display result search
منو
فاطمه زهرا (س) عامل پیروزی پیامبر(ص) در درگیری عقل و جهل، جلسه چهارم

فاطمه زهرا (س) عامل پیروزی پیامبر(ص) در درگیری عقل و جهل، جلسه چهارم

  • 1 تعداد قطعات
  • 50 دقیقه مدت قطعه
  • 71 دریافت شده
سخنرانی آیت الله سید محمدمهدی میرباقری با موضوع "فاطمه زهرا (س) عامل پیروزی پیامبر(ص) در درگیری عقل و جهل"، جلسه چهارم، سال 1395

«أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ کُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ * جَهَنَّمَ یَصْلَوْنَها وَ بِئْسَ الْقَرارُ»(ابراهیم/28-29) عرض کردیم که یکی از عباداتی که فراگیر نسبت به همه عبادات و جامع همه آن ها است شکرگزاری نسبت به نعمت های خدای متعال است. این شکرگزاری دارای ارکانی است و آفاتی؛ اول رکن شکرگزاری نعمت توجه به نعمت های بی منتهای الهی است، نعمت های ظاهری و باطنی که ما را فراگرفته و غفلت از نعمت اولین آفت شکر است. دومین رکن شکرگزاری خدای متعال عبور از خود است و در منتهای نعمت خود را ندیدن، طبیعتا آفت دوم عجب است. انسانی که در منتهای نعمت ها خودش را می بیند این مبتلای به عجب می شود و نمی تواند شکر خدا را بکند.

البته انبیاء الهی بزرگ تر از آن هستند که ما به راحتی در باب آن ها صحبت کنیم حتی از ترک اولی آنها، اما در داستان حضرت أیوب علی نبینا و آله و علیه السلام ذیل سوره مبارکه «ص» این روایات را نقل کردند که حضرت شاکر خدای متعال بود. شیطان وقتی اعمال حضرت را می دید حسد می ورزید و به خدای متعال عرضه داشت همه چیز به او دادی برای همین شکر می کند! خدای متعال هم به شیطان اجازه داد که بر مال حضرت مسلط شود، یکجا مال حضرت رفت اما او باز هم شکر کرد. بعد دوباره اجازه خواست که بر اهل و همه فرزندانش مسلط شود، آن ها هم یکجا از دست رفتند اما باز هم شکر کرد. بعد خواست که بر جسم حضرت مسلط شود، پس مسلط شد و حضرت بیماری شدیدی گرفت بطوری که حضرت جدای از مردم در بیرون شهر زندگی می کرد.

در نقل اینطور است که شیطان بعضی از دوستان و محبین حضرت را وسوسه کرد که بروند و ایشان را ببینند. شاید اشکالی در خود ایشان است و عیب و گناهی دارد که اینطور مبتلا شده است! این ها از معبد خودشان بیرون آمدند و با حضرت روبرو شدند و گفتگو بینشان پیش آمد. حضرت ناراحت شد و به خدای متعال فرمود: تا بحال نشده که دو خیر به من عرضه شود الا اینکه سخت ترین را انتخاب کردم، سفره ای نیانداختم الا اینکه مسکین و فقیری پیش من بوده و بعد یکی یکی کارهایش را شمرد. بعد به خدای متعال عرضه داشت خدایا اگر می شد صحنه ای برپا شود و من احتجاج کنم و ببینم چرا تا این جای کار این اتفاقات برای من افتاده است؟!
در روایت است ابری آمد و ملکی در آن ابر با ایشان احتجاج کرد. ایوب به ملک گفت چه شده که من اینقدر مبتلا شدم و بعد همه حرف ها را تکرار کرد که اگر دو کار خیر پیش آمده من همیشه سخت ترین را انتخاب کردم و شمرد. بعد یک جمله ای خطاب به حضرت گفته شد که ای ایوب شما این کارها را انجام دادید؟! آیا این کار شما بود یا خدای متعال که در شما اشتیاق عبادت و بندگی را قرار داد؟! حضرت ایوب گل به دهان خودش گرفت و خاک به دهان خودش زد که چرا این جمله را گفتم. علی ایّ حال آفت دوم در شکر این است که انسان در منتهی الیه توفیقات و امکانات و نعمت هایش، خود را ببیند که این عجب می آورد.

آفت سوم این است که انسان اسیر اسباب و تعلقات به اسباب باشد و طبیعتا در منتهی الیه نعمت ها اسباب را ببیند! این هم شرک خفی می آورد. مثل این که طفل خیال می کند شیر آب به ما آب می دهد، بعد متوجه می شود آب برای این شبکه آبرسانی است تا می رسد به چشمه ها و ابرها و می رسد به عالم غیب و حضرت حق. اگر این صفت هم برداشته شد قدم چهارم این است که پرده از قلب انسان کنار برود و آیات حضرت حق را ببیند، بعد هم أسماء حسنی الهی را در وراء همه نعمت ها ببیند. یعنی رحمت خدای متعال، علم، حکمت، قدرت و احاطه او را ببیند. در واقع او باید نعمت را از اسماء حسنی الهی و از خدا ببیند، خدا را هم مجبور نداند که بگوید خداوند مجبور بوده نعمت بدهد، نه! رحمت، لطف، قدرت و حکمت او است، که این نعمات را به ما عطا فرموده، این اول قدم در وادی شکر است.

قدم دیگری که باید برداشته شود که رکن پنجم است این است که انسان در وراء این نعمت ها تقدیر خدا را ببیند. اگر کسی توانست آن برنامه الهی را که خدای متعال بر اساس آن برنامه این نعمت ها را به ما عطا می کند ببیند، برای او آمد و شد امکانات یکسان می شود و می تواند این نعمت ها را در آن مسیری که خدای متعال فرموده قرار بدهد. این آدم از دست خدای متعال می گیرد و نعمت ها را در مسیر برنامه های الهی به چرخش می اندازد، بعد هم به خدا برمی گرداند. «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُم‏»(ابراهیم/7) شاکر آن کسی است که نعمت ها را از خدای متعال می گیرد و بر اساس برنامه الهی آن ها را بکار می اندازد، بعد هم نعمات را به خدا برمی گرداند و در سبیل خدای متعال قرار می دهد. آن هایی که شاکر نسبت به نعمت ولایت امام هستند أبرار می شوند و این سوره داستان شفاعت امیرالمؤمنین نسبت به أبرار است. «إِنَّ الْأَبْرارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ کانَ مِزاجُها کافُورا»، اما این کافور چیست؟ «عَیْناً یَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّه‏»(انسان/6) چشمه ای است که عباد الله ساقی او هستند. در روایت آمده که عباد الله معصومین هستند، پس آن ها ساقی این چشمه هستند «یُفَجِّرُونَها تَفْجِیرا» و این چشمه را می جوشانند، بعد به اندازه ظرف أبرار در جام آن ها می ریزند. «إِنَ‏ الْأَبْرارَ یَشْرَبُونَ‏ مِنْ کَأْسٍ کانَ مِزاجُها کافُورا ً * عَیْناً یَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ یُفَجِّرُونَها تَفْجِیرا». آن هایی که قدم در وادی ولایت امام می گذارد ساقی شان امام علیه السلام است که به اندازه ظرف خودشان از چشمه به آن ها کافور می نوشاند، البته هر کسی بهره ای دارد به یک کسی بیشتر به یک کسی کمتر.

«إِنَ‏ الْأَبْرارَ یَشْرَبُونَ‏ مِنْ کَأْسٍ کانَ مِزاجُها کافُوراً * عَیْناً یَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ یُفَجِّرُونَها تَفْجِیرا» عبادالله که ساقی هستند چه کسانی هستند؟ «یُوفُونَ بِالنَّذْر»(انسان/7) این وفاء به نذر ظاهرش همان نذری است که اهل خانه به هنگام بیماری حسنین کردند و آن این بود که سه روز روزه بگیرند. وقتی روزه گرفتند چیزی در خانه امیرالمؤمنین نبود، حضرت آرد جویی را قرض کردند و وجود مقدس فاطمه زهراء آن را دستاس کردند و پنج قرص نان برای افطار پختند. شب اول یتیم و شب دوم مسکین و شب سوم اسیر آمد و نان را از آنان گرفت. آن ها هم با آب افطار کردند، که فخر رازی یا صاحب کشاف که از مفسرین اهل سنت هستند نقل می کنند که روز سوم وقتی نبی اکرم حسنین را دیدند، دیدند مثل جوجه به خودشان می لرزند. آمدند خانه برای دیدن حضرت زهراء دیدند ایشان در محراب عبادت ایستادند و مشغول به عبادت خدا هستند در حالی که از گرسنگی شکمشان به کمرشان چسبیده است. این عبادالله این طوری هستند.

«یُوفُونَ بِالنَّذْر»، در بعضی روایات این نذر این گونه معنا شده، فرمود: آن ها برای دستگیری از عبادالله عهدی بسته اند و به این عهد خودشان عمل می کنند. نمونه ای از فداکاری و دستگیری شان هم اینطوری است که خودشان با آب افطار می کنند و لقمه افطارشان را به کسی می دهند که قطعا از آن ها محتاج تر نیست. این عبادالله که اینگونه دستگیری می کنند با خدا یک قراری دارند و به آن قرارها وفا می کنند. «وَ یَخافُونَ یَوْماً کانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیرا»(انسان/7) آن ها از آن روزی که شرش فراگیر است می ترسند. من گمان می کنم که این خوف، خوف نسبت به ما است والا آن ها که در وادی ایمن هستند. «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ‏»(نمل/89).‏ از امیرالمؤمنین در کافی نقل شده که این حسنه ای که آدم را به امنیت از فزع اکبر در قیامت می رساند این است «مَعْرِفَةُ الْوَلَایَةِ وَ حُبُّنَا أَهْلَ الْبَیْت». کسی که با محبت امیرالمؤمنین بیاید از فزع اکبر قیامت در امان است، پس چگونه است که امیرالمؤمنین «یَخافُونَ یَوْماً کانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیرا»؛ بنابراین این خوف برای ما است و نگران احوال ما هستند. «یُوفُونَ بِالنَّذْر وَ یَخافُونَ یَوْماً کانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیرا»، عبادالله به آن عهدی که در فداکاری برای نجات ما و دستگیری از ما با خدا بستند استوار هستند.

«وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى‏ حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً * إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً * إِنَّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا یَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِیرا»(انسان/8-10) این خوف هم احتمالا خوف برای امت است. پس اگر کسی جزء ابرار شد سروکارش با امیرالمؤمنینی است که از لقمه سفره خودش می گذرد، نه فقط خودش بلکه دو طفل او سه روز با آب افطار می کنند تا مسکین، یتیم و اسیری دست خالی نروند. در ادامه این سوره داستان شفاعت اخروی امیرالمؤمنین علیه السلام است که در اثر شفاعت حضرت، شیعیان به چه مقاماتی دسترسی پیدا می کنند که یکی از آن ها ملک کبیر است.

نعمت حقیقی ای که خدای متعال به ما داده که اگر کسی شاکر این نعمت شد جزء ابرار است «إِنَّ الْأَبْرارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ کانَ مِزاجُها کافُورا» و اگر کفران نسبت به این نعمت کرد «إِنَّا أَعْتَدْنا لِلْکافِرِینَ سَلاسِلَ وَ أَغْلالًا وَ سَعِیراً» همین امام است. آنچه داستان این عقوبت های سنگین الهی را معنا می کند همین است. انسان برای تخلف در خورد و خوراک و این ها که به این عقوبت ها گرفتار نمی شود؛ این عقوبت ها برای تخلف از امام است و کسی که مقابل امام بایستد و از ایشان فاصله بگیرد شامل این عقوبت ها می شود. شاهدش هم این روایاتی است که ذیل این آیه شریفه آمده است. خدای متعال در سوره مبارکه تکاثر یک هشدار سنگین می دهد، می فرماید: «أَلْهاکُمُ التَّکاثُرُ * حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ * کَلاَّ سَوْفَ تَعْلَمُونَ * ثُمَّ کَلاَّ سَوْفَ تَعْلَمُونَ * کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقینِ * لَتَرَوُنَّ الْجَحیمَ * ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَیْنَ الْیَقینِ *ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیمِ»(تکاثر/1-8) شما مشغول به تکاثر در دنیا و مسابقه بر سر جمع کردن امکانات شده اید و از آن نعیمی که باید نسبت به او پاسخگو باشید غافل هستید! این تکاثر شما و هم افزایی علم، قدرت، ثروت و مسابقه بر سر این امور، لهو شما شد، تا وارد قبرتان شده اید و فرصت از دست رفت. به زودی آن موقعی که با جهنم مواجه شوید می فهمید که خیلی بد عمل کردید. «لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیمِ» در آن روز درباره نعیم از شما سوال می کنند. شما در مقابل این نعیم مسئول بودید، پس چرا کوتاهی کردید؟ چرا مشغول به تکاثر و از این نعیم غافل شده اید؟
فرمود: نعیم در این آیه ما هستیم. یکی از روایات این آیه روایت معروفی است که از وجود مقدس ثامن الحجج علی بن موسی الرضا علیهما السلام نقل شده است. حضرت فرمودند: نعیم حقیقی در این دنیا نیست! یکی از فقهاء اهل سنت که در مجلس بود صدایش را بلند کرد و اعتراض کرد که آقا خدای متعال می فرماید: «لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیمِ»، اگر نعیمی نبوده چه سوالی است؟! مگر این آب گوارا نعیم نیست و خدا از آن سوال نمی کند؟

حضرت فرمودند: علماء شما آیه را اینطور معنا کردند و گفتند نعیم یعنی آب گوارا، یعنی غذای لذیذ و خواب شیرین! بعد حضرت فرمود در محضر جدم امام صادق علیه السلام این حرف زده شد و حضرت برآشفتند. من نقل بمعنا می کنم، بعد فرمودند: کاری که برای انسان عادی قبیح است چرا شما به خدای متعال نسبت می دهید؟! مگر شما به مهمان خودتان صورت حساب می دهید که چقدر خوردی و کجا خوابیدی؟! مگر شما از بستر و غذا و آب گوارا و نوشیدنی ها از او سوال می کنید؟! خدای متعال به ما جهاز هاضمه داده، نیاز به خواب و استراحت داده و زمین را مهد ما قرار داده، آیا شما از این ها از مهمانتان سوال می کنید که خدا بکند؟! گفت: پس آقا نعیم یعنی چه؟ فرمود نعیم ولایت ما است و از این یک کلمه از شما سوال می کنند.
بانوی محترمه محضر امام صادق علیه السلام آمد و به حضرت عرض کرد: یابن رسول الله، پزشک برای من شراب تجویز کرده، بخورم یا نه؟ این را هم به شما عرض کنم که من دینم را به عهده شما گذاشتم. اینقدر هم به شما اعتماد دارم که اگر یک انار را دو نیم کنید و بگویید این نیم حلال و این نیم حرام، آن نیمه را می اندازم و این نیمه را می خورم، سوال هم نمی کنم! حضرت فرمود: دینتان را از این آدم یاد بگیرید. بعد عرض کرد: روز قیامت هم دینم را گردن شما می گذارم و می گویم امام صادق فرمودند که شراب را بخورم یا نه؟ حضرت فرمود: اگر اینطوری است نخور، وقتی جانت به اینجا رسید می فهمی یعنی چه و شفاء در این نیست.
پس اگر کسی اینگونه دنبال امام صادق علیه السلام حرکت کرد، بنظر شما سوال و جوابی برای او هست؟! ولی اگر دنبال امام صادق حرکت نکرد، بله، از ریزترین هم سوال می کنند، چرا خوردی؟ که گفت بدون اذن امام بخوری؟ که به تو اجازه داد این لقمه را به دهان بگذاری؟
به تعبیر دیگر دو سفره در عالم پهن شده یکی سفره امیرالمؤمنین و وجود مقدس نبی اکرم است یکی هم سفره شیطان. یک سفره سراسر بهشت است «إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِی نَعِیم»(انفطار/13)‏ و همه طعامشان بهشتی و طیب و حلال است، یک سفره هم سفره شیطان است که همه لذاتش حرام است. باطن لذات سفره امیرالمؤمنین، لذت از ذکر حضور است چون خانه امیرالمؤمنین خانه ای است که «بُیُوتٍ‏ أَذِنَ‏ اللَّهُ‏ أَنْ‏ تُرْفَعَ‏ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ‏»(نور/36)، اگر کسی در این خانه رفت می شود «یُسَبِّحُ لَهُ فِیها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ * رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إِیتاءِ الزَّکاة»(نور/36-37). کسی که وارد خانه امیرالمؤمنین شد خوابش هم نماز است. لذا حضرت فرمود خدا خواب این ها را هم بیداری حساب می کند، می فرماید: «قَلِیلًا مِنَ اللَّیْلِ ما یَهْجَعُون‏»(ذاریات/17) یک چرتی در شب دارند اما خدای متعال خوابشان را بیداری حساب کرده چون ذاکر هستند.
نکته دوم این است که چرا نعیم حقیقی ولایت امام است؟ این را خودشان مکرر در روایات فرمودند. فرمودند علت اینکه نعیم ولایت ما است این است «هَدَیْتَنَا بِهِ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ بَصَّرْتَنَا بِهِ مِنَ الْعَمَى»شما‏ با ما به خدا می رسید و از غفلت بیرون می آیید، شما با ما هدایت می شوید چرا که امام صراط الله، سبیل الله، باب الله و وجه الله است. در آن حدیث نورانی امیرالمؤمنین فرمودند: «نَحْنُ النِّعْمَةُ الَّتِی أَنْعَمَ اللَّهُ بِهَا عَلَى عِبَادِهِ وَ بِنَا یَفُوزُ مَنْ فَازَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ» فائزین در قیامت با ما فائز می شوند. آن ها در قیامت درجاتی دارند و اولین درجه فوز قیامت این است «فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ»(آل عمران/185) آن روز که حساب کشی دقیق می شود آن که از آتش دور باشد و به بهشت راهش بدهند، فائز است. آن وقت درجات فوز در بهشت تا بالاترین درجات است. هر فائزی با ولایت امام فائز می شود و شروعش از این جاست «وَ فَازَ الْفَائِزُونَ بِوَلَایَتِکُم‏» تا مقام رضوان هم ادامه دارد «بِکُمْ یُسْلَکُ إِلَى الرِّضْوَان‏».

پس وادی ولایت، وادی بهشت تا مقام رضوان است و بیرون از وادی ولایت وادی جهنم است. لذا در روایات متعدد باطن نعم بهشتی تفسیر به ولایت امام می شود، بله، بهشت است، نهر و حور است اما باطن این ها همه ولایت امام است. گاهی گفته شده همه درجات بهشت از نور سیدالشهداء آفریده شده است. حدیثی در بحارالانوار مرحوم مجلسی در جلد بیست و چهار آمده و یک تفسیر بسیار لطیفی هم دارند، در آن جا آمده است که حضرت فرمودند: این نعمت هایی که برای اصحاب یمین است مثل «فاکِهَةٍ کَثِیرَةٍ * لا مَقْطُوعَةٍ وَ لا مَمْنُوعَةٍ * وَ فُرُشٍ مَرْفُوعَة»(واقعه/32-34) خیال نکنید مقصود این آیات آن چیزی است که مردم می گویند. «لَیْسَ حَیْثُ تَذْهَبُ النَّاسُ إِنَّمَا هُوَ الْعَالِمُ وَ مَا یَخْرُجُ مِنْه‏» مراد از این نعمت ها امام و آن چیزی است که از آستان ایشان نازل می شود. مرحوم مجلسی در آخر می گویند همه نعمت های بهشتی همینطوری است و باطنش ولایت امام است. در بهشت متقین «وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِین‏»(محمد/15) نهر خمری است که سراسر هم لذت است و حضرت ذیل آیه فرمود: «عِلْمُهُمْ یَتَلَذَّذُ مِنْهُ شِیعَتُهُمْ» باطن این نهر علم الامام است.
پس ولایت امام برای این نعمت است که مسیر معرفت و توحید است. ولایت امام صراط مستقیم است، صراط عبودیت و معرفت و محبت است، و برای همین هم نعمت است. لذا اگر کسی این نعمت را کفران کرد از بهشت خارج شده است. روز قیامت هم وقتی جهنمی ها مواجه با درکات جهنم می شوند به آن ها می گویند: «هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا ما کُنْتُمْ تَعْمَلُون‏»(نمل/90) ببینید این عمل خودتان است و خودتان انتخاب کردید.

حالا آیه ای که خواندم را ترجمه کنم «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ کُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ * جَهَنَّمَ یَصْلَوْنَها وَ بِئْسَ الْقَرارُ» پیامبر ما ببین چه کار کردند! نعمت خدا را تبدیل به کفر کردند! بحث کفران نعمت نیست چرا که این ها سران و رؤسا بودند و نعمت خدا را تبدیل به کفر کردند، یعنی نعمت را برداشتند و جایش کفر را نشاندند.
ذیل همین آیه حضرت فرمود: «مَا بَالُ أَقْوَامٍ غَیَّرُوا سُنَّةَ رَسُولِ اللَّهِ وَ عَدَلُوا عَنْ وَصِیِّهِ لَا یَتَخَوَّفُونَ أَنْ یَنْزِلَ بِهِمُ الْعَذَاب‏» چرا این ها عدول از وصی حضرت کردند و چرا سنت رسول خدا را تغییر دادند؟ مگر حضرت وصی خودش را نگذاشته بود؟ نترسیدند خدا عذابشان کند؟! بعد حضرت این آیه را خواندند «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ کُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ»، بعد حضرت امیر فرمودند: «نَحْنُ النِّعْمَةُ الَّتِی أَنْعَمَ اللَّهُ بِهَا عَلَى عِبَادِهِ وَ بِنَا یَفُوزُ مَنْ فَازَ یَوْمَ الْقِیَامَة» ما آن نعمت هستیم که خدا به وسیله آن بر همه منت گذاشته است. از نظر قرآن امیرالمؤمنین هم کلمه نعمت است و هم کلمه ایمان، مقابلش هم کلمه کفر است. شاهد این حرف هم این آیه است «حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ‏»(حجرات/7) فرمود: ایمانی که خدا محبتش را در دل شما گذاشته امیرالمؤمنین است و کفر و فسوق و عصیانی که خداوند به شما لطف کرده و کراهت از آن ها را در دلتان گذاشته، دشمنان حضرت هستند.
«أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ»، نفرمودند «بدلوا الایمان بالکفر»، امیرالمؤمنین کلمه ایمان هم هست ولی کلمه نعمت است، بنا بود مردم غرق در نعمت باشند و دنیا به بهشت تبدیل شود؛ بنا بود همه «إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِی نَعِیم‏»(انفطار/13) شوند و سر سفره امیرالمؤمنین بنشینند، بنا بود عالم نورانی و مطهر شود؛ اما این کلمه نعمت را تبدیل به کفر کردند. وقتی کلمه کفر آمد مردم را بردند در دار بوار و داری که خشک است و چیزی در آن سبز نمی شود. آن جا کجا است؟ جهنم. دنیا را کردند جهنم؛ البته یک مواجه سنگینی هم در قیامت با جهنم دارند «یَصْلَوْنَها وَ بِئْسَ الْقَرارُ» و جهنم قرارگاهشان می شود ولی همین جا هم جهنم شد. کفران نعمت امام دنیا را جهنم کرد و آن هایی که زیر بار رفتند همه وارد جهنم شدند. آن ها خودشان جهنم را قبول کردند «أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُون‏»(بقره/257).

از منظر قرآن حقیقت این چنین است و عهدی که فاطمه زهراء سلام الله علیها با خدا بسته اند این است که دست مؤمنین را بگیرند و از این جهنم عبور بدهند، بعد هم آن ها را در وادی نعمت که همان ولایت امیرالمؤمنین است ببرند و نگذارند مؤمنین در این جهنم بسوزند. آن هایی که خودشان می خواهند به جهنم بروند خب بروند «لا إِکْراهَ فِی الدِّین‏»(بقره/256)، اما آن هایی که دلشان می خواهد مؤمن باشند نباید این فتنه مانع شود که به امیرالمؤمنین برسند و در این جهنم بسوزند. حضرت در این میدان آمدند تا مؤمنین را سالم عبور بدهند و وارد این فضای نعمت و بهشت کنند و این کار را هم کردند. لذا حضرت حلقه اتصال ما به امیرالمؤمنین هستند. بلاء حضرت حلقه اتصال است «یَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَکِ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَکِ فَوَجَدَکِ لِمَا امْتَحَنَکِ صَابِرَةً» ایشان عهدش را قبل از اینکه در لباس بشر خلق شود با خدا بسته که دست ما را بگیرد و بلا را تحمل کند. ایشان عهد بسته که مؤمنین را به امیرالمومنین برساند و نگذارد این ها مانع شوند و این کار را هم کرده است.

نقش ما این وسط چیست؟ هیچ! «وَ زَعَمْنَا أَنَّا لَکِ أَوْلِیَاءُ وَ مُصَدِّقُون‏» ما شما را تصدیق می کنیم آن هم به اندازه فهم خودمان. تصدیق حضرت زهراء کار ائمه است، آن ها می فهمند که حضرت زهراء کیست، ما نمی فهمیم که تصدیق بکنیم ولی به اندازه فهم خودمان تصدیق می کنیم و بر آنچه حضرت آوردند صبر می کنیم. آن وقت «فَإِنَّا نَسْأَلُکِ إِنْ کُنَّا صَدَّقْنَاک‏» از شما تقاضا می کنیم که بتوانیم شما را تصدیق کنیم «إِلَّا أَلْحَقْتِنَا بِتَصْدِیقِنَا لَهُمَا» و شما دست ما را بگیرید و ما را به حقیقت ولایت و نبوت متصل کنید که اگر شما این بزرگواری را در حق ما کردید «لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنَا» آن وقت به خودمان بشارت می دهیم که «قَدْ طَهُرْنَا بِوَلَایَتِک‏» از وادی ظلمات و آلودگی به ولایت ائمه نار و جهنم پاک شده و وارد بهشت شدیم. شفاعت هم یعنی همین، معنای شفاعت این نیست که آلوده ها را در بهشت می برند چرا که بهشت جای آلودگی نیست. معنای شفاعت، تطهیر است و انسان وقتی از صفات جهنمی و رذائل تطهیر شد آن وقت بهشتی می شود و او را در بهشت می برند. حضرت با بلاء خودش ما را تطهیر می کند بشرط اینکه ما حضرت را تصدیق کنیم و چشممان را از حضرت برنداریم. حضرت آمده در این میدان که این جهنم را برای ما آرام کند والا همه ما را می سوزاند. «وَ إِنْ مِنْکُمْ إِلَّا وارِدُها»(مریم/71) همه هم باید در این جهنم برویم الا اینکه حضرت فرمود ما که برویم خاموش می شود. حضرت رفت تا جهنم را آرام کند و ما را عبور بدهد و عبور هم داده است البته به قیمت سختی، چرا که ناموس الهی در این ماجرا هتک شد.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 50:04

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی