display result search
منو
خصوصیات ممتاز ماه رمضان، بهره مندی از قرآن و درک عظمت آن – جلسه نهم

خصوصیات ممتاز ماه رمضان، بهره مندی از قرآن و درک عظمت آن – جلسه نهم

  • 1 تعداد قطعات
  • 54 دقیقه مدت قطعه
  • 188 دریافت شده
سخنرانی آیت الله سید محمدمهدی میرباقری با موضوع خصوصیات ممتاز ماه رمضان، بهره مندی از قرآن و درک عظمت آن – جلسه نهم، سال 1393

انسان ها براساس درجات تقوایی که دارند در نزد خدای متعال مورد کرامت هستند. بر طبق فرازهای این دعا قرآن نردبان ما برای رسیدن به دار سلامت و راه نجات از سختی های قیامت و پاک شدن از آلودگیها است. غفلت مانع عبرت انسان از آیات الهی و صحنه هایی است که در برابر انسان اتفاق می افتد. علم و نور قرآن در محضر اهل بیت علیهم السلام است و شرط وصول به علم قرآن و بهره برداری از نور قرآن بندگی خدای متعال است و این بندگی بر اساس روایات سه شرط و سه نشانه دارد؛ اینکه انسان هر چه دارد امانت خدا بداند، که نشانه آن انفاق آسان در راه خدای متعال است؛ دوم آنکه بنده نباید تدبیر خویش را کرده و به خودش مشغول باشد که اثر آن راحت شدن سختیها و رنجها نزد انسان است و سوم آنکه تدبیر خود را به خدای متعال تفویض کند که در این حالت دنیا و نفسو شیطان برای او بی ارزش می شوند...



نیل به مقامات عالی در سایه قرآن
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و اهل بیته الطاهرین المعصومین سیما بقیه الله فی الارضین ارواحنا فداه و لعنت الله علی اعدائهم اجمعین. درباره بعضی مطالبی که مربوط به قرآن هست نکاتی را تقدیم کردیم. در ابتدا از دعای نورانی ختم قرآن که دعای 42 صحیفه سجادیه است و از امام سجاد علیه السلام نقل شده است، چند جمله را عرض می کنم و بعد ان شاالله مطلبی را که قول داده بودم راجع به اینکه چه کنیم که فهم قرآن برای ما حاصل شود تقدیم می کنم. دعای فوق العاده ای است و نکات لطیفی را در باب مقامات و اسرار قرآن حضرت بیان کردند. دو سه جمله اش را من ترجمه می کنم تا کمی مشخص شود که چه استفاده هایی ما می توانیم از قرآن ببریم.
حضرت در این دعا بیان می کنند: «فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اجْعَلِ الْقُرْآنَ وَسِیلَةً لَنَا إِلَى أَشْرَفِ مَنَازِلِ الْکَرَامَة»(1) پروردگارا بر پیامبر و آلش درود بفرست و قرآن را برای ما وسیله ای قرار بده تا به شریف ترین مقامات و منزلگاه های اهل کرامت برسیم. انسان ها براساس درجات تقوایی که دارند در نزد خدای متعال مورد کرامت هستند؛ لذا منازل اهل کرامت تابع منازل و درجات تقوی آنها است چنانچه در قرآن آمده است «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّـهِ أَتْقَاکُمْ»(حجرات/13) بنابراین همه منزلگاه های کرامت منزلگاه های شریفی هستند آن های که اهل تقوی هستند، منازلشان منازل کرامت است و میهمان های کریم خدای متعال هستند. منازل کرامت درجاتی دارند؛ اما حضرت در آن دعا به ما یاد دادند که از خدای متعال بخواهید که قرآن را وسیله ای قرار بدهد برای شما که به شریف ترین منزلگاه های اهل کرامت با قرآن برسید.
«وَ سُلَّماً نَعْرُجُ فِیهِ إِلَى مَحَلِّ السَّلَامَة»؛ یعنی خدایا قرآن را برای ما نردبانی قرار بده تا با این نردبان عروج کنیم و بالا برویم و به آن محلی که محل سلام و یکی از مقامات بهشت است، برسیم. «لَهُمْ دَارُ السَّلَامِ عِندَ رَبِّهِمْ وَ هُوَ وَلِیُّهُم بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ»(انعام/127) دار السلام از مقامات بهشت است. مقامات پایین تر محیط سلامت نیست. در این دعا میخواهیم که خدایا قرآن نردبانی قرار بده برای ما تا ما بتوانیم از پله های این نردبانی که قرآن پیش ما قرار می دهد بالا برویم و به دار السلامه برسیم؛ آن عوالم و مقاماتی که محیط امن نیستند دار السلام نیستند؛ باید آنها را پشت سر بگذاریم.
«وَ سَبَباً نُجْزَى بِهِ النَّجَاةَ فِی عَرْصَةِ الْقِیَامَة» خدایا قرآن را یک وسیله ای قرار بده تا از آن عرصه و سختی های قیامت به وسیله قرآن عبور کنیم و نجات پیدا کنیم و این هم یکی از برکات استفاده از قرآن است. اگر کسی بخواهد از آن صحنه های سخت قیامت با سلامت عبور کند باید از قرآن استفاده کرده باشد، در این صورت می تواند از آن عرصات به آسانی عبور کند.
«وَ ذَرِیعَةً نَقْدَمُ بِهَا عَلَى نَعِیمِ دَارِ الْمُقَامَة» خدایا قرآن را سببی قرار بده که ما را از عرصات قیامت نجات بدهد و دستگیره و واسطه ای باشد که بواسطه او قدم بر نعمت های دار المقامه بگذاریم. دار المقامه بهشت است و کسی که ان شالله مقیم در بهشت است او را جابجا نمی کنند. در این دعا از خدای متعال می خواهیم که قرآن را ذریعه و وسیله ای قرار بده که ما به وسیله این قرآن هم از عرصات و سختی های قیامت نجات پیدا کنیم و هم به ما اجازه بدهند پا در نعمت ها و نعیم دار المقامه که بهشت است بگذاریم.
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ احْطُطْ بِالْقُرْآنِ عَنَّا ثِقْلَ الْأَوْزَار وَ هَبْ لَنَا حُسْنَ شَمَائِلِ الْأَبْرَار» خدایا به وسیله این قرآن سنگینی بار گناهان و آنچه که بر دوش ماست بریز. هر کدام از این کلمات در قالب هایی ریخته شده و معانی فراوانی دارد. این یکی از برکات قرآن است که به وسیله تلاوت و انس با قرآن بار انسان سبک می شود؛ یعنی انسان به اصطلاح سبکبار می شود. و بعد می فرمایند خدایا بواسطه قرآن به ما نیکی ها و خوبی های شمایل ابرار را به ما عطا کن. ابرار شمایل نیکویی دارند و اخلاق و رفتار و همه چیزشان پسندیده است. در این دعا حضرت می فرماید که خدایا بوسیله قرآن ما را به آن مقام برسان و بوسیله قرآن آن زیبایی ها را به ما ببخش.
«وَ اقْفُ بِنَا آثَارَ الَّذِینَ قَامُوا لَکَ بِهِ آنَاءَ اللَّیْلِ وَ أَطْرَافَ النَّهَارِ حَتَّى تُطَهِّرَنَا مِنْ کُلِّ دَنَسٍ بِتَطْهِیرِه‏» پروردگارا ما را دنباله رو آن کسانی قرار بده که شب ها و روزها و لحظات شب و روزشان را قیام به قرآن کردند؛ یعنی اهل بیت که اگر دنباله رو آنها شدیم، نتیجه اش این است که تو ما را از هر آلودگی به واسطه طهارت قرآن پاک می کنی. قرآن سرچشمه جاری است که اگر کسی به این سرچشمه راه پیدا کرد، قرآن او را شستشو می دهد و تطهیر می کند.
«وَ تَقْفُوَ بِنَا آثَارَ الَّذِینَ اسْتَضَاءُوا بِنُورِه وَ لَمْ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ عَنِ الْعَمَل‏‏ فَیَقْطَعَهُمْ بِخُدَعِ غُرُورِه‏» خدایا ما را دنباله رو آن کسانی قرار بده که شب و روزشان مشغول به قرآن هستند. اگر پا جای پای آنهایی گذاشتیم که همه لحظاتشان با قرآن طی می شود، طهارت قرآن ما را شستشو می دهد و ما با تطهیر قرآن از هر آلودگی و دنسی پاک می شویم. قرآن ما را شستشو می دهد و تطهیر می کند. حضرت می فرماید: خدایا به ما توفیق بده آثار چنین کسانی را پیروی کنیم و دنباله رو آنها بشویم. یک کاروان وقتی از جایی عبور کند رد پایی از آنها می ماند و آدمی که راه را بلد نیست رد پای کاروان را می گیرد. یک عده ای هستند که از نور قرآن پرتو گرفتند و در سایه قرآن حرکت کردند و نور قرآن راهنمای آن ها بوده است؛ ما را دنباله رو آن ها قرار بده تا پا جای پای آنها بگذاریم و آثار آن ها را دنبال کنیم. آنها کسانی هستند که آرزوهای طولانی آن ها را غافل از عمل نکرده است. آن هایی که دنبال نور قرآن حرکت می کنند گرفتار آرزوهایی که مانع عمل کردن در دنیا است، نمی شوند. دنیا دار عمل است و آخرت دار جزا است. آرزوهای ما مانع از این می شود که در این سرا و این مهلت کوتاه بهره ببریم.
مَثَل ما در این دنیا مثل آن کسانی است که از یک بیابانی پر از جواهرات در شب تاریک عبور می کردند؛ یک عده ای بر نداشتند و یک عده ای برداشتند؛ بعداً همه پشیمان بودند، چه آن هایی که بر نداشتند، پشیمان از اینکه چرا برنداشتند و چه آن هایی که برداشتند، پشیمان از اینکه چرا کم برداشتند. دنیا این گونه است، وقتی صبح قیامت روشن شد آدم می فهمد که هر چه از دنیا برداشته کم است؛ به همین دلیل یوم الحسره است و همه حسرت می خوردند چرا که بیش از این می شد از دنیا سرمایه بردارند.
حضرت می فرماید: خدایا ما را دنباله رو آن هایی قرار بده که از پرتو قرآن استفاده می کردند و در سایه قرآن راه می رفتند و راهشان روشن بود؛ لذا کم کاری و تنبلی نکردند و آرزوها آن ها را از عمل غافل نکرد؛ اگر کسی دنبال آرزوهایش حرکت کرد گرفتار خدعه نفس می شود. نفس، انسان را فریب می دهد و میگوید حالا فرصت زیاد است. آن هایی که در پرتو قرآن حرکت می کنند از خدعه های نفس و آرزوهای طولانی آن در امان هستند و لذا در دنیا عمل می کنند. ما می خواهیم که خدا ما را دنباله رو آن هایی قرار بدهد که پرتو نور قرآن چراغ راه آن ها بوده است و آرزوها سد راه آن ها نشده است و از این فرصت استفاده کردند.
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اجْعَلِ الْقُرْآنَ لَنَا فِی ظُلَمِ اللَّیَالِی مُونِسا» خدایا قرآن را در تاریکی های شب مونس ما قرار بده وقتی شب تاریک می شود ما بجای این که با دیگران انیس و رفیق شویم، انیس با قرآن باشیم و مونس ما قرآن باشد. در این حالت است که انسان منتظر است تا شب بیاید و بتواند با قرآن خلوت کند. اگر خدای متعال قرآن را انیس و مونس شب های ما قرار داد، انسان منتظر است تا کی روز تمام شود تا با قرآن خلوت کند و مشغول به تلاوت و بهره مندی از قرآن باشد. علاوه بر تاریکی ظاهری شب، یک تاریکی های دیگری هم هست که ما گرفتارش هستیم؛ که در آن تاریکی ها هم انسان می تواند از قرآن استفاده کند.
«وَ مِنْ نَزَغَاتِ الشَّیْطَانِ وَ خَطَرَاتِ الْوَسَاوِسِ حَارِسا» خدایا از وساوس و تحریکاتی که شیطان می کند قرآن را نگهبان ما قرار بده. شیطان تحریک می کند و انسان را از راه خدا جدا می کند؛ آنچه که می تواند سپر باشد و جلوی حمله شیطان را بگیرد، قرآن است. چون شیطان واقعاً کید و مکر می داند و توانایی هایی دارد؛ شش هزار سال ریاضت کشیده نه فقط دیده بلکه تا آسمان چهارم بالا رفته و همنشین ملائکه بوده است؛ [بعد از رانده شدن] قسم خورده همه را جهنمی می کند. ما نگهبانی می خواهیم که ما را از وسوسه ها و تحریکات شیطان و خلاصه تصرفاتی که در ما می کند نجات دهد. تصرفات شیطان خیلی سنگین است؛ این قدر آلوده است دور آدم می چرخد دور مومن می چرخد یک دستی به مال، فرزندان، به اهل مومن یا به خودش برساند و وقتی دستش رسید، آلوده می کند. در این دعا می خواهیم که خدایا قرآن را حافظ ما در مقابل تحریکات و وسوسه ها و تصرفات شیطان قرار بده تا قرآن از ما محافظت کند.
«وَ لِأَقْدَامِنَا عَنْ نَقْلِهَا إِلَى الْمَعَاصِی حَابِسا» خدایا قرآن را نگهبان ما قرار بده که ما را حبس کند تا قدم به سمت معاصی بر نداریم. ممکن است یک وقتی آدم هوس گناه بکند اما پایش در غل و زنجیر است؛ اما یک بار قرآن انسان را حبس می کند؛ انسانی که قدمش نورانی به نور قرآن شد نور قرآن نمی گذارد این قدم به سمت معاصی برود؛ بلکه قدم انسان را حبس می کند و آن جایی که می خواهی قدم برداری و اقدام کنی قرآن نگهت می دارد؛ این خاصیت قرآن است.
«وَ لِأَلْسِنَتِنَا عَنِ الْخَوْضِ فِی الْبَاطِلِ مِنْ غَیْرِ مَا آفَةٍ مُخْرِسا » یکی از بیماری های بسیار بدی که گاهی ما به آن مبتلا هستیم و خیلی هم ضرر دارد این است که زبان ما مشغول به باطل گویی است؛ یا حرام یا مکروه یا خیلی حلال هایی که هیچ ضرورتی ندارد که انسان بگوید. همین طور می خواهیم حرف بزنیم، حرف های باطل بی فایده و گاهی حرام که مانع انسان است. در روایات دارد که در امم سابقه مثل بنی اسرائیل اگر کسی می خواست عابد شود اول بیست سال باید تمرین سکوت می کرد؛ انسان باید حرف اضافی نزند و تا حرف واجب نبود نگوید؛ حتی برای این که عادت کند گاهی تمرین کند و حتی حرف مستحب هم نزند، مگر برایش روشن و واضح بود که حرف مستحب یا واجب است؛ اما چطور می شود انسان جلوی این هوس هایی که او را به حرف زدن ناروا می کشاند و خیلی هم متنوع هست بگیرد؟ در تعبیر امام سجاد علیه السلام در همین دعاست که خدایا قرآن را مخرس ما قرار ده که ما را گنگ کند و زبانمان را بند بیاورد تا نتوانیم حرف باطل بزنیم؛ البته گنگی «من غیر ما آفت» یعنی بیمار نباشیم. یک موقع انسان بیمار می شود و می خواهد حرف بزند ولی گنگ است، منظور ما این نیست بلکه اگر کسی نور قرآن به قلب و زبانش رسید همین نور زبان انسان را بند می آورد و نمی گذارد حرف بی خود بزنیم؛ یعنی زبانی که نورانی به نور قرآن است نسبت به باطل مثل زبان گنگ می ماند و نسبت به حق گویا می شود. خدایا این قرآن را مخرس ما قرار بده ما را لال کند اما بیمار نشویم؛ یعنی یک جوری ما را نزند که بیمار شویم و نتوانیم حرف بزنیم؛ بلکه بدون بیماری زبان ما را نسبت به باطل گنگ کند و این خاصیت نور قرآن است که اگر نور قرآن در زبانی نشست بند می آید و حرف ناروا نمی تواند بزند. این خاصیت قرآن است که قدم ها را از گناه حبس می کند و زبان را از حرف باطل گنگ می کند.
«وَ لِجَوَارِحِنَا عَنِ اقْتِرَافِ الْآثَامِ زَاجِر» جوانح قوای باطنی مان است و جوارح قوای ظاهریمان است، مثل چشم و گوش. خدایا همه جوارح ما را قرآن محو و زجر و نگهبانی کند و جلوی آنها را بگیرد تا وارد گناه نشوند. نور قرآن اگر به جوارح انسان رسید زاجر انسان از گناه و معصیت است.
«وَ لِمَا طَوَتِ الْغَفْلَةُ عَنَّا مِنْ تَصَفُّحِ الِاعْتِبَارِ نَاشِرا» خدایا از آن صحنه هایی که ما باید اعتبار و عبرت بگیریم، برای ما باز شود. همه صحنه ها عبرت هستند یک کسی جلوی ما زمین می خورد در همین صحنه هزار عبرت هست که چرا زمین خورد این که داشت مستقیم راه می رفت چرا منحرف شد؟ چرا این آدمی که پارسال در صف ماه رمضانی ها بود امسال یک جای دیگری است؟ هر چه پیش روی ماست آیات عبرت است؛ یک گیاه می روید عبرت است خورشید طلوع می کند عبرت است یک کسی بیمار می شود عبرت است خود آدم بیمار می شود عبرت است زمین می خورد عبرت است. در روایت است که یک نفر به حضرت وارد شد پایش به چراچوب گیر کرد و زمین خورد، حضرت فرمودند: خودتان مقصر هستید. گفت: آقا چکار کردم؟ فرمود: بسم الله نگفتی. آدم وقتی دید یک نفر خورد زمین خورد باید عبرت بگیرد و او این کار را نکند. این صحنه ها باید باز شود تا ما عبرت بگیریم و بفهمیم؛ اما غفلت این صحنه ها را در هم می پیچد و نمی گذارد که صحنه باز شود. مثل کتابی که انسان اگر آن را باز کند خیلی مطلب در آن است ولی وقتی بسته است، بسته است. غفلت این صحنه های پیش روی ما را مثل یک تومار در هم می پیچد و نمی گذارد این تومار باز شود و ما بخوانیم و عبرت بگیریم. نور قرآن اگر به قلبی رسید این صحنه ها و این تومار پیچیده شده باز می شود. غفلت یک تومارهایی را در هم می پیچد. مهم این است که انسان بتواند از این صفحه و صحنه ها اعتبار و درس بگیرد و عبور کند؛ اما غفلت این تومارها را در هم می پیچد و نمی گذارد عبرت بگیریم. هزار آیه انسان می بیند اما یک استفاده نمی کند.
آدمی که در بیابان و جنگل راه می رود اگر راه را گم کرده باشد و به دنبال آن باشد، یک رد پا یا اثر یک قافله را هم که می بیند عبرت می گیرید و دقت می کند ببیند از کجا آمدند و به کجا رفتند تا بتواند راهش را پیدا کند؛ اما آدمی که در غفلت به سر می برد و بازی می کند، رد پای یک آدم که هیچ کاروان ها آمدند رفتند گله ها آمدند و رفتند اصلاً هیچ عبرتی نمی گیرد و توجهی نمی کند که این کاروان ها رد می شوند؛ همینطور در غفلت خودش است در نتیجه راهش را گم می کند. قرآن این گونه است که صحنه ها را برای انسان باز می کند.
اهل بیت؛ معلم قرآن/ رسیدن به معارف اهل بیت و طلب این معارف از جانب ما
اما بحث دیگری که تقدیم می کنم این است که باید توجه کرد که قرآن مقاماتی دارد انسان می تواند از ظاهر قرآن به باطنش برسد از نورانیت قرآن استفاده کند و انوار قرآن به دلش برسد و عالم به قرآن شود. اگر ما بخواهیم از نور قرآن استفاده کنیم و عالم به قرآن شویم اولین نکته این است که باید بدانم معلم قرآن ائمه علیهم السلام هستند انوار قرآن در قلوب ائمه است و در جای دیگر نیست. این کتاب هست اما باید ما را به علم امام برساند. اگر از سرچشمه نگیریم قرآن هیچ بهره ای به ما نمی دهد؛ چنانچه خود قرآن فرموده آیات قرآن در سینه آنهایی است که خدا به آنها علم داده است؛ یعنی ائمه علیهم السلام، و آدرس قرآن اینجاست. کسی اگر بخواهد از قرآن استفاده کند باید زانو بزند و التماس کند و از ائمه و روایاتشان یاد بگیرد و یک جاهایی هم که دستش از روایات کوتاه شد و نفهمید، مستقیم از خود امام درخواست کند که به انسان قرآن را تعلیم کنند. اسرار قرآن در روایات اهل بیت است استاد عزیزی می فرمود: اگر می خواهید قرآن بفهمید قرآن با روایات فهمیده می شود و روایت با زیارت فهمیده می شود. اگر اهل زیارت و توسل شدید باب فهم روایات به رویتان باز می شود؛ باب فضایل روایات که باز شد با روایات قرآن را می شود بفهمید.
نکته دوم آنکه اگر کسی می خواهد به علم قرآن و به نور قرآن برسد یک قدم هایی را خودش باید بردارد؛ بعد از آن ائمه علیهم السلام هستند. این که می بینید ما از این همه علمی که در عالم منتشر شده است محروم هستیم گاهی بخاطر این است که آن قدمی که خودمان باید برداریم را بر نمی داریم. اگر برداشتیم معلم قرآن امام زمان علیه السلام و ائمه هداة معصومین صلوات الله علیهم اجمعین هستند و آنها بخلی هم ندارند که به ما قرآن را یاد بدهند و چیزی هم از علمشان کم نمی آید؛ اما در ما یک ظرفیت و آمادگی باید باشد.
روایتی را مرحوم مجلسی در بحار نقل کردند و دیگران هم همینطور که این روایت معروف هست به روایت عنوان بصری که پیر مردی است از اهل بصره شاگردی دیگران را در زمان امام صادق کرده است و آخر عمرش دلش نورانی و متوجه شد که باید به محضر امام صادق بیاید. آمد محضر امام صادق در زد، بار اول حضرت در را به رویش باز نکردند. رفت مسجد النبی و متوسل شد و از حضور مقدس رسول الله تقاضا کرد که اگر ممکن است کاری کنید آقا زاده شما مرا راه بدهد. مجدداً که آمد حضرت راهش داده و فرمودند؛ مطلبت را بگو من اشتغالاتی دارم؛ ائمه علیهم السلام با این که اخلاق کریم داشتند و دست و دل باز بودند، ولی یک وقت هایی این گونه سلوک می کردند؛ فرمودند: زودتر کارتان را بگویید من مشغولیت هایی دارم. به حضرت عرض کرد: آمدم از علم شما استفاده کنم؛ متوسل شدم تا خدای متعال درهای علم شما را به روی من باز کند و از وجود و سرچشمه شما حکمت به قلب من برسد. چرا که طبق روایات است که «أَنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا» و نیز «أَنَا دَارُ الْحِکْمَةِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا»
حضرت فرمودند: این که تو می خواهی اولاً درست آمدی زیرا بجز محضر امام صادق در جای دیگری علم نیست. در روایتی در کافی حضرت دو نفر از علمای زمان خودشان را نام بردند و فرمودند اینها شرق و غرب عالم را بگردند، علم در خانه ماست و خدا علم را به ما داده است و در جای دیگری نیست و حتی انبیاء هم علم را از ما می گیرند. این که در روایات وارد شده که علم را ولو در چین بود بروید و یاد بگیرید، می خواهد بگوید که علم مهم است و می ارزد آدم به آن سوی دنیا کوچ کند و یاد بگیرد و بیاید؛ ولی در روایات از معصومین تصریح شده که علم فقط پیش ماست؛ جای دیگر هم نروید و اگر اهل بیت آن سوی دنیا هم بودند ما باید می رفتیم و یاد می گرفتیم چه رسد به زمانی که در کنار ما باشند.
خدا رحمت کند آیت الله العظمی بهجت را که می فرمودند: یک کتابی است که اگر به ما می گفتند آن ور دنیا هم هست باید می رفتیم و یادش می گرفتیم و می ارزید تا آن طرف دنیا برویم و آن را یاد بگیریم. یک آقایی گفته بود آقا ما چه کتابی برای سیر و سلوک بخوانیم؟ فرمود یک کتابی است که خیلی وقت است نوشته شده است و خیلی هم چاپ شده است؛ قرآن، اگر آن سوی دنیا هم بود باید می رفتیم و یاد می گرفتیم چه رسد به حالا که نزدیک ماست. ائمه این گونه هستند و علم نزد ائمه است.
در ادامه روایت عنوان بصری حضرت به او فرمودند «إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَه‏»(2) آن علمی که شما می خواهید سر و صدا نیست؛ بلکه نورانیتی است که اگر خدای متعال بخواهد کسی را هدایت کند قلبش را نورانی می کند. علم، چراغ هدایت و نور الهی است. آیه نور مبارکه نور چنین می فرماید: «اللَّـهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ»(نور/35) خدای متعال مسیر هدایت را یاد می دهد و نور همه عوالم است؛ آسمانی ها و زمینی ها از نور خدا استفاده می کنند. روایتی از وجود مقدس ثامن الحج ارواحنا فداه ذیل این آیه است که «اللَّـهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ؛ قَال‏ هُدَى مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَ هُدَى مَنْ فِی الْأَرْض‏»(3) هدایت همه با نور الهی است؛ این نور متمثل در نبی اکرم شده که در سوره نور توضیح آن آمده است تا آنجا که می فرماید «فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّـهُ أَن تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ»(نور/36) اگر کسی وارد خانه های نبی اکرم شد می تواند از علم استفاده کند اما اگر مقیم خانه های اهل بیت نشدی نمی توانی از علم استفاده کنی.
حضرت به عنوان بصری فرمودند که علم سر و صدا نیست؛ بلکه همان نور الهی است. یکی از اسامی قرآن که در خود قرآن هم مکرر این تعبیر آمده، نور است «وَ لَـکِن جَعَلْنَاهُ نُورًا نَّهْدِی بِهِ مَن نَّشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا»(شوری/52) این قرآنی که پیامبر برای شما از جانب ما آورده است را نور قرار دادیم که هم روح و حیات در آن هست و هم نور است؛ اگر به روح قرآن برسید هم هدایت تان می کند و هم زنده تان می کند. ما این قرآن را نور قرار دادیم و هر یک از بندگان را که بخواهیم هدایت کنیم، با این قرآن هدایت می کنیم. آنهایی که بنده هستند ما دلشان را با نور قرآن هدایت می کنیم؛ آن بندگانی را که بخواهیم دستشان را بگیریم با قرآن هدایتشان و راهبری شان می کنیم.
امام صادق فرمودند آنچه که تو به دنبالش هستی سر و صدا و قیل و قال نیست؛ تو دنبال نور هستی و می خواهی قلبت نورانی شود راه خدا را پیدا کنی و این نور موطنش در قلب آن کسی است که خدا اراده هدایتش را کرده است. این همان آیه ای است که عرض کردم که خدا می خواهد عبادالله را با قرآن هدایت و قلبشان را نورانی کند. لذا امام صادق فرمودند آنچه را که می خواهی یک سر است و چیز قیمتی است؛ نورانیت قلب است و اصلش هم دست خدای متعال است و قلوبی هم که می خواهد هدایت کند با نور علم هدایت می کند. این علم را به ما داده و اجازه داده به هر کس بخواهیم بدهیم و به هر کس بخواهیم ندهیم.
در روایات هست به امام صادق عرض کردند که خدای متعال می فرماید «فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ»(نحل/34) یعنی اگر نمی دانید و دنبال علم هستید و می خواهید عالم به علوم باطنی شوید، بروید سائل شوید، اهل ذکر هم وجود مقدس رسول الله و اهل البیت هستند. بروید سائل اهل ذکر شوید و گدایی کنید. سائل فقط به معنی پرسیدن نیست؛ بلکه یعنی طالب و سائل امام و اهل الذکر شوید تا به شما علم بدهند.
در روایات دارد زراره به امام صادق عرض کرد: خدا فرموده ما از اهل ذکر و شما بپرسیم؛ حضرت فرمودند: بله؛ گفت: برای ما واجب است؟ فرمودند: بله؛ گفت: پس بر شما هم واجب است جواب دهید؟ فرمودند: نه؛ این آیه تکلیف شما را معین می کند؛ اما تکلیف ما را یک آیه دیگر معرفی می کند «هَـذَا عَطَاؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِکْ بِغَیْرِ حِسَابٍ»(ص/39) چیزهایی که خدا به ما داده بخشش است و فرموده اگر می خواهی بده. یک موقعی خدا پول می دهد مال دیگران هم در آن است مثلاً خمسش را واجب است بدهی؛ اما یک موقع می گوید: این مال خودت است، می خواهی بده و می خواهی نده. خدای متعال هر چه به ائمه داده فرموده می خواهی بده و می خواهی نده و حساب و کتاب هم ندارد، ملک شماست. حضرت فرمود: این آیه جواب ما را داده و تکلیف ما را معین کرده است.
در آن حدیث به عنوان بصری حضرت فرمودند: علم نورانیت قلب و نور قرآن و علم امام است در زیارت جامعه کبیره آمده است «ْکَلَامُکُمْ نُورٌ» کلامی که از امام صادر می شود نور و علم است لذا قلب را نورانی می کند. همه درجات ایمان با فهم روایات و کلام ائمه پیدا می شود. امام باقر به فرزندشان فرمودند «وَ بِالدِّرَایَاتِ لِلرِّوَایَات یَعْلُو الْمُؤْمِنُ إِلَى أَقْصَى دَرَجَاتِ الْإِیمَانِ»(4) با فهم روایت ما و با کلمات ما با علم ما مومن تابالاترین درجه ایمان رفعت پیدا می کند و بالا می رود.
تلبس به لباس بندگی شرط وصول به علم امام / ارکان بندگی؛ مالک ندیدن خود
حضرت در ادامه حدیث بصری فرمودند اگر علم می خواهید علم نورانیت است ایمان همین علم است همه حقایق در علم الامام است سرچشمه حیات است ولی اگر می خواهی ما به تو علم بدهیم «فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِی نَفْسِکَ حَقِیقَةَ الْعُبُودِیَّة» اول برو بندگی را در نفس خودت جستجو کن و در طلب بندگی باش، اگر متحقق بندگی شدی و لباس بندگی پوشیدی ما هستیم؛ و اگر هم بنده نبودی ما علم را به غیر بنده نمی دهیم.
شخصی آمد محضر حضرت و التماس و اصرار کرد که اسم اعظم به من بدهید حضرت فرمودند بروید فلان جا بیرون شهر بایستید و بعد بیاید و هر چه دیدید به من گزارش دهید. شب رفت دید آنجا یک پل باریکی است بر روی رودخانه ای یک پیر مرد خار کنده بود و داشت به این طرف رودخانه می آمد یک جوان مغرور سوار بر اسب تازیانه اش را کشید و پیرمرد را عقب راند و بارش ریخت و به زمین خورد؛ آن شخص خیلی ناراحت شد آمد به حضرت عرض کرد آقا این صحنه را دیدم. گفت حالا اگر ما به تو اسم اعظم داده بودیم چکار می کردی؟ گفت: آن جوان را ادب می کردم. حضرت فرمود آن پیر مرد که دیدی از رفقای ماست و ما اسم اعظم را به او دادیم. علم هم این گونه است که اول آدم باید بنده شود تا بداند که کجا باید علم را خرج کند و الا سر و صدا و قیل و قال و مدرک را به همه می دهند هر کس درس بخواند و شب بیداری بکشد به آنها می رسد؛ ولی علم این طور نیست ممکن است انسان 70 سال شب تا صبح بیدار باشد اما یک کلمه علم به قلبش عطا نشود. به همین دلیل حضرت فرمود برو اول بنده شو؛ بعد ما هستیم.
گفت: آقا بندگی چیست؟ حضرت فرمودند: سه شرط دارد. هر کدام از اینها را تحصیل کردی یک اثری هم دارد؛ ببین اگر اثرش در تو آمد بدان آن رکن بندگی را تحصیل کردی. «أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکا» اما رکن اول بندگی این است که هر چه داری امانات است و ملک شما نیست «لِلَّـهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ»(مائده/120) هر چه هست مال خداست. ما یک روزی نداشتیم و بعداً هم نخواهیم داشت؛ وقتی انسان سنش بالا رفت پیر شد حافظه اش را هم از دست می دهد؛ این علوم می رود، ثروتش می رود؛ پس اینها برای ما نیست اگر برای ما بود از ما جدا نمی شد؛ پس امانات خدا و ملک الهی است و اول شرط بندگی این است که خودت را مالک هیچ ندانی و همه چیز را امانت بدانی و شریک خدا نباشی.
اگر این صفت در شما پیدا شد اثرش این است که انفاق برای شما راحت می شود و راحت می توانی در راه خدا آبرو و مال و علمتان را بذل و انفاق کنید. این که یکی از صفات متقین است و در قرآن مکرر تکرار شده که انفاق کنید؛ یکی از صفات متقین انفاق است «الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ»(بقره/3) رزقی که ما به آنها می دهیم انفاق می کنند؛ یعنی با اینکه رزقشان است ولی انفاق می کنند؛ مال دارد انفاق می کند، علم دارد انفاق می کند. ذیل این آیه روایتی است که فرمود «مِمَّا عَلَّمْنَاهُمْ یُنْبِئُونَ- وَ مِمَّا عَلَّمْنَاهُمْ مِنَ الْقُرْآنِ یَتْلُون‏»(5) علمی که ما به آنها دادیم را منتشر می کند و نگه نمی دارد؛ و اهل انفاق است. اگر این صفت در شما پیدا شد خودتان را مالک ندیده و انفاق در راه خدا برایتان آسان می شود.
آدمی که پشت میز می نشیند و صندوق دار بانک است اگر روزی هزار حواله صد میلیونی هم بیاید راحت می هد؛ فقط مواظب است اشتباه نکند و طبق دستور آیین نامه عمل بکند؛ ولی همین شخص حقوق آخر ماه خودش را در جبیش می گذارد یک ریالش را به کسی نمی دهد چون خودش را مالک می داند؛ آن حواله ها را مالک نمی داند و در نتیجه امانتدار است. فرمود اگر امانت دار بودید راحت خرج می کنید و طبق دلتان دارایی تان را خرج نمی کنید بلکه طبق فرمان ما خرج می کنید. پس رکن اول بندگی این است که انسان خودش را مالک نبیند اثرش هم این است که دارایی هایش را طبق فرمان خدا خرج می کند نه طبق هوس خودش.
شرط دوم بندگی عدم تدبیر نفس و تفویض امر به خدا و آثار آن
رکن دوم بندگی این است «وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیرا»؛ یعنی عبد مشغول به تدبیر خودش نیست؛ آبروی من چه می شود؛ موقعیت من چه می شود؛ غذا و مسکن من چه می شود؟ عبد با این چیزها کار ندارد. آن خدایی که ما را به این دنیا آورده عهده دار کفش و کلاه و میز و خانه مان هم هست. آن خدایی که ما را از هیچ تا اینجا آورده خیال نکنید ما را اینجا رها کرده است. ما عیب مان این است که وقتی بالغ می شویم خیال می کنیم برای خدا هم بزرگ شدیم؛ در حالیکه برای پدرت بزرگ شدی و از پدر و مادر بی نیاز شدی؛ آن هم نه بی نیاز یک آدم اگر اهل باشد می فهمد بی نیاز نیست. آن هایی که حاجت های مهم داشتند می رفتند صورتشان را کف پای مادرشان می گذاشتند و می گفتند برایشان دعا کند و همین که دعا می کرد حاجتش رفع می شد. حالا ظاهراً آدم از پدر و مادرش بی نیاز می شود ولی هیچ وقت از خدا بی نیاز نمی شود. نیاز ما به خدای متعال عین همان موقعی است که طفل بودیم و خودمان را کثیف می کردیم و بلد نبودیم خودمان را تمیز کنیم. چرک روی ما می نشست و نمی توانستیم دفع کنیم. نیاز ما به خدا کم نمی شود؛ اشتباه ما این است که وقتی بزرگ می شویم برای خدا هم بزرگ می شویم و خیال می کنیم آدم شدیم در حالی که از بچگی مان فقیرتر و نسبت به خدا عاجزتر و ذلیل تر هستیم. یک لحظه خدا به ما عنایت نکند از آن بچه ای که خودش را کثیف می کند بیشتر خودمان را کثیف می کنیم. خدا می داند یک آلودگی هایی روی دل ما می نشیند که از آن خیلی بدتر است.
پس دومین علامت عبد این است که تدبیر خود نمی کند چون مملکت خداست؛ پس به ما مربوط نیست؛ سوال می کنم که شما هیچ وقت غصه باغ همسایه تان را می خورید و بروید بیل بزنید؟ او خودش عهده دار است پس به من چه؛ مگر یک موقعی از من بخواهد. حضرت فرمود دنبال تدبیر خود نباید باشید بلکه کار خودتان را به خدای متعال تفویض و واگذار کنید که او اداره تان می کند. علامتش هم این است که اگر این صفت بندگی در شما پیدا شد مصیبت های دنیا برای شما آسان می شود چون من نمی خواهم کاری کنم. مثلاً اگر ورشکست شوم، مگر قرار بود من خودم را اداره کنم که وقتی ورشکست شدم غصه بخورم؟! من کارم را واگذار کردم به خدای متعال پول داشته باشم یا نداشته باشم؛ یا مریض بشوم؛ مگر من می خواهم چکار کنم؟ هر کاری را می خواهم در زمان سلامتی بکنم صد برابرش را خدا در بیماری به من می دهد. آدمی که تفویض کرده سختی های دنیا برایش آسان می شود؛ به این دلیل سختی های دنیا به ما فشار می آورد چون ما خودمان می خواهیم این سختی ها را برداریم لذا توان و زورمان نمی رسد و اذیت می شویم.
اثر این رکن دوم بندگی این است که مصیبت ها و رنج ها بر انسان آسان می شود. اگر کسی دید رنج های دنیا برایش آسان است بدانید که کارش را تفویض کرده است. آیا ما نباید تدبیر کنیم؟ این که خیلی بد است؛ روایات می گوید تدبیر و فکر و برنامه ریزی کنید و اهل حساب و کتاب باشید؛ حتی حضرت موسی بن جعفر فرمود کسی که اهل حساب و کتاب نیست و هر روز خودش را محاسبه نمی کند از ما نیست؛ نه این که شیعه معمولی نیست بلکه یعنی انسان در جمع آن کسانی که اطراف ما و جزو خاصان ما اهل بیت هستند وارد نمی شود، مگر این که هر روز خودش را محاسبه کند. پس ما باید حساب و کتاب از خودمان بکشیم. حال معنای این که تدبیر نکند یعنی چه؟ حضرت نفرمودند بندگی یعنی تدبیر نکردن؛ بلکه یعنی تدبیر خود نکند یعنی به خودش مشغول نباشد؛ زیرا آدمی که به خودش اینگونه مشغول است که من چگونه خرج خودم را در بیاورم و چگونه راحتی خودم و همسرم را تأمین کنم؛ هر کدام از اینها آدم را با خود می برد. خودت را تفویض کن یعنی در کار خدا دخالت نکن؛ اداره تو وظیفه خداست که بر خودش قرار داده است که ما را اداره کند. وقتی خودت را مالک نمی دانی، از تعلق به ملک دنیا آزاد هستی؛ مثلاً این همه آدم ها میلیاردها ثروت دارند، آیا شما یک ذره فکرش را می کنید که این گران شد یا ارزان شد؟ به من چه مربوط است؟
رکن سوم بندگی اشتغال به طاعت و اوامر الهی
اگر از خودتان خلع مالکیت کردید، فارغ می شوید و امور خودتان را تفویض می کنید. آدمی که از همه چیز فارغ شد «وَ جُمْلَةُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْه‏» این آدم همه دل مشغولی اش به امر و نهی خدا است. تدبیری که می کند هم تدبیر بندگی است که یک قسم بندگی هم تأمین روزی حلال است؛ یک قسم بندگی هم انتخاب همسر خوب است؛ یک قسم بنده هم این است که انسان فرزندان صالحی داشته باشد؛ به این صورت دنبال وظیفه اش است و دنبال تدبیر خود نیست. فرقش این است که یکی تدبیر خود می کند و به خود مشغول است و دیگری از خود آزاد است و تدبیر بندگی می کند و به خدای خودش مشغول است و همه دل مشغولی اش به امر و نهی خداست.
حضرت فرمودند کسی که این قدم سوم را برداشت دیگر فارغ از مراء و جدال و مباهات می شود. بیشتر زندگی ما مباهات است؛ واقعاً آدم این قدر به خانه احتیاج ندارد که بگوید خانه من از خانه دیگران کمتر نباشد؛ سفره ای که می اندازم از بقیه رنگین تر باشد؛ کفش من از بقیه زیباتر باشد؛ آرایش من از بقیه بهتر باشد؛ اینها همه مراء و مباهات و جدال است؛ اینکه علم من از بقیه بیشتر باشد، کتابهای من از بقیه تعدادش بیشتر باشد دور و بری ها و مریدهای من بیشتر باشند؛ میز و منصب من از بقیه بالاتر باشد؛ همه مان گرفتار هستیم. این مراء و مباهات برای کسی است که بنده نشده است. فرمود اگر بنده شدی از مراء و مباهات آزاد می شوی.
سه علامت برای طی این سه گام بندگی
در ادامه حدیث حضرت سه علامت کلی گفتند که اگر این سه قدم را برداشتی سه علامت در شما پیدا می شود «هَان‏ عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ إِبْلِیسُ وَ الْخَلْقُ وَ لَا یَطْلُبُ الدُّنْیَا تَکَاثُراً وَ تَفَاخُراً وَ لَا یَطْلُبُ مَا عِنْدَ النَّاسِ عِزّاً وَ عُلُوّاً وَ لَا یَدَعُ أَیَّامَهُ بَاطِلا» دیگر مکرهای شیطان و نفس و دنیا برایتان آسان می شود و دنیا در نظرتان بی ارزش می شود و نفس و شیطان در نظرتان خوار می شود و گوش به حرف شیطان نمی دهید؛ ممکن است بپرسید که مگر کسی هم شیطان در نظرش مهم است؟ بله؛ طبق فرموده قرآن «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ»(یس/60) یک عده ای این قدر شیطان برایشان مهم است که او را می پرستند و حرفش را گوش می دهند؛ اما علامت بندگی این است که شیطان و نفس و دنیا از نگاهتان می افتد و در نظرتان خوار و تحقیر می شود.
حضرت فرمود برو این سه را کسب کن و بنده بشو و بعد بیا. ممکن است کسی بگوید اگر این سه قدم را برداشتم دیگر رسیدیم و دیگر به امام صادق چه احتیاجی داریم؟ اگر خودم را مالک ندیدم کارهایم را تفویض کردم همه دل مشغولیم به امر و نهی خدا بود دنیا در نظرم بی ارزش شد شیطان از چشمم افتاد نفس در نظرم ذلیل و خوار شد دیگر چرا نزد امام صادق علیه السلام بروم؟ حضرت در ادامه فرمودند: «فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَةِ التُّقَى‏»؛ یعنی این اولین قدم در وادی تقوی است و اگر این قدم را برداشتی تازه قدم اول است؛ خیال نکن رسیدی. بعد حضرت یک آیه ای خواندند که به تعبیری که از امام صادق نقل شده همه آرزوها این جا نقش بر آب می شود. حضرت فرمودند این اولین درجه تقوی است و بعد این آیه را خواندند «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ»(قصص/83)
دار آخرت اشاره به چه مقامی است؟ روایتی از امام صادق نقل شده که حضرت فرمودند تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ یعنی ولایت و مقامات ما که باطن بهشت است. این دار آخرت برای آن هایی است که در زمین دنبال فساد و برتری جویی نیستند و عاقبت برای متقین است و متقین آن هایی هستند که اهل علو و برتری جویی روی زمین نیستند که به عاقبت خوش هم می رسند. در همان روایت امام صادق فرمود عاقبت ما هستیم و اصلاً مودت و محبت ما برای آنهایی است که اهل تقوی هستند و علوم ما به کسانی می رسد که اهل تقوی باشند؛ ما برای متقین هستیم؛ در واقع حضرت می خواهند بگویند من که امام صادق هستم علم و محبت و مودتم برای متقین است. اولین درجه تقوی هم این است که انسان این سه رکن را تهیه کند و اگر تحصیل کردید آن دار آخرت و آن مقامات ولایت ما و علوم معارف که دنبالش هستید و آن نورانیتی که می خواهید، نزد ماست و این را برای کسانی قرار دادیم که دنبال علو نیستند؛ اگر متقی شوید آنها را به شما می دهیم؛ زیرا ولایت و مودت ما و بهشت برای متقین است.
خیلی روایات سنگین و عجیبی ذیل این آیه است. یک روایت این است فرمود که وجود مقدس امیرالمؤمنین آن زمان که حکومت دستشان بود و والی بودند «یَمْشِی فِی الْأَسْوَاقِ وَحْدَهُ وَ هُوَ ذَاکَ یُرْشِدُ الضَّالَّ وَ یُعِینُ الضَّعِیفَ وَ یَمُرُّ بِالْبَیَّاعِ وَ الْبَقَّالِ فَیَفْتَحُ عَلَیْهِ الْقُرْآنَ وَ یَقْرَأُ تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها»(6) در بازار قدم می زدند گمراهی پیدا می شد ارشادش می کردند راه گم کرده ای بود هدایتش می کردند حتی اگر کسی نشانی می خواست به او می دادند؛ ضعفا را دستگیری می کردند به فروشنده ها و کاسب ها عبور می کردند قرآن را برایشان باز می کردند و این آیه را برایشان می خواندند «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ»(قصص/83) حضرت فرمودند این آیه برای اهل عدل و تواضع از ولات نازل شده است. حاکمی که اهل عدل است اهل تواضع است این آیه شامل او میـشود. هر چه آدم مقامش بالاتر باشد باید تواضعش بیشتر باشد. این آیه ناظر به اهل قدرت است؛ اگر دستتان به جایی می رسد دنبال برتری جویی نباشید والا به آخرت نمی رسید.
در روایتی باز از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده است «إِنَّ الرَّجُلَ لَیُعْجِبُهُ أَنْ یَکُونَ شِرَاکُ نَعْلِهِ أَجْوَدَ مِنْ شِرَاکِ نَعْلِ صَاحِبِهِ فَیَدْخُلُ تَحْتَهَا»(7) اگر کسی بند کفشش موجب شود خوشش بیاید و احساس کند بند کفش من بهتر از بند کفش رفیقم است و دلش بخواهد بند کفشش از بند کفش رفیقش بهتر باشد، این آیه شامل حالش می شود. آدم سفره بیندازد ظرف های قیمتی اش را بیاورد بچیند به رخ دیگران بکشد که ببینید من تجملاتم بیشتر است، معلوم می شود که اهل این آیه است. بقیه اش هم همین طور است؛ مثلاً کتاب هایش را بچیند بگوید من با سوادتر هستم. روایات فراوانی در این زمینه هست.
از امام صادق علیه السلام روایت عجیبی است به حفص بن غیاث فرمودند: «مَا مَنْزِلَةُ الدُّنْیَا مِنْ نَفْسِی إِلَّا بِمَنْزِلَةِ الْمَیْتَةِ- إِذَا اضْطُرِرْتُ إِلَیْهَا أَکَلْتُ مِنْها... وَ جَعَلَ یَبْکِی وَ یَقُولُ ذَهَبَتْ وَ اللَّهِ الْأَمَانِیُّ عِنْدَ هَذِهِ الْآیَة»(8) یا حفص منزلت دنیا در نزد من امام صادق مثل مردار است. شما ممکن است یک موقعی در بیابان گیر کنید و مجبور شوید از مردار استفاده کنید ولی به اندازه ضرورت می خورید که نمیرد؛ دنیا در نزد من مثل مرداراست. از این تعابیر در بیان نورانی امیرالمؤمنین هم هست که فرمودند مثل استخوان خوک در دست جزامی؛ یا مثل آب بینی بز و پست تر از آن؛ بعد امام صادق در ادامه این آیه را خواندند و گریه کردند و فرمودند که این آیه آرزوها را به باد می دهد. آدم خیال می کند چیزی به دست می آورد. امام صادق فرمودند که اگر کسی این سه قدم را برداشت؛ یعنی اهل جدال و مراء نبود و دنبال برتری جویی نبود و مشغول به بندگی بود آن وقت ولایت و معارف و مودت ما برای او است؛ بیایید ما به شما می دهیم.
قرآن محضر امام رضا است و اگر کسی بخواهد قرآن را به او بدهند، باید این قدم ها را بردارد والا هر چه هم التماس کنیم به ما نمی دهند چون علوم اسرار است؛ اسرار را که نمی دهند با آن جدال و مراء کنیم. اگر اسرار را دادند و ما خواستیم با اینها جدال و مراء کنیم واویلا می شود؛ اسرار را نباید خیال کنی که ملک خودت است.
یک نفر خیلی به وجود مقدس امیرالمؤمنین اصرار کرده بود و طی الارض می خواست. یک آقایی آمد و به او گفت این قدر التماس نکن؛ طی الارض ماشین خصوصی نیست که هر وقت تو دلت بخواهد سوار شوی و کنار دریای مازندران بروی؛ طی الارض ماشین مأموریت است، آیا حاضری نصف شب بیدارت کنند و بگویند فلانی آن طرف دنیا گرفتار است باید نزد او بروی؟ حاضر نیستی پس این قدر اصرار نکن و خیال نکن طی الارض ماشین شخصی است.
علم اسرار است اگر عبد شدی به تو می دهند چون درست خرجش می کنی؛ اما اگر عبد نشدی خیلی چیزهای دیگر به تو می دهند؛ مثلاً در روایت است که حضرت فرمود دنیا را به خیلی ها می دهند اما ولایت ما را به همه ندادند چون قیمتی است؛ ایمان را هم به همه ندادند؛ محبت ما را به اهلش دادند. اگر نور قرآن و علم قرآن و حقیقت قرآن و باطن قرآن ولو یک آیه اش به قلب انسان برسد کوه هم باشی خاشع می شوی؛ اما همه اینها در محضر امام است و امام هم سرش کلاه نمی رود؛ یعنی نمی شود سر امام کلاه گذاشت. اگر حضرت فرمود برو بنده شو و بیا باید بنده شوی؛ اینطور نیست که بدون آنکه عبد باشی بیایی و سرت را کج کنی سر امام کلاه برود. بنده بشو بیا؛ دیگر نمی خواهد ادا در بیاوری؛ اگر بنده بشوی امام می بیند و به تو از علوم می دهد و اگر هم بنده نشدی خبری نیست جای دیگر هم نروید. من دیدم می آیند در حرم امام رضا می نشینند و وقت مردم را می گیرد که مثلاً یک نفر در تهران است بروید و به او رجوع کنید! در حالیکه اینجا محضر امام رضا است آمده خانه امام رضا آن وقت تو به یک نفر دیگری ارجاعش می دهی؟! حواستان را جمع کنید؛ بله ممکن است یک موقع آدم بیاید در خانه امام رضا خود حضرت آدم را ارجاع دهند به یکی از شاگردانشان و بگویند سراغ فلانی برو و حالا پیش او درس بخوان و بعد بیا؛ این عیب ندارد.
علی ای حال همه علوم محضر امام علیه السلام هست قرآن باطنش اسرارش حقیقتش خیلی با عظمت است و همه در محضر امام است. خدای متعال به امام اجازه داده است «هَـذَا عَطَاؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِکْ بِغَیْرِ حِسَابٍ»(ص/39) ائمه فرموده اند بروید چیزهایی را آماده بکنید تا ما به شما بدهیم؛ سر و صدا در کتابهاست برو از آنجا یاد بگیر اما اگر علم می خواهی بنده بشو ما هستیم. اولین قدم را تو وادی تقوی بردار؛ اهل برتری جویی و علو و مراء و جدال نباش که نخواهی از این علوم ما در آنجا استفاده کنی؛ این اسرار برای سوء استفاده کردن نیست؛ اگر بنده شدی خواستی در مدارج بندگی راه بروی علم می خواستی که راه بندگی را نشانت بدهد و بفهمی در لحظه چه کار کنی ما علم را به تو می دهیم؛ اما برو آماده شو. راه رسیدن به معارف قرآن این است که به در خانه امام رضا بروید، بنده شوید و التماس کنید. السلام علیک یا اباعبدالله...
پی نوشت ها:
(1) الصحیفة السجادیة، ص: 178
(2) بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج‏1، ص: 224
(3) الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏1، ص: 115
(4) معانی الأخبار، النص، ص: 1
(5) معانی الأخبار، النص، ص: 23
(6) مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏2، ص: 104
(7) تفسیر نور الثقلین، ج‏4، ص: 144
(8) تفسیر القمی، ج‏2، ص: 146

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 54:20

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی