- 2268
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 2 سوره بقره - بخش چهارم
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 2 سوره بقره - بخش چهارم
- تجارت با خدا
- هدایت فطری
- هدایت پارسایان
أعوذ بالله من الشیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
﴿الم ٭ ذلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ هُدیً لِلْمُتَّقِینَ﴾
تبیین نظر مرحوم امینالاسلام طبرسی
بحث در این کلمهٴ مبارکهٴ ﴿هُدیً لِلْمُتَّقِینَ﴾ بود. آن طوری که مرحوم امینالاسلام (مجمع البیان) در و دیگران معنا کردند، گفتند: ﴿هُدیً لِلْمُتَّقِینَ﴾؛ یعنی تنها اهل تقوا بهره میبرند، گرچه قرآن ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ است [و] برای جمیع مردم هدایت است؛ ولی تنها اهل تقوا بهره میبرند، پس اگر اختصاصی هست در مقام بهرهبرداری است نه در مقام بذرافشانی. این بذر را کشاورز در همهٴ زمین پهن میکند و میافشاند؛ [اما] تنها زمینههای مستعدّند که استفاده میکنند. پس قرآن به استناد آیات دیگری که فرمود: ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾، هدایتِ عالَمی و جهانی است؛ اما چون در بین مردم، اهل تقوا از قرآن استفاده میکنند نه دیگران، لذا فرمود: ﴿هُدیً لِلْمُتَّقِینَ﴾. نظیرش هم در مسئلهٴ انذار است که گرچه خدای سبحان در سورهٴ «فرقان» فرمود: این کتاب را ما برای انذار جهانیان فرستادیم: ﴿تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَی عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیراً﴾ ؛ یعنی برای انذار و هراساندن همهٴ مردم جهان؛ ولی چون از این انذار فقط گروه خاصّی استفاده میکنند، [در] قرآن کریم (خدای سبحان) فرمود: ﴿إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرُ مَن یَخْشَاهَا﴾ ؛ تو فقط کسانی را انذار میکنی که اهل خشیت باشند؛ نه اینکه حضرت، فقط علما و مؤمنین را انذار کند؛ حضرت جهانیان را انذار میکند [اما] فقط علما و مؤمنیناند که بهره میبرند، از این جهت فرمود: ﴿إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرُ مَن یَخْشَاهَا﴾ . در تأیید این بیان مرحوم امینالاسلام، این آیهٴ سورهٴ «مریم» هم ذکر شده است که خدای سبحان در سورهٴ «مریم» آیهٴ 97 اینچنین میفرماید: ﴿فَإِنَّمَا یَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِکَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِینَ وَتُنذِرَ بِهِ قَوْماً لُّدّاً﴾؛ ما این کتاب را در زبان تو و به زبان عربی برای نشر تبلیغ، آسان کردیم تا به وسیلهٴ این کتاب متّقیان را بشارت بدهی و دشمنان کینهتوز و سرسخت را بترسانی: ﴿وَتُنذِرَ بِهِ قَوْماً﴾ که «لدّ» جمع «الدّ» است. عدهّای را هم قرآن به عنوان ﴿أَلَدُّ الْخِصَامِ﴾ معرّفی کرد که اینها دشمنیشان سرسخت است. پس با اینکه دشمنان سرسختِ دین را رسول خدا انذار میکند و برای همین هم مبعوث شده است که خدا فرمود: ﴿وَتُنذِرَ بِهِ قَوْماً لُّدّاً﴾؛ معذلک قرآن سخنش این است: ﴿إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرُ مَن یَخْشَاهَا﴾؛ فقط تو کسانی را انذار میکنی که بترسند؛ یعنی کسانی استفاده میبرند که اهل خشیت باشند، نه فقط تو آنها را بترسانی. این خلاصهٴ نظر مرحوم امینالاسلام در (مجمع البیان) و دیگران.
تفاوت دیدگاه علامه طباطبایی با مرحوم طبرسی در معنای ﴿هُدیً لِلْمُتَّقِینَ﴾ و برتری نظر علامه
اما بیان سیّدنا الأستاد(رضوان الله علیه) این است که اگر گفته شد: ﴿هُدیً لِلْمُتَّقِینَ﴾؛ نه به این معناست که قرآن هدایت است برای کسانی که قرآن را بپذیرند، [بلکه] قرآن هدایت است برای کسانی که از قرآن استفاده کنند. نظر مرحوم صاحب (مجمع البیان) به این برمیگردد [که] قرآن هدایت است برای کسی که آن را بپذیرد، بیان سیّدنا الأستاد (رضوان الله علیه) این است که قرآن هدایت است برای کسی که سرمایهٴ پذیرش داشته باشد که یک مقدار جلوتر میروند.
برای فرق این دو تفسیر به این مثال عنایت میکنید؛ مثلاً اگر کسی کالای سودبخشی را در بازار عرضه کند، میگوید: «این کالا برای کسی سودمند است که بخرد هر که بخرد استفاده میکند، هر که نخرد استفاده نمیکند»، این یک تعبیر است که انسان میگوید: «این کالا برای کسی سودمند است که بخرد؛ هر که خرید استفاده میکند»، از این جلوتر [نیز] تعبیری است و آن اینکه انسان بگوید: «این کالا سودمند است برای کسی که سرمایهٴ داشته باشد؛ هر که سرمایهٴ دارد استفاده میکند، هر که سرمایهٴ ندارد استفاده نمیکند». مرحوم امینالاسلام میفرماید: ﴿هُدیً لِلْمُتَّقِینَ﴾؛ یعنی قرآن هدایت است برای کسانی که قبول بکنند، سیّدنا الأستاد (رضوان الله علیه) میفرماید: این قرآن هدایت است برای کسانی که سرمایهٴ داشته باشند. مرحوم امینالاسلام تا بین راه آمد؛ ولی به ریشهٴ راه، راه نیافت و سیّدنا الأستاد به آن ریشه اشاره کرد؛ فرمود: این قرآن هدایت است برای کسانی که سرمایهٴ خرید داشته باشند. در اینکه این قرآن انسان را به تجارت دعوت میکند، حرفی نیست و در اینکه اگر کسی در میدانِ تجارتِ قرآن چیزی بخرد استفاده میبرد، در این هم حرفی نیست و اگر کسی در میدان تجارتِ قرآن چیزی نخرد، هر چیز دیگر را بخرد ضرر میکند و نفعی نمیبرد، در این هم حرفی نیست؛ امّا آنچه اساس است، سرمایهٴ خریدن است که اگر کسی سرمایهٴ داشته باشد میخرد و اگر سرمایهٴ را باخت نمیخرد.
اما این مطلب که قرآن ما را به تجارت دعوت میکند، این در سورهٴ «صف» جزء آیات معروف آن کریمه است.
پرسش ...
پاسخ: نه؛ چون ﴿أُولئِکَ عَلَی هُدیً مِنْ رَبِّهِمْ﴾ را مرحوم امینالاسلام توجیه نکرده که این هدایت چه هدایتی است.
پرسش ...
پاسخ: سرمایهٴ را آن ﴿أُولئِکَ عَلَی هُدیً مِنْ رَبِّهِمْ﴾ بازگو میکند؛ سرمایهٴ تقوای فطری است نه تقوای تشریعی، اگر کسی فطرتِ روشنی داشته باشد و این را خاموش نکند، با این فطرت بیاید در میدان قرآن، چیزی میخرد و استفاده میکند.
پرسش ...
جواب: بله؛ در تقوای فطری، یقین به آخرت هست، ایمان به غیب هست؛ این همان ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا﴾ است که آن روز اشاره شده، امروز هم بیان میشود.
دعوت قرآن به تجارت با خدای سبحان
اصل اینکه قرآن ما را به تجارت دعوت میکند، در سورهٴ «صف» فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَی تِجَارَةٍ تُنجِیکُم مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ ٭ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بَأَمْوَالِکُمْ وَأَنفُسِکُمْ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ﴾ ، پس قرآن ما را به تجارت دعوت میکند؛ یعنی بیایید چیزی بخرید و چیزی بدهید. چه باید بخرید؟ در تجارت چه باید بخرید؟ آن چیزی که باید بخرید چیست؟ آن بهشت است که باید بخرید، مغفرت است که باید بخرید؛ امّا چه باید بدهید؟ انسان که تجارت میکند، بیع میکند، میفروشد، چه میفروشد و چه میخرد؟ در اینجا که انسان بیع میکند و بیعت میکند، جان و مال میفروشد؛ جان را میفروشد، مال را میفروشد، بهشت میگیرد. این عمل را میگویند «بیعت»، «باع» یعنی فروخت، بیعت کرد؛ یعنی بیع کرد. اگر کسی در میدانِ تجارت، بیع کرد؛ یعنی جان و مالش را فروخت، به او سعادت ابد خواهند داد؛ این فروختن را میگویند «بیعت». اگر کسی جانش را نفروخت و مال خود را نفروخت، میگوید «من مالک جان و مال خودم هستم»، این بداند که با چیز دیگری بیعت کرده است و نمیداند؛ یعنی جانش را به هوس فروخت، مالش را به هوس فروخت و نمیداند، [که اینها] ﴿فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ﴾ که آن هم بحثش بعداً میآید. اگر کسی تجارت میکند و بیعت میکند؛ یعنی «یبیع نفسه و ماله من الله سبحانه و تعالی»، [آن گاه] خدا میشود «مشتری»، انسان میشود «بایع» و این عمل را میگویند «بیعت» که ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَرَی مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَیَقْتُلُونَ وَیُقْتَلُونَ﴾ .
پس انسان که تجارت میکند و بیعت میکند؛ یعنی جانش و مالش را میفروشد و بهشت میگیرد؛ وقتی بیع کرد، دیگر مالک مال و جان نیست، نمیتواند بگوید «من مالک مالم هستم؛ من مالک جانم هستم». البّته انسان مالک جان هست؛ مالک مال هست؛ اما نسبت به دیگران [ولی] نسبت به خدای سبحان، نه مالک مال است، نه مالک جان؛ چون بیع کرد. اگر بیع کرد، دیگر نباید در آن مبیع، بدون اذن خریدار تصرّف کند؛ این معنی بیعت است. گرچه قرآن ما را نسبت به یکدیگر مالک و مسلّط میداند؛ امّا نسبت به خدای سبحان هیچ مالکیّتی برای ما قائل نیست؛ فرمود: شما اگر بیع کردید، بیعت کردید، دیگر مالک مال و جان نیستید و اگر خواستید در جانتان و در مالتان تصرّف بکنید، باید خدا که خریدار و مالک است اذن بدهد؛ لذا انسان در مالش مجاز نیست هر تصرّفی بکند، در جانش مجاز نیست هر تصرّفی بکند، [نمیتواند] بگوید «من مالک جانم هستم، من مالک مالم هستم»؛ اینچنین نیست، تا [ببینیم] دستور دین چه باشد. پس این میشود تجارت که انسان در میدان تجارت چیزی را میدهد و چیزی میخرد؛ آنچه میخرد بهشت سعادت است، آنچه میفروشد جان و مال است (این معنی تجارت است).
بهرهمندی از هدایت فطری شرط تجارت با خدای سبحان
خب، چه کسی میتواند در میدان تجارت، اهل خریدن و فروختن باشد؟ کسی که سرمایهٴ داشته باشد یعنی کسی که جان و مالش را قبلاً به دیگری نفروخته باشد؛ کسی که سرمایهٴ دارد میتواند تجارت کند، کسی که سرمایهٴ ندارد چه تجارتی میکند؟! خب، چه کسی سرمایهٴ دارد؟ خدای سبحان این سرمایهٴ را که به همه داد، چه کسی آن سرمایهٴ را حفظ میکند، چه کسی حفظ نمیکند؟ یک عدّه حفظ نمیکنند [و] این سرمایهشان را به دیگران میفروشند، این جانشان و مالشان را به هوس میفروشند، میگویند «ما آزادیم هر چه دلمان میخواهد میکنیم». اینکه میگوید «من هر چه میخواهم میکنم»، او با هوس بیعت کرد؛ یعنی جان و مالش را به شهوت فروخت و شهوت گرفت، میگوید «من هر چه بخواهم میکنم». این گروه که تجارتشان را قرآن بازگو میکند، میفرماید: ﴿أُولئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلاَلَةَ بِالْهُدَی﴾ ؛ آن هدایت فطری را که سرمایهٴ خداداد بود را دادند و ضلالت گرفتند، پس مالک جان نیستند، مالک مال نیستند؛ دیگر نمیتوانند بیعت کنند، دیگر نمیتوانند چیزی را به خدا بفروشند و از خدا چیزی را بگیرند؛ اینها کسانی هستند که ﴿أُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ﴾ _«خسارت» یعنی سرمایهباختن_ اینها سرمایهشان را دادند و هوس گرفتند. پس اگر کسی اهل تجارت است باید سرمایهٴ داشته باشد.
فطرت، سرمایهٴ اولیه و همگانی هدایت
سرمایهٴ را هم در آیه سی سورهٴ «روم» بیان کرد: ﴿فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ﴾، این فطرت را _که سرمایهٴ اوّلیه است_ خدای سبحان به همه داد؛ این فطرت که دین خداست: ﴿ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ﴾، این را به همه داد، هیچ کسی را خدا بدون سرمایهٴ فطری نیافرید.
اگر کسی این سرمایهٴ را به هوس فروخت، همان است که در همین سورهٴ «بقره» آیهٴ شانزده، بعد از آنکه جریان کفّار و منافقین را ذکر میکند، میفرماید: ﴿أُولئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلاَلَةَ بِالْهُدَی فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ﴾؛ کفّار و منافقین تجارتی کردند؛ هدایت را دادند [و] ضلالت را گرفتند. این کدام هدایت است؟ کفار و منافقین که مرتد نشدند [تا] اوّل هدایت نصیبشان شده باشد بعد هدایت را فروخته باشند، اینها از اول ایمان نیاوردند، این کافر و منافق که از اول ایمان نیاورد، هدایت نداشت که بفروشد و ضلالت بگیرد، این کدام هدایت است؟! این هدایتِ تشریعی است و بعد از قبول دین است یا همان هدایت فطری است که همراه با آفرینش او خدای سبحان به عنوان سرمایهٴ به او داد؟ کافر و منافق را وقتی در سورهٴ «بقره» بررسی میکند، میفرماید: اینها چون هدایت را دادند و ضلالت را گرفتند، تجارتشان سودبخش نیست؛ معلوم میشود این هدایتی که کافر و منافق میدهد و ضلالت میگیرد، همان هدایت فطری است، [اینها] سرمایه را باختند، سرمایه را اگر کسی ببازد دیگر اهل تجارت نیست. از اینهایی که سرمایه را باختند قرآن تعبیر به «خاسر» میکند، میفرماید: اینها خسارت دیدند؛ یعنی سرمایه را باختند.
نظر مختار در سرّ اختصاص هدایت قرآن به پارسایان
فتحصّل [پس به دست میآید که] آن سرمایهای که با آن سرمایهٴ انسان میتواند این کالا را بخرد، تقوای فطری است و هر کس سرمایه داشت این قرآن او را هدایت میکند؛ نه هر کس خرید. «هر کس خرید» را مرحوم امینالإسلام بیان کرد، «هر کس سرمایه داشت» را سیّدنا الاستاد بیان کرد؛ مرحوم امینالإسلام میفرماید: اگر کسی قبول بکند، قرآن به حال او نافع است البته؛ این یک مقدار به ضرورت بشرط المحمول نزدیکتر است، [چون] اگر کسی قبول کرد؛ البته استفاده میکند؟ امّا چه کسی قبول میکند. سیّدنا الاستاد میفرماید: «هر کس سرمایه داشت»، سرمایه چیست؟ همان ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا﴾ است.
پرسش ...
پاسخ: نه؛ یکی خریدن است که بین راه است، یکی سرمایه است که ریشه راه است. ما اگر خواستیم ببینیم که این شخص چرا استفاده کرد، آن شخص چرا استفاده نکرد، اگر به ما در جواب بگویند: «این آقا چون خرید استفاده کرد، آن چون نخرید استفاده نکرد»، سؤال ما قطع نمیشود، باز ما سؤال میکنیم: «چرا آن خرید و این نخرید؟»، وقتی به ریشه رسیدیم میبینیم میگویند: «آن که سرمایه داشت خرید، آن که سرمایه نداشت نخرید»؛ وقتی به ریشه رسیدیم سؤالمان تمام میشود. حرف مرحوم امینالإسلام، انسان را تا بین راه میبرد؛ یعنی اگر ما سؤال بکنیم چرا اینها استفاده کردند و دیگران استفاده نکردند، ایشان میفرمایند: «چون اینها خریدند [ولی] آنها نخریدند»، این سؤال قطع نمیشود؛ دوباره انسان سؤال میکند که «چرا اینها خریدند [و] آنها نخریدند؟» باید، دوباره جواب داد که «آنها که خریدند چون سرمایه داشتند، اینها که نخریدند چون سرمایه را فروختند قبلاً». آن که میگوید من با خدا بیعت نمیکنم، در حقیقت او با هوس بیعت کرد؛ یعنی جان و مالش را به هوس فروخت: ﴿أُولئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلاَلَةَ بِالْهُدَی﴾ ؛ ضلالت را با هدایت خریدند؛ یعنی هدایت دادند [و] ضلالت را گرفتند، بعد از اینکه جریان کفّار و منافقین را در همین سورهٴ «بقره» بیان میکند، میفرماید: کفّار و منافقین _مخصوصاً منافقین_ هدایت را دادند و ضلالت را گرفتند. اینها که هدایت نشده بودند، [معلوم میشود که اینها] همان فطرت و هدایت فطری که سرمایه اوّلی است را دادند و ضلالت گرفتند. و از اینجا معلوم میشود اگر کسی با خدا بیعت نکرد، با هوس بیعت میکند.
بهرهمند شدن از هدایت قرآن در پرتو حفظ هدایت فطری
آن گاه این ﴿أُولئِکَ عَلَی هُدیً مِنْ رَبِّهِمْ﴾ که بعد از چند آیهٴ ذکر میشود معنایش خوب روشن خواهد شد [که] یک هدایت است که از راه قرآن میآید [و] یک هدایت است که از راه فطرت میآید، هر کس آن هدایت فطری را _که سرمایه اولیه است_ حفظ بکند، از قرآن میتواند بهره ببرد؛ آن گاه قرآن آن هدایت فطری را شکوفا میکند [و] روشن میکند. پس قرآن، ﴿هُدیً لِلْمُتَّقِینَ﴾؛ متّقین چه کسانیاند؟ کسانی که دارای این پنج صفتاند؛ اینها چرا دارای این پنج صفتاند؟ برای اینکه ﴿أُولئِکَ عَلَی هُدیً مِنْ رَبِّهِمْ﴾
پرسش ...
پاسخ: آنها که سرمایه را از دست ندادند، اینها افراد مریضاند، اینها قابل هدایتاند؛ امّا آنهایی که در همین سورهٴ مبارکهٴ «بقره» میفرماید: ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾ ؛ چه اینها را انذار کنی چه انذار نکنی، اینها ایمان نمیآورند، معلوم میشود سرمایه را باختند. و الاّ آن کسی که مشرک بود، بتپرست بود و دینی نبود تا در برابر دین تمکین کند [و] حالا که دینی آمده است خضوع میکند، این معلوم میشود سرمایهاش را حفظ کرده است و هکذا [همچنین] دیگر افرادی که فاسقاند.
کارسازنبودن هدایت قرآن برای فطرتْمردگان
قرآن مریض را شفا میدهد، چون مریض سرمایه را نفروخت و از بین نبرد؛ گرچه سرمایه کم و بیش آسیب دید، امّا سرمایه را هنوز حفظ کرده است؛ قرآن مریض را شفا میدهد امّا مرده را شفا نمیدهد. کافر و منافق در زبان قرآن مردهاند، کسی که مرده است، دوا او را شفا نمیدهد، دوا مریض را شفا میدهد؛ لذا در سورهٴ «یس» فرمود: ﴿لِیُنذِرَ مَن کَانَ حَیّاً وَیَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْکَافِرِینَ﴾ ؛ کسی که زنده است قرآن نسبت به او منذر است؛ امّا اگر کسی مرد، کسی که مرد دربارهٴ او قرآن میفرماید: ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾ و همینها در برابر انبیایشان میگویند: ﴿سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُن مِّنَ الْوَاعِظِینَ﴾ ؛ چه موعظه کنی، چه موعظه نکنی برای ما فرقی نمیکند. هم خدا میفرماید: چه انذار بکنی، چه انذار نکنی در اینها اثر نمیکند؛ هم اینها صریحاً به پیامبرشان _نظیر شُعیب(سلام الله علیه)_ میگویند: چه موعظه بکنی، چه موعظه نکنی برای ما فرقی نمیکند.
پرسش ...
پاسخ: این ﴿یُخرج﴾ یعنی هم در جریان تکوین، گیاه [را] که زنده است از یک حبّه یا هسته که مرده است خدا احیا میکند و همچنین از درخت که حیّ است، حبّه و هسته که مرده است [را] احیا میکند و همچنین از انسانِ کافر، فرزند مؤمن احیا میکند؛ چون «کلّ مولود یولد علی الفطرة» . اگر از کافر _که مرده است_ زنده را خدای سبحان اخراج کرد، برای اینکه هر کسی را خدا با سرمایه خلق میکند؛ بیسرمایه اصلاً خلق نمیکند: ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا﴾ .
پرسش ...
پاسخ: بله؛ آن هم هست [که] ﴿یُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ﴾ ؛ یعنی کافری بچه یک مسلمان خواهد بود؛ نظیر ﴿إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صَالِحٍ﴾ که به حضرت نوح[علیه السلام] فرمود: ﴿إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صَالِحٍ﴾ ؛ او را با فطرت توحید آفرید، الاّ اینکه این در اثر حشر با دیگران آن فطرت خودش را باخت؛ این طور نیست که کافراً به دنیا آمده باشد.
پرسش ...
پاسخ: اصلاً فطرت همان دین است؛ همین آیهٴ سی سورهٴ «روم» که خوانده شد، میفرماید: ﴿ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ﴾، اصول کلّی و خطوط کلّی دین همینهاست.
پرسش ...
پاسخ: بله دیگر؛ نماز نه یعنی نماز ظهر که چهار رکعت است، نماز یعنی ایجاد ارتباط با خدا؛ مثل اینکه خدای سبحان در اوّل طلیعهٴ وحی به موسای کلیم فرمود: ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ لِذِکْرِی﴾ . نمازِ مصطلح نیست؛ اصل ایجاد ارتباط بندگی بین عبد و مولا به نام «صلات» است.
پرسش ...
پاسخ: ارتباط، خضوع، خشوع و امثال ذلک است؛ نه نمازی که بعداً قرآن میآورد. آن هدایت ثانیه است که قرآن به استناد آن هدایتِ ثانیه، صوم و صلات و امثال ذلک میآورد.
پرسش ...
پاسخ: نه؛ تقوای فطری لازمهاش یک اعتقاد است و یک عمل؛ انسانی که فطرت توحیدی دارد گرچه هنوز دینی به او نرسد، او اهل خضوع در برابر خدای سبحان است، اهل اعتقاد به روز جزاست و اهل اعتقاد به ربوبیّت خدای سبحان است در کلّ جهان. چنین انسانی که سرمایه فطری را دارد، قرآن نسبت به او هادی است. اگر کسی این سرمایه را فروخت و بیسرمایه شد، دیگر ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾ .
پرسش ...
پاسخ: چون [در] مقابلِ با کفّار و منافقین قرار داد که آنها اصلاً سهمی از هدایت ندارند؛ آنها کسانیاند که سرمایه را باختند. بعد از آنکه در طیّ این نوزده آیهٴ ، جریان مؤمنین را تشریح میکند، بعد به جریان کفّار میپردازد، بعد به جریان منافقین میپردازد، وقتی جریان منافقین را مبسوطاً بیان کرد، فرمود: ﴿أُولئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلاَلَةَ بِالْهُدَی﴾ ، این چه هدایتی است؟ هدایت فطری. اینکه دربارهٴ مؤمنین فرمود: ﴿أُوْلئِکَ عَلَی هُدیً مِن رَبِّهِمْ﴾ ؛ یعنی اینها چون سرمایه دارند،لذا قرآن دربارهٴ اینها سودمند است.
پرسش ...
پاسخ: بله؛ اگر کفّار و منافق در برابر متّقین قرار گرفتند و کسانی هستند که اصلاً انذار دربارهٴ آنها اثری ندارد؛ معلوم میشود سرمایه را باختند. اگر سرمایه را حفظ کرده باشند منتها یک قدری ضرر کرده باشند؛ یعنی انسانِ مریض شده باشند، مریض را قرآن شفا میدهد، چون ﴿شِفَاءٌ لِمَا فِی الصُّدُورِ﴾ ؛ اما اگر کسی مُرد، دیگر اثر ندارد. در سورهٴ «یس» فرمود: این قرآن زندهها را _حالا یا ساماند یا مریض_ انذار میکند، ﴿شِفَاءٌ لِمَا فِی الصُّدُورِ﴾. در آیهٴ 82 سورهٴ «اسراء» فرمود: ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾؛ انسان مریض را قرآن شفا میدهد؛ امّا اگر کسی مُرد، کسی که مُرد دربارهٴ او قرآن اثری ندارد. «مُرد» همان کسی است که فرمود: ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُم أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾ ؛ یا خودشان به پیغمبر میگویند: ﴿سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُن مِّنَ الْوَاعِظِینَ﴾ .
پرسش ...
پاسخ: یعنی کسی که بر فطرت توحیدی قرار دارد، جمیعِ «ما انزل الله» را قبول میکند. اصولاً کلّ این جریانها را در سورهٴ «روم» فرمود: ﴿ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ﴾ ؛ فرمود: ما انسان را با این سرمایهها آفریدیم؛ دین که تنها توحید نیست؛ توحید، نبوّت، معاد و خطوط کلّی، این دین است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
- تجارت با خدا
- هدایت فطری
- هدایت پارسایان
أعوذ بالله من الشیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
﴿الم ٭ ذلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ هُدیً لِلْمُتَّقِینَ﴾
تبیین نظر مرحوم امینالاسلام طبرسی
بحث در این کلمهٴ مبارکهٴ ﴿هُدیً لِلْمُتَّقِینَ﴾ بود. آن طوری که مرحوم امینالاسلام (مجمع البیان) در و دیگران معنا کردند، گفتند: ﴿هُدیً لِلْمُتَّقِینَ﴾؛ یعنی تنها اهل تقوا بهره میبرند، گرچه قرآن ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ است [و] برای جمیع مردم هدایت است؛ ولی تنها اهل تقوا بهره میبرند، پس اگر اختصاصی هست در مقام بهرهبرداری است نه در مقام بذرافشانی. این بذر را کشاورز در همهٴ زمین پهن میکند و میافشاند؛ [اما] تنها زمینههای مستعدّند که استفاده میکنند. پس قرآن به استناد آیات دیگری که فرمود: ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾، هدایتِ عالَمی و جهانی است؛ اما چون در بین مردم، اهل تقوا از قرآن استفاده میکنند نه دیگران، لذا فرمود: ﴿هُدیً لِلْمُتَّقِینَ﴾. نظیرش هم در مسئلهٴ انذار است که گرچه خدای سبحان در سورهٴ «فرقان» فرمود: این کتاب را ما برای انذار جهانیان فرستادیم: ﴿تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَی عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیراً﴾ ؛ یعنی برای انذار و هراساندن همهٴ مردم جهان؛ ولی چون از این انذار فقط گروه خاصّی استفاده میکنند، [در] قرآن کریم (خدای سبحان) فرمود: ﴿إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرُ مَن یَخْشَاهَا﴾ ؛ تو فقط کسانی را انذار میکنی که اهل خشیت باشند؛ نه اینکه حضرت، فقط علما و مؤمنین را انذار کند؛ حضرت جهانیان را انذار میکند [اما] فقط علما و مؤمنیناند که بهره میبرند، از این جهت فرمود: ﴿إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرُ مَن یَخْشَاهَا﴾ . در تأیید این بیان مرحوم امینالاسلام، این آیهٴ سورهٴ «مریم» هم ذکر شده است که خدای سبحان در سورهٴ «مریم» آیهٴ 97 اینچنین میفرماید: ﴿فَإِنَّمَا یَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِکَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِینَ وَتُنذِرَ بِهِ قَوْماً لُّدّاً﴾؛ ما این کتاب را در زبان تو و به زبان عربی برای نشر تبلیغ، آسان کردیم تا به وسیلهٴ این کتاب متّقیان را بشارت بدهی و دشمنان کینهتوز و سرسخت را بترسانی: ﴿وَتُنذِرَ بِهِ قَوْماً﴾ که «لدّ» جمع «الدّ» است. عدهّای را هم قرآن به عنوان ﴿أَلَدُّ الْخِصَامِ﴾ معرّفی کرد که اینها دشمنیشان سرسخت است. پس با اینکه دشمنان سرسختِ دین را رسول خدا انذار میکند و برای همین هم مبعوث شده است که خدا فرمود: ﴿وَتُنذِرَ بِهِ قَوْماً لُّدّاً﴾؛ معذلک قرآن سخنش این است: ﴿إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرُ مَن یَخْشَاهَا﴾؛ فقط تو کسانی را انذار میکنی که بترسند؛ یعنی کسانی استفاده میبرند که اهل خشیت باشند، نه فقط تو آنها را بترسانی. این خلاصهٴ نظر مرحوم امینالاسلام در (مجمع البیان) و دیگران.
تفاوت دیدگاه علامه طباطبایی با مرحوم طبرسی در معنای ﴿هُدیً لِلْمُتَّقِینَ﴾ و برتری نظر علامه
اما بیان سیّدنا الأستاد(رضوان الله علیه) این است که اگر گفته شد: ﴿هُدیً لِلْمُتَّقِینَ﴾؛ نه به این معناست که قرآن هدایت است برای کسانی که قرآن را بپذیرند، [بلکه] قرآن هدایت است برای کسانی که از قرآن استفاده کنند. نظر مرحوم صاحب (مجمع البیان) به این برمیگردد [که] قرآن هدایت است برای کسی که آن را بپذیرد، بیان سیّدنا الأستاد (رضوان الله علیه) این است که قرآن هدایت است برای کسی که سرمایهٴ پذیرش داشته باشد که یک مقدار جلوتر میروند.
برای فرق این دو تفسیر به این مثال عنایت میکنید؛ مثلاً اگر کسی کالای سودبخشی را در بازار عرضه کند، میگوید: «این کالا برای کسی سودمند است که بخرد هر که بخرد استفاده میکند، هر که نخرد استفاده نمیکند»، این یک تعبیر است که انسان میگوید: «این کالا برای کسی سودمند است که بخرد؛ هر که خرید استفاده میکند»، از این جلوتر [نیز] تعبیری است و آن اینکه انسان بگوید: «این کالا سودمند است برای کسی که سرمایهٴ داشته باشد؛ هر که سرمایهٴ دارد استفاده میکند، هر که سرمایهٴ ندارد استفاده نمیکند». مرحوم امینالاسلام میفرماید: ﴿هُدیً لِلْمُتَّقِینَ﴾؛ یعنی قرآن هدایت است برای کسانی که قبول بکنند، سیّدنا الأستاد (رضوان الله علیه) میفرماید: این قرآن هدایت است برای کسانی که سرمایهٴ داشته باشند. مرحوم امینالاسلام تا بین راه آمد؛ ولی به ریشهٴ راه، راه نیافت و سیّدنا الأستاد به آن ریشه اشاره کرد؛ فرمود: این قرآن هدایت است برای کسانی که سرمایهٴ خرید داشته باشند. در اینکه این قرآن انسان را به تجارت دعوت میکند، حرفی نیست و در اینکه اگر کسی در میدانِ تجارتِ قرآن چیزی بخرد استفاده میبرد، در این هم حرفی نیست و اگر کسی در میدان تجارتِ قرآن چیزی نخرد، هر چیز دیگر را بخرد ضرر میکند و نفعی نمیبرد، در این هم حرفی نیست؛ امّا آنچه اساس است، سرمایهٴ خریدن است که اگر کسی سرمایهٴ داشته باشد میخرد و اگر سرمایهٴ را باخت نمیخرد.
اما این مطلب که قرآن ما را به تجارت دعوت میکند، این در سورهٴ «صف» جزء آیات معروف آن کریمه است.
پرسش ...
پاسخ: نه؛ چون ﴿أُولئِکَ عَلَی هُدیً مِنْ رَبِّهِمْ﴾ را مرحوم امینالاسلام توجیه نکرده که این هدایت چه هدایتی است.
پرسش ...
پاسخ: سرمایهٴ را آن ﴿أُولئِکَ عَلَی هُدیً مِنْ رَبِّهِمْ﴾ بازگو میکند؛ سرمایهٴ تقوای فطری است نه تقوای تشریعی، اگر کسی فطرتِ روشنی داشته باشد و این را خاموش نکند، با این فطرت بیاید در میدان قرآن، چیزی میخرد و استفاده میکند.
پرسش ...
جواب: بله؛ در تقوای فطری، یقین به آخرت هست، ایمان به غیب هست؛ این همان ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا﴾ است که آن روز اشاره شده، امروز هم بیان میشود.
دعوت قرآن به تجارت با خدای سبحان
اصل اینکه قرآن ما را به تجارت دعوت میکند، در سورهٴ «صف» فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَی تِجَارَةٍ تُنجِیکُم مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ ٭ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بَأَمْوَالِکُمْ وَأَنفُسِکُمْ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ﴾ ، پس قرآن ما را به تجارت دعوت میکند؛ یعنی بیایید چیزی بخرید و چیزی بدهید. چه باید بخرید؟ در تجارت چه باید بخرید؟ آن چیزی که باید بخرید چیست؟ آن بهشت است که باید بخرید، مغفرت است که باید بخرید؛ امّا چه باید بدهید؟ انسان که تجارت میکند، بیع میکند، میفروشد، چه میفروشد و چه میخرد؟ در اینجا که انسان بیع میکند و بیعت میکند، جان و مال میفروشد؛ جان را میفروشد، مال را میفروشد، بهشت میگیرد. این عمل را میگویند «بیعت»، «باع» یعنی فروخت، بیعت کرد؛ یعنی بیع کرد. اگر کسی در میدانِ تجارت، بیع کرد؛ یعنی جان و مالش را فروخت، به او سعادت ابد خواهند داد؛ این فروختن را میگویند «بیعت». اگر کسی جانش را نفروخت و مال خود را نفروخت، میگوید «من مالک جان و مال خودم هستم»، این بداند که با چیز دیگری بیعت کرده است و نمیداند؛ یعنی جانش را به هوس فروخت، مالش را به هوس فروخت و نمیداند، [که اینها] ﴿فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ﴾ که آن هم بحثش بعداً میآید. اگر کسی تجارت میکند و بیعت میکند؛ یعنی «یبیع نفسه و ماله من الله سبحانه و تعالی»، [آن گاه] خدا میشود «مشتری»، انسان میشود «بایع» و این عمل را میگویند «بیعت» که ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَرَی مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَیَقْتُلُونَ وَیُقْتَلُونَ﴾ .
پس انسان که تجارت میکند و بیعت میکند؛ یعنی جانش و مالش را میفروشد و بهشت میگیرد؛ وقتی بیع کرد، دیگر مالک مال و جان نیست، نمیتواند بگوید «من مالک مالم هستم؛ من مالک جانم هستم». البّته انسان مالک جان هست؛ مالک مال هست؛ اما نسبت به دیگران [ولی] نسبت به خدای سبحان، نه مالک مال است، نه مالک جان؛ چون بیع کرد. اگر بیع کرد، دیگر نباید در آن مبیع، بدون اذن خریدار تصرّف کند؛ این معنی بیعت است. گرچه قرآن ما را نسبت به یکدیگر مالک و مسلّط میداند؛ امّا نسبت به خدای سبحان هیچ مالکیّتی برای ما قائل نیست؛ فرمود: شما اگر بیع کردید، بیعت کردید، دیگر مالک مال و جان نیستید و اگر خواستید در جانتان و در مالتان تصرّف بکنید، باید خدا که خریدار و مالک است اذن بدهد؛ لذا انسان در مالش مجاز نیست هر تصرّفی بکند، در جانش مجاز نیست هر تصرّفی بکند، [نمیتواند] بگوید «من مالک جانم هستم، من مالک مالم هستم»؛ اینچنین نیست، تا [ببینیم] دستور دین چه باشد. پس این میشود تجارت که انسان در میدان تجارت چیزی را میدهد و چیزی میخرد؛ آنچه میخرد بهشت سعادت است، آنچه میفروشد جان و مال است (این معنی تجارت است).
بهرهمندی از هدایت فطری شرط تجارت با خدای سبحان
خب، چه کسی میتواند در میدان تجارت، اهل خریدن و فروختن باشد؟ کسی که سرمایهٴ داشته باشد یعنی کسی که جان و مالش را قبلاً به دیگری نفروخته باشد؛ کسی که سرمایهٴ دارد میتواند تجارت کند، کسی که سرمایهٴ ندارد چه تجارتی میکند؟! خب، چه کسی سرمایهٴ دارد؟ خدای سبحان این سرمایهٴ را که به همه داد، چه کسی آن سرمایهٴ را حفظ میکند، چه کسی حفظ نمیکند؟ یک عدّه حفظ نمیکنند [و] این سرمایهشان را به دیگران میفروشند، این جانشان و مالشان را به هوس میفروشند، میگویند «ما آزادیم هر چه دلمان میخواهد میکنیم». اینکه میگوید «من هر چه میخواهم میکنم»، او با هوس بیعت کرد؛ یعنی جان و مالش را به شهوت فروخت و شهوت گرفت، میگوید «من هر چه بخواهم میکنم». این گروه که تجارتشان را قرآن بازگو میکند، میفرماید: ﴿أُولئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلاَلَةَ بِالْهُدَی﴾ ؛ آن هدایت فطری را که سرمایهٴ خداداد بود را دادند و ضلالت گرفتند، پس مالک جان نیستند، مالک مال نیستند؛ دیگر نمیتوانند بیعت کنند، دیگر نمیتوانند چیزی را به خدا بفروشند و از خدا چیزی را بگیرند؛ اینها کسانی هستند که ﴿أُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ﴾ _«خسارت» یعنی سرمایهباختن_ اینها سرمایهشان را دادند و هوس گرفتند. پس اگر کسی اهل تجارت است باید سرمایهٴ داشته باشد.
فطرت، سرمایهٴ اولیه و همگانی هدایت
سرمایهٴ را هم در آیه سی سورهٴ «روم» بیان کرد: ﴿فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ﴾، این فطرت را _که سرمایهٴ اوّلیه است_ خدای سبحان به همه داد؛ این فطرت که دین خداست: ﴿ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ﴾، این را به همه داد، هیچ کسی را خدا بدون سرمایهٴ فطری نیافرید.
اگر کسی این سرمایهٴ را به هوس فروخت، همان است که در همین سورهٴ «بقره» آیهٴ شانزده، بعد از آنکه جریان کفّار و منافقین را ذکر میکند، میفرماید: ﴿أُولئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلاَلَةَ بِالْهُدَی فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ﴾؛ کفّار و منافقین تجارتی کردند؛ هدایت را دادند [و] ضلالت را گرفتند. این کدام هدایت است؟ کفار و منافقین که مرتد نشدند [تا] اوّل هدایت نصیبشان شده باشد بعد هدایت را فروخته باشند، اینها از اول ایمان نیاوردند، این کافر و منافق که از اول ایمان نیاورد، هدایت نداشت که بفروشد و ضلالت بگیرد، این کدام هدایت است؟! این هدایتِ تشریعی است و بعد از قبول دین است یا همان هدایت فطری است که همراه با آفرینش او خدای سبحان به عنوان سرمایهٴ به او داد؟ کافر و منافق را وقتی در سورهٴ «بقره» بررسی میکند، میفرماید: اینها چون هدایت را دادند و ضلالت را گرفتند، تجارتشان سودبخش نیست؛ معلوم میشود این هدایتی که کافر و منافق میدهد و ضلالت میگیرد، همان هدایت فطری است، [اینها] سرمایه را باختند، سرمایه را اگر کسی ببازد دیگر اهل تجارت نیست. از اینهایی که سرمایه را باختند قرآن تعبیر به «خاسر» میکند، میفرماید: اینها خسارت دیدند؛ یعنی سرمایه را باختند.
نظر مختار در سرّ اختصاص هدایت قرآن به پارسایان
فتحصّل [پس به دست میآید که] آن سرمایهای که با آن سرمایهٴ انسان میتواند این کالا را بخرد، تقوای فطری است و هر کس سرمایه داشت این قرآن او را هدایت میکند؛ نه هر کس خرید. «هر کس خرید» را مرحوم امینالإسلام بیان کرد، «هر کس سرمایه داشت» را سیّدنا الاستاد بیان کرد؛ مرحوم امینالإسلام میفرماید: اگر کسی قبول بکند، قرآن به حال او نافع است البته؛ این یک مقدار به ضرورت بشرط المحمول نزدیکتر است، [چون] اگر کسی قبول کرد؛ البته استفاده میکند؟ امّا چه کسی قبول میکند. سیّدنا الاستاد میفرماید: «هر کس سرمایه داشت»، سرمایه چیست؟ همان ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا﴾ است.
پرسش ...
پاسخ: نه؛ یکی خریدن است که بین راه است، یکی سرمایه است که ریشه راه است. ما اگر خواستیم ببینیم که این شخص چرا استفاده کرد، آن شخص چرا استفاده نکرد، اگر به ما در جواب بگویند: «این آقا چون خرید استفاده کرد، آن چون نخرید استفاده نکرد»، سؤال ما قطع نمیشود، باز ما سؤال میکنیم: «چرا آن خرید و این نخرید؟»، وقتی به ریشه رسیدیم میبینیم میگویند: «آن که سرمایه داشت خرید، آن که سرمایه نداشت نخرید»؛ وقتی به ریشه رسیدیم سؤالمان تمام میشود. حرف مرحوم امینالإسلام، انسان را تا بین راه میبرد؛ یعنی اگر ما سؤال بکنیم چرا اینها استفاده کردند و دیگران استفاده نکردند، ایشان میفرمایند: «چون اینها خریدند [ولی] آنها نخریدند»، این سؤال قطع نمیشود؛ دوباره انسان سؤال میکند که «چرا اینها خریدند [و] آنها نخریدند؟» باید، دوباره جواب داد که «آنها که خریدند چون سرمایه داشتند، اینها که نخریدند چون سرمایه را فروختند قبلاً». آن که میگوید من با خدا بیعت نمیکنم، در حقیقت او با هوس بیعت کرد؛ یعنی جان و مالش را به هوس فروخت: ﴿أُولئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلاَلَةَ بِالْهُدَی﴾ ؛ ضلالت را با هدایت خریدند؛ یعنی هدایت دادند [و] ضلالت را گرفتند، بعد از اینکه جریان کفّار و منافقین را در همین سورهٴ «بقره» بیان میکند، میفرماید: کفّار و منافقین _مخصوصاً منافقین_ هدایت را دادند و ضلالت را گرفتند. اینها که هدایت نشده بودند، [معلوم میشود که اینها] همان فطرت و هدایت فطری که سرمایه اوّلی است را دادند و ضلالت گرفتند. و از اینجا معلوم میشود اگر کسی با خدا بیعت نکرد، با هوس بیعت میکند.
بهرهمند شدن از هدایت قرآن در پرتو حفظ هدایت فطری
آن گاه این ﴿أُولئِکَ عَلَی هُدیً مِنْ رَبِّهِمْ﴾ که بعد از چند آیهٴ ذکر میشود معنایش خوب روشن خواهد شد [که] یک هدایت است که از راه قرآن میآید [و] یک هدایت است که از راه فطرت میآید، هر کس آن هدایت فطری را _که سرمایه اولیه است_ حفظ بکند، از قرآن میتواند بهره ببرد؛ آن گاه قرآن آن هدایت فطری را شکوفا میکند [و] روشن میکند. پس قرآن، ﴿هُدیً لِلْمُتَّقِینَ﴾؛ متّقین چه کسانیاند؟ کسانی که دارای این پنج صفتاند؛ اینها چرا دارای این پنج صفتاند؟ برای اینکه ﴿أُولئِکَ عَلَی هُدیً مِنْ رَبِّهِمْ﴾
پرسش ...
پاسخ: آنها که سرمایه را از دست ندادند، اینها افراد مریضاند، اینها قابل هدایتاند؛ امّا آنهایی که در همین سورهٴ مبارکهٴ «بقره» میفرماید: ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾ ؛ چه اینها را انذار کنی چه انذار نکنی، اینها ایمان نمیآورند، معلوم میشود سرمایه را باختند. و الاّ آن کسی که مشرک بود، بتپرست بود و دینی نبود تا در برابر دین تمکین کند [و] حالا که دینی آمده است خضوع میکند، این معلوم میشود سرمایهاش را حفظ کرده است و هکذا [همچنین] دیگر افرادی که فاسقاند.
کارسازنبودن هدایت قرآن برای فطرتْمردگان
قرآن مریض را شفا میدهد، چون مریض سرمایه را نفروخت و از بین نبرد؛ گرچه سرمایه کم و بیش آسیب دید، امّا سرمایه را هنوز حفظ کرده است؛ قرآن مریض را شفا میدهد امّا مرده را شفا نمیدهد. کافر و منافق در زبان قرآن مردهاند، کسی که مرده است، دوا او را شفا نمیدهد، دوا مریض را شفا میدهد؛ لذا در سورهٴ «یس» فرمود: ﴿لِیُنذِرَ مَن کَانَ حَیّاً وَیَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْکَافِرِینَ﴾ ؛ کسی که زنده است قرآن نسبت به او منذر است؛ امّا اگر کسی مرد، کسی که مرد دربارهٴ او قرآن میفرماید: ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾ و همینها در برابر انبیایشان میگویند: ﴿سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُن مِّنَ الْوَاعِظِینَ﴾ ؛ چه موعظه کنی، چه موعظه نکنی برای ما فرقی نمیکند. هم خدا میفرماید: چه انذار بکنی، چه انذار نکنی در اینها اثر نمیکند؛ هم اینها صریحاً به پیامبرشان _نظیر شُعیب(سلام الله علیه)_ میگویند: چه موعظه بکنی، چه موعظه نکنی برای ما فرقی نمیکند.
پرسش ...
پاسخ: این ﴿یُخرج﴾ یعنی هم در جریان تکوین، گیاه [را] که زنده است از یک حبّه یا هسته که مرده است خدا احیا میکند و همچنین از درخت که حیّ است، حبّه و هسته که مرده است [را] احیا میکند و همچنین از انسانِ کافر، فرزند مؤمن احیا میکند؛ چون «کلّ مولود یولد علی الفطرة» . اگر از کافر _که مرده است_ زنده را خدای سبحان اخراج کرد، برای اینکه هر کسی را خدا با سرمایه خلق میکند؛ بیسرمایه اصلاً خلق نمیکند: ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا﴾ .
پرسش ...
پاسخ: بله؛ آن هم هست [که] ﴿یُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ﴾ ؛ یعنی کافری بچه یک مسلمان خواهد بود؛ نظیر ﴿إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صَالِحٍ﴾ که به حضرت نوح[علیه السلام] فرمود: ﴿إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صَالِحٍ﴾ ؛ او را با فطرت توحید آفرید، الاّ اینکه این در اثر حشر با دیگران آن فطرت خودش را باخت؛ این طور نیست که کافراً به دنیا آمده باشد.
پرسش ...
پاسخ: اصلاً فطرت همان دین است؛ همین آیهٴ سی سورهٴ «روم» که خوانده شد، میفرماید: ﴿ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ﴾، اصول کلّی و خطوط کلّی دین همینهاست.
پرسش ...
پاسخ: بله دیگر؛ نماز نه یعنی نماز ظهر که چهار رکعت است، نماز یعنی ایجاد ارتباط با خدا؛ مثل اینکه خدای سبحان در اوّل طلیعهٴ وحی به موسای کلیم فرمود: ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ لِذِکْرِی﴾ . نمازِ مصطلح نیست؛ اصل ایجاد ارتباط بندگی بین عبد و مولا به نام «صلات» است.
پرسش ...
پاسخ: ارتباط، خضوع، خشوع و امثال ذلک است؛ نه نمازی که بعداً قرآن میآورد. آن هدایت ثانیه است که قرآن به استناد آن هدایتِ ثانیه، صوم و صلات و امثال ذلک میآورد.
پرسش ...
پاسخ: نه؛ تقوای فطری لازمهاش یک اعتقاد است و یک عمل؛ انسانی که فطرت توحیدی دارد گرچه هنوز دینی به او نرسد، او اهل خضوع در برابر خدای سبحان است، اهل اعتقاد به روز جزاست و اهل اعتقاد به ربوبیّت خدای سبحان است در کلّ جهان. چنین انسانی که سرمایه فطری را دارد، قرآن نسبت به او هادی است. اگر کسی این سرمایه را فروخت و بیسرمایه شد، دیگر ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾ .
پرسش ...
پاسخ: چون [در] مقابلِ با کفّار و منافقین قرار داد که آنها اصلاً سهمی از هدایت ندارند؛ آنها کسانیاند که سرمایه را باختند. بعد از آنکه در طیّ این نوزده آیهٴ ، جریان مؤمنین را تشریح میکند، بعد به جریان کفّار میپردازد، بعد به جریان منافقین میپردازد، وقتی جریان منافقین را مبسوطاً بیان کرد، فرمود: ﴿أُولئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلاَلَةَ بِالْهُدَی﴾ ، این چه هدایتی است؟ هدایت فطری. اینکه دربارهٴ مؤمنین فرمود: ﴿أُوْلئِکَ عَلَی هُدیً مِن رَبِّهِمْ﴾ ؛ یعنی اینها چون سرمایه دارند،لذا قرآن دربارهٴ اینها سودمند است.
پرسش ...
پاسخ: بله؛ اگر کفّار و منافق در برابر متّقین قرار گرفتند و کسانی هستند که اصلاً انذار دربارهٴ آنها اثری ندارد؛ معلوم میشود سرمایه را باختند. اگر سرمایه را حفظ کرده باشند منتها یک قدری ضرر کرده باشند؛ یعنی انسانِ مریض شده باشند، مریض را قرآن شفا میدهد، چون ﴿شِفَاءٌ لِمَا فِی الصُّدُورِ﴾ ؛ اما اگر کسی مُرد، دیگر اثر ندارد. در سورهٴ «یس» فرمود: این قرآن زندهها را _حالا یا ساماند یا مریض_ انذار میکند، ﴿شِفَاءٌ لِمَا فِی الصُّدُورِ﴾. در آیهٴ 82 سورهٴ «اسراء» فرمود: ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾؛ انسان مریض را قرآن شفا میدهد؛ امّا اگر کسی مُرد، کسی که مُرد دربارهٴ او قرآن اثری ندارد. «مُرد» همان کسی است که فرمود: ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُم أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾ ؛ یا خودشان به پیغمبر میگویند: ﴿سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُن مِّنَ الْوَاعِظِینَ﴾ .
پرسش ...
پاسخ: یعنی کسی که بر فطرت توحیدی قرار دارد، جمیعِ «ما انزل الله» را قبول میکند. اصولاً کلّ این جریانها را در سورهٴ «روم» فرمود: ﴿ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ﴾ ؛ فرمود: ما انسان را با این سرمایهها آفریدیم؛ دین که تنها توحید نیست؛ توحید، نبوّت، معاد و خطوط کلّی، این دین است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است