- 1095
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 1 سوره اسراء _ بخش چهارم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 1 سوره اسراء _ بخش چهارم"
برای تبیین نزاهت ذات اقدس الهی از مشاهدهٴ ظاهری جریان اسرا با تسبیح شروع شد
آغاز سفر مسجدالحرام بود چند وجه هست خود مسجد بود یا حرم بود یا خانهٴ اُمّهانی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَی بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ ﴿1﴾
برای تبیین نزاهت ذات اقدس الهی از مشاهدهٴ ظاهری جریان اسرا با تسبیح شروع شد و چون جریان معراج دنبالهٴ جریان اسراست مجموعاً یک قضیه و داستاناند لذا در سورهٴ مبارکهٴ «نجم» جداگانه تسبیح یاد نشد زیرا مطالب سورهٴ «نجم» دنبالهٴ همین قصهٴ اسراست و اگر قصهٴ اسرا مصدّر به تسبیح شد یعنی این داستان با نزاهت ذات اقدس الهی همراه است. سرّ اینکه تسبیح در سورهٴ «اسراء» ذکر شد و در سورهٴ «نجم» ذکر نشد این است.
مطلب دوم آن است که نام مبارک الله برده نشد نفرمود «سبحان الله کذا» سرّش آن است که این کار به قدری باعظمت است که از غیر الله ساخته نیست و صادر نخواهد شد لذا نیازی به تسمیه نام مبارکهٴ الله نیست.
مطلب بعدی آن است که گاهی انسان میگوید من تمام شب را سفر کردم «سِرتُ اللیل» در مقابل «سِرتُ النهار» است یک وقت میگوید «سِرت لیلاً» یعنی این سِیر من در ظرف شب واقع شد نه شب را پیمودم، آنجا که میخواهد بگوید شب را پیمودم میگوید «سِرت اللیل» آنجا که میخواهد بگوید سِیر من در شب شد میگوید «سِرت لیلاً» در مقابل «سرت نهاراً». پس فرق است بین «سرت النهار» و «سرت نهاراً» «سرت اللیل» و «سرت لیلاً» اگر گفته میشد «سرت اللیل» یعنی شب را طی کردم میشود مسافت من، مسافت زمانی نه ظرف این سفر، اگر بگوید «سرت النهار» یعنی معیار سیر من روز بود، اگر بگوید «سرت نهاراً» یعنی ظرف سِیر من روز بود. اینجا برای تبیین اینکه شب ظرف بود فرمود: ﴿لَیْلاً﴾.
مطلب بعدی آن است که در آغاز سفر مسجدالحرام بود چند وجه هست خود مسجد بود یا حرم بود یا خانهٴ اُمّهانی بود که «فیه وجوه و اقوال» آنجا هم مسجد اقصیٰ بود یا بیت مقدِس بود «فیه وجوه و اقوال» اگر مسجد اقصیٰ باشد و بین مسجد اقصیٰ و قدس مکانی فاصله باشد چون دارد ﴿بَارَکْنَا حَوْلَهُ﴾ این مجموعه را شامل خواهد شد مثل آن است که بفرماید «إلی بیت المقدس» زیرا بیت مقدس و مسجد اقصیٰ در یک مجموعهاند ﴿بَارَکْنَا حَوْلَهُ﴾ شامل همه خواهد شد.
پرسش: سورهٴ «اسراء» سِیر در شب هست ولی لیلاً
پاسخ: اشاره شد به اینکه برای تبیین بعض لیل است اگر فرمود که ﴿أَسْرَی بِعَبْدِهِ﴾ انسان خیال میکرد که همه شب را، اما وقتی فرمود: ﴿لَیْلاً﴾ آن هم با تنوین تنکیر یعنی مقداری از شب، پاسی از شب، خب.
پرسش: ببخشید آن لیل و نهار برای خداوند علیالسویه است چرا پیغمبر را در شب به معراج بردند؟
پاسخ: لیل و نهار برای ذات اقدس الهی علیالسویه است مسجدالحرام با سایر اماکن علیالسویه است، مسجد اقصیٰ با سایر اماکن علیالسویه است اگر تفاوتی هست در قابلیت قابل است وگرنه برای فاعل که ذات اقدس الهی است بر اساس ﴿أَیْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾ هیچ فرقی نیست «لیس ان ربک سواه ولا مساء» قابل اگر بخواهد فیض بیشتری تحصیل کند شب مخصوصاً سحر فرصت مناسبی است برهانی را هم که قرآن کریم در این زمینه ذکر کرد فرمود: ﴿إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْأً وَأَقْوَمُ قِیلاً﴾ ، چرا سحر و شبانه و ذکر و مناجات شبانه اثر خاص دارد؟ برای اینکه ﴿إِنَّ لَکَ فِی النَّهَارِ سَبْحاً طَوِیلاً﴾ ﴿إِنَّ لَکَ﴾ نه «لنا» شما روز مشغول کارهای عادی هستید ناچارید با مردم رابطه داشته باشید، پاسخ سؤالات را به مردم بدهید، روابطتتان را با مردم برقرار کنید چون ﴿إِنَّ لَکَ فِی النَّهَارِ سَبْحاً طَوِیلاً﴾ بنابراین ﴿إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْأً وَأَقْوَمُ قِیلاً﴾ اگر برکاتی هست، اگر اسرا بود در شب بود، اگر نزول قرآن بود در شب بود و اگر اربعین وجود مبارک موسای کلیم از اول ذیقعده تا دهه ذیحجه برقرار شد با اینکه چهل شبانهروز بود اما قرآن کریم نه چهل شبانهروز را مطرح میکند و نه چهل روز را مطرح میکند میگوید چهل شب یا سی شب ﴿وَوَاعَدْنَا مُوسَی ثَلاَثِینَ لَیْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً﴾ همهاش سخن از شب است برای اینکه ﴿إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْأً وَأَقْوَمُ قِیلاً﴾ برهان مسئله این است.
در جریان رفع حضرت عیسی که گفته شد یا رفع حضرت ادریس که گفته شد و همچنین اسرا و معراج همه این امور چهارگانه متمّم قابلیت قابل است چه اینکه دعوت مردم به حج بیت الحرام هم برای تتمیم قابلیت قابل است وگرنه ذات اقدس الهی نه متزمّن است نه متمکّن برای او مکه و مِنا و مسجدالحرام و مسجدالنبی و سایر اماکن علیالسواست فقط تفاوت در قابلیت قابل است.
خب، فرمود: ﴿مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ﴾ مطلب بعدی در جریان همان سحرخیزی و سحرداشتن است این بیان نورانی امام حسن عسکری(سلام الله علیه) که فرمود: «إنّ الوصول الی الله سفرٌ لا یدرک الا بامتطاء اللیل» این «امتطاء» آخرش «همزه» دارد نه «عین» یعنی مطیهگیری «مطیه» یعنی مرکب یعنی شب مرکب خوبی است وجود مبارک امام عسکری(سلام الله علیه) در آن حدیث نورانی فرمود وصول به طرف خدا، سیر الهی بدون نماز شب ممکن نیست «إنّ الوصول الی الله سفرٌ لا یدرک الا بامتطاء الیل» یعنی شب یک مرکب خوبی است، یک متیه خوبی است انسان مسافر باید از این مرکب راهوار کمک بگیرد.
خب، پس تفاوت در قابلیت قابل است نه در فاعل تمام بحثها هم همین طور است گفتند شما روزه بگیرید، رو به قبله بایستید یا در حج فلان کار را بکنید اینکه در نماز انسان باید وضو بگیرد، با طهارت باشد، رو به قبله باشد برای اینکه او بتواند بیشتر فیض را درک کند وگرنه برای ذات اقدس الهی جهتی، زمانی، زمینی نیست و فرقی هم از این جهت ندارد.
پرسش: در جریان شب به این آیات و روایات میشود سؤال کرد خود قیامش هم مقصود به ذات است علاوه بر نماز شب؟
پاسخ: نه، چون همان برهان مسئله این است که ﴿إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْأً وَأَقْوَمُ قِیلاً﴾ برای اینکه ﴿إِنَّ لَکَ فِی النَّهَارِ سَبْحاً طَوِیلاً﴾ حالا اگر یک وقت کسی روز فراغتی پیدا کرد باز هم آن فرصت ممکن است پیدا شود ولی معمولاً غالباً این طور است که شب فراغت بهتر و بیشتری هست مخصوصاً سحر لذا ذات اقدس الهی وقتی میخواهد سوگند یاد کند فرمود: ﴿وَاللَّیْلِ إِذَا یَسْرِ﴾ یعنی قسم به شب آن وقتی که به پایان میپذیرد دارد تمام میشود یعنی اواخر شب لذا نماز شب در عین حال که ثُلث سوم شب وقتش است هرچه به سحر نزدیکتر بشود و هرچه به فجر نزدیکتر بشود افضل است ﴿وَاللَّیْلِ إِذَا یَسْرِ﴾ نه «واللیل» یک «واللیل» مطلقی است که حساب دیگری است لیل و نهار حساب خاصّ خودشان را دارند اما این سحر خصیصهای دارد که سوگند جداگانه به او تعلّق گرفته است فرمود سوگند به شب آن وقتی که به پایان میرسد.
خب، پس ﴿سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَی بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ﴾ مسئله اسرا و مسئله معراج هم مورد علاقه همه ماست، هم مورد ابتلای علمی ماست، هم مورد ابتلای عملی. مورد ابتلای علمی ماست برای اینکه بسیاری از مردم از انسان سؤال میکنند وضع اسرا چه بود؟ وضع معراج چه بود؟ پیامبر چه چیزی دید؟ چه چیزی شنید و امثال ذلک. مورد ابتلای عملی ماست برای اینکه ما هم میخواهیم بالأخره سیری داشته باشیم ﴿لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾ حالا آن معارف برین نصیب حضرت شد مخصوص آن حضرت بود ولی بالأخره انسان هم میخواهد سیری داشته باشد بنابراین جریان اسرا و معراج از چند جهت مورد ابتلاست.
این با تفسیر ترتیبی حل نمیشود نظیر آیات دیگر ﴿ادْعُ إِلَی سَبِیلِ رَبِّکَ﴾ و مانند آن که در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» خواندیم با این همین بحث تفسیر ترتیبی صورت میپذیرد ولی آن طوری که مسئله اسرا یا مسئله معراج باید حل بشود یقیناً حل نخواهد شد.
مطلب بعدی آن است که این تفسیر موضوعی میخواهد یعنی «الإسراء فی الإسلام»، «المعراج فی الإسلام»، «الإسراء فی القرآن»، «المعراج فی القرآن» و این تفسیر موضوعی آقایانی که دارند پایاننامه مینویسند اگر پایاننامهشان درباره اسرا و معراج باشد یک فراغت یکسالهای حداقل لازم است که درباره این دو، سهتا آیه کار بکنند.
مطلب بعدی آن است که بخش مهمّ جریان اسرا و معراج از نظر قرآن تبیین شده نیست مثل خود نماز، نماز مرحوم شهید یک رساله دارد به نام الفیه یک کتاب دارد به نام الفیه یک کتاب دارد به نام نفلیه. هزار حُکم واجب، سه هزار حُکم مستحب یا سه هزار حکم واجب هزار حکم مستحب. این الفیه و نفلیه دوتا کتاب است برای این چهارهزار مسئله که سه هزارش یک حکم، هزار مسئلهاش حکم جدا.
خب، با اینکه نماز درست است جزء فروع رسمی ماست اما به عظمت معراج و احکام معراج و حِکَم معراج نیست بخش مهمّ جریان اسرا و معراج را روایات به عهده دارد این هم یک مطلب. وقتی به روایات مراجعه میکنید یک براشت خاصّی دارید، دوباره به خدمت قرآن برمیگردید میبینید به کمک روایات از آیات آدم مطلب دیگر استفاده میکند چون در روایات دارد که وقتی حضرت معراج کرد شب شد مغربین را خواندند، ظهر شد ظهرین را خواندند، صبح شد نماز صبح را خواندند این نماز از برکات و سوغات معراج است این نمازهای واجب و مستحب که چند رکعت واجب است، چند رکعت مستحب است اینها زادراه و توشهراه و سوغات و رهتوشهٴ وجود مبارک پیغمبر است که از معراج آورده دیگر.
خب، لذا «الصلاة معراج المؤمن» این نماز که از معراج آمده انسان را هم به معراج میرساند، خب آدم وقتی آن روایات مربوط به معراج را بررسی میکند میگوید حضرت یک چند لحظهای شبانه رفت و برگشت آنجا هم شب شد، هم ظهر شد، هم صبح شد یعنی چه؟ بیشتر بررسی بکند تمثّلات معنوی، تمثّلات برزخی، حشر با مثال متّصل، با مثال منفصل برای او روشن میشود دوباره که برمیگردد خدمت آیات برداشت دیگری از آیات دارد چون آن روایات واقعاً مبیّن و مفسّر آیه است، خب این حضرت این نماز هفده رکعت همانجا خواند در روایات معراج که ملاحظه بفرمایید صبح شده حضرت نماز صبح را به دستور خدا خواند، ظهر و عصر شده حضرت نماز ظهر و عصر را به دستور خدا خواند، مغرب و عشا شد حضرت نماز مغرب و عشا را به دستور خدای سبحان خواند اینها یعنی چه؟
مطلب بعدی آن است که اگر دلیل معتبری باشد که معراج هم مثل اسراست که اسرا مثلاً با جسم بود، معراج هم با جسم باشد هیچ محذور عقلی ندارد زیرا علم تجربی قدرت نفی ندارد، آنچه را که آزمود فتوا میدهد، آنچه را که نیازمود نمیتواند فتوا بدهد نفیاً و اثباتاً ساکت است چون مثل علم ریاضی نیست یا مثل علم فلسفی نیست که از دو طرف خبر بدهد او هرگز ندیده که کسی با دَمی آن حیوان را یعنی آن گِلی که به صورت حیوان درآمده پَر بکشد و زنده بشود ﴿فَتَنفُخُ فِیهَا فَتَکُونَ طَیْراً بِإِذْنِی﴾ علوم تجربی هرگز ندیده است که عصایی به صورت یک مار دَمان دربیاید، علم تجربی ندیده است که با زدن عصا آبهای رفته برود و آبهای نیامده نیاید دیواری، سدّی از آب در دریا درست بشود این آبها همین طور روی هم روی هم مثل یک سدّ خاکی بشود این وسط یک جاده خاکی بشود وجود مبارک موسی(سلام الله علیه) و همراهانش عبور بکنند اینها را که ندید نه میتواند اثبات کند، نه میتواند نفی کند، نه میتواند شک کند. علم تجربی در محدودهٴ آزمون خود سخن میگوید آنچه را که ماورای آزمون است او حتی حقّ شک هم ندارد فقط باید بگوید من نمیفهمم همین. اگر طبیبی، اگر زمینشناسی، اگر دریاشناسی، اگر معدنشناسی بخواهد درباره جهان اظهار نظر کند او حقّ اثبات ندارد، حقّ نفی ندارد، حقّ شک هم ندارد یک طبیب حق ندارد بگوید من شک دارم در عالم خدا هست یا نه؟ اصلاً علم او علم شک نیست مثل اینکه کسی ترازویی دارد یا باسکولی دارد که این کامیونها را میسنجد، خب باسکولی که کامیونها را میسنجد اینکه نمیتواند سلسله جبال البرز را بسنجد که. این کسی که باسکولدار است، ترازودار است اگر درباره وزن سلسله جبال البرز نظر اثباتی بدهد اشتباه است، نظر نفی بدهد اشتباه است، نظر شک بدهد بگوید من شک دارم باز هم اشتباه است، میگویند آخر تو ابزار نداری تا بیازمایی نفی و اثبات را اگر بگوید من نمیفهمم ساکتم بگویند بله اینجا حق با توست اصلاً حقّ حرف ندارد برای اینکه ابزاری که دست صاحبان علوم تجربی است حس است، آنچه را که انسان سخن میگوید که آیا عالم مبدأ دارد یا نه؟ کلّ جهان آغازی دارد یا ندارد؟ پایانی دارد یا ندارد؟ هدفی دارد یا ندارد؟ این در تمام علوم تجربی یک مطلب بیگانه است حقّ دخالت کردن نفیاً، اثباتاً، شکاً ندارد فقط سکوت محض وظیفه آنهاست. اعجاز را نه آنها مگر اینکه از علوم تجربی بیرون بیایند، بیایند در محدودهٴ فلسفه اگر فلسفهشان هم الحادی شد ـ معاذ الله ـ بله میتوانند نفی کنند، اگر الهی شد که همه اینها را میپذیرند.
بنابراین علم تجربی یک محدوده خاصی دارد، یک مدار بستهای دارد این هرگز نمیتواند نفی کند چیزی را بگوید فلان معجزه باطل است برای اینکه خارج از حوزهٴ تجربی است این هم یک مطلب.
اگر دلیل معتبری بود که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با جسم تا ﴿دَنَا فَتَدَلَّی﴾ رفت هیچ محذوری ندارد برای اینکه پیمودن آسمانها با جسم خارق عادت بشود، بالاتر از سرعت نور بشود هیچ محذور عقلی ندارد تجربه هم که حقّ دخالت ندارد منتها در تحلیل مسئلهٴ اسرا و معراج ملاحظه فرمودید وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دارای شئون ستّه بود با این شئون ستّه این بار سنگین را برداشت بخشی از کارها و بارها مربوط به بدن است که انجام داد، بخشی از کارها مربوط به تمثّلات برزخی است مثل مشاهده انبیا، دیدن انبیا، نماز جماعت خواندن با انبیا، امام جماعت انبیا شدن این مربوط به تمثّلات برزخی است که انجام داد، برخی مربوط به معارف عقلی است که انجام داد، برخی مربوط به مشاهدات قلبی است که انجام داد، بخشی مربوط به قُرب نوافل است که انجام داد، بخشی مربوط به قُرب فرائض است که انجام داد این مسلّح بود به امور ششگانه.
در قرب نوافل آنجا که ذات اقدس الهی میفرماید: «کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و لسانه الذی ینطق به» آن کارها را ذات اقدس الهی انجام میدهد و میگوید «وما سمعت اذ سمعت ولکن الله سمع» این درست است. بالاتر از قُرب نوافل که قُرب فرائض است اینچنین نیست که ذات اقدس الهی در مقام فعل بشود لسان این معصوم، بلکه این معصوم در مقام صعود میشود «لسان الله، ید الله، جنب الله، عین الله» که این روایات را مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) درباره وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) نقل میکند این میشود قُرب فرائض یعنی در فصل سوم، فصل سوم یعنی فصل سوم الآن ما دسترسی به فصل اول که هویّت مطلقه ذات اقدس الهی است نداریم، دسترسی به فصل دوم که صفات ذات است و عین ذات است اکتناهش مقدور احدی نیست، در فصل سوم که فعل خداست، فیض خداست، افاضه خداست، نور الهی است اینجا بحث است. در این محدوده گاهی ذات اقدس الهی میشود لسانِ انسانِ کامل، گاهی انسان کامل میشود «ید الله» و «عین الله» و «جنب الله» و مانند آن.
خب، وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که مسلّح به این سلاح ششگانه است، متشأن به این شئون ششگانه است هر کاری را با شأنی از شئونش انجام داده، این هم یک مطلب.
آنهایی که فکر میکردند معراج روحانی است اگر ـ معاذ الله ـ نظیر کسانی که فکر میکردند معاد روحانی است یعنی اصلاً بدن ندارد این بیّنالغی است، اما اگر منظور آن است که بدن دارد، ولی آن بخش، بخش بدنی نیست این قولی است که جملگی بر آناند، خب همه ما هم همین حرف را میزنیم، همه ما میگوییم آنجا که بدنی است بدنی، آنجا که مربوط به بدن نیست روح درک میکند مثل همین مثالی که درباره خودمان میگوییم الآن ما در مسجد اعظم هستیم زمان داریم، زمین داریم، متزمّن هستیم، متمکّن هستیم، میگوییم، میشنویم همه اینها جسمانی است آهنگها، گفتارها، شنیدنها کسی که میگوید میبینیم، کسی که میشنود میبینیم همه جسمانی است اما آن مطالب که میگوییم خدا چنین گفت، پیغمبر چنین گفت، فرشتهها اینچنین بودند، ملائکه اینچنین بودند، وجود مبارک پیغمبر وارد بهشت شد اینها را میفهمیم یا نمیفهمیم؟ اینها را با چشم و گوش میفهمیم اینها که جسمانی نیست هر طوری که الآن ما اینجا نشستیم مطلب خودمان را تبیین میکنیم جریان معراج هم همین طور است ما جسمی داریم یک، روحی داریم دو، کارهای جسمانی داریم سه، کارهای روحانی هم داریم چهار. آن کارهای جسمانی به جسم برمیگردد، کارهای روحانی به روح برمیگردد در حالی که ما هم جسم داریم هم روح. آن ﴿دَنَا فَتَدَلَّی﴾ را که نمیشود ـ معاذ الله ـ جسمانی معنا کرد نه اینکه حضرت جسم نداشت، نه اینکه ما جسم نداریم ما جسم داریم اما این معنا را که با جسم نمیفهمیم.
پرسش:...
پاسخ: اینها درست است یعنی ما این آهنگها را میشنویم این الفاظ را میگوییم با زبان آهنگها را میشنویم با گوش بعد میسپاریم به خیال از آنجا تحلیل عقلی میکنیم در آنجا دیگر عبری و عربی یکسان است، فارسی و تازی یکسان است آنجا که میگوییم وحی هست، پیغمبر معصوم هست، فرشته پَر انداخت، «لو دنوت أنملة لاحترقت» گفت، ﴿مَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ﴾ گفت این معارف را که ما با چشم و گوش نمیفهمیم الفاظ را با چشم و گوش میگوییم و میشنویم هر کاری که برای خودمان توجیه میکنیم الآن ما در مسجد هستیم جسم داریم و روح داریم و چهارتا کار میکنیم وجود مبارک حضرت هم همین طور بود. اینچنین نیست که آنها اگر ـ معاذ الله ـ کسی بگوید معاد روحانی است یعنی اصلاً جسم نیست این بیّنالغی است، معراج روحانی بود حضرت جسم نداشت این بیّنالغی است، اما بگوید نه جسم دارد، روح دارد، بعضی از کارها را با جسم انجام میدهد، بعضی از کارها را با روح انجام میدهد مثل همین خودمان دیگر. الآن ما هم جسم داریم، هم روح داریم بعضی کارها را با جسم انجام میدهیم، بعضی از کارها را با روح. اما آن ﴿دَنَا فَتَدَلَّی ٭فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَی﴾ را با روح انجام داد چه اینکه ما این مطالب را گفت و شنید را با حواس داریم، آن معارف را با روح داریم.
خب، بنابراین این تبیینش با این اوضاع آسان است. بسیاری از علما معراجنامه، معراجیه و اینها نوشتند اگر کسی خواست پایاننامهاش را درباره معراج بنویسد برای او خیلی سخت نیست چون راهی است که خیلیها طی کردند این راه را طی کردند بسیاری از بزرگان رسالهای در معراج نوشتند منتها باید مواظب بود آنها از اول بعضیها صبغهٴ کلامی دارد، بعضیها صبغهٴ فلسفی دارد، بعضی صبغهٴ عرفانی دارد ولی اگر کسی خواست صبغهٴ قرآنیاش محفوظ باشد از ظواهر کتاب و سنت نگذرد آنها هم از همان اول گفتند ما از چه منظری داریم وارد معراج میشویم.
یک رساله معراجیه مرحوم بوعلی دارد در آن رساله معراجیه این حدیث شریف را آنجا نقل میکند. در اوایل این رساله، رساله خواندنی است فارسی است و عمیق است مختصر هست منتها با تأویل همراه است البته، با بحثهای قرآنی و تفسیر و روایی اینها خیلی هماهنگ نیست. در آنجا این حدیث را نقل میکند که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به حضرت امیر(سلام الله علیه) در تعبیری که مرحوم بوعلی از وجود مبارک حضرت امیر دارد آنجا متنی است که او را جداگانه ذکر میکنیم. در آن مقدمهاش هست که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) فرمود: «یا علی! إذا تقرّب الناس الی الله بأنواع البرّ فتقرّب إلیه بالعقل تسبقهم» فرمود که یا علی اگر دیگران به خدا نزدیک بشوند به وسیله کارهای خوب تو به خدا نزدیک بشو به عقل آن وقت تو جلو میزنی تو جزء سابقین هستی تو اگر عاقلتر شدی بیش از دیگران و پیش از دیگران به خدا نزدیکتر میشوی «إذا تقرّب الناس الی الله بأنواع البرّ فتقرّب إلیه بالعقل تسبقهم» این حدیث، اما وقتی بوعلی از ذات مقدس حضرت امیر یاد میکند تعبیرش این است که پیغمبر که اعزّ انبیاست کذا و کذا این در حاشیه شفا هم به عربی ترجمه شد این شفاهای رحلی در بحث امامت آنجا که نام مبارک حضرت امیر مطرح است در حاشیه شفای رحلی این عبارت فارسیِ مرحوم بوعلی به عربی ترجمه شده و چاپ شده ولی اصل عبارت فارسی است و در رساله معراجیه خود ایشان هست.
دارد که به علی که بین اصحاب «کالمعقول بین المحسوس» بود به اعزّ الاولیاء علیبنابیطالب که بین اصحاب «کالمعقول بین المحسوس» بود فرمود: «یا علی! إذا تقرّب الناس» کذا و کذا یعنی همه اصحاب به منزله چشم و دست و پا و گوشاند و علی عقل اصحاب است، علی در بین اصحاب «کالمعقول بین المحسوس» است آن وقت چنین آدمی که خودش به مراتب بالاتر از آن خلفاست هرگز زیر بار آنها نخواهد رفت اما وقتی نام مبارک حضرت امیر را میبرد میفرماید همه اصحاب به منزله چشم و گوشاند و علی عقل اصحاب است، عقل امت اسلامی است.
اگر خواستید پایاننامه بنویسید کار بسیار خوبی است ولی مواظب باشید از زبان قرآن و روایات فاصله نگیرید، روایات را مطلقات و مقیّدات را دستهبندی کنید یک، عام و خاص را دستهبندی کنید دو، اینها را با هم ارزیابی کنید معارضها را هم در کنار هم قرار بدهید سه، بر قرآن کریم عرضه کنید و عِلاج تعارض را با عرض بر قرآن کریم به عهده بگیرید چهار، مخصّص لُبّی هم یادتان نرود پنج، آن وقت معلوم میشود که بررسی روایات نشان میدهد که در معراج چه خبر بود؟ چه طور بود؟ چطورش را میشود با تأمّل در روایات حل کرد برای اینکه در همین روایات معراج دارد که شب شد حضرت نماز مغرب و عشا خواند، روز شد حضرت نماز ظهر و عصر خواند، صبح شد حضرت نماز صبح خواند در همین یک چند لحظه شبانه، خب از این روایات معلوم میشود که بخش وسیعی از جریان معراج به تمثّلات برزخی برمیگردد.
«و الحمد لله رب العالمین»
برای تبیین نزاهت ذات اقدس الهی از مشاهدهٴ ظاهری جریان اسرا با تسبیح شروع شد
آغاز سفر مسجدالحرام بود چند وجه هست خود مسجد بود یا حرم بود یا خانهٴ اُمّهانی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَی بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ ﴿1﴾
برای تبیین نزاهت ذات اقدس الهی از مشاهدهٴ ظاهری جریان اسرا با تسبیح شروع شد و چون جریان معراج دنبالهٴ جریان اسراست مجموعاً یک قضیه و داستاناند لذا در سورهٴ مبارکهٴ «نجم» جداگانه تسبیح یاد نشد زیرا مطالب سورهٴ «نجم» دنبالهٴ همین قصهٴ اسراست و اگر قصهٴ اسرا مصدّر به تسبیح شد یعنی این داستان با نزاهت ذات اقدس الهی همراه است. سرّ اینکه تسبیح در سورهٴ «اسراء» ذکر شد و در سورهٴ «نجم» ذکر نشد این است.
مطلب دوم آن است که نام مبارک الله برده نشد نفرمود «سبحان الله کذا» سرّش آن است که این کار به قدری باعظمت است که از غیر الله ساخته نیست و صادر نخواهد شد لذا نیازی به تسمیه نام مبارکهٴ الله نیست.
مطلب بعدی آن است که گاهی انسان میگوید من تمام شب را سفر کردم «سِرتُ اللیل» در مقابل «سِرتُ النهار» است یک وقت میگوید «سِرت لیلاً» یعنی این سِیر من در ظرف شب واقع شد نه شب را پیمودم، آنجا که میخواهد بگوید شب را پیمودم میگوید «سِرت اللیل» آنجا که میخواهد بگوید سِیر من در شب شد میگوید «سِرت لیلاً» در مقابل «سرت نهاراً». پس فرق است بین «سرت النهار» و «سرت نهاراً» «سرت اللیل» و «سرت لیلاً» اگر گفته میشد «سرت اللیل» یعنی شب را طی کردم میشود مسافت من، مسافت زمانی نه ظرف این سفر، اگر بگوید «سرت النهار» یعنی معیار سیر من روز بود، اگر بگوید «سرت نهاراً» یعنی ظرف سِیر من روز بود. اینجا برای تبیین اینکه شب ظرف بود فرمود: ﴿لَیْلاً﴾.
مطلب بعدی آن است که در آغاز سفر مسجدالحرام بود چند وجه هست خود مسجد بود یا حرم بود یا خانهٴ اُمّهانی بود که «فیه وجوه و اقوال» آنجا هم مسجد اقصیٰ بود یا بیت مقدِس بود «فیه وجوه و اقوال» اگر مسجد اقصیٰ باشد و بین مسجد اقصیٰ و قدس مکانی فاصله باشد چون دارد ﴿بَارَکْنَا حَوْلَهُ﴾ این مجموعه را شامل خواهد شد مثل آن است که بفرماید «إلی بیت المقدس» زیرا بیت مقدس و مسجد اقصیٰ در یک مجموعهاند ﴿بَارَکْنَا حَوْلَهُ﴾ شامل همه خواهد شد.
پرسش: سورهٴ «اسراء» سِیر در شب هست ولی لیلاً
پاسخ: اشاره شد به اینکه برای تبیین بعض لیل است اگر فرمود که ﴿أَسْرَی بِعَبْدِهِ﴾ انسان خیال میکرد که همه شب را، اما وقتی فرمود: ﴿لَیْلاً﴾ آن هم با تنوین تنکیر یعنی مقداری از شب، پاسی از شب، خب.
پرسش: ببخشید آن لیل و نهار برای خداوند علیالسویه است چرا پیغمبر را در شب به معراج بردند؟
پاسخ: لیل و نهار برای ذات اقدس الهی علیالسویه است مسجدالحرام با سایر اماکن علیالسویه است، مسجد اقصیٰ با سایر اماکن علیالسویه است اگر تفاوتی هست در قابلیت قابل است وگرنه برای فاعل که ذات اقدس الهی است بر اساس ﴿أَیْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾ هیچ فرقی نیست «لیس ان ربک سواه ولا مساء» قابل اگر بخواهد فیض بیشتری تحصیل کند شب مخصوصاً سحر فرصت مناسبی است برهانی را هم که قرآن کریم در این زمینه ذکر کرد فرمود: ﴿إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْأً وَأَقْوَمُ قِیلاً﴾ ، چرا سحر و شبانه و ذکر و مناجات شبانه اثر خاص دارد؟ برای اینکه ﴿إِنَّ لَکَ فِی النَّهَارِ سَبْحاً طَوِیلاً﴾ ﴿إِنَّ لَکَ﴾ نه «لنا» شما روز مشغول کارهای عادی هستید ناچارید با مردم رابطه داشته باشید، پاسخ سؤالات را به مردم بدهید، روابطتتان را با مردم برقرار کنید چون ﴿إِنَّ لَکَ فِی النَّهَارِ سَبْحاً طَوِیلاً﴾ بنابراین ﴿إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْأً وَأَقْوَمُ قِیلاً﴾ اگر برکاتی هست، اگر اسرا بود در شب بود، اگر نزول قرآن بود در شب بود و اگر اربعین وجود مبارک موسای کلیم از اول ذیقعده تا دهه ذیحجه برقرار شد با اینکه چهل شبانهروز بود اما قرآن کریم نه چهل شبانهروز را مطرح میکند و نه چهل روز را مطرح میکند میگوید چهل شب یا سی شب ﴿وَوَاعَدْنَا مُوسَی ثَلاَثِینَ لَیْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً﴾ همهاش سخن از شب است برای اینکه ﴿إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْأً وَأَقْوَمُ قِیلاً﴾ برهان مسئله این است.
در جریان رفع حضرت عیسی که گفته شد یا رفع حضرت ادریس که گفته شد و همچنین اسرا و معراج همه این امور چهارگانه متمّم قابلیت قابل است چه اینکه دعوت مردم به حج بیت الحرام هم برای تتمیم قابلیت قابل است وگرنه ذات اقدس الهی نه متزمّن است نه متمکّن برای او مکه و مِنا و مسجدالحرام و مسجدالنبی و سایر اماکن علیالسواست فقط تفاوت در قابلیت قابل است.
خب، فرمود: ﴿مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ﴾ مطلب بعدی در جریان همان سحرخیزی و سحرداشتن است این بیان نورانی امام حسن عسکری(سلام الله علیه) که فرمود: «إنّ الوصول الی الله سفرٌ لا یدرک الا بامتطاء اللیل» این «امتطاء» آخرش «همزه» دارد نه «عین» یعنی مطیهگیری «مطیه» یعنی مرکب یعنی شب مرکب خوبی است وجود مبارک امام عسکری(سلام الله علیه) در آن حدیث نورانی فرمود وصول به طرف خدا، سیر الهی بدون نماز شب ممکن نیست «إنّ الوصول الی الله سفرٌ لا یدرک الا بامتطاء الیل» یعنی شب یک مرکب خوبی است، یک متیه خوبی است انسان مسافر باید از این مرکب راهوار کمک بگیرد.
خب، پس تفاوت در قابلیت قابل است نه در فاعل تمام بحثها هم همین طور است گفتند شما روزه بگیرید، رو به قبله بایستید یا در حج فلان کار را بکنید اینکه در نماز انسان باید وضو بگیرد، با طهارت باشد، رو به قبله باشد برای اینکه او بتواند بیشتر فیض را درک کند وگرنه برای ذات اقدس الهی جهتی، زمانی، زمینی نیست و فرقی هم از این جهت ندارد.
پرسش: در جریان شب به این آیات و روایات میشود سؤال کرد خود قیامش هم مقصود به ذات است علاوه بر نماز شب؟
پاسخ: نه، چون همان برهان مسئله این است که ﴿إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْأً وَأَقْوَمُ قِیلاً﴾ برای اینکه ﴿إِنَّ لَکَ فِی النَّهَارِ سَبْحاً طَوِیلاً﴾ حالا اگر یک وقت کسی روز فراغتی پیدا کرد باز هم آن فرصت ممکن است پیدا شود ولی معمولاً غالباً این طور است که شب فراغت بهتر و بیشتری هست مخصوصاً سحر لذا ذات اقدس الهی وقتی میخواهد سوگند یاد کند فرمود: ﴿وَاللَّیْلِ إِذَا یَسْرِ﴾ یعنی قسم به شب آن وقتی که به پایان میپذیرد دارد تمام میشود یعنی اواخر شب لذا نماز شب در عین حال که ثُلث سوم شب وقتش است هرچه به سحر نزدیکتر بشود و هرچه به فجر نزدیکتر بشود افضل است ﴿وَاللَّیْلِ إِذَا یَسْرِ﴾ نه «واللیل» یک «واللیل» مطلقی است که حساب دیگری است لیل و نهار حساب خاصّ خودشان را دارند اما این سحر خصیصهای دارد که سوگند جداگانه به او تعلّق گرفته است فرمود سوگند به شب آن وقتی که به پایان میرسد.
خب، پس ﴿سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَی بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ﴾ مسئله اسرا و مسئله معراج هم مورد علاقه همه ماست، هم مورد ابتلای علمی ماست، هم مورد ابتلای عملی. مورد ابتلای علمی ماست برای اینکه بسیاری از مردم از انسان سؤال میکنند وضع اسرا چه بود؟ وضع معراج چه بود؟ پیامبر چه چیزی دید؟ چه چیزی شنید و امثال ذلک. مورد ابتلای عملی ماست برای اینکه ما هم میخواهیم بالأخره سیری داشته باشیم ﴿لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾ حالا آن معارف برین نصیب حضرت شد مخصوص آن حضرت بود ولی بالأخره انسان هم میخواهد سیری داشته باشد بنابراین جریان اسرا و معراج از چند جهت مورد ابتلاست.
این با تفسیر ترتیبی حل نمیشود نظیر آیات دیگر ﴿ادْعُ إِلَی سَبِیلِ رَبِّکَ﴾ و مانند آن که در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» خواندیم با این همین بحث تفسیر ترتیبی صورت میپذیرد ولی آن طوری که مسئله اسرا یا مسئله معراج باید حل بشود یقیناً حل نخواهد شد.
مطلب بعدی آن است که این تفسیر موضوعی میخواهد یعنی «الإسراء فی الإسلام»، «المعراج فی الإسلام»، «الإسراء فی القرآن»، «المعراج فی القرآن» و این تفسیر موضوعی آقایانی که دارند پایاننامه مینویسند اگر پایاننامهشان درباره اسرا و معراج باشد یک فراغت یکسالهای حداقل لازم است که درباره این دو، سهتا آیه کار بکنند.
مطلب بعدی آن است که بخش مهمّ جریان اسرا و معراج از نظر قرآن تبیین شده نیست مثل خود نماز، نماز مرحوم شهید یک رساله دارد به نام الفیه یک کتاب دارد به نام الفیه یک کتاب دارد به نام نفلیه. هزار حُکم واجب، سه هزار حُکم مستحب یا سه هزار حکم واجب هزار حکم مستحب. این الفیه و نفلیه دوتا کتاب است برای این چهارهزار مسئله که سه هزارش یک حکم، هزار مسئلهاش حکم جدا.
خب، با اینکه نماز درست است جزء فروع رسمی ماست اما به عظمت معراج و احکام معراج و حِکَم معراج نیست بخش مهمّ جریان اسرا و معراج را روایات به عهده دارد این هم یک مطلب. وقتی به روایات مراجعه میکنید یک براشت خاصّی دارید، دوباره به خدمت قرآن برمیگردید میبینید به کمک روایات از آیات آدم مطلب دیگر استفاده میکند چون در روایات دارد که وقتی حضرت معراج کرد شب شد مغربین را خواندند، ظهر شد ظهرین را خواندند، صبح شد نماز صبح را خواندند این نماز از برکات و سوغات معراج است این نمازهای واجب و مستحب که چند رکعت واجب است، چند رکعت مستحب است اینها زادراه و توشهراه و سوغات و رهتوشهٴ وجود مبارک پیغمبر است که از معراج آورده دیگر.
خب، لذا «الصلاة معراج المؤمن» این نماز که از معراج آمده انسان را هم به معراج میرساند، خب آدم وقتی آن روایات مربوط به معراج را بررسی میکند میگوید حضرت یک چند لحظهای شبانه رفت و برگشت آنجا هم شب شد، هم ظهر شد، هم صبح شد یعنی چه؟ بیشتر بررسی بکند تمثّلات معنوی، تمثّلات برزخی، حشر با مثال متّصل، با مثال منفصل برای او روشن میشود دوباره که برمیگردد خدمت آیات برداشت دیگری از آیات دارد چون آن روایات واقعاً مبیّن و مفسّر آیه است، خب این حضرت این نماز هفده رکعت همانجا خواند در روایات معراج که ملاحظه بفرمایید صبح شده حضرت نماز صبح را به دستور خدا خواند، ظهر و عصر شده حضرت نماز ظهر و عصر را به دستور خدا خواند، مغرب و عشا شد حضرت نماز مغرب و عشا را به دستور خدای سبحان خواند اینها یعنی چه؟
مطلب بعدی آن است که اگر دلیل معتبری باشد که معراج هم مثل اسراست که اسرا مثلاً با جسم بود، معراج هم با جسم باشد هیچ محذور عقلی ندارد زیرا علم تجربی قدرت نفی ندارد، آنچه را که آزمود فتوا میدهد، آنچه را که نیازمود نمیتواند فتوا بدهد نفیاً و اثباتاً ساکت است چون مثل علم ریاضی نیست یا مثل علم فلسفی نیست که از دو طرف خبر بدهد او هرگز ندیده که کسی با دَمی آن حیوان را یعنی آن گِلی که به صورت حیوان درآمده پَر بکشد و زنده بشود ﴿فَتَنفُخُ فِیهَا فَتَکُونَ طَیْراً بِإِذْنِی﴾ علوم تجربی هرگز ندیده است که عصایی به صورت یک مار دَمان دربیاید، علم تجربی ندیده است که با زدن عصا آبهای رفته برود و آبهای نیامده نیاید دیواری، سدّی از آب در دریا درست بشود این آبها همین طور روی هم روی هم مثل یک سدّ خاکی بشود این وسط یک جاده خاکی بشود وجود مبارک موسی(سلام الله علیه) و همراهانش عبور بکنند اینها را که ندید نه میتواند اثبات کند، نه میتواند نفی کند، نه میتواند شک کند. علم تجربی در محدودهٴ آزمون خود سخن میگوید آنچه را که ماورای آزمون است او حتی حقّ شک هم ندارد فقط باید بگوید من نمیفهمم همین. اگر طبیبی، اگر زمینشناسی، اگر دریاشناسی، اگر معدنشناسی بخواهد درباره جهان اظهار نظر کند او حقّ اثبات ندارد، حقّ نفی ندارد، حقّ شک هم ندارد یک طبیب حق ندارد بگوید من شک دارم در عالم خدا هست یا نه؟ اصلاً علم او علم شک نیست مثل اینکه کسی ترازویی دارد یا باسکولی دارد که این کامیونها را میسنجد، خب باسکولی که کامیونها را میسنجد اینکه نمیتواند سلسله جبال البرز را بسنجد که. این کسی که باسکولدار است، ترازودار است اگر درباره وزن سلسله جبال البرز نظر اثباتی بدهد اشتباه است، نظر نفی بدهد اشتباه است، نظر شک بدهد بگوید من شک دارم باز هم اشتباه است، میگویند آخر تو ابزار نداری تا بیازمایی نفی و اثبات را اگر بگوید من نمیفهمم ساکتم بگویند بله اینجا حق با توست اصلاً حقّ حرف ندارد برای اینکه ابزاری که دست صاحبان علوم تجربی است حس است، آنچه را که انسان سخن میگوید که آیا عالم مبدأ دارد یا نه؟ کلّ جهان آغازی دارد یا ندارد؟ پایانی دارد یا ندارد؟ هدفی دارد یا ندارد؟ این در تمام علوم تجربی یک مطلب بیگانه است حقّ دخالت کردن نفیاً، اثباتاً، شکاً ندارد فقط سکوت محض وظیفه آنهاست. اعجاز را نه آنها مگر اینکه از علوم تجربی بیرون بیایند، بیایند در محدودهٴ فلسفه اگر فلسفهشان هم الحادی شد ـ معاذ الله ـ بله میتوانند نفی کنند، اگر الهی شد که همه اینها را میپذیرند.
بنابراین علم تجربی یک محدوده خاصی دارد، یک مدار بستهای دارد این هرگز نمیتواند نفی کند چیزی را بگوید فلان معجزه باطل است برای اینکه خارج از حوزهٴ تجربی است این هم یک مطلب.
اگر دلیل معتبری بود که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با جسم تا ﴿دَنَا فَتَدَلَّی﴾ رفت هیچ محذوری ندارد برای اینکه پیمودن آسمانها با جسم خارق عادت بشود، بالاتر از سرعت نور بشود هیچ محذور عقلی ندارد تجربه هم که حقّ دخالت ندارد منتها در تحلیل مسئلهٴ اسرا و معراج ملاحظه فرمودید وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دارای شئون ستّه بود با این شئون ستّه این بار سنگین را برداشت بخشی از کارها و بارها مربوط به بدن است که انجام داد، بخشی از کارها مربوط به تمثّلات برزخی است مثل مشاهده انبیا، دیدن انبیا، نماز جماعت خواندن با انبیا، امام جماعت انبیا شدن این مربوط به تمثّلات برزخی است که انجام داد، برخی مربوط به معارف عقلی است که انجام داد، برخی مربوط به مشاهدات قلبی است که انجام داد، بخشی مربوط به قُرب نوافل است که انجام داد، بخشی مربوط به قُرب فرائض است که انجام داد این مسلّح بود به امور ششگانه.
در قرب نوافل آنجا که ذات اقدس الهی میفرماید: «کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و لسانه الذی ینطق به» آن کارها را ذات اقدس الهی انجام میدهد و میگوید «وما سمعت اذ سمعت ولکن الله سمع» این درست است. بالاتر از قُرب نوافل که قُرب فرائض است اینچنین نیست که ذات اقدس الهی در مقام فعل بشود لسان این معصوم، بلکه این معصوم در مقام صعود میشود «لسان الله، ید الله، جنب الله، عین الله» که این روایات را مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) درباره وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) نقل میکند این میشود قُرب فرائض یعنی در فصل سوم، فصل سوم یعنی فصل سوم الآن ما دسترسی به فصل اول که هویّت مطلقه ذات اقدس الهی است نداریم، دسترسی به فصل دوم که صفات ذات است و عین ذات است اکتناهش مقدور احدی نیست، در فصل سوم که فعل خداست، فیض خداست، افاضه خداست، نور الهی است اینجا بحث است. در این محدوده گاهی ذات اقدس الهی میشود لسانِ انسانِ کامل، گاهی انسان کامل میشود «ید الله» و «عین الله» و «جنب الله» و مانند آن.
خب، وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که مسلّح به این سلاح ششگانه است، متشأن به این شئون ششگانه است هر کاری را با شأنی از شئونش انجام داده، این هم یک مطلب.
آنهایی که فکر میکردند معراج روحانی است اگر ـ معاذ الله ـ نظیر کسانی که فکر میکردند معاد روحانی است یعنی اصلاً بدن ندارد این بیّنالغی است، اما اگر منظور آن است که بدن دارد، ولی آن بخش، بخش بدنی نیست این قولی است که جملگی بر آناند، خب همه ما هم همین حرف را میزنیم، همه ما میگوییم آنجا که بدنی است بدنی، آنجا که مربوط به بدن نیست روح درک میکند مثل همین مثالی که درباره خودمان میگوییم الآن ما در مسجد اعظم هستیم زمان داریم، زمین داریم، متزمّن هستیم، متمکّن هستیم، میگوییم، میشنویم همه اینها جسمانی است آهنگها، گفتارها، شنیدنها کسی که میگوید میبینیم، کسی که میشنود میبینیم همه جسمانی است اما آن مطالب که میگوییم خدا چنین گفت، پیغمبر چنین گفت، فرشتهها اینچنین بودند، ملائکه اینچنین بودند، وجود مبارک پیغمبر وارد بهشت شد اینها را میفهمیم یا نمیفهمیم؟ اینها را با چشم و گوش میفهمیم اینها که جسمانی نیست هر طوری که الآن ما اینجا نشستیم مطلب خودمان را تبیین میکنیم جریان معراج هم همین طور است ما جسمی داریم یک، روحی داریم دو، کارهای جسمانی داریم سه، کارهای روحانی هم داریم چهار. آن کارهای جسمانی به جسم برمیگردد، کارهای روحانی به روح برمیگردد در حالی که ما هم جسم داریم هم روح. آن ﴿دَنَا فَتَدَلَّی﴾ را که نمیشود ـ معاذ الله ـ جسمانی معنا کرد نه اینکه حضرت جسم نداشت، نه اینکه ما جسم نداریم ما جسم داریم اما این معنا را که با جسم نمیفهمیم.
پرسش:...
پاسخ: اینها درست است یعنی ما این آهنگها را میشنویم این الفاظ را میگوییم با زبان آهنگها را میشنویم با گوش بعد میسپاریم به خیال از آنجا تحلیل عقلی میکنیم در آنجا دیگر عبری و عربی یکسان است، فارسی و تازی یکسان است آنجا که میگوییم وحی هست، پیغمبر معصوم هست، فرشته پَر انداخت، «لو دنوت أنملة لاحترقت» گفت، ﴿مَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ﴾ گفت این معارف را که ما با چشم و گوش نمیفهمیم الفاظ را با چشم و گوش میگوییم و میشنویم هر کاری که برای خودمان توجیه میکنیم الآن ما در مسجد هستیم جسم داریم و روح داریم و چهارتا کار میکنیم وجود مبارک حضرت هم همین طور بود. اینچنین نیست که آنها اگر ـ معاذ الله ـ کسی بگوید معاد روحانی است یعنی اصلاً جسم نیست این بیّنالغی است، معراج روحانی بود حضرت جسم نداشت این بیّنالغی است، اما بگوید نه جسم دارد، روح دارد، بعضی از کارها را با جسم انجام میدهد، بعضی از کارها را با روح انجام میدهد مثل همین خودمان دیگر. الآن ما هم جسم داریم، هم روح داریم بعضی کارها را با جسم انجام میدهیم، بعضی از کارها را با روح. اما آن ﴿دَنَا فَتَدَلَّی ٭فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَی﴾ را با روح انجام داد چه اینکه ما این مطالب را گفت و شنید را با حواس داریم، آن معارف را با روح داریم.
خب، بنابراین این تبیینش با این اوضاع آسان است. بسیاری از علما معراجنامه، معراجیه و اینها نوشتند اگر کسی خواست پایاننامهاش را درباره معراج بنویسد برای او خیلی سخت نیست چون راهی است که خیلیها طی کردند این راه را طی کردند بسیاری از بزرگان رسالهای در معراج نوشتند منتها باید مواظب بود آنها از اول بعضیها صبغهٴ کلامی دارد، بعضیها صبغهٴ فلسفی دارد، بعضی صبغهٴ عرفانی دارد ولی اگر کسی خواست صبغهٴ قرآنیاش محفوظ باشد از ظواهر کتاب و سنت نگذرد آنها هم از همان اول گفتند ما از چه منظری داریم وارد معراج میشویم.
یک رساله معراجیه مرحوم بوعلی دارد در آن رساله معراجیه این حدیث شریف را آنجا نقل میکند. در اوایل این رساله، رساله خواندنی است فارسی است و عمیق است مختصر هست منتها با تأویل همراه است البته، با بحثهای قرآنی و تفسیر و روایی اینها خیلی هماهنگ نیست. در آنجا این حدیث را نقل میکند که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به حضرت امیر(سلام الله علیه) در تعبیری که مرحوم بوعلی از وجود مبارک حضرت امیر دارد آنجا متنی است که او را جداگانه ذکر میکنیم. در آن مقدمهاش هست که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) فرمود: «یا علی! إذا تقرّب الناس الی الله بأنواع البرّ فتقرّب إلیه بالعقل تسبقهم» فرمود که یا علی اگر دیگران به خدا نزدیک بشوند به وسیله کارهای خوب تو به خدا نزدیک بشو به عقل آن وقت تو جلو میزنی تو جزء سابقین هستی تو اگر عاقلتر شدی بیش از دیگران و پیش از دیگران به خدا نزدیکتر میشوی «إذا تقرّب الناس الی الله بأنواع البرّ فتقرّب إلیه بالعقل تسبقهم» این حدیث، اما وقتی بوعلی از ذات مقدس حضرت امیر یاد میکند تعبیرش این است که پیغمبر که اعزّ انبیاست کذا و کذا این در حاشیه شفا هم به عربی ترجمه شد این شفاهای رحلی در بحث امامت آنجا که نام مبارک حضرت امیر مطرح است در حاشیه شفای رحلی این عبارت فارسیِ مرحوم بوعلی به عربی ترجمه شده و چاپ شده ولی اصل عبارت فارسی است و در رساله معراجیه خود ایشان هست.
دارد که به علی که بین اصحاب «کالمعقول بین المحسوس» بود به اعزّ الاولیاء علیبنابیطالب که بین اصحاب «کالمعقول بین المحسوس» بود فرمود: «یا علی! إذا تقرّب الناس» کذا و کذا یعنی همه اصحاب به منزله چشم و دست و پا و گوشاند و علی عقل اصحاب است، علی در بین اصحاب «کالمعقول بین المحسوس» است آن وقت چنین آدمی که خودش به مراتب بالاتر از آن خلفاست هرگز زیر بار آنها نخواهد رفت اما وقتی نام مبارک حضرت امیر را میبرد میفرماید همه اصحاب به منزله چشم و گوشاند و علی عقل اصحاب است، عقل امت اسلامی است.
اگر خواستید پایاننامه بنویسید کار بسیار خوبی است ولی مواظب باشید از زبان قرآن و روایات فاصله نگیرید، روایات را مطلقات و مقیّدات را دستهبندی کنید یک، عام و خاص را دستهبندی کنید دو، اینها را با هم ارزیابی کنید معارضها را هم در کنار هم قرار بدهید سه، بر قرآن کریم عرضه کنید و عِلاج تعارض را با عرض بر قرآن کریم به عهده بگیرید چهار، مخصّص لُبّی هم یادتان نرود پنج، آن وقت معلوم میشود که بررسی روایات نشان میدهد که در معراج چه خبر بود؟ چه طور بود؟ چطورش را میشود با تأمّل در روایات حل کرد برای اینکه در همین روایات معراج دارد که شب شد حضرت نماز مغرب و عشا خواند، روز شد حضرت نماز ظهر و عصر خواند، صبح شد حضرت نماز صبح خواند در همین یک چند لحظه شبانه، خب از این روایات معلوم میشود که بخش وسیعی از جریان معراج به تمثّلات برزخی برمیگردد.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است