- 78
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 30 و 31 سوره انفال
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 30 و 31 سوره انفال":
مکر همان تدبیر مخفیانه است؛ خواه حق باشد خواه باطل
در برخی از آیات عنوان مکر به کار خدای سبحان اسناد داده شده است درحالی که مشاکلهای در آن آیه نیست.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ إِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ وَ یَمْکُرُونَ وَ یَمْکُرُ اللّهُ وَ اللّهُ خَیْرُ الْماکِرینَ ٭ وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا قالُوا قَدْ سَمِعْنا لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا إِنْ هذا إِلاّ أَساطیرُ اْلأَوَّلینَ﴾
عنوان مکر همان طوری که ملاحظه فرمودید تدبیر مخفیانه است خواه حق باشد خواه باطل این چنین نیست که اطلاق مکر بر کار خدای سبحان مجاز باشد یا از راه مشاکله باشد و مانند آن زیرا در برخی از آیات عنوان مکر به کار خدای سبحان اسناد داده شده است درحالی که مشاکلهای در آن آیه نیست نظیر ﴿أَ فَأَمِنُوا مَکْرَ اللّهِ فَلا یَأْمَنُ مَکْرَ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ﴾ و مانند آن در جریان ﴿وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللّهُ وَ اللّهُ خَیْرُ الْماکِرینَ﴾ ممکن است کسی سخن از مشاکله به میان بیاورد اما در آیه ﴿أَ فَأَمِنُوا مَکْرَ اللّهِ فَلا یَأْمَنُ مَکْرَ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ﴾ و مانند آن که مکری در آیه به غیر خدا اسناد داده نشده است سخن از مشاکله نیست سرّش آن است که بد بودن از خصوصیت مورد است نه مأخوذ در مفهوم مکر مکر همان تدبیر مخفیانه است خواه حق باشد خواه باطل.
مطلب مهم این است که در این کریمه بحث فرمود آنها درباره شخص پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقشههای فراوانی کشیدند که حضرت را یا حبس ابد کنند یا اعدام کنند یا تبعید بعد فرمود و یمکرون این یمکرون که فعل مضارع است نشانه استمرار مکر آنهاست که آنها دست بردار نیستند آیه بعد درباره مکر جدیدی است مکرهای آنها متنوع است گاهی درباره شخص پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است گاهی درباره مکتب اوست گاهی درباره همراهان و پیروان و مؤمنین و مانند آن است که چگونه مؤمنین را فریب بدهند چگونه آنها را از پا دربیاورند و مانند آن مکری که درباره شخص پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود همان بود که در دارالندوه اجتماع کردند آراء را متضارب کردند درباره اعدام آن حضرت حبس ابد آن حضرت تبعید آن حضرت که جریان اعدام رأی آورد البته موفق نشدند و اما اینکه فرمود و یمکرون یعنی نقشه مشئوم آنها ادامه دارد یکی از آثار تداوم نقشه مشئوم آنها همین است که ﴿وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا قالُوا قَدْ سَمِعْنا﴾ که درباره خود مکتب حالا نقشه میکشند که چه کار کنند خود دین را افسانه _معاذ الله_ جلوه بدهند پس تا آنجا که ممکن بود برای خود پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را از پا دربیاورند نقشه میکشیدند البته همزمان هم این نقشهها اتفاق میافتاد این طور نبود که این سه نقشه در طول هم باشد نقشهای که درباره خود حضرت میکشیدند مکری که درباره مکتب او اعمال میکردند مکری که درباره همراهان و پیروان او اعمال میکردند این سه نقشه و مکر مذموم این طور نبود که در طول هم باشد گاهی ممکن بود در عرض هم باشد اینها ضمن اینکه برای از پا درآوردن شخص حضرت نقشه میکشیدند برای باطل جلوه دادن مکتب او هم نقشه میکشیدند.
درباره شخص حضرت ذات اقدس الهی وعده نصرت داد فرمود خدا تو را حفظ میکند ﴿وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ﴾ و مانند آن درباره مکتب هم در بخش مثبت خدای سبحان فرمود ﴿لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلی جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ حشر و هم در بخش منفی در سورهٴ مبارکهٴ اسراء آیه ٨٨ فرمود ﴿قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ اْلإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلی أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهیرًا﴾ در بخش مثبت فرمود اگر این قرآن را ما بر کوه نازل میکردیم او متصدع و متلاشی میشد در بخش منفی فرمود که جن و انس توان آوردن چنین کلامی را ندارد آن وقت یک چنین کتابی که وجه مثبتاش آن است که بالأخره کوه شکن است وصف منفی آن است که جن و انس نمیتواند مثل آن را بیاورد در برابر یک چنین کتابی بعد از تعدی تام بعد از اینکه آنها را به مبارزه و مناظره دعوت کرده است و آنها عجزشان روشن شد در آیه ٢٤ سورهٴ مبارکهٴ بقره که بحثاش قبلاً گذشت این چنین فرمود فرمود به اینکه ﴿فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النّارَ الَّتی وَقُودُهَا النّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکافِرینَ﴾ به مناظره دعوت کرده به مبارزه فرهنگی دعوت کرده فرمود ﴿وَ إِنْ کُنْتُمْ فی رَیْبٍ مِمّا نَزَّلْنا عَلی عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ﴾ نه تنها مثل این قرآن یا ده سوره مثل این قرآن را نمیتوانید بیاورید دارد یک سوره مثل این سوره بیاورید حالا که فرمود ﴿فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النّارَ الَّتی وَقُودُهَا النّاسُ وَ الْحِجارَةُ﴾ معلوم میشود عجز آنها ثابت است در چنین فضایی که ذات اقدس الهی آثار مثبت وحی را ذکر کرده آثار منفی قرآن را در برابر قرآن را ذکر کرد بعد مناظره هم به حد نصاب رسید فرمود ﴿فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النّارَ الَّتی وَقُودُهَا النّاسُ﴾ در چنین فضایی آنها یک چنین حرفی میزنند ﴿وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا قالُوا قَدْ سَمِعْنا لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا﴾ خب این جز لجاجت و عناد چیز دیگر نیست وقتی آیات الهی بر اینها تلاوت بشود میگویند بله ما شنیدیم چیز مهمی نیست ما هم اگر بخواهیم مثل این را میتوانیم بیاوریم این همان مکری است درباره مکتب برای اینکه این حقیقت باعظمت را بی اهمیت جلوه بدهد آنها که ایمان آوردهاند ایمانشان را سست بکنند آنها که ایمان نیاوردند میخواهند ایمان بیاورند جلوی ایمان آنها را بگیرد و مانند آن ﴿وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا قالُوا قَدْ سَمِعْنا﴾ بله ما هم شنیدیم ﴿لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا﴾ ما هم میتوانیم مثل آن ببافیم _معاذ الله_ چرا ما میتوانیم مثل آن ببافیم؟ برای اینکه این بافتهها ﴿إِنْ هذا إِلاّ أَساطیرُ اْلأَوَّلینَ﴾ این ﴿إِنْ هذا إِلاّ أَساطیرُ اْلأَوَّلینَ﴾ دلیل مدعای آنهاست ادعا کردند که ما هم میتوانیم مثل این بیاوریم چرا؟ برای اینکه این جز بافتههای داستان پیشینیان چیز دیگر نیست ما از این قصص بلدیم چون ﴿إِنْ هذا إِلاّ أَساطیرُ اْلأَوَّلینَ﴾ ما هم میتوانیم مثل این بیاوریم در اینجا چندین اهمیت است که آنها از چند راه تحلیل کردند ذات اقدس الهی فرمود که آیات ما بر آنها تلاوت بشود آنها به جای اینکه بگویند تعقلنا تدبرنا و مانند آن بگویند قد سمعنا این را در حد صوت و آهنگ قرار میدهند ﴿لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا﴾ ما وقتمان حیف است که در این کارها صرف بشود اگر بخواهیم مثل این میبافیم منتها چون وقت ما شریف است و مهم است و وقت را تلف نمیکنیم حاضر نیستیم برای این کار وقت صرف کنیم خب این یک تحقیر مهمی است ﴿لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا﴾ دیگر رعایت بکنند مسئله ادبی را رعایت بکنند هذه بگویند یا مثلها بگویند اینها مثل هذا که با او مطابق نیست با آیات مطابق نیست آنجا آیات را ذات اقدس الهی جمع آورد به خودش هم اسناد داد اینها دیگر نگفتند مثل هذه یا مثلها گفتند مثل هذا ﴿لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا﴾ دلیلاش هم این است که ﴿إِنْ هذا إِلاّ أَساطیرُ اْلأَوَّلینَ﴾ چون افسانه است قرآن کریم در این زمینه قبلاً سخنی داشت آیه ٢١ همین سورهٴ مبارکهٴ انفال قبلاً گذشت ﴿وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ قالُوا سَمِعْنا وَ هُمْ لا یَسْمَعُونَ﴾ اینها که میگویند بالأخره نشنیدند چون ﴿وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ﴾ نشنیدند کتابی است که ﴿لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلی جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعًا مُتَصَدِّعًا﴾ این را نشنیدند کتابی است که ﴿قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ اْلإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلی أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ﴾ را نشنیدند ولی میگویند ما شنیدیم خدا به آنها فرمود که مبادا مثل اینها باشید که ﴿قالُوا سَمِعْنا وَ هُمْ لا یَسْمَعُونَ﴾ ﴿إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ﴾ اینها همان گروهند که میگویند ﴿سَمِعْنا وَ هُمْ لا یَسْمَعُونَ﴾
این عدم تطابق جزا و شر برای آن است که اینها چه درباره ماضی چه درباره مضارع دو تعبیر دارند گاهی میگویند که اگر ما بخواهیم بعداً میگوییم گاهی هم میگویند اگر ما خواسته بودیم گفته بودیم اگر ما بخواهیم قبلاً گفته بودیم این لو نشاء لنقل باید باشد نه ﴿لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا﴾ ولی این برای آن است که اگر ما بخواهیم قبلاً گفته بودیم یعنی این قدر برای ما بی اهمیت است که قبلاً از ما صادر بود ولی چون نمیخواهیم این کار را نکردیم در بعضی از تعبیرات فعل مضارع دارد که نشانه آن است که اگر قبلاً خواسته بودیم انجام میدادیم و اگر بعداً هم بخواهیم انجام میدهیم از همین تعبیر مستمری که گاهی مضارع است گاهی ماضی یاد میشود برخی از اهل تفسیر گفتند به اینکه فرق اینها با سحره در مقابل موسی کلیم (سلام الله علیه) آن است که موسی کلیم عصایی را انداخت و به صورت اژدها برآمد و به صورت مار بزرگ درآمد یک امر دفعی بود فرمود به اینکه مثل این بیاورید ولی قرآن که هنوز منقطع الآخر نشد داعیهاش این است که شما یک سوره مثل این بیاورید اینها منتظرند که بعداً هم یک سورهای بیاید آسانتر نرمتر مثل آن بیاورند تا حال نتوانستند مثل آن بیاورند میگویند بعداً شاید وحی که منقطع نشد ممکن است سوری باشد بعد از این بیاید ما هم بتوانیم یک سوره مثل آن سوری که بعداً میآید بیاوریم این خلاصه نظر برخیها که خواستند بین سنادید قریش با ساحران مصر فرق بگذارند این مورد پذیرش دیگران نیست میگویند به اینکه وقتی ولید بن مغیره آن حرف را زد که انه یعلی و لا یعلی علیه و انه یحطم ما تحته یعنی همه سخنها زیر قرآن و قرآن همه آنها را له میکند حطیم له شده این کاههایی که محطوم است حطام آن کاه زرد را میگویند زود میشکند و اینکه در سورهٴ مبارکهٴ حدید جریان دنیا را مثال زد که ﴿أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا﴾ مثل آن است که اول سرسبز باشد بارانی بیاید منطقهای سرسبز بشود بعد به صورت حطام بشود حطام میگویند این کاه زرد است که زود میشکند این باد که بیاید میشکند دست به آ»ن برسد میشکند فرمود آخر دنیا برای همه همین طور است حکیم همین طور خواهد بود محشوم هم یعنی محطوم خب حطیم هم همین است ولید بین مغیره گفته بود که یحطم ما تحته همه حرفها و ادبیات حجاز را زیر پای خودش خرد میکند آلوسی و برخیها این جریان سبعه معلقه را میگویند اصلی ندارد یعنی آن قدر آنها کم شعور نبودند که در برابر قرآن قصیده خودشان را بروند به دیوار کعبه علنی مناظره کنند و آبروی خودشان را ببرند آنها میفهمیدند به اینکه هرگز اینگونه از قصائد در برابر قرآن قدرت مقاومت ندارد این طور نیست که به عنوان مبارزه و مناظره چندتا قصیده را آورده باشند به دیورا کعبه آویخته باشند بعد ﴿اقْتَرَبَتِ السّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ﴾ که نازل شده در برابر درک الساعه و شق القمر او قصائد را پایین آورده باشد ایشان میگوید لا اصل له برای اینکه آنها فهمیدند این کتاب و این کلام قابل مناظره نیست با اعتراف صریح ولید بن مغیره که گفته بود «انه یعلو و لا یعلی علیه و انه یحطم ما تحته» هرچه که فرض بشود زیر پای اوست و قرآن حطیماش میکند دیگر نمیشود گفت به اینکه آنها هم ناامید نشدند و مضارع و ماضی برای آن است که آنها واقعاً طمع داشتند و فکر میکردند میتوانند مثل قرآن در آینده بیاورند بر خلاف سحره مصر که آنها مطمئن شدند بعد از اینکه تغییر عقیده دادند آمدند در میدان مبارزه و دیدند که موسی کلیم وقتی عصا را انداخت سحر اینها را ﴿وَ أَلْقِ ما فی یَمینِکَ تَلْقَفْ ما صَنَعُوا إِنَّما صَنَعُوا کَیْدُ ساحِرٍ وَ لا یُفْلِحُ السّاحِرُ حَیْثُ أَتی﴾ آنها زود فهمیدند که دفعی بود نه تدریجی.
پرسش: ...
پاسخ: این ﴿إِنْ هذا إِلاّ سِحْرٌ یُؤْثَرُ﴾ را روی تصمیمی که بعدها گرفتند گفتند ما همان آن مکرمان را ادامه بدهیم با مردم این حرف را میزنیم لذا بعد از اینکه گفته بود «یعلو و لا یعلی علیه و انه یحطم ما تحته» مواظب بودند که این حرف به گوش همه نرود ﴿إِنْ هذا إِلاّ سِحْرٌ یُؤْثَرُ﴾ یعنی سحری که مایه ایثار و انتخاب است مؤثر یعنی منتخب این را گفتند به عنوان پیشنهاد ما علنی میکنیم و منشور اقامه بشود مردم بفهمند حرف دارالندوه این است ولی آنها که دست اندر کار مبارزه و مناظره بودند که ادیبان مخصوص حجاز بودند آنها فهمیدند که «یعلو و لا یعلی علیه و انه یحطم ما تحته» افراد عادی که نمیدانستند آنها که قصیده ساز بودند ادیبان معروف حجاز که چند نفر بودند آنها بالأخره میفهمیدند به مبارزه دعوت بشوند نظیر سحره مصر هم نیست چند نفر مخصوص بودند آنها بودند که میتوانستند به مناظره دعوت بشوند وگرنه فرد عادی کوی و برزن که به مناظره با وحی دعوت نمیشود که و از اینکه آنها تابع بودند و گوششان بدهکار حرف رهبران ادبی بود از این جهت حرف رهبران ادبی به همه مردم مردم حجاز و مشکرین اسناد داده شد که فرمود ﴿وَ إِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذینَ کَفَرُوا﴾ که در نوبت قبل اشاره شد به اینکه مکر مال آن سنادید قریش بود نه مال همه ولی چون همه از سنخ ﴿إِنّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاَ﴾ بودند به همه اینها اسناد داده شد آنها گفتند ما چه بکنیم؟ گفتند بگوییم ﴿إِنْ هذا إِلاّ سِحْرٌ یُؤْثَرُ﴾ خب وگرنه پذیرفته بودند که انه یعلو و لا یعلی علیه این یک مکری است که گفتند.
پس اگر گفتند که فرق مشرکین حجاز با ساحران مصر این بود که آنها ناامید شدند و مطمئن شدند که نمیتوانند مثل عصای موسی بیاورند ولی اینها مطمئن نشدند این اثبات میخواهد ولی این را با تجارب چند ساله در مکه الآن حضرت سیزده سال در مکه بودند و این بخش آیات سورهٴ مبارکهٴ انفال در مدینه نازل شده است با آن سیزده سال مبارزه پیگیر و نفس گیر که کار دست آنها بود و قدرت سیاسی و نظامی و همه مالی دست اینها بود و مسلمین در فشار بودند نتوانستند این مناظره ادبی را به جایی برسانند طوری که جناب آلوسی میگوید به اینکه قصه سبعه معلقه لا اصل لها شما تفحص ادبی بکنید ببینید اصل دارد یا ندارد ایشان که مدعی است اصل ندارد یعنی این چنین نیست که عدهای هفت قصیده سروده باشند به خیال اینکه این قصائد سبع میتواند در ردیف قرآن کریم باشد و مثل او باشد _معاذ الله_ چون خودشان میفهمند که با او فرق دارد خب. چون آنها خودشان میفهمیدند اثبات اینکه اینها هنوز ناامید نشدند و طمع داشتند که در آینده بتوانند مثل قرآن سورهای بیاورند این نشان میدهد که لیس بشیء دو حرف است که ایشان به طور جدی نقل میکند یکی داستان سبعه معلقه است یکی داستان امیدوار بودن حجازیها که بتوانند مثل قرآن سورهای بیاورند این را هم ایشان میگویند لیس بشیءخب.
اصل داستان را فخر رازی نقل میکند مرحوم امین الاسلام در مجمع نقل میکند دیگران هم نقل میکنند که این نظر ابن حارث که از قبلیه بنی دار بود یک مسافرت تجاری به سرزمین فارس میکرد سرزمین ایره میکرد این داستان کلیله و دمنه داستان کسری و قیصر داستانهای رستم و اسفندیار اینها را جمع آوری میکرد میآمد میخواند و میگفت اینها شبیه همان داستان نوح و ابراهیم و اینهاست _معاذ الله_ البته قصه گویی قابل قبول هست که کسانی به مناطق ایران و غیر ایران سفر بکنند این داستانها را حفظ بکنند و برای مردم عادی مکه بخوانند اما به صورت مکتوب اثباتاش آسان نیست ترجمه اینها به عربی که اینها واقعاً به عربی ترجمه شده است در آن عصر این اثباتش آسان نیست و کتابت هم در عصر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بسیار نادر بود چند نفر مگر در مکه اهل نوشتن بودند؟ خیلی کم در یکی از خطبههای نهجالبلاغه حضرت علی (سلام الله علیه) آمده است که در آن روز کسی قدرت بر کتابت نداشت مثل الا نادراً بنابراین اثبات اینکه این قصص ترجمه شده بود به وسیله خود عربهای حجاز و منتشر شده بود اینها آسان نیست ولی قصه پردازی بله آسان هست این قصص را حفظ میکردند و میگفتند آیه ﴿وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَشْتَری لَهْوَ الْحَدیثِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبیلِ اللّهِ﴾ این درباره همین نظر بن حارث است که این داستانها را میخرید و حفظ میکرد و برای مردم نقل میکرد در برابر جریان انبیای الهی این هم داستان رستم و اسفندیار نقل میکرد میگفت که اینها هم اساطیر اولین است اینهم اساطیر اولین به خود پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) میگفتند که اساطیر اولین است تبلی علیه بکره و اصیلاً یک عده صبح یک عده شب میآمدند این داستانها را برایش میگویند بعد هم نوشته میشود و اینها برای مردم میخوانند آنها میگفتند این اساطیر الاولین است خب.
مطلب دیگر آن است که اینکه فرمود ﴿وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَشْتَری﴾ خب اسباب تخفیف است البته اینچنین نیست که منحصر باشد در بحث فقهی ملاحظه فرمودید این را بر جریان غنا و امثال غنا هم منطبق کردند روایات ما این اگر هم دباره نظر ابن حارس باشد نه شأن نزول مخصص است نه مورد مخصص است و نه مانعی از تمسک به اطلاق آیه میماند ﴿وَ إِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ وَ یَمْکُرُونَ﴾ این یمکرون فعل مضارع است و دلالت میکند بر دوام و تدریج مکر و این مکرها هم یکی پس از دیگری ادامه دارد ﴿وَ یَمْکُرُ اللّهُ وَ اللّهُ خَیْرُ الْماکِرینَ ٭ وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا قالُوا قَدْ سَمِعْنا لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا إِنْ هذا إِلاّ أَساطیرُ اْلأَوَّلینَ﴾ که این هم و دعای آنهاست آنگاه گاهی به لجاجت میافتند میگویند به اینکه ﴿وَ إِذْ قالُوا اللّهُمَّ إِنْ کانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلیمٍ﴾ اینها که لجوجاند حق هم بر فرض برای اینها ثابت بشود اینها حاضر نیستند بپذیرند چه اینکه همان نظر ابن حارث و مانند آن بعد از اینکه حق بر اینها ثابت شد بیش از سیزده سال این جریانها مناظره فکری گذشت و بر اینها روشن شد و در بخشهایی از قرآن کریم خدا به اینها فرمود ﴿فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النّارَ الَّتی وَقُودُهَا النّاسُ﴾ مع ذلک میگفتند ﴿لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا﴾ عدهای در برابر این همان الد الخصاماند لجاجت میورزند میگویند خدایا اگر حق است یک عذابی از آسمان بیاید به حیات ما خاتمه بدهد این منکر مسئله اعجاز و مانند آن گاهی هم اگر هم به چنین قدرتی معتقد باشد حاضر است خود را انتهار بکند و دین را نپذیرد این هم یک نحو مسئله است که اثر سوءاش در بین ضعاف از متفکران هست ﴿لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا إِنْ هذا إِلاّ أَساطیرُ اْلأَوَّلینَ﴾ یک نحو هم مکری در قرآن کریم از اینها نقل میکنند و آن این است که تو هم بشری ما هم بشریم اگر بر تو نازل میشود خب بر ما هم باید نازل بشود و ما هرگز ایمان نمیآوریم مگر اینکه بر ما نازل بشود آنچه که بر تو نازل میشود این هم یک نحو مکر است با اینکه آنها میدانستند یک طهارت روحی معتبر هست یک کسی که سالیان متمادی در برابر بت سجده کرده است و مشرکانه زندگی کرد او روح طاهر ندارد وحی بر او نازل بشود ولی مع ذلک میگفتند که ما به تو ایمان نمیآوریم مگر اینکه آنچه که بر تو نازل شد بر ما هم نازل بشود این هم یک نحو مکر است اما اینها همان لجوج و عنودی هستند که ذات اقدس الهی درباره اینها فرمود ﴿وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْمًا لُدًّا﴾ این ﴿وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْمًا لُدًّا﴾ که به معنیا الد است اینها الد الخصاماند این الد الخصام حاضر است به انتهار دست بزند ولی ایمان نیاورد ﴿وَ إِذْ قالُوا اللّهُمَّ إِنْ کانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلیمٍ﴾ این آیه تطبیق شده است بر جریان ولایت حضرت امیر (سلام الله علیه) و مانند آن این تطبیق هم هیچ مزاحمی با اصل تفسیر ندارد که این از مصادیق است آن هم تتمه مکر است وگرنه آیه ظاهرش درباره همین جریان حقانیت مکتب است و دنباله مکرهای انتهاری که درباره مکتب داشتند آنها که درباره از بین بردن رهبر مکتب نقشه میکشیدند آن سه رأی یکی از آن آراء سهگانه در دارالندوه رأی آورد ولی این چنین نیست که حالا از او صرف نظر کرده باشند لشگرکشیهایشان بعدها شروع شده است برای کشتن شخص پیغمبر و مانند آن تا آخر این مکر را داشتند حتی در جریان ترور کردن شخص پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) برای از پادرآوردن رهبرشان تا آخرین لحظه نقشه میکشیدند چه اینکه برای تضعیف مکتب یا ابطال مکتب تا آخرین بار نقشه میکشیدند و برای تضعیف پیروان هم تا آخرین بار نقشه میکشیدند اگر این سه مقطع و این سه مکر در آیات گوناگون هست اینها قابل جمع است خب اینها حاضر به انتهار بودند ولی حاضر نبودند که حق را بپذیرند ﴿فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ﴾ در بخشی از آیات قرآن کریم دارد که ما بر اینها امطار کردیم ظاهر امطار یعنی باران فرستادیم اما وقتی که در آیات دیگر دارد که ما حجاره بر اینها نازل کردیم فرستادیم یعنی سنگبارانشان کردیم که لغت امطار بر آن هم صادق است حالا آن آیه را هم انشاءالله میخوانیم.
«و الحمد لله رب العالمین»
مکر همان تدبیر مخفیانه است؛ خواه حق باشد خواه باطل
در برخی از آیات عنوان مکر به کار خدای سبحان اسناد داده شده است درحالی که مشاکلهای در آن آیه نیست.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ إِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ وَ یَمْکُرُونَ وَ یَمْکُرُ اللّهُ وَ اللّهُ خَیْرُ الْماکِرینَ ٭ وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا قالُوا قَدْ سَمِعْنا لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا إِنْ هذا إِلاّ أَساطیرُ اْلأَوَّلینَ﴾
عنوان مکر همان طوری که ملاحظه فرمودید تدبیر مخفیانه است خواه حق باشد خواه باطل این چنین نیست که اطلاق مکر بر کار خدای سبحان مجاز باشد یا از راه مشاکله باشد و مانند آن زیرا در برخی از آیات عنوان مکر به کار خدای سبحان اسناد داده شده است درحالی که مشاکلهای در آن آیه نیست نظیر ﴿أَ فَأَمِنُوا مَکْرَ اللّهِ فَلا یَأْمَنُ مَکْرَ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ﴾ و مانند آن در جریان ﴿وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللّهُ وَ اللّهُ خَیْرُ الْماکِرینَ﴾ ممکن است کسی سخن از مشاکله به میان بیاورد اما در آیه ﴿أَ فَأَمِنُوا مَکْرَ اللّهِ فَلا یَأْمَنُ مَکْرَ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ﴾ و مانند آن که مکری در آیه به غیر خدا اسناد داده نشده است سخن از مشاکله نیست سرّش آن است که بد بودن از خصوصیت مورد است نه مأخوذ در مفهوم مکر مکر همان تدبیر مخفیانه است خواه حق باشد خواه باطل.
مطلب مهم این است که در این کریمه بحث فرمود آنها درباره شخص پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقشههای فراوانی کشیدند که حضرت را یا حبس ابد کنند یا اعدام کنند یا تبعید بعد فرمود و یمکرون این یمکرون که فعل مضارع است نشانه استمرار مکر آنهاست که آنها دست بردار نیستند آیه بعد درباره مکر جدیدی است مکرهای آنها متنوع است گاهی درباره شخص پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است گاهی درباره مکتب اوست گاهی درباره همراهان و پیروان و مؤمنین و مانند آن است که چگونه مؤمنین را فریب بدهند چگونه آنها را از پا دربیاورند و مانند آن مکری که درباره شخص پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود همان بود که در دارالندوه اجتماع کردند آراء را متضارب کردند درباره اعدام آن حضرت حبس ابد آن حضرت تبعید آن حضرت که جریان اعدام رأی آورد البته موفق نشدند و اما اینکه فرمود و یمکرون یعنی نقشه مشئوم آنها ادامه دارد یکی از آثار تداوم نقشه مشئوم آنها همین است که ﴿وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا قالُوا قَدْ سَمِعْنا﴾ که درباره خود مکتب حالا نقشه میکشند که چه کار کنند خود دین را افسانه _معاذ الله_ جلوه بدهند پس تا آنجا که ممکن بود برای خود پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را از پا دربیاورند نقشه میکشیدند البته همزمان هم این نقشهها اتفاق میافتاد این طور نبود که این سه نقشه در طول هم باشد نقشهای که درباره خود حضرت میکشیدند مکری که درباره مکتب او اعمال میکردند مکری که درباره همراهان و پیروان او اعمال میکردند این سه نقشه و مکر مذموم این طور نبود که در طول هم باشد گاهی ممکن بود در عرض هم باشد اینها ضمن اینکه برای از پا درآوردن شخص حضرت نقشه میکشیدند برای باطل جلوه دادن مکتب او هم نقشه میکشیدند.
درباره شخص حضرت ذات اقدس الهی وعده نصرت داد فرمود خدا تو را حفظ میکند ﴿وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ﴾ و مانند آن درباره مکتب هم در بخش مثبت خدای سبحان فرمود ﴿لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلی جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ حشر و هم در بخش منفی در سورهٴ مبارکهٴ اسراء آیه ٨٨ فرمود ﴿قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ اْلإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلی أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهیرًا﴾ در بخش مثبت فرمود اگر این قرآن را ما بر کوه نازل میکردیم او متصدع و متلاشی میشد در بخش منفی فرمود که جن و انس توان آوردن چنین کلامی را ندارد آن وقت یک چنین کتابی که وجه مثبتاش آن است که بالأخره کوه شکن است وصف منفی آن است که جن و انس نمیتواند مثل آن را بیاورد در برابر یک چنین کتابی بعد از تعدی تام بعد از اینکه آنها را به مبارزه و مناظره دعوت کرده است و آنها عجزشان روشن شد در آیه ٢٤ سورهٴ مبارکهٴ بقره که بحثاش قبلاً گذشت این چنین فرمود فرمود به اینکه ﴿فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النّارَ الَّتی وَقُودُهَا النّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکافِرینَ﴾ به مناظره دعوت کرده به مبارزه فرهنگی دعوت کرده فرمود ﴿وَ إِنْ کُنْتُمْ فی رَیْبٍ مِمّا نَزَّلْنا عَلی عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ﴾ نه تنها مثل این قرآن یا ده سوره مثل این قرآن را نمیتوانید بیاورید دارد یک سوره مثل این سوره بیاورید حالا که فرمود ﴿فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النّارَ الَّتی وَقُودُهَا النّاسُ وَ الْحِجارَةُ﴾ معلوم میشود عجز آنها ثابت است در چنین فضایی که ذات اقدس الهی آثار مثبت وحی را ذکر کرده آثار منفی قرآن را در برابر قرآن را ذکر کرد بعد مناظره هم به حد نصاب رسید فرمود ﴿فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النّارَ الَّتی وَقُودُهَا النّاسُ﴾ در چنین فضایی آنها یک چنین حرفی میزنند ﴿وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا قالُوا قَدْ سَمِعْنا لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا﴾ خب این جز لجاجت و عناد چیز دیگر نیست وقتی آیات الهی بر اینها تلاوت بشود میگویند بله ما شنیدیم چیز مهمی نیست ما هم اگر بخواهیم مثل این را میتوانیم بیاوریم این همان مکری است درباره مکتب برای اینکه این حقیقت باعظمت را بی اهمیت جلوه بدهد آنها که ایمان آوردهاند ایمانشان را سست بکنند آنها که ایمان نیاوردند میخواهند ایمان بیاورند جلوی ایمان آنها را بگیرد و مانند آن ﴿وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا قالُوا قَدْ سَمِعْنا﴾ بله ما هم شنیدیم ﴿لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا﴾ ما هم میتوانیم مثل آن ببافیم _معاذ الله_ چرا ما میتوانیم مثل آن ببافیم؟ برای اینکه این بافتهها ﴿إِنْ هذا إِلاّ أَساطیرُ اْلأَوَّلینَ﴾ این ﴿إِنْ هذا إِلاّ أَساطیرُ اْلأَوَّلینَ﴾ دلیل مدعای آنهاست ادعا کردند که ما هم میتوانیم مثل این بیاوریم چرا؟ برای اینکه این جز بافتههای داستان پیشینیان چیز دیگر نیست ما از این قصص بلدیم چون ﴿إِنْ هذا إِلاّ أَساطیرُ اْلأَوَّلینَ﴾ ما هم میتوانیم مثل این بیاوریم در اینجا چندین اهمیت است که آنها از چند راه تحلیل کردند ذات اقدس الهی فرمود که آیات ما بر آنها تلاوت بشود آنها به جای اینکه بگویند تعقلنا تدبرنا و مانند آن بگویند قد سمعنا این را در حد صوت و آهنگ قرار میدهند ﴿لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا﴾ ما وقتمان حیف است که در این کارها صرف بشود اگر بخواهیم مثل این میبافیم منتها چون وقت ما شریف است و مهم است و وقت را تلف نمیکنیم حاضر نیستیم برای این کار وقت صرف کنیم خب این یک تحقیر مهمی است ﴿لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا﴾ دیگر رعایت بکنند مسئله ادبی را رعایت بکنند هذه بگویند یا مثلها بگویند اینها مثل هذا که با او مطابق نیست با آیات مطابق نیست آنجا آیات را ذات اقدس الهی جمع آورد به خودش هم اسناد داد اینها دیگر نگفتند مثل هذه یا مثلها گفتند مثل هذا ﴿لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا﴾ دلیلاش هم این است که ﴿إِنْ هذا إِلاّ أَساطیرُ اْلأَوَّلینَ﴾ چون افسانه است قرآن کریم در این زمینه قبلاً سخنی داشت آیه ٢١ همین سورهٴ مبارکهٴ انفال قبلاً گذشت ﴿وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ قالُوا سَمِعْنا وَ هُمْ لا یَسْمَعُونَ﴾ اینها که میگویند بالأخره نشنیدند چون ﴿وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ﴾ نشنیدند کتابی است که ﴿لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلی جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعًا مُتَصَدِّعًا﴾ این را نشنیدند کتابی است که ﴿قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ اْلإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلی أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ﴾ را نشنیدند ولی میگویند ما شنیدیم خدا به آنها فرمود که مبادا مثل اینها باشید که ﴿قالُوا سَمِعْنا وَ هُمْ لا یَسْمَعُونَ﴾ ﴿إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ﴾ اینها همان گروهند که میگویند ﴿سَمِعْنا وَ هُمْ لا یَسْمَعُونَ﴾
این عدم تطابق جزا و شر برای آن است که اینها چه درباره ماضی چه درباره مضارع دو تعبیر دارند گاهی میگویند که اگر ما بخواهیم بعداً میگوییم گاهی هم میگویند اگر ما خواسته بودیم گفته بودیم اگر ما بخواهیم قبلاً گفته بودیم این لو نشاء لنقل باید باشد نه ﴿لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا﴾ ولی این برای آن است که اگر ما بخواهیم قبلاً گفته بودیم یعنی این قدر برای ما بی اهمیت است که قبلاً از ما صادر بود ولی چون نمیخواهیم این کار را نکردیم در بعضی از تعبیرات فعل مضارع دارد که نشانه آن است که اگر قبلاً خواسته بودیم انجام میدادیم و اگر بعداً هم بخواهیم انجام میدهیم از همین تعبیر مستمری که گاهی مضارع است گاهی ماضی یاد میشود برخی از اهل تفسیر گفتند به اینکه فرق اینها با سحره در مقابل موسی کلیم (سلام الله علیه) آن است که موسی کلیم عصایی را انداخت و به صورت اژدها برآمد و به صورت مار بزرگ درآمد یک امر دفعی بود فرمود به اینکه مثل این بیاورید ولی قرآن که هنوز منقطع الآخر نشد داعیهاش این است که شما یک سوره مثل این بیاورید اینها منتظرند که بعداً هم یک سورهای بیاید آسانتر نرمتر مثل آن بیاورند تا حال نتوانستند مثل آن بیاورند میگویند بعداً شاید وحی که منقطع نشد ممکن است سوری باشد بعد از این بیاید ما هم بتوانیم یک سوره مثل آن سوری که بعداً میآید بیاوریم این خلاصه نظر برخیها که خواستند بین سنادید قریش با ساحران مصر فرق بگذارند این مورد پذیرش دیگران نیست میگویند به اینکه وقتی ولید بن مغیره آن حرف را زد که انه یعلی و لا یعلی علیه و انه یحطم ما تحته یعنی همه سخنها زیر قرآن و قرآن همه آنها را له میکند حطیم له شده این کاههایی که محطوم است حطام آن کاه زرد را میگویند زود میشکند و اینکه در سورهٴ مبارکهٴ حدید جریان دنیا را مثال زد که ﴿أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا﴾ مثل آن است که اول سرسبز باشد بارانی بیاید منطقهای سرسبز بشود بعد به صورت حطام بشود حطام میگویند این کاه زرد است که زود میشکند این باد که بیاید میشکند دست به آ»ن برسد میشکند فرمود آخر دنیا برای همه همین طور است حکیم همین طور خواهد بود محشوم هم یعنی محطوم خب حطیم هم همین است ولید بین مغیره گفته بود که یحطم ما تحته همه حرفها و ادبیات حجاز را زیر پای خودش خرد میکند آلوسی و برخیها این جریان سبعه معلقه را میگویند اصلی ندارد یعنی آن قدر آنها کم شعور نبودند که در برابر قرآن قصیده خودشان را بروند به دیوار کعبه علنی مناظره کنند و آبروی خودشان را ببرند آنها میفهمیدند به اینکه هرگز اینگونه از قصائد در برابر قرآن قدرت مقاومت ندارد این طور نیست که به عنوان مبارزه و مناظره چندتا قصیده را آورده باشند به دیورا کعبه آویخته باشند بعد ﴿اقْتَرَبَتِ السّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ﴾ که نازل شده در برابر درک الساعه و شق القمر او قصائد را پایین آورده باشد ایشان میگوید لا اصل له برای اینکه آنها فهمیدند این کتاب و این کلام قابل مناظره نیست با اعتراف صریح ولید بن مغیره که گفته بود «انه یعلو و لا یعلی علیه و انه یحطم ما تحته» هرچه که فرض بشود زیر پای اوست و قرآن حطیماش میکند دیگر نمیشود گفت به اینکه آنها هم ناامید نشدند و مضارع و ماضی برای آن است که آنها واقعاً طمع داشتند و فکر میکردند میتوانند مثل قرآن در آینده بیاورند بر خلاف سحره مصر که آنها مطمئن شدند بعد از اینکه تغییر عقیده دادند آمدند در میدان مبارزه و دیدند که موسی کلیم وقتی عصا را انداخت سحر اینها را ﴿وَ أَلْقِ ما فی یَمینِکَ تَلْقَفْ ما صَنَعُوا إِنَّما صَنَعُوا کَیْدُ ساحِرٍ وَ لا یُفْلِحُ السّاحِرُ حَیْثُ أَتی﴾ آنها زود فهمیدند که دفعی بود نه تدریجی.
پرسش: ...
پاسخ: این ﴿إِنْ هذا إِلاّ سِحْرٌ یُؤْثَرُ﴾ را روی تصمیمی که بعدها گرفتند گفتند ما همان آن مکرمان را ادامه بدهیم با مردم این حرف را میزنیم لذا بعد از اینکه گفته بود «یعلو و لا یعلی علیه و انه یحطم ما تحته» مواظب بودند که این حرف به گوش همه نرود ﴿إِنْ هذا إِلاّ سِحْرٌ یُؤْثَرُ﴾ یعنی سحری که مایه ایثار و انتخاب است مؤثر یعنی منتخب این را گفتند به عنوان پیشنهاد ما علنی میکنیم و منشور اقامه بشود مردم بفهمند حرف دارالندوه این است ولی آنها که دست اندر کار مبارزه و مناظره بودند که ادیبان مخصوص حجاز بودند آنها فهمیدند که «یعلو و لا یعلی علیه و انه یحطم ما تحته» افراد عادی که نمیدانستند آنها که قصیده ساز بودند ادیبان معروف حجاز که چند نفر بودند آنها بالأخره میفهمیدند به مبارزه دعوت بشوند نظیر سحره مصر هم نیست چند نفر مخصوص بودند آنها بودند که میتوانستند به مناظره دعوت بشوند وگرنه فرد عادی کوی و برزن که به مناظره با وحی دعوت نمیشود که و از اینکه آنها تابع بودند و گوششان بدهکار حرف رهبران ادبی بود از این جهت حرف رهبران ادبی به همه مردم مردم حجاز و مشکرین اسناد داده شد که فرمود ﴿وَ إِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذینَ کَفَرُوا﴾ که در نوبت قبل اشاره شد به اینکه مکر مال آن سنادید قریش بود نه مال همه ولی چون همه از سنخ ﴿إِنّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاَ﴾ بودند به همه اینها اسناد داده شد آنها گفتند ما چه بکنیم؟ گفتند بگوییم ﴿إِنْ هذا إِلاّ سِحْرٌ یُؤْثَرُ﴾ خب وگرنه پذیرفته بودند که انه یعلو و لا یعلی علیه این یک مکری است که گفتند.
پس اگر گفتند که فرق مشرکین حجاز با ساحران مصر این بود که آنها ناامید شدند و مطمئن شدند که نمیتوانند مثل عصای موسی بیاورند ولی اینها مطمئن نشدند این اثبات میخواهد ولی این را با تجارب چند ساله در مکه الآن حضرت سیزده سال در مکه بودند و این بخش آیات سورهٴ مبارکهٴ انفال در مدینه نازل شده است با آن سیزده سال مبارزه پیگیر و نفس گیر که کار دست آنها بود و قدرت سیاسی و نظامی و همه مالی دست اینها بود و مسلمین در فشار بودند نتوانستند این مناظره ادبی را به جایی برسانند طوری که جناب آلوسی میگوید به اینکه قصه سبعه معلقه لا اصل لها شما تفحص ادبی بکنید ببینید اصل دارد یا ندارد ایشان که مدعی است اصل ندارد یعنی این چنین نیست که عدهای هفت قصیده سروده باشند به خیال اینکه این قصائد سبع میتواند در ردیف قرآن کریم باشد و مثل او باشد _معاذ الله_ چون خودشان میفهمند که با او فرق دارد خب. چون آنها خودشان میفهمیدند اثبات اینکه اینها هنوز ناامید نشدند و طمع داشتند که در آینده بتوانند مثل قرآن سورهای بیاورند این نشان میدهد که لیس بشیء دو حرف است که ایشان به طور جدی نقل میکند یکی داستان سبعه معلقه است یکی داستان امیدوار بودن حجازیها که بتوانند مثل قرآن سورهای بیاورند این را هم ایشان میگویند لیس بشیءخب.
اصل داستان را فخر رازی نقل میکند مرحوم امین الاسلام در مجمع نقل میکند دیگران هم نقل میکنند که این نظر ابن حارث که از قبلیه بنی دار بود یک مسافرت تجاری به سرزمین فارس میکرد سرزمین ایره میکرد این داستان کلیله و دمنه داستان کسری و قیصر داستانهای رستم و اسفندیار اینها را جمع آوری میکرد میآمد میخواند و میگفت اینها شبیه همان داستان نوح و ابراهیم و اینهاست _معاذ الله_ البته قصه گویی قابل قبول هست که کسانی به مناطق ایران و غیر ایران سفر بکنند این داستانها را حفظ بکنند و برای مردم عادی مکه بخوانند اما به صورت مکتوب اثباتاش آسان نیست ترجمه اینها به عربی که اینها واقعاً به عربی ترجمه شده است در آن عصر این اثباتش آسان نیست و کتابت هم در عصر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بسیار نادر بود چند نفر مگر در مکه اهل نوشتن بودند؟ خیلی کم در یکی از خطبههای نهجالبلاغه حضرت علی (سلام الله علیه) آمده است که در آن روز کسی قدرت بر کتابت نداشت مثل الا نادراً بنابراین اثبات اینکه این قصص ترجمه شده بود به وسیله خود عربهای حجاز و منتشر شده بود اینها آسان نیست ولی قصه پردازی بله آسان هست این قصص را حفظ میکردند و میگفتند آیه ﴿وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَشْتَری لَهْوَ الْحَدیثِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبیلِ اللّهِ﴾ این درباره همین نظر بن حارث است که این داستانها را میخرید و حفظ میکرد و برای مردم نقل میکرد در برابر جریان انبیای الهی این هم داستان رستم و اسفندیار نقل میکرد میگفت که اینها هم اساطیر اولین است اینهم اساطیر اولین به خود پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) میگفتند که اساطیر اولین است تبلی علیه بکره و اصیلاً یک عده صبح یک عده شب میآمدند این داستانها را برایش میگویند بعد هم نوشته میشود و اینها برای مردم میخوانند آنها میگفتند این اساطیر الاولین است خب.
مطلب دیگر آن است که اینکه فرمود ﴿وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَشْتَری﴾ خب اسباب تخفیف است البته اینچنین نیست که منحصر باشد در بحث فقهی ملاحظه فرمودید این را بر جریان غنا و امثال غنا هم منطبق کردند روایات ما این اگر هم دباره نظر ابن حارس باشد نه شأن نزول مخصص است نه مورد مخصص است و نه مانعی از تمسک به اطلاق آیه میماند ﴿وَ إِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ وَ یَمْکُرُونَ﴾ این یمکرون فعل مضارع است و دلالت میکند بر دوام و تدریج مکر و این مکرها هم یکی پس از دیگری ادامه دارد ﴿وَ یَمْکُرُ اللّهُ وَ اللّهُ خَیْرُ الْماکِرینَ ٭ وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا قالُوا قَدْ سَمِعْنا لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا إِنْ هذا إِلاّ أَساطیرُ اْلأَوَّلینَ﴾ که این هم و دعای آنهاست آنگاه گاهی به لجاجت میافتند میگویند به اینکه ﴿وَ إِذْ قالُوا اللّهُمَّ إِنْ کانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلیمٍ﴾ اینها که لجوجاند حق هم بر فرض برای اینها ثابت بشود اینها حاضر نیستند بپذیرند چه اینکه همان نظر ابن حارث و مانند آن بعد از اینکه حق بر اینها ثابت شد بیش از سیزده سال این جریانها مناظره فکری گذشت و بر اینها روشن شد و در بخشهایی از قرآن کریم خدا به اینها فرمود ﴿فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النّارَ الَّتی وَقُودُهَا النّاسُ﴾ مع ذلک میگفتند ﴿لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا﴾ عدهای در برابر این همان الد الخصاماند لجاجت میورزند میگویند خدایا اگر حق است یک عذابی از آسمان بیاید به حیات ما خاتمه بدهد این منکر مسئله اعجاز و مانند آن گاهی هم اگر هم به چنین قدرتی معتقد باشد حاضر است خود را انتهار بکند و دین را نپذیرد این هم یک نحو مسئله است که اثر سوءاش در بین ضعاف از متفکران هست ﴿لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا إِنْ هذا إِلاّ أَساطیرُ اْلأَوَّلینَ﴾ یک نحو هم مکری در قرآن کریم از اینها نقل میکنند و آن این است که تو هم بشری ما هم بشریم اگر بر تو نازل میشود خب بر ما هم باید نازل بشود و ما هرگز ایمان نمیآوریم مگر اینکه بر ما نازل بشود آنچه که بر تو نازل میشود این هم یک نحو مکر است با اینکه آنها میدانستند یک طهارت روحی معتبر هست یک کسی که سالیان متمادی در برابر بت سجده کرده است و مشرکانه زندگی کرد او روح طاهر ندارد وحی بر او نازل بشود ولی مع ذلک میگفتند که ما به تو ایمان نمیآوریم مگر اینکه آنچه که بر تو نازل شد بر ما هم نازل بشود این هم یک نحو مکر است اما اینها همان لجوج و عنودی هستند که ذات اقدس الهی درباره اینها فرمود ﴿وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْمًا لُدًّا﴾ این ﴿وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْمًا لُدًّا﴾ که به معنیا الد است اینها الد الخصاماند این الد الخصام حاضر است به انتهار دست بزند ولی ایمان نیاورد ﴿وَ إِذْ قالُوا اللّهُمَّ إِنْ کانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلیمٍ﴾ این آیه تطبیق شده است بر جریان ولایت حضرت امیر (سلام الله علیه) و مانند آن این تطبیق هم هیچ مزاحمی با اصل تفسیر ندارد که این از مصادیق است آن هم تتمه مکر است وگرنه آیه ظاهرش درباره همین جریان حقانیت مکتب است و دنباله مکرهای انتهاری که درباره مکتب داشتند آنها که درباره از بین بردن رهبر مکتب نقشه میکشیدند آن سه رأی یکی از آن آراء سهگانه در دارالندوه رأی آورد ولی این چنین نیست که حالا از او صرف نظر کرده باشند لشگرکشیهایشان بعدها شروع شده است برای کشتن شخص پیغمبر و مانند آن تا آخر این مکر را داشتند حتی در جریان ترور کردن شخص پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) برای از پادرآوردن رهبرشان تا آخرین لحظه نقشه میکشیدند چه اینکه برای تضعیف مکتب یا ابطال مکتب تا آخرین بار نقشه میکشیدند و برای تضعیف پیروان هم تا آخرین بار نقشه میکشیدند اگر این سه مقطع و این سه مکر در آیات گوناگون هست اینها قابل جمع است خب اینها حاضر به انتهار بودند ولی حاضر نبودند که حق را بپذیرند ﴿فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ﴾ در بخشی از آیات قرآن کریم دارد که ما بر اینها امطار کردیم ظاهر امطار یعنی باران فرستادیم اما وقتی که در آیات دیگر دارد که ما حجاره بر اینها نازل کردیم فرستادیم یعنی سنگبارانشان کردیم که لغت امطار بر آن هم صادق است حالا آن آیه را هم انشاءالله میخوانیم.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است