- 9
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 104 تا 108 سوره آلعمران
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 104 تا 108 سوره آلعمران"
حکم شهید برای مقتول در دفاع از مال و ناموس
اهمیت دفاع از حیات و مال مردم در جامعه اسلامی
روایاتی مربوط به قیام عملی در امر به معروف
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿104﴾ وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ وَ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ ﴿105﴾ یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا الَّذینَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَکَفَرْتُمْ بَعْدَ إیمانِکُمْ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ ﴿106﴾ وَ أَمَّا الَّذینَ ابْیَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفی رَحْمَةِ اللّهِ هُمْ فیها خالِدُونَ ﴿107﴾ تِلْکَ آیاتُ اللّهِ نَتْلُوها عَلَیْکَ بِالْحَقِّ وَ مَا اللّهُ یُریدُ ظُلْمًا لِلْعالَمینَ ﴿108﴾
اشارهای به بعضی از مباحث گذشته
گرچه بحث مبسوط پیرامون امر به معروف و نهی از منکر به فقه موکول شده است و بعضی از بحثهای امر به معروف هم شاید در ذیل آیهٴ 110 همین سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» بیاید؛ اما بعض دیگر از مباحثش مانده است و آن این است که در باب امر به معروف هم مسئله جهاد ذکر میشود هم مسئله دفاع ذکر میشود هم مسئله جهاد نفس ذکر میشود که همه اینها را مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله علیه) در کتاب امر به معروف جمعآوری کرده یعنی نزدیک امر به معروف جمعآوری کرده. یکی از روایتهایی که دیروز قرائت شد همین ترتیب در دفاع است که فرمود اگر حادثهای پیش آمد اول مالتان را فدای جان کنید و اگر نازلهای پیش آمد جانتان را فدای دین کنید که «إذا حَضَرَتْ بَلیَّةٌ فاجعلوا اموالَکُم دونَ أنفسِکُم و إذا نَزَلَتْ نازلةٌ فاجعلوا انفسکم دون دِینِکُم» یعنی مالتان را فدای جان کنید و جانتان را فدای دین، که دین برای همیشه محفوظ خواهد بود برای اینکه در پشت سنگر جان هست و جان، وقتی بدن را رها کرد با دین میمیرد «لا تموتُ إلا و هی مسلمة».
حکم شهید برای مقتول در دفاع از مال و ناموس
منتها در مسئله دفاع این مطلب هست که آن روایاتی که دارد «مَن قُتِلَ دونَ مالِهِ فَهو شَهیدٌ»، «مَن قُتِلَ دونَ عِرْضِهِ فهو شهیدٌ»، «مَن قُتِلَ دونَ مَظْلِمَتِهِ فهو شهیدٌ» از آن روایات استفاده میشود که نفس را باید فدای مال کرد، برای اینکه در آن روایات آمده «من قتل دون ماله فهو شهید» یعنی انسان میتواند برای مال کشته بشود و ثواب شهید را هم دارد، با اینکه در این وصیت حضرت امیر(سلام الله علیه) آمده است که شما مالتان را حافظ جانتان قرار بدهید و برای مالتان جان ندهید [بلکه] برای حفظ جانتان مال را بدهید در خلال بحث دیروز اشاره شد که این یک جمع فقهی در کتابهای فقهی دارد و آن این است که در باب حدود، وقتی مسائل حد به پایان میرسد، مسئله دفاع را مطرح میکنند، آن طوری که مرحوم محقق در شرایع مطرح کرده و عدهای هم پیروی کردند دفاع را گفتند که انسان میتواند از مال خود و عرض و ناموس خود و از جان خود دفاع کند، این جایز است اگر انسان در دفاع، کشته شد به منزله شهید است حکم فقهی او شهادت نیست که غسل نخواهد و کفن نخواهد با همان لباس دفن بشود چون آن حکم فقهی، مخصوص شهید در معرکه و میدان قتال است این حکم کلامی دارد شهید کلامی است یعنی ثواب شهید را دارد. پس اگر کسی برای حمایت از مال خود، از ناموس خود و از جان خود کشته شد این شهید است، ثواب شهید را دارد و خون کسی که مهاجم است هدر است چه اینکه مال و حدود او هم حرمتی ندارد، این یک مطلب.
حکم دفاع از مالی که حفظ نفس متوقف برآن است
مطلب دیگر آن است که جمع بین این دو طایفه از روایات چگونه خواهد بود. در آن روایتی که از حضرت امیر(سلام الله علیه) خوانده شد این بود که اگر بلیهای آمد «اذا حَضَرتْ بلیّةٌ فاجعلوا اموالکم دونَ أنفسکم» یعنی اول مالتان را از دست بدهید بعد جان را؛ به وسیله مال، جانتان را حفظ بکنید و آن روایات هم دارد که «مَن قُتِلَ دونَ ماله فهو شهیدٌ» راههای مختلفی برای جمع این دو تا طایفه از نصوص ارائه دادند که یکی از آن راهها این است.
یک وقت است که بحث در جواز است، یک بحث در وجوب که آیا اصلاً جایز است برای حمایت از مال کشته بشود یا نه؟ وقتی جایز است که برای حمایت از مال کشته بشود که به وسیله آن مال، اصل حفظ نفس حاصل بشود یعنی حفظ نفس، توقف بر آن مال داشته باشد؛ اگر مالی است که به وسیله آن شخص زنده است که اگر آن مال را از او بگیرند دیگر او ادامه حیات نمیدهد، در این گونه از موارد، دفاع از این مال جایز است حالا احیاناً لازم است و اگر کسی در این محدوده کشته بشود شهید است این دفاع از مالی است که حفظ نفس، متوقف بر آن مال است. بیابانی است مقداری نان یا آب به همراه اوست که اگر این نان و آب را سارقین ببرند او نمیتواند زنده بماند، که حفظ حیات، متوقف بر آن مال است. در اینجا دفاع جایز یا واجب است این مشمول «من قُتِلَ دون ماله فهو شهیدٌ» خواهد بود این یک.
حکم دفاع از مالی که حفظ نفس متوقف برآن نیست و احتمال قتل وجود ندارد
مسئله دیگر آن است که مالی است که حفظ نفس متوقف بر آن مال نیست ولی شخص، احتمال عقلایی در ذهنش منقدح میشود که با این دفاع کشته نشود گرچه یک مقدار آسیب میبیند ضرب و جرحی میبیند ولی کشته نمیشود، با مظنه سلامت از مال خود دفاع کرد و در این حال هم کشته شد با مظنه سلامت دفاع از مال ولو آن مال مایه حیات نباشد و حفظ حیات متوقف بر او نباشد، این دفاع جایز است و اگر کسی در این حال کشته شد ثواب شهید را دارد و مشمول آن روایاتی است که فرمود: «مَن قُتِلَ دونَ مَظْلَمتِه» یا «مَن قُتِلَ دون ماله فهو شهید».
حکم دفاع از مالی که حفظ نفس متوقف برآن نیست و احتمال قتل وجود دارد
مسئله سوم آنجایی است که مهاجم، برای گرفتن مال حمله کرده است. این مال، نه حافظ حیات است که حیات این شخص متوقف بر آن مال باشد و نه این شخص مدافع، مظنه سلامت دارد، بلکه بر اساس شواهد عقلایی مطمئن است که اگر دفاع کند کشته میشود، برای مالی که حفظ نفس محترمه هم متوقف بر آن مال نیست، این مسئله سوم آیا مشمول «مَن قُتِلَ دون مَظْلَمَتِه» و «مَن قُتِلَ دون ماله فهو شهیدٌ» هست یا مشمول «فاجعلوا اموالکم دون انفسکم» هست و آیا در این قسم، دفاع واجب است یا نه؟ اگر واجب نبود آیا جایز است یا نه؟ اینجا است که محل اختلاف است و آن طوری که مرحوم صاحب جواهر(رضوان الله علیه) میل کرده این است که بعید است در این قسم، دفاع جایز باشد و شاید دفاع، حرام باشد، زیرا حفظ نفس، اهم از حفظ مال است و کسی حق ندارد برای مال خود، جان خود را هدر بدهد و آن روایتی که دارد «من قُتِلَ دون ماله فهو شهیدٌ» ناظر به مسئله اُولیٰ یا ناظر به مسئله ثانیه است. روایات این باب را مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله علیه) در کتاب شریف جهاد، در باب 46 از ابواب جهاد عدو «من ابواب جهاد العدو» ذکر کرده است.
پرسش:...
پاسخ: چون مسئله اهل و ناموس آن اهم از مال است آن اگر اهم از حفظ نفس نباشد در حد حفظ نفس است، اما مال است که مهم است و نفس است که اهم است در عرض آمده در عیال و اهل آمده در مظلمه آمده در خصوص مال هم آمده که «من قتل دون مظلمة» شهید است، درباره مال فرمود شهید است درباره عِرض و ناموس فرمود شهید است.
روایاتی مربوط به دفاع از مال و ناموس
روایاتی که مرحوم صاحب وسائل در باب 46 از ابواب جهاد عدو نقل میکند زیاد است. اوّلی از حضرت امیر(سلام الله علیه) است که کسی به حضرت عرض کرد یا امیرالمؤمنین «إن لِصّاً دَخَل علی إمْرأتی فسَرَقَ حُلّیها»؛ دزدی آمده و زیور همسرم را گرفت، حضرت فرمود: «اما إنّه لو دَخَلَ علی ابن صَفِیَّةَ لَما رضی بذلک حتی یَعُمَّه بالسیف» خب یعنی کنایه از آن است که اگر به خانوادگی ما آمده بود مثلاً، هرگز ما بدون شمشیر او را پاسخ نمیدادیم، این مربوط به غیرت خود صاحب خانه است، این تنها مسئله مال نیست.
روایت دوم مشابه آن است و روایت سوم این است که «اذا دَخَل علیکَ رجلٌ یریدُ أهلَک و مالَکَ فابْدَرْهُ بالضربةِ» یعنی بدار و مبادرت کن به زدن «ان استطعتَ فإنّ اللصَّ محاربٌ لله و لرسولِهِ فما تَبِعَکَ منه شیءٌ فهو عَلیَّ»؛ هر خسارتی که به او وارد کردی بر عهده من است یعنی جان و مال این مهاجم هدر است.
روایت دیگر هم این است که «مَن حَمَلَ السِّلاحَ باللیل فهو محاربٌ الا أن یکون رجلاً لیس مِن أهل الرِّیبةِ»؛ مگر کسی که درباره او گمان بد نرود وگرنه کسی شبانه، اسلحه حمل کند این محارب محسوب میشود. روایت پنجم که از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است این است که «مَن قُتِلَ دونَ عیاله فهو شهید» روایت ششم این است که «اللصّ یَدْخُلُ عَلَیَّ فی بیتی یرید نفسی و مالی قال اقْتُلْهُ فاشْهِدُ الله و مَن سَمِعَ أنَّ دَمَهُ فی عُنقی»؛ به امام باقر عرض کرد که دزدی شبانه میآید و متوجه من و مال من میشود، فرمود او را بکش من خدا و هر کس که این سخن مرا میشنود شاهد میگیرم که خونش به گردن من است یعنی خون او هدر است. روایت هفتم هم از امیرالمؤمنین(علیه السلام) است که «اذا دَخل علیک اللصُّ المحاربُ فاقْتُلْهُ فما أصابک فدمُهُ فی عُنقی».
روایت هشتم هم این است که از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمده است «من قُتِلَ دونَ مظلمتِهِ فهو شهیدٌ» روایت نهم قال رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) «من قتل دون مظلمة فهو شهید ثم قال» به این راوی فرمود: «یا ابا مریم هل تَدری ما دون مظلمتِهِ قُلتُ جُعِلْتُ فداک الرجل یُقْتَلُ دون أهله و دونَ ماله و اشباه ذلک» حضرت فرمود: «من قُتِلَ دون مظلمته فهو شهید» بعد به سائل فرمود که میدانید «دون مظلمته فهو شهیدٌ» یعنی چه؟ عرض کرد این است دیگر که انسان برای اهلش و مالش و مانند آن کشته میشود «فقال یا ابا مریم إنّ مِن الفقهِ عرفانَ الحقِ» امام باقر این روایت را از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل میکند راوی این روایت ابیمریم است ابیمریم میگوید که امام باقر فرموده است که رسول خدا فرموده است «مَن قُتِلَ دون مظلمة فهو شهیدٌ» بعد ابیمریم میگوید امام باقر به من فرموده است که میدانید «مَن قُتِلَ دون مظلمة» یعنی چه؟ عرض کرد این است که «یُقتلُ دونَ أهله و دون ماله و اشباهِ ذلک» حضرت فرمود: «یا ابا مریم ان مِن الفقهِ عرفانَ الحق» که ظاهراً تأیید و تصدیق درک ابیمریم است. روایت دهم این باب که باز از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است «مَن قُتِلَ دون ماله فهو بمنزلةِ شهیدٍ» این شارح آن روایاتی است که دارد «فهو شهید» یعنی این ثواب شهید را دارد.
پرسش:...
پاسخ: آنجا حداکثر روایاتی هم هست که فضیلت را ذکر میکند اصل جواز را اما وجوب آنهم مراتبی دارد حالا شاید آن روایت را هم بخوانیم که «مَن رَدَّ عن قومٍ مِن المسلمین عادیةَ ماءٍ أو نارٍ وَجَبَتْ له الجنة»؛ اگر کسی آتشی را خاموش بکند سیلی دارد میآید جلوی سیل را بگیرد [و] عدهای را نجات بدهد «وجبت له الجنه» اما وجوبش با رعایت اهم و مهم شاید ممکن باشد؛ اما اصل جوازش چرا.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ «ان مِن الفقهِ عرفانَ الحق» که در اینجا بفهمید که منظور از این «مظلمة» چیست این حق در مسئله چیست نه اینکه یک چیز بیگانهای را فرموده باشد که شامل این سؤال و جواب نباشد، اینچنین نیست.
پرسش:...
پاسخ: چرا؛ آنکه روشن هست انسانی که مهمترین فرع، همان اصول دین هست دیگر؛ اما باید که به این مسئله ارتباط داشته باشد، سؤالی از ابیمریم کرده، ابی مریم جواب داده، باید حضرت بالأخره تصدیق بکند یا تکذیب.
روایت دهم از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که «مَن قُتِلَ دونَ ماله فهو بمنزلة الشهیدِ فقلتُ أ یقاتل أفضل او لایُقاتل» به حضرت عرض کردند بسیار خب، از این بیان معلوم میشود که جایز است؛ اما حالا بکند یا نکند؟ یعنی حفظ نفس بهتر است یا حفظ مال؟ «فقال» اگر برای مال، قتال نکرد کار حرامی را مرتکب نشد«أمّا اَنٰا لو کُنْتُ لم اقاتِلُ و تَرَکْتُهُ» اما من اگر بودم کسی برای مال، به سراغ من میآمد من رها میکردم برود برای مال کشته نمیشدم ولی اگر کسی برای مال خود کشته بشود عیب ندارد اما مسئله ناموس که میرسد فرمود اگر این به ابن سفیه دست دراز میکرد ولو بخواهد زیور پایش را بگیرد «یَعُمُّه بالسیفِ» آن یک حساب دیگری است، آن جواب روایت اول بود.
روایت یازده که از امام سجاد(علیه السّلام) است فرمود: «مَن اعتدِیَ علیه فی صَدقِةِ مالِهِ فَقاتلَ فَقُتِلَ فهو شهیدٌ» اگر کسی «من اعتدی علیه فی صدقة ماله»؛ کسی محل تعدی و تجاوز شد در مالش و مبارزه کرد و کشته شد ثواب شهید را دارد.
تفاوت دفاع از جان با دفاع از مال و ناموس
اما برای جدا شدن هر کدام از مسئله مال و عرض و جان، روایت دوازده یک روایت جامعی است که از امام رضا(سلام الله علیه) میکنند «عن الرجل یکون فی السفر و مَعَه جاریةٌ له» کنیزی همراه او است «فیجیع قوم یریدون اخذ جاریته أ یمنع جاریته من أن توخذ و إن خاف علی نفسه القتل قال(علیه السّلام) نعم» این برای حفظ عرض جاریه، سؤال دوم «قلت و کذلک اذا کانت معه امرأةٌ» نه «امرأته» «امرأة» زنی یعنی زنی که باید محفوظ بماند «قال نعم قلت و کذلک الامُ و البنتُ و ابنةُ العمِ و القرابةُ یَمْنَعُهُنَّ و إن خاف علی نفسه القتل قال نعم» از اینکه اسم این زنها و محارم را بعد برد شاید آن «اذا کانت معه امرأته» باشد، به هر حال در حفظ عرض این روایات دارد که «و ان خاف علی نفسه القتل» دفاع جایز است «قلت و کذلک المالُ یریدون اخذه فی سفرٍ فَیَمْنَعُه و إن خافَ القتل قال نعم»؛ برای حفظ مال در سفر اگر خوف قتل هم دارد باز دفاع بکند در برابر این سارقین؟ فرمود آری، این منافات ندارد با آن فرمایش مرحوم صاحب جواهر و امثال ایشان دارند چون از اینکه فرمود در سفر است، ظاهراً مالی است که حفظ نفس متوقف بر آن مال است ولی اگر در حضر بود حفظ نفس متوقف بر آن مال نبود، بعید است که کسی برای مالی که این دو تا شرط را دارد یک، حفظ نفس متوقف بر او نیست دو، ظن سلامت در دفاع ندارد، بلکه خوف قتل دارد با حفظ این دو وصف، باز دفاع جایز باشد و کشته بشود.
روایت سیزدهم که از امام سجاد(سلام الله علیه) است دارد که «مِن الفاظِ رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مَن قُتِلَ دونَ ماله فهو شهیدٌ». روایت چهارده که مکاتبهای است که امام هشتم(سلام الله علیه) برای مأمون(علیه من الرحمن ما یستحق من العذاب) نوشته است، این است «مَن قُتِلَ من دون ماله فهو شهید».
دستور به غیرت جهت دفاع از مال و ناموس
روایت پانزده که دستور غیرت میدهد این است که از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) «یُبْغِضُ الله تبارک و تعالی رجلاً یُدخلُ علیه فی بیتِهِ فلا یُقاتل» آن کسی که اهل غیرت نیست، مغضوب و مبغوض خداست؛ بیگانهها میآیند در خانهاش، این قتال نمیکند خب، این ندارد که برای مال است یا برای عرض است یا مانند آن، این تقیید میشود برای عرض یا برای مال در صورت حفظ نفس.
پرسش:...
پاسخ: آن دو تا آیه است: یکی در سورهٴ مبارکهٴ «حج» است؛ یکی هم در سورهٴ مبارکهٴ «بقره». یکی میفرماید که ﴿لَوْ لا دَفْعُ اللّهِ النّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ اْلأَرْضُ﴾ بعد از این بازتر و روشنتر و همان آیهٴ سورهٴ «حج» این است که ﴿لَوْ لا دَفْعُ اللّهِ النّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ یُذْکَرُ فیهَا اسْمُ اللّهِ﴾؛ خب، اگر دفاع نباشد بیگانه مراکز مذهب را از بین میبرد، وقتی مراکز مذهب از بین رفت، آن وقت «ظهر الفساد فی الارض» خب این برای حفظ دین مردم است اینجا میشود جهاد در راه دین این دیگر مسائل مالی نیست مسائل شخصی نیست البته واجب است آن، روایتهای شانزده و هفده هم از همین باب است.
اهمیت دفاع از حیات و مال مردم در جامعه اسلامی
اما آنچه مربوط به حفظ حیات یا مال مردم است درباره جامعه اسلامی است روایات باب شصت از ابواب جهاد عدو اینها را تأمین میکند اولین روایت همان است که امام باقر از امام سجاد(علیهما السّلام) نقل میکند که امیرالمؤمنین فرمود که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) چنین فرموده است «مَن رَدَّ عن قومٍ مِن المسلمین عادیةَ ماءٍ او نارٍ وَجَبَتْ له الجنة»؛ اگر کسی جلوی تهاجم و تجاوز علیه مسلمین را بگیرد، اگر سیلی دارد میآید عادیه ماء است طغیان آب است، این جلویش را بگیرد «وَجَبَتْ له الجنه» آتشی آمده، این مسلمین دارند میسوزند، این دفاع کرده «وجبت له الجنة».
روایت دوم این باب هم از حضرت امیر(سلام الله علیه) است که «مَن رَدَّ عن المسلمین عادیة ماء او نار او عادیة عدو مکابر للمسلمین غَفَر الله له ذنبه» این دفاع از حریم مسلمین است، از مال مسلمین، عرض مسلمین و جان مسلمین، این «وجبت له الجنة» و در موارد دیگر که اصل حفظ نظام باشد که خب، مطلب دیگری است.
روایاتی مربوط به قیام عملی در امر به معروف
روایات دیگر که امر به معروف و نهی از منکر اینچنین نیست که انسان فقط بگوید با زبان اما وقتی که نسبت به قیام عملی رسیده است بگوید به من چه این را روایات باب 61 از همین ابواب جهاد عدو حل میکند «عن ابی عبد الله(علیه السّلام) قال ما جعل له عزوجل بسط اللسان و کف الید و لکن جعلهما یبسطان معاً و یکفان معاً» خدای سبحان اینچنین قرار نداد که فقط زبان آدم دراز باشد و دستش بسته باشد بالأخره یا دست و زبان هر دو بسته است یا دست و زبان هر دو باز است عدهای دیدند که بگویند ما امر به معروف و نهی از منکر زبانی میکنیم؛ اما مادامی که حضور در صحنه و جبهه است دیگر نمیآییم، میبینند با این روایات سازگار نیست بعد گفتند چه بهتر که هر دو را ترک بکنیم حضرت فرمود که تفصیلی در مسئله نیست که «بسط اللسان و کفُ الید» این طور نیست یا هر دو باز است یا هر دو بسته، هر دو را که نمیشود بست چون امر به معروف تا روز قیامت واجب است پس هر دو را باید باز کرد. حضرت نخواست بگوید که اینجا سه تا کار است تفصیل ممنوع است آن دو تا کار هر کدام را که انتخاب بکنید مجازید، این را که نمیخواهد بگوید که میخواهد بفرماید تفصیل، ممنوع است یعنی زبان باز باشد، اما دست بسته باشد این طور نیست یا دست و زبان هر دو باز باشد یا دست و زبان هر دو بسته یعنی چه؟ یعنی یا میتوانید دستتان باز باشد با دست و زبانتان هم باز باشد با زبان امر به معروف بکنید یا هر دو را ببندید این است معنایش، که مختارید یعنی امر به معروف نکنید اصلاً یا حضرت میخواهد او را نهی کند، میفرماید این طور نیست اگر امر به معروف بکنید بالأخره با زبان و دست، با هم امر به معروف بکنید. اگر دست را بستی زبان را هم پس ببند، نه اینکه بستن زبان جایز باشد چون امر به معروف دیگر از واجبهایی است که هرگز قابل ترک نیست.
پاسخ: الآن ما چند تا از آن بزرگان ردیف اول که داریم، روزانه در حوزههای علمیه به طور متوسط بیش از دههزار بار به طور متوسط حالا شاید بیشتر یا کمتر، در حوزههای علمیه مشهد و قم و نجف و حوزههای دیگر دههزار بار اینچنین میگوییم مرحوم شهید اول فرمود، مرحوم شهید ثانی فرمود اینها الگوهای ما هستند که بالأخره برای دین خون دادند اینها رکناند وقتی از ائمه(علیه السّلام) گذشتیم به اینها میرسیم که به شفاعت اینها هم اطمینان داریم و امیدواریم اینها الگوی هستند اینها استوانههای اولیهاند از این طرف نمیشود گفت که «العلما ورثة الانبیاء» از این طرف نمیشود گفت «العلماء نواب الائمة(علیهم السّلام)» از آن طرف حرف آنها [یعنی ائمه] را نزد، آخر آنها حرفشان این بود «ما منا الا مقتولٌ أو مسموم» از این طرف بگوییم زید نایب امام است؛ اما آن را دیگر نگوییم «ما مِنّا الاّ مَسمومٌ او مقتولٌ» نایب امام آن است که بالأخره تا آن لحظهای که هست بگوید، بعد بگوید این کاسه زهر را به من دادند من مجبور شدم بنوشم، این میشود نایب امام؛ اما آن که وقتی به نوشیدن زهر میرسد دیگر میگوید به من چه، این نمیتواند از این طرف ورثه آنها باشد [و] از آن طرف حرف آنها را نزند؛ اگر کسی وارث آنها است باید حرف آنها را بزند، آنها میگویند «ما منّا الا مقتولٌ أو مسمومٌ». غرض آن است که بقیه امر به معروف شاید در بحث ﴿کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ﴾ آن مقداری که بحث تفسیری مربوط است بیاید.
عذاب عظیم برای عوامل تفرقه
در اینجا که فرمود آنهایی که عامل تفرقهاند عذاب عظیمی به دنبال آنهاست، قسمت مهم تفرقه از نفاق درآمده یعنی منافق هم اسلام را به عنوان «لُبِسَ الاسلامُ لبسَ الفروِ مَقلوبا» ارائه کرد و هم پیدایش مذاهب گوناگون با دخالت نفاق است به تعبیر سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) هر جا یک اختلاف فکری است سومی راه پیدا کرده که این اختلاف را حل کند، یک مذهب سومی ابداع کرده چهارمی آمده بین اینها اختلافهای فکری و مکتبی را حل کند یک مذهب پنجمی را ابداع کرده. این جنگ هفتاد و دو ملت و امثال ذلک با دخالت نفاق است و بدترین دشمن در درون خود آدم است که ما شبانهروز با این دشمن سر کار داریم «اَعْدَی عَدُوِّکَ نفسک التی بین جَنْبَیْک» و این مثل خوره دارد آدم را میخورد کسی پیشرفت کرد نگران است که چرا من ترقی نکردم؟ خب این انسان را بالأخره به هر جایی که میخواهد میبرد دیگر چرا این حرف را من نگفتم چرا این کار را من نکردم چرا نام من مطرح نشد؟ این «اعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک» این آدم را میخورد و این ﴿وَ أُحْضِرَتِ اْلأَنْفُسُ الشُّحَّ﴾ یک تعبیر لطیف قرآنی است یعنی قرآن فرمود این دشمن شما اصلاً درون جان شما سنگر گرفته تا شما میخواهید بجنبید این میفهمد چه کار میخواهید بکند، یک چنین دشمنی است و چقدر هوشیاری میخواهد که انسان آن دشمنی که در خود مقر آدم سنگر دارد او را سرکوب کند، این است که باید به جای دیگر برود خلاصه مادامی که در این مقر خود هست این نمیتواند بر این دشمن پیروز بشود وقتی خودی را رها کرد وقتی خودی را رها کرد خود این مقر را سوزاند وقتی خودی را رها کرد این مقر محترق شد آنگاه انسان در پناه ذات اقدس الهی قرار میگیرد آنجا دیگر شیطان راه ندارد فرمود که ﴿إِلاّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ﴾ ذات اقدس الهی فرمود «الا عبادی» بندگان خاص و خود شیطان هم اعتراف کرد ﴿إِلاّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ﴾ آنها که تا مقر خودی خود هستند آنجا هم شیطان آتش روشن کرده، وقتی انسان از این مقر بیرون آمد دیگر خالصاً لله شد دیگر از هر خطری مصون است هر گونه اختلافی که آمد به وسیله نفاق آمد، فرمود: ﴿وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ وَ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ﴾ چه وقت؟ ﴿یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ﴾ اینکه این «یوم» منصوب است و مفعول فیه است که ظرف آن عذاب است چه زمانی عذاب عظیم دامنگیر اینها میشود، ظرفش چه زمانی است، ظرفی که یک عده روسیاهاند یک عده روسفید.
مراد از بیاض و سواد در آیه شریفه
این بیاض و سواد آیا کنایه از آن است که ما هم در تعبیرات ادبی و عرفی داریم که فلان کس روسفید شد، فلان کس روسیاه همین است؟ یک تمثیل و تشبیه باشد که سخن از روسفیدی و روسیاهی نیست ﴿یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ﴾ یعنی صورتها فرق نمیکند و اما تعبیر کنایهای است کسی که موفق شد میگوییم روسفید است کسی که موفق نیست میگوییم روسیاه این است معنایش؟ یا واقعاً صورت هم دگرگون میشود. البته بخشی از آیات قرآن کریم دارد که یک عده در قیامت نورانیاند. خب، اگر ما دلیل عقلی یا نقلی معتبر نداشتیم که مایه صرف ظهور باشد ظاهر، حجت است. گرچه ما تعبیری داریم که انسان موفق را میگویند روسفید و انسان ناکام را میگویند روسیاه؛ اما این با قرینه است ولی اگر یک مخبر صادقی به ما بفرماید عدهای در قیامت روسفیدند [و] عدهای روسیاه، همین تعبیر را ما حمل بکنیم برای اینکه یک عده کامیاباند، یک عده ناموفق به این معناست یا نه گذشته از اینکه یک عده کامیاباند و اهل سعادتاند واقعاً روسفیدند، یک عده که ناکاماند واقعاً روسیاهاند؛ صورتشان سیاه است، دلیلی نیست بر اینکه این حمل بر تمثیل باشد، بر مجاز باشد [و] هیچ سیاهی در کار نباشد، عدهای سیاهاند این یک مطلب.
مطلب دیگر این است که سفیدی و سیاهی گاهی از بیرون بر انسان تحمیل میشود این نه فخر است و نه وهم، کسی در یک موقعیت اقلیمی خاصی به سر میبرد آفتاب مرتب میتابد این سیاه چهره است، کسی در یک موقعیت اقلیمی دیگر زندگی میکند سفید چهره است، این سفیدی و سیاهی که از بیرون بیاید نه فخر است برای غرب نه وهن است برای بلال حبشی این نیست، چون این از زمان و مکان آمده یک وقت است سفیدی سیاهی از عقیده و از دل برمیخیزد این نشانه فخر و وهن است، در قیامت چون ﴿لا یَرَوْنَ فیها شَمْسًا وَ لا زَمْهَریرًا﴾ آفتاب و اقلیم جغرافیایی و امثال ذلک نیست که کسی سفیدرو یا سیاهرو باشد که، این نوارنیت درونی که ﴿جَعَلْنَا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ﴾ این ظهور میکند ﴿تُبْلَی السَّرائِرُ﴾ درون و بیرون او روشن است.
مراد از وجه در آیه
آن وقت «وجه» هم به معنای صورت نیست یک وقت است که «وجه» خصوص صورت است این در مقابل ید که قرار گرفت در مقابل سر که قرار گرفت خصوص صورت است، مثل آیه وضو ﴿فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرافِقِ﴾ برای اینکه «وجه» در مقابل دست همان صورت است یا «وجه» در مقابل سر که فرمود: ﴿وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ﴾ این یعنی صورت یک وقت «وجه» مقابل ندارد، مثل ﴿وَ أَنْ أَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفًا﴾ این «وجه» یعنی چهره جان درون و بیرون، این میشود وجه.
پرسش:...
پاسخ: آن ﴿لِسَعْیِها راضِیَةٌ﴾ را دارد؛ اما ناعمه هم دارد، دو چیز است ﴿وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ ٭ إِلی رَبِّها ناظِرَةٌ ٭ وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ باسِرَةٌ ٭ تَظُنُّ أَنْ یُفْعَلَ بِها فاقِرَةٌ﴾، ﴿وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناعِمَةٌ ٭ لِسَعْیِها راضِیَةٌ﴾، ﴿وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ﴾ اینها همهشان جدا جداست، دلیلی نیست که ما اینها را فقط بر آن تمثیل و مجاز حمل بکنیم، البته در بعضی از موارد، شاهد بر مجاز بودن هست، مثل اینکه در سورهٴ «نحل» آمده که اگر به یکی از این مردهای جاهلی در جاهلیت، خبر میرسید که همسرت دختر آورد این سیاهرو میشد؛ آیهٴ 58 سورهٴ «نحل» این است که ﴿وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِاْلأُنْثی ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظیمٌ﴾ البته صورت، سرخ شدن در حال شنیدن خبر تلخ هست که میل به سیاهی داشته باشد؛ اما روسیاه شدن گرچه این خبر تلخ، اینها را غضبناک میکرد در چهره اینها اثری ظهور میکرد؛ اما سیاهرو نمیشدند مگر به همان معنای کنایهای، اثری در صورت ظاهر میشد عصبانی میشدند بر افروخته میشدند؛ اما سیاهچهره بشوند نبود مگر اینکه سیاهرو شدن به معنای همان کنایهایاش باشد یا در سورهٴ مبارکهٴ «زخرف» آیهٴ هفده هم این است که ﴿وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلاً ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظیمٌ﴾ به زبان اینها با اینها سخن میگوید، فرمود که چطور شما خودتان حاضر نیستید دختر داشته باشید اما میگویید ملائکه دختران الهیاند ـ معاذالله ـ خب فرمود شما اگر بشنوید که به شما خدا دختر داد چهرهتان سیاه میشود یعنی احساس سیاهرویی میکنید البته چهره اینها برآشفته میشود اما شاید معنای سیاهرو بودن اینها همان معنای کنایهای باشد با حفظ اینکه در چهره اینها اثری ظهور میکند.
معانی سفید رویی و سیاه رویی
ولی اگر قرینهای در کار نبود حالا ﴿وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ باسِرَةٌ﴾ عدهای که دژماند، پژمردهاند [و] افسردهاند، اینها بگوییم یعنی فقط از نظر معنا ناکاماند و نامؤفقاند یا نه ظاهرشان همین طور است خب، ظاهرشان هم همین طور است مثل اینکه عدهای درونشان کور است باطنشان هم کور است اگر معنای این سفیدی و سیاه یعنی که معنای کنایی باشد یک عده سفیدروی یک عده سیاهرویند یعنی روسفیدند و روسیاه نه سیاهروی و سفیدروی بلکه روسفیدند و روسیاه معنا این باشد دیگر لازم نیست به زحمت بیفتیم که خب آنها که بینابیناند چطور کافر مست سیاهرو است و مؤمن محض سفیدرو است مسلمان فاسق چه که به زحمت بیافتیم بگوییم یک عده خاکستری رنگاند، بعد ﴿وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ عَلَیْها غَبَرَةٌ٭ تَرْهَقُهَا قَتَرَةٌ﴾ که بعضی اغبرند خاکستری رنگاند غبارآلوداند اما اگر منظور واقعاً این باشد که یک عده مؤفقاند یک عده نامؤفق، دیگر نیازی به توجیه نیست؛ اما اگر منظور این باشد نه، یک عده سفیدند یک عده سیاه، باید گفت آنچه بینابین است ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صالِحًا وَ آخَرَ سَیِّئًا﴾ آنها به چه صورت محشور میشوند؟ البته این حالات قیامت، اینچنین نیست که فقط یک موقف را مشخص کند، آنهایی هم که ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صالِحًا وَ آخَرَ سَیِّئًا﴾ بالأخره مشمول رحمت حق میشوند وقتی مشمول رحمت حق شدند میشوند سفیدروی و روسفید؛ منتها سفیدی درجاتی دارد، روسفیدی هم درجاتی دارد، نظیر اینکه نورانیت معنوی هم مراتبی دارد؛ یک عده هستند که نورانیاند یک عده هستند که ﴿نُورُهُمْ یَسْعی بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ﴾ بعد هم میگویند ﴿رَبَّنا أَتْمِمْ لَنا نُورَنا﴾ هم نور معنوی دارند، هم نور ظاهری دارند روشناند.
«و الحمد لله رب العالمین»
حکم شهید برای مقتول در دفاع از مال و ناموس
اهمیت دفاع از حیات و مال مردم در جامعه اسلامی
روایاتی مربوط به قیام عملی در امر به معروف
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿104﴾ وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ وَ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ ﴿105﴾ یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا الَّذینَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَکَفَرْتُمْ بَعْدَ إیمانِکُمْ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ ﴿106﴾ وَ أَمَّا الَّذینَ ابْیَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفی رَحْمَةِ اللّهِ هُمْ فیها خالِدُونَ ﴿107﴾ تِلْکَ آیاتُ اللّهِ نَتْلُوها عَلَیْکَ بِالْحَقِّ وَ مَا اللّهُ یُریدُ ظُلْمًا لِلْعالَمینَ ﴿108﴾
اشارهای به بعضی از مباحث گذشته
گرچه بحث مبسوط پیرامون امر به معروف و نهی از منکر به فقه موکول شده است و بعضی از بحثهای امر به معروف هم شاید در ذیل آیهٴ 110 همین سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» بیاید؛ اما بعض دیگر از مباحثش مانده است و آن این است که در باب امر به معروف هم مسئله جهاد ذکر میشود هم مسئله دفاع ذکر میشود هم مسئله جهاد نفس ذکر میشود که همه اینها را مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله علیه) در کتاب امر به معروف جمعآوری کرده یعنی نزدیک امر به معروف جمعآوری کرده. یکی از روایتهایی که دیروز قرائت شد همین ترتیب در دفاع است که فرمود اگر حادثهای پیش آمد اول مالتان را فدای جان کنید و اگر نازلهای پیش آمد جانتان را فدای دین کنید که «إذا حَضَرَتْ بَلیَّةٌ فاجعلوا اموالَکُم دونَ أنفسِکُم و إذا نَزَلَتْ نازلةٌ فاجعلوا انفسکم دون دِینِکُم» یعنی مالتان را فدای جان کنید و جانتان را فدای دین، که دین برای همیشه محفوظ خواهد بود برای اینکه در پشت سنگر جان هست و جان، وقتی بدن را رها کرد با دین میمیرد «لا تموتُ إلا و هی مسلمة».
حکم شهید برای مقتول در دفاع از مال و ناموس
منتها در مسئله دفاع این مطلب هست که آن روایاتی که دارد «مَن قُتِلَ دونَ مالِهِ فَهو شَهیدٌ»، «مَن قُتِلَ دونَ عِرْضِهِ فهو شهیدٌ»، «مَن قُتِلَ دونَ مَظْلِمَتِهِ فهو شهیدٌ» از آن روایات استفاده میشود که نفس را باید فدای مال کرد، برای اینکه در آن روایات آمده «من قتل دون ماله فهو شهید» یعنی انسان میتواند برای مال کشته بشود و ثواب شهید را هم دارد، با اینکه در این وصیت حضرت امیر(سلام الله علیه) آمده است که شما مالتان را حافظ جانتان قرار بدهید و برای مالتان جان ندهید [بلکه] برای حفظ جانتان مال را بدهید در خلال بحث دیروز اشاره شد که این یک جمع فقهی در کتابهای فقهی دارد و آن این است که در باب حدود، وقتی مسائل حد به پایان میرسد، مسئله دفاع را مطرح میکنند، آن طوری که مرحوم محقق در شرایع مطرح کرده و عدهای هم پیروی کردند دفاع را گفتند که انسان میتواند از مال خود و عرض و ناموس خود و از جان خود دفاع کند، این جایز است اگر انسان در دفاع، کشته شد به منزله شهید است حکم فقهی او شهادت نیست که غسل نخواهد و کفن نخواهد با همان لباس دفن بشود چون آن حکم فقهی، مخصوص شهید در معرکه و میدان قتال است این حکم کلامی دارد شهید کلامی است یعنی ثواب شهید را دارد. پس اگر کسی برای حمایت از مال خود، از ناموس خود و از جان خود کشته شد این شهید است، ثواب شهید را دارد و خون کسی که مهاجم است هدر است چه اینکه مال و حدود او هم حرمتی ندارد، این یک مطلب.
حکم دفاع از مالی که حفظ نفس متوقف برآن است
مطلب دیگر آن است که جمع بین این دو طایفه از روایات چگونه خواهد بود. در آن روایتی که از حضرت امیر(سلام الله علیه) خوانده شد این بود که اگر بلیهای آمد «اذا حَضَرتْ بلیّةٌ فاجعلوا اموالکم دونَ أنفسکم» یعنی اول مالتان را از دست بدهید بعد جان را؛ به وسیله مال، جانتان را حفظ بکنید و آن روایات هم دارد که «مَن قُتِلَ دونَ ماله فهو شهیدٌ» راههای مختلفی برای جمع این دو تا طایفه از نصوص ارائه دادند که یکی از آن راهها این است.
یک وقت است که بحث در جواز است، یک بحث در وجوب که آیا اصلاً جایز است برای حمایت از مال کشته بشود یا نه؟ وقتی جایز است که برای حمایت از مال کشته بشود که به وسیله آن مال، اصل حفظ نفس حاصل بشود یعنی حفظ نفس، توقف بر آن مال داشته باشد؛ اگر مالی است که به وسیله آن شخص زنده است که اگر آن مال را از او بگیرند دیگر او ادامه حیات نمیدهد، در این گونه از موارد، دفاع از این مال جایز است حالا احیاناً لازم است و اگر کسی در این محدوده کشته بشود شهید است این دفاع از مالی است که حفظ نفس، متوقف بر آن مال است. بیابانی است مقداری نان یا آب به همراه اوست که اگر این نان و آب را سارقین ببرند او نمیتواند زنده بماند، که حفظ حیات، متوقف بر آن مال است. در اینجا دفاع جایز یا واجب است این مشمول «من قُتِلَ دون ماله فهو شهیدٌ» خواهد بود این یک.
حکم دفاع از مالی که حفظ نفس متوقف برآن نیست و احتمال قتل وجود ندارد
مسئله دیگر آن است که مالی است که حفظ نفس متوقف بر آن مال نیست ولی شخص، احتمال عقلایی در ذهنش منقدح میشود که با این دفاع کشته نشود گرچه یک مقدار آسیب میبیند ضرب و جرحی میبیند ولی کشته نمیشود، با مظنه سلامت از مال خود دفاع کرد و در این حال هم کشته شد با مظنه سلامت دفاع از مال ولو آن مال مایه حیات نباشد و حفظ حیات متوقف بر او نباشد، این دفاع جایز است و اگر کسی در این حال کشته شد ثواب شهید را دارد و مشمول آن روایاتی است که فرمود: «مَن قُتِلَ دونَ مَظْلَمتِه» یا «مَن قُتِلَ دون ماله فهو شهید».
حکم دفاع از مالی که حفظ نفس متوقف برآن نیست و احتمال قتل وجود دارد
مسئله سوم آنجایی است که مهاجم، برای گرفتن مال حمله کرده است. این مال، نه حافظ حیات است که حیات این شخص متوقف بر آن مال باشد و نه این شخص مدافع، مظنه سلامت دارد، بلکه بر اساس شواهد عقلایی مطمئن است که اگر دفاع کند کشته میشود، برای مالی که حفظ نفس محترمه هم متوقف بر آن مال نیست، این مسئله سوم آیا مشمول «مَن قُتِلَ دون مَظْلَمَتِه» و «مَن قُتِلَ دون ماله فهو شهیدٌ» هست یا مشمول «فاجعلوا اموالکم دون انفسکم» هست و آیا در این قسم، دفاع واجب است یا نه؟ اگر واجب نبود آیا جایز است یا نه؟ اینجا است که محل اختلاف است و آن طوری که مرحوم صاحب جواهر(رضوان الله علیه) میل کرده این است که بعید است در این قسم، دفاع جایز باشد و شاید دفاع، حرام باشد، زیرا حفظ نفس، اهم از حفظ مال است و کسی حق ندارد برای مال خود، جان خود را هدر بدهد و آن روایتی که دارد «من قُتِلَ دون ماله فهو شهیدٌ» ناظر به مسئله اُولیٰ یا ناظر به مسئله ثانیه است. روایات این باب را مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله علیه) در کتاب شریف جهاد، در باب 46 از ابواب جهاد عدو «من ابواب جهاد العدو» ذکر کرده است.
پرسش:...
پاسخ: چون مسئله اهل و ناموس آن اهم از مال است آن اگر اهم از حفظ نفس نباشد در حد حفظ نفس است، اما مال است که مهم است و نفس است که اهم است در عرض آمده در عیال و اهل آمده در مظلمه آمده در خصوص مال هم آمده که «من قتل دون مظلمة» شهید است، درباره مال فرمود شهید است درباره عِرض و ناموس فرمود شهید است.
روایاتی مربوط به دفاع از مال و ناموس
روایاتی که مرحوم صاحب وسائل در باب 46 از ابواب جهاد عدو نقل میکند زیاد است. اوّلی از حضرت امیر(سلام الله علیه) است که کسی به حضرت عرض کرد یا امیرالمؤمنین «إن لِصّاً دَخَل علی إمْرأتی فسَرَقَ حُلّیها»؛ دزدی آمده و زیور همسرم را گرفت، حضرت فرمود: «اما إنّه لو دَخَلَ علی ابن صَفِیَّةَ لَما رضی بذلک حتی یَعُمَّه بالسیف» خب یعنی کنایه از آن است که اگر به خانوادگی ما آمده بود مثلاً، هرگز ما بدون شمشیر او را پاسخ نمیدادیم، این مربوط به غیرت خود صاحب خانه است، این تنها مسئله مال نیست.
روایت دوم مشابه آن است و روایت سوم این است که «اذا دَخَل علیکَ رجلٌ یریدُ أهلَک و مالَکَ فابْدَرْهُ بالضربةِ» یعنی بدار و مبادرت کن به زدن «ان استطعتَ فإنّ اللصَّ محاربٌ لله و لرسولِهِ فما تَبِعَکَ منه شیءٌ فهو عَلیَّ»؛ هر خسارتی که به او وارد کردی بر عهده من است یعنی جان و مال این مهاجم هدر است.
روایت دیگر هم این است که «مَن حَمَلَ السِّلاحَ باللیل فهو محاربٌ الا أن یکون رجلاً لیس مِن أهل الرِّیبةِ»؛ مگر کسی که درباره او گمان بد نرود وگرنه کسی شبانه، اسلحه حمل کند این محارب محسوب میشود. روایت پنجم که از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است این است که «مَن قُتِلَ دونَ عیاله فهو شهید» روایت ششم این است که «اللصّ یَدْخُلُ عَلَیَّ فی بیتی یرید نفسی و مالی قال اقْتُلْهُ فاشْهِدُ الله و مَن سَمِعَ أنَّ دَمَهُ فی عُنقی»؛ به امام باقر عرض کرد که دزدی شبانه میآید و متوجه من و مال من میشود، فرمود او را بکش من خدا و هر کس که این سخن مرا میشنود شاهد میگیرم که خونش به گردن من است یعنی خون او هدر است. روایت هفتم هم از امیرالمؤمنین(علیه السلام) است که «اذا دَخل علیک اللصُّ المحاربُ فاقْتُلْهُ فما أصابک فدمُهُ فی عُنقی».
روایت هشتم هم این است که از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمده است «من قُتِلَ دونَ مظلمتِهِ فهو شهیدٌ» روایت نهم قال رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) «من قتل دون مظلمة فهو شهید ثم قال» به این راوی فرمود: «یا ابا مریم هل تَدری ما دون مظلمتِهِ قُلتُ جُعِلْتُ فداک الرجل یُقْتَلُ دون أهله و دونَ ماله و اشباه ذلک» حضرت فرمود: «من قُتِلَ دون مظلمته فهو شهید» بعد به سائل فرمود که میدانید «دون مظلمته فهو شهیدٌ» یعنی چه؟ عرض کرد این است دیگر که انسان برای اهلش و مالش و مانند آن کشته میشود «فقال یا ابا مریم إنّ مِن الفقهِ عرفانَ الحقِ» امام باقر این روایت را از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل میکند راوی این روایت ابیمریم است ابیمریم میگوید که امام باقر فرموده است که رسول خدا فرموده است «مَن قُتِلَ دون مظلمة فهو شهیدٌ» بعد ابیمریم میگوید امام باقر به من فرموده است که میدانید «مَن قُتِلَ دون مظلمة» یعنی چه؟ عرض کرد این است که «یُقتلُ دونَ أهله و دون ماله و اشباهِ ذلک» حضرت فرمود: «یا ابا مریم ان مِن الفقهِ عرفانَ الحق» که ظاهراً تأیید و تصدیق درک ابیمریم است. روایت دهم این باب که باز از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است «مَن قُتِلَ دون ماله فهو بمنزلةِ شهیدٍ» این شارح آن روایاتی است که دارد «فهو شهید» یعنی این ثواب شهید را دارد.
پرسش:...
پاسخ: آنجا حداکثر روایاتی هم هست که فضیلت را ذکر میکند اصل جواز را اما وجوب آنهم مراتبی دارد حالا شاید آن روایت را هم بخوانیم که «مَن رَدَّ عن قومٍ مِن المسلمین عادیةَ ماءٍ أو نارٍ وَجَبَتْ له الجنة»؛ اگر کسی آتشی را خاموش بکند سیلی دارد میآید جلوی سیل را بگیرد [و] عدهای را نجات بدهد «وجبت له الجنه» اما وجوبش با رعایت اهم و مهم شاید ممکن باشد؛ اما اصل جوازش چرا.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ «ان مِن الفقهِ عرفانَ الحق» که در اینجا بفهمید که منظور از این «مظلمة» چیست این حق در مسئله چیست نه اینکه یک چیز بیگانهای را فرموده باشد که شامل این سؤال و جواب نباشد، اینچنین نیست.
پرسش:...
پاسخ: چرا؛ آنکه روشن هست انسانی که مهمترین فرع، همان اصول دین هست دیگر؛ اما باید که به این مسئله ارتباط داشته باشد، سؤالی از ابیمریم کرده، ابی مریم جواب داده، باید حضرت بالأخره تصدیق بکند یا تکذیب.
روایت دهم از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که «مَن قُتِلَ دونَ ماله فهو بمنزلة الشهیدِ فقلتُ أ یقاتل أفضل او لایُقاتل» به حضرت عرض کردند بسیار خب، از این بیان معلوم میشود که جایز است؛ اما حالا بکند یا نکند؟ یعنی حفظ نفس بهتر است یا حفظ مال؟ «فقال» اگر برای مال، قتال نکرد کار حرامی را مرتکب نشد«أمّا اَنٰا لو کُنْتُ لم اقاتِلُ و تَرَکْتُهُ» اما من اگر بودم کسی برای مال، به سراغ من میآمد من رها میکردم برود برای مال کشته نمیشدم ولی اگر کسی برای مال خود کشته بشود عیب ندارد اما مسئله ناموس که میرسد فرمود اگر این به ابن سفیه دست دراز میکرد ولو بخواهد زیور پایش را بگیرد «یَعُمُّه بالسیفِ» آن یک حساب دیگری است، آن جواب روایت اول بود.
روایت یازده که از امام سجاد(علیه السّلام) است فرمود: «مَن اعتدِیَ علیه فی صَدقِةِ مالِهِ فَقاتلَ فَقُتِلَ فهو شهیدٌ» اگر کسی «من اعتدی علیه فی صدقة ماله»؛ کسی محل تعدی و تجاوز شد در مالش و مبارزه کرد و کشته شد ثواب شهید را دارد.
تفاوت دفاع از جان با دفاع از مال و ناموس
اما برای جدا شدن هر کدام از مسئله مال و عرض و جان، روایت دوازده یک روایت جامعی است که از امام رضا(سلام الله علیه) میکنند «عن الرجل یکون فی السفر و مَعَه جاریةٌ له» کنیزی همراه او است «فیجیع قوم یریدون اخذ جاریته أ یمنع جاریته من أن توخذ و إن خاف علی نفسه القتل قال(علیه السّلام) نعم» این برای حفظ عرض جاریه، سؤال دوم «قلت و کذلک اذا کانت معه امرأةٌ» نه «امرأته» «امرأة» زنی یعنی زنی که باید محفوظ بماند «قال نعم قلت و کذلک الامُ و البنتُ و ابنةُ العمِ و القرابةُ یَمْنَعُهُنَّ و إن خاف علی نفسه القتل قال نعم» از اینکه اسم این زنها و محارم را بعد برد شاید آن «اذا کانت معه امرأته» باشد، به هر حال در حفظ عرض این روایات دارد که «و ان خاف علی نفسه القتل» دفاع جایز است «قلت و کذلک المالُ یریدون اخذه فی سفرٍ فَیَمْنَعُه و إن خافَ القتل قال نعم»؛ برای حفظ مال در سفر اگر خوف قتل هم دارد باز دفاع بکند در برابر این سارقین؟ فرمود آری، این منافات ندارد با آن فرمایش مرحوم صاحب جواهر و امثال ایشان دارند چون از اینکه فرمود در سفر است، ظاهراً مالی است که حفظ نفس متوقف بر آن مال است ولی اگر در حضر بود حفظ نفس متوقف بر آن مال نبود، بعید است که کسی برای مالی که این دو تا شرط را دارد یک، حفظ نفس متوقف بر او نیست دو، ظن سلامت در دفاع ندارد، بلکه خوف قتل دارد با حفظ این دو وصف، باز دفاع جایز باشد و کشته بشود.
روایت سیزدهم که از امام سجاد(سلام الله علیه) است دارد که «مِن الفاظِ رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مَن قُتِلَ دونَ ماله فهو شهیدٌ». روایت چهارده که مکاتبهای است که امام هشتم(سلام الله علیه) برای مأمون(علیه من الرحمن ما یستحق من العذاب) نوشته است، این است «مَن قُتِلَ من دون ماله فهو شهید».
دستور به غیرت جهت دفاع از مال و ناموس
روایت پانزده که دستور غیرت میدهد این است که از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) «یُبْغِضُ الله تبارک و تعالی رجلاً یُدخلُ علیه فی بیتِهِ فلا یُقاتل» آن کسی که اهل غیرت نیست، مغضوب و مبغوض خداست؛ بیگانهها میآیند در خانهاش، این قتال نمیکند خب، این ندارد که برای مال است یا برای عرض است یا مانند آن، این تقیید میشود برای عرض یا برای مال در صورت حفظ نفس.
پرسش:...
پاسخ: آن دو تا آیه است: یکی در سورهٴ مبارکهٴ «حج» است؛ یکی هم در سورهٴ مبارکهٴ «بقره». یکی میفرماید که ﴿لَوْ لا دَفْعُ اللّهِ النّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ اْلأَرْضُ﴾ بعد از این بازتر و روشنتر و همان آیهٴ سورهٴ «حج» این است که ﴿لَوْ لا دَفْعُ اللّهِ النّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ یُذْکَرُ فیهَا اسْمُ اللّهِ﴾؛ خب، اگر دفاع نباشد بیگانه مراکز مذهب را از بین میبرد، وقتی مراکز مذهب از بین رفت، آن وقت «ظهر الفساد فی الارض» خب این برای حفظ دین مردم است اینجا میشود جهاد در راه دین این دیگر مسائل مالی نیست مسائل شخصی نیست البته واجب است آن، روایتهای شانزده و هفده هم از همین باب است.
اهمیت دفاع از حیات و مال مردم در جامعه اسلامی
اما آنچه مربوط به حفظ حیات یا مال مردم است درباره جامعه اسلامی است روایات باب شصت از ابواب جهاد عدو اینها را تأمین میکند اولین روایت همان است که امام باقر از امام سجاد(علیهما السّلام) نقل میکند که امیرالمؤمنین فرمود که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) چنین فرموده است «مَن رَدَّ عن قومٍ مِن المسلمین عادیةَ ماءٍ او نارٍ وَجَبَتْ له الجنة»؛ اگر کسی جلوی تهاجم و تجاوز علیه مسلمین را بگیرد، اگر سیلی دارد میآید عادیه ماء است طغیان آب است، این جلویش را بگیرد «وَجَبَتْ له الجنه» آتشی آمده، این مسلمین دارند میسوزند، این دفاع کرده «وجبت له الجنة».
روایت دوم این باب هم از حضرت امیر(سلام الله علیه) است که «مَن رَدَّ عن المسلمین عادیة ماء او نار او عادیة عدو مکابر للمسلمین غَفَر الله له ذنبه» این دفاع از حریم مسلمین است، از مال مسلمین، عرض مسلمین و جان مسلمین، این «وجبت له الجنة» و در موارد دیگر که اصل حفظ نظام باشد که خب، مطلب دیگری است.
روایاتی مربوط به قیام عملی در امر به معروف
روایات دیگر که امر به معروف و نهی از منکر اینچنین نیست که انسان فقط بگوید با زبان اما وقتی که نسبت به قیام عملی رسیده است بگوید به من چه این را روایات باب 61 از همین ابواب جهاد عدو حل میکند «عن ابی عبد الله(علیه السّلام) قال ما جعل له عزوجل بسط اللسان و کف الید و لکن جعلهما یبسطان معاً و یکفان معاً» خدای سبحان اینچنین قرار نداد که فقط زبان آدم دراز باشد و دستش بسته باشد بالأخره یا دست و زبان هر دو بسته است یا دست و زبان هر دو باز است عدهای دیدند که بگویند ما امر به معروف و نهی از منکر زبانی میکنیم؛ اما مادامی که حضور در صحنه و جبهه است دیگر نمیآییم، میبینند با این روایات سازگار نیست بعد گفتند چه بهتر که هر دو را ترک بکنیم حضرت فرمود که تفصیلی در مسئله نیست که «بسط اللسان و کفُ الید» این طور نیست یا هر دو باز است یا هر دو بسته، هر دو را که نمیشود بست چون امر به معروف تا روز قیامت واجب است پس هر دو را باید باز کرد. حضرت نخواست بگوید که اینجا سه تا کار است تفصیل ممنوع است آن دو تا کار هر کدام را که انتخاب بکنید مجازید، این را که نمیخواهد بگوید که میخواهد بفرماید تفصیل، ممنوع است یعنی زبان باز باشد، اما دست بسته باشد این طور نیست یا دست و زبان هر دو باز باشد یا دست و زبان هر دو بسته یعنی چه؟ یعنی یا میتوانید دستتان باز باشد با دست و زبانتان هم باز باشد با زبان امر به معروف بکنید یا هر دو را ببندید این است معنایش، که مختارید یعنی امر به معروف نکنید اصلاً یا حضرت میخواهد او را نهی کند، میفرماید این طور نیست اگر امر به معروف بکنید بالأخره با زبان و دست، با هم امر به معروف بکنید. اگر دست را بستی زبان را هم پس ببند، نه اینکه بستن زبان جایز باشد چون امر به معروف دیگر از واجبهایی است که هرگز قابل ترک نیست.
پاسخ: الآن ما چند تا از آن بزرگان ردیف اول که داریم، روزانه در حوزههای علمیه به طور متوسط بیش از دههزار بار به طور متوسط حالا شاید بیشتر یا کمتر، در حوزههای علمیه مشهد و قم و نجف و حوزههای دیگر دههزار بار اینچنین میگوییم مرحوم شهید اول فرمود، مرحوم شهید ثانی فرمود اینها الگوهای ما هستند که بالأخره برای دین خون دادند اینها رکناند وقتی از ائمه(علیه السّلام) گذشتیم به اینها میرسیم که به شفاعت اینها هم اطمینان داریم و امیدواریم اینها الگوی هستند اینها استوانههای اولیهاند از این طرف نمیشود گفت که «العلما ورثة الانبیاء» از این طرف نمیشود گفت «العلماء نواب الائمة(علیهم السّلام)» از آن طرف حرف آنها [یعنی ائمه] را نزد، آخر آنها حرفشان این بود «ما منا الا مقتولٌ أو مسموم» از این طرف بگوییم زید نایب امام است؛ اما آن را دیگر نگوییم «ما مِنّا الاّ مَسمومٌ او مقتولٌ» نایب امام آن است که بالأخره تا آن لحظهای که هست بگوید، بعد بگوید این کاسه زهر را به من دادند من مجبور شدم بنوشم، این میشود نایب امام؛ اما آن که وقتی به نوشیدن زهر میرسد دیگر میگوید به من چه، این نمیتواند از این طرف ورثه آنها باشد [و] از آن طرف حرف آنها را نزند؛ اگر کسی وارث آنها است باید حرف آنها را بزند، آنها میگویند «ما منّا الا مقتولٌ أو مسمومٌ». غرض آن است که بقیه امر به معروف شاید در بحث ﴿کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ﴾ آن مقداری که بحث تفسیری مربوط است بیاید.
عذاب عظیم برای عوامل تفرقه
در اینجا که فرمود آنهایی که عامل تفرقهاند عذاب عظیمی به دنبال آنهاست، قسمت مهم تفرقه از نفاق درآمده یعنی منافق هم اسلام را به عنوان «لُبِسَ الاسلامُ لبسَ الفروِ مَقلوبا» ارائه کرد و هم پیدایش مذاهب گوناگون با دخالت نفاق است به تعبیر سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) هر جا یک اختلاف فکری است سومی راه پیدا کرده که این اختلاف را حل کند، یک مذهب سومی ابداع کرده چهارمی آمده بین اینها اختلافهای فکری و مکتبی را حل کند یک مذهب پنجمی را ابداع کرده. این جنگ هفتاد و دو ملت و امثال ذلک با دخالت نفاق است و بدترین دشمن در درون خود آدم است که ما شبانهروز با این دشمن سر کار داریم «اَعْدَی عَدُوِّکَ نفسک التی بین جَنْبَیْک» و این مثل خوره دارد آدم را میخورد کسی پیشرفت کرد نگران است که چرا من ترقی نکردم؟ خب این انسان را بالأخره به هر جایی که میخواهد میبرد دیگر چرا این حرف را من نگفتم چرا این کار را من نکردم چرا نام من مطرح نشد؟ این «اعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک» این آدم را میخورد و این ﴿وَ أُحْضِرَتِ اْلأَنْفُسُ الشُّحَّ﴾ یک تعبیر لطیف قرآنی است یعنی قرآن فرمود این دشمن شما اصلاً درون جان شما سنگر گرفته تا شما میخواهید بجنبید این میفهمد چه کار میخواهید بکند، یک چنین دشمنی است و چقدر هوشیاری میخواهد که انسان آن دشمنی که در خود مقر آدم سنگر دارد او را سرکوب کند، این است که باید به جای دیگر برود خلاصه مادامی که در این مقر خود هست این نمیتواند بر این دشمن پیروز بشود وقتی خودی را رها کرد وقتی خودی را رها کرد خود این مقر را سوزاند وقتی خودی را رها کرد این مقر محترق شد آنگاه انسان در پناه ذات اقدس الهی قرار میگیرد آنجا دیگر شیطان راه ندارد فرمود که ﴿إِلاّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ﴾ ذات اقدس الهی فرمود «الا عبادی» بندگان خاص و خود شیطان هم اعتراف کرد ﴿إِلاّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ﴾ آنها که تا مقر خودی خود هستند آنجا هم شیطان آتش روشن کرده، وقتی انسان از این مقر بیرون آمد دیگر خالصاً لله شد دیگر از هر خطری مصون است هر گونه اختلافی که آمد به وسیله نفاق آمد، فرمود: ﴿وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ وَ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ﴾ چه وقت؟ ﴿یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ﴾ اینکه این «یوم» منصوب است و مفعول فیه است که ظرف آن عذاب است چه زمانی عذاب عظیم دامنگیر اینها میشود، ظرفش چه زمانی است، ظرفی که یک عده روسیاهاند یک عده روسفید.
مراد از بیاض و سواد در آیه شریفه
این بیاض و سواد آیا کنایه از آن است که ما هم در تعبیرات ادبی و عرفی داریم که فلان کس روسفید شد، فلان کس روسیاه همین است؟ یک تمثیل و تشبیه باشد که سخن از روسفیدی و روسیاهی نیست ﴿یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ﴾ یعنی صورتها فرق نمیکند و اما تعبیر کنایهای است کسی که موفق شد میگوییم روسفید است کسی که موفق نیست میگوییم روسیاه این است معنایش؟ یا واقعاً صورت هم دگرگون میشود. البته بخشی از آیات قرآن کریم دارد که یک عده در قیامت نورانیاند. خب، اگر ما دلیل عقلی یا نقلی معتبر نداشتیم که مایه صرف ظهور باشد ظاهر، حجت است. گرچه ما تعبیری داریم که انسان موفق را میگویند روسفید و انسان ناکام را میگویند روسیاه؛ اما این با قرینه است ولی اگر یک مخبر صادقی به ما بفرماید عدهای در قیامت روسفیدند [و] عدهای روسیاه، همین تعبیر را ما حمل بکنیم برای اینکه یک عده کامیاباند، یک عده ناموفق به این معناست یا نه گذشته از اینکه یک عده کامیاباند و اهل سعادتاند واقعاً روسفیدند، یک عده که ناکاماند واقعاً روسیاهاند؛ صورتشان سیاه است، دلیلی نیست بر اینکه این حمل بر تمثیل باشد، بر مجاز باشد [و] هیچ سیاهی در کار نباشد، عدهای سیاهاند این یک مطلب.
مطلب دیگر این است که سفیدی و سیاهی گاهی از بیرون بر انسان تحمیل میشود این نه فخر است و نه وهم، کسی در یک موقعیت اقلیمی خاصی به سر میبرد آفتاب مرتب میتابد این سیاه چهره است، کسی در یک موقعیت اقلیمی دیگر زندگی میکند سفید چهره است، این سفیدی و سیاهی که از بیرون بیاید نه فخر است برای غرب نه وهن است برای بلال حبشی این نیست، چون این از زمان و مکان آمده یک وقت است سفیدی سیاهی از عقیده و از دل برمیخیزد این نشانه فخر و وهن است، در قیامت چون ﴿لا یَرَوْنَ فیها شَمْسًا وَ لا زَمْهَریرًا﴾ آفتاب و اقلیم جغرافیایی و امثال ذلک نیست که کسی سفیدرو یا سیاهرو باشد که، این نوارنیت درونی که ﴿جَعَلْنَا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ﴾ این ظهور میکند ﴿تُبْلَی السَّرائِرُ﴾ درون و بیرون او روشن است.
مراد از وجه در آیه
آن وقت «وجه» هم به معنای صورت نیست یک وقت است که «وجه» خصوص صورت است این در مقابل ید که قرار گرفت در مقابل سر که قرار گرفت خصوص صورت است، مثل آیه وضو ﴿فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرافِقِ﴾ برای اینکه «وجه» در مقابل دست همان صورت است یا «وجه» در مقابل سر که فرمود: ﴿وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ﴾ این یعنی صورت یک وقت «وجه» مقابل ندارد، مثل ﴿وَ أَنْ أَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفًا﴾ این «وجه» یعنی چهره جان درون و بیرون، این میشود وجه.
پرسش:...
پاسخ: آن ﴿لِسَعْیِها راضِیَةٌ﴾ را دارد؛ اما ناعمه هم دارد، دو چیز است ﴿وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ ٭ إِلی رَبِّها ناظِرَةٌ ٭ وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ باسِرَةٌ ٭ تَظُنُّ أَنْ یُفْعَلَ بِها فاقِرَةٌ﴾، ﴿وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناعِمَةٌ ٭ لِسَعْیِها راضِیَةٌ﴾، ﴿وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ﴾ اینها همهشان جدا جداست، دلیلی نیست که ما اینها را فقط بر آن تمثیل و مجاز حمل بکنیم، البته در بعضی از موارد، شاهد بر مجاز بودن هست، مثل اینکه در سورهٴ «نحل» آمده که اگر به یکی از این مردهای جاهلی در جاهلیت، خبر میرسید که همسرت دختر آورد این سیاهرو میشد؛ آیهٴ 58 سورهٴ «نحل» این است که ﴿وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِاْلأُنْثی ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظیمٌ﴾ البته صورت، سرخ شدن در حال شنیدن خبر تلخ هست که میل به سیاهی داشته باشد؛ اما روسیاه شدن گرچه این خبر تلخ، اینها را غضبناک میکرد در چهره اینها اثری ظهور میکرد؛ اما سیاهرو نمیشدند مگر به همان معنای کنایهای، اثری در صورت ظاهر میشد عصبانی میشدند بر افروخته میشدند؛ اما سیاهچهره بشوند نبود مگر اینکه سیاهرو شدن به معنای همان کنایهایاش باشد یا در سورهٴ مبارکهٴ «زخرف» آیهٴ هفده هم این است که ﴿وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلاً ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظیمٌ﴾ به زبان اینها با اینها سخن میگوید، فرمود که چطور شما خودتان حاضر نیستید دختر داشته باشید اما میگویید ملائکه دختران الهیاند ـ معاذالله ـ خب فرمود شما اگر بشنوید که به شما خدا دختر داد چهرهتان سیاه میشود یعنی احساس سیاهرویی میکنید البته چهره اینها برآشفته میشود اما شاید معنای سیاهرو بودن اینها همان معنای کنایهای باشد با حفظ اینکه در چهره اینها اثری ظهور میکند.
معانی سفید رویی و سیاه رویی
ولی اگر قرینهای در کار نبود حالا ﴿وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ باسِرَةٌ﴾ عدهای که دژماند، پژمردهاند [و] افسردهاند، اینها بگوییم یعنی فقط از نظر معنا ناکاماند و نامؤفقاند یا نه ظاهرشان همین طور است خب، ظاهرشان هم همین طور است مثل اینکه عدهای درونشان کور است باطنشان هم کور است اگر معنای این سفیدی و سیاه یعنی که معنای کنایی باشد یک عده سفیدروی یک عده سیاهرویند یعنی روسفیدند و روسیاه نه سیاهروی و سفیدروی بلکه روسفیدند و روسیاه معنا این باشد دیگر لازم نیست به زحمت بیفتیم که خب آنها که بینابیناند چطور کافر مست سیاهرو است و مؤمن محض سفیدرو است مسلمان فاسق چه که به زحمت بیافتیم بگوییم یک عده خاکستری رنگاند، بعد ﴿وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ عَلَیْها غَبَرَةٌ٭ تَرْهَقُهَا قَتَرَةٌ﴾ که بعضی اغبرند خاکستری رنگاند غبارآلوداند اما اگر منظور واقعاً این باشد که یک عده مؤفقاند یک عده نامؤفق، دیگر نیازی به توجیه نیست؛ اما اگر منظور این باشد نه، یک عده سفیدند یک عده سیاه، باید گفت آنچه بینابین است ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صالِحًا وَ آخَرَ سَیِّئًا﴾ آنها به چه صورت محشور میشوند؟ البته این حالات قیامت، اینچنین نیست که فقط یک موقف را مشخص کند، آنهایی هم که ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صالِحًا وَ آخَرَ سَیِّئًا﴾ بالأخره مشمول رحمت حق میشوند وقتی مشمول رحمت حق شدند میشوند سفیدروی و روسفید؛ منتها سفیدی درجاتی دارد، روسفیدی هم درجاتی دارد، نظیر اینکه نورانیت معنوی هم مراتبی دارد؛ یک عده هستند که نورانیاند یک عده هستند که ﴿نُورُهُمْ یَسْعی بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ﴾ بعد هم میگویند ﴿رَبَّنا أَتْمِمْ لَنا نُورَنا﴾ هم نور معنوی دارند، هم نور ظاهری دارند روشناند.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است