display result search
منو
ارزاق خاص الهی در ماه رمضان و نزول قرآن و باطن لیله القدر

ارزاق خاص الهی در ماه رمضان و نزول قرآن و باطن لیله القدر

  • 1 تعداد قطعات
  • 66 دقیقه مدت قطعه
  • 319 دریافت شده
سخنرانی آیت الله سید محمدمهدی میرباقری با موضوع ارزاق خاص الهی در ماه رمضان و نزول قرآن و باطن لیله القدر، سال 1394

خداوند عهدی با انسان بسته است که محل وفای به آن عهد همین دنیا و در همین فرصت عمر است. حاصل عمل به عهد با خدا رسیدن به مقام توحید خواهد بود. خداوند برای رسیدن و هدایت به سوی نور ارزاقی به انسان عنایت کرده است. از جمله این نعمت های خاص الهی ماه رمضان است. خداوند سفره رحمت خود را در این ماه پهن می کند و خود به طور ویژه با واسطه معصومین مؤمنان را بر سر این سفره دعوت می کند. منتشر بودن انوار قرآن در این ماه موهبتی از جانب خداوند است. از رزق های ویژه دیگر خداوند وجود نور ولایت است که انسان با بهره گیری از آن ها به مقام هدایت خواهد رسید. آن چه که در این مسیر مهم است بیداری انسان و برداشتن موانع بر سر راه است. اگر مؤمن با تمسک به قرآن و نور ولایت شیاطین و شرور را پشت سر بگذارد خداوند خود بهترین دستگیر و پشتیبان او برای ورود به وادی توحید خواهد بود...



دنیا محل وفای به عهد
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و اللعن علی اعدائهم اجمعین. قرآن کریم فرموده است: «وَ سارِعُوا إِلى‏ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقینَ»(آل عمران/١٣٣)، فرصت دنیا فرصت بسیار کوتاهی است و این عالم نیز عالم عجیبی است. عالم دنیا جایی است که انسان مهلت پیدا کرده، به عهدهای خود با خدای متعال عمل کند؛ «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنی‏ آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ. وَ أَنِ اعْبُدُونی‏ هذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ»(یس/60-61)، و مهم ترین عهدی هم که ما با خدای متعال بستیم عهد عبودیت، بندگی خدای متعال و حرکت درصراط مستقیم است.
در همین دنیا انسان می تواند وارد صراط مستقیم شود و اگر ادامه پیدا کند در قیامت هم در صراط خواهد بود. اگر در این دنیا انسان به صراط مستقیم که صراط عبودیت و بندگی خدا است، نرسد در آخرت نیز امکان ورود به صراط مستقیم (کما اینکه از روایات استفاده می شود) نیست. ما در این جا باید وارد وادی نور شویم و اگر این جا وارد نشدیم، در آخرت امکان ورود به وادی نور نیست.
بنابراین فرصت دنیا فرصت عجیبی است که انسان می تواند به قرارها و عهدهای خود با خدا عمل کند و اگر عمل کرد، هیچ کس به اندازه خدای متعال وفای به عهد نمی کند؛ «وَ مَنْ أَوْفى‏ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذی بایَعْتُمْ بِه»(توبه/١١١)، اگر ما وفا کردیم خدا هم وفا می کند.
حاصل آن عهد این است که در این دنیا قدم از وادی توحید و محبّت خدای متعال بیرون نگذاریم و این عهد امری خارج از زندگی ما نیست. ما در این دنیا زندگی می کنیم و برخی امور دنیوی لازمه آن است. سخن ازتعطیل این امور نیست بلکه تمامی این امور می شود در مسیر عهد، محبّت و بندگی خدا باشد. انسان می تواند در تجارتش با خدا معامله کند. خوراک، ازدواج، خواب و همه کارها می شود برای خدا باشد. بنابراین نباید در دنیا این امور را تعطیل کنیم. به عبارتی ما نسبت به خدای متعال فقیر هستیم و فقرهای ما راه های ما بسوی خداوند هستند. اگر ما غنی بودیم آن گاه ارتباطی با خداوند نداشتیم و هریک برای خودمان خدا بودیم. ما فقیر هستیم و فقرهای ما است که ما را به خدای متعال پیوند می دهد. این فقرها را اگر انسان در مسیر خدای متعال قرار داد همین فقرها تبدیل به سبلی می شوند که ما را به خدای متعال می رسانند ولی اگر این فقرها در مسیر خدای متعال قرار نگرفتند به نقطه ضعف های ما تبدیل می شوند؛ نقطه ضعف هایی که شیطان از آن ورود می کند و انسان را زمین می زند.
بنابراین در همه لحظات تمام کارهای انسان می تواند در صراط مستقیم و بندگی خدا باشد و می تواند بیرون از این صراط باشد. «لأقعُدنَّ لهم صراطک المستقیم»(اعراف/١٦)، شیطان نیز بر سر راه مستقیم نشسته تا انسان برای خدا کار نکند. ما بالاخره برای هدفی کار می کنیم؛ انسان می خورد، می خوابد، کار می کند، درس می خواند تا به هدفی برسد.
اگر واقعا هدف خدا شد صراط مستقیم خواهد بود و اگر برای غیر خدای متعال باشد، کوره راه است. هر هدفی غیر خدای متعال در حقیقت معبودی جز خداوند است و شیطان بر سر راه مستقیم نشسته؛ یعنی نمی گذارد برای خدا کار کنیم. کار کردن برای نفس، دنیا،رفیق، پول، ثروت و مقام را تحریک و وسوسه هم می کند ولی همین که کار برای خدا شکل بگیرد شیطان هزار مانع سر راه آن ایجاد می کند.
فرصت دنیا فرصتی است که انسان بتواند به این عهد برسد. گاهی تعبیر قرآن این است که ما با شما از قبل عهد بستیم و گاهی می فرماید ما شما را به این عالم آوردیم و این عالم سرتاسر ابتلاء است و این ابتلاء باید به یک جا ختم شود؛ «لنبلوهم أَیُّهُم احسنُ عملاً»(کهف/٧)، احسن عملا یعنی؛ اخلص عملا و أصوب عملا. عمل ما باید خالص ترین عمل شود؛ خالص ترین عمل هم عملی است که در محبت خدا است. اخلاص یعنی برای خدا کار کردن و برای خدا کار کردن نیز مقاماتی دارد.
در روایت آمده است: آن هایی که خدا را عبادت می کنند سه دسته هستند. آن هایی که غیر خدا را عبادت می کنند که از جرگه خارج اند اما آن هایی که خدا را عبادت می کنند؛ عده ای از سر رغبت عبادت می کنند، برخی از سر ترس و بعضی نیز به خاطر شکر و حبّ. آن که از سر رغبت خدا را عبادت می کند یعنی مزد خدا را می خواهد. چنین کسی خدا را عبادت می کند و عبادتش هم صحیح است، با خدا معامله می کند و می خواهد مزد هم از دست خدا بگیرد. برای مثال در روایات می گویند: اگر نماز شب بخوانید عمرتان طولانی می شود، خدای متعال چهره شما را نورانی می کند، رزقتان وسیع می شود و امورتان سهل می شود. این ها آثاری است که خدای متعال در همین دنیا قرار داده است.
عده ای نماز شب می خوانند تا با خدا معامله کنند، نماز شب نمی خوانند از این جهت که برای خود نماز شب اثر قائل اند بلکه معتقداند خدا عطا می کند لذا با خدا معامله می کنند و به دنبال مزد دنیا هستند. چنین چیزی مذمت نشده و اگر مذمت داشت ائمه درخصوص آن سخن نمی گفتند. لذا اگر شخصی روزی اش تنگ شد با خدا معامله می کند و می گوید خدایا من نماز شب می خوانم که تو روزی من را وسیع کنی. این معامله با خداست و کار بسیار خوبی است.عده ای مزد می خواهند؛ یعنی نماز شب می خوانند برای اینکه با خدا تجارت کنند چنین چیزی عبادت خدا است و شرک نیست.
عده دیگری خدا را عبادت می کنند چرا که آخرت می خواهند، این هم خوب است. برای مثال فرموده اند اگر این گناه را کنید عمرتان کوتاه می شود، روزی شما قطع می شود، آبرویتان در دنیا می رود و... بنابراین انسان با خدا معامله می کند که خدایا من این گناه را انجام نمی دهم تا تو مرا عذاب نکنی و عمر من کوتاه نشود. این ها نسبت به دسته قبلی بالاتراند؛ از خوف خطرات برزخ و خطرات قیامت و جهنّم خدا را عبادت می کنند. این هم تجارت خوبی است و عبادت خداوند است نه عبادت دنیا.
ولی آن چه که ما باید به آن برسیم چیز دیگری است؛ «وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ شُکْراً»(1)، یعنی در عبادت خدای متعال باید در مقام شکر و محبّت باشیم و توجهی به داد و ستدها نداشته باشیم بلکه چون او را دوست می داریم بندگی اش را می کنیم. این همان أصوب عملا اخلص عملا است و احسن عملا است. «وَ انْتَهِ بِنِیَّتِی إِلَى أَحْسَنِ‏ النِّیَّاتِ‏، وَ بِعَمَلِی إِلَى أَحْسَنِ الْأَعْمَال‏»(2)، احسن الاعمال آن است که نیّت آن بهترین نیّت است.
بنابراین فرصت دنیا فرصت وفای به عهد، رسیدن به مقام اخلاص است و موحّد شدن است. این فرصت نیزکافی است، هیچ کس در مقابل خدا عذر ندارد و نمی توان گفت خدایا به من عمر ندادی. خدای متعال در قرآن در پاسخ به کسانی که عذر می آورند می فرماید: «أَوَ لَمْ نُعَمِّرْکُمْ ما یَتَذَکَّرُ فیهِ مَنْ تَذَکَّر»(فاطر/٣٧)، ما به شما عمری دادیم که اهل ذکر در آن متذکر شدند لذا این فرصت برای متذکر شدن و از غفلت بیرون آمدن کافی بود. روایت می فرماید: اگر کسی هیجده سال از خدا عمر گرفت دیگر معذور نیست. آن هایی که در این سن متذکر نشدند دیگر معذور نیستند.
رسیدن به وادی توحید در گرو محبت امام
با همه این تفاسیر فرصت پیش رو فرصت کوتاهی برای رسیدن به مقام اخلاص، ورود به وادی بندگی و عبودیت خدای متعال است و همه این ها در رسیدن به امام علیه السلام خلاصه می شود. صراط مستقیم امام است و عهد ما با خدا این بوده که دنبال اماممان حرکت کنیم، در وادی ولایت او باشیم و از وادی ولایت او که یک عالم حقیقی و حقیقت توحید است خارج نشویم؛ «لَا إِلَهَ‏ إِلَّا اللَّهُ‏ حِصْنِی‏ فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی» بنابراین عهد ما با خدا چنین است و فرصت دنیا هم در عین اینکه فرصت بسیار کوتاهی است برای رسیدن به این مقامات کافی است.
حضرت در نهج البلاغه هنگامی که متّقین را توصیف می کنند می فرمایند: «صَبَرُوا أَیَّاماً قَلِیلَة فَصَارُوا بِعُقْبَى رَاحَةٍ طَوِیلَة»(3)، روزهای اندکی صبر کردند و آنچه در ادامه به آن رسیدند یک راحتی طولانی است. کسی که وارد وادی توحید شد ألی الأبد در راحتی است. «لا یَمَسُّنا فیها نَصَبٌ وَ لا یَمَسُّنا فیها لُغُوبٌ»(فاطر/٣٥)، هیچ رنج و سختی در آن جا نیست، وادی توحید وادی امنیّت و آسایش و رحمت خدای متعال است.
درک حقیقت ولایت ائمه علیهم السلام سرّ توحید هست، همه توحید در وجود مقدّس امام خلاصه می شود. اگر کسی به امام رسید به توحید رسیده و اسرار توحید در وجود مقدس امام است. به اندازه ای که پرده از مقامات امام کنار می رود انسان به اسرار توحید راه پیدا می کند. فرصت کوتاه دنیا نیز آخرین فرصتی است که خدا به ما داده است. در این فرصت ها گاهی نسیم های رحمتی به سوی انسان می وزد و درهایی به سوی انسان باز می شود. یکی از آن ابوابی که در عالم به سوی ما گشوده شده شهر رمضان است. فرموده اند رمضان از اسماء خدا است نگویید رمضان بلکه بگویید شهر رمضان.
امام واسطه دعوت الهی در ماه مبارک
درهای این حقیقت به سوی ما گشوده شده است. شهر رمضان یک حقیقی در عالم است و قرارداد نیست. این حقیقت در عالم ما تجلی پیدا می کند و می شود شهر رمضان. ما در این ماه همه به مهمانی خدا دعوت شدیم و دعوت کننده خدای متعال است. اگر نبی اکرم ما را دعوت می کند در واقع داعی الله است؛ «وَ داعِیاً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِه»(احزاب/46)، امام نیز داعی الله است «السَّلَامُ‏ عَلَیْکَ‏ یَا دَاعِیَ‏ اللَّهِ‏ وَ رَبَّانِیَّ آیَاتِه» ‏یعنی خدا ما را به زبان امام دعوت می کند. امام در یک مقام قدسی است که خدای متعال کار خود را به وسیله او انجام می دهد.
«وما رمیْتَ اذ رمیْتَ ولکنَّ اللّهَ رمی»(انفال/١٧)، ای پیامبر، شما این سنگریزه ها را به سمت دشمن پرتاب نکردید. شما پرتاب کردی ولی در حقیقت خدا پرتاب می کرد. این تعبیر تنها مختص این واقع نیست بلکه تمام کارهای امام همین گونه است؛ خدای متعال کارهای خود را در عالم به وسیله امام انجام می دهد. آن ها اسماء الله هستند و به واسطه آن ها کارها در عالم انجام می شود.
در دعا برای امام زمان آمده است «وَ امْلَأْ بِهِ‏ الْأَرْضَ‏ عَدْلا» خدای متعال زمین را پر از عدل می کند اما به وسیله امام. «وَ اقْتُلْ بِهِ الْکُفَّار» خدا به وسیله امام دشمنان را می کشد، «وَ اقْصِمْ بِهِ جَبَابِرَةَ الْکُفْر» همه این ها کار خدا است ولی امام در مقام سیف الله، یدالله، باب الله، جنب الله و وجه الله است. کارهای خدای متعال با او انجام می شود. در زیارت حضرت صاحب الامر آمده است: «السَّلَامُ‏ عَلَى‏ السَّیْفِ‏ الشَّاهِر» امام شمشیر خدا است شمشیر خدا از جنس فلز و این ها نیست بلکه امام سیف الله است.
بنابراین اگر نبی اکرم دعوت می کند «وَ داعِیاً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِه»(احزاب/46)، یا اگر امام دعوت می کند داعی الله است؛ این دعوت خود خداست. چنین نیست که کسی غیر از خدا ما را سر سفره دعوت کند بلکه خدای متعال سفره ای پهن کرده و خود نیز ما را دعوت کرده است. این دعوت به وسیله ولی، نبی و رسولش است که همه کارهایشان خدایی است لذا وقتی او دعوت می کند در واقع خدا دعوت کرده و دوئیتی در کار نیست.
این شأن ائمه شأن بسیار مهمی است و اگر کسی درک نکند نمی فهمد چرا همه کارهای انسان باید به امام رجوع کند. دین چیزی جز رجوع به امام، معرفت امام، طاعت امام و محبت امام نیست. «لَا فَرْقَ‏ بَیْنَکَ‏ وَ بَیْنَهَا إِلَّا أَنَّهُمْ عِبَادُکَ وَ خَلْقُک‏»(4)، فرقی بین خداوند و آن ها نیست جز آن که آن ها مخلوق و عبد هستند در نتیجه رجوع به آن ها، اطاعت، محبت و دعوتشان، رجوع، اطاعت، محبت و دعوت خدا است و دست آنها یدالله است. بنابراین ما در این ماه رمضان از طرف خدای متعال به یک ضیفاتی دعوت شده ایم؛ «شَهْرٌ دُعِیتُمْ‏ فِیهِ إِلَى ضِیَافَةِ اللَّهِ وَ جُعِلْتُمْ فِیهِ مِنْ أَهْلِ کَرَامَةِ اللَّه‏»(5)
این ضیافت نیز ضیافت عمومی نیست؛ ما همیشه سر سفره خدا هستیم، عالم مهمان خانه خدا است و همه مخلوقات سر سفره خدا نشسته اند «هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتین»(الذاریات/٥٨)، خداوند رزاق است. «بِیَدِکَ الْخَیْر» همه خیرات دست اوست و ما از ازل تا ابد مهمان خدا هستیم. پس این ضیافت که خدا به وسیله پیامبرش ما را به آن دعوت کرده یک ضیافت رحیمیه است و نعمت هایی که در این ماه تقسیم می شود نعمت های خاص است. دو نعمت خاص در این ماه وجود دارد؛ اول نعمت قرآن است. «شهر رمضان الَّذِی أُنزل فیه القرآن»(بقره/١٨٥)، ماه رمضان حقیقتی است که حقیقت قرآن در او نازل شده، انوار قرآن در ماه رمضان ساطع است و نعمت ها و ارزاق قرآن در ماه رمضان منتشر است. قرآن مأدبه الله است؛ سفره خداست و رزق های الهی در ماه رمضان منتشر هستند.
هر ماه رمضانی که تکرار می شود در واقع یک شعاعی از آن ماه رمضان در عالم ما می آید. همان گونه که خورشید یکی بیشتر نیست ولی هر روز طلوع می کند و طلوع امروز غیر از طلوع دیروز است. هر روز که طلوع می کند نور خورشید، أشعه خورشید، حرارت خورشید و هرآن چه که از خورشید باید به ما برسد هست.
ماه رمضان هم یک حقیقت است. هر ماه رمضان که تکرار می شود گویا شعاعی از آن ماه رمضان در عالم ما می افتد. در آن ماه رمضان چه وجود دارد؟ خدای متعال وقتی ماه رمضان را در قرآن توصیف می کند می فرماید؛ «شهر رمضان الَّذِی أُنزل فیه القرآن»(بقره/١٨٥)، این کتاب الهی مأدبة الله است وکتابی است که مهیمن بر کتب انبیاء است؛ هر چه خدا به همه انبیاء عطا کرده در این کتاب به نحو کامل وجود دارد. ارزاق الهی در این کتاب است، رزق توحید در این کتاب تقسیم می شود و درجات ما در عالم آخرت به اندازه بهره برداری از قرآن است. به انسان می گویند: «اقْرَأْ وَ ارْق»(6)، ‏درجات بهشت به اندازه مقامات قرآن و آیات قرآن است.
رزق الهی در ماه رمضان منتشر است و لذا برخورداری از قرآن در ماه رمضان بسیار آسان تر از ماه های دیگر است. یعنی در ماه رمضان سفره قرآن پهن است و ما به این سفره و عروه وثقی دعوت شدیم.گاهی ما باید بالا برویم تا به قرآن برسیم اما گاهی قرآن شاخ و برگ هایش را نازل می کند و پایین می آورد. رزق های خدای متعال در ماه رمضان در دسترس است و راحت تر می توان به قرآن رسید به همین دلیل است که خواندن یک آیه از قرآن در ماه رمضان به اندازه ختم قرآن در غیر از ماه رمضان ثواب و اثر دارد. در کافی می فرماید: هرکس یک ختم قرآن انجام دهد نبوّت بین دو پهلوی او درج می شود گرچه پیامبر نیست. «أُدْرِجَتِ النُّبُوَّةُ بَیْنَ‏ جَنْبَیْهِ‏ وَ لکِنَّهُ لَایُوحى‏ إِلَیْه‏»(7) و فرمود در ماه رمضان هر آیه ای که می خوانید ثواب یک ختم قرآن دارد.
بنابراین رزقی که در این ضیافت خدای متعال برای ما قرار داده، رزق قرآن است. قرآن در کتاب مکنون است؛ «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَریمٌ * فی‏ کِتابٍ مَکْنُونٍ * لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ»(واقعه/77-79)، قرآن در لوح محفوظ است؛ «بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجیدٌ * فی‏ لَوْحٍ مَحْفُوظ»(بروج/21-22)؛ و در ام الکتاب است؛ «وَ إِنَّهُ فی‏ أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکیمٌ»(زخرف/٤). رسیدن به آن لوح محفوظ،کتاب مکنون و امّ الکتاب اصل بهربرداری از قرآن است و این در ماه رمضان ممکن است.
انتشار نور قرآن در ماه رمضان
ماه رمضان قلبی دارد که قرآن در آن نازل شده است؛ «إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ * وَمَا أَدْرَاکَ مَا لَیْلَةُ الْقَدْرِ» معنای «شهر رمضان الَّذِی أُنزل فیه القرآن»(بقره/١٨٥)، این نیست که در یک شب از ماه رمضان قرآن نازل شده است بلکه در همه این ماه انوار قرآن منتشر است ولی شب قدر ظرف حقائق قرآن است. اگر کسی شب قدر را درک کرد به آن کتاب مکنون راه پیدا می کند «فی‏ کِتابٍ مَکْنُونٍ * لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ» در این صورت انسان اهل الکتاب می شود و به علم به کتاب می رسد و اسرار کتاب به او گفته می شود. شب قدر شب رسیدن به اسرار قرآن است.
بنابراین ماه رمضان ماهی است که در آن می شود به باطن قرآن، سرّ قرآن، حقیقت آن و به رزق هایی که خدا در قرآن قرار داده رسید. «لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى‏ جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ»(حشر/٢١)، اگر قرآن بر دل انسان نازل شد به خشیة الله می رسد و در مقابل خدای متعال خاشع می شود. از جمله رزق هایی که خدا در قرآن قرار داده این است که انسان به یقین، ثبات قدم و به بیداری و هوشیاری می رسد.
«یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْکُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنینَ»(یونس/٥٧)، یکی از اوصاف کتاب این است که کتابی که به سوی شما آمده موعظه پروردگار شما است. بزرگان می گویند اول قدم در وادی توحید بیداری و از غفلت بیرون آمدن است. برای اینکه انسان از حالت غفلت بیرون بیاید باید مواعظ الهی به گوش جانش برسد. اگر کسی قرآن را با توجه بخواند مواعظ قرآن به دل و سمعش می رسد؛ «وَ إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ»(اعراف/٢٠٤)، یکی از ابواب علم سمع است که از بصر هم مهم تر است. قرآن باید به گوش انسان برسد البته نه این گوش چرا که ممکن است به تعبیر قرآن سنگین باشد، سر و صدا بشنود و قرآن را استماع نکند؛ «وَ فی‏ آذانِهِمْ وَقْراً»(انعام/٢٥)، اگر کسی وقر سمعش برداشته شد آن گاه قرآن را خواهد شنید.
هوشیاری و رهایی از غفلت شرط هدایت
انسان اگر بیدار شد، فهمید که در این دنیا چه کار باید بکند و عالم یقظه و بیداری او را فرا گرفت آن گاه میل به حرکت به سوی خدا در او پیدا می شود. قبل از این انسان مشغول به بازی است. زمانی که انسان هوشیار شد باید موانع از سر راهش برداشته شود، در غیر این صورت ممکن است انسان یک عمر زحمت بکشد و یک مانع نگذارد جلو برود. دیدید گاهی شخص یک عمر عبادت می کند اما یک مانع نمی گذارد عباداتش قبول شود. در روایات هست که فلان گناه چهل روز نمی گذارد عبادت بالا برود.
فرزند شیخ عباس قمی از جانب مرحوم پدرشان نقل می کرد که: من از جوانی نماز شبم ترک نشده بود. روزی همدان مهمان کسی بودیم و میزبان گفت فلان کس ما را برای شام منزل خود دعوت کرده است. به حرمت صاحب خانه به آن جا رفتیم. بیدار که شدم دیدم الان آفتاب طلوع می کند. نماز را خواندم و سر سجاده نشستم فکر کردم که چه طور بعد از یک عمر نماز شبمان غذا شد. به یاد شام دیشب افتادم، صاحبخانه را صدا زدم و گفتم این جا منزل چه کسی بود ما را بردی؟ گفت: بانک بعد از ظهر. گفتم: یعنی چه؟ گفت: بعد از ظهرها که بانک ها تعطیل است این شخص ربا می دهدو ایشان فرمودند: تا چهل شب بیدار هم ماندم نشد نماز شب بخوانم.
بنابراین موانعی که در ما هست باید برداشته شود و این موانع به کمک قرآن برداشته می شود «وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ»(یونس/57)، قرآن بیماری های دلتان را شفا می دهد. یک بخل یا کینه یا حسد نمی گذارد انسان به خدا برسد. کینه با مومنین نیز کینه با خداست و نمی گذارد به سوی خدا قدم برداریم.
بنابراین در قدم دوم قرآن شفا می دهد و صفات رذیله را از ما دور می کند. با قوای قرآن لشکر جهل دور می شود و بابش به دل شما بسته می شود. بعد از اینکه انسان بیدار شد، میل به رفتن در راه خدا در دلش پیدا شد و موانع هم برداشته شد قرآن انسان را می برد. خداوند درمورد قرآن عبارت هدیً را به کار برده است.
یکی از علماء بزرگ به شخص دیگری فرموده بود: شما که پیش نماز و عالم این مسجد هستید مردم را به سوی خدا می بری یا می فرستی؟ قرآن انسان را نمی فرستد بلکه می برد. اگر با موعظه قرآن بیدار شدیم و توانستیم از قرآن به گونه ای استفاده کنیم که دردهایمان درمان شود این قرآن انسان را به سوی خدا می برد. قرآن انسانی که دلش مشتاق شده، موانعش هم رفع شده، می برد. معنای شفیع بودن قرآن همین عبارت هدیً است که انسان را به سوی خدا می برد.
زمانی که انسان به سمت خدا حرکت کرد «وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنینَ»(یونس/57)، آن رزق های خاص و رحمت رحیمیه که خاص مومنین است به انسان می رسد. مأدبة الله یعنی متوکلین و موقنین رزقشان را از قرآن می گیرند. قرآن کتاب عجیبی است، مرکب روی کاغذ نیست. آن قدر محترم است که به این مرکب هم نباید بی وضو دست زد، آن را نجس کرد، پا به سویش دراز کرد و به آن بی احترامی کرد.
کسی با مواعظ قرآن نورانی شود، طالب راه شود، از غفلت بیرون بیاید و به عالم بیداری برسد آن گاه می تواند با شفاء قرآن دردهای دلش را دوا کند. امیرالمومنین متّقین را این گونه توصیف می کند: «أَمَّا اللَّیْلَ فَصَافُّونَ‏ أَقْدَامَهُمْ‏» شب ها خبردار می ایستند. «تَالِینَ لِأَجْزَاءِ الْقُرْآنِ یُرَتِّلُونَهُ تَرْتِیلًا» قرآن را به روش ترتیل می خوانند. «یُحَزِّنُونَ بِهِ أَنْفُسَهُمْ وَ یَسْتَثِیرُونَ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِمْ»(8) قلوبشان را با قرآن محزون می کنند و دوای دردشان را از قرآن به دست می آورند. دردهای بی درمان حسب بخل و ریا را این گونه باید شفا داد. آن راه های دیگری که دیگران گفته اند بسیار طولانی است و گاهی دو هزار سال طول می کشد انسان بخل را از خود دور کند در این صورت باقی دردها چگونه درمان خواهد شد؟
حال اگر انسان سالم شد و راه افتاد قرآن او را می برد. وقتی با قرآن همسفر شدی اسرار قرآن بر تو گشوده می شود؛ «وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنینَ» انوار یقین، طمانینه، رضا، صبر و زهد در دل انسان پیدا می شود. این رزق در ماه رمضان منتشر است و این سفره ای است که خدا ما را دعوت کرده. باید إمساک کنید تا به این سفره برسید. به احترام این سفره باید دست از خوردن، آشامیدن و نکاح و امثال این ها بردارید تا باب این سفره به روی انسان باز شود.
قدر موهبت ویژه الهی در ماه رمضان
همه ماه رمضان ماه قرآن است و شب قدر شب نزول قرآن است اگر کسی اهل شب قدر شد برای او شب حقیقت و اسرار قرآن است. رزق مهم تر این ماه خود شب قدر است لذا قرآن در سوره مبارکه قدر می فرماید: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فی‏ لَیْلَةِ الْقَدْرِ» ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم. «وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَةُ الْقَدْرِ» چه می دانی شب قدر چیست؟ «لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ» امام صادق علیه السلام می فرمایند: «اللَّیْلَةُ فَاطِمَةُ وَ الْقَدْرُ اللَّه‏»(9)، لیلة یعنی فاطمه خدا و فقط خدا می داند او کیست. فاطمه لیلة القدر و حبیبه الله است. وقتی فاطمه سلام الله علیها در محراب عبادت می ایستاد خدای متعال به ملایکه مباهات می فرمود؛ «انْظُرُوا إِلَى‏ أَمَتِی‏ فَاطِمَةَ سَیِّدَةِ إِمَائِی قَائِمَةً بَیْنَ یَدِیَّ تَرْتَعِدُ فَرَائِصُهَا مِنْ خِیفَتِی»(10) ببینید چگونه از خوف من همه ارکان بدنش می لرزد. او شب قدر حقیقی است که قرآن در ظرف او بر پیامبر نازل شده است و فهم حقیقت آن فوق طاقت ما است. شاید آن کتاب مکنون است «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَریمٌ * فی‏ کِتابٍ مَکْنُونٍ» او همان امّ الکتاب است «وَ إِنَّهُ فی‏ أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکیمٌ»(زخرف/٤)، و شاید همان لوح محفوظ است. این ها مقامات حضرت زهراء است.
آن شب قدر از درک قرآن هم أهمّ است. «فَمَنْ عَرَفَ فَاطِمَةَ حَقَّ مَعْرِفَتِهَا فَقَدْ أَدْرَکَ‏ لَیْلَةَ الْقَدْر» اگر به حضرت زهراء(س) برسید به شب قدر رسیدید. «وَ إِنَّمَا سُمِّیَتْ فَاطِمَةَ لِأَنَّ الْخَلْقَ فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِهَا» بعد از این که همه ما را دعوت می کند به شناخت حضرت به قول معروف آب پاکی را هم روی دست همه ما می ریزد و می فرماید خدا اسم او را فاطمه گذاشته زیرا همه خلایق از معرفت او بریده اند بنابراین طمع نکنید. هم دعوت می کند و هم منع می کند. شاید این همان «وَ یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ»(آل عمران/٢٨)، است. به ما می گویند معرفت خدا پیدا کنید اما حواستان باشد که به آن مقام غیب کسی راه پیدا نمی کند و به آن جا هیچ کس راه ندارد. حضرت زهرا نیز این گونه است. اگر کسی بخواهد حضرت زهراء را درک کند باید سر سفره ائمه بنشیند «سَلَلْتَ‏ مِنْهَا أَنْوَارَ الْأَئِمَّة»(11)، انوار ائمه از او در عالم ما ساطع شده است. کسی که به انوار ائمه رسید به نور حضرت زهراء رسیده است.
ولایت رزق خداوند در ماه رمضان
رزق دوم ماه رمضان رزق ولایت است. امام رضا علیه السلام فرمود: نعیم یعنی ولایت ما. نعیم در دنیا نیست بلکه نعیم فقط ولایت ما است. بنابراین آن رزقی که در ماه رمضان به آن دعوت شدیم همین نعیم است. سفره خدا پهن است امیرالمومنین از اسرار الهی است و به راحتی انسان به امیرالمؤمنین نمی رسد. ما را در دنیا آورده اند تا یک تلاقی با امیرالمومنین داشته باشیم و ان شاء الله همسفر حضرت شویم. همه اسرار توحید در وجود حضرت خلاصه می شود، به اندازه ای که به حضرت راه پیدا کنید به اسرار توحید راه پیدا کرده اید. حضرت نبأ عظیم است نه این که صاحب خبر باشد بلکه خود خبر است. خبری که از عالم غیب آمده همین است.
این ضیافت، ضیافت به ولایت حضرت امیرالمومنین و ضیافت به نعیم است. سفره عام خدا (خوردنی ها، پوشیدنی ها و خوابیدن) همیشه هست و ما همیشه سر سفره خدا هستیم حَتّی نماز و روزه نیز همیشه هست. ماه رمضان ماه ولایت، ماه قرآن و قدر است. پرتو قدر در ماه رمضان منتشر است. باید حرکت کنید تا به شب قدر برسید. شب قدر شب معرفة الامام است و اگر آن را به کسی بدهند به او همه چیز داده اند «وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثیراً»(بقره/٢٦٩)، می فرماید حکمت یعنی معرفة الامام و طاعة الله.
ماه رمضان ماه حکمت است و انسان در این ماه حکیم می شود. «مَنْ‏ أَخْلَصَ‏ لِلَّهِ‏ أَرْبَعِینَ یَوْماً فَجَّرَ اللَّهُ یَنَابِیعَ الْحِکْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَى لِسَانِهِ»(12) اگر چهل روز با خدا باشید، سرچشمه های حکمت در قلبتان می جوشد و آن گاه از زبانتان جاری می شود و دیگران هم از جوشش قلب شما استفاده می کنند. «عَمَّ یَتَسَاءَلُونَ * عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ * الَّذِی هُمْ فِیهِ مُخْتَلِفُونَ * کَلَّا سَیَعْلَمُونَ * ثُمَّ کَلَّا سَیَعْلَمُونَ * أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهَادًا * وَالْجِبَالَ أَوْتَادًا»(نبأ/1-7)، همه این ارض بسیط برای این بوده که ما به نبأ عظیم برسیم. نبأ عظیم یعنی امیرالمومنین؛ «مَا لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ آیَةٌ هِیَ أَکْبَرُ مِنِّی وَ لَا لِلَّهِ مِنْ نَبَإٍ أَعْظَمُ‏ مِنِّی‏»(13)
ظهور با همه عظمتی که دارد تجلی این نبأ عظیم است. «وَالشَّمْس و ضحاها» شمس یعنی امیرالمومنین و ضحای این شمس ظهور امام زمان است. نبأ عظیم اوست و هر خبری هست آنجاست. هر کس نرسید جزء بی خبران عالم خواهد بود. در این جا یک تلاقی با این نبأ عظیم داریم اگر این تلاقی برقرار شد به نبأ عظیم در ایّام الله خواهیم رسید. به ظهور، رجعت و قیامت می رسیم اما اگر در این مهلت تلاقی با امیرالمومنین کسی به آن نبأ عظیم راه پیدا نکرد جزء بی خبران عالم است.
در این ماه رمضان رزق ولایت و رزق قرآن تقسیم می شود و پرده های قرآن و ولایت کنار می رود. مومنین خاص همه سال مراقبه می کنند که این سفره در ماه رمضان مقابلشان گشوده شود. چشم، گوش، قلب، زبان و همه چیز را کنترل می کنند که در ماه رمضان باب امیرالمومنین به رویشان باز شود. اگر حضرت جلوه ای از خود را به انسان نشان دهد مدهوش می شود. دیگر نه مرگ را می فهمد و نه برزخ را. بیدار می شود و می بیند قیامت شده است. همان جلوه ای که از حضرت امیر موقع رفتن می بیند تا قیامت مست آن است و بی خبر از سختی های قیامت است. «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ»(نمل/89)،آن که با خود حسنه می آورد مزدش بهتر از سرمایه اش است و بیشتر از آن را به او می دهیم و این ها از فزع قیامت در امان هستند. امیر المؤمنین در بیان مقصود از حسنه فرمودند: «مَعْرِفَةُ الْوَلَایَةِ وَ حُبُّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ»(14)، این همان نبأ عظیم است.
چنین کسی ازسختی های قیامت بی خبر است. بقیه مشغول حساب و کتاب سختی هستند اما او در وادی أیمن است «وَلَایَةُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ حِصْنِی‏ فَمَنْ‏ دَخَلَ‏ حِصْنِی‏ أَمِنَ مِنْ عَذَابِی» سختی های قیامت در قرآن آمده است؛ «إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْ‏ءٌ عَظیمٌ * یَوْمَ تَرَوْنَها تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَ تَضَعُ کُلُّ ذاتِ حَمْلٍ حَمْلَها وَ تَرَى النَّاسَ سُکارى‏ وَ ما هُمْ بِسُکارى‏ وَ لکِنَّ عَذابَ اللَّهِ شَدیدٌ»(حج/1-2)، همه آن سختی ها شدت عذاب است.
رزق ماه معرفت امیرالمومنین و امام زمان است. این باب را خدا در ماه رمضان باز کرده و خود نیز دعوت کرده است لذا وقتی سفره جمع شد کسی نباید گله کند. ما پیامبرمان را فرستادیم تا دعوتتان کند. «شَهْرٌ دُعِیتُمْ‏ فِیهِ إِلَى ضِیَافَةِ اللَّهِ وَ جُعِلْتُمْ فِیهِ مِنْ أَهْلِ کَرَامَةِ اللَّه» ‏اهل کرامت یعنی همین؛ یعنی خدا همه شما را مکرم داشته است. این ماه را بدانیم و بهترین فرصت هم همین است کمی مراقبه و محاسبه می خواهد. کشکول گدایی دستمان باشد و دائما به خدا التماس کنیم که ما را از این ماه محروم نکن. «وَ هَذَا شَهْرُ الْفَوْزِ بِالْجَنَّةِ وَ هَذَا شَهْرُ الْعِتْقِ مِنَ النَّارِ»(15)، این ها نعمت های این ماه است. در مورد این ماه چنین آمده است؛ شهر الطهور، شهر التمحیص، شهر القیام و شهر التوبة.
در دعای سحر امام سجاد علیه السلام آمده است: «لِکُلِ‏ ضَیْفٍ‏ قِرًى وَ أَنَا ضَیْفُکَ فَاجْعَلْ قِرَایَ اللَّیْلَةَ الْجَنَّةَ یَا وَهَّابَ الْجَنَّةِ یَا وَهَّابَ الْمَغْفِرَةِ»(16)، خدایا تو ما را به مهمانی دعوت کردی و برای هر مهمان یک پیشکش می آورند امشب بهره ما را جنت قرار بده. جنت یعنی امیرالمومنین. آن که بهشت را می بخشد خداست و خدا فقط می تواند ولایت امیرالمومنین را به کسی هبه کند. ان شاء الله خدا کاری کند که در این فرصت باقی مانده ماه برسیم. فرصت کوتاه است باید حواسمان را جمع کنیم که سفره ولایت امیرالمومنین جمع نشود و چیزی از آن نصیب ما نشده باشد. این گونه نباشد که مأدبة الله جمع شود و ما محروم بمانیم.
استاد بزرگواری می فرمودند: رمضان شهر الطهور است. مواظب باشید وقتی از آن خارج می شوید تازه چرک هایتان خیس نخورده باشد. مثال می زد که ما بچه بودیم به حمام های خزینه ای می رفتیم و چهار ساعت در حمام بودیم و فقط کشتی می گرفتیم وقتی بیرون می آمدیم تازه چرک هایمان خیس خورده بود و کتک مفصلی از مادرمان می خوردیم. این گونه نشود که شهر الطهور تمام شود و تازه چرک هایمان را خیس داده باشیم و بازی کرده باشیم. ان شاء الله به اصطلاح کیسه حضرت به تن، جان و روح ما بخورد و با همان لطفی که خودشان دارند آلودگی ها پاک شود و در شهر الطهور همه ما پاک و خالص برای خدای متعال شویم و به رزق خدا و ولایت امیرالمومنین علیه السلام برسیم.
فضایل حضرت خدیجه
امشب شب رحلت بانوی مکرّم اسلام حضرت خدیجه سلام الله علیها است و ایشان با احدی قابل مقایسه نیستند جز چهارده معصوم. «کمل‏ من‏ الرجال‏ کثیر و لم یکمل من النساء الا اربع‏»(17)، چهار زن به کمال توحید رسیدند و در صدرشان فاطمه زهراء سلام الله علیها است. خدیجه کبری مریم و آسیه همسر فرعون هم بعد از او هستند. البته بزرگوارانی مثل حضرت معصومه در این بحث مطرح نبودند نه اینکه این مقامات را ندارند بلکه آنها که شان خودشان را دارند. در مورد حضرت معصومه فرموده اند همه شیعیان من به شفاعت ایشان وارد بهشت می شوند؛ این فوق مقام حضرت مریم و آسیه است ولی اینها از محل بحث خارج بودند.
خدای متعال در سوره احزاب به زنان پیامبر می فرماید: «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیاةَ الدُّنْیا وَ زینَتَها فَتَعالَیْنَ أُمَتِّعْکُنَّ وَ أُسَرِّحْکُنَّ سَراحاً جَمیلاً»(احزاب/٢٨)، اگر دنیا می خواهید به شما می دهم ولی رهایتان می کنم بروید، همسری پیامبر که برای دنیا نیست. بنابراین بهترین همسران پیامب طالب دنیا بودند در سوره تحریم درمورد بدترین آنان نیز چنین آمده است؛ «إِنْ تَتُوبا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُما وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَیْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْریلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمَلائِکَةُ بَعْدَ ذلِکَ ظَهیرٌ»(تحریم/4)، خداوند به دو نفر از زنان پیامبر می فرماید: اگر پشت به پشت بدهید و بخواهید با پیامبر بجنگید، جنگتان با خدا، صالح المومنین و همه ملائکه است و این ها پشتیبان پیامبر هستند. سپس خداوند داستان همسر لوط و همسر نوح را مطرح می کند «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذینَ کَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ کانَتا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَیْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ یُغْنِیا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَیْئاً وَ قیلَ ادْخُلاَ النَّارَ مَعَ الدَّاخِلین»(تحریم/10)، اما آنان که جزء دسته خوبان هستند دنیا طلب اند و امهات مومنین هستند.
اما مقام حضرت خدیجه بسیار متفاوت است. سال ها پس از وفات حضرت خدیجه عایشه می گوید: در پیش ما یادی از خدیجه شد و حضرت از ایشان بسیار تعریف کرد، به گونه ای که حسد عاشیه را برانگیخت. عایشه گفت: خدیجه پیرزنی بیشتر نبوده خدا بهترش را به تو داده است. حضرت فرمود: ساکت شو خداوند بهتر از او به من نداده است. وقتی همه به من کافر بودند او به من ایمان آورد، وقتی همه من را تکذیب می کردند او من را تصدیق کرد. در روایت آمده است زمانی که حضرت از حراء برگشت و پیامبر شده بود خدیجه فرمود: نور نبوت را در شما می بینم. پیامبر فرمود همینطور است. ایشان گفت من از قبل می دانستم که شما پیامبر هستی.
در خصوص نبی اکرم داریم که خدا شما را از اصلاب مطهره و ارحام مطهره منتقل کرد و ملکی گذاشته بود که شما را حفظ می کرد تا آلوده نشوید. ولی راجع به حضرت زهرا سلام الله علیها بالاتر از این ها است، زمانی که پیامبر به معراج رفتند نور حضرت زهرا منتقل شده و پیامبر با خود آن را آورده است.آن گاه دامان حضرت خدیجه رحم این نور است.
حضرت خدیجه هر چه داشت به پای پیامبر داد، حَتّی مهریه اش را. وقتی به خواستگاری او آمدند به عمویش فرمود مهریه اش به عهده خود من باشد فقط یا رسول الله به عمویتان بگویید یک شتر بکشد و ولیمه بدهید. همه گفتند زن نباید مهریه خودش را بدهد. ابوطالب گفت اگر پسری مثل حضرت پیدا شد مهریه اش را خود زن باید بپردازد. ایشان پیامبر شناس بود و بیست و پنج سال با پیامبر زندگی کرده است. حضرت فرمود همه دارایی اش را پای من ریخت.
نزدیک فوتشان سه وصیت کرده؛ درمورد یکی از آن ها عرض کرد یا رسول الله خجالت می کشم به شما بگویم، اجازه بدهید به فاطمه بگویم تا به شما بگوید، سپس به فاطمه فرمود: فاطمه جان من از قبر می ترسم به پیامبر بگو آن عبایی که در آن عبا به او وحی می شده آن را کفن من کند. خجالت می کشد به پیامبر بگوید یک عبا به من بدهید که مبادا پیامبر عذری داشته باشند نتوانند بدهند در حالی که همه هستی اش را داده است. ایشان ام المومنین است؛ سایر زنان پیامبر هم ام المومنین هستند، حالا خود مقایسه کنید. وصیت دیگری که به حضرت کرد این بود که یا رسول الله من در حق شما کوتاهی کردم، من را ببخشید. پیامبر فرمودند خدیجه جان شما کوتاهی نکردی بلکه هر چه داشتی در راه ما دادی.
وقتی بدن حضرت را غسل دادند و می خواستند کفن کنند جِبْرِئیل آمد که خدا می فرماید: کفن خدیجه با ماست هر چه در راه ما داده ما کفنش را می دهیم. کفن بهشتی آمد و حضرت در دو کفن ایشان را قرار دادند؛ هم کفن بهشتی و هم عبایی که به حضرت گفته بودند.
آخرین وصیت هم به پیامبر این است که یا رسول الله این دختر من غریب است و بعد از من تنها می شود مبادا بگذارید زنان قریش به روی او فریاد بزنند. در بعضی از نقل ها آمده مبادا بگذارید سیلی به صورتش بزنند. سفارشش را به اسماء کرد اسماء عرض کرد شما چرا غصه دار هستید، شما که بهشتتان تضمین شده است. گفت نگران فاطمه هستم. عرض کرد هر کجا مادر لازم بود من خدمتشان هستم. لذا شب ازدواج حضرت فرمود: همه بروند، ولی دید اسماء پشت در است گفت اسماء چه می کنی؟ گفت من به خدیجه قول دادم.
فاطمه زهراء سلام الله علیها بعد از مادر غصه دار بود؛ بهانه می گرفت و سراغ مادرش را از پیامبر می گرفت. خدای متعال جبرئیل را فرستادکه به نبی اکرم بگو: سلام ما را به فاطمه برساند و بگوید مادرت پیش ماست و بهشت ویژه ای برایش مهیا است و همسایه های خوب و زنان والامقام بهشتی همسایه اش هستند.
پیامبر هم تا زنده بودند فاطمه را روی چشم گذاشتند و نگذاشتند غبار روی دلش بنشیند. هر روز به دیدنش می آمد و خم می شد و دست ایشان را می بوسید و وقتی می آمد به استقبالش می رفت. می فرمود فداها ابوها. نه ماه درب خانه اش می ایستاد و سلام می داد: «السَّلَامُ‏ عَلَیْکُمْ‏ یَا أَهْلَ‏ بَیْتِ‏ النُّبُوَّةِ وَ مَعْدِنَ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفَ الْمَلَائِکَةِ الصَّلَاةَ رَحِمَکُمُ اللَّهُ- إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرا»
پی نوشت ها:
(1) الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏2، ص: 84
(2) الصحیفة السجادیة، ص: 92
(3) الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏2، ص: 132
(4) مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏2، ص: 803
(5) عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج‏1، ص: 295
(6) الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏2، ص: 606
(7) الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏2، ص: 604
(8) نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص: 304
(9) تفسیر فرات الکوفی، ص: 581
(10) الأمالی( للصدوق)، النص، ص: 113
(11) إقبال الأعمال (ط - القدیمة)، ج‏2، ص: 625
(12) عدة الداعی و نجاح الساعی، ص: 232
(13) الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏1، ص: 207
(14) الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏1، ص: 185
(15) إقبال الأعمال (ط - القدیمة)، ج‏1، ص: 25
(16) مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏2، ص: 601
(17) تفسیر نور الثقلین، ج‏5، ص: 377 و تفسیر الصافی عن مجمع البیان

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 66:05

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن