display result search
منو
تفسیر آیات 65 تا 66 سوره بقره _ بخش اول

تفسیر آیات 65 تا 66 سوره بقره _ بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 42 دقیقه مدت قطعه
  • 163 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیات 65 تا 66 سوره بقره _ بخش اول
- آزمون سخت بنی اسرائیل در صید ماهی در روز شنبه
- زمینه‌های آزمون الهی
- لعن الهی
- صورت حیوانی انسان
- برکت اهل بیت (ع) در انسانیت انسان

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿ولقد علمتم الذین اعتدوا منکم فی السبّت فقلنا لهم کونوا قردةً خاسئین ٭ فجعلناها نکالاً لما بین یدیها وما خلفها وموعظة للمتقین﴾
حوادث فراوانی اعم از تلخ یا شیرین برای بنی‌اسراییل پیش آمد که به بسیاری از آن حوادث قرآن کریم اشاره میکند تا بنی‌اسراییلِ عصر نزول وحی، عبرت بگیرند. یکی از آن حوادث تاریخی که خود بنی‌اسراییل آن را به عنوان یک اصل مسلّم تاریخی قبول داشتند این بود که گروهی از اینها دستور الهی را امتثال نکردند دربارهٴ پرهیز از صید ماهی در روز شنبه و آنها که تخطّی کردند و این دستور را اعتنا نکردند به عذابی دردناک گرفتار شدند و آن عذاب، عبرت بود برای دیگران و موعظه بود برای أهل تقوىٰ.
قرآن کریم این مطلب را با بنی‌اسراییل در میان میگذارد میفرماید به اینکه ﴿ولقد علمتم الّذین اعتدوا منکم فی السّبت﴾ آنهایی که از شما بودند، از نژاد شما و پیشینیان شما بودند و در روز شنبه تعدّی کردهاند جریان آنها را شما میدانید، که ما دستور دادیم آنها به صورت بوزینهٴ دور از رحمت خدا درآیند واین مسخ و عقوبت را خدای سبحان به عنوان عامل بازدارنده از گناه، یک عبرت تاریخی قرار داد و موعظهای برای اهل تقوا.
اموری که در این کریمه مطرح است باید در دو مقام خلاصه بشود مقام اوّل سرگذشت این جریان است مقام ثانی، تصویر این جریان که چگونه یک عدّه انسان به صورت بوزینه در میآیند.
امّا مقام اوّل، اموری را در بر دارد که امر اوّل آن است که خدای سبحان نهی کرد و فرمود شما در روز شنبه، در روز تعطیل شما تعدّی نکنید، آنگاه در امر ثانی این را توضیح داد که در روز شنبه یا روز تعطیل چی حرام است. بعد در امر سوم نحوهٴ تعدّی اینها را هم بیان کرد در امر چهارم عقوبتی که خدای سبحان بر اینها مقرّر کرده است آن را گوشزد میکند. در امر پنجم میفرماید: آن عقوبت مخصوص بنی‌اسراییل نبود، بلکه همچنان برای هر متخلف هست، اینها اموری است که در مقام اوّل مطرح میشود.
اموری که در مقام ثانی مطرح است عبارتست از کیفیّت مسخ است که واقعاً اینها مسخ شدند یا تشبیه و تمثیل است نه مسخ. اگر واقعاً مسخ شدند چگونه ممکن است یک حقیقت انسانی به صورت حقیقت حیوانی درآید و مانند آن.

ـ ابتلای روز شنبه
امّا اموری که در مقام اوّل مطرح است، امر اوّل آن است که خدای سبحان نهی کرد فرمود به اینکه شما در روز شنبه تعدی نکنید، امّا تعدی نکنید، به چه تعدی نکنید؟ این را دیگر بیان نفرمود. در سورهٴ نساء آیهٴ 154 این است که فرمود: ﴿وقلنا لهم لاتعدوا فی السّبت﴾؛ ما به بنی‌اسراییل گفتیم در روز شنبه، تعدّی و تجاوز نکنید.
تعطیلی روز شنبه نزد یهودیان
سبت هم یعنی سکون یعنی آرامش، شنبه را آنها روز تعطیل میدانستند طبق دستوراتی که داشتند. اصولاً سبت یعنی سکون، خدای سبحان نوم را سبات قرار داد ﴿وجعلنا نومکم سباتاً﴾ یعنی نوم برای آرامش و سکون است.
در بیانات حضرت امیر(سلام الله علیه) هست که «نعوذ بالله من سبات العقل» ما به خدا پناه میبریم از اینکه عقل بخوابد یا تعطیل بشود یا ساکن بشود ناظر به همین است. آن تعطیل و سکون و دست از کار کشیدن را سبت میگفتند که این شنبه احیاناً لغةً و ریشهٴ لغوی‌اش با سبت بی‌شباهت نیست.

تعدّی بنی‌اسرائیل در روز شنبه
در آیهٴ 154 سورهٴ نساء فرمود: ما به بنی‌اسراییل گفتیم: در روز شنبه تعدّی نکنید، یعنی در آن زمانی که باید تعطیل باشد. در زمان تعطیل تعدّی نکنید. امّا چه تعطیل است؟ و نحوهٴ تعدّی آنها چیست؟ در این آیهٴ بیان نشد فقط فرمود: ﴿وقلنا لهم لاتعدوا فی السّبت﴾ ولی در سورهٴ مبارکهٴ اعراف که در مکّه نازل شد و قبل از سورهٴ بقره نازل شد تا حدودی مبسوطاً بیان فرمود که چگونه اینها تعدّی کردند، آیهٴ 163 سورهٴ اعراف این است که ﴿وسئلهم عن القریة التی کانت حاضرة البحر﴾ به رسول خدا(علیه آلاف التحیة والثناء) فرمود: این یک مسئلهای است روشن، بنی‌اسراییل میدانند از آنها جریان اصحاب سبت را بپرس، جریان آن محلّی که نزدیک دریا بود جنبه بندری داشت، جریان تاریخی آن بندر را از اینها بپرس، آنها می‌دانند، به عنوان تواتر تاریخی به طور قطع میدانند که چه بر آنها گذشت، ﴿وسئلهم عن القریة الّتی کانت حاضرة البحر﴾ ، نه اینکه از آنها سؤال بکنی که عالم بشوی چون من از راه وحی این مسائل را با شما در میان می‌گذارم ولی از آنها بپرس تا معلوم بشود آنها میدانند و آنگاه همین مسئلهٴ تاریخی را به عنوان عبرت با آنها در میان بگذار، ﴿وسئلهم عن القریة الّتی کلانت حاضرة البحر﴾ محلی بود نزدیک دریا که جنبهٴ بندری داشت ﴿إذ یعدون فی السبّت إذ تأتیهم حیتانهم یوم سبتهم شُرَّعاً ویوم لایسبتون لاتأتیهم﴾ اینها در روز تعطیل تعدّی میکردند یعنی چه می‌کردند؟ یعنی روزی که نباید کار بکنند کار میکردند. خب کارشان چه بود که منهی عنه است؟ کارشان این بود که آن روز شنبه ماهی نگیرند، آن روزی که تعطیل است این حیوانات در أمن باشند، آن روز صید ممنوع است.
خدای سبحان می‌فرماید: ما این را به عنوان آزمایش با اینها در میان گذاشتیم گفتیم آن روز معین صید ممنوع است و چون ماهیها در روز شنبه در آن روز معین احساس أمن و آرامش میکردند بیشتر به لبهٴ دریا میآمدند آزادتر زندگی میکردند داعی نداشتند که خود را در منطقه‌های دور دست ببرند، نزدیکتر میآمدند، این را هم خدای سبحان می‌فرماید: ما به عنوان امتحان اینکار را میکردیم و آنگاه اینها، یعنی این اسراییلی‌های ساکن این بندر که قریهٴ «حاضرة البحر» است در کنار دریاست از این فرصت سوء استفاده کردند در این روز تعطیل به صید پرداختند یا با حیلهٴ شرعی رفتند صید کردند یعنی آمدند روز شنبه وقتی ماهیها فراوان شد به لبهٴ دریا رسیدند آمدند تور انداختند یا علل و عواملی دیگری که جلوی بازگشت ماهیها را بگیرد این کار را کردند، ماهی را در این محدوده حبس کردند و روز بعد آمدند صید کردند. گفتند: صید که غیر از حبس است. ما حبس کردیم، صید نکردیم. خدای سبحان فرمود: اینها در روز تعطیل حیله کردند، تعدّی کردند ﴿إذ یعدون فی السّبت﴾ خب چرا در روز شنبه که روز تعطیل بود حیله میکردند؟ یا صید میکردند؟ برای این که ﴿اذ تأتیهم حیتانهم یوم سبتهم شرّعاً﴾ ؛ روزی که تعطیل بود حیوانات احساس آرامش می‌کردند خیلی به طور وضوح و ظهور دم دست قرار میگرفتند، به طور شرّع و شارعین و ظاهرین خودشان را ظاهر میکردند.
تبیین معنای شریعة
به این شریعه هم نزدیک میشدند. شریعه این قسمتی است که شیب ملایم دارد، جای گدار و گذر است، این را میگویند شریعه. رودها و دریاها یک شریعه‌ای دارند، در فرات که شریعه بود یعنی جایی که میشود به آسانی آب گرفت چون این رودها از هر جایش نمیشد آب بگیری آن قسمت از رود که لبهاش یک شیب ملایمی به دهنهٴ رود دارد، آن را میگویند شریعه و شریعه یعنی «مورد الشّاربه»، هر کی هر جا آب میخواهد از آن جایی که گدار است و رفتنش آسان است میگذرد. چون در سراسر این فرات که جدولی از آن دجله در شمال شرقی کربلا میریزد که خدا به حق محمد و آل‌محمد(علیهم الصّلاة علیهم السلام) هر چه زودتر مسلمین را از شرّ این استکبار نجات دهد که انسان به آن عتبه بوسی موفق بشود یک شریعهای که از آن دجله در شمال شرقی کربلا میریزد بود و از هرجایش نمیشد آب بگیری، چون رودها اصولاً اینطوری است یک قسمتش شیب نرم دارد که آن را میگویند شریعه یعنی «مورد الشاربه»، شیب نرم دارد که رفت و آمد آسان است آنجا را موکلین شریعه به عنوان تیراندازان ماهر بستهاند که شریعه فرات بسته شد یعنی از همان قسمت خاص بسته شد، برای اینکه هم اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) آب نگیرند و هیچ مسلمانی هم نتواند از راه آب خودش را به کربلا برساند چون هم راههای زمینی را بستند هم راههای آبی را، آن وقت که راه هوائی نبود، این که شریعه فرات را بستند تنها برای این نبود که اینها آب نگیرند، برای این که آن روستایی‌ها و آن مسلمین از راه آب خودشان را به سیّد الشهداء(سلام الله علیه) نرسانند. این را می‌گفتند موکلین شریعه فرات برای این نکته هم این قسمت‌ها را بستند. شریعه یعنی «مورد الشاربه» آنجا که به آسانی می‌شود آب گرفت. این ماهیها خود را به این شریعه نزدیک میکردند به این قسمتهای بندر که رفت و آمد ماهیگیران آسان بود، شیب نرمی هم داشت خیلی هم‌عمق نداشت نزدیک میکردند.

