- 1289
- 1000
- 1000
- 1000
مراقبت های ویژه ی امام صادق علیه السّلام از شیعیان، بخش اول
سخنرانی حجت الاسلام سید حسین حسینی قمی با عنوان "مراقبت های ویژه ی امام صادق علیه السّلام از شیعیان"
امام صادق علیه السّلام نسبت به رفتار شیعیان، مراقبت ویژه داشتند و اگر احیاناً خطایی از آنان سر می زد، به طور خصوصی به آنها تذکّر و هشدار می دادند. شخصی که از لحاظ جسمانی، شرایط مساعدی نداشت، دربارهی رفتن به سفر حج، با «اسحاق بن عمّار» مشورت کرد. به او گفت: تو توان حج رفتن نداری و لازم نیست به این سفر بروی. وقتی امام صادق علیهالسّلام از این موضوع، آگاه شد، به «اسحاق بن عمّار» فرمود: «حال که او را از سفر حج باز داشتی، سزاوار است یک سال تمام، بیمار شوی.» از قضا گرفتار بیماری شد و بیماریاش یک سال طول کشید.
یکی از یاران امام صادق علیه السّلام خوابهای پریشان می دید. حضرت برایش پیغام فرستاد: «مشکل تو به این خاطر است که هنگام پرداخت زکات، تحقیق نمی کنی و زکات را به کسانی می پردازی که نیازمند و مستحق نیستند.»
«محمّد بن مُسلم» از برترین اصحاب امام صادق بود و از لحاظ مالی و اجتماعی، شرایط بسیار خوبی داشت. روزی آن حضرت به وی فرمود: «متواضع باش.» وقتی به شهرش کوفه بازگشت، کنار مسجد جامع کوفه رفت و شروع کرد به فروختن خرما. اطرافیانش به وی گفتند: «این کاری که می کنی، مایهی سرافکندگی ماست.» او گفت: امامم مرا به تواضع، امر فرموده و تا همه ی این بار خرما را نفروشم، از اینجا نخواهم رفت!
امام صادق علیه السّلام نسبت به رفتار شیعیان، مراقبت ویژه داشتند و اگر احیاناً خطایی از آنان سر می زد، به طور خصوصی به آنها تذکّر و هشدار می دادند. شخصی که از لحاظ جسمانی، شرایط مساعدی نداشت، دربارهی رفتن به سفر حج، با «اسحاق بن عمّار» مشورت کرد. به او گفت: تو توان حج رفتن نداری و لازم نیست به این سفر بروی. وقتی امام صادق علیهالسّلام از این موضوع، آگاه شد، به «اسحاق بن عمّار» فرمود: «حال که او را از سفر حج باز داشتی، سزاوار است یک سال تمام، بیمار شوی.» از قضا گرفتار بیماری شد و بیماریاش یک سال طول کشید.
یکی از یاران امام صادق علیه السّلام خوابهای پریشان می دید. حضرت برایش پیغام فرستاد: «مشکل تو به این خاطر است که هنگام پرداخت زکات، تحقیق نمی کنی و زکات را به کسانی می پردازی که نیازمند و مستحق نیستند.»
«محمّد بن مُسلم» از برترین اصحاب امام صادق بود و از لحاظ مالی و اجتماعی، شرایط بسیار خوبی داشت. روزی آن حضرت به وی فرمود: «متواضع باش.» وقتی به شهرش کوفه بازگشت، کنار مسجد جامع کوفه رفت و شروع کرد به فروختن خرما. اطرافیانش به وی گفتند: «این کاری که می کنی، مایهی سرافکندگی ماست.» او گفت: امامم مرا به تواضع، امر فرموده و تا همه ی این بار خرما را نفروشم، از اینجا نخواهم رفت!
قطعات
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
-
تاکنون نظری ثبت نشده است