سجده به سوی کعبه از این قبیل است جریان سجده به سوی صخره قدس از این قبیل است جریان سجده به سوی یا برای حضرت یوسف از این قبیل است پس سجده اگر عبادت باشد این لغیرالله عقلا ممنوع است نقلاً حرام و قابل امر هم نیست اما اگر تکریم باشد تعظیم باشد تجلیل باشد منع عقلی ندارد حرمت نقلی ندارد دلیل میطلبد اگر دلیل آمد که ﴿اسْجُدُوْا لآِدَمَ﴾ در حقیقت عبادت خداست و اطاعت خداست دارند فرمان خدا را اطاعت میکنند و یک پیامبری را تکریم میکنند اگر دلیل آمده که شما ﴿فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ المَسْجِدِ الحَرَامِ وَحَیْثُ مَا کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ﴾ که الی الکعبة باشد یا الی صخرةالقدس باشد به طرف یک سنگ بیت المقدس سجده کنید یا به طرف این احجاری که «لا تضر و لا تنفع» طبق بیان نورانی حضرت امیر (سلاماللهعلیه) سجده کنید این اطاعت خداست خدای سبحان فرمود به این سمت نماز بخوانید میگوییم اطاعت به فلان شخص احترام کنید میگوییم اطاعت چون خود پیغمبر وجود مبارک یعقوب (سلاماللهعلیه) دارد این کار را میکند و کار او حجت است معلوم میشود که جریان حضرت یوسف یا در حد کعبه و صخره بود که میشود قبله یا در حد تکریم و تجلیل بود نظیر سجده برای آدم نه بیش از آن ﴿وَخَرُّوا لَهُ سُجَّداً﴾
پرسش ... پاسخ: که چه؟
پرسش ... پاسخ: نه عبادت و غیر عبادت دیگر
پرسش ... پاسخ: نه کسی که خاضع میخواهد باشد فرشتگان نسبت به حضرت آدم ظاهر و باطن تجلیل کردند دیگر همان طوری که آدم گاهی برمیخیزد به احترام کسی بلند میشود یا به احترام کسی خم میشود به احترام کسی هم به زمین میافتد
پرسش: در حقیقت لابد سجده برای انسان است دیگر، پاسخ: بله غرض این است که گاهی هم برخی از مفسران به تعبیر سیدناالاستاد نقل کردند که ادب رسمی آنها در تجلیل سجده بود البته این باید ثابت بشود این یک احتمالی است ولی منظور این است که در بحثهای تفسیری منع عقلی یا حرمت نقلی برای سجده به معنای تکریم یا سجده به معنای استقبال نیست سجده که ذاتاً عبادت نیست نظیر دو دوتا چهارتا
پرسش ... پاسخ: بله خب آنها ذلیلانه اما این خود را در برابر ذات اقدس الهی ذلیل میبیند که «عبدک المبتلی» یا «ذلیلک بفنائک» و مانند آن چون در برابر امر خالق خودش است در برابر دستور خالق خود دارد این کار را آنجام میدهد ما از فعل معصوم، قول معصوم، تقریر معصوم، حکم خدا را کشف میکنیم اگر یک معصومی مثل حضرت یعقوب (سلاماللهعلیه) چنین کاری کرده دیگران هم اطاعت کردند معلوم میشود این کار جایز است معلوم میشود از آن قسم حرام نیست از آن قسم ممنوع نیست از این قسم محبوب ممدوح و محمود است یعنی احترام است یعنی یا قبله است یا تکریم نه قسم محرم
پرسش ... پاسخ: این دلیل نقلی میخواهد محال نیست عقلاً حرام نیست نقلاً دلیل میخواهد اگر دلیل نداشته باشیم که نمیتوانیم چنین کاری بکنیم
پرسش ... پاسخ: نه حضرت یعقوب که به ما نگفتند شما همیشه تأسی بکنید یک وقت است که پیغمبر ماست کاری انجام میدهد بعد میفرماید: ﴿لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾ بله دستور تأسی داریم اما این آیه که چنین اتفاقی بیفتد قضیة فی واقعة آیا برای امتهای دیگر هم حجت است او را دلیل میخواهد دیگر خب ﴿وَرَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَی العَرْشِ وَخَرُّوا لَهُ سُجَّداً﴾ حالا سخنگو وجود مبارک یوسف است در این مهمانی اولین سخنی که وجود مبارک یوسف (سلاماللهعلیه) عرض کرد به پدر این است که ﴿وَقَالَ یَا أَبَتِ﴾ که اینها تعبیر عاطفی هم هست ﴿أَبَتِ هذا﴾ هذا یعنی اینکه شما و همسرتان و این یازده برادر در برابر من خضوع کردید ﴿تَأْوِیلُ رُؤْیایَ مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّی حَقّاً﴾ نظر شریفتان هست که من در طلیعه امر به عرض شما رساندم انی آنجا هم گفت ﴿یَا أبَتِ إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً وَالشَّمْسَ وَالقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِی سَاجِدِینَ﴾ شمس و قمر شما و همسرتانید و این یازده برادر هم یازده ستارهاند این یازده ستاره گاهی به صورت عقرب و سرطان در میآیند گاهی به صورت میزان و سنبله ظهور میکنند یک بیان لطیفی جناب شیخ اشراق دارد که این حمل و ثور و جوزا و اسد و سرطان و سنبله اینها ستارهاند همه شان همه شان پر فروغاند منتها گاهی چینش و نظم و هیئتشان خرچنگی است میشود سرطان گاهی خوب است میشود سنبله گاهی اینها بد تا میکردند پیغمبرزاده بودند مسلمان بودند مؤمن بودند اهل دیانت بودند اینها گاهی بد تا میکردند گاهی به صورت گرگ درمیآمدند گاهی به صورت عقرب و به صورت خرچنگ درمیآمدند و اینها الآن که ردیف هم شدند همان ستارههای زیبایند تا چگونه تنظیم بشوند کنار هم چگونه جمع بشوند شما میبینید چند نفر پنج نفر شش نفر یک هیئتی را تشکیل میدهند همهشان آدمهای خوبیاند اما نظمشان بد است چینششان بد است برنامهشان بد است این را سرطان کرده سرطان یک واژه عربی است فارسی نیست این بیماری خانمان سوز که خدا انشاءالله پزشکان را به درمان او هدایت کند از آن جهت که مثل خرچنگ از هر طرف چنگ میزند به آن میگفتند سرطان از دیر باز این بیماری بود خب چند تا ستاره کنار هم به هم چیده میشوند میشود سرطان چندتا ستاره کنار هم خوب قرار میگیرند میشود سنبله میشود میزان میشود کذا و کذا این برادرها گاهی سرطاناند گاهی میزان و سنبلهاند حالا دیگر میزان و سنبلهاند حالا ستاره پرفروغاند آن وقت اگر یک وقتی به صورت گرگ درمیآیند که حضرت یعقوب خواب دید یا دیگران خواب دیدند همان آن ناهماهنگی است که گاهی انسانها مبتلا میشوند آن خوابی که در طلیعه وجود مبارک یوسف (سلاماللهعلیه) دید که ﴿إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً وَالشَّمْسَ وَالقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِی سَاجِدِینَ﴾ الآن ظهور کرده عرض کرد پدر اگر نظر شریفتان باشد من در طلیعهٴ نوجوانیام گفتم ﴿یَا أبَتِ إِنِّی رَأَیْتُ﴾ الآن به عرض شما میرسانم که یَا أَبَتِ هذا تَأْوِیلُ رُؤْیایَ مِن قَبْلُ﴾ که ﴿قَدْ جَعَلَهَا رَبِّی حَقّاً﴾ این پیوند آغاز و انجام است اول و آخرش این است اما مقداری از وسط داستان به عرضتان برسانم که ما در طی این نزدیک 35 سال یا کمتر و بیشتر یکدیگر را ندیدیم بر من چه گذشت و از وسط قصه شروع میکند نه از آغاز قصه آن آغاز، آغاز که حسابش جداس بود آغاز قصهاش جریان چاهاندازی و خرید و فروش اینها بود اینها را اصلاً اسم نمیبرد فقط از وسط شروع میکند خدا را شکر میکنم که نسبت به من احسان کرده مرا از زندان آزاد کرده اصلاً سخن از چاه نمیبرد خب این نشان آن است که وجود مبارک یوسف آن جمال ظاهرش با جمال باطنش آمیخته است آنجا که فرمود: ﴿أَنتُمْ شَرٌّ مَّکَاناً﴾ حتماً در درون قلب مطهرش گفت نه بیرون برای اینکه دوتا شاهد آنجاست که ﴿فَأَسَرَّهَا یُوسُفُ فِی نَفْسِهِ﴾ یک ﴿وَلَمْ یُبْدِهَا لَهُمْ﴾ این دو هم با جمله مثبت هم با جمله منفی فرمود این کلمه را که اینها گفتند ﴿إِن یَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَّهُ مِن قَبْلُ﴾ این را برای آنها بازگو نکرد این را برای آنها نگفت اما الآن هم که دارد قصه را شرح میدهد اصلاً سخن از چاه به میان نمیآورد که مبادا اینها خجالت بکشند بعد هم میفرماید بین من و برادرها شیطان دخالت کرده است نه شیطان آنها را فریب داد نفرمود شیطان آنها را فریب دارد وسوسه کرد اغوا کرد فرمود بین من و آنها شیطان دخالت کرد [و] نزغ کرد به قصد فتنه و ترفند و فساد وارد شده است خب این را میگویند جمال و کرامت ﴿وَقَدْ أَحْسَنَ بِی إِذْ أَخْرَجَنِی مِنَ السِّجْنِ﴾ نه من البئر این یکی ﴿وَجَاءَ بِکُم مِّنَ البَدْوِ﴾ بدو یعنی بیابان بادیهنشین را میگویند بدو اینکه میگویند در بدوامر در بدوامر این از نظر ادبی درست نیست آن مهموزاللام است بدء امر است که ابتداء میشود نه بدو امر بدو یعنی ناقص واوی از بدا یبدو به معنی ظهور است بیابان را میگویند بدو و بادیه آنجا نه دیواری دارد نه حصاری دارد نه پرچینی دارد نه مرزی دارد همه اینهایی که در بیابان نشیناند دارند زندگی میکنند بادیاند یعنی ظاهر بادی الرأی یعنی ظاهر اینها را میگویند بادیه نشین اهل بدوند فرمود: شما که درخود شهر زندگی نمیکردید در روستا به سر میبردید الآن آمدید روی عرش و تخت سلطنت مصر عزت مصر این جای شکر است «به حق هم آمدید مهمان مایید» از روستا آمدید به پایتخت و روی تخت این احسان است دیگر این عنایت الهی است ﴿وَجَاءَ بِکُم مِّنَ البَدْوِ﴾ از روستا به پایتخت و در پایتخت روی تخت قرار گرفتید ﴿مِن بَعْدِ أَن نَّزَغَ الشَّیْطَانُ بَینِی وَبَیْنَ إِخْوَتِی﴾ ﴿نَّزَغَ﴾ آن فشاری که وارد میشود این دراز گوشها این حمارها که بار میبرند آن چارویدارها برای اینکه این بار را سریعتر ببرند زودتر ببرند یک میخی یک سیخی دست آنهاست که به این حمارها میزنند که زودتر بار ببرند این سیخ زدن را میگویند ﴿نَّزَغَ﴾ گاهی شیطان برای اینکه انسان بار او را میبرد ﴿نَّزَغَ﴾ میکند ﴿وَإِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ﴾ اگر یک وقتی یک وسوسهای در خودت احساس کردی که فلان گناه را انجام بدهی بدان این میخ و سیخ شیطان است این دارد این حمار را حول میدهد به طرف گناه فوراً بگو یا الله.
پرسش ... پاسخ: بله نه دیگر نمیفرماید چه کردی فرمود بدان که آن هم در بحث پریروز بود ذکر کردیم به اینکه وجود مبارک یوسف (سلاماللهعلیه) میخواهد آنها را به استغفار و توبه دعوت کند فرمود مگر نه آن است که یک کسی که شما در چاه انداختید طبق وعده الهی روی تخت آمده است این وعده حق است این خدا لطیف و رحیم است این خدا علی حکیم است بیایید برگردیم لذا صدر و ساقه آن مقطع که در دو سه روز قبل بحث شد این بود که حضرت دارد اینها را متنبه میکند به توبه و ندامت و استغفار نه از انتقام خواهی هیچی سخن از انتقام خواهی هم نیست خب
پرسش ... پاسخ: نه در قلبش فرمود در نفسش نفرمود: ﴿أَنتُمْ شَرٌّ مَّکَاناً﴾ به این دو سه شاهدی که اشاره شد وجود مبارک یوسف به آنها نگفت شما منزلتتان بد است یکی ﴿فَأَسَرَّهَا یُوسُفُ فِی نَفْسِهِ﴾ بود یک یکی ﴿وَلَمْ یُبْدِهَا لَهُمْ﴾ بود دو یعنی این را در درون خود گفت و افشا نکرد [و] اظهار نکرد الآن هم که موقع قصهگویی است و نقل داستان است اصلاً سخن از چاه به میان نیاورد دیگر.
﴿مِن بَعْدِ أَن نَّزَغَ الشَّیْطَانُ بَینِی وَبَیْنَ إِخْوَتِی إِنَّ رَبِّی لَطِیفٌ لِمَا یَشَاءُ﴾ او حکیمانه کار میکند این محکم کاری اوست حکمت، احکام، تحکیم، محکم، مستحکم، اینها همخانوادهاند کار متقن را میگویند حکمت و محکم این کار محکم را هم با ظریف کاری انجام میدهند این بناها یک استحکامی از نظر ستون و پایه دارند یک ظریفکاری هم دارد که آن نقاشیهای اوست لطف الهی برای ظریفکاریهای این کاخ هستی است حکمت خدا برای محکم کاری کاخ هستی است آنجا که سخن از علیم حکیم است یعنی کارهای متقن محکم مبرهن میکند و خیلی هم ظریف انجام میدهد خب هیچ کس باور نمیکرد بدون جنگ و خونریزی و مبارزات و امثال ذلک یک کسی که یک روزی به عنوان برده خرید و فروش میشود الآن وارد صحنه سیاسی بشود و روی تخت باشد و همه از او تمکین بکنند این کار ظریف را ذات اقدس الهی لطیفانه انجام داد بر اساس حکمت و برای همه هم این کار را میکند ﴿إِنَّ رَبِّی لَطِیفٌ لِمَا یَشَاءُ﴾ خب ما یشاء او چیست ﴿إِنَّهُ هُوَ العَلِیمُ الحَکِیمُ﴾ معمولاً در این گونه از موارد حکیم را بعداز علیم ذکر میکنند به پدر عرض کرد که شما در طلیعه داستان من که به من فرمودید ﴿وَکَذلِکَ یَجْتَبیکَ رَبُّکَ وَیُعَلِّمُکَ مِن تَأْوِیلِ الأَحَادِیثِ وَیُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَعَلَى آلِ یَعْقُوبَ کَمَا أَتَمَّهَا عَلَى أَبَوَیْکَ مِن قَبْلُ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبَّکَ عَلِیمٌ حَکِیمٌ﴾ شما در نوجوانی که خواستید خوابم را تعبیر کنید از علیم و حکیم بودن خدای سبحان سخن به میان آوردید من هم الآن بعد از گذشتن چندین سال به عرضتان میرسانم همان خدای علیم حکیم این کار را حق کرده است این رویا را حق کرده است معمولا علیم قبل از حکیم ذکر میشود چون حکیم باید حکیمانه کار بکند و این فرع بر علم است اگر کسی به همه ابعاد و عناصر محوری علیم بود آنگاه میتواند و میداند که چه چیز را در چه جا قرار بدهد در چه زمانی قرار بدهد در کدام مقطع قرار بدهد ﴿إِنَّهُ هُوَ العَلِیمُ الحَکِیمُ﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است