فراهم آمدن زمینهٴ امتحان
این را خدای سبحان میفرماید: ما این کار را کردیم، ما خواستیم بیازمائیم ما از این طرف به این بنی‌اسراییل میگوئیم صید ماهی در آن روز قدغن است روزهای دیگر آزاد، از این طرف به ماهیها میگوئیم خودتان را نزدیک کنید. تا بیازمائیم. چه اینکه مشابه این صید را درباره محرمین هم بیان کرد فرمود: ما به محرم کسی که برای احرام حج یا عمره مشرف شد به او میگوئیم صید صحرائی برای شما قدغن است ولی از آن طرف به این صیدها و حیوانات شکاری دستور میدهیم که نزدیک چادر محرمین حاضر بشوند تا اینها را بیازمائیم از آن طرف می‌فرماید: ﴿لاتقتلوا الصید وأنتم حرم﴾ یعنی وقتی محرمید صید نکنید از آن طرف هم به این حیوانات دستور میدهیم که از بالاهای کوه یا منطقه‌های دور دست، خودشان را نزدیک این خیمهها و چادرهای إهل احرام بکنند که ﴿تناله أیدیکم و رماحکم﴾ آنقدر این حیوانات را نزدیک می‌کنیم که دسترس شما باشد، تیررس شما باشد تا تجربه کنید، تا شما را بیازمائیم. از آن طرف به یک جوان میگوید ﴿قل للمؤمنین یغضوا من أبصارهم﴾ از این طرف یک نامحرم را از جلویش عبور میدهد تا بیازماید، اینچنین نیست که خدا یک نهی بکند بدون آزمایش، فرمود: ما اگر به محرمین گفتیم صید حرام است ﴿لا تقتلوا الصید و أنتم حرم﴾ ، از آن طرف آن شکارها را هم نزدیک چادر و خیمه محرمین میآوریم تا ببینیم چه میکنند، طوری که با تیر می‌شود صید کرد با دست میشود گرفت که ﴿تناله أیدیکم ورماحکم﴾ که این میشود آزمایش الهی. دربارهٴ بنی‌اسراییل هم فرمود: ما اینها را آزمودیم. اینچنین نبود که حیوانات در این کار مستقل باشند. ما اینها را آزمودیم ما به این ماهیها گفتیم: یک قدری جلوتر بروید. آن کسی که ﴿ما من دابة الإ هو آخذ بناصیتها﴾ فرمانروای دریا و صحرا همان اوست دیگر فرمود: به اینکه ما رفت و آمد ماهیها را هم میدانیم در آن خطبهٴ نهجالبلاغه ملاحظه فرمودید که حضرت امیر (سلام الله علیه) میفرماید: «یعلم عجیج الوحوش فی الفلوات ومعاصی العباد فی الخلوات واختلاف النّینان فی البحار الغامرات» ؛ خدای سبحان رفت و آمد ظریف ماهیان را در دل دریا میداند، هر ماهی از هر جا بخواهد حرکت کند زمامش به دست خداست. فرمود: ما بنی‌اسراییل را آزمودیم گفتیم: فلان روز صید قدغن است، بعد به این ماهیها گفتیم یک قدری نزدیک‌تر بروید تا امتحان کنیم ببینیم چی در‌می‌آید. اینچنین نیست که خدای سبحان یک نهیی بکند بعد آن مورد منهی عنه را هم به ابتلاء و امتحان انسان در نیاورد این چنین نیست. فرمود: ما این کار را کردیم که در روزهای تعطیل این ماهیها بیشتر میشدند و در روزهای غیر تعطیل ماهیها کمتر میشدند، اینکار را کردیم ﴿نبلوهم﴾ ؛ میخواستیم اینها را بیازمائیم. ما گفتیم در فلان روز صید نکنید ﴿لاتعدوا فی السّبت﴾ ؛ نه تنها صید نکنید بلکه این تعدی است، این تجاوز است و اینکار را نکنید، و در آن روز هم ما اینها را آزمودیم. در روزی که اینها صید نمیکردند روز تعطیلشان بود، ماهیها زیاد بودند روزی که تعطیل نبود و روز صیدشان بود، ماهیها فراوان نبودند، نزدیک شریعه نمیآمدند. ﴿إذ تأتیهم حیتانهم یوم سبتهم شرّعاً﴾ ؛ خیلی واضح و آشکار دم دستشان قرار میگرفتند و ﴿یوم لایسبتون لاتأتیهم کذلک﴾ ؛ روزی که روز صید اینها بود نه روز تعطیل ماهیها بودند، امّا اینچنین فراوان و شرّع نبودند که ظاهر و آشکار باشند که صیدش فراوان و مناسب‌تر باشد. آنگاه فرمود: ﴿لا تأتیهم کذلک نبلوهم بما کانوا یفسقون﴾ ؛ ما اینها را میآزمائیم، همه را میآزماید خدای سبحان. این امر ثانی است.

ـ عذاب مسخ بنی‌اسرائیل
بعد میفرماید: اینها تعدّی کردند با حیله یا غیر حیله، یا آن روز صید کردند یا آن روز بستند ولی بالاخره تعدی کردند. چون تعدی کردند خدای سبحان آن‌ها را به کیفر دردناک مبتلا کرد. در همین سورهٴ اعراف آیهٴ 165 میفرماید: ﴿فَلَمَّا عَتَوْا عَن مَا نُهُوا عَنْهُ قُلْنَا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِینَ﴾ ؛ وقتی به عتوّ رسیدند، آن سرکشی‌شان زیاد شد، این نهی را امتثال نکردند ما دستور دادیم گفتیم: قرده بشوید، بوزینه بشوید. بوزینه‌ای که دور از رحمت خدایند در همین آیهٴ محل بحث سورهٴ مبارکهٴ بقره هم فرمود به اینکه ﴿ولقد علمتم الذین اعتدوا منکم فی السّبت فقلنالهم کونوا قردةً خاسئین﴾ چون تعدّی کردند ما به اینها گفتیم قرده باشید.

قول تکوینی خداوند
این امر خدای سبحان، همان امر تکوینی است که ﴿إنما أمره إذا أراد شیئاً أن یقول له کن فیکون﴾ نه اینکه با لفظ گفتیم: ﴿کونوا قردةً﴾. سخن خدای سبحان لفظی که انسان بشنود و مانند آن نبود «لابصوت یقرع ولابنداء یسمع» که از کلمات مأثور از حضرت امیر (سلام الله علیه) است ﴿إنما کلامه سبحانه فعلٌ منه﴾ .
سؤال ...
جواب: بله، یعنی بنی‌اسراییلِ گذشته بود، حالا قبل از ارتحال حضرت یا بعد از ارتحال حضرت مطلب دیگری است امّا این یک مطلب مسلّم تاریخی بود که بنی‌اسراییل آگاه بودند.
آنگاه میفرماید به اینکه این کاری که ما نسبت به یهودیها کردیم برای آن بود که اینها جزو بدترین گروه بودند در سورهٴ مائده آیهٴ 60 اینچنین است که فرمود: ﴿قل هل أُنبئکم بشّرٍ من ذلک مثوبة عندالله من لعنة الله وغضب علیه وجعل منهم القردة والخنازیر و عبد الطاغوت أُولئک شرٌّ مکاناً وأضلّ عن سواءٍ السّبیل﴾ بدترین گروه کسانی‌اند که خدای سبحان آنها را مسخ کرده است به صورت قرده و خنازیر و امثال ذلک درآورد الآن سخن از قردة است امّا سخن از خنازیر که چه گروهی خنزیر شدند آنها هم مانند همین‌اند یا آن قسمت را باید حدیث و تاریخ تبیین کند. بحثی است جدا، و اینها را خدای سبحان به عنوان گروه شرور میداند.

ـ داستان روز شنبه عبرتی برای دیگران
آنگاه این مطلب را به عنوان موعظه و یک عامل آموزنده و بازدارنده مطرح میکند نه قضیهای که در جریان شخصی واقع شده است «قضیةٌ فی واقعة» بلکه به عنوان یک سنّت الهی ذکر میکند. در همین آیهٴ محل بحث از سورهٴ بقره این است که فرمود: ﴿فجعلناها نکالاً لما بین یدیها وما خلفها و موعظة للمتقین﴾ ما این حادثه را هم به عنوان عقوبت این افراد تبهکار قرار دادیم، هم به عنوان عامل وعظ و اندرز برای متقیان قرار دادیم که اهل تقوا بدانند اگر خدای ناکرده، تعدی کردند در امتثال فرمان خدا ممکن است به سرنوشتی چون سرنوشت بنی‌اسراییل مبتلا بشوند، این یک سنّت الهی است. گرچه قلیل الوقوع است ولی سنّت است، کارهایی که در طی قرون یکبار واقع می‌شود، شرایطش اگر در نظر گرفته بشود میشود کار دائمی چون کار نادر الوجود در عالم هیچ نیست، هر کاری با شرایط خود کاری است صددرصد. خدای سبحان فرمود: این موعظه است که مبادا دیگران به این وضع مبتلا بشوند. این یک کاری نبود که «قضیةٌ فی واقعة» که گذشت و رفت، نه یک کاری است دائمی، که اگر دیگران به این تعدّی مبتلا شدند ممکن است به آن کیفر هم مبتلا بشوند. این را هشدار داد.
آنگاه نوبت میرسد به امر چهارم یا پنجم که در سورهٴ نساء میفرماید که: آیهٴ 47 سورهٴ نساء این است که ﴿یا أیّها الذین أُوتوا الکتاب آمنوا بما نزّلنا مصدّقاً لما معکم من قبل أن نطمس وجوهاً فنردّها علی أدبارها أو نلعنهم کما لعنّا أصحاب السبّت وکان أمرالله مفعولاً﴾ ؛ فرمود: یهودیها شما مسلمان بشوید قبل از این که یکی از این عذابهای دردناک دامنگیرتان بشود اسلام بیاورید ﴿یا أیها الذین أُوتوا الکتاب﴾ هم به یهودیها و هم به مسیحیها دستور میدهد می‌فرماید ﴿ٰامنوا بما نزّلنا مصدقاً لما معکم﴾ ؛ یعنی قرآنی که ما نازل کردیم آن تورات غیر محرّف و انجیل اصیل و غیر محرّف را تصدیق می‌کند، خطوط کلی قرآن و کتب آسمانی پیشین یکسان است منتها قرآن همان خطوط را کاملتر بیان می‌کند و فروعات فراوانتری هم دارد. آنچه که بر شما از آسمان نازل شد آن را تصدیق می‌کند، به قرآن ایمان بیاورید قبل از این که به عذاب الهی گرفتار بشوید. ﴿ٰامنوا بما نزّلنا مصدّقاً لما معکم من قبل أن نطس وجوهاً فنردّها علىٰ أدبارها﴾ ؛ قبل از این‌که ما بعضی از چهرهها را طمس کنیم و صورت را برگردانیم که صورت به عقب برگردد که طوری باشد که قیافه را که شما میبینید مقادیم بدن محفوظ باشد ولی صورت به پشت برگردد یعنی سر عکس بشود و مقادیم بدن همچنان محفوظ بماند که بعضی در قیامت به این وضع مبتلا میشوند.
سؤال ...
جواب: نه، عذاب است. می‌فرماید: این باطن کار شماست. حالا در مقام ثانی روشن میشود در مقام ثانی روشن خواهد شد که این اکراه نیست، تعلیم است و تزکیه. میفرماید: این راهی که شما دارید میروید پایانش این است، بالاخره یک روز برایتان روشن میشود دنیا نشد در آخرت، کسی که اهل مکر است این دارد جانش را به سمت بوزینه شدن سیر می‌دهد بالاخره این عالم نظمی دارد یک روزی روشن میشود حالا یا در دنیاست یا هم در دنیا. هم در آخرت، که این در مقام ثانی انشا الله روشن خواهد شد.
بنابراین، این به عنوان یک سنّت الهی ذکر شد اگر در سورهٴ مبارکهٴ بقره فرمود: ﴿وموعظة للمتقین﴾ در سورهٴ نساء هشدار داد فرمود به اینکه قبل از آنکه به آن وضع مبتلا بشوید خودتان را دریابید، شما الآن نمیدانید کجا میروید نمیدانید گناه با آدم چه می‌‌کند؟ خیال میکنید گناه یعنی مخالفت کردن یکی از این قوانین اعتباری بشر و کیفرش هم یک امر اعتباری است. اگر غفلت کردند ممکن است انسان سالم در برود اینچنین نیست این نظیر تخلّف راهنمایی و رانندگی نیست که جزو مقررات باشد. کاری که انسان انجام میدهد اگر گناه باشد دارد ملکهٴ نفسانی را عوض میکند، این یک روزی ظهور میکند، لذا فرمود: قبل از این که به آن وضع مبتلا بشوید خودتان را دریابید، پس این یک قضیه شخصی نبود که قضیةٌ فی واقعة باشد، یک اصل کلی است جزو سنّت است. فرمود: اگر شما ایمان نیاوردید بر آن کفر و تعدّیتان همچنان ماندید ممکن است همانند اصحاب سبت مبتلا بشوید، ما اصحاب سبت را لعنت کردیم ﴿أو نلعنهم کما لعنّا أصحاب السبّت﴾ لعن خدا یعنی ابعاد از رحمت، چون ملعون یعنی کسی که از رحمت دور است «لعنه» یعنی «أبعده»، خدای سبحان وقتی کسی را لعن میکند یعنی از رحمت خاصه دور میکند اینکه فرمود: ﴿یلعنهم الله و یلعنهم اللاعنون﴾ ؛ فرشتگان و مؤمنین یک عدّهای را لعنت میکنند یعنی باعث دوری آن شخص از رحمت خاصّه خدا میشوند. هر که را خدا از رحمت خاصه ممنوع کرد یعنی او ملعون است. فرمود: قبل از این که ما آنها را لعنت بکنیم مثل اینکه اصحاب سبت را لعنت کردیم ایمان بیاورند، لعن خدا فعل است نه قول، نه اینکه خدا بگوید لعنت من بر او، لفظی بگوید حالا با عربی یا عبری، بلکه با کار انسان را از رحمت خاصه دور می‌کند و این ابعاد از رحمت خاصه به نام لعنت است. پس این یک هشداری است واقعی، نسبت به همه مخصوصاً نسبت به بنی‌اسراییل.





سؤال ...
جواب:
امکان وقوع مسخ
الآن هم واقع می‌شود منتها برخی‌ها در دنیاست برخی هم در دنیا هم در آخرت، الآن هم همان هست، منتها فرمود: ﴿نکال الآخرة و الأولى﴾ گاهی عدّه‌ای در قیامت به صورت حیوانات ظهور می‌کنند و اگر چنانچه کسی اهل معنا باشد می‌بیند کی انسان است و کی حیوان، منتها خدای سبحان برای حفظ حیثیّت پیغمبر(علیه آلاف التحیة والثناء) آن‌طور علن نکرده است و گرنه امام باقر(سلام الله علیه) در سرزمین عرفه به آن شخص نشان داد فرمود: ببین که «ما اکثر الضجیج و أقل الحجیج» ؛ اینها که تو می‌بینی انسان نیستند خب دید حضرت گاهی هم نشان میدهد، منتها مصلحت نیست که از پرده راز بیرون بشود وگرنه میدیدند، اولیای الهی الآن هم میبینند. ما چه میدانیم ولیّ‌عصر(ارواحنا فداه) انسان را چه صورت میبیند؟ الآن یک قشری است محفوظ که ستار العیوب به حرمت اهل بیت حفظ کرده است در آخرت خُب ظهور میکند. این است که هر کسی در هر رشتهای دارد کار میکند دارد خودش را میسازد. فرمود به این که ما این کار را به عنوان یک سنّت قرار دادیم قبل از اینکه به آن روز مبتلا شدیم خودتان را دریابید ﴿أو نلعنهم کما لعنّا أصحاب السبت﴾
اراده و امر تکوینی خدای سبحان
بعد فرمود: اگر خدای سبحان اراده کرد کاری انجام بدهد ارادهاش همان تحقّق مراد همان، فرمود: ﴿وکان أمر الله مفعولاً﴾ سنّت الهی این است امر خدا شدنی است نه اینکه اگر خدای سبحان امر کرده است احیاناً میشود و احیاناً نمیشود چیزی که خدای سبحان امر بکند، همه مطیعاند. مگرنه آن است که آسمان و زمین طوعاً به طرف خدای سبحان در حرکتند، ﴿فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ﴾ اگر خدا اراده کرد خب چه جلوی اراده خدا را میگیرد؟ سراسر جهان که سربازان خدایند ﴿لله جنود السموات والأرض﴾ فرض ندارد که خدا اراده کند و مراد از اراده تخلّف کند. چه چیزی جلوی ارادهٴ خدا را بگیرد؟ چون همه سرباز حقّند سماوات وارضین و ما بینهما اگر ﴿لله جنود السموات والأرض﴾ ، امر خدا همان و امتثال مأمور همان. لذا فرمود: ﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئاً أَن یَقُولَ لَهُ کُن فَیَکُونُ﴾ در این کریمه هم فرمود: ﴿کان أمر الله مفعولاً﴾ اصلاً کار خدا، امر خدا، شدنی است.


سؤال ...
جواب: تنها این که نیست مثلاً شما می‌بینید یک انسان ناپرهیزی است سالیان متمادی طبیب به او می‌گوید که این غذا را نخور، این شخص ناپرهیز که از بیست سال قبل شروع به ناپرهیزی کرد این بیماری از بیست سال قبل شروع کرد در حرکت بود در راه رسید، امروز که همان غذا را به عنوان ناپرهیزی یا غذای مشابه آن را خورد بیماری‌اش دفعةً آمد نه این که این بیماری دفعةً تحقق پیدا کرد. دفعةً ظهور کرد یعنی بیماری در راه بود. گاهی می‌بینید یک انسان ناشناس می‌گوید به این که من دربارهٴ فلان غذا حسّاسیت دارم همین که خوردم حالم به هم خورد. در حالی که این از بیست سال قبل مبتلا شده بود و این بیماری بیست سال است که حرکت کرده و امروز به او رسیده، این چنین نیست که تازه دفعةً حادث بشود. خدای سبحان آل‌فرعون را چندین بار مهلت داد که اگر شما به این آیات برسید حوصلهٴ شما بسر میآید که خدا چرا اینها را زودتر نگرفت، حالا آن آیات را ملاحظه میفرمایید وقتی انسان تلاوت میکند چون حوصله‌اش و صبرش محدود است. کم حوصلگی نشان میدهد که چرا خدای سبحان اینها را زودتر نگرفت. مکرّر میگوید: فلان معجزه را نشان دادیم، حالشان عوض شد، از ما خواستند ﴿فلمّا کشفنا عنهم الرّجز﴾ دوباره برگشتند، دوباره مبتلا شدند، سه باره از ما خواستند، و چهارباره، نجاتشان دادیم، پنج باره گرفتار شدند. شما وقتی این آیات را ملاحظه میکنید حوصلهتان به سرمیآید که چرا خدای سبحان اینقدر به اینها مهلت داد. دربارهٴ بنی‌اسراییل هم اینچنین است نه اینکه تازه با یک گناه اینها را گرفت، آن گوساله پرستی آنها آن به دنبال سامری راه افتادنشان، آن اصالت حسن بودنشان، آنجور با هارون گلاویز شدنشان، سامری را بر هارون ترجیح دادند، نگذاشتند حرف هارون عمل بشود آنطور مشکلات یکی پس ازدیگری خب بالاخره یکدفعه خدا میگیرد.
سؤال ...
جواب: ﴿و موعظةً للمتقین﴾، بله ﴿و موعظةً للمتقین﴾ چون آیهٴ محل بحث این است که ﴿فجعلناها نکالاً لما بین یدیها و ما خلفها و موعظةً للمتقین﴾ خب حالا اگر به احترام رسول خدا در دنیا ظهور نکرد در آخرت که ظهور می‌کند. فرمود: اهل تقوا موعظه می‌گیرند. اهل تقوا که تنها اختصاصی به آنها ندارند که فرمود: ما این کار را موعظه قرار دادیم یعنی گفتیم مبادا شما مبتلا بشوید به جریان بنی‌اسراییل.
یک وقت می‌بینید در ذیل آیهٴ ﴿وفتحت السماء﴾ ، ﴿فتأتون أفواجاً﴾ در ذیل این آیهٴ فریقین از رسول خدا(علیه آلاف التحیة والثناء) نقل کرده‌اند که عده‌ای به صورت‌های گوناگون در قیامت محشور می‌شوند . خب، الآن مسخ ملکوتی‌شان مسلّم است، مسخ ملکی ندارند. همان عذاب‌هایی که بر اینها مسلط است کمتر از آن مسخ نیست مسخ ملکوتی که هست که در قیامت روشن می‌شود و اهل معنا هم اکنون می‌بینند و بدتر از آن مسخ الآن هم هستند. چون اگر کسی مسخ بشود در روایات دارد که پیش از سه روز دوام نمی‌کند امّا اینها باید بمانند ﴿ضربت علیهم الذلّة والمسکنة﴾
سؤال ...
جواب: حالا آن الآن محل بحث ما نیست در سورهٴ اعراف، و امّا در مسألهٴ مسخ که مقام ثانی است اگر رسیدیم روشن می‌شود ان‌شاء الله که چگونه یک انسانی ممکن است به صورت حیوان دربیاید.
خب، پس اینها یک قضیه فی واقعة نیست اوّل نهی از تعدی کرد بعد فرمود: اینها متعدی شدند، بعد فرمود: وقتی متعدی شدند ما اینها را به کیفرشان مبتلا کردیم و اینها جزو بدترین گروه عصر خودشان هستند و این‌ هم قضیه فی واقعة نیست بلکه به عنوان یک سنّت الهی است ﴿و موعظة للمتقین﴾ است بعد به یهودیها هم هشدار داد که مبادا مانند اصحاب سبت مبتلا بشوید، آنها ملعون هستند، ما آنها را لعن کردیم، مبادا کاری کنید که ملعون بشوید و مانند آن، اینها و امثال اینها اموری است که مربوط به مقام اوّل بود.
سؤال ...
جواب: آنها هم از خدای سبحان مسئلت ابعاد رحمت می‌کنند. مثلاً وقتی ما می‌گوئیم: اللهم العن کذا و کذا، یعنی خدایا او را از رحمتت دور کن.

سؤال ...
جواب: نه دیگر لعن یعنی ابعاد از رحمت، آنجا که تکرار شده است ﴿یلعنهم الله ویلعنهم اللاعنون﴾ تکرار شده است دوتا فعل است، دوتا لفظ است ممکن است هر جا مصداق خاص خود داشته باشد.
سؤال ...
جواب: نه، آن‌جا که یکبار ذکر نشد فرمود ﴿یلعنهم الله و یلعنهم اللاعنون﴾ امّا مقام ثانی بحث که آیا واقعاً اینها بوزینه شدند یا نه؟ ظاهر قرآن کریم این است که اینها بوزینه شدند: اگر ظاهر آیهٴ کریمه یک مطلبی را اثبات کرد و دلیل قطعی به عنوان مخصص لبّی متصّل یا منفصل علیه او اقامه نشد چه اینکه دلیل نقلی قطعی دیگر هم علیه او اقامه نشد آن ظاهر معتبر است و حجّت. اولاً باید ببینیم که ظاهر قرآن کریم تمثیل است یا تنکیر، واقعاً واقع شده است. آیا واقعاً خدای سبحان اینها به صورت بوزینه درآورد یا از ظاهر قرآن استفاده نمیشود که اینها بوزینه شدند. خدای سبحان در اینگونه از موارد تعییر و توبیخ دو تعبیر دارد. گاهی تعبیر مَثَل دارد گاهی تعبیرش با مثل همراه نیست. آن مواردی که با مَثَل همراه است نظیر سورهٴ جمعه که ﴿مثل الذین حمّلوا التوریة ثم لم یحملوها کمثل الحمار یحمل أسفاراً﴾ این با تمثیل همراه است، یا در جریان آن کسی که از آیات الهی برخوردار بود و منسلخ شد ﴿واتل علیهم نباء الّذی ٰاتنیاه ٰایاتنا فانسلخ منها﴾ ﴿فمثله کمثل الکلب إن تحمل علیه یلهث أو تترکه یلهث﴾ در اینگونه از موارد با مثل همراه است این ظهور ندارد که این واقعاً حیوان است، واقعاً حمار است یا واقعاً کلب است می‌فرماید: مانند اوست. امّا در بعضی از موارد سخن از مَثَل نیست نظیر همین آیهٴ محل بحث که فرمود: ﴿فقلنا لهم کونوا قردةً خاسئین﴾ نفرمود: ما به آنها گفتیم امثال قرده باشید. گفتیم: قرد باشید. ظاهرش این است که شدند. مؤید این، همان آیهای بود که قبلاً خوانده شد که فرمود: ﴿وجعل منهم القردة والخنازیر وعبد الطاغوت﴾ ؛ فرمود به اینکه گروهی را خدای سبحان «قرد» قرار داد ﴿وجعل منهم القردة والخنازیر و عبد الطاغوت﴾ که آیه‌اش قبلاً خوانده شد در سورهٴ مبارکهٴ مائده بود آیهٴ 60 سورهٴ مبارکهٴ مائده فرمود: ﴿وجعل منهم القردة والخنازیر﴾ خب ظاهر جعل یعنی قرارداد، نه اینکه مثل اینها مثل مَثَل قرده است. پس این مثل نیست این واقعیت است ظاهرش واقعیت است اگر دلیل عقلی بر استحالهاش واقع بشود انسان از این ظهور صرف نظر میکند، ولی اگر دلیل عقلی بر امتناع او اقامه نشود ظاهر حجت است. اما چه دلیل عقلی بر استحالهٴ اوست.

اقسام مسخ: ملکی و ملکوتی
نسخ، اصولاً مسخ بالمعنی الاعم از نسخ و مسخ و رسخ و فسخ، همه اقسامش اینها دو قسمت است: یک قسمش مسخ ملکی است یک قسمش مسخ ملکوتی است مسخ ملکی دلیل عقلی بر استحاله او هست امّا مسخ ملکوتی نه تنها دلیل عقلی بر استحالهٴ او نیست بلکه هم دلیل عقلی بر ضرورت او است هم دلیل نقلی بر صحت آن.
مسخ ملکی: آن است که یک انسان روح او از بدن او جدا بشود به بدن یک حیوان تعلّق بگیرد، یا انسانی، روح او بدن او را ترک کند به بدن انسان دیگر یا به بدن حیوان یا به بدن یک گیاه یا به بدن یک جماد تعلق بگیرد یا بشود نسخ یا بشود مسخ یا بشود رسخ یا بشود فسخ، اینها محال است. روح یک انسان، بدن آن انسان را ترک کند و به بدن انسان دیگر تعلق بگیرد یا به بدن یک حیوان تعلق بگیرد یا به بدن یک گیاه یا به بدن یک جماد تعلق گیرد، این در موطنش گفتهاند محال است. این را می‌گویند مسخ مُلکی یعنی در عالم طبیعت، صورت نوعیّه چیزی، روح یک چیزی، آن بدن را ترک کند با ماده و بدن دیگر مرتبط بشود.
اما مسخ ملکوتی: عبارت از آن است که این شیئی که در عالم طبیعت دارد حرکت می‌کند در اثر حرکتهای درون او، بیرون او با درون او هماهنگ نیست درون او چیز دیگر است، او در درون خود یک نوع دیگر شده است و روزی که حق ظهور میکند و سرائر آشکار میشود حقّانیّت این شخص که همان نوع درونی اوست ظاهر میشود.
انسان هر کاری که انجام میدهد زمینهٴ پیدایش ملکهای از ملکات نفسانی را فراهم میکند اینطور نیست مثل یک ماشین کار بکند بعد فرسوده بشود، این چنین نیست. همهٴ تخصّصهایی که پیدا شده است در اثر ملکات است و همه این ملکات در اثر تمرینات است و همه این تمرینات عبارت از تکرّر اعمال است. اگر کسی در مسائل اخلاقی به یک سمت دارد حرکت میکند، برای آن است که عمل، زمینهٴ پیدایش صفت نفسانی است به عنوان حال اوّلاً و به عنوان ملکه ثانیاً، یک وقت میبینید یک کسی در فلان رشته متخصص شد، شجاع شد، سخی شد، مجتهد شد در ملکات علمی، همانطوری که در ملکات علمی گفتنها و شنیدنها، تمرین است و این صور ذهنی یکی پس از دیگری زمینهٴ پیدایش ملکه اجتهاد را فراهم میکند، که یک شخص می‌شود مجتهد، در مسائل عملی هم همینطور است. وقتی ده بار، بیست بار، جبهه رفت، خط مقدم جبهه رفت، مسلحانه مبارزه کرد می‌شود شجاع، ملکهٴ شجاعت که بدواً پیدا نشد، این تکرارها و تمرینهای فراوان، انسان را شجاع میکند. سخاوت هم اینچنین است دوبار، سه بار، ده بار، روح بی نیازی در انسان پیدا بشود، دست بخشندگی پیدا بشود کم کم ملکهٴ سخاوت در او پیدا می‌شود. ملکه سخاوت، ملکه شجاعت، ملکه عدالت این‌ها در اثر تکرّر و تمرین پیدا می‌شود در بخشهای عملی مثل ملکهٴ تخصّص و اجتهاد در مسائل علمی. پس هر کاری که انسان انجام می‌دهد این کار زمینهٴ پیدایش یک وصف نفسانی است اولاً، این کار اگر ادامه پیدا کرد آن صفت به صورت حال او میآید ثانیاً. و اگر مکرّر در مکرّر روی آن صفات و فعل کار کند، آن صفت ملکه میشود ثالثاً و اگر چنانچه این ملکه از حد حصول و مفهوم و کیف نفسانی و امثال ذلک گذشت، راسخ شد در جان انسان با روح آدم میشود متّحد، صورت و فعلیت برای نفس میشود، چون نفس قابل هر صورتی خواهد بود قابل هر فعلیّتی هم خواهد بود، آن فعلیت و آن صورت یا با فطرت انسان سازگار است، انسانی که متولد شد حیوان بالفعل بود و انسان بالقوه با آن ملکات نفسانی میشود انسان بالفعل یعنی نوزاد که حیوان بالفعل است و انسان بالقوه، اگر تابع عقل و شرع بود میشود انسان بالفعل. ولی اگر کسی تابع عقل و شرع نبود راهی را که عقل و شرع منع میکردند آن راه را رفت یعنی خوی حیوانی را طی کرد اوائل میشود ﴿أُولئک کالأنعام﴾ اواخر میشود ﴿بل هم اضلّ﴾ اوایل میشود ﴿کمثل الحمار یحمل أسفاراً﴾ اوائل می‌شود ﴿مثله کمثل الکلب﴾ امّا اواخر میشود ﴿فقلنا لهم کونوا قردة خاسئین﴾ این ملکه میشود برای او و این شکل ظاهری که انسان دارد که با دو پا راه میرود، زبان دارد سخن میگوید اینها عرض است اینها که جوهر نیست. انسان اگر وضع دیگری می‌داشت و آن نفس مجرّد به همان بدن تعلّق میگرفت و ادراکات کلیه را میداشت انسان بود این قیافه و این اندام در حقیقت انسان دخیل نیست.
«والحمدلله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 42:35

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی