- 73
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 87 تا 91 سوره انبیاء
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 87 تا 91 سوره انبیاء"
مراتب ارث بردن مؤمنین از انبیا
اعتراف حضرت یونس به قصور خویش و منزه بودن خدا
مصداق بارز نعمت الهی در اصطلاح قرآن
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ ذَا النُّونِ إذْ ذَهَبَ مُغَاضِباً فَظَنَّ أَن لَن نَّقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَی فِی الظُّلُمَاتِ أَن لاَّ إِلهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ ﴿87﴾ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَکَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ ﴿88﴾ وَزَکَرِیَّا إِذْ نَادَی رَبَّهُ رَبِّ لاَ تَذَرْنِی فَرْداً وَأَنتَ خَیْرُ الْوَارِثِینَ ﴿89﴾ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَوَهَبْنَا لَهُ یَحْیَی وَأَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ إِنَّهُمْ کَانُوا یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَیَدْعُونَنَا رَغَباً وَرَهَباً وَکَانُوا لَنَا خَاشِعِینَ ﴿90﴾ وَالَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِیهَا مِن رُّوحِنَا وَجَعَلْنَاهَا وَابْنَهَا آیَةً لِّلْعَالَمِینَ ﴿91﴾
مراتب ارث بردن مؤمنین از انبیا
در جریان ذکر انبیا(علیهم السلام) به یونس(سلام الله علیه) رسیدیم که فرمود حادثهای پیش آمد وجود مبارک یونس در حال غضب آن منطقه را ترک کرد و مبتلا شد به اینکه در دریا ماهی او را بلعید آن فروعات قصّه را قرآن اینجا ذکر نکرده در موارد دیگر هم وارد آن جزئیات نشد اما بحث در این است که کار وجود مبارک یونس این نقصی است به حریم رسالت و نبوّت یا نه، و کاری که وجود مبارک یونس کرد دعایی که کرد و جوابی را که دریافت کرد وارثان انبیا هم میتوانند به این مقام برسند نه تنها «العلماء ورثة الأنبیاء» «المؤمنون» هم «ورثة الأنبیاء» منتها عالِمان با ایمان ارثِ بیشتری میبرند مؤمنانِ عادی ارث کمتر همان طوری که در ارثِ مادّی برابر با پیوند شدّتاً و ضعفاً سِهام توزیع میشود در ارثِ معنوی هم بشرح ایضاً آنکه با مورِّث رابطهٴ نزدیکتری دارد پسر اوست، دختر اوست با بود آنها نوبت به طبقهٴ دوم و سوم نمیرسد در درجهٴ اول به اینها میرسد به برکت اینها اگر خواستند دیگران سهمی میبرند. در جریان ارثِ الهی طبقهبندی نیست اما شدّت و ضعف هست همهٴ مؤمنان وارثان انبیا هستند این طور نیست که یک طبقه ارث ببرد طبقهٴ دیگر ارث نبرد همه ارث میبرند منتها آنها که رابطهشان با مورّثانشان بیشتر است ارث بیشتری میبرند و آنها که رابطهشان ضعیفتر است ارث کمتری میبرند عالمان باایمان ارث بیشتری میبرند، مؤمنان عادی ارث کمتر به دلیل اینکه در اینجا نفرمود: «و کذلک ننجی العلماء» فرمود: ﴿نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ﴾ آنها که وارث ذِکر و ذُکر وجود مبارک یونساند آنها سهم خاصّ خودشان را دارند.
اعتراف حضرت یونس به قصور خویش و منزه بودن خدا
در اینکه وجود مبارک یونس منزّه از نقص بود هم میشود از سخنان خود آن حضرت شاهد آورد هم تعبیرات نورانی قرآن کریم، خود آن حضرت اعتراف میکند که من به خودم ستم کردم من ناقصم عرض کرد ﴿إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ﴾ همان کاری که وجود مبارک حضرت آدم کرد و سایر انبیا و دربارهٴ ذات اقدس الهی هم عرض کرد شما از هر نقصی منزّهی ﴿سُبْحَانَکَ﴾، «سبحان» یعنی موجود منزّه از هر نقص یک، از هر عیب دو، عیب، عیب است نقص، نقص اینها مرادف هم نیستند قبلاً فرق بین نقص و عیب گذشت آنکه مَعیب است سبحان نیست آنکه ناقص است سبحان نیست اگر ذات اقدس الهی سبحانِ بالقول المطلق است کما هو الحق از هر نقصی یک، از هر عیبی دو، منزّه است پس بیان نورانی یونس این است که خدا سبحان است. دربارهٴ خودش اعتراف به قصور، دربارهٴ ذات اقدس الهی تصدیق به کمالِ محض خب چنین انسانی جا برای نقد نیست پس این دو تعبیر برای خود یونس است خدای سبحان هم دربارهٴ یونس و سایر انبیا تعبیر کرد ﴿کُلٌّ مِنَ الصَّالِحِینَ﴾ یک، ﴿کُلٌّ مِنَ الأخْیَارِ﴾ دو، بعد هم فرمود: ﴿لَوْلاَ أَن تَدَارَکَهُ نِعْمَةٌ مِن رَبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَرَاءِ وَهُوَ مَذْمُومٌ﴾ این محمودِ ماست، ممدوحِ ماست ما مذمّتی دربارهٴ او نداریم برای اینکه او از نعمت ما برخوردار است اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «قلم» آیهٴ 48 به بعد فرمود: ﴿فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَلاَ تَکُن کَصَاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نَادَی وَهُوَ مَکْظُومٌ﴾ گرچه لقب، گرچه وصف این گونه از عناوین مفهوم ندارد ولی وقتی در مقام تحدّی باشد مفهوم دارد فرمود اگر او نعمت، آن نعمت که حالا عرض میشود چه نعمتی است اگر نعمت ما شامل حال او نشده بود او متنعّم به این نعمت نبود از دریا به ساحل میآمد در حالی که مذموم بود و چون در مقام تحدید است یعنی از دریا به ساحل آمده محموداً و ممدوحاً ما مدحی داریم، ما حمدی داریم پس او جا برای مذمّت نیست.
مصداق بارز نعمت الهی در اصطلاح قرآن
اما این نعمت به تعبیر لطیف سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) این است که نعمت عندالاطلاق در قرآن کریم همان نعمتِ ولایت است گاهی خدای سبحان باران را گاهی تابش آفتاب را، رویش گیاه را اینها را نعمت میداند ﴿أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً﴾ و نعمتها را میشمارد دربارهٴ دامداریها فرمود: ﴿وَلَکُمْ فِیهَا جَمَالٌ حِینَ تُرِیحُونَ وَحِینَ تَسْرَحُونَ﴾ دربارهٴ زنبور عسل و نحل و امثال ذلک نعمتهای خاصّه را ذکر میکند اما وقتی نعمت را بالقول المطلق ذکر میکند سخن از شمس و قمر نیست، سخن از آب و گیاه نیست میگوید ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی﴾ این را در پیروزیها که نگفت این را در فاتحانه وارد مکّه شدن نگفت این را در جریان فتحالفتوح که نگفت این را در فتح مکه که نگفت معلوم میشود آنجا همه نعمتِ مقیّده است نعمت به تعبیر ایشان عندالاطلاق همان نعمت ولایت است ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی﴾ خب اگر منظور نعمتِ مادی بود و مانند آن این باید در فتحالفتوح میشد در جریان ﴿إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ﴾ میشود در فتحِ مطلق میشد اینها سخن از ﴿أَنْعَمْتَ﴾ نبود اما وقتی ولایت مطرح است ﴿أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی﴾ و در ذیل این آیهٴ ﴿لَتُسْأَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ﴾ آن بیان نورانی امام رضا(سلام الله علیه) است که فرمود: «نحن النَّعیم» خب پس نعمت عندالاطلاق همان نعمت ولایت است در اینجا هم مقیّد نیست که چه نعمتی نصیب یونس(سلام الله علیه) شد فرمود اگر نعمت خدا به سراغ او نرفته بود او مذموم بود یعنی او اگر جزء اولیای الهی نبود تحت ولایت ما نبود مذموم بود لکن چون تحت ولایت ماست متنعِّم به این نعمت است محمود و ممدوح است پس خود خدای سبحان دربارهٴ یونس(سلام الله علیه) با عظمت و تجلیل یاد میکند خود یونس(سلام الله علیه) هم، هم نقص خود را میپذیرد هم سبحانبودن خدای سبحان را تصدیق میکند این است که جناب زمخشری در کشّاف و فخررازی در تفسیر مطلبی دارند که همان مطلب را سیدناالاستاد هم اشاره کرده و آن این است که وجود مبارک یونس که صحنه را ترک میکرد ﴿وَذَا النُّونِ إذْ ذَهَبَ مُغَاضِباً﴾ نه اینکه غضب کرده حالش شبیه انسانِ غضبان بود که گفتند تمثیل ، تمثیلی که در کشّاف هست، تمثیلی که در تفسیر کبیر هست، تمثیلی که در المیزان آمده همین است یعنی او غضب نکرد ولی حالش شبیه کسی بود که قهر کرده این است برای اینکه این شواهد قرآنی را میبینند که دربارهٴ عظمت و جلال وجود مبارک یونس.
فرق محور دعای حضرت یونس با دعای زکریا
اما حالا ذکرِ یونسی اگر کسی وارث آن حضرت بود ارث بُرد از آن حضرت این حالت را، خب «طوبیٰ له و حُسن مآب» این با یک بار گفتن هم به مقصد میرسد اما اگر نبود این ذکر را چند بار بگوید تا وارث بشود سند میطلبد مگر آن بزرگان اهل راه که تجربه کرده باشند و این را یافته باشند که اگر کسی چند بار دویست بار یا کمتر و بیشتر در حال سجده مثلاً این ذکر را بگوید حالت یونسی به او دست میدهد وقتی آن حالت دست داد از آن به بعد یک بار که بگوید ﴿لاَّ إِلهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ﴾، ﴿فَاسْتَجَبْنَا﴾ در آن هست. مطلب دیگر این است که مشابه این دعا را وجود مبارک زکریا هم کرده منتها دربارهٴ دعای زکریا تعقیب نشده که ﴿کَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ﴾ زیرا زکریا چیزی خواست به نام یحیی آن نصیب هر کسی نمیشود اما وجود مبارک یونس رهایی از غمّ را طلب کرد خب بله آن را ممکن است خدای سبحان به دیگران هم عطا بکند بنابراین اینچنین نیست که اگر کسی وارث زکریا شد او دعا کرد یحیی نصیبش بشود یک وقت است انسان بیمار است نظیر حضرت ایّوب این راه دارد یا مشکل محبوس بودن است نظیر یونس(سلام الله علیه) این راه دارد یا به چاه افتادن است یا به زندان افتادن است که وجود مبارک یوسف داشت اینها راه دارد اما دعای زکریا(سلام الله علیه) خواستنِ ﴿وَلِیّاً ٭ یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ﴾ است او فرزندی میخواهد مثل مریم بعد از اینکه مریم(سلام الله علیها) را دید ﴿هُنالِکَ دَعَا زَکَرِیَّا﴾ دید که آدم چه خوب است فرزندی مثل مریم داشته باشد حالا چه پسر چه دختر از آن به بعد دعا کرد و خدای سبحان هم دعای او را مستجاب کرد دیگر نفرمود: ﴿وَکَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ﴾ اینکه ﴿کَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ﴾ دربارهٴ ذکرِ یونسی دارد نه دربارهٴ ذکرِ زکریایی برای اینکه محور دعا فرق میکند او اگر فرزند میخواست ممکن بود خدا بفرماید: ﴿وَکَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ﴾ خیلی از دعاهاست که در پیدایش فرزند صالح اثر دارد اما کسی میخواست مثل مریم باشد یعنی به نبوّت برسد به رسالت برسد به ولایت برسد که مریم(سلام الله علیها) به ولایت رسید اگر او فرزندی میخواست و دعا میکرد ممکن بود خدا بفرماید: ﴿وَکَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ﴾ اما این وقتی که مریم را دید ﴿هُنالِکَ دَعَا زَکَرِیَّا﴾ عرض کرد ﴿فَهَبْ لِی مِن لَّدُنکَ وَلِیّاً ٭ یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیّاً﴾ یک فرزند لدیاللّهی میخواهد همانطوری که علمِ لَدُنّی نصیب هر کسی نمیشود فرزند لدنّی هم نصیب هر کس نمیشود اما علوم عادی البته نصیب دیگران هم میشود که انسان بگوید ﴿رَبِّ زِدْنِی عِلْماً﴾ این دعای خوبی است و مستجاب هم میشود حالا اگر به همگی نرسید به بعضیها میرسد اما.
پرسش:...
پاسخ: دیگر بیش از یک بار نگفت تکرار کرد که، در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» هم که بحثش گذشت در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «مریم» همین بود دیگر که او دعا کرده اصل قصّهاش مبسوطاً در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» گذشت ولی
معنا و مفهوم <لَدُن> و <عند> در اصطلاح قرآن
در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» آیهٴ دو به بعد که بحثش گذشت این بود که ﴿ذِکْرُ رَحْمَتِ رَبِّکَ عَبْدَهُ زَکَرِیَّا ٭ إِذْ نَادَی رَبَّهُ نِدَاءً خَفِیّاً ٭ قَالَ رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْباً وَلَمْ أَکُن بِدُعَائِکَ رَبِّ شَقِیّاً ٭ وَإِنِّی خِفْتُ الْمَوَالِیَ مِن وَرَائِی وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِراً فَهَبْ لِی مِن لَّدُنکَ وَلِیّاً﴾ فرزند لدنّی میخواهد این فرزند لدنّی خب نصیب هر کس نمیشود علم لدنّی نصیب هر کس نمیشود یعنی انسان باید برود، برود بالا لدیاللّهی بشود که لدی قویتر از عند است عند اعم از حضور و غیاب است وقتی ما گفتیم این کتاب فلانی نزد ماست میگوییم «عندی» اما اگر کتاب در دست ما باشد میگوییم «لدیَّ» ما در فارسی چون فارسی آن قدرت عربی را ندارد لذا میبینید وقت متنِ عربی بخواهد به فارسی ترجمه بشود یک مقدار ریزش دارد زیرا در عربی بعضی از کلمات به تنهایی آن مطلب را میرساند فارسی با همهٴ گسترهای که دارد توان آن را ندارد که با یک کلمه آن مطلب را برساند ناچار چند کلمه را ردیف میکنیم تا آن معنا را برسانیم. هر کلمه هم به اندازهٴ خود بار دارد این مثل آن است که یک تُنگ بلوری آبی را، کوثری را دارد ما این را میخواهیم با غربال منتقل کنیم خب وقتی با غربال میکنیم فاصلهٴ این بندها که خالی است ریزش دارد فقط آن بندها نَم را حمل میکند اینکه میگویند در بعضی از امور «یُدرَک و لا یوصَف» سرّش این است آدم که ادراک میکند حالت بسیط است یکجا درک میکند وقتی میخواهد بگوید پنج ششتا کلمه را ردیف هم میکند تا آن معنا را بگوید هر کلمهای بار خاصّ خودش را دارد مفهوم خاصّ خودش را دارد بین کلمهٴ اول و کلمهٴ دوم وسط خالی است این وسطها میریزد این است که آن معانی لطیف و بسیطی که انسان ببساطته ادراک میکند به بیان در نمیآید این برای «یُدرَک و لا یوصَف» در جریان عربی مبین که وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) در آن بیان نورانیاش فرمود قرآن که عربی مبین است برای اینکه این زبان هنرمندانه «یُبین الألسن و لا تُبینه الألسن» یعنی عربی میتواند ترجمهکنندهٴ زبانهای دیگر باشد ولی زبانهای دیگر آن هنر را ندارند که پیام عربی را ترجمه کنند این وسطها میریزد خیلی از مطالب است که در عربی با کلمهٴ بسیط آن معنا تأدیه میشود و در فارسی نیست. به هر تقدیر اینکه وجود مبارک ما میگوییم «لدُن» با «عند» هر دو را میگوییم پیش ماست، نزد ماست فلان کتاب نزد ماست پیش ماست ولو در منزل در قفسه باشد اما در عربی اگر اعم بود میگوییم «عند» اگر در دست ما بود میگوییم «لدن» فرزندِ لدنّی، علم لدنّی، حکمت لدنّی، رحمت لدنّی این است که انسان اینقدر برود بالا تا حضور الهی را درک بکند آنجا تلقّی بکند آنجا دیگر واسطهای در کار نیست چون واسطه در کار نیست سخن از لفظ و مفهوم نیست، سخن از حجاب نیست، سخن از احتمال دخالت غیر نیست و مانند آن. خب، چنین دعایی که نصیب دیگری نمیشود تا خدا بفرماید: ﴿وَکَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ﴾ اما دعای حضرت یونس و امثال حضرت یونس که نجات از غمّ است بله، بهرهٴ دیگران میشود.
پرسش:...
پاسخ: خب آن هم ﴿رَبَّنَا آتِنَا مِن لَّدُنکَ﴾ آنکه مقام لدنّی نخواست ﴿رَبِّ ابْنِ لِی عِندَکَ﴾ نه «لدیک» ﴿رَبِّ ابْنِ لِی عِندَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ﴾ این حرف همه انبیا(علیهم الصلاة و علیهم السلام) است که «الجار ثمّ الدار» انسان وقتی میخواهد جایی محلّهای برود خانهای بخرد اول همسایهها را باید مواظب باشد چه اینکه در دعا و نیایش هم همسایهها را باید رعایت بکند اگر آنها راحت بودند آدم راحت است «الجار ثمّ الدار» این معنا حرف همهٴ انبیاست تنها در خصوص مکتب ما نیست چون این حرف، حرف همهٴ انبیا بود این آسیه هم از این حرف باخبر بود سخن از «الجار ثمّ الدار» را مطرح کرد عرض کرد ﴿رَبِّ ابْنِ لِی عِندَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ﴾ میخواهم کنار شما باشم نه خانهای در بهشت به ما بدهی، خانهای در بهشت فراوان است به سایرین هم میدهی من میخواهم همسایه باشم در جوار رحمت تو باشد «عندک» را مطرح کرد نه «لدی الله»، «لدیک» را هم بر فرض میخواست «عندک» را به او میدادند او آن مقام را نداشت که لدیاللّهی باشد. به هر تقدیر اگر کسی بخواهد وارث آنها باشد باید بداند که چه چیزی را ارث میبرد بعضیها نظیر هَبوه است که مخصوص پسر بزرگ است این به سایرین نمیرسد اگر انبیا وارث یکدیگرند یا دربارهٴ وجود مبارک سیّدالشهداء(سلام الله علیه) در زیارت وارث عرض میکنیم تو وارث نوحی، وارث آدمی، وارث انبیای دیگر هستی اینها به منزلهٴ هَبوه است از انبیا به دیگران این مثام نمیرسد البته مطالب دیگر، کمالات دیگر، فیوضات دیگر میرسد، بنابراین سرّ اینکه دربارهٴ یونس(سلام الله علیه) با جلال و شکوه نام برده شد معلوم میشود که او منزّه از نقص است هم خدای سبحان از او به عظمت یاد کرد هم او نقص را به خود اسناد داد و کمال را به خدای سبحان.
بررسی زمان وقوع قصه حضرت یونس از دیدگاه برخی مفسران
مطلب دیگر که در تفسیر فخررازی هست اینها میدانید جناب فخررازی خب مقداری درازدامن بحث کرده بعضی از قصصی را نقل کرده که اثبات آنها آسان نیست یکی از مباحثی که ایشان مطرح کردند این است که آیا این حادثهای که برای وجود مبارک یونس(سلام الله علیه) رخ داد قبل از رسالت او بود یا بعد از رسالت او «فیه وجهان بل قولان» گرچه اکثر مفسّران بر ایناند که این بعد از رسالت آن حضرت بود حضرت در حال رسالت این صحنه را پشتسر گذاشت ولی برخیها بر آناند که او هنوز جرء مرسَلین نبود جزء مؤمنان بود، جزء علما بود، جزء صلحا بود بعدها به رسالت رسید و وظیفهٴ عالمان هم این است که آن محلّ حوزهٴ مأموریتشان را ترک نکنند ﴿وَلِیُنذِرُوا قَوْمَهُمْ﴾ هم همین طور باشد یعنی موظّفاند بروند مردم را دریاباند چون مردم دینشان را از علما دارند بالأخره، این گروه که باورشان این است وجود مبارک یونس(سلام الله علیه) قبل از رسالت این حادثه را تجربه کرد از آیات سورهٴ مبارکهٴ «صافات» کمک گرفتند در سورهٴ «صافات» که سیدناالاستاد و امثال ایشان این قصص را در آن سوره مطرح کردند اینچنین آمده است آیهٴ 139 به بعد سورهٴ مبارکهٴ «صافات» این است ﴿وَإِنَّ یُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ ٭ إِذْ أَبَقَ إِلَی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ ٭ فَسَاهَمَ فَکَانَ مِنَ الْمُدْحَضِینَ﴾ مساهمه کردند یعنی قرعه زدن و این قرعه به سهم ایشان افتاد و ایشان را انداختند به دریا ﴿فَالْتَقَمَاهُ الْحُوتُ وَهُوَ مُلِیمٌ﴾ خدای سبحان اگر از یک طرف دستور میدهد که بروید در آب، بروید در دریا، از طرف دیگر هم به دریا سفارش میکند امر میکند که این امانت را حفظ بکنی مستحضرید که به مادر موسی(سلام الله علیهما) گفت که تو ﴿لاَ تَخَافِی وَلاَ تَحْزَنِی﴾ این بچه را وقتی که شیر دادی ﴿فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ﴾ بگذار در آن جعبه و او را ﴿فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ﴾ حالا که به تو دستور دادیم از راه الهامِ قلبی که این بچه را در صندوقچهای بگذاری و بیندازی در دریا به دریا هم امر میکنیم که این امانت را حفظ بکند ﴿فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسَّاحِلِ﴾ این امرِ غایب است منتها به مادر موسی امرِ حاضر کرده این کار را بکن به دریا هم به صورت امرِ غایب، دریا هم مأمور است این کار را بکند خب این دریای روان میتوانست این صندوقچه را جای دیگر ببرد همین طور آرام آرام آرام به عنوان رسولِ امین این را آورده در کنار قصر فرعون که تحویل بدهد اینچنین نیست که اگر دریا بگوید این را مختار است هر جا بخواهد ببرد اینجا هم وقتی که ﴿فَسَاهَمَ فَکَانَ مِنَ الْمُدْحَضِینَ ٭ فَالْتَقَمَاهُ الْحُوتُ﴾ این لقمه کردنِ ماهی به دستور خداست امر هم رسید که این را حفظ بکن بطنِ تو خانهٴ امن باشد برای مهمان ما همین کار را هم کرده. خب، فرمود: ﴿فَالْتَقَمَاهُ الْحُوتُ وَهُوَ مُلِیمٌ ٭ فَلَوْلاَ أَنَّهُ کَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِینَ﴾ این سیرهٴ او، تنها الآن نمیگفت «سبحانک» الآن خدا را تسبیح نمیکرد این سیرهٴ مستمرّ او این بود که از مسبِّحین است ﴿فَلَوْلاَ أَنَّهُ کَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِینَ ٭ لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ ٭ فَنَبَذْنَاهُ بِالْعَرَاءِ وَهُوَ سَقِیمٌ ٭ وَأَنبَتْنَا عَلَیْهِ شَجَرَةً مِن یَقْطِینٍ ٭ وَأَرْسَلْنَاهُ إِلَی مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ یَزِیدُونَ﴾ آنها به این آیه استشهاد میکنند که خدا فرمود وقتی که او از دریا از بطنِ ماهی و از دریا نجات پیدا کرده ما این بوتهٴ کدو را رویاندیم که او خودش را بپوشاند از برگش و از میوهاش استفاده کند و مانند آن، بعد او را برای یک جمعیت صد هزار نفری فرستادیم که رسالت ما را به عهده بگیرد این یک رسالت جدیدی است یا طلیعهٴ رسالت اوست لکن از صدر این قصّه که فرمود: ﴿وَإِنَّ یُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ﴾ برمیآید که اصل این جریان در حال رسالت او اتفاق افتاد که اکثر مفسّران این قول را میپذیرند این هم که فرمود: ﴿وَأَرْسَلْنَاهُ إِلَی مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ یَزِیدُونَ﴾ یعنی او را به منطقهای برگرداندیم که جمعیّتش اینقدر بود نه اینکه طلیعهٴ رسالتش این است، بنابراین ظاهراً همان طوری که اکثر مفسّران فرمودند اصل این قصّه در زمان رسالت او بود و آیهٴ 148 سورهٴ مبارکهٴ «صافات» دلیل نیست که بعد از اینکه از ماهی و دریا در آمده شده رسول خدا بلکه از همان اول این سِمت را داشت حالا فرمود ما
تمنای انسان در داشتن وارث صالح
دربارهٴ زکریا که هم سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» بحثش گذشت هم سورهٴ مبارکهٴ «مریم» او ادبِ خواستن را هم رعایت کرده در طلیعهٴ سورهٴ «مریم» دارد که ﴿هَبْ لِی مِن لَّدُنکَ وَلِیّاً ٭ یَرِثُنِی﴾ من وارث میخواهم این مقام مرا ارث ببرد خانوادهام به او، هیچ کس نمیخواهد بمیرد همه انسان میخواهند زنده باشند فرزند صالح نام آدم را زنده میکند طلب مغفرت میکند نیاز آن عالَم به این وضع نیست که هر کسی بارِ خود کارِ خود ما واقع نمیدانیم آنجا چه خبر است اِجمال اینقدر هست که بانگ جَرَسی میآید
کس ندانست که منزلگه و مقصود کجاست٭٭٭ آنقدر هست که بانگ جرسی میآید
یک وقت است که انسان غافلِ محض است یک وقت میبیند که صدای زنگ قافله، جرس یعنی زنگ این قافلهای که میرفتند قبلاً برای اینکه این شترها خوابشان نبرد و همچنین اسب و قاترها به گردنشان زنگ آویزان میکردند که اینها با آهنگ زنگ بهتر حرکت میکردند کسی که بیگانه است هیچ چیزی را نمیشنود این سراینده میگوید که ما نمیدانیم این قافله کجا میرود ما فقط روزانه میبینیم که اینها را در گور میبرند دفن میکنیم و برمیگردیم ولی صدای زنگِ گردنِ این شترهای قافله را ما میشنویم «آنقدر هست که بانگ جرسی میآید» بعد آنجا چه خبر است روشن نیست این است که همه میدانند داشتن فرزند صالح، داشتن اثر مثبت بعد از مرگ ذکر خیری از او به میان بیاید برکتی است ولی این ادب را وجود مبارک زکریا حفظ کرد عرض کرد اینکه من میگویم ﴿هَبْ لِی مِن لَّدُنکَ وَلِیّاً ٭ یَرِثُنِی﴾ خب وارث حقیقی تویی برای اینکه ﴿ان الأرض یرثه الله﴾ زمین و اهلش و اهلها خدا ارث میبرد دیگر چون همه میمیرند و وارث کلّ جهان خدای سبحان است که آفریدگار انسان است.
پرسش:...
پاسخ: خب هر جا گوشهای از این قصّهها آمده تکرارِ محض نیست هر جا گوشهای از این قصّه آمده.
لزوم بازگو نمودن مسائل اخلاقی
مطلب دیگر اینکه مسائل اخلاقی هر روز باید ذکر بشود ببینید مشکل اخلاقی ما بارها به عرضتان رسید مشکل کشور ما نه تنها ایران مشکل جهان همان فقدان اخلاق است دیگر این است که وعّاظ ما در منبر مرتّب مسائل اخلاقی را ذکر میکنند برای اینکه سیّئات و وَساوِس هر روز است مگر وسوسهٴ شیطان یکی دو بار است، مگر سیّئات و ابتلای به سیّئات یکی دو بار است، اگر وسوسهٴ شیطان دائمی است این بزرگوارها هم در منابر دائماً باید این مسائل را ذکر بکنند دیگر برای اینکه از آن طرف مشکل، مشکل اخلاق است بارها به عرضتان رسید الآن این هشت میلیون پروندهای که میگویند در دستگاه قضایی هست هفت میلیونش مربوط به مسائل اخلاقی است مسائل علمی نیست مشکل کشور فقدان علم نیست مشکل کشور همین ضعفِ اخلاقی است یعنی الفبای دین است دیگر یعنی چیزهایی که همهٴ ما میدانیم حرام است، همهٴ ما میدانیم بد است کمفروشی، گرانفروشی، فحش دادن، چِک بیمحل کشیدن، تخلیه نکردن بهموقع، بر خلاف قول عمل کردن، تجاوز کردن اینها الفبای دین است دیگر هیچ کسی نیست که اینها را نداند که اینها معصیت است معصیت کبیره هم هست عذاب الهی دارد مشکلات پروندههای هفت میلیونی هم همین است که به من فحش گفته، حقّ مرا اَدا نکرده، سهم مرا خورده، سهم مرا نمیدهد این است جامعه را اخلاق اداره میکند حتّی اگر قانون نقص داشته باشد متمِّم نقصِ قانون اخلاق است اخلاق اگر نباشد قانون هر چه هم کامل باشد قانونبازی در میآورند اینکه میبینید لذا مکرّر قرآن کریم این را گاهی به صورت قصّه، گاهی به صورت برهان، گاهی به صورت تمثیل، گاهی به صورت داستان بیان میکند تا اینکه مشکل جامعه حل بشود.
عامل اصلی مواهب الهی در اجابت دعای حضرت زکریا
به هر تقدیر در اینجا وجود مبارک زکریا عرض کرد که خدایا من ادب را حفظ میکنم اینکه عرض کردم ﴿هَبْ لِی مِن لَّدُنکَ وَلِیّاً ٭ یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ﴾ من نمیخواهم وارثِ محض طلب بکند وارث حقیقی شمایید ﴿وَأَنتَ خَیْرُ الْوَارِثِینَ﴾ کار به دست شما میرسد بالأخره ﴿أَنَّ الأرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ﴾ یک مطلب، اما بالأخره خود خدای سبحان حتّی بعد از مرگ آن صالحین ارض را خدای سبحان ارث میبرد که ﴿لِلَّهِ مِیرَاثُ السَّماوَاتِ وَالأرْضِ﴾ لذا وجود مبارک زکریا هم مثل یونس(سلام الله علیهما) ادبِ دعا را حفظ کرده ارض کرد که ﴿وَأَنتَ خَیْرُ الْوَارِثِینَ﴾ بعد فرمود: ﴿فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَوَهَبْنَا لَهُ یَحْیَی﴾ او که سالمند و فرتوت بود به خدا عرض کرد که استخوان بدن که محکمترین عضو است این الآن پوک شده حالا سایر اعضا چیزی نمانده که ﴿رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی﴾ فرتوتی به حدّی رسید که محکمترین عضو بدن که استخوان است او پوک شده ﴿وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِراً﴾ این در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» گذشت عرض کرد خدایا همسرم که الآن پیر است آن وقتی هم که جوان بود بارور نبود عَقیم بود نازا بود ولی حُکم آنچه تو اندیشی، لطف آنچه تو فرمایی برای تو مقدور است خدای سبحان به هر دو پاسخِ مثبت داد عرض کرد که هم مشکل فرتوتی شما را حل میکنیم هم ناباروری همسرتان را حل میکنیم که او هم زایمان داشته باشد هم حالت فرتوتی در او اثر نکند ﴿وَأَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ﴾ البته اینها آن وقت میتوانند منشأ پیدایش یحیی بشوند چرا این کار را کردیم برای اینکه ﴿إِنَّهُمْ کَانُوا یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ﴾ چون ﴿إِنَّهُمْ کَانُوا یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ﴾ پس ﴿فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ﴾ مگر شما نمیخواهید وارث آنها بشوید، مگر نمیخواهید دعای شما مستجاب بشود خب ﴿فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ﴾ دیگر اینها چون ﴿یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ﴾ سرعت هم همان طوری که مرحوم شیخ طوسی قبلاً معنا کرده بودند با عجله فرق دارد عجله این است که آدم کاری را قبل از وقت انجام بدهد لذا مذموم است سرعت این است که وقتی وقتش رسیده اول وقت انجام بدهد کسی قبل از ظهر نماز بخواند عجله کرد و نمازش باطل است اما وقتی ظهر شده اول وقت نماز بخواند سرعت گرفته قرآن ما را به سرعت دعوت کرده یعنی وقت که شده معطّل نشوید و معطّل نکنید قبل از وقت هرگز چیزی را از خدا نخواهید اینها ﴿رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً﴾ بودند اگر در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «فجر» دارد که نفس مطمئنّه که ﴿رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً﴾ باشد منادای خدا قرار میگیرد خدا به او میفرماید بیا بقیهٴ راه را بیا معلوم میشود کسی دارای نفس مطمئنّه بود یک، راضیه بود دو، مرضیّه بود سه، هنوز در راه است اگر به مقصد رسیده باشد که نمیگویند ﴿ارْجِعِی﴾ که اینکه ﴿یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ٭ ارْجِعِی إِلَی رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً﴾ یعنی تو که واجد عناصر سهگانه هستی واجد شرطی حالا بیا، رجوع از این به بعد به اذن خدای سبحان است حالا چقدر راه مانده خدا میداند و آنکه رفته ولی بالأخره هنوز در راهاند اینها صاحبان نفس مطمئنّه، صاحبان نفس راضیه اینها وجود مبارک یونس صاحب مقام رضا و مَرضیّ بود برای اینکه خودش هم تعبیر کرد ﴿إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ﴾ و ﴿سُبْحَانَکَ﴾ را گفت، خدای سبحان هم دربارهٴ او با جلال و شکوه گفت دربارهٴ زکریا هم اینچنین است ﴿وَیَدْعُونَنَا رَغَباً وَرَهَباً﴾ منتها رغبت و رَهبت اینها «خوفاً مِن النار» و «شوقاً إلی الجنّة» نیست «شوقاً إلی لقاء الله» هست، خوفاً از هجران الهی است ﴿وَکَانُوا لَنَا خَاشِعِینَ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
مراتب ارث بردن مؤمنین از انبیا
اعتراف حضرت یونس به قصور خویش و منزه بودن خدا
مصداق بارز نعمت الهی در اصطلاح قرآن
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ ذَا النُّونِ إذْ ذَهَبَ مُغَاضِباً فَظَنَّ أَن لَن نَّقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَی فِی الظُّلُمَاتِ أَن لاَّ إِلهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ ﴿87﴾ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَکَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ ﴿88﴾ وَزَکَرِیَّا إِذْ نَادَی رَبَّهُ رَبِّ لاَ تَذَرْنِی فَرْداً وَأَنتَ خَیْرُ الْوَارِثِینَ ﴿89﴾ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَوَهَبْنَا لَهُ یَحْیَی وَأَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ إِنَّهُمْ کَانُوا یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَیَدْعُونَنَا رَغَباً وَرَهَباً وَکَانُوا لَنَا خَاشِعِینَ ﴿90﴾ وَالَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِیهَا مِن رُّوحِنَا وَجَعَلْنَاهَا وَابْنَهَا آیَةً لِّلْعَالَمِینَ ﴿91﴾
مراتب ارث بردن مؤمنین از انبیا
در جریان ذکر انبیا(علیهم السلام) به یونس(سلام الله علیه) رسیدیم که فرمود حادثهای پیش آمد وجود مبارک یونس در حال غضب آن منطقه را ترک کرد و مبتلا شد به اینکه در دریا ماهی او را بلعید آن فروعات قصّه را قرآن اینجا ذکر نکرده در موارد دیگر هم وارد آن جزئیات نشد اما بحث در این است که کار وجود مبارک یونس این نقصی است به حریم رسالت و نبوّت یا نه، و کاری که وجود مبارک یونس کرد دعایی که کرد و جوابی را که دریافت کرد وارثان انبیا هم میتوانند به این مقام برسند نه تنها «العلماء ورثة الأنبیاء» «المؤمنون» هم «ورثة الأنبیاء» منتها عالِمان با ایمان ارثِ بیشتری میبرند مؤمنانِ عادی ارث کمتر همان طوری که در ارثِ مادّی برابر با پیوند شدّتاً و ضعفاً سِهام توزیع میشود در ارثِ معنوی هم بشرح ایضاً آنکه با مورِّث رابطهٴ نزدیکتری دارد پسر اوست، دختر اوست با بود آنها نوبت به طبقهٴ دوم و سوم نمیرسد در درجهٴ اول به اینها میرسد به برکت اینها اگر خواستند دیگران سهمی میبرند. در جریان ارثِ الهی طبقهبندی نیست اما شدّت و ضعف هست همهٴ مؤمنان وارثان انبیا هستند این طور نیست که یک طبقه ارث ببرد طبقهٴ دیگر ارث نبرد همه ارث میبرند منتها آنها که رابطهشان با مورّثانشان بیشتر است ارث بیشتری میبرند و آنها که رابطهشان ضعیفتر است ارث کمتری میبرند عالمان باایمان ارث بیشتری میبرند، مؤمنان عادی ارث کمتر به دلیل اینکه در اینجا نفرمود: «و کذلک ننجی العلماء» فرمود: ﴿نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ﴾ آنها که وارث ذِکر و ذُکر وجود مبارک یونساند آنها سهم خاصّ خودشان را دارند.
اعتراف حضرت یونس به قصور خویش و منزه بودن خدا
در اینکه وجود مبارک یونس منزّه از نقص بود هم میشود از سخنان خود آن حضرت شاهد آورد هم تعبیرات نورانی قرآن کریم، خود آن حضرت اعتراف میکند که من به خودم ستم کردم من ناقصم عرض کرد ﴿إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ﴾ همان کاری که وجود مبارک حضرت آدم کرد و سایر انبیا و دربارهٴ ذات اقدس الهی هم عرض کرد شما از هر نقصی منزّهی ﴿سُبْحَانَکَ﴾، «سبحان» یعنی موجود منزّه از هر نقص یک، از هر عیب دو، عیب، عیب است نقص، نقص اینها مرادف هم نیستند قبلاً فرق بین نقص و عیب گذشت آنکه مَعیب است سبحان نیست آنکه ناقص است سبحان نیست اگر ذات اقدس الهی سبحانِ بالقول المطلق است کما هو الحق از هر نقصی یک، از هر عیبی دو، منزّه است پس بیان نورانی یونس این است که خدا سبحان است. دربارهٴ خودش اعتراف به قصور، دربارهٴ ذات اقدس الهی تصدیق به کمالِ محض خب چنین انسانی جا برای نقد نیست پس این دو تعبیر برای خود یونس است خدای سبحان هم دربارهٴ یونس و سایر انبیا تعبیر کرد ﴿کُلٌّ مِنَ الصَّالِحِینَ﴾ یک، ﴿کُلٌّ مِنَ الأخْیَارِ﴾ دو، بعد هم فرمود: ﴿لَوْلاَ أَن تَدَارَکَهُ نِعْمَةٌ مِن رَبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَرَاءِ وَهُوَ مَذْمُومٌ﴾ این محمودِ ماست، ممدوحِ ماست ما مذمّتی دربارهٴ او نداریم برای اینکه او از نعمت ما برخوردار است اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «قلم» آیهٴ 48 به بعد فرمود: ﴿فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَلاَ تَکُن کَصَاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نَادَی وَهُوَ مَکْظُومٌ﴾ گرچه لقب، گرچه وصف این گونه از عناوین مفهوم ندارد ولی وقتی در مقام تحدّی باشد مفهوم دارد فرمود اگر او نعمت، آن نعمت که حالا عرض میشود چه نعمتی است اگر نعمت ما شامل حال او نشده بود او متنعّم به این نعمت نبود از دریا به ساحل میآمد در حالی که مذموم بود و چون در مقام تحدید است یعنی از دریا به ساحل آمده محموداً و ممدوحاً ما مدحی داریم، ما حمدی داریم پس او جا برای مذمّت نیست.
مصداق بارز نعمت الهی در اصطلاح قرآن
اما این نعمت به تعبیر لطیف سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) این است که نعمت عندالاطلاق در قرآن کریم همان نعمتِ ولایت است گاهی خدای سبحان باران را گاهی تابش آفتاب را، رویش گیاه را اینها را نعمت میداند ﴿أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً﴾ و نعمتها را میشمارد دربارهٴ دامداریها فرمود: ﴿وَلَکُمْ فِیهَا جَمَالٌ حِینَ تُرِیحُونَ وَحِینَ تَسْرَحُونَ﴾ دربارهٴ زنبور عسل و نحل و امثال ذلک نعمتهای خاصّه را ذکر میکند اما وقتی نعمت را بالقول المطلق ذکر میکند سخن از شمس و قمر نیست، سخن از آب و گیاه نیست میگوید ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی﴾ این را در پیروزیها که نگفت این را در فاتحانه وارد مکّه شدن نگفت این را در جریان فتحالفتوح که نگفت این را در فتح مکه که نگفت معلوم میشود آنجا همه نعمتِ مقیّده است نعمت به تعبیر ایشان عندالاطلاق همان نعمت ولایت است ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی﴾ خب اگر منظور نعمتِ مادی بود و مانند آن این باید در فتحالفتوح میشد در جریان ﴿إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ﴾ میشود در فتحِ مطلق میشد اینها سخن از ﴿أَنْعَمْتَ﴾ نبود اما وقتی ولایت مطرح است ﴿أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی﴾ و در ذیل این آیهٴ ﴿لَتُسْأَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ﴾ آن بیان نورانی امام رضا(سلام الله علیه) است که فرمود: «نحن النَّعیم» خب پس نعمت عندالاطلاق همان نعمت ولایت است در اینجا هم مقیّد نیست که چه نعمتی نصیب یونس(سلام الله علیه) شد فرمود اگر نعمت خدا به سراغ او نرفته بود او مذموم بود یعنی او اگر جزء اولیای الهی نبود تحت ولایت ما نبود مذموم بود لکن چون تحت ولایت ماست متنعِّم به این نعمت است محمود و ممدوح است پس خود خدای سبحان دربارهٴ یونس(سلام الله علیه) با عظمت و تجلیل یاد میکند خود یونس(سلام الله علیه) هم، هم نقص خود را میپذیرد هم سبحانبودن خدای سبحان را تصدیق میکند این است که جناب زمخشری در کشّاف و فخررازی در تفسیر مطلبی دارند که همان مطلب را سیدناالاستاد هم اشاره کرده و آن این است که وجود مبارک یونس که صحنه را ترک میکرد ﴿وَذَا النُّونِ إذْ ذَهَبَ مُغَاضِباً﴾ نه اینکه غضب کرده حالش شبیه انسانِ غضبان بود که گفتند تمثیل ، تمثیلی که در کشّاف هست، تمثیلی که در تفسیر کبیر هست، تمثیلی که در المیزان آمده همین است یعنی او غضب نکرد ولی حالش شبیه کسی بود که قهر کرده این است برای اینکه این شواهد قرآنی را میبینند که دربارهٴ عظمت و جلال وجود مبارک یونس.
فرق محور دعای حضرت یونس با دعای زکریا
اما حالا ذکرِ یونسی اگر کسی وارث آن حضرت بود ارث بُرد از آن حضرت این حالت را، خب «طوبیٰ له و حُسن مآب» این با یک بار گفتن هم به مقصد میرسد اما اگر نبود این ذکر را چند بار بگوید تا وارث بشود سند میطلبد مگر آن بزرگان اهل راه که تجربه کرده باشند و این را یافته باشند که اگر کسی چند بار دویست بار یا کمتر و بیشتر در حال سجده مثلاً این ذکر را بگوید حالت یونسی به او دست میدهد وقتی آن حالت دست داد از آن به بعد یک بار که بگوید ﴿لاَّ إِلهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ﴾، ﴿فَاسْتَجَبْنَا﴾ در آن هست. مطلب دیگر این است که مشابه این دعا را وجود مبارک زکریا هم کرده منتها دربارهٴ دعای زکریا تعقیب نشده که ﴿کَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ﴾ زیرا زکریا چیزی خواست به نام یحیی آن نصیب هر کسی نمیشود اما وجود مبارک یونس رهایی از غمّ را طلب کرد خب بله آن را ممکن است خدای سبحان به دیگران هم عطا بکند بنابراین اینچنین نیست که اگر کسی وارث زکریا شد او دعا کرد یحیی نصیبش بشود یک وقت است انسان بیمار است نظیر حضرت ایّوب این راه دارد یا مشکل محبوس بودن است نظیر یونس(سلام الله علیه) این راه دارد یا به چاه افتادن است یا به زندان افتادن است که وجود مبارک یوسف داشت اینها راه دارد اما دعای زکریا(سلام الله علیه) خواستنِ ﴿وَلِیّاً ٭ یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ﴾ است او فرزندی میخواهد مثل مریم بعد از اینکه مریم(سلام الله علیها) را دید ﴿هُنالِکَ دَعَا زَکَرِیَّا﴾ دید که آدم چه خوب است فرزندی مثل مریم داشته باشد حالا چه پسر چه دختر از آن به بعد دعا کرد و خدای سبحان هم دعای او را مستجاب کرد دیگر نفرمود: ﴿وَکَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ﴾ اینکه ﴿کَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ﴾ دربارهٴ ذکرِ یونسی دارد نه دربارهٴ ذکرِ زکریایی برای اینکه محور دعا فرق میکند او اگر فرزند میخواست ممکن بود خدا بفرماید: ﴿وَکَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ﴾ خیلی از دعاهاست که در پیدایش فرزند صالح اثر دارد اما کسی میخواست مثل مریم باشد یعنی به نبوّت برسد به رسالت برسد به ولایت برسد که مریم(سلام الله علیها) به ولایت رسید اگر او فرزندی میخواست و دعا میکرد ممکن بود خدا بفرماید: ﴿وَکَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ﴾ اما این وقتی که مریم را دید ﴿هُنالِکَ دَعَا زَکَرِیَّا﴾ عرض کرد ﴿فَهَبْ لِی مِن لَّدُنکَ وَلِیّاً ٭ یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیّاً﴾ یک فرزند لدیاللّهی میخواهد همانطوری که علمِ لَدُنّی نصیب هر کسی نمیشود فرزند لدنّی هم نصیب هر کس نمیشود اما علوم عادی البته نصیب دیگران هم میشود که انسان بگوید ﴿رَبِّ زِدْنِی عِلْماً﴾ این دعای خوبی است و مستجاب هم میشود حالا اگر به همگی نرسید به بعضیها میرسد اما.
پرسش:...
پاسخ: دیگر بیش از یک بار نگفت تکرار کرد که، در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» هم که بحثش گذشت در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «مریم» همین بود دیگر که او دعا کرده اصل قصّهاش مبسوطاً در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» گذشت ولی
معنا و مفهوم <لَدُن> و <عند> در اصطلاح قرآن
در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» آیهٴ دو به بعد که بحثش گذشت این بود که ﴿ذِکْرُ رَحْمَتِ رَبِّکَ عَبْدَهُ زَکَرِیَّا ٭ إِذْ نَادَی رَبَّهُ نِدَاءً خَفِیّاً ٭ قَالَ رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْباً وَلَمْ أَکُن بِدُعَائِکَ رَبِّ شَقِیّاً ٭ وَإِنِّی خِفْتُ الْمَوَالِیَ مِن وَرَائِی وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِراً فَهَبْ لِی مِن لَّدُنکَ وَلِیّاً﴾ فرزند لدنّی میخواهد این فرزند لدنّی خب نصیب هر کس نمیشود علم لدنّی نصیب هر کس نمیشود یعنی انسان باید برود، برود بالا لدیاللّهی بشود که لدی قویتر از عند است عند اعم از حضور و غیاب است وقتی ما گفتیم این کتاب فلانی نزد ماست میگوییم «عندی» اما اگر کتاب در دست ما باشد میگوییم «لدیَّ» ما در فارسی چون فارسی آن قدرت عربی را ندارد لذا میبینید وقت متنِ عربی بخواهد به فارسی ترجمه بشود یک مقدار ریزش دارد زیرا در عربی بعضی از کلمات به تنهایی آن مطلب را میرساند فارسی با همهٴ گسترهای که دارد توان آن را ندارد که با یک کلمه آن مطلب را برساند ناچار چند کلمه را ردیف میکنیم تا آن معنا را برسانیم. هر کلمه هم به اندازهٴ خود بار دارد این مثل آن است که یک تُنگ بلوری آبی را، کوثری را دارد ما این را میخواهیم با غربال منتقل کنیم خب وقتی با غربال میکنیم فاصلهٴ این بندها که خالی است ریزش دارد فقط آن بندها نَم را حمل میکند اینکه میگویند در بعضی از امور «یُدرَک و لا یوصَف» سرّش این است آدم که ادراک میکند حالت بسیط است یکجا درک میکند وقتی میخواهد بگوید پنج ششتا کلمه را ردیف هم میکند تا آن معنا را بگوید هر کلمهای بار خاصّ خودش را دارد مفهوم خاصّ خودش را دارد بین کلمهٴ اول و کلمهٴ دوم وسط خالی است این وسطها میریزد این است که آن معانی لطیف و بسیطی که انسان ببساطته ادراک میکند به بیان در نمیآید این برای «یُدرَک و لا یوصَف» در جریان عربی مبین که وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) در آن بیان نورانیاش فرمود قرآن که عربی مبین است برای اینکه این زبان هنرمندانه «یُبین الألسن و لا تُبینه الألسن» یعنی عربی میتواند ترجمهکنندهٴ زبانهای دیگر باشد ولی زبانهای دیگر آن هنر را ندارند که پیام عربی را ترجمه کنند این وسطها میریزد خیلی از مطالب است که در عربی با کلمهٴ بسیط آن معنا تأدیه میشود و در فارسی نیست. به هر تقدیر اینکه وجود مبارک ما میگوییم «لدُن» با «عند» هر دو را میگوییم پیش ماست، نزد ماست فلان کتاب نزد ماست پیش ماست ولو در منزل در قفسه باشد اما در عربی اگر اعم بود میگوییم «عند» اگر در دست ما بود میگوییم «لدن» فرزندِ لدنّی، علم لدنّی، حکمت لدنّی، رحمت لدنّی این است که انسان اینقدر برود بالا تا حضور الهی را درک بکند آنجا تلقّی بکند آنجا دیگر واسطهای در کار نیست چون واسطه در کار نیست سخن از لفظ و مفهوم نیست، سخن از حجاب نیست، سخن از احتمال دخالت غیر نیست و مانند آن. خب، چنین دعایی که نصیب دیگری نمیشود تا خدا بفرماید: ﴿وَکَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ﴾ اما دعای حضرت یونس و امثال حضرت یونس که نجات از غمّ است بله، بهرهٴ دیگران میشود.
پرسش:...
پاسخ: خب آن هم ﴿رَبَّنَا آتِنَا مِن لَّدُنکَ﴾ آنکه مقام لدنّی نخواست ﴿رَبِّ ابْنِ لِی عِندَکَ﴾ نه «لدیک» ﴿رَبِّ ابْنِ لِی عِندَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ﴾ این حرف همه انبیا(علیهم الصلاة و علیهم السلام) است که «الجار ثمّ الدار» انسان وقتی میخواهد جایی محلّهای برود خانهای بخرد اول همسایهها را باید مواظب باشد چه اینکه در دعا و نیایش هم همسایهها را باید رعایت بکند اگر آنها راحت بودند آدم راحت است «الجار ثمّ الدار» این معنا حرف همهٴ انبیاست تنها در خصوص مکتب ما نیست چون این حرف، حرف همهٴ انبیا بود این آسیه هم از این حرف باخبر بود سخن از «الجار ثمّ الدار» را مطرح کرد عرض کرد ﴿رَبِّ ابْنِ لِی عِندَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ﴾ میخواهم کنار شما باشم نه خانهای در بهشت به ما بدهی، خانهای در بهشت فراوان است به سایرین هم میدهی من میخواهم همسایه باشم در جوار رحمت تو باشد «عندک» را مطرح کرد نه «لدی الله»، «لدیک» را هم بر فرض میخواست «عندک» را به او میدادند او آن مقام را نداشت که لدیاللّهی باشد. به هر تقدیر اگر کسی بخواهد وارث آنها باشد باید بداند که چه چیزی را ارث میبرد بعضیها نظیر هَبوه است که مخصوص پسر بزرگ است این به سایرین نمیرسد اگر انبیا وارث یکدیگرند یا دربارهٴ وجود مبارک سیّدالشهداء(سلام الله علیه) در زیارت وارث عرض میکنیم تو وارث نوحی، وارث آدمی، وارث انبیای دیگر هستی اینها به منزلهٴ هَبوه است از انبیا به دیگران این مثام نمیرسد البته مطالب دیگر، کمالات دیگر، فیوضات دیگر میرسد، بنابراین سرّ اینکه دربارهٴ یونس(سلام الله علیه) با جلال و شکوه نام برده شد معلوم میشود که او منزّه از نقص است هم خدای سبحان از او به عظمت یاد کرد هم او نقص را به خود اسناد داد و کمال را به خدای سبحان.
بررسی زمان وقوع قصه حضرت یونس از دیدگاه برخی مفسران
مطلب دیگر که در تفسیر فخررازی هست اینها میدانید جناب فخررازی خب مقداری درازدامن بحث کرده بعضی از قصصی را نقل کرده که اثبات آنها آسان نیست یکی از مباحثی که ایشان مطرح کردند این است که آیا این حادثهای که برای وجود مبارک یونس(سلام الله علیه) رخ داد قبل از رسالت او بود یا بعد از رسالت او «فیه وجهان بل قولان» گرچه اکثر مفسّران بر ایناند که این بعد از رسالت آن حضرت بود حضرت در حال رسالت این صحنه را پشتسر گذاشت ولی برخیها بر آناند که او هنوز جرء مرسَلین نبود جزء مؤمنان بود، جزء علما بود، جزء صلحا بود بعدها به رسالت رسید و وظیفهٴ عالمان هم این است که آن محلّ حوزهٴ مأموریتشان را ترک نکنند ﴿وَلِیُنذِرُوا قَوْمَهُمْ﴾ هم همین طور باشد یعنی موظّفاند بروند مردم را دریاباند چون مردم دینشان را از علما دارند بالأخره، این گروه که باورشان این است وجود مبارک یونس(سلام الله علیه) قبل از رسالت این حادثه را تجربه کرد از آیات سورهٴ مبارکهٴ «صافات» کمک گرفتند در سورهٴ «صافات» که سیدناالاستاد و امثال ایشان این قصص را در آن سوره مطرح کردند اینچنین آمده است آیهٴ 139 به بعد سورهٴ مبارکهٴ «صافات» این است ﴿وَإِنَّ یُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ ٭ إِذْ أَبَقَ إِلَی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ ٭ فَسَاهَمَ فَکَانَ مِنَ الْمُدْحَضِینَ﴾ مساهمه کردند یعنی قرعه زدن و این قرعه به سهم ایشان افتاد و ایشان را انداختند به دریا ﴿فَالْتَقَمَاهُ الْحُوتُ وَهُوَ مُلِیمٌ﴾ خدای سبحان اگر از یک طرف دستور میدهد که بروید در آب، بروید در دریا، از طرف دیگر هم به دریا سفارش میکند امر میکند که این امانت را حفظ بکنی مستحضرید که به مادر موسی(سلام الله علیهما) گفت که تو ﴿لاَ تَخَافِی وَلاَ تَحْزَنِی﴾ این بچه را وقتی که شیر دادی ﴿فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ﴾ بگذار در آن جعبه و او را ﴿فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ﴾ حالا که به تو دستور دادیم از راه الهامِ قلبی که این بچه را در صندوقچهای بگذاری و بیندازی در دریا به دریا هم امر میکنیم که این امانت را حفظ بکند ﴿فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسَّاحِلِ﴾ این امرِ غایب است منتها به مادر موسی امرِ حاضر کرده این کار را بکن به دریا هم به صورت امرِ غایب، دریا هم مأمور است این کار را بکند خب این دریای روان میتوانست این صندوقچه را جای دیگر ببرد همین طور آرام آرام آرام به عنوان رسولِ امین این را آورده در کنار قصر فرعون که تحویل بدهد اینچنین نیست که اگر دریا بگوید این را مختار است هر جا بخواهد ببرد اینجا هم وقتی که ﴿فَسَاهَمَ فَکَانَ مِنَ الْمُدْحَضِینَ ٭ فَالْتَقَمَاهُ الْحُوتُ﴾ این لقمه کردنِ ماهی به دستور خداست امر هم رسید که این را حفظ بکن بطنِ تو خانهٴ امن باشد برای مهمان ما همین کار را هم کرده. خب، فرمود: ﴿فَالْتَقَمَاهُ الْحُوتُ وَهُوَ مُلِیمٌ ٭ فَلَوْلاَ أَنَّهُ کَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِینَ﴾ این سیرهٴ او، تنها الآن نمیگفت «سبحانک» الآن خدا را تسبیح نمیکرد این سیرهٴ مستمرّ او این بود که از مسبِّحین است ﴿فَلَوْلاَ أَنَّهُ کَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِینَ ٭ لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ ٭ فَنَبَذْنَاهُ بِالْعَرَاءِ وَهُوَ سَقِیمٌ ٭ وَأَنبَتْنَا عَلَیْهِ شَجَرَةً مِن یَقْطِینٍ ٭ وَأَرْسَلْنَاهُ إِلَی مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ یَزِیدُونَ﴾ آنها به این آیه استشهاد میکنند که خدا فرمود وقتی که او از دریا از بطنِ ماهی و از دریا نجات پیدا کرده ما این بوتهٴ کدو را رویاندیم که او خودش را بپوشاند از برگش و از میوهاش استفاده کند و مانند آن، بعد او را برای یک جمعیت صد هزار نفری فرستادیم که رسالت ما را به عهده بگیرد این یک رسالت جدیدی است یا طلیعهٴ رسالت اوست لکن از صدر این قصّه که فرمود: ﴿وَإِنَّ یُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ﴾ برمیآید که اصل این جریان در حال رسالت او اتفاق افتاد که اکثر مفسّران این قول را میپذیرند این هم که فرمود: ﴿وَأَرْسَلْنَاهُ إِلَی مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ یَزِیدُونَ﴾ یعنی او را به منطقهای برگرداندیم که جمعیّتش اینقدر بود نه اینکه طلیعهٴ رسالتش این است، بنابراین ظاهراً همان طوری که اکثر مفسّران فرمودند اصل این قصّه در زمان رسالت او بود و آیهٴ 148 سورهٴ مبارکهٴ «صافات» دلیل نیست که بعد از اینکه از ماهی و دریا در آمده شده رسول خدا بلکه از همان اول این سِمت را داشت حالا فرمود ما
تمنای انسان در داشتن وارث صالح
دربارهٴ زکریا که هم سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» بحثش گذشت هم سورهٴ مبارکهٴ «مریم» او ادبِ خواستن را هم رعایت کرده در طلیعهٴ سورهٴ «مریم» دارد که ﴿هَبْ لِی مِن لَّدُنکَ وَلِیّاً ٭ یَرِثُنِی﴾ من وارث میخواهم این مقام مرا ارث ببرد خانوادهام به او، هیچ کس نمیخواهد بمیرد همه انسان میخواهند زنده باشند فرزند صالح نام آدم را زنده میکند طلب مغفرت میکند نیاز آن عالَم به این وضع نیست که هر کسی بارِ خود کارِ خود ما واقع نمیدانیم آنجا چه خبر است اِجمال اینقدر هست که بانگ جَرَسی میآید
کس ندانست که منزلگه و مقصود کجاست٭٭٭ آنقدر هست که بانگ جرسی میآید
یک وقت است که انسان غافلِ محض است یک وقت میبیند که صدای زنگ قافله، جرس یعنی زنگ این قافلهای که میرفتند قبلاً برای اینکه این شترها خوابشان نبرد و همچنین اسب و قاترها به گردنشان زنگ آویزان میکردند که اینها با آهنگ زنگ بهتر حرکت میکردند کسی که بیگانه است هیچ چیزی را نمیشنود این سراینده میگوید که ما نمیدانیم این قافله کجا میرود ما فقط روزانه میبینیم که اینها را در گور میبرند دفن میکنیم و برمیگردیم ولی صدای زنگِ گردنِ این شترهای قافله را ما میشنویم «آنقدر هست که بانگ جرسی میآید» بعد آنجا چه خبر است روشن نیست این است که همه میدانند داشتن فرزند صالح، داشتن اثر مثبت بعد از مرگ ذکر خیری از او به میان بیاید برکتی است ولی این ادب را وجود مبارک زکریا حفظ کرد عرض کرد اینکه من میگویم ﴿هَبْ لِی مِن لَّدُنکَ وَلِیّاً ٭ یَرِثُنِی﴾ خب وارث حقیقی تویی برای اینکه ﴿ان الأرض یرثه الله﴾ زمین و اهلش و اهلها خدا ارث میبرد دیگر چون همه میمیرند و وارث کلّ جهان خدای سبحان است که آفریدگار انسان است.
پرسش:...
پاسخ: خب هر جا گوشهای از این قصّهها آمده تکرارِ محض نیست هر جا گوشهای از این قصّه آمده.
لزوم بازگو نمودن مسائل اخلاقی
مطلب دیگر اینکه مسائل اخلاقی هر روز باید ذکر بشود ببینید مشکل اخلاقی ما بارها به عرضتان رسید مشکل کشور ما نه تنها ایران مشکل جهان همان فقدان اخلاق است دیگر این است که وعّاظ ما در منبر مرتّب مسائل اخلاقی را ذکر میکنند برای اینکه سیّئات و وَساوِس هر روز است مگر وسوسهٴ شیطان یکی دو بار است، مگر سیّئات و ابتلای به سیّئات یکی دو بار است، اگر وسوسهٴ شیطان دائمی است این بزرگوارها هم در منابر دائماً باید این مسائل را ذکر بکنند دیگر برای اینکه از آن طرف مشکل، مشکل اخلاق است بارها به عرضتان رسید الآن این هشت میلیون پروندهای که میگویند در دستگاه قضایی هست هفت میلیونش مربوط به مسائل اخلاقی است مسائل علمی نیست مشکل کشور فقدان علم نیست مشکل کشور همین ضعفِ اخلاقی است یعنی الفبای دین است دیگر یعنی چیزهایی که همهٴ ما میدانیم حرام است، همهٴ ما میدانیم بد است کمفروشی، گرانفروشی، فحش دادن، چِک بیمحل کشیدن، تخلیه نکردن بهموقع، بر خلاف قول عمل کردن، تجاوز کردن اینها الفبای دین است دیگر هیچ کسی نیست که اینها را نداند که اینها معصیت است معصیت کبیره هم هست عذاب الهی دارد مشکلات پروندههای هفت میلیونی هم همین است که به من فحش گفته، حقّ مرا اَدا نکرده، سهم مرا خورده، سهم مرا نمیدهد این است جامعه را اخلاق اداره میکند حتّی اگر قانون نقص داشته باشد متمِّم نقصِ قانون اخلاق است اخلاق اگر نباشد قانون هر چه هم کامل باشد قانونبازی در میآورند اینکه میبینید لذا مکرّر قرآن کریم این را گاهی به صورت قصّه، گاهی به صورت برهان، گاهی به صورت تمثیل، گاهی به صورت داستان بیان میکند تا اینکه مشکل جامعه حل بشود.
عامل اصلی مواهب الهی در اجابت دعای حضرت زکریا
به هر تقدیر در اینجا وجود مبارک زکریا عرض کرد که خدایا من ادب را حفظ میکنم اینکه عرض کردم ﴿هَبْ لِی مِن لَّدُنکَ وَلِیّاً ٭ یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ﴾ من نمیخواهم وارثِ محض طلب بکند وارث حقیقی شمایید ﴿وَأَنتَ خَیْرُ الْوَارِثِینَ﴾ کار به دست شما میرسد بالأخره ﴿أَنَّ الأرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ﴾ یک مطلب، اما بالأخره خود خدای سبحان حتّی بعد از مرگ آن صالحین ارض را خدای سبحان ارث میبرد که ﴿لِلَّهِ مِیرَاثُ السَّماوَاتِ وَالأرْضِ﴾ لذا وجود مبارک زکریا هم مثل یونس(سلام الله علیهما) ادبِ دعا را حفظ کرده ارض کرد که ﴿وَأَنتَ خَیْرُ الْوَارِثِینَ﴾ بعد فرمود: ﴿فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَوَهَبْنَا لَهُ یَحْیَی﴾ او که سالمند و فرتوت بود به خدا عرض کرد که استخوان بدن که محکمترین عضو است این الآن پوک شده حالا سایر اعضا چیزی نمانده که ﴿رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی﴾ فرتوتی به حدّی رسید که محکمترین عضو بدن که استخوان است او پوک شده ﴿وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِراً﴾ این در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» گذشت عرض کرد خدایا همسرم که الآن پیر است آن وقتی هم که جوان بود بارور نبود عَقیم بود نازا بود ولی حُکم آنچه تو اندیشی، لطف آنچه تو فرمایی برای تو مقدور است خدای سبحان به هر دو پاسخِ مثبت داد عرض کرد که هم مشکل فرتوتی شما را حل میکنیم هم ناباروری همسرتان را حل میکنیم که او هم زایمان داشته باشد هم حالت فرتوتی در او اثر نکند ﴿وَأَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ﴾ البته اینها آن وقت میتوانند منشأ پیدایش یحیی بشوند چرا این کار را کردیم برای اینکه ﴿إِنَّهُمْ کَانُوا یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ﴾ چون ﴿إِنَّهُمْ کَانُوا یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ﴾ پس ﴿فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ﴾ مگر شما نمیخواهید وارث آنها بشوید، مگر نمیخواهید دعای شما مستجاب بشود خب ﴿فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ﴾ دیگر اینها چون ﴿یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ﴾ سرعت هم همان طوری که مرحوم شیخ طوسی قبلاً معنا کرده بودند با عجله فرق دارد عجله این است که آدم کاری را قبل از وقت انجام بدهد لذا مذموم است سرعت این است که وقتی وقتش رسیده اول وقت انجام بدهد کسی قبل از ظهر نماز بخواند عجله کرد و نمازش باطل است اما وقتی ظهر شده اول وقت نماز بخواند سرعت گرفته قرآن ما را به سرعت دعوت کرده یعنی وقت که شده معطّل نشوید و معطّل نکنید قبل از وقت هرگز چیزی را از خدا نخواهید اینها ﴿رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً﴾ بودند اگر در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «فجر» دارد که نفس مطمئنّه که ﴿رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً﴾ باشد منادای خدا قرار میگیرد خدا به او میفرماید بیا بقیهٴ راه را بیا معلوم میشود کسی دارای نفس مطمئنّه بود یک، راضیه بود دو، مرضیّه بود سه، هنوز در راه است اگر به مقصد رسیده باشد که نمیگویند ﴿ارْجِعِی﴾ که اینکه ﴿یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ٭ ارْجِعِی إِلَی رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً﴾ یعنی تو که واجد عناصر سهگانه هستی واجد شرطی حالا بیا، رجوع از این به بعد به اذن خدای سبحان است حالا چقدر راه مانده خدا میداند و آنکه رفته ولی بالأخره هنوز در راهاند اینها صاحبان نفس مطمئنّه، صاحبان نفس راضیه اینها وجود مبارک یونس صاحب مقام رضا و مَرضیّ بود برای اینکه خودش هم تعبیر کرد ﴿إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ﴾ و ﴿سُبْحَانَکَ﴾ را گفت، خدای سبحان هم دربارهٴ او با جلال و شکوه گفت دربارهٴ زکریا هم اینچنین است ﴿وَیَدْعُونَنَا رَغَباً وَرَهَباً﴾ منتها رغبت و رَهبت اینها «خوفاً مِن النار» و «شوقاً إلی الجنّة» نیست «شوقاً إلی لقاء الله» هست، خوفاً از هجران الهی است ﴿وَکَانُوا لَنَا خَاشِعِینَ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است