- 155
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 83 و 84 سوره انبیاء
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 83 و 84 سوره انبیاء"
تبیین دو تسخیر متفاوت برای حضرت داود و سلیمان
آثار ذکر قصص انبیا در قرآن
ادب اولیای الهی در برابر مصائب و حوادث
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ أَیُّوبَ إِذْ نَادَی رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ ﴿83﴾ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَکَشَفْنَا مَا بِهِ مِن ضُرٍّ وَآتَیْنَاهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُم مَّعَهُمْ رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا وَذِکْرَی لِلْعَابِدِینَ ﴿84﴾
تبیین دو تسخیر متفاوت برای حضرت داود و سلیمان
چون در این سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» نام انبیا(علیهم السلام) به نحو عموم آمده یعنی اشاره به نبوّت عام مطرح شد نام هفده پیامبر(علیهم السلام) را به طور تفصیل بردند و شرح حال تقریباً شانزده پیامبر(علیهم السلام) را تا حدودی که مناسب این سوره بود مطرح فرمودند در جریان داود و سلیمان(سلام الله علیهما) دو تسخیر متفاوت را ذکر کردند یکی تسخیر سلسلهٴ جبال برای داود یکی هم تسخیر باد برای سلیمان(سلام الله علیهما) نحوهٴ این تسخیرها هم فرق میکند تسخیری که برای سلیمان شد این بود که باد در اختیار آن حضرت بود آن حضرت و همراهانش را از شام به هر جایی که میخواستند بروند میبُرد و برمیگرداند که تسخیرش در حرکت بود اما تسخیر جبال در حرکت نیست در اقتدای به داود در مراسم ذکر و دعا و نماز است اگر گاهی گفته میشود که یا گفته شد که فلان ولیّ وارد فلان منزل شد ما احساس کردیم در و دیوار دارند ذکر میگویند اگر سند معتبر باشد آیه قرآن تأیید میکند، عقل تأیید میکند اینکه فرمود: ﴿یَا جِبَالُ أَوِّبِی مَعَهُ﴾ یا ﴿سَخَّرْنَا﴾ برای داود جبال را که ﴿یُسَبِّحْنَ وَالطَّیْرَ﴾ یعنی در تسبیح، در تکبیر، در تحلیل، در تحمید، در ذکر و عبادت سلسلهٴ جبال همآوای داود بودند داود(سلام الله علیه) که ذکر میگفت همهٴ این سلسلهٴ جبال ذکر میگفتند پس اگر یک وقت خبری پیدا شد یا کسی نقل کرد که در فلان زمان پیامبری یا امامی یا ولیّای(علیهم السلام) وارد مثلاً فلان منزل شد یا وارد خرابه در همین سفر بین کربلا و شام شد و در و دیوار با او ذکر میگفتند قابل قبول هست یا اگر در جریان آن نابینایی که میگفت وقتی آن کسی که برای من غذا میآورد در و دیوار این خرابه ذکر میگفت اینها قابل قبول هست امکان عقلی دارد یک، تأیید قرآنی دارد دو، روایت باید منتها معتبر باشد این سه، که فرمود به سلسله جبال گفتیم شما در عبادت تابع داود باشید وقتی او ذکر میگوید شما هم ذکر بگویید و مانند آن، پس فرق بین این دو تسخیر روشن شد.
آثار ذکر قصص انبیا در قرآن
مطلب بعدی این بود که ذکر جریان انبیا(علیهم السلام) گاهی برای بیان معجزات آنهاست که برای همه سودمند است چه برای انبیای بعدی چه برای امّتها، گاهی برای بیان مقاومتهای آنها در مبارزات نظامی است برای همه نافع است، گاهی برای بیان صبر و استقامت آنها در مسائل اجتماعی است برای همه نافع است، گاهی برای بیان سعادت و شقاومت امّتهاست که بعضی از امّتها ترقّی کردند بعضی از امّتها به هلاکت رسیدند یکی در اثر اطاعت بود یکی در اثر عصیان این برای همه امّتها نافع است گاهی هم برای صبر و بردباری در مسائل شخصی است نظیر جریان ایّوب(سلام الله علیه) که صبر ایّوب در جریان مبارزات سیاسی و اجتماعی و امثال ذلک نبود در اثر بیماریهای توانفرسای آن حضرت بود این هم یک مطلب.
ادب اولیای الهی در برابر مصائب و حوادث
مطلب دیگر اینکه یک وقت انسان در حالت بیماری یا امثال بیماری در این مصیبتها و حوادث تلخ دهنش را باز میکند هر چه میخواهد میگوید این بر خلاف ادب است بر خلاف دستور است باید مواظب بود جز حق چیزی نگفت، گاهی شکایت و شِکْوه را به غیر خدا میبرند این هم درست نیست اما با خدا راز و نیاز کردن و شِکْوه را به خدای سبحان منتقل کردن و با خدا شکوه را مطرح کردن کاری که ایّوب کرد، کاری که یعقوب(سلام الله علیهما) کردند اینها مخالف با صبر نیست ﴿أَشْکُوا بَثِّی وَحُزْنِی إِلَی اللَّهِ﴾ یا وجود مبارک ایّوب به خدای سبحان عرض کرد ﴿رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ﴾ این شکوه به خدا بردن با صبر مخالف نیست.
مطلب دیگر که باز در همین سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» هست که فرشتگان الهی بدون اذن خدا سخن نمیگویند ﴿لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ همین تعبیر بلند در زیارت نورانی «جامعه کبیره» در وصف اهل بیت(علیهم السلام) هست که اهل بیت(علیهم السلام) بدون اذن قبلی خدای سبحان کاری نمیکنند حرفی نمیزنند «لا یَسبقونه بالقول و هم بأمره یَعملون» این سیرهٴ انبیا و اولیای الهی است انبیا هم تا مأذون نباشند چیزی را نمیخواهند وجود مبارک ایوب بعد از گذشت مدّت مَدیدی مأذون شد که دعا کند لذا دعا کرده است عرض کرد ﴿رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَأَنتَ﴾. مطلب بعدی آن است که حوادثی که برای وجود مبارک ایّوب پیش آمد حادثهٴ عادی نبود مرگ فرزندهای فراوان بود و به هم ریختن زندگی بود بیماری صعبالعلاج در درازمدّت بود اینها کار عادی نبود اما از همهٴ این بیماریها و حوادث تلخ تعبیر به مَس کرده است خدایا! ﴿رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ﴾ ضرر با من تماس گرفت یک وقت است که آتش با چیزی تماس میگیرد او را گرم میکند یا مختصری ممکن است بسوزاند یک وقت درونسوز است این طور نبود با اینکه مصیبت خیلی سنگین بود عرض کرد ﴿رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ﴾ فقط با من تماس گرفت این هم نحوهٴ دعا کردن است.
ادب اولیای الهی در عرض حاجت و دعا
مطلب بعدی آن است که دعا نکرد ندا داد این هم ادب انبیاست که مستقیماً چیزی را از خدا نخواستند عرض حاجت کردند دو عنصر را ذکر کردند آن سومی را ذکر نکردند نقص خود و حاجت خود را ذکر کردند یک، توانایی ذات اقدس الهی را ذکر کردند دو، اما دیگر نتیجه نگرفتند عرض نکردند خدایا! مشکل ما را حل کن این سومی را نگفتند اگر این سومی را گفته بودند میشد دعا، اوّلی و دومی را گفتند شده ندا، گرچه دعا گاهی به معنای خواندن است گاهی به معنی خواستن آن خواستن در حقیقت سؤال است خیلی از این جملههای دعایی است که در وصف و نَعْت خدای سبحان و اسمای حُسنای اوست خواستنی در کار نیست ولی معمولاً وقتی گفته میشود ایّوب دعا کرد یعنی برای رفع بیماری خود دعا کرد ولی تعبیر قرآن کریم این نیست که او دعا کرد تعبیر این است که او ندا کرد با خدا سخن گفت این دو مطلب را گفت سومی را که دعاست نگفت، نگفت به من بده عرض کرد که ﴿رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ﴾ این نقصان من ﴿وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ﴾ این کمالِ شماست پس مبدأ فاعلی در کمال است مبدأ قابلی در نهایت حاجت هست اما حالا به من بده را دیگر نگفت این ادب آنهاست چه اینکه وجود مبارک موسای کلیم هم همین طور بود وقتی از مصر به مدین آمده که به خدمت شعیب(سلام الله علیه) برسند برای فرزندان شعیب از چاه آب کشید ﴿ثُمَّ تَوَلَّی إِلَی الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ﴾ اما حالا فقر مرا به غنا تبدیل بکن، به من چیزی بده عرض نکرد گفت من نیازمندم اما نیاز مرا برطرف بکن آنچنان نبود آنکه در سورهٴ مبارکهٴ «قصص» آمده آیهٴ 24 این است ﴿فَسَقَی لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّی إِلَی الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ﴾ اما حالا فقرِ مرا به غنا تبدیل کن به من چیزی بده این را ذکر نکرد اینجا هم وجود مبارک ایّوب عرض کرد ﴿رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ﴾ اما حالا ضرر من و بیماری مرا برطرف بکن که بشود دعا این را ذکر نکرده تأدّباً، فرمود: ﴿وَأَیُّوبَ﴾ یعنی «واذکر فی الکتاب ایّوب» منصوب بودن ایّوب نظیر منصوب بودن اسامی انبیای قبلی منصوب به فعلِ مقدّر است.
خواستههای اولیا بر اساس اذن و تعلیم الهی
پرسش:...
پاسخ: بله، آنجا که مأذوناند بخواهند، میخواهند برای اینکه یک فرزند عادی را وجود مبارک زکریّا طلب نکرد وقتی که به دوران پیری رسید و همسر او هم وقتی جوان بود عاقِر بود یعنی عَقیم بود الآن که پیر است ولی وقتی مریم را دید ﴿کُلَّمَا دَخَلَ عَلَیْهَا زَکَرِیَّا الْمَحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقاً﴾ چنین بانویی را دید عرض کرد خدایا! پس به من هم یک فرزند اینچنینی عطا بکن آن هم به اذن خداست برای اینکه در همین سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» هست که فرشتگان اینچنیناند که ﴿لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ و در زیارت نورانی «جامعهٴ کبیره» هم در وصف اهل بیت همین آمده که «لا یَسبقونه بالقول و هُم بأمره یَعملون» معلوم میشود اولیای الهی، ائمه(علیهم السلام)، انبیا(علیهم السلام) اگر چیزی را بخواهند از ذات اقدس الهی درخواست کنند مسبوق به اذن خداست خب.
پرسش:...
پاسخ: نه، این توضیح بود این سؤالِ درخواستی نبود عرض کرد خدایا! من یک مشکل علمی دارم و آن این است که شما فرمودی اهل سوء را من نجات میدهم این پسرم که اهل من است چطور شد مشکل چه شد و تو هم که أحکمالحاکمینی آن وقت ذات اقدس الهی فرمود صغرا ممنوع است ما گفتیم اهلت را نجات میدهیم اما ﴿لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ﴾ انبیا درست است علمِ به غیب دارند اما به تعلیم الهی است دیگر ذاتاً آن کسی که عالِم به غیب است خدای سبحان است خدای سبحان که ذاتاً علم به غیب دارد و علم او عین ذات اوست به انبیا این علم غیب را عطا میکند که فرمود: ﴿تِلْکَ مِنْ أَنبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیها إِلَیْکَ﴾ ، ﴿نُوحِیهِ إِلَیْکَ﴾ گاهی مذکّر، گاهی مؤنث در چند آیه هست در حقیقت سؤالِ نوح(سلام الله علیه) در بیان صغرای مسئله بود که من الآن ماندم شما که وعدهٴ شما تخلّفناپذیر است فرمودی من تویِ نوح و اهلت را نجات میدهم این هم که به اهل من است چطور شد؟ فرمود: ﴿إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ﴾ . خب، ﴿وَأَیُّوبَ إِذْ نَادَی رَبَّهُ﴾.
پرسش:...
پاسخ: بله، وقتی که در برابر خطر قرار میگیرند مأذوناند که از ذات اقدس الهی چیز طلب کنند وقتی که خدای سبحان میفرماید: ﴿ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ﴾ دعوت را خود خدای سبحان امر میکند منتها حالا کجا امر میکند کجا امر نمیکند را ما نمیدانیم معصومین میدانند و اجرا میکنند و جواب هم میگیرند وگرنه امر، امر الهی است که فرمود: ﴿ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ﴾ و اگر کسی از دعا سرپیچی کند در حقیقت از عبادت سرپیچی کرده است ما بر اساس اینکه «لا یَسبقونه بالقول» که در وصف انبیاست مثل فرشتهها میفهمیم هر جا اینها دعا کردند مسبوق به اذن بود هر جا ندا کردند هم مسبوق به اذن بود وگرنه همین وجود مبارک ایّوب گاهی ممکن است دعا هم کرده باشد اما تعبیر قرآن در این بخش نداست نه دعا. ﴿وَأَیُّوبَ إِذْ نَادَی رَبَّهُ﴾ در این ندا دو نکته است که یکی مربوط به ضعفِ قابل، یکی مربوط به کمالِ فاعل، لکن در ضعف قابل هم دیگر عرض نکرد بچههای من مُردند، من سالیان متمادی است که بیماری صعبالعلاج دارم اینها را نگفت عرض کرد ﴿مَسَّنِیَ الضُّرُّ﴾ ضرر با من تماس گرفت همین. این
دلایل عدم امکان مداخله شیطان در ابدان انبیا
سیدناالاستاد مرحوم علامه(رضوان الله علیه) فرمود جریان حضرت داود و سلیمان و ایّوب و اینها را ما قصّهٴ اینها را در سورهٴ «ص» بیان میکنیم آنجا قدری مبسوطتر است در آنجا تعبیر قرآن کریم این است که وجود مبارک ایّوب عرض کرد ﴿أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ﴾ آیهٴ 41 سورهٴ مبارکهٴ «ص» این است ﴿وَاذْکُرْ عَبْدَنَا أَیُّوبَ إِذْ نَادَی رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ﴾ آن وقت راهحل را خدا به او نشان داد. در آن آیهٴ 41 سورهٴ «ص» گذشته از اینکه نُصْب و عذاب آمده تعبیر ﴿مَسَّنِیَ الشَّیْطَانُ﴾ آمده که تمام حرفها در این است که آیا شیطان دربارهٴ بدن انبیا(علیهم السلام) سلطهای دارند، ندارند، میتوانند اثر کنند، نکنند که آنجا بحث میشود. جناب فخررازی چندین صفحه به عنوان راهحل از این روایتهای اسرائیلی و غیر اسرائیلی را نقل کرد که خیلی از اینها مورد اعتماد نیست قرطبی هم بیش از پانزده قول نقل کرده که بسیاری از آنها هم قابل اعتماد نیست آنجا یعنی سورهٴ مبارکهٴ «ص» ـ انشاءالله ـ مشخص میشود که شیطان تا چه اندازه میتواند در ابدان انبیا(علیهم السلام) نفوذ داشته باشد در حریم وحی که اصلاً راه ندارد برای اینکه در پایان سورهٴ مبارکهٴ «جن» فرمود خدای سبحان وقتی وحی را از منبع اصلیاش تا قلب آن پیامبر(علیه السلام) که وحییاب است بگیرد از جلو و دنبال و همراه به وسیلهٴ فرشتهها اینها را اسکورت میکنند ﴿یَسْلُکُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَداً ٭ لِیَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالاَتِ رَبِّهِمْ﴾ یعنی به هیچ وجه راه برای نفوذ شیطنت و خیال و وهم و امثال ذلک نیست معصومانه از مبدأ صادر میشود، معصومانه این مسیر تنزّلی را طی میکند و معصومانه به حرمِ امن یعنی قلب آن پیامبر وارد میشود که ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ ٭ عَلَی قَلْبِکَ﴾ این مخصوص به یک پیامبر و دو پیامبر نیست همهٴ انبیا این طور هستند در اینکه شیطنت در حرمِ امن وحی راه ندارد این «ممّا لا ریب فیه» است اما حالا در بدن انبیا راه دارد یا نه، این آیا آسیبی میرساند یا نه این در سورهٴ مبارکهٴ «ص» باید مشخص بشود که چطور وجود مبارک ایّوب عرض کرد ﴿رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ﴾ ولی فعلاً سخن از ﴿رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ﴾ است.
افاضه رحمت الهی در اجابت ندای حضرت ایوب
خب، در جواب ذات اقدس الهی فرمود: ﴿فَاسْتَجَبْنَا لَهُ﴾ گرچه او ندا داد ولی ندای او در حقیقت ما تَلبیه نگفتیم ما استجابت کردیم این دعا بود به صورت ندا و ما خواستهٴ او را برآورده کردیم ﴿فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَکَشَفْنَا مَا بِهِ مِن ضُرٍّ﴾ این ضرر را برطرف کردیم اندوه درونی و ضرر بیرونی را برطرف کردیم او هم قلباً بانشاط شد هم بدناً سالم ﴿فَکَشَفْنَا مَا بِهِ مِن ضُرٍّ﴾ بیماری او را برطرف کردیم ﴿وَآتَیْنَاهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُم مَّعَهُمْ رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا وَذِکْرَی لِلْعَابِدِینَ﴾ او گفته ﴿أَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ﴾ ما هم به عنوان ارحمالراحمینی ظهور کردیم أرحمالراحمین است «فی موضع العفو و الرحمة» چه اینکه «أشدّ المعاقبین» است «فی موضع النکال و النقمة» اینجا جای أرحمالراحمینی خداست ما هم ﴿رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا﴾ ظهور کردیم دوتا کار کردیم یکی او را درمان کردیم، یکی اینکه آنچه را که او از دست داد به دستش دادیم. مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) چند قول نقل میکند دربارهٴ ﴿وَآتَیْنَاهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُم مَّعَهُمْ﴾ خودش قولی را انتخاب نمیکند مرحوم امینالاسلام طبرسی در مجمعالبیان هم چند قول نقل میکند هیچ کدام را انتخاب نمیکند لکن بر طبق بعضی از این اقوال به آنجا که رسیده میگوید این روایتی است که از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) رسیده خب باید روایت معتبر باشد اگر روایت مُرسَل باشد یا ضعفی در سند باشد در این گونه از مسائل مهم اعتماد به آنها آسان نیست ولی ظاهر آیه این است که ما اهل او را به او دادیم یعنی آن مُردهها را زنده کردیم مثل آنها را هم به آنها دادیم یعنی آن بچههایی که مُرده بودند آنها را زنده کردیم و همسر او را هم باردار کردیم او هم فرزندان متعدّدی آورد که هم اهلش زنده شدند و هم مثل آنها به او داده شد این هیچ اشکال عقلی ندارد سخن از تناسخ هم نیست در تناسخ آن است که کسی که میمیرد روحش به بدن دیگری به یک نوزاد تعلّق بگیرد اما خود آن مُرده زنده بشود که مشکلی ندارد در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» مبسوطاً گذشت که ﴿أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلَی قَرْیَةٍ وَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَی عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّی یُحْیِیْ هذِهِ اللّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللّهُ مِاْئَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ﴾ آنجا مبسوطاً گذشت که زنده کردن یک مُرده این محذوری ندارد اما روح مُردهای به بدن نوزادی تعلّق بگیرد به عنوان تناسخ این عقلاً و نقلاً هم ممتنع است هم ممنوع اینجا اگر دلیل معتبری باشد که منظور این است که ﴿وَآتَیْنَاهُ أَهْلَهُ﴾ یعنی بچههای او را برگرداندیم این هیچ منعِ عقلی ندارد یکی از اقوال این است که او مخیّر کردند که ما بچههای تو را آنها را در دنیا به تو بدهیم یا در آخرت به شما برگردانیم فرمود آنها را در آخرت به من ملحق کنید و مِثل اینها را در دنیا به من بدهید چند قول در مسئله هست یکی از آنها هم همین است یک قولِ قطعیِ جامعالأطرافی در مسئله نیست که بگوید خود آن بچهها را خدا زنده کرد و مِثل آنها را هم به آنها داد ولی یکی از اقوال در مسئله همین است و دلیل عقلی هم بر منعش نیست منتها اثباتش به وسیلهٴ دلیل عقلی است.
کیفیت افاضه رحمت الهی بر بندگان
خب، ﴿وَآتَیْنَاهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُم مَّعَهُمْ﴾ این ﴿رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا﴾ است ﴿وَذِکْرَی لِلْعَابِدِینَ﴾ وقتی ذات اقدس الهی با همهٴ جلال و شکوه بخواهد ظهوری کند و رحمتی عطا کند تعبیر میکند که از نزد ما به او رحمتی دادیم گاهی هم به فرشتگان به مأموران دیگر دستور میدهد که او را مورد رحمت قرار بدهیم چون ندای آمیخته به دعای وجود مبارک ایّوب مستقیماً به خود خدای سبحان متوجّه بود خداوند هم به صورت متکلّم معالغیر یعنی با جلال و شکوه که فرشتگان مدبّر هم مطیع آن حضرتاند فرمود: ﴿فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَکَشَفْنَا مَا بِهِ﴾ ما بِهِ ایّوب به صورت مفرد عرض میکند خدای سبحان هم به صورت متکلّم معالغیر پاسخ میدهد ﴿فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَکَشَفْنَا مَا بِهِ مِن ضُرٍّ﴾ که مربوط به بدنِ اوست ﴿وَآتَیْنَاهُ أَهْلَهُ﴾ و مِثل این اهل را با این اهل به او دادیم ﴿رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا وَذِکْرَی لِلْعَابِدِینَ﴾ که اگر کسی صابر باشد اجر صابر را ذات اقدس الهی ضایع نمیکند. وجود مبارک ایّوب از آن جهت.
پرسش:...
پاسخ: ﴿وَآتَیْنَاهُ أَهْلَهُ﴾ و مِثل اینها را با اینها دادیم حالا آن ﴿وَآتَیْنَاهُ أَهْلَهُ﴾ اگر به معنای احیای موتا باشد بله، اما اگر ﴿آتَیْنَاهُ أَهْلَهُ﴾ یعنی آن قول دیگر در مسئله این است که ما به او فرزندانی دادیم مِثل همانها را هم به او دادیم یعنی اگر او پنج فرزند را از دست داد ما ده فرزند به او دادیم مِثل آنهایی که به او دادیم به آنها دادیم اما آنهایی که دادیم چیست؟ احیای موتاست یا نه، ایجاد افرادی است به عنوان فرزند.
پرسش:...
پاسخ: چرا، با اینهاست، با اینها یعنی با اینها، اگر کسی پنجتا بچهاش مُرده ذات اقدس الهی در اثر زندگی مجدّد او به او پنج فرزند داد که این میشود اهلِ او، مثل این پنج فرزند هم با این فرزند در همین دنیا به آنها داد دیگر، پس بنابراین اگر ما دلیل معتبر داشته باشیم که آنها را زنده کرده هیچ مانعی ندارد برای اینکه، اینکه تناسخ نیست و اگر دلیل معتبر نداشتیم یکی از این اقوال را انسان میپذیرد اینکه مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) در تبیان فقط به نقل اقوال اکتفا کرده مرحوم امینالاسلام هم به نقل اقوال اکتفا کرده منتها دربارهٴ یکی از این اقوال گفته «و رُوی عن مولانا الصادق(سلام الله علیه)» برای همین است که ما برهان قطعی بر تعیین یکی از اینها نداریم هر کدام باشد قابل قبول است دلیلی بر منع نیست بالأخره.
اطلاق صفت <اوّاب> بر انبیا و مفاهیم آن
خب، وجود مبارک ایّوب با اُوب و رجوع به سر میبرد بعضی از انبیا این طور بودند دربارهٴ حضرت ایّوب دارد که این اَوّاب بود آیهٴ 44 سورهٴ مبارکهٴ «ص» این است که ﴿إِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ﴾ حالا یا این ﴿أَوَّابٌ﴾ صیغهٴ مبالغه است یا حرفه و پیشه است به هر دو تقدیر این کثیرالعوب است اوب یعنی رجوع این دائماً دارد رجوع میکند این رجوع مستمر به این معنا نیست که گاهی رجوع میکند گاهی برمیگردد کسی که دائماً حالا اهل مکّه است از مکّه خارج شده این سیرش را دارد ادامه میدهد میگویند این اوّاب است دائماً در حال یر است دیگر دارد رجوع میکند نه اینکه گاهی برمیگردد گاهی منقطع است گاهی متّصل است این اوّاب است مرتّب دارد سیرش را ادامه میدهد، اگر ﴿إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ﴾ است کما هو الحق، بعضیها میروند ماها را میبرند این طور نیست که اگر ما نرفتیم ما را نبرند که بالأخره همه را میبرند اگر خودمان رفتیم «طوبا لنا و حُسن مآب» نرفتیم ما را میبرند این بزرگان أوّاب بودند، مُنیب بودند منیب قبلاً شرح داده شد که یا از نابَ یَنیب است یا از نابَ یَنوبُ اگر از نابَ یَنیب باشد یعنی «إنقطع، یَنقطع» این به کسر «فَعل، یَفعل» انقطاع را میرساند این «نابَ عن الغیر، إنقطع عن الغیر، یَنقطع عن الغیر و یَنقطع إلی الله دائماً» این میشود مُنیب و اگر نابَ یَنوب باشد این دائماً در نوبت است که برسد انبیای قبلی هستند و اولیای قبلی هستند این مرتب در نوبت است جای دیگر وقت صرف نمیکند همیشه پشت در است تا چه موقع در باز بشود بالأخره اینها را میگویند مُنیب، اُوب هم همین طور است اُوب، آبَ یعنی «رَجَعَ»، «مآب» یعنی مرجع خدا مآبِ ماست یعنی مرجع ماست خب این اَوّاب است دائمالرجوع است، کثیرالرجوع است و کثرت رجوع او هم به این نیست که گاهی رجوع بکند گاهی برگردد وگرنه آن اِتلاف وقت است دیگر، یک وقت چند قدم رفته دوباره برگشته اینکه رجوع نیست این سرمایه را هدر داده این خاسر است آن کسی که دائماً دارد برمیگردد به او میگویند اوّاب این جریان اوّاب مخصوص حضرت ایّوب(سلام الله علیه) نیست دربارهٴ حضرت داود و اینها هم آمده . به هر تقدیر در سورهٴ مبارکهٴ «ص» آیهٴ 44 فرمود: ﴿إِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ﴾
برخی اوصاف برجسته حضرت ایوب
در جریان سورهٴ «ص» فرمود این کاری که ما کردیم ﴿وَوَهَبْنَا لَهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُم مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنَّا وَذِکْرَی لَأُولِی الْأَلْبَابِ﴾ در آیهٴ محلّ بحث یعنی سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» دارد ﴿ذِکْرَی لِلْعَابِدِینَ﴾ برای اینکه وجود مبارک ایّوب هم لَبیب بود هم عابد، برخیها وارث انبیا هستند در بخش لُبّ، برخیها وارث انبیا هستند در بخش عبادت، اگر علما ورثهٴ انبیا هستند به مقدار ارتباط آنها با انبیا از آنها ارث میبرند همان طوری که در ارثِ مادّی پیوند هر چه بیشتر باشد سهام بیشتر است و هر چه فاصله بیشتر باشد سهام کمتر، بعضیها در طبقهٴ سه هستند بعضی در طبقهٴ دو، بعضی در طبقهٴ یک و بعضیها دو برابر دیگری ارث میبرند و مانند آن، در ارثهای معنوی هم بشرح ایضاً هر کسی ارتباطش با مورِّث بیشتر بود بیشتر ارث میبرد بعضیها عبادت را از ایّوب ارث میبرند، بعضیها لَبیب بودن را ارث میبرند، بعضی بین عبادت و لُب جمع میکنند، لذا در سورهٴ مبارکهٴ «ص» فرمود: ﴿رَحْمَةً مِنَّا وَذِکْرَی لَأُولِی الْأَلْبَابِ﴾ در آیهٴ محلّ بحث سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» فرمود: ﴿رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا وَذِکْرَی لِلْعَابِدِینَ﴾ یعنی اگر کسی اهل عبادت بود این جزء وارثان حضرت ایّوب است در بخش عبادت، اگر اهل فکر و تأمّل بود جزء وارثان آن حضرت است در بخش لُبّ، البته آن لَبیب هم باید عابد باشد این عابد هم باید لَبیب، منتها صبغهٴ عبادت بعضیها بیشتر از لَبیب بودن آنهاست، صبغهٴ لَبیب بودن برخی بیشتر از صبغهٴ عابد بودن آنهاست حالا اگر تفصیلی مربوط به حضرت ایّوب باشد این باید به خواست خدا در سورهٴ مبارکهٴ «ص» مشخص بشود.
تبیین آثار مثبت و منفی باد
نکتهای که مربوط به آن ریحِ عاصِفِ حضرت سلیمان(سلام الله علیه) مطرح است این است که گاهی ممکن است باد طوفانی باشد تند باشد و مُهلِک باشد بسوزاند بادِ سوزان باشد بادِ صَرصَر باشد، باد سَموم باشد و امثال ذلک ولی این ریحی که تسخیرشده بود برای سلیمان(سلام الله علیه) تنها این نبود که گاهی تند بود گاهی کند، گاهی نَرم بود گاهی طوفانی بلکه آن وقتی هم که توفنده بود طیّب بود این رُخاء را به معنای صاحب رایحهٴ طیّبه معنا کردند یعنی معطّر، خوشبو ، لطیف یک وقت است تند است و ویرانکننده است یک وقت است تُندی است که کاری به کسی ندارد تصادف نمیکند مثل یک رانندهٴ ماهری که بر فرض اتومبیلش تند باشد در باند خودش حرکت میکند مزاحم کسی نیست و آن مور بود که متوجّه نشد خیال کرد که ﴿لاَ یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمَانُ وَجُنُودُهُ﴾ را گفته وگرنه این رُخاست یک بادِ نَرمِ در حالی که توفنده است و تند است طیّبه و رائح است این معنا برای رخاء اگر ثابت بشود جمع بین عاصِفه و رخاء تنها این نیست که گاهی تند است گاهی کند، جمعش به این است که در عین حال که تند است بیمزاحمت است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تبیین دو تسخیر متفاوت برای حضرت داود و سلیمان
آثار ذکر قصص انبیا در قرآن
ادب اولیای الهی در برابر مصائب و حوادث
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ أَیُّوبَ إِذْ نَادَی رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ ﴿83﴾ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَکَشَفْنَا مَا بِهِ مِن ضُرٍّ وَآتَیْنَاهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُم مَّعَهُمْ رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا وَذِکْرَی لِلْعَابِدِینَ ﴿84﴾
تبیین دو تسخیر متفاوت برای حضرت داود و سلیمان
چون در این سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» نام انبیا(علیهم السلام) به نحو عموم آمده یعنی اشاره به نبوّت عام مطرح شد نام هفده پیامبر(علیهم السلام) را به طور تفصیل بردند و شرح حال تقریباً شانزده پیامبر(علیهم السلام) را تا حدودی که مناسب این سوره بود مطرح فرمودند در جریان داود و سلیمان(سلام الله علیهما) دو تسخیر متفاوت را ذکر کردند یکی تسخیر سلسلهٴ جبال برای داود یکی هم تسخیر باد برای سلیمان(سلام الله علیهما) نحوهٴ این تسخیرها هم فرق میکند تسخیری که برای سلیمان شد این بود که باد در اختیار آن حضرت بود آن حضرت و همراهانش را از شام به هر جایی که میخواستند بروند میبُرد و برمیگرداند که تسخیرش در حرکت بود اما تسخیر جبال در حرکت نیست در اقتدای به داود در مراسم ذکر و دعا و نماز است اگر گاهی گفته میشود که یا گفته شد که فلان ولیّ وارد فلان منزل شد ما احساس کردیم در و دیوار دارند ذکر میگویند اگر سند معتبر باشد آیه قرآن تأیید میکند، عقل تأیید میکند اینکه فرمود: ﴿یَا جِبَالُ أَوِّبِی مَعَهُ﴾ یا ﴿سَخَّرْنَا﴾ برای داود جبال را که ﴿یُسَبِّحْنَ وَالطَّیْرَ﴾ یعنی در تسبیح، در تکبیر، در تحلیل، در تحمید، در ذکر و عبادت سلسلهٴ جبال همآوای داود بودند داود(سلام الله علیه) که ذکر میگفت همهٴ این سلسلهٴ جبال ذکر میگفتند پس اگر یک وقت خبری پیدا شد یا کسی نقل کرد که در فلان زمان پیامبری یا امامی یا ولیّای(علیهم السلام) وارد مثلاً فلان منزل شد یا وارد خرابه در همین سفر بین کربلا و شام شد و در و دیوار با او ذکر میگفتند قابل قبول هست یا اگر در جریان آن نابینایی که میگفت وقتی آن کسی که برای من غذا میآورد در و دیوار این خرابه ذکر میگفت اینها قابل قبول هست امکان عقلی دارد یک، تأیید قرآنی دارد دو، روایت باید منتها معتبر باشد این سه، که فرمود به سلسله جبال گفتیم شما در عبادت تابع داود باشید وقتی او ذکر میگوید شما هم ذکر بگویید و مانند آن، پس فرق بین این دو تسخیر روشن شد.
آثار ذکر قصص انبیا در قرآن
مطلب بعدی این بود که ذکر جریان انبیا(علیهم السلام) گاهی برای بیان معجزات آنهاست که برای همه سودمند است چه برای انبیای بعدی چه برای امّتها، گاهی برای بیان مقاومتهای آنها در مبارزات نظامی است برای همه نافع است، گاهی برای بیان صبر و استقامت آنها در مسائل اجتماعی است برای همه نافع است، گاهی برای بیان سعادت و شقاومت امّتهاست که بعضی از امّتها ترقّی کردند بعضی از امّتها به هلاکت رسیدند یکی در اثر اطاعت بود یکی در اثر عصیان این برای همه امّتها نافع است گاهی هم برای صبر و بردباری در مسائل شخصی است نظیر جریان ایّوب(سلام الله علیه) که صبر ایّوب در جریان مبارزات سیاسی و اجتماعی و امثال ذلک نبود در اثر بیماریهای توانفرسای آن حضرت بود این هم یک مطلب.
ادب اولیای الهی در برابر مصائب و حوادث
مطلب دیگر اینکه یک وقت انسان در حالت بیماری یا امثال بیماری در این مصیبتها و حوادث تلخ دهنش را باز میکند هر چه میخواهد میگوید این بر خلاف ادب است بر خلاف دستور است باید مواظب بود جز حق چیزی نگفت، گاهی شکایت و شِکْوه را به غیر خدا میبرند این هم درست نیست اما با خدا راز و نیاز کردن و شِکْوه را به خدای سبحان منتقل کردن و با خدا شکوه را مطرح کردن کاری که ایّوب کرد، کاری که یعقوب(سلام الله علیهما) کردند اینها مخالف با صبر نیست ﴿أَشْکُوا بَثِّی وَحُزْنِی إِلَی اللَّهِ﴾ یا وجود مبارک ایّوب به خدای سبحان عرض کرد ﴿رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ﴾ این شکوه به خدا بردن با صبر مخالف نیست.
مطلب دیگر که باز در همین سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» هست که فرشتگان الهی بدون اذن خدا سخن نمیگویند ﴿لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ همین تعبیر بلند در زیارت نورانی «جامعه کبیره» در وصف اهل بیت(علیهم السلام) هست که اهل بیت(علیهم السلام) بدون اذن قبلی خدای سبحان کاری نمیکنند حرفی نمیزنند «لا یَسبقونه بالقول و هم بأمره یَعملون» این سیرهٴ انبیا و اولیای الهی است انبیا هم تا مأذون نباشند چیزی را نمیخواهند وجود مبارک ایوب بعد از گذشت مدّت مَدیدی مأذون شد که دعا کند لذا دعا کرده است عرض کرد ﴿رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَأَنتَ﴾. مطلب بعدی آن است که حوادثی که برای وجود مبارک ایّوب پیش آمد حادثهٴ عادی نبود مرگ فرزندهای فراوان بود و به هم ریختن زندگی بود بیماری صعبالعلاج در درازمدّت بود اینها کار عادی نبود اما از همهٴ این بیماریها و حوادث تلخ تعبیر به مَس کرده است خدایا! ﴿رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ﴾ ضرر با من تماس گرفت یک وقت است که آتش با چیزی تماس میگیرد او را گرم میکند یا مختصری ممکن است بسوزاند یک وقت درونسوز است این طور نبود با اینکه مصیبت خیلی سنگین بود عرض کرد ﴿رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ﴾ فقط با من تماس گرفت این هم نحوهٴ دعا کردن است.
ادب اولیای الهی در عرض حاجت و دعا
مطلب بعدی آن است که دعا نکرد ندا داد این هم ادب انبیاست که مستقیماً چیزی را از خدا نخواستند عرض حاجت کردند دو عنصر را ذکر کردند آن سومی را ذکر نکردند نقص خود و حاجت خود را ذکر کردند یک، توانایی ذات اقدس الهی را ذکر کردند دو، اما دیگر نتیجه نگرفتند عرض نکردند خدایا! مشکل ما را حل کن این سومی را نگفتند اگر این سومی را گفته بودند میشد دعا، اوّلی و دومی را گفتند شده ندا، گرچه دعا گاهی به معنای خواندن است گاهی به معنی خواستن آن خواستن در حقیقت سؤال است خیلی از این جملههای دعایی است که در وصف و نَعْت خدای سبحان و اسمای حُسنای اوست خواستنی در کار نیست ولی معمولاً وقتی گفته میشود ایّوب دعا کرد یعنی برای رفع بیماری خود دعا کرد ولی تعبیر قرآن کریم این نیست که او دعا کرد تعبیر این است که او ندا کرد با خدا سخن گفت این دو مطلب را گفت سومی را که دعاست نگفت، نگفت به من بده عرض کرد که ﴿رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ﴾ این نقصان من ﴿وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ﴾ این کمالِ شماست پس مبدأ فاعلی در کمال است مبدأ قابلی در نهایت حاجت هست اما حالا به من بده را دیگر نگفت این ادب آنهاست چه اینکه وجود مبارک موسای کلیم هم همین طور بود وقتی از مصر به مدین آمده که به خدمت شعیب(سلام الله علیه) برسند برای فرزندان شعیب از چاه آب کشید ﴿ثُمَّ تَوَلَّی إِلَی الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ﴾ اما حالا فقر مرا به غنا تبدیل بکن، به من چیزی بده عرض نکرد گفت من نیازمندم اما نیاز مرا برطرف بکن آنچنان نبود آنکه در سورهٴ مبارکهٴ «قصص» آمده آیهٴ 24 این است ﴿فَسَقَی لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّی إِلَی الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ﴾ اما حالا فقرِ مرا به غنا تبدیل کن به من چیزی بده این را ذکر نکرد اینجا هم وجود مبارک ایّوب عرض کرد ﴿رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ﴾ اما حالا ضرر من و بیماری مرا برطرف بکن که بشود دعا این را ذکر نکرده تأدّباً، فرمود: ﴿وَأَیُّوبَ﴾ یعنی «واذکر فی الکتاب ایّوب» منصوب بودن ایّوب نظیر منصوب بودن اسامی انبیای قبلی منصوب به فعلِ مقدّر است.
خواستههای اولیا بر اساس اذن و تعلیم الهی
پرسش:...
پاسخ: بله، آنجا که مأذوناند بخواهند، میخواهند برای اینکه یک فرزند عادی را وجود مبارک زکریّا طلب نکرد وقتی که به دوران پیری رسید و همسر او هم وقتی جوان بود عاقِر بود یعنی عَقیم بود الآن که پیر است ولی وقتی مریم را دید ﴿کُلَّمَا دَخَلَ عَلَیْهَا زَکَرِیَّا الْمَحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقاً﴾ چنین بانویی را دید عرض کرد خدایا! پس به من هم یک فرزند اینچنینی عطا بکن آن هم به اذن خداست برای اینکه در همین سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» هست که فرشتگان اینچنیناند که ﴿لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ و در زیارت نورانی «جامعهٴ کبیره» هم در وصف اهل بیت همین آمده که «لا یَسبقونه بالقول و هُم بأمره یَعملون» معلوم میشود اولیای الهی، ائمه(علیهم السلام)، انبیا(علیهم السلام) اگر چیزی را بخواهند از ذات اقدس الهی درخواست کنند مسبوق به اذن خداست خب.
پرسش:...
پاسخ: نه، این توضیح بود این سؤالِ درخواستی نبود عرض کرد خدایا! من یک مشکل علمی دارم و آن این است که شما فرمودی اهل سوء را من نجات میدهم این پسرم که اهل من است چطور شد مشکل چه شد و تو هم که أحکمالحاکمینی آن وقت ذات اقدس الهی فرمود صغرا ممنوع است ما گفتیم اهلت را نجات میدهیم اما ﴿لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ﴾ انبیا درست است علمِ به غیب دارند اما به تعلیم الهی است دیگر ذاتاً آن کسی که عالِم به غیب است خدای سبحان است خدای سبحان که ذاتاً علم به غیب دارد و علم او عین ذات اوست به انبیا این علم غیب را عطا میکند که فرمود: ﴿تِلْکَ مِنْ أَنبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیها إِلَیْکَ﴾ ، ﴿نُوحِیهِ إِلَیْکَ﴾ گاهی مذکّر، گاهی مؤنث در چند آیه هست در حقیقت سؤالِ نوح(سلام الله علیه) در بیان صغرای مسئله بود که من الآن ماندم شما که وعدهٴ شما تخلّفناپذیر است فرمودی من تویِ نوح و اهلت را نجات میدهم این هم که به اهل من است چطور شد؟ فرمود: ﴿إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ﴾ . خب، ﴿وَأَیُّوبَ إِذْ نَادَی رَبَّهُ﴾.
پرسش:...
پاسخ: بله، وقتی که در برابر خطر قرار میگیرند مأذوناند که از ذات اقدس الهی چیز طلب کنند وقتی که خدای سبحان میفرماید: ﴿ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ﴾ دعوت را خود خدای سبحان امر میکند منتها حالا کجا امر میکند کجا امر نمیکند را ما نمیدانیم معصومین میدانند و اجرا میکنند و جواب هم میگیرند وگرنه امر، امر الهی است که فرمود: ﴿ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ﴾ و اگر کسی از دعا سرپیچی کند در حقیقت از عبادت سرپیچی کرده است ما بر اساس اینکه «لا یَسبقونه بالقول» که در وصف انبیاست مثل فرشتهها میفهمیم هر جا اینها دعا کردند مسبوق به اذن بود هر جا ندا کردند هم مسبوق به اذن بود وگرنه همین وجود مبارک ایّوب گاهی ممکن است دعا هم کرده باشد اما تعبیر قرآن در این بخش نداست نه دعا. ﴿وَأَیُّوبَ إِذْ نَادَی رَبَّهُ﴾ در این ندا دو نکته است که یکی مربوط به ضعفِ قابل، یکی مربوط به کمالِ فاعل، لکن در ضعف قابل هم دیگر عرض نکرد بچههای من مُردند، من سالیان متمادی است که بیماری صعبالعلاج دارم اینها را نگفت عرض کرد ﴿مَسَّنِیَ الضُّرُّ﴾ ضرر با من تماس گرفت همین. این
دلایل عدم امکان مداخله شیطان در ابدان انبیا
سیدناالاستاد مرحوم علامه(رضوان الله علیه) فرمود جریان حضرت داود و سلیمان و ایّوب و اینها را ما قصّهٴ اینها را در سورهٴ «ص» بیان میکنیم آنجا قدری مبسوطتر است در آنجا تعبیر قرآن کریم این است که وجود مبارک ایّوب عرض کرد ﴿أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ﴾ آیهٴ 41 سورهٴ مبارکهٴ «ص» این است ﴿وَاذْکُرْ عَبْدَنَا أَیُّوبَ إِذْ نَادَی رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ﴾ آن وقت راهحل را خدا به او نشان داد. در آن آیهٴ 41 سورهٴ «ص» گذشته از اینکه نُصْب و عذاب آمده تعبیر ﴿مَسَّنِیَ الشَّیْطَانُ﴾ آمده که تمام حرفها در این است که آیا شیطان دربارهٴ بدن انبیا(علیهم السلام) سلطهای دارند، ندارند، میتوانند اثر کنند، نکنند که آنجا بحث میشود. جناب فخررازی چندین صفحه به عنوان راهحل از این روایتهای اسرائیلی و غیر اسرائیلی را نقل کرد که خیلی از اینها مورد اعتماد نیست قرطبی هم بیش از پانزده قول نقل کرده که بسیاری از آنها هم قابل اعتماد نیست آنجا یعنی سورهٴ مبارکهٴ «ص» ـ انشاءالله ـ مشخص میشود که شیطان تا چه اندازه میتواند در ابدان انبیا(علیهم السلام) نفوذ داشته باشد در حریم وحی که اصلاً راه ندارد برای اینکه در پایان سورهٴ مبارکهٴ «جن» فرمود خدای سبحان وقتی وحی را از منبع اصلیاش تا قلب آن پیامبر(علیه السلام) که وحییاب است بگیرد از جلو و دنبال و همراه به وسیلهٴ فرشتهها اینها را اسکورت میکنند ﴿یَسْلُکُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَداً ٭ لِیَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالاَتِ رَبِّهِمْ﴾ یعنی به هیچ وجه راه برای نفوذ شیطنت و خیال و وهم و امثال ذلک نیست معصومانه از مبدأ صادر میشود، معصومانه این مسیر تنزّلی را طی میکند و معصومانه به حرمِ امن یعنی قلب آن پیامبر وارد میشود که ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ ٭ عَلَی قَلْبِکَ﴾ این مخصوص به یک پیامبر و دو پیامبر نیست همهٴ انبیا این طور هستند در اینکه شیطنت در حرمِ امن وحی راه ندارد این «ممّا لا ریب فیه» است اما حالا در بدن انبیا راه دارد یا نه، این آیا آسیبی میرساند یا نه این در سورهٴ مبارکهٴ «ص» باید مشخص بشود که چطور وجود مبارک ایّوب عرض کرد ﴿رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ﴾ ولی فعلاً سخن از ﴿رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ﴾ است.
افاضه رحمت الهی در اجابت ندای حضرت ایوب
خب، در جواب ذات اقدس الهی فرمود: ﴿فَاسْتَجَبْنَا لَهُ﴾ گرچه او ندا داد ولی ندای او در حقیقت ما تَلبیه نگفتیم ما استجابت کردیم این دعا بود به صورت ندا و ما خواستهٴ او را برآورده کردیم ﴿فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَکَشَفْنَا مَا بِهِ مِن ضُرٍّ﴾ این ضرر را برطرف کردیم اندوه درونی و ضرر بیرونی را برطرف کردیم او هم قلباً بانشاط شد هم بدناً سالم ﴿فَکَشَفْنَا مَا بِهِ مِن ضُرٍّ﴾ بیماری او را برطرف کردیم ﴿وَآتَیْنَاهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُم مَّعَهُمْ رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا وَذِکْرَی لِلْعَابِدِینَ﴾ او گفته ﴿أَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ﴾ ما هم به عنوان ارحمالراحمینی ظهور کردیم أرحمالراحمین است «فی موضع العفو و الرحمة» چه اینکه «أشدّ المعاقبین» است «فی موضع النکال و النقمة» اینجا جای أرحمالراحمینی خداست ما هم ﴿رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا﴾ ظهور کردیم دوتا کار کردیم یکی او را درمان کردیم، یکی اینکه آنچه را که او از دست داد به دستش دادیم. مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) چند قول نقل میکند دربارهٴ ﴿وَآتَیْنَاهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُم مَّعَهُمْ﴾ خودش قولی را انتخاب نمیکند مرحوم امینالاسلام طبرسی در مجمعالبیان هم چند قول نقل میکند هیچ کدام را انتخاب نمیکند لکن بر طبق بعضی از این اقوال به آنجا که رسیده میگوید این روایتی است که از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) رسیده خب باید روایت معتبر باشد اگر روایت مُرسَل باشد یا ضعفی در سند باشد در این گونه از مسائل مهم اعتماد به آنها آسان نیست ولی ظاهر آیه این است که ما اهل او را به او دادیم یعنی آن مُردهها را زنده کردیم مثل آنها را هم به آنها دادیم یعنی آن بچههایی که مُرده بودند آنها را زنده کردیم و همسر او را هم باردار کردیم او هم فرزندان متعدّدی آورد که هم اهلش زنده شدند و هم مثل آنها به او داده شد این هیچ اشکال عقلی ندارد سخن از تناسخ هم نیست در تناسخ آن است که کسی که میمیرد روحش به بدن دیگری به یک نوزاد تعلّق بگیرد اما خود آن مُرده زنده بشود که مشکلی ندارد در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» مبسوطاً گذشت که ﴿أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلَی قَرْیَةٍ وَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَی عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّی یُحْیِیْ هذِهِ اللّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللّهُ مِاْئَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ﴾ آنجا مبسوطاً گذشت که زنده کردن یک مُرده این محذوری ندارد اما روح مُردهای به بدن نوزادی تعلّق بگیرد به عنوان تناسخ این عقلاً و نقلاً هم ممتنع است هم ممنوع اینجا اگر دلیل معتبری باشد که منظور این است که ﴿وَآتَیْنَاهُ أَهْلَهُ﴾ یعنی بچههای او را برگرداندیم این هیچ منعِ عقلی ندارد یکی از اقوال این است که او مخیّر کردند که ما بچههای تو را آنها را در دنیا به تو بدهیم یا در آخرت به شما برگردانیم فرمود آنها را در آخرت به من ملحق کنید و مِثل اینها را در دنیا به من بدهید چند قول در مسئله هست یکی از آنها هم همین است یک قولِ قطعیِ جامعالأطرافی در مسئله نیست که بگوید خود آن بچهها را خدا زنده کرد و مِثل آنها را هم به آنها داد ولی یکی از اقوال در مسئله همین است و دلیل عقلی هم بر منعش نیست منتها اثباتش به وسیلهٴ دلیل عقلی است.
کیفیت افاضه رحمت الهی بر بندگان
خب، ﴿وَآتَیْنَاهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُم مَّعَهُمْ﴾ این ﴿رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا﴾ است ﴿وَذِکْرَی لِلْعَابِدِینَ﴾ وقتی ذات اقدس الهی با همهٴ جلال و شکوه بخواهد ظهوری کند و رحمتی عطا کند تعبیر میکند که از نزد ما به او رحمتی دادیم گاهی هم به فرشتگان به مأموران دیگر دستور میدهد که او را مورد رحمت قرار بدهیم چون ندای آمیخته به دعای وجود مبارک ایّوب مستقیماً به خود خدای سبحان متوجّه بود خداوند هم به صورت متکلّم معالغیر یعنی با جلال و شکوه که فرشتگان مدبّر هم مطیع آن حضرتاند فرمود: ﴿فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَکَشَفْنَا مَا بِهِ﴾ ما بِهِ ایّوب به صورت مفرد عرض میکند خدای سبحان هم به صورت متکلّم معالغیر پاسخ میدهد ﴿فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَکَشَفْنَا مَا بِهِ مِن ضُرٍّ﴾ که مربوط به بدنِ اوست ﴿وَآتَیْنَاهُ أَهْلَهُ﴾ و مِثل این اهل را با این اهل به او دادیم ﴿رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا وَذِکْرَی لِلْعَابِدِینَ﴾ که اگر کسی صابر باشد اجر صابر را ذات اقدس الهی ضایع نمیکند. وجود مبارک ایّوب از آن جهت.
پرسش:...
پاسخ: ﴿وَآتَیْنَاهُ أَهْلَهُ﴾ و مِثل اینها را با اینها دادیم حالا آن ﴿وَآتَیْنَاهُ أَهْلَهُ﴾ اگر به معنای احیای موتا باشد بله، اما اگر ﴿آتَیْنَاهُ أَهْلَهُ﴾ یعنی آن قول دیگر در مسئله این است که ما به او فرزندانی دادیم مِثل همانها را هم به او دادیم یعنی اگر او پنج فرزند را از دست داد ما ده فرزند به او دادیم مِثل آنهایی که به او دادیم به آنها دادیم اما آنهایی که دادیم چیست؟ احیای موتاست یا نه، ایجاد افرادی است به عنوان فرزند.
پرسش:...
پاسخ: چرا، با اینهاست، با اینها یعنی با اینها، اگر کسی پنجتا بچهاش مُرده ذات اقدس الهی در اثر زندگی مجدّد او به او پنج فرزند داد که این میشود اهلِ او، مثل این پنج فرزند هم با این فرزند در همین دنیا به آنها داد دیگر، پس بنابراین اگر ما دلیل معتبر داشته باشیم که آنها را زنده کرده هیچ مانعی ندارد برای اینکه، اینکه تناسخ نیست و اگر دلیل معتبر نداشتیم یکی از این اقوال را انسان میپذیرد اینکه مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) در تبیان فقط به نقل اقوال اکتفا کرده مرحوم امینالاسلام هم به نقل اقوال اکتفا کرده منتها دربارهٴ یکی از این اقوال گفته «و رُوی عن مولانا الصادق(سلام الله علیه)» برای همین است که ما برهان قطعی بر تعیین یکی از اینها نداریم هر کدام باشد قابل قبول است دلیلی بر منع نیست بالأخره.
اطلاق صفت <اوّاب> بر انبیا و مفاهیم آن
خب، وجود مبارک ایّوب با اُوب و رجوع به سر میبرد بعضی از انبیا این طور بودند دربارهٴ حضرت ایّوب دارد که این اَوّاب بود آیهٴ 44 سورهٴ مبارکهٴ «ص» این است که ﴿إِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ﴾ حالا یا این ﴿أَوَّابٌ﴾ صیغهٴ مبالغه است یا حرفه و پیشه است به هر دو تقدیر این کثیرالعوب است اوب یعنی رجوع این دائماً دارد رجوع میکند این رجوع مستمر به این معنا نیست که گاهی رجوع میکند گاهی برمیگردد کسی که دائماً حالا اهل مکّه است از مکّه خارج شده این سیرش را دارد ادامه میدهد میگویند این اوّاب است دائماً در حال یر است دیگر دارد رجوع میکند نه اینکه گاهی برمیگردد گاهی منقطع است گاهی متّصل است این اوّاب است مرتّب دارد سیرش را ادامه میدهد، اگر ﴿إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ﴾ است کما هو الحق، بعضیها میروند ماها را میبرند این طور نیست که اگر ما نرفتیم ما را نبرند که بالأخره همه را میبرند اگر خودمان رفتیم «طوبا لنا و حُسن مآب» نرفتیم ما را میبرند این بزرگان أوّاب بودند، مُنیب بودند منیب قبلاً شرح داده شد که یا از نابَ یَنیب است یا از نابَ یَنوبُ اگر از نابَ یَنیب باشد یعنی «إنقطع، یَنقطع» این به کسر «فَعل، یَفعل» انقطاع را میرساند این «نابَ عن الغیر، إنقطع عن الغیر، یَنقطع عن الغیر و یَنقطع إلی الله دائماً» این میشود مُنیب و اگر نابَ یَنوب باشد این دائماً در نوبت است که برسد انبیای قبلی هستند و اولیای قبلی هستند این مرتب در نوبت است جای دیگر وقت صرف نمیکند همیشه پشت در است تا چه موقع در باز بشود بالأخره اینها را میگویند مُنیب، اُوب هم همین طور است اُوب، آبَ یعنی «رَجَعَ»، «مآب» یعنی مرجع خدا مآبِ ماست یعنی مرجع ماست خب این اَوّاب است دائمالرجوع است، کثیرالرجوع است و کثرت رجوع او هم به این نیست که گاهی رجوع بکند گاهی برگردد وگرنه آن اِتلاف وقت است دیگر، یک وقت چند قدم رفته دوباره برگشته اینکه رجوع نیست این سرمایه را هدر داده این خاسر است آن کسی که دائماً دارد برمیگردد به او میگویند اوّاب این جریان اوّاب مخصوص حضرت ایّوب(سلام الله علیه) نیست دربارهٴ حضرت داود و اینها هم آمده . به هر تقدیر در سورهٴ مبارکهٴ «ص» آیهٴ 44 فرمود: ﴿إِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ﴾
برخی اوصاف برجسته حضرت ایوب
در جریان سورهٴ «ص» فرمود این کاری که ما کردیم ﴿وَوَهَبْنَا لَهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُم مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنَّا وَذِکْرَی لَأُولِی الْأَلْبَابِ﴾ در آیهٴ محلّ بحث یعنی سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» دارد ﴿ذِکْرَی لِلْعَابِدِینَ﴾ برای اینکه وجود مبارک ایّوب هم لَبیب بود هم عابد، برخیها وارث انبیا هستند در بخش لُبّ، برخیها وارث انبیا هستند در بخش عبادت، اگر علما ورثهٴ انبیا هستند به مقدار ارتباط آنها با انبیا از آنها ارث میبرند همان طوری که در ارثِ مادّی پیوند هر چه بیشتر باشد سهام بیشتر است و هر چه فاصله بیشتر باشد سهام کمتر، بعضیها در طبقهٴ سه هستند بعضی در طبقهٴ دو، بعضی در طبقهٴ یک و بعضیها دو برابر دیگری ارث میبرند و مانند آن، در ارثهای معنوی هم بشرح ایضاً هر کسی ارتباطش با مورِّث بیشتر بود بیشتر ارث میبرد بعضیها عبادت را از ایّوب ارث میبرند، بعضیها لَبیب بودن را ارث میبرند، بعضی بین عبادت و لُب جمع میکنند، لذا در سورهٴ مبارکهٴ «ص» فرمود: ﴿رَحْمَةً مِنَّا وَذِکْرَی لَأُولِی الْأَلْبَابِ﴾ در آیهٴ محلّ بحث سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» فرمود: ﴿رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا وَذِکْرَی لِلْعَابِدِینَ﴾ یعنی اگر کسی اهل عبادت بود این جزء وارثان حضرت ایّوب است در بخش عبادت، اگر اهل فکر و تأمّل بود جزء وارثان آن حضرت است در بخش لُبّ، البته آن لَبیب هم باید عابد باشد این عابد هم باید لَبیب، منتها صبغهٴ عبادت بعضیها بیشتر از لَبیب بودن آنهاست، صبغهٴ لَبیب بودن برخی بیشتر از صبغهٴ عابد بودن آنهاست حالا اگر تفصیلی مربوط به حضرت ایّوب باشد این باید به خواست خدا در سورهٴ مبارکهٴ «ص» مشخص بشود.
تبیین آثار مثبت و منفی باد
نکتهای که مربوط به آن ریحِ عاصِفِ حضرت سلیمان(سلام الله علیه) مطرح است این است که گاهی ممکن است باد طوفانی باشد تند باشد و مُهلِک باشد بسوزاند بادِ سوزان باشد بادِ صَرصَر باشد، باد سَموم باشد و امثال ذلک ولی این ریحی که تسخیرشده بود برای سلیمان(سلام الله علیه) تنها این نبود که گاهی تند بود گاهی کند، گاهی نَرم بود گاهی طوفانی بلکه آن وقتی هم که توفنده بود طیّب بود این رُخاء را به معنای صاحب رایحهٴ طیّبه معنا کردند یعنی معطّر، خوشبو ، لطیف یک وقت است تند است و ویرانکننده است یک وقت است تُندی است که کاری به کسی ندارد تصادف نمیکند مثل یک رانندهٴ ماهری که بر فرض اتومبیلش تند باشد در باند خودش حرکت میکند مزاحم کسی نیست و آن مور بود که متوجّه نشد خیال کرد که ﴿لاَ یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمَانُ وَجُنُودُهُ﴾ را گفته وگرنه این رُخاست یک بادِ نَرمِ در حالی که توفنده است و تند است طیّبه و رائح است این معنا برای رخاء اگر ثابت بشود جمع بین عاصِفه و رخاء تنها این نیست که گاهی تند است گاهی کند، جمعش به این است که در عین حال که تند است بیمزاحمت است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است