display result search
منو
تفسیر آیه 83 سوره آل‌عمران _ بخش دوم

تفسیر آیه 83 سوره آل‌عمران _ بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 29 دقیقه مدت قطعه
  • 12 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 83 سوره آل‌عمران _ بخش دوم"

استناد حکم جزیی تشریعی به حکم جامع تشریعی در قرآن
اقسام انقیاد و تسلیم نظام تکوین از خداوند
طوعا یا کرها بودن انقیاد نظام تکوین از خداوند

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
أَ فَغَیْرَ دینِ اللّهِ یَبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ طَوْعًا وَ کَرْهًا وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ ﴿83﴾

شأن نزول آیه محل بحث
در سبب نزول این کریمه گفتند گروهی از اهل کتاب یعنی یهودیان و نصارا به حضور رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مشرف شدند، هر کدام ادعایی داشتند که دین ابراهیم خلیل با دین آنها هماهنگ و موافق بود و رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌فرمود ابراهیم نه بر دین یهودیت بود و نه بر دین مسیحیت، بلکه بر دین اسلام راستین بود و آنها قضا و حُکم پیامبر را نپذیرفتند، در همین زمینه آیه نازل شد ﴿أَ فَغَیْرَ دینِ اللّهِ یَبْغُونَ﴾ این شأن نزولی است که نقل کردند. بر فرض صحت این شأن نزول، البته این هرگز مخصص یا مقید اطلاق یا عموم آیه نیست.

نمونه‌هایی از استناد قوانین تشریعی به نظام تکوینی در قرآن
مطلب دوم آن است که این ﴿أَ فَغَیْرَ دینِ اللّهِ یَبْغُونَ﴾ اعتراض است [و] این ﴿وَ لَهُ أَسْلَمَ﴾ دلیل. مشابه این استدلال در قرآن کریم کم نیست که تشریع را به تکوین مستند می‌کند، می‌فرماید شما باید پیرو خدا باشید، برای اینکه خدا شما را خلق کرد [این] تعلیل تشریع است به تکوین یا باید تابع دین خدا باشید، برای اینکه همه موجودات تابع خدایند این استدلال به تکوین است برای تشریع، از این استدلالها در قرآن کریم کم نیست. نظیر آیهٴ چهارده سورهٴٴ «انعام» که قبلاً هم به عنوان شاهد ذکر شد، آیهٴ چهارده این است ﴿قُلْ أَ غَیْرَ اللّهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ هُوَ یُطْعِمُ وَ لا یُطْعَمُ﴾؛ بگو آیا من، غیر خدا را ولیّ و سرپرست خود قرار بدهم، در حالی که او آسمان و زمین را آفرید. این استدلال به تکوین است برای یک امر تشریعی، چه اینکه ﴿وَ هُوَ یُطْعِمُ وَ لا یُطْعَمُ﴾ هم به ربوبیت خدا استدلال می‌شود یعنی خدا رازق است، من آیا غیر خدا را به عنوان والی و ولیّ و سرپرست اخذ کنم، در حالی که او رازق است. نظیر آیه دیگری در سورهٴٴ مبارکهٴ «انعام» که آن هم استدلال به تکوین است برای امر تشریعی؛ آیهٴ 164 سورهٴٴ «انعام» این است ﴿قُلْ أَ غَیْرَ اللّهِ أَبْغی رَبًّا وَ هُوَ رَبُّ کُلِّ شَیْ‏ءٍ﴾ آیا من تشریعاً به ربوبیت غیر خدا راضی بشوم، در حالی که خدا رب همه چیز است یعنی رب همه چیز است تکویناً ﴿قُلْ أَ غَیْرَ اللّهِ أَبْغی رَبًّا وَ هُوَ رَبُّ کُلِّ شَیْ‏ءٍ﴾ یعنی تکویناً رب کل شیء است. گاهی استدلال به تکوین برای تشریع در یک آیه است، نظیر این دو نمونه‌ای که ذکر شد در سورهٴ «انعام»، گاهی در سیاق چند آیه قرار می‌گیرد، نظیر آیات سورهٴٴ «زمر» فرمود: ﴿اللّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ‏ءٍ وَکیلٌ﴾ یعنی او همه را آفرید، او همه را می‌پروراند ﴿اللّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ﴾ او آفریدگار همه است ﴿وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ‏ءٍ وَکیلٌ﴾ او وکیل همه است یعنی پروردگار همه است یعنی سراسر جهان آفرینش اهل توکل‌اند، چون خدا وکیل همه است، متوکلین به وکیلشان تکیه می‌کنند، این یک وکالت تکوینی است. وکالت تکوینی به استناد آن آفرینش تکوینی است؛ آن که آفرید و خالق بود همان وکیل است و می‌پروراند، فرمود خدا بر همه چیز وکیل است یعنی همه چیز اهل توکل‌اند، این یک توکل تکوینی است که او را وکیل می‌گیرند، آن‌گاه فرمود: ﴿لَهُ مَقالیدُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ الَّذینَ کَفَرُوا بِآیاتِ اللّهِ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ﴾ پس خدا ﴿خالِقُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ﴾ است چه کافر چه مؤمن، بر همه چیز وکیل است چه کافر و چه مؤمن ﴿لَهُ مَقالیدُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ حتی نسبت به کافران، آن‌گاه از نظر تشریع فرمود: ﴿وَ الَّذینَ کَفَرُوا بِآیاتِ اللّهِ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ﴾؛ آنها که تشریعشان با تکوین هماهنگ نیست سرمایه‌های خود را می‌بازند، بعد فرمود: ﴿ قُلْ أَفَغَیْرَ اللَّهِ تَأْمُرُونِّی أَعْبُدُ أَیُّهَا الْجَاهِلُونَ﴾ ؛ ‌ای نادانان دستور می‌دهید که من غیر خدا را عبادت کنم یعنی بعد از اینکه روشن شد او ﴿خالِقُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ﴾ است او ﴿عَلی کُلِّ شَیْ‏ءٍ وَکیلٌ﴾ است ﴿لَهُ مَقالیدُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ است، با این سه حد وسط و سه دلیل، باز شما امر می‌کنید که من غیر خدا را بپرستم یعنی تشریع من برخلاف تکوین من باشد، این روا نیست.

پرسش: ...
پاسخ: رب کل شیء است، کل شیء مربوب او هست یا نه اگر او ﴿عَلی کُلِّ شَیْ‏ءٍ وَکیلٌ﴾ است کل شیء به او متوکل است یا نه؟
پرسش: ...
پاسخ: بسیار خب، اسلام تکوینی است. اسلام تکوینی مثل سجده و مانند آن است اینجا هم مثل توکل تکوینی است اگر خدا وکیل همه چیز است تکویناً یعنی همه چیز در تکوین و متوکل به اویند دیگر.
پرسش: ...
پاسخ: سجده تکوینی کافر خضوع او است؛ کافر به میل خود به دنیا نیامده او را آوردند، به میل خود در نظام حرکت نمی‌کند بلکه او را می‌گردانند با قضا و قدر، به میل خود نمی‌ماند او را نگه می‌دارند به میل خود نمی‌رود، او را می‌برند آنجایی هم که می‌خواهند ببرند می‌برند.

استناد حکم جزیی تشریعی به حکم جامع تشریعی در قرآن
پرسش: ...
پاسخ: اسلام یعنی انقیاد، «اسلم» یعنی «انقاد» بنابراین این¬گونه از موارد تکوین دلیل بر تشریع است. گاهی یک تشریع جزئی مطرح است این تشریع جزئی به استناد تشریع کلی مستدل می‌شود آن راه دارد، نظیر آیهٴ 114 سورهٴٴ «انعام» که یک تشریع کلی سند تشریع جزئی می‌شود و آن این است که در آیهٴٴ 114 سورهٴٴ «انعام» فرمود: ﴿أَ فَغَیْرَ اللّهِ أَبْتَغی حَکَمًا وَ هُوَ الَّذی أَنْزَلَ إِلَیْکُمُ الْکِتابَ مُفَصَّلاً﴾؛ شما اگر بخواهید به محکمه مراجعه کنید باید به محکمه قرآن مراجعه کنید، برای اینکه در قرآن همه چیز هست، این استدلال به یک جامع تشریعی است برای یک حکم فرعی. فرمود آیا من غیر خدا را به عنوان حکم بپذیرم در خصوص این مسائل اختلافی، در حالی که خدا قانونی را فرستاده که همه چیز در او هست، این استدلال به یک جامع تشریعی است برای یک تشریع خاص؛ اما آیهٴٴ محل بحث این است که ﴿أَ فَغَیْرَ دینِ اللّهِ یَبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ نظیر این آیات یاد شده است که استدلال به یک اصل تکوینی است برای امر تشریعی.

عدم راهیابی کفر در نظام تکوین
پرسش: ...
پاسخ: در نظام تکوین کفر راه ندارد که ﴿انَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ﴾ اینکه قبول ندارند، این قبول نداشتن‌اش امری است برخلاف شرع وگرنه او نمی‌تواند بگوید که من می‌خواهم تشنه نشوم گرسنه نشوم، قوانینی که بر بشر حکومت می‌کند من نمی‌خواهم بر مسیر این قوانین حرکت کنم، حتی کسی هم که بخواهد تخریب کند [و] جایی را منفجر کند، او ناچار است از این قوانین عمیق فیزیکی مدد بگیرد که چه چیزی منفجر می‌کند و چه چیزی منفجر نمی‌شود، در چه ثانیه منفجر می‌شود، شرط انفجار چیست؟ اگر کسی هم بخواهد فساد بکند هم ناچار است از این قوانین مدد بگیرد، کسی هم بخواهد خودکشی بکند باز هم ناچار است از این قوانین فیزیکی مدد بگیرد، مگر هر چیزی آدم را می‌کشد یا هر وقتی آدم می‌کشد. هیچ ممکن نیست کسی بخواهد قدمی برخلاف قوانین حاکم در نظام تکوین قدم بردارد، اصلاً مستحیل است.

پرسش: این قوانین را از خدا نمی‌داند
پاسخ: این می‌شود تشریعی، می‌گوید طبیعت است، می‌شود تشریعی؛ شرعاً هر انسانی موظف است که بگوید ﴿اللّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ﴾ بر او واجب است معتقد باشد، اگر معتقد نبود برخلاف شرع عمل کرده.

اقسام انقیاد و تسلیم نظام تکوین از خداوند
این تشریع است که عصیان‌پذیر است که ﴿وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ﴾ یا ﴿وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ﴾ ، ﴿إِنّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمّا شاکِرًا وَ إِمّا کَفُورًا﴾ اما در نظام تکوین ﴿لِلّهِ یَسْجُدُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ هم موجبه کلیه‌اش مصون از تقیید است هم سالبه کلیه‌اش مصون از تخصیص، حالا اینکه فرمود: ﴿أَ فَغَیْرَ دینِ اللّهِ یَبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ این برهان تکوینی است برای امر تشریعی، گاهی اینچنین گفته می‌شود که این ﴿طَوْعاً وَکَرْهاً﴾ تقسیم‌اش به این طرز است که مسلمانها و مؤمنین واقعی با طوع و رغبت، اسلام می‌آورند کافران کَرهاً بر اساس تکوین، ایمان می‌آورند. کافر در نظام تکوینی مجبور است به قوانین الهی احترام بگذارد، مؤمن در قوانین تشریعی با طوع و رغبت به قوانین دینی احترام می‌گذارد این تفکیک، خلاف ظاهر آیه است، ظاهر آیه این است که ﴿اَسلَمَ﴾ این اسلام برای ﴿مَنْ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ است همه هم مسلمان‌اند، این معنای جامع برای همه است، این مقسم برای همه است؛ منتها بعضی این مقسم را ﴿طَوْعاً﴾ و رغبتاً دارند، بعضی این مقسم را ﴿کَرْهاً﴾ و جبراً دارند، مقسم یکی است براساس این تفصیل، مقسم می‌شود دوتا، زیرا براساس این تفصیل این چنین می‌شود که مؤمنین، اسلام تشریعی دارند بالطَوعِ و الرغبة، کافران اسلام تکوینی دارند بالکَره، این تفکیک جامع است نه تقسیم، ظاهر آیه تقسیم است ﴿لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ طَوْعًا وَ کَرْهًا﴾ یعنی همان معنایی را که یک عده بالطوع دارند همان معنا را یک عده بالکره دارند، نه اینکه یک معنا را یک عده بالطَّوَع دارند [و] معنای دیگر را گروهی بالکَره دارند این خلاف ظاهر است، چون تقسیم هست نه تفکیک، تقسیم مقسم جامع می‌طلبد.

پرسش: ...
پاسخ: نه تقسیم است، باب تقسیم است طوعاً و کرهاً یعنی این¬چنین یا آن چنان یا نسبت به اشخاص است یا نسبت به شخص واحد در دو حالت و دو پدیده است.

ردّ دیدگاه برخی مفسّران در تفسیر ﴿طَوْعاً وَکَرْهاً﴾
مطلب دیگر این است که در این ﴿وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ طَوْعًا وَ کَرْهًا﴾ یکی این معنا بود که گفته شد که این شبهه بر او هست، یکی اینکه گفته شد مؤمنین در دنیا بالطوع و الرغبة ایمان می‌آورند، کافران در قیامت بالکره و الاجبار ایمان می‌آورند. آن مفسر مرحوم که این تفسیر را کرده است، تفکیک، فقط در دنیا و آخرت قائل شد و نظرش ظاهراً این بود همان کاری را که مسلمان در دنیا با طوع و رغبت انجام می‌دهد، کافر در قیامت با اجبار انجام می‌دهد. مسلمان در دنیا ایمان و اسلام تشریعی دارد ولی کافر در قیامت که ایمان تشریعی ندارد، چون وقتی انسان وارد آن عالم شد شریعت به پایان می‌رسد، آن روز روز ظهور ثمر دین است «الیوم عملٌ و لا حساب و غداً حسابٌ و لا عمل» آنجا دیگر جای تشریع نیست، جای اطاعت و عصیان نیست، اگر جای تشریع بود جای اطاعت و عصیان بود تازه می‌شد دنیا، آنجا هم پیغمبر می‌خواستیم امام می‌خواستیم کتاب و سنت می‌خواستیم و برای آنجا هم یک وعده و وعید، مدح و ذم و ثواب و عقاب و اطاعت و عصیان و بهشت و جهنم دیگر فرض می‌شد، آن دیگر آخرت نبود و اگر آن روز مسئله ایمان تشریعی میسر باشد دیگر کافر در قیامت نمی‌گوید خدایا مرا برگردان به دنیا که عمل صالح کنم ﴿فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صالِحًا﴾ تمام خطر در قیامت این است که انسان، حق را می‌فهمد نمی‌تواند ایمان بیاورد تمام درد این است، لذا به خدا عرض می‌کنند ما را برگردان در دنیا که آنجا ایمان بیاوریم، چون آخرت ظرف حساب است «الیوم عملٌ و لاحساب و غداً حسابٌ و لا عمل» .

دلیلی دیگر بر ردّ تفسیر «کرهاً» بر ایمان اجباری کافر در قیامت
اینچنین نیست که اینها در آخرت بتوانند ایمان بیاورند، ایمان غیر از علم است. انسان مطلبی که برای او کشف شد بالضروره می‌فهمد؛ اما ایمان یک فعل اختیاری است که بین نفس و بین ایمان، اراده و اختیار فاصله است. لذا خیلیها در دنیا با اینکه حق را تشخیص دادند، اختیاراً ایمان نیاورند ﴿وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ﴾ یا موسای کلیم به فرعون فرمود: ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ ما أَنْزَلَ هؤُلاءِ إِلاّ رَبُّ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ ؛ به فرعون فرمود تو فهمیدی حق با من است و این معجزات کار خداست خب، ایمان بیاور تو که علم پیدا کردی. انسانی که به خودبینی و لجبازی افتاده است به معلوم خود و به مقطوع خود احترام نمی‌گذارد، عالِم است ولی ایمان نمی‌آورد، بین نفس و ایمان یک فعل اختیاری فاصله است، این اختیار در قیامت قطع می‌شود، چون آن روز روز اختیار نیست که آدم کفر یا ایمان را اختیار کند و تمام خسارت در قیامت این است که انسان آن روز حق را می‌یابد و نمی‌تواند ایمان بیاورد، مثل یک انسان تشنه‌ای که همه راهنمایان راستگو، راه رسیدن به چشمه را به او نشان داده‌اند این انسان تشنه، حرف این راهنماها را گوش نداد به دنبال سراب رفت، گفت من می‌بینم در آنجا استخرهای فراوانی به چشم می‌خورد، این راهنمایان گفتند آن سراب است آب نیست، راه آب جای دیگر است. این شخص تا تشنه بود دوید و هر چه جلوتر می‌رفت می‌دید استخر جلوتر است، وقتی تمام اعضا و جوارح را از دست داد دیگر قدرت رفتن ندارد، آن گاه می‌فهمد که سراب است، در این حال عطش او چند برابر شد یک، دست و پای او خرد شد و شکست دو، سر برمی‌گرداند از راهنمایان عذرخواهی می‌کند و می‌بیند چشمه در جای دیگر است و یک عده رفتند و آب گرفتند و سیراب شدند سه، نمی‌تواند برود عطشان می‌ماند، می‌گوید «نحن عطاشٌ و انتم ورود» چهار، تمام درد در قیامت این است که انسان حق را می‌فهمد نمی‌تواند ایمان بیاورد، این است که گاهی دستش را گاز می‌گیرد گاهی دوتا دست را گاز می‌گیرد. انسان وقتی در دنیا افسرده شد یا افسوس می‌خورد یا پشیمان شده است، یک انگشت را گاز می‌گیرد. سبابه متندم به عنوان مثل معروف است که انسان یک انگشت را گاز می‌گیرد ولی خدا می‌فرماید اینها در قیامت آنچنان پشیمان می‌شوند که ﴿یَعَضُّ الظّالِمُ عَلی یَدَیْهِ﴾ هر دو دست را گاز می‌گیرد، روی شدت پشیمانی است که این همه راهنمایی کردند و من بیراهه رفتم.

ندامت کافر در قیامت با ظهور ملکات نفسانی
در قیامت نظیر دنیا نیست که یک عده‌ای رنج ببرند یا در زندان تنبیه بشوند تعزیر بشوند بعد توبه بکنند، خطر قیامت این است که روز ندامت است نه روز توبه، درد این است اگر توبه بود که می‌شد دنیا و انسان با توبه راحت می‌شد، توبه یکی از احکام دینی است واجب هم هست جزء شریعت است، در قیامت اگر توبه ممکن بود یعنی آنجا دستور دینی بود. آنجا ندامت است نه این ندمی که «کفی بالنّدم توبة» [بلکه] ندامتی که می‌فرماید: ﴿فی أَنْفُسِهِمْ نادِمینَ﴾ در آنجا نادم می‌شوند، روز ندامت است که بعد می‌گویند ﴿وَ لاتَ حینَ مَناصٍ﴾ نه روز توبه، چون راهی برای رسیدن به کمال عملی نیست، کمال علمی فراوان است یکی پس از دیگری پرده‌ها کنار می‌رود، اسرار را به آدم نشان می‌دهند خیلی چیزها را انسان آنجا می‌فهمد؛ اما کاری از او ساخته نیست، قیامت اینچنین است.

پرسش: ...
پاسخ: قیامت، ظرف ظهور ملکات دنیاست، این کافر در دنیا ملکه‌اش استکبار و انکار و امثال ذلک بود و در قیامت همین معنا ظهور می‌کند، دیگر ایمان ظهور نمی‌کند. پس این بزرگوار که خدا رحمتش کند می‌گفت ﴿طَوْعاً﴾ برای مؤمنین است که در دنیا ایمان می‌آورند با رغبت﴿کَرْهاً﴾ برای کافران است که در قیامت ایمان می‌آورند بالکره، اگر منظورشان از این ایمان کافران، ایمان تشریعی است که آنجا برای جا برای شریعت نیست و اگر ایمان تکوینی است این ایمان تکوینی را در دنیا هم دارند، گذشته از اینکه آن اشکال تفکیک بر این قول هم هست که ظاهر آیه تقسیم است نه تفکیک.

سومین دلیل بر بطلان ﴿کَرْهاً﴾ بر ایمان اجباری کافر در قیامت
مطلب دیگر و شبهه دیگری که در این دو قول وارد است این است که ظاهر آیه، تقسیم کرد و فرمود اینها که منحرف شدند ﴿أَ فَغَیْرَ دینِ اللّهِ یَبْغُونَ﴾ اینها کاری کردند برخلاف جهت دارند شنا می‌کنند، کاری که همه موجودات حتی خود اینها هم در آن ردیف حضور دارند اینها در جناح تشریع کاری می‌کنند که برخلاف همه است. خب، اگر این آیه بتواند تفکیک را هم امضا کند یعنی همه مسلمان‌اند، مؤمنینشان با طوع، ایمان تشریعی دارند، کافرانشان با کره، ایمان تکوینی دارند خب خود این آقایان هم که ایمان تکوینی دارند بالکَره، همین کسانی که ﴿أَ فَغَیْرَ دینِ اللّهِ یَبْغُونَ﴾ که جزء کافران‌اند اینها جزء آن قسم دوم اند یعنی کرهاً ایمان تکوینی دارند، در حالی که ظاهر آیه این است که اینها را جدا کرده، فرموده اینها کاری می‌کنند که این کار برخلاف کار همه است. خب، اگر﴿وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ طَوْعًا وَ کَرْهًا﴾ مجموع تشریع و تکوین باشد نه خصوص تکوین، اگر مجموع تشریع و تکوین باشد این آقایان را هم که شامل می‌شود، چون همینهایی که تشریعاً کافرند، تکویناً بالکَره مؤمن‌اند مسلم‌اند براساس این تفسیر، در حالی که ظاهر آیه این است که اینها کاری را انجام می‌دهند که در کل نظام همه دارند یک سمت می‌روند حتی خودش ولی در نظام تشریع بیراهه می‌رود، این است که ظاهر آیه آن است ﴿أَ فَغَیْرَ دینِ اللّهِ یَبْغُونَ﴾ ناظر به تشریع است آیا تشریعاً دین خدا را رها کردند، این ﴿وَ لَهُ أَسْلَمَ﴾ ناظر به تکوین است چه اینکه ﴿وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ﴾ هم ناظر به تکوین است؛ منتها حد وسط برهان اول مبدئیت حق است، حد وسط برهان دوم معاد بودن حق است، چون ﴿هُوَ الْأَوَّلُ﴾ است و «هو الآخر» ، چون ﴿هُوَ الْأَوَّلُ﴾ است ﴿وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ چون «هو الآخر» است ﴿وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ﴾ طبق ﴿هُوَ الْأَوَّلُ﴾ اینها باید دین خدا را قبول کنند، طبق «هو الآخر» اینها باید دین خدا را قبول کنند ﴿أَ فَغَیْرَ دینِ اللّهِ یَبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾.

طوعاً یا کرهاً بودن انقیاد نظام تکوین از خداوند
پرسش: ...
پاسخ: تکویناً کل نظام مؤمن‌اند و مسلمان، هیچ کافری در نظام تکوین فرض ندارد، چون امر تکوینی عصیان‌پذیر نیست ﴿اِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ﴾ اما در نظام تکوینی‌اند که بعضی با رضا می‌پذیرند بعضی از حوادث اصولاً گواراست [و] بعضی ناگوار این یکی، حوادث هم که دو قسم است مردم هم دو دسته‌اند: بعضیها هستند که گوارا و ناگوار هر دو را براساس «رضاً بقضائک» می‌پذیرند؛ بعضیها بر اساس اینکه در کف شیر نر خونخواره‌ای می‌پذیرند؛ اگر دستشان بربیاید اعتراض می‌کنند؛ اما می‌گویند در کف شیر خونخوار ما چاره‌ای جز تسلیم نداریم، عده‌ای که اولیای الهی‌اند می‌گویند «رضی الله رضانا اهل البیت» این شیر خونخوار نیست این از ما به ما مهربان¬تر است، آن که می‌گوید کو چاره‌ای، کرهاً می‌پذیرد، آن که می‌گوید «ما رأیت الا جمیلاً» ﴿طَوْعاً﴾ می‌پذیرد. پس یا حوادث فرق می‌کند بعضی گوارا هستند، بعضی ناگوار یا افراد فرق می‌کنند که بعضیها ﴿طَوْعاً﴾ می‌پذیرند، بعضیها ﴿کَرْهاً﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 29:33

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن