- 40
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 27 و 28 سوره انفال
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 27 و 28 سوره انفال":
ذات اقدس الهی مؤمنین را در برابر نعم فراوانی که به آنها رسیده است به شکرگذاری دعوت کردند
گوشی که غیبت گوش میدهد یا آهنگ محرم گوش میدهد، چنین گوشی خیانت میکند.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللّهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أَماناتِکُمْ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ ٭ وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ وَ أَنَّ اللّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظیمٌ﴾
در نوبت قبل اشاره شد که ذات اقدس الهی مؤمنین را به شکرگذاری دعوت کردند در برابر نعم فراوانی که به آنها رسیده است در این آیه آنها را از گناه گناه مستور و مخفی بر حذر میدارد همه گناهان مذموم است مخصوصاً آن گناهان مخفی نظیر خیانت در امانت.
مطلب بعدی آن است که اگر این شأن نزولی که درباره ابی لبابه نقل کردند تام باشد این بخش آیات از آیات قبل فاصله خواهد داشت آن آیات قبل مربوط به جریان جنگ بدر و امثال آن بود و اما این بخش که مربوط به جریان محاصره یهودیان بنی قریضه است فاصله فراوانی با جریان جنگ بدر دارد اگر این شأن نزول دست باشد این آیه بعد از آن آیات نازل شده است و اما اگر تطبیق باشد نه شأن نزول ممکن است این آیات یکجا نازل شده باشد و بر جریان ابی لبابه که اسماش رخائه و مروان هست و کنیه ابولبابه معروف شده است تطبیق کرده باشد.
مطلب بعدی آن است که آیاتی که مصدر است به یا ایها الذین امنوا از یک اهمیتی برخوردار است که مؤمنین را هشدار میدهد میفرماید به اینکه امانتهای خدا را و امانتهای پیغمبر را خیانت نکنید در این دو جمله درباره خدا و پیامبر محور خیانت ذکر نشد فقط مخون به اصطلاح ذکر شده است اما ما فیه الخیانه ذکر نشد در قسمت بعدی مخون ذکر نشد اما محور خیانت ذکر شد نفرمود و تخونوا الناس اماناتهم فقط امانت را که محور خیانت است ذکر فرمود مخون را ذکر نفرمود لا تخونوا الله در چه چیزی؟ ذکر نفرمود و الرسول در چه چیزی؟ ذکر نفرمود اما و تخونوا اماناتکم ناس را که مفعول است آنجا را ذکر نفرمود در جریان ﴿لا تَخُونُوا اللّهَ وَ الرَّسُولَ﴾ به شهادت بعضی از آیات سورهٴ مبارکهٴ غافر که خدای سبحان خیانت بعضی از اعضا را به آن عضو میدهد معلوم میشود که هر گناهی خیانت در امانت الهی است نظیر آیه ١٩ سورهٴ مبارکهٴ غافر که فرمود ﴿یَعْلَمُ خائِنَةَ اْلأَعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ﴾ وقتی چشم گناه خاص خودش را انجام میدهد در حقیقت ﴿قُلْ لِلْمُؤْمِنینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ﴾ را دارد خیانت میکند اگر ﴿قُلْ لِلْمُؤْمِنینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ﴾ امانت الهی است چشم که دارد گناه میکند به نامحرم مینگرد خیانت در امانت الهی کرده از اینجا معلوم میشود گوشی که غیبت گوش میدهد یا آهنگ محرم گوش میدهد یا با شنیدن سخن دروغ کاذب را تأیید میکند چنین گوشی هم امانت الهی را دارد خیانت میکند و مانند آن گرچه در حقیقت گناهکار و خائن نفس است ولی برای توزیع و توضیح این گناهان برخی از گناهان به اعضا اسناد داده میشود ﴿یَعْلَمُ خائِنَةَ اْلأَعْیُنِ﴾ وگرنه خیانت مال انسان است نه مال چشم چشم و گوش اعضا و جوارحاند که انسان به وسیله چشم و گوش گناه میکند لذا در قیامت اینها شاهدند نه مقر یعنی وقتی چشم حرف میزند یا گوش حرف میزند یا طبق آن آیه معروف دست و پا سخن میگویند تعبیر قرآن کریم این است که اینها شهادت میدهند ﴿الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلی أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ﴾ شهادت معمولاً درباره گناه دیگری است اگر خود تبهکار سخن بگوید میگویند اقرار کرده است ولی دیگری اگر درباره تباهی تبهکار سخن بگوید میگویند شهادت داده است یک غیریتی بین متهم و شهادت مأخوذ هست برخلاف اقرار و اتهام ممکن است متهم اقرار کند ولی نمیشود گفت متهم شهادت داده است شهادت مال بیگانه است از اینکه در قرآن آمده است دست و پا شهادت میدهند معلوم میشوند که دست و پا مجرم نیستند وقتی خود انسان اقرار میکند تعبیر قرآن همان اعتراف و اقرار است که ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقًا ِلأَصْحابِ السَّعیرِ﴾ اما وقتی دست و پا سخن میگویند سخن از اقرار نیست سخن از شهادت است معلوم میشود مجرم نفس است نه دست و پا گرچه در برخی از آیات شهادت به همان معنای اقرار به کار رفته است که خود ذوات اینها شهادت میدهند ﴿شاهِدینَ عَلى أَنْفُسِهِمْ بِالْکُفْرِ﴾ لکن معمولاً شهادت در برابر اقرار است اگر کسی نسبت به گناهی دیگری سخن بگویند میگویند شهادت داد و اگر درباره گناه خودش سخن بگوید میگویند اقرار کرده است غرض این است که درباره آیه 19 سورهٴ مبارکهٴ غافر که خیانت به چشمها اسناد داده شد در حقیقت اسناد به اعضا و جوارح است نظیر کتب القلم.
پرسش: ...
پاسخ: نه جسمانی هم هست اگر جسمانی نباشد چگونه اعضا و جوارح شهادت میدهند چشم هست دست هست پا هست اینها هستند که شهادت میدهند دیگر اگر نبودند که جسم نبود چه چیزی شهادت میداد؟
پرسش: ...
پاسخ: عاصی نفس انسان است یعنی زید گناه میکند نه دست او دست ابزار است دیگر چه در دنیا چه در آخرت حکم همین است دست که گناه نمیکند دست ابزار است دیگر زید گناه میکند دست که معصیت نمیکند دست در اختیار زید است دست که عذاب نمیشود که انسان عذاب میشود.
پرسش: ...
پاسخ: وقتی که انسان دست را میزنند زید درد احساس درد میکند نه دست عذاب مال آن مدرک است که بالأخره انسان عذاب میشود دست کسی را میزنند پای کسی را میزنند درد را انسان احساس میکند وگرنه اعضا و جوارح را اگر تکه تکه کنند و درک نباشد عذابی نیست کسی را که بردند در اتاق عمل چون درکی در کار نیست و توجهی ندارد این اعضا را عرباً عرباً تقطیع میکنند و هیچ درکی هم در کار نیست الآن هم همین طور است در دنیا الآن که ما اینجا هستیم روح ادراک میکند منتها با این اعضا و جوارح زندگی میکند با این اعضا و جوارح کار میکند لذتها را روح میبرد دردها را روح میبرد به هر تقدیر فرمود به اینکه ﴿یَعْلَمُ خائِنَةَ اْلأَعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ﴾ این خیانتی که به عین نسبت به چشم نسبت داده شد معلوم میشود به اینکه چشم به آن آیهای که مربوط به بیان احکام چشم است عمل نکرده است گوش هم همین طور است دست و پا هم همین طور است و مانند آن ولی در حقیقت خیانت مال خود نفس است و انسانی که خیانت میکند به خودش هم خیانت میکند که تختانون انفسهم.
پرسش: ...
پاسخ: بله بالأخره ابزار است دیگر اگر نفس توجهی نداشته باشد بدن درک نمیکند ولو بدن را قطعه قطعه کنند هیچ درکی ندارد رنجی هم ندارد خب از اینکه فرمود گناهان چشم معلوم میشود که احکام الهی همه اینها امانتها هستند گرچه کل این امانت به نفس انسان عرضه شده است ولی از جهت تقسیم کار هر عضوی مسئول حفظ امانتی است که به خود او سپرده شده است ﴿یَعْلَمُ خائِنَةَ اْلأَعْیُنِ﴾.
بنابراین درباره خدا که فرمود لاتخونوا الله یعنی احکام او درباره پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که و الرسول یعنی سنت پیغمبر که همه اینها منبع دینند و احکام الهی منبع احکام الهی ولی درباره مردم مفعول را ذکر نفرمود نفرمود و لاتخونوا الناس اماناتهم بلکه فقط امانات را که محور خیانت است ذکر کرد با این تأکید که امانات را به خود خائنین و مخاطبین هم نسبت داد نفرمود و اماناتهم فرمود اماناتکم چون وحدت امت اسلامی ایجاب میکند که اگر کسی به مال دیگری خیانت کرده است گویا مال خود را اتلاف کرده است نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ بقره و مانند آن آمده است یک بخشی مربوط به ﴿وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾ است یک بخشی هم به ﴿لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ﴾ است این ﴿لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ﴾ تنها ناظر به مسئله انتهار نیست که خودکشی حرام است اگر کسی خدای ناکرده دست به قتل دیگری زد آنهم مشمول این نهی هست ﴿لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ﴾ یعنی خودتان را نکشید چون قالت و مقتول در امت اسلامی به منزله ید واحده هستند دست واحده هستند اگر کسی دیگری را خدای ناکرده کشت مثل آن است که خودش را کشته است لذا برای اهمیت مطلب فرمود ﴿لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ﴾ خب اینجا هم که فرمود ﴿وَ تَخُونُوا أَماناتِکُمْ﴾ برای اینکه اموال دیگران به منزله اموال خود شماست مالی که مال بالأخره امت اسلامی است خیانت نکنید ﴿لا تَخُونُوا اللّهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أَماناتِکُمْ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾ این ﴿وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾ ناظر به آن علمی که شرط تصدیق است به تعبیر سیدنا الاستاد علامه طباطبایی نیست برای اینکه در هر جایی اگر انسان روی غفلت و روی جهل به موضوع اقدام بکند مسئول نیست «رفع ما لا یعلمون» و این ﴿وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾ درباره تشدید امر است میفرماید شما که خیانت را میدانید عواقب تلخ خیانت را میدانید خب چرا دست به این کار میزنید کی است که نداند خیانت حرام است کی است که نداند امانت مستحب است اینها جزء معتقدات عقلی است هم دلیل نقلی فراوان در این زمینه است هم دلیل عقلی خب شما که میدانید چرا این کار را میکنید این ﴿وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾ ناظر به این است که شما چرا عالماً عامداً به این گناه تن در میدهید سورهٴ مبارکهٴ بقره که نهی از بت پرستی میکند آیه ٢٢ سوره بقره مشابه همین معناست فرمود ﴿فَلا تَجْعَلُوا لِلّهِ أَنْدادًا وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾ شما که میدانید توحید حق است شرک باطل است خب چرا دست به این کار میزنید؟ نه اینکه بخواهد بفرماید اگر علم داشتید این کار را نکنید خب آن یک شرطی است که هر تکلیفی را همراهی میکند نظیر قدرت اینها جزء شرایط عامه است علم به موضوع قدرت بر امتثال همین نظیر شرایط عامه است که هر تکلیفی را همراهی میکند پس ﴿وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾ نمیخواهد بگوید به اینکه اگر یک جایی میدانید این شیء امانت است خیانت نکنید بلکه ناظر به آن است که شما که میدانید این خیانت در امانت است و خیانت محرم است خب چرا این کار را انجام میدهید؟ نظیر ﴿فَلا تَجْعَلُوا لِلّهِ أَنْدادًا وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾ پس ﴿لا تَخُونُوا اللّهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أَماناتِکُمْ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾ چون منشأ خیانتها بالأخره جلب منفعت است یا دفع مضرت و بالأخره درباره مال و اولاد برمیگردد میفرماید ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ﴾ که همین جریان رفاعه یا مروان که کنیهاش ابی لبابه است میگویند چون اموال و اولادش پیش یهودیهای بنی قریضه بود برای حفظ این اموال و اولاد آمده خیانت کرده است این خیانت در رأی هم جزء خیانت در پیغمبر است در مشورت کردنها انسان رأی باطل پیاده کند خیانت در امانت کرده است کسی به جای رأی مثبت منفی بدهد به جای رأی منفی بدهد مثبت بدهد به جای موافق مخالف بدهد کسی جای مخالف موافق بدهد یا به جای مخالف موافق ممتنع رأی بدهد بالأخره همه اینها خیانت در امانت است ابولبابه هم همین کار را کرده است در جریان مشورت خیانت کرده است چون یهودیهای بنی قریضه با او مشورت کردند که آیا ما حکم سعد را بپذیریم یا نپذیریم او اشاره کرد به حلقاش یعنی دفع یعنی شما را سر میبرند خب اینها جزء خیانتهای پیغمبر است و منشأ اینگونه از خیانتها هم حب مال است لذا فرمود واعلموا ان اموال این تعبیر به ان اموال برای اهمیت مطلب است ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ﴾ اینها آزموناند این تنوین فتنه که در این آیه است با تنوین فتنهای که در آیه سابق بود که ﴿وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصیبَنَّ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً﴾ خیلی فرق دارد این یک تنوین متعارف است اما آن تنوینی است که از تفخیم حکایت میکنند فتنة این تنوین فتنه نشانه عظمت این کار است یعنی بالأخره این شبهه یک کار کوچکی نیست پس آن تنوین میتواند تنوین تفخیم و تعظیم و امثال ذلک باشد بر خلاف این تنوین یک امر عادی است ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ﴾ اینها آزمون است مبادا در این آزمون رفوزه بشوید مشابه این در سورهٴ مبارکهٴ تغابن به این صورت آمده است آیه ١٥ سوره تغابن هم همین مضمون را دارد ﴿إِنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ وَ اللّهُ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظیمٌ﴾ اینها آزمونی بیش نیست انسان برای این مال و فرزند ممکن است خودش را به گناه بکشاند اما همین که مرد واقع ارتباط قطع میشود اصلاً نمیداند کجاست به هیچ وجه به فکر فرزند و اینها نیست حالا اینها یک مقداری اشک میریزند برای ارضای عاطفه خودشان چون هنوز در این سمت عالماند یعنی در دنیا هستند که روابط اجتماعی حاکم است اما آن بیچاره که رخت بربست به هیچ وجه به فکر اینها نیست مشکلاش این است که انسان همه اینها را رها میکند ولی تعلق اینها آدم رها نمیکند فشار و مشکل برزخ از همینجا شروع میشود چرا یک آدم معتاد را وقتی گرفتند دردش شروع میشود؟ برای اینکه معتاد دلبسته این مواد است اولاً این دلبستگی و علاقه هست متعلق را از او گرفتند ثانیاً دردش شروع میشود ثالثاً درد همین است دیگر که انسان به چیزی علاقه داشته باشد این تعلق باشد متعلق را از او بگیرند درد شروع میشود همه مواردی که درد است همین است و انسان که میمیرد از همان حال زمان جان دادن تا بعد علاقه به مال و فرزند هست این مال و فرزند را از او میگیرند درد شروع میشود همینجا فشار مردن است معنای فشار مردن این نیست که انسان مدتها در حال مرگ و احتضار دست و پا بزند ممکن است یک کسی بر اثر ایست قلبی زود بمیرد ولی این هنوز به اصطلاح در فرهنگ دین نمرده است این به فتوای طبیب مرد به او اجازه دفن میدهند همین اما دین میگوید او هنوز نمرده است چون مرگ انتقال از دنیا به برزخ است این تا تک تک این علاقه از او کنده نشود او را به برزخ راه نمیدهند این است که این فشار جان دادن دارد فشار مردن دارد پس فشار مردن معنایش این نیست که انسان در حین مرگ زیاد دست و پا بزند گاهی ممکن است در حال مرگ زیاد دست و پا بزند و این فشار نداشته باشد به تعبیر سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبایی یک شهیدی ممکن است در میدان نبرد در اثر خوردن تیر مدتها در خوناش دست و پا بزند اما این مثل کسی که به هوا گرم در حال عطش وارد استخری شده دارد شنا میکند او دارد لذت میبرد ما که از حال او خبر نداریم خیال میکنیم رنج میبرد ولی او دارد در آن استخر شنا میکند لذت میبرد معنای فشار مردن این نیست که انسان دست و پا بطند گاهی دست و پا میزند اما لذت است گاهی هم بی دست و پا میمیرد ولی در عذاب است تا تک تک این علاقه را از آدم نگیرند که به جای دیگر راه نمیدهند که و این درد دارد لذا فرمود به اینکه اینها فتنه است اینها آزمون الهی است خودتان را به اینها بند نکنید نه اینها به درد شما میخورند نه بعد از مرگ شما به فکر اینهایید مثل یک آدم معتادی را بگیرند این مواد را که مورد علاقه اوست از او بگیرند تعلق اعتیادش را بدون درمان بگذارند آن وقت این درد میکشد در حال احتضار به بعد که کسی را معالجه نمیکنند که معالجه مال این طرف است که فرمود ﴿وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ﴾ حضرت طبیب دوار بطبه بعد از مرگ انسان اگر خدای ناکرده مرض را به همراه برد باید با او بسازد خب فرمود به اینکه اجر عظیم میخواهید عند الله است که این سوره انفال که محل بحث است چه در سوره تغابن مضمون هر دو یکی است فرمود اجر عظیم میخواهید عند الله است مال و فرزند میخواهید فتنه است این دیگر شما را با مشکل ابولبابه و امثال ذلک مبتلا نکند ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ وَ أَنَّ اللّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظیمٌ﴾ درباره خیانت که زمخشری و دیگران هم گفتند این نقص است در قبال وفا که کمال است وفا کرد یعنی سنگ تمام گذاشت در امانت خیانت نکرد و خیانت کرد یعنی نقصی در مال ایجاد کرد اما درباره اینکه مال و فرزند فتنه هستند اگر به معنی آزمون باشند خب خود اینها محور فتنه یعنی امتحان است اما اگر از سنخ آن فتنه لا تصیبن الذین فتنه است اینها زمینه است اینها مقدمهاند اینها اسباب فتنه است و ظاهراً فتنه در اینگونه از موارد به معنای آزمون است نه به معنای آن طرفند و حربه و خطر اگر هم به معنای خطر باشد اینها مقدمه آن خطرند از این جهت اینها را فتنه گفتند وگرنه اینها فتنه نخواهند بود.
مطلب بعدی آن است که در نوبتهای قبل اشاره شد به اینکه وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) معروف است به اینکه اول مظلوم عالم است و مظلومیت غیر از مغلوبیت است چه اینکه ظالم بودن غیر از غالب بودن است این یک بیان که از حضرت امیر نقل شده است یک بیان هم درباره امانت است که ﴿إِنّا عَرَضْنَا اْلأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ الْجِبالِ﴾ این یعنی چه؟ در جریان مظلوم بودن وجود مبارک حضرت امیر این تعبیر در خطبه ششم نهجالبلاغه به این صورت آمده است بعد از اینکه به حضرت عرض کردند شما طلحه و زبیر را تعقیب نکنید یعنی در زمان حکومت حضرت امیر آشوب بطنه به پاشد حضرت فرمود به اینکه اینچنین نیست که من مثل یک آدم خوابیدهای باشم که غافلانه بر من بتازند و من توجه نکنم «ولکنی اضرب بالمقبل الی الحق المدبر عنه» بالأخره من باید دینم را حفظ بکنم دین مردم را حفظ بکنم آنها که به حق اقوال میکنند از آنها کمک میگیرم مدبران حق را تنبیه میکنم «ولکنی اضرب بالمقبل الی الحق المدبر عنه وبالسامع المطیع العاصی المریب ابدا، حتی یاتی علی یومی» تا آن روزی که من ندای الهی را لبیک بگویم بعد فرمود «فوالله» قسم به خدا «ما زلت مدفوعا عن حقی، مستاثرا علی، منذ قبض الله نبیه صلی الله علیه وآله وسلم حتی یوم الناس هذا» فرمود قسم به خدا از روز رحلت پیغمبر تا الان که من رهبر مردمم مظلومم حق من را به من نمیدهند خب اگر کسی حق باشد و عدل با او باشد در برابر او بخواهند قیام بکنند یعنی دارند ظلم میکنند اگر کسی وارد خانه شما شد خب شما فقهاً شرعاً حق دارید دفاع بکنید ولو او مضروب بشود اگر کسی به حاکمی تقلید کرد شما حق دفاع دارید ولو او تنبیه بشود ولو شما او را تأدیباش بکنید ولی بالأخره شما مظلومید و او ظالم است مسئله ظالم و مظلوم بودن مطلبی است مسئله غالب و معلوب بودن مطلب دیگر است خب همه اینها که در جریان جنگ بدر و امثال بدر به هلاکت رسیدند ظالم بودند و وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و اصحاباش مظلوم بودند چون حق و عدل با اینها بود آنها محاکمین قریش آمدند در برابر حق و عدل قیام کردند پس آنها ظالماند و اینها مظلوم اگر محور ظلم و عدل مشخص شد و مدار غالب و مغلوب مشخص شد ممکن است یک رهبری در حینی که غالب باشد مظلوم است نظیر جریان حضرت امیر در جریان جنگ صفین که فرمود من تا الیوم حتی یوم الناس هذا هم اکنون هم مظلومم مدفعاً حقی دیگران استئثار میکنند استئثار در مقابل ایثار است استئثار آن است که انسان برای خودش بگیرد ایثار آن است که انسان حق خودش را به دیگری واگذار کند.
پرسش: ...
پاسخ: بالأخره برای هر راهی یک وسیله ترجیح هست این چنین نیست که راهی برای ترفیع نباشد نظیر خبرهای متعارضه باشد مردم وظیفه شان این است که ندای مظلوم را پاسخ بدهند این ندا از اهل بیت (علیهم السلام) رسیده است یکی اینکه «من اصبح و لم یهتم بامور المسلمین فلیس بمسلم» که این قلمرو محدودی را بیان میکند یعنی بر هر مسلمانی لازم است که به فکر حوزه اسلامی باشد حدیث دیگر از این وسیعتر است مال قلمرو انسانی است نه اسلامی میفرماید «من سمع رجلاً ینادی یا للمسلمین فلم یجبه فلیس بمسلم» اگر کسی صدای مظلومی را بشنود این مظلوم از مسلمانها کمک میگیرد آن رجل خواه مسلمان باشد خواه غیر مسلمان و انسان به داد آن نشتابد مسلمان نیست من سمع رجلاً نه مسلماً آن مسلماً حوزه اولی است این یکی حوزه جهان شمولی است اسلام یک سلسله برنامههای داخله حوزه اسلامی دارد یک سلسله برنامههای جهان شمول دارد ولو غیر مسلمان را هم زیر پوشش میگیرد فرمود اگر کسی صدای مظلومانه مظلومی را شنید که از مسلمانها کمک خواستند و اینها کمک نکردند خب در جریان مسئله دوم که مسئله امانت بود آن ﴿إِنّا عَرَضْنَا اْلأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها﴾ اگر برای آن امانت مصداق نظیر ولایت حقیقت صلات حقیقت ذکر کردند اینها مصداق کامل است سرجایش محفوظ است اما این چنین نیست که این امانت اطلاق نداشته باشد این امانت متعارف را نگیرد امین بودن در این امانت هم یک کار سنگینی است که آسمانها نمیتوانند تحمل کنند در خطبههای ١٩٩ نهجالبلاغه وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) اصحاب خود را به یک سلسله مسائلی توصیه میکنند اولین توصیهاش جریان نماز است که «تعارفوا امر الصلاه حافظوا علیها و اکثروا فیها و تقربوا بها فانها کانت علی المومنین کتابا موقوتا» یک بحث مبسوطی درباره توصیه به نماز دارد بعد از نماز توصیه به زکات دارد میفرماید «ثم ان الزکات جعلت مع الصلاة قربانا لاهل الاسلام» همان طوری که صلاه قربان کل تقی است قربان یعنی قربانی یعنی تقرب به العبد من المولی هر عملی که بنده را به خدا نزدیک میکند قربانی اوست این اختصاصی به منا آنچه در روز دهم ذبح میکنند یا نحر میکنند ندارد یا در ایام ذی حجه در سائر بلاد به عنوان اذحیه قربانی میکنند ندارد هر عملی که انسان را به خدا نزدیک بکند قربانی اوست «الصلاة قربان کل تقی الصوم قربان کل تقی الزکاه قربان کل تقی» و مانند آن در اینجا در خطبه ١٩٩ فرمود «ثم ان الزکاة جعلت مع الصلاة قربانا لاهل الاسلام، فمن اعطاها طیب النفس بها، فانها تجعل له کفارة، ومن النار حجازا» این هم یک بخشی است به وسعت بحث نیست ولی بخش قابل توجهی است درباره اهمیت زکات بعد به ادای امانت میرسد میفرماید «ثم اداء الامانة، فقد خاب من لیس من اهلها، انها عرضت علی السماوات المبنیة، و الارضین المدحوة، والجبال ذات الطول المنصوبة، فلا اطول ولا اعرض، ولا اعلی ولا اعظم منها. ولو امتنع شیء بطول او عرض او قوة او عز لامتنعن، ولکن اشفقن من العقوبة، وعقلن ما جهل من هو اضعف منهن، وهو الانسان، انه کان ظلوما جهولا»
این یک تفسیر روشنی است در ادای امانت که این امانت مخصوص ولایت و حقیقت قرآن و حقیقت دین و امثال ذلک نیست آنها امانتهای جامع و کلی است و مصداق اتم است این امانتی که در مقابل صلات است این امانتی که در مقابل زکات است امانت متعارف بین مردم است شما در بین کسانی که مسئول بیت المالاند کسی که شبیه علی بن ابیطالب است میتوانید پیدا کنید یا نه او خیلی کار نکرده او فقط امانت را رعایت کرده است اما همه ما در پیشگاه او خاضعیم چون کار کاری است مشکل یعنی یک کاری که آسمانها نمیتواند زمین نمیتواند کوه نمیتواند مردان کوه صفت هم نمیتوانند آنکه بگوید بچههای من با طلبههای عادی فرق نمیکند اهل بیت من با اهل بیت طلبهای عادی فرق نمیکند یک نفر اگر شما در تاریخ پیدا کردید بله این معلوم میشود که نزدیک علی بن ابیطالب است امانت یعنی همین حالا کسانی که در سن ما هستند و آلودهاند مشکل دارند اما این طلبههای جوان وقتی آلوده نشدند میتوانند آلوده نشوند آن وقت سرافراز زندگی میکنند خوب راحت زندگی میکنند اگر برکاتی هم هست در همان آن راه هست بالأخره خب پس بنابراین این چنین نیست که انسان بگوید آسمان بار امانت فقط آن حقیقت ولایت اینها را میگویند نه اینها سر جایش محفوظ است اینها مصادیق عالیه است اما همین که محل ابتلاست همین را میخواهد بگوید وجود مبارک حضرت امیر همین را عمل کرده شما ببینید ابن ابی الحدید یا امثال ابن ابی الحدید در غالب موارد ابن ابی الحدید وقتی که عرض میکند با خضوع اینها را نام میکند میبینید کسی مثل او نیست آن وقت این جریان را نقل میکند میگوید به اینکه هر هفته بیت المال را «یکنس بیده» با دست مبارک خودش جارو میکرد «و یصلی رکعتین» دو رکعت نماز شکرانه میخواند که خدا را شکر میکنم که نگذاشتم این انبار بماند و نگذاشتم به بچههایمان بیش از آنکه به فقرا میرسد برسد و نگذاشتم به خودم بیش از کسانی که مستضعفین میبرند ببرم دستم آلوده نشد « .... و یصلی فیه رکعتین» این را بان ابی الحدید نقل میکند خب این به همین آیه عمل کرد نه بیش از این لذا اگر یک وقتی اشاره بکند قلعه خیبر کنده میشود و اگر اینها بخواهند اشاره کنند کوهها متلاشی میشود برای اینکه یک کاری کردند که کوه نمیتواند بکند اگر کوه در حد یک انسان متعارف بود او نظیر ماها بالأخره آلوده میشد کوه نمیتواند بکند علی بن ابیطالب میکند پس این قویتر از اوست لذا اگر دستور بدهد کوه متلاشی میشود اینطور نبود که حضرت برود در را از قلعه خیبر بکند «اراد فانقلع» او نفرمود به اینکه من دست آوردم گرفتم همین که اشاره شد کنده شد اگر کسی خلیفه الله بود با کن فیکون کار میکند این با بسم الله الرحمن الرحیم که میگویند بسم الله الرحمن الرحیم از بنده صالح مثل کن فیکون خداست «ما قلعه کالقلعه خیبر بقوه قضایه ولکن بنفس ملکوتیة بنور ربها مضیئة» این را مرحوم خواجه نقل کرده دیگران هم نقل کردند خب اگر کسی کاری بکند که کوه نتواند بکند میتواند کوه را هم جابهجا کند حالا اگر وجود مبارک موسی کلیم آن صحنه را دید این چنین نیست که اول کوه متلاشی شد بعد ﴿خَرَّ مُوسی صَعِقًا﴾ به برکت موسی کلیم کوه قرار گرفت غرض این است که اهمیت امانت را حضرت در خطبه ١٩٩ به این صورت بیان میکند.
«و الحمد لله رب العالمین»
ذات اقدس الهی مؤمنین را در برابر نعم فراوانی که به آنها رسیده است به شکرگذاری دعوت کردند
گوشی که غیبت گوش میدهد یا آهنگ محرم گوش میدهد، چنین گوشی خیانت میکند.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللّهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أَماناتِکُمْ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ ٭ وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ وَ أَنَّ اللّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظیمٌ﴾
در نوبت قبل اشاره شد که ذات اقدس الهی مؤمنین را به شکرگذاری دعوت کردند در برابر نعم فراوانی که به آنها رسیده است در این آیه آنها را از گناه گناه مستور و مخفی بر حذر میدارد همه گناهان مذموم است مخصوصاً آن گناهان مخفی نظیر خیانت در امانت.
مطلب بعدی آن است که اگر این شأن نزولی که درباره ابی لبابه نقل کردند تام باشد این بخش آیات از آیات قبل فاصله خواهد داشت آن آیات قبل مربوط به جریان جنگ بدر و امثال آن بود و اما این بخش که مربوط به جریان محاصره یهودیان بنی قریضه است فاصله فراوانی با جریان جنگ بدر دارد اگر این شأن نزول دست باشد این آیه بعد از آن آیات نازل شده است و اما اگر تطبیق باشد نه شأن نزول ممکن است این آیات یکجا نازل شده باشد و بر جریان ابی لبابه که اسماش رخائه و مروان هست و کنیه ابولبابه معروف شده است تطبیق کرده باشد.
مطلب بعدی آن است که آیاتی که مصدر است به یا ایها الذین امنوا از یک اهمیتی برخوردار است که مؤمنین را هشدار میدهد میفرماید به اینکه امانتهای خدا را و امانتهای پیغمبر را خیانت نکنید در این دو جمله درباره خدا و پیامبر محور خیانت ذکر نشد فقط مخون به اصطلاح ذکر شده است اما ما فیه الخیانه ذکر نشد در قسمت بعدی مخون ذکر نشد اما محور خیانت ذکر شد نفرمود و تخونوا الناس اماناتهم فقط امانت را که محور خیانت است ذکر فرمود مخون را ذکر نفرمود لا تخونوا الله در چه چیزی؟ ذکر نفرمود و الرسول در چه چیزی؟ ذکر نفرمود اما و تخونوا اماناتکم ناس را که مفعول است آنجا را ذکر نفرمود در جریان ﴿لا تَخُونُوا اللّهَ وَ الرَّسُولَ﴾ به شهادت بعضی از آیات سورهٴ مبارکهٴ غافر که خدای سبحان خیانت بعضی از اعضا را به آن عضو میدهد معلوم میشود که هر گناهی خیانت در امانت الهی است نظیر آیه ١٩ سورهٴ مبارکهٴ غافر که فرمود ﴿یَعْلَمُ خائِنَةَ اْلأَعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ﴾ وقتی چشم گناه خاص خودش را انجام میدهد در حقیقت ﴿قُلْ لِلْمُؤْمِنینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ﴾ را دارد خیانت میکند اگر ﴿قُلْ لِلْمُؤْمِنینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ﴾ امانت الهی است چشم که دارد گناه میکند به نامحرم مینگرد خیانت در امانت الهی کرده از اینجا معلوم میشود گوشی که غیبت گوش میدهد یا آهنگ محرم گوش میدهد یا با شنیدن سخن دروغ کاذب را تأیید میکند چنین گوشی هم امانت الهی را دارد خیانت میکند و مانند آن گرچه در حقیقت گناهکار و خائن نفس است ولی برای توزیع و توضیح این گناهان برخی از گناهان به اعضا اسناد داده میشود ﴿یَعْلَمُ خائِنَةَ اْلأَعْیُنِ﴾ وگرنه خیانت مال انسان است نه مال چشم چشم و گوش اعضا و جوارحاند که انسان به وسیله چشم و گوش گناه میکند لذا در قیامت اینها شاهدند نه مقر یعنی وقتی چشم حرف میزند یا گوش حرف میزند یا طبق آن آیه معروف دست و پا سخن میگویند تعبیر قرآن کریم این است که اینها شهادت میدهند ﴿الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلی أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ﴾ شهادت معمولاً درباره گناه دیگری است اگر خود تبهکار سخن بگوید میگویند اقرار کرده است ولی دیگری اگر درباره تباهی تبهکار سخن بگوید میگویند شهادت داده است یک غیریتی بین متهم و شهادت مأخوذ هست برخلاف اقرار و اتهام ممکن است متهم اقرار کند ولی نمیشود گفت متهم شهادت داده است شهادت مال بیگانه است از اینکه در قرآن آمده است دست و پا شهادت میدهند معلوم میشوند که دست و پا مجرم نیستند وقتی خود انسان اقرار میکند تعبیر قرآن همان اعتراف و اقرار است که ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقًا ِلأَصْحابِ السَّعیرِ﴾ اما وقتی دست و پا سخن میگویند سخن از اقرار نیست سخن از شهادت است معلوم میشود مجرم نفس است نه دست و پا گرچه در برخی از آیات شهادت به همان معنای اقرار به کار رفته است که خود ذوات اینها شهادت میدهند ﴿شاهِدینَ عَلى أَنْفُسِهِمْ بِالْکُفْرِ﴾ لکن معمولاً شهادت در برابر اقرار است اگر کسی نسبت به گناهی دیگری سخن بگویند میگویند شهادت داد و اگر درباره گناه خودش سخن بگوید میگویند اقرار کرده است غرض این است که درباره آیه 19 سورهٴ مبارکهٴ غافر که خیانت به چشمها اسناد داده شد در حقیقت اسناد به اعضا و جوارح است نظیر کتب القلم.
پرسش: ...
پاسخ: نه جسمانی هم هست اگر جسمانی نباشد چگونه اعضا و جوارح شهادت میدهند چشم هست دست هست پا هست اینها هستند که شهادت میدهند دیگر اگر نبودند که جسم نبود چه چیزی شهادت میداد؟
پرسش: ...
پاسخ: عاصی نفس انسان است یعنی زید گناه میکند نه دست او دست ابزار است دیگر چه در دنیا چه در آخرت حکم همین است دست که گناه نمیکند دست ابزار است دیگر زید گناه میکند دست که معصیت نمیکند دست در اختیار زید است دست که عذاب نمیشود که انسان عذاب میشود.
پرسش: ...
پاسخ: وقتی که انسان دست را میزنند زید درد احساس درد میکند نه دست عذاب مال آن مدرک است که بالأخره انسان عذاب میشود دست کسی را میزنند پای کسی را میزنند درد را انسان احساس میکند وگرنه اعضا و جوارح را اگر تکه تکه کنند و درک نباشد عذابی نیست کسی را که بردند در اتاق عمل چون درکی در کار نیست و توجهی ندارد این اعضا را عرباً عرباً تقطیع میکنند و هیچ درکی هم در کار نیست الآن هم همین طور است در دنیا الآن که ما اینجا هستیم روح ادراک میکند منتها با این اعضا و جوارح زندگی میکند با این اعضا و جوارح کار میکند لذتها را روح میبرد دردها را روح میبرد به هر تقدیر فرمود به اینکه ﴿یَعْلَمُ خائِنَةَ اْلأَعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ﴾ این خیانتی که به عین نسبت به چشم نسبت داده شد معلوم میشود به اینکه چشم به آن آیهای که مربوط به بیان احکام چشم است عمل نکرده است گوش هم همین طور است دست و پا هم همین طور است و مانند آن ولی در حقیقت خیانت مال خود نفس است و انسانی که خیانت میکند به خودش هم خیانت میکند که تختانون انفسهم.
پرسش: ...
پاسخ: بله بالأخره ابزار است دیگر اگر نفس توجهی نداشته باشد بدن درک نمیکند ولو بدن را قطعه قطعه کنند هیچ درکی ندارد رنجی هم ندارد خب از اینکه فرمود گناهان چشم معلوم میشود که احکام الهی همه اینها امانتها هستند گرچه کل این امانت به نفس انسان عرضه شده است ولی از جهت تقسیم کار هر عضوی مسئول حفظ امانتی است که به خود او سپرده شده است ﴿یَعْلَمُ خائِنَةَ اْلأَعْیُنِ﴾.
بنابراین درباره خدا که فرمود لاتخونوا الله یعنی احکام او درباره پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که و الرسول یعنی سنت پیغمبر که همه اینها منبع دینند و احکام الهی منبع احکام الهی ولی درباره مردم مفعول را ذکر نفرمود نفرمود و لاتخونوا الناس اماناتهم بلکه فقط امانات را که محور خیانت است ذکر کرد با این تأکید که امانات را به خود خائنین و مخاطبین هم نسبت داد نفرمود و اماناتهم فرمود اماناتکم چون وحدت امت اسلامی ایجاب میکند که اگر کسی به مال دیگری خیانت کرده است گویا مال خود را اتلاف کرده است نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ بقره و مانند آن آمده است یک بخشی مربوط به ﴿وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾ است یک بخشی هم به ﴿لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ﴾ است این ﴿لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ﴾ تنها ناظر به مسئله انتهار نیست که خودکشی حرام است اگر کسی خدای ناکرده دست به قتل دیگری زد آنهم مشمول این نهی هست ﴿لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ﴾ یعنی خودتان را نکشید چون قالت و مقتول در امت اسلامی به منزله ید واحده هستند دست واحده هستند اگر کسی دیگری را خدای ناکرده کشت مثل آن است که خودش را کشته است لذا برای اهمیت مطلب فرمود ﴿لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ﴾ خب اینجا هم که فرمود ﴿وَ تَخُونُوا أَماناتِکُمْ﴾ برای اینکه اموال دیگران به منزله اموال خود شماست مالی که مال بالأخره امت اسلامی است خیانت نکنید ﴿لا تَخُونُوا اللّهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أَماناتِکُمْ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾ این ﴿وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾ ناظر به آن علمی که شرط تصدیق است به تعبیر سیدنا الاستاد علامه طباطبایی نیست برای اینکه در هر جایی اگر انسان روی غفلت و روی جهل به موضوع اقدام بکند مسئول نیست «رفع ما لا یعلمون» و این ﴿وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾ درباره تشدید امر است میفرماید شما که خیانت را میدانید عواقب تلخ خیانت را میدانید خب چرا دست به این کار میزنید کی است که نداند خیانت حرام است کی است که نداند امانت مستحب است اینها جزء معتقدات عقلی است هم دلیل نقلی فراوان در این زمینه است هم دلیل عقلی خب شما که میدانید چرا این کار را میکنید این ﴿وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾ ناظر به این است که شما چرا عالماً عامداً به این گناه تن در میدهید سورهٴ مبارکهٴ بقره که نهی از بت پرستی میکند آیه ٢٢ سوره بقره مشابه همین معناست فرمود ﴿فَلا تَجْعَلُوا لِلّهِ أَنْدادًا وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾ شما که میدانید توحید حق است شرک باطل است خب چرا دست به این کار میزنید؟ نه اینکه بخواهد بفرماید اگر علم داشتید این کار را نکنید خب آن یک شرطی است که هر تکلیفی را همراهی میکند نظیر قدرت اینها جزء شرایط عامه است علم به موضوع قدرت بر امتثال همین نظیر شرایط عامه است که هر تکلیفی را همراهی میکند پس ﴿وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾ نمیخواهد بگوید به اینکه اگر یک جایی میدانید این شیء امانت است خیانت نکنید بلکه ناظر به آن است که شما که میدانید این خیانت در امانت است و خیانت محرم است خب چرا این کار را انجام میدهید؟ نظیر ﴿فَلا تَجْعَلُوا لِلّهِ أَنْدادًا وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾ پس ﴿لا تَخُونُوا اللّهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أَماناتِکُمْ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾ چون منشأ خیانتها بالأخره جلب منفعت است یا دفع مضرت و بالأخره درباره مال و اولاد برمیگردد میفرماید ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ﴾ که همین جریان رفاعه یا مروان که کنیهاش ابی لبابه است میگویند چون اموال و اولادش پیش یهودیهای بنی قریضه بود برای حفظ این اموال و اولاد آمده خیانت کرده است این خیانت در رأی هم جزء خیانت در پیغمبر است در مشورت کردنها انسان رأی باطل پیاده کند خیانت در امانت کرده است کسی به جای رأی مثبت منفی بدهد به جای رأی منفی بدهد مثبت بدهد به جای موافق مخالف بدهد کسی جای مخالف موافق بدهد یا به جای مخالف موافق ممتنع رأی بدهد بالأخره همه اینها خیانت در امانت است ابولبابه هم همین کار را کرده است در جریان مشورت خیانت کرده است چون یهودیهای بنی قریضه با او مشورت کردند که آیا ما حکم سعد را بپذیریم یا نپذیریم او اشاره کرد به حلقاش یعنی دفع یعنی شما را سر میبرند خب اینها جزء خیانتهای پیغمبر است و منشأ اینگونه از خیانتها هم حب مال است لذا فرمود واعلموا ان اموال این تعبیر به ان اموال برای اهمیت مطلب است ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ﴾ اینها آزموناند این تنوین فتنه که در این آیه است با تنوین فتنهای که در آیه سابق بود که ﴿وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصیبَنَّ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً﴾ خیلی فرق دارد این یک تنوین متعارف است اما آن تنوینی است که از تفخیم حکایت میکنند فتنة این تنوین فتنه نشانه عظمت این کار است یعنی بالأخره این شبهه یک کار کوچکی نیست پس آن تنوین میتواند تنوین تفخیم و تعظیم و امثال ذلک باشد بر خلاف این تنوین یک امر عادی است ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ﴾ اینها آزمون است مبادا در این آزمون رفوزه بشوید مشابه این در سورهٴ مبارکهٴ تغابن به این صورت آمده است آیه ١٥ سوره تغابن هم همین مضمون را دارد ﴿إِنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ وَ اللّهُ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظیمٌ﴾ اینها آزمونی بیش نیست انسان برای این مال و فرزند ممکن است خودش را به گناه بکشاند اما همین که مرد واقع ارتباط قطع میشود اصلاً نمیداند کجاست به هیچ وجه به فکر فرزند و اینها نیست حالا اینها یک مقداری اشک میریزند برای ارضای عاطفه خودشان چون هنوز در این سمت عالماند یعنی در دنیا هستند که روابط اجتماعی حاکم است اما آن بیچاره که رخت بربست به هیچ وجه به فکر اینها نیست مشکلاش این است که انسان همه اینها را رها میکند ولی تعلق اینها آدم رها نمیکند فشار و مشکل برزخ از همینجا شروع میشود چرا یک آدم معتاد را وقتی گرفتند دردش شروع میشود؟ برای اینکه معتاد دلبسته این مواد است اولاً این دلبستگی و علاقه هست متعلق را از او گرفتند ثانیاً دردش شروع میشود ثالثاً درد همین است دیگر که انسان به چیزی علاقه داشته باشد این تعلق باشد متعلق را از او بگیرند درد شروع میشود همه مواردی که درد است همین است و انسان که میمیرد از همان حال زمان جان دادن تا بعد علاقه به مال و فرزند هست این مال و فرزند را از او میگیرند درد شروع میشود همینجا فشار مردن است معنای فشار مردن این نیست که انسان مدتها در حال مرگ و احتضار دست و پا بزند ممکن است یک کسی بر اثر ایست قلبی زود بمیرد ولی این هنوز به اصطلاح در فرهنگ دین نمرده است این به فتوای طبیب مرد به او اجازه دفن میدهند همین اما دین میگوید او هنوز نمرده است چون مرگ انتقال از دنیا به برزخ است این تا تک تک این علاقه از او کنده نشود او را به برزخ راه نمیدهند این است که این فشار جان دادن دارد فشار مردن دارد پس فشار مردن معنایش این نیست که انسان در حین مرگ زیاد دست و پا بزند گاهی ممکن است در حال مرگ زیاد دست و پا بزند و این فشار نداشته باشد به تعبیر سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبایی یک شهیدی ممکن است در میدان نبرد در اثر خوردن تیر مدتها در خوناش دست و پا بزند اما این مثل کسی که به هوا گرم در حال عطش وارد استخری شده دارد شنا میکند او دارد لذت میبرد ما که از حال او خبر نداریم خیال میکنیم رنج میبرد ولی او دارد در آن استخر شنا میکند لذت میبرد معنای فشار مردن این نیست که انسان دست و پا بطند گاهی دست و پا میزند اما لذت است گاهی هم بی دست و پا میمیرد ولی در عذاب است تا تک تک این علاقه را از آدم نگیرند که به جای دیگر راه نمیدهند که و این درد دارد لذا فرمود به اینکه اینها فتنه است اینها آزمون الهی است خودتان را به اینها بند نکنید نه اینها به درد شما میخورند نه بعد از مرگ شما به فکر اینهایید مثل یک آدم معتادی را بگیرند این مواد را که مورد علاقه اوست از او بگیرند تعلق اعتیادش را بدون درمان بگذارند آن وقت این درد میکشد در حال احتضار به بعد که کسی را معالجه نمیکنند که معالجه مال این طرف است که فرمود ﴿وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ﴾ حضرت طبیب دوار بطبه بعد از مرگ انسان اگر خدای ناکرده مرض را به همراه برد باید با او بسازد خب فرمود به اینکه اجر عظیم میخواهید عند الله است که این سوره انفال که محل بحث است چه در سوره تغابن مضمون هر دو یکی است فرمود اجر عظیم میخواهید عند الله است مال و فرزند میخواهید فتنه است این دیگر شما را با مشکل ابولبابه و امثال ذلک مبتلا نکند ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ وَ أَنَّ اللّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظیمٌ﴾ درباره خیانت که زمخشری و دیگران هم گفتند این نقص است در قبال وفا که کمال است وفا کرد یعنی سنگ تمام گذاشت در امانت خیانت نکرد و خیانت کرد یعنی نقصی در مال ایجاد کرد اما درباره اینکه مال و فرزند فتنه هستند اگر به معنی آزمون باشند خب خود اینها محور فتنه یعنی امتحان است اما اگر از سنخ آن فتنه لا تصیبن الذین فتنه است اینها زمینه است اینها مقدمهاند اینها اسباب فتنه است و ظاهراً فتنه در اینگونه از موارد به معنای آزمون است نه به معنای آن طرفند و حربه و خطر اگر هم به معنای خطر باشد اینها مقدمه آن خطرند از این جهت اینها را فتنه گفتند وگرنه اینها فتنه نخواهند بود.
مطلب بعدی آن است که در نوبتهای قبل اشاره شد به اینکه وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) معروف است به اینکه اول مظلوم عالم است و مظلومیت غیر از مغلوبیت است چه اینکه ظالم بودن غیر از غالب بودن است این یک بیان که از حضرت امیر نقل شده است یک بیان هم درباره امانت است که ﴿إِنّا عَرَضْنَا اْلأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ الْجِبالِ﴾ این یعنی چه؟ در جریان مظلوم بودن وجود مبارک حضرت امیر این تعبیر در خطبه ششم نهجالبلاغه به این صورت آمده است بعد از اینکه به حضرت عرض کردند شما طلحه و زبیر را تعقیب نکنید یعنی در زمان حکومت حضرت امیر آشوب بطنه به پاشد حضرت فرمود به اینکه اینچنین نیست که من مثل یک آدم خوابیدهای باشم که غافلانه بر من بتازند و من توجه نکنم «ولکنی اضرب بالمقبل الی الحق المدبر عنه» بالأخره من باید دینم را حفظ بکنم دین مردم را حفظ بکنم آنها که به حق اقوال میکنند از آنها کمک میگیرم مدبران حق را تنبیه میکنم «ولکنی اضرب بالمقبل الی الحق المدبر عنه وبالسامع المطیع العاصی المریب ابدا، حتی یاتی علی یومی» تا آن روزی که من ندای الهی را لبیک بگویم بعد فرمود «فوالله» قسم به خدا «ما زلت مدفوعا عن حقی، مستاثرا علی، منذ قبض الله نبیه صلی الله علیه وآله وسلم حتی یوم الناس هذا» فرمود قسم به خدا از روز رحلت پیغمبر تا الان که من رهبر مردمم مظلومم حق من را به من نمیدهند خب اگر کسی حق باشد و عدل با او باشد در برابر او بخواهند قیام بکنند یعنی دارند ظلم میکنند اگر کسی وارد خانه شما شد خب شما فقهاً شرعاً حق دارید دفاع بکنید ولو او مضروب بشود اگر کسی به حاکمی تقلید کرد شما حق دفاع دارید ولو او تنبیه بشود ولو شما او را تأدیباش بکنید ولی بالأخره شما مظلومید و او ظالم است مسئله ظالم و مظلوم بودن مطلبی است مسئله غالب و معلوب بودن مطلب دیگر است خب همه اینها که در جریان جنگ بدر و امثال بدر به هلاکت رسیدند ظالم بودند و وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و اصحاباش مظلوم بودند چون حق و عدل با اینها بود آنها محاکمین قریش آمدند در برابر حق و عدل قیام کردند پس آنها ظالماند و اینها مظلوم اگر محور ظلم و عدل مشخص شد و مدار غالب و مغلوب مشخص شد ممکن است یک رهبری در حینی که غالب باشد مظلوم است نظیر جریان حضرت امیر در جریان جنگ صفین که فرمود من تا الیوم حتی یوم الناس هذا هم اکنون هم مظلومم مدفعاً حقی دیگران استئثار میکنند استئثار در مقابل ایثار است استئثار آن است که انسان برای خودش بگیرد ایثار آن است که انسان حق خودش را به دیگری واگذار کند.
پرسش: ...
پاسخ: بالأخره برای هر راهی یک وسیله ترجیح هست این چنین نیست که راهی برای ترفیع نباشد نظیر خبرهای متعارضه باشد مردم وظیفه شان این است که ندای مظلوم را پاسخ بدهند این ندا از اهل بیت (علیهم السلام) رسیده است یکی اینکه «من اصبح و لم یهتم بامور المسلمین فلیس بمسلم» که این قلمرو محدودی را بیان میکند یعنی بر هر مسلمانی لازم است که به فکر حوزه اسلامی باشد حدیث دیگر از این وسیعتر است مال قلمرو انسانی است نه اسلامی میفرماید «من سمع رجلاً ینادی یا للمسلمین فلم یجبه فلیس بمسلم» اگر کسی صدای مظلومی را بشنود این مظلوم از مسلمانها کمک میگیرد آن رجل خواه مسلمان باشد خواه غیر مسلمان و انسان به داد آن نشتابد مسلمان نیست من سمع رجلاً نه مسلماً آن مسلماً حوزه اولی است این یکی حوزه جهان شمولی است اسلام یک سلسله برنامههای داخله حوزه اسلامی دارد یک سلسله برنامههای جهان شمول دارد ولو غیر مسلمان را هم زیر پوشش میگیرد فرمود اگر کسی صدای مظلومانه مظلومی را شنید که از مسلمانها کمک خواستند و اینها کمک نکردند خب در جریان مسئله دوم که مسئله امانت بود آن ﴿إِنّا عَرَضْنَا اْلأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها﴾ اگر برای آن امانت مصداق نظیر ولایت حقیقت صلات حقیقت ذکر کردند اینها مصداق کامل است سرجایش محفوظ است اما این چنین نیست که این امانت اطلاق نداشته باشد این امانت متعارف را نگیرد امین بودن در این امانت هم یک کار سنگینی است که آسمانها نمیتوانند تحمل کنند در خطبههای ١٩٩ نهجالبلاغه وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) اصحاب خود را به یک سلسله مسائلی توصیه میکنند اولین توصیهاش جریان نماز است که «تعارفوا امر الصلاه حافظوا علیها و اکثروا فیها و تقربوا بها فانها کانت علی المومنین کتابا موقوتا» یک بحث مبسوطی درباره توصیه به نماز دارد بعد از نماز توصیه به زکات دارد میفرماید «ثم ان الزکات جعلت مع الصلاة قربانا لاهل الاسلام» همان طوری که صلاه قربان کل تقی است قربان یعنی قربانی یعنی تقرب به العبد من المولی هر عملی که بنده را به خدا نزدیک میکند قربانی اوست این اختصاصی به منا آنچه در روز دهم ذبح میکنند یا نحر میکنند ندارد یا در ایام ذی حجه در سائر بلاد به عنوان اذحیه قربانی میکنند ندارد هر عملی که انسان را به خدا نزدیک بکند قربانی اوست «الصلاة قربان کل تقی الصوم قربان کل تقی الزکاه قربان کل تقی» و مانند آن در اینجا در خطبه ١٩٩ فرمود «ثم ان الزکاة جعلت مع الصلاة قربانا لاهل الاسلام، فمن اعطاها طیب النفس بها، فانها تجعل له کفارة، ومن النار حجازا» این هم یک بخشی است به وسعت بحث نیست ولی بخش قابل توجهی است درباره اهمیت زکات بعد به ادای امانت میرسد میفرماید «ثم اداء الامانة، فقد خاب من لیس من اهلها، انها عرضت علی السماوات المبنیة، و الارضین المدحوة، والجبال ذات الطول المنصوبة، فلا اطول ولا اعرض، ولا اعلی ولا اعظم منها. ولو امتنع شیء بطول او عرض او قوة او عز لامتنعن، ولکن اشفقن من العقوبة، وعقلن ما جهل من هو اضعف منهن، وهو الانسان، انه کان ظلوما جهولا»
این یک تفسیر روشنی است در ادای امانت که این امانت مخصوص ولایت و حقیقت قرآن و حقیقت دین و امثال ذلک نیست آنها امانتهای جامع و کلی است و مصداق اتم است این امانتی که در مقابل صلات است این امانتی که در مقابل زکات است امانت متعارف بین مردم است شما در بین کسانی که مسئول بیت المالاند کسی که شبیه علی بن ابیطالب است میتوانید پیدا کنید یا نه او خیلی کار نکرده او فقط امانت را رعایت کرده است اما همه ما در پیشگاه او خاضعیم چون کار کاری است مشکل یعنی یک کاری که آسمانها نمیتواند زمین نمیتواند کوه نمیتواند مردان کوه صفت هم نمیتوانند آنکه بگوید بچههای من با طلبههای عادی فرق نمیکند اهل بیت من با اهل بیت طلبهای عادی فرق نمیکند یک نفر اگر شما در تاریخ پیدا کردید بله این معلوم میشود که نزدیک علی بن ابیطالب است امانت یعنی همین حالا کسانی که در سن ما هستند و آلودهاند مشکل دارند اما این طلبههای جوان وقتی آلوده نشدند میتوانند آلوده نشوند آن وقت سرافراز زندگی میکنند خوب راحت زندگی میکنند اگر برکاتی هم هست در همان آن راه هست بالأخره خب پس بنابراین این چنین نیست که انسان بگوید آسمان بار امانت فقط آن حقیقت ولایت اینها را میگویند نه اینها سر جایش محفوظ است اینها مصادیق عالیه است اما همین که محل ابتلاست همین را میخواهد بگوید وجود مبارک حضرت امیر همین را عمل کرده شما ببینید ابن ابی الحدید یا امثال ابن ابی الحدید در غالب موارد ابن ابی الحدید وقتی که عرض میکند با خضوع اینها را نام میکند میبینید کسی مثل او نیست آن وقت این جریان را نقل میکند میگوید به اینکه هر هفته بیت المال را «یکنس بیده» با دست مبارک خودش جارو میکرد «و یصلی رکعتین» دو رکعت نماز شکرانه میخواند که خدا را شکر میکنم که نگذاشتم این انبار بماند و نگذاشتم به بچههایمان بیش از آنکه به فقرا میرسد برسد و نگذاشتم به خودم بیش از کسانی که مستضعفین میبرند ببرم دستم آلوده نشد « .... و یصلی فیه رکعتین» این را بان ابی الحدید نقل میکند خب این به همین آیه عمل کرد نه بیش از این لذا اگر یک وقتی اشاره بکند قلعه خیبر کنده میشود و اگر اینها بخواهند اشاره کنند کوهها متلاشی میشود برای اینکه یک کاری کردند که کوه نمیتواند بکند اگر کوه در حد یک انسان متعارف بود او نظیر ماها بالأخره آلوده میشد کوه نمیتواند بکند علی بن ابیطالب میکند پس این قویتر از اوست لذا اگر دستور بدهد کوه متلاشی میشود اینطور نبود که حضرت برود در را از قلعه خیبر بکند «اراد فانقلع» او نفرمود به اینکه من دست آوردم گرفتم همین که اشاره شد کنده شد اگر کسی خلیفه الله بود با کن فیکون کار میکند این با بسم الله الرحمن الرحیم که میگویند بسم الله الرحمن الرحیم از بنده صالح مثل کن فیکون خداست «ما قلعه کالقلعه خیبر بقوه قضایه ولکن بنفس ملکوتیة بنور ربها مضیئة» این را مرحوم خواجه نقل کرده دیگران هم نقل کردند خب اگر کسی کاری بکند که کوه نتواند بکند میتواند کوه را هم جابهجا کند حالا اگر وجود مبارک موسی کلیم آن صحنه را دید این چنین نیست که اول کوه متلاشی شد بعد ﴿خَرَّ مُوسی صَعِقًا﴾ به برکت موسی کلیم کوه قرار گرفت غرض این است که اهمیت امانت را حضرت در خطبه ١٩٩ به این صورت بیان میکند.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است