- 1617
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 62 سوره بقره _ بخش دوم
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 62 سوره بقره _ بخش دوم
- معیار ایمان و عمل صالح؛ حسن فعلی و فاعلی
- عملی صالح است که با ایمان به دین آخر باشد و قرآن تایید کند
- صابئین اهل کتابند
- صابئین، پیروان حضرت یحیی و مطبع انجیلاند
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إنّ الذین آمنوا والذین هادوا والنصارىٰ والصابئین من ٰامن بالله والیوم الآخر وعمل صالحاً فلهم أجرهم عند ربّهم ولاخوف علیهم ولا هم یحزنون﴾
یکی از نمونههای صراط مستقیمِ اسلام آن است. که هم از افراط بر کنار است، هم از تفریط. و هیچ بهایی برای غیر صراط مستقیم قائل نیست. دربارهٴ بنیاسراییلی که تن به آن بتپرستی دادند خدای سبحان فرمود: ﴿ضربت علیهم الذلّة والمسکنة﴾ امّا راه امید و بازگشت را به روی اینها باز کرد فرمود: اگر کسی یهودی بود ولی مؤمن شد به خدا و قیامت و عمل صالح کرد خوف و حزنی ندارد. آن ذلّت از او گرفته میشود چه اینکه اگر کسی مسلمان بود صرف این اسلام او را مغرور نکند. هم دربارهٴ بنیاسراییل راه امید را باز کرد هم دربارهٴ غیر بنیاسراییل راه غرور را بست، فرمود: مدار سعادت و محفوظ شدن از خوف و حزن هیچ یک از این نامها نیست، نه یک شخص یهودی به جرم یهودیّت از سعادت أبد محروم میشود نه یک مسلمان به بهانهٴ اسلام از انجام وظایف شرعی معاف است.
لذا فرمود: ﴿إنّ الذین آمنوا والذین هادوا﴾ این گروه دوّم ﴿والنصارىٰ والصابئین﴾ این گروه سوم و چهارم، هر کسی که دارای این اصول و عمل صالح باشد، اهل نجات است. قهراً این جمله میشود مبتدا و خبر و خود این جمله در محل رفع است تا خبر برای اِنَّ باشد که ﴿من آمن بالله والیوم آخر و عمل صالحاً فلهم أجرهم عند ربهم ولاخوف علیهم ولاهم یحزنون﴾ نه اینکه این ﴿مَنْ آمن﴾ بدل باشد برای این ﴿والذین هادوا﴾ به بعد که سیاق بهم بخورد سیاق ﴿إنّ الذین آمنوا و الذین هادوا والنصارىٰ والصابئین﴾ یکی است اگر این ﴿من ٰامن﴾ بخواهد بدل باشد باید بدل باشد برای همه، برای اسم انّ نه خصوص ﴿والذین هادوا﴾ و اگر بدل شد آن اشکالی که قائلین به بدلیّت ﴿من ٰامن﴾ را وادار کرد که این ﴿مَنْ﴾ را بدل بگیرند حل نمیشود اینها فکر میکردند که ﴿إنّ الذین آمنوا﴾ خب کسی که مؤمن است چرا دیگر تکرار شد که ﴿مَن آمن بالله﴾ باید بگوید: «إنّ الذین آمنوا فلهم أجرهم عند ربّهم» دیگر نباید ﴿مَنْ ٰامن بالله والیوم الآخر و عمل صالحاً﴾ تکرار بشود ناچار این ﴿من ٰامن﴾ را بدل گرفتهاند برای ﴿والذین هادوا﴾ آن وقت این جملهٴ چهار ضلعی را که وحدت سیاق دارد تفکیک کردند گفتهاند این ﴿مَنْ آمن﴾ بدل است برای ﴿والذین هادوا﴾ برای اینکه این ناهماهنگی پیش نیاید و این وحدت سیاق محفوظ بماند جمله ﴿مَنْ آمن بالله والیوم الآخر و عمل صالحاً فلهم أجرهم﴾ مبتدا و خبر خواهد بود و این جمله در محل رفع است تا خبر برای إنّ باشد.
آنگاه فرمود به اینکه اگر کسی یهودی شد آن ذلّت و مسکنت برای او ابدی نیست، راه بازگشتش باز است. و اگر کسی مؤمن شد به صرف این ایمان فریب نخورد. قرآن کریم دربارهٴ مؤمنینی که به این ایمان ظاهریشان اکتفا کردند هشدار میدهد، چه مؤمنینی که به این ایمان ظاهری اکتفا کردند و واقعاً کافرند مثل منافق، چه آنهایی که مؤمن فاسقند یا ضعیف الایمانند به آنها هم هشدار میدهد. دربارهٴ منافقین آیهٴ ٨ همین سورهٴ بقره قبلاً بحثش گذشت که فرمود: ﴿ومن الناس من یقول آمنّا بالله و بالیوم الآخر﴾ ؛ میگویند: ما به خدا و قیامت مؤمنیم، امّا ﴿وما هم بمؤمنین﴾ به این گروه هم قرآن میفرماید: اگر کسی مؤمن راستین به خدا و قیامت باشد و عمل صالح کند اهل نجات است یا دربارهٴ رباخواران میفرماید: به اینکه شما تتمهٴ ربا را ترک کنید، آن سنّتهای جاهلی را پشت سر بگذارید اگر واقعاً مؤمن هستید، دیگر ربا نگیرید آیهٴ ٢٧٨ همین سورهٴ مبارکهٴ بقره اینچنین است که ﴿یا أیّها الذین آمنوا إتّقوا الله وذَروا ما بقی من الرّبا إن کنتم مؤمنین﴾ صدر آیه و ذیل آیه خطاب به مؤمنین است میفرماید: مؤمنین! خب ترک کنید ربا را، این که به مؤمن دستور ترک ربا میدهد معلوم میشود او یک مؤمن اسمی است میفرماید: ﴿یا أیّها الذین آمنوا اتّقوا الله و ذَروا ما بقی من الرّبا﴾ آن ربا را که در جاهیلیت میگرفتید الآن ترکش کنید، اگر مؤمنید. یعنی شما نگویید صرف این ایمان ما را به بهشت میبرد این ایمان بدون عمل صالح فریبتان ندهد. اینکه انسان نباید به اسم فریب بخورد محل ابتلای همهٴ فرق است اینکه فرمود: ﴿کلّ حزبٍ بما لدیهم فرحون﴾ این را بعد از تقطیع امم فرمود: فرمود: ﴿إنّ هذه أمتکم امّةً واحدة﴾ شما نیستید مگر امت واحدة بعد فرمود: ﴿فتقطعوا أمرهم﴾ تقطیع کردند، هر کسی به یک گروهی مرتبط شد، به نام خاصی منسوب شد، آنگاه هر حزب و هر گروهی خود را اهل نجات میداند. فرمود: ﴿کلّ حزبٍ بما لدیهم فرحون﴾ اینکه فرمود: ﴿کلّ حزبٍ بما لدیهم فرحون﴾ یک امری است که باید رویش صحّه گذاشت یا یک امری نیست که رویش صحّه گذاشت فرمود: اینچنین نیست که فرح هر حزبی صحیح باشد. مسلمین یک حزب، یهودیها یک حزب، مسیحیها یک حزب، صابئین یک حزب، اینچنین نیست. بلکه همهٴ این گروهها یک اصل کلّی بر اینها حاکم است ﴿من آمن بالله والیوم الآخر و عمل صالحاً فلهم أجرهم عند ربهم﴾ پس اینچنین نیست که ﴿کلّ حزبٍ بما لدیهم فرحون﴾ باشد و خود را اهل سعادت بدانند یهودیها بگویند ﴿لن یدخلَ الجنة إلاّ من کان هوداً﴾ و مسیحیها بگویند لن یدخل الجنة إلاّ من کان نصارىٰ مسلمین بگویند «لن یدخل الجنة إلاّ من کان مسلماً» اینکه قرآن کریم به احزاب گوناگون در برابر اُمم فرمود حزب اسلامی، حزب یهودی، حزب صابئین حزب نصارا، اینچنین تقطیع کردید روا نیست همهٴ أنبیا آمدند یک حرف را گفتند منتها هر پیغمبری گذشتگان را تصدیق کرد زمینه را برای آینده فراهم کرد و آخرین أنبیا عیسای مسیح(سلام الله علیه) بود که جریان گذشتگان را تصدیق کرد و بشارت داد به خاتم أنبیا(علیهم آلاف التّحیه والثناء)، لذا فرمود: آن فرح، فرح کاذب است، اینکه ﴿کلّ حزبٍ بما لدیهم فرحون﴾ هر گروهی به مرام خود خوشحال است، این فرح، فرح کاذب است و این را در سورهٴ مبارکهٴ بقره در همین سوره مبسوطاً بیان کرد که کار با تمنّی نیست. چه اینکه در سورهٔ نساء، آیهٔ 162 به بعد اینچنین فرمود: ﴿والّذین آمنوا وعملوا الصّالحاتِ سَنُدخلهم جنّاتٍ تجری من تحتها الأنهار خالدین فیها أبداً وعدالله حقاً و من أصْدق من الله قیلاً﴾ آنگاه فرمود: ﴿لیس بأمانیّکم ولا أمانیّ أهلِ الکتاب﴾ سعادت به أُمنیّه نیست، کار با أمانی و تمنّیات شما حاصل نمیشود، با أمانی و تمنّیات اهل کتاب هم حاصل نمیشود. تمنّی شما این است که چون مسلمانید اهل بهشتید و تمنّی آنها این است که چون یهودیاند. اهل بهشتند، اینچنین نیست ﴿لیس بأمانیّکم ولاأمانیّ أهل الکتاب﴾ این اهل الکتاب، جامع یهودیت است و مسیحیت است و صابئین است و مجوس.اگر آنها اهل کتاب باشند چه اینکه ظاهراً اهل کتاب هستند صابئین خود را به یحیای شهید(سلام الله علیه) منسوب میدانند و تلفیقی از همان مذهب نصرانیت است. اینها را نمیشود به حساب بتپرست آورد، چون خدای سبحان همهٴ اینها را در برابر بتپرستها ذکر کرد در سورهٔ حج که بحثش در جلسهٴ قبل گذشت آیهٔ ١٧ سورهٴ حج این بود که مجوس و صابئین را در برابر مشرکین قرار داد فرمود: ﴿إنّ الذین آمنوا والذین هادوا والصابئین والنصارىٰ والمجوس والّذین أشرکوا إنّ الله یفصل بینهم یوم القیامة﴾ صابئین جزو بتپرستها نیستند و گرنه جزو مشرکین بودند. از اینکه خدای سبحان فرمود: چه مسلمان، چه اهل کتاب معلوم میشود همهٴ آن فِرَق چهارگانه مرادند یعنی یهودیها، مسیحیها، مجوسیها، صابئین. فرمود: کار با تمنّى نیست ﴿لیس بأمانیّکم ولا أمانیّ أهل الکتاب﴾ کسی بگوید من چون مسلمانم أهل بهشتم خب آیهٴ سورهٴ بقره فرمود: اگر مسلمانی ربا نگیر!، فرمود: کار با نام حل نمیشود ﴿لیس بأمانیّکم ولا أمانیّ أهلِ الکتاب من یعملْ سوءاً یجز به﴾ این دربارهٴ بُعد سلبی قضیه است، این آیه محل بحث سورهٴ بقره و سورهٴ مائده در باب بُعد اثباتی قضیه است در آیهٴ سورهٴ نساء میفرماید: هر که بد کرد کیفر میبیند چه مسلمان، چه غیر مسلمان. در آیهٴ محل بحث سورهٴ بقره و سورهٴ نساء و سورهٴ مائده میفرماید هر که خوب کرد پاداش میبیند چه مسلمان و چه غیر مسلمان. پس کار با ایمان و عمل صالح است با نام حل نمیشود عمده آن است که به چه ایمان بیاورند و عمل صالح کدام است.
معیار ایمان و عمل صالح
بحث در مرحله بعد این است که ایمان به چه بیاورند و عمل صالح به چیست؟ امّا بحث مقام اوّل این است که عامل سعادت چیست؟ قهراً بحث در دو مقام خواهد بود مقام اوّل این است که عامل سعادت چیست؟ مقام دوم آن است که وقتی ثابت شد عامل سعادت، ایمان و عمل صالح است ایمان به چی و کدام عمل، عمل صالح است؟ پس در مقام اوّل فرمود: نام و حزب و سنّت خاص و امثال ذلک، عامل سعادت نیست؛ چه مسلمان، چه صابئین، چه مسیحیان، چه یهودیان هر کسی بخواهد سعادتمند بشود باید مؤمن شود و کارش خوب، یعنی یک حسن فاعلی داشته باشد آدم خوبی باشد و یک حسن فعلی داشته باشد کار خوب انجام بدهد. چون ایمان به عقیده بر میگردد انسانی که دارای اعتقادات صالح است میشود فاعلِ حَسَن، یعنی انسانی که خوب است و کسی که دارای عمل صالح است کار او حسن است، پس عامل نجات، حُسن فاعلی است و حُسن فعلی. این خلاصهٴ مقام اوّل، امّا در مقام ثانی بحث این است که به چه ایمان بیاورند؟ آیا الآن به تورات و انجیل ایمان آوردن کافی است یا گذشته از ایمان به تورات و انجیل غیر محرّف باید به قرآن ایمان بیاورند. آیا صرف اعتقاد به موسیٰ و عیسی(علیهما السلام) کافی است یا باید به خاتم انبیا(علیه آلاف التّحیة والثناء) هم بالضرورة ایمان بیاورند؟ و عمل صالح چیست؟ آیا به دستور تورات و انجیل عمل کردن، عمل صالح است؟ یا عمل صالح آن است که به دستور قرآن عمل بشود این مقام ثانی است. بنابراین، در همهٴ این مطالب چه در بُعد اثباتی قضیه چه در بُعد سلبی قضیه خدای سبحان بین همه امم یک حکم یکسان دارد، میفرماید: هر که بد کرد عقاب میبیند چه مسلمان، چه غیر مسلمان. هر کس خوب کرد پاداش میبیند چه مسلمان چه غیر مسلمان. بدیها را و خوبیها را یک مقدارش را عقل میگوید، مثل اینکه ظلم بد است و دروغ بد است و تجاوز بد است و خیانت بد است و مانند آن، یک مقدار مهمش را باید وحی بگوید که چگونه نماز بخوانند، چگونه روزه بگیرند و مانند آن. لذا فرمود: ﴿لیس بأمانیّکم ولا أمانّی أهل الکتاب من یعمل سوءً ایجز به﴾ صدر آیه این است که کار به امانیّ و تمنیّات حل نمیشود، آن وقت ذهن سؤال میکند کار پس با چی حل میشود؟ چه کار کنیم که نجات پیدا کنیم؟ فرمود: بد نکنید؟ بد چیست؟ آن را قرآن مشخص کرد که چی بد است و چی خوب است. کلیاتش را مشخص کرد و جزئیاتش را هم فرمود: ﴿ما آتاکم الرّسول فخذوه وما نهاکم عنه فانتهوا﴾ هم اوامر را وهم نواهی را امتثال کنید، پس ﴿من یعمل سوءاً یجز به ولایجد له من دون الله ولیّاً ولانصیراً﴾ .
ـ کیفر، پیامد سود فعلی و پاداش، پیامد حُسن فعلی و حسن فاعلی
آنگاه بُعد اثباتی قضیه را هم ذکر فرمود: ﴿ومن یعمل من الصّالحات من ذَکَرٍ أو أُنثیٰ و هو مؤمن فأولئک یدخلون الجنّة ولایظلمون نقیراً﴾ فرمود: اگر کسی کار بد کرد، چه خودش آدم خوبی باشد چه آدم بد کیفر میبیند. ولی اگر کار خوب کرد و خودش آدم خوبی بود پاداش میبیند، لذا در آیه اولىٰ فقط به سوء فعلی اکتفا کرد در آیهٴ ثانیه حسن فعلی و حسن فاعلی را به هم ضمیمه کرد. بیان ذلک این است که معصیت، آدم را به جهنّم ببرد چه معصیت کار مسلمان باشد چه غیر مسلمان، لذا شما در هیچ جای قرآن ملاحظه نمیفرمائید در مسائل کیفری، حسن فاعلی یا سوء فاعلی را تقیید کرده باشد، نمیگوید: اگر کسی بد کرد و آدم بدی بود جهنّم میرود میگوید اگر کسی بد کرد جهنّم میرود، خواه آدم خوب باشد مثل مسلمان فاسق،ـ خواه آدم بد باشد مثل کافر. ﴿جزاء سیئة سیئة مثلها﴾ ﴿من یعمل سوءاً یجز به﴾ سواء کان مسلماً أو کافراً، این اطلاق آیه ناظر به آن است که بدی، کیفرش جهنّم است. خواه آن انسانی که بد کرد یعنی سوء فعلی داشت، سوء فاعلی هم داشته باشد یا نه آدم بدی هم باشد یا نه، میخواهد مؤمن باشد میخواهد کافر همین که گناه کرد عذاب میبیند ولی در مسائل بهشت و پاداش همیشه حسن فعلی را با حسن فاعلی مقیّد میکند، شما ندارید جایی که خدا بفرماید: هر که کار خوب کرد بهشت میرود. همیشه حسن فعلی را با حسن فاعلی مقید میکند میگوید: اگر کسی کار خوب کرد و به خدا و قیامت معتقد بود بهشت میرود، ممکن است کسی کار خوب بکند و به خدا و قیامت معتقد نباشد و خدای سبحان جزای دنیایی اِو را هم حفظ بکند در دنیا به او پاداش بدهد ولی او اهل بهشت نیست، ممکن نیست کافر بهشت برود. کسی که کارش برای خدا نیست به بهشت نخواهد رفت این یقینی است، اگر کاری خوب کرد البته پاداش دنیایی دارد یا تخفیف عذاب در جهنّم هست و مانند آن. لذا بین این دو آیه ملاحظه میفرمایید که فرق شده در آیه اوّل فرمود: ﴿من یعمل سوءًا یجز به﴾ در آیهٴ دوم نفرمود: «ومن یعمل من الصّالحات من ذَکَرٍ أو أُنثىٰ فأولئک یدخلون الجنة» بلکه یک قیدی هم آورد و فرمود: ﴿وهو مؤمنٌ﴾ یعنی اگر کسی کار خوب کرد و به خدا و قیامت معتقد بود، او بهشت میرود. سورهٴ نساء آیهٴ ١٢٤ فرمود: ﴿ومن یعمل من الصّالحات من ذَکَرٍٍ أو أُنثىٰ و هو مؤمن فأولئک یدخلون الجنة ولایظلمون نقیراً﴾ آن اندک چیزی که یک پرنده با منقارش میگیرد آن را میگویند نقیر، فرمود: خدای سبحان به اندازهٴ یک ذرهای که یک پرنده با منقارش میگیرد، به نام نقیر، به احدی ستم نمیکند.
ـ اصالت روح و فرعیت بدن
الف. عدم تأثیر ذکورت و انوثت در حقیقت انسانی
اما اینکه فرمود: ﴿من ذکرٍ أو أُنثىٰ﴾ شاید در بحثهای قبل ملاحظه فرمودید که خدای سبحان نمیخواهد بگوید که زن و مرد مساویند، میخواهد بگوید: زن و مردی نیست، چون آنکه کار انجام میدهد انسان است و انسان بما أنّه انسانٌ نه مذکّر است نه مؤنث، در حقیقت انسانیت نه ذکورت دخیل است نه أنوثت، مذکر و مؤنث که دو نوع نیستند که دو صنف از یک نوع هستند. اگر چیزی صنف شد یعنی از حقیقت و ذات بیرون است اینها جزو مصنفات هستند نه منوعات، بنابراین، در حقیقت انسانی، ذکورت و اُنوثت دخیل نیست حقیقت انسان نه مذکر است نه مؤنث این بدن است که یا اینچنین است یا آنچنان لذا میفرماید: خواه زن، خواه مرد نه این که زن و مردی هست و با هم مساویند، میفرماید شما خواه اسمش را زن بگذارید خواه اسمش مرد، این معتقد و کسی که عمل صالح انجام میدهد خواه بدنش اینچنین خواه بدنش آنچنان بیتفاوت است نه اینکه زنی هست و مردی هست و با هم مساویند، اینها صنف هستند، آنکه کار انجام میدهد خود نوع است، آن صورت نوعی است که کار انجام میدهد آن انسان است که کار میکند انسان نه مذکر است نه مؤنث، انسان یک حیوان ناطق است کسی است که دارای نفس مجرّده است.
سؤال ...
جواب: نه این بحثها را ملاحظه بفرمائید و آن بحثهای اصطلاحی را در بحثهای تفسیری نکشانید. میفرماید: به این که چه زن، چه مرد، اینها صنف هستند آنکه کار انجام میدهد انسان است انسان نه مذکر است نه مؤنث.
سؤال ...
جواب: نه، شما دقت کنید، باید حرف روی اصول باشد امّا نباید اصطلاحات را مخلوط کرد فرمود: انسان، انسان، نه زن است نه مرد.
سؤال ...
جواب: آن دخیل نیست، پس بنابراین ناظر به عدم تفاوت است. یعنی خواه این خواه او، نه اینها با هم مساویند.
سؤال ...
جواب: بله، منظور آیه این است که خلاصه حقیقت انسان اگر مؤمن باشد و عمل صالح انجام بدهد اهل بهشت است خواه صورتش اینچنین خواه صورتش آنچنان، مثل اینکه میفرماید: سواءٌ کان أبیض أو أسود. اینچنین است مگر ابیض و اسود عمل میکنند برخلاف غرب که میگوید بین زن و مرد تفاوتی نیست او حقیقت انسان را در این پیکر میداند و میگوید: انسان که پیکر است و بس، زن و مرد یکسان است، ولی قرآن میگوید: حقیقت انسان جان آدمی است جان آدمی نه مذکّر است نه مؤنث. اینکه میفرماید چه مذکّر، چه مؤنّث مثل این است که بفرماید: خواهی سفید جامه و خواهی سیاه باش. این ترجمه همان است که «خلق الله الجنة لمن أطاع و احسن ولو کان عبداً حبشّیاً» ، سیاه جامه باشد اینکه فرمود: خواه سفید، خواه سیاه یعنی خواه بدن اینچنین خواه بدن آنچنان، مگر سیاه و سفید کار میکنند. انسان کار میکند و انسان نه سفید است نه سیاه.
ب. نگاه عرشی مکتب اسلام به زن
این مکتب خیلی عرشی و عالی است، این زن را بُرد به مقامی که اصلاً مرد و زن در آنجا راهی ندارند برخلاف غرب که میگوید حقیقت انسان همین پیکر است، این پیکر دو جور است هر دو با هم برابرند و قرآن میگوید اصلاً تفاوت نیست، اصلاً نام نیست برای اینکه آنکه کار میکند انسان است انسان نه مرد است نه زن، انسان یک روح مجردی دارد، یک حقیقت زندهای دارد، مثل اینکه بفرماید: چه سفید، چه سیاه.
بنابراین، شما جایی پیدا نمیکنید که خدای سبحان بفرماید هر کار خوب کند، بهشت میرود، همیشه مقید است حسن فعلی به حسن فاعلی چه در سورهٴ نحل، چه در همین سورهٴ نساء در آنجا فرمود: ﴿من عمل صالحاً من ذکر أو أُنثىٰ و هو مؤمن فلنحیینّه حیاةًً طیبّة﴾
سؤال ...
جواب:
ج. زن و شأن اجرا
آن در کارهای اجرائی است وگرنه در مسائل معنوی و مقامات ولایت هرگز بین زن و مرد فرق نیست در شأن فاطمه(علیها سلام) میبینید که این حدیث شریف وارد شده است که: اگر علی بن ابی طالب(سلام الله علیه) نبود آدم و من دونه همسر او نبود . آدم و من دونه، این در فضیلت فاطمه(علیها سلام) در جوامع روایی ملاحظه میفرمایید. این زن است که از بسیاری از انبیا گذشته است. بنابراین، انسان است که کامل میشود، انسان نه مذکر است نه مؤنث. در کمالات عقلی نه ذکورت شرط است و نه انوثت، مانع. این در کارهای اجرایی است که البته بعضی از کارها مال زن است و بعضی از کارها مال مرد، گفتهاند جهاد مال مرد است، قضا مال مرد است و امثال ذلک این کارهای اجرایی است شما میبینید در مرجعیت ذکورت را شرط کردند ولی در اجتهاد و فقاهت که ذکورت را شرط نکردند، مرجعیت یک کار اجرایی است اما اجتهاد و فقاهت عدالت، عصمت، ولایت کلیه اینها مقامات انسانی است و اینها هیچ کدام نه مشروط به ذکورت هستند و نه ممنوع به انوثت هستند.
سؤال ...
جواب: منظور آن است که در آیه اوّل فرمود: أمانی هیچ کسی نقش ندارد، کسی بگوید من مسلمانم، خب اگر مسلمانی ﴿ذروا ما بقىٰ من الرّبا إن کنتم مؤمنین﴾ کسی که بگوید من مسلمانم بهشت میروم و از من شفاعت میکنند، ربا هم میگیرم. فرمود: اینچنین نیست.
خلاصهٴ بحث
پس مقام اوّل آن است که هر که بد کرد کیفر میبیند چه آدم خوب باشد چه آدم بد، و هر که کار خوب کرد و آدم خوب بود یعنی عقیده خوب داشت بهشت میرود این خلاصه مقام اوّل، امّا مقام ثانی که آدم خوب کیست؟ و کار خوب چیست؟ مؤمن کیست و عمل صالح چیست؟ خب این را باید وحی بگوید کدام وحی؟ وحی منسوخ یا وحی ناسخ؟ خب باید وحی ناسخ بگوید، وحی ناسخ الیوم علی وجه الأرض، قرآن کریم است و اِلىٰ یوم القیامة هم قرآن کریم خواهد بود، کتب أنبیای پیشین هم محرَّفند و هم منسوخ و این کتابی که خدای سبحان صیانت آن را برای ابد حفظ کرده است قرآن کریم است و همواره دارد تحدّی میکند که ﴿إن کنتم فی ریب ممّا نزّلنا علی عبدنا فأتوا بسورة من مثله﴾ پس کسی مؤمن است که ایمانش را کتاب ناسخ یعنی قرآن کریم تبیین کرده باشد و عملی صالح است که قرآن کریم آن را عمل صالح بداند. خب اگر کسی، نمازش را به غیر قبله بخواند این عمل صالح نیست، روزهاش را در غیر ماه مبارک رمضان بگیرد این عمل صالح نیست، چون قرآن فرمود: ﴿من شهد منکم الشهر فلیصمه﴾ یا فرمود: ﴿حیث ما کنتم فولّوا وجوهکم شطره﴾ و مانند آن.
بنابراین، این آیهٴ مبارکهٴ﴿إنّ الذین آمنوا و عملوا الصالحات﴾ جلوی هرگونه تمنیّات را هم میگیرد، جلوی هرگونه یأس را هم میگیرد و اصول کلی را بیان میکند آنگاه خطوط جزئی را آیات دیگر تبیین میکند.
صائبان کیانند؟
امّا درباره صابئین که اینها کیانند؟ چون یک بحث تاریخی است نه بحث تفسیری، اجمالاً از قرآن کریم استفاده میشود که اینها مشرک نیستند بتپرست نیستند جزو مشرکین نیستند چون در برابر مشرکین قرار گرفتهاند به شهادت آیهٴ ١٧ سورهٴ حج، حالا تلفیقی از یهودیت و مسیحیت است یا پیروان یحیای شهیدند چه این که صابئین ایران فعلاً یک چنین ادعایی دارند در هنگام تدوین قانون اساسی عدّهای از این صابئین ایران آمدند که شما در این قانون اساسی اسم یهود و نصارا را بردید و آنها را به عنوان دینهای رسمی شناختید و اسم صابئین را نبردید. به آنها گفته شد که شما بالآخره اگر کتابی دارید جزو پیروان یحیای شهید خواهید بود(سلام الله علیه) و کتاب یحیی هم جز انجیل چیز دیگر نبود و ما درباره مسیحیها هم گفتیم این بود که آنها تا حدودی قانع شدند و رفتند الآن صابئین ایران مدّعیاند که ما پیروان یحیای شهیدیم، یحیىٰ(سلام الله علیه) هم به حضرت مسیح ایمان آورده بود و کتاب جدایی نداشت تنها کتاب رسمی آن روز انجیل بود و خود یحیای شهید هم به همان کتاب مؤمن بود و عمل میکرد نظیر اینکه لوط(سلام الله علیه) به ابراهیم ایمان آورده بود عیسیٰ(سلام الله علیه) از اولوالعزم است نه یحیا نه زکرّیا و امثال ذلک. اینها حافظ شریعت دیگرانند، خود شریعت مستقلی نیاوردهاند و مقداری از این بحث صابئین را «ملل ونحل شهرستانی» بیان کرد و مقداریش را هم «الآثار الباقیة ابوریحان بیرونی» که سیدنا الاُستاد بخشی از اینها را در جلد اوّل ذکر کرد و بخشی از اینها را در جلد ششم و هفتم ذکر کرد آنها هم احیاناً به ریاضتها به تهذیب نفس و امثال ذلک معتقد بودند، برای ستارهها ارزش تأثیر استقلالی قائل نبودند گرچه آنها را احترام میکردند اما آنها را به عنوان رب بدانند مانند مشرکین، اینچنین نبودند.
«والحمدلله رب العالمین»
- معیار ایمان و عمل صالح؛ حسن فعلی و فاعلی
- عملی صالح است که با ایمان به دین آخر باشد و قرآن تایید کند
- صابئین اهل کتابند
- صابئین، پیروان حضرت یحیی و مطبع انجیلاند
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إنّ الذین آمنوا والذین هادوا والنصارىٰ والصابئین من ٰامن بالله والیوم الآخر وعمل صالحاً فلهم أجرهم عند ربّهم ولاخوف علیهم ولا هم یحزنون﴾
یکی از نمونههای صراط مستقیمِ اسلام آن است. که هم از افراط بر کنار است، هم از تفریط. و هیچ بهایی برای غیر صراط مستقیم قائل نیست. دربارهٴ بنیاسراییلی که تن به آن بتپرستی دادند خدای سبحان فرمود: ﴿ضربت علیهم الذلّة والمسکنة﴾ امّا راه امید و بازگشت را به روی اینها باز کرد فرمود: اگر کسی یهودی بود ولی مؤمن شد به خدا و قیامت و عمل صالح کرد خوف و حزنی ندارد. آن ذلّت از او گرفته میشود چه اینکه اگر کسی مسلمان بود صرف این اسلام او را مغرور نکند. هم دربارهٴ بنیاسراییل راه امید را باز کرد هم دربارهٴ غیر بنیاسراییل راه غرور را بست، فرمود: مدار سعادت و محفوظ شدن از خوف و حزن هیچ یک از این نامها نیست، نه یک شخص یهودی به جرم یهودیّت از سعادت أبد محروم میشود نه یک مسلمان به بهانهٴ اسلام از انجام وظایف شرعی معاف است.
لذا فرمود: ﴿إنّ الذین آمنوا والذین هادوا﴾ این گروه دوّم ﴿والنصارىٰ والصابئین﴾ این گروه سوم و چهارم، هر کسی که دارای این اصول و عمل صالح باشد، اهل نجات است. قهراً این جمله میشود مبتدا و خبر و خود این جمله در محل رفع است تا خبر برای اِنَّ باشد که ﴿من آمن بالله والیوم آخر و عمل صالحاً فلهم أجرهم عند ربهم ولاخوف علیهم ولاهم یحزنون﴾ نه اینکه این ﴿مَنْ آمن﴾ بدل باشد برای این ﴿والذین هادوا﴾ به بعد که سیاق بهم بخورد سیاق ﴿إنّ الذین آمنوا و الذین هادوا والنصارىٰ والصابئین﴾ یکی است اگر این ﴿من ٰامن﴾ بخواهد بدل باشد باید بدل باشد برای همه، برای اسم انّ نه خصوص ﴿والذین هادوا﴾ و اگر بدل شد آن اشکالی که قائلین به بدلیّت ﴿من ٰامن﴾ را وادار کرد که این ﴿مَنْ﴾ را بدل بگیرند حل نمیشود اینها فکر میکردند که ﴿إنّ الذین آمنوا﴾ خب کسی که مؤمن است چرا دیگر تکرار شد که ﴿مَن آمن بالله﴾ باید بگوید: «إنّ الذین آمنوا فلهم أجرهم عند ربّهم» دیگر نباید ﴿مَنْ ٰامن بالله والیوم الآخر و عمل صالحاً﴾ تکرار بشود ناچار این ﴿من ٰامن﴾ را بدل گرفتهاند برای ﴿والذین هادوا﴾ آن وقت این جملهٴ چهار ضلعی را که وحدت سیاق دارد تفکیک کردند گفتهاند این ﴿مَنْ آمن﴾ بدل است برای ﴿والذین هادوا﴾ برای اینکه این ناهماهنگی پیش نیاید و این وحدت سیاق محفوظ بماند جمله ﴿مَنْ آمن بالله والیوم الآخر و عمل صالحاً فلهم أجرهم﴾ مبتدا و خبر خواهد بود و این جمله در محل رفع است تا خبر برای إنّ باشد.
آنگاه فرمود به اینکه اگر کسی یهودی شد آن ذلّت و مسکنت برای او ابدی نیست، راه بازگشتش باز است. و اگر کسی مؤمن شد به صرف این ایمان فریب نخورد. قرآن کریم دربارهٴ مؤمنینی که به این ایمان ظاهریشان اکتفا کردند هشدار میدهد، چه مؤمنینی که به این ایمان ظاهری اکتفا کردند و واقعاً کافرند مثل منافق، چه آنهایی که مؤمن فاسقند یا ضعیف الایمانند به آنها هم هشدار میدهد. دربارهٴ منافقین آیهٴ ٨ همین سورهٴ بقره قبلاً بحثش گذشت که فرمود: ﴿ومن الناس من یقول آمنّا بالله و بالیوم الآخر﴾ ؛ میگویند: ما به خدا و قیامت مؤمنیم، امّا ﴿وما هم بمؤمنین﴾ به این گروه هم قرآن میفرماید: اگر کسی مؤمن راستین به خدا و قیامت باشد و عمل صالح کند اهل نجات است یا دربارهٴ رباخواران میفرماید: به اینکه شما تتمهٴ ربا را ترک کنید، آن سنّتهای جاهلی را پشت سر بگذارید اگر واقعاً مؤمن هستید، دیگر ربا نگیرید آیهٴ ٢٧٨ همین سورهٴ مبارکهٴ بقره اینچنین است که ﴿یا أیّها الذین آمنوا إتّقوا الله وذَروا ما بقی من الرّبا إن کنتم مؤمنین﴾ صدر آیه و ذیل آیه خطاب به مؤمنین است میفرماید: مؤمنین! خب ترک کنید ربا را، این که به مؤمن دستور ترک ربا میدهد معلوم میشود او یک مؤمن اسمی است میفرماید: ﴿یا أیّها الذین آمنوا اتّقوا الله و ذَروا ما بقی من الرّبا﴾ آن ربا را که در جاهیلیت میگرفتید الآن ترکش کنید، اگر مؤمنید. یعنی شما نگویید صرف این ایمان ما را به بهشت میبرد این ایمان بدون عمل صالح فریبتان ندهد. اینکه انسان نباید به اسم فریب بخورد محل ابتلای همهٴ فرق است اینکه فرمود: ﴿کلّ حزبٍ بما لدیهم فرحون﴾ این را بعد از تقطیع امم فرمود: فرمود: ﴿إنّ هذه أمتکم امّةً واحدة﴾ شما نیستید مگر امت واحدة بعد فرمود: ﴿فتقطعوا أمرهم﴾ تقطیع کردند، هر کسی به یک گروهی مرتبط شد، به نام خاصی منسوب شد، آنگاه هر حزب و هر گروهی خود را اهل نجات میداند. فرمود: ﴿کلّ حزبٍ بما لدیهم فرحون﴾ اینکه فرمود: ﴿کلّ حزبٍ بما لدیهم فرحون﴾ یک امری است که باید رویش صحّه گذاشت یا یک امری نیست که رویش صحّه گذاشت فرمود: اینچنین نیست که فرح هر حزبی صحیح باشد. مسلمین یک حزب، یهودیها یک حزب، مسیحیها یک حزب، صابئین یک حزب، اینچنین نیست. بلکه همهٴ این گروهها یک اصل کلّی بر اینها حاکم است ﴿من آمن بالله والیوم الآخر و عمل صالحاً فلهم أجرهم عند ربهم﴾ پس اینچنین نیست که ﴿کلّ حزبٍ بما لدیهم فرحون﴾ باشد و خود را اهل سعادت بدانند یهودیها بگویند ﴿لن یدخلَ الجنة إلاّ من کان هوداً﴾ و مسیحیها بگویند لن یدخل الجنة إلاّ من کان نصارىٰ مسلمین بگویند «لن یدخل الجنة إلاّ من کان مسلماً» اینکه قرآن کریم به احزاب گوناگون در برابر اُمم فرمود حزب اسلامی، حزب یهودی، حزب صابئین حزب نصارا، اینچنین تقطیع کردید روا نیست همهٴ أنبیا آمدند یک حرف را گفتند منتها هر پیغمبری گذشتگان را تصدیق کرد زمینه را برای آینده فراهم کرد و آخرین أنبیا عیسای مسیح(سلام الله علیه) بود که جریان گذشتگان را تصدیق کرد و بشارت داد به خاتم أنبیا(علیهم آلاف التّحیه والثناء)، لذا فرمود: آن فرح، فرح کاذب است، اینکه ﴿کلّ حزبٍ بما لدیهم فرحون﴾ هر گروهی به مرام خود خوشحال است، این فرح، فرح کاذب است و این را در سورهٴ مبارکهٴ بقره در همین سوره مبسوطاً بیان کرد که کار با تمنّی نیست. چه اینکه در سورهٔ نساء، آیهٔ 162 به بعد اینچنین فرمود: ﴿والّذین آمنوا وعملوا الصّالحاتِ سَنُدخلهم جنّاتٍ تجری من تحتها الأنهار خالدین فیها أبداً وعدالله حقاً و من أصْدق من الله قیلاً﴾ آنگاه فرمود: ﴿لیس بأمانیّکم ولا أمانیّ أهلِ الکتاب﴾ سعادت به أُمنیّه نیست، کار با أمانی و تمنّیات شما حاصل نمیشود، با أمانی و تمنّیات اهل کتاب هم حاصل نمیشود. تمنّی شما این است که چون مسلمانید اهل بهشتید و تمنّی آنها این است که چون یهودیاند. اهل بهشتند، اینچنین نیست ﴿لیس بأمانیّکم ولاأمانیّ أهل الکتاب﴾ این اهل الکتاب، جامع یهودیت است و مسیحیت است و صابئین است و مجوس.اگر آنها اهل کتاب باشند چه اینکه ظاهراً اهل کتاب هستند صابئین خود را به یحیای شهید(سلام الله علیه) منسوب میدانند و تلفیقی از همان مذهب نصرانیت است. اینها را نمیشود به حساب بتپرست آورد، چون خدای سبحان همهٴ اینها را در برابر بتپرستها ذکر کرد در سورهٔ حج که بحثش در جلسهٴ قبل گذشت آیهٔ ١٧ سورهٴ حج این بود که مجوس و صابئین را در برابر مشرکین قرار داد فرمود: ﴿إنّ الذین آمنوا والذین هادوا والصابئین والنصارىٰ والمجوس والّذین أشرکوا إنّ الله یفصل بینهم یوم القیامة﴾ صابئین جزو بتپرستها نیستند و گرنه جزو مشرکین بودند. از اینکه خدای سبحان فرمود: چه مسلمان، چه اهل کتاب معلوم میشود همهٴ آن فِرَق چهارگانه مرادند یعنی یهودیها، مسیحیها، مجوسیها، صابئین. فرمود: کار با تمنّى نیست ﴿لیس بأمانیّکم ولا أمانیّ أهل الکتاب﴾ کسی بگوید من چون مسلمانم أهل بهشتم خب آیهٴ سورهٴ بقره فرمود: اگر مسلمانی ربا نگیر!، فرمود: کار با نام حل نمیشود ﴿لیس بأمانیّکم ولا أمانیّ أهلِ الکتاب من یعملْ سوءاً یجز به﴾ این دربارهٴ بُعد سلبی قضیه است، این آیه محل بحث سورهٴ بقره و سورهٴ مائده در باب بُعد اثباتی قضیه است در آیهٴ سورهٴ نساء میفرماید: هر که بد کرد کیفر میبیند چه مسلمان، چه غیر مسلمان. در آیهٴ محل بحث سورهٴ بقره و سورهٴ نساء و سورهٴ مائده میفرماید هر که خوب کرد پاداش میبیند چه مسلمان و چه غیر مسلمان. پس کار با ایمان و عمل صالح است با نام حل نمیشود عمده آن است که به چه ایمان بیاورند و عمل صالح کدام است.
معیار ایمان و عمل صالح
بحث در مرحله بعد این است که ایمان به چه بیاورند و عمل صالح به چیست؟ امّا بحث مقام اوّل این است که عامل سعادت چیست؟ قهراً بحث در دو مقام خواهد بود مقام اوّل این است که عامل سعادت چیست؟ مقام دوم آن است که وقتی ثابت شد عامل سعادت، ایمان و عمل صالح است ایمان به چی و کدام عمل، عمل صالح است؟ پس در مقام اوّل فرمود: نام و حزب و سنّت خاص و امثال ذلک، عامل سعادت نیست؛ چه مسلمان، چه صابئین، چه مسیحیان، چه یهودیان هر کسی بخواهد سعادتمند بشود باید مؤمن شود و کارش خوب، یعنی یک حسن فاعلی داشته باشد آدم خوبی باشد و یک حسن فعلی داشته باشد کار خوب انجام بدهد. چون ایمان به عقیده بر میگردد انسانی که دارای اعتقادات صالح است میشود فاعلِ حَسَن، یعنی انسانی که خوب است و کسی که دارای عمل صالح است کار او حسن است، پس عامل نجات، حُسن فاعلی است و حُسن فعلی. این خلاصهٴ مقام اوّل، امّا در مقام ثانی بحث این است که به چه ایمان بیاورند؟ آیا الآن به تورات و انجیل ایمان آوردن کافی است یا گذشته از ایمان به تورات و انجیل غیر محرّف باید به قرآن ایمان بیاورند. آیا صرف اعتقاد به موسیٰ و عیسی(علیهما السلام) کافی است یا باید به خاتم انبیا(علیه آلاف التّحیة والثناء) هم بالضرورة ایمان بیاورند؟ و عمل صالح چیست؟ آیا به دستور تورات و انجیل عمل کردن، عمل صالح است؟ یا عمل صالح آن است که به دستور قرآن عمل بشود این مقام ثانی است. بنابراین، در همهٴ این مطالب چه در بُعد اثباتی قضیه چه در بُعد سلبی قضیه خدای سبحان بین همه امم یک حکم یکسان دارد، میفرماید: هر که بد کرد عقاب میبیند چه مسلمان، چه غیر مسلمان. هر کس خوب کرد پاداش میبیند چه مسلمان چه غیر مسلمان. بدیها را و خوبیها را یک مقدارش را عقل میگوید، مثل اینکه ظلم بد است و دروغ بد است و تجاوز بد است و خیانت بد است و مانند آن، یک مقدار مهمش را باید وحی بگوید که چگونه نماز بخوانند، چگونه روزه بگیرند و مانند آن. لذا فرمود: ﴿لیس بأمانیّکم ولا أمانّی أهل الکتاب من یعمل سوءً ایجز به﴾ صدر آیه این است که کار به امانیّ و تمنیّات حل نمیشود، آن وقت ذهن سؤال میکند کار پس با چی حل میشود؟ چه کار کنیم که نجات پیدا کنیم؟ فرمود: بد نکنید؟ بد چیست؟ آن را قرآن مشخص کرد که چی بد است و چی خوب است. کلیاتش را مشخص کرد و جزئیاتش را هم فرمود: ﴿ما آتاکم الرّسول فخذوه وما نهاکم عنه فانتهوا﴾ هم اوامر را وهم نواهی را امتثال کنید، پس ﴿من یعمل سوءاً یجز به ولایجد له من دون الله ولیّاً ولانصیراً﴾ .
ـ کیفر، پیامد سود فعلی و پاداش، پیامد حُسن فعلی و حسن فاعلی
آنگاه بُعد اثباتی قضیه را هم ذکر فرمود: ﴿ومن یعمل من الصّالحات من ذَکَرٍ أو أُنثیٰ و هو مؤمن فأولئک یدخلون الجنّة ولایظلمون نقیراً﴾ فرمود: اگر کسی کار بد کرد، چه خودش آدم خوبی باشد چه آدم بد کیفر میبیند. ولی اگر کار خوب کرد و خودش آدم خوبی بود پاداش میبیند، لذا در آیه اولىٰ فقط به سوء فعلی اکتفا کرد در آیهٴ ثانیه حسن فعلی و حسن فاعلی را به هم ضمیمه کرد. بیان ذلک این است که معصیت، آدم را به جهنّم ببرد چه معصیت کار مسلمان باشد چه غیر مسلمان، لذا شما در هیچ جای قرآن ملاحظه نمیفرمائید در مسائل کیفری، حسن فاعلی یا سوء فاعلی را تقیید کرده باشد، نمیگوید: اگر کسی بد کرد و آدم بدی بود جهنّم میرود میگوید اگر کسی بد کرد جهنّم میرود، خواه آدم خوب باشد مثل مسلمان فاسق،ـ خواه آدم بد باشد مثل کافر. ﴿جزاء سیئة سیئة مثلها﴾ ﴿من یعمل سوءاً یجز به﴾ سواء کان مسلماً أو کافراً، این اطلاق آیه ناظر به آن است که بدی، کیفرش جهنّم است. خواه آن انسانی که بد کرد یعنی سوء فعلی داشت، سوء فاعلی هم داشته باشد یا نه آدم بدی هم باشد یا نه، میخواهد مؤمن باشد میخواهد کافر همین که گناه کرد عذاب میبیند ولی در مسائل بهشت و پاداش همیشه حسن فعلی را با حسن فاعلی مقیّد میکند، شما ندارید جایی که خدا بفرماید: هر که کار خوب کرد بهشت میرود. همیشه حسن فعلی را با حسن فاعلی مقید میکند میگوید: اگر کسی کار خوب کرد و به خدا و قیامت معتقد بود بهشت میرود، ممکن است کسی کار خوب بکند و به خدا و قیامت معتقد نباشد و خدای سبحان جزای دنیایی اِو را هم حفظ بکند در دنیا به او پاداش بدهد ولی او اهل بهشت نیست، ممکن نیست کافر بهشت برود. کسی که کارش برای خدا نیست به بهشت نخواهد رفت این یقینی است، اگر کاری خوب کرد البته پاداش دنیایی دارد یا تخفیف عذاب در جهنّم هست و مانند آن. لذا بین این دو آیه ملاحظه میفرمایید که فرق شده در آیه اوّل فرمود: ﴿من یعمل سوءًا یجز به﴾ در آیهٴ دوم نفرمود: «ومن یعمل من الصّالحات من ذَکَرٍ أو أُنثىٰ فأولئک یدخلون الجنة» بلکه یک قیدی هم آورد و فرمود: ﴿وهو مؤمنٌ﴾ یعنی اگر کسی کار خوب کرد و به خدا و قیامت معتقد بود، او بهشت میرود. سورهٴ نساء آیهٴ ١٢٤ فرمود: ﴿ومن یعمل من الصّالحات من ذَکَرٍٍ أو أُنثىٰ و هو مؤمن فأولئک یدخلون الجنة ولایظلمون نقیراً﴾ آن اندک چیزی که یک پرنده با منقارش میگیرد آن را میگویند نقیر، فرمود: خدای سبحان به اندازهٴ یک ذرهای که یک پرنده با منقارش میگیرد، به نام نقیر، به احدی ستم نمیکند.
ـ اصالت روح و فرعیت بدن
الف. عدم تأثیر ذکورت و انوثت در حقیقت انسانی
اما اینکه فرمود: ﴿من ذکرٍ أو أُنثىٰ﴾ شاید در بحثهای قبل ملاحظه فرمودید که خدای سبحان نمیخواهد بگوید که زن و مرد مساویند، میخواهد بگوید: زن و مردی نیست، چون آنکه کار انجام میدهد انسان است و انسان بما أنّه انسانٌ نه مذکّر است نه مؤنث، در حقیقت انسانیت نه ذکورت دخیل است نه أنوثت، مذکر و مؤنث که دو نوع نیستند که دو صنف از یک نوع هستند. اگر چیزی صنف شد یعنی از حقیقت و ذات بیرون است اینها جزو مصنفات هستند نه منوعات، بنابراین، در حقیقت انسانی، ذکورت و اُنوثت دخیل نیست حقیقت انسان نه مذکر است نه مؤنث این بدن است که یا اینچنین است یا آنچنان لذا میفرماید: خواه زن، خواه مرد نه این که زن و مردی هست و با هم مساویند، میفرماید شما خواه اسمش را زن بگذارید خواه اسمش مرد، این معتقد و کسی که عمل صالح انجام میدهد خواه بدنش اینچنین خواه بدنش آنچنان بیتفاوت است نه اینکه زنی هست و مردی هست و با هم مساویند، اینها صنف هستند، آنکه کار انجام میدهد خود نوع است، آن صورت نوعی است که کار انجام میدهد آن انسان است که کار میکند انسان نه مذکر است نه مؤنث، انسان یک حیوان ناطق است کسی است که دارای نفس مجرّده است.
سؤال ...
جواب: نه این بحثها را ملاحظه بفرمائید و آن بحثهای اصطلاحی را در بحثهای تفسیری نکشانید. میفرماید: به این که چه زن، چه مرد، اینها صنف هستند آنکه کار انجام میدهد انسان است انسان نه مذکر است نه مؤنث.
سؤال ...
جواب: نه، شما دقت کنید، باید حرف روی اصول باشد امّا نباید اصطلاحات را مخلوط کرد فرمود: انسان، انسان، نه زن است نه مرد.
سؤال ...
جواب: آن دخیل نیست، پس بنابراین ناظر به عدم تفاوت است. یعنی خواه این خواه او، نه اینها با هم مساویند.
سؤال ...
جواب: بله، منظور آیه این است که خلاصه حقیقت انسان اگر مؤمن باشد و عمل صالح انجام بدهد اهل بهشت است خواه صورتش اینچنین خواه صورتش آنچنان، مثل اینکه میفرماید: سواءٌ کان أبیض أو أسود. اینچنین است مگر ابیض و اسود عمل میکنند برخلاف غرب که میگوید بین زن و مرد تفاوتی نیست او حقیقت انسان را در این پیکر میداند و میگوید: انسان که پیکر است و بس، زن و مرد یکسان است، ولی قرآن میگوید: حقیقت انسان جان آدمی است جان آدمی نه مذکّر است نه مؤنث. اینکه میفرماید چه مذکّر، چه مؤنّث مثل این است که بفرماید: خواهی سفید جامه و خواهی سیاه باش. این ترجمه همان است که «خلق الله الجنة لمن أطاع و احسن ولو کان عبداً حبشّیاً» ، سیاه جامه باشد اینکه فرمود: خواه سفید، خواه سیاه یعنی خواه بدن اینچنین خواه بدن آنچنان، مگر سیاه و سفید کار میکنند. انسان کار میکند و انسان نه سفید است نه سیاه.
ب. نگاه عرشی مکتب اسلام به زن
این مکتب خیلی عرشی و عالی است، این زن را بُرد به مقامی که اصلاً مرد و زن در آنجا راهی ندارند برخلاف غرب که میگوید حقیقت انسان همین پیکر است، این پیکر دو جور است هر دو با هم برابرند و قرآن میگوید اصلاً تفاوت نیست، اصلاً نام نیست برای اینکه آنکه کار میکند انسان است انسان نه مرد است نه زن، انسان یک روح مجردی دارد، یک حقیقت زندهای دارد، مثل اینکه بفرماید: چه سفید، چه سیاه.
بنابراین، شما جایی پیدا نمیکنید که خدای سبحان بفرماید هر کار خوب کند، بهشت میرود، همیشه مقید است حسن فعلی به حسن فاعلی چه در سورهٴ نحل، چه در همین سورهٴ نساء در آنجا فرمود: ﴿من عمل صالحاً من ذکر أو أُنثىٰ و هو مؤمن فلنحیینّه حیاةًً طیبّة﴾
سؤال ...
جواب:
ج. زن و شأن اجرا
آن در کارهای اجرائی است وگرنه در مسائل معنوی و مقامات ولایت هرگز بین زن و مرد فرق نیست در شأن فاطمه(علیها سلام) میبینید که این حدیث شریف وارد شده است که: اگر علی بن ابی طالب(سلام الله علیه) نبود آدم و من دونه همسر او نبود . آدم و من دونه، این در فضیلت فاطمه(علیها سلام) در جوامع روایی ملاحظه میفرمایید. این زن است که از بسیاری از انبیا گذشته است. بنابراین، انسان است که کامل میشود، انسان نه مذکر است نه مؤنث. در کمالات عقلی نه ذکورت شرط است و نه انوثت، مانع. این در کارهای اجرایی است که البته بعضی از کارها مال زن است و بعضی از کارها مال مرد، گفتهاند جهاد مال مرد است، قضا مال مرد است و امثال ذلک این کارهای اجرایی است شما میبینید در مرجعیت ذکورت را شرط کردند ولی در اجتهاد و فقاهت که ذکورت را شرط نکردند، مرجعیت یک کار اجرایی است اما اجتهاد و فقاهت عدالت، عصمت، ولایت کلیه اینها مقامات انسانی است و اینها هیچ کدام نه مشروط به ذکورت هستند و نه ممنوع به انوثت هستند.
سؤال ...
جواب: منظور آن است که در آیه اوّل فرمود: أمانی هیچ کسی نقش ندارد، کسی بگوید من مسلمانم، خب اگر مسلمانی ﴿ذروا ما بقىٰ من الرّبا إن کنتم مؤمنین﴾ کسی که بگوید من مسلمانم بهشت میروم و از من شفاعت میکنند، ربا هم میگیرم. فرمود: اینچنین نیست.
خلاصهٴ بحث
پس مقام اوّل آن است که هر که بد کرد کیفر میبیند چه آدم خوب باشد چه آدم بد، و هر که کار خوب کرد و آدم خوب بود یعنی عقیده خوب داشت بهشت میرود این خلاصه مقام اوّل، امّا مقام ثانی که آدم خوب کیست؟ و کار خوب چیست؟ مؤمن کیست و عمل صالح چیست؟ خب این را باید وحی بگوید کدام وحی؟ وحی منسوخ یا وحی ناسخ؟ خب باید وحی ناسخ بگوید، وحی ناسخ الیوم علی وجه الأرض، قرآن کریم است و اِلىٰ یوم القیامة هم قرآن کریم خواهد بود، کتب أنبیای پیشین هم محرَّفند و هم منسوخ و این کتابی که خدای سبحان صیانت آن را برای ابد حفظ کرده است قرآن کریم است و همواره دارد تحدّی میکند که ﴿إن کنتم فی ریب ممّا نزّلنا علی عبدنا فأتوا بسورة من مثله﴾ پس کسی مؤمن است که ایمانش را کتاب ناسخ یعنی قرآن کریم تبیین کرده باشد و عملی صالح است که قرآن کریم آن را عمل صالح بداند. خب اگر کسی، نمازش را به غیر قبله بخواند این عمل صالح نیست، روزهاش را در غیر ماه مبارک رمضان بگیرد این عمل صالح نیست، چون قرآن فرمود: ﴿من شهد منکم الشهر فلیصمه﴾ یا فرمود: ﴿حیث ما کنتم فولّوا وجوهکم شطره﴾ و مانند آن.
بنابراین، این آیهٴ مبارکهٴ﴿إنّ الذین آمنوا و عملوا الصالحات﴾ جلوی هرگونه تمنیّات را هم میگیرد، جلوی هرگونه یأس را هم میگیرد و اصول کلی را بیان میکند آنگاه خطوط جزئی را آیات دیگر تبیین میکند.
صائبان کیانند؟
امّا درباره صابئین که اینها کیانند؟ چون یک بحث تاریخی است نه بحث تفسیری، اجمالاً از قرآن کریم استفاده میشود که اینها مشرک نیستند بتپرست نیستند جزو مشرکین نیستند چون در برابر مشرکین قرار گرفتهاند به شهادت آیهٴ ١٧ سورهٴ حج، حالا تلفیقی از یهودیت و مسیحیت است یا پیروان یحیای شهیدند چه این که صابئین ایران فعلاً یک چنین ادعایی دارند در هنگام تدوین قانون اساسی عدّهای از این صابئین ایران آمدند که شما در این قانون اساسی اسم یهود و نصارا را بردید و آنها را به عنوان دینهای رسمی شناختید و اسم صابئین را نبردید. به آنها گفته شد که شما بالآخره اگر کتابی دارید جزو پیروان یحیای شهید خواهید بود(سلام الله علیه) و کتاب یحیی هم جز انجیل چیز دیگر نبود و ما درباره مسیحیها هم گفتیم این بود که آنها تا حدودی قانع شدند و رفتند الآن صابئین ایران مدّعیاند که ما پیروان یحیای شهیدیم، یحیىٰ(سلام الله علیه) هم به حضرت مسیح ایمان آورده بود و کتاب جدایی نداشت تنها کتاب رسمی آن روز انجیل بود و خود یحیای شهید هم به همان کتاب مؤمن بود و عمل میکرد نظیر اینکه لوط(سلام الله علیه) به ابراهیم ایمان آورده بود عیسیٰ(سلام الله علیه) از اولوالعزم است نه یحیا نه زکرّیا و امثال ذلک. اینها حافظ شریعت دیگرانند، خود شریعت مستقلی نیاوردهاند و مقداری از این بحث صابئین را «ملل ونحل شهرستانی» بیان کرد و مقداریش را هم «الآثار الباقیة ابوریحان بیرونی» که سیدنا الاُستاد بخشی از اینها را در جلد اوّل ذکر کرد و بخشی از اینها را در جلد ششم و هفتم ذکر کرد آنها هم احیاناً به ریاضتها به تهذیب نفس و امثال ذلک معتقد بودند، برای ستارهها ارزش تأثیر استقلالی قائل نبودند گرچه آنها را احترام میکردند اما آنها را به عنوان رب بدانند مانند مشرکین، اینچنین نبودند.
«والحمدلله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است