- 38
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 21 تا 24 سوره انفال
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 21 تا 24 سوره انفال":
گروهی در برابر وحی الهی به ایجاد شبهه و مغالطه و کارشکنی پرداختند
اگر یک جسمی برابر سرعت نور بخواهد حرکت کند عادتاً بله محال است اما عقلاً دلیل بر استحالهاش نیست.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ قالُوا سَمِعْنا وَ هُمْ لا یَسْمَعُونَ ٭ إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ ٭ وَ لَوْ عَلِمَ اللّهُ فیهِمْ خَیْرًا َلأَسْمَعَهُمْ وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ ٭ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ﴾
گروهی در برابر وحی الهی به ایجاد شبهه و مغالطه و کارشکنی پرداختند و ذات اقدس الهی به آنها فرمود به اینکه این چنین نباشید که بگویید ﴿لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فیهِ لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ﴾ این حرف را داشتند یعنی در آیه ٢٦ سوره فصلت این است ﴿وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فیهِ لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ﴾ فرمود نه خودتان بشنوید و نه اجازه بدهید پیام قرآن به جامعه منتقل بشود بلکه با ایجاد شبهه و اشکال لغوی در او ایجاد کنید او که لغو پذیر نیست چون ﴿لا یَأْتیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ﴾ خود این کتاب اگر درست تبیین بشود منزه از هر گونه بطلان است پس ﴿لا یَأْتیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ﴾ لکن تحریف او راه دارد یعنی بعد از اینکه این پیام صحیحاً به گوش عدهای رسید از آن به بعد آنها _معاذ الله_ بخواهند عمل نکنند یا آن را بد تفسیر کنند به دیگران منتقل کنند این راه دارد ولی حجت بالغه الهی همیشه هست فرمود کفار حرفشان این است که ﴿لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ﴾ این یک ﴿وَ الْغَوْا فیهِ﴾ این دو اگر خودتان نشنیدید و لغوی در آن ایجاد کردید از راه تحریف معنوی و مانند آن شاید غالب بشوید یعنی بر دین خدا غالب بشوید این توهم باطل آنهاست ذات اقدس الهی در قبال دسیسه آنها میفرماید به اینکه نه شما مثل کفار باشید نه حرف آنها را بپذیرید ﴿وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ قالُوا سَمِعْنا وَ هُمْ لا یَسْمَعُونَ﴾ انها که در حقیقت گفتند ﴿لا یَسْمَعُونَ﴾ نه تنها خودشان نشنیدند بلکه به فکر توطئه دیگران هم افتادند زیرا ﴿إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ﴾ در خلال بحثهای قبلی از بطلان تفره سخن به میان آمده گاهی ممکن است سؤال بشود آنچه را که شاگردان سلیمان (سلام الله علیه) گفتند که ما این تخت ملکه صبا را از یمن تا فلسطین به طرفة العین میآوریم ﴿قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ﴾ و مانند آن مثلاً اگر برابر با سرعت نور و مانند آن باشد این باعث احتراق و سوخت و سوز خود جرم است این سخن تام نیست برای اینکه گرچه تجربه نشان میدهد که اگر یک جرمی با سرعت نور و مانند آن حرکت کند میسوزد اما این برخلاف عادت میشود نه برخلاف عقل یعنی دلیل عقلی بر استحاله مقاومت جسم در قبال سرعت نور نیست ما آنچه که آزمودیم این است مثل اینکه ما آنچه که آزمودیم این است که آتش میسوزاند اما یک قدرت قاهرهای به آتش بگوید ﴿یا نارُ کُونی بَرْدًا وَ سَلامًا﴾ آن که محال نیست ما تاکنون آنچه را آزمودیم این است که آب نهر روان است جلوی آب جاری را نمیشود گرفت اما اگر ﴿اضْرِبْ بِعَصاکَ الْبَحْرَ﴾ شد فرمان خدای سبحان به کلیم الهی این بود که شما عصا بزن این آبهای رفته میرود و نرفته نمیآید خب این یک سد آبی تشکیل میشود یعنی این آب پشت هم میماند یک سد آبی است آن رفتهها که رفت نیامدهها هم نمیآید آن وقت این وسط میشود جاده خاکی ﴿فَاضْرِبْ لَهُمْ طَریقًا فِی الْبَحْرِ یَبَسًا﴾ یعنی یک جاده خشک که اصلاً پایتان هم تر نمیشود.
پرسش: ...
پاسخ: همین است پس آنچه که عادت هست این است که آب جاری را نمیشود جلویش را گرفت آب نمیایستد دیگر عادت بر این است که آب جاری باشد عادت بر این است که آتش بسوزاند اما آن آتش آفرین آن آب آفرین اگر اراده کند که آب جاری نباشد آتش نسوزاند که محال نیست اینها محال عادی است نه محال عقلی پس اگر یک جسمی برابر سرعت نور بخواهد حرکت کند عادتاً بله محال است اما عقلاً دلیل بر استحالهاش نیست که نظیر مسأله فلسفی یا مادون فلسفی نظیر مسأله ریاضی نیست البته یک چیزی که در فلسفه ثابت شد یا پایینتر از فلسفه در ریاضیات ثابت شد بله چنین چیزی محال عقلی است اما در علوم تجربی مدارش تجربه است تجربه یعنی اینکه ما تا به حال این چنین دیدهایم اما خلاف این محال است که از حس برنمیآید که فتوا بدهد از حس برنمیآید که فتوا بدهد که آتش ممکن نیست نسوزاند چون آنچه را که تاکنون او دیده است برابر او نظر میدهد بالاتر از مسأله علوم تجربی مسایل ریاضی است بالاتر از ریاضی مسایل فلسفی است اگر چیزی با برهان فلسفی استحاله عقلی او ثابت شد یا با برهان ریاضی استحاله عقلی او ثابت شد آنجا جای اعجاز نیست البته چون معجزه محال عقلی را عوض نمیکند محال عادی را عوض میکند.
پرسش: ...
پاسخ: منظور این است در جریان حضرت ابراهیم آتش بود و نسوزاند دیگر.
پرسش: ...
پاسخ: برای ابراهیم (سلام الله علیه) وگرنه گفتند آن منجنیقی را که به کار بردند آن طنابی که وجود مبارک خلیل خدا را با آن طناب بستند و از بالای منجنیق آویزان کردند همه آن طنابها سوخت و وجود مبارک خلیل حق سالم ماند فرمود ﴿یا نارُ کُونی بَرْدًا وَ سَلامًا عَلی إِبْراهیمَ﴾ نه علی الکل لذا آن طنابها سوخت آن هیزمها سوخت نفرمود که برد و سلام باشید مطلقا که خب.
پرسش: ...
پاسخ: نه تجربه دارد نه تجربه یعنی تا حال این چنین بوده است این یک مطلب بله یک ربط عادی بین حرارت و آتش هست فرمود ولی بالاتر از علوم تجربی یعنی بالاتر از فیزیک و شیمی و این مجموعه ریاضیات هست سلطان علوم فلسفه است او باید فتوا بدهد چه چیزی محال عقلی است چه چیزی محال عادی است مرز اعجاز کجاست مرز غیر اعجاز کجاست این که از علوم حسی برنمیآید ما تا حال چنین دیدهایم که آتش میسوزاند بله اما هیچ دلیل عقلی اقامه نشد برای اینکه آتش ماها را نسوزاند.
پرسش: ...
پاسخ: بسیار خب اما در جلوی برهان عقلی مانع پذیر نیست هیچ چیزی نمیتواند مانع دو دو تا چهار تا بشود.
پرسش: ...
پاسخ: نه آتش بود و نسوزاند منتها علت تامه برای سوزاندن نیست اگر سخن از مانع و مقتضی و این مدار شد دیگر بحث از علوم تجربی میآید بالا در دالان ورودی کلام و فلسفه قرار میگیرد و حس هم که قانون علیت ثابت نمیکند حس فقط تعاقب میبیند تجربه هم به شرح ایضاً آن ربط ضروری که کار تجربه نیست ربط ضروری که کار حس نیست این قانون علیت که قانون تجربی نیست قانون علیت که قانون حسی نیست بله بر خلاف علت و معلول محال است کاری انجام بشود خب.
پرسش: ...
پاسخ: آب؟ بله خنک شد دیگر یعنی آب که خنک شد یا آتش؟
پرسش: ...
پاسخ: بله نه اصلاً حرکت نکرد دیگر بله همین ایستاد ﴿فَاضْرِبْ لَهُمْ طَریقًا فِی الْبَحْرِ یَبَسًا﴾ این رودخانه روان که در حقیقت دریای متحرک بود این رود نیل با زدن این عصا آن آبهایی که زیر مجموعه عصا زیر برخورد عصا بود سریعاً در شد و آنچه که این طرف عصا بود همین طور ایستاد مثل یک دیوار آن وقت این وسط یک جاده خاکی خشک شد که حتی پای اینها هم تر نشد تا موسی (سلام الله علیه) و همراهاناش بگذرند همین که همراهان موسی (سلام الله علیه) گذشتند فراعنه که به تعقیب اینها آمده بودند در وسط این جاده خاکی ﴿غَشِیَهُمْ مِنَ الْیَمِّ ما غَشِیَهُمْ﴾ حالا آبها ریختند بایست میگوید چشم برو میگوید چشم اما دو دو تا بشود پنج تا میگوید نه نمیشود دو دو تا بشود سه تا میگوید نه نمیشود برهان ریاضی چیست؟ برهان فلسفی چیست؟ و علوم تجربی چیست؟ این سه بحثی است جدای از هم معجزه در محدوده علوم تجربی کارآمد دارد بالاتر از علوم تجربی در محدوده ریاضیات منطقه ممنوعه اوست هیچ پیغمبری نمیآید برخلاف ریاضی کار بکند برای اینکه ما با همان براهین ریاضی نبوت او را ثابت کردیم او را اگر از دست ما بگیرد که اصل نبوت زیرش آب بسته میشود چه رسد به براهین فلسفی و کلامی است خب مسأله سرعت نور و امثال ذلک همه اینها جزو علوم آزمایشی است علوم تجربی است تا حال ما چنین یافتهایم به همین اما غیر از این محال است که از تجربه ساخته نیست تجربه فقط یک طرفاش را فتوا میدهد.
مطلب دیگر آن است که در جریان ﴿قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ﴾ جریان تجدد امثال است که اهل معرفت میگویند مطرح است البته آن تجدد امثال باید مطرح بشود که یعنی چه روی این دی که هر لحظه باید فیضی از طرف ذات اقدس الهی به مستفیض برسد این فیض لحظه به لحظهای است در لحظه اول فیض هستی به این تخت به یمن میرسد در لحظه دوم فیض هستی به این تخت در فلسطین میرسد این سخن تجدد امثال به این معنا دیگر از باب طی الارض و حرکت جوهری و امثال ذلک نیست این بر فرض صحتاش مبحث خاص خودش را دارد اگر این راه راه صحیح بود دیگر انا آتیک به باید معنا بشود که من کاری میکنم دعایی میکنم تضرعی دارم و مانند آن این فیض خدا در لحظه اول به این تخت در یمن بتابد و در لحظه دوم در فلسطین بتابد خب عمده آن است که فرمود اگر ذات اقدس الهی در اینها خیری میدید ولو خیر اندک حتماً اسماع میکرد لکن چون هیچ خیری در آنها نیست در چنین ظرفیت باطلی و فرض مقبولی که ما بازگو کردیم اگر اسماع بکنیم آنها نه تنها تولی دارند بلکه معرضاً تولی دارند یعنی در حالی که این اعراض بر آنها ملکه است روبرمیگردانند ﴿لَتَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ﴾ نه تولو و اعرضوا که بحثاش گذشت حالا فرمود ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ﴾
پرسش: ...
پاسخ: حالا انشاءالله ممکن است یک مناسبتهایی درباره تجدد امثال بیاید که ﴿قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ﴾ ممکن است آنجا به خواست خدا مطرح بشود که آیا تجدد امثال حق است یا نه بر فرض حق باشد این جریان حضرت سلیمان (سلام الله علیه) از سنخ تجدد امثال است یا نه آن دو بحث باید آنجا مطرح بشود خب.
فرمود ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ﴾ قرآن با یک فرهنگ نو آمده است برخی برآنند که کار انبیا ایجاد عقلانیت نبود فقط بحران هویت بود یعنی مطلب تازه علمی نیاورد همه حرفها برای حجازیها آشنا بود این آمده هویت آنها را شورانده چون هویت آنها را شورانده با آن بساطی که مثلاً گفته میشود آنها عکسالعمل نشان میدهند وگرنه حرف عقلانی نیاورد حرف علمی تازه نیاورد برای اینکه مسأله خدا و مسأله رب و امثال ذلک در حجاز سابقه داشت قرآن نیامد مطلب علمی بگوید آمده اینها را تحقیر کرده گفته کَاْلأَنْعامِید ﴿بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ این آداب و سنن را بردارید این کارهایی که انجام میدهید همه اینها بر باطل است شما کَاْلأَنْعامِید بَلْ هُمْ أَضَلُّید اینها را شورانده و بساطشان را جمع کرده بساط بتپرستی و بتسازی و بتفروشی و همه اینها را ریخته دور اینها را بیهویت کرده اینها هم در برابرش عکس العمل نشان دادند این سخن ناصواب است برای اینکه قرآن اولاً آمده انسان را معنا کرده که انسان چیست انسان را بازشناسی کرده گفته حقیقت انسان حی متعلح است یعنی موجودی که به الوهیت نیندیشد زنده نیست نه حیوان ناطق باشد برخی حیوان ساهلاند مثل اسب برخی حیوان خائراند که خوار دارند مثل گاو برخی حیوانیاند که شناورند مثل ماهی که حیوان برخی پرندهاند که حیوان طائر بعضیها آن صدای خاص حمار را دارند که حیوان ناحقاند آن حیوان ناحق و ساهل و خائر و طائر و سابح یک طرف یک قسم حیوانی هم هست که حرف میزند مثل حیوان ناطق اکثری مردم انسان را به عنوان حیوان ناطق میشناسند همین طوری که اسب را حیوان ساهل میدانند حمار را حیوان ناحق میدانند کبوتر را حیوان طائر میدانند ماهی را هم حیوان سابح میدانند گاو را هم حیوان خائر میدانند که در آهنگها فرق است که در فعلها فرق است قرآن آمده درس انسان شناسی به آدم داده که این سخن یک سخن لطیفی است خب بالأخره اگر کسی رادیو را اختراع کرده تلویزیون را اختراع کرده یخچال اختراع کرده چرخ خیاطی اختراع کرده یک دفترچه راهنمایی میفرستد که با این دفترچه راهنما این تلویزیون را به کار بگیرید این قرآن دفترچه راهنمای انسانیت انسان است خدا فرمود من این را خلق کردم به او مغز دادم دل دادم قوای ادراکی دادم قوای تحریکی دادم علاقه دادم و این هم دفترچه راهنما که انسان این دفترچه را بگیرد خودش را به کار ببرد هیچ ممکن نیست یکی صانعی چیزی را خلق بکند همین جور رها بکند که لذا ﴿الرَّحْمنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ خَلَقَ اْلإِنْسانَ عَلَّمَهُ الْبَیانَ﴾ این دفترچه راهنما را با آفرینش انسان ساخت بعد به او فرمود به اینکه تو که آمدی اینجا مشغول زندگی هستی ممکن است اصل خویشتن را فراموش کنی تو حقیقتت حیوان ناطق نیست تو در ردیف حیوانات دیگر نیستی که فقط در آهنگ و صوت و اینها فرق داشته باشی یا نحوه راه رفتن فرق داشته باشی تو یک موجود متألهی این حیوان همین است که هست اما تو از ﴿لَمْ یَکُنْ شَیْئًا مَذْکُورًا﴾ حرکت میکنی تا ﴿کادِحٌ إِلی رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلاقیهِ﴾ این سفر عظیم را در پیش داری در همه این مراحل سفر هم من باتوام یک چیز نویی بود در جهان آورد نه تنها در حجاز و امثال حجاز هم در حجاز مفردات سابقه داشت یعنی الله الرسول و امثال ذلک اینها مفردات سابقه داشت اما کسی که بتواند این مبانی و معانی مفرد را جمع بندی کند به صورت قضایا و تصدیقات عقلی علمی نو دربیاورد وحی بود مثل اینکه در حجاز این ٢٨ حرف سابقه داشت الف بود با بود جیم بود دال بود ذال بود و مانند آن اما کسی بتواند از این حروف قرآن بسازد معجزه است جمله نبود سوره نبود آیه نبود بله مفردات بود لاشه حروف بود قرآن آمد این لاشهها را زنده کرد و قرآن آمد این مفردات را زنده کرد مفرد یعنی موضوع وحده محمول وحده مادامی که انسجام نباشد ربط علمی نباشد قضیه نباشد مرده است آدم صبح تا غروب مفردات بگوید مرده است ولی وقتی یک ربطی بین اینها شد ربط باعث حیات موضوع و معمول است اینها را زنده میکند قرآن آمده عقلانیت داد با آن عقلانیت هویت به انسانها داد به انسان فرمود تو حی متألهی کمتر از این باشی ضرر کردهای این است که در روایات ما ائمه (علیهم السلام) فرمودند به اینکه شما به اندازه بهشت میارزید خود را به کمتر از بهشت فروختید مغبونید ﴿یَوْمُ التَّغابُنِ﴾ قبرتان ظهور میکند همین است «ان لانفسکم ثمناً لهی الجنه الا فلا تبیعوها الا بها» بعد از این دقیقتر فرمود «ان لابدعهم ثمناً الا و هی الجنه» فرمود اینکه ما گفتیم شما به اندازه بهشت میارزید این مال تن شماست جان شما به اندازه جنه القا میارزد این تن را اگر به کمتر از بهشت فروختید ضرر کردید باید تا بهشت این تن را ببرید «ان لابدانکم» این یک روایت دیگر است غیر از ان لانفسکم خب اینها چون مثبتاناند معارض هم نیستند بله جان ما به اندازه بهشت میارزد جنه القا بدن ما به اندازه بهشت میارزد ﴿جَنّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ﴾ فرمود شما به این اندازه میارزید و این در سایه آن است که بخشهای علمیاش را وحی تنظیم بکند بخشهای عملیاش را هم وحی تنظیم بکند شما اجرا بکنید شما شاگردان خوبی باشید خوب یاد بگیرید خوب هم عمل بکنید در شرق عالم در غرب عالم آسمان بروید زمین بروید این حرفها حرفهای تازه است یعنی انبیا حرفی نیاوردند که دیگران همین حرفها را بزنند منتها حالا یک قدری کمتر یک قدری بیشتر این طور نیست تنها سخن از ﴿وَ یُعَلِّمُکُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ﴾ نیست تنها سخن از ﴿یُزَکِّیکُمْ﴾ نیست این را ذات اقدس الهی فرمود در بخشهای علمی انبیا چند کار میکنند به شما حکمت یاد میدهند کتاب آسمانی یاد میدهند ﴿وَ یُعَلِّمُکُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ﴾ و یک کار نو میکنند و آن این است که ﴿وَ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ که بحثاش مبسوطا قبلاً گذشت فرمودند انبیا غیر از اینکه معارف به شما یاد میدهند حکمت یاد میدهند کلام یاد میدهند خیلی از چیزها را به شما یاد میدهند یک حرفهایی به شما یاد میدهند به شما نه یعنی حجازیها به شما یعنی ایهاالانسان چه در شرق چه در غرب چیزهایی یاد میدهند که نه تنها از گذشتهها به عنوان میراث فرهنگی به شما نرسید یک نه هم اکنون شما نمیدانید دو در آینده هم کسی نیست که این حرفها را به شما بزند نه شما میدانید نه میتوانید یاد بگیرید آن را که نمیدانید سخن از ﴿عَلَّمَ اْلإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ﴾ است یعنی انسان یک چیزهایی را نمیدانست وحی به او یاد داد اما حالا محال بود خودش یاد بگیرد محال بود از استادی یاد بگیرد از جای دیگر یاد یگیرد این را آیه که نمیگوید که میگوید ﴿عَلَّمَ اْلإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ﴾ اما وقتی میگوید ﴿وَ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ این کان منفی نقشش این است یعنی شما آن نیستید که یاد بگیرید بعد فرمود این حرف مخصوص شما نیست خود پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) همه همین طور است مگر او میتواند یاد بگیرد به پیغمبر فرمود ﴿وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ﴾ ما چیزی به تو گفتیم که تو نبودی یاد بگیری با همه استعداد و نبوغی که داری این از غیب ما خبر میدهیم تو چه میدانی انسانها قبل از آفرینش چه بودند بعد کجا میروند؟ قبر یعنی چه برزخ یعنی چه تطایر کتب یعنی چه صراط یعنی چه حساب یعنی چه میزان یعنی چه بهشت یعنی چه جهنم یعنی چه؟ شما اجمالاً میدانید بله خدای حکیم عادل است و جزا میدهد اما اینها را ما قدم به قدم حرفهای نویی است این حرفها ﴿وَ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ اینها در بحثهای علمی است در بحثهای هدایت و کشش و جاذبه ایجاد کردن و گرایش ایجاد کردن و دلها را به سمتی راهنمایی کردن و مقلب القلوب بودن و دل را رها نکردن و اینها هم یک سری از کارها است که به دست هیچ کس نیست لذا در بخشهای عمل بخشهای هدایت آن بخشهای کششی بخشهای لطف و توفیق الهی وقتی بهشتیها رسیدند به بهشت آنها هم باور میکنند به اعتراف میکنند میگویند ﴿الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی هَدانا لِهذا وَ ما کُنّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللّهُ﴾ ما آن نبودیم این را همه بهشتیها میگویند هم سهیب رومی که از روم رفته میگوید هم سلمان فارسی که از ایران رفته میگوید هم بلال حبش که از آفریقا رفته میگوید همه اویس قرن که از حجاز برخاست میگوید یا از یمن برخاست میگوید و هم اباذر که حجازی است میگوید میگویند اینجا جایی نیست که کسی بتواند ما را راهنمایی بکند که ما با راهنمایی عقل خودمان یا راهنمایی دیگران آمده باشیم اگر خدا نبود کسی ما را به اینجا راهنمایی نمیکرد ﴿الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی هَدانا لِهذا﴾ این ﴿وَ ما کُنّا﴾ آنجا هم ظهور میکند ما کنا یعنی ما بشر ما آن نبودیم که بدون راهنمایی الهی به اینجا بتوانیم برسیم پس از نظر هدایت هم حرف نو دارند از نظر علم هم حرف نو این معنای عقلانیت است.
پرسش: ...
پاسخ: بله دراکه الآن غالب آنچه را که آنها میگویند در باره اویس قرن که نمیگویند که همین ... بازی کردنهاست الان بخش عظییمی از بودجهها و پیروزی تلقی کردنها و صف بستنها و قدرت نشان دادنها در بازیهاست خب کدام بازی است که در سیرک به این حیوانات نمیشود یاد داد؟ آنها اگر قویتر نباشند مثل همینها هستند دیگر اینکه میگویند حیوان ناطق باهوش همین را میگویند اینکه اویس قرن و سلمان و اباذر را که نمیگوید که این کسی را باهوش میداند که بتواند خوب گل بزند خوب ببازد خوب ببرد و مانند آن این را هنر میداند اما آن بزرگواری که میگوید خود هنر دان دیدن آتش عیان این را که هنر نمیدانند که میگویند هنر میخواهی هنر این است که آدم اینجا نشسته جهنم را ببیند
خود هنر دان دیدن آتش عیان نه گپ در نار الدخان
اگر هنرمندی ﴿کَلاّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقینِ لَتَرَوُنَّ الْجَحیمَ﴾ را عمل بکن یعنی به جایی برس که همین جا که نشستی آتش را ببینی اگر هنرمندی آن خطبه توحیدی که خطبهای که در وصف متقیان است و وجود مبارک حضرت امیر به حمام فرمود «هم و الجنه کمن قد رآها» اگر هنری هست این است دنیایی که شما میبینید چه شرق چه غرب همان هنر را در سیرک بازی میدانید او حیوان ناطق میداند او هنر میداند اینها را که هنر نمیداند.
پرسش: ...
پاسخ: آنجا هم که باشد علمکم ما لم یکن یعلم این چنین نیست که در ازل این چنین باشد انسان یک موجودی است که در ازل هم باشد حقیر الی الله است در ابد هم باشد حقیر الی الله است این طور نیست که آنجا اگر باشد به ذات خود عالم باشد که خب بنابراین اسلام آمده عقلانیت به او داد یک در بخشهای نظر و آن عقلانیت عملی به او داد در بخش عمل هویت او را به او معرفی کرد و هویت تازهای به او عطا کرد و آن هویت جاهلی که حیات جاهلی بود زدود این غبار روبی کرد و زنگ زدایی کرد و این صبغه الله را برای زنگ زدایی و غبار رودی به اینها عطا کرد این شد هویت جامعه این زیر بنای انسان شناسی است اگر آیات قرآن را بعدها تقسیم میکنند میگویند آیات کاروانی هست آیات بازرگانی هست اولاً آیات خیلی بیش از اینهاست یک آیات بهداشت و درمان هست میفرماید انسان مریض است بعضی سالماند یعضی مریضند بعضیها مردهاند بعضی سالماند زندهاند آن زندهها هم بعضی مریضند بعضی سالماند اینها حرفهای روبناست حرفهای زیربنا این است که الانسان ما هو به انسان گفت تو حی متألهی و تأله تو در علم است و در عمل و راه علم و عمل هم این است این بود که هم فقیر با اسلام مخالف بود هم غنی اینکه نیامد شعار کمونیستی بدهد که فقرا موافق باشند و ائمه موافق و مخالف که این شوراندن همه را در برگرفته لذا هم اغنیا سنگ میزدند هم فقرا سنگ میزدند منتها اغنیا دامنگیر یک سلسله مسایل اسراف و اتراف بودند دیرتر میفهمیدند مگر آن غنی که نظیر خدیجه (رضوان الله علیه) باشد فقرا این مانع را نداشتند گوش دادند و فهمیدند و پذیرفتند وگرنه آنها ﴿یَجْعَلُونَ أَصابِعَهُمْ فی آذانِهِمْ﴾
بنابراین این آیاتی که میگویند آیات کاروانی هست آیات بازرگانی هست و مانند آن همه اینها روبناست وقتی وحی آمده به انسان حیات داد فرمود ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ﴾ و هی الحیاه المتأله تو باید این را بگویی یک مرحلهای از استجابت هست که باید انسان قبلاً حیات عادی را داشته باشد تا به آن حیات برسد فرمود به اینکه شما یا همتای کسانی هستی که ﴿أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ﴾ اگر مدادت و مرکبت اهل تهذیب و تذکیه ساخت مرکب تو کمتر از خون شهید نیست حالا چرا بمیری و ﴿أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ﴾ باشی زنده باش و حی عند الله باش این حرفهای نویی است نه در شرق بود نه در غرب بود الآن هم افسانه است یک روزی بالأخره غرب متوجه میشود که به خویشتن خویش پی میبرد که من میمیرم چه میشود آنگاه معلوم میشود که حرمت فلسفه اسلامی چقدر است و حکمای اسلامی که درباره نفس و حرکت جوهری نفس و جسمانیت الحدوث و روحانیه البقاء بودن نفس و برزخ و مثال متصل و منفصل دهها سال کتاب نوشتند و کار کردند همه اینها الآن خاک میخورد آن وقت معلوم میشود که اگر یک روزی بشر بفهمد من کیم به کجا میروم الآن سخن در این است که من تا چه اندازه میتوانم بفهمم بخش مهم فلسفه قبل به طرف معرفت شناسی است این دین میگوید به اینکه قبل از اینکه بمیری زنده باش یک و قبل از اینکه مانند دیگران شربت شهادت بنوشی اگر آن توفیق نصیبت نشد لااقل کاری بکن که همتای آن ﴿أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ﴾ باشی اگر «مداد العلما یعدل دماء الشهدا» اگر افضل نباشد همتای اوست و اگر شهدا احیای عند اللهاند مثل فرشتهاند آنجا دیگر یرزقوناش به سبوح قدوس است این بیان نورانی حضرت امیر در نهجالبلاغه که فرشتهها را معرفی میکند میفرماید فرشته غذایش سبوح و قدوس است اینکه نمیخوابد که صبحانهاش سبحان الله است «سبحان الله حین تمسون و حین تسبحون و له الحمد و عشیاً و حین تظهرون» اینکه وصف بندگان صالح در این دنیا به این اوصاف آمده این غذای فرشتگان است خب انسان شهید اگر شد فرحین بما عند الله یرزقون بما انزلنا آن طوری که فرشته روزی میخورد مرحله پایین و نازل این شهدا همان ﴿جَنّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ﴾ است این مرحله نازل آنهاست این حیات خلوت آنهاست که جای شهید نیست بالأخره هر کسی قصر دارد یک حیات خلوتی هم دارد حیات خلوت شهدا ﴿جَنّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ﴾ است وگرنه او عند الله است عند الله مثل فرشتگان غذای آنها سبوح و قدوس است خب اگر کسی توانست همتای شهید باشد چه در حیاتاش چه در مماتاش آن هم حی عند الله مرزوق این را قرآن آورده فرمود اگر میخواهید زنده بشوید بگو لبیک خدا اگر خواسته تو را اجابت کرد تو زنده میشوی تو اگر خواسته خدا را اجابت کردی زنده میشوی در همین سوره از استجابت خدا سخن به میان آمد و از استجابت برای خدا سخن به میان آمد قبلاً در همین سورهٴ مبارکهٴ انفال فرمود به اینکه شما مجاهدان مسدود در جبهه بدر ﴿إِذْ تَسْتَغیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجابَ لَکُمْ أَنّی مُمِدُّکُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُرْدِفینَ﴾ بعد شما را زنده کرد با استجابت خود خواسته دعای شما را استجابت کند زنده میشوید شما هم دعوت او را استجابت کنید تا زنده بشوید منتها با این تفاوت که او حیات خاص به شما عطا میکند که حیاتتان عند اللهی باشد شما را زنده میکند محیی اوست این دیگر حیات را به خود ذات اقدس الهی نسبت داد نظیر آنچه که مشابهاش در سورهٴ مبارکهٴ انعام آیه ١٢٢ گذشت که فرمود ﴿أَ وَ مَنْ کانَ مَیْتًا فَأَحْیَیْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُورًا یَمْشی بِهِ فِی النّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ لَیْسَ بِخارِجٍ مِنْها﴾ فرمود یک عده مرده بودن ما آنها را زنده کردیم در سورهٴ مبارکهٴ انعام فرمود حرف ما را زندهها گوش میدهند آیه ٣٦ سورهٴ مبارکهٴ انعام این بود ﴿إِنَّما یَسْتَجیبُ الَّذینَ یَسْمَعُونَ وَ الْمَوْتی یَبْعَثُهُمُ اللّهُ ثُمَّ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ﴾ آنهایی که میشنوند یعنی گوش به حرف خدای سبحان میدهند آنها را استجابت میکنند لذا به مؤمنین خطاب کرد فرمود ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ﴾ المنار یک حرفی دارند میگوید به اینکه خب میدانید خود محمد عبدو آن صبغه انقلابی داشت و جزو مصلحان بود میگوید به اینکه من وارد یک مجلسی شدم جلسه قرائت قرآن بود قاری خوب میخواند اینها هی میگفتند اعد اعد الله الله این الله الله از دیر زمان بود در بین اعراب خب من دیدم اینها میگویند الله الله اعد اعد دوباره بعد برخاستم و صیحه زدم و نعره زدم گفتم این چه حرفی است که شما میزنید شما همان طوری که در مجلس ترانه و موسیقی مینشینید میگویید اعد اعد اینجا هم که آمدید میگویید اعد شما الآن شیفته قرائت قاری هستید نه مقروء اگر یک کسی تنها هم این را بخواند بگویید اعد اعد معلوم میشود که به خدا میگویید اعد شما به این خوش آهنگ به آهنگاش میگویید اعد شما چه میگویید اینجا جمع شدهاید گفت همه اینها پشت در فقط به کسی که اخذتهم العزه بالاثم میخواست در برابر من بایستد که بالاخره نتوانست مقاومت کند میبیند خیلیها الآن گاهی اتفاق میافتد که میگوید دوباره اعد اعد همان طوری که اگر در یک مجلس خوش آهنگی هم باشد میگوید اعد این در حقیقت شیفته آهنگ است نه مقروء فرمود این حرف آدم را زنده میکند به آدم میگوید شما این بیان نورانی حضرت امیر در نهجالبلاغه در تبیین خلافت عثمان خب این کارگذاران و کارمندان و کارکنان دستگاه عثمانی تمام همشان شمالاً و جنوباً نسیل و معتلف بود بین النسیل و المعتلف فرمود این مجموعه دستگاه عثمان این بود معتلف یعنی مرتع که علف میخورد نسیل جسارت است دستشویی فرمود اینها تمام کارشان این بود که از آشپزخانه چی دربیاید بعد محصولاش را هم به دستشویی بدهند خیلیها زندگیشان این است خب این میشود نسیل معتلف شمالاً نسیل جنوباً معتلف اینکه زندگی انسانی نیست قرآن آمده انسان را بگوید
تو فرشته شوی ار جهد کنی از پی آنک برگ توت است به تدریج کننداش افلس
اگر در این عالم این برگ توتی که زیر دست و پا نرم است این در سایه تربیت یک کرم میشود ابریشم و حریر و پر نیان چون هیچ نخی در روی زمین بهتر از پرنیان و ابریشم که نیست این هم کار یک کرم است گفتند اگر انسان تحت تدبیر انسان منادی به جایی نرسد از هر چیزی بدتر است خب در این جهان وقتی برگ توت را میکنند ابریشم و حریر و پرنیان خب چرا انسان فرشته نشود؟ این حرفها را دین آورده دیگر وقتی شعرا را راه اندازی کرده نویسندگان را راه اندازی کرده ادیبان را راهاندازی کرده به انسان فهمانده تو حی متألهی ﴿اسْتَجیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ﴾ و نظیر شهید میشوی.
«و الحمد لله رب العالمین»
گروهی در برابر وحی الهی به ایجاد شبهه و مغالطه و کارشکنی پرداختند
اگر یک جسمی برابر سرعت نور بخواهد حرکت کند عادتاً بله محال است اما عقلاً دلیل بر استحالهاش نیست.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ قالُوا سَمِعْنا وَ هُمْ لا یَسْمَعُونَ ٭ إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ ٭ وَ لَوْ عَلِمَ اللّهُ فیهِمْ خَیْرًا َلأَسْمَعَهُمْ وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ ٭ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ﴾
گروهی در برابر وحی الهی به ایجاد شبهه و مغالطه و کارشکنی پرداختند و ذات اقدس الهی به آنها فرمود به اینکه این چنین نباشید که بگویید ﴿لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فیهِ لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ﴾ این حرف را داشتند یعنی در آیه ٢٦ سوره فصلت این است ﴿وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فیهِ لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ﴾ فرمود نه خودتان بشنوید و نه اجازه بدهید پیام قرآن به جامعه منتقل بشود بلکه با ایجاد شبهه و اشکال لغوی در او ایجاد کنید او که لغو پذیر نیست چون ﴿لا یَأْتیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ﴾ خود این کتاب اگر درست تبیین بشود منزه از هر گونه بطلان است پس ﴿لا یَأْتیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ﴾ لکن تحریف او راه دارد یعنی بعد از اینکه این پیام صحیحاً به گوش عدهای رسید از آن به بعد آنها _معاذ الله_ بخواهند عمل نکنند یا آن را بد تفسیر کنند به دیگران منتقل کنند این راه دارد ولی حجت بالغه الهی همیشه هست فرمود کفار حرفشان این است که ﴿لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ﴾ این یک ﴿وَ الْغَوْا فیهِ﴾ این دو اگر خودتان نشنیدید و لغوی در آن ایجاد کردید از راه تحریف معنوی و مانند آن شاید غالب بشوید یعنی بر دین خدا غالب بشوید این توهم باطل آنهاست ذات اقدس الهی در قبال دسیسه آنها میفرماید به اینکه نه شما مثل کفار باشید نه حرف آنها را بپذیرید ﴿وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ قالُوا سَمِعْنا وَ هُمْ لا یَسْمَعُونَ﴾ انها که در حقیقت گفتند ﴿لا یَسْمَعُونَ﴾ نه تنها خودشان نشنیدند بلکه به فکر توطئه دیگران هم افتادند زیرا ﴿إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ﴾ در خلال بحثهای قبلی از بطلان تفره سخن به میان آمده گاهی ممکن است سؤال بشود آنچه را که شاگردان سلیمان (سلام الله علیه) گفتند که ما این تخت ملکه صبا را از یمن تا فلسطین به طرفة العین میآوریم ﴿قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ﴾ و مانند آن مثلاً اگر برابر با سرعت نور و مانند آن باشد این باعث احتراق و سوخت و سوز خود جرم است این سخن تام نیست برای اینکه گرچه تجربه نشان میدهد که اگر یک جرمی با سرعت نور و مانند آن حرکت کند میسوزد اما این برخلاف عادت میشود نه برخلاف عقل یعنی دلیل عقلی بر استحاله مقاومت جسم در قبال سرعت نور نیست ما آنچه که آزمودیم این است مثل اینکه ما آنچه که آزمودیم این است که آتش میسوزاند اما یک قدرت قاهرهای به آتش بگوید ﴿یا نارُ کُونی بَرْدًا وَ سَلامًا﴾ آن که محال نیست ما تاکنون آنچه را آزمودیم این است که آب نهر روان است جلوی آب جاری را نمیشود گرفت اما اگر ﴿اضْرِبْ بِعَصاکَ الْبَحْرَ﴾ شد فرمان خدای سبحان به کلیم الهی این بود که شما عصا بزن این آبهای رفته میرود و نرفته نمیآید خب این یک سد آبی تشکیل میشود یعنی این آب پشت هم میماند یک سد آبی است آن رفتهها که رفت نیامدهها هم نمیآید آن وقت این وسط میشود جاده خاکی ﴿فَاضْرِبْ لَهُمْ طَریقًا فِی الْبَحْرِ یَبَسًا﴾ یعنی یک جاده خشک که اصلاً پایتان هم تر نمیشود.
پرسش: ...
پاسخ: همین است پس آنچه که عادت هست این است که آب جاری را نمیشود جلویش را گرفت آب نمیایستد دیگر عادت بر این است که آب جاری باشد عادت بر این است که آتش بسوزاند اما آن آتش آفرین آن آب آفرین اگر اراده کند که آب جاری نباشد آتش نسوزاند که محال نیست اینها محال عادی است نه محال عقلی پس اگر یک جسمی برابر سرعت نور بخواهد حرکت کند عادتاً بله محال است اما عقلاً دلیل بر استحالهاش نیست که نظیر مسأله فلسفی یا مادون فلسفی نظیر مسأله ریاضی نیست البته یک چیزی که در فلسفه ثابت شد یا پایینتر از فلسفه در ریاضیات ثابت شد بله چنین چیزی محال عقلی است اما در علوم تجربی مدارش تجربه است تجربه یعنی اینکه ما تا به حال این چنین دیدهایم اما خلاف این محال است که از حس برنمیآید که فتوا بدهد از حس برنمیآید که فتوا بدهد که آتش ممکن نیست نسوزاند چون آنچه را که تاکنون او دیده است برابر او نظر میدهد بالاتر از مسأله علوم تجربی مسایل ریاضی است بالاتر از ریاضی مسایل فلسفی است اگر چیزی با برهان فلسفی استحاله عقلی او ثابت شد یا با برهان ریاضی استحاله عقلی او ثابت شد آنجا جای اعجاز نیست البته چون معجزه محال عقلی را عوض نمیکند محال عادی را عوض میکند.
پرسش: ...
پاسخ: منظور این است در جریان حضرت ابراهیم آتش بود و نسوزاند دیگر.
پرسش: ...
پاسخ: برای ابراهیم (سلام الله علیه) وگرنه گفتند آن منجنیقی را که به کار بردند آن طنابی که وجود مبارک خلیل خدا را با آن طناب بستند و از بالای منجنیق آویزان کردند همه آن طنابها سوخت و وجود مبارک خلیل حق سالم ماند فرمود ﴿یا نارُ کُونی بَرْدًا وَ سَلامًا عَلی إِبْراهیمَ﴾ نه علی الکل لذا آن طنابها سوخت آن هیزمها سوخت نفرمود که برد و سلام باشید مطلقا که خب.
پرسش: ...
پاسخ: نه تجربه دارد نه تجربه یعنی تا حال این چنین بوده است این یک مطلب بله یک ربط عادی بین حرارت و آتش هست فرمود ولی بالاتر از علوم تجربی یعنی بالاتر از فیزیک و شیمی و این مجموعه ریاضیات هست سلطان علوم فلسفه است او باید فتوا بدهد چه چیزی محال عقلی است چه چیزی محال عادی است مرز اعجاز کجاست مرز غیر اعجاز کجاست این که از علوم حسی برنمیآید ما تا حال چنین دیدهایم که آتش میسوزاند بله اما هیچ دلیل عقلی اقامه نشد برای اینکه آتش ماها را نسوزاند.
پرسش: ...
پاسخ: بسیار خب اما در جلوی برهان عقلی مانع پذیر نیست هیچ چیزی نمیتواند مانع دو دو تا چهار تا بشود.
پرسش: ...
پاسخ: نه آتش بود و نسوزاند منتها علت تامه برای سوزاندن نیست اگر سخن از مانع و مقتضی و این مدار شد دیگر بحث از علوم تجربی میآید بالا در دالان ورودی کلام و فلسفه قرار میگیرد و حس هم که قانون علیت ثابت نمیکند حس فقط تعاقب میبیند تجربه هم به شرح ایضاً آن ربط ضروری که کار تجربه نیست ربط ضروری که کار حس نیست این قانون علیت که قانون تجربی نیست قانون علیت که قانون حسی نیست بله بر خلاف علت و معلول محال است کاری انجام بشود خب.
پرسش: ...
پاسخ: آب؟ بله خنک شد دیگر یعنی آب که خنک شد یا آتش؟
پرسش: ...
پاسخ: بله نه اصلاً حرکت نکرد دیگر بله همین ایستاد ﴿فَاضْرِبْ لَهُمْ طَریقًا فِی الْبَحْرِ یَبَسًا﴾ این رودخانه روان که در حقیقت دریای متحرک بود این رود نیل با زدن این عصا آن آبهایی که زیر مجموعه عصا زیر برخورد عصا بود سریعاً در شد و آنچه که این طرف عصا بود همین طور ایستاد مثل یک دیوار آن وقت این وسط یک جاده خاکی خشک شد که حتی پای اینها هم تر نشد تا موسی (سلام الله علیه) و همراهاناش بگذرند همین که همراهان موسی (سلام الله علیه) گذشتند فراعنه که به تعقیب اینها آمده بودند در وسط این جاده خاکی ﴿غَشِیَهُمْ مِنَ الْیَمِّ ما غَشِیَهُمْ﴾ حالا آبها ریختند بایست میگوید چشم برو میگوید چشم اما دو دو تا بشود پنج تا میگوید نه نمیشود دو دو تا بشود سه تا میگوید نه نمیشود برهان ریاضی چیست؟ برهان فلسفی چیست؟ و علوم تجربی چیست؟ این سه بحثی است جدای از هم معجزه در محدوده علوم تجربی کارآمد دارد بالاتر از علوم تجربی در محدوده ریاضیات منطقه ممنوعه اوست هیچ پیغمبری نمیآید برخلاف ریاضی کار بکند برای اینکه ما با همان براهین ریاضی نبوت او را ثابت کردیم او را اگر از دست ما بگیرد که اصل نبوت زیرش آب بسته میشود چه رسد به براهین فلسفی و کلامی است خب مسأله سرعت نور و امثال ذلک همه اینها جزو علوم آزمایشی است علوم تجربی است تا حال ما چنین یافتهایم به همین اما غیر از این محال است که از تجربه ساخته نیست تجربه فقط یک طرفاش را فتوا میدهد.
مطلب دیگر آن است که در جریان ﴿قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ﴾ جریان تجدد امثال است که اهل معرفت میگویند مطرح است البته آن تجدد امثال باید مطرح بشود که یعنی چه روی این دی که هر لحظه باید فیضی از طرف ذات اقدس الهی به مستفیض برسد این فیض لحظه به لحظهای است در لحظه اول فیض هستی به این تخت به یمن میرسد در لحظه دوم فیض هستی به این تخت در فلسطین میرسد این سخن تجدد امثال به این معنا دیگر از باب طی الارض و حرکت جوهری و امثال ذلک نیست این بر فرض صحتاش مبحث خاص خودش را دارد اگر این راه راه صحیح بود دیگر انا آتیک به باید معنا بشود که من کاری میکنم دعایی میکنم تضرعی دارم و مانند آن این فیض خدا در لحظه اول به این تخت در یمن بتابد و در لحظه دوم در فلسطین بتابد خب عمده آن است که فرمود اگر ذات اقدس الهی در اینها خیری میدید ولو خیر اندک حتماً اسماع میکرد لکن چون هیچ خیری در آنها نیست در چنین ظرفیت باطلی و فرض مقبولی که ما بازگو کردیم اگر اسماع بکنیم آنها نه تنها تولی دارند بلکه معرضاً تولی دارند یعنی در حالی که این اعراض بر آنها ملکه است روبرمیگردانند ﴿لَتَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ﴾ نه تولو و اعرضوا که بحثاش گذشت حالا فرمود ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ﴾
پرسش: ...
پاسخ: حالا انشاءالله ممکن است یک مناسبتهایی درباره تجدد امثال بیاید که ﴿قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ﴾ ممکن است آنجا به خواست خدا مطرح بشود که آیا تجدد امثال حق است یا نه بر فرض حق باشد این جریان حضرت سلیمان (سلام الله علیه) از سنخ تجدد امثال است یا نه آن دو بحث باید آنجا مطرح بشود خب.
فرمود ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ﴾ قرآن با یک فرهنگ نو آمده است برخی برآنند که کار انبیا ایجاد عقلانیت نبود فقط بحران هویت بود یعنی مطلب تازه علمی نیاورد همه حرفها برای حجازیها آشنا بود این آمده هویت آنها را شورانده چون هویت آنها را شورانده با آن بساطی که مثلاً گفته میشود آنها عکسالعمل نشان میدهند وگرنه حرف عقلانی نیاورد حرف علمی تازه نیاورد برای اینکه مسأله خدا و مسأله رب و امثال ذلک در حجاز سابقه داشت قرآن نیامد مطلب علمی بگوید آمده اینها را تحقیر کرده گفته کَاْلأَنْعامِید ﴿بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ این آداب و سنن را بردارید این کارهایی که انجام میدهید همه اینها بر باطل است شما کَاْلأَنْعامِید بَلْ هُمْ أَضَلُّید اینها را شورانده و بساطشان را جمع کرده بساط بتپرستی و بتسازی و بتفروشی و همه اینها را ریخته دور اینها را بیهویت کرده اینها هم در برابرش عکس العمل نشان دادند این سخن ناصواب است برای اینکه قرآن اولاً آمده انسان را معنا کرده که انسان چیست انسان را بازشناسی کرده گفته حقیقت انسان حی متعلح است یعنی موجودی که به الوهیت نیندیشد زنده نیست نه حیوان ناطق باشد برخی حیوان ساهلاند مثل اسب برخی حیوان خائراند که خوار دارند مثل گاو برخی حیوانیاند که شناورند مثل ماهی که حیوان برخی پرندهاند که حیوان طائر بعضیها آن صدای خاص حمار را دارند که حیوان ناحقاند آن حیوان ناحق و ساهل و خائر و طائر و سابح یک طرف یک قسم حیوانی هم هست که حرف میزند مثل حیوان ناطق اکثری مردم انسان را به عنوان حیوان ناطق میشناسند همین طوری که اسب را حیوان ساهل میدانند حمار را حیوان ناحق میدانند کبوتر را حیوان طائر میدانند ماهی را هم حیوان سابح میدانند گاو را هم حیوان خائر میدانند که در آهنگها فرق است که در فعلها فرق است قرآن آمده درس انسان شناسی به آدم داده که این سخن یک سخن لطیفی است خب بالأخره اگر کسی رادیو را اختراع کرده تلویزیون را اختراع کرده یخچال اختراع کرده چرخ خیاطی اختراع کرده یک دفترچه راهنمایی میفرستد که با این دفترچه راهنما این تلویزیون را به کار بگیرید این قرآن دفترچه راهنمای انسانیت انسان است خدا فرمود من این را خلق کردم به او مغز دادم دل دادم قوای ادراکی دادم قوای تحریکی دادم علاقه دادم و این هم دفترچه راهنما که انسان این دفترچه را بگیرد خودش را به کار ببرد هیچ ممکن نیست یکی صانعی چیزی را خلق بکند همین جور رها بکند که لذا ﴿الرَّحْمنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ خَلَقَ اْلإِنْسانَ عَلَّمَهُ الْبَیانَ﴾ این دفترچه راهنما را با آفرینش انسان ساخت بعد به او فرمود به اینکه تو که آمدی اینجا مشغول زندگی هستی ممکن است اصل خویشتن را فراموش کنی تو حقیقتت حیوان ناطق نیست تو در ردیف حیوانات دیگر نیستی که فقط در آهنگ و صوت و اینها فرق داشته باشی یا نحوه راه رفتن فرق داشته باشی تو یک موجود متألهی این حیوان همین است که هست اما تو از ﴿لَمْ یَکُنْ شَیْئًا مَذْکُورًا﴾ حرکت میکنی تا ﴿کادِحٌ إِلی رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلاقیهِ﴾ این سفر عظیم را در پیش داری در همه این مراحل سفر هم من باتوام یک چیز نویی بود در جهان آورد نه تنها در حجاز و امثال حجاز هم در حجاز مفردات سابقه داشت یعنی الله الرسول و امثال ذلک اینها مفردات سابقه داشت اما کسی که بتواند این مبانی و معانی مفرد را جمع بندی کند به صورت قضایا و تصدیقات عقلی علمی نو دربیاورد وحی بود مثل اینکه در حجاز این ٢٨ حرف سابقه داشت الف بود با بود جیم بود دال بود ذال بود و مانند آن اما کسی بتواند از این حروف قرآن بسازد معجزه است جمله نبود سوره نبود آیه نبود بله مفردات بود لاشه حروف بود قرآن آمد این لاشهها را زنده کرد و قرآن آمد این مفردات را زنده کرد مفرد یعنی موضوع وحده محمول وحده مادامی که انسجام نباشد ربط علمی نباشد قضیه نباشد مرده است آدم صبح تا غروب مفردات بگوید مرده است ولی وقتی یک ربطی بین اینها شد ربط باعث حیات موضوع و معمول است اینها را زنده میکند قرآن آمده عقلانیت داد با آن عقلانیت هویت به انسانها داد به انسان فرمود تو حی متألهی کمتر از این باشی ضرر کردهای این است که در روایات ما ائمه (علیهم السلام) فرمودند به اینکه شما به اندازه بهشت میارزید خود را به کمتر از بهشت فروختید مغبونید ﴿یَوْمُ التَّغابُنِ﴾ قبرتان ظهور میکند همین است «ان لانفسکم ثمناً لهی الجنه الا فلا تبیعوها الا بها» بعد از این دقیقتر فرمود «ان لابدعهم ثمناً الا و هی الجنه» فرمود اینکه ما گفتیم شما به اندازه بهشت میارزید این مال تن شماست جان شما به اندازه جنه القا میارزد این تن را اگر به کمتر از بهشت فروختید ضرر کردید باید تا بهشت این تن را ببرید «ان لابدانکم» این یک روایت دیگر است غیر از ان لانفسکم خب اینها چون مثبتاناند معارض هم نیستند بله جان ما به اندازه بهشت میارزد جنه القا بدن ما به اندازه بهشت میارزد ﴿جَنّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ﴾ فرمود شما به این اندازه میارزید و این در سایه آن است که بخشهای علمیاش را وحی تنظیم بکند بخشهای عملیاش را هم وحی تنظیم بکند شما اجرا بکنید شما شاگردان خوبی باشید خوب یاد بگیرید خوب هم عمل بکنید در شرق عالم در غرب عالم آسمان بروید زمین بروید این حرفها حرفهای تازه است یعنی انبیا حرفی نیاوردند که دیگران همین حرفها را بزنند منتها حالا یک قدری کمتر یک قدری بیشتر این طور نیست تنها سخن از ﴿وَ یُعَلِّمُکُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ﴾ نیست تنها سخن از ﴿یُزَکِّیکُمْ﴾ نیست این را ذات اقدس الهی فرمود در بخشهای علمی انبیا چند کار میکنند به شما حکمت یاد میدهند کتاب آسمانی یاد میدهند ﴿وَ یُعَلِّمُکُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ﴾ و یک کار نو میکنند و آن این است که ﴿وَ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ که بحثاش مبسوطا قبلاً گذشت فرمودند انبیا غیر از اینکه معارف به شما یاد میدهند حکمت یاد میدهند کلام یاد میدهند خیلی از چیزها را به شما یاد میدهند یک حرفهایی به شما یاد میدهند به شما نه یعنی حجازیها به شما یعنی ایهاالانسان چه در شرق چه در غرب چیزهایی یاد میدهند که نه تنها از گذشتهها به عنوان میراث فرهنگی به شما نرسید یک نه هم اکنون شما نمیدانید دو در آینده هم کسی نیست که این حرفها را به شما بزند نه شما میدانید نه میتوانید یاد بگیرید آن را که نمیدانید سخن از ﴿عَلَّمَ اْلإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ﴾ است یعنی انسان یک چیزهایی را نمیدانست وحی به او یاد داد اما حالا محال بود خودش یاد بگیرد محال بود از استادی یاد بگیرد از جای دیگر یاد یگیرد این را آیه که نمیگوید که میگوید ﴿عَلَّمَ اْلإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ﴾ اما وقتی میگوید ﴿وَ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ این کان منفی نقشش این است یعنی شما آن نیستید که یاد بگیرید بعد فرمود این حرف مخصوص شما نیست خود پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) همه همین طور است مگر او میتواند یاد بگیرد به پیغمبر فرمود ﴿وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ﴾ ما چیزی به تو گفتیم که تو نبودی یاد بگیری با همه استعداد و نبوغی که داری این از غیب ما خبر میدهیم تو چه میدانی انسانها قبل از آفرینش چه بودند بعد کجا میروند؟ قبر یعنی چه برزخ یعنی چه تطایر کتب یعنی چه صراط یعنی چه حساب یعنی چه میزان یعنی چه بهشت یعنی چه جهنم یعنی چه؟ شما اجمالاً میدانید بله خدای حکیم عادل است و جزا میدهد اما اینها را ما قدم به قدم حرفهای نویی است این حرفها ﴿وَ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ اینها در بحثهای علمی است در بحثهای هدایت و کشش و جاذبه ایجاد کردن و گرایش ایجاد کردن و دلها را به سمتی راهنمایی کردن و مقلب القلوب بودن و دل را رها نکردن و اینها هم یک سری از کارها است که به دست هیچ کس نیست لذا در بخشهای عمل بخشهای هدایت آن بخشهای کششی بخشهای لطف و توفیق الهی وقتی بهشتیها رسیدند به بهشت آنها هم باور میکنند به اعتراف میکنند میگویند ﴿الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی هَدانا لِهذا وَ ما کُنّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللّهُ﴾ ما آن نبودیم این را همه بهشتیها میگویند هم سهیب رومی که از روم رفته میگوید هم سلمان فارسی که از ایران رفته میگوید هم بلال حبش که از آفریقا رفته میگوید همه اویس قرن که از حجاز برخاست میگوید یا از یمن برخاست میگوید و هم اباذر که حجازی است میگوید میگویند اینجا جایی نیست که کسی بتواند ما را راهنمایی بکند که ما با راهنمایی عقل خودمان یا راهنمایی دیگران آمده باشیم اگر خدا نبود کسی ما را به اینجا راهنمایی نمیکرد ﴿الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی هَدانا لِهذا﴾ این ﴿وَ ما کُنّا﴾ آنجا هم ظهور میکند ما کنا یعنی ما بشر ما آن نبودیم که بدون راهنمایی الهی به اینجا بتوانیم برسیم پس از نظر هدایت هم حرف نو دارند از نظر علم هم حرف نو این معنای عقلانیت است.
پرسش: ...
پاسخ: بله دراکه الآن غالب آنچه را که آنها میگویند در باره اویس قرن که نمیگویند که همین ... بازی کردنهاست الان بخش عظییمی از بودجهها و پیروزی تلقی کردنها و صف بستنها و قدرت نشان دادنها در بازیهاست خب کدام بازی است که در سیرک به این حیوانات نمیشود یاد داد؟ آنها اگر قویتر نباشند مثل همینها هستند دیگر اینکه میگویند حیوان ناطق باهوش همین را میگویند اینکه اویس قرن و سلمان و اباذر را که نمیگوید که این کسی را باهوش میداند که بتواند خوب گل بزند خوب ببازد خوب ببرد و مانند آن این را هنر میداند اما آن بزرگواری که میگوید خود هنر دان دیدن آتش عیان این را که هنر نمیدانند که میگویند هنر میخواهی هنر این است که آدم اینجا نشسته جهنم را ببیند
خود هنر دان دیدن آتش عیان نه گپ در نار الدخان
اگر هنرمندی ﴿کَلاّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقینِ لَتَرَوُنَّ الْجَحیمَ﴾ را عمل بکن یعنی به جایی برس که همین جا که نشستی آتش را ببینی اگر هنرمندی آن خطبه توحیدی که خطبهای که در وصف متقیان است و وجود مبارک حضرت امیر به حمام فرمود «هم و الجنه کمن قد رآها» اگر هنری هست این است دنیایی که شما میبینید چه شرق چه غرب همان هنر را در سیرک بازی میدانید او حیوان ناطق میداند او هنر میداند اینها را که هنر نمیداند.
پرسش: ...
پاسخ: آنجا هم که باشد علمکم ما لم یکن یعلم این چنین نیست که در ازل این چنین باشد انسان یک موجودی است که در ازل هم باشد حقیر الی الله است در ابد هم باشد حقیر الی الله است این طور نیست که آنجا اگر باشد به ذات خود عالم باشد که خب بنابراین اسلام آمده عقلانیت به او داد یک در بخشهای نظر و آن عقلانیت عملی به او داد در بخش عمل هویت او را به او معرفی کرد و هویت تازهای به او عطا کرد و آن هویت جاهلی که حیات جاهلی بود زدود این غبار روبی کرد و زنگ زدایی کرد و این صبغه الله را برای زنگ زدایی و غبار رودی به اینها عطا کرد این شد هویت جامعه این زیر بنای انسان شناسی است اگر آیات قرآن را بعدها تقسیم میکنند میگویند آیات کاروانی هست آیات بازرگانی هست اولاً آیات خیلی بیش از اینهاست یک آیات بهداشت و درمان هست میفرماید انسان مریض است بعضی سالماند یعضی مریضند بعضیها مردهاند بعضی سالماند زندهاند آن زندهها هم بعضی مریضند بعضی سالماند اینها حرفهای روبناست حرفهای زیربنا این است که الانسان ما هو به انسان گفت تو حی متألهی و تأله تو در علم است و در عمل و راه علم و عمل هم این است این بود که هم فقیر با اسلام مخالف بود هم غنی اینکه نیامد شعار کمونیستی بدهد که فقرا موافق باشند و ائمه موافق و مخالف که این شوراندن همه را در برگرفته لذا هم اغنیا سنگ میزدند هم فقرا سنگ میزدند منتها اغنیا دامنگیر یک سلسله مسایل اسراف و اتراف بودند دیرتر میفهمیدند مگر آن غنی که نظیر خدیجه (رضوان الله علیه) باشد فقرا این مانع را نداشتند گوش دادند و فهمیدند و پذیرفتند وگرنه آنها ﴿یَجْعَلُونَ أَصابِعَهُمْ فی آذانِهِمْ﴾
بنابراین این آیاتی که میگویند آیات کاروانی هست آیات بازرگانی هست و مانند آن همه اینها روبناست وقتی وحی آمده به انسان حیات داد فرمود ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ﴾ و هی الحیاه المتأله تو باید این را بگویی یک مرحلهای از استجابت هست که باید انسان قبلاً حیات عادی را داشته باشد تا به آن حیات برسد فرمود به اینکه شما یا همتای کسانی هستی که ﴿أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ﴾ اگر مدادت و مرکبت اهل تهذیب و تذکیه ساخت مرکب تو کمتر از خون شهید نیست حالا چرا بمیری و ﴿أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ﴾ باشی زنده باش و حی عند الله باش این حرفهای نویی است نه در شرق بود نه در غرب بود الآن هم افسانه است یک روزی بالأخره غرب متوجه میشود که به خویشتن خویش پی میبرد که من میمیرم چه میشود آنگاه معلوم میشود که حرمت فلسفه اسلامی چقدر است و حکمای اسلامی که درباره نفس و حرکت جوهری نفس و جسمانیت الحدوث و روحانیه البقاء بودن نفس و برزخ و مثال متصل و منفصل دهها سال کتاب نوشتند و کار کردند همه اینها الآن خاک میخورد آن وقت معلوم میشود که اگر یک روزی بشر بفهمد من کیم به کجا میروم الآن سخن در این است که من تا چه اندازه میتوانم بفهمم بخش مهم فلسفه قبل به طرف معرفت شناسی است این دین میگوید به اینکه قبل از اینکه بمیری زنده باش یک و قبل از اینکه مانند دیگران شربت شهادت بنوشی اگر آن توفیق نصیبت نشد لااقل کاری بکن که همتای آن ﴿أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ﴾ باشی اگر «مداد العلما یعدل دماء الشهدا» اگر افضل نباشد همتای اوست و اگر شهدا احیای عند اللهاند مثل فرشتهاند آنجا دیگر یرزقوناش به سبوح قدوس است این بیان نورانی حضرت امیر در نهجالبلاغه که فرشتهها را معرفی میکند میفرماید فرشته غذایش سبوح و قدوس است اینکه نمیخوابد که صبحانهاش سبحان الله است «سبحان الله حین تمسون و حین تسبحون و له الحمد و عشیاً و حین تظهرون» اینکه وصف بندگان صالح در این دنیا به این اوصاف آمده این غذای فرشتگان است خب انسان شهید اگر شد فرحین بما عند الله یرزقون بما انزلنا آن طوری که فرشته روزی میخورد مرحله پایین و نازل این شهدا همان ﴿جَنّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ﴾ است این مرحله نازل آنهاست این حیات خلوت آنهاست که جای شهید نیست بالأخره هر کسی قصر دارد یک حیات خلوتی هم دارد حیات خلوت شهدا ﴿جَنّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ﴾ است وگرنه او عند الله است عند الله مثل فرشتگان غذای آنها سبوح و قدوس است خب اگر کسی توانست همتای شهید باشد چه در حیاتاش چه در مماتاش آن هم حی عند الله مرزوق این را قرآن آورده فرمود اگر میخواهید زنده بشوید بگو لبیک خدا اگر خواسته تو را اجابت کرد تو زنده میشوی تو اگر خواسته خدا را اجابت کردی زنده میشوی در همین سوره از استجابت خدا سخن به میان آمد و از استجابت برای خدا سخن به میان آمد قبلاً در همین سورهٴ مبارکهٴ انفال فرمود به اینکه شما مجاهدان مسدود در جبهه بدر ﴿إِذْ تَسْتَغیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجابَ لَکُمْ أَنّی مُمِدُّکُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُرْدِفینَ﴾ بعد شما را زنده کرد با استجابت خود خواسته دعای شما را استجابت کند زنده میشوید شما هم دعوت او را استجابت کنید تا زنده بشوید منتها با این تفاوت که او حیات خاص به شما عطا میکند که حیاتتان عند اللهی باشد شما را زنده میکند محیی اوست این دیگر حیات را به خود ذات اقدس الهی نسبت داد نظیر آنچه که مشابهاش در سورهٴ مبارکهٴ انعام آیه ١٢٢ گذشت که فرمود ﴿أَ وَ مَنْ کانَ مَیْتًا فَأَحْیَیْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُورًا یَمْشی بِهِ فِی النّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ لَیْسَ بِخارِجٍ مِنْها﴾ فرمود یک عده مرده بودن ما آنها را زنده کردیم در سورهٴ مبارکهٴ انعام فرمود حرف ما را زندهها گوش میدهند آیه ٣٦ سورهٴ مبارکهٴ انعام این بود ﴿إِنَّما یَسْتَجیبُ الَّذینَ یَسْمَعُونَ وَ الْمَوْتی یَبْعَثُهُمُ اللّهُ ثُمَّ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ﴾ آنهایی که میشنوند یعنی گوش به حرف خدای سبحان میدهند آنها را استجابت میکنند لذا به مؤمنین خطاب کرد فرمود ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ﴾ المنار یک حرفی دارند میگوید به اینکه خب میدانید خود محمد عبدو آن صبغه انقلابی داشت و جزو مصلحان بود میگوید به اینکه من وارد یک مجلسی شدم جلسه قرائت قرآن بود قاری خوب میخواند اینها هی میگفتند اعد اعد الله الله این الله الله از دیر زمان بود در بین اعراب خب من دیدم اینها میگویند الله الله اعد اعد دوباره بعد برخاستم و صیحه زدم و نعره زدم گفتم این چه حرفی است که شما میزنید شما همان طوری که در مجلس ترانه و موسیقی مینشینید میگویید اعد اعد اینجا هم که آمدید میگویید اعد شما الآن شیفته قرائت قاری هستید نه مقروء اگر یک کسی تنها هم این را بخواند بگویید اعد اعد معلوم میشود که به خدا میگویید اعد شما به این خوش آهنگ به آهنگاش میگویید اعد شما چه میگویید اینجا جمع شدهاید گفت همه اینها پشت در فقط به کسی که اخذتهم العزه بالاثم میخواست در برابر من بایستد که بالاخره نتوانست مقاومت کند میبیند خیلیها الآن گاهی اتفاق میافتد که میگوید دوباره اعد اعد همان طوری که اگر در یک مجلس خوش آهنگی هم باشد میگوید اعد این در حقیقت شیفته آهنگ است نه مقروء فرمود این حرف آدم را زنده میکند به آدم میگوید شما این بیان نورانی حضرت امیر در نهجالبلاغه در تبیین خلافت عثمان خب این کارگذاران و کارمندان و کارکنان دستگاه عثمانی تمام همشان شمالاً و جنوباً نسیل و معتلف بود بین النسیل و المعتلف فرمود این مجموعه دستگاه عثمان این بود معتلف یعنی مرتع که علف میخورد نسیل جسارت است دستشویی فرمود اینها تمام کارشان این بود که از آشپزخانه چی دربیاید بعد محصولاش را هم به دستشویی بدهند خیلیها زندگیشان این است خب این میشود نسیل معتلف شمالاً نسیل جنوباً معتلف اینکه زندگی انسانی نیست قرآن آمده انسان را بگوید
تو فرشته شوی ار جهد کنی از پی آنک برگ توت است به تدریج کننداش افلس
اگر در این عالم این برگ توتی که زیر دست و پا نرم است این در سایه تربیت یک کرم میشود ابریشم و حریر و پر نیان چون هیچ نخی در روی زمین بهتر از پرنیان و ابریشم که نیست این هم کار یک کرم است گفتند اگر انسان تحت تدبیر انسان منادی به جایی نرسد از هر چیزی بدتر است خب در این جهان وقتی برگ توت را میکنند ابریشم و حریر و پرنیان خب چرا انسان فرشته نشود؟ این حرفها را دین آورده دیگر وقتی شعرا را راه اندازی کرده نویسندگان را راه اندازی کرده ادیبان را راهاندازی کرده به انسان فهمانده تو حی متألهی ﴿اسْتَجیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ﴾ و نظیر شهید میشوی.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